ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : با ذهن درونم چیکار کنم ؟ - ب بن بست رسیدم - مشاوره بدین



arashmahbobi2020
16-07-2015, 07:53
سلام دوستان. سریع میرم سر اصل مطلب
زمان مجردی همیشه دوستان داشتم مشخصات همسرم اینها باشه . رو کاغذ همیشه می نوشتم :
۱- داماد اول باشم
۲- پسر نداشته باشن
۳- تحصیلکرده و دانشگاه دولتی باشه
۴ – اهل درس و مطالعه باشه
۵- پایه باشه ( مشروب خوری . ولگردی . فیلم . خلاف . مطالعه ...)
۵ – از خانواده کم جمعیت باشه
۶ – خوشکل باشه
۷ – خانوادش باسواد و اهل مطالعه باشن
زمان گذشت و بنده بعد از اشنایی با یه دختری با هم عقد و نامزد کردیم . دقیقا همه مشخصاتی که بالا ذکر کردم رو دارن . خودش فوق العاده خوبه . زیباست . دانشگاه دولتی و پزشکی خونده . زبانش هم عالیه در حال گرفتن تافل . همه جوره پایه . پدر و مادرم هم خیلی دوستش دارن . چون واقعا دختر خوبیه . اهل آرایش های بی خودی نیس..اهل شب نشینی های الکی نیس. حتی بنده خدا خرید درست و حسابی هم نکردم واسش چون همش می گه پس انداز کنیم خونه بخریم و غیره .
خانوادش ک دیگه از خودش بهترن . پدر زن پایه . مادر زن که دیگه عالی . چون پسر ندارن و داماد اول هم هستم منو روی سرشون نگه می دارن . کافیه من بخوام برم خونشون بهترین غذاها و میوه ها و غیره.
مثلا هر وقت می رن بازار می خوان چیزی بگیرن وقتی منم نباشم از هر چیز دوتا می گیرن می گن یکی هم واسه آرش. پدر زن می خواد شیشه ویسکی بگیره می گه یکی هم واسه ارش . خلاصه خیلی هوامو دارن .
مادر زن که همیشه در حال مطالعه و انواع کلاس های مفید و غیره هست . یعنی می خوام بگم سطح فکرشون بالاست به طوریکه حتی جلسه خواستگاری حتی نپرسیدن خونه دارم . زمین دارم .ماشین دارم . شغل دارم . پول دارم . یه طوریکه نه خونه دارم و نه زمین . نه اینکه بگم دخترشون ترشیده بوده نه می خوام بگم اونقدر سطح فکرشون بالاست که این چیزا اهمیت نمی دن . دختره هم کلی خواستگار داشته و اگه من نبودم مطمعنا با یکی بهتر از من ازدواج می کرد . چون موقعیت خود و خانوادش از همه لحاظ خوبه.
البته منم آدم بدی نیستم . دانشجو دکترا یه رشته خوب هستم . شغل نسبتا خوبی با حقوق مکفی دارم. و قیافه خوبی هم دارم .
خب اینا رو گفتم تا برسم به مشکل اساسی که من دارم .
حس می کنم از نامزدم – حتی یکسال هم نشده - سیر شدم . دایم تو فکرم در حال مقایسه همسرم با دیگران هستم . تو خیابون میریم . دوستاش می بینم خلاصه همه جا . همش تو ذهنم می گم فلان دوستش زیباتر از نامزد منه . کاشکی قدش بلندتر بود . کاشکی فلان دوستش جای همسرم بود . من می تونستم زنی قد بلندتر بگیرم . می تونستم زنی بگیرم زیباتر باشه . فلان دوست دخترم از همسرم قدبلندتر و زیباتر بود ( من زیاد دوست دختر داشتم )‌. خلاصه بد جور ذهنم درگیره . حس می کنم زندگیم به پایان رسیده .. حس می کنم تو زندان هستم . طوری شده که حتی روی رابطمون هم تاثیر گذاشته . به طوریکه که منی که همیشه قبل از ازدواج و زمان مجردیم به خودم می گفتم روزی ۱۰۰ بار به همسرم خواهم گفت دوست دارم الان تو زبونم این جمله نمی چرخه و نمی تونم بگم انگار خودش حس کرده و من واقعا خجالت میکشم .ولی واقعا هم دوستش دارم .واینکه اونقدر خودش و خانوادش خوبن که حتی فکر طلاق هم میاد تو ذهنم از خودم بدم میاد . این مقایسه داره منو میکشه . واقعا نمی دونم چیکار کنم . همش با خودم گم همه مردا همینجورن و زود از همسرشون خسته میشن و غیره . چند بار خواستم برم دکتر ولی توش موندم . دوس دارم زمان مجردی بگردم و اصلا ازدواج نکنم . گیج و سردرگم و داغونم . دارم از درون خودمو می خورم . خواهش می کنم دوستان راهنمایم کنن .. حتی اگه کتاب یا فیلم اموزشی چیزی میشناسن بهم معرفی کنند .
واقعا ممنون میشم


اینو بگم همسرم زیباست .. هیکلش هم خوبه نه چاقه نه لاغر . فقط یه کم قدش کوتاست البته بین دختران ایرانی متوسط -

Joaquin
16-07-2015, 17:25
برید با روانشناس مناسب مشورت کنید و اصلا اصلا اصلا خجالت نکشید.

Captain_America
16-07-2015, 17:35
قرار نیست هر رابطه ای تا ابد ادامه پیدا کنه، اگه چیزی دیگه راضی تون نمیکنه همیشه راه برگشت هست.

arashmahbobi2020
16-07-2015, 19:43
قرار نیست هر رابطه ای تا ابد ادامه پیدا کنه، اگه چیزی دیگه راضی تون نمیکنه همیشه راه برگشت هست.

راه برگشت وجود نداره داداش/ اصلا من خودم خجالت می کشم به طلاق فکر کنم. اونم تو خانواده ما .

همیشه فک می کنم اگه جای اون یک نفر دیگه هم همسرم بود با اون هم همین حس رو پیدا می کردم
واقعا سردرگمم

Captain_America
16-07-2015, 19:46
راه برگشت وجود نداره داداش/ اصلا من خودم خجالت می کشم به طلاق فکر کنم. اونم تو خانواده ما .

همیشه فک می کنم اگه جای اون یک نفر دیگه هم همسرم بود با اون هم همین حس رو پیدا می کردم
واقعا سردرگمم

همیشه راهی وجود داره، ولی شما به نظر من اول باید ریشه یابی کنی علت چیه بعد دنبال راه حلش باشی.
من خودم همیشه اولویت رو به خودم میدم وقتی دیگه از رابطه ای که توش هستم لذت نمی برم یا واسم دیگه تکراری شده سریع کات میکنم.

donkeyoxte
16-07-2015, 21:15
قرار نیست هر رابطه ای تا ابد ادامه پیدا کنه، اگه چیزی دیگه راضی تون نمیکنه همیشه راه برگشت هست.



همیشه راهی وجود داره، ولی شما به نظر من اول باید ریشه یابی کنی علت چیه بعد دنبال راه حلش باشی.
من خودم همیشه اولویت رو به خودم میدم وقتی دیگه از رابطه ای که توش هستم لذت نمی برم یا واسم دیگه تکراری شده سریع کات میکنم.

عزیز من درباره چیزی که سرت نمیشه تز نده.جوراب نیست با طرف 1 سال ازدواج کرده باشی بعد بگی برو دنباله تیله بازیت

ایشون تنها مشکلش تکراری شدنه
اومدیمو شما رفتی این خانم طلاق دادی با یکی دیگه ازدواج کردی مطمن باش همسر جدیدم بعد یه مدت تکراری نیشه چون همیشه جذاب تر پیدا میشه
اینطوری شما فقط شناسنامت پر میشه از ازدواجو طلاق
همون کاری که دوستمون Joacuin گفت بهتر بری پیشه روانشناس معتبر و باهاش صحبت کنی

Captain_America
16-07-2015, 23:05
عزیز من درباره چیزی که سرت نمیشه تز نده.جوراب نیست با طرف 1 سال ازدواج کرده باشی بعد بگی برو دنباله تیله بازیت

ایشون تنها مشکلش تکراری شدنه
اومدیمو شما رفتی این خانم طلاق دادی با یکی دیگه ازدواج کردی مطمن باش همسر جدیدم بعد یه مدت تکراری نیشه چون همیشه جذاب تر پیدا میشه
اینطوری شما فقط شناسنامت پر میشه از ازدواجو طلاق
همون کاری که دوستمون Joacuin گفت بهتر بری پیشه روانشناس معتبر و باهاش صحبت کنی

اولا من پدر بی ادبت نیستم که اینجوری با من صحبت میکنی.
ثانیا ایشون نظر خواستند من هم نظر خودم رو دادم که هیچ ربطی به شما نداره . ایشون هم اگه میخواستن برن پیش روان شناس خودشون اینکارو میکردن.

باغبون
16-07-2015, 23:33
سلام دوستان. سریع میرم سر اصل مطلب
زمان مجردی همیشه دوستان داشتم مشخصات همسرم اینها باشه . رو کاغذ همیشه می نوشتم :
۱- داماد اول باشم
۲- پسر نداشته باشن
۳- تحصیلکرده و دانشگاه دولتی باشه
۴ – اهل درس و مطالعه باشه
۵- پایه باشه ( مشروب خوری . ولگردی . فیلم . خلاف . مطالعه ...)
۵ – از خانواده کم جمعیت باشه
۶ – خوشکل باشه
۷ – خانوادش باسواد و اهل مطالعه باشن
زمان گذشت و بنده بعد از اشنایی با یه دختری با هم عقد و نامزد کردیم . دقیقا همه مشخصاتی که بالا ذکر کردم رو دارن . خودش فوق العاده خوبه . زیباست . دانشگاه دولتی و پزشکی خونده . زبانش هم عالیه در حال گرفتن تافل . همه جوره پایه . پدر و مادرم هم خیلی دوستش دارن . چون واقعا دختر خوبیه . اهل آرایش های بی خودی نیس..اهل شب نشینی های الکی نیس. حتی بنده خدا خرید درست و حسابی هم نکردم واسش چون همش می گه پس انداز کنیم خونه بخریم و غیره .
خانوادش ک دیگه از خودش بهترن . پدر زن پایه . مادر زن که دیگه عالی . چون پسر ندارن و داماد اول هم هستم منو روی سرشون نگه می دارن . کافیه من بخوام برم خونشون بهترین غذاها و میوه ها و غیره.
مثلا هر وقت می رن بازار می خوان چیزی بگیرن وقتی منم نباشم از هر چیز دوتا می گیرن می گن یکی هم واسه آرش. پدر زن می خواد شیشه ویسکی بگیره می گه یکی هم واسه ارش . خلاصه خیلی هوامو دارن .
مادر زن که همیشه در حال مطالعه و انواع کلاس های مفید و غیره هست . یعنی می خوام بگم سطح فکرشون بالاست به طوریکه حتی جلسه خواستگاری حتی نپرسیدن خونه دارم . زمین دارم .ماشین دارم . شغل دارم . پول دارم . یه طوریکه نه خونه دارم و نه زمین . نه اینکه بگم دخترشون ترشیده بوده نه می خوام بگم اونقدر سطح فکرشون بالاست که این چیزا اهمیت نمی دن . دختره هم کلی خواستگار داشته و اگه من نبودم مطمعنا با یکی بهتر از من ازدواج می کرد . چون موقعیت خود و خانوادش از همه لحاظ خوبه.
البته منم آدم بدی نیستم . دانشجو دکترا یه رشته خوب هستم . شغل نسبتا خوبی با حقوق مکفی دارم. و قیافه خوبی هم دارم .
خب اینا رو گفتم تا برسم به مشکل اساسی که من دارم .
حس می کنم از نامزدم – حتی یکسال هم نشده - سیر شدم . دایم تو فکرم در حال مقایسه همسرم با دیگران هستم . تو خیابون میریم . دوستاش می بینم خلاصه همه جا . همش تو ذهنم می گم فلان دوستش زیباتر از نامزد منه . کاشکی قدش بلندتر بود . کاشکی فلان دوستش جای همسرم بود . من می تونستم زنی قد بلندتر بگیرم . می تونستم زنی بگیرم زیباتر باشه . فلان دوست دخترم از همسرم قدبلندتر و زیباتر بود ( من زیاد دوست دختر داشتم )‌. خلاصه بد جور ذهنم درگیره . حس می کنم زندگیم به پایان رسیده .. حس می کنم تو زندان هستم . طوری شده که حتی روی رابطمون هم تاثیر گذاشته . به طوریکه که منی که همیشه قبل از ازدواج و زمان مجردیم به خودم می گفتم روزی ۱۰۰ بار به همسرم خواهم گفت دوست دارم الان تو زبونم این جمله نمی چرخه و نمی تونم بگم انگار خودش حس کرده و من واقعا خجالت میکشم .ولی واقعا هم دوستش دارم .واینکه اونقدر خودش و خانوادش خوبن که حتی فکر طلاق هم میاد تو ذهنم از خودم بدم میاد . این مقایسه داره منو میکشه . واقعا نمی دونم چیکار کنم . همش با خودم گم همه مردا همینجورن و زود از همسرشون خسته میشن و غیره . چند بار خواستم برم دکتر ولی توش موندم . دوس دارم زمان مجردی بگردم و اصلا ازدواج نکنم . گیج و سردرگم و داغونم . دارم از درون خودمو می خورم . خواهش می کنم دوستان راهنمایم کنن .. حتی اگه کتاب یا فیلم اموزشی چیزی میشناسن بهم معرفی کنند .
واقعا ممنون میشم


اینو بگم همسرم زیباست .. هیکلش هم خوبه نه چاقه نه لاغر . فقط یه کم قدش کوتاست البته بین دختران ایرانی متوسط -


سلام دوست من بهترین کار این هست که شما به روانشناس مراجعه کنید ولی بهتون بر نخورها بنظر من دلیل این مشکلتون بر میگرده به گذشتتون، گفتین دوست دختر زیاد داشتین بنظرم پسرهایی که دوست دختر زیاد دارن تنوع طلبن و به این حس تنوع طلبیشون با عوض کردن دوست دختر بها میدن و در زندگی اینده با مشکل مواجه میشن.امیدوارم خوشبخت باشید

donkeyoxte
16-07-2015, 23:34
اولا من پدر بی ادبت نیستم که اینجوری با من صحبت میکنی.
ثانیا ایشون نظر خواستند من هم نظر خودم رو دادم که هیچ ربطی به شما نداره . ایشون هم اگه میخواستن برن پیش روان شناس خودشون اینکارو میکردن.

بابامو میشناسی مگه؟؟
عزیزم خود طرف دنباله اندامه تو دلش میگه گوربابای تکراری جدیدو بچسب
منم میگم گوربابای طرف بخاطرش ارزش نداره با کسی بحث کنم خودمو کوچیک کنم:n09:

arashmahbobi2020
17-07-2015, 00:28
آره فک کنم بهتره برم پیش روانشناس . شاید هم دوستان درست می گن چون زمان مجردی دوست دختر زیاد داشتم زود خسته میشم و تنوع طلب هستم / من با تمام وجودم از خدا می خوام این حس و مشکلم رفع بشه چون اصلا دوست ندارم نامزدم ضربه بخوره

باغبون
17-07-2015, 09:22
آره فک کنم بهتره برم پیش روانشناس . شاید هم دوستان درست می گن چون زمان مجردی دوست دختر زیاد داشتم زود خسته میشم و تنوع طلب هستم / من با تمام وجودم از خدا می خوام این حس و مشکلم رفع بشه چون اصلا دوست ندارم نامزدم ضربه بخوره

خیلی خوبه که اینقدر به فکر همسرتون هستید.و بنظرم چون خودتون خواهان ایجاد تغییر در خودتون هستید روانشناس براحتی میتونه کمکتون کنه.:n16:

ملا نصرالدین
17-07-2015, 13:41
تعجب میکنم
نشسته اید پشت سیستم و برای چیزی که انقدر مهمه و در مورد اینده شما و همسرتان هست از افراد کاملا غیر متخصص مشاوره میخواهید؟

بدون وقفه به یک مشاور مراجعه کنید

اگر خواستید یک مشاور رایگان هم هست که تا الان به من و همسرم مشاوره های خیلی خوبی داده
توی نت سرچ کنید
دکتر حبشی
وارد سایت شاهدان بشوید و سوال خود را بپرسید
تلفنی هم ایشان مشاوره میدهند ولی به علت مشغله چندین بار باید تماس بگیرید تا موفق به صحبت با ایشان بشوید

3274
20-07-2015, 10:09
تعجب میکنم
نشسته اید پشت سیستم و برای چیزی که انقدر مهمه و در مورد اینده شما و همسرتان هست از افراد کاملا غیر متخصص مشاوره میخواهید؟

بدون وقفه به یک مشاور مراجعه کنید

اگر خواستید یک مشاور رایگان هم هست که تا الان به من و همسرم مشاوره های خیلی خوبی داده
توی نت سرچ کنید
دکتر حبشی
وارد سایت شاهدان بشوید و سوال خود را بپرسید
تلفنی هم ایشان مشاوره میدهند ولی به علت مشغله چندین بار باید تماس بگیرید تا موفق به صحبت با ایشان بشوید
یک خط در پاسخ شما : اتفاقا پشت همین سیستم ایشون میتونه راهنمایی های خوبی بگیره، گرچه بخودی خود کافی نیست و مشاوره و هر تدبیر موجود دیگری هم لازمه

این قسمت هم برای دوست مشکل دارمان:
یکی رو از بستگان سراغ دارم بگمانم حدود 10 سال سن کمتری از من داره.مشخصات و شرایط خیلی مشابه شما رو هم داشت.
جزو نخبگان علمی و هوش مصنوعی کشور بود و عضو بنیاد نخبگان (البته ژنتیکیه و توی بستگان ما آدمهای باهوش و نخبه زیاده، بجز خودم که از همه درپیت تر هستم ) زمانی با من نزدیک و صمیمی بود و کم و بیش رفت و آمد داشتم البته از زندگی شخصی خصوصیش هیچی نه اون وقت نه الان نمیدونم و صمیمیت ما تاجاییکه حافظم یاری میکنه منحصر به بحثهای علمی و سخت افزاری و این مسائل بود چون وجه اشتراک تخصص هردومون بود. حتی اخیرا شنیدم که از نوجوونی هیچ تقید مذهبی و این چیزا رو هم نداشته و من مطلق بی اطلاع هستم، شاید چون فضولی توی ذاتم نیست یا شاید چون در صرف وقت و عمرم خیلی خسیس و ممسک هستم و صحبت درباره ی زندگی خصوصی دیگران ولو با خودشون رو بلد نیستم

اما
راجع به مشکل پیدا کردن با همسرش. شنیدم مشاوره هم زیاد رفته بود. هم خودش هم خانوادگی.
اما آخرش یکی دو سال قبل کار به جدایی کشید. چند ساله ندیدمش اما دورادور می شنوم که در اثر اون شکست عاطفی به یک دائم الخمر بیچاره تبدیل شد، ... چند مرتبه رگ دستش رو توی وان حموم زده بود. صاحب یک شرکت کوچک بود اما مگر با این شرایط میشه اداره کرد؟ گفته میشه در کارخانه ی آهن و نورد پدرش آویزون شده و کارهای حسابداری و کامپیوترش رو انجام میده! اون استعداد و تخصص بالاش کجا و شغل حالاش کجا
برای هیچ چیزش تا این اندازه متاسف نیستم که هوش و سواد و استعدادی شاید بی نظیر که می تونست درخدمت کشور باشه اما الان بکلی هدر رفته و بعید می دونم تا آخر عمرش هم دیگه برگرده.

اگر من امکانی برای Undo کردن زمان داشتم مطمئنا به پدرش می گفتم این زوج جوان رو الساعه چند سال بفرست خارج کشور تا هم ادامه تحصیل بدن هم دور از آب و هوا مدتی عوض کنن توی غربت و دور از بستگانشون شاید قدر هم رو بیشتر هم بدونن، و هم ملاحظات دیگری که اینجا جای مطرح کردنش نیست (خودمم چند سال قبل تصمیم مهاجرات داشتم ولی سرمایه ی شخصیم به یک شب یک سوم شد و زمینگیر شدم. اونم من آدم مستقل و نه مثل خیلیها آویزون دیگران) شما به راهکاری که توی این پاراگراف گفتم عمل کن.اگر در جهت رفع مشکلت کمک نکنه ضرر هم نداره

ناگفته نماند پدرش یک سرمایه دار مادیاتی هست. نگاه مادیاتی به همه چیز داره. حتی خیال میکنه علم رو میشه با پول بدست آورد که همین باعث شد کلا ازش قطع امید و رابطه کنم. از چنین پدرهای مادیاتی نمیشه توقع داشت افق دید بلندی داشته باشن و بتونن مدیریت بحران خوبی در این دست مشکلات از خودشون نشون بدن
فکر کنم زیاد و پرحاشیه نوشتم. عزت زیاد