ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : لذت نبردن از فعالیت های عادی



مهرسا1
25-12-2012, 23:46
سلام دوستان من جدیدا یه مشکلی بعد از طلاق پیدا کردم که از فعالیت های عادی که بقیه مردم انجام میدن لذت نمیبرم و برام جذابیتی ندارن مثلا پارک رفتن یا توی یه جمع نشستن یا خودن کتاب این چیزا برام جذابیتی ندارن به نظرتون میتونه نشونه چه بیماری باشه؟

9vin
25-12-2012, 23:52
من مجردم و همین مشکلات شمارو دارم ....

چیز عجیبی نیس ....

خیلی ها درگیر این موضوع هستن ....!

Eblis 2011
25-12-2012, 23:52
با سلام و عرض ادب :n16:

من فک نمیکنم بیماری باشه ... بیشتر حس میکنم شما بعد از ضربه ی روحی که خوردین نیاز به یه همدم دیگه دارین برای آرامش و لذت بردن از کارهای روزمره .... شاید الان میگین این کارا رو واسه کی انجام بدم ؟ کسی نیست تاییدم کنه .... مشوقم باشه ....

البته ما هم که مجردیم زیاد لذت نمیبریم :n02: .... ولی من حس میکنم شما اگه دوباره ازدواج کنین وضعتون بهتر میشه ./

hamid_diablo
26-12-2012, 00:18
خوب بعد از جدایی همه اینطوری میشن

حتی کسانی که ازدواج نکردن و در رابطه های دوستیشون جدایی پیش میاد چند وقتی رو داغون میشن

اون مدت هم بستگی داره چقدر بهطرف مقابل علاقه مند بودی و بهش دلبستی

آدمهایی رو میشناسم مثل خودم که با کسی فقط 2 ماه بودن اما 1 سال عذاب کشیدن و کسانی رو دیدم که بعد از 30 سال زندگی مشترک از هم جدا شدن و احساس خیلی خوبی هم دارن

kalantarahura
26-12-2012, 10:27
امیدوارم هر چه زودتر از این افسردگی و حس ناخوشایند بیرون بیاین.هر جدایی سختی خودشو داره.خدا بهتون صبر بده.

A M ! N
26-12-2012, 14:13
سلام دوستان من جدیدا یه مشکلی بعد از طلاق پیدا کردم که از فعالیت های عادی که بقیه مردم انجام میدن لذت نمیبرم و برام جذابیتی ندارن مثلا پارک رفتن یا توی یه جمع نشستن یا خودن کتاب این چیزا برام جذابیتی ندارن به نظرتون میتونه نشونه چه بیماری باشه؟

درود... هرچیزی قاعدتن دلیل داره ، چرا شما تا موقعی که طلاق نگرفته بودین ، ازین طور چیزها لذت میبردین ؟ دلیلش واضحه... چون درگیری فکری نداشتین.. الان احتمالن بیشتر ذهنــتون معـــطوف بـــه اتفاقهای گذشته هستش و برای همین نمیتونین در زمان حال زندگی کنید.... به عنوان برادرتون یه نکته ای رو بهتون میگم. زندگی دو روز بیشتر نیست.. از هیچی تاثیر نگیر و خوش باش و به این فکر نکن که گذشته چی شد و آینده چی میخواد بشه و.... جوانی یه بار بیشتر نمیاد.... بازم این نکته رو تاکید میکنم : تا زمانی که فکرتون درگیر گذشته باشه نمیتونید از زندگی در زمان حال لذت ببریـــد. من خودم مدتی
مث شما بودم.... ولی دیدم اینطوری که نمیشه دارم از دست میرم.... خودم دلم به حال خودم سوخت... الان آدمی هستم که بقیه دوست دارن مث من باشن و همین خودش انرژی منـــو بــــیشتر میکنه.
فقط خواهشن به سمت استفاده از دارو و این چرت و پرت ها نرو... هیچ نیازی به اون ها نیست. شما میتونید عالی باشید اگه خودتون بخواین. نکته ی دیگه رو هم بگم خیلی مهمه... گاهــی وقتا شـــما یه
دیدگاههای عجیبی از خودتون دارید ( هر آدمی اینطوری هست بدون شک ) و فکر میکنید دیگران هم همون دیدگاه رو نسبت به شما دارن.. و این باعث میشه زندگیتون کدر بشــه... اما جالــب این جاست که
اغلب وقتا شما اشتباه میکنید... هر آدمی به اندازه ی کافی برای خودش بدبختی داره که دیگه وقتی برای نظر دادن در مورد افراد دیگه نمیمونه ، پس دلیلی نداره اینطور در مـورد خودتون فکر کنید. اگه منظور
منو درست متوجه نشدید یک مثال میزنم ، فردی رو در نظر بگیرید که در مورد خودش اینطوری فکر میکنه : "من چون فعلان روز خوردم زمین همه به من به چشم یک آدم ضعیف نگاه میکنن " درصورتیکه بیشتر
آدما اینطور فکر نمیکنن ، ولی این فکر میتونه مث خوره ، روح شمارو بخوره اگه زیاد درگیرش بشین. پس بنابراین این خود شمایین که به ذهنتون دستور میدین که چه حالت روانی داشته باشه :

آدمی ریلکس و شاد
آدمی مضطرب و غرق در گذشته