baradar ehsan
10-05-2015, 22:19
اتفاقات عجیبی برای من افتاده مفصل توضیح میدم ممنون میشم اگر حوصله کنید بخونید و راهنمایی کنید که باید چیکار کنم ؟!
من از نیمروز شنبه تا یکشنبه بعد از ظهر رفتارهای عجیب و غریبی داشتم و حرفای هذیونی گفتم ... و از شب یکشنبه متوجه میشم و بهشون فکر میکنم میبینم چرا حواسم نبوده که داشتم چیکار میکردم !
چند نمونشو میگم که متوجه بشید ...
اگر چیزخور شده باشم احتمال میدم صبح شنبه بوده !
شنبه :
صبح از اونا جدا میشم و میرم.... قبل از رفتن فقط چایی میخورم یک چای کیسه ای بر میدارم و کتری رو بدون اینکه آب داخلشو عوض کنم روشن میکنم، اگر چیز خور شده باشم میتونه اون آب کتری چیزی داشته بوده باشه !
ظهر هیچ چیز ناهار نمیخورم و اصلا احساس گرسنگی نمیکنم. بعد از ظهر و شب هم هیچ چیز نمیخورم تا بامداد یکشنبه ...
ساعتای 2 ظهر شروع به نوشیدن آب زیاد میکنم و یک آب معدنی 1.5 لیتری رو در عرض تقریبا 1 ساعت تموم میکنم + یک رانی (و اینو هم اضافه کنم که نیازی به رفتن رستشویی هم حس نمیکنم و تا ساعتای 3 صبح روز بعد یعنی یکشنبه ادرار نداشتم ... ضمنا ادرارم هم به شدت زرد کدر بوده ... )
لباسی خریده بودم اون روز که بعدا میبینم مطابق سلیقه ام نبوده و نباید میخریدم !
الان پست دیشبمو خوندم دیدم بعضیا رو اشتباه نوشته بودم مربوط به شنبه بوده :
یک شخصی رو باید می دیدم و زمانی که همو می بینیم تقریبا طوری رفتار میکنم که برای اون خوشایند نیست
از بعد از ظهر به بعد بیرون که بودم توی خیابون/مترو/اتوبوس با مردم حرف میزدم و هزیون میگفتم! توی مترو با یک آقایی حرف میزدم و حرفام خیلی مسخره بوده و خالی بندی های ضایعی داشتم . توی اتوبوس که رفیقم بهم زنگ زده بود (یکی دیگه رو میگم ، نه اونیکه با اون و دوستاش بودم) بدون توجه به اینکه داخل اتوبوسم در اون لحظه حرفای رکیک و زشت میزدم و رفیقم هم بهم میگفت کثافت چرا داری اینجوری حرف میزنی بین مردم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و من بهش گفتم آره من آدم ریلکسی ام ... باز توی خیابون با یک آدم غریبه شروع به حرف زدن با صدای بلند کردم و از ماجرایی که واقعیت نداشته حرف میزدم... (صبح اون روز هم بیرون بودم اما با کسی حرف نمیزدم از بعد از ظهر شروع شد)
یکشنبه:
بامداد یکشنبه حس پوچی شدیدی داشتم و به خودکشی فکر میکنم. توی خیابون بودم و اون وقت شب با یک نفر درگیر (لفظی) میشم ، یک مسیری رو اشتباه میرم و اصلا یادم نمیاد که باید از کجا برم . مسافت زیادی رو پیاده راه میرم تا دوباره به همون جایی که اول باید میبودم برسم .
صبح یکشنبه به خونه میرسم. بعد از چند دقیقه دوباره ساعت 5 میخواستم برم بیرون از خونه و پدرم بیدار شده و منصرفم کرده !
5 میخوابم اما با توجه به اینکه خوابم توی روزای گذشته کم بوده اما زیاد خوابم نمیگیره و ساعت 9 صبح بیدار میشم
صبح به یک دوست قدیمی یک اس ام اس عجیب غریب فرستادم... که الان فهمیدم چه غلطی کردم ...:n28:
توی وایبر میخواستم پیام بفرستم یاد نداشتم !
من معمولا روزی 1 نهایتش 2 و در موارد نادری 4 نخ سیگار میکشم... اما در عرض کمتر از 24 ساعت از شنبه شب تا بعد از ظهر یکشنبه ، 15 نخ کشیدم !
واکنش بدنیم هم کم اشتهایی بوده ... در این 2 روز هیچ کدام از وعده های اصلی رو در حد کافی نخوردم
تعدادی فایل که برام مهم بوده رو از روی گوشی و لپتاپ حذف کردم
ساعتای پایانی این علایم که میشه بعد از ظهر یکشنبه به شدت بی حال و ضعیف بودم حتی نای حرف زدن نداشتم.
و ...
یکشنبه شب :
از ساعتای 9 تقریبا تازه متوجه میشم که حال نرمالی نداشتم .
دوشنبه :
صبح وقتی از خواب بیدار شدم حس افسردگی شدیدی داشتم ... و اصلا دلم نمیخواست بیدار بشم .
من هیچوقت داروهای روانگردان و یا الکل استفاده نکردم
اما این شواهد داره نشون میده که حالت نرمالی نداشتم... تازه من دوسه تای دیگه که خیلی ضایع بود رو فاکتور گرفتم و نگفتم...
بیرون آب معدنی و... خوردم... یعنی میگم از بیرون نبوده ...
من جمعه شب تا صبح شنبه با 3 تا جوون معلوم الحال بودم ... یکیشون رفیق من بوده که بهش کاملا اعتماد دارم... اما اون دوتای دیگه رفیقای اون بودن و شکم به اوناست.
شاید هم اگه چیز خور بودم همونا شوخی احمقانه انجام دادند
ضمنا بعد از ظهر شنبه هم همون رفیقم زنگ میزنه و حالمو میپرسه ...
آزمایشی چیزی داره که ببینیم آیا چنین اتفاق مسخره ای افتاده ....؟
امروز (دوشنبه) حتما به پزشک مراجعه میکنم و نتیجه شو مینویسم ... اما پیش چه متخصصی برم ؟!
به اون دوستم هم زنگ میرنم و ماجرا رو بهش میگم اما اگر 1% اینجوری نبوده باشه که خیلی ضایع میشه....چیکار کنم؟
من از نیمروز شنبه تا یکشنبه بعد از ظهر رفتارهای عجیب و غریبی داشتم و حرفای هذیونی گفتم ... و از شب یکشنبه متوجه میشم و بهشون فکر میکنم میبینم چرا حواسم نبوده که داشتم چیکار میکردم !
چند نمونشو میگم که متوجه بشید ...
اگر چیزخور شده باشم احتمال میدم صبح شنبه بوده !
شنبه :
صبح از اونا جدا میشم و میرم.... قبل از رفتن فقط چایی میخورم یک چای کیسه ای بر میدارم و کتری رو بدون اینکه آب داخلشو عوض کنم روشن میکنم، اگر چیز خور شده باشم میتونه اون آب کتری چیزی داشته بوده باشه !
ظهر هیچ چیز ناهار نمیخورم و اصلا احساس گرسنگی نمیکنم. بعد از ظهر و شب هم هیچ چیز نمیخورم تا بامداد یکشنبه ...
ساعتای 2 ظهر شروع به نوشیدن آب زیاد میکنم و یک آب معدنی 1.5 لیتری رو در عرض تقریبا 1 ساعت تموم میکنم + یک رانی (و اینو هم اضافه کنم که نیازی به رفتن رستشویی هم حس نمیکنم و تا ساعتای 3 صبح روز بعد یعنی یکشنبه ادرار نداشتم ... ضمنا ادرارم هم به شدت زرد کدر بوده ... )
لباسی خریده بودم اون روز که بعدا میبینم مطابق سلیقه ام نبوده و نباید میخریدم !
الان پست دیشبمو خوندم دیدم بعضیا رو اشتباه نوشته بودم مربوط به شنبه بوده :
یک شخصی رو باید می دیدم و زمانی که همو می بینیم تقریبا طوری رفتار میکنم که برای اون خوشایند نیست
از بعد از ظهر به بعد بیرون که بودم توی خیابون/مترو/اتوبوس با مردم حرف میزدم و هزیون میگفتم! توی مترو با یک آقایی حرف میزدم و حرفام خیلی مسخره بوده و خالی بندی های ضایعی داشتم . توی اتوبوس که رفیقم بهم زنگ زده بود (یکی دیگه رو میگم ، نه اونیکه با اون و دوستاش بودم) بدون توجه به اینکه داخل اتوبوسم در اون لحظه حرفای رکیک و زشت میزدم و رفیقم هم بهم میگفت کثافت چرا داری اینجوری حرف میزنی بین مردم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و من بهش گفتم آره من آدم ریلکسی ام ... باز توی خیابون با یک آدم غریبه شروع به حرف زدن با صدای بلند کردم و از ماجرایی که واقعیت نداشته حرف میزدم... (صبح اون روز هم بیرون بودم اما با کسی حرف نمیزدم از بعد از ظهر شروع شد)
یکشنبه:
بامداد یکشنبه حس پوچی شدیدی داشتم و به خودکشی فکر میکنم. توی خیابون بودم و اون وقت شب با یک نفر درگیر (لفظی) میشم ، یک مسیری رو اشتباه میرم و اصلا یادم نمیاد که باید از کجا برم . مسافت زیادی رو پیاده راه میرم تا دوباره به همون جایی که اول باید میبودم برسم .
صبح یکشنبه به خونه میرسم. بعد از چند دقیقه دوباره ساعت 5 میخواستم برم بیرون از خونه و پدرم بیدار شده و منصرفم کرده !
5 میخوابم اما با توجه به اینکه خوابم توی روزای گذشته کم بوده اما زیاد خوابم نمیگیره و ساعت 9 صبح بیدار میشم
صبح به یک دوست قدیمی یک اس ام اس عجیب غریب فرستادم... که الان فهمیدم چه غلطی کردم ...:n28:
توی وایبر میخواستم پیام بفرستم یاد نداشتم !
من معمولا روزی 1 نهایتش 2 و در موارد نادری 4 نخ سیگار میکشم... اما در عرض کمتر از 24 ساعت از شنبه شب تا بعد از ظهر یکشنبه ، 15 نخ کشیدم !
واکنش بدنیم هم کم اشتهایی بوده ... در این 2 روز هیچ کدام از وعده های اصلی رو در حد کافی نخوردم
تعدادی فایل که برام مهم بوده رو از روی گوشی و لپتاپ حذف کردم
ساعتای پایانی این علایم که میشه بعد از ظهر یکشنبه به شدت بی حال و ضعیف بودم حتی نای حرف زدن نداشتم.
و ...
یکشنبه شب :
از ساعتای 9 تقریبا تازه متوجه میشم که حال نرمالی نداشتم .
دوشنبه :
صبح وقتی از خواب بیدار شدم حس افسردگی شدیدی داشتم ... و اصلا دلم نمیخواست بیدار بشم .
من هیچوقت داروهای روانگردان و یا الکل استفاده نکردم
اما این شواهد داره نشون میده که حالت نرمالی نداشتم... تازه من دوسه تای دیگه که خیلی ضایع بود رو فاکتور گرفتم و نگفتم...
بیرون آب معدنی و... خوردم... یعنی میگم از بیرون نبوده ...
من جمعه شب تا صبح شنبه با 3 تا جوون معلوم الحال بودم ... یکیشون رفیق من بوده که بهش کاملا اعتماد دارم... اما اون دوتای دیگه رفیقای اون بودن و شکم به اوناست.
شاید هم اگه چیز خور بودم همونا شوخی احمقانه انجام دادند
ضمنا بعد از ظهر شنبه هم همون رفیقم زنگ میزنه و حالمو میپرسه ...
آزمایشی چیزی داره که ببینیم آیا چنین اتفاق مسخره ای افتاده ....؟
امروز (دوشنبه) حتما به پزشک مراجعه میکنم و نتیجه شو مینویسم ... اما پیش چه متخصصی برم ؟!
به اون دوستم هم زنگ میرنم و ماجرا رو بهش میگم اما اگر 1% اینجوری نبوده باشه که خیلی ضایع میشه....چیکار کنم؟