مشاهده نسخه کامل
: سقوط / آلبر کامو | ترجمه: شورانگیز فرخ \ انتشارات نیلوفر
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سقوط
آلبر کامو
شورانگیز فرخ
نیلوفر
167 صفحه
در پشت جلد کتاب میخوانیم:
یک طرف زیبایی است و ، طرف دیگر، درهمشکستگان و پایمالشدگان.
هرقدر هم این کار دشوار باشد من میخواهم به هر دو طرف وفادار بمانم.
آلبر کامو
در یکی از میکدههای آمستردام، مردی از خود و زندگی خود سخن میگوید و سقوط تدریجی خود را، مرحله به مرحله، شرح میدهد.
ژانباتیست کلمانس، که روزگاری در پاریس وکیلی مبرز و موفق، و نمونهی انسانی درستکار و گشادهدست و پاکباز بوده است،
اینک بر این گذشته نگاهی هولناک میافکند و در پرتو ذهنی هشیار، دروغ و دورویی خود و دیگران را فاش میسازد:
در این جهان و در این زمان هیچکس نمیتواند خود را بیگناه بداند.
تصویری که کلمانس از خود عرضه میکند ناگهان تصویر خود ما میشود.
این کتاب کوچک آینهی تمام نمای روزگار ما و انسان امروز است.
فهرست
دربارهی نویسنده
7
سقوط: قصهی یحیای تعمیددهندهی روزگار ما
9
سقوط
33
سقوط: قصهی یحیای تعمیددهندهی روزگار ما:
زندگینامهی آلبر کامو، Albert Camus - صفحه: 9
نوشتهای از هوشنگ گلشیری در مورد سقوط: 14
این کتاب از اون دست کتابهاست که میبایست با حوصله و در آرامش و سکوت خواند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سقوط
آلبر کامو
شورانگیز فرخ
نیلوفر
167 صفحه
آقا، میتوانم خدمتی برای شما انجام دهم بیآنکه مزاحمتی فراهم کنم؟ میترسم شما ندانید چگونه مقصود خود را به گوریل محترمی که بر مقدرات این دستگاه حکم میراند بفهمانید. آخر او جز به زبان هلندی سخن نمیگوید: درصورتیکه مرا به وکالت خویش اختیار نکنید، او بهحدس درنمییابد که شما "ژنیِور1" میخواهید.
آها، درست شد، جرئت میکنم این امید را به دل راه دهم که منظورم را فهمیده باشد؛ این جنباندن سر باید چنین معنی دهد که به براهین من تسلیم شده است. درواقع، دست به کار هم شد، او با کندی عاقلانهای شتاب میکند. بخت بلندی دارید که غرغر نکرد. وقتی نخواهد خدمت کند، غرشی برایش کافی است: هیچکس اصرار نمیورزد. سلطان خلقوخوی خویش بودن امتیاز حیوانات بزرگ است. ولی آقا، من دیگر میروم، و خوشبختم که برای شما خدمتی انجام دادم. تشکر میکنم و اگر اطمینان داشتم که مزاحم نشدهام دعوت شما را میپذیرفتم. لطف و محبت میفرمایید. بنابراین لیوانم را در کنار لیوان شما میگذارم.
1. Genièvre ، مشروبی از سرو کوهی. - م.
وقتی شخص به حکم حرفه یا استعداد ذاتی دربارهی آدمی تأمل بسیار کرده باشد، هنگامی میرسد که برای انسانهای نخستین احساس دلتنگی کند. لااقل، آنها افکار پنهانی در سر ندارند.
صفحهی 36 و 37
وقتی قیافهی تازهای را میبینم، کسی در من زنگ خطر را بهصدا درمیآورد: "خطر، آهسته برانید!" حتی وقتی هم که احساس دوستی قوی است، باز احتیاط میکنم.
آیا میدانید که در دهکدهی کوچک من، طی یکی از عملیات انتظامی، یک افسر آلمانی با نهایت ادب از پیرزنی تمنا کرد که یکی از دو پسرش را که به عنوان گروگان باید اعدام شود به میل خود انتخاب کند؟ انتخاب کند، تصورش را میکنید؟ این یکی را؟ نه، آن یک را؟ و ناظر رفتن او باشد.
دیگر ادامه ندهیم، ولی باور کنید، آقا، که وقوع هر پیشامدی ممکن است. من مرد پاکدلی را میشناختم که بدگمانی را به خود راه نمیداد. او هواخواه صلح و آزادی مطلق بود و با عشقی یکسان به تمامی نوع بشر و حیوانات مهر میورزید. روحی برگزیده بود، بله، قطعا چنین بود. به هنگام آخرین جنگهای مذهبی اروپا، گوشهی خلوتی در روستا اختیار کرده و بر درگاه خانهاش نوشته بود: "از هر کجا که باشید به درآیید که خوش آمدید." به گمان شما چه کسی به این دعوت دلپذیر پاسخ داد؟ شبه نظامیان فاشیست، که مثل خانهی خودشان داخل شدند و دل و رودهی او را بیرون کشیدند.
صفحهی 43
:sad:
من هرگز شب از روی پل نمیگذرم. این نتیجهی عهدی است که با خود بستهام. آخر فکرش را بکنید که کسی خودش را در آب بیندازد. و آنوقت از دو حال خارج نیست: یا شما برای نجاتش خود را به آب میافکنید و در فصل سرما به عواقب بسیار سخت دچار میشوید ! یا او را به حال خود وامیگذارید، و شیرجههای نرفته گاهی کوفتگیهای عجیبی بهجا میگذارد.
ص 46 و 47
مردم از انگیزههای شما و صداقت شما و اهمیت رنجهایتان جز با مرگ شما متقاعد نمیشوند.
تا وقتی که زندهاید، وضع شما برایشان مشکوک است، فقط شایستهی تردید آنها هستید.
بنابراین، اگر تنها این یقین وجود میداشت که میتوان از تماشای نمایش مستفیض شد، آنوقت به زحمتش میارزید که آنچه را نمیخواهند باور کنند برایشان ثابت کرد و تعجبشان را برانگیخت.
ولی شما خودتان را میکشید و چه حاصل که آنها حرف شما را باور کنند یا نکنند: آنجا نیستید تا تعجب و یا ندامتشان را، که گذشته از آن دیری هم نمیپاید، بپذیرید و عاقبت، بر وفق آرزویی که همهکس دارد، در تشییع جنازهی خود حضور یابید.
برای اینکه وضع شما دیگر مشکوک نباشد اصلا باید که دیگر وجود نداشته باشید.
صفحهی99
انسان چنین است آقای عزیز، دو چهـره دارد:
نمی تواند بی آنکه به خود عشق بورزد دیگری را دوست بدارد. اگر به حکم تصادف در عمارتی که در خانه ی شماست حادثه ی مرگی روی داد در رفتار همسایگان تعمق کنید.
آنها در زندگی کوچک خود به خواب رفته بودند و ناگهان مثلا سرایدار می میرد. در همان لحظه بیدار می شوند، به جنب و جوش می افتند، خبر می گیرند، دلسوزی می کنند.
مرده ای زیر چاپ است و سرانجام نمایش آغاز می شود. آنها به نمایش حزن انگیز نیاز دارند، چاره نیست، این برای آنها نوعی تعالی است، نوعی مشروب اشتها آور است.
صفحـه ی 63
...
به سال 1934 در "گان" یکی از نقوش کتیبهی معروف "وان ایک"، موسوم به "برهی خدا" از کلیسای بزرگ "سنباون" ربوده شد.
...
اطلاعات بیشتر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
وای بر شما اگر همه از شما خوب بگویند!
ص 113
سقوط کامو داستان وکیلی است به نام ژان باتیست کلمانس که درنهایت از پاریس به آمستردام آمده و در میخانهی مکزیکوسیتی دنبال کسی است تا برایش داستان زندگی خویش و آنچه در باطن خود دارد را بیان کرده و به نوعی خود را و صفتهای برجستهی خود را کاملا نزد دیگری بازگو کند و در پایان از آن شخص بخواهد تا او نیز لب به اعتراف گشاید.
اینکه چرا به این نقطه از دنیا آمده، چرا دست به چنین کاری میزند و پایان به کجا ختم خواهد شد چیزی است که با خواندن کتاب شاید متوجه شویم.
این کتاب بخشهای متعدد و زیبایی داره که میتوان آنرا پسندید و اینجا یا در تاپیک بخشی زیبا از کتابی که خوانده ام ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) نوشت.
قسمتهایی رو نوشتم
سایر بخشها با دوستانی که کتاب رو مطالعه کرده یا میکنند
در انتها، میتوان تحلیل این کتاب رو که توسط هوشنگ گلشیری نوشته شده همچون دارویی که میتوان قبل یا بعد از غذا خورد، قبل یا بعد از خواندن کتاب، خواند.
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.