مشاهده نسخه کامل
: دوست داشتني ها
تفاوت حماقت و نبوغ در این است که نبوغ محدودیت دارد...
اين گونه زندگي کنيم :
ساده اما زيبا ، مصمم اما بي خيال ، متواضع اما سربلند ،مهربان اما جدي ، سبز اما بي ريا ،عاشق اما عاقل ...
+ مردان بزرگ اراده دارند و مردان کوچک آرزو ....
بسيار کمتر از آنچه ميدانيم، مي انديشيم؛ بسيار کمتر از آنچه دوست داريم ، ميدانيم؛ بسيار کمتر از آنچه بايد دوست داشته باشيم ، دوست ميداريم و در حد دقيق ، بسيار کمتر از آنيم که هستيم ....
مثل رود باش ، مثل خورشید باش ، مثل شب باش ، مثل مرگ باش ، مثل خاک باش ، مثل دریا باش ، مثل آینه باش ....
برگ در انتهاي زوال مي افتد و ميوه در ابتداي کمال … بنگر که چگونه مي افتي ؟!...
زندگی دو نیمه است ، اولی در انتظار نیمه دوم ، نیمه دوم در انتظار نیمه اول ...
منتظر باش اما معطل نشو ، تحمل کن اما توقف نکن ، قاطع باش اما لجباز نباش ،صريح باش اما گستاخ نباش ، بگو آره اما نگو حتماً ، بگو نه ولي نگو ابداً ( اين يعني همه چي باش و هيچي نباش ) ...
رفتن حتما به رسیدن ختم نمیشه ولی برای رسیدن راهی به جز رفتن نیست
Love is the one thing that still stands when all else has fallen
زماني که همه چيز افتاده است عشق آن چيزي است که بر پا مي ماند
زندگي آنچه که زيسته ايم نيست بلکه خاطراتي است که از گذشته داريم ....
هيچ وقت مغرور نشو ، برگ ها وقتي مي ريزند که فکر مي کنند طلا شده اند...
اگر صدايم کنی ،شادمانه بال ميگشايم
غصه هايم را در سبدی ميريزم و پشت در ميگذارم .
آنگاه به آسمان خيره ميشوم تا فرشته ها
از پله های ستاره پايين بيايند و مرا با خود ببرند .
اگر همه درختان مال من بودنددفتر هايی گرد مياوردم
هر درخت دفتری و هر دفتری پر از عاشقانه های من برای تو ...
اگر همه پنجره ها حتی در دورترين نقطه اين کره خاکی مال من باشند ،
از قاب رنگين و تازه يا رنگ و رو رفته آنها فقط تو را نگاه ميکنم
و جز تو هيچ کس و هيچ چيز را به چشمهايم راه نميدهم ...
اگر به قامت کلماتی که بسويت ميفرستم نگاه کنی قيامت را خواهی ديد ،
کلماتی را که رنگ و بوی بهشت ميدهند ميدانم که به قله ات نخواهم رسيد ..
من برای اينکه بدانم چگونه دوستت داشته باشم سالها در کنار آفتابگردانها درس خوانده ام و
برای اينکه بدانم چگونه به تو برسم سالها
در کنار شنهای ساحل نشسته ام و پيوستن اولين قطره به دريا را تماشاکرده ام ...
ای خورشيد دست نيافتنی من ! باور کن به چشمهايت ايمان دارم
واگر چشم در چشمهايم بدوزی از هزار شمعِ زيارتگاه روشن تر ميشوم ...
برگرفته از وبلاگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نقیض یک قضیه صادق یک قضیه کاذب است، اما نقیض یک حقیقت ژرف گاهی حقیقت ژرف دیگری است....
بسیاری از مردم مانند واگن های قطارند . آنها با اراده خود نمی توانند کاری را انجام دهند ، باید به کار کشانده شوند.فقط عده کمی مانند لکوموتیو هستند که هم قادرند با اراده و اختیار خود کار کنند و هم دیگران را به کار وادارنمایند ...
انسان نقطه ای است بین دو بی نهایت . بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته ....
زندگي مثل يك پيانوست . همان چيزي را مي شنوي كه مي نوازي...
خرسند شديم از اين كه امروز
رنگي دگر است، نه رنگ ديروز
تا شب نشده، رنگ دگر شد
گفتند از اين نكته، هزار نكته بياموز
فرياد زديم كه چرخ گردون
ليلا تو را نداده اي به مجنون
فرياد بر آمد آن كه، خاموش
كم داد اگر، نگيرد افزون
خاموش شديم و در خموشي
رفتيم سراغ مي فروشي
فرياد زديم دواي ما كو
گويند دواست، باده نوشي
هشيار نشد مگر كه مدهوش
اين بار گران بگيرم از دوش
آرام كنار گوش ما گفت
اين بار گران تو مفت مفروش
از خود به كجا شوي تو پنهان
از خود به كجا شوي گريزان
بيداري دل چنين مخوابان
سخت امده است
مبخش آسان
هشيار شديم از اين كه هستيم
رفتيم و در ميكده بستيم
با خود به سخن چنين نشستيم
ما باده نخورده ايم و مستيم
مسجد، سر راه از آن گذشتيم
بر روي درش چنين نوشتيم
در ميكده هم خداي بيني
با مرد خدا اگر نشيني
فعلا تا چمعه
دوست داشتن بهترين شکل مالکيت است و مالکيت بدترين شکل دوست داشتن...
به هم رسيدن شروع است با هم ماندن پيشرفت است با هم كاركردن موفقيت است...
خوب چطور بود؟
منبع /sina.cwhnetworks.
انسان به چیزهایی نیاز دارد که به آنها بچسبد. . انسان به اتفاقات دروغین نیاز دارد چون حقیقت او را تغییر میدهد و واقعیت خطرناک است. او به چیزهایی نیاز دارد که تنها واقعیت را ببیند اما در عین حال واقعیت نباشد. آن زمان میتواند از انجام امور لذت ببرد و همچنان انسان قبلی باقی بماند. نتایج باعث نفوذ نمیشود بلکه تنها صورت میگیرد پس خطری انسان را تهدید نمیکند. داشتن چنین ابزاری درست همانند در اختیار داشتن یک دیوار شیشه ایست که در مقابل حوادث به دور خود می بندیم همه اتفاقات قابل رویت است اما تاثیری به درون نخواهد داشت...
اومدیم خیر سرمون فعال شیم ...بیش فعالی عایدمون شدو 300 تومن خرج بر روی دستان مبارک افتاد ... الانم از کافبی نت ان میم ..واقعا نم یدونم چیکار کنم . ام بی ام جان خوبی بدی از ما دیدی ببخش ..فک کنم تا هزاره ی بعدی این ورا سرو کلم پیدا نشه :گریه شدید:
snow chem
28-09-2006, 01:43
شيشه ى دل را شکستن احتياجش سنگ نيست ؛ دل خسته با نگاهى سرد پرپر مى شود !
snow chem
28-09-2006, 01:45
آدم ها مثل كتاب ها هستند: بعضى از آدم ها ترجمه شده اند ، بعضى ها تفسير مى شوند . بعضى ها تجديد چاپ مى گردند ، بعضى ها هم فتوكپى آدم هاى ديگرند . بعضى ها قيمت روى جلد دارند و عده اى با چند درصد تخفيف به فروش مى رسند . بعضى از اونها نمايشنامه اند و در چند پرده نوشته و اجرا مى شوند . بعضى فقط جدول سرگرمى و عده اى معلومات عمومى اند . بعضى آدم ها خط خوردگى دارند و بعضى ها هم غلط چاپى فراوان . از روى بعضى آدم ها بايد مشق نوشت و از روى عده اى جريمه ...
snow chem
28-09-2006, 01:46
شهادت پايان نيست. آغاز است، تولدى ديگر است در جهانى فراتر از آنكه عقل زمينى به ساحت قدس آن راه يابد. تولد ستارهاى است كه پرتو نورش عرصه زمان را در مىنوردد و زمين را به رب الارباب اشراق مىبخشد .
snow chem
28-09-2006, 01:48
در گذرگاه زمان, خيمه شب بازى دهر با همه تلخى و شيرينى خود مى گذرد . عشق ها مى ميرند , رنگ ها رنگ دگر مى گيرند و فقط خاطره هاست که چه شيرين و چه تلخ دست نا خورده به جا مى ماند !!! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
snow chem
28-09-2006, 01:52
سلام
M.B.M و Master عزيزم
متناتون خيليييييييى قشنگ و دلنشينن . اميدوارم همين طور ادامه بدين و خسته نشين . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با اجازه تون متنهاتون رو براى خودم كپى كردم و اگه اجازه بدين ، گاهى بعضياشون رو تو وبلاگم بذارم ؟! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
snow chem جان ممنون از لطفت
آقا Master جا خالي نكني بازم منتظر مطالب دوست داشتني هستيم
رفتی از یادم دیگه واسه همیشه
دل من دیگه برات تنگ نمیشه
ولی اینو بدون دیگه واسه همیشه
با رفتنت دنیا دیگه تموم نمیشه
تا كه بوديم نبوديم كسي
كشت ما را غم بي هم نفسي
تا كه رفتيم همه يار شدند
خفته ايم و همه بيدار شدند
قدر آيينه بدانيم تا هست
نه در آن وقت كه اقبال شكست
بياييد آنقدر تلاش كنيم كه وقتي به پايان راه رسيديم، حتي اگر تقدير و سرنوشت زندگي را در خلاف جهت موفقيت ما رقم زد، بتوانيم با صداي بلند بگوييم : من آنچه در توان داشتم انجام دادم
آدم را به جرم خوردن سيب از بهشت راندن،
اما چه باك،
حوا خود بهشت بود !
حسب حالی ننوشتی و شد ايامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پيغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانيم رسيد
هم مگر پيش نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عيش نگه دار و بزن جامی چند
قند آميخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند برآميز به دشنامی چند
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
عيب می جمله چو گفتی هنرش نيز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
ای گدايان خرابات خدا يار شماست
چشم انعام مداريد ز انعامی چند
پير ميخانه چه خوش گفت به دردی کش خويش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
اينجا دلي به جرم تپيدن اسير شد
پروانه اي به جرم پريدن اسير شد
در خانه اي كه حرف مرا كس نميشنيد
يك قاصدك به جرم شنيدن اسير شد
حتي ته همه بن بست هاي شهر
بيجاره باد كه به جرم وزيدن اسير شد
در كوچه هاي كرم زده ي شهر بي كسي
يك سيب كال به جرم رسيدن اسير شد
در شهر ما هميشه كسوف است آسمان
افسوس شب به جرم نديدن اسير شد
آنجا غمي به حكم سياهي رها شده
اينجا دلي به جرم تپيدن اسير شد
امير سنجري
دل آدما به اندازه حرفاشون بزرگ نيست،
اما اگه حرفاشون از دل باشه ميتونه بزرگترين آدما رو بسازه!
نمي دانم چگونه خوابيدي، وقتي دلي نگرانت بود. نمي دانم چگونه رفتي، درحالي كه دلي شكسته بود و تو را صدا مي زد.
اشکهایم را پاک نمی کنم. می خواهم برگردی تا ببینی دوستی ام را که از جنس اشک و باران است ...
همیشه غمگین ترین و رنج آورترین لحظات زندگی آدم توسط همون
کسی ساخته میشه که شیرین ترین و به یاد ماندنی ترین لحظات را
برای آدم ساخته.....و این خیلی درد ناکه.........
برخي براي از قافله عقب نماندن ازدواج ميكنند، بعد كه ازدواج كردند متوجه ميشوند كه خيلي از غافله عقباند
يك رو تو جهنم همديگهرو ميبينيم، آخه هردومون جهنمي هستيم، تو به جرم اينكه قلبم رو دزديدي و من به خاطر اينكه جاي خدا تو رو ميپرستم!
دل سوخته تر از همه سوختگانم
از جمع پراکنده رندان جهانم
در صحنه بازيگري کهنه دنيا
عشق است قمار منو بازيگر آنم
با آنکه همه باخته در بازي عشقم
بازنده ترين هست در اين جمع نشانم
اي عشق از تو زهر است به کامم
دل سوخت، تن سوخت، ماندم من و من
عمري است که مي بازم و يک برد ندارم
اما چه کنم عاشق اين کهنه قمارم
اي دوست مزن زخم زبان جاي نصيحت
بگذار ببارد به سرم سنگ مصيبت
من زنده از اين جرمم و طبق مجازات
مرگ است مرا گر بزنم حرف ندامت
بايد که ببازم با درد بسازم
در مذهب رندان اين است نمازم
من دربدر عشقم و رسواي جهانم
چون سايه به دنبال سر عشق روانم
او کهنه حريف منو من کهنه حريفش
سرگرم قماريم من و او بر سر جايش
سر گشته دلی دارم در وادی حیرانی
آشفته سری دارم زآشوب پریشانی
طبعی است مشوش تر از باد خزان در من
وز باده گرو برده در بی سرو سامانی
از یاد زمان رفته آن قلعه ی متروکم
تن داده به تنهایی خو کرده به ویرانی
کورم من و سوتم من پرورده ی لوتم من
روح برهوتم من عریان و بیابانی
تا خود نفسی دارم با خود قفسی دارم
زندانی و زندانم زندانم و زندانی
از وهم گرانبارم چندانکه نمی یارم
تا تخته برون آرم زین ورطه ی طوفانی
فرق است میان من وین زاهدک پر فن
پیشانی او بر سنگ من سنگ به پیشانی
من باد بیابانم خاشاک می افشانم
در دشت و نمیدانم در باغ گل افشانی
سر گشتگی ام چون دید چون حوصله ام سنجید
میراث به من بخشید آواره ی یمگانی
رها خواهم شد در اين باد
در اين طوفان, در اين برگريزان
در اين مرگ احساس که مي برد رگ هاي ستاره اي درخشان را
در اين پسماندهايي که ميتوان از نورش دوباره خيزاند روح سرد مرگ را
سرود خواهم خواند از بهر باد
که مي طرواد در اين پاييز جانفرساي سرد
در اين آشيان خانه مرگ که مي بارد
تازيانه هاي باد را خواهم کوفت بر تن عصيانگر مرگ و غم
برون خواهم شد از اين خاک
یک پنجره میخواهم به سوی شادی و عشق.
پنجره ای که همیشه باز باشد
و هوای مملو از شادی ، همیشه طوفانی!
و عشق
با جسارتی کوبنده
در فضای اتاق بپیچد.
پنجره ای به سوی خوشبختی.
ابر دل من باراني است
روح تن من افسرده
تو دور از من در بهار
من ماندم و دنياي خسته
بخوان اي روشناي شب در تاريك روشن صبح
بخوان اي فرياد خزان من
در اين آشفته بازار مرگ
راهي ديگر نيست تا بگشايم در سكوت
شانه اي نيست تا بگويم از اندوه
تنها تو ماندي همصداي فرياد
تنها تو ماندي آشناي سكوت
بي تو ماندم،بي تو رفتم در سكوت
يافتم تورا خورشيد بي غروب
تن عريانم را تن پوش باش
روح خسته ام را همراه باش
ای گل قدر زمانت را بدان
جسم تو گل میشود این را بدان
تو گل باشی و عمرت هفته ای
تا خواهی بدانی کجایی-رفته ای
قدر لحظه های شکفتن را بدار
قبل از آن که فصل تو گردد خزان
Mehrshad-msv
04-10-2006, 06:12
دوشنبه شب حس كردم چه اندك اسبهايي كه اين
قدرآهسته حركت كنند.
مي دانم كه لحن صداي تو روحم رامي رهاند
روشنايي هاي شهر، خيابان هاي طلا
ازپنجره من به دنياي پايين بنگر
سريع حركت كن واين همه سرماراحس كن
ومراباهمه تنهايي ام ،نگذاربميرم
من گيج شده ام ومبهوتم
عزيزم فقط نشانه اي به من بنما
وحالاكه رفته اي
فقط مي خواهم باتوباشم
ونمي توانم ادامه بدهم
مي خواهم باتوباشم
مي خواهم باتوباشم
نمي توانم بخوابم وسراسرشب بيدارم
مي كوشم درميان اين اشك هالبخندبزنم
مي دانم كه لمس دستان توزندگي ام را
نجات مي بخشد
نگذارسقوط كنم
حالابه دادم برس
هرطورشده باتوخواهم بود
وحالاكه رفته اي
بدون توكي هستم كه
نمي توانم ادامه بدهم
فقط مي خواهم باتوباشم
snow chem
05-10-2006, 01:58
سکوتم را به باران هديه کردم , تمام زندگى را گريه کردم , نبودى در فراق شانه هايت ، به هر خاکى رسيدم تکيه کردم !
زیباست ....ممنون از همگی
نقش کردم رخ زيباي تو بر خانه دل........خانه ويران شدوآن نقش به ديوار بماند...
نازم به ناز آن کس که ننازد به ناز خويش ................... ما را به ناز فروشان نياز نيست...
ای که از یار نشان می طلبی یار کجاست
همه یارند ولی یار وفادار کجاست؟...
چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهاييست ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشائيست مرا اين گونه ميخواهي تماشا كن تماشا كن دروغين بودم از ديروز مرا امروز هاشا كن گره افتاده در كارم به خود كرده گرفتارم به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم...
حالا وقت رفتنه
وقت دل سپردنه
تك درخت فصل پائيز
ميگه وقت مردنه...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يکي ر ا دوست ميدارم ولي افسوس او هرگز نميداند نگاهش ميکنم ش ايد بخواند از نگاه من که او ر ا دوست ميدارم ولي افسوس او هر گز نگاهم را نميخواند به گلبرگ گل سرخي نوشتم که او را دوست ميدارم ولي افسوس او گل را به زلف کودکي آويخت تا او را بخنداد.
دروغ ميگفت هر بار که بسراغم مي آمد با گريه ميگفتم راستش را بگو اگر مهر به ديگري داري ترا مي بخشم . و باز خنده اي ميکرد و ميگفت جز تو مهر به کسي ندارم. تا اينکه يک روز با گريه بسراغم آمد . گفت مرا ببخش به تو دروغ گفتم . دل بديگري دارم. خنده تلخي کردم و گفتم من هم بتو دروغ گفتم ترا نمي بخشم...
بچه كه بوديم آخر قصه هامون با يه جمله تموم ميشد كه بدون اون جمله قصمون ناتموم مي موند حالا كه بزرگ شدم معني اون جمله رو مي فهمم زندگي يعني كلاغه هيچ وقت به خونش نرسيد...
بي تو چه شبها كه تا صبح در حسرت با تو بودن اندوه ويراني ات را تنها پرستيده بودم...
مگذار که عشق ، به عادت دوست داشتن تبديل شود!
مگذار که حتي آب دادن گل هاي باغچه
به عادت آب دادن گل هاي باغچه تبديل شود !
عشق ، عادت به دوست داشتن و
سخت دوست داشتن ديگري نيست .
پيوسته نو کردن خواستني است که خود پيوسته
خواهان نو شدن است و دگرگون شدن
تازگي ، ذات عشق است و طراوت ، بافت عشق
چگونه مي شود تازگي و طراوت را از عشق گرفت و
عشق همچنان عشق بماند ...
آه ... ای الهه کیست که می کوبد
آیینه امید مرا بر سنگ؟!...
عشق ممنوع چقدر سخته وقتي تو زندان عاشقي گرفتار شدي و ازت پرسيدن جرمت چيه؟؟؟ بگي :
عشق ... چقدر سخته وقتي كه كادو تولدت كه هميشه كلي واست عزيزه بي وفايي باشه
... چقدر سخته وقتي كسي كه دلت رو اسير كرده جواب نگاه عاشقانه تو رو نده
... چقدر سخته وقتي عاشق كسي باشي كه از عشق چيزي نمي دونه ...
ولي سخت تر از همه اينه كه تو جاده هاي عاشقي به تابلوي عبور ممنوع
بخوري به همون تابلويي كه هزاران قلب عاشق رو پشت خودش نگه داشته ... عشق ممنوع...
كاش از اول مي دونستم من و دوستم نداري
به دلم دل نميدي تا كه جلوم كم نياري
من گرفتار تو بودم - تو بفكر ديگري
تازه فهميدم كه از هرچي دله دل ميبري...
خسته ام از لبخندهاي اجباري...
اي دل آخر تو هم رويا شدي...
كاش ميشد لحظه هاي زندگي را پس گرفت !...
ام بی ام جان خواهرم .شما عادت داری هی تا بنگی به بونگی میخوره اواتار عوض میکنی؟ تولیدی اواتار زدی شما ؟ مطالبتون ک شده؟ !!!
اسنو جانت کارتون زیباست ادامه بدید ...
(خودمم که هستم البته هر وقت وقت شد ...)
دوستان موفق و موید باشید ... برای حسن ختام امروز هم ..بهامضای من توجه کنید اینم یه نوعشه (البته از خودم بیده )
Mehrshad-msv
07-10-2006, 07:33
ترانه مرگ
درسياهي زمان پيش مي رفت
سياهي مطلق
خاطرات مدفون شده
درهزارتوي زمان
وزندگي!
مرگ را!
دركنارش حس مي كرد
وضربان مرگ رانيز
توهم زندگي ومرگ...!
سرداست
هوا سرد است
مرگ به اوخوش آمد مي گويد
كجايم من؟
كجايم من؟
فريادي به گوشم مي رسد
زندگي ادامه داردهرچند با غم
بوق هاي ممتدزمان به اوگفتند كه ديگر تمام است
تمام شد!!!
واشك هاديگر براي هيچ ريخته مي شود
آري زندگي همچنان ادامه دارد...
كاش ميشد لحظه هاي زندگي را پس گرفت !...
ام بی ام جان خواهرم .شما عادت داری هی تا بنگی به بونگی میخوره اواتار عوض میکنی؟ تولیدی اواتار زدی شما ؟ مطالبتون ک شده؟ !!!
اقا Master , آدم احتياج به تغيير و تحول داره شايد توليدش دارم مشكلي هست :tongue:
چند روز نبودم ولي براي جبرانش اقدام مي شه :blush:
كاش چون پاييز بودم ... كاش چون پاييز بودم
كاش چون پاييز خاموش و ملال انگيز بودم
برگهاي آرزوهايم يكايك زرد ميشد
آفتاب ديدگانم سرد ميشد
آسمان سينه ام پر درد مي شد
ناگهان طوفان اندوهي به جانم چنگ ميزد
اشكهايم همچو باران
دامنم را رنگ مي زد
وه ... چه زيبا بود اگر پاييز بودم
وحشي و پر شور و رنگ آميز بودم
شاعري در چشم من مي خواند ...شعري آسماني
در كنار قلب عاشق شعله ميزد
در شرار آتش دردي نهاني
نغمه من ...
همچو
آواي نسيم پر شكسته
عطر غم مي ريخت بر دلهاي خسته
پيش رويم
چهره تلخ زمستاني جواني
پشت سر
آشوب تابستان عشقي ناگهاني
سينه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگماني
كاش چون پاييز بودم ... كاش چون پاييز بودم
فروغ فرخزاد
آمده ام كه سر نهم، عشق ترا به سر برم
ور تو بگوئيم كه ني، ني شكنم، شكر برم
آمده ام چو عقل و جان، از همه ديده ها نهان
تا سوي جان و ديدگان مشعله ي نظر برم
آمده ام كه ره زنم، بر سر گنج شه زنم
آمده ام كه زر برم، زر نبرم خبر برم
گر شكند دل مرا، جان بدهم به دلشكن
گر ز سرم كله برد، من زميان كمر برم
اوست نشسته در نظر، من به كجا نظر كنم ؟
اوست گرفته شهر دل، من به كجا سفر برم ؟
آنكه ز زخم تير او، كوه شكاف مي كند
پيش گشاد تير او، واي اگر سپر برم
در هوس خيال او همچو خيال گشته ام
وز سر رشك نام او نام رخ قمر برم
اين غزلم جواب آن باده كه داشت پيش من
گفت بخور نمي خوري پيش كسي دگر برم
مولانا
نابينايي در شب، چراغ به دست و سبو بر دوش بر دوش، بر راهي مي رفت. يكي او را گفت: توكه چيزي نميبيني چراغ به چه كارت مي آيد؟ گفت : چراغ از بهر كوردلان تاريك انديش است تا نه من تنه نزنند و سبوي مرا نشكنند.
بهارستان جامي
آن كه مي گويد دوستت مي دارم
خنياگر غمگينی ست
که آوازش را از دست داده است
اي کاش عشق را
زبان سخن بود
هزار کاکلی شاد
در چشمان توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من
عشق را
اي کاش زبان سخن بود
آنکه ميگويد دوستت ميدارم
دل اندوهگين شبی است
که مهتابش را ميجويد
ايکاش عشق را
زبان سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار ستاره گريان
در تمنای من
عشق را
اي کاش زبان سخن بود
احمد شاملو
زندگي فرياد بلندي است به نام اه /// اينه شکسته اي به نام دل /// مرواريد غلتاني به نام اشک...
فقيري را ديدم با خود گفتم چقدر فقر سخته تازه بخواهي از خلق خدا چيزي نخواهي
همون وقت توانگري رو ديدم فهميدم توانگر بودن و غرور نداشتن از همه سخت تر است...
در شهر ما عشق کیمیا نیست.سخن حدیث قاف و سیمرغ نیست.که عشق آشنای جان ماست...
چه فرقی میکند زدن یا خوردن برای سنگ
وقتی فقط میشکند...
در بن بست هم راه آسمان باز است ، پرواز بياموز...
در شهادت یک شمع راز منوری است که آن را آن آخرین و آن کشیده ترین شعله خوب می داند...
هركه را از دست ميدهيم بي آنكه بخواهيم پاره اي از وجود ما را ميبرد پس سعي كن كمتر از دست بدهي تا وجودت صد تكه نشود...
هميشه عاشق کسي باش که لايق عشق باشدنه تشنه ي عشق . زيرا تشنه ي عشق روزي سيراب مي شود...
او را گفتند فرق بین تولد و مرگ در چیست؟
گفت، در نوع گریستن. در تولد آدم خود می گرید، اما در مرگ دیگران می گریند...(بهلول)
دلم به آرزوهایم می سوخت دل به آرزو سوزاندن همانقدر بی ثمر است که آرزو داشتن چون خود آرزو واهی است
دلت را از احساس خالی کن آنگاه سرشار می شوی... سرشار ...سرشار
عشق مثل باد روده است تا موقعي که در وجود توست خودت را ناراحت مي کند و زماني که ابراز مي شود ديگران را مي آزارد
عاشق آن نیست که یک دل به صد یار دهد عاشق آن است که صد دل به یک یار دهد...
به روياهايتان بچسبيد زيرا اگر روياها بميرند زندگي يك پرنده ي شكسته بال است كه نمي تواند پرواز كند...
دواي همه دردها نيكي است ، به شرط آنكه ندانند شما نيكيد وگرنه نخواهند گذاشت نيك بمانيد ...
(اینم ازامروز ...بریم تاهفته بعد )
خواهر من ام بی ام جان به بنده مربوط نمیباشه ... اواتارهای شما واقعا زیباست ... خوش باشید ...
مهرشاد جان ممنونم .و دیگران
باز صبح آمد و تنهايي شبانه مرا از من ربود
باز انوار طلائي خورشيد سوسوي ستارگان تنهاييم را از بين برد.
نمي دونم چرا هر بار که به آسمان شب نگاه مي کنم بياد روزهاي تنهاييش ميافتم اما هرگز تنهايي او را تا زماني که کنارم نيست احساس نمي کنم .... .
تا صدايش برايم نجوا نمي کند دل تنگش نيستم اما هر بار که صدايش را برمن مي بخشايد غم دل تنگيش را بيش هر بار ديگر بر تن خود احساس مي کنم وبه ياد زماني که نيست مي افتم
شايد از بين تمام چيز هايي كه داري ،
لبخند تو ونگاهي كه بر رخ داري،مهمترين باشند
مردم در يك چيز مشتركند : همه باهم فرق دارند
&&&هرگز اشكي را كه ازشادي مي ريزد پاك نكن&&&
نوشتن براي فراموش كردن است ، نه به ياد آوردن!!!
" دكتر شريعتي"
&همنشين نيكو بهتر از تنهايي،تنهايي بهتر از سكوت و سكوت بهتر از شر است&
هر كس بد ما به خلق گويد
ما صورت او نمي خراشيم
ما خوبي او به خلق گوييم
تا هر دو دروغ گفته باشيم
×××××××××××××××××××××××××
من از چشمان خود آموختم رسم محبت را
كه هر عضوي به درد آيد به جايش ديده ميگريد
××يا چنان نما كه هستي يا چنان باش كه مي نمايي ××
××افسانه حيات چيزي جز اين نبود :يا مرگ آرزو يا آرزوي مرگ ××
××براي رسيدن به جايي كه تا بحال نرسيده ايم بايد از راهي برويم كه تا بحال نرفته ايم××
&يك دقيقه عصبانيت مساوي است با از دست دادن يك دقيقه شادي&
لحظه خطرناكي است لحظه اي كه اميد جاي خود را به نا اميدي مي دهد*
لحظه خطرناكي است لحظه اي كه عجله جاي خود رابه صبوري مي دهد*
لحظه خطرناكي است لحظه اي كه ما جاي خود را به من و تو مي دهد*
لحظه خطرناكي است لحظه اي كه بخشش جاي خود را به خشم مي دهد*
لحظه خطرناكي است لحظه اي كه صلح جاي خود را به جنگ مي دهد*
حضرت علي (ع)
" زندگي دو روز است : يك روز به نفع تو وروز ديگر به ضرر تو ان روزي كه به نفع تو است , مغرور مباش و روزي كه به ضرر توست , نا اميد مباش
زندگي يعني زنده بودن و زنده انديشيدن
پس بايد بود و از آن لذت برد...
عجب ای دل عاشق تو هم حوصله داری
تواین سینه نشستی هزارتا گله داری
یه روز عاشق نوری یه روزی سوت و کوری
یه روز مثل حبابی یه روز سنگ صبوری...
عاشق ماندن هزار بار سخت تر از عاشق شدن است!...
مرگ
مردن امر ساده اي است
و از زندگي كردن بسيار آسانتر است
تمام خفقان مرگ
در مقابل يك شك
در مقابل يك حرص
در مقابل يك ترس
در مقابل يك كينه
در مقابل يك عشق
هيچ است
مردن امر ساده اي است
و در مقابل خستگي زندگي
چون سفري است كه
در يك روز تعطيل مي كنيم
و ديگر هرگز باز نمي گرديم !
هميشه گفته ام بازم ميگم :.... عشق را در پستوي خانه نهان بايد كرد ...
امید بستن خطر نا امید شدن را در بردارد و تلاش کردن خطر شکست خوردن را زیاد میکند.
آدما مثل يك كتاب ميمونن كه تا وقتي تموم نشن براي ديگران جذابن پس سعي كن خودتو جلوي ديگرانتند تند ورق نزني تا زود تموم بشي براي اينكه وقتي تموم بشي مطمئن باش ميرن سراغ يك كتاب ديگه
همه مي گويند كه خسته مي شويم از اين زندگي اما هرگز از خود نپرسيده ايم كه چرا از او مي ناليم؟
وقتي به حنجره ي گلوي خود نمي فشاريم كه از كدام نقطه ي اوجش بايد بناليم ...
عشق مثل دریاست
اول مثل دوستت میمونه ولی وقتی تو رو میکشه به سمت خودش با بی رحمی غرقت میکنه
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست / هر کجا هست خدايا به سلامت دارش
ياری اندر کس نمیبينيم ياران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکيد از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمیگويد که ياری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد
لعلی از کان مروت برنيامد سالهاست
تابش خورشيد و سعی باد و باران را چه شد
شهر ياران بود و خاک مهربانان اين ديار
مهربانی کی سر آمد شهرياران را چه شد
گوی توفيق و کرامت در ميان افکندهاند
کس به ميدان در نمیآيد سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی ميگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
شب ندارد سر خواب
مي دود در رگ باغ
باد، با آتش تيزابش، فريادكشان
پنجه مي سايد بر شيشه ي در
شاخ يك پيچك خشك
از هراسي كه زجايش نربايد توفان
من ندارم سر يأس
با اميدي كه مرا حوصله داد
باد بگذار بپيچد با شب
بيد بگذار برقصد با باد
گل كو مي آيد
گل كو مي آيد خنده به لب
گل كو مي آيد، مي دانم،
با همه خيزگي باد
كي مي اندازد
پنجه در دامانش
روي باريكه ي راه ويران
گل كو مي آيد
با همه دشمني اين شب سرد
كه خط بيخود اين جاده را
مي كند زير عبايش پنهان
شب ندارد سر خواب
شاخ مأيوس يكي پيچك خشك
پنجه بر شيشه ي در مي سايد
من ندارم سر يأس
زير بي حوصلگي هاي شب، از راه دور
ضرب آهسته اي پاهاي كسي مي آيد
احمد شاملو
آفتاب را به تو نمي دهم
تا خرده خرده بشكافي اش
و از آن هزار ستاره بسازي
ماه را به تو نمي دهم
تا به خاطر كوه نور
درياي مرواريد را انكار كني
ستاره ها را به تو نمي دهم
تا بگويي خوشا شب هاي بي مهتاب
آسمان را به تو مي دهم
تا نداني كه چه بايد كرد.
يدالله اميني (مفتون)
غرور ....
اگر مغرور شوید؛ موفقیت به همان اندازه شکست خطرناک است .
خداوندا !!!!
خداوندا! در این برهوت عاطفه، هر که را تتمه دلی برای مهر ورزیدن هست گرامی بدار و سرش را به سنگ جفا آشنا مکن. خدایا! کاری کن که دل قرار گیرد. خدایا! عاشقان را بساز و خستگان را بنواز و دیگران را از چشم دوستدارانت بینداز. دلهای سنگ آسا را بشکن تا مگر در شکستگیها نشانی از تو بیابند. خدایا! توفیق ده تا جز به مقام تو نیندیشم و جز به جاه تو دل نبندم و جز به منصب رضای تو را آرزو نکنیم. خداوندا! به ما آنچنان فراستی عطا کن که عشق را از هوس باز شناسیم و نور رحمان را از تار شی?
به یاد من باش ...
وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی. وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیارکسی رو که به صداقت حرفات محتاجه. وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته
به یاد من باش ...
وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی. وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیارکسی رو که به صداقت حرفات محتاجه. وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته
این طیباست ..منظور خداست اینجا؟
(چون غیر اون فک نکنم چزیز بیشتر ارزش داشته باشه )
این طیباست ..منظور خداست اینجا؟
(چون غیر اون فک نکنم چزیز بیشتر ارزش داشته باشه )
قلب آدم كه ارزش افراد رو مشخص مي كنه البته هيچكس جاي خدا رو تو قلب آدم ها نميگيره
غریب کسی است که دوست نداشته باشد
هر چه نور بیشتر باشد ، سایه عمیق تر است.......گوته
لبخند، حتی زمانیکه بر لبان یک مرده می نشیند ، بازهم زیباست
هرگز فرصت گفتن « دوستت دارم » را از دست مده
دنیا جای خطرناکی است؛ نه بهعلّت وجود افراد شرور و پلید، بلکه بهعلّتِ وجود کسانی که هیچ کاری برای آن نمیکنند.......اینشتین
بعضیها مرگ را آنقدر بزرگ میکنند که دیگر جایی برای زندگی باقی نمیمانَد
هیچ صیادی نمی تواند در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید کند
خدایا
خدایا
به من تلاش در شکست
صبر در نا امیدی /رفتن بی همراه
فداکاری در سکوت/خدمت بی نان
مناعت بی غرور/عشق بی هوس
و دوست داشتن بی انکه دوست بداند
روزی کن
می پرسی تو را دوست دارم؟
حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم
مگر می شود با کلمات ، احساس دستها را بیان کرد؟
مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روشن بین به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد ؟
می پرسی تو را دوست دارم ؟ مگر واقعا" پاسخ این سوال را نمی دانی ؟
مگر خاموشی من ، راز دلم را به تو نمی گوید ؟
مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد ؟
راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید ، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد ، راز پنهان مرا به تو نمی گوید ؟
عزیز من ! چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟
همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند ، بجز زبانم که خاموش است
قطعه ای از "راز دل " آلفیری
بگو کجاست ...
ای مرغ آفتاب! زندانی دیار شب جاودانیم
یک روز، از دریچه زندان من بتاب
می خواستم به دامن این دشت، چون درخت
بی وحشت از تبر
در دامن نسیم سحر غنچه واکنم
با دست های بر شده تا آسمان پاک
خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم
گنجشک ها ره شانه ی من نغمه سر دهند
سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند
این دشت خشک غمزده را با صفا کنم
ای مرغ آفتاب
از صد هزار غنچه یکی نیز وا نشد
دست نسیم با تن من آشنا نشد
گنجشک ها دگر نگذاشتند از این دیار
وان برگ های رنگین، پژمرده در غبار
وین دشت خشک غمگین، افسرده بی بهار
ای مرغ آفتاب
با خود مرا ببر به دیاری که همچو باد
آزاد و شاد پای به هرجا توان نهاد
گنجشک پر شکسته ی باغ محبتم
تا کی در این بیابان سر زیر پر نهم؟
با خود مرا ببر به چمنزارهای دور
شاید به یک درخت رسم نغمه سر دهم
من بی قرار و تشنه ی پروازم
تا خود کجا رسم به هر آوازم
اما بگو کجاست؟
آن جا که - زیر بال تو - در عالم وجود
یک دم به کام دل
اشکی توان فشاند
شعری توان سرود؟
فریدون مشیری
ایول چه تاپیک توپیه. ندیده بودم
ممنون از همه مخصوصا M.b.m جان
ایول چه تاپیک توپیه. ندیده بودم
ممنون از همه مخصوصا M.b.m جان
ممنون از لطفي كه نسبت به اين تاپيك داري ;)
خدایا مرا وسیله ای برای صلح و آرامش قرار ده بگذار هر جا تنفر است بذر عشق بکارم , هر جا آزردگی است ببخشایم , هر جا شک حاکم است ایمان , هر جا یآس است امید هر جا تاریکی است روشنایی , هر جا غم جاری است شادی نثار کنم الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی همدردی کنم بیش از آنکه مرا بفهمند دیگران را درک کنم بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم زیرا در عطا کردن است که میستانیم و در بخشیدن است که بخشیده میشویم
چندی پند
فقرى از نادانى بدتر، مالى از عقل سودمندتر، و تنهایى و غُربَتى از خودپسندى وحشتناکتر نیست، هیچ عملى چون عاقبت اندیشى و هیچ پرهیزکارى اى چون خود دارى (از گناه) و هیچ حسب و نسبى چون خوشخویى نیست، آفت گفتار، دروغ و آفت علم، فراموشى و آفت سخاوت، منّت است
آن چه ما را به نابودی خواهد کشاند، اینهاست : سیاست بدون اصول،لذت بدون وجدان، علم بدون شخصیت و تجارب بدون اخلاق-مهاتما گاندی
آنچه که انسان را آزار می دهد
عشق نیست ،بلکه تضمین آن است
اگر عشق هم تضمینی داشت
هیچگاه زندگی بارانی نمی شد.
نه از قبیله ابرم، نه از تبار کویرم که بی بهانه بگریم، و بی ترانه بمیرم ستاره ای به درخشندگی ماه که دیری است به دست توده ای از ابرهای تیره اسیرم فرو نمی کشد این آب ، آتش عطشم را خوشا که باز بیفتد به چشمه سار مسیرم دلم گرفته برایت ولی اجازه ندارم که از نسیم و پرنده، سراغی از تو بگیرم
کس بی کسان .....
خدایا، در هیچ کدام از لحظات لذتبخش زندگی به یادت نبودم وتنها وقتی که به بن بست میرسیدم تو را یاد میکردم .حال تنها تو هستی که در کنار منی .الهی مرا در سخت ترین لحظات زندگی به خود وا مگذار....
دوست اگر در سه مورد دوستش را حمایت نکند دوست نیست: در شدت و گرفتارى او،و در غیبت وى و پس از مرگش. امام علی (ع)
رئیس سرخ بوستان خدای خودش را اینطور قسم میدهد:که ای خدای بزرگ به من کمک کن که هر وقت خواستم در مورد راه رفتن دیگری قضاوت کنم قدری با کفشهای او راه بروم
بهترين راه را براي پيمودن مي بينيم،
اما فقط راهي را مي پيمائيم كه به آن عادت كرده ايم.
(پائولوكوئليو)
با انكار روياهايمان و رسيدن به آرامش، وارد دوره ي كوتاهي از آسودگي ميشويم.
اما كم كم روياهاي مرده در درون مان مي پوسند و سراسر زندگي مان را متعفن مي كنند.
با افراد پيرامون مان بي رحم مي شويم، و بعد اين بيرحمي را به خود معطوف مي كنيم.
و اين جاست كه بيماري ها و روان پريشي ها سر بر مي آورند.
آن چه ميكوشيم در نبرد از آن بگريزيم-نوميدي و شكست- در نتيجه جبن ما بر سر ما مي آيد
پائولوكوئليو
گاهي آنقدر نگران رسيدنيم كه مهم ترين چيز را از ياد مي بريم: بايد حركت كنيم تا برسيم.
لحظه هايي است كه : انسان ، خسته ست ،
خواه از دنيا ،
از زندگي ،
از مردم ،
گاه، حتي از خويش !
نشود خوشدل، با هيچ زبان ،
نشود سر خوش ، با هيچ نوا ،
نكند رغبت بر هيچ كتاب ،
نه رسد باده به دادش ،
نه برد راه به دوست ،
راست ، گويي همه غمهاي جهان در دل او ست !
چه كند آ نكه به اواينهمه بيداد رسد ؟
باز هم حافظ شيرين سخن است ؛
كه به فرياد رسد !
جز حريمش نبود هيچ پناه ،
نيك بخت انكه بدو يابد راه ،
چاره ساز است به هر درد ، كه مرهم با اوست
به خدا همت پاكان دو عالم با اوست .
اي همه اهل جهان
اي همه اهل سخن
ايا اين معجزه نيست ؟
فريدون مشيري
پرواز لحظه ها ............
پرواز آ فتاب و نسيم و پرنده را
مي دانم و صفاي دلاويز دشت را
اما من اين ميان
پرواز لحظه ها را ،
افسوس مي خورم
پرواز اين پرنده بي بازگشت را.
فريدون مشيري
زندگي راز بزرگيست كه در ما جاريست
زندگي فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنيا جاريست
زندگي آبتني كردن دراين رود است
وقت رفتن به همان عرياني كه به هنگام ورود آمده ايم
قصه آمدن و رفتن ما تكراريست
عده اي گريه كنان مي آيند
عده اي گرم تلاطم هايش
عده اي بغض به لب قصد خروج
فرق ما مدت اين آبتني است
يا كه شايد روش غوطه وري
دست ما در كف اين رود به دنبال چه مي گردد؟
هيچ......
................
زندگي جمع تپش هاي دل است
زندگي وزن نگاهي است كه در خاطره ها ميماند
شايد اين حسرت بيهوده كه بر دل داري
شعله اميد ترا خواهد كشت
زندگي درك همين اكنون است
زندگي شوق رسيدن به همان فرداييست كه نخواهد آمد
تو نه در ديروزي و نه در فردايي
ظرف امروز پراز بودن توست
شايد اين خنده كه امروز دريغش كردي
آخرين فرصت همراهي با اميد است ...................
كيوان شاهبداغي
نه تومي ماني
نه اندوه
ونه هيچ يك از مردم اين آبادي
به حباب نگران لب يك رود قسم
وبه كوتاهي آن لحظه شادي كه گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چناني كه فقط خاطره اي خواهد ماند
لحظه ها عرييانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آيينه
نه
آيينه به تو خيره شدست
تو اگر خنده كني او به تو خواهد خنديد
و اگر بغض كني
آه از آيينه دنيا كه چه ها خواهد كرد
گنجه ديروزت پر شد از حسرت و اندوه وچه حيف
بسته هاي فردا همه ايكاش اي كاش
ظرف اين لحظه وليكن خالي ست
ساحت سينه پذيراي چه كس خواهد بود
غم كه از راه رسيد در اين سينه بر او باز مكن
تا خدا يك رگ گردن باقيست
تا خدا مانده به غم وعده اين خانه مده
كيوان شاهبداغي
اينا تو يك وبلاگ خوندم از متنش خيلي خوشم اومد
لحظههاي كه از بيعدالتي و كجفهمي چه دوستان و چه دشمنان دلتنگ ميشم، يگانه حسي كه مرحمي تواند باشد، فهم اين مطلب است كه من خودم هستم، حال چه كم و چه زياد، نه آن چيزي كه ديگران از من انتظار دارنند. خوشحالم كه سعي دارم تا خودم باشم، نه آن دنيايي كه ديگران خواهان اداره كنندهگانش هستند، و من بازيگر آن.
خیلی خوشگل بود مگ مگ جان [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ذهن مثل چتر نجات است وقتي عمل مي کند که باز شده باشد...
بامداد عاشقان را شام نيست
خوشتر از ايام عشق ايام نيست...
تا حالا شده شب رو تا صبح گریه کنی ندونی چرا؟
تا حالا شده نگاهش کنی و نتونی بهش بگی که چقدر دوستش داری؟
تا حالا شده بی قرار بشی ندونی برای کی؟
تا حالا شده بخاطر عشقت پا روی غرورت بزاری؟
تا حالا شده....
گفتن دوستت دارم درهيچ زماني نا مناسب نيستو هيچ کس نيست که گفتن اين عبارت به او نا بجا باشد
اما: زمان مناسب براي گفتن دوستت دارم زماني است که اين عبارت ازقلبت تراوش کند نه از مغزت!
خیلی خوشگل بود مگ مگ جان [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خوش حالم خوشتون اومد به دل خودمم خيلي نشست
هيچ صيادي در مردابي كه در آن آب نمي ريزد مرواريد صيد نخواهد كرد ...
ديروز درازاي التماس مرا باور نكردي و امروز كه بي تو تمام ميشوم به كوتاهي عمرم ميخندي!!!
به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است...
بیا ای روشن ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سر پوش سیاهی ها
دلم تنگ است...
ماهي به آب گفت : تو نميتوني اشكاي منو ببيني , چون من توي آبم... آب جواب داد اما من ميتونم اشكاي تو رو احساس كنم چون تو توي قلب مني
فرشتگان روزي از خدا پرسيدند : بار خدايا تو كه بشر را اينقدر دوست داري غمرا ديگر چرا آفريدي؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفريدم چون اين مخلوق من كه خوب مي شناسمش تا غمگين نباشد به ياد خالق نمي افتد
اگر هنوز زنده اي ،به خاطر آن است كه هنوز به آن جا كه بايد باشي ،نرسيده اي .(پائولو كو ئليو)
كا شف سپيد پوستي ،در قلب آفريقا ،نگران رسيدن به مقصد ،به باربرانش دستمزد اضافه اي پيشنهاد كرد تا سريع تر بروند . تا چند روز باربران تند تر حركت كردند .
اما يك رو ز بعد از ظهر ، ناگهان همه ي آن ها بارشان را زمين گذاشتند و نشستند . اين بار هر چه به آن ها پول بيشتري وعده داد ، حاضر نشدند حركت كنند. وقتي سر انجام كاشف از آن ها پرسيد چرا چنين رفتار ميكنند ، به او پا سخ دادند :
_آن قدر تند آمده ايم كه ديگر نمي دانيم چه مي كنيم . بايد صبر كنيم تا روحمان به ما برسد. (پائولو كو ئليو)
استاد مي گويد :
_دوست عزيزم ،بايد چيزي را برايت بگويم ،شايد نداني.فكر كردم چطور از بار تلخ اين خبر بكاهم _چه طور آب و رنگ بهتري به آن بدهم ،وعده بهشت و وعده ديدار با حق را به آن بيفزايم ،تو ضيح هاي رازآميز برايش بيابم _اماحاصلي نداشت .
نفس عميقي بكش ،و خودت را آماده كن .بايد بي پرده صحبت كنم ،و به تو اطمينان ميدهم به آن چه مي گو يم ،كاملا مطمئنم . اين يك پيشگو يي خطا نا پذير است ،هيچ ترديدي در مورد آن وجود ندارد.
پيشگويي چنين است :تو خواهي مرد .
شايد فردا ،يا پنجاه سال ديگر ،اما _دير يا زود __خواهي مرد.حتي اگر دلت نخواهد .حتي اگر برنامه ي ديگري داشته باشي .پس به آن چه امروزمي خواهي انجام بدهي بيانديش.و به آن چه فردا مي خواهي انجام بدهي . و به آن چه در ادامه ي زندگي ات مي خواهي بكني . (پائولو كو ئليو )
اينكه ميگويند انسان ها در زمان پيري ديگر بدنبال روياهاشان نميروند درست نيست .انسان ها ان زمان كه بدنبال روياهاشان نمي روند پير ميشوند.(پائولوكئيلو)
خودخواهي اين نيست كه هر طور خواستي زندگي كني ،بلكه اين است كه از ديگران بخواهي آن طور كه تو مي خواهي زندگي كنند. "اسكار وايلد"
پيروي از روياها بهايي دارد .شايد لازم باشد عادت هاي قديمي مان را ترك كنيم ،شايد برايمان مشكلاتي بيافريند، و شايد نوميدي به همراه داشته باشد .اما ،اين بها هر چه هم كه زياد باشد ، هرگز زيادتر از بهايي نخواهد كه بايد براي پي نگرفتن سرنوشت شخصي مان بپردازيم .چون روزي به گذشته مي نگريم و هر آن چه را كه انجام داده ايم ميبينيم ،و نداي قلبمان رامي شنويم كه مي گويد :"زندگي ام را به هدردادم "با ور كنيد اين بدترين جمله اي است كه ممكن است بشنويد.(پا ئولوكوئيلو)
تو تنها مونس جان و دلم بودي کجا رفتي برايت يک سبد از عشق آوردم کجا رفتي نگاه من برايت گفت مي خواهم تو را اما به فرياد و نگاه خيس من بي اعتنا رفتي از آن روزي که بشنيدي دعاي صبحگاهم را شدي از خويشتن مغرور و با باد صبا رفتي تو تنها آشنا بودي در اين غربت که من بودم ز دريــــــــاي وجــود من شبيه نا خــدا رفتــي نمي گويم که برگردي نمي پرسم چرا رفتـــــي ولي يک روز مي فهمي که راهت را خطا رفتي
عشق کدوم غريبه يه هو به جونت افتاد؟
چي شد که خيلي ساده عشقمو بردي از ياد؟
قلبمو بي تفاوت ول کردي زير پاهات
گول نگاشو خوردي يا که فريب حرفاش
آهاي خبر نداري دلم داره ميميره؟
همدم بيکسي هام تو بيکسي اسيره
بهش بگين هنوزم جاش خاليه تو خونم
بگين هنوز داد ميزنم:برگرد دردت به جونم
رفتم ز يادت اما بدون نرفتي از ياد
نديدي وقتي رفتي واسه تو دست تکون داد؟
هر کي رسيده از راه بهم ميگه ديوونم
آخه ورد زبونمه:برگرد دردت به جونم
بيا بلات به جونم
خيال کردم يه عمر با من ميمونه
گمون کردم واسم يه همزبونه
نگفته بود پي يه عشق ديگست
تا تحقير شم و دل بسوزونه
نگفت به فکر فرصتي دوبارست
براي دل بريدن فکر چارست
نگفت به فکر تحقير نگام و
شکستن غروري پاره پارست
حالا به مرگ من راضي نميشه
ميخوادجون بکنم واسش هميشه
به اون ظالم بگيد نفرين اين دل
تا زنده ام به راه زندگيشه
درسته کولي و بي کَس و کارم
ولي واسه خودم خدايي دارم
براي ديدن روز عذابت
دارم ثانيه ها رو ميشمارم
فردا نه ..... امروز
جای دسته گلی که فردا در قبرم نثار می کنی امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن. به جای سیل اشکی که فردا برمزارم میریزی امروز با تبسمی شادم کن به جای اون متن های تسلیت که فردا برام می نویسی امروز با یک پیغام کوچک خوشحالم کن من امروز به تو نیازم دارم نه فردا
درد دل
شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز
پشت خط در انتظار یک صداست
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که می رسد ،
حساب بنده هایتان جداست؟
الو .....
دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
خرابی از دل من است
یا که عیب سیم هاست؟
چرا صدایتان نمی رسد
کمی بلند تر صدای من چطور؟
خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم
شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست
دل مرا بخوان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر بر دشمنت دست یافتى، به پاس زورآورى و چیرگى که خدا
به تو ارزانى کرد از او بگذرا
به تو ارزانى کرد از او بگذر
در حضور بی حضور تو .....
می خواهم هر گاه تنها شدیم با هم
برایت بگویم که چقدر تنهایم
عبور لحظه هایی که مثل امواج دریا
مرا با لا و پایین می برند با خود
ومن که چقدر حجم صبرم پر شدست
ازانتظار
چقدر هوای دم کرده ی این شهر حالم را بد می کند.
من در خلوت خود با خیال تو
رنگین ترین سفره ها را چیده ام
رویایی ترین مهمانی را
با حضور بی حضور تو داشته ام.
من در خلوت خود بار ها
زین فراق طولانی باریده ام
دفتر دلتنگی هایم را بخوان
برگ برگش را تو می دانی فقط
این را بار ها برایت خوانده ام نازنین:
دلم عجیب بی تو می گیرد
snow chem
19-10-2006, 01:57
يه دسته گل برات مي فرستم که توش يک شاخه گل نرگس يگ شاخه گل مريم و يه دنيا گل رز...................اخه ميدوني گل نرگس نشونه محبته.. گل مريم نشونه دوستيه.. ولي گل رز نشونه عشق به تمومه زبونهاي دنياست
snow chem
19-10-2006, 01:58
يه دسته گل برات مى فرستم که توش يک شاخه گل نرگس يك شاخه گل مريم و يه دنيا گل رز...................اخه ميدونى گل نرگس نشونه محبته.. گل مريم نشونه دوستيه.. ولى گل رز نشونه عشق به تمومه زبونهاى دنياست! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
snow chem
19-10-2006, 02:00
دقايقى تو زندگيت هست که دلت براى کسى اونقدر تنگ ميشه که دلت ميخواد اونو از تو رويات بيرون بکشى و توى دنياى واقعى با تمام وجوت بغلش کنى ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
snow chem
19-10-2006, 02:01
خواستم بگم مال منى اما ديدم نميشه باز تو يک فرشته اى و من يه آدم ساده ، صاف و ساده گفتم براى داشتنت فقط يه کارى ميشه کرد بايد مثل فرهاد بود تيشه به دست بيستون رو کند ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
snow chem
19-10-2006, 02:02
همه آدمها با هم برابرند ، اما پولدارها محترمترند . همه آدمها با هم برابرند ، اما دخترها پرطرفدارترند . همه آدمها با هم برابرند ، اما بچه ها واجبترند . همه آدمها با هم برابرند ، اما خانمها مقدمترند . همه آدمها با هم برابرند ، اما سياهها بدبختترند و سفيدها برترند... البته تبعيضى در كارنيست . در كل همه آدمها با هم برابرند ، اما بعضيها برابرترند ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
mehrdad21
19-10-2006, 03:15
چه فرقي ميكند
زمين كروي باشد يا مستطيلي
وقتي سفري در كار نيست!؟
چه فرقي ميكند
لحاف در چه اندازه اي باشد
وقتي پايي نداري كه دراز كني !؟
اين خورشيد
چه بتابد چه نتابد
چه فرقي به حال مردگان دارد!؟
كاش چون پاييز بودم ... كاش چون پاييز بودم
كاش چون پاييز خاموش و ملال انگيز بودم
برگهاي آرزوهايم يكايك زرد ميشد
آفتاب ديدگانم سرد ميشد
آسمان سينه ام پر درد مي شد
ناگهان طوفان اندوهي به جانم چنگ ميزد
اشكهايم همچو باران
دامنم را رنگ مي زد
وه ... چه زيبا بود اگر پاييز بودم
وحشي و پر شور و رنگ آميز بودم
شاعري در چشم من مي خواند ...شعري آسماني
در كنار قلب عاشق شعله ميزد
در شرار آتش دردي نهاني
نغمه من ...
همچو
آواي نسيم پر شكسته
عطر غم مي ريخت بر دلهاي خسته
پيش رويم
چهره تلخ زمستاني جواني
پشت سر
آشوب تابستان عشقي ناگهاني
سينه ام
منزلگه اندوه و درد و بدگماني
كاش چون پاييز بودم ... كاش چون پاييز بودم
فروغ فرخزاد
وقتی کلامی میشنوید برای تفکر کردن بیاموزید نه برای نقلکردن، که راویان علم بسیارند و رعایتکنندگان آن کم-حضرت علی
قدرت شکست ناپذیر خدا، هر مانعی را از سر راه برمی دارد.
از ابتدای کار نترس به انتهای کار فکر کن
از ابتدای کار نترس به انتهای کار فکر کن
طولانی ترین سفرها نیز یک روز با گامی کوچک آغاز می شود
اسپانیایی ها میگن : عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است ." ایتالیایی ها میگن:"عشق یعنی ترس از دست دادن تو !" ایرانی ها میگن :"عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق که با یک ببخشید تمام میشود ............!
در به ز خودي نظر مكن-غصه مخور در كم ز خودي نظر كن و شاد بزي
گر گرد كسي بسيار گردي اگرچه بس عزيزي خوار گردي
يه چشم هميشه بايد توش اشك باشه ، وگرنه ميسوزه .
يه دل هميشه بايد توش غم باشه ، وگرنه مي شكنه.
يه كبوتر هميشه بايد عشق پرواز داشته باشه ، وگرنه
اسير ميشه .
يه قناري بايد به خوش آوازيش ايمان داشته
باشه وگرنه ساكت ميشه .
يه لب هميشه بايد توش خنده باشه وگرنه زود پير ميشه
هميشه حرفي رو بزن كه بتوني بنويسيش چيزي رو بنويس كه بتوني پاشو امضا كني چيزي رو امضا كن كه بتوني پاش بايستي
ميوه هاي آرزو رسيدني ست
تو چه ساده اي و من چه سخت
تو پرنده اي و من درخت
آسمان هميشه مال توست
ابر زير بال توست
من ولي هميشه گير كرده ام
تو بموقع مي رسي و من
سالهاست دير كرده ام
خوش به حال تو كه مي پري
راستي چرا
دوست قديمي ات درخت را
با خودت نمي بري ؟
فكر مي كنم
توي آسمان تو
جا براي يك درخت هست
هيچ كس ، در بزرگ باغ آفتاب را
روي ما نبست
يا بيا و تكه اي از آسمان بيار
يا مرا ببر
توي آسمان آبي ات بكار
خواب ديده ام
دست هاي من
آشيانه ي تو مي شود
قطره قطره قلب كوچكم
آب و دانه ي تو مي شود
ميوه ام
سيب سرخ آفتاب
برگ هاي تازه ام ، ورق ورق نور ناب
شب ، ستاره ها
از تمام شاخه هاي من
تاب مي خورند
ريشه هاي تشنه ام
توي حوض خانه ي خدا
آب مي خورند
من هميشه خواب ديده ام ولي ...
راستي ، هيچ فكر كرده اي يك درخت
توي باغ آسمان
چقدر ديدني ست ؟
ريشه هاي ما اگر چه گير كرده است
ميوه هاي آرزو ولي رسيدني ست
snow chem
22-10-2006, 02:14
روزى تو جهنم همديگرو مى بينيم آخه هر دو تامون جهنمى هستيم تو به جرم اينکه قلب منو دزديدى من به خاطر اينکه به جاى خدا تو رو پرستيدم
snow chem
22-10-2006, 02:15
سهراب : گفتى چشمها را بايد شست ! شستم ولى..... گفتى جور ديگر بايد ديد! ديدم ولى..... گفتى زبر باران بايد رفت رفتم ولى او نه چشم هاى خيس و شسته ام را ، نه نگاه ديگرم را ،هيچکدام را نديد؛ فقط در زير باران با طعنه اى خنديد و گفت : ديوانه ى باران نديده
snow chem
22-10-2006, 02:16
براى زيستن دو قلب لازم است قلبى که دوست بدارد و قلبى که دوستش بدارند قلبى که هديه کند و قلبى که بپذيرد قلبى که بگويد و قلبى که جواب بگويد قلبى براى من و قلبى براى انسانى که من ميخواهم !
snow chem
22-10-2006, 02:16
کهنه فروش داد ميزنه چراغ شکسته ميخريم..... کفشاى پاره ميخريم .... اسباب کهنه ميخريم ..... بى اختيار دادميزنم : کهنه فروش قلب شکسته ميخرى؟!
snow chem
22-10-2006, 02:18
زندگى برگ بودن در مسير باد نيست، امتحان ريشه هاست !
snow chem
22-10-2006, 02:22
دست همه درد نكنه . متنهاى خيلى قشنگى گذاشتين .
M.B.M گلم ، Master و siya22 عزيزم
ادامه بدين !
راستى Master جان كم پيدا شدى !
از کسی که دوستش داری ساده دست نکش شاید
دیگر هیچ کسی را مثل او دوست نداشته باشی و از
کسی که دوستت دارد بی تفاوت نگذر شاید دیگر هیچ
وقت هیچ کس تو را مثل او دوست نداشته باشد ؟
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه دل بسپارند چاره نیست !!!
آنان که به غیر تو روی آوردند، بینوا گشتند،
آنان که از غیر تو نیاز خواستند، زیان دیدند،
آنان که نزد غیر تو فرود آمدند، تباه شدند،
و آنان که به بخشش غیر تو دل بستند، به قحطی گرفتار شدند.
درِ درگاهت به روی مشتاقان، گشوده است،
نیکی ات، به جویندگان، بخشیده است،
بخششت، برای نیازخواهان، روا گشته است،
پاداشت، برای آرزومندان، فراهم است،
روزی ات، به آن که سرکشی ات می کند نیز می رسد،
و بردباری ات، آن را که با تو دشمنی می ورزد نیز فرا می گیرد.
این، شیوهء توست که به بدکاران نیز نیکی می کنی،
و این، روش توست که با سرکشان نیز مدارا می کنی ....
قسمتی از دعای هر روز ماه رجب
بیائید بپذیریم که در هر موقعیت نامطلوب،
نیکی پنهانی برای همه وجود دارد .
آری
بیائید از صمیم قلب،
به خدا اعتماد کنیم .
عارفی در معبدی در ميان كوهستان زندگی می كرد.
روزی راهبی كه راهش را گم كرده بود عارف را ديد و از او پرسيد :
استاد، راه كدام است ؟
عارف گفت : چه كوه زيبايی !
راهب با حيرت گفت : من پرسيدم راه كجاست ؟
عارف با لبخند،نگاهی به كوه كرد و گفت : چه كوه زيبايی !
راهب با تعجب و دلخوری گفت : من راجع به كوه از شما نپرسيدم، بلكه از راه پرسيدم !
عارف با نرم لبخندی رو به راهب كرد و گفت :
پسرم تا زمانی كه نتوانی به فراسوی كوه بروی، راه را نخواهی يافت !
" آگاهی ، از بالا نگريستن به مسائل زندگی ست و
جور ديگری به زندگی نگاه كردن است " !
اهل دل را دو خصلت باشد :
دلِ سخن پذير
سخنِ دل پذير
تو اگر می دانستی
که چه زخمی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن !
از من خسته نمی پرسیدی،
که چر تنهایی ؟؟!!
snow chem جان از زحمتت ممنون
نسبت به من و بقیه لطف داری
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
snow chem
23-10-2006, 01:57
سلام
از عكسهاى وبلاگم براتون ميذارم . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگه دوست داشتين يه سر بزنين ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
...........................................
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر دنياي ما دنياي سنگ است بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است اگر دنياي ما دنياي درد است بدان عاشق شدن از بحررنج است اگر عاشق شدن پس يک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است
ایول. تاپیک خیلی خوبی اه
دست همتون درد نکنه. مخصوصا M.B.M و siya22 و snow chem [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
siya22 ممنون از زحممت مطالب دوست داشتني رو ادامه بديد
وقتی کلامی میشنوید برای تفکر کردن بیاموزید نه برای نقلکردن، که راویان علم بسیارند و رعایتکنندگان آن کم-حضرت علی
خوش اخلاقی روزی را فراوان کند و دوستان را مانوس سازد حضرت علی (ع)
زندگی کوتاه است پس وقت خودتو برای کارهائی صرف کن که فرصت لذت بردن از تتیجه کارات رو داشته باشی
معجزه ها زمانی رخ می دهند که تو از شر مفهوم "غیر ممکن" خلاص شده باشی و اجازه بدهی جادوی دانستن افسون ات کند ....وین دایر
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن........................ دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
دزد زر بستند و دزد دین رهید ............................ شحنه ما را دید و قاضی را ندید
الهی بمیرم..... که دیگر بدانی کجایم بدانی ز عالم جدایم الهی بمیرم.... نخندد به چشمت نگاهی نماند نگاهت به راهی نگیری تو جامی ز هر دستی ننوشی می از دست هر مستی الهی بمیرم .... تا نماند در آن دل دیگر هوسی تا نریزد به پایت سرشت کسی تا نبینی دیگر گریه های مرا تا نداند کسی ماجرای مرا... الهی...الهی بمیرم این منم که هرگز نمی برم از دلم خیال تو را دمی که دارم غمت را به عالمی این منم که دیوونه توام با دلی که رسوای عالمه خون و تار و پودش پر از غمه الهی بمــــــــــــیرم
Kolang از لطفتون ممنون
ایرانیان نخستین "قوم تاریخی" هستند. آغاز تاریخ جهانی به معنای درست، از همان جاست......... هگل
خدایا ...
خدایا مرا وسیله ای برای صلح و آرامش قرار ده بگذار هر جا تنفر است بذر عشق بکارم , هر جا آزردگی است ببخشایم , هر جا شک حاکم است ایمان , هر جا یآس است امید هر جا تاریکی است روشنایی , هر جا غم جاری است شادی نثار کنم الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی همدردی کنم بیش از آنکه مرا بفهمند دیگران را درک کنم بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم زیرا در عطا کردن است که میستانیم و در بخشیدن است که بخشیده میشویم
جواب پروین اعتصامی به مردان متکبری که خود را جنس برتر و زن را جنس دوم معرفی می کنند از این قراره:
به هیچ مبحث و دیباچه ای قضا ننوشت
برای مرد کمال و برای زن نقصان
چقدر فاصله اینجاست بین آدمها
چقدر عاطفه تنهاست بین آدمها
ز مهربانی دلها دیگر سراغی نیست
چقدر قحطی رو پاست بین آدمها
مگر که کلبه دلها، چقدر جا دارد
چقدر راز و معماست بین آدمها
يه ترانه هست تو قلبم که هنوز نخونده مونده
فکر خوندن يه حرفش همه عمرمو سوزونده
تا حالا هر چي که داشتم سر خوندنش گذاشتم
صد دفعه شکستم اما رو ترانه پا نذاشتم
اگه باز ترانه باشه هيچ دلي تيره نمي شه
ديگه هيچ نگاه خيسي به افق خيره نمي شه
عشق همان اشگ قشنگيست كه بر چهري خورشيد به هنگام غروبت تازه شد
snow chem
28-10-2006, 01:39
ایول. تاپیک خیلی خوبی اه
دست همتون درد نکنه. مخصوصا M.B.M و siya22 و snow chem [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرسى Kolang عزيزم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ولى واقعا دست M.B.M درد نكنه با تاپيك قشنگى كه راه انداخته [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
snow chem
28-10-2006, 02:02
سلام
يك عكس ديگه
اميدوارم خوشتون بياد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
.................................................. ...............
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
snow chem
28-10-2006, 02:33
چه زيباست به خاطره تو زيستن وبراى تو ماندن و به پاى تو مردن و به پاى تو سوختن
و چه تلخ و غم انگيز است دور از تو و بدون تو زيستن و براى تو گريستن
و به عشق و دنياى تو نرسيدن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
snow chem
28-10-2006, 02:35
چشمانت را براى زندگى مى خواهم
اسمت را براى دلخوشى مى خواهم
دلت را براى عاشقى مى خواهم
صدايت را براى شادابى ميشنوم
دستت را براى نوازش و پايت را براى همراهى ميخواهم
وخودت را براى پرستش [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وقتی کلامی میشنوید برای تفکر کردن بیاموزید نه برای نقلکردن، که راویان علم بسیارند و رعایتکنندگان آن کم-حضرت علی
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
عشق
محبتی جاودانه در دست من و توست
جلوه عشق لبخندی است
که
هیچکس از بخشش ان
فقیر نمیشود
snow chem از زحمتي كه مي كشي ممنون
از پرنده آسمان پرسيدم:عشق چيست؟
پاسخم داد:رهايي
از جغد شب پرسيدم،
به من گفت:تنهايي
از گل سرخ پرسيدم
گفت:نمي دانم
و اگر از من بپرسي خواهم گفت:
احساس ميان من و تو
و تو چه مي گويي.
تن تو ظهر تابستونو به يادم مياره
رنگ چشماي تو بارونو به يادم مياره
وقتي نيستي زندگيم فرقي با زندون نداره
قهر تو تلخي زندونو به يادم مياره
من نيازم تورو هر روز ديدنه
از لبت دوست دارم شنيدنه
تو بزرگي مث اون لحظه كه بارون مي زنه
تو همون خوني كه هر لحظه تو رگهاي منه
تو مث خواب گل سرخي لطيفي مث خواب
من همونم كه اگه بي تو باشه جون مي كنه
من نيازم تورو هر روز ديدنه از لبت دوست دارم
شنيدنه تو مث وسوسه ي شكار يه شاپركي
تو مث شوق رها كردن يه بادبادكي
تو هميشه مث يك قصه پر از حادثه اي
تو مث شادي خواب كردن يه عروسكي
من نيازم تورو هر روز ديدنه
از لبت دوست دارم شنيدنه
تو قشنگي مث شكلايي كه ابرا مي سازن
گلاي اطلسي از ديدن تو رنگ مي بازن
اگه مرداي تو قصه بدونن كه اينجايي
براي بردن تو با اسب بالدار مي تازن
من نيازم تورو هر روز ديدنه
از لبت دوست دارم شنيدنه
شنيدم كه چون قوي زيبا بميرد
فريبنده زاد و فريبا بميرد
شب مرگ تنها نشنيد كه موجي
رود گوشهاي دور و تنها بميرد
در آن گوشه چندان غزل ميسرايد
كه خود در ميان غزلها بميرد
گروهي برآنند كاين مرغ زيبا
كجا عاشقي كرد، آنجا بميرد.
شب مرگ از بيم، آنجا شتابد
كه از مرگ غافل شود تا بميرد
من اين نكته گيرم كه باور نكردم
نديدم كه قويي به صحرا بميرد
چوروزي از آغوش دريا برآيد
شبي هم در آغوش دريا بميرد
تو درياي من بودي، آغوش وا كن
كه ميخواهد اين قوي تنها ب
yazdan 2006 ممنون
دختر نامرئی و تنها آرزویی جز دیده شدن نداشت
قدم برداشتن در میان قلبهایی قرمز و سیاه برایش سوال بود
دلش خواست او هم مثل آنها زیبا باشد
ولی هر چه فریاد زد کسی قلبی به او نداد او تنها بود
و او نمی دانست که رهگذر تاریکی بهترین و مهربون ترین
دوست اوست تا با
هم به قلب سفید آرزوهایشان برسند
یه دختر نامرئی با سکوتی از غم با عشق به تاریکی
در انتظار گرفتن قلب نورانی است
و نمی داند که آن نور تاریکی را نابود خواهد کرد ...و آن روز روز نابودی اوست
فرصتی باقی نمونده...
مگر چقدر فرصت داري كنار خاطرات بنشيني.
مگر چقدر وقت داري كه از تن رودها بگذري و شيطنت ماهيها را
تماشا كني، مگر چقدر ميتواني دوشادوش عقربهها
لحظهها را پشت سر بگذاري، كجا را نگاه ميكني،
آسمان كمي آن طرفتر كنار درختان بيد جريان دارد.
مگر چقدر ميتواني ساكن آرزوهاي بيسقف باشي،
دست خودت را بگير و سري به آينهها بزن، با يك ورق كاغذ
و يك خودكار آبي هم ميتوان جنگلهاي رازناك را نوشت.
چرا خودت را نميبيني.
همه شيشهها دارند تو را ميبينند.
همه پنجرهها دارند تو را به ديگران نشان ميدهند.
چند رشته از گيسوانت را در بادها رها كردهاي تا زيباييات را...
به رخ خاك بكشي! انگار هرگز ماه را نديدهاي كه با آن همه زيبايي
گيسويي ندارد. وقت ميگذرد، اگر لاله نباشي در تاريخ نخواهي ماند،
اگر مثل لالهها نباشي هيچ كس تو را نخواهد شنيد.
آيا فرشتهها نام تو را ميدانند.
گاهي كه به ياد بارانها ميافتم دلم ميگيرد.
كاش تو قدر درياها را ميدانستي. كاش پيراهن رفتار تو
اين قدر چرك نميشد، بيا به ابرها بگوييم باران را بر پنجره خانهمان بنشانند.
بيا كوچهها را بطرف كهكشانها ببريم. گاهي كه به ياد تو ميافتم دلم
ميگيرد، مگر چقدر فرصت داري كه زيبا بماني،
مگر چقدر فرصت داري كه خودت را به پرندههاي جوان نشان بدهي.
ابرهايي كه ميروند ديگر نميآيند، چين و چروكهايي كه ميآيند
ديگر بر نميگردند. براي خودت آينهاي بخر،
موهايت را پنهان كن، بگذار قلبت را پيدا كنند....
نه ! تو را دوست ندارم
اما هنگامی که نیستی غمگینم
وبه آسمان آبی بالای سرت
و ستاره ها یی که تو را می بینند حسادت می کنم
تو را دوست ندارم ,اما نمی دانم چرا آن چه می کنی برایم استثنایی است
بارها از خود پرسیده ام :
چرا آن هایی که دو ستشان دارم بیشتر شبیه تو نیستند
تو را دوست ندارم ,اما چشمان گو یایت
با آن آبی عمیق و درخشان بیش از هر نگاه دیگری بین من و آسمان آبی قرار
می گیرد
آه می دانم که تو را دوست ندارم
اما دیگران باور نمی کنند
چرا که آشکارا می بینند
نگاهم به دنبال توست...
برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده...
برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو...
برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه...
برای عشق پیمان ببند ولی پیما ن نشکن...
برای عشق جون خودتو را بده ولی جون کسی را نگیر...
برای عشق وصال کن ولی فرار نکن ...
برای عشق زندگی کن...
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد
تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند
سایه در سایه آن ثانیه ها خواهم مرد
شعله ها بی تو ز بی رنگی دریا گفتند
موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد
گم شدم در قدم دوری چشمان بهار
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد
مانده ام در شب این جاده کمک می خواهم
کوله از شانه ام افتاده کمک می خواهم
روزگاریست که آن سوی دعایم خالی است
محض روی گل سجاده کمک می خواهم
مانده ام با خود و این عشق زمینی که خدا
به من سر به هوا داده کمک می خواهم
رد پاهای مرا از ذهن این خاک بگیر
یـک نفس مانده به فریاد کمک می خواهم
عاشـقی معترفم جرم بزرگیست ولی
اتفاقیست که افتاده کمک می خواهم
danmarki
"you are the love of my life.
our love toge ther is the prettiest to me."
تو عشق زندگانی ام هستی.زیباترین در زندگی ام عشق ما به یکدیگر است.
almani
"the wo0rld is a better place when you are near.
it is miserable when you are far."
آن گاه که در کنار منی دنیا جای بهتری است و در نبود تو تیره و تاریک است.
espaniayee
"the flowers of our love never fade their color."
گلهای عشق ما هرگز رنگ نخواهد باخت.
از بس که آسمان دلم ابريست
تمام خاطراتم نمناک شده است
نمي دانم چرا؟
دريا را هم که ديدم
به ياد تو افتادم
روي ماسه هاي ساحل نوشتم
اگر طاقت شنيدن داري
من شهامت گفتن دارم
دوباره به دريا نگاه کردم
باز برگشتم
اين بار روي ماسه ها نوشتم
دوستت دارم
فريبا شش بلوكي
انگار فقط شما توي اين تاپيك مي نويسيد.... نوشته هاي خوبيه ماله خودته؟ ~~~ لطفا اگه مال خودت نيست يا بعضي هاش مال خودت نيست منبع بنويس....(استفاده از مطلب ديگران بدون منبع كار درستي نيست)
انگار فقط شما توي اين تاپيك مي نويسيد.... نوشته هاي خوبيه ماله خودته؟ ~~~ لطفا اگه مال خودت نيست يا بعضي هاش مال خودت نيست منبع بنويس....(استفاده از مطلب ديگران بدون منبع كار درستي نيست)
قبلا در اين باره توضيح دادم ;)
ولي بازم چشم منبع رو قرار مي دم :happy:
خودم متوجه شدم كه ديگران هم مي نويسن...ولي كاش با منبع مي نوشتن
مراقب باش چه آرزوهايي ميكني...
...چون شــايد يه روز بهشون برسي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
snow chem
30-10-2006, 03:25
به بازار سياه رفتم براى خريدن عشق ولى در ابتداى ورودم روى كاغذى خواندم در غرفه هوس بازان عشق را به حراج گذاشته اند ؛ به قيمت نابودى پاك بازان !
با نگات واسم نوشتي ديگه از عشق خبري نيست
قبل از اون فهميده بودم توي چشمات اثري نيست
چشم تو نه تنها با من با تموم دنيا بد بود
اوني كه قلبتو دزديد كارشو چه خوب بلد بود
وقتي مي شي نياز من اگه نباشي پيش من
اشكاي چشمامو ببين كه مي ريزه به پاي تو
بازم كه بي قرارمو دلواپس نگاه تو
تموم هستي مني بمون هميشه پيش من
اگه شدم عاشق تو نزار كه بي تاب بمونم
لالايي شبام تويي نزار كه بي خواب بمونم
دوستت دارم خيلي كمه ولي جز اين چيزي نبود
واژه ها رو ولش كنيم عشقمو از چشام بخون
دارم برات شعر مي خونم شايد به يادم بموني
فقط يه چيز ازت مي خوام هميشه عاشق بموني
....نگاه كن
...........كه غم
............درون ديده ام
..........................چگونه
.................................قطره قطره
............................................. آب مي شود
چگونه
.......سايه سياه سرگشم
..............................اسير دست افتاب مي شود.
افراد خشمگين هيچوقت به جهنم نميروند بلكه آنرا با خود حمل مي كنند...
Alireza.M67
02-11-2006, 00:29
الآن كه دارم مي نويسم ,انقدر ناراحت و عصبي ام كه دلم ميخواد با سر برم تو شيشه.
بزرگترين آرزوم اينه كه از ته دل يه فرياد بزنم ولي نه جاش هست و نه صداش .
اينا رو اينجا نوشتم چون فكر ميكردم يكمي خالي ميشم, اما نشد .
كاش جاي آرميدن بود ....
snow chem
03-11-2006, 01:49
الآن كه دارم مي نويسم ,انقدر ناراحت و عصبي ام كه دلم ميخواد با سر برم تو شيشه.
بزرگترين آرزوم اينه كه از ته دل يه فرياد بزنم ولي نه جاش هست و نه صداش .
اينا رو اينجا نوشتم چون فكر ميكردم يكمي خالي ميشم, اما نشد .
كاش جاي آرميدن بود ....
هميشه فرياد دل آدما رو خالى نميكنه .
گاهى اگه فقط براى چند لحظه به زيبا ترين بخشهاى درونت نگاه كنى ، از هر فشارى آزاد ميشى . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سعى كن به مهربونى هاى گذشته فكر كنى و مهمتر اينكه خدا رو فراموش نكن . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ميتونى تو يه سجده سر بذارى تو آغوش خدا و هاى هاى گريه كنى . كسى نيست كه ببينه كه زشت باشه ؛ جز خودت و خدا . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شب بود و نسيم بود و باغ و مهتاب
من بودم و جويبار و بيداري اب
وين جمله مرا به خامشي مي گفتند
كاين لحظه ي ناب زندگي را درياب
تو فراموش نكن
آن چه ديدي زِ من و از غم من
كه نگفتم به كسي
من فراموش نكردم كه هنوز
مانده تا هم نفسي
تو فراموش نكن
خانه اي را كه پر از ياد تو است
همچنان منتظرم
من فراموش نكردم قدمي
كه تو برداشته اي سوي دلم
تو فراموش نكن
گرچه آن روز گذشت...
كه تو رفتي و هنوز...
مانده برگشتن تو...
من فراموش نكردم
غم آن لحظه سرد
ديدن رفتن تو...
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم.
برون نمي رود از خاطرم خيال وصالت
اگر چه نيست وصالي،ولي خوشم به خيالت.....
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخواست مشكل نشيند
چون جاده به زخم رفتن آراست مرا
يك سينه تپش نفس نفس كاست مرا
اين بود تمام ماجراي من و او
مي خواستمش ولي نمي خواست مرا
اي رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر !
بر من منگر؛ تاب نگاه تو ندارم.
بر من منگر زانكه بجز تلخي اندوه
در خاطر از آن چشم سياه تو ندارم.
اي رفته ز دل راست بگو ! بهر چه امشب
با خاطره ها آمدهاي باز بهسويم؟
گر آمدهاي از پي آن دلبر دلخواه،
من او نِيَم او مُرده و من ساية اويم !
من او نِيَم، آخر دل من سرد و سياه است –
او در دل سودا زده، از عشق و شرر داشت
او در همه جا، با همه كس، در همه احوال
سوداي تو را اي بُت بي مِهر ! به سَر داشت.
من او نِيَم، اين ديده من گُنگ و خموش است –
درديدة او آن همه گفتار، نهان بود
وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
مرموزتر از تيرگي شامگهان بود.
من او نِيَم آري، لب من - اين لب بي رنگ –
ديريست كه با خندهاي از عشق تو نَشكُفت
اما به لب او همه دم خندة جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده، ميخُفت.
بر من منگر؛ تاب نگاه تو ندارم
آن كس كه تو مي خواهيَش از من به خدا مُرد !
او در تن من بود و، ندانم كه به ناگاه
چون ديد و چهها كرد و كجا رفت و چرا مُرد !
من گور وِيَم، گور وِيَم، بر تنِ گرمش
افسردگي و سردي كافور نهادم.
او مُرده و در سينه من، اين دل بي مِهر
سنگي است كه من بر سر آن گور نهادم.
چه راحت آرزوهاي آدم جلوي چشاش نابود ميشه ....
ما ميمونيم و حسرت , شايد پشيموني
فقط كاش ميدونستم كجا اشتباه كردم.
بچه ها خيليي قشنگ بودن شعر ها و قطعه هايي كه گذاشتيد.
براي منم دعا كنيد مشكلم حل شه :sad:
بهترين دوست، دوستي است كه تو قادر باشي با او روي ايوان خانه تاب بازي كني حتي كلمه اي هم حرف نزني ،اما وقتي از او خداحافظي ميكني احساس كني بهترين گفتگوي عمرت را با او داشته اي...
لطيف ترين كلمه لبخند است. آن را حفظ كن.
دنيا دو روز است
يک روز با تو يک روز بر عليه تو .........
روزي که با تو ست مغرور نشو ............
روزي که بر عليه توست مايوس نشو
Alireza.M67
05-11-2006, 00:29
هميشه فرياد دل آدما رو خالى نميكنه .
گاهى اگه فقط براى چند لحظه به زيبا ترين بخشهاى درونت نگاه كنى ، از هر فشارى آزاد ميشى . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سعى كن به مهربونى هاى گذشته فكر كنى و مهمتر اينكه خدا رو فراموش نكن . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ميتونى تو يه سجده سر بذارى تو آغوش خدا و هاى هاى گريه كنى . كسى نيست كه ببينه كه زشت باشه ؛ جز خودت و خدا . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گريه؟!!!
اين دنياي زينتي ارزش يه قطره اشك رو هم نداره ...
snow chem
05-11-2006, 01:06
گريه؟!!!
اين دنياي زينتي ارزش يه قطره اشك رو هم نداره ...
گريه هميشه واسه دنيا نيست !
مگه دل تو ، فقط واسه دنيا مى گيره يا غصه دار ميشه؟!
کجایی تا ببینی لحظه هام بی تومیمیرن
نم نم چشمام چه ساده بارونو از سر میگیرن
کوله بارم خستگی بود اینو تو خوب میدونستی
گفتی تا ابد میمونی اما افسوس نتونستی
به خدا داشتم میرفتم خیلی پیش از رفتن تو
تو بودی گفتی بمونم توی قاب هوس تو
حالا حتی یاد مهرت زده قلبمو شکسته
عشق به اون روزهای رفته پر پروازمو بسته
کاشکی چشماتو نداشتم هرم داغ دستای تو
دل من تنها میمونه بی عبور نفس تو
من چه ساده چه خیالی دلمو بهت سپردم
میدونستی نمیمونی پس چرا خواستی بمونم؟
چرا اشکامو ندیدی ندیدی دارم میمیرم
مگه تو نگفته بودی من دوباره جون بگیرم ؟
دیگه تو نیستی ببینی غم واسم شده عبادت
میدونم بی تو میمیرم اما خوب سفر سلامت
نفسم بی تو میگیره من بازم تنها میمونم
اما برنگرد دوباره نمیخوام با تو بمونم
دیگران را ببخشید نه به این علت که آنها لیاقت بخشش تو را دارند به این علت که تو لیاقت آن را داری که آرامش داشته باشی
Alireza.M67
05-11-2006, 23:28
گريه هميشه واسه دنيا نيست !
مگه دل تو ، فقط واسه دنيا مى گيره يا غصه دار ميشه؟!
آره اينبار دلم از دنيا پره .
دنيايي كه 10 شاهي هم نم ارزه .
----------------------------------------
لعنت به تو اي روزگار , اي روزگار لعنتي
مردم از دنياي تو , دنياي تار و زينتي
يكي از راههاي خوب زندگي كردن در اين دنيا؛ اين است كه هر كس گورستاني به اندازه كافي و وسيع مي داشت تا تقصيرات ديگران را در آن دفن كند.
يكبار بيشتر زندگي نمي كني ، اما اگرهمين يكبار را درست زندگي كني كافيست...
براي رفع مشكلات ، آرام باش ، توكل كن ، تفكر كن، سپس آستين ها را بالا بزن!
آنگاه دستان خداوند را مي بيني كه زودتر دست به كار شده اند...
اگر كسي تو را انطور كه مي خواهي دوست ندارد به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد
snow chem
10-11-2006, 02:31
آره اينبار دلم از دنيا پره .
دنيايي كه 10 شاهي هم نم ارزه .
----------------------------------------
لعنت به تو اي روزگار , اي روزگار لعنتي
مردم از دنياي تو , دنياي تار و زينتي
دنيائى كه 10 شاهى هم نمى ارزه ، ارزش دل آزردگى و غم رو نداره ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعدشم ؛ ميشه دنيا رو خوب كرد . ميشه با ارزشش كرد .ميشه قشنگش كرد ؛
وقتى دل من و تو بخواد . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اونوقت هيچ بدى خرابش نميكنه . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.