PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : فلسفه زندگی



donkeyoxte
21-04-2014, 14:31
در این تاپیک قصد داریم موضوع هستی انسان و جهان با نوشته های گوناگون نویسندگان فلسفه دان را به شما نشان دهیم.
قبل از تولد کجا بودیم؟؟
بعد از مرگ کجا میرویم ؟؟ یا خاموشی مطلق؟؟
خدایی وجود دارد؟؟
هدف زندگی؟؟
...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

donkeyoxte
21-04-2014, 14:44
در حقيقت، هيچ گاه نمي توان گفت فلسفه چيست؛ يعني هيچ گاه نمي توان گفت: فلسفه اين است و جز اين نيست؛ زيرا فلسفه، آزاد ترين نوع فعاليت آدمي است و نمي توان آن را محدود به امري خاص كرد.

عمر فلسفه به اندازه عمر انسان بر روي زمين است و در طول تاريخ تغييرات فراواني كرده و هر زمان به گونه اي متفاوت با ديگر دوره ها بوده است.

براي اين مطلب كافي است به تعاريف مختلفي كه از آن شده نگاهي بيندازيد.

در اين باره نگاه كنيد به: تعاريف مختلف درباره فلسفه با اين حال مي كوشيم تا جايي كه بتوانيم، فلسفه را معرفي كنيم.

واژه فلسفهphilosophy يا فيلوسوفيا كه كلمه اي يوناني است، از دو بخش تشكيل شده است: فيلو به معني دوستداري و سوفيا به معني دانايي.
اولين كسي كه اين كلمه را به كار برد، فيثاغورس بود.
وقتي از او سئوال كردند كه: آيا تو فرد دانايي هستي؟ جواب داد:نه، اما دوستدار داناييفيلوسوفر هستم.
بنابراين فلسفه از اولين روز پيدايش به معني عشق ورزيدن به دانايي، تفكر و فرزانگي بوده است. تعريف فلسفه فلسفه تفكر است.
تفكر درباره كلي ترين و اساسي ترين موضوعاتي كه در جهان و در زندگي با آن ها روبه رو هستيم. فلسفه وقتي پديدار مي شود كه سوالهايي بنيادين درباره خود و جهان مي پرسيم.

سوالاتي مانند:زيبائي چيست؟
قبل از تولد كجا بوده ايم؟
حقيقت زمان چيست؟
آيا عالم هدفي دارد؟
اگر زندگي معنايي دارد، چگونه آن را بفهميم؟
آيا ممكن است كه چيزي باشد و علتي نداشته باشد؟
ما جهان را واقعيت مي دانيم، اما واقعيت به چه معناست؟
سرنوشت انسان به دست خود اوست و يا از بيرون تعيين مي شود؟
چنانچه در اين سئوالات مي بينيم، پرسش ها و مسائل فلسفي از سنخ امور خاصي هستند و در هيچ علمي به اين چنين موضوعات، پرداخته نمي شود.مثلا هيچ علمي نمي تواند به اين سئوال كه واقعيت يا حقيقت چيست؟ و يا اين كه عدالت چيست؟
پاسخ گويد. اين امر به دليل ويژگي خاص اين مسائل است. يك ويژگي عمده موضوعات فلسفي، ابدي و هميشگي بودنشان است. هميشه وجود داشته و هميشه وجود خواهند داشت و در هر دوره اي، بر حسب شرايط آن عصر و پيشرفت علوم مختلف، پاسخ هاي جديدي به اين مسائل ارائه مي گردد. فلسفه مطالعه واقعيت است، اما نه آن جنبه اي از واقعيت كه علوم گوناگون بدان پرداخته اند.

به عنوان نمونه، علم فيزيك درباره اجسام مادي از آن جنبه كه حركت و سكون دارند و علم زيست شناسي درباره موجودات از آن حيث كه حيات دارند، به پژوهش و بررسي مي پردازد.
ولي در فلسفه كلي ترين امري كه بتوان با آن سر و كار داشت، يعني وجود موضوع تفكر قرار مي گيرد؛ به عبارت ديگر، در فلسفه، اصل وجود به طور مطلق و فارغ از هر گونه قيد و شرطي مطرح مي گردد.

به همين دليل ارسطو در تعريف فلسفه مي گويد:''فلسفه علم به احوال موجودات است ، از آن حيث كه وجود دارند.يكي از معاني فلسفه، اطلاق آن به استعداد هاي عقلي و فكريي است كه انسان را قادر مي سازد تا اشيا، حوادث و امور مختلف را از ديدگاهي بالا و گسترده مورد مطالعه قرار دهد و به اين ترتيب، حوادث روزگار را با اعتماد و اطمينان و آرامش بپذيرد.فلسفه در اين معنا مترادف حكمت است. فلسفه در پي دستيابي به بنيادي ترين حقايق عالم است.

چنانكه ابن سينا آن را اين گونه تعريف مي كند: فلسفه، آگاهي بر حقايق تمام اشيا است به قدري كه براي انسان ممكن است.

فلسفه همواره از روزهاي آغازين حيات خود، علمي مقدس و فرا بشري تلقي مي شد و آن را علمي الهي مي دانستند.
اين طرز نظر، حتي در ميان فلاسفه مسيحي و اسلامي رواج داشت؛ چنانكه جرجاني مي گويد:فلسفه عبارت است از شبيه شدن به خدا به اندازه توان انسان و براي تحصيل سعادت ابدي.
همان طور كه گفته شد، اساسا فلسفه از اولين روز پيدايش، به معني عشق به دانايي و خرد و فرزانگي بوده و به علمي اطلاق مي شد كه در جستجوي دستيابي به حقايق جهان و عمل كردن به آنچه بهتر است،يعني زندگاني درست بود.
فلسفه در آغاز حيات خود شامل تمام علوم بود و اين ويژگي را قرن ها حفظ كرد؛ چنانكه يك فيلسوف را جامع همه دانش ها مي دانستند.
اما به تدريج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند.
در قديم، اين فلسفه كه جامع تمام دانشها بود، بر دو قسم بود: فلسفه نظري و فلسفه عملي. فلسفه نظري به علم الهيات، رياضيات و طيبعيات تقسيم مي گشت كه به ترتيب، علم اعلي، علم وسط و علم اسفلپايين تر ناميده مي شد.
فلسفه عملي نيز از سه قسمت تشكيل مي شد: اخلاق، تدبير منزل و سياست مد ر ن اولي در رابطه با تدبير امور شخصي انسان بود. دومي در رابطه با تدبير امور خانواده و سومي تدبير امور مملكت بود.

فلسفه عالی انسان درمورد وجود هستی همان خدای قدار و متعال که به وسیله ابزارهایی انسان را هدایت میکند حقیقتی محض است یا وجودی حقیقی؟؟؟؟

صادق هدیت از معدود انسان هایی بود که در کتابهایش این حقیقت را با کلمات کوبندش زیر سوال میبرد:
هیچ وقت نه مسجد نه صدای اذان نه وضو گرفتن و آخ و تف انداختن و بالاخره نه دولا راست شدن در مقابل یک قادر متعال و صاحب اختیار مطلق که باید به زبان عربی با او اختلاط کرد در من تاثیری نداشته است.

donkeyoxte
21-04-2014, 15:19
اولین نویسنده که بهش اختصاص میدیم صادق هدایت است
صادق هدایت نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است. هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان، رمانِ «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند تولد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] C%D8%AA+%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF&stick=H4sIAAAAAAAAAGOovnz8BQMDgyoHnxCnfq6-gXFxUlKOllh2spV-QWp-QU4qkCoqzs-zSsovytPWsDiwvVMoa301c_XSO3cd1__37AYAbc0w8kIAAAA&sa=X&ei=W1dVU_vyD4jOsgbzhID4Dg&ved=0CIUBEOgTKAEwDg): ۱۷ فوریهٔ ۱۹۰۳ م در تهران و مرگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] C%D8%AA+%D9%85%D8%B1%DA%AF&stick=H4sIAAAAAAAAAGOovnz8BQMDgx4HnxCnfq6-gXFxUlKOlnx2spV-QWp-QU6qfkpqcmpicWpKfEFqUXF-nlVKZmrKOtGdVR0RrJtfm9jF9rF8c5q_7eJ5ALnxpkNLAAAA&sa=X&ei=W1dVU_vyD4jOsgbzhID4Dg&ved=0CIoBEOgTKAEwDw): ۹ آوریل ۱۹۵۱ م در پاریس



([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 8C%D8%B3&stick=H4sIAAAAAAAAAGOovnz8BQMDgwUHnxCnfq6-gXFxUlKOEgeIaVpYkqUln51spV-Qml-Qk6qfkpqcmlicmhJfkFpUnJ9nlZKZmuJazZ1yVUfS98YBvmuZS qq7Fb-8vggAtvBPjVUAAAA&sa=X&ei=W1dVU_vyD4jOsgbzhID4Dg&ved=0CIsBEJsTKAIwDw&biw=1366&bih=664)[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


صادق هدایت 50 درصد فلسفش برای خودش نیست چون در آن زمان مترجم کتاب های جیمز جویس(که از نویسنده های آینده این تاپیک است)بود
و کتاب هاش از بوف کور و توپ مروارید و ...به نظر من برگرفته از کتاب های جویس بوده مثل اولیس
در اینجا کمی به کتاب بوفه کور هدایت میپردازیم که به معنی جغد کور معروفه بخش اول کتاب با جملات معروفش شروع میشه:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند
و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند.
زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به‌وسیله افیون و مواد مخدره است.
ولی افسوس که تأثیر این‌گونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می‌افزاید».
در این بخش اول شخص - که ساکن خانه‌ای در بیرون خندق در شهر ری است - به شرح یکی از این دردهای خوره‌وار می‌پردازد که برای خودش اتفاق افتاده.
وی که حرفهٔ نقاشی روی قلمدان را اختیار کرده‌است به طرز مرموزی همیشه نقشی یکسان بر روی قلمدان می‌کشد که عبارت است از دختری در لباس سیاه که شاخه‌ای گل نیلوفر آبی به پیرمردی که به حالت جوکیان هند چمباتمه زده و زیر درخت سروی نشسته‌است هدیه می‌دهد.
میان دختر و پیرمرد جوی آبی وجود دارد. ماجرا از اینجا آغاز می‌شود که روزی راوی از سوراخ رف پستوی خانه‌اش - که گویا اصلاً چنین سوراخی وجود نداشته‌است - منظره‌ای را که همواره نقاشی می‌کرده‌است می‌بیند و مفتون نگاه دختر (اثیری) می‌شود و زندگی‌اش به طرز وحشتناکی دگرگون می‌گردد تا اینکه مغرب‌هنگامی دختر را نشسته در کنار در خانه‌اش می‌یابد.

دختر چندهنگامی بعد در رخت‌خواب راوی به طرز اسرارآمیزی جان می‌دهد. راوی طی قضیه‌ای موفق می‌شود که چشم‌های دختر را نقاشی و آن را لااقل برای خودش جاودانه کند.
سپس دختر اثیری را قطعه قطعه کرده داخل چمدانی گذاشته و به گورستان می‌برد. گورکنی که مغاک دختر را حفر می‌کند طی حفاری، گلدانی می‌یابد که بعداً به راوی به رسم یادگاری داده می‌شود.
راوی پس از بازگشت به خانه در کمال ناباوری درمی‌یابد که برروی گلدان (گلدان راغه) یک جفت چشم درست مثل آن جفت چشمی که همان شب کشیده‌بود، کشیده شده‌است.
پس راوی تصمیم می‌گیرد برای مرتب کردن افکارش نقاشی خود و نقاشی گلدان را جلوی منقل تریاک روبروی خود بگذارد و تریاک بکشد. راوی براثر استعمال تریاک به حالت خلسه می‌رود و در عالم رویا به سده‌های قبل بازمی‌گردد و خود را در محیطی جدید می‌یابد که علی‌رغم جدید بودن برایش کاملاً آشناست.

donkeyoxte
21-04-2014, 15:30
بخش دوم ماجرای راوی در این دنیای تازه (در چندین سده قبل) است.
از اینجا به بعد راوی مشغول نوشتن و شرح ماجرا برای سایه‌اش می‌شود که شکل جغد است و با ولع هرچه تمام تر هرآنچه را راوی می‌نویسد می‌بلعد.
راوی در اینجا شخص جوان ولی بیمار و رنجوری است که زنش (که راوی او را به نام اصلی نمی‌خواند بلکه از وی تحت عنوان لکاته یاد می‌کند) از وی تمکین نمی‌کند و حاضر به همبستری با شوهرش نیست ولی ده‌ها فاسق دارد.
ویژگی‌های ظاهری «لکاته» درست همانند ویژگی‌های ظاهری «دختر اثیری» در بخش نخست رمان است.
راوی همچنین به ماجرای آشنایی پدر و مادرش (که یک رقاصهٔ هندی بوده‌است) اشاره می‌کند و اینکه از کودکی نزد عمه‌اش (مادر «لکاته») بزرگ شده‌است.
او در تمام طول بخش دوم رمان به تقابل خود و رجّاله‌ها اشاره می‌کند و از ایشان ابراز تنفر می‌کند.
وی معتقد است که دنیای بیرونی دنیای رجاله‌هاست. رجّاله‌ها از نظر او «هریک دهانی هستند با مشتی روده که از آن آویزان شده‌است و به آلت تناسلی شان ختم می‌شود و دائم دنبال پول و شهوت می‌دوند».

پرستار راوی دایه‌ٔ پیر اوست که دایهٔ «لکاته» هم بوده‌است و به طرز احمقانهٔ خویش (از دید راوی) به تسکین آلام راوی می‌پردازد و برایش حکیم می‌آورد و فال گوش می‌ایستد و معجون‌های گونه‌گون به وی می‌خوراند.

در مقابل خانهٔ راوی پیرمرد مرموزی(= پیرمرد خِنزِرپِنزِری) همواره بساط خود را پهن کرده‌است.
این پیرمرد از نظر راوی یکی از فاسق‌های لکاته‌ است و خود راوی اعتراف می‌کند که جای دندان‌های پیرمرد را بر گونهٔ لکاته دیده‌است.
به علاوه راوی معتقد است که پیرمرد با دیگران فرق دارد و می‌توان گفت که یک نیمچه خدا محسوب می‌شود و بساطی که جلوی او پهن است چون بساط آفرینش است.
سرانجام راوی تصمیم به قتل لکاته می‌گیرد. در هیئتی شبیه پیرمرد خنزرپنزری وارد اتاق لکاته می‌گردد و گِزلیک استخوان ای را که از پیرمرد خریداری کرده‌ در چشم لکاته فرومی کند و او را می‌کشد.
چون از اتاق بیرون می‌آید و به تصویر خود در آیینه می‌نگرد می‌بیند که موهایش سفید گشته و قیافه‌اش درست مانند پیرمرد خنزرپنزری شده‌است.
از نویسنده هایی که این کتابو به رده های بالاتر سوق دادن:
آندره برتون که بنیان گذار حرکت سوررئالیستِی در فرانسه بود، وقتی ترجمه فرانسه بوف کور را خواند، گفت که کتاب هدایت جزو بیست کتاب شاهکار قرن بیستم است.
هنری میلر، نویسندهٔ معاصر آمریکایی، دربارهٔ آن گفته‌است: «بوف کور هدایت کتابی است که من آرزو دارم روزی نظیر آن را بنویسم. مانند این داستان در هیچ زبانی ندیده‌ام آن را واقعاً دوست می‌دارم.
رنه لالو نیز گفته‌است: «در این کتاب اهمیت هنر به معنی بسیار آبرومند کلمه، در نظر من بسیار صریح جلوه می‌کند
یکی از کارگردان های موفق ایران نیز چنین میگوید:
داریوش مهرجویی می‌گوید: «بوف کور» به واقع اولین اثر ادبیات مدرن است که در ایران خلق می‌شود. ادامه جریانی که یک قرن و نیم پیش در اروپا شروع شده بود.یعنی ظهور انسان خودآگاه و طرح مسئله «سرنوشت بشری همچنین این کتاب در سینما هم کارساز بوده از جمله:
رائول روییز در سال ۱۹۸۷ فیلمی بر اساس رمان بوف کور ساخت. بزرگمهر رفیعا در سال ۱۹۷۳ در آمریکا فیلمی ۹۵ دقیقه‌ای بر پایه رمان بوف کور ساخت و به عنوان پایان‌نامه خود ارائه کرد.
و یکی از بهترین فیلمهای ایرانی به اسم هامون با بازی خسرو شکیبایی: داریوش مهرجویی الگوی خود را برای ساخت فیلم هامون، بوف‌ کور می‌داند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

donkeyoxte
24-04-2014, 14:16
کتاب بعدی Fight Club از چاک پالانیک
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نام یک رمان اثر نویسندهٔ آمریکایی چاک پالانیک چاپ سال 1996است
باشگاه مبارزه روایت تجربیات شخصیت اصلی بی‌نام رمان است که از بی خوابی و اختلال تجزیه هویت رنج می‌برد. او پس از این که در گروه‌های مختلف روان‌درمانی گروهی نقش فردی بسیار بیمار را بازی می‌کند آرامش روحی پیدا می‌کند و از بی‌خوابی نجات می‌یابد. اما پس از آشنایی با دختری به نام مارلا سینگر مجدداً به بی‌خوابی دچار می‌شود تا زمانی که با شخصی به نام تایلر دردن آشنا می‌شود. آن‌ها با کمک هم باشگاه زیرزمینی مبارزه‌ای تاسیس می‌کنند که اعضای آن با مبارزه با هم عقده‌های خود را خالی کرده و به نوعی روان‌درمانی شوند.
به من می گفت می خوام لطفی در حق من بکنی منو بزن هر چی محکم تر بهتر
من دلم نمی خواست بزنمش ولی تایلر قانعم کرد.گفت که دوست ندارد بدون زخم بمیرد و این که دیگر از تماشای مشت زنی حرفه ای ها
خسته شده و دوست دارد بیشتر درباره ی خودش بداند.
درباره ی خودویرانگری.
آن وقت ها زندگی ام زیادی کامل بود و شاید باید همه چیزمان را خرد می کردیم تا بتوانیم آدم بهتری بشویم.

چاک پالاتیک در این کتاب تنها چیزی که مد نظرش است خود ویرانگری است زیرا به نظر اون برای بهتر شدن نباید خود سازی کرد بلکه با ویرانگری میتونیم به اون برسیم
فرار از پوچ گرایی و یکنواختی و دویدن به سمت اقتصاد جدید قوانین جدید

یه قسمتش هست تایلر داردن (شخصیت دوم داستان که همون شخصیت اول است!!!)میگه : اگه الگو ما برای شناخت خدا پدرهایمان بودن وقتی پدرت بزار بره چجوری خدا رو میشناسی

چاک پالانیک برای این کتاب 8 قانون مطرح کرده
که عبارت‌اند از:



اعضا حق ندارند دربارهٔ باشگاه مبارزه با کسی صحبت کنند.
اعضا حق ندارند دربارهٔ باشگاه مبارزه با کسی صحبت کنند.
اگر کسی فریاد بزند ((بس است!)) یا بلنگد یا به زمین ضربه بزند حتی اگر وانمود کند مبارزه خاتمه می‌یابد.
مبارزه‌ها یک به یک انجام می‌گیرند.
در آن واحد تنها یک مبارزه انجام می‌پذیرد و دیگران باید شاهد مبارزه باشند.
طرفین باید بدون پیراهن و کفش مبارزه کنند.
مبارزه‌ها تا هر زمانی که لازم باشد ادامه می‌یابند.
اگر امشب اولین حضور کسی در باشگاه مبارزه است باید مبارزه کند.


این کتاب در آمریکا سر و صدا کرد که به خاطر همین در سال 1997 جایزه Oregon Book Award و Pacific Northwest Booksellers Association (بهترین رمان) از آن خود کرد.
این کتاب توسط پیمان خاکسار در سال 1387 ترجمه شد و در دسترس عموم است( البته با کلی سانسور )
و در سال 1999 دیوید فینچر کارگردان محبوب هالیوود کتاب باشگاه مشت زنی را به فیلم تبدیل کرد که یکی از بهترین فیلم های جهان که در imdb از میان 500 فیلم برتر تاریخ رتبه 19 از آن خود کرد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

donkeyoxte
26-04-2014, 12:45
کتاب بعدی کتاب صد سال تنهایی از گابریل گارسیامارکز که یکی از پر فروش ترین کتابهای جهان است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
صد سال تنهایی نام رمانی به زبان اسبانیایی نوشته گابریل گارسیا مارکز که چاپ نخست آن در سال ۱۹۶۷ در آرژانتین با تیراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد. تمام نسخه های چاپ اول صد سال تنهایی به زبان اسپانیایی در همان هفته نخست کاملا به فروش رفت. در ۳۰ سالی که از نخستین چاپ این کتاب گذشت بیش از ۳۰ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته و به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده است.

در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شده‌است که نسل اول آن‌ها در دهکده‌ای به نام ماکوندو ساکن می‌شود. ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیت‌های داستان به جادویی شدن روایت‌ها می‌افزاید.صعود رمدیوس به آسمان درست مقابل چشم دیگران کشته شدن همه پسران سرهنگ آئورلیانو بوئندیا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%B1%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%88_%D8%A8%D9%88%D 8%A6%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%A7) که از زنان در جبهه جنگ به وجود آمده‌اند توسط افراد ناشناس از طربق هدف گلوله قرار دادن پیشانی آنها که علامت صلیب داشته و طعمه مورچه‌ها شدن آئورلیانو نوزاد تازه به دنیا آمده آمارانتا اورسولا از این موارد است.

کتاب های زیادی با حجم بیشتر از صد سال تنهایی هستند ولی هیچکدام نتواستند که شش نسل از یک خانواده را تعریف کنند
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

گابریل گارسیا مارکز در ۱۷ آوریل ۲۰۱۴ (۸۷ سال) فوتید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

A M ! N
26-04-2014, 22:52
سلام.

چنانچه مستحضر هستید به دلیل کاهش تداخل موضوعی، این تاپیک از انجمن ادبیات به انجمن فعلی یعنی انسانـی منتقـل شده است.
از دوستانی که قصد شرکت در این تاپیک را دارند خواهشمندیم پستهایی که در اینجا ارسال میکنند حتمن مرتبط با حوزه ی فلسفه باشد
و نه ادبیات.

باسپاس../.

kases
28-04-2014, 21:09
به نظر من زندگی فلسفه خاصی نداره مثل بقیه موجودات بوجود اومدیم
من بین یک انسان با یک زرافه تفاوتی قایل نیستم انسانها فقط میشینن برای خودشون فلسفه بافی میکنن فلسفه زندگی یک انسان با یک زرافه به نظر من تفاوتی نداره

donkeyoxte
28-04-2014, 23:24
به نظر من زندگی فلسفه خاصی نداره مثل بقیه موجودات بوجود اومدیم
من بین یک انسان با یک زرافه تفاوتی قایل نیستم انسانها فقط میشینن برای خودشون فلسفه بافی میکنن فلسفه زندگی یک انسان با یک زرافه به نظر من تفاوتی نداره
از یه طرف با حرفت حال کردم از یه طرفم...
این که بین قدرت انسان با یه زرافه به اون درازی که بچه شیرو میبینه قفل میکنه مثل اسب میدوه تفاوتی قایل نیستی؟؟؟
به این عکس اگه حال کردی یه نگاهی بنداز هم حرف شمارو میزنه هم حرف منو
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

donkeyoxte
29-04-2014, 12:24
توی این جامعه آدم های زیادی هستند که فلسفه زندگیرو میدونن ولی جز سکوت و سر خم کردن چیز دیگه ای بلد نیستن از این آدم ها به اصطلاح آدم ولی با عروسک خیمه شب یازی هیچ فرقی نمیکنن بسیار است بسیار متاسفانه
تنها دلخوشی بیشتر این آدم ها اینه که تو فیس بوک تومون ممد آقا رو لایک کنن و واسه شراره از قزوین کامنت بزارن؟؟؟؟؟
یا اونایی که وضعشون یکم بهتره 4تا پست سیاسی از ریحانه و ... بزارن یا واسه مقبره کوروش که میراث فرهنگ کشور ازش حمایت نمیکنه اعتراض کنند

واقعا دوست دارم با یه گالون نیتروگلیسیرین برم کنار تمام آثار فرهنگی ها و تمام تاریخ ...
ما برده ی وسایلمون شدیم دیگه این وسایل نیستند که ما ازش استفاده میکنیم بلکه وسایل اند که از ما استفاده میکنن
برده ی عقاید کزایی
عروسک های خیمه شب بازی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

shatel_QM
07-05-2014, 16:05
با این خیلی موافقم ایول[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Masoud-2014
07-05-2014, 19:13
چرا حیوانات خلق شدن؟ بعد از مردنشون چی میشن؟

تکلیف اون انسانها و اعراب جاهلیت قبل حضرت محمد بعد مرگشون چی میشه؟

donkeyoxte
07-05-2014, 21:37
چرا حیوانات خلق شدن؟ بعد از مردنشون چی میشن؟

تکلیف اون انسانها و اعراب جاهلیت قبل حضرت محمد بعد مرگشون چی میشه؟

اصلا تو بگو تکلیف انسان های نخستین چی میشه؟؟ اونا که نه دین میدونستن نه پیامبری نه اصول دینی ...
وقتی پا به بی دینی میزاری دیگه این سوالا واست جواب داده میشه (البته بگم بی دینی هم خودش یه دینه)
یعنی به طور واضح انسان همیشه با دین مواجه میشه یکی از اصول بشر همین دین.نمیشه ازاین لامصب جدا شد
به عکس زیر توجه کن

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

A.M.D.D.E.V.I.L
08-05-2014, 12:27
نه خیر ، بیدینی دین نیست .
وقتی میگی بی دینی یه دینه ، یعنی بی دین ها باور میکنند که بیدینی حقه ، در صورتی که چنین نیست

ali.reihani
08-05-2014, 12:50
وقتی میگی بی دینی یه دینه ، یعنی بی دین ها باور میکنند که بیدینی حقه ، در صورتی که چنین نیست
و ادامه توضیحات شما:
باورتان مى شود…
در قرن بيست و يكم، زمانى كه بشر مدعى است به اوج پيشرفت رسيده است؛ در برخى از
كشورهاى بزرگ و پيشرفته اى كه ما هر روز تصاوير ساختمان ها و اتوبان هاى بزرگ و زيباى آنها
را از تلويزيون مى بينيم، اتفاقاتى مى افتد كه براى ما باوركردنى نيست. به عنوان مثال:
در بزرگترين و پرجمعيت ترين كشورهاى دنيا هنوز هم عده زيادى از مردم به پرستش
حيوانات و بت هاى بى جان مشغولند؟
سالانه در سراسر جهان بيش از چهل ميليون نوزاد پيش از آنكه به دنيا بيايند به درخواست
مادرانشان كشته مى شوند. اين كار وحشيانه در اغلب كشورهاى بزرگ و پيشرفته دنيا كاملاً
قانونى است!
در كشور امريكا در هر 31 ثانيه يك نفر به قتل مى رسد! در اين كشور سالانه بيش از
هشتصدهزار كودك ناپديد مى شوند كه تنها اجساد نيمى از آنان پيدا مى شود و از سرنوشت بقيه
هيچگاه خبرى بدست نمى آيد! 1
در هر ساعت 662 نفر در دنيا به خاطر مصرف مشروبات الكلى جان مى دهند!
اشغالگران صهيونيست اعضاى داخلى بدن كودكان و نوجوانان فلسطينى را قبل از كشتن آنها
در زندان ها از بدنشان جدا مى كنند و مى فروشند؟
در بعضى از كشورهاى اروپايى بيش از نيمى از مردم به سگ هايشان بيش از خانواده شان
علاقه دارند!
اين وضعيت ناپسند شما را به ياد كدام بخش از تاريخ مى اندازد؟
وضاع جزيرة العرب را در زمان جاهليت به ياد داريد؟
در آن هنگام، صدايى كه هرگز قطع نمى شد، صداى برخورد شمشيرها و نالة مادران داغ دار بود.!
چه بسيار دختران معصومى كه به جرم دختر بودن، بى رحمانه زنده به گور مى شدند.
خوراك مردم، گوشت بد بوى مردار و هم نشين آنها مارها و سوسمارها بود.
خيانت به ديگران افتخار، و كشتار ديگران نشانة قدرت بود.
{ارقامش شاید کمی قدیمی باشید!}

A M ! N
08-05-2014, 15:31
جناب donkeyoxte ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
لطفن جهت و موضوع اصلی این تاپیک رو مشخص کنید ، تا به موضوعات حاشیه ای پرداخته نشه تا حد ممکن.
در غیر اینصورت تاپیک بسته میشه. چون تاپیک نمیتونه آچار فرانسه باشه دقیقن.

باسپاس../.

donkeyoxte
10-05-2014, 13:57
جناب donkeyoxte ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
لطفن جهت و موضوع اصلی این تاپیک رو مشخص کنید ، تا به موضوعات حاشیه ای پرداخته نشه تا حد ممکن.
در غیر اینصورت تاپیک بسته میشه. چون تاپیک نمیتونه آچار فرانسه باشه دقیقن.

باسپاس../.

دوست غزیز اگه اسم تاپیک خونده باشی زده فلسفه زندگی
دین و بی دین و هر حذب دیگه ای جز زندگی و فلسفشه
نمیدونم چرا شما با بی دینی بی خدایی و ... مشکل دارید
یاد بگیرید به هر چیزی شک کنید نه اینکه چشم بسته اطاغت کنید

donkeyoxte
10-05-2014, 14:00
نه خیر ، بیدینی دین نیست .
وقتی میگی بی دینی یه دینه ، یعنی بی دین ها باور میکنند که بیدینی حقه ، در صورتی که چنین نیست

دوست عزیز در جواب سخن شما
متاسفانه وقتی قاطعانه میگویید بیدینی حق نیست من نمیتونم با شما وارد بحث شم چون عقیده و ایمان شما به شما اجازه فکر کردن یا درست بگم حق شک کردن نمیده

B3HZ@D
10-05-2014, 20:47
دوست غزیز اگه اسم تاپیک خونده باشی زده فلسفه زندگی
دین و بی دین و هر حذب دیگه ای جز زندگی و فلسفشه
نمیدونم چرا شما با بی دینی بی خدایی و ... مشکل دارید
یاد بگیرید به هر چیزی شک کنید نه اینکه چشم بسته اطاغت کنید

دوست عزیز طبق قوانین انجمن انسانی بحث در مورد مذهب و خدا خلاف قوانینه .
اینجا هم ما با هیچ کسی و با هیچ طرز تفکری مشکلی نداریم ولی قوانینی برای انجمن انسانی تعریف شده و بحث ها و صحبت ها باید طبق اون چارچوب پیش بره تا مشکلی پیش نیاد .

A.M.D.D.E.V.I.L
10-05-2014, 21:50
من هرگز نگفتم بی دینی حق نیست ، چیزی که من گفتم رو در متنی که گفتم بخونید متوجه میشید چه گفتم


نه خیر ، بیدینی دین نیست .
وقتی میگی بی دینی یه دینه ، یعنی بی دین ها باور میکنند که بیدینی حقه ، در صورتی که چنین نیست

بازم میگم ، هیچ بیدین ، آتئیست یا آگنوستیک نمیگه بیدینه یک دینه ، دین یعنی چه؟ یعنی تعریف یک سری اخلاقیات و یک سری "حقایق" که مومن به اون دین باید به اون اخلاقیات پایبند باشه و اون حقایق رو قبول کنه و باور کنه حتی اگر نفهمه چرا .

وقتی میگی بیدینی یک دینه دچار مغلطه شدی . اگر یک مجموعه ریاضی تعریف کنیم اسمش رو بگذاریم دین ، مجموعه ی دین پریم دیگه هیچ ربطی به دین نداره ، یا به عبارت ساده تر کسی که می گه من بیدین هستم ، نگفته من بادین هستم و دینی که من بهش ایمان دارم "بی دینی" نام داره .

بی دین ها نه پیامبری دارن ، نه کتاب آسمانی و نه هیچ اصلی رو "باور" میکنند ، بی دین ها فقط "میدانند" و هیچگاه "باور نمیکنند"

پس خلاصه بگم ، بی دینی ، دین نیست بلکه عدم وجود دین هست . همون طور که سیاه رنگ نیست بلکه عدم وجود رنگ است (دقت کنید منظور من از سیاهی ، رنگ مشکی نیست بلکه "سیاه"ای است که در عبارتی مثل "سیاهچاله" استفاده میشه )
یا مثلا همون طور که سکوت ، صدا نیست بلکه عدم وجود صدا هست .

نتیجتا هم بی دینی یا آتئیسم دین نیست بلکه عدم وجود دین است .

هیچ آتئیستی نمیگه من به آتئیسم ایمان دارم و میدونم که دین حق آتئیسته . بلکه میگه من آتئیست هستم و "می دانم" که هر آنچه که "میدانم" ممکن است با رشد علم و کشفیات جدید عوض شود.

امید وارم متوجه شدین منظورمو
به هر حال جمله یکم دو پهلو بود :
وقتی میگی بی دینی یه دینه ، یعنی بی دین ها باور میکنند که بیدینی حقه ، در صورتی که چنین نیست

بنده نگفتم "به نظر من بیدینی دین حق نیست " بنده گفتم بی دینی کلا دین نیست . با حق و یا باطل بودنش اصلا کاری ندارم و مهم نیست به نظرم . اگه البته نظر منو بخوای

DrH.motasami
10-05-2014, 22:00
من هرگز نگفتم بی دینی حق نیست ، چیزی که من گفتم رو در متنی که گفتم بخونید متوجه میشید چه گفتم


نه خیر ، بیدینی دین نیست .
وقتی میگی بی دینی یه دینه ، یعنی بی دین ها باور میکنند که بیدینی حقه ، در صورتی که چنین نیست

بازم میگم ، هیچ بیدین ، آتئیست یا آگنوستیک نمیگه بیدینه یک دینه ، دین یعنی چه؟ یعنی تعریف یک سری اخلاقیات و یک سری "حقایق" که مومن به اون دین باید به اون اخلاقیات پایبند باشه و اون حقایق رو قبول کنه و باور کنه حتی اگر نفهمه چرا .

وقتی میگی بیدینی یک دینه دچار مغلطه شدی . اگر یک مجموعه ریاضی تعریف کنیم اسمش رو بگذاریم دین ، مجموعه ی دین پریم دیگه هیچ ربطی به دین نداره ، یا به عبارت ساده تر کسی که می گه من بیدین هستم ، نگفته من بادین هستم و دینی که من بهش ایمان دارم "بی دینی" نام داره .

بی دین ها نه پیامبری دارن ، نه کتاب آسمانی و نه هیچ اصلی رو "باور" میکنند ، بی دین ها فقط "میدانند" و هیچگاه "باور نمیکنند"

پس خلاصه بگم ، بی دینی ، دین نیست بلکه عدم وجود دین هست . همون طور که سیاه رنگ نیست بلکه عدم وجود رنگ است (دقت کنید منظور من از سیاهی ، رنگ مشکی نیست بلکه "سیاه"ای است که در عبارتی مثل "سیاهچاله" استفاده میشه )
یا مثلا همون طور که سکوت ، صدا نیست بلکه عدم وجود صدا هست .

نتیجتا هم بی دینی یا آتئیسم دین نیست بلکه عدم وجود دین است .

هیچ آتئیستی نمیگه من به آتئیسم ایمان دارم و میدونم که دین حق آتئیسته . بلکه میگه من آتئیست هستم و "می دانم" که هر آنچه که "میدانم" ممکن است با رشد علم و کشفیات جدید عوض شود.

امید وارم متوجه شدین منظورمو
به هر حال جمله یکم دو پهلو بود :
وقتی میگی بی دینی یه دینه ، یعنی بی دین ها باور میکنند که بیدینی حقه ، در صورتی که چنین نیست

بنده نگفتم "به نظر من بیدینی دین حق نیست " بنده گفتم بی دینی کلا دین نیست . با حق و یا باطل بودنش اصلا کاری ندارم و مهم نیست به نظرم . اگه البته نظر منو بخوای






سلام
باور داشتن یا نداشتن به امری خاص همیشه و لزوما باعث سبک تفکر خاصی نمیشه،بهتره که به این مسئله فقط با دید "مورد شخصی" نگاه کنیم.
فلسفه زندگی رو هرچی که فرض کنیم باید ازش لذت ببریم البته همه باهم.

A.M.D.D.E.V.I.L
11-05-2014, 12:13
1. من اخرین حرفی که گفتم این بود که "اگه البته نظر منو بخوای" بنابر این قسمت اول پستتون ربطی به موضوع نداشت
2. اصلا نفهمیدم سطر دوم پستتون یعنی چی و چه ربطی داشت به بحث من .
نمی دونم کجاش خیلی پیچیده است . یکی اومد گفت آتئیسم دین هست ، من هم گفتم نه خیر دین نیست .
دیگه بحث سر صفت هایی که بیدینی یا با دینی رو وصف کنند نیست . انقدر کش دادید قضیه رو که بحث داره منحرف میشه .

اگه کسی میگه بی دینی یا آتئیسم یک دین هست با نظر من در تضاد قرار داره . همین و بس .

donkeyoxte
11-05-2014, 15:20
1. من اخرین حرفی که گفتم این بود که "اگه البته نظر منو بخوای" بنابر این قسمت اول پستتون ربطی به موضوع نداشت
2. اصلا نفهمیدم سطر دوم پستتون یعنی چی و چه ربطی داشت به بحث من .
نمی دونم کجاش خیلی پیچیده است . یکی اومد گفت آتئیسم دین هست ، من هم گفتم نه خیر دین نیست .
دیگه بحث سر صفت هایی که بیدینی یا با دینی رو وصف کنند نیست . انقدر کش دادید قضیه رو که بحث داره منحرف میشه .

اگه کسی میگه بی دینی یا آتئیسم یک دین هست با نظر من در تضاد قرار داره . همین و بس .

دوست عزیز ممنون که نظر دادی

Masoud-2014
27-05-2014, 11:34
فلسفه زندگی ، حیوان بودن نیست ...

laxer
31-05-2014, 02:07
فلسفه زندگی ، حیوان بودن نیست ...

مگر انسان در ابتدا چه بوده؟ شاید اینطور فکر کنید که اولین انسان ها ( اولین اولین) همه لباس داشتند و حرف نیز میزدند؟

هر کلمه ای که میگویید و هر احساسی که بیان میکنید همه اش ساخت بشر است , مگر نه اینکه بزرگترین اختراع بشر زبان است؟
تنها وجه تمایز انسان و حیوان زبان است و بر همین اساس نیز میگویند بشر حیوان ناطق است.
همین زبان را اگر به حیوانی بدهی کاملا" مانند انسان خواهد شد.


همین مرگی که در حال بحث در مورد آن هستید فقط با زبان انسانی معنی پیدا میکند.

badboys_87
18-07-2014, 23:31
اصلا" چرا باید به دنبال معنا و فلسفه زندگی باشیم.. همینطوری زندگی کنیم مگه ما رو مجبور کردن به فلسفه زندگی فکر کنیم !

انسان همون حیوان ناطقه.... یه حکیمی میگفت انسان قبل از اینکه انسان باشه باید حیوان خوبی باشه :n02:

badboys_87
30-07-2014, 17:35
به نظر شما زندگی معنا و مفهومی داره ؟؟؟ یا پوچ و بی معنیه؟؟؟ این همه زندگی میکنیم آخرش به چه چیزی برسیم ؟؟

چه دلیل ارزشمندی واسه زندگی کردن وجود داره؟؟؟؟

reza_jolie
30-07-2014, 23:14
به نظر شما زندگی معنا و مفهومی داره ؟؟؟ یا پوچ و بی معنیه؟؟؟ این همه زندگی میکنیم آخرش به چه چیزی برسیم ؟؟

چه دلیل ارزشمندی واسه زندگی کردن وجود داره؟؟؟؟

هیچ دلیلی واسه زندگی وجود نداره، همه ش پوچ و بی معنیه. هدفی وجود نداره.
همه دلایلی که میگن توهمی بیش نیست.

Sent from my GT-P6800 using Tapatalk

badboys_87
31-07-2014, 00:07
جدا" شما به این طرز تفکر رسیدی (نهیلیسم و آنارشیسم)....

من بزرگترین بحرانی که توش هستم همین چرایی و دلیل زندگی کردنه..یعنی چه چیز ارزشمند و خارق العاده ای برای زندگی کردن وجود داره ؟؟ هنوز نفهمیدم

reza_jolie
31-07-2014, 01:13
از من میشنوی بیخیال این چرایی شو. چون هیچ دلیل قانع کننده ای پیدا نمیکنی. آخرش به پوچی میرسی و خیلی چیزایی که باعث ناراحتی روان آدم میشه.
با ورزشی چیزی سرت رو گرم کن...

Sent from my GT-P6800 using Tapatalk

JJSIMON
31-07-2014, 04:58
مگر انسان در ابتدا چه بوده؟ شاید اینطور فکر کنید که اولین انسان ها ( اولین اولین) همه لباس داشتند و حرف نیز میزدند؟

هر کلمه ای که میگویید و هر احساسی که بیان میکنید همه اش ساخت بشر است , مگر نه اینکه بزرگترین اختراع بشر زبان است؟
تنها وجه تمایز انسان و حیوان زبان است و بر همین اساس نیز میگویند بشر حیوان ناطق است.
همین زبان را اگر به حیوانی بدهی کاملا" مانند انسان خواهد شد.


همین مرگی که در حال بحث در مورد آن هستید فقط با زبان انسانی معنی پیدا میکند.

باسلام
انسان علاوه بر اینکه حیوان ناطقه توانایی یاد دادن ویاد گرفتن رو هم داره!
الان شاید جواب بدید که خیلی از حیوانات هم یاد میگیرن.ولی آیا اون ها هم میتونن چیزایی که یاد گرفتن به نسل بعدیشون انتقال بدن؟
ما انسان ها قابلیت ابداع وخلق چیزهای جدید داریم که هیچ حیوانی قادر به اون نیست.

havzhini
31-07-2014, 09:13
باسلام
انسان علاوه بر اینکه حیوان ناطقه توانایی یاد دادن ویاد گرفتن رو هم داره!
الان شاید جواب بدید که خیلی از حیوانات هم یاد میگیرن.ولی آیا اون ها هم میتونن چیزایی که یاد گرفتن به نسل بعدیشون انتقال بدن؟
ما انسان ها قابلیت ابداع وخلق چیزهای جدید داریم که هیچ حیوانی قادر به اون نیست.
دها ازمایش و تحقیق روی حیوان و انسان انجام شده که شباهتهای فراوان و اشکاری رو نمشون میده
از جمله در یادگیری و یاد دادن میتونید به نظریاتی مثل ژندایک مراجعه کنید که نشون میده حیوانات هم مشابه انسان پروسه یادگیری رو انجام میدن
خیلی از حیوانات هم هستن که یافته های خودشون رو به نسل بعدی انتقال میدن و این بارها روی حیواناتی مثل میمون و شامپانزه و پرندگان انجام شده

بحث ابداع و خلاقیت هم بحث جداییست که بله درسته انسان قدرت فوق العاده در ابداع و خلاقیت داره
ولی بعضی از حیوانات هم این خصوصیت رو دارن
مثلا خیلی از حیوانات از ابزارها برای بدست اوردن غذا و شکار استفاده میکنن
خیلی از حیوانات خلاقیت شگفت اوری در ساخت لانه دارن که ادمو شگفت زده میکنه
و ...

badboys_87
31-07-2014, 09:25
پس انسان در چه چیزی برتری داره نسبت به حیوانات ...

A.M.D.D.E.V.I.L
31-07-2014, 12:46
چرا فکر می کنی که انسان نسبت به حیوانات برتره ؟ کی این ایده رو به ذهن ها تزریق کرده؟ مرور تاریخ کافی نیست که متقاعد بشیم برتر که نه بلکه پست تر هم هست ؟

badboys_87
31-07-2014, 13:01
حرف شما رو قبول دارم..انسان در تاریخ از نظر توحش از حیوان هم جلو زده ..


ولی از نظر ویژگی های فیزیولوژی و مغزی و از نظر توانایی های ذهنی انسان برتری نداره؟؟؟


در مورد فلسفه و مفهوم زندگی دو دیدگاه غالبا" وجود داره .

1:دیدگاه نهیلیسم ..یعنی پوچ انگاری یا هیچ انگاری که بعضی از روشنفکران غربی و ایرانی حامی این طرز تفکر بودند مثل فریدریش نیچه و صادق هدایت و ....

که مفهوم زندگی رو پوچ و بی معنی میدونند و معتقدند که هستی هیچ هدف و غایتی نداره

2: دیدگاه هدفمندی و غایتمندی جهان : که متفکرین دینی حامی و مروج این دیدگاه هستند ...

نظر شما به کدوم دیدگاه نزدیکتره ؟؟

A.M.D.D.E.V.I.L
31-07-2014, 23:06
دیدگاه نهلیست چیزی هست که در مدارس ایران به دانش آموزان معرفی میشه و به سادگی سرکوب میشه . ولی اگه بخوایم واقعیت رو در نظر بگیریم ، نهلیسم یک جهان بینی خیلی قدیمی هست
خلاصه ی مطلبم اینه که نهلیسم تنها گزینه ی دیگر در کنار دین و مذهب نیست .

badboys_87
31-07-2014, 23:44
امروز یه جمله ای دیدم از یک فردی که نمیشناسم ولی خیلی جمله سنگین و تفکر بر انگیزی بود ...من خیلی با بخش دومش موافقم .....نظر شما چیه



زندگی تراژدی است برای آن‌کسی‌که احساس می‌کند و کمدی است برای آنکه می‌اندیشد.ژان دلابرویر

havzhini
31-07-2014, 23:58
در مورد فلسفه و مفهوم زندگی دو دیدگاه غالبا" وجود داره .

1:دیدگاه نهیلیسم ..یعنی پوچ انگاری یا هیچ انگاری که بعضی از روشنفکران غربی و ایرانی حامی این طرز تفکر بودند مثل فریدریش نیچه و صادق هدایت و ....

که مفهوم زندگی رو پوچ و بی معنی میدونند و معتقدند که هستی هیچ هدف و غایتی نداره

2: دیدگاه هدفمندی و غایتمندی جهان : که متفکرین دینی حامی و مروج این دیدگاه هستند ...

نظر شما به کدوم دیدگاه نزدیکتره ؟؟
میشه بفرمایدد دلیل و مدرکتون برای نهلیسیت دونستن نیچه چی هست؟
اول فکر کردم دارم اشتباه میخونم ولی بعد چندبار مالیدن چشم دیدم نه انگار دارم درست میبینم

نیچه پایه و اساس و مبنای فلسفش بر زندگی بنا نهاده شده و نهلیست گفتن نیچه واقعا مزحک و خنده داره
نیچه خودش رو بزرگترین دشمن پوچ انگاری و پست دادنندگان زندگی معرفی میکنه
نیچه اصل اول دشمنیش با مسیحیت( و کلا دین) رو نهلیست بودن مسیحیت و خواردادنده زندگی حقیقی عنوان میکنه که انسان از زندگی دور و اونو به یک زندگی موهوم بعد از مرگ ارجاع میده

البته اشکال از شما نیست بلکه دشمنی نیچه با مذهبیون اونها رو فقط به سمت دروغپراکی دربارش برده
وگرنه حقیقت فلسفه نیچه یعنی ابرانسان یعنی زندگی و نه زندگی بلکه سرشار بودن از زندگی
برعکس فلسفه اکثر مذاهب که زندگی و لذات رو تحقیر و خوار میدونن

badboys_87
01-08-2014, 01:02
بنده هیچ دشمنی با نیچه ندارم ..

پوچ‌گرایی یا نیهیلیسم (برگرفته از nihil لاتین به معنای هیچ) یک دکترین ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) فلسفی است که زندگی را بدون معنا و هدف خارجی یا ارزش‌های درونی می‌داند

منبع:ویکی پدیا

شما واژه نهیلیسم و نیچه رو در گوگل سرچ کن بیش ا ز ده ها مطلب هست که به نهیلیسم بودن اندیشه های فریدریش نیچه می پردازه.


آلبرکامو و داستایوسکی و صادق هدایت و شاملو خیلی از نویسندگان دیگر هم در ادبیات به نهیلیسم گرایش داشته اند

JJSIMON
01-08-2014, 03:10
دها ازمایش و تحقیق روی حیوان و انسان انجام شده که شباهتهای فراوان و اشکاری رو نمشون میده
از جمله در یادگیری و یاد دادن میتونید به نظریاتی مثل ژندایک مراجعه کنید که نشون میده حیوانات هم مشابه انسان پروسه یادگیری رو انجام میدن
خیلی از حیوانات هم هستن که یافته های خودشون رو به نسل بعدی انتقال میدن و این بارها روی حیواناتی مثل میمون و شامپانزه و پرندگان انجام شده

بحث ابداع و خلاقیت هم بحث جداییست که بله درسته انسان قدرت فوق العاده در ابداع و خلاقیت داره
ولی بعضی از حیوانات هم این خصوصیت رو دارن
مثلا خیلی از حیوانات از ابزارها برای بدست اوردن غذا و شکار استفاده میکنن
خیلی از حیوانات خلاقیت شگفت اوری در ساخت لانه دارن که ادمو شگفت زده میکنه
و ...

من این صحبت شمارو که بعضی حیوانات از هوش برخوردارند وحتی توانایی های بسیاری مثل انسان دارند رو قبول دارم.
ولی اگه اینطوره پس چرا الان ما شدیم انسان واون ها حیوان؟
ماهم از اول نمیتونستیم حرف بزنیم چرا ما تونستیم واون ها نتونستن؟
خیلی از حیوانات وخیلی از حشرات خیلی سال قبل از اینکه ما به به وجود بیایم بودن پس توی این همه سال چرا شدن این؟
من فکر میکنم مطلبمو درست ادا نکردم.منظور من این بود حیوان ها با این همه توانایی واین همه سال تجربه زندگی چرا به ما برتری ندارن؟خرس خیلی قدرت داره یاعقاب چشم تیز بینی داره یابه قول شما میمون هاهم میتونن به نسل آیندشون یاد بدن پس با این همه برتری اون ها نسبت به ما اونا چرا نشدن حاکم این دنیا؟و چرا پیشرفتی نداشتن تو این همه سال؟

havzhini
01-08-2014, 08:25
من این صحبت شمارو که بعضی حیوانات از هوش برخوردارند وحتی توانایی های بسیاری مثل انسان دارند رو قبول دارم.
ولی اگه اینطوره پس چرا الان ما شدیم انسان واون ها حیوان؟
ماهم از اول نمیتونستیم حرف بزنیم چرا ما تونستیم واون ها نتونستن؟
خیلی از حیوانات وخیلی از حشرات خیلی سال قبل از اینکه ما به به وجود بیایم بودن پس توی این همه سال چرا شدن این؟
من فکر میکنم مطلبمو درست ادا نکردم.منظور من این بود حیوان ها با این همه توانایی واین همه سال تجربه زندگی چرا به ما برتری ندارن؟خرس خیلی قدرت داره یاعقاب چشم تیز بینی داره یابه قول شما میمون هاهم میتونن به نسل آیندشون یاد بدن پس با این همه برتری اون ها نسبت به ما اونا چرا نشدن حاکم این دنیا؟و چرا پیشرفتی نداشتن تو این همه سال؟

گرامی این بحثتون کاملا اف تاپیک هست
بهتره این سوالات رو توی تاپیک تکامل بپرسید تا به جوابتون برسید

ولی اینکه تمام این چرا سوالات بیمعنی هست از نظر من
یک زمان دایناسورها حاکم زمین بودن با توجه به توانایی هایی که داشتن
حالا هم انسان حاکم شده با توجه به توانایی هاش
هیچ چیز عجیب غریبی هم اتفاق نیافته این وسط جز اینکه طبیعت چی رو به انسان داده

havzhini
01-08-2014, 08:38
بنده هیچ دشمنی با نیچه ندارم ..

پوچ‌گرایی یا نیهیلیسم (برگرفته از nihil لاتین به معنای هیچ) یک دکترین ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) فلسفی است که زندگی را بدون معنا و هدف خارجی یا ارزش‌های درونی می‌داند

منبع:ویکی پدیا

شما واژه نهیلیسم و نیچه رو در گوگل سرچ کن بیش ا ز ده ها مطلب هست که به نهیلیسم بودن اندیشه های فریدریش نیچه می پردازه.


آلبرکامو و داستایوسکی و صادق هدایت و شاملو خیلی از نویسندگان دیگر هم در ادبیات به نهیلیسم گرایش داشته اند
بنده معنی پوچ گرایی رو میدونم ولی ممنون از توضیحتون

تمام اون گوگلیها 90درصد با دشمنی و اغماض به تجزیه و تحلیل افکار نیچه پرداختن و اون رو پوچگرا معرفی میکنن
هرچند خوده تعریف نهلیسیم هم گنگ هست و همین باعث میشه شما و اون گوگلی ها به این دلیل که نیچه(و تمام اون کسانی که اسم بردید) به زندگی پس از مرگ و باقی اعتقادی ندارن اونها رو پوچگرا بدونید
ولی نیچه میگه حقیقت این هست دقیقا برعکس این ادیان هستن که نهلیست و پوچگرا هستن چون چیزی که وجود داره رو فدای چیزی میکنن که وجود داشتنش محال و یک پوچی هست
انسان زندگی که در دست داره رو با پرداختن به دنیای موهوم خیالی پس از از بین میبره و این دقیقا پوچی

ولی ادیان تعریفشو این هست که اگر انسان فقط در همین دنیا وجود داشته باشه این یعنی پوچی و حتما باید دنیای دیگری هم باشه که زندگی ما از پوچی در بیاد
ولی این ارزو و خیال چقدر واقعیت داره؟؟؟مطلقا هیچ

یک نمونه از اشتتباهات بزرگ درباره نیچه رو ببراتون قرار میدم و توصیه میکنم حتما بخونید که با افکار واقعی نیچه نیشتر اشنا بشید


این سخنانِ برگرفته از «چنین گفت زرتشت» را در گوگل جستجو کنید: «آموزه ای پدید آمد و باوری در کنارش: همه چیز پوچ است؛ همه چیز یکسان؛ همه چیز رو به پایان!» چه یافتید؟! این نوشتار در سرتاسر اینترنت، به عنوانِ گزین گویه ای از نیچه، پراکنده است و دست به دست می گردد! بیمارگونگی و هیچ انگاریِ افسردگی زایی که چون سرب در این کلام، سنگینی می کند، خوراکِ مناسبی برای بدبینان و بدگویانِ زندگی فراهم آورده است.

اما این سخن زرتشت (شخصیت نمادین فلسفه ی نیچه) نیست! این سخن پیشگوست! زرتشت و پیشگو، دو بار با هم رویارو می شوند: نخست در بخش دوم و سپس در بخش چهارم کتاب. پیشگو، پیام آور پوچی و نفی زندگی است و درست در نقطه ی مقابل زرتشت _ این آری گویِ بزرگ _ قرار دارد. او به راستی کیست؟ پیشگو در زبان نیچه، شخصیت نمادین فلسفه ی شوپنهاوئر _ این بدگویِ بزرگِ زندگی _ است! همان گونه که سخنانِ نومیدکننده ی پیشگو، در جانِ زرتشت چنگ می اندازد و حالش را دگرگون می کند، فلسفه ی بدبینانه ی شوپنهاوئر نیز نیچه را در جوانی، مجذوب و مغلوب خود می سازد!

پیشگو «پیشگوی خستگی بزرگ» و زرتشت «بشارتگر امید بزرگ» است. پیشگو از بیهودگی و سیاهی زندگی، سخن می گوید. او همه چیز را رو به پایان می بیند. زرتشت به سخنانِ او می اندیشد و پیرامونِ خود را می نگرد. به راستی که اسباب نومیدی، فراهم است! انسان به سوی هیچ می تازد! زرتشت نیز نشانه ها را می شناسد و می داند که شبی دراز و ظلمتی آنچنان سنگین در راه است که چه بسا همه ی روشنی‌های زندگی را ببلعد و هیچ کورسوی امیدی برجای نگذارد.
بی دلیل نیست که نیچه در سرآغاز سترگ‌ترین کتابش «اراده ی قدرت»، بانگ بر می آورد و به اروپا هشدار می دهد که: «هیچ‌انگاری بر در می‌کوبد!»

زرتشت با شنیدنِ سخنانِ پیشگو، زار و خسته و آواره می شود. او نمی داند امیدِ بزرگِ خویش را چگونه از سیاهچالِ این خستگی بزرگ برهاند. تا اینکه به خوابی ژرف فرو می رود. در خواب، قدرتِ آری گویی و تندبادِ خنده ی مقدس خود را می بیند که گورها و تابوتها را می شکافد و رستاخیزی برپا می کند. پیشگویی‌های رخوتناکِ پیشگو که فرجام زندگی را گورستانی خاموش می‌دانست، در پیش‌بینی‌های پرشور زرتشت، رنگ می بازد و باژگونه می گردد. امید بزرگ بر خستگی بزرگ، چیره می شود. خورشیدِ زندگی در شامگاهِ مرگ می درخشد.

تقابل زرتشت و پیشگو، تصویری نمادین از واقعیتی ترسیم می کند که میانِ نیچه و شوپنهاوئر در تاریخ فلسفه، روی داده است! نبردِ اندیشه‌ها! نبرد بزرگترین فیلسوفِ جهان با «جانی به راستی بر پای خود ایستاده همچون شوپنهاوئر؛ مردی و شهسواری با چشمانی پولادین که دلِ خود بودن داشت؛ مردی که می دانست چگونه تک می‌باید ایستاد و نخست چشم به راهِ منادیان و نشانه ها از بالا نبود.» آری، نیچه در اوج ستیزش با فلسفه ی شوپنهاوئر، از او چنین یاد کرده است!

پیشگو، خود، غولِ اندیشه و هماورد زرتشت است. ناامیدی او از جنس ناامیدی انسانهای والاتر نیست. انسانهای والاتر به ناامیدی رسیده اند اما پیشگو، ناامیدی را فرا خوانده و برپا داشته است! او پیشگو و میزبانِ خستگی بزرگ است، نه قربانی خستگی بزرگ! او خود، قربانی می‌گیرد! بدبینی، شگرد اوست، نه دیدگاهِ ناگزیرش! نیچه می گوید: «شوپنهاوئر هرگز بدبین نبود، با این که خیلی دلش می خواست که باشد.» و در جای دیگر می نویسد: «شوپنهاوئر با همه ی بدبینی، به راستی _ هر روز بعد از ناهار فلوت می زد. یک بدبین، یک منکر خدا و جهان، در پیشگاه اخلاق که درنگ می کند _ به اخلاق لبیک می گوید و فلوت می زند: یعنی چه؟ به راستی این هم شد آدم بدبین؟!»

پیشگوی پیر، بار دوم به سوی زرتشت می آید و فریادخواهی انسانهای والاتر را برای او پیشگویی می کند و می کوشد که زرتشت را به واپسین گناهش یعنی «رحم» وسوسه کند. تنها رحم می تواند زرتشت را بلرزاند و فرو افکند. رحم بر انسانهای والاتر، آزمونِ بزرگِ اوست. پیشگو می خواهد زرتشت را از ادامه ی راهش باز بدارد و پیشگویی خود را جامه ی عمل بپوشاند: «همه چیز یکسان است؛ هیچ چیز را ارجی نیست؛ جهان را معنایی نیست؛ دانایی خفقان آور است.» پیشگو در میانِ انسانهای والاتر جای می گیرد اما از آنها نیست. انسانهای والاتر به فریادخواهی، نزد زرتشت پناه آورده اند اما پیشگو به وسوسه‌گری و بازدارندگی آمده تا که بانگِ فریادخواهی و تظلم انسانهای والاتر را به گوش زرتشت برساند و رحمش را برانگیزاند.

پیشگو ناکام می ماند. زرتشت از این ترحم بزرگ نیز بر می گذرد و پیشگویی خود را تحقق می‌بخشد. زرتشت نیز پیشگوست: پیشگوی ابرانسان و بشارتگر آذرخش. تنها آفریننده را پیشگویی، سزاست. و تنها آن کس خبر از آینده تواند داشت که خود در حالِ ساختن آینده باشد!

«دیگر ـ نخواستن، دیگر ـ ارزش ـ ننهادن، دیگر ـ نیافریدن:
های، این خستگی بزرگ همیشه از من دور باد!»

New Ray
01-08-2014, 10:42
یه سوالی که پیش میاد اینه :

بین فلسفه زندگی در این دنیا و دنیای دیگر چه فرقی هست ؟
مثلا من در این دنیا ( با مدت محدود ) شراب نخورم ، تا در آن دنیا ( نا محدود ) شراب بخورم ؟ :n13:

stealer
01-08-2014, 12:51
بنده معنی پوچ گرایی رو میدونم ولی ممنون از توضیحتون

تمام اون گوگلیها 90درصد با دشمنی و اغماض به تجزیه و تحلیل افکار نیچه پرداختن و اون رو پوچگرا معرفی میکنن
هرچند خوده تعریف نهلیسیم هم گنگ هست و همین باعث میشه شما و اون گوگلی ها به این دلیل که نیچه(و تمام اون کسانی که اسم بردید) به زندگی پس از مرگ و باقی اعتقادی ندارن اونها رو پوچگرا بدونید
ولی نیچه میگه حقیقت این هست دقیقا برعکس این ادیان هستن که نهلیست و پوچگرا هستن چون چیزی که وجود داره رو فدای چیزی میکنن که وجود داشتنش محال و یک پوچی هست
انسان زندگی که در دست داره رو با پرداختن به دنیای موهوم خیالی پس از از بین میبره و این دقیقا پوچی

ولی ادیان تعریفشو این هست که اگر انسان فقط در همین دنیا وجود داشته باشه این یعنی پوچی و حتما باید دنیای دیگری هم باشه که زندگی ما از پوچی در بیاد
ولی این ارزو و خیال چقدر واقعیت داره؟؟؟مطلقا هیچ

یک نمونه از اشتتباهات بزرگ درباره نیچه رو ببراتون قرار میدم و توصیه میکنم حتما بخونید که با افکار واقعی نیچه نیشتر اشنا بشید


این سخنانِ برگرفته از «چنین گفت زرتشت» را در گوگل جستجو کنید: «آموزه ای پدید آمد و باوری در کنارش: همه چیز پوچ است؛ همه چیز یکسان؛ همه چیز رو به پایان!» چه یافتید؟! این نوشتار در سرتاسر اینترنت، به عنوانِ گزین گویه ای از نیچه، پراکنده است و دست به دست می گردد! بیمارگونگی و هیچ انگاریِ افسردگی زایی که چون سرب در این کلام، سنگینی می کند، خوراکِ مناسبی برای بدبینان و بدگویانِ زندگی فراهم آورده است.

اما این سخن زرتشت (شخصیت نمادین فلسفه ی نیچه) نیست! این سخن پیشگوست! زرتشت و پیشگو، دو بار با هم رویارو می شوند: نخست در بخش دوم و سپس در بخش چهارم کتاب. پیشگو، پیام آور پوچی و نفی زندگی است و درست در نقطه ی مقابل زرتشت _ این آری گویِ بزرگ _ قرار دارد. او به راستی کیست؟ پیشگو در زبان نیچه، شخصیت نمادین فلسفه ی شوپنهاوئر _ این بدگویِ بزرگِ زندگی _ است! همان گونه که سخنانِ نومیدکننده ی پیشگو، در جانِ زرتشت چنگ می اندازد و حالش را دگرگون می کند، فلسفه ی بدبینانه ی شوپنهاوئر نیز نیچه را در جوانی، مجذوب و مغلوب خود می سازد!

پیشگو «پیشگوی خستگی بزرگ» و زرتشت «بشارتگر امید بزرگ» است. پیشگو از بیهودگی و سیاهی زندگی، سخن می گوید. او همه چیز را رو به پایان می بیند. زرتشت به سخنانِ او می اندیشد و پیرامونِ خود را می نگرد. به راستی که اسباب نومیدی، فراهم است! انسان به سوی هیچ می تازد! زرتشت نیز نشانه ها را می شناسد و می داند که شبی دراز و ظلمتی آنچنان سنگین در راه است که چه بسا همه ی روشنی‌های زندگی را ببلعد و هیچ کورسوی امیدی برجای نگذارد.
بی دلیل نیست که نیچه در سرآغاز سترگ‌ترین کتابش «اراده ی قدرت»، بانگ بر می آورد و به اروپا هشدار می دهد که: «هیچ‌انگاری بر در می‌کوبد!»

زرتشت با شنیدنِ سخنانِ پیشگو، زار و خسته و آواره می شود. او نمی داند امیدِ بزرگِ خویش را چگونه از سیاهچالِ این خستگی بزرگ برهاند. تا اینکه به خوابی ژرف فرو می رود. در خواب، قدرتِ آری گویی و تندبادِ خنده ی مقدس خود را می بیند که گورها و تابوتها را می شکافد و رستاخیزی برپا می کند. پیشگویی‌های رخوتناکِ پیشگو که فرجام زندگی را گورستانی خاموش می‌دانست، در پیش‌بینی‌های پرشور زرتشت، رنگ می بازد و باژگونه می گردد. امید بزرگ بر خستگی بزرگ، چیره می شود. خورشیدِ زندگی در شامگاهِ مرگ می درخشد.

تقابل زرتشت و پیشگو، تصویری نمادین از واقعیتی ترسیم می کند که میانِ نیچه و شوپنهاوئر در تاریخ فلسفه، روی داده است! نبردِ اندیشه‌ها! نبرد بزرگترین فیلسوفِ جهان با «جانی به راستی بر پای خود ایستاده همچون شوپنهاوئر؛ مردی و شهسواری با چشمانی پولادین که دلِ خود بودن داشت؛ مردی که می دانست چگونه تک می‌باید ایستاد و نخست چشم به راهِ منادیان و نشانه ها از بالا نبود.» آری، نیچه در اوج ستیزش با فلسفه ی شوپنهاوئر، از او چنین یاد کرده است!

پیشگو، خود، غولِ اندیشه و هماورد زرتشت است. ناامیدی او از جنس ناامیدی انسانهای والاتر نیست. انسانهای والاتر به ناامیدی رسیده اند اما پیشگو، ناامیدی را فرا خوانده و برپا داشته است! او پیشگو و میزبانِ خستگی بزرگ است، نه قربانی خستگی بزرگ! او خود، قربانی می‌گیرد! بدبینی، شگرد اوست، نه دیدگاهِ ناگزیرش! نیچه می گوید: «شوپنهاوئر هرگز بدبین نبود، با این که خیلی دلش می خواست که باشد.» و در جای دیگر می نویسد: «شوپنهاوئر با همه ی بدبینی، به راستی _ هر روز بعد از ناهار فلوت می زد. یک بدبین، یک منکر خدا و جهان، در پیشگاه اخلاق که درنگ می کند _ به اخلاق لبیک می گوید و فلوت می زند: یعنی چه؟ به راستی این هم شد آدم بدبین؟!»

پیشگوی پیر، بار دوم به سوی زرتشت می آید و فریادخواهی انسانهای والاتر را برای او پیشگویی می کند و می کوشد که زرتشت را به واپسین گناهش یعنی «رحم» وسوسه کند. تنها رحم می تواند زرتشت را بلرزاند و فرو افکند. رحم بر انسانهای والاتر، آزمونِ بزرگِ اوست. پیشگو می خواهد زرتشت را از ادامه ی راهش باز بدارد و پیشگویی خود را جامه ی عمل بپوشاند: «همه چیز یکسان است؛ هیچ چیز را ارجی نیست؛ جهان را معنایی نیست؛ دانایی خفقان آور است.» پیشگو در میانِ انسانهای والاتر جای می گیرد اما از آنها نیست. انسانهای والاتر به فریادخواهی، نزد زرتشت پناه آورده اند اما پیشگو به وسوسه‌گری و بازدارندگی آمده تا که بانگِ فریادخواهی و تظلم انسانهای والاتر را به گوش زرتشت برساند و رحمش را برانگیزاند.

پیشگو ناکام می ماند. زرتشت از این ترحم بزرگ نیز بر می گذرد و پیشگویی خود را تحقق می‌بخشد. زرتشت نیز پیشگوست: پیشگوی ابرانسان و بشارتگر آذرخش. تنها آفریننده را پیشگویی، سزاست. و تنها آن کس خبر از آینده تواند داشت که خود در حالِ ساختن آینده باشد!

«دیگر ـ نخواستن، دیگر ـ ارزش ـ ننهادن، دیگر ـ نیافریدن:
های، این خستگی بزرگ همیشه از من دور باد!»

میشه بپرسم چرا این میشه پوچی؟
مگه انسان هایی که به دین و اون دنیا اعتقادی ندارن چجوری زندگی میکنن؟
چه فرقی در زندگی یک دیندار با یک بیدین وجود داره؟
بجز اینکه اون فرد دیندار به یک سری اصول پایبنده که این اصول اگه واقعا درست اجرا بشه نه تنها مشکلی واسه همین دنیا به وجود نمیاره بلکه کمک به بهتر زندگی کردن فرد هم میکنه
دین با دنیا پرستی مشکل داره و تک بعدی نگاه کردن

havzhini
01-08-2014, 14:06
میشه بپرسم چرا این میشه پوچی؟
مگه انسان هایی که به دین و اون دنیا اعتقادی ندارن چجوری زندگی میکنن؟
چه فرقی در زندگی یک دیندار با یک بیدین وجود داره؟
بجز اینکه اون فرد دیندار به یک سری اصول پایبنده که این اصول اگه واقعا درست اجرا بشه نه تنها مشکلی واسه همین دنیا به وجود نمیاره بلکه کمک به بهتر زندگی کردن فرد هم میکنه
دین با دنیا پرستی مشکل داره و تک بعدی نگاه کردن
بهتره بحث رو دینی و بی دینی نکنیم چون انجمن ظرفیت بحث دینی نداره
من هم بحث مذهبی نکردم بلکه بحث فلسفه های زندگی هست

اصولا هم طوری که شما تقسیم بندی کردین بحث کاملا بیمعنی هست
هزاران دین و مذهب داریم با فلسفه های کاملا مختلف و به همون اندازه هم تفکر غیردینی داریم که با هم مخالفف هستن

من درباره فلسفه ای صحبت کردم که این دنیا رو دارمکافات میدونه و فقط محلی برای طی طریق به دنیایی دیگر( که نمونش فلسفه سقراطی و دنباله رو اون تفکر مسیحیت و کلا ادیان ابراهیمی هست)
در مقابل هم از فلسفه نیچه گفتم که این دنیا و این زندگی رو دارای بالاترین ارزش و مقام میدونه و میگه انسان در همین طول عمر باید به جایی برسه که اسمش رو ابرانسان میزاره

همونطور که گفتم شما کلمه دین رو گرفتید و معلوم هم نیست از چه دینی حرف میزنید
وگرنه مسیحیت اسلام یهودیت بودایی بهاییت هندویسم سیک رزتشتی تائو یارسان و ... همه مگر دین نیستین؟
ایا همه اینا یک فلسفه دارن؟ یک دنیا دارن؟ یک اخرت دارن؟ یک دیدگاه به زندگی دارن؟
خیر حتی 2دین نمیتونید پیدا کنید که فلسفه یکسان داشته باشن
پس اینطور گفتن که دین فلان است و بهمان چیزی جز تخیل نیست

badboys_87
01-08-2014, 14:09
من هدف اصلی من این بود که بچه ها روی دو دیدگاه مختلف بحث و تبادل نظر کنند..... اصلا" هدفم تخریب شخصیتی نیچه یا کس دیگه ای نیست...

اصلا" شاید دیدگاه نیهیلیسم بهتر باشه .من فقط میخواستم بحث کنیم روی این موضوع

stealer
01-08-2014, 14:22
بهتره بحث رو دینی و بی دینی نکنیم چون انجمن ظرفیت بحث دینی نداره
من هم بحث مذهبی نکردم بلکه بحث فلسفه های زندگی هست

اصولا هم طوری که شما تقسیم بندی کردین بحث کاملا بیمعنی هست
هزاران دین و مذهب داریم با فلسفه های کاملا مختلف و به همون اندازه هم تفکر غیردینی داریم که با هم مخالفف هستن

من درباره فلسفه ای صحبت کردم که این دنیا رو دارمکافات میدونه و فقط محلی برای طی طریق به دنیایی دیگر( که نمونش فلسفه سقراطی و دنباله رو اون تفکر مسیحیت و کلا ادیان ابراهیمی هست)
در مقابل هم از فلسفه نیچه گفتم که این دنیا و این زندگی رو دارای بالاترین ارزش و مقام میدونه و میگه انسان در همین طول عمر باید به جایی برسه که اسمش رو ابرانسان میزاره

همونطور که گفتم شما کلمه دین رو گرفتید و معلوم هم نیست از چه دینی حرف میزنید
وگرنه مسیحیت اسلام یهودیت بودایی بهاییت هندویسم سیک رزتشتی تائو یارسان و ... همه مگر دین نیستین؟
ایا همه اینا یک فلسفه دارن؟ یک دنیا دارن؟ یک اخرت دارن؟ یک دیدگاه به زندگی دارن؟
خیر حتی 2دین نمیتونید پیدا کنید که فلسفه یکسان داشته باشن
پس اینطور گفتن که دین فلان است و بهمان چیزی جز تخیل نیست
عزیز من شما تو پست قبلیتون بحث رو دینی کردین که من وارد شدم حالا میگید دینی نیست؟
دین هایی که من مد نظرم هست ادیان الهی و یکتا پرستی هست که از لحاظ فلسفی بسیار به هم شبیه هستن و توی چندین مورد مثل خدای یگانه و اخرت و مباحث اخلاقی کاملا شباهت دارن
بله دین میگه همه چیز توی این دنیا خلاصه نمیشه و جهانی بزرگتر پس از مرگ انسان وجود داره و فلسفه ی زندگی از نظر ادیان این هست که هیچ چیزی در این دنیا بی پاسخ نمیمونه و یا در این جهان یا اخرت پاسخ داده میشه
اگه باز نگید این بحث اف تایپک هست و ... چون خودتون سوال فرمودین:دی

havzhini
01-08-2014, 14:43
عزیز من شما تو پست قبلیتون بحث رو دینی کردین که من وارد شدم حالا میگید دینی نیست؟
دین هایی که من مد نظرم هست ادیان الهی و یکتا پرستی هست که از لحاظ فلسفی بسیار به هم شبیه هستن و توی چندین مورد مثل خدای یگانه و اخرت و مباحث اخلاقی کاملا شباهت دارن
بله دین میگه همه چیز توی این دنیا خلاصه نمیشه و جهانی بزرگتر پس از مرگ انسان وجود داره و فلسفه ی زندگی از نظر ادیان این هست که هیچ چیزی در این دنیا بی پاسخ نمیمونه و یا در این جهان یا اخرت پاسخ داده میشه
اگه باز نگید این بحث اف تایپک هست و ... چون خودتون سوال فرمودین:دی
از نظر من که اف نیست حالا مدیریت نظرش چی باشه

شما گفتید دین و من توضیح دادم که حرفتون غلطه
بازم حرفتون غلطه و فلسفه ادیان الهی اصلا بهم نزدیک نیست و تفاوتها خیلی خیلی زیادی دارن
اینجا که موضوع فلسفه زندگی هست شاید همون ادیان الهی کلیت نظرشون دنیایی دیگر هست ولی برای فلسفه زندگی نظرات کاملا متضاد دارن
فلسفه زندگی مسیحیت زمین تا اسمان با اسلام فرق داره گرامی

بحث فلسفه دین رو دیگه من ادامه نمیدونم چون میدونم تا حالا هم از قوانین انجمن فراتر رفته

بحث اصلی من فلسفه نیچه بود که توصیح دادم دربارش
اگر فلسفه نیچه نهلیسم هست و فلسفه های مخالفش انتی نهیلیسم از نظر من این نهلیسم بسیار بسیار والاتر و ارزشمندتر هست
همین فلسفه بود که عصر روشنگری اروپا رو رغم زد و بعد انقلاب صنعتی و مدرنیته ای که کالا داریم میبینم

و در مقابل فلسفه های مثلا غیر نهلیسم (عموما مذهبی) تاریخی مثل عصر تفتیش عقاید و عصر حکومت کلیسا و عصر استسمار و ... رو پدید اوردن( نمیمونه های وطنی مثال نزدم چون میدونم شاخک دوستان خواهد جنبید!!!)

badboys_87
01-08-2014, 15:40
کم کم داره بحث تاپیک منحرف میشه.اقا خواهش میکنم به این سوال جواب بدن

تعریفتون از فلسفه و معنی زندگی چیه ؟؟؟به نظر شما زندگی معنا داره یا فاقد معناست؟

Arash4484
01-08-2014, 16:20
سلام، دوستان طبق قوانین که خودتون آگاهید:

نگاه ادیان ابراهیمی به فلسفه زندگی رو مستثنا کنیم از گفتگو،

البته همونطور که واضحه در بحث ممکنه به بررسی این مسیر و دیدگاه هم برسیم، که طبیعیه، ولی این موضوع نمیشه ادامه داده بشه و باید متوقفش کنیم.

نقد و بررسی ایدئولوژی های غیر الهی مشکلی نداره ولی نه با نقد و قیاس و اعتبار سنجی و همسنگی با اندیشه های الهی.

مرسی از همراهیتون.

New Ray
01-08-2014, 16:52
کم کم داره بحث تاپیک منحرف میشه.اقا خواهش میکنم به این سوال جواب بدن

تعریفتون از فلسفه و معنی زندگی چیه ؟؟؟به نظر شما زندگی معنا داره یا فاقد معناست؟

شاید هرکس نظر مختلفی داشته باشه ولی قطعا روزی علم به این سوال پاسخ خواهد داد . به نظر من تلاش برای کشف این معنا ، فلسفه اصلی زندگی ماست .

badboys_87
01-08-2014, 17:59
دقیقا" یافتن معنا باعث میشه زندگیمون ارزش بیشتری پیدا کنه و کیفیت زندگیمون بالاتر بره

اين بحث يکي از بنيادي ترين مباحث مطرح در طول تاريخ تفکر بشري است و همواره در امتداد قرن ها و عصرها، اذهان بسياري را به خود مشغول کرده است و بشر در طول تاريخ همواره مي خواسته تا بداند که از کجا آمده؟ براي چه آمده؟ و به کجا مي رود. به گفته مولوي:
روزها فکر من اين است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خويشتنم
مانده ام سخت عجب کزچه سبب ساخت مرا
يا چه بودست مراد وي از اين ساختنم
از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود
به کجا مي روم آخر ننمايي وطنم

badboys_87
01-08-2014, 19:21
با اجازه دوستان ......
زندگی چیست ؟ از سهراب سپهری

شب آرامي بود

مي روم در ايوان، تا بپرسم از خود

زندگي يعني چه؟

مادرم سيني چايي در دست

گل لبخندي چيد ،هديه اش داد به من

خواهرم تكه ناني آورد ، آمد آنجا

لب پاشويه نشست

پدرم دفتر شعري آورد، تكيه بر پشتي داد

شعر زيبايي خواند ، و مرا برد، به آرامش زيباي يقين

:با خودم مي گفتم

زندگي، راز بزرگي است كه در ما جاريست

زندگي فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنيا جاريست

زندگي ، آبتني كردن در اين رود است

وقت رفتن به همان عرياني؛ كه به هنگام ورود آمده ايم

دست ما در كف اين رود به دنبال چه مي گردد؟

!!!هيچ

زندگي ، وزن نگاهي است كه در خاطره ها مي ماند

شايد اين حسرت بيهوده كه بر دل داري

شعله گرمي اميد تو را، خواهد كشت

زندگي درك همين اكنون است

زندگي شوق رسيدن به همان

فردايي است، كه نخواهد آمد

تو نه در ديروزي، و نه در فردايي

ظرف امروز، پر از بودن توست

شايد اين خنده كه امروز، دريغش كردي

آخرين فرصت همراهي با، اميد است

زندگي ياد غريبي است كه در سينه خاك

به جا مي ماند



زندگي ، سبزترين آيه ، در انديشه برگ

زندگي، خاطر دريايي يك قطره، در آرامش رود

زندگي، حس شكوفايي يك مزرعه، در باور بذر

زندگي، باور درياست در انديشه ماهي، در تنگ

زندگي، ترجمه روشن خاك است، در آيينه عشق

زندگي، فهم نفهميدن هاست

زندگي، پنجره اي باز، به دنياي وجود

تا كه اين پنجره باز است، جهاني با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازي اين پنجره را دريابيم

در نبنديم به نور، در نبنديم به آرامش پر مهر نسيم

پرده از ساحت دل برگيريم

رو به اين پنجره، با شوق، سلامي بكنيم

زندگي، رسم پذيرايي از تقدير است

وزن خوشبختي من، وزن رضايتمندي ست

زندگي، شايد شعر پدرم بود كه خواند

چاي مادر، كه مرا گرم نمود

نان خواهر، كه به ماهي ها داد

زندگي شايد آن لبخندي ست، كه دريغش كرديم

زندگي زمزمه پاك حيات ست ، ميان دو سكوت

زندگي ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهايي ست

من دلم مي خواهد

قدر اين خاطره را دريابيم.

زنده ياد سهراب سپهري

JJSIMON
02-08-2014, 05:53
گرامی این بحثتون کاملا اف تاپیک هست
بهتره این سوالات رو توی تاپیک تکامل بپرسید تا به جوابتون برسید

ولی اینکه تمام این چرا سوالات بیمعنی هست از نظر من
یک زمان دایناسورها حاکم زمین بودن با توجه به توانایی هایی که داشتن
حالا هم انسان حاکم شده با توجه به توانایی هاش
هیچ چیز عجیب غریبی هم اتفاق نیافته این وسط جز اینکه طبیعت چی رو به انسان داده

به نظرمن شما منظور من رو درست متوجه نشدید.
منظور من این بود که انسان گوهروجودی داره که باداشتن اون از همه موجودات برتره سوالات من برای روشن شدن مطلب بود.
شما وقتی مثال دایناسور رو میزنید باید بگم توی سرزمین کورها یک چشم پادشاهه!
الان هم اگه ما نباشیم حیوانات همون عظمت دایناسور هارو پیدا میکنن!
به قول شاعر ما زفلک برتریم وز ملک افزون تریم.
حالانمیدونم چرا شما اصرار دارید مقام انسانو در حد حیوانات پایین بیارید؟

JJSIMON
02-08-2014, 06:05
شاید هرکس نظر مختلفی داشته باشه ولی قطعا روزی علم به این سوال پاسخ خواهد داد . به نظر من تلاش برای کشف این معنا ، فلسفه اصلی زندگی ماست .


دقیقا" یافتن معنا باعث میشه زندگیمون ارزش بیشتری پیدا کنه و کیفیت زندگیمون بالاتر بره

اين بحث يکي از بنيادي ترين مباحث مطرح در طول تاريخ تفکر بشري است و همواره در امتداد قرن ها و عصرها، اذهان بسياري را به خود مشغول کرده است و بشر در طول تاريخ همواره مي خواسته تا بداند که از کجا آمده؟ براي چه آمده؟ و به کجا مي رود. به گفته مولوي:
روزها فکر من اين است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خويشتنم
مانده ام سخت عجب کزچه سبب ساخت مرا
يا چه بودست مراد وي از اين ساختنم
از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود
به کجا مي روم آخر ننمايي وطنم

درسته سوال بشر سال ها این بوده ولی شاید مشغول شدن به این سوال زندگی رو اونقدر به خودش اختصاص بده که دیگه زندگی فقط بشه یه سوال!
پس زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ!
شعر سهراب خیلی قشنگ بود مثل سخنی که میگفت مرد آن باشد که بخورد وبخسبدو ......
ولی زندگی به ما بستگی داره دیدمون هر چقدر بره بالا زندگی بامامیاد بالا به همون اندازه هم اگه کم از زندگی انتظار داشته باشیم کم ازش برداشت میکنیم.
زندگی زمینه همونی رو برداشت میکنیم که میکاریم.

badboys_87
02-08-2014, 08:01
زندگی درک همین اکنون است...



به نظر شما بزرگترین هدفی که یک انسان میتونه بهش برسه چیه؟؟

havzhini
02-08-2014, 08:51
به نظرمن شما منظور من رو درست متوجه نشدید.
منظور من این بود که انسان گوهروجودی داره که باداشتن اون از همه موجودات برتره سوالات من برای روشن شدن مطلب بود.
شما وقتی مثال دایناسور رو میزنید باید بگم توی سرزمین کورها یک چشم پادشاهه!
الان هم اگه ما نباشیم حیوانات همون عظمت دایناسور هارو پیدا میکنن!
به قول شاعر ما زفلک برتریم وز ملک افزون تریم.
حالانمیدونم چرا شما اصرار دارید مقام انسانو در حد حیوانات پایین بیارید؟

این مغلطه شماست وگرنه من چیزی درباره بالا و پایین بودن انسان نزدم
انسان هم یک موجود زنده است مثل تمام موجودات دیگر نه بالاتر نه پایینتر
ولی اینکه در حال حاظر انسان به واسطه هوش و قدرت تجزیه و تحلیل مغزی تونسته زمین رو مال خود کنه کسی منکرش نیست!

گوهروجودی؟اول این کلمه رو معنی کنید که چی هست
یک شعی هست درجایی از بدن انسان؟
کجای بدن قرار داره؟
و...

Arash4484
02-08-2014, 16:18
سلام مجدد،

تاپیک بسته میشه برای رسیدگی.

ویرایش: پست های مذهبی در تاپیک حذف شد. لطفا مطالعه دوباره روی قوانین داشته باشید.

Ahmad
02-08-2014, 17:15
24 سال پیش زمانی که ویجر1 داشت از کنار نپتون و از فاصله‌ی 6میلیاردکیلومتری زمین رد می‌شد
کارل ساگان درخواست کرد تا ویجر رو به سمت زمین بچرخانند
تا این تصویر گرفته بشه:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

download ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

New Ray
02-08-2014, 17:23
سلام مجدد،

تاپیک بسته میشه برای رسیدگی.

ویرایش: پست های مذهبی در تاپیک حذف شد. لطفا مطالعه دوباره روی قوانین داشته باشید.

بحث به چیزای دیگه هم مربوط شد از جمله زیست شناسی ، ادبیات ... گیگا تاپیک :n02:

خواهشا اگه کسی مجبور شد نظر مذهبی رو مطرح کنه بگه نظر خودم . :n16:

JJSIMON
03-08-2014, 06:06
24 سال پیش زمانی که ویجر1 داشت از کنار نپتون و از فاصله‌ی 6میلیاردکیلومتری زمین رد می‌شد
کارل ساگان درخواست کرد تا ویجر رو به سمت زمین بچرخانند
تا این تصویر گرفته بشه:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

download ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

چقدر کوچکیم........اما چقدر بزرگ فکر میکنیم!

donkeyoxte
03-11-2014, 02:51
چقدر کوچکیم........اما چقدر بزرگ فکر میکنیم!

همین بزرگ بودن اندیشه های ماست که بشر الان خلق کرده
جرم . جنایت . فقر . گرسنگی . خیانت نمونه این بشر

donkeyoxte
03-11-2014, 02:58
زندگی درک همین اکنون است...



به نظر شما بزرگترین هدفی که یک انسان میتونه بهش برسه چیه؟؟

هدف همونی که گفتی درک زندگی
فقط تعجب میکنم از امضای شما چون
برای درک زندگی از نظر خودت چه درک صحیحی باشه چه غلط باید پا رو فراتر از تصورات و خیال ها بزاری

New Ray
04-11-2014, 03:28
دوستان عزیز لطفا بحث در مورد امضا و آواتار دیگران رو در پروفایل یا پیام خصوصی دنبال کنین چون سلیقه شخصیه و قابل بحث در محتوای اصلی انجمن نیست و ممکنه دچار تغییر هم بشه. با تشکر :n16:

stabesh
05-04-2015, 19:02
سلام
بالاخره سرانجام این بحث چی شد؟
درسته که هر کس باید معنای زندگی شو خودش پیدا کنه اما بعضی از اوقات هرچی می گردی چیزی به ذهنت نمیرسه!

A.M.D.D.E.V.I.L
05-04-2015, 23:13
نباید پیدا کنی معنای زندگی خودت رو ، جایی مخفی نشده که بتونی پیدا کنی .
باید بسازیش .

N I G H T P E A C E
06-04-2015, 22:50
سلام
بالاخره سرانجام این بحث چی شد؟
درسته که هر کس باید معنای زندگی شو خودش پیدا کنه اما بعضی از اوقات هرچی می گردی چیزی به ذهنت نمیرسه!

بستگی داره به دیدگاه شما ...

اگر اعتقاد داشته باشید که انسان محصول اتفاقی طبیعت کور و کر بی شعور بدون اگاهی و احساس هست که غیر منطقی هست دنبال هدف زندگی بگردیم ... با این دیدگاه هیچ هدفی برای زندگی در نظر گرفته نشده ... بصورت کاملا اتفاقی و همینطوری در این دنیایی مرده و بدون آگاهی شما بدبختانه صاحب آگاهی شدید و باید با عواقب داشتن آگاهی بسازید و بسوزید ... چند روزی زندگی میکنید، و بعد هم میمیرید و تمام ... خودتون اگر بتونید باید برای خودتون یه معنا و هدف پیدا کنید و با همون تا مدتی خودتون رو سرگرم کنید، البته اگه بتونید و به پوچی نرسید ...

اما اگر خودتون رو مخلوق یک خالق آگاه بدونید قضیه فرق میکنه ... اگر اعتقاد داشته باشید که آفرینش هدفمند هست و خالقی دانا جهان و شما رو خلق کرده منطقی هست که از هدف زندگی سوال بپرسیم که هدف این موجود آگاه از خلقت و آفرینش چی بوده .... اساسا هدفمندی مستلزم داشتن آگاهی هست ... دنیا و انسان و زندگی زمانی میتونه هدف داشته باشه و این سوال زمانی میتونه منطقی باشه که شما اعتقاد داشته باشید خالقی آگاه جهان رو به صورت هماهنگ و منظم و با هدفی خاص آفریده باشه ...

PLAΨMID
07-04-2015, 06:30
بستگی داره به دیدگاه شما ...

اگر اعتقاد داشته باشید که انسان محصول اتفاقی طبیعت کور و کر بی شعور بدون اگاهی و احساس هست که غیر منطقی هست دنبال هدف زندگی بگردیم ... با این دیدگاه هیچ هدفی برای زندگی در نظر گرفته نشده ... بصورت کاملا اتفاقی و همینطوری در این دنیایی مرده و بدون آگاهی شما بدبختانه صاحب آگاهی شدید و باید با عواقب داشتن آگاهی بسازید و بسوزید ... چند روزی زندگی میکنید، و بعد هم میمیرید و تمام ... خودتون اگر بتونید باید برای خودتون یه معنا و هدف پیدا کنید و با همون تا مدتی خودتون رو سرگرم کنید، البته اگه بتونید و به پوچی نرسید ...

اما اگر خودتون رو مخلوق یک خالق آگاه بدونید قضیه فرق میکنه ... اگر اعتقاد داشته باشید که آفرینش هدفمند هست و خالقی دانا جهان و شما رو خلق کرده منطقی هست که از هدف زندگی سوال بپرسیم که هدف این موجود آگاه از خلقت و آفرینش چی بوده .... اساسا هدفمندی مستلزم داشتن آگاهی هست ... دنیا و انسان و زندگی زمانی میتونه هدف داشته باشه و این سوال زمانی میتونه منطقی باشه که شما اعتقاد داشته باشید خالقی آگاه جهان رو به صورت هماهنگ و منظم و با هدفی خاص آفریده باشه ...

در هدف مند بودن کل سیستم هیچ شکی وجود نداره . هر موجودی توی سیستم خلقت دارای نقش مشخصی هست و اگه از سیستم حذف بشه تعادل به هم میخوره .
من دقیقا متوجه منظورتون نشدم .
منظورتون اینه که چون مسیر اول ذکر شده ممکنه به پوچی برسه ، ما بیاییم و مسیر دوم رو انتخاب کنیم ، باور کنیم که درست هستش و این وسط کاری به حقایق نداشته باشیم ؟
چون دلمون نمیخواد به پوچی برسیم پس نتیجه بگیریم که مسیر دوم درسته و هدف داره ؟
آیا کسانی که مسیر اول رو طی می کنند ، الزاما به پوچی میرسن ؟( آیا پوچی = بی هدفی ؟ ) و آیا کسانی که مسیر دوم رو انتخاب می کنن الزاما در زندگی هدف مند خواهند شد ؟ ( حتی اگه نادرست بودن این هدف اثبات بشه ؟)
یا اینکه دارید هر دو دیدگاه رو بررسی می کنید و این وسط قضاوتی در کار نیست ؟؟؟(چون اینطور به نظر نمیرسه)
اگه ممکنه توضیح بدید .
با تشکر .

B3HZ@D
07-04-2015, 07:08
مورد دومی که فرمودین با توجه به یافته های غلمی رد میشه . نه آفرینشی هدفمند و هوشمندانه در کار بوده و نه انسان اشرف مخلوقاته و برای اون برنامه ریزی از عالم غیب در نظر گرفته نشده .

انسان از نظر بیولوژیکی تفاوت خاصی با بقیه موجودات زنده زمین [حیوانات - حشرات - گیاهان] نداره و حتا شما میتونی شباهت های بیشماری رو بین این گروه از موجودات با انسان پیدا کنی.

نه زمین مرکز کائناته و خورشید و سیارات و ستارگان به دورش میگردن و نه باقی جانداران برای خاطر انسان خلق شده و نه انسان اشرف مخلوقاته و بهتره این حس و توهم مهم بودن رو کنار بذاریم .

وقتی این حس و غرور خود برتر بینی رو کنار گذاشتیم اون موقع با ذهنی بازتر به جهان اطرافمون نگاه می کنیم و اون موقع دیگه نیازی نداریم که برای انجام کار درست و خوب متوسل به وعده وعیدها و پاداشهای اخروی بشیم .

اون موقع است که می فهمیم مرز کذایی که بین خوب و بد , درست و غلط که توسط یکسری ها کشیده شده تا چه حد غلط و مغرضانه است .

بهتره به جای پرداختن به توهمات و تخیلات و پذیرفتن مسائل به این راحتی و وصله زدن القاب و صفت ها برای راحتی کار , با یک دید و ذهن شکاکانه و متوسل به منطق وارد میدان بشیم . به طور حتم نتیجه اون شگفت انگیزتر و مفیدتر خواهد بود .

Stream
07-04-2015, 07:48
بستگی داره به دیدگاه شما ...

اگر اعتقاد داشته باشید که انسان محصول اتفاقی طبیعت کور و کر بی شعور بدون اگاهی و احساس هست که غیر منطقی هست دنبال هدف زندگی بگردیم ... با این دیدگاه هیچ هدفی برای زندگی در نظر گرفته نشده ... بصورت کاملا اتفاقی و همینطوری در این دنیایی مرده و بدون آگاهی شما بدبختانه صاحب آگاهی شدید و باید با عواقب داشتن آگاهی بسازید و بسوزید ... چند روزی زندگی میکنید، و بعد هم میمیرید و تمام ... خودتون اگر بتونید باید برای خودتون یه معنا و هدف پیدا کنید و با همون تا مدتی خودتون رو سرگرم کنید، البته اگه بتونید و به پوچی نرسید ...

اما اگر خودتون رو مخلوق یک خالق آگاه بدونید قضیه فرق میکنه ... اگر اعتقاد داشته باشید که آفرینش هدفمند هست و خالقی دانا جهان و شما رو خلق کرده منطقی هست که از هدف زندگی سوال بپرسیم که هدف این موجود آگاه از خلقت و آفرینش چی بوده .... اساسا هدفمندی مستلزم داشتن آگاهی هست ... دنیا و انسان و زندگی زمانی میتونه هدف داشته باشه و این سوال زمانی میتونه منطقی باشه که شما اعتقاد داشته باشید خالقی آگاه جهان رو به صورت هماهنگ و منظم و با هدفی خاص آفریده باشه ...

افرادی که دیدگاه دوم رو دارند هم هدف و معناشون رو خودشون پیدا کردند. صرفا تنها تفاوتشون با گروه اول اینه که این افراد معتقد هستند این "هدف" ای که خودشون بهش معتقد هستند برای همه انسان ها یکسان است و باید سایر مسائل مثل اخلاقیات و خوبی و بدی و ... بر اساس این هدف سنجیده بشه و هر کس غیر از اونها فکر می کنه در گمراهی به سر می بره، در حالی که در گروه اول لزوما این ذهنیت وجود نداره و می تونه هر چیزی باشه (از جمله قسمتی با اکثریت همون تفکرات به شکل های متفاوت).



در هدف مند بودن کل سیستم هیچ شکی وجود نداره . هر موجودی توی سیستم خلقت دارای نقش مشخصی هست و اگه از سیستم حذف بشه تعادل به هم میخوره .

مطمئنید؟ نقش حلقه های دور زحل چیست؟ نقش اون اجرامی که در فضای بین کهکشان ها حرکت می کنند چیه و اگه حذف بشه کدوم تعادل به هم می ریزه؟ می دونید که ما اجرامی داریم که از هر جهت در اطرافشون سرعت کش آمدن جهان بیشتر از سرعت نور است، و بر اساس نسبیت این اجسام اصلا نمی تونند رابطه علت و معلولی با هیچ چیزی در جهان داشته باشند، نقش این اجسام چیست؟

N I G H T P E A C E
07-04-2015, 09:21
...
منظورتون اینه که چون مسیر اول ذکر شده ممکنه به پوچی برسه ، ما بیاییم و مسیر دوم رو انتخاب کنیم ، باور کنیم که درست هستش و این وسط کاری به حقایق نداشته باشیم ؟
چون دلمون نمیخواد به پوچی برسیم پس نتیجه بگیریم که مسیر دوم درسته و هدف داره ؟


ممکنه برخی برای فرار از پوچی به مسیر دوم متوسل بشن، اما خیلیا با مطالعه و بررسی واقعیت ها به دیدگاه دوم میرسن و طبیعتا در برابر تفکرات و احساسات پوچ گرایانه هم واکسینه میشن، خیلیا هم هستن که صرفا بر اساس عادت و به صورت ارثی دیدگاه دوم رو اختیار میکنن ...


... ما بیاییم و مسیر دوم رو انتخاب کنیم ، باور کنیم که درست هستش و این وسط کاری به حقایق نداشته باشیم ؟

شما چطور مطمئن هستید دیدگاه دوم بر خلاف حقایق هست؟


آیا کسانی که مسیر اول رو طی می کنند ، الزاما به پوچی میرسن ؟( آیا پوچی = بی هدفی ؟ ) و آیا کسانی که مسیر دوم رو انتخاب می کنن الزاما در زندگی هدف مند خواهند شد ؟ ( حتی اگه نادرست بودن این هدف اثبات بشه ؟)

اینطور نیست که هرکس مسیر اول رو انتخاب کنه به پوچی برسه، ولی افرادی که به پوچی میرسن از این گروه هستن، امکان نداره کسی واقعا دیدگاه دوم رو داشته باشه و به پوچی برسه ...


یا اینکه دارید هر دو دیدگاه رو بررسی می کنید و این وسط قضاوتی در کار نیست ؟؟؟(چون اینطور به نظر نمیرسه)
اگه ممکنه توضیح بدید .

بررسی بود و بدون قضاوت ...

با تشکر .

N I G H T P E A C E
07-04-2015, 09:58
مورد دومی که فرمودین با توجه به یافته های غلمی رد میشه . نه آفرینشی هدفمند و هوشمندانه در کار بوده و نه انسان اشرف مخلوقاته و برای اون برنامه ریزی از عالم غیب در نظر گرفته نشده .


اینطور نیست که یافته های علمی آفرینش هدفمند رو رد کرده باشه، بلکه بر عکس هست، یافته های اخیر بیشتر تاییدی هست بر آفرینش هوشمند تا رد اون ... علاوه بر دلایل محکم فلسفی و احساسات عمیق عرفانی، برخی از یافته های علمی هم نشان از وجود موجودی آگاه به عنوان خالق این جهان دارن ... به عنوان مثال حدود 20 ثابت فیزیکی باید به طور اعجاب آوری بسیار دقیق و گاه در حد یک چند میلیاردم تنظیم بشن تا جهان ما و حیات بوجود بیاد و میبینیم که این اتفاق افتاده!!

استیفن هاکینگ در این مورد میگه:


The laws of science, as we know them at present, contain many fundamental numbers, like the size of the electric charge of the electron and the ratio of the masses of the proton and the electron. ... The remarkable fact is that the values of these numbers seem to have been very finely adjusted to make possible the development of life


اطلاعات بیشتر:



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


و همچنین حقایقی که در مورد ساختار DNA کشف شدن ...


انسان از نظر بیولوژیکی تفاوت خاصی با بقیه موجودات زنده زمین [حیوانات - حشرات - گیاهان] نداره و حتا شما میتونی شباهت های بیشماری رو بین این گروه از موجودات با انسان پیدا کنی.

نه زمین مرکز کائناته و خورشید و سیارات و ستارگان به دورش میگردن ...

از این واقعیت ها نمیشه نتیجه گرفت که آفرینش هدفمند نیست ... بزرگترین مهندسان هم برای ساخت پیچیده ترین و شگفت انگیزترین ساختمانها و بنا ها از موادی مثه سنگ و ... استفاده میکنن ..


وقتی این حس و غرور خود برتر بینی رو کنار گذاشتیم اون موقع با ذهنی بازتر به جهان اطرافمون نگاه می کنیم و اون موقع دیگه نیازی نداریم که برای انجام کار درست و خوب متوسل به وعده وعیدها و پاداشهای اخروی بشیم ..

بله اگر اعتقاد داشته باشید که که جهان بی هدف و بی صاحب هست حرفهای شما درست هست ...


اون موقع است که می فهمیم مرز کذایی که بین خوب و بد , درست و غلط که توسط یکسری ها کشیده شده تا چه حد غلط و مغرضانه است

اگر معیاری برای این مرزها نباشه تمام مرزها و سیستم های اخلاقی غلط و مغرضانه هستن ... هر کس به سیستم خودش اعتقاد خواهد داشت ... هیچ سیستمی نه صحیح هست نه غلط، همه چیز نسبی خواهد بود ...

اما اون امتیازی که سیستم های معتقد به ماورالطبیعه دارن و سیستم ها مادی ندارن اینه که به سوال "خوب که چی؟" جواب میدن و شما رو راحت میکنن و به شما آرامش میدن شما رو از پوچی نجات میدن ...


بهتره به جای پرداختن به توهمات و تخیلات و پذیرفتن مسائل به این راحتی و وصله زدن القاب و صفت ها برای راحتی کار , با یک دید و ذهن شکاکانه و متوسل به منطق وارد میدان بشیم . به طور حتم نتیجه اون شگفت انگیزتر و مفیدتر خواهد بود .

مصادره به مطلوب میکنید، چرا فکر میکند عقاید شما همه منطقی هستن و عقاید دگر اندیشان توهم و خیال ... بر چه اساس؟؟ برای من واقعا عجیبه که چطور به این راحتی مسایلی به این پیچیدگی و قدمت رو با برجسب توهم و خیال حل میکنید و تمام ...

N I G H T P E A C E
07-04-2015, 10:05
افرادی که دیدگاه دوم رو دارند هم هدف و معناشون رو خودشون پیدا کردند. صرفا تنها تفاوتشون با گروه اول اینه که این افراد معتقد هستند این "هدف" ای که خودشون بهش معتقد هستند برای همه انسان ها یکسان است و باید سایر مسائل مثل اخلاقیات و خوبی و بدی و ... بر اساس این هدف سنجیده بشه و هر کس غیر از اونها فکر می کنه در گمراهی به سر می بره، در حالی که در گروه اول لزوما این ذهنیت وجود نداره و می تونه هر چیزی باشه (از جمله قسمتی با اکثریت همون تفکرات به شکل های متفاوت).


بله درسته ...

اما همونطور که گفتم دیدگاه اول هیچ وقت نمیتونه به مهمترین و اضطراب آفرین ترین سوال بشر یعنی "خب بعدش چی؟" "so what" جواب بده ...

Stream
07-04-2015, 10:15
بله درسته ...

اما همونطور که گفتم دیدگاه اول هیچ وقت نمیتونه به مهمترین و اضطراب آفرین ترین سوال بشر یعنی "خب بعدش چی؟" "so what" جواب بده ...

هیچ دیدگاهی نمی تونه. دیدگاه دوم فقط این پرسش رو یک مرحله به بالا پاسکاری می کنه:



اما اون امتیازی که سیستم های معتقد به ماورالطبیعه دارن و سیستم ها مادی ندارن اینه که به سوال "خوب که چی؟" جواب میدن و شما رو راحت میکنن و به شما آرامش میدن شما رو از پوچی نجات میدن ...

خیر جواب نمی دن. شما هنوز هم می تونین بپرسین "خب که چی که ماورالطبیعه اینطوری میخواد". درسته بعضی ها در اون مرحله به قول شما آرامش می رسند و لزومی برای به آرامش رسیدن در اون مرحله نیست چون پرسش کماکان مطرح است، و خیلی ها هم می تونند زودتر به آرامش برسند یا اصلا در اون مرحله هم به آرامش نرسند.

به این مفهوم در فلسفه Buck Passing گفته میشه:

بچه از مادرش می پرسه چرا درس بخونم؟
مادرش میگه که خوندن و نوشتن یاد بگیری!
- خوب که چی؟
+ که بفهمی دنیا چی می گذره.
- خوب که چی؟
+ که بتونی بری دانشگاه
- خوب که چی؟
+ که در آینده شغل خوب داشته باشی
- خوب که چی؟
+ که بچه هات زندگی خوبی داشته باشن
- خوب که چی؟
...

و شما مدعی هستین تنها شیوه ای که این سکانس می تونه در یک نقطه متوقف بشه اینه که به "ماوراءالطبیعه" دست آویز بشیم و بگیم "این چیزیه که ماوراءالطبیعه از تو میخواد"، ولی من کماکان می تونم بپرسم "خوب که چی". واقعیت اینه که هر کسی خودش تصمیم می گیره این سکانس در چه مرحله ای به پایان می رسه، برای بعضی ها نیاز به ماوراءالطبیعه نیست، برای بعضی ها هست، و بعضی ها حتی با ماوراءالطبیعه هم راضی نخواهند شد. اینکه شما می فرمایید فقط دیدگاه شماست که می تونه به این سکانس خاتمه بده صرفا نظر شماست، دیدگاه شما برای خودتون خاتمه می ده، برای خیلی ها نمی ده، و سایر دیدگاه ها هم برای سایرین می تونه این رو خاتمه بده.

همونطور که در پست قبلی گفتم و شما هم موافق بودید:


افرادی که دیدگاه دوم رو دارند هم هدف و معناشون رو خودشون پیدا کردند. صرفا تنها تفاوتشون با گروه اول اینه که این افراد معتقد هستند این "هدف" ای که خودشون بهش معتقد هستند برای همه انسان ها یکسان است و باید سایر مسائل مثل اخلاقیات و خوبی و بدی و ... بر اساس این هدف سنجیده بشه و هر کس غیر از اونها فکر می کنه در گمراهی به سر می بره، در حالی که در گروه اول لزوما این ذهنیت وجود نداره و می تونه هر چیزی باشه (از جمله قسمتی با اکثریت همون تفکرات به شکل های متفاوت).


تفاوت اینه که شما مدعی هستین یک نقطه توقف این پرسش "خوب که چی"، ماوراءالطبیعه است، این نقطه توقف برای همه صحیح است و هیچ شخص دیگه نمی تونه در نقطه دیگه ای به آرامش برسه، اما افرادی که در گروه اول بودند میگن نقطه صحیح برای هر کس می تونه متفاوت باشه و هر کس تلاش می کنه نقطه صحیح خودش رو برای خودش پیدا کنه، از جمله شما که نقطه توقف این پرسش "خوب که چی" براتون دست آویز شدن به ماوراءالطبیعه است. شما صرفا پذیرفتید که وقتی به ماوراءالطبیعه برسیم براتون راضی کننده و آرامش بخش است، برای سایرین می تونه نباشه یا چیز دیگری راضی کننده و آرامش بخش باشه.

N I G H T P E A C E
07-04-2015, 10:39
هیچ دیدگاهی نمی تونه. دیدگاه دوم فقط این پرسش رو یک مرحله به بالا پاسکاری می کنه:



خیر جواب نمی دن. شما هنوز هم می تونین بپرسین "خب که چی که ماورالطبیعه اینطوری میخواد". درسته بعضی ها در اون مرحله به قول شما آرامش می رسند و لزومی برای به آرامش رسیدن در اون مرحله نیست چون پرسش کماکان مطرح است، و خیلی ها هم می تونند زودتر به آرامش برسند یا اصلا در اون مرحله با آرامش نرسند.

به این مفهوم در فلسفه Buck Passing گفته میشه:

بچه از مادرش می پرسه چرا درس بخونم؟
مادرش میگه که خوندن و نوشتن یاد بگیری!
- خوب که چی؟
+ که بفهمی دنیا چی می گذره.
- خوب که چی؟
+ که بتونی بری دانشگاه
- خوب که چی؟
+ که در آینده شغل خوب داشته باشی
- خوب که چی؟
+ که بچه هات زندگی خوبی داشته باشن
- خوب که چی؟
...

و شما مدعی هستین تنها شیوه ای که این سکانس می تونه در یک نقطه متوقف بشه اینه که به "ماوراءالبطیعه" دست آویز بشیم و بگیم "این چیزیه که ماوراءالطبیعه از تو میخواد"، ولی من کماکان می تونم بپرسم "خوب که چی". واقعیت اینه که هر کسی خودش تصمیم می گیره این سکانس در چه مرحله ای به پایان می رسه، برای بعضی ها نیاز به ماوراءالطبیعه نیست، برای بعضی ها هست، و بعضی ها حتی با ماوراءالطبیعه هم راضی نخواهند شد. اینکه شما می فرمایید فقط دیدگاه شماست که می تونه به این سکانس خاتمه بده صرفا نظر شماست، دیدگاه شما برای خودتون خاتمه می ده، برای خیلی ها نمی ده، و سایر دیدگاه ها هم برای سایرین می تونه این رو خاتمه بده.

همونطور که در پست قبلی گفتم و شما هم موافق بودید:



تفاوت اینه که شما مدعی هستین یک نقطه توقف این پرسش "خوب که چی" برای همه صحیح است و بقیه همه غلط، اما افرادی که در گروه اول بودند میگن نقطه صحیح برای هر کس می تونه متفاوت باشه و هر کس تلاش می کنه نقطه صحیح خودش رو برای خودش پیدا کنه، از جمله شما که نقطه توقف این پرسش "خوب که چی" براتون دست آویز شدن به ماوراءالطبیعه است. شما صرفا پذیرفتید که وقتی به ماوراءالطبیعه برسیم براتون راضی کننده و آرامش بخش است، برای سایرین می تونه نباشه یا چیز دیگری راضی کننده و آرامش بخش باشه.

همونطور که گفتم این مسایل بر میگرده به دیدگاه شما ... عقایدی که معتقدیدن به ماوراالطبیعه دارن اینطور نیست که صرفا بردن سوال به یک مرحله جلوتر باشه ... صرفا دستاویزی به ماورالطبیعه نیست ... شما اگر مراجعه کنید میبیند که غالب این مکاتب عقایدی دارن مبنی بر اینکه در آخر فرد به نوعی آرامش بی نهایت میرسه، آرامشی که هیچ گاه از اون سیر یا زده نمیشه ، یعنی هیچ حدی نداره، هیچ نقطه توقفی نداره ... بله ممکنه از دیدگاه شما (دیدگاه اول) این عقاید غیر منطقی و توهم باشه اما این دیدگاه شماست ... یعنی فردی که میخواد از دیدگاه اول دیدگاه دوم رو تحلیل کنه ... بنابراین در مورد جواب این سوال دیدگاه و عقاید خود مکاتب باید در نظر گرفته بشن که چی هستن، نوعی نگاه درون - مکتبی نه برون - مکتبی ...

اما شک نکنید که سوال در مورد سرنوشت انسان پس از مرگ همه رو درگیر خودش میکنه ... کسانی که دیدگاه اول رو دارن ممکنه بظاهر بگن و حتی اعتقاد داشته باشن که برای ما مهم نیست چی میشه، اما وقتی عمیقا در موردش فکر میکنن و اینکه بعد از مرگ به کلی نیست و نابود میشن احساس خوبی بشون دست نمیده ... انسان هر نوع لذتی هم ببره و هر تفریح و آرامشی هم داشته باشه باز وقتی این سوال سراغش میاد و قلقلکش میده نوعی ناامیدی و سردی و اظطراب رو تجربه میکنه و از خودش میپرسه "خب که چی؟" "اخرش چی؟" چرا باید خودم رو اینقد اذیت کنم وقتی آخرش مرگ و نابودی هست ... انسان ذاتا طالب جاودانگی هست ... من معتقد هستم حتی معتقدین به دیدگاه اول در اعماق وجودشون و به صورت ناخودآگاه به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارن ...

Stream
07-04-2015, 10:45
همونطور که گفتم این مسایل بر میگرده به دیدگاه شما ... عقایدی که معتقدیدن به ماوراالطبیعه دارن اینطور نیست که صرفا بردن سوال به یک مرحله جلوتر باشه ... صرفا دستاویزی به ماورالطبیعه نیست ... شما اگر مراجعه کنید میبیند که غالب این مکاتب عقایدی دارن مبنی بر اینکه در آخر فرد به نوعی آرامش بی نهایت میرسه، آرامشی که هیچ گاه از اون سیر یا زده نمیشه ، یعنی هیچ حدی نداره، هیچ نقطه توقفی نداره ... بله ممکنه از دیدگاه شما (دیدگاه اول) این عقاید غیر منطقی و توهم باشه اما این دیدگاه شماست ... یعنی فردی که میخواد از دیدگاه اول دیدگاه دوم رو تحلیل کنه ... بنابراین در مورد جواب این سوال دیدگاه و عقاید خود مکاتب باید در نظر گرفته بشن که چی هستن، نوعی نگاه درون - مکتبی نه برون - مکتبی ...


بله دقیقا. اون دیدگاه شما بود، این دیدگاه من. دیدگاه شما برای خودتون صحیح است و دیدگاه من برای خودم. اما شما میگید فقط دیدگاه شماست که صحیح است و من هم برای آرامش نیاز دارم دیدگاه شما رو داشته باشم. اگه شما بپذیرید که من، بدون دیدگاه شما، می تونم به آرامش برسم ما بحثی نداریم ولی چیزی که حداقل از پست های ابتدایی شما به نظر می رسید این بود که شما مدعی بودید تنها با دیدگاه شما میشه به آرامش رسید و از پوچی فرار کرد و هر کسی غیر از شما فکر می کنه محکوم به پوچی است (یا مخفیانه به دیدگاه شما معتقد است!).

مسئله اینجاست که پرسشی شخصی درباره آرامش و تفکرات انسان مطرح است، و آیا حاضر هستیم بگیم "من از فلان شیوه به آرامش رسیدم و سایرین ممکنه از شیوه متفاوت به آرامش برسند"، من میگم بله، و شما میگید "خیر، یا مثل من فکر می کنید، یا به پوچی می رسید، یا خودتون رو گول می زنید و در باطن مثل من فکر می کنید".



اما شک نکنید که سوال در مورد سرنوشت انسان پس از مرگ همه رو درگیر خودش میکنه ... کسانی که دیدگاه اول رو دارن ممکنه بظاهر بگن و حتی اعتقاد داشته باشن که برای ما مهم نیست چی میشه، اما وقتی عمیقا در موردش فکر میکنن و اینکه بعد از مرگ به کلی نیست و نابود میشن احساس خوبی بشون دست نمیده ... انسان هر نوع لذتی هم ببره و هر تفریح و آرامشی هم داشته باشه باز وقتی این سوال سراغش میاد و قلقلکش میده نوعی ناامیدی و سردی و اظطراب رو تجربه میکنه و از خودش میپرسه "خب که چی؟" "اخرش چی؟" چرا باید خودم رو اینقد اذیت کنم وقتی آخرش مرگ و نابودی هست ... انسان ذاتا طالب جاودانگی هست ... من معتقد هستم حتی معتقدین به دیدگاه اول در اعماق وجودشون و به صورت ناخودآگاه به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارن ...

من مثال نقض هستم پس.

در کل بهتره شما که دیدگاه اول رو ندارید درباره روانشناسی افرادی که دیدگاه اول رو دارند و اینکه در عمیقا در باطنشون چی می گذره صحبت نکنید. و این چیزهایی که درباره انسان گفتید هم بهتره بگید به جاش بگید من و بگذارید اون افراد خودشون درباره اعماق وجودشون صحبت کنند، و طبیعتا "اعتقادات" شما درباره "اعمال وجود و ناخودآگاه سایرینی که مثل شما فکر نمی کنند" چیزی نیست که ارزش فلسفی داشته باشه همونطور که اعتقادات من درباره اعماق وجود و ناخودآگاه افرادی که معتقد هستند توسط آدم فضایی ها ربوده شدند بی اهمیت است.

B.Russell
07-04-2015, 10:47
اینطور نیست که یافته های علمی آفرینش هدفمند رو رد کرده باشه، بلکه بر عکس هست، یافته های اخیر بیشتر تاییدی هست بر آفرینش هوشمند تا رد اون ... علاوه بر دلایل محکم فلسفی و احساسات عمیق عرفانی، برخی از یافته های علمی هم نشان از وجود موجودی آگاه به عنوان خالق این جهان دارن ... به عنوان مثال حدود 20 ثابت فیزیکی باید به طور اعجاب آوری بسیار دقیق و گاه در حد یک چند میلیاردم تنظیم بشن تا جهان ما و حیات بوجود بیاد و میبینیم که این اتفاق افتاده!!

استیفن هاکینگ در این مورد میگه:


The laws of science, as we know them at present, contain many fundamental numbers, like the size of the electric charge of the electron and the ratio of the masses of the proton and the electron. ... The remarkable fact is that the values of these numbers seem to have been very finely adjusted to make possible the development of life





تفسیر به نفع میدونید چیه dedegoli جان؟
اینکه ما یک بخش از صحبت های دیگران رو کات کنیم و بخش های دیگه رو توجه نکنیم و سپس اون بخش کات شده رو هم تفسیر به نفع خودمان کنیم.

در پاسخ به سئوال مستقیم طراحی هوشمند بدون تفسیر، ریچارد داوکینز گفته است فقط بیش از چهار هزار نوع بیماری ژنتیکی داریم و صحبت از طراحی هوشمند یک جوک هست، میشه بفرمایید اینکه یک طراح 1000 تا روبات بسازه و 100 تاش همون اول کار معیوب باشه کجاش هوشمنده؟

هزاران کودک در همون بدو تولد در کشورهایی فقیر به دنیا میان و می مبرن، چه هوش و نظارتی؟!!
وقتی صحبت از هوش میکنی، باید این هوش در همه ابعاد دیده بشه و احساس و عرفان و...هم در همه ابعاد کار کنن.

نه اینکه حرکت زمین به دور خورشید رو ببینی و بگی جل الخالق چه نظم حیرت انگیزی، اونوقت برای اتفاقات بالا که مثال زدم بگی حکمت بوده و ما چه بدانیم که چرا هوش پشت خلق این انسان ها میخواد این انسان ها مثل نقل و نبات تلف بشن تا ما درس زندگی بگیریم چون ما تافته جدا بافته ایم و ...

وجود هماهنگی ذاتی هیچ دلیلی بر الزام وجود یک ناظم ایجاد نمیکنه چون شما داری از آخر به اول نگاه میکنی !!
اونم ناظمی که فقط هرجا دلمون میخواد نقشش رو ببینیم و هرجا نخواستیم نقشش رو نبینیم.

N I G H T P E A C E
07-04-2015, 11:05
بله دقیقا. اون دیدگاه شما بود، این دیدگاه من. دیدگاه شما برای خودتون صحیح است و دیدگاه من برای خودم. اما شما میگید فقط دیدگاه شماست که صحیح است و من هم برای آرامش نیاز دارم دیدگاه شما رو داشته باشم. اگه شما بپذیرید که من، بدون دیدگاه شما، می تونم به آرامش برسم ما بحثی نداریم ولی چیزی که حداقل از پست های ابتدایی شما به نظر می رسید این بود که شما مدعی بودید تنها با دیدگاه شما میشه به آرامش رسید و از پوچی فرار کرد و هر کسی غیر از شما فکر می کنه محکوم به پوچی است (یا مخفیانه به دیدگاه شما معتقد است!).


اینکه این افراد همه به پوچی میرسن نظر من نیست ...

در پست 71 گفتم:


اینطور نیست که هرکس مسیر اول رو انتخاب کنه به پوچی برسه، ولی افرادی که به پوچی میرسن از این گروه هستن، امکان نداره کسی واقعا دیدگاه دوم رو داشته باشه و به پوچی برسه ...
.
.
.
.

من مثال نقض هستم پس. در کل بهتره شما که دیدگاه اول رو ندارید درباره روانشناسی افرادی که دیدگاه اول رو دارند و اینکه در عمیقا در باطنشون چی می گذره صحبت نکنید. و این چیزهایی که درباره انسان گفتید هم بهتره بگید به جاش بگید من و بگذارید اون افراد خودشون درباره اعماق وجودشون صحبت کنند، و طبیعتا "اعتقادات" شما درباره "اعمال وجود و ناخودآگاه سایرینی که مثل شما فکر نمی کنند" چیزی نیست که ارزش فلسفی داشته باشه.

آرامش خودتون رو حفظ کنید ... سعی کنید به جابی حمله به طرف مقابل با منطق و در آرامش عقاید خودتون مطرح کنید ...

و اما بعد، همونطور که گفتم معتقد هستم این افراد به صورت ناخودآگاه چنین عقیده ای دارن، بنابراین شما نمیتونید بگید من مثال نقض هستم چون اینطور نیستم ... و البته اگر قبول ندارید نداشته باشید، اما سعی کنید بحث رو به حاشیه نکشونید ...

N I G H T P E A C E
07-04-2015, 11:15
تفسیر به نفع میدونید چیه dedegoli جان؟
اینکه ما یک بخش از صحبت های دیگران رو کات کنیم و بخش های دیگه رو توجه نکنیم و سپس اون بخش کات شده رو هم تفسیر به نفع خودمان کنیم.

در پاسخ به سئوال مستقیم طراحی هوشمند بدون تفسیر، ریچارد داوکینز گفته است فقط بیش از چهار هزار نوع بیماری ژنتیکی داریم و صحبت از طراحی هوشمند یک جوک هست، میشه بفرمایید اینکه یک طراح 1000 تا روبات بسازه و 100 تاش همون اول کار معیوب باشه کجاش هوشمنده؟

هزاران کودک در همون بدو تولد در کشورهایی فقیر به دنیا میان و می مبرن، چه هوش و نظارتی؟!!
وقتی صحبت از هوش میکنی، باید این هوش در همه ابعاد دیده بشه و احساس و عرفان و...هم در همه ابعاد کار کنن.

نه اینکه حرکت زمین به دور خورشید رو ببینی و بگی جل الخالق چه نظم حیرت انگیزی، اونوقت برای اتفاقات بالا که مثال زدم بگی حکمت بوده و ما چه بدانیم که چرا هوش پشت خلق این انسان ها میخواد این انسان ها مثل نقل و نبات تلف بشن تا ما درس زندگی بگیریم چون ما تافته جدا بافته ایم و ...

وجود هماهنگی ذاتی هیچ دلیلی بر الزام وجود یک ناظم ایجاد نمیکنه چون شما داری از آخر به اول نگاه میکنی !!
اونم ناظمی که فقط هرجا دلمون میخواد نقشش رو ببینیم و هرجا نخواستیم نقشش رو نبینیم.

در این جهان مادی امکان نداره همه چیز پرفکت باشه، تضاد و برخورد، مرگ و میر، تغییر و تحول و ... همه از خصایص ذاتی ماده هستن و نمیشه ماده رو از اینها جدا کرد ... بله برای کسی که زندگی رو فقط در همین چند روز دنیا خلاصه میبینه این سوالات بدون جواب هستن، اما برای معتقدین به جهان دیگه این سوالات حل شده هستن ...

راستی شما از داکینز انتظار دارید بیاد و خدا رو اثبات کنه؟!

Stream
07-04-2015, 11:31
اینکه این افراد همه به پوچی میرسن نظر من نیست ...

در پست 71 گفتم:





آرامش خودتون رو حفظ کنید ... سعی کنید به جابی حمله به طرف مقابل با منطق و در آرامش عقاید خودتون مطرح کنید ...

و اما بعد، همونطور که گفتم معتقد هستم این افراد به صورت ناخودآگاه چنین عقیده ای دارن، بنابراین شما نمیتونید بگید
من مثال نقض هستم چون اینطور نیستم ... و البته اگر قبول ندارید نداشته باشید، اما سعی کنید بحث رو به حاشیه نکشونید ...

گل بود و به سبزه هم آراسته شد. الان هم که درباره ناخودآگاه من (و هر کس مثل شما فکر نمی کنه) ادعا کردید و مدعی شدید اگه من الان بگم نظرم با شما فرق می کنه، بطور "ناخودآگاه" با شما موافقم! نظر من هم اینه که هر کس مدعی است طرفدار بارسلوناست، بطور ناخودآگاه طرفدار رئال مادرید است و اگر کسی بگه نیست من میگم "ناخودآگاه هستی" و این "عقیده من" هست. چقدر فلسفه زیباست. :n27:
به علاوه مثال نقض من درباره ادعای شما بود که تفکر درباره مرگ توسط کسانی که با شما هم عقیده نیستند باعث احساس بد و ناامیدی و ... میشه، من چنین احساسی نمی کنم (مدعی هستید دروغ میگم یا خودم رو گول می زنم؟ چون گفتید یکی از این دوست).

بحث دقیقا در راستاست، من ریز شدم به ادعای شما و فشار آوردم تا شما به نقطه ای که محوریت صحبت هاتون هست برسید، و شما هم بهش پرداختید:



اما شک نکنید که سوال در مورد سرنوشت انسان پس از مرگ همه رو درگیر خودش میکنه ...کسانی که دیدگاه اول رو دارن ممکنه بظاهر بگن و حتی اعتقاد داشته باشن که برای ما مهم نیست چی میشه، اما وقتی عمیقا در موردش فکر میکنن و اینکه بعد از مرگ به کلی نیست و نابود میشن احساس خوبی بشون دست نمیده ... انسان هر نوع لذتی هم ببره و هر تفریح و آرامشی هم داشته باشه باز وقتی این سوال سراغش میاد و قلقلکش میده نوعی ناامیدی و سردی و اظطراب رو تجربه میکنه و از خودش میپرسه "خب که چی؟" "اخرش چی؟" چرا باید خودم رو اینقد اذیت کنم وقتی آخرش مرگ و نابودی هست ... انسان ذاتا طالب جاودانگی هست ... من معتقد هستم حتی معتقدین به دیدگاه اول در اعماق وجودشون و به صورت ناخودآگاه به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارن ...

پس افرادی که نظر متفاوتی با شما دارند و مدعی هستند به آرامش رسیده اند:

1. یا به ظاهر میگن و در باطن باور دیگری دارند (دروغگو هستند).
2. یا دروغگو نیستند ولی عمیقا در موردش تفکر نکرده اند چون اگر عمیقا تفکر کنند ناامید، سرد و مضطرب خواهند بود (که درباره به آرامش رسیدن دروغ گفته اند یا اشتباه می کنند).
3. یا در اعماق وجودشون بصورت ناخودآگاه به همون چیزی که شما معتقد هستید باور دارند (خودآگاهانه، ناخودآگاه خودشون رو گول می زنند که تعریف خودفریبی است).

یا به عبارت دیگه، هر کس مثل شما فکر نمی کنه یا دروغگوست، یا تفکر عمیق نداره، یا ناامید، سرد و مضطرب است، و یا خودفریب است.

در هیچ بحثی هیچ وقت شاهد نبودم اینطور به صداقت تفکر شخص مقابل توهین بشه. البته نه فقط شخص مقابل، بلکه هر کس مثل شما فکر نمی کنه در کل تاریخ. بهتون تبریک میگم :n16:

B.Russell
07-04-2015, 11:32
در این جهان مادی امکان نداره همه چیز پرفکت باشه، تضاد و برخورد، مرگ و میر، تغییر و تحول و ... همه از خصایص ذاتی ماده هستن و نمیشه ماده رو از اینها جدا کرد ... بله برای کسی که زندگی رو فقط در همین چند روز دنیا خلاصه میبینه این سوالات بدون جواب هستن، اما برای معتقدین به جهان دیگه این سوالات حل شده هستن ...

راستی شما از داکینز انتظار دارید بیاد و خدا رو اثبات کنه؟!

اتفاقا من دارم تمامی تلاشم رو میکنم که زندگی رو در این دنیا نبینم و علت مرگ روزانه هزار کودک گرسنه آفریقایی یا هزاران کودک دچار مشکلات قلب و کلیه و... در همان بدو تولد رو متوجه بشم، که این کودکان بدون طی کردن مراحل کمال مثل شما و دوستان چگونه شانس قدم زدن فرای این زندگی چند روزه دنیارو دارن وقتی قراره به جایی برن که دیگه جاودانه هستن و قرار نتیجه عملشون رو ببینن، نتیجه هیچ چیز را دیدن در جهانی دیگر!! هم مسئله پیچیده دیگری هست.

چرا برای یک خالق هوشمند امکان نداره در جهان مادی همه چیز پرفکت باشه؟
الان شما خودت رو جای اون خالق هوشمند میذاری و میگی نمیشه ؟
یا چون فقط به همین زندگی و شناخت از دنیا عادت کردین، تجربه تون میگه نمیشه؟

بحث من در درجه اول درباره هوشمند بودن این جهانی هست که میبینیم و اینکه شما هوشمندی رو صرفا در چیزایی میبینی که ترجیح میدی ببینی نه در همه چیز.

N I G H T P E A C E
07-04-2015, 12:01
گل بود و به سبزه هم آراسته شد. الان هم که درباره ناخودآگاه من (و هر کس مثل شما فکر نمی کنه) ادعا کردید و مدعی شدید اگه من الان بگم نظرم با شما فرق می کنه، بطور "ناخودآگاه" با شما موافقم! نظر من هم اینه که هر کس مدعی است طرفدار بارسلوناست، بطور ناخودآگاه طرفدار رئال مادرید است و اگر کسی بگه نیست من میگم "ناخودآگاه هستی" و این "عقیده من" هست. چقدر فلسفه زیباست. :n27:
به علاوه مثال نقض من درباره ادعای شما بود که تفکر درباره مرگ توسط کسانی که با شما هم عقیده نیستند باعث احساس بد و ناامیدی و ... میشه، من چنین احساسی نمی کنم (مدعی هستید دروغ میگم یا خودم رو گول می زنم؟ چون گفتید یکی از این دوست).


عجب مثالی!! برداشت شما از ناخودآگاه این هست؟!


پس افرادی که نظر متفاوتی با شما دارند و مدعی هستند به آرامش رسیده اند:

1. یا به ظاهر میگن و در باطن باور دیگری دارند (دروغگو هستند).
2. یا دروغگو نیستند ولی عمیقا در موردش تفکر نکرده اند چون اگر عمیقا تفکر کنند ناامید، سرد و مضطرب خواهند بود (که درباره به آرامش رسیدن دروغ گفته اند یا اشتباه می کنند).
3. یا در اعماق وجودشون بصورت ناخودآگاه به همون چیزی که شما معتقد هستید باور دارند


دقیقا ...


یا به عبارت دیگه، هر کس مثل شما فکر نمی کنه یا دروغگوست، یا تفکر عمیق نداره، یا ناامید، سرد و مضطرب است، و یا خودفریب است.

اینجا دیگه عمدا یا سهوا بقول خودت بی صداقتی میکنی ... چون افراد گروه سوم (سبز) آگاهانه خودشون رو فریب نمیدن ... بلکه با تمام وجود فکر میکنن که این سوالات و مسایل اصلا براشون مهم نیست (خود فریبی نمیکنن)، اما در واقع و بصورت ناخودآگاه اعتقاد به زندگی پس از مرگ بک گراند و اساس زندگی و احساسات این افراد هست (نظر من)

بنظرم شما چون با مفهوم ناخودآگاه آشنایی کامل ندارید این برداشت رو از حرفهای من کردین ... کمی در این زمینه و تاثیر ناخودآگاه در زندگی، افکار و احساسات انسان تحقیق کنید باشد که متوجه منظور من بشید ... :n16:

N I G H T P E A C E
07-04-2015, 12:14
اتفاقا من دارم تمامی تلاشم رو میکنم که زندگی رو در این دنیا نبینم و علت مرگ روزانه هزار کودک گرسنه آفریقایی یا هزاران کودک دچار مشکلات قلب و کلیه و... در همان بدو تولد رو متوجه بشم، که این کودکان بدون طی کردن مراحل کمال مثل شما و دوستان چگونه شانس قدم زدن فرای این زندگی چند روزه دنیارو دارن وقتی قراره به جایی برن که دیگه جاودانه هستن و قرار نتیجه عملشون رو ببینن، نتیجه هیچ چیز را دیدن در جهانی دیگر!! هم مسئله پیچیده دیگری هست.

چرا برای یک خالق هوشمند امکان نداره در جهان مادی همه چیز پرفکت باشه؟
الان شما خودت رو جای اون خالق هوشمند میذاری و میگی نمیشه ؟
یا چون فقط به همین زندگی و شناخت از دنیا عادت کردین، تجربه تون میگه نمیشه؟

بحث من در درجه اول درباره هوشمند بودن این جهانی هست که میبینیم و اینکه شما هوشمندی رو صرفا در چیزایی میبینی که ترجیح میدی ببینی نه در همه چیز.

ببینید خدا نمیتونه شتر رو با همون اندازش از سوراخ سوزن با همون اندازش رد کنه، خب این یعنی خدا وجود نداره یا نمیتونه یا کامل نیست یا ...؟ خیر ، چنین چیزی امکان نداره، نمیشه، نه اینکه بشه و خدا نتونه ...

ماده ویژگی ها و خواصی داره که نمیشه یک جهان بدون تغییر و تحول و مرگ و میر و مریضی و ... با ماده ساخت، نمیشه، نه اینکه بشه و خدا نتونه .... اساسا ذات ماده تضاد و تغییر و مرگ و تولد و ... هست ...

همون عوامل بیماری خودشون بخشی از زنجیره بهم پیوسته جهان هستن، جهان یک واحد هماهنگ هست، که در اون همه چیز بر همه جیز تاثیر داره، نمیشه راحت گفت جهان مادی باشه، اما امراض و بیماری ها و مرگ و میر و ... نباشه

Stream
07-04-2015, 12:35
دوستان بحث بیش از حد الهیات شده. من مجبورم تاپیک رو ببندم و فردا باز می کنم. خواهش میشه بحث رو (با اینکه جذاب است و من دوست دارم ادامه اش رو ببینم :دی) در پروفایل یا گروه اجتماعی ادامه بدید. :n16: