-
تاريخ
گذر تاریخ
وجه تسمیه
مفاخر
استان کردستان بخشى از سرزمينى است که تحت حکومت مادها اداره مىشد. حدود تاريخى سرزمينهاى تابع دولت ماد از شمال با اورارتو، از غرب با آشور و از جنوب غربى و جنوب با ايلام و سومر (بابل و آکاد) محدود بود.
کردستان سرزمينى است که در کشور پهناور ايران قرار دارد. کلمه کردستان به طور رسمى نخستين بار در دوره سلجوقيان متداول شد و رسماً آن را در دفاتر ديوانى ثبت کرده و حدود و قلمرو کردستان را ضبط و تعيين نمودند.
-
گذر تاريخ1
استان کردستان بخشى از سرزمينى است که تحت حکومت مادها اداره مىشد. حدود تاريخى سرزمينهاى تابع دولت ماد از شمال با اورارتو، از غرب با آشور و از جنوب غربى و جنوب با ايلام و سومر (بابل و آکاد) محدود بود.
با توجه به وضعيت اقليمى و آب و هوايى استان کردستان و براساس متون تاريخى و کاوشهاى باستانشناسي، بسيارى از مورخين معتقدند: نخستين اقامتگاه اقوام آريايى در مناطق شرق و غرب درياچه اروميه بود، گروهى در منطقه شرق مستقر شدند و نام سرزمين آماداي بر آن نهادند و گروهى در غرب درياچه اروميه ساکن شدند و آن سرزمين را پارسوا (پارسوما) ناميدند. گروه نخستين، دولت ماد را پديد آورد و گروه دوم پادشاهى نيرومند هخامنشى را ايجاد کرد.
سرزمين ماد به کشورهاى متعدد تقسيم شده بود که به صورت حکومتهاى کوچک خودمختار و مستقل اداره مىشدند.
ماننا يکى از اين دولتهاى مستقل در جنوب درياچهٔ اروميه تا حوالى سقز امروز بود. اين مردمان، پيش از ورود آريايىهاى صحرانشين هم، داراى فرهنگى عالى و دولتى متکامل بودند.
زاموآ سرزمينى بود که از کنار درياچه اروميه تا بخشهاى علياى رود دياله امتداد داشت. اين سرزمين مياندوآب، بانه، سليمانيه، و سنندج تا زهاب امروزى را در برمىگرفت و محل سکونت لولوبيان بود. محدودهاى در مثلث شهرهاى کنونى سليمانيه، سنندج و زهاب در اواسط قرن نهم پيش از ميلاد يعنى در حدود ۲۹۰۰ سال پيش، پارسوآ و بخش علياى رود کرخه (نزديک کرمانشاه) کشور الپي خوانده مىشد که بعدها الىمائيدا ناميده شد.
ناحيه گامبادن در جنوب دياله در غرب کرمانشاهان قرار داشت و گوتيوم که سرزمين گوتىها يا بزرگترين اقوام سرزمين به شمار مىرفت شامل سرزمين فعلى کردستان و جنوب آذربايجان و بخشى از کرمانشاهان بود.
براساس متون کتيبه داريوش در تختجمشيد و بيستون، شاهنشاهى و دولت ماد در سال ۵۵۰ پيش از ميلاد در قلمرو دولت هخامنشيان قرار داشت و سرزمين ماد يکى از ايالتهاى تابع اين دولت شد. از پادشاهى هخامنشى يعنى در دورهٔ پارتها و ساسانىها، ايالت ماد از جمله ايالات کشور ايران به شمار مىرفت و به نام ماه نيز خوانده مىشد. اين ايالت شامل دو بخش ماهپايين يا مادرازي و ماهبالا يا ماه نهاوند بود.
در روزگار پيش از اسلام سرزمين ماد را کردستان مىناميدند. در متن پهلوى بندهش از باره کوهستانى سخن رفته است که از چيچست در آذربايجان (حدود شمال ماد) تا فارس امتداد داشت. اين کوهستان که اسپروژ يا اسپروچ نام داشت در ايران باستان به اندازهاى معروف بود که تنها به کار بردن نام کوهستان در نوشتهها و اسناد و کتب جغرافيايي، معرف آن بود. فردوسى نيز در شاهنامه از همان اسپروژ نام برده است:
چو با درد و با رنج و غم ديد روژ بيامد دمان تا که اسپروژ
نام کوهستان تا حدود قرن ششم هـ.ق نيز به کار مىرفت و منظور سرزمينى بود که از شمال به ديلمان و آذربايجان، از غرب و جنوب غربى به سواد (عراق) و خوزستان، از جنوب به پارس و کرمان و از مشرق به بيابان خراسان و توس محدود مىشد. از حدود قرن سوم هجرى به بعد ترجمه عربى واژه کوهستان به نام الجبال به متون جغرافياى اسلامى وارد شد. سرزمين جبال يا کوهستان داراى چندين کوره يا ناحيه بود که ماه کوفه (دينور)، ماه بصره (نهاوند)، همدان، ايفازين، قم، ماسبذان، مهر جانقدق و ... از آن دسته بودند.
سرزمين کوهستان بخشى از سرزمين بزرگتر بود که به نام بلاد پهلو يا پهلويان خوانده مىشد. بلادپهلويان يا سرزمين پهلو شامل ري، اسپهان، همدان، دينور، نهاوند، مهر جانقدق، ماسبذان، قزوين، زنجان، ببروصليلسان (تالشان) و ديلم (يلستان) بود.
ايالت ماد يا ماه در بخشى از سرزمين پهله در ناحيه کوهستانى (قهستان يا جبال) واقع و شامل دو کوره بود: ماه نهاوند که در قرن چهارم داراى دو حاکمنشين قصبه نهاوند و قصبه بروجرد بود، و ماه دينور يا کوره دينور که در اين قرن داراى دو شهر عمده مرکزى بود؛ شهر دينور که مرکز بخشها يا رستاقهاى بالايى بود حاکمنشين کوره نيز به شمار مىرفت و کرمانشاهان مرکز بخشهاى پايينى محسوب مىشد. اين دو ناحيه را ماهين يا ماهات هم مىگفتند.
کوره دينور يا ماه دينور در قرون اوليه اسلامى از شمال به آذربايجان و رستاق جوذمه از کوره برزه و رستاق سلق (سهراه) در جنوب کوره نريز محدود بود و تقريباً تمامى سرزمينهاى فعلى شمالى استان کردستان با آذربايجان، شمال تکاب و شاهين تا حدود سرشت و مکرى از مشرق به اسدآباد و از ولايت همدان از جنوب به ولايت ماسبذان از مغرب به ولايت همدان و ولايت شهر زور محدود مىشد.
در قرنهاى سوم و چهارم هـ.ق ولايت سيسر کوره يا استان دينور از شمال به آذربايجان و از شمال شرق به سيسر، محدود بود. بدين ترتيب بخشهاى بزرگى از استانهاى فعلى کردستان و کرمانشاهان در محدوده و قلمرو استان دينور قرار داشت.
-
گذر تاريخ (۲)
در تقسيمات عصر سلجوقى و به ويژه در عهد حکومت طغرل بيگ تمامى ناحيه جبال کوهستان به عراق عجم نامگذارى شد، زيرا خليفه عباسى القايمبالله طى منشورى در سال ۴۳۷ هـ.ق، از او به عنوان طغرل بيگ سلجوقي و ملوکالعراقين نام برد.
ابن حوقل در صورهالارض محدودههاى ناحيه جبال را تابستانگاه و زمستانگاه کردان معرفى مىکند. در زمان سلطان سنجر سلجوقى نيز از کردستان نام برده شد. عطاملک جويني در بيان نبرد هلاکوخان مغول با فرقه اسماعيليه در قزوين و محاصره قلعه ميمون دژ و حمل مايحتاج سپاهيان هولاکو از ولايت تابعه، از ولايت اکراد نام مىبرد و مىنويسد: ... چون نقل علوفهها از طرف ارمن تا يزد و از ولايت اکراد و تا جرجان بود ....
به نظر مىرسد که در دوره ايلخانان مغول، کردستان از عراق عجم جدا شده باشد. در اوايل قرن هفتم هجرى که سليمان شاه پسر پرچم ايواني از ترکمانان ايوه بر آن حکومت يافت نام کردستان در مکتوبات و تواريخ ديده مىشود.
حمدالله مستوفي در ذکر شهر و قصبههاى کردستان به جاهايى مانند الاني، اليشتر، بهار، خفتيان، دربند تاج خاتون، دربند زنگي، دزبيل، دينور، سلطانآباد چمچال، شهر زور و کرمانشاهان، کرندو خوشان، کنگور، مايدشت، هرسين، وسطام (طاق بستان) و ... اشاره مىکند و در توصيف بهار مىنويسد که قلعهاى است و در زمان سليمان شاه دارالملک بوده است.
شرفالدين بدليسي حدود کردستان را در روزگار صفوى با اضافه نمودن حدود ولايت لرستان يک جا ذکر مىکند و در شرفنامه، سرزمين لرستان و قوم لر را با کردها و کردستان يکى مىشمارد. اوليا چلپيدر سياحتنامه از ۹ ايالت نام مىبرد که کردستان را تشکيل مىدادند. اين ايالات عبارت بودند از: ارضروم، وان، هکاري، دياربکر، جزيره، هماديه، موصل، شهر زور، اردلان و مىنويسد که عبور از اين ولايات هفده روز وقت لازم دارد.
در تقسيمات کشورى روزگار صفويه، کردستان ولايتى است که از ولايت کرمانشاهان جدا و شامل چهار حاکم نشين: خورخوره، جوانرود، اورامان و الکاء بانه بود. در اين زمان ولايت گروس الکاء زرينکمر، طغامين و کلهر در شمار سازمانهاى ادارى ايالت عراق عجم محسوب مىشد.
با توجه به بررسىهاى تاريخي، احتمالاً از اواخر دوره آققويونلو و ابتداى دوره صفوى تقسيمبندى جديدى که حاکى از اطلاق نام ايلات و طوايف مسلط بر مناطق به سرزمينها و قلمروى تحت استقرار آنها، معمول و متداول شد. کردستان از اين نظر به سه ولايت يا حاکمنشين تقسيم مىشد: ولايت اردلان به مرکزيت سنه (سنندج)، ولايت مکرى به مرکزيت و ساوجبلاغ (مهاباد) و ولايت بابان به مرکزيت سليمانيه.
هر يک از اين ولايات به حوزههاى حاکمنشين کوچکترى که تابع حکومت مرکزى ولايت بودند تقسيم مىشد. ولايت اردلان يا کردستان اردلان در تقسيمات کشورى دوران قاجارى (روزگار ناصرالدينشاه) در شمار ولايات مستقل ايران منظور شده بود.
پس از انقلاب مشروطيت، براساس قانون مصوب ۱۴ ذيقعده ۱۳۲۵ هـ.ق در مجلس شوراى ملى بر طبق قانون تشکيل ايالات و ولايات و دستورالعمل آن، چهار ايالت آذربايجان، کرمان و بلوچستان، فارس و خراسان و نيز ۲۳ ولايت در تقسيمات جديد تنفيذ شد.
کردستان اردلان، به دليل حکومت خاندان اردلان بر آن، به اين نام خوانده شد. طول آن از بوکان مکرى تا سرحد گرمسير زهاب، چهال و هفت فرسنگ و عرض آن از گريوه چقان متصل به شهر زور تا کوه آلمهقلاغي همدان، چهل و دو فرسنگ بود. در اين محدوده تقريباً هزار و سيصد دهکده، يک شهر و يک قصبه وجود داشت.
محدوده فعلى استان کردستان در روزگار صفويان مشتمل بر نه حاکمنشين سنه، گروس، الکا، زرينکمر و طغامين، خورخوره، جوانرود، اورامان، الکاء بانه، قلعه زلم و پلنگان بود. براى ايلهاى بزرگ، حاکمى جداگانه تعيين مىشد.
در دوره حکومت ناصرالدينشاه قاجار، ايران از نظر تقسيمات به چهار ايالت و هشت ولايت تقسيم شد. براساس شيوهاى که براى اداره قلمروى هر يک از ايالات و ولايات از ديرزمان جارى بود، قلمرو هر يک از آنها به اجزاى کوچکترى تقسيم و در رأس هر کدام نمايندهاى از طرف حکومت با عنوانهاى مختلف گماشته شد که به تمشيت امور حوزه حکمرانى خود مىپرداخت.
در اولين تصميمگيرى درباره تقسيمات جديد کشوري، به موجب تصويبنامه شماره ۱۲۷۵ مورخ ۹/۹/۱۳۱۶، ايران به شش استان تقسيم شد؛ استان غرب مشتمل بر شهرستانهاى کردستان، کرمانشاهان، گروس، باوندپور (کلهر)، پشتکوه، لرستان، بروجرد، همدان، ملاير، خرمشهر و آباده، خوزستان و کهکيلويه بود.
به فاصله چند ماه، قانون تقسيمبندى کشور اصلاح شد و ايران به ۱۰ استان و ۴۶ شهرستان تقسيم شد. کردستان کنونى استان پنجم کشور محسوب مىشد و شامل شهرهاى همدان، کرمانشاه، سنندج، مهاباد، بيجار، ملاير و ... بود.
در سال ۱۳۳۷ براساس مصوبه هيأت وزيران، استان کردستان از استان پنجم مجزا و به استان کردستان تبديل شد. شهرستانهاى استان در اين دوره شامل سنندج، گروس، سقز و قروه بود.
-
وجه تسميه
کردستان ترکيبى از واژه کرد و پسوند ستان به معنى محل است. کردستان محل و سرزمين کردها است. سرزمينى است که در کشور پهناور ايران قرار دارد. کلمه کردستان به طور رسمى نخستين بار در دوره سلجوقيان متداول شد و رسماً آن را در دفاتر ديوانى ثبت کرده و حدود و قلمرو کردستان را ضبط و تعيين نمودند. حمدالله مستوفى حدود کردستان را ولايت عراق عرب، خوزستان، عراق عجم، آذربايجان و ديار بکر دانسته و شانزده ولايت را جزو آن شمرده است.
-
مفاخر
کردستان محل پرورش مفاخر ارزشمند و گرانمايهاى بوده است که در ايران نقش مهم و مؤثرى داشتهاند، به ويژه برخى از آنها در دنياى اسلام از مقام ارجمندى برخوردار بودهاند. بنا به اسناد، کتابها و مدارک تاريخى مقر ظهور زردشت را در اين ناحيه مىدانند. شيخ شهابالدين سهروردى را منسوب به اين منطقه از ايران مىشمارند. صلاحالدين ايوبى که از سرداران و فاتحان بزرگ جنگهاى صليبى بود از کردان نامآور است. از شاعران برجسته، مولوى کرد، نالي، مستوره اردلان، اميرنظام گروس، فاضل گروسي، آيتالله شيخ محمد مردوخ و همچنين از نويسندگان، هژار، استاد هيمن، محمد قاضي، عبدالکريم مدرسى و ... را مىتون نام برد.
-
تاپیک بسیار زیبایی است . ادامه بده
-
فرهنگ
جشنها و اعیاد
موسیقی
خوراک
سوغات
تصوف و طریقههای آن
مراکز فرهنگی
ادبیات
پوشاک
گاهشماری
عشایر
هنرهای سنتی
کردستان سرزمين ترانهها و آهنگهاست و در هر منطقهٔ آن صدها آهنگ، ترانه، بيت و لالايى وجود دارد. اين ترانهها با رنگهاى شاد و گوناگون نوازشگر اهل دل است. کردستان را بايد مهد موسيقى ايرانى قلمداد کرد، زيرا موسيقى کردى با موسيقىهاى باستانى ايران نسبتى تمام و کمال دارد.مردم کردستان به دليل شيوه معيشت مبتنى بر دامداري، زراعت، باغدارى و زنبورداري، از گياهان طبيعى خوراکى مانند قارچ، کرفس، کنگر، ريواس، خوژه و ... به هر دو صورت تازه و خشک کرده، بسيار استفاده مىکنند.
-
فرهنگ/جشن ها و اعیاد
جشنها و آيينهايى که در ميان کردان مرسوم است، در برگيرندهٔ جشنهاى مذهبي، قومى و باستانى است که ريشه در باورهاى کهن مردم دارد و اغلب تاريخى و پارهاى اسطورهاى است.
جشن نوروز
مراسم میر میرین یا امیر بهاری
مراسم پیرشالیار
میر نوروزی و مراسم کوسهگردی
جشنهای مذهبی
جشن نوروز
يکى از مراسم سنتى و باستانى کردستان، جشن نوروز است. در اين مراسم جشنها و نمايشها جايگاه ويژهاى دارد.
مير نوروزى و مراسم کوسهگردى
مير نوروزى و مراسم کوسهگردى از جمله بازىها و نمايشهايى بود که تا دو دهه پيش به عنوان مقدمه نوروز در استان کردستان برگزار مىشد. مراسم کوسهگردى توسط دو نفر به اجرا در مىآمد. يکى را کوسه و ديگرى را زن کوسه مىناميدند. کوسه لباس مضحک و گشاد و کوتاهى مىپوشيد و ريش و سبيل انبوهى از پشم گوسفند مىگذاشت و با گذاشتن کلاه بلند و شاخ بر سر و آويزان کردن زنگولهاى به دور گردن خود، به همراه زن کوسه که او نيز لباس زنانه مىپوشيد و به نحو مضحکى آرايش مىکرد. در کوچهها و معابر به راه مىافتاد و موجب خنده و شادى اهالى مىشد.
مراسم مير ميرين يا امير بهارى
يکى ديگر از مراسم که از ديرباز در ميان کردها رواج داشت و هر سال به مناسبت فرا رسيدن نوروز با تشريفات و شکوه خاصى برگزار مىشد، ميرميرين يا امير بهاري است. در گذشته اين مراسم سنتى از جايگاه ويژهاى برخوردار بود. در اين مراسم ضمن تفريح و سرگرمي، انتقاد از برخى حکام زورگوى محلى رايج بود و تمثيلهاى فکاهى از فرمانرواى مستبد به صورت کمدى و نشاطانگيز به کار مىرفت.
جشنهاى مذهبى
جشنهاى مذهبى عبارتند از عيد فطر و عيد قربان که با نماز مخصوص آن روز و پوشيدن لباس نو و ديد و بازديد همراه است و نيز جشن مولودى يا عيد تولد پيامبر (ص) که از شکوه ويژهاى برخوردار است. اين جشن در ماه تولد پيامبر (ص) که سراسر سرور و شادى است برگزار مىشود. مراسم توأم با پخت غذاهاى نذرى و آش مخصوص و تقسيم آن در ميان مردم است و همراه با آن مراسم ذکر دراويش و نواختن دف و خواندن اذکار مخصوص شامل مولودىخواني، حمد و ستايش حضرت محمد (ص) و نيايش به درگاه خداوند نيز اجرا مىشود. البته مولودىخوانى در ماههاى ديگر سال، به جز ماههاى محرم و صفر، نيز برگزار مىشود.
مراسم پيرشاليار
مراسم و جشنهاى سنتى ديگرى نيز در ميان کردان ديده مىشود که ريشه در باورهاى اساطيرى و اديان باستانى ايشان دارد. برگزارى جشن عروسى پيرشاليار از آن جمله است.
جشن عروسى پيرشاليار (شهريار) مراسمى بسيار کهن است. اگرچه اين مراسم در طول زمان با تغييرات بسيار مواجه بوده، ولى ريشههاى کهن اساطيرى خود را به خوبى حفظ کرده است. در منابع مکتوب تاريخى آمده است: پير روحانى از مغان زرتشت به نام پيرشاليار نزد مردم اورامان بسيار محترم است و کتابش را به بيگانگان نشان نمىدهند و کلماتش به جاى ضربالمثل به کار مىرود. جشن بزرگ مردم اورامان در بهمن ماه که سال روز ازدواج اوست برگزار مىشود.
اين مراسم هر سال در بهمن ماه، در آغاز چله کوچک، در سه مرحله و طى سه هفته انجام مىشود.
در اولين هفته بهمن ماه، گردوهايى که از باغ پيرشاليار چيده شده، براى اهالى ارسال مىشود و به اين ترتيب اهالى از شروع مراسم باخبر مىشوند.
در دومين مرحله مراسم، که شب چهارشنبه بعد آغاز مىشود، بچههاى روستا پيش از طلوع آفتاب به پشتبام مىروند و با خواندن اشعار و گرفتن هدايايى از اهالي، خبر از برآمدن خورشيد و آغاز مراسم قربانى مىدهند. با طلوع اولين اشعه آفتاب، نوبت ذبح گوسفندان و گاوهاى قربانى که نذر مردم است فرا مىرسد. پس از تقسيم گوشتهاى قربانى در بين اهالي، شب هنگام همه مردان در خانه پير جمع شده، گروه گروه در جايگاه مخصوص طايفه خود مىنشينند و براى تبرک رشته تسبيح چوبين دانهدرشت و تخت گيوه به جاى مانده از پير را مىبوسند. سپس مراسم نواختن دف و گفتن ذکر آغاز مىشود.
در سومين جمعه بهمن ماه، مردان نانهايى را که به شکل قرصهاى طلايى رنگ از آرد گندم و مغز بادام کوبيده تهيه شده و با گياهان خشک چون ريحان و سياهدانه تزيين شده است، بر سر مزار پيرشاليار مىبرند و پس از جمع شدن بر سر مزار پير، نانها را روى هم مىريزند و آنها را خرد کرده، با ماست بين حاضران تقسيم مىکنند.
هر سال در دومين هفته ارديبهشت، اهالى اورامان و روستاهاى مجاور به رسم تبرک و براى شفاى بيماران قطعهاى از تختهسنگ کنار مزار پيرشاليار را مىکنند و با خود مىبرند و بر اين باورند که کرامت پيرشاليار باعث تبرک اين سنگ شده و هر سال دوباره سبز خواهد شد.
به نظر مىرسد اين مراسم که همزمان با جشن سده بر پا مىشود يادگار روزگار پرستش مهر در اين سامان است. مراسمى که در آن ايزدمهر برکت بخشنده را در چهلمين روز زايشش، در آن هنگام که زمين آغاز به دم زدن مىکند و گوسفندان بار بر زمين مىنهند، مىستايد و با ريختن خون قربانى ياد ايزد حامى دهقانان و توليدکنندگان را که با کشتن گاو باعث برکت کشت و دام و روييدن رستنى و گياهان سودمند و خرمى و شادى ما در زمين مىگردد، گرامى مىدارد و پيروان او در مهرابههاى باستانى بقاياى متبرک را که در شمعدان سنگى است بر سکوهاى چوبى پاس مىدارند و جانشين او پيرى است با کراماتى شبيه او.
-
فرهنگ/موسیقی1
موسیقی مقامی
موسیقی مذهبی
موسیقی سوارکاران
موسیقی آوازی
موسیقی حماسی
سازهای محلی
کردستان را بايد مهد موسيقى ايرانى قلمداد کرد، زيرا موسيقى کردى با موسيقىهاى باستانى ايران نسبتى تمام و کمال دارد. در ميان انواع بىنظير موسيقى کردي، هوره و شمشال از همه قديمىترند. قدمت برخى از انواع موسيقي، به بيش از هزار سال و حتى به پيش از ظهور اسلام مىرسد. موسيقى کردى را از لحاظ قدمت شايد بتوان به دو گروه تقسيم کرد:
موسيقى باستانى که با عناوينى چون هوره، موره، لوره و سياچمانه (سياه چشمان)، چوپى و نغمههاى سماعي-سنتى شناخته مىشود و عموماً بدون کلمات اضافى بر اشعار ده هجايى استوار است. نوع آيينى اين موسيقي، مرثيهگون و وصف حال آن را حقيقى و نوع غنايى آن را مجاز مىدانند.
گروه دوم در برگيرندهٔ نغماتى چون صمد لچکي، مقام اللهويسي، مقام کوچهباغي، صمد مسگرى و ترانههاى ملوديک است که بر اشعار مجازى و گاه عروضى استوارند.
در کردستان نوع ديگرى از موسيقى وجود دارد که به آن بيتخواني مىگويند که احتمالاً مترادف گاتاخواني يا گاساخواني است. بيتخوانى مبتنى بر نغمهاى کاملاً ساده و بدون رعايت وزن و قافيه نظم است که در بيان جنگ سرداران و بزرگان دينى و آيينى و ملى اجرا مىشود.
موسيقى مقامى
مقامهاى کردى عبارتند از الاويسي، هيران و قطار. در اين مقامها نوازندگان شمارى از گوشههاى موسيقى ملى ايران را که در دستگاهها و مقامهاى موسيقى ملى تجلى يافته، به سبک ويژهاى مىنوازند.
بخشى از گوشههاى موسيقى مقامى کهن ايران در اين سرزمين حفظ شده است. مقامهاى موسيقى کردى از نظر پيوستگى فرهنگى کردها با ساير اقوام ايرانى و نيز دارا بودن جلوههاى کهن موسيقى ايراني، از ارزش بسيار برخوردار است.
موسيقى آوازى
اين موسيقى در دو سبک و شيوه به نامهاى هوره و سياچمانه اجرا مىشود. به نظر مىرسد که واژه هوره از اهورا يا اهوره گرفته شده باشد. هوره از آوازهاى کهن است که در بعضى از انواع آن، روايتهاى مربوط به اديان باستانى ايرانى و تقدس آگر (آتش) يافت مىشود. اشعار آن مجازى است و از اين لحاظ شباهت با اوستا دارد.
در گذشته اوستا را با لحنى آهنگين مىخواندند. به اين ترتيب شايد بتوان گفت هورهخواني همان اهوراخواني بوده که در وصف سرور دانايان خوانده مىشد.
موسيقى مذهبى
موسيقى مذهبى به دو صورت اجرا مىشود:
موسيقى عزا
که چمرى نيز ناميده مىشود، مراسمى است که در سوگ بزرگي، پهلوانى و يا رئيسى اجرا مىشود. شيوه اجراى مراسم و عظمت آن يادآور سوگ سياوش است.
نواى ماه رمضان (سحرى و بيدار باش)
نواى ويژه ماه رمضان که در زمان سحر و مغرب براى آگاهى مردم اجرا مىشود، داراى دو نوا و ريتم است.
-
فرهنگ/موسیقی2
موسيقى حماسى
اين موسيقى به نام ههلپهرکي يا ههلپهرين شهرت دارد و به معنى حمله کردن است. اين رقص قدمتى بسيار کهن دارد و از روزگار پرستش خدايان در دوران مهرپرستى که در مهرابهها اجرا مىشد، به يادگار مانده است.
مراسم ههلپهرکي عبارت از هفت ريتم اصلى است که به ترتيب با ساز و همراهى اجراکنندگان انجام مىشود. ريتم آن از کند و آرام و گريان شروع مىشود و به ريتم هيجانى (سجار) پايان مىيابد. در ميان آن ريتمهاى ديگرى مانند سىپا، فتاحى و پشتپا، زنگى و خانوميري، فتاح پاشايي، گهريان، شهلان، چهپي، سقزي، کرماشاهى و مريوانى نيز با دوزله و ضرب اجرا مىشود.
ريتمهاى ههلپهرکي شامل ريتمهاى گريان، چپ و راست. لبلان، خان اميري، سجار، شلان و آروغان است. از اين ميان ريتم چپ و راست (فتاحى و پشت پا) در همه مناطق عشاير ايران اجرا مىشود.
ريتم گريان در منطقه سنندج و اطراف آن تا مرزهاى سقز در شمال و همدان و کرمانشاه در جنوب اجرا مىشود. در مريوان ريتم سهپا معروف به راستا و ههل گردن اجرا مىشود.
مراسم ذکر در تکيههاى دراويش قدرى با نواختن دف و نى در جمخانههاى اهل حق در کرمانشاهان و اورامانات با نواختن دف و تنبودر اجرا مىشود.رقص سونه يا رقص مرغابى با آهنگ لبلان اجرا مىشود.
موسيقى سوارکاران
مراسم اسبدوانى در سراسر روستاها و دشتهاى استان کردستان با آيين و مراسم خاص، در جشنها و آيينهاى ملى مردم انجام مىشود.
اين مراسم با نواى سواران که از ريتم تندى برخوردار است، همراه مىشود. در مراسم عروسى -چون در روستاها عروس را با است به خانه داماد مىبرند- نواى سواران با ريتمى آرام و ملايم اجرا مىشود.
سازهاى محلى
شمشال
از قدمىترين و رايجترين سازهاى کردستان، شمشال است که در واقع همان نى چوپان است و از لوله فلزى ساخته شده و در مراسم عروسى و شادى همراه با آواز به صورت تکنوازى به کار مىرود. اين ساز در عزا نيز کاربرد دارد.
دف
يکى از سازهاى سنتى خانقاه است که در مراسم ذکر نواخته مىشود و گاهى با طاس همراه است.
طاس
سازى کوبهاى است که کاسه آن از جنس مس است و روى آن پوست مىکشند و با چوب، تسمه چرمى يا لاستيکى بر آن مىکوبند. استفاده از طاس در مرحله ذکر و قيام صورت مىگيرد.
از ديگر سازهاى محلى مىتوان از سورنا، دوزله و نرمناى نام برد که با آنها همه نوع آهنگى نواخته مىشود. اين سازها به ويژه در آهنگهاى رقص که با دهل، دايره يا تمبک همراهى مىشود، کاربرد دارد. توسط اين ساز نغماتى با عناوين حيران، گريان، فتاح پاشايي، لبلان، زنگي، سهجار و شلان اجرا مىشود.