ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : دوست داشتني ها



صفحه ها : 1 2 [3] 4

siya22
10-11-2006, 02:33
زياده از حد خود را تحت فشار نگذار بهترين چيزها در زماني اتفاق مي افتد كه انتظارش را نداري

siya22
10-11-2006, 02:37
گفتمش آغاز درد عشق چيست؟ گفت آغازش سراسر بندگيست گفتمش پايان آن را هم بگو گفت پايانش همه شرمندگيست *** گفتمش درمان دردم را بگو گفت درماني ندارد، بي دواست گفتمش يک اندکي تسکين آن گفت تسکينش همه سوز و فناست

siya22
10-11-2006, 02:42
پنج قانون خوشبختي را به خاطر بسپاريدقلبتان را از نفرت پاك كنيدذهنتان را از نگراني ها دور كنيدساده زندگي كنيدبيشتر بخشش كنيدكم تر توقع داشته باشيدهيچ كس نمي تواند به عقب برگردد و از نو شروع كند

siya22
10-11-2006, 02:50
اين شادي است كه بايد دنبالش بگرديم ، غمها خودشان ما رو پيدا ميكنند

siya22
10-11-2006, 02:59
روزي درسراشيب زندگي با يكديگرآشناشديم وروزي درگذرزمان همديگر را فراموش كرديم گاهي دربرابرخاطرات توقف كن وياد آوردوستي ها ورفاقتها باش اميدوارم سهم من از اين تجديد خاطرات يك يادت بخير ساده نباشد....

RooS
10-11-2006, 03:08
سلام
مرسي خيلي قشنگن.. من هر وقت حالم گرفتس ميام اينجا , چند تا از اينا رو ميخونم دوباره اميدوار ميشم, ميرم سراغ كارام. واقعا قشنگن.
كار خودته ؟

M.B.M
10-11-2006, 13:21
خدایا یاری ام کن تا اگر چیزی شکستم دل نباشد........

M.B.M
10-11-2006, 13:23
نجات من بدست توست


از این محبس نجاتم ده


لباس کهنه ی تن را بسوزان و حیاتم ده


بیا و نقطه ی پایان به شعر عمر من بگذار


تنم دیوار بین ماست


تنم را از میان بردار


مرا از وحشت و تردید رها کن تا رها باشم


هوای صبح بیداری شهادت را صدا باشم


همیشه در مصاف مرگ نقاب از چهره میافتد


چه در میدان چه در بستر پس بیماری ممتد


بیا و جامه عصیان بپوشان بر صدای من


که تنها سهم من این است


هراس بی صدا مردن


نقاب از چهره ام بردار


به آیینه نشانم ده


سکوتم بدتر از مرگ است


بمیرانم زبانم ده

مرا از وحشت و تردید رها کن تا رها باشم


هوای صبح بیداری


شهادت را صدا باشم

M.B.M
10-11-2006, 13:24
وقتی نیستی خونمون با من غریبی می کنه


دل اگه میگه صبورم خود فریبی می کنه


صدای قناری محزون و غم آلود میشه


واسه من هر چی که هست و نیست نابود میشه



وقتی نیستی گل هستی خشک و بی رنگ میشه


نمی دونی چقدر دلم برات تنگ میشه



وقتی نیستی گلهای باغچه نگاهم می کنن


با زبون بسته محکوم به گناهم می کنن


گلها میگن که با داشتن یه دنیا خاطره


چرا دیوونگی کردی و گذاشتی که بره


وقتی نیستی همه ی پنجره ها بسته میشن


با سکوت تو خونه قناری ها خسته میشن


روز واسم هفته میشه هفته برام ماه میشه


نفسهام به یاد تو یکی یکی آه میشه



نفسهام به یاد تو یکی یکی آه میشه

M.B.M
10-11-2006, 13:25
نیمه شبی انقدر تو را ستودم

که فرشتگان اسمان بر سرم فریاد کشیدند

ان شب ملائکه تا صبح نخوابیدند

مبادا اینکه تو را خدای خود سازم

مرا به شلاق بستند و به بند کشیدند

و عذاب جهنم را وعده دادند

ولی باز هم من تو را طلبیدم

زیرا که تو جلوه ی زیبای منی

تو امید منی...

M.B.M
10-11-2006, 13:25
من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکی

و از نهایت شب حرف می زنم

اگر به خانه ی من آمدی

برای من

ای مهربان

چراغ بیاور

و یک دریچه

که از آن

به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم...

M.B.M
10-11-2006, 13:28
چه بگويم به تو اي رفته ز دست



شدم از مستي چشمان تو مست



شده ام سنگ پرست



مرگ بر آنکه دلش را به دل سنگ تو بست



تو نمي فهمي اندوه مرا



چه کسي خواهد ديد مردنم را بي تو



گاه مي انديشم خبر مرگ مرا با تو چه کس خواهد گفت



آن زمان که خبر مرگ مرا مي شنوي



روي خندان تو را کاشکي مي ديدم



شانه بالا زدنت را بي قيد



و تکان دستت که مهم نيست زياد



و تکان دادن سر



چه کسي باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد



نميدانم طلوع ماه به چه اميديست ، تا وقتي تو در آسمان دلمي



دريا و من چه قدر شبيهيم



گرچه باز من سخت بيقرارم و او بيقرار نيست



با او چه خوب مي شود از حال خويش گفت



دريا كه از اهالي اين روزگارنيست


امشب ولي هواي جنون موج ميزند



دريا سرش به هيچ سري سازگار نيست



اي كاش از تو هيچ نمي گفتمش



ببين دريا هم اينچنين كه منم بردبار نيست

M.B.M
10-11-2006, 13:29
عاشقانه
اومدي معجزه كردي


نمي دوني كه چه كردي


اومدي دنيامو ساختي


ِاومدي فردامو ساختي

اگه دنيامو بخواي من به تو نه نميگم


ماهه شبهامو بخواي من به تو نه نميگم


آسمونمو بخواي من به تو نه نميگم


اگه جونمو بخواي من به تو نه نميگم

من به تو نه نميگم . نه به تو نه نميگم


اومدي صد تا بهار دادي به من


همه گلهاشو ميارم واسه تو

اومدي بردي منو به خواب عشق


همه روياشو ميارم واسه تو

اومدي تا دل من تورو بخواد


من تمناشو ميارم واسه تو

اومدي ماهو اوردي واسه من


همه شبهاشو ميارم واسه تو


از همون دور كه خيال تو مياد


شب من يك شب مهتابي ميشه


رو زلال بركه هاي آرزو

خواب روياي تو آفتابي ميشه


از وجوده خودته روياي من


ميدونم ماله تو فرداي من


ميدوني حقه تو دنياي من

اگه دنيامو بخواي من به تو نه نميگم


ماهه شبهامو بخواي من به تو نه نميگم


آسمونمو بخواي من به تو نه نميگم


اكه جونمو بخواي من به تو نه نميگم


من به تو نه نميگم . نه به تو نه نميگم

siya22
14-11-2006, 17:45
كلبه ام پنجره اي باز به دريا دارد
خوب من , منظره خوب تماشا دارد
ساختم آينه اي را به بلنداي خيال
تا خودت را به تماشاي خودت وادارد
راز گيسوي تو دنياي شگفت انگيزي است
كه به اندازه صد فلسفه معنا دارد
گوش كن , خواسته ام خواهش بي جايي نيست
اگر آيينه دستت بشوم جا دارد
چشم يك دهكده افتاده به زيبايي تو
يعني اين دهكده , يك دهكده رسوا دارد
كوزه بر دوش , سر چشمه بيا تا گويند
عجب اين دهكده سرچشمه زيبا دارد
در تو يك وسوسه مبهم و سرگردان است
از همان وسوسه هايي كه يهودا دارد
عشق را با همه شيريني و شورانگيزي
لحظه هايي است كه افسوس و دريغا دارد

بي قرار آمدن , آشفتن و آرام شدن
حس گنگي است كه من دارم و دريا دارد
يخ نزن , رود معمايي من , جاري باش
دل درياييم آغوش پذيرا دارد......

senator63
15-11-2006, 07:16
((به نام او كه پروانه حيران اوست))

بارالهي حال كه در محضر عشق همنواي عاشقان شده ام ياري ام كن
تا از پشت محفظه شيشه اي خيال به در آيم وبا قلبي سرشار از محبت به عاشقان بگويم
سلام
هر شب در قايق غمهايم در رودخانه اشكهايم به دنبال خيال تو ميگردم
تو چه حسي هستي كه با تو هميشه در قلبم زمستان را بهار احساس ميكنم

چرا هر شب جوابم ميكني عشق
چرا اينگونه آبم ميكني عشق
مرا سخت است در بي تو بودن
بگو كي انتخابم ميكني عشق

siya22
26-11-2006, 02:23
در دادگاه عشق

در دادگاه عشق:

قسمم قلبم بود، وكيلم دلم و حضار جمعي از عاشقان و دلسوختگان.

قاضي نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام كرد و سپس محكوم شدم به تنهايي و مرگ.

كنار چوبه ي دار از من خواستند تا آخرين خواسته ام را بگويم و ومن گفتم:

به تو بگويند … دوستت دارم

siya22
26-11-2006, 02:45
اگر خاموش بنشيني تا ديگران به سخنت آورند ، بهتر از آنست كه سخن بگويي و خاموشت كنند.

siya22
26-11-2006, 02:50
لحظات شادي خدا را ستايش كن

لخظات سختي خدا را جستجو كن

لحظات آرامش خدا را مناجات كن

لحظات دردآور به خدا اعتماد كن

و درتمام لحظات خدا را شكر كن

siya22
28-11-2006, 02:47
زندگي!

زندگي رسم خوشايندي است؛

زندگي بال و پري دارد به وسعت مرگ؛ پرشي دارد اندازهُ عشق.

زندگي چيزي نيست؛ كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.

زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد.

زندگي سوت قطاري است كه درخواب پلي مي پيچد.

زندگي گل به توان ابديت.

زندگي ضرب زمين در ضربان دلهاست.

زندگي هندسه ساده تكرار نفسهاست.

هركجا هستم، باشم، آسمان مال من است

پنجره، فكر، هوا، عشق، زمين، مال من است.

siya22
28-11-2006, 02:49
به چشمانت بياموز كه هر كس ارزش ديدن ندارد

به دستانت بياموز كه هر گل ارزش چيدن ندارد

به قلب خود بياموز كه هر كس كنج آن جايي ندارد

siya22
28-11-2006, 02:51
عشق جامي است كه آنرا سر ميكشيم بي آنكه بدانيم شراب است يا زهر
و در هر دوحالت هنگام نوشيدن آن حس خوبي داريم

siya22
28-11-2006, 02:52
عاشقي كه تنها باشه ، توي دنيا نمي مونه

دل عاشق رو شكستن ، شده كار اين زمونه....

siya22
30-11-2006, 02:44
رو ديگه دوست ندارم
-------------------------------
گريه هاي تو برام فايده نداره
برو كه ديگه شناختمت
بگو به كي بگم گفتنيامو
, حالا كه به حرف حسودا باختمت
من تو شهر آرزوهام, واسه تو
يه قصر طلايي ساخته بودم
به چه شوقي, به چه ذوقي
قلب و دين و ايمونمو باخته بودم
برو ديگه دوست ندارم
اسمتو نمي خوام بيارم
برو ديگه نمي خوام به يادت
چشمامو روي هم بذارم
هردفعه يكي در ميزنه
عكس تو مياد به يادمن
كه ميومدي با يه گل سرخ
دمدماي صبح سراغ من
چه بچه گونه نگام ميكردي
نگاتو باور ميكردم
دوباره ميرفتي, من تو سكوتم گلاتو پرپر ميكردم
قصه هاي من و تو تمومه اما
يه روز تو تنها ميشيني
حرير عشق گذشتمون,از تو آينه ها ميشيني
اما ديگه نيست اون كه اشكاتو
ميبوسيد و تو براش نفس بودي
اون كه براش فرش زمين, يه سايه بون با تو قصر مي ديد

siya22
30-11-2006, 02:48
حس عشقم با ترانه تقديم به تو

اشك سازم بي بهانه تقديم به تو

شور بودن عاشقانه تقديم به تو

بغض شبهام صادقانه تقديم به تو

چشم قلبم مخلصانه تقديم به تو

طبع شعرم جاودانه تقديم به تو

قلب پاكم ليك عاشق مال تو

هر چه دارم مال تو جز عشق تو

siya22
30-11-2006, 02:52
آن كيست كه بي جرم و گنه زيست؟ بگو

بي جرم و گنه در اين جهان كيست؟ بگو

من بد كنم و تو بد مكافات كني

پس فرق ميان من و تو چيست؟ بگو

siya22
02-12-2006, 03:30
به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد

عجب از محبت من كه در او اثر ندارد

غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد

دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد

siya22
02-12-2006, 03:32
هر كسي چيزايي رو كه شما مي گين مي شنوه.

ولي دوستان به حرفاي شما گوش مي دن.

اما بهترين دوستان

حرفايي رو كه شما هرگز نمي گين مي شنون

siya22
02-12-2006, 03:33
آن هنگام که با بخار احساس وجودم روي جام دلت نوشتم دوستت دارم آيا دلت به حالم گريست؟

siya22
02-12-2006, 03:34
اگر نميتواني اقيانوس باشي دريا باش

اگر نميتواني دريا باشي رود باش

اگر نميتواني رود باشي جوي باش

ولي هرگز مرداب نباش

siya22
02-12-2006, 03:39
درد را از هر طرف بخواني درد است

siya22
02-12-2006, 03:41
يك هديه با ارزش بدون خرج كه هرگز فراموش

نمي شود مهرباني و محبت است.

لاورنس

siya22
04-12-2006, 03:44
آنکه مي‌خواهد روزي پريدن آموزد، نخست مي‌بايد ايستادن، راه رفتن، دويدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمي‌کنند

siya22
04-12-2006, 03:45
بعضي ها گله دارند که چرا؟ گل سرخ خار دارد... در اين فکرم که چرا نمي گويند:عجب... اين بوته خار? گل سرخ دارد!!

siya22
04-12-2006, 03:47
با آنکه تو را گرم کند سرد مباش بر آنکه تو را شفا دهد درد مباش…چيزي به جهان به زجوانمردي نيست رسواي زمانه باش و نامرد مباش

siya22
04-12-2006, 03:48
تنها يك چيز مي تواند تحقق يك رؤيا را نا ممكن كند، ترس از شكست.

M.B.M
13-12-2006, 22:13
...
یادمان باشد سر سجاده عشق؛
جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطر مان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سرو پایی

M.B.M
13-12-2006, 22:15
... نگه دار ....
چهار چیز را نگه دار: گرسنگیت را سر سفره دیگران ِ زبانت را در جمع٬ دلت را سر نماز و چشمت را در خانه دوست


فراموش نکن ...
دو چیز را فراموش نکن: یاد خدا و یاد مرگ. دو چیز را فراموش کن: بدی دیگران در حق تو و خوبی تو در حق دیگران.

گذشته ... آینده ... حال
گذشته مکان یادگار ها ، آینده مقام امید ها و حال جایگاه تکلیف هاست

M.B.M
13-12-2006, 22:16
وداع آخرین
وقتیکه سپیده دم با بیم و هراس دریچه ی کاخ جادوئی خود را به روی خورشید بامدادی میگشاید، مرا بیاد بیاور. مرا بیاد بیاور آن روز که دست سرنوشت برای همیشه از تو جدایم کرد و غم و دوری و گذشت ایام، زبان افسرده ام را خاموش ساخته باشد.

آن روز به عشق نومیدانه ی من و به وداع آخرینی که با هم کردیم بیندیش، زیرا که برای دو انسان، دو دوست دوری و گذشت زمان را معنایی نیست.

.....تا وقتیکه دل در برم بتپد، قلب من به تو خواهد گفت، مرا بیاد بیاور.

یا زمانیکه دل شکسته من برای همیشه در زیرخاک سرد آرمیده باشد و بوته گلی دور از گلهای دیگر آرام آرام بر روی گور من بشکفد و آنروز که دیگر از من نشانی در جهان نخواهد بود، اما روح جاودانی من هم چون دوستی وفادار به نزد تو خواهد آمد و درخاموشی شب آهسته در گوشت خواهد گفت.

مرابیاد بیاور مرابیاد بیاور

M.B.M
13-12-2006, 22:18
ترین های زندگی ...

متین ترین کلمه "عشق" است.

جذاب ترین کلمه "آشنایی" است.

پاکترین کلمه "وجدان" است.

تلخترین کلمه "جدایی" است.

زشترین کلمه "خیانت" است.

سخت ترین کلمه "تنهایی" است.

بد ترین کلمه "بی وفایی " است .

M.B.M
13-12-2006, 22:19
دنیا را بد ساخته اند......... کسی را که دوست داری،تورادوست نمی دارد. کسی که تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند و این رنج است .

M.B.M
13-12-2006, 22:19
تو میروی و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو، یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو، همین یک لحظه باقی است و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم

M.B.M
13-12-2006, 22:20
در زمستان هم می شود بهار را بیاد آورد ....
خردمند چینی پیری در دشت پوشیده از برف قدم می زد که به زن گریانی رسید.پرسید:چرا می گریی؟ چون به زندگی ام می اندیشم،به جوانیم، به زیبایی که در آینه می دیدم، و به مردی که دوست داشتم.خداوند بی رحم است که قدرت حافظه را به انسان بخشیده است.می دانست که من بهار عمرم را به یاد می آورم و می گریم. مرد خردمند در میان دشت برف آگین ایستاد ،به نقطه ای خیره شد و به فکر فرو رفت.زن از گریستن دست کشید.و پرسید:در آنجا چه می بینید؟

خردمند پاسخ داد:دشتی از گل سرخ.خداوند،آنگاه که قدرت حافظه را به من بخشید،بسیار سخاوتمند بود .می دانست در زمستان ،همواره میتوانم بهار را به یاد آورم...و لبخند بزنم

M.B.M
13-12-2006, 22:21
هفت شهر عشق
شهر اول : نگاه و دلربایی

شهر دوم : دیدار و آشنایی

شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی

شهر چهارم : بهانه،فکر،جدایی

شهر پنجم : بی وفایی

شهر ششم : دوری و بی اعتنایی

شهر هفتم : اشک،آه،تنهایی

M.B.M
13-12-2006, 22:22
روزی اگر سراغ تو آمد به او بگو :
جز تو دلش را به هیچ کس امانت نداد
هرگز خیانتی به دستان تو نکرد
هرگز نگاه پاک و زلال تو را ؛
با هیچ چشم سیاه مستی عوض نکرد
تا آخرین نفس ؛
در انتظار دیدن رویت نشسته بود !

M.B.M
13-12-2006, 22:23
گفتمش دل میخری ؟
گفتا به چند ؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند !
خنده کرد و دل زدستانم ربود . . .
تا به خود باز امدم او رفته بود . . .
دل زدستش روی خاک افتاده بود !
جای پایش روی دل جا مانده بود . .

M.B.M
13-12-2006, 22:24
چه صدف ها که به دریای وجود /
سینه هاشان ز گهر خالی بود ! /
ننگ نشناخته از بی هنری /
شرم ناکرده از این بی گهری /
سوی هر در گهشان روی نیاز /
همه جا سینه گشایند به ناز ... /
زندگی – دشمن دیرینه ی من – /
چنگ انداخته در سینه ی من /
روز و شب با من دارد سر ِ جنگ /
هر نفس از صدف ِ سینه ی تنگ /
دامن افشان گهر آورده به چنگ /
وان گهرها ... همه کوبیده به سنگ !

M.B.M
13-12-2006, 22:24
عشق از ازلیست و تا ابد خواهد بود

جوینده عشق بی عدد خواهد بود

فردا که قیامت آشکارا گردد

هر دل که نه عاشق است رد خواهد بود

snow chem
14-12-2006, 01:26
حس گنگى است كه من دارم و دريا دارد
يخ نزن , رود معمايي من , جارى باش
دل درياييم آغوش پذيرا دارد......

snow chem
14-12-2006, 01:27
شمع مى سوزد و پروانه به دورش همه شب .من كه مى سوزم و پروانه ندارم چه كنم ...؟

snow chem
14-12-2006, 01:28
دل به دست ديگران دادن قطعا ديوانگيست. من پشيمانم ولى خود كرده را تدبير نيست؟؟!!

snow chem
14-12-2006, 01:29
خداياگر تو درد عاشقى را مى کشيدى
تو هم زهر جدايى را به تلخى مى چشيدى
اگر چون من به مرگ آرزو ها مى رسيدى
پشيمون مى شدى از اين که عشقو آفريدى

Mahdi Hero
14-12-2006, 01:30
خدایا جنان به من نیرو بده تا بتوانم تو را در وجودم حس کنم

snow chem
14-12-2006, 01:31
سلام
از همه دوستان ميخوام برام دعا كنين تا خدا حاجتمو بده . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به دعاى زيادى احتياج دارم . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

bidastar
14-12-2006, 23:04
رفیق بی کلک مادر


رفیق با کلک پدر!!!!!!!!!!!!!

bidastar
14-12-2006, 23:08
رفیق بی کلک مادر


رفیق با کلک پدر!!!!1


بخندیم

M.B.M
15-12-2006, 18:31
رفیق بی کلک مادر


رفیق با کلک پدر!!!!1


بخندیم


رفیق بی کلک مادر


رفیق با کلک پدر!!!!!!!!!!!!!


دوست من

ما اینجا مطالب خنده دار یا جوک نمی نویسیم بلکه مطالب قشنگ و دوست داشتنی رو قرار می دهیم

اگه دوست دارید مطالب خنده دار بگید بهت یک تاپیک بعنوان چرت و پرتهای خنده دار من ایجاد کنی

امیدوارم دلخور نشی ولی بهتر قبل از نوشتن مطلب بعنوان اصلی تاپیک دقت کنی

فعلا

M.B.M
15-12-2006, 18:33
زندگی خوب ...
زندگی خوب ، زیاد داشتن نیست ، بلکه لذت بردن از چیزیست که داریم

سفر ...
از سفر آموختم، برای درک عظمت و شکوه هر چیز باید قدری از آن دور شد .

تصمیم ...
تصمیم نیروی است که امور نامرئی را مرئی و رویا را به واقعیت تبدیل می کند.

M.B.M
15-12-2006, 18:35
من و اندوهم ...
هنگامی که اندوه من به دنیا آمد از او پرستاری کردم و با مهر و ملاطفت نگاهش داشتم . اندوه من مانند همه چیزهای زنده بالا گرفت و نیروند و زیبا شد و سرشار از شادی های شگرف .
من و اندوهم به یکدیگر مهر می ورزیدیم و جهان گرداگردمان را دوست می داشتیم زیرا که اندوه دل مهربانی داشت و دل من هم از اندوه مهربان شده بود .
هرگاه من و اندوهم با هم سخن می گفتیم روزهایمان پرواز می کردند و شبهایمان آکنده از رویا بودند زیرا که اندوه زبان گویایی داشت و زبان من هم از اندوه گویا شده بود .
هرگاه من و اندوهم با هم آواز می خواندیم همسایه ها کنار پنجره هایشان می نشستند و گوش می دادند زیرا که آوازهای ما مانند دریا ژرف بود و آهنگا هایمان پر از یادهای شگفت .
هرگاه من و اندوهم با هم راه می رفتیم ، مردمان ما را با چشمهای مهربان می نگریستند و با کلمات بسیار شیرین با هم نجوا می کردند
بودند کسانی که از دیدین ما غبطه می خوردند زیرا که اندوه چیز گرانمایه ای بود و من از داشتن او سرفراز بودم . ولی اندوه من مرد . چنان که همه چیزهای زنده می میرند و من تنها مانده ام که با خود سخن بگویم و با خود بیندیشم .
اکنون هرگاه سخن می گویم سخنانم به گوش سنگین می آیند .
هرگاه آواز می خوانم همسایه ها برای شنیدن نمی آیند .
هرگاه در کوچه راه می روم کسی به من نگاه نمی کند .
فقط در خواب صداهایی می شنوم که با دلسوزی می گویند :
ببینید ... این خفته همان کسی است که اندهش مرده است .

M.B.M
16-12-2006, 00:08
کمی تفکر
از عیوب مردم چشم بپوشید و در عوض دیده به عیبهای خود باز کنید،

فرصتی را که در راه عیب جویی اشخاص دیگر صرف می کنید،کافی

است که در آن فرصت نقایص خودتان را رفع کنید.

به وسیله عزم و اراده به سستی و بدبختی بجنگید.

حضرت علی(ع)

M.B.M
16-12-2006, 00:12
عشق و ازدواج

شاگردی از استادش پرسید:عشق چیست؟

استاد درجواب گفت:به گندم زاربرو وپرخوشه ترین شاخه رابیاور

اما درهنگام عبور ازگندم زار،به یاد داشته باش که نمی توانی

به عقب برگردی تاخوشه ای بچینی.شاگردبه گندم زار رفت و

پس ازمدتی طولانی برگشت.استاد پرسید:چه آوردی؟و شاگرد

باحسرت جواب داد:هیچ!هرچه جلوتر می رفتم،خوشه های پر

پشت ترمی دیدم و به امید پر پشت ترین ،تا انتهای گندم زار

رفتم.استاد گفت:عشق یعنی همین.

شاگردپرسید:پس ازدواج چیست؟استاد به سخن آمدکه:به

جنگل برو و بلندترین درخت دنیارا بیاوراما به یاد داشته باش که

باز هم نمی توانی به عقب برگردی.شاگرد رفت و پس از مدتی

کوتاهی بادرختی برگشت.استاد پرسیدکه شاگرد را چه شد و

او درجواب گفت:به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم

انتخاب کردم.ترسیدم که اگر جلوتر بروم باز هم دست خالی

برگردم.استاد باز گفت:ازدواج هم یعنی همین

snow chem
16-12-2006, 01:06
دوست من

ما اینجا مطالب خنده دار یا جوک نمی نویسیم بلکه مطالب قشنگ و دوست داشتنی رو قرار می دهیم

اگه دوست دارید مطالب خنده دار بگید بهت یک تاپیک بعنوان چرت و پرتهای خنده دار من ایجاد کنی

امیدوارم دلخور نشی ولی بهتر قبل از نوشتن مطلب بعنوان اصلی تاپیک دقت کنی

فعلا

كاملا موافقم .
فكر نكنم كسي دلخور شه . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تازه اگه كسي همچين تاپيكي باز كنه ، شايد مثل اين تاپيك پررونق هم بشه . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

siya22
19-12-2006, 02:21
شعر و غزل است همه ي حرفهايم و تو آتش زده اي به دامن غمهايم و تو بودي و تو هستي علت دردهايم كاش ميدانستي كه بي تو چقدر تنهايم!!!

siya22
21-12-2006, 03:27
در وصل هم ز شوق تو اي گل در آتشم

عاشق نمي شوي كه ببيني چه مي كشم

با عقل . آب عشق به يك جو نميرود

بيچاره من كه ساخته از آب و آتشم

ديشب سرم به بالش ناز وصال و باز

صبح است و سيل اشك به خون نشسته بالشم

پروانه را شكايتي از جور شمع نيست

عمري است در هواي تو مي سوزم و خوشم

خلقم به روي زرد بخندند و باك نيست

شاهد شو اي شرار محبت كه بي غشم

باور مكن كه طعنه طوفان روزگار

جز در هواي زلف تو دارد مشوشم

سروي شدم به دولت آزادگي كه سر

با كس فرو نياورد اين طبع سركشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان

لب مي گزد چو غنچه خندان كه خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالين من بتاب

اي آفتاب دلكش و ماه پريوشم

ساز صبا به ناله شبي گفت شهريار
اين كار توست من همه جور تو مي كشم

siya22
21-12-2006, 03:28
دل من

دل من يه روز به دريا زد ورفت...

پشت پا به رسم دنيا زد و رفت...

زنده ها خيلي براش كهنه بودن...

خودشو تو مرده ها جا زد و رفت...

هواي تازه دلش مي خواست ولي...

آخرش تو غبارا زد و رفت...

دنبال كليد خوشبختي مي گشت...

خودشم قفلي رو فقلا زد و رفت

siya22
21-12-2006, 03:29
كاش وقتي زندگي فرصت دهد
گاهي از پروانه ها يادي كنيم
كاش بخشي از زمان خويش را
وقف قسمت كردن شادي كنيم
كاش وقتي آسمان باراني ست
از زلال چشم هايش تر شويم
وقت پاييز از هجوم دست باد
كاش مثل پونه ها پر پر شويم
كاش وقتي چشم هايي ابريند
به خود آييم و سپس كاري كنيم
از نگاه زرد گلدانهايمان
كاش با رغبت پرستاري كنيم
كاش دلتنگ شقايق ها شويم
به نگاه سرخ شان عادت كنيم
كاش شب وقتي كه تنها مي شويم
با خداي ياس ها خلوت كنيم
كاش گاهي در مسير زندگي
باري از دوش نگاهي كم كنيم
فاصله هاي ميان خويش را
با خطوط دوستي مبهم كنيم
كاش با چشمانمان عهدي كنيم
وقتي از اينجا به دريا مي رويم
جاي بازي با صداي موج ها
درد هاي آبيش را بشنويم
كاش مثل آب مثل چشمه سار
گونه نيلوفري را تر كنيم
ما همه روزي از اينجا مي رويم
كاش اين پرواز را باور كنيم
كاش با حرفي كه چندان سبز نيست
قلب هاي نقره اي را نشكنيم
كاش هر شب با دو جرعه نور ماه
چشم هاي خفته را رنگي زنيم
كاش بين ساكنان شهر عشق
رد پاي خويش را پيدا كنيم
كاش با الهام از وجدان خويش
يك گره از كار دل ها واكنيم
كاش رسم دوستي را ساده تر
مهربان تر آسماني تر كنيم
كاش در نقاشي ديدارمان
شوق ها را ارغواني تر كنيم
كاش اشكي قلب مان را بشكند
با نگاه خسته اي ويران شويم
كاش وقتي شاپرك ها تشنه اند
ما به جاي ابر ها گريان شويم
كاش وقتي شاپرك ها تشنه اند
ما به جاي ابر ها گريان شويم
كاش وقتي آرزويي مي كنيم
از دل شفاف مان هم رد شود
مرغ امين هم از آنجا بگذرد
حرفهاي قلبمان را بشنود

siya22
21-12-2006, 03:30
شاد بودن هنر است

شاد كردن هنري والاتر

ليك

هرگز مپسنديم به خويش

كه چو يك شكلك بي جان

شب و روز

بي خبر از همه خندان باشيم

siya22
21-12-2006, 03:31
در ميان من و تو فاصله هاست.

گاه مي انديشم،

مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را بر داري

siya22
21-12-2006, 03:31
اگر كسي را دوست داري كه تو را دوست ندارد، سعي نكن از او متنفر شوي، بلكه سعي كن او را فراموش كني

siya22
21-12-2006, 03:32
دوست داشتن كسي كه سزاوار دوستي نيست،اسراف در محبت است

siya22
21-12-2006, 03:33
با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف در جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت بازگرداند

M.B.M
23-12-2006, 18:37
... و دست آخر یادم آمد بگویم

امشب عجب باد و بارانی بود


نهال خاطره اش را در باغچه خیال شما می کارم

تا اگر نبودم

بجای من و برای همیشه حفظش کنید

M.B.M
23-12-2006, 18:38
عشق همان نفرت است

عشق من به خوبی خدا

نفرت خدا از پلیدی من

M.B.M
23-12-2006, 18:39
هفت راه برای شادی ..

متنفر نشو

نگران نباش

ساده زندگی کن.

چشم داشتت کم باشه

زیاد ببخش

همیشه ساده باش

یک دوست خوبی مثل من داشته باش

M.B.M
23-12-2006, 18:40
خدایا:
به من توفیق تلاش در شکست;

صبر در نومیدی;

رفتن بی همراه;

جهاد بی سلاح;

فداکاری در سکوت;

دین بی دنیا;

مذهب بی عوام;

عظمت بی نام;

خدمت بی نان;

ایمان بی ریا;

خوبی بی نمود;

گستاخی بی خامی;

مناعت بی غرور;

عشق بی هوس;

تنهایی در انبوه جمعیت;

و دوست داشتن بی انکه دوست بداند روزی کن.

M.B.M
23-12-2006, 18:41
بی مقدمه........................

پول..........سه حرفه
عشق.......سه حرفه
قلب.........سه حرفه
چرا؟
آنروز.........
سه حرفه اول را نداشتم که سه حرفه دوم را بدست بیارم .
تا سه حرفه آخر را جریحه دار نکنم .
به همین علت سه حرفه اخر هزار تکه شد
امروز................
.............
سه حرفه اول را دارم رفتم نزد طبیبی تا سه حرفه آخر را درمان کنم
اما طبیب گفت این سه حرف آخر را درمانی نیست
زیرا سه حرفه وسط حضور ندارد....
اصرار کردم تا با سه حرفه اول سه حرفه اخر را درمان کند
اما گفت: متاسفم......بی حضور سه حرفه وسط ،کاری از من ساخته نیست
عشقم رفت و قلبم مرد

M.B.M
23-12-2006, 18:42
اگه دلت گرفت بشین به اندازه تمام دلتنگیات گریه کن. برای اینکه کسی اشکاتو نبینه ماهی کوچیکی شو و به ته دریا برو. دیگه نه کسی صداتو می شنوه نه کسی اشکاتو می بینه. حالا فهمیدی چرا اب دریا شووره

M.B.M
23-12-2006, 18:43
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...

magmagf
23-12-2006, 19:08
من شاید بتوانم باز هم سکوت کنم
اما مطمئنم روزگار و بازیهایش نه
نگرانم
نگرانم برای روزهایی که میایند تا از تو تاوان بگیرند
نگرانم برای پشیمانی ات زمانی که هیچ سودی ندارد
تو مرا فراموش خواهی کرد
من منتظر شکستنت نیستم
نفرین هم نمیکنم
اما میدانم که این برای فرار از سرنوشت کافی نیست
نمیدانم هنوز هم میتوانی مثل قدیم بخندی
اینجا همیشه سرد است
همیشه همیشه حالم خوب نیست
اما هرگز دیگر گرمایی از وجودت طلب نخواهم کرد
بی من بمان تجربه کن یاری دگر را گرمی دستی دیگر را
بخاطر هم نیاور مرا اگر اینگونه راحتی

siya22
24-12-2006, 03:20
هميشه راه براي همه هموار نيست ،زندگي برخورد با موانع، غلبه بر آنها و حركت است .

خودپذيري ، شروع اعتماد به نفس است .

نعمت هاي خود را بشمار نه محروميت ها را .

زمين خوردن مهم نيست ، مهم دوباره برخاستن است .

siya22
24-12-2006, 03:21
وقتي زندگي چيز زيادي به شما نمي دهد، بخاطر اين است كه شما چيز زيادي از آن نخواسته ايد.

siya22
24-12-2006, 03:22
افراد موفق كارهاي متفاوت انجام نمي دهند،

بلكه كارها را

بگونه اي متفاوت انجام مي دهند.

siya22
24-12-2006, 03:23
به همه عشق بورز،
به تعداد كمي اعتماد كن
و به هيچ كس بدي نكن .

اسپينوزا

siya22
24-12-2006, 03:24
هزاران راه به خوشبختي منتهي مي شود .

اگر يكي از آنها مسدود شد راه ديگري را انتخاب كن.

«يورسن»

siya22
24-12-2006, 03:25
وقتي دهكده اي مي سوزد دودش را همه مي بينند اما وقتي قلبي مي سوزد كسي شعله اش را نمي بيند .

siya22
24-12-2006, 03:26
انشتين ميگويد : اگر انسان ها در طول عمر خويش ميزان كاركرد مغزشان يك ميليونوم معده شان بود اكنون كره ي زمين تعريف ديگري داشت

M.B.M
25-12-2006, 21:22
آدم‌ها مثل يه كتاب ميمونن كه تا وقتي تموم نشدن، براي ديگران با ارزش هستند، پس مواظب باش كه خودت رو تند تند براي ديگران ورق نزني!

M.B.M
25-12-2006, 21:27
تو به هنگامی که به نماز می ایستی

من آنچنان گوش فرا می دهم که گویی همین یک بنده را دارم

ولی تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری

M.B.M
25-12-2006, 21:30
سنگی که طاقت ضربه های تیشه را نداشته باشد هرگز تندیسی زیبا نمیشود !!!

siya22
26-12-2006, 02:47
بيا گناه ندارد به هم نگاه کنيم وتازه داشته باشد بيا گناه کنيم

نگاه و بوسه ولبخند اگر گناه بود بيا که نامه اعمال خود سياه کنيم

siya22
26-12-2006, 02:48
تو باراني من باران پرستم
تودريايي من امواج تو هستم
اگرروزي بپرسي باز گويم:
تو من هستي و من نقش تو هستم

siya22
26-12-2006, 02:48
عاقبت از عشق تو اهل کليسا ميشوم ميکشم دست از مسلماني مسيحا ميشوم
آنقدر بر کشتي عشقت نشينم همچو نوح يا به عشقت ميرسم يا غرق دريا ميشوم

siya22
26-12-2006, 02:49
با تمام بي کسي هايم کسي دارم هنوز
چشم مشتاق و دل دلواپسي دارم هنوز
خنده را از من گرفتند دل قرارم را ربود
با تمام اين حرفها دوستت دارم هنوز

siya22
26-12-2006, 02:50
تو سيب سرخ کدامين بهشت گم شده اي : که باز ميشکند با تو توبه آدم

siya22
26-12-2006, 02:51
تنها يک سقوط است که جاذبه زمين مسئول آن نيست فرو افتادن در عشق

siya22
26-12-2006, 02:52
دربيكرانه زندگي دو چيز افسونم ميكند 1-آبي آسمان را كه ميبينم و ميدانم كه نيست.2-خدارا كه نميبينم و ميدانم كه هست

siya22
26-12-2006, 02:53
مردان خواهان دوچيزند:

خطر و بازي

از اين رو زنان را چون خطرناك ترين بازيچه دوست دارند

nazy14
26-12-2006, 09:46
آغوش تنها جای پارکی است که جریمه ندارد
بوسه تنها تصادفی است که خسارت ندارد:blush:

امگا
26-12-2006, 09:56
بوسه تنها تصادفي است كه بيمه ندارد .
آغوش تنها پاركينگي است كه امنيت ندارد.

M.B.M
26-12-2006, 21:14
پشت شيشه برف ميبارد
پشت شيشه برف ميبارد
در سكوت سينه ام دستي
دانه اندوه ميكارد
مو سپيد آخر شدي اي برف
تا سرانجام چنين ديدي
در دلم باريدي ... اي افسوس
بر سر گورم نباريدي
چون نهالي سست ميلرزد
روحم از سرماي تنهايي
ميخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنياي تنهايي
ديگرم گرمي نمي بخشي
عشق اي خورشيد يخ بسته
سينه ام صحراي نوميديست
خسته ام، از عشق هم خسته
غنچه شوق تو هم خشكيد
شعر اي شيطان افسونكار
عاقبت زين خواب درد آلود
جان من بيدار شد بيدار
بعد از او بر هر چه رو كردم
ديدم افسون سرابي بود
آنچه ميگشتم به دنبالش
واي بر من نقش خواب بود
اي خدا ... بر روي من بگشاي
لحظه اي درهاي دوزخ را
تا به كي در دل نهان سازم
حسرت گرماي دوزخ را؟
ديدم اي بس آفتابي را
كو پياپي در غروب افسرد
آفتاب بي غروب من !
اي دريغا در جنوب ! افسرد
بعد از او ديگر چي ميجويم؟
بعد از او ديگر چه مي پايم ؟
اشك سردي تا بيافشانم
گور گرمي تا بياسايم
پشت شيشه برف ميبارد
پشت شيشه برف ميبارد
در سكوت سينه ام دستي
دانه اندوه ميكارد


فروغ فرخزاد

M.B.M
26-12-2006, 21:16
خيال تو دل ما را شكوفه باران كرد
نميرد آن كه به هر لحظه ياد ياران كرد
نسيم زلف تو در باغ خاطرم پيچيد
دل خزان زده ام را پر از بهاران كرد
چراغ خانه ي آن دلفروز روشن باد
كه ظلمت شب ما را ستاره باران كرد
دو چشم مست تو نازم به لحظه هاي نگاه
كه هر چه كرد به ما ناز آن خماران كرد
من از نگاه تو مستم بگو كه ساقي بزم
چه باده بود كه در چشم نازداران كرد
به گيسوان بلندت طلاي صبح چكيد
ببين كه زلف تو هم كار آبشاران كرد
دو چشم من كه شبي از فراق خواب نداشت
به ياد لاله ي رويت هواي باران كرد
به روي شانه ز بلبل به شوق يك گل خاست
چنين هنر غم دلدادگي هزاران كرد
گلاب مي چكيد از خامه ات به جام غزل
شكفته طبع تو را روي گلعذاران كرد


مهدی سهيلی

M.B.M
26-12-2006, 21:16
* وسعت دنياي هر کس به اندازه وسعت انديشه اوست.
نيچه


* انديشيدن دشوارترين کار زندگي است و به همين دليل، تنها عده قليلي مي انديشند.
فورد


* ندرت به آنچه که داريم مي انديشيم، در حالي که پيوسته در انديشه چيزهايي هستيم که نداريم.
شوپنهاور


* فكر کردن چه آسان است و عمل کردن چه دشوار، هيچ چيز در زندگي مشکل تر از اين نيست که انسان افکار خود را به عرصه عمل بگذارد.
گوته

M.B.M
27-12-2006, 20:20
گر کسی به شما لبخند نمی‌زند، خود شما پیشقدم شوید و به او لبخند بزنید. هیچکس بیشتر از کسی که نمی‌تواند به روی دیگران لبخند بزند، محتاج لبخند نیست

M.B.M
27-12-2006, 20:21
به او گفتم غمگین ترین ترانه را برایم بخوان.

چشمهایش را بست و آرام آرام گریست.

M.B.M
27-12-2006, 20:22
کاش که معشوق زعاشق طلب جان می کرد

تا که هربی سرو پایی نشود عاشق و دلدار کسی

M.B.M
27-12-2006, 20:23
شانس واقعی برای موفقیت در خود انسان است نه در شغل و موقعیت او-چرا که در پائین ترین مشاغل نیز میتوان در اوج خوشبختی بود.

M.B.M
27-12-2006, 20:24
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

siya22
30-12-2006, 02:21
تاريكترين ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشيده ….
پس هميشه اميد داشته باشين.

siya22
30-12-2006, 02:22
فکر مي کرديم عاشقي هم بچگيست... اما حيف اين تازه اول يک زندگيست... زندگي چيزيست شبيه يک حباب.. عشق آباديه زيبايي در سراب... فاصله با آرزو هاي ما چه کرد... کاش مي شد در عاشقي هم توبه کرد

siya22
30-12-2006, 02:23
نمي گويم فراموشم مکن هـــــــــرگـــــــــــز ولي گاهي به ياد آور رفيقي را که مي داني نخواهي رفت از يادش

siya22
30-12-2006, 02:23
ره اگر طولانيست
گر اميد در احوال تو نيست

گر كسي نيست كه مشتاق نگاهت باشد

غم به خود راه مده

كه خدايي داري بي نياز از همه كس...

siya22
30-12-2006, 02:24
غروب شد خورشيد رفت. آفتابگردان دنبال خورشيد ميگشت ناگهان ستاره اي چشمك زد آفتابگردان سرش را پايين انداخت. آري.... گلها هيچوقت خيانت نميكنند

siya22
30-12-2006, 02:25
انسان با 3 بوسه تكميل ميشود: 1)بوسه ي مادر كه با آن پا به عرصه خاكي ميگذارد 2) بوسه ي عشق كه با آن يك عمر زندگي ميكند 3)بوسه خاك كه با ان پا به عرصه ابديت ميگذارد

siya22
30-12-2006, 02:26
گفتم : غروب غمت را به هر بهايي خريدارم چند مي فروشي ؟

گفت : نمي فروشم

گفتم : چرا ؟

گفت : زندگي بي غم معنا نداره .....

M.B.M
31-12-2006, 12:07
غیر ممکن وجود ندارد" اگر غیرممکن وجود نداشته با شد،پس هر کاری امکان پذیر است.با این وجود به دو دلیل برخی افراد در کارهایشان ناموفق اند: اولا در پاسخ به مسئولیتها و فرصتهای پیش آمده از خود مقاومت و شکیبایی نشان نداده و در اجرای کارها سهل انگاری کرده اند، ثانیا راه و روش انتخابی آنها نادرست بوده است.

M.B.M
31-12-2006, 12:08
انسان با سه بوسه تکمیل می شود

۱-بوسه مادر که با آن با یه عرصه خاکی می گذاری

۲-بوسه عشق که یک عمر با ان زندگی می کنی

۳-بوسه خاک که با ان با به عرصه ابدیت می گذاری

M.B.M
31-12-2006, 12:09
امام رضا (ع)

هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى خواهد بود

M.B.M
31-12-2006, 12:11
از خدا خواستم ...

از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد ... خدا گفت: نه .... رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی.

از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد ....خدا گفت: نه ....شکیبایی زاده رنج و سختی است.شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.

از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد ...خدا گفت: نه....من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری.

از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد ....خدا گفت: نه ...رنج و سختی ، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر می کند.

از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد ...خدا گفت: نه .....بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی .

من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از خدا خواستم ...و باز گفت: نه ....من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.

از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند ...و خدا گفت: آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم

M.B.M
31-12-2006, 12:16
کابوس تورا فراموش خواهم کرد .....
حس غریبی داشتم از آن روز سر بر شانه هایم نهادی نگاهی انداختی ..... خندیدی ..... من گریستم ...... فریاد بر آوردی...... سکوت کردم.....! کوله باری از درد ..... خسته از زمانه ..... آدم ها ..... حتی خودت ! به چشمانم خیره شدی ..... چشمکی زدی .... دیوانه کردی مرا ..... دوباره ...خندیدی اینبار من نیز خندیدم ...... دستانم را به چشمانت هدیه کردم ..... بوسیدی ..... گریه کردم ..... تو نیز گریستی ........ دقایقی گذشت ...... در آعوش تو آرام گرفتم ...... لحظه ای سکوت میان من و تو غوغایی کرد..... تا به خود آمدم با هم رفته بودیم ...... نامت را پرسیدم ......از دل ..... از همین آدم ها ...... همه گفتند ...... تنهایی .....! دیگر میدانم که تنهایی خیلی بهتر است ...... خیلی ...بگذریم .....خدا هست .... من هستم ... و زندگی زیباست ... خیلی زیباست

M.B.M
31-12-2006, 12:17
یادت باشه دنیا گرده,هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی شاید در نقطه شروع باشی.!!!

M.B.M
31-12-2006, 12:17
خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان

باید ازجان گذرد هرکه شود عاشقشان

روز اول که سرشتند زگل پیکرشان

سنگی اندر گلشان بود همان شد دلشان

M.B.M
03-01-2007, 12:58
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

آره بازم منم همون دیوونه همیشگی

فدای مهربونیات چه می کنی با سرنوشت

دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت

حال من و اگه بخوای رنگ گلای قالیه

جای نگاه نافذت بد جوری تو صحن چشمام خالیه

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه

از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه

دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون

فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون

فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم

حقیقت و واست بگم به آخر خط رسیدم

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی

قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی

نمی دونی چقد دلم تنگه برای دیدنت

برای مهربونیات، نوازشات، بوسیدنت

به خاطرت مونده یکی همیشه چشم براهته؟

یه قلب تنها و کبود هلاک یه نگاهته؟

من می دونم همین روزا عشق من از یادت می ره

بعدش خبر می دن بیا که داره دوستت می میره

روزات بلند شدن یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی؟

بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی

یه وقت من و گم نکنی تو دود اون این شهر غریب

یه سرزمین غربته با صدتا نیرنگ و فریب

فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه

غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه

چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی

تنگ بلور آب تو یه وقت ناغافل نشکنی

اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون

منم تورو سپردمت دست خدای مهربون

راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم

رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم

از وقتی رفتی آسمون مون پر کبوتره

زخم دلم خوبب نشده از وقتی رفتی بدتره

غصه نخور تا تو بیای حال منم اینجوریه

سرفه های مکررم مال هوای دودیه

گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه

مث یه بچه که بار اوله می ره مدرسه

تو از خودت بگو بدون من خوش می گذره؟

دلت می خواست می اومدم یا تنها رفتی بهتره؟

از وقتی رفتی تو چشام فقط شده کاسه خون

همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون

یادت می آد گریه هامو ریختم کنار پنجره؟

داد کشیدم تورو خدا نامه بده یادت نره

یادت می آد خندیدی و گفتی حالا بذار برم

تو رفتی و من تا حالا کنار در منتظرم

امروز دیدم دیگه داری من و فراموش می کنی

فانوس آرزوهامونو داری فراموش می کنی

گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست

با این که من خوب می دونم جواب نامه با خداست

عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه

یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه

تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم

داغ دلم تازه می شه اسمت و وقتی می آرم

وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر؟

مگه نگفتم چشمات و از چشم من هیچ وقت نگیر؟

حرف من و به دل نگیر همش مال غریبیه

تو رفتی من غریب شدم چه دنیای عجیبیه

زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه

دیوار خونمون پر از سایه غصه و غمه

تحملی که تو دادی دیگه داره تموم می شه

مگه نگفتی همه جا مال منی تا همیشه؟

دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار

تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار

فکر نکنی از راه دور دارم سفارش می کنم

به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش می کنم

اگه بخوام برات بگم شاید بشه صدتا کتاب

که هر صفحش قصه چندتا درده و چندتا عذاب

می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن

نورشونو بدرقه پاکی خنده هات کنن

یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره

مریم همون کسی که بیشتر از همه دوست داره



شاعر : مریم حیدرزاده

siya22
09-01-2007, 02:25
يکي را دوست مي دارم

ولي افسوس او هرگز نمي داند

نگاهش مي کنم شايد بخواند در نگاه من

ولي افسوس ... او هرگز نگاهم را نمي خواند

siya22
09-01-2007, 02:29
اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت .دلگير مباش که نه تو گنهکاري نه او

او دلش براي پذيرش مهرباني تنگ است .گناه از اونيست... تو هم با تمام مهربانيت زيبا ترين معصوم دنيايي.. پس خود را گنهکار نبين

من عيسي نامي مي شناسم ده بيمار را شفا داد و تنها يکي سپاسش گفت من خدايي مي شناسم ابر رحمتش به عمر زمين و زمان باريده و يکي سپاسش مي گويند و هزاران نفر کفر مي گويند پس چرا مي پنداري که بهتر از ان چه عيسي و خداي عيسي را سپاس گفتند از تو براي مهربانيت قدرداني مي کنند

پس از ناسپاسان نرنج اما براي شادي دلشان بکوش که با مهرباني روح تو ارام مي گيرد تو با مهرت بال و پر مي گيري ..خوبي دليل جاودانگي تو خواهد شد دوست بدارنه براي انکه دوستت بدارند تو به پاس زيبايي عشق عشق بورز

siya22
09-01-2007, 02:32
يادته ؛گفتي اگه يه روز نبينمت مي ميرم، گفتم من فقط ناراحت مي شم. گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر مي كنم. گفتي تا ابد تو قلب مني، گفتم فعلا تو قلبم جا داري. گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم. گفتي ... ، گفتم... . حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه! فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستشو...!!!

siya22
09-01-2007, 02:33
در ابراز محبت نسبت به كسي نگران قضاوت ديگران نباش.

siya22
09-01-2007, 02:34
هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباى تورا" "هرگز نمى گيرد كسى در قلب من جاى تورا"

siya22
09-01-2007, 02:36
قلب آدما مثل يه جزيره ي دور افتاده مي مونه .. اينكه كي واسه اولين بار پا به جزيره مي ذاره مهم نيست . مهم اون كسي كه هيچوقت جزيره رو ترك نمي كنه

siya22
09-01-2007, 02:38
مانند شقايق زندگي کن کوتاه ولي زيبا

مانند پرستو پرواز کن طولاني ولي هدفمند

مانند پروانه بمير دردناک ولي عاشق .....

siya22
09-01-2007, 02:39
اگه کسي رو دوست داري،نه براش ستاره باش،نه آفتاب،چون هر دو شون مهمون زود گذرند،پس براش آسمون باش که هميشه بالاي سرش باشي

siya22
09-01-2007, 02:40
هميشه دوست داشتم ابر باشم.چون ابر انقدر شهامت داره که هر وقت دلش ميگيره جلوي همه گريه کنه.

siya22
12-01-2007, 02:45
هميشه عاشق کسي باش که لايق عشق باشد نه تشنه عشق ! چون تشنه عشق روزي سيراب ميشود

توي آسمون دنيا هر كسي ستاره داره


چرا وقتي نوبت ماست آسمون جايي نداره؟


واسه من تنهايي درد


درد هيچ كس نداشتم هر گل پژمرده اي رو تو كوير سينه كاشتم


ديگه باور كردم امروز كه بايد تنها بمونم


تا دم لحظه ي مردن هميشه تنها بمونم

siya22
12-01-2007, 02:49
هوا بوي نم گرفته
دوباره دلم گرفته
صداي گريه ي بارون
تو خيابون دم گرفته
با نگاهت قلبمو ازم گرفتي اينم بمونه
با غرورت منو دست کم گرفتي اينم بمونه
گفتي که قلبتو پس ميدم ديوونه اينم بمونه
گفتم اين قلب توه پيشت بمونه اينم بمونه
خواستم عاشقت کنم گفتي محاله اينم بمونه
گفتي که تو هم دلت چه خوش خياله اينم بمونه
من ميگفتم شب عشق با اين سياهي نداره ترسي برام وقتي تو ماهي
تو ميگفتي آره من ماهم ولي تو اومدي آسمونت رو اشتباهي
اينم بمونه اينم بمونه

siya22
18-01-2007, 03:28
عاشقي را شرط اول ناله وفرياد نيست
تا کسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست
عاشقي مقدورهر عياش نيست
غم کشيدن صنعت نقاش نيست

siya22
18-01-2007, 03:52
اگه يك روز فكر كردي نبودن يه كسي بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه اي كه اون كنارت نباشه و به خاطر بيار اگه چشمات خيس شد بدون داري به خودت دروغ ميگي و هنوز دوستش داري

siya22
18-01-2007, 03:53
شايد يه كسي شب ها براي اينكه خواب تورو ببينه به خدا التماس مي كنه شايد يه كسي به محض ديدن تو دستش يخ مي زنه و تپش قلبش مرتب بيشتر ميشه مطمئن باش يه كسي شب ها به خاطر تو توي درياي اشك مي خوابه ولي تو اون رو نمي شناسي

siya22
18-01-2007, 03:53
آسمون به ماه ميگه: عشق يعني چي؟ ماه ميگه: يعني اومدن دوباره‌ي تو...، ماه ميگه؟ تو بگو عشق يعني چي؟ آسمون ميگه : انتظار ديدن تو

siya22
18-01-2007, 03:54
اگر قرار است براي چيزي زندگي خود را خرج كنيم ، بهتر آن است كه آنرا خرج لطافت يك لبخند و يا نوازشي عاشقانه كنيم

siya22
18-01-2007, 03:55
کاش مي شد عشق را ابراز کرد يا که عشق را با سحر اغاز کرد لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت گر خوشم يا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت

siya22
18-01-2007, 03:56
گفتمش بي تو چه ميبايد کرد ؟ عکس رخساره ي ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهايم کو ؟ تاري اززلف سياهش راداد .. وقت رفتن همه روميبوسيد به من ازدور نگاهش راداد .. يادگاري به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد ..!!

siya22
18-01-2007, 03:57
غم را به حق بدنام کردند

اگر افراط در همنشيني با او نکنيد مونس مهرباني است وقتي همه مي روند او مي ايد و وقتي همه شما را فراموش مي کنند او شما رو بياد مي اورد . هيچوقت سرزده وارد نمي شود . وقتي مي ايد که مطمئن شود تنها هستيد و انتظار کسي را نداريد

siya22
19-01-2007, 03:13
خورشيد آواره وار طلوع کرد ديوانه وار انتظار کشيد ومعصومانه غروب کرد و شايد ماه نمي داند چرا آسمان شب مال اوست

siya22
19-01-2007, 03:16
تو امروز غني تر از ديروزي اگر :

اشکي از گونه اي سترده باشي يا اگر دست کمک بسوي نيازمندي دراز کرده باشي و يا اگر با لبخندي قلب سردي را گرمي بخشي

siya22
19-01-2007, 03:17
مزرعه ي زرد گندم زار…مترسک مي دانست تا او باشد…کلاغ ها از گرسنگي خواهند مرد…فردايش مترسک خود را کشته بود…او تازه کلاغ ها را فهميده بود ...

siya22
19-01-2007, 03:18
شب را دوست دارم بخاطر سکوتش ... سکوت را دوست دارم بخاطر آرامشش ... آرامش را دوست دارم بخاطر بودنش در تنهايي ... تنهايي را دوست دارم بخاطر بودنش در عشق.... و عشق را دوست دارم بخاطر دوست داشتنش

siya22
19-01-2007, 03:19
من که ميدانم شبي عمرم به پايان مي رسد نوبت خاموشي من سهل و آسان مي رسد من که مي دانم که تا سرگرم بزم و مستيم مرگ ويرانگرچه بي رحم و شتابان مي رسد پس چرا آزاد نباشم؟ پس چرا عاشق نباشم من که ميدانم به دنيا اعتباري نيست كه نيست بين مرگ و آدمي قول وقراري نيست كه نيست من که ميدانم عجل ناخوانده و بيداد گر سر زده مي آيدو راه فراري نيست كه نيست پس چرا عاشق نباشم پس چرا آزاد نباشم ..!؟

siya22
19-01-2007, 03:19
عشق با جدايي نمي ميرد. با بسيار با هم بودن شايد ولي با جدايي هرگز.

M.B.M
19-01-2007, 23:20
rsz1368
سلام
بخوان ما را
بخوان ما را
منم پروردکارت
خالقت از ذره ای ناچیز
صدایم کن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را علم را من هدیه ات کردم
بخوان ما را منم معشوق زیبایت
منم نزدک تر از تو به تو
اینک صدایم کن
رها کن غیر ما را سوی ما باز آ
منم پروردگار پاک بی همتا
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید
تو را در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا من خدایی خوب می دانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی یا خدایی مهمانم کن
که من چشان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را
بجو ما را
تو خواهی یافت که عاشق می شوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تکیه کن بر من قسم بر نور هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان ما را
که می گوید تو خواندن نمی دانی ؟
تو بگشا لب
تو غیر از ما خدای دیگری داری ؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن با خدای خود
توغیر از ما چه می جویی ؟
تو با هر کس به جز با ما چه می گویی ؟
و تو بی من چه داری هیچ ؟
بگو با ما چه کم داری عزیزم هیچ !!
هزارا ن کهکشان و کوه و دریا را
و خورشید وگیاه و نور و هستی را
برای جلوه خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی زیباتر از خورشید زیبایم
تویی والاتر از مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را ؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد ؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم من تو را از درگهم راندم ؟
اگر در روز سختییت خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده من هیچ آوردم ؟؟
که می ترساندنت از من ؟
رها کن ان خدای دور
آن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت خالقت
اینک صدایم کن مرا ، با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل شکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی
آیا عزیزم ، حاجتی داری ؟
تو ای از ما
کنون برگشته ای ، اما
کلام آشتی را تو نمی دانی ؟
ببینم چشم ها یخیست آیا ، گفته ای دارند ؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضویی کن
خجالت می کشی از من
بگو،جز من ، کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان اغوش من باز است
برای درک اغوشم
شروع کن ،بک قدم با تو
تمام گام های مانده اش ،با من

M.B.M
19-01-2007, 23:27
rsz1368

لحظه های کوچک را سپری کردیم تا به خوشبختی برسیم دریغ از اینکه خوشبختی همین لحظه های کوچکی بود که سپری کردیم .


خداوند معجزات خود را به شیوه های اسرار آمیز به انجام می رساند .(اسکاول شین)

حسن معاشرت ترکیبی است از فداکاری های و گذشت های کوچک .(امرسون)

کسی که میخواهد دعایش در حال سختی اجابت شود در حال آسایش دعا کند.(امام صادق)

rsz1368
20-01-2007, 00:34
زیبا ترین گل هایی که دیده ام !
فکر می کنید این گل ها را کجا دیدم ؟ توی گلفروشی ؟ توی گلدون کریستال ؟ یا روی یک تابلوی نقاشی ؟ نه ... به هیچ عنوان ! زیباترین گلی که دیدم ، توی یک لیوان معمولی ، داخل یک دستشویی عمومی بود . تعجب کردید ؟ آره منم اول جا خوردم . اما خیلی زیبا بود . روزی وارد یک توالت عمومی شدم ، صورت خندان خانمی که مسوول نظافت اون محل بود ، توجهم رو جلب کرد . او کنار دستشویی روی میز ، دو شاخه گل ، داخل یک لیوان گذاشته بود . خیلی از این ذوق و سلیقه تعجب کردم . او محل کارش رو که یک دستشویی بود ، با گذاشتن گل ، برای خودش ذلپذیر کرده بود !
خیلی ها فکر می کنن برای اینکه سلیقه و احساساتشون متبلور بشه ، حتما باید تمام شرایط خارجی جور باشه ، و محیط اطراف روی احساساتشون تاثیر بذاره . تا در یک لحظه خاص شکوفا بشه . اما این خانم چقدر زیبا محیط کارش رو تحت تاثیر ذوق سلیقه اش قرار داده بود . شاید اگر می خواست منتظر تغییر شرایط بشه هیچ وقت به مقصود نمی رسید .
افسوس که بعضی از ما از محل کارمون به خوبی یاد نمی کنیم و حتی به ذهنمون هم نمی رسه که می شه هر محلی رو ، هر چقدر هم که دلپذیر نباشه ، تا حدی قابل تحمل کرد . با صورتی خندون ، یا با دو شاخه گل توی یه لیوان ! خیلی ها این کار رو از محل کار و زندگیشون هم دریغ می کنن ، گل که نمی ذاره هیچ تموم گلدون ها رو هم خشک می کنن .گل لبخندی که روی لب ما یه روی ازه واردین می شکفه ، از هر گلی زیبا تره !
می دونین دومین گل زیبا یی که دیدم کجا بود ؟ توی خرابه یک خونه قدیمی که کوبیده شده بود . میون تل آجر و خاک و تیر آهن ، اتاقک آجری کوچکی مربوط به نگهبان اون محل بود ، که پشت پنجره کوچکش یه گلدون گل آفتابگردون قرار داشت . شما اسم این کار و چی می ذارین ؟ ذوق و سلیقه ؟ امید ...؟ هر چه می خوهید اسمش رو بذارین ، اما این گل به نظر من از تابلوی چند میلیون دلاری گل آفتابگردون اثر ون گوگ که همه برای دیدنش سر و دست می شکنن ، به مراتب زیبا تر و پر معنا تربود ! چراکه در میون خرابه های یه خونه کلنگی ، که هیچ بویی از لطافت و زیبایی نبرده ، نماد یک روح لطیف و امید وار بود . درسته که مشکلات زندگی برای بعضی ها رمقی برای لبخند زدن و دیدن یک گل نمی ذاره ، اما اگر کمی دقیق تر به اطرافتون نگاه کنین ، چیزهایی رو می بینین که ارزش دیدن و کمی تامل رو دارن .

rsz1368
20-01-2007, 00:37
مطالب خیلی جالبیه
اینم از من
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد تا اینکه آن قوم خود تغییر کنند .

snow chem
20-01-2007, 01:29
يک نصيحت : مواظب خودت باش....!
يک خواهش : اصلا عوض نشو....!
يک ارزو : فراموشم نکن....!
يک دروغ : دوستت ندارم....!
يک حقيقت : دلم برات تنگ شده....!
ويک رويا : تورو داشتن... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow chem
20-01-2007, 01:31
اگر مي‌دانى در اين جهان کسى هست که با ديدنش، رنگ رخسارت تغيير مى‌کند و صداي قلبت آبرويت را به تاراج مى‌برد، مهم نيست که او مال تو باشد، مهم اين است که فقط باشد، زندگى کند، لذّت ببرد و نفس بکشد.
.......................
ولى من دلم ميخواد مال من باشى ، فقط مال خودم! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow chem
20-01-2007, 01:33
چقدرسخته توچشماى کسى که تمام عشقت رودزديده و بجاش يه زخم هميشگى روبه قلبت هديه داده ؛ زل بزنى وبه جاى اينکه لبريز ازکينه ونفرت بشى ،...
حس کنى هنوزهم دوستش دارى !
دوست دارم . دوست دارم . دوست دارم ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow chem
20-01-2007, 01:35
اگه من جار بزنـم همـه را با خبـر کنـم راضـى ميــشــى؟
اگه من ياغـى بشـم همــه درهـا رو بشکنم راضى ميشى؟
اگه من تـا آخـر قلبـت تـا نهايـت بــپـرم راضـى ميــشـى؟
اگه بـاز مـثـل قديـما دلــت را دســت بـيـارم راضـى ميشى؟
آخه من عاشقتم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow chem
20-01-2007, 01:38
کنار آشنايى تو آشيانه ميکنم
فضاى آشيانه را پر از ترانه ميکنم
کسي سوال ميکند :به خاطر چه زنده اى ؟
و من براى زندگي تو را بهانه ميکنم . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow chem
20-01-2007, 01:39
اگر کسى گفت دوستت دارم لازم نيست توهم به او بگويى که دوستش دارى .
اگه عاشقت شد سعى نکن عاشقش بشى .
اگه گفت همه ى زندگى منى سعى نکن همه ى زندگى اش باشى.
چون يک روز مياد ميگه ازت متنفرم اونوقت تو نمى تونى ازش متنفر باشى.

snow chem
20-01-2007, 01:44
اگر عاشق شدن يارب گناه است ؛
دل عاشق شکستن صد گناه است ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

M.B.M
20-01-2007, 17:39
در یک ساعت میشه کسی را دوست داشت و در یک روز میشه عاشق شد ولی یک عمر طول میکشه تا کسی رو فراموش کرد... پس به یادم باش تا همیشه

M.B.M
20-01-2007, 17:41
یاد عشق تو ....
هر زمان که از جور ِ روزگار
و رسوایی ِ میان ِ مردمان
در گوشه ی تنهایی بر بینوایی ِ خود اشک می ریزم،
و گوش ِ ناشنوای آسمان را با فریادهای بی حاصل ِ خویش می آزارم،

و بر خود می نگرم و بر بخت ِ بد ِ خویش نفرین می فرستم،
و آرزو می کنم که ای کاش چون آن دیگری بودم،
که دلش از من امیدوارتر
و قامتش موزون تر
و دوستانش بیشتر است.

و ای کاش هنر ِ این یک
و شکوه و شوکت ِ آن دیگری از آن ِ من بود،

و در این اوصاف چنان خود را محروم می بینم
که حتی از آنچه بیشترین نصیب را برده ام
کمترین خرسندی احساس نمی کنم.

اما در همین حال که خود را چنین خوار و حقیر می بینم

از بخت ِ نیک، حالی به یاد ِ تو می افتم،

و آنگاه روح ِ من
همچون چکاوک ِ سحر خیز
بامدادان از خاک ِ تیره اوج گرفته
و بر دروازه ی بهشت سرود می خواند

و با یاد ِ عشق ِ تو
چنان دولتی به من دست می دهد
که شأن ِ سلطانی به چشمم خوار می آید
و از سودای مقام ِ خود با پادشاهان، عار دارم.

"ویلیام شکسپیر"

M.B.M
20-01-2007, 17:42
برای اینکه همیشه آسوده خاطر باشی سعی کن تصمیماتی که می گیری با ارزشهای وجودیت هماهنگ باشد .

M.B.M
20-01-2007, 17:43
هیچ گاه چشمانت را برای کسی که مفهموم نگاهت را نمی فهمد گریان نکن...

M.B.M
20-01-2007, 17:44
پائولو میگه
بزرگترین دروغ دنیا چیست؟ این است که ما در لحظه ای خاص تسلط بر آنچه برایمان پیش می آید را از دست می دهیم و سرنوشت بر زندگیمان مسلط می شود. این بزرگترین دروغ دنیاست.

M.B.M
20-01-2007, 17:45
سخنی دارم چند
سخنی دارم چند گوش کن با تو سخن می گویم زندگی در نگهم گلزاری است
و
تو با قامت چون نیلوفر شاخه ی پر گل این گلزاری.
من در اندام تو یک گل می بینم .
گل گیسو گل لبها گل لب خند شباب.
من به چشمان تو گلهای فراوان دیدم.
گل عفت گل تقوا گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ گل دنیای سپید.
می خرامی و تو را می نگرم تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی
راست چون شاخه ی سر سبز و برومندی شدی.
همچو پر غنچه درختی همه لبخند شدی.
اما دیده بگشای و در اندیشه ی گلچینان باش.
همه گل چین گل امروزندوهمه هستی سوزند.
کس به فردای باغ نمی اندیشد.
انکه گرد همه گلها به هوس می چرخد
بلبل عاشق نیست
بلکه گل چین سیه کرداری است
که
دود در پی گلهای لطیف
تا یکی لحظه به چنگ آرد وریزد در خاک.
دست او دشمن باغ است
و
نگاهش نا پاک.
اما تو گل شادابی به ره باد نرو
غافل از باد مشو.
ای گل صد پربا تو در پرده سخن می گویم
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ گل
پژمرده نخندد
بر شاخ کس نگیرد ز گل مرده سراغ.
عشق دیدار تو بر گردن من زنجیری است
و
تو چون قطعه ی الماس درشتی کم یاب گردن آویزی بر این زنجیری.
تا نگهبان تو باشم زهراسی همه شب خواب بر دیده ی من هست حرام.
تو
که تک گوهر دنیای منی
دل
به لبخند حرامی مسپار
دزد را دوست مخوان
چشم امید بر ابلیس مدار
دیو خویان پلیدی که سلیمان رویند
همه گوهر شکنند.
دیو کی ارزش گوهر داند
نه خردمند بود
هر که اهریمن را از سر جهل سلیمان داند
تو
چراغ همه شبهای منی
به ره باد مرو
تو
گلی
تو گل صد رنگی
پیش گل چین مشین.
تو
یکی گوهر تابنده ی بی مانندی
خویش را خوار مبین .
ای سرا پا
الماس
ز حرامی به هراس.
قیمت خود مشکن
قدر
خود دان
وخویش را خوار مبین
قدر خود را تو بدان.

M.B.M
20-01-2007, 17:45
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

M.B.M
20-01-2007, 17:46
پرسیدم : هنگام غروب ، خورشید چرا زرد رنگ است؟
گفت: از بیم جدایی.
خورشید،با همه ی درخشندگی در پایان هر روز، ناپدید میشود و جای خود را به تاریکی میدهد. ولی آفتاب عشق، جاودانه در آسمان دل میدرخشد و جان میبخشد و این روزی است که شبی به دنبال ندارد.
پرسیدم : عشق چیست؟
گفت : آتشی است .
گفتم: مگر آن را دیده ای؟
گفت: نه در آن سوخته ام.
عشق را با تمام وجود فریاد بزن تا به جهانیان ثابت کنی که تمام مسیرها به سمت مشترک مورد نظر اشغال نمی باشد.
به کوه گفتم: عشق چیست؟
لرزید.
به ابر گفتم: عشق چیست؟
بارید.
به باد گفتم: عشق چیست؟
وزید.
به پروانه گفتم: عشق چیست؟
نالید.
به گل گفتم: عشق چیست؟
پر پر شد.
به انسان گفتم: عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: دیوانگیست!!!!

M.B.M
22-01-2007, 18:29
اينک در دل اين کهکشان نور

اين منظومه هاي مهر

اين خورشيد هاي بوسه و لبخند

اين رخسار هاي شاد

شکوه لطفتان را با کدامين عمر صدها ساله

پاسخ ميتوانم داد؟

......... .......... ..........

صفاي مهرتان را با سرا پاي وجودم

با تمام تار و پودم

مي پذيرم ميبرم با خويش

مرا تا جاودان سرمست خواهد کرد

بيش از پيش

صفاي مهرتان همواره بر من ميفشاند نور

اگر از جان من يک ذره ماند در جهان

در کهکشاني دور........

M.B.M
22-01-2007, 18:36
دنيا را بد ساخته اند... کسي را که دوست داري، تورادوست نمي دارد. کسي که تورا دوست دارد، تو دوستش نمي داري اما کسي که تو دوستش داري واو هم تو را دوست دارد به رسم و آئين هرگز به هم نمي رسند و اين رنج است زندگي يعني اين.... دکتر شريعتي

M.B.M
22-01-2007, 18:38
تو اي نيلوفر پيچده در تنهايي و غربت
شنيدم آن صداي نازنينت را
كه فريادش نهادي نام
شنيدم ضجه هاي پر طنينت را
كه پيوسته در گوشم
صدا مي كرد
مرا شرمنده در وجدان خاموشم
رها مي كرد
كوير خشك و بي تاب تنت را
باز خواهم كاشت
پر از عشق و پر از احساس
پر از نيلوفر زيبا
هم اكنون با تو خواهم بست پيماني
كه تا دنياست اين دنيا
دگر تركت نخواهم كرد
تو را مي خواهم اي
نيلوفر زيبا

M.B.M
22-01-2007, 18:45
اولين باري که عاشقت شدم يادته ؟ من يه کرم سيب بودم و تو يه کرم ابريشم . من به تو قول دادم ديگه هيچوقت سيب نخورم و تو هم قول دادي دور خودت پيله نزني . ولي نمي دونم چي شد که من طاقت نياوردم و فقط يه خورده سيب خوردم . تو هم از غصه دور خودت پيله بستي . ... حالا دومين باره که عاشقت شدم ولي حالا من هنوز يه کرم سيبم و تو يه پروانه خوشگل تو پر زدي و رفتي و من موندم و سيبايي که جايي براي خورده شدنشون نمونده

siya22
24-01-2007, 02:56
زندگي زيباست حتي اگر کور باشي ? خوش آهنگ است حتي اگر کر باشي
مسحور کننده است حتي اگر فلج باشي? اما بي ارزش است اگرثانيه اي
عاشق نباشي...

siya22
24-01-2007, 02:57
ابر بارنده به دريا مي گفت من نبارم تو کجا دريايي , در دلش خنده کنان دريا گفت ابر بارنده تو خود از مائي

siya22
24-01-2007, 02:58
هر كسي هم نفسم شد دست آخر قفسم شد. من ساده به خيالم كه همه كار و كسم شد. اون كه عاشقانه خنديد خنده هاي من دزديد زير چشمه مهربوني خواب يك توطئه ميديد

siya22
24-01-2007, 02:59
اگه خدا تا لب پرتگاه بردت بدون يا از پشت گرفتتت .. يا همون لحظه پرواز رو يادت مي ده

siya22
24-01-2007, 03:00
مراقب باش خنده تو باعث گريه ديگري نشود !

siya22
24-01-2007, 03:01
زندگي به من آموخت كه چگونه گريه كنم اما گريه به من نياموخت كه

چگونه زندگي كنم.....تو نيز به من آموختي چگونه دوست بدارم اما

به من نياموختي كه چگونه تو رو فراموش كنم...

siya22
24-01-2007, 03:02
يادت باشه دنيا گرده,هر وقت احساس كردي به آخر رسيدي شايد در نقطه شروع باشي.!!!

siya22
24-01-2007, 03:03
مراقب گرماي دلت باش تا کاري که زمستان با زمين کرد زندگي با دلت نکند

siya22
26-01-2007, 02:26
چقدر ساده و زیباست آرمیدن تو

و کودکانه به دنبال من دویدن تو

عجیب نیست اگربرصلیب عیسی هم

دوباره زنده شود از دمی دمیدن تو

شراب من! کسی انگار گفت بنشینم

به انتظار چهل روز تا رسیدن تو

برای من که به خوابی عمیق محتاجم

شبیه آب ضروریست سر کشیدن تو

گه بند ،بند تنم را به لرزه در آورد

درست مثل نسیم سحر وزیدن تو

تو سیب وسوسه انگیز سرخ ممنوعی

رسیده ای و رسیده است فصل چیدن تو

siya22
26-01-2007, 03:02
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

lohman
26-01-2007, 10:41
شاید گریان بودن چشمهایت معنی نگاهت را به او بفهماند.

rsz1368
28-01-2007, 05:35
این هم جواب مخلوق به نامه ای که خدا براش نوشته بود.
سلام ای مهربان پروردگار پاک بی همتا
خدایا جز تو آیا مهربانی هست
اگر جه پیمان خود را با تو بشکستم
نمی شد باورم اما، چه زیبا باز من را سوی خود خواندی
عزیزا من گمان کردمکه دیگر راه برگشتی برایم نیست
خداوندا مرا البته می بخشی
گمان کردم به جرم غفلت از تو
مرا راندی و در را پشت سر بستی
حبیبا باورش سخت است
اما تو مرا اینک، برای آشتی خواندی؟؟؟!!!
به پاس آشتی با تو اینک
من خدایا عهد می بندم
از این پس بی شکایت، دوست خواهم داشت
بی توقع مهر می ورزم
خدایا! سینه ام را رحمت پاک گشایش مرحمت فرما
به لب هایم تبسم را
به چشمم، نور پاکت را
به قلبم ، مهرورزی را
خداوندا! بلندای دعایت را عطایم کن
تو معشوق همه عالم
از این پس، عاشقی را، پیشه ام فرما
خدایا راستش من آدمیزادم
گاه گاهی گر گناهی میکنم
طغیان مپندارش
کریما، من گناهی بنده ای دارم
و تو بخشایشی جنس خدا
آیا امید بخششم بی جاست؟
خودت گفتی بخوان
می خوانمت اینک مرا دریاب
به چشمانی که می جوید تو را،نوری عنایت کن
و خالی دو دست کوچکم را
هدیه ای اینک عطا فرما
خودت گفتی، کسی را دست خالی بر نگردانید
کنون ای اولین و آخرینم
بار الها! راست می گویم
دگر من با خدایم،آشتی هستم
ببخشا آن گناهانی که دور از چشم مردم
در حضورت مرتکب گشتم
گناهانی که نعمت های پاکت را مبدل کرد
خداوندا! ببخشا آن گناهانی که باعث شد، دعایم بی اثر گردد
گناهانی که امید مرا از تو پریشان کرد
خدایا پیش آنانی که می گویند،من را تو نمی بخشی
تو مرسوایم مکن
من گفته ام ، من مهربان پروردگار قادری دارم
که می بخشد مرا
آیا به جز این است؟
خدایا، بین من با آن که نامت را نمی خواند
فرقی نیست
اگر من را به عدلت ، در میان آتشی اندازی
میان آتشت من باز می گویم
هلا ای مردمان
من مهربان پروردگار قادری دارم
که و را دوست می دارم
چه پیوندی میان آتش و قلبی که مهر تو در آن پیداست؟
و گیرم صبر بر آتش
ولیکن صبر بر دوری تو هرگز
خدایا خوب می دانم، مرا تنها نمی خواهی
خدایا راست می گویی
غریب این زمین خاکیت
جز تو که را دارد؟
مرا مهمان دنیای خودت کردی
کریما تو پذیرایی از مهمان خود را خوب می دانی
تو صاحبخانه خوبم
تو ظرف خالی مهمان خود را دوست می داری؟
خداوندا مرا جز تو خدایی نیست
و می دانم تو نومیدی ما امیدواران خودت را بر نمی تابی
اگر برگردم از پیش تو با دستان خالی
منکرانت شاد می گردند
خداوندا!شهادت می دهم هستی
شهادت می دهم،من مهربان پروردگار عادلی دارم
شهادت می دهم، من مهربان قلبی ز روح پاک او دارم
شهادت می دهم من قطره ای از روح اویم
گرچه گاهی خود نمی دانم
شهادت می دهم، من قلب پاکی را برای مهرورزی دارم اما
خوب چه باک از آن که گاهی هم بگیرد او
گواهی می دهم من جلوه ای از ذات پاک کبریا هستم
و من هستم که او می خواست من باشم
و می خواهم آن گونه ای باشم ، که می خواهد
بیا ای مهربان همراه خوب مهر آیینم
بخوان با من
بخوان زیرا اگر با هم بخوانیمش
جواب هر دومان را زود خواهد داد
خداوندا! تو را من دوت می دارم
و می دانم تو نور آسمان زمین
هر لحظه با من از خودم نزدیک تر هستی
تو گرمای محبت را ، عنایت کن
زمینی بنده ام اما یقینی آسمانی را عطایم کن
خدایا مزه زیبای بخشش را به کام قلب ما بنشان
تو لبخند رضایت را عطامان کن
خدایا قلب ما را
منزل پاک خودت را از حسادت ها، رهایی ده
خدایا قدرتم ده تا ببخشم آن که من را سخت آزرده ست
خدایا من چه می گویم
چنان کن که می خواهی
مرا آن کن که می دانی

rsz1368
28-01-2007, 05:56
نمی تونی از کنار یک دل شکسته به راحتی بگذری .

پیش از تلاش برای دستیابی به موفقیت ابتدا این واژه شش حرفی را برای خودت معنا می کنی .

یکی از اساسی ترین پرسش های زندگی ات این است : امروز برای خوشحال کردن خانواده ام چه کاری می توانم بکنم ؟
وقتی کاری به تو محول میشود با آرامش و خلوص نیت آن را به بهترین شکل مکن انجام می دهی .
از کوچک ترین آموخته هایت هم به خوبی استفاده می کنی .
واژه بخشش در زندگی ات موج می زند . این واژه می تواند هر چیزی را شامل شود .از دارایی و ثروت گرفته تا ... یک لبخند پر از مهر ... تا ...یک جمله امید بخش و دلگرم کننده .می دانی که چقدر مهم و با ارزش است که به این سوال خوب بیندیشی : از کجا آمده ام ؟ آمدنم به چه منظور است ؟ به کجا خواهم رفت ؟ این پرسش معروف تو را نا خود آگاه به سمت تحقیق ، مطالعه و خود شناسی و خدا شناسی سوق می دهد .
دلتنگی هایت را فقط با خدا در میان می گذاری .
برای خوشحال بودن ، هزاران دلیل خوب پیدا می کنی .
خودت و دیگران را می بخشی .

به موفقیت دیگران حسادت نمی کنی بلکه از دیدن آن خوشحال می شوی .

فقط خوبی های دیگران را به خاطر می سپاری .

rsz1368
29-01-2007, 14:56
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خواستم عشق رو روی دستام بگیرم ولی جا نشد .
پس گذاشتمش توی جیبم ، ولی جا نشد .
در کیفمو باز کردم ولی جا نشد .
تصمیم گرفتم ببرمش توی اتاق ، ولی جا نشد .
بنا براین یه خونه براش گرفتم ،ولی جا نشد .
با خودم گفتم یه باغ ! آره ! ولی جا نشد .
پس گذاشتمش توی قلبم ، حالا دیگه جاش خوبه خوبه
تازه می فهمم این که می گن دل آدم می تونه از دنیا هم بزرگ تر با شه یعنی چی .

M.B.M
01-02-2007, 20:04
به: شما

تاریخ : امروز

از: رئیس

موضوع : خودت

عطف به : زندگی

من خدا هستم.

................

امروز من همه مشکلاتت را اداره میکنم .

لطفا به خاطر داشته باش که من به کمک تو نیاز ندارم.

اگر در زندگی وضعیتی برایت پیش آید که قادر به اداره کردن

آن نیستی برای رفع کردن آن تلاش نکن .

آنرا در صندوق ( چیزی برای خدا تا انجام دهد ) بگذار .

همه چیز انجام خواهد شد ولی در زمان مورد نظر من ، نه تو .

وقتی که مطلبی را در صندوق من گذاشتی ، همواره با

اضطراب دنبال (پیگیری) نکن .

در عوض روی تمام چیزهای عالی و شگفت انگیزی که

الان درزندگی ات وجود دارد تمرکز کن .

ناامید نشو ، توی دنیا مردمی هستند که رانندگی برای

آنها یک امتیاز بزرگ است.

شاید یک روز بد در محل کارت داشته باشی : به مردی فکر کن

که سالهاست بیکار است و شغلی ندارد

ممکنه غصه زودگذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری : به زنی فکر

کن که با تنگدستی وحشتناکی روزی دوازده ساعت ، هفت روز

هفته را کار میکند تا فقط شکم فرزندانش را سیر کند

وقتی که روابط تو رو به تیرگی و بدی میگذارد و دچار یاس میشوی : به

انسانی فکر کن که هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت

واقع شدن را نچشیده

وقتی ماشینت خراب میشود و تو مجبوری برای یافتن کمک مایلها پیاده

بروی : به معلولی فکر کن که دوست دارد یکبار

فرصت راه رفتن داشته باشد

ممکنه احساس بیهودگی کنی و فکر کنی که اصلا برای چی زندگی میکنی

و بپرسی هدف من چیه ؟ شکر گذار باش . در اینجا کسانی هستند که

عمرشان آنقدر کوتاه بوده که فرصت کافی برای زندگی کردن نداشتند

وقتی متوجه موهات که تازه خاکستری شده در آینه میشی : به بیمار

سرطانی فکر کن که آرزو دارد کاش مویی داشت تا به آن رسیدگی کند

ممکنه تصمیم بگیری این مطلب رو برای یک دوست بفرستی : متشکرم از

شما ، ممکنه در مسیر زندگی آنها تاثیری بگذاری که خودت هرگز

نمیدانستی

M.B.M
01-02-2007, 20:07
فاصله تابش خود را بر دیگران تنظیم کن خداوند خورشید را در جایی نهاد که گرم کند ولی نسوزاند

rsz1368
04-02-2007, 18:50
بسم الله الرحمن الرحیم
شکیبایی نهایت خردمندی
وقتی همه اوضاع به هم می ریزد و دل نازکان داد و هوار راه می اندازند و عجولان بر سر و صورت خود خاک می پاشند ، انسان خردمند لب به سکوت می بندد و صبر و شکیبایی پیشه می کند . صبر کردن یعنی کمک گرفتن از زمان برای رسیدن میوه ای که اگر نارس چیده شود تلخ است و چه بسا زهرآگین و سمی . صبور بودن یعنی تحمل همه تهمت ها و نا ملایمتی ها ، یعنی به جان پذیرفتن زخم زبان ها و دشنام ها ، یعنی پذیرفتن از دست دادن عزیزان و قبول کردن تنها سفر کردن و با این همه ساکت ماندن و صبر کردن و هیچ نگفتن !

rsz1368
04-02-2007, 18:52
بسم الله الرحمن الرحیم
پرونده پدر

نامت چه بود ؟
آدم
فرزند ؟
من را نه مادری نه پدری ،بنویس اول یتیم عالم خلقت
محل تولد ؟
بهشت پاک
اینک محل سکونت ؟
زمین خاک
آن چیست بر گرده نهادی ؟
امانت است
قدت ؟
روزی چنان بلند که همسایه خدا ، اینک به قدر سایه بختم به روی خاک
اعضای خانواده ؟
حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک
روز تولدت ؟
در روز جمعه ای ، به گمانم که روز عشق
رنگت ؟
اینک فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه
چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران ، که ببارد ز آسمان
وزنت ؟
نه چنان سبک که پرم در هوای دوست ، نه چنان وزین که نشینم بر این زمین
جنست ؟
نیمی مرا ز خاک ، نیم دگر خدا
شغلت ؟
در کار کشت امیدم ، به روی خاک
شاکی تو؟
خدا
نام وکیل ؟
آن هم خدا
جرمت؟
یک سیب از درخت وسوسه
تنها همین ؟
همین !!!
حکمت ؟
تبعید در زمین
همدست در گناه ؟
حوای آشنا
ترسیده ای ؟
کمی
زچه ؟
که شوم من اسیر خاک
آیا کسی به ملاقاتت آمده ؟
بلی
که ؟
گاهی فقط خدا
داری گلایه ای ؟
دیگر گلایه نه ولی ...
ولی که چه ؟
حکمی چنین ، آن ه به یک گناه !!؟
دلتنگ گشته ای؟
زیاد
برای که ؟
تنها فقط خدا
آورده ای سند ؟
بلی
چه ؟
دو قطره اشک
داری تو ضامنی ؟
بلی
چه کس ؟
تنها کسم خدا
در آخرین دفاع ؟
می خوانمش ، چنان که اجابت کند دعا

M.B.M
04-02-2007, 20:47
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

M.B.M
04-02-2007, 20:48
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

M.B.M
06-02-2007, 19:04
تا مرا نگاه کنی ....!
باران نمی شوم که نگویی: با چه منتی خود را بر شیشه می کوبد تا پنجره را باز کنم و نیم نگاهی بیندازم. ابر می شوم که از نگرانی یک روز بارانی هر لحظه پنجره را بگشایی و مرا در آسمان نگاه کنی...

M.B.M
06-02-2007, 19:05
آرامگاه عشق ....
در بیکران دور در روزگار نور در شهری بی عبور زیر درخت مهر بر روی سنگ گور با جوهر سرشت با دست سرنوشت حرفی نوشته بود: آرامگاه عشق...

M.B.M
06-02-2007, 19:05
بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد. امام حسین (ع)

M.B.M
22-02-2007, 23:11
طوری‎ام نیست
خرد و خمیرم، فقط همین
کم مانده است که بی تو بمیرم!
فقط همین...
از هرچه هست و نیست گذشتم ولی هنوز،
در نزد چشم‏‎های تو گیرم
فقط همین...
با دیدنت زبان دلم بند آمده‎ست
شاعر شدم که لال نمیرم
فقط همین...

M.B.M
22-02-2007, 23:20
گفتي مي خوام بهت بگم همين روزا مسافرم
«بايد برم» براي تو فقط يه حرف ساده بود
کاشکي مي ديدي قلب من به زير پات افتاده بود
شايد گناه تو نبود، شايد که تقصير منه
شايد که اين عاقبتِ اين جوري عاشق شدنه
***
سفر هميشه قصه رفتن و دلتنگيه
به من نگو جدايي هم قسمتي از زندگيه
هميشه يک نفر ميره آدم و تنها مي ذاره
ميره يه دنيا خاطره پشت سرش جا مي ذاره
هميشه يک دل غريب يه گوشه تنها مي مونه
يکي مسافر و يکي اين وره دنيا مي مونه
***
دلم نمياد که بگم به خاطر دلم بمون
اما بدون با رفتنت از تن خستم ميره جون
بمون براي کوچه‌اي که بي تو لبريزه غمه
ابري تر از آسمونش ابراي چشماي منه
***
بمون واسه خونه‌اي که محتاج عطر تن توست
بمون واسه پنجره اي که عاشق ديدن توست!

M.B.M
22-02-2007, 23:21
تو روزی با غمی سنگين ز شهرم کوچ خواهی کرد
و من در پرنيان خاطرات عشق پاک تو به نرمی گريه خواهم کرد.
رفيق نيمه راه من! سفر خوش، خير همراهت؛
تو قدر من ندانستی؛
درون آب ماهی قدر آب کی داند؟!؟
شکسته استخوان داند بهای موميايی را...

M.B.M
22-02-2007, 23:25
حرف های ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی وقت رفتن است.
باز هم همان حکايت هميشگی!
پيش از آنکه با خبر شوی،
لحظه‌ی عزيمت تو نا گزير می شود.
آی...!
اي! دريغ و حسرت هميشگی
نا گهان چقدر زود دير می شود...

M.B.M
22-02-2007, 23:25
او هوايم را داشت
که پياده رو ها ليز و يخبندان بود
بي هوا رفت
بي هوا ماندم
چه هوايش امروز
که پياده روها ليز و يخبندان است
در سرم پيچيده است...

M.B.M
22-02-2007, 23:26
بین بودن و نبودن یه فاصله‌ی کوچولو هست. فکر می کردم اگه نباشی دنيا خراب می شه؛ دیدم نه اگه نباشی، من ناراحتم دنیا راحت زندگی خودشو می کنه.
خیلیا مثل دنیان تو چی؟ اگه نباشم واست فرقی می کنه؟ یا توام......

M.B.M
26-02-2007, 23:18
مي شنوي ؟ اين زمزمه دلتنگ از خيالي دور را ؟
نه .....!
اين صداي بم محزون، اين كسي كه چون من غريب غريبانه بس دلگير مي نالد
نمي دانم شايد از او كه رفت
از او كه شد و باز نيامد
از دل مشغوليهاي من و تو مي خواند
و شايد از من بي تو سخن ساز مي كند
پس چرا چنين خسته ، دلشكسته ، بسته ؟!
تو هم اگر مثل او ياد روزهاي تلخ رفته گرده ات را
تا كرده بود شايد .... شايد همين گونه مي خواندي كه او مي خواند
او كه خاكستر خاطره ها را بر هم مي زند
او كه از قشنگترين، ‌بهترين لحظه هاي رفته
صد سينه سخن دارد
او كه خوانده و مي خواند
آه اي زيباترين !
بي تو خاكسترم ...!

M.B.M
26-02-2007, 23:19
تو را دوست خواهم داشت


با هزار و يک ترفند شاخه گلي مصنوعي را در ميان گلهاي شاداب گلدانت پنهان کردم، و در دفتر خاطراتت نوشتم: «تو را دوست دارم، خواهم داشت تا زماني که آخرين گل پژمرده شود...»

M.B.M
26-02-2007, 23:20
در هر باد طنين صداي تو بود
بر هر خاک رد پاي تو فرو رفته بود
و در هر آب انعکاس سيمايت
در هر آتش گرمي دستانت
آنگاه که من
کوچه به کوچه
خانه به خانه
نشان تو مي خواستم

M.B.M
26-02-2007, 23:20
يک نفر...
يک جايی...
تمام روياهايش لبخند توست
و زمانی که به تو فکر می کنه
احساس می کنه که زندگی واقعا با ارزشه
پس هرگاه احساس تنهايی کردی
اين حقيقت رو به خاطر داشته باش
يک نفر...
يک جايی...
در حال فکر کردن به توست

M.B.M
26-02-2007, 23:21
جهان ساعات خود را با چشمان تو تنظیم می کند (2).


مشکل من با نقد این است
که هر گاه شعری به رنگ سیاه نوشتم
گفتند که آن را از چشمانت رونویسی کرده ام
و با زنان مشکل من این است
که هرگاه رابطه‌ي خود را با تو تکذیب کردم
جرینگ دستبندهایت را
در طنین صدای من شنیدند
و پیراهن خوابت را
آویخته در گنجه‌ي حافظه‌ي من دیدند

* * *

هرگاه که به من تهمت عشق تو میزنند
احساس برتری می کنم
و کنفرانسی مطبوعاتی تشکیل می دهم
تصاویر تو را بر روزنامه نگاران توزیع می کنم
و بر صفحه‌ي تلویزیون ظاهر می شوم
و گل سرخ رسوایی بر چاک پیراهن من است

* * *

عاشقان را می شنیدم
که از دلتنگیهای خود می گفتند
و به آنان می خندیدم
اما هنگامی که به هتل برگشتم
و قهوه ام را در تنهایی خوردم
دانستم چگونه دشنه‌ي شوق در پهلو فرو می رود
و هرگز بیرون نمی شود
کلام را دیگر نرسد که تو را بگوید
کلمات چون اسب چوبین شده اند
شب و روز در پی تو می پویند
و به تو نمی رسند

* * *

مرا به خود عادت مده
مرا به خود عادت مده بانوی من
که پزشک توصیه کرده است
بیش از پنج دقیقه
لبانم را در لبان تو رها نکنم
و بیش از یک دقیقه
در معرض آفتاب سینه ات ننشینم
مبادا که بسوزم

* * *

اگر مردی می شناسی
که بیش از من تو را دوست می دارد
او را به من نشان بده
تا به او تبریک بگویم
و پس از آن، او را بکشم

« نزار قبانی »

M.B.M
26-02-2007, 23:22
جهان ساعات خود را با چشمان تو تنظیم می کند (1).


پیش از اینکه محبوب من شوی
چندین و چند گاهشمار در کار بود
هندیان گاهشمار خود را داشتند
چینیان گاهشمار خود را... پارسیان گاهشمار خود را
مصریان گاهشمار خود را
و از آن پس که محبوبم شدی
شیوه‌ي گفتار مردم این چنین شد
سالِ هزار پیش از چشمان او
سده‌ي دهم پس از چشمان او

* * *

در عشق تو به درجه‌ي تبخیر رسیده ام
و آب دریا بزرگتر از دریا شد
و آب چشم بزرگتر از چشم
و مساحت طعنه
بزرگتر از مساحت گوشت

* * *

بیش از اینت دیگر نمی توانم دوست بدارم
با تو یگانه بیش از این نمی توانم شد
لبهای من دیگر کفایت پوشاندن لبهایت نمی کند
بازوانم دیگر برای طوق انداختن بر پهلو و میان تو کافی نیست
و کلماتی که میدانم... کمتر است بسیار
از شمار خالهایی که تنت را برودری دوزی کرده است

* * *

بیش از این نمی توانم
در بیشه های گیسوانت پیشروی کنم
که از سالها پیش
در روزنامه ها اعلاام کرده اند که من مفقودالاثر شده ام
و تا اطلاع ثانوی
همچنان در آن بیشه های شگفت...
من مفقودالاثر هستم

« نزار قبانی »

M.B.M
26-02-2007, 23:32
زهر شيرين


بسي گفتند:«دل از عشق برگير!»
«كه نيرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولي ما دل به او بستيم و ديديم
كه او زهر است، اما... نوش‌داروست.
***
چه غم دارم كه اين زهر تب‏آلود
تنم را در جدايي مي‏گدازد
از آن شادم كه در هنگامه درد
غمي شيرين دلم را مي‏نوازد.
***
اگر مرگم به نامردي نگيرد:
مرا مهر تو در دل جاوداني‏ست.
وگر عمرم به ناكامي سَرآيد،
تو را دارم، كه مرگم زندگاني‏ست.
ابر و كوچه، فريدون مشيري

M.B.M
25-03-2007, 21:16
لحظه خداحافظي نزديک است


همه در خواب هستند
اصلاً انگار همه كمبود خواب دارند
چه مردمان بي خيالي
پس زمان چه مي شود؟!
كاش مي شد آن را به عقب راند
بياييد بيدار باشيم
ولي افسوس خيلي دير است
لحظه‌ي خداحافظي نزديك است.

M.B.M
25-03-2007, 21:17
مي روم تا که به دريا برسم


من به رودی مانم، می روم تا که به دريا برسم
من خزان را ديدم؛ با پيامی بر لب
که به نزد گل سرخی می برد
من در آن نزديکی، يک کبوتر ديدم
که هنوز منتظر آمدن جفتش بود
کودکی را ديدم؛ روی يک تخته سنگ
می نوشت:«آسمان مال من است.»
من به راهم ديدم، گور سردی که بر آن
دختری خم شده بود و قصه می گفت
ز شبهای فراق.
من شبی را ديدم، پر از روشنی
اما به يک روزنه می برد هجوم
من صدايی ديدم،گم شده بود
در آن سوی فضا.
من پسرکی را ديدم
آب می خورد از آبشخور اسب
من کلاغی ديدم،که ميان همه بودن ها
چشم بر نان يتيمی داشت
و به آگاهی من می خنديد....
من نديدم که کسی،
دست نوازش بکشد بر سر کودک شرم.
من نديدم که کسی، روی ادراک فضا راه رود
من نديدم که کسی، دست در آب کند
قلب خود را شويد.
من نديدم که کسی پاکيزگی و پاکی دهد
عاشقی را بچشد،
سادگی را فهمد
من فقط می دانم
من به رودی مانم
می روم تا که به دريا برسم.

M.B.M
25-03-2007, 21:18
وقتي كه...


وقتي كه ديگر نبود،

من به بودنش نيازمند شدم.

وقتي كه ديگر رفت،

من به انتظار آمدنش نشستم.

وقتي كه ديگر نمي توانست مرا دوست بدارد،

من او را دوست داشتم.

وقتي كه او تمام كرد،

من شروع كردم.

وقتي كه او تمام شد،

من آغاز شدم.

و چه سخت است،

تنها متولد شدن،

مثل تنها زندگي كردن است،

مثل تنها مردن است.

«دكتر علي شريعتي»

M.B.M
31-03-2007, 20:38
نيايش در سکوت


ای حضور مقدس خاموش! در خاموشی سوی «تو» می آیم. سکوت طریق ستایش من است و نیایش من. «تو» صدای سکوت را می شنوی و پاسخ می دهی: "خاموش، خاموش خاموش". و "آنگاه آرامش آرامش آرامش". آمین!
جی.پی.وسوانی

M.B.M
31-03-2007, 20:39
اگر تنها ترين تنهاها شوم، باز خدا هست


او جانشين همه‌ي نداشتن هاست. نفرين و آفرين ها بي‌ثمر است. اگر تمامي گرگ ها هار شوند و از آسمان، هول و كينه بر سرم بارد، تو مهربان جاودان من هستي.

M.B.M
31-03-2007, 20:40
پروردگارا !...


پروردگارا! نه در سوداري نام داريم و نه در دل آرزوي قصر طلا.
با دلي خوش... تني سالم... و سري سلامت و با چند سبد گل محبت، ما را به آروزي هميشگي خود برسان.
پروردگارا!
مگذار که آبرويمان، به خاک خفت فرو ريزد و پرده‌ي حرمتمان با چنگال «نياز» دريده گردد.
و تو يا همصحبت و هموطنم!
گر فاصله‌اي هست ميان من و تو
بردار به لبخندي
بردار به پيغامي

M.B.M
31-03-2007, 20:41
پروردگارا


پروردگارا به من آرامش بده تا بپذيرم آنچه را نمي‌توانم تغيير دهم.
دليري ده تا تغيير دهم آنچه را مي‌توانم تغيير دهم.
بينش ده تا تفاوت اين دو را بدانم.
مرا فهم ده تا متوقع نباشم که دنيا و مردم آن مطابق ميل من رفتار کنند.

M.B.M
31-03-2007, 20:42
عشق دروغي بيش نيست


می گفت عاشقم، دوستش دارم و بدون او هيچم و برای او زنده هستم...
او رفت و تنها ماند ....
زندگی کرد و معشوق را فراموش کرد...
از او پرسیدم از عشق چه می دانی؟ برایم از عشق بگو....
گفت: عشق اتفاق است بايد بشينی تا بیفتد!!!
گفت: عشق آسودگيست، خيال است... خيالی خوش...
گفت: ماندن است ....فرو رفتن در خود است....
گفت: خواستن و گرفتن و برای خود کردن است....
گفت: عشق ساده ست، همين جاست دم دست و دنيا پر شده از عشقهای زود....
گفت: عشق دروغی بیش نیست....

WooKMaN
31-03-2007, 20:50
M.B.M جان مرسی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] خداییش این تاپیکت خیلی باحاله [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] آدم رو اروم میکنه ...:27:

snow chem
05-04-2007, 01:36
كاش غربتت پايان ميگرفت
كاش بودى و درميافتى
غم دورى تومرا ذره ذره آب كرد
كاش شكوفه هاى يادت پرپر نشوند
كاش پايان سخن پايان من باشد ولى
پايان من امتداد لحظه هاى جارى متن تو باشد... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow chem
05-04-2007, 01:37
کاش مى آمدى اما...
نشانى از آمدنت نيست...
دروغ نمى گويم آرى...!
دلتنگت شده ام [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow chem
05-04-2007, 01:42
آنهايى كه باتو خنديده اندممكن است تورا فراموش كنند ؛
ولى ...
آنهايى كه باتو گريه كرده اند هرگز تورا از ياد نخواهند برد ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow chem
05-04-2007, 01:44
آلبرت انيشتين ميگه :
عشق مثله يه ساعت شنى مى مونه ،
همزمان که قلبت رو پر ميکنه
عقلت رو خالى ميکنه .

ولى من خودم شخصا اصلا اين حرف رو قبول ندارم! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow chem
05-04-2007, 01:44
خوشبختى به كسانى روى مى آورد كه براى خوشبخت كردن ديگران مى كوشند ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow chem
05-04-2007, 01:45
مترسك رو دوست ندارم ،
چون پرنده ها رو مى ترسونه ؛
ولى دوسش دارم چون ميتونه تنهايى من رو درك كنه ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

snow chem
05-04-2007, 01:46
فاصله با آرزو هاى ما چه کرد... کاش مى شد در عاشقى هم توبه کرد ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

M.B.M
08-04-2007, 08:22
M.B.M جان مرسی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] خداییش این تاپیکت خیلی باحاله [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] آدم رو اروم میکنه ...:27:

WooKMaN جان لطف داری ممنون:11:

M.B.M
08-04-2007, 08:24
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ای ز عشقت این دل دیوانه خوش
جان و دردت هر دو در یک خانه خوش

گر وصال است از تو قسمم گر فراق
هست هر دو بر من دیوانه خوش

من چنان در عشق غرقم کز توام
هم غرامت هست و هم شکرانه خوش

دل بسی افسانه‌ی وصل تو گفت
تا که شد در خواب ازین افسانه خوش

گر تو ای دل عاشقی پروانه‌وار
از سر جان درگذر مردانه خوش

نه که جان درباختن کار تو نیست
جان فشاندن هست از پروانه خوش

قرب سلطان جوی و پروانه مجوی
روستایی باشد از پروانه خوش

گر تو مرد آشنایی چون شوی
از شرابی همچو آن بیگانه خوش

هر که صد دریا ندارد حوصله
تا ابد گردد به یک پیمانه خوش

مرد این ره آن زمانی کز دو کون
مفلسی باشی درین ویرانه خوش

تو از آن مرغان مدان عطار را
کز دو عالم آیدش یک دانه خوش

عطار

M.B.M
08-04-2007, 08:25
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

وقتي سرم براي خطر درد مي‌کند
حتا غزل مرا زخودش طرد مي‌کند

من نيز آتش دلم اي مهربان من
دم‌سردي تو گاه مرا سرد مي‌کند

حواي من ! بخند که لبخند با دلم
کاري که سيب با پدرم کرد مي‌کند

گفتي که مرد باش! رهاکن مرا! برو !
اين کار را نه‌مرد که نامرد مي‌کند

باورکن اي ستاره‌ي من رفتنت مرا
در کوچه‌هاي خاطره شب‌گرد مي‌کند

تنها نه تيشه با سر فرهاد آشناست
من هم سرم براي خطر درد مي‌کند

حسين حاج‌هاشمي

M.B.M
08-04-2007, 08:26
پرنده ها
به تماشای بادها رفتند
شکوفه ها
به تماشای آب های سفید
زمین عریان مانده است و
باغ های گمان
و یاد مهر تو
ای مهربان تر از خورشید ...

م.آزاد

M.B.M
14-04-2007, 08:24
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل دیوانه‌ی من قابل زنجیر نبود
ورنه کوتاهی از آن زلف گره گیر نبود

دوش با طره‌اش از تیرگی بخت مرا
گله‌ای بود ولی قدرت تقریر نبود

عشق می‌گفتم و می‌سوختم از آتش عشق
که در این مساله‌ام فرصت تفسیر نبود

کی جهان سوختی از عشق جهان سوز اگر
در جهان جلوه‌ی آن حسن جهان گیر نبود

بس که سرگرم به نظاره‌ی قاتل بودم
هیچ آگاهیم از ضربت شمشیر نبود

یارب این صید فکن کیست که نخجیرش را
خون دل می‌شد و دل با خبر از تیر نبود

نازم آن شست کمان‌کش که به جز پیکانش
خواهشی در دل خون گشته‌ی نخجیر نبود

با غمش گر نکنم صبر، فروغی چه کنم
که جز این قسمتم از عالم تقدیر نبود

فروغی بسطامی

M.B.M
14-04-2007, 08:25
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر

بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر

بقهر از من فکندی دل بیک دیدار مهرویا

چنان چون حیدر کرار در ان حصن خیبر بر

تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم بتابد بر

غم عشقت نه بس باشد جفا بنهادی از بر بر

تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی

ز زلفت برفتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر

ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبو ل دارم

که هر گز سود نکند کس بمعشوق ستمگر بر

اگر خواهی که خوبانرا بروری خود به عجز آری

یکی رخسار خوبت را بدان خوبان برابر بر

ایا موذ ن بکار و حا ل عا شق گر خبر داری

سحر گاها ن نگاه کن تو بدان الله اکبر بر

مدارای ( بنت کعب ) اندوه که یار از تو جدا ماند

رسن گرچه دراز آید گذ ردارد به چنبر بر

ر ا بعه بلخی

M.B.M
22-05-2007, 20:19
از عاشقى گر در دلت سوزى نهان است


اندوه عشقت در دلم آتشفشان است


گر در دلت صدها نشانى از وفا هست


اى نازنين ما را وفا نام و نشان است


گر گوشه چشمى به اين دلخسته دارى


زيبا، عجب اين قلب محزون مهربان است


گر اهل دردى من سرا پا انتظارم


گر مرد راهى،ياعلى،


اما بگويم


پاييزم و رنگ دلم رنگ خزان است

M.B.M
22-05-2007, 20:20
عشق ويران كردن خويشتن است.
عشق دق الباب نمی كند
مودب نيست
حرف شنو نيست
درس خوانده نيست
درويش نيست
حسابگر نيست
مطيع نيست
عشق ديواررا باور نمی كند
كوه را باور نمی كند
زخم دهان باز كرده را باور نمی كند
مرگ را باور نمی كند
عشق تنها یار را باور دارد

M.B.M
22-05-2007, 20:28
هر ثانیه این زندگی که رد میشه و میگذره
گفتن دوستت دارم ها لحظه لحظه مشگل تره
عمر جوونی ما خیلی کوتاه
اگه عاشق نباشی عمرت تباه

M.B.M
22-05-2007, 20:29
عشق اولین عشق آخرین معنای بودن
سیبی را از باغ بهشت از شاخه چیدن

M.B.M
01-06-2007, 22:50
شبي در شب ترين شبها، تو ماهم مي شوي آيا
تو تسليم تماشاي نگاهم مي شوي آيا
شبيه يك پرنده، خيس از باران كه مي آيم
تو با دستان پر مهرت، پناهم مي شوي آيا
پس از طي كردن فرسنگها راهي كه مي داني
كنار خستگيها، تكيه گاهم مي شوي آيا
شناكردن ميان خاك را بد من بلد هستم
تو اقيانوس موج آماج راهم مي شوي آيا
نگاه ناشيانه من به هستي داشتم عمري
تو تصحيح تمام اشتباهم مي شوي آيا
اگر بي روز و بي تقويم ماندم من
به و صل فصلهايت، سال و ماهم مي شوي آيا
براي دوستم داري گواهت بوده ام عمري
براي دوستت دارم گواهم مي شوي آيا
شب افسانه اي با تو طلوع تازه اي دارد
تو در صبح اساطيري پگا هم مي شوي آيا
صبور و ساده اي اما، عميق و ژرف، عشق من
براي حرف نجوا، نعره چاهم مي شوي آيا
پس از صد سال ا گر بد ترجمه كردي نگاهم را
به پاس اشكهايم عذر خواهم مي شوي آيا
تو شيرينتر از آن هستي كه شادابيت كم گردد
و از خود تلخ مي پرسم تباهم مي شوي آيا؟؟؟؟؟؟

M.B.M
01-06-2007, 22:51
محبوب من بيا
تا اشتياق بانگ تو در جان خسته ام
شور و نشاط عشق بر انگيزد
«حميد مصدق»

M.B.M
01-06-2007, 22:52
دل من تنها بود
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند يک جا
به کجا؟
معلوم است
به در خانه ي تو
دل من عادت داشت
که بماند آن جا
پشت يک پرده تور
که تو هر روز آن را
به کناري بزني
دل من ساکن ديوار و دري
که تو هر روز از آن مي گذري
دل من ساکن دستان تو بود
دل من گوشه يک باغچه بود
که تو هر روز به آن مي نگري
دل من را ديدي؟
ساکن کفش تو بود...
يادت هست؟

talot
02-06-2007, 15:04
ای دیروز من! ای گذشته من! ایا فردای دور دست باز خواهی گشت تا تو را واخواست کنم.

اگر قلب تو دوزخی باشد ، چگونه انتظار داری که در دستهایت گل شکوفه کند.

هیچ کس را سبک مغز بر نشمار، زیرا ما به راستی نه خردمندیم و نه سبک مغز. ما برگهای سبز در خت سبز زندگی هستیم و زندگی بی تردید در فراسوی خرد و سبک مغزی جای دارد.

فعلا اینا رو داشته باشید تا بعد

rsz1368
02-06-2007, 17:57
کوچه
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جم وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاره پیچید
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دس بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاه دگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چو کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
خذر از عشق ندانم ، نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت...
اشک در چشم و تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که :دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم نه رمیدم
رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزدره خبر هم...
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم...
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
(فریدون مشیری)

rsz1368
10-06-2007, 17:51
بسم الله الرحمن الرحیم
پرونده پدر

نامت چه بود ؟
آدم
فرزند ؟
من را نه مادری نه پدری ،بنویس اول یتیم عالم خلقت
محل تولد ؟
بهشت پاک
اینک محل سکونت ؟
زمین خاک
آن چیست بر گرده نهادی ؟
امانت است
قدت ؟
روزی چنان بلند که همسایه خدا ، اینک به قدر سایه بختم به روی خاک
اعضای خانواده ؟
حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک
روز تولدت ؟
در روز جمعه ای ، به گمانم که روز عشق
رنگت ؟
اینک فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه
چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران ، که ببارد ز آسمان
وزنت ؟
نه چنان سبک که پرم در هوای دوست ، نه چنان وزین که نشینم بر این زمین
جنست ؟
نیمی مرا ز خاک ، نیم دگر خدا
شغلت ؟
در کار کشت امیدم ، به روی خاک
شاکی تو؟
خدا
نام وکیل ؟
آن هم خدا
جرمت؟
یک سیب از درخت وسوسه
تنها همین ؟
همین !!!
حکمت ؟
تبعید در زمین
همدست در گناه ؟
حوای آشنا
ترسیده ای ؟
کمی
زچه ؟
که شوم من اسیر خاک
آیا کسی به ملاقاتت آمده ؟
بلی
که ؟
گاهی فقط خدا
داری گلایه ای ؟
دیگر گلایه نه ولی ...
ولی که چه ؟
حکمی چنین ، آن ه به یک گناه !!؟
دلتنگ گشته ای؟
زیاد
برای که ؟
تنها فقط خدا
آورده ای سند ؟
بلی
چه ؟
دو قطره اشک
داری تو ضامنی ؟
بلی
چه کس ؟
تنها کسم خدا
در آخرین دفاع ؟
می خوانمش ، چنان که اجابت کند دعا
85/3/7

sensil
31-07-2007, 08:48
جنست ؟
نیمی مرا ز خاک ، نیم دگر خدا

اين تيكش واقعاً عالي بود

talot
31-07-2007, 13:35
حوصله کنید!
می خواهم فقط مضمون گریه های شما را ادامه دهم،
با من می آیید!؟
ما به خودمان مربوطیم،
پشت سرمان حرف است،هوای بد است،حدیث است
ما از پی ردپای باد نرفته ایم،نمی رویم.
ما دوست داریم،
علاقه داریم.
می رویم کنج یک جای دور،
رویاهامون را یواشکی برای هم
شبیه ترانه می خوانیم.
ما به خودمان مربوطیم
ما زیر باران نشسته ایم
طوری که شما فکر می کنید
ما داریم رو به دریا گریه می کنیم.

talot
31-07-2007, 13:36
میان خورشیدهای همیشه
زیبایی تو لنگری ست -
خورشیدی که از سپیده دم همه ستارگان
بی نیازم می کند.
نگاه ات شکست ستمگری ست -
نگاهی که عریانی روح مرا
از مهر جامه ئی کرد،
بدان سان که کنون ام
شب بی روزن هرگز
چنان نماید که کنایتی طنز آلود بوده است.

و چشمان ات با من گفتند
که فردا روز دیگزی ست -
آنک چشمانی که خمیرمایه ی مهر است!
وینک مهر تو :
نبرد افزاری تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم.
---
آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم.
به جز عزیمت نا به هنگام ام گزیری نبود
چنین انگاشته بودم.
آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود.
----
میان آفتاب های همیشه
زیبایی تو
لنگری ست -

نگاه ات
شکست ستمگری ست -

و چشمان ات با من گفتند
که فردا روز دیگزی ست.

M.B.M
12-08-2007, 23:07
من عاشقم

رفتن دليل نبودن نيست
در آسمان تو پرواز مي کنم
عصري غمگين و غروبي غمگين تر در پيش
من بيزار از خود و از کرده خويش
دل نامهربانم را به دوش
مي کشم تا آنسوي مرزهاي انزوا
پنهانش مي کنم.
تو باور نکن
اما
من عاشقم
رفتن دليل نبودن نيست
در غروب آسمان تو شايد
در شب خويش چگونه بي تو گم شوم ؟
تو را تا فردا تا سپيده با خود خواهم برد
با ياد تو و با عشق تو خواهم مرد
تو باور نکن اما من عاشقم ...

M.B.M
12-08-2007, 23:08
چشم انتظاري

آه، چه شبها که سکوت فراق
از پشت پرده هاي سياه عيان مي شد
چشم ستاره شد و نور ماه
درهم شد و محو شد و نهان مي شد
گويي که آن سياه آسمان
نسيم مست با او در مدارا بود
هنوز آنشب نگاه خسته اي
ببام خانه هاي شهر پيدا بود
افق خاليست اما من پر از از ابرم
درختي در کنار راه مي رويد
در ان سوي چشم انتظاريها
درختي در کنارم راه مي پويد
امشب ستاره ها هم در من چکيده اند
امشب به سوي توست دست نيايشم
امشب به پارسايي تو دل نهاده ام
امشب صفاي عشقم و گرماي آتشم
نام تو بر لوح قلبم نقش بسته است
اين خاتم وجود من ارزاني تو باد
دانم اگر چه پيشکشي بي ارزش است

M.B.M
12-08-2007, 23:08
آري دوستت دارم

تو را مانند گلهاي بهاري دوست دارم
عشق جانسوز تو را با بي قراري دوست دارم
نغمه شاد تو را خوشتر ز آواز قناري
اي پرستوي ز بام من فراري دوست دارم
تا تو مي خندي به رويم با دو چشم مست وحشي
زندگي را با همه بي اعتباري دوست دارم
گريه با من الفت ديرينه دارد در غريبي
مرغ بارانم که دائم اشکباري دوست دارم
گر بپرسي دوستم داري هزاران سال ديگر
با زبان شعري گويم آري دوستت دارم

M.B.M
12-08-2007, 23:09
دوست داشتن

آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست

snow chem
14-08-2007, 20:08
بدادم برس اى اشک
دلم خيلى گرفته
نگو از دورى کي
نپرس از چي گرفته
منو دريغ يک خوب
به ويروني کشونده
عزيزمه تا وقتي
نفس تو سينه مونده
تواين تنهايي تلخ
من و يک عالمه ياد
نشسته روبرويم
کسي که رفته بر باد
کسي که عاشقانه
به عشقش پشت پازد
براي بودن من
به خود رنگ فنا زد

snow chem
14-08-2007, 20:10
چه درديه خدايا نخواستن اما رفتن
براي اون که سايه اش هميشه روسر من
کسي که وقت رفتن
دوباره عاشقم کرد
منو اباد کرد و
خودش ويرون شد از درد
بدادم برس اي اشک
دلم خيلي گرفته
نگو از دوري کي
نپرس از چي گرفته
به آتش تن زد و رفت تا من اينجا نسوزم
با رفتنش نرفته تو خونمه هنوزم
هنوز سالار خونه اس پناه منه دستاش
سرم رو شونه هاشه رو گونمه نفس هاش
بدادم برس اي اشک

M.B.M
23-09-2007, 12:37
سه چيز در زندگي هيچگاه باز نمي گردند:
زمان،
کلمات
و
موقعيت ها.
سه چيز در زندگي هيچگاه نبايد از دست بروند:
آرامش،
امید
و
صداقت.
سه چيز در زندگي هيچگاه قطعي نيستند:
رؤيا ها ،
موفقيت
و
شانس .
سه چيز در زندگي از با ارزش ترين ها هستند:
عشق،
اعتماد به نفس
و
دوستان

M.B.M
23-09-2007, 12:39
نميدونم شما هم خبر دارين هر سال اين موقع چه فاجعه اي رخ ميده يا نه؟!
تا وقتي كه درخت و برگ پيش تابستونن، عاشقانه زندگيشون رو ميكنن...اما همين كه سر و كله ي پاييز پيدا ميشه، باد خزون مدام به پرُ پاي برگ بي گناه ميپيچه و زير گوشش اينقدر ميخونه تا اونو از راه بدر كنه! ...برگ هم كه گول خورده، رنگ سبزش رو ميبازه و رنگ زردِ گناه سراسر ِ وجودش رو فرا ميگيره...درخت تحمل ديدن اين خيانت رو نداره، برا همین برگ رو از خودش ميرونه!...حالا برگ غرق بوسه هاي باد شده و تو آسمونا پرواز ميكنه، غافل از اينكه تا چند لحظه ي ديگه باد اونو رها ميكنه!... برگِ تنها که جايي رو نداره، كنار كوچه كز ميكنه و چشم به آسمون ميدوزه....حالاست كه ياد گذشته عذابش ميده!....ياد روزايي كه كوچه زير سايه ي تنش بود، روزايي كه درخت مهربون و عاشق مست عطر نفسش بود

M.B.M
23-09-2007, 12:40
بعد از خدا پیامهای توست
که تنهایی را از من دور می کند
که از دریای آگاهی کمتر فاصله بگیرم.

M.B.M
23-09-2007, 12:42
...........

اید ان روزی که مهمانت شوم

کاش مهمانم کنی

شوق دیدار تو در جان و دلم

میشود یادم کنی؟؟

میشود گویم سخنها

با تودلبر با تمنا

یاد ان ایام شیرین

یاد ان سیمای چون ماه

خاطراتی همچو رویا

نغمه هایی عاشقانه

در کلام جان نوارت

یا د ان جام و پیاله

یاد ان چشمان مستت

یاد ان جام شرابت

میگساریهای نابت

مست میکردی مرا

از شراب ان نگاهت

گرچه رفتی از نگاهم

مانده ای اندر خیالم

غرق رویای تو ام

در تمنای تو ام

خسته ام ای یار دیرین

از ریا ومکر و از کین

دوستیهای ددانه

عشقهای ظاهرانه

قلبهای پر زنفرت

کم شده عشق و صداقت

کو نشانی از محبت

.....................

هیچ کس مثل تو نیست

هیچ یاری چون تو نیست

تاقتم کم گشته است

میشود یادم کنی

نیک مهمانم کنی؟؟؟؟

گرچه رسوای زمانم

بیوفایی بی مثالم

بعد هجرت دل شده تار

گشته ام تنها و بیمار

غرق در این باتلاقم

میشود دستم بگیری؟؟

یا بری بر اسمانم؟؟

یاد ت اید لحظه ای را

عهد کردی با دلم

شاد گردانی دل غمدیده را

باز ایی ومرا با خود بری

میهمان بر اسمانم میکنی

از غم و غصه رهایم میکنی

سخت مشتاق تو ام

در تمنای تو ام

کاش میهمانم کنی

کاش میهمانم کنی