مشاهده نسخه کامل
: [علوم اجتماعی] ازدواج پسر با دختر بزرگتر (از نظر سن)؟
Motaharri
01-06-2014, 14:21
یک اتفاقی که من این روزها زیاد شاهدش هستم مخصوصا در بین دوستانم، ازدواج پسرها با دخترها یا خانم هایی هست که این خانم ها اختلاف سنی خیلی کمی با پسر دارند و یا از او بزرگتر هستند.
از طرفی اگر پسری از همان اول با شک و تردید در مورد بزرگتر بودن خانمش بیندیشد، آمادگی دارد که بعدا با دخالت یا کنایه یا سرزنش یا حرف و حدیث یا دخالت مستقیم و غیرمستقیم اطرافیان، به هم بریزد.
اگر هم دچار تعارضهای طبیعی زناشویی با همسر هم شود، احتمالا آنها را بزرگنمایی میکند و سایر تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی هم برایش پررنگتر میشود و این مساله را مرتب به رخ همسرش میکشد.
گاهی هم مرد به علت فرسودگی جسمی و جنسی زودرس زن، مخصوصا در یائسگی، احساس ضرر میکند.
البته اگر پسری نگاه مثبتی به این قضیه داشته باشد، شاید به سادگی از کنار این مساله بگذرد. همچنین دختری که به این مساله (بالاتر بودن سن زیاد خودش) حساس باشد، یا حساسش کرده باشد، بعدا هر مسالهای در رابطهاش را به خودش و سن بالاترش نسبت میدهد.
با توجه به شناختی که از خودتون و جامعه دارین، چنین ازدواجی رو به صلاح میدونین؟
(چه به عنوان خانم چه به عنوان آقا)
خیر اصلا مفید نیست یه موردایی پیش میاد که اینجا نمیتونم بگم
بر اساس تجربه دوستان گفتم نه خودم :دی
Motaharri
01-06-2014, 14:48
لطفا دوستانی که نظر بله یا خیر میدن، دلیلش رو هم بگن.
چون مجموع دلایلی که تو این تاپیک بهش برسیم خیلی میتونه مفید باشه.
برای ما و نزدیکان ما هم حتما پیش اومده یا ممکنه پیش بیاد.
راه حل هاش رو هم لطفا بگین.
مثلا پسر عموی من با یک دختری که 5 سال ازش بزرگتره میخواد ازدواج کنه چون دختره مقیم سوئد هستو وضع مالیش هم خوبه.
هیچ روشی برای منصرف کردنش جواب نداده.
و واقعا 10 سال دیگه اینا کنار هم راه برن مثل مادر و پسر میشه.
Mr.Pooya
01-06-2014, 14:54
راستش به نظر من خود این مسئله بد نیست چطوری نگاه کردن بهش مهمه ! شما ( منظورم شخص خاصی نیست) اگر خودت و طرف مقابلت راضی باشی خیلی هم خوبه اما خب باید انقدر نسبت به حرف دور و بری ها بی خیال باشی که خیلی ها فکر کنند کر ی !
من خودم خیلی نمی پسندم شاید به خاطر اینکه اینجوری بار اومدم ولی نمیگم که 100% هم مخالفم.
این که به خاطر اقامت یک کشور دیگه یا سو استفاده از موقعیت یک نفر باهاش ازدواج کنی بحث ش جداست و خودش کلی بحث داره ولی خیلی هم کار خوبیه :n02:
Motaharri
01-06-2014, 15:44
راستش به نظر من خود این مسئله بد نیست چطوری نگاه کردن بهش مهمه ! شما ( منظورم شخص خاصی نیست) اگر خودت و طرف مقابلت راضی باشی خیلی هم خوبه اما خب باید انقدر نسبت به حرف دور و بری ها بی خیال باشی که خیلی ها فکر کنند کر ی !
من خودم خیلی نمی پسندم شاید به خاطر اینکه اینجوری بار اومدم ولی نمیگم که 100% هم مخالفم.
این که به خاطر اقامت یک کشور دیگه یا سو استفاده از موقعیت یک نفر باهاش ازدواج کنی بحث ش جداست و خودش کلی بحث داره ولی خیلی هم کار خوبیه :n02:
مخالفت هارو فقط از جنبه مخالفت های دور و بر و اقوام نگفتم.
شما قبول ندارین دختران خیلی زودتر از پسران هم به بلوغ جسمی و هم بلوغ فکری میرسن؟
یک دختر 23 ساله اصلا قابل قیاس با یک پسر 23 ساله نیست، اون پسر ممکنه هنوز فکر بچه بازی باشه ولی دختره اون مراحل کودکی رو هم پشت سر گذاشته.
از نظر جسمی هم زن ها زودتر از مردها شکسته میشن.
مخصوصا توی سن 40 سال رو که رد میکنی، مرد در 40 سالگی تازه جا میوفته اما خانم 40 ساله چطور؟
Mr.Pooya
01-06-2014, 16:06
مخالفت هارو فقط از جنبه مخالفت های دور و بر و اقوام نگفتم.
شما قبول ندارین دختران خیلی زودتر از پسران هم به بلوغ جسمی و هم بلوغ فکری میرسن؟
یک دختر 23 ساله اصلا قابل قیاس با یک پسر 23 ساله نیست، اون پسر ممکنه هنوز فکر بچه بازی باشه ولی دختره اون مراحل کودکی رو هم پشت سر گذاشته.
از نظر جسمی هم زن ها زودتر از مردها شکسته میشن.
مخصوصا توی سن 40 سال رو که رد میکنی، مرد در 40 سالگی تازه جا میوفته اما خانم 40 ساله چطور؟
درسته ولی من این جنبه نظرم رو بیان کردم. راستش بلوغ رو قبول دارم ولی همیشه هم اینطوری نیست تو خیلی از افراد می بینید یک پسر 20 ساله از یک دختر 30 ساله هم شاید جا افتاده تر باشه (اعداد رو مثال عرض می کنم)
مثالی که می زنم اینه که خیلی وقت ها دیدید خانم های سن بالا (دیگه حقیقت همینه) مثلا 40 سال با پسر 20 ساله دوست میشن من کاری به روابط شون و اینها ندارم ولی از لحاظ عقلی و بلوع اجتماعی و بلوغ ... به هم نزدیک نیستند اما به هر حال در ارتباط هستند چه خوب چه بد.
در کل ه نظر من تا 2-3 سال اشکال نداره ولی بیشترش ... :n03:
Demon King
01-06-2014, 16:17
من همون قدری که با ازدواج فقیر و ثروتمند مخالفم با ازدواج با اختلاف سنی طرفین هم مخالفم.
چرا که ازدواح پسر با دختر بزرگ از خودش یقینا عقلانی نیست و تنها از روی هوس زود گذره و ضررش هم برای دختره چرا که اونها به زودی به مشکل بر میخورن و بعد حتما پسر میگه، من میتونستم با دخرای هم تراز خودم ازدواج کنم، و برو خدا رو شکر کن اومدم تورو گرفتم.
چندتا بحث وجود داره اگر فقط دوستی مطرح باشه بنظرم با هرفاصله سنی امکان پذیر هست چرا که دوستی ها معمولا از چندهفته تا چندماه یا نهایتا یکی دوسال طول میکشه و خب مسائلی که در ادامه بیان میکنم ممکنه هرگز پیش نیاد
من به بحث های علمی و تایید و ردشون کاری ندارم حرفام همه برحسب تجربه و دیده هام در اطرافم هست
1-متاسفانه یا خوشبختانه اقایون از لحاظ بلوغ فکری عموما با خانومها فاصله زیادی دارند
به این معنی که تقریبا یک دختر 20 ساله در سطح یک پسر 24 از لحاظ بلوغ فکری قرار داره البته استثنا هم وجود داره قاعدتا
ولی روند کلی به این صورت هست که بیان کردم
2-یک قضیه دیگه اینه که اقایون براشون مسئله جوانی و زیبایی همسرشون یکی از اولویت ها هست ! خب چناچه فاصله سنی مرد و زن خیلی زیاد باشه اگرچه در سنین جوانی ممکنه این اختلاف زیاد دیده نشه اما کمی که سنشون بالا رفت دیگه خانوم از اون جذابیت و زیباییش کاسته میشه و اونوقت هست که مرد احساس شکست و کمبود بهش دست میده وخدا میدونه اتفاقهای بعدی...
3-خانومها به دلیل هورمون های خاصی که دارند و این هورمون ها تا بازه سنی خاصی کشش داره در یک سن مشخص دیگه میشه گفت طراوت و شادابی خودشون رو به شدت از دست میدن و این برای اقایون قابل قبول نیست حالا اگر با هم همسن باشن یا مرد بزرگتر باشه بهتر کنار میاد ولی برای یک مرد جوون تحمل همچین قضیه ای خیلی سخته .و این امر اوایل به چشم نمیاد تنها کمی اینده نگری این مسائل رو اشکار میکنه
با قطعیت رای من خیر هست
پ.ن: کلیه صحبت های من شامل حال کسانی نمیشه که به قصدهای غیراخلاقی مثل چاپیدن پول و اموال یک خانوم یا استفاده از شرایط موقیعتی((پذیرش برای زندگی خارج از کشور)) و امثالهم میرن با یک خانوم بزرگتر ازدواج میکنن
ملا نصرالدین
02-06-2014, 09:33
من هم مخالف ازدواج پسر با یک دختر بزرگتر از خودش هستم
البته انکار نمیکنم که برای بعضی از اقایان و خانم ها اوایل ازدواج خیلی هم شیرین و دلچسبه
چون خانم از لحاظ فکری بالاتر از مرد هست و مرد هیچ نگرانی ندارد و به راحتی میتواند اختیار تصمیم گیری کامل در همه ی زمینه ها را به خانم بدهد
خانم ها هم که اصولا بچه دوست هستند با همسرشان مثل فرزندشان برخورد میکنند
خب طبیعیه هر دو راضی هستند
ولی بعد از چند سال خانم که نیاز به یک تکیه گاه دارد از مرد خسته میشود
مرد هم که از مادر دوم داشتن خسته شده به دنبال عشق و شور جوانی میگردد
البته اینها برای اختلاف سنی بالای 10 سال هست.
من در بزرگتر بودن دختر در حدود 1 یا 2 سال مشکلی نمیبینم
عوامل متعددی وجود داره که من جوابم نخیر باشه.
همطور که دوستان گفتن خانوما تا یه سنی از نظر قیافه و پوست و ظاهر و چه از نظر ج ن سی توانایی دارند.تازه این هم بستگی به شرایط خانوم داره،مورد بوده توی 35 سالگی مثل زن 60 ساله بوده و برعکس و اینا به سبک زندگیشون برمیگرده.
مورد دیگه که میخوام بگم صدرصد درست نیست همون قضیه پسرا از دخترا 5 سال دیرتر به بلوغ عقلی و ج ن سی میرسن هست.در ظاهر این درسته چون دخترها از پسر ها زودتر به بلوغ فیزیکی میرسن اما این قضیه بی ربط به بلوغ عقلی است. بلوغ عقلی دختر و پسر ممکنه سالها بعد از بلوغ فیزیکی پیش بیاد.(این بحث مفصله )
یه چیزه دیگه ایم که هست اینکه من توی اقوام نزدیک دو مورد دیدم که دختر از پسر دو تا سه سال بزرگتره و بدون مشکل دارن زندگی میکنند.
بنظرم موضوع فاصله سنی چه برای دختر چه پسر از یه حدی که بگذره (عمدتا بیش از 10سال) طرفین رو دچار مشکل میکنه.
Milad4171
02-06-2014, 11:21
یک چیزی رو که اول از همه باید بهش توجه کنید در مورد این اختلاف سنی بلوغ در جامعه ایرانه
ایران یک کشور خاص هست. با شرایط محیطی و اجتماعی خاص
و اصلا نمیشه شرایط اینجا رو باشرایط موجود در کشورهای دیگه مقایسه کرد به دلیل محدودیت های روابط اجتماعی.
همه میدونن که آدم اول در خانواده و بعد در اجتماع شکل میگیره. به علاوه فاکتورهای ژنتیکی .
اینکه بگیم دختر و پسر بلوغ فکریشون با هم فاصله داره ، این کاملا بستگی به شرایط محیطی هست. من به دانشمندان کاری ندارم. چیزی که اینجا مطرح هست نظرسنجی هست نه نظر دانشمندان.
نظر سنجی نشون میده تو ایران هیچ قانونی برای زمان رسیدن به بلوغ عقلی وجود نداره.
از طرفی بلوغ فکری به شرایط خاصی بستگی داره. مثل : خانواده ، شرایط اجتماعی، شرایط رفاهی ، تغذیه ، ژنتیک
و به نظر من نمیشه این موضوع رو به صورت کلی در موردش صحبت کرد . چون فاصله بلوغ عقلی دخترها و پسرها در جامعه ما کاملا بستگی به شرایطی که گفتم داره.
همین موضوع باعث میشه که اختلافات در ارتباط با بلوغ فکری در ازدواج دختر بزرگتر از پسر از بین بره.
به نظر من اختلاف سنی تا 5 سال ایرادی نداره اما بیشتر از اون بخاطر موادی که در میان سالی پیش میاد ممکنه مشکل ساز بشه.
حتی مواردی رو من میشناسم که دختر 7 سال از پسر بزرگتره اما زندگی کاملا عالی دارند با هم
اما برعکس هم بوده.
پسری 6 سال کوچیکتر از دختر ، خیلی بهتر ، از پس زندگی بر میاد و کاملا مفهوم زندگی مشترک و مسئولیت رو درک کرده.
Masoud King
02-06-2014, 14:06
با کلیه صحبت های میلاد موافقم و لپ کلام رو گفت.
+
موضوعی هست که نمیشه به صورت قاطع رد یا قبول کرد و باید در شرایطی که دو طرف دارن بررسی بشه.
reza_jolie
02-06-2014, 14:15
کاملا این امر به شخصیت و شرایط دو طرف بستگی داره و نمیشه با کلی گویی و بیان نظر شخصی از این اختلاف سنی ایراد گرفت یا اون رو تایید کرد.
با توجه به رشد ازدواج های ناموفق در جامعه ایرانی دولت و موسسات آماری، آمارهایی از عوامل موثر در ازواج های موفق و ناموفق جمع ( از جمله اختلاف سنی) تهیه میکردند.
Sent from my GT-P6800 using Tapatalk
a6543210
02-06-2014, 17:54
به نظر بنده این کار زیاد درست نیست با اینکه نمونه داریم که دارن زندگی می کنند!
دلیل: دختراها طبیعتشون اینه که عاطفی هستن و احساسی . از یه طرفم مغرور که تا حدودی صفت خوبیه براشون
دخترخانومی که می بینه از شوهرش 3 یا 4 سال کوچیکه در واقع احساس نیار داره بهش و مثل تکیه گاه بهش نگاه می کنه ولی دخترخانوم هایی که هم سن یا بیشتر از سن همسرشون باشن متاسفانه این احساس نیاز دیگه وجود نداره و به خاطر غرور زندگی تا مراحلی به سمت رقابت پیش می ره که می تونه ضربه های زیادی به زندگی بزنه
در هر حال به نظر من خانوم آدم 3-4 سالی از خود شخص کوچیک باشه خیلی بهتره! (اگه امار طلاق رو هم نگاه کنیم تا حدودی این حرفمو تایید می کنه)
یا حق:n12:
moji_202
02-06-2014, 18:47
سلام من با حرفای میلاد موافقم
خیلی قشنگ توضیح داد
اما در مورد بلوغی که این دوستان زیاد حرف میزنن ازش
به طور کلی شاید بشه گفت دخترها کمی زودتر به بلوغ برسند مثلا در شرایط کلی در مقایسه یک پسر و دختر در سن 20تا 23 بشه این رو گفت
اما شما در نظر داشته باشید که سن ازدواج در بالاست والان به ندرت زیر 25 ازدواج میکنن
و شما میتونین بگید رشد فکری یک پسر 27ساله در مقایسه با دختر همسنش کمتره؟
به طور کلی حرفهایی میلاد خان در مورد شرایط رو قبول دارم
اما سن رو هم باید در نظر گرفت
به نظر خودم یک پسر 27 ساله اگه بلوغ اجتماعی بیشتر از دختر همسنش نباشه کمتر نیست
Sent from my Nexus 4 using Tapatalk
Mr_100_dolari
04-06-2014, 14:59
خارج از بحث بلوغ فکری و ... که شاید در خانم ها زودتر شکل بگیره (که بیشتر مربوط به گذشته میشه وگرنه الان که ...) در ازدواجی که سن خانم بیشتر باشه احتمال اینکه طرف از موقعیت خاصی نسبت به پسر
برخوردار باشه بیشتر هستش حالا هر چی این اختلاف سنی بالاتر باشه برخورداری از اون موقعیت هم بیشتر هستش که در ازدواج های الان که بیشتر حالت معامله و مبادله پیدا کرده خود طرفین بهتر از هر کسی
دیگری جوانب امر و مزایا و معایب این معامله رو با تمام شرایط موجود و موقعیت آینده می سنجن و با کمی چاشنی عشق زندگیشون رو شروع می کنند ما هم به عنوان دوست و ... بهتره دست از عقل کل بودن برداریم و فقط تجربیات
شنیده ها و ... در اختیاشون بزاریم ولی اصلا حق این و نداریم که بگیم این کار درسته یا غلط که این هم میشه دخالت هم اینکه شاید در مورد این افراد اصلا مشکلی هم پیش نیاد ...
پ ن : همونطور که برای ازدواج هایی که از نظر خیلی از ما ها داره درست انجام میگیره و اون نوع ازدواج رو بهترین نوع ازدواج تو کل دنیا می دونیم هیچ تضمینی وجود نداره و طلاق صورت میگیره در مورد این نوع
معامله هم تضمینی وجود نداره و در صورت بروز هر مشکلی ممکنه طلاق صورت بگیره و عواقب این نوع انتخاب یا هر نوع انتخاب دیگه ای به عهده طرفین هستش نه ما .
خارج از بحث بلوغ فکری و ... که شاید در خانم ها زودتر شکل بگیره (که بیشتر مربوط به گذشته میشه وگرنه الان که ...) در ازدواجی که سن خانم بیشتر باشه احتمال اینکه طرف از موقعیت خاصی نسبت به پسر
برخوردار باشه بیشتر هستش حالا هر چی این اختلاف سنی بالاتر باشه برخورداری از اون موقعیت هم بیشتر هستش که در ازدواج های الان که بیشتر حالت معامله و مبادله پیدا کرده خود طرفین بهتر از هر کسی
دیگری جوانب امر و مزایا و معایب این معامله رو با تمام شرایط موجود و موقعیت آینده می سنجن و با کمی چاشنی عشق زندگیشون رو شروع می کنند ما هم به عنوان دوست و ... بهتره دست از عقل کل بودن برداریم و فقط تجربیات
شنیده ها و ... در اختیاشون بزاریم ولی اصلا حق این و نداریم که بگیم این کار درسته یا غلط که این هم میشه دخالت هم اینکه شاید در مورد این افراد اصلا مشکلی هم پیش نیاد ...
پ ن : همونطور که برای ازدواج هایی که از نظر خیلی از ما ها داره درست انجام میگیره و اون نوع ازدواج رو بهترین نوع ازدواج تو کل دنیا می دونیم هیچ تضمینی وجود نداره و طلاق صورت میگیره در مورد این نوع
معامله هم تضمینی وجود نداره و در صورت بروز هر مشکلی ممکنه طلاق صورت بگیره و عواقب این نوع انتخاب یا هر نوع انتخاب دیگه ای به عهده طرفین هستش نه ما .
البته که مشخصا اقایون بحث بلوغ فکری رو قبول ندارند باید هم اینطور باشه:n06:
ولی در برخوردهایی که در جامعه شاهد اون هستیم حداقل از نقطه نظر شخصی همینطوره! و این قضاوت رو فکر میکنم خانومها بهتر بتونن داشته باشن...
اتفاقا به نکته خیلی مهمی اشاره کردی ارمین جان در ازدواج هایی که صرفا یک معامله در حال انجام هست قطعا شامل حال بحث و بررسی نمیشه چون دقیقا دوطرف میدونن دنبال چی هستن
فرضا اون خانوم مسن تر خودش متوجه هست که فقط تا چندسال میتونه شایستگی حاضر رو داشته باشه
اون اقا هم در ازای مزایایی که نصیبش میشه((حالا بحث ثروت هست موقعیت هست یا هرچیز دیگه)) واقف هست که چه چیزهایی رو از دست خواهد داد...
فکر میکنم استارتر تاپیک از این نقطه نظر مد نظرشون نبوده چون در همچین شرایطی(بحث سود و ضرر و....)که دیگه تفکر نمیخواد :دی بیشتر کسانی مدنظر هستند که شاید ناخواسته درگیر احساسات بشن بدون در نظر گرفتن جوانب دیگه:n06:
درسته حق دخالت که نداریم اما شاید روزی روزگاری برای هرکدوم از ما بخواد همچین شرایطی پیش بیاد اونوقته که یاداوری هرچند اندک گوشه ای از حرفها شاید در تصمیم بهتر ما موثر باشه
نمونه های اندکی که موفق شدند در این شرایط ملاک قضاوت نیست! معمولا حالت کلی بررسی میشه در واقع اکثریت موارد و نه اقلیت استثنا ((این بخش حرفم به نقل قول پست شما مربوط نمیشه تقریبا میشه گفت روی صحبتم کلی بود دیگه همینجا بیان کردم:n17:))
SON OF GOD
04-06-2014, 15:43
اصولاً جنس مادّه در کل خلقت و موجودات ضعیفتر آفریده شده (بخصوص از لحاظ قوای جسمی) ، گویی این جنس محکوم به ضعیفتر بودن در مقابل جنس نر هست ؟!
در ازدواج هم از اولویت های پسرها غالباً اینه --------------> سن دختر کمتر باشه - تحصیلاتش پائین تر باشه - سطح مالیش پائین تر باشه - قدش کوتاه تر باشه و ...
گویی از بدو خلقت منوال همین بوده ...
THe DARk NighT .98
04-06-2014, 15:59
تا یکی دوسال مورد نداره ولی بیشتر نه
اصولاً جنس مادّه در کل خلقت و موجودات ضعیفتر آفریده شده (بخصوص از لحاظ قوای جسمی) ، گویی این جنس محکوم به ضعیفتر بودن در مقابل جنس نر هست ؟!
در ازدواج هم از اولویت های پسرها غالباً اینه --------------> سن دختر کمتر باشه - تحصیلاتش پائین تر باشه - سطح مالیش پائین تر باشه - قدش کوتاه تر باشه و ...
گویی از بدو خلقت منوال همین بوده ...
ایا منظور از ضعیفتر زور بازو هست از نظر شما؟!
چه معیاری برای سنجش ضعف و قوت مدنظرتون هست؟
پیشنهاد میکنم به این پست هم نیم نگاهی بندازید#1 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
و نکته جالب اینکه مواردی که اشاره کردید به نوعی میخواد بیان کنه که اقایون احساس ضعف میکنن در قبال خانومها که با بلندی قد و بالاتر بودن سواد و وضع مالی بهتر میخوان به نوعی جبران کنن؟!
((البته نظر من این نیست فقط مفهمومی که از جملات شما برداشت میشه رو بیان کردم))
SON OF GOD
04-06-2014, 16:35
شاید یک مفهوم این باشه که مرد ها پیش خودشون فکر میکنن همانطور که از لحاظ جسمی قوی ترن پس باید در بقیه موارد هم بالاتر باشن ...
البته این صرفا یک برداشته
مهندس مسعود
04-06-2014, 17:07
بر اساس نصیحت های حجت الاسلام والمسلمین آقای دهنوی در برنامه گلبرگ بهتر است سن پسر 4 تا 7 سال بیشتر از دختر باشد. بنده در ازدواج خود این نکته را رعایت کردم و بسیار خشنود و راضی هستم. اگر سن زن بیشتر باشد زن می تواند اقتدار مرد را زیر سوال ببرد و در مدیریت خانواده با وی رقابت کند که شایسته و به صلاح نیست.
SON OF GOD
04-06-2014, 17:34
ولی فکر کنم نکته مهم اون روح بلند انسانی و ویژگی های اخلاقی که مورد نیاز هر زندگی زناشویی میتونه باشه هست و این که زن و مرد به هر صورت که افریده شدند خوب آفریده شدند چون خوب همدیگر و تکمیل میکنند و در راه تکمیل شدن فرزندانشان هرکدام نقش بسزایی دارند و این زندگی انسانی ادامه داره ... :n06:
Mr_100_dolari
04-06-2014, 18:14
البته که مشخصا اقایون بحث بلوغ فکری رو قبول ندارند باید هم اینطور باشه:n06:
ولی در برخوردهایی که در جامعه شاهد اون هستیم حداقل از نقطه نظر شخصی همینطوره! و این قضاوت رو فکر میکنم خانومها بهتر بتونن داشته باشن...
اتفاقا به نکته خیلی مهمی اشاره کردی ارمین جان در ازدواج هایی که صرفا یک معامله در حال انجام هست قطعا شامل حال بحث و بررسی نمیشه چون دقیقا دوطرف میدونن دنبال چی هستن
فرضا اون خانوم مسن تر خودش متوجه هست که فقط تا چندسال میتونه شایستگی حاضر رو داشته باشه
اون اقا هم در ازای مزایایی که نصیبش میشه((حالا بحث ثروت هست موقعیت هست یا هرچیز دیگه)) واقف هست که چه چیزهایی رو از دست خواهد داد...
فکر میکنم استارتر تاپیک از این نقطه نظر مد نظرشون نبوده چون در همچین شرایطی(بحث سود و ضرر و....)که دیگه تفکر نمیخواد :دی بیشتر کسانی مدنظر هستند که شاید ناخواسته درگیر احساسات بشن بدون در نظر گرفتن جوانب دیگه:n06:
درسته حق دخالت که نداریم اما شاید روزی روزگاری برای هرکدوم از ما بخواد همچین شرایطی پیش بیاد اونوقته که یاداوری هرچند اندک گوشه ای از حرفها شاید در تصمیم بهتر ما موثر باشه
نمونه های اندکی که موفق شدند در این شرایط ملاک قضاوت نیست! معمولا حالت کلی بررسی میشه در واقع اکثریت موارد و نه اقلیت استثنا ((این بخش حرفم به نقل قول پست شما مربوط نمیشه تقریبا میشه گفت روی صحبتم کلی بود دیگه همینجا بیان کردم:n17:))
بحث بلوغ فکری خانم ها مورد قبول هستش بیشتر در مورد دهه های گذشته وگرنه توی دهه مثلا هفتاد باید برسی بشه اصلا فکری وجود داره :دی
والا استارتر توی این پستشون گفتن :
مثلا پسر عموی من با یک دختری که 5 سال ازش بزرگتره میخواد ازدواج کنه چون دختره مقیم سوئد هستو وضع مالیش هم خوبه.
هیچ روشی برای منصرف کردنش جواب نداده.
و واقعا 10 سال دیگه اینا کنار هم راه برن مثل مادر و پسر میشه.
خارج از بحث منافع و سود و زیان برای شکل گرفتن یک رابطه شروع هر رابطه ای احتمالا با چاشنی عشق / جو / دوست داشتن یا هر چیزی که اسمش رو بزاید حداقل از طرف یکی از طرفین (یا هر دو طرف) آغاز میشه شما نوعی هم به عنوان دوست / انسان دلسوز / وظیفه شرعی و ... میتونی ایشون رو راهنمایی کنی ... حالا این رابطه 10 سال دیگه یا جزو همون رابطه های به قول شما اقلیت قرار میگیره یا اینکه هر کی خربزه خورد پای لرزشم می شینه :دی
=========
آینده نگری خوبه ولی جالبش اینکه با شرایط موجود و مشکلاتی که هستش خیلی از کسایی که از دو روز آیندشونم خبر ندارن که چه اتفاقی قراره براشون بی افته دارن پیش بینی 30 / 40 سال بعد رو میکنند که قراره چی پیش بیاد ... :n01:
havzhini
05-06-2014, 09:28
نظر شخصی من در گذشته این بود که در ازدواج اختلاف سنی هرچه کمتر باشه و 2نفر هرچه از لحاظ سنی و نسلی بهم نزدیک باشن حتما زندگی بهتری میتونن داشته باشن
ولی با دیدن تجربه شخصی خیلیها در اطرافم متوجه شدم که در ازدواج سن و اختلاف سنی هرگز نمیتونه ملاک باشه و خیلی از ازدواجها رو دیدم با اختلاف سنی زیاد ولی زندگی شاد و موفقی دارن
و برام جالب اینه که در ازدواجهایی که سن دختر از پسر بیشتر هست درصد موفقیت خیلی بیشتری دیدم تا برعکسش که برام واقعا جالب بوده
تا اونجا که من به ذهنم رسیده یکی از بزرگترین دلایلش این هست که نسل ما خانواده مادرسالاری بوده و بهمین دلیل ازدواجهای با سن دختر بالاتر بهمون دلیل روانشناختی مادرسالاری ثبات بیشتری داشتن
البته این یک تئوری هست که به ذهن من رسیده و نمیتونه زیاد درست باشه
پس از نظر من نباید زیاد روی این موضوع حساس بود و موارد مهم دیگه باید بهش پرداخته بشه تا سن
sasansamiri
16-06-2014, 21:47
اغا ببینید اگر واقع بینانه باشد و از لحاظ تحصیل و ثروت و جایگاه اجتماعی و خودمونی بگم هم کف باشند مشکلی پیش نمیاد.
البته با تبصره عشق:n12: و عشق:n12: و عشق:n12: با ماده واحده عشق:n12: و عشق:n12: و عشق:n12:
metalhead_forever
17-06-2014, 18:54
خوب من بحث رو تا یه حدی خوندم... یه بخشش که مربوط به منافع بود که مثلا" توی ازدواج با یه دختر پولدار هست.... یه بخش هم که به مذهب مربوط شد....
اما نظر شخصی من:
من تا به حال همیشه در روابطم (و در ازدواج هم همینطور خواهد بود) خانم کوچکتر یا نهایتا" همسن من باشد.... دلیل من برای این کار غــــرور و حس برتری جویی من نسبت به خانم است (خیلی رک گفتم دیگه:n02:) و یه جورایی حس میکنم اگه خانم از من بزرگتر باشه اون من نیستم حرف اول و آخر رو میزنم و کنترل همه چیز دست خودم نیست....
البته من با این مخالفم که زن باید چشم و گوش بسته باشه تو هیچ تصمیمی نباید شرکت کنه و حق هیچ حرفی نداره و فقط باید اطاعت محض کنه... قبول دارم که احترام باید دو طرفه باشه.... اما اون حس برتری جویی رو فکر میکنم تو ذاتمه و اصلا" هم نمیتونم ازش چشم پوشی کنم و دوست دارم من باشم که احساس کنم خانم به من تکیه کرده....
یکی از دوستان هم در مورد قدرت جسمی گفته بود تو پست 18 که کاملا" مخالفم.... بیشتر شرایط روحی و رفتار مردانه هست که این حس برتری رو به وجود میاره...
این نظر شخصی من و چیز هایی بود که من تو زندگی خودم مورد توجه قرار میدم.... اولین باره تو همچین بحثی شرکت میکنم امیدوارم منظورم رو خوب رسونده باشم
درود
ازدواج دختر با پسر کوچکتر از خودش اشکالی نداره مهم اینه که با هم تفاهم داشته باشند.
یه مشکلی که خیلی به چشم میخوره اینه که دختران چندسال زودتر از پسرها به سن بلوغ میرسند و وقتی دختری با پسر کوچکتر از خودش ازدواج میکنه دوران شهـــوت پسر درست زمانی هست که دختر اصلا این حس رو نداره و یا خیلی کم داره. البته این رو هم بگم ازدواج با دخترهایی که بیش از 10 سال از پسر بزرگتر هستند احتمالا نزدیک به 80 درصد برای مال و اموال هست. ولی ازدواج با دخترهایی که حداکثر 5 سال از پسر بزرگتر باشند ایرادی نداره
شـیـفــو
27-01-2015, 10:10
سلام دوستان
لطفا مدیران پاک نکنند اگه جای تایپیک اشتباه هست منتقل کنند ، ممنون .
دوستان می خواستم درباره مشکلاتی که ممکنه برای یک زوجی که تصمیم به ازدواج گرفتند با شرایطی که میگم ، پیش بیاد رو بدونم .
چند وقته پیش با دختری در دانشگاه آشنا شدم که نزدیک 12 سال از خودم بزرگتر بود ، در ابتدا هیچ علاقه ای نسبت به هم نداشتیم ، چون درس من خیلی خوب بود و این خانوم هم ضعف درسی داشت تصمیم گرفتیم باهم در دانشگاه روزای 5شنبه و جمعه تمرین کنیم ، کم کم از طرف خانوم پیام های احساسی دریافت کردم و چندبار هم قرار غیردرسی برای گردش و سینما و پارک ..... گذاشتیم . این ابراز علاقه خانوم باعث شد من هم کم کم به اون علاقمندشم .
اولین بار بصورت مستقیم از علاقه خودم بهش گفتم ، اول یکم مخالفت کرد و سنش رو دلیل آورد ولی قبول کرد و اون هم باهام راه اومد .
همون اول هم شرایط خودم رو براش توضیح دادم و گفت که اصلا مهم نیست و تنها چیزی که براش مهمه صداقت و رفتارخوب من بوده . بهش گفتم من تازه 22 سالم شده ، سربازی نرفتم ، مدرک تحصیلیم رو 2 سال دیگه میگیرم و شغل ثابتی ندارم . همه اینا رو قبول کرد . بهش گفتم کم کم 5 سال وقت لازم دارم تا تازه برسم به اول مسیر
چون از قبل میدونست وضع مالی خوبی هم ندارم ، وقتی بیرون میرفتیم تمام خرج ها به عهده خودش بود ، چندبار خواستم من حساب کنم اما قبول نکرد و بیکاری موقتم رو پیش کشید و گفت فعلا دستت تنگه و .....
بعداز 6 ماه ، کم کم مشکلاتی باهم پیدا کردیم ، هردومون خیلی حساس شدیم ، گاهی اوقات ایشون گاهی اوقات من ، سر مسائل کوچیک باهم بحث میکنیم و خیلی زود از دست هم ناراحت میشیم .
وقتی خودمون هم متوجه این وضیعت شدیم قرار شد بریم پیش مشاور .
مشاور راهنمایی زیادی نکرد بجز اینکه تذکر داد من فعلا مرد زندگی نیستم و باید این زمان 5-6 ساله طی بشه و ..... همینطور فرصت مناسبی برای آینده و بارداری خانوم نیست و با بالا رفتن سن .......
کلا چیزهایی که قبلا هم میدونستیم .
حدود یک هفته هست که تا الان 2 بار جملاتی منت بار بخاطر مسائل مالی و خرج کردن ایشون شنیدم .
همینطور چندین بار حرفای ناراحت کننده ای که درباره سربازی نرفتن من و رفتار بچگانه و شل بودنم .
با اینکه خیلی دوستش دارم اما با اوضاع این اواخر خیلی خیلی دارم اذیت میشم ، حتی یک ساعت بدون جروبحث نیمتونیم پیش هم بشینیم .
خانوادهامون هم درجریان هستند اما صحبتش برای اونا فعلا درحد آشنایی هست و نه جدی تر ، اونا هم یکم مخالفت نشون دادن .
من پسر دختر ندیده ای نیستم و تا الان اطرافم کسایی بودن که شرایط خیلی بهتر داشتن و بهم ابراز علاقه کردند اما من نسبت به اونا هیچ حسی نداشتم ، ولی اینبار مشکل اینه که من هم دوستش دارم و از همین بیشتر اذیت میشم .
ایشون هم تا الان با مردی رابطه نداشته و کلا در خانواده بزرگ شده ، 8 تا برادر و 3 تا خواهر هستند ، بگفته های خودشون و تا جایی که متوجه شدم همیشه باهم بودن حتی شرکتی هم که کار میکنه خانوادگی ادارش میکنند .
در پایان هربار بحث کردنمون این بی ارتباطیش با مردی غیراز خانوادش رو دلیل میاره .
با اینکه خیلی دوستش دارم و نمیخواستم از دستش بدم اما دیگه واقعا مجبورم رابطمون رو تموم کنم ، قصد داشتم تو همین روزا اینکارو بکنم اما بخاطر امتحاناتی که هردو داریم خواستم بذارم بعد از امتحانات
اما قبل ازین خواستم با شما مشورت کنم ، میدونم من الان تو شرایطی هستم که نمیتونم درست تصمیم بگیرم ، از یه طرف علاقم و از یه طرف شرایط
کسی که از بیرون به این مسئله نگاه میکنه بهتر میتونه راهنمایی کنه
دوستان توضیح بیشتر جهت راهنمایی بهتر لازم بود بگین تا بنویسم .
ممنونم
teraktor2003
27-01-2015, 10:38
به نظر من داری کار درست رو می کنی...مخصوصا اینکه قضیه منت و بقیه چیزها پیش اومده...در اینده مطمئن باش صد برابر بیشترش رو خواهی شنید
سلام
دادش 12 سال اختلاف واقعا زیاده و مشکل ساز ...برای پسر مشکلی ایجاد نمیکنه در صورتی که پسر 12 سال بزرگتر از دختر باشه . ولی غیر این واقعا مشکل سازه .
اگر این رابطه رو زودتر تموم نکنید حتما در اینده به مشکل جدی بر میخوری .
B.Russell
27-01-2015, 11:11
چند وقته پیش با دختری در دانشگاه آشنا شدم که نزدیک 12 سال از خودم بزرگتر بود ، در ابتدا هیچ علاقه ای نسبت به هم نداشتیم ، چون درس من خیلی خوب بود و این خانوم هم ضعف درسی داشت تصمیم گرفتیم باهم در دانشگاه روزای 5شنبه و جمعه تمرین کنیم ، کم کم از طرف خانوم پیام های احساسی دریافت کردم و چندبار هم قرار غیردرسی برای گردش و سینما و پارک ..... گذاشتیم .
بعداز 6 ماه ، کم کم مشکلاتی باهم پیدا کردیم ، هردومون خیلی حساس شدیم ، گاهی اوقات ایشون گاهی اوقات من ، سر مسائل کوچیک باهم بحث میکنیم و خیلی زود از دست هم ناراحت میشیم .
همینطور چندین بار حرفای ناراحت کننده ای که درباره سربازی نرفتن من و رفتار بچگانه و شل بودنم .
با اینکه خیلی دوستش دارم اما با اوضاع این اواخر خیلی خیلی دارم اذیت میشم ، حتی یک ساعت بدون جروبحث نیمتونیم پیش هم بشینیم .
اما قبل ازین خواستم با شما مشورت کنم ، میدونم من الان تو شرایطی هستم که نمیتونم درست تصمیم بگیرم ، از یه طرف علاقم و از یه طرف شرایط
کسی که از بیرون به این مسئله نگاه میکنه بهتر میتونه راهنمایی کنه
دوستان توضیح بیشتر جهت راهنمایی بهتر لازم بود بگین تا بنویسم .
ممنونم
درود بر جوان جویای نام.
این شرایطی که شما گفتین حتی برای دوستی هم مشکل ساز هست چه برسه به زندگی مشترک زیر یک سقف.
مشکل از جایی شروع میشود که فکر میکنیم عشق فقط یک بار به وجود میاد و فقط یک نیمه گمشده در این جهان هست که با او به آرامش میرسیم !!
این مسئله هم ربطی به عقده ای نبودن و روشنفکر نبودن و... نداره، تابوهای تاریخی، فرهنگی و مذهبی سرزمین ما زیاده و از نظر احساسی ضعیف هستیم.
به مرور سعی کن بُعد منطقی و بی تفاوتی نسبت به قله های خیالی خوشبختی رو در خودت تقویت کنی، میبینی که عشق از زندگیت رخت بر میبنده.
به جاش کسی رو میابی که فقط دوستش داری هم با منطق هم با احساس.
و ارزش این دوست داشتن هزار برابر از این عشق ها برتر است.
پست ها منتقل شد به تاپیک مربوطه. :n16:
سلام دوستان
لطفا مدیران پاک نکنند اگه جای تایپیک اشتباه هست منتقل کنند ، ممنون .
دوستان می خواستم درباره مشکلاتی که ممکنه برای یک زوجی که تصمیم به ازدواج گرفتند با شرایطی که میگم ، پیش بیاد رو بدونم .
چند وقته پیش با دختری در دانشگاه آشنا شدم که نزدیک 12 سال از خودم بزرگتر بود ، در ابتدا هیچ علاقه ای نسبت به هم نداشتیم ، چون درس من خیلی خوب بود و این خانوم هم ضعف درسی داشت تصمیم گرفتیم باهم در دانشگاه روزای 5شنبه و جمعه تمرین کنیم ، کم کم از طرف خانوم پیام های احساسی دریافت کردم و چندبار هم قرار غیردرسی برای گردش و سینما و پارک ..... گذاشتیم . این ابراز علاقه خانوم باعث شد من هم کم کم به اون علاقمندشم .
اولین بار بصورت مستقیم از علاقه خودم بهش گفتم ، اول یکم مخالفت کرد و سنش رو دلیل آورد ولی قبول کرد و اون هم باهام راه اومد .
همون اول هم شرایط خودم رو براش توضیح دادم و گفت که اصلا مهم نیست و تنها چیزی که براش مهمه صداقت و رفتارخوب من بوده . بهش گفتم من تازه 22 سالم شده ، سربازی نرفتم ، مدرک تحصیلیم رو 2 سال دیگه میگیرم و شغل ثابتی ندارم . همه اینا رو قبول کرد . بهش گفتم کم کم 5 سال وقت لازم دارم تا تازه برسم به اول مسیر
چون از قبل میدونست وضع مالی خوبی هم ندارم ، وقتی بیرون میرفتیم تمام خرج ها به عهده خودش بود ، چندبار خواستم من حساب کنم اما قبول نکرد و بیکاری موقتم رو پیش کشید و گفت فعلا دستت تنگه و .....
بعداز 6 ماه ، کم کم مشکلاتی باهم پیدا کردیم ، هردومون خیلی حساس شدیم ، گاهی اوقات ایشون گاهی اوقات من ، سر مسائل کوچیک باهم بحث میکنیم و خیلی زود از دست هم ناراحت میشیم .
وقتی خودمون هم متوجه این وضیعت شدیم قرار شد بریم پیش مشاور .
مشاور راهنمایی زیادی نکرد بجز اینکه تذکر داد من فعلا مرد زندگی نیستم و باید این زمان 5-6 ساله طی بشه و ..... همینطور فرصت مناسبی برای آینده و بارداری خانوم نیست و با بالا رفتن سن .......
کلا چیزهایی که قبلا هم میدونستیم .
حدود یک هفته هست که تا الان 2 بار جملاتی منت بار بخاطر مسائل مالی و خرج کردن ایشون شنیدم .
همینطور چندین بار حرفای ناراحت کننده ای که درباره سربازی نرفتن من و رفتار بچگانه و شل بودنم .
با اینکه خیلی دوستش دارم اما با اوضاع این اواخر خیلی خیلی دارم اذیت میشم ، حتی یک ساعت بدون جروبحث نیمتونیم پیش هم بشینیم .
خانوادهامون هم درجریان هستند اما صحبتش برای اونا فعلا درحد آشنایی هست و نه جدی تر ، اونا هم یکم مخالفت نشون دادن .
من پسر دختر ندیده ای نیستم و تا الان اطرافم کسایی بودن که شرایط خیلی بهتر داشتن و بهم ابراز علاقه کردند اما من نسبت به اونا هیچ حسی نداشتم ، ولی اینبار مشکل اینه که من هم دوستش دارم و از همین بیشتر اذیت میشم .
ایشون هم تا الان با مردی رابطه نداشته و کلا در خانواده بزرگ شده ، 8 تا برادر و 3 تا خواهر هستند ، بگفته های خودشون و تا جایی که متوجه شدم همیشه باهم بودن حتی شرکتی هم که کار میکنه خانوادگی ادارش میکنند .
در پایان هربار بحث کردنمون این بی ارتباطیش با مردی غیراز خانوادش رو دلیل میاره .
با اینکه خیلی دوستش دارم و نمیخواستم از دستش بدم اما دیگه واقعا مجبورم رابطمون رو تموم کنم ، قصد داشتم تو همین روزا اینکارو بکنم اما بخاطر امتحاناتی که هردو داریم خواستم بذارم بعد از امتحانات
اما قبل ازین خواستم با شما مشورت کنم ، میدونم من الان تو شرایطی هستم که نمیتونم درست تصمیم بگیرم ، از یه طرف علاقم و از یه طرف شرایط
کسی که از بیرون به این مسئله نگاه میکنه بهتر میتونه راهنمایی کنه
دوستان توضیح بیشتر جهت راهنمایی بهتر لازم بود بگین تا بنویسم .
ممنونم
وضع مالی خانواده دختر چگونه است؟
سلام دوستان
لطفا مدیران پاک نکنند اگه جای تایپیک اشتباه هست منتقل کنند ، ممنون .
دوستان می خواستم درباره مشکلاتی که ممکنه برای یک زوجی که تصمیم به ازدواج گرفتند با شرایطی که میگم ، پیش بیاد رو بدونم .
چند وقته پیش با دختری در دانشگاه آشنا شدم که نزدیک 12 سال از خودم بزرگتر بود ، در ابتدا هیچ علاقه ای نسبت به هم نداشتیم ، چون درس من خیلی خوب بود و این خانوم هم ضعف درسی داشت تصمیم گرفتیم باهم در دانشگاه روزای 5شنبه و جمعه تمرین کنیم ، کم کم از طرف خانوم پیام های احساسی دریافت کردم و چندبار هم قرار غیردرسی برای گردش و سینما و پارک ..... گذاشتیم . این ابراز علاقه خانوم باعث شد من هم کم کم به اون علاقمندشم .
اولین بار بصورت مستقیم از علاقه خودم بهش گفتم ، اول یکم مخالفت کرد و سنش رو دلیل آورد ولی قبول کرد و اون هم باهام راه اومد .
همون اول هم شرایط خودم رو براش توضیح دادم و گفت که اصلا مهم نیست و تنها چیزی که براش مهمه صداقت و رفتارخوب من بوده . بهش گفتم من تازه 22 سالم شده ، سربازی نرفتم ، مدرک تحصیلیم رو 2 سال دیگه میگیرم و شغل ثابتی ندارم . همه اینا رو قبول کرد . بهش گفتم کم کم 5 سال وقت لازم دارم تا تازه برسم به اول مسیر
چون از قبل میدونست وضع مالی خوبی هم ندارم ، وقتی بیرون میرفتیم تمام خرج ها به عهده خودش بود ، چندبار خواستم من حساب کنم اما قبول نکرد و بیکاری موقتم رو پیش کشید و گفت فعلا دستت تنگه و .....
بعداز 6 ماه ، کم کم مشکلاتی باهم پیدا کردیم ، هردومون خیلی حساس شدیم ، گاهی اوقات ایشون گاهی اوقات من ، سر مسائل کوچیک باهم بحث میکنیم و خیلی زود از دست هم ناراحت میشیم .
وقتی خودمون هم متوجه این وضیعت شدیم قرار شد بریم پیش مشاور .
مشاور راهنمایی زیادی نکرد بجز اینکه تذکر داد من فعلا مرد زندگی نیستم و باید این زمان 5-6 ساله طی بشه و ..... همینطور فرصت مناسبی برای آینده و بارداری خانوم نیست و با بالا رفتن سن .......
کلا چیزهایی که قبلا هم میدونستیم .
حدود یک هفته هست که تا الان 2 بار جملاتی منت بار بخاطر مسائل مالی و خرج کردن ایشون شنیدم .
همینطور چندین بار حرفای ناراحت کننده ای که درباره سربازی نرفتن من و رفتار بچگانه و شل بودنم .
با اینکه خیلی دوستش دارم اما با اوضاع این اواخر خیلی خیلی دارم اذیت میشم ، حتی یک ساعت بدون جروبحث نیمتونیم پیش هم بشینیم .
خانوادهامون هم درجریان هستند اما صحبتش برای اونا فعلا درحد آشنایی هست و نه جدی تر ، اونا هم یکم مخالفت نشون دادن .
من پسر دختر ندیده ای نیستم و تا الان اطرافم کسایی بودن که شرایط خیلی بهتر داشتن و بهم ابراز علاقه کردند اما من نسبت به اونا هیچ حسی نداشتم ، ولی اینبار مشکل اینه که من هم دوستش دارم و از همین بیشتر اذیت میشم .
ایشون هم تا الان با مردی رابطه نداشته و کلا در خانواده بزرگ شده ، 8 تا برادر و 3 تا خواهر هستند ، بگفته های خودشون و تا جایی که متوجه شدم همیشه باهم بودن حتی شرکتی هم که کار میکنه خانوادگی ادارش میکنند .
در پایان هربار بحث کردنمون این بی ارتباطیش با مردی غیراز خانوادش رو دلیل میاره .
با اینکه خیلی دوستش دارم و نمیخواستم از دستش بدم اما دیگه واقعا مجبورم رابطمون رو تموم کنم ، قصد داشتم تو همین روزا اینکارو بکنم اما بخاطر امتحاناتی که هردو داریم خواستم بذارم بعد از امتحانات
اما قبل ازین خواستم با شما مشورت کنم ، میدونم من الان تو شرایطی هستم که نمیتونم درست تصمیم بگیرم ، از یه طرف علاقم و از یه طرف شرایط
کسی که از بیرون به این مسئله نگاه میکنه بهتر میتونه راهنمایی کنه
دوستان توضیح بیشتر جهت راهنمایی بهتر لازم بود بگین تا بنویسم .
ممنونم
بنظرم از روی احساسات تصمیم گیری کردید! (در ابتدا) ببینید بهرحال 12 سال اصلا کم نیست!
تازه الانم که شرایط ازدواج ندارید و میمونه واسه 5سال بعد! یک خانم 37 ساله از خیلی لحاظ نمیتونه برای شروع زندگی مورد مناسبی باشه
حتی در ساده ترین مسئله و البته مهم از دید اقایون از لحاظ ظاهری خیلی زیاد کم میاره در مقابل همسرش (اینو الان ممکنه رد کنید و بگید نه دوست داشتن و اینا مهمتره ولی عملا اتفاق دیگه ای میفته!)
بحث بچه هم که خیلی مهم هست البته ممکن هست ولی شرایط سخت خواهد بود
تازه سن مادر و حوصله بچه داری و خیلی مسائل دیگه هم هست
ولی یک مسئله بسیار مهمتر
این بحث منت گذاشتن سر مسایل مالی بینهایت سنگینه
همین یک دلیل برای بهم خوردنه قطعی یک رابطه کافیه (به دید من)
حالا
بنظرم بهترین کار جدا شدن تدریجی هست
علاقه ای که تدریجا ایجاد شده یکباره از بین نمیره:n17: و آسیب بیشتر هست بهتره تدریجا از هم فاصله بگیرید چون واقعا بنظر تصمیم درست و منطقی هست:n16:
Reza Azimy_RW
27-01-2015, 22:53
زیاد هستن دخترایی که سنشون از یه پسر بالاتره ولی لوس و گوگولی مونده و کاملا مناسب پسره هست :دی
به نظرم این مورد رو نمیشه از روی تاریخ شناسنامه تشخیص داد
البته به نظر من واسه زوجای جوون دیگه بیشتر از 4-5 سال زیاده تغریبا" + اینکه هر چی سن میره بالاتر حده اکثر اختلاف سنی هم میره بالاتر
شـیـفــو
27-01-2015, 23:32
دوستان خیلی ممنونم که دلسوزانه راهنمایی میکنید .
با اتفاقی که امروز افتاد چند قدم دیگه به تصمیمم برای تموم کردن رابطه نزدیک شدم .
امروز صبح متوجه شدم دیشب ایشون اتفاقی براشون می افته و بینیشون ضرب میبینه ، وقتی که صبح پیامش رو دیدم اول تو واتسآپ و بعد زنگ زدم تا جویای حالشون بشم ، اما باز چیزی که انتظار نداشتم رو شنیدم ، حرفایی مبنی بر بی مشئولیتی و رفتار کاملا بی تفاوتانه من نسبت به ایشون و ..............
حرفایی که هرچندشاید از روی عصبانیت باشه اما کاملا حقایقی بود که انگار از ته دلش بیرون میکشید و نثار من میکرد .
ظهر خودش هم متوجه رفتارش با من شد و برای عذرخواهی اومد ، رفتار کاملا سردی نشون دادم و برای کات کردن مقدمه چینی کردم که بازهم جروبحث و حرفای تکراری و ...... و برای سومین بار جملاتی منت بار بخاطر مسائل مالی و خرج کردن ایشون رو شنیدم
اما در آخر دوباره این مسئله رو پیش کشید که من تو این مدت با مردی رابطه نداشتم و قبول اینکه تو درکنارم باشی برام سخته و ...... زمان لازم دارم تا بتونم با این مسئله کنار بیام و ......
ولی دیگه این دفعه از حرفاش نه ناراحت شدم و نه به فکر فرو رفتم ، فقط گوش دادم و چیزی نگفتم
وضع مالی خانواده دختر چگونه است؟
وضع اون هم بهتر از من نیست ، منتها پس اندازی در این چندسال جمع کردن .
بنظرم از روی احساسات تصمیم گیری کردید! (در ابتدا) ببینید بهرحال 12 سال اصلا کم نیست!
تازه الانم که شرایط ازدواج ندارید و میمونه واسه 5سال بعد! یک خانم 37 ساله از خیلی لحاظ نمیتونه برای شروع زندگی مورد مناسبی باشه
حتی در ساده ترین مسئله و البته مهم از دید اقایون از لحاظ ظاهری خیلی زیاد کم میاره در مقابل همسرش (اینو الان ممکنه رد کنید و بگید نه دوست داشتن و اینا مهمتره ولی عملا اتفاق دیگه ای میفته!)
بحث بچه هم که خیلی مهم هست البته ممکن هست ولی شرایط سخت خواهد بود
تازه سن مادر و حوصله بچه داری و خیلی مسائل دیگه هم هست
ولی یک مسئله بسیار مهمتر
این بحث منت گذاشتن سر مسایل مالی بینهایت سنگینه
همین یک دلیل برای بهم خوردنه قطعی یک رابطه کافیه (به دید من)
حالا
بنظرم بهترین کار جدا شدن تدریجی هست
علاقه ای که تدریجا ایجاد شده یکباره از بین نمیره:n17: و آسیب بیشتر هست بهتره تدریجا از هم فاصله بگیرید چون واقعا بنظر تصمیم درست و منطقی هست:n16:
درباره تدریجی جدا شدن میشه بیشتر توضیح بدین ؟
من الان حدود 80% تصمیم به اتمام رابطه گرفتم ولی واقعا تصمیم گیری برام خیلی مشکله ، شاید اگه خودم تو این وضعیت نبودم و نفر دیگه ای رو میدیدم با این اوضاع ، خیلی راهنمایی های موثری میکردم اما شرایطم هم از نظر روحی و هم فشاری که روم هست از طرف دوستام ، خانوادم ، خانوادش و ...... واقعا قدرت تصمیم گیریمو مخطل کرده .
چیزی که هیچ اطلاعی و نظری دربارش ندارم و همین جدا شدن بطور تدریجی هست .
اصلا به هیچ وجه ، با اینکه خیلی از دستش دلخورم ، دوست ندارم حتی یه قطر اشک از چشمش بیاد .
دلم نمیخواد ضربه ای بهش بخوره و ناراحت شه ، نمیخوام من بدترین خاطره زندگیش بشم و نگاهش به مردا عوض شه :n35:
Reza Azimy_RW
27-01-2015, 23:39
سلام دوستان
لطفا مدیران پاک نکنند اگه جای تایپیک اشتباه هست منتقل کنند ، ممنون .
دوستان می خواستم درباره مشکلاتی که ممکنه برای یک زوجی که تصمیم به ازدواج گرفتند با شرایطی که میگم ، پیش بیاد رو بدونم .
چند وقته پیش با دختری در دانشگاه آشنا شدم که نزدیک 12 سال از خودم بزرگتر بود ، در ابتدا هیچ علاقه ای نسبت به هم نداشتیم ، چون درس من خیلی خوب بود و این خانوم هم ضعف درسی داشت تصمیم گرفتیم باهم در دانشگاه روزای 5شنبه و جمعه تمرین کنیم ، کم کم از طرف خانوم پیام های احساسی دریافت کردم و چندبار هم قرار غیردرسی برای گردش و سینما و پارک ..... گذاشتیم . این ابراز علاقه خانوم باعث شد من هم کم کم به اون علاقمندشم .
اولین بار بصورت مستقیم از علاقه خودم بهش گفتم ، اول یکم مخالفت کرد و سنش رو دلیل آورد ولی قبول کرد و اون هم باهام راه اومد .
همون اول هم شرایط خودم رو براش توضیح دادم و گفت که اصلا مهم نیست و تنها چیزی که براش مهمه صداقت و رفتارخوب من بوده . بهش گفتم من تازه 22 سالم شده ، سربازی نرفتم ، مدرک تحصیلیم رو 2 سال دیگه میگیرم و شغل ثابتی ندارم . همه اینا رو قبول کرد . بهش گفتم کم کم 5 سال وقت لازم دارم تا تازه برسم به اول مسیر
چون از قبل میدونست وضع مالی خوبی هم ندارم ، وقتی بیرون میرفتیم تمام خرج ها به عهده خودش بود ، چندبار خواستم من حساب کنم اما قبول نکرد و بیکاری موقتم رو پیش کشید و گفت فعلا دستت تنگه و .....
بعداز 6 ماه ، کم کم مشکلاتی باهم پیدا کردیم ، هردومون خیلی حساس شدیم ، گاهی اوقات ایشون گاهی اوقات من ، سر مسائل کوچیک باهم بحث میکنیم و خیلی زود از دست هم ناراحت میشیم .
وقتی خودمون هم متوجه این وضیعت شدیم قرار شد بریم پیش مشاور .
مشاور راهنمایی زیادی نکرد بجز اینکه تذکر داد من فعلا مرد زندگی نیستم و باید این زمان 5-6 ساله طی بشه و ..... همینطور فرصت مناسبی برای آینده و بارداری خانوم نیست و با بالا رفتن سن .......
کلا چیزهایی که قبلا هم میدونستیم .
حدود یک هفته هست که تا الان 2 بار جملاتی منت بار بخاطر مسائل مالی و خرج کردن ایشون شنیدم .
همینطور چندین بار حرفای ناراحت کننده ای که درباره سربازی نرفتن من و رفتار بچگانه و شل بودنم .
با اینکه خیلی دوستش دارم اما با اوضاع این اواخر خیلی خیلی دارم اذیت میشم ، حتی یک ساعت بدون جروبحث نیمتونیم پیش هم بشینیم .
خانوادهامون هم درجریان هستند اما صحبتش برای اونا فعلا درحد آشنایی هست و نه جدی تر ، اونا هم یکم مخالفت نشون دادن .
من پسر دختر ندیده ای نیستم و تا الان اطرافم کسایی بودن که شرایط خیلی بهتر داشتن و بهم ابراز علاقه کردند اما من نسبت به اونا هیچ حسی نداشتم ، ولی اینبار مشکل اینه که من هم دوستش دارم و از همین بیشتر اذیت میشم .
ایشون هم تا الان با مردی رابطه نداشته و کلا در خانواده بزرگ شده ، 8 تا برادر و 3 تا خواهر هستند ، بگفته های خودشون و تا جایی که متوجه شدم همیشه باهم بودن حتی شرکتی هم که کار میکنه خانوادگی ادارش میکنند .
در پایان هربار بحث کردنمون این بی ارتباطیش با مردی غیراز خانوادش رو دلیل میاره .
با اینکه خیلی دوستش دارم و نمیخواستم از دستش بدم اما دیگه واقعا مجبورم رابطمون رو تموم کنم ، قصد داشتم تو همین روزا اینکارو بکنم اما بخاطر امتحاناتی که هردو داریم خواستم بذارم بعد از امتحانات
اما قبل ازین خواستم با شما مشورت کنم ، میدونم من الان تو شرایطی هستم که نمیتونم درست تصمیم بگیرم ، از یه طرف علاقم و از یه طرف شرایط
کسی که از بیرون به این مسئله نگاه میکنه بهتر میتونه راهنمایی کنه
دوستان توضیح بیشتر جهت راهنمایی بهتر لازم بود بگین تا بنویسم .
ممنونم
بنظرم اینکه یه تعهدی رو به اشتباه قبول کردی یه قضیس ولی اون طرف قضیه رو هم ببین که طرف یکسال وقتو هزینشو صرف یکی بکنه که چی شده ؟ یکی تصمیم اشتباه گرفته
اگر هم فکر میکنی تصمیم اشتباهی نگرفتی یا واقعا نمیدونی ایراد از کجاست بهترین راه اینه کاملا منطقی هر تصمیم و فکری که راجع به اون داری محکم و قاطع بهش بگی تا از طرف تو کاملا مطمئن بشه که واقعا رابطتون در چه حده . بعد میتونی توقع یه جواب قطعی رو هم ازش داشته باشی
اینکه میگه شلی احتمالا به خاطر اینه نمیتونی محکم حرفتو بزنی و مسئولیتشو قبول کنی
اینجا یه مسئولیتتی گردنته پس قطعا نمیتونی ادای آدمای پرت رو در بیاری که من اصلا نفهمیدم چی شد رفت و تنهام گذاشت و آه و اوه . همینجا تصمیم قطعیتو بگیر. اگه الان هم میبینی اشتباه کردی برو صاف بهش بگو و رابطه رو تموم کن فکرم نکن بهش
به نظرم شما بهترین کمک به خودتون ایشون این هست ، که رابطه را تمام کنید چون از اولش هم اشتباه بوده.
زمان بگذره خیلی از این موارد برای شما قابل هضم خواهد شد.
من حتی دختر اگر هم سن شما هم بود، میگفتم بروید و حداقل 5 سال دیگر برگردید و اگر دیدید شما و دختر روی مواضع قبلی ایستادید و تصمیم تون عوض نشده، تازه یک فکری بکنید..
با وضعیت فعلی جامعه حتی 30 سالگی هم برای ازدواج (در مورد پسر) زود است..
پدر من 22 سالگی ازدواج کرده اما کارمند یک شرکت دولتی بوده.اما الان یک فرد 22 ساله، چه کاری از دستش بر میاد؟ شرایط جامعه اصلا خوب نیست.... هیچ چیزش.
دوستان خیلی ممنونم که دلسوزانه راهنمایی میکنید .
با اتفاقی که امروز افتاد چند قدم دیگه به تصمیمم برای تموم کردن رابطه نزدیک شدم .
امروز صبح متوجه شدم دیشب ایشون اتفاقی براشون می افته و بینیشون ضرب میبینه ، وقتی که صبح پیامش رو دیدم اول تو واتسآپ و بعد زنگ زدم تا جویای حالشون بشم ، اما باز چیزی که انتظار نداشتم رو شنیدم ، حرفایی مبنی بر بی مشئولیتی و رفتار کاملا بی تفاوتانه من نسبت به ایشون و ..............
حرفایی که هرچندشاید از روی عصبانیت باشه اما کاملا حقایقی بود که انگار از ته دلش بیرون میکشید و نثار من میکرد .
ظهر خودش هم متوجه رفتارش با من شد و برای عذرخواهی اومد ، رفتار کاملا سردی نشون دادم و برای کات کردن مقدمه چینی کردم که بازهم جروبحث و حرفای تکراری و ...... و برای سومین بار جملاتی منت بار بخاطر مسائل مالی و خرج کردن ایشون رو شنیدم
اما در آخر دوباره این مسئله رو پیش کشید که من تو این مدت با مردی رابطه نداشتم و قبول اینکه تو درکنارم باشی برام سخته و ...... زمان لازم دارم تا بتونم با این مسئله کنار بیام و ......
ولی دیگه این دفعه از حرفاش نه ناراحت شدم و نه به فکر فرو رفتم ، فقط گوش دادم و چیزی نگفتم
وضع اون هم بهتر از من نیست ، منتها پس اندازی در این چندسال جمع کردن .
درباره تدریجی جدا شدن میشه بیشتر توضیح بدین ؟
من الان حدود 80% تصمیم به اتمام رابطه گرفتم ولی واقعا تصمیم گیری برام خیلی مشکله ، شاید اگه خودم تو این وضعیت نبودم و نفر دیگه ای رو میدیدم با این اوضاع ، خیلی راهنمایی های موثری میکردم اما شرایطم هم از نظر روحی و هم فشاری که روم هست از طرف دوستام ، خانوادم ، خانوادش و ...... واقعا قدرت تصمیم گیریمو مخطل کرده .
چیزی که هیچ اطلاعی و نظری دربارش ندارم و همین جدا شدن بطور تدریجی هست .
اصلا به هیچ وجه ، با اینکه خیلی از دستش دلخورم ، دوست ندارم حتی یه قطر اشک از چشمش بیاد .
دلم نمیخواد ضربه ای بهش بخوره و ناراحت شه ، نمیخوام من بدترین خاطره زندگیش بشم و نگاهش به مردا عوض شه :n35:
ببینید بخواید نخواید هرجدایی با مقادیری مصائب همراهه!
البته برای هردونفر
نمیشه که یک رابطه تموم بشه ولی انتظار داشته باشید هیچ ناراحتی پیش نیاد:n37:
جدا شدن تدریجی اینه که با رفتارهاتون رفته رفته از هم دور بشید اینجوری نباشه یک روز بگید بای اونم بگه بای و تمام!
چون این جدایی پایدار نیست و خیلی زود یکی از طرفین با اشک و آه و ابراز دلتنگی برمیگرده اونیکی هم از سر دلسوزی و دلتنگی و...دوباره روز از نو روزی از نو
به اینی که گفتم شک نکنید!
ولی اگر به مرور سرد بشید کم محلی بی توجهی و...رفته رفته جدایی اسونتر خواهد شد:n39:
راحت بگم کشش بدید!
N I G H T P E A C E
28-01-2015, 01:49
درباره تدریجی جدا شدن میشه بیشتر توضیح بدین ؟
من الان حدود 80% تصمیم به اتمام رابطه گرفتم ولی واقعا تصمیم گیری برام خیلی مشکله ، شاید اگه خودم تو این وضعیت نبودم و نفر دیگه ای رو میدیدم با این اوضاع ، خیلی راهنمایی های موثری میکردم اما شرایطم هم از نظر روحی و هم فشاری که روم هست از طرف دوستام ، خانوادم ، خانوادش و ...... واقعا قدرت تصمیم گیریمو مخطل کرده .
چیزی که هیچ اطلاعی و نظری دربارش ندارم و همین جدا شدن بطور تدریجی هست .
اصلا به هیچ وجه ، با اینکه خیلی از دستش دلخورم ، دوست ندارم حتی یه قطر اشک از چشمش بیاد .
دلم نمیخواد ضربه ای بهش بخوره و ناراحت شه ، نمیخوام من بدترین خاطره زندگیش بشم و نگاهش به مردا عوض شه :n35:
علاوه بر مطالب مفیدی که دوستان مطرح کردن، یه تجربه شخصی دارم که بنظرم بدرتون بخوره. برادرم حدود سه سال پیش عاشق یه دختر شد شش سالش ازش بزرگتر بود، پاشو تو یه کفش کرده بود که من میخوام باش ازدواج کنم، هرچی بش گفتم این اختلاف سنی بعدا براتون مشکل ساز میشه، میگفت نه، با تمام وجود دوسش دارم و عاشقشم و مطمئنم با هم خوشبخت میشیم، میگفت با هیچ کس دیگه نمیتونه خوشبخت بشه جز همین دختر و ... خلاصه با وجود مخالفتهای ما بالاخره ازدواج کردن، چن ماه از ازدواجشون نگذشته بود که یه روز امد بم گفت پشیمون شده!! گفت وقتی دوستاش رو میبینه که همسراشون همسن یا کوچیکتر از خودشون هستن با خودش میگه ای کاش همسر منم کوچیک بود ... اولاش به ما میگفت به کسی نگید که دختر 6 سال ازش بزرگتره، حق داشت جامعه یه طور دیگه به آدم نگاه میکنن، اما بعد از مدتی همه اقوام و آشناها فهمیدن و میگفتن چرا اینکار رو کرده؟ دختر اصلا به پسر نمیاد و از این حرفا که برای دلسرد کردن برادر پشیمون ما و خراب کردن زندگیشون کافی بود ... یه سال نگذشته بود که بهونه گیری های برادر ما شروع شد، بی خودی با زنش دعوا میکرد، بش سرکوفت میزد که زندگیم رو خراب کردی، جوانیمو ازم گرفتی، گولم زدی، ازت بدم میاد، ازت متنفرم و حالم بهم میخوره ... دیگه هرجا و پیش هرکس می نشست شروع میکرد به اظهار پشیمونی، میگفت خودم و بدبخت کردم و مثه سگ پشیمونم، میگفت ایکاش بمیرم فقط از شر این زندگی راحت شم و ...
چند بار کار به طلاق کشید، اما چون بچه دار شده بودن و خانواده وساطت کردن منصرف شد، الان راحت جلوی دیگران و در حضور زنش از زنش بد میگه، هیچ علاقه به زندگیش نداره و دریغ از یک کلام محبت آمیز به زنش .... ببینید اینا فاصلشون فقط شش سال بود و تازه قبل از ازدواج دیوانه وار همدیگه رو میخواستن کارشون به اینجا رسید، حالا شما که فاصله 12 ساله و از همین الان بقول خودتون نمیتونید یک ساعت بدون دعوا کنار هم باشین بنظرتون آخرش چی میشه؟
منم مثه بقیه دوستان اکیدا پیشنهاد میکنم این رابطه رو تمامش کنید، بنفع هر دوی شما هست، دلسوزی و ... رو کنار بذارید که اگر ادامه بدید احتمالا فردا هزاران بدبختی و مصیبت و افسردگی و شاید هم خودکشی یکی از طرفین نتیجه چنین وصلتی باشه (همسر برادرم تا الان چندین بار تهدید کرده که خودش رو میکشه)، ازدواج تصمیم بسیار بزرگ و سرنوشت سازی هست، اجازه ندید احساسات و عشق براتون تصمیم بگیرن، نگید درست میشه، باور کنید نمیشه، روز بروز هم بدتر خواهد شد ... قطع این رابطه درد داره، در هر دو طرف، اما مگه جراحی و عمل بدون درد هم وجود داره، بنظرم این رابطه مثل یه غده است که اگه از ترس درد و افسردگی و گریه و تنهایی و ... عملش نکید، در آینده اساسی کار دستتون خواهد داد ... مطمئن باشید هم برای ایشون هم برای شما جفت مناسب خودتون هست که زندگی با اونها به مراتب برای هر دوش شما شیرین تر ولذت بخش تر خواهد بود، شانس یک زندگی بهتر رو از خودتون نگیرید ... اگر واقعا دوستش دارید اجازه بدید مسیر بهتری رو انتخاب کنه ... با یک تصمیم اشتباه و بر اساس عواطف زندگی خودتون و ایشون رو خراب نکنید ...
شیفو شما اخر چه تصمیمی گرفتی؟
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.