چکیده مسایل بالا و مباحثی دیگر در این مایه که در حوصله این نوشته نمی گنجد باعث بوجود آمدن تصویری منحصر بفرد و متناقض از زنان در آثار انیمه شده است. از سویی دیگر این حقیقت که اکثریت طرحان را مردان تشکیل می دهند جهت گیری طراحی کارکترهای زن در انیمه را به نوعی دیگر توجیه می کند.
کارکترهای زن در انیمه بی شو جو نامیده می شوند.این کلمه،در زبان ژاپنی معنی دختری بی نهایت زیبا را می دهد (به پسرهای خوش قیافه در انیمه بی شو نن می گویند) و عمده تلاش طراحان بر زیبایی کارکترها (البته با معیار ژاپنی آن) قرار می گیرد.حضور مستمر این دختران در انیمه ، به مرور و به واسطه سلیقه هنرمندان معروف، آرام آرام سبک خاصی را پذیرفته که در واقع امروز به سختی می توان انیمه ای را بدون آنها تصور کرد.در کنار موارد فوق شمایل نگاری زنان در انیمه علاوه بر محتوای فیلمها بر شکل و مرزهای این گونه سینمایی تاثیر مستقیمی گذاشته است.این نمادها تا جایی پیش می روند که مانند کلاه در فیلمهای وسترن یا سیگار در فیلمهای نوآر مرزهای اصلی ژانر را در نگاه مخاطب تشکیل می دهند.
اولین چیزی که زنان خاص انیمه را از زنان مشابه در سایر آثار انیمیشن جدا می کند شکل ظاهری این زنان است. کارکترهای زن در انیمه،تقریبا بدون توجه به سنی که دارند دارای اندامهای کاملا بزرگسال و زنانه هستند.این روش طراحی حتی در مورد دختران مدرسه ای نیز رعایت می شود و جز دربعضی موارد که شخصیت پردازی خاصی در نظر طراح بوده باشد،در سایر کارکترها،مانند یک اصل پذیرفته شده،ثابت است.
اما در سوی دیگر،این اندامهای بزرگسالانه در تضاد کامل با سری هستند، که روی بدن کارکتر قرار گرفته است. برخلاف بدنهای بزرگسال و اغواگر،صورتها عموما کودکانه است.
اولین چیزی که در صورت بی شوجوها خود را نشان می دهد،چشمهای بسیار درشت و معصوم آنهاست.این چشمها که به نوعی ما را به یاد تناقض مشهود این مخلوقات با چشمان بادامی طراحان اصلی می اندازد،مهمترین کارکرد خود را در دادن حس معصومیتی کودکانه به چهره کارکترها و کمک به طراح برای انتقال احساسات از شخصیت به مخاطب انجام می دهد.این عمل به کمک اجزای داخلی چشم و برجسته کردن حرکت اشک در چشم،با کمک لکه های سفید و تغییر اندازه مردمک از روشهای بسیار متداول در میان انیماتورهاست.
دومین عاملی که باعث تمایز این دختران از نمونه های مشابه در کشورهای دیگر می شود،رنگ بسیار متنوع و در عین حال خاص موهای آنان است.رنگهایی نظیر آبی،بنفش،صورتی یا نارنجی در میان این کارکترها آنقدر متداول است که برای بسیاری راه تشخیص انیمه و فیلمهای متاثر از این سبک،همین تنوع رنگی است.
تنوع رنگ مو در انیمه کارکردی دو گانه دارد. بخش اول این کارکرد،در شخصیت پردازی بی شو جو ها استفاده می شود.به این ترتیب که هرچه کارکتر دارای حسی زنانه تر باشد موهایش بیشتر به سمت نارنجی میل می کند و بر عکس،هر چقدر کارکتر قدرتمد تر باشد (لازم به توضیح است که به طور معمول در کارکترهای انیمه قدرتمند بودن در مردانه تر بودن است،به فمینیستهای عزیز برنخورد!) رنگ موها، بیشتر مایه سرخابی تا آبی را در خود دارد. اینطور بنظر می رسد که در گروه دوم،هر چه شخصیث جنگجو تر باشد،دارای رنگی تیره تر و نزدیکتر به آبی در موی خود است.
سایر رنگهای معمول عبارتند از صورتی در کارکترهای کودک یا بچه صفت (این رنگ در کنار خصوصیات عمومی کودکانه بر پاکی شخصیت نیز انگشت می گذارد)، قرمز،برای کارکترهای منفی و بنفش که عموما در شخصیتهای مرموز و اسرارآمیز کاربرد دارد.
رنگهای معمولی مانند سیاه،طلایی (زرد) و قهوه ای از نشانه های واقع گرا بودن انیمه است هرچند گاهی نیز در میان دخترانی با ظاهر عادی کارکترهایی نیز با موهای رنگی دیده می شود که این رنگ در آنها بیشتر بر تفاوت شخصیتشان با جمع دلالت می کند.در انیمه های قدیمی تر،شوجو ها و کارکترهای طراحی شده در خارج از ژاپن ،گاهی رنگ سبز نیز دیده می شود که این روزها دیگر مانند گذشته عمومیت ندارد.
اما کارکرد بعدی رنگ چندگانه و بسیار پیچیده تر است و اینطور بنظر میرسد که هدف اصلی طراح نیز بر همین نگاه استوار است.
اولین تاثیر این رنگهای متنوع،بسیار بصری است. در این دیدگاه،برداشتن مرز رئالیزم و فانتزی در جهان پیرامون کارکترها یک هدف عمده است.در واقع رنگها علاوه بر کارکرد عمومی زیبایی شناسی خود،بلیطی هستند که شما را برای ورود به دنیای تخیلات خودتان دعوت می کند و به این ترتیب ذهنیت مخاطب را برای پذیرش نوع نگاه هنرمند آماده تر می سازند.در این شرایط جدید،واقعیت و فراوافعیت آزادانه در میان هم به حرکت در می آیند (آیا کارکترهای انیمه خود موها را رنگی می بینند؟) و جهانی از ترکیب المانهای حقیقی (که در روح فیلم در جریان هستند) و واقعی (که در فیلم به عینه دیده می شوند) ایجاد می کنند که تنها در چهار چوب فیلمی که در حال نمایش است حیات می یابند.
دومین عملکرد رنگ در ذهن آماده شده مخاطب و فارغ از تصاویر در جریان بوجود می آید.در این مرحله خصوصیات متنوعی به واسطه رنگها در ذهنیت مخاطب به کارکتر منسوب می شود که بخش عمده آن از تجربیات و دیدگاهای او در خارج از جهان فیلم ناشی می شود.تصور می کنم،اولین ترکیب ذهنی ایجاد شده از رنگ و چهره بی شی جو ها،تصویری عروسک وار این زنان و در نتیجه صفات عروسک گونه آنهاست.این صفات دایره بزرگی را ایجاد می کنند که از مهمترین آنها میتوان آلت دست (مردان) بودن،اسارت در دست مالک (معشوق،رئیس،صاحب کار)،عدم قدرت تصمیم گیری و در نتیجه معصومیتی ناخواسته و در نهایت حس همیشه کودک بودن(مرزهای خوبی و بدی در این زنان بسیار کودکانه ترسیم می شود و معمولا تنها در لحظه مرگ یا شکست به دیدگاهی وسیعتر از زندگی می رسند) را برشمرد.این مسئله در کارکرد بعدی رنگ،یعنی برداشت اروتیک و گذشتن از مرز تابوهای فرهنگی بسیار بارز است. در این مرحله کارکترهای زن داستان به واسطه عناصر خاص رنگی و نشانه های دیگری که در ادامه خواهد آمد همیشه در نهایت خواستن است و قهرمان های مرد نیز همیشه در مرز باریکی از واپس زنی در حرکتند و این تنها بیننده است که در حسرت رسیدن قهرمان از داستان جلو تر حرکت می کند (هر چند گاهی مانند طومار نینجا یا آبی کامل،پرده دری فیلمساز بیننده را غافلگیر می کند).
المانهای دیگر صورت های زنان در انیمه، لب ها وبینی هستند.در صورت کارکترهای مثبت داستان عموما چیزی به نام لب وجود ندارد و لب به معنای متعارف آن مختص کارکترهای منفی یا خارج از خط اصلی قصه است.این حذف،نوع دیگری است از زدودن زنانگی و جایگزین کردن آن با ترکیبی از عناصر بصری متفاوت برای رسیدن به دیدگاهی جدیدتر از زن بودن،که در خدمت اهداف داستان/هنرمند می باشد.این تغییر ظاهری در زن و ایجاد موجود زنانه جدید عموما در جهت بالا بردن ارزشهای نظربازانه و بت سازی (فتیش) از زنان حاضر در داستان است. مسئله ظاهر فتیشیستی یکی دیگر از نشانه های تاثیر عمیق ژانر گانگستری بر انیمه است که درباره آن صحبت خواهیم کرد.
پیشتر درباره ترکیب اندام بی شو جو ها صحبت کردیم.مکمل این اندامها لباسی است که این زنان بر تن دارند.در انیمه های امروزی دیگر خبری از کیمونوهای معروف ژاپنی با اوبی های رنگارنگ نیست و این لباسها جای خود را به لباسهایی غیر طبیعی (چه در مدل،جنس،رنگ و چه در محل استفاده) داده اند.معمول ترین پوشش در فیلمهای متداول،لباس فرم مدرسه است.این لباس از یک بلوز (عمدتا سفید)،یک دستمال گردن،دامنی کوتاه و جورابهایی تا زیر زانوی کارکتر تشکیل می شود.اینطور بنظر می رسد که این لباس در ژاپن برداشتی متفاوت با سایر جهان ایجاد می کند اما در هر دو حالت هدفی واحد را دنبال می کند..سایر البسه ترکیبی هستند از لباسهای سبک با رنگهایی متناسب با وضعیت کارکتر و لباسهایی با سلیقه های عجیب طراح که در جایی دیگر دیده نمی شوند.اما نکته مشترک تمام این لباسها،حس فتشیستی و ارزشهای نظربازانه ای است که پوشش به شخصیت اضافه می کند و در واقع روش فکری جدیدی را به مخاطب القاء می کنند.اینطور به نظر می رسد در مرزهای ژاپن لباس فرم مدرسه یکی از بالاترین ارزشهای نظربازانه در نوع پوشش را داراست و کمتر کارکتری است که یکبار در این لباس فرو نرفته باشد. "بلود:آخرین خون آشام" فیلم نمونه ای خوبی برای درک وجه جدید زنان در نگاه هنرمندان امروز ژاپن است.
آخرین نمادی که در ظاهر زنان انیمه بصورت مشترک باقی می ماند(البته از نوع فمه فاتال)، نوع و شکل سلاح هایی است که با خود حمل می کنند.اسلحه به طور عام،و سلاح سرد بطور خاص همیشه نمادی از نرینگی بوده است.این نماد مردانه را می توان در داستانها و افسانه های بسیاری در سراسر جهان یافت.از شمشیر آرتور شاه تا شمشیر برهنه خاندان بورجیا همیشه شمشیر نشانه مردانگی و داشتن جنسیت مردانه بوده و.حمل شمشیر یا اسلحه و قسم خوردن به سلاح همیشه تعریفی تصویری از شرافت مردانه بوده و هست. در انیمه برعکس مردان که همیشه دارای سلاحهایی متناسب با جثه خود هستند یا سلاح بخشی ازوجودشان است (مخصوصا در فیلمهای روبوتها ) زنان در اکثر اوقات با سلاحهایی دیده میشوند که یا از خودشان بسیار بزرگتر است یا مهار آن در زمان شلیک بسیار مشکل است.این سلاحها فارق از سرد بودن (نئورانگا) ،حقیقی بودن (دختران هفت تیر کش) یا زاده شدن از تخیل طراح (رازفون) همیشه وزنه ای سنگین بر دوش زنان بوده اند و عاملی مردانه که هم داشتنش قهرمان را زیر فشار (سلطه) می گذارد و هم از دست دادنش باعث نابودیش می شود.این ارتباط نمادین را در هنگام خشاب گذاری اسلحه توسط موتتکو در فیلم روح در پوسته یا خواهران شیمابارا در زمان آماده سازی شمشیرهایشان در نئو رانگا به خوبی دیده می شود.
تاثیر زنان در روایت فیلم،به کارکرد روانی و نقش اجتماعی آنان در فضای داستان بر می گردد.این زنان عموما فرجام خوشی ندارند و هیچگاه زندگی به آنها روی خوش نشان نمی دهد.در واقع انیمه ها نسبت نزدیکی با فیلمهای گانگستری و فیلمهای وسترن دارند.این دو ژانر نیز درباره مردانی هستند که برای رسیدن به یک ثبات شخصیتی و اثبات وجودشان به مقابله با قدرت یا سیستم برمی خیزند،اما در انتها پس از حذف عامل بحران باز هم ثباتی بوجود نخواهند آورد.زیرا ممکن است قهرمان یا زن محبوبش مرده باشند،جامعه تحمل این هیولای خود ساخته را نداشته باشد و شاید هم نبرد هنوز تمام نشده و قهرمان باید بسوی نبردی دیگر حرکت کند (نمونه خوب این کارکترها در انیمه،قهرمان داستان سامورایی ایکس است که تقربا تمام نشانه های ژانر را در خود دارد).این روش داستانگویی جایگاه اجتماعی و سرنوشت زنان در انیمه را مشخص می کند.در واقع انیمه ها به نوعی داستان ورود زن به جهان قهرمانان،عاشق شدن،شکست خوردن و مرگ غمگین آنهاست و زنجیره ای است که مداوم تکرار می شود.در این فیلمها زنان،حتی اگر قهرمان باشند از نظر جایگاه روانی موجوداتی منفعل هستند که برگترین استفاده آنها کامل کردن و به نتیجه رساندن شخصیت فعال مرد است (برای نمونه به فیلم زن محور روح در پوسته نگاه کنید که با وجود نقش کوتاه باتائو در فیلم،اوست که تحولات واقعی را پیدا می کند و موتتکو تنها در میزان آگاهی ناگزیر خط قصه کامل می شود).این که چرا در اینگونه فیلمها (گانگستری،وسترن یا انیمه) زنان اینقدر در موقعیت انفعال و حس فتیشیستی (به انحاء گوناگون) قرار دارند،بحثی مجزا درباره روانشناسی سینمای مرد سالار می طلبد که در حوصله این نوشته نیست و شاید زمانی دیگر فرصتی برای صحبت درباره اش دست دهد.
آخرین نکته ای که می توان درباره زنان انیمه گفت،حضور نشانه های مذهبی در اکثر زنان،برعکس مردان است.حضور عناصری متنوعی از مذاهب متداول در ژاپن مانند آینه های کوچک (کاگامی)،شیناتی(چیزهای کوچکی با بخشی از وجود خدا)،شاکوجو(وسیله ای برای راندن ارواح خبیث) و کارتهایی با نوشته های مقدس از نشانه های متداول در پوشش و لوازم همراه زنان در انیمه است.نشانه های مذهبی در مردان بصورت معمول دیده نمی شود.اما گاهی نشانه هایی بصورت خالکوبی (کوچک و بزرگ بودنش مطرح نیست،مهم تاثیر شگرف خالکوبی هاست) روی بدن مردان دیده می شود که با بائرهای مذهبی (غالبا شینتویی) در ارتباطند.
در نهایت چیزی که در انیمه به وضوح دیده می شود،روایتی از نوع زندگی و نگاه جامعه مردسالار به زن را در معرض دید می گذارد که تلاش می ند از میان خون،خشونت و قلبهای شکسته قصه اش را تریف می کند
این نوشته کوتاه نیز تنها فتح بابی است برای حرفهای بیشتر و ارتباطی نزدیکتر بین مخاطبین جدید این سینما با آثاری که هر چند به لحاظ مضمونی و هنری غنی هستند،اما مانند هر تازه واردی نیاز به آگاهی بیشتری برای برخورد با آنان وجود دارد.
پايان/