-
دست نوشته های MEHR IMAN
لحظه معانی تازه ای به خود گرفته بود
عشق می چکید از سرانگشت لحظه ها!
من و تنهایی سخن گفتیم از دیروز ها، امروز و احساسی که شاید در پس فردایی جریان می یافت!
مهر ورزیدیم به همه خاطرات زنده، بوده و حتی از یاد رفته!
طراوت را به مهمانی مستی فریب بردیم،
گاهی سکوت کردیم
و زمانی فریاد کشیدیم.
از تو سخن گفتیم،
یادت مهربان تر از همیشه همراهیمان می کرد.
تو نبودی اما آهنگ صدایت آذین بند سکوت لحظه هایمان شد،
عطر بودنت فضا را معطر ساخت
و طنین نوایت نوازشگر گوش هایمان گشت.
سخن می گفتی از باید ها، نباید ها، از هستی، از عشق و دوست داشتن.
گفتی دوست داشتن معانی زیادی را دربرمی گیرد
و باید یک پشتوانه عمیق داشته باشد.
گفتی برای مهر ورزیدن نیاز به شناخت هست!
گفتی آشنایی اقسامی دارد، چون فعل مجازی و حقیقی!
لب بسته بودیم،
شک ریشه به احساس تو دواند،
آهسته زمزمه کردی-گوش می کنید؟-
و خود نیز پاسخ دادی – حتما گوش می کنید –
و ما خندیدیم..........
شوق دست به دست ما سنگ فرش التهاب را می کاوید............
تحسینت کردیم
-هم سخن گفتنت را و هم برهان بودنت را-
رضایت در چشمان تو موج می زد.............
زمین لرزید
توبیخ بالای سر آبادی رسید
هر دوی ما ترسیده بودیم
-هم من و هم تنهایی-
حد و مرزی وجود داشت اما محدودترش کردند!
نقطه ای ماند اما نه از برای بودن
که از برای حسرت خوردن
و ملامت نبودنت...............
-
مهر پنهان
من از دریچه چشمان تو خورشید را می بینم. برق نگاه تو روایتگر خواب های ندیده ام می باشد، آرزو های دور، رویا های رویایی........
تو زیبایی را در امتداد نگاهت آذین بند تماشایم می کنی و من از این همه مهرورزی شوق می یابم و ذوق می کنم.
آهسته می پاییم اما آشکارا به چشم می آید، آهسته نفس می کشی اما عمق می یابد در سکوت سنگین لحظه ها و بیداد می کند..
مرا وامی رهانی از خویشتن خویش و من جویای تو می گردم و بی پروا از تو و بود هایت می نویسم...
چه آشوبی است در خلوت خیال من و تو!
-
دلتنگتم
تو که نباشی مهر را از که بیاموزم؟
صبوری را به حرمت کدامین نگاه باور کنم؟
آبرومندی را به شرم کدامین گونه لمس نمایم!
تو که نباشی من به که مهر ورزم!
به اشتیاق کدامین لبخند، جان گیرم؟
تو که نباشی من هم نخواهم بود......................
-
گفتی اگر باز آمدی جام شرابت می دهم
در بستر مهر و وفا مستانه خوابت میکنم
باز آمدم پیمان شکن، کو جام و کو پیمانه ات..............................
-
مرا به خاطر بسپار
من بارها و بارها به خاطر تو زیسته ام.
-
هر روز با خود می گویم
که تو باز خواهی گشت!
هزار بار می نویسم و هزار بار می خوانم
که باز خواهی گشت!
آری این هزاران حکایت از آن دارد که
" تو باز خواهی گشت".
-
جنون لفافه مناسبی برای عشق تو نیست
نه؛ برای تو نه مجنون که فرهادم
-
خاطره هاتو بغل میگیرم
درسته بوی کهنگی میدهند
ولی
هنوز هم فقط در کنار اینان آرام می یابم
برایم خاطره ای نو بفرست
من هر روز ایمیلمو چک میکنم
-
دلتنگم
بیش از انچه که تو پنداری
دلتنگم...........
دلتنگتم...........................
-
سجده بر غم می زنم اشک قیام می کند.................