ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : حالتی وحشتناک در خواب



nasim1373
18-09-2011, 18:20
یه حالت ترسناکیه که گاهی اوقات تو خواب اتفاق می افته اون لحضه می خوای هر کسی رو صدا کنی یا خودت بیدار شی تا دیگه عذاب نکشی اما غافل از این که حتی نمی تونی انگشتا تو تکون بدی یه صدا های وحشتناکی رو هم میشنوی از همه مهم تر و ترسناک تر اینه که فضا و وسایلی که اطرافت هست رو می بینی.اصطلا حا بهش بختک میگن 2_3تا دلیلم واسش گفتن مثل پرخوری و استرس و .....:13:

Alamate Soal
18-09-2011, 18:31
چند وقته به این مشکل دچار شدین ؟ قبل از این مدت محل خواب یا محل سکونتتون رو تغیر ندادین ؟ دمای محیط خواب شما چقدر هست ؟ برای یه چک اپ به پزشک رفتین ؟ مشکل قند و فشار خون و.... ندارین ؟ فاصله بین شام خوردن و به رخت خواب رفتن ؛ و همینطور فاصله به رخت خواب رفتن تا خوابیدن شما چقدره ؟

www.hadi
18-09-2011, 19:28
عجب!!!! منم یه چند بار اینطور شدم ولی چند وقتی میشه دیگه مشکلی نیست جالب اینجاس وقتی این حالت دست میداد انگار اصلا ادم خواب نیست!!!! و بیداره و داره یه فیلم وحشتناک میبینه که خودش هم گاهی وقت هنر پیشه این فیلم هست در پنجره همه اشیا دارن با ادم حرف میزنن و البته یه کسایی هم هستن کنار ادم که قابل دیدن نیستن . وقتی من با یه دکتر صحبت میکردم ایشون گفت که اندازه ادرنالین خون بالا بره این حالت در برخی ها رخ میده که اگه ادامه پیدا کنه حتی شخص ناخود اگاه ممکنه دست به خود کشی بزنه.

hes25
18-09-2011, 22:43
سلام...

منم مدتی بود که این مشکل و داشتم ولی با روش آزمایش و خطا و البته با کمک دوستان متخصص تغذیه به نتایج خوبی رسیدم!
من درباره این موضوع تو این مدت خیلی تحقیق کردم الان چیزای خیلی خوبی فهمیدم که چندتاشو می گم شاید بدرتون خورد...

1-من فهمیدم خواب از دو راه تولید میشه یکی از راه غذا و یکی دیگه از طریق کار های ما در طول روز یا ماه یا حتی سال.(البته نه به اون سادگی که فکر میکنیم)

2-من دقت کردم وقتی قبل خواب مایعات شیرین می خورم مثل شربت و ... هم وارد محیط های خیلی جالبی میشم و هم اینکه صبح خیلی راحت بیدار میشم یعنی دقیقا قبل اینکه مامانم با جارو بیفته به جونم!

3-متوجه شدم قبل خواب ماست خوب نیست من که می خوردم همش خواب سگ و اینا میدیدم هل میکردم تا اینکه دوستان گفتن ماست نخور اون هاپوئه هم میره! که واقعا هم شد البته غذای پر چرب هم نباید قبل خواب خورد!

4-بهترین موقع خوردن شام سر شب یا حتی قبل غروب هست! حتی اگه شام نخوریم چقدر خوبه! من یادمه مواقعی که شام فقط نون خالی میخوردم ابدا خواب بد نمی دیدم!

5-نوشابه های گازدار و سوسیس و کالباس و ... واقعا بد هستن! من همین دیروز رفتم خونه دوستم یکم کالباس خوردم همون شب بازم خواب بد دیدم !

6-بو کردن مقداری عطر (نه ادکلن) یا گلاب یا حتی میوه های خوشبو مثل موز- سیب تازه - به و ... خیلی در ایجاد محیط های آرام در دنیای درون یعنی خواب تاثیر گذاره من اینو تجربه کردم که تو خواب بیشتر به جنگل و سبزه زار وارد میشیم! که طبعا آدم صبح هم که بیدار میشه بانشاط هست!

7- من هر وقت چایی زیاد میخورم خواب کمتر میبینم یا اینکه یادم نمی یاد چی دیدم

8-اگه خواب بد زیاد می بینین و نمی تونین کنترلش کنین بهترین روش دویدن هست حالا اگه خیلی خوابتون بد هست پس باید زیاد بدوین یا کار سنگین زیاد انجام بدین که وقتی می خوابین اصلا هیچی یادتون نیاد
اما اگه یکم خواب بد می بینین همون پیاده روی کافیه اون وقت خواب بهتری می بینین

9-این موردم خیلی مفیده که قبلا هم گفتم ، وقتی میخوابین سعی کنین روی شونه بخوابین و روتونم به سمت جنوب باشه یعنی بدن عمود بر میدان مغناطیسی زمین باشه(در راستای شرق به غرب) تا آنیون های موجود در بدن( از جمله خون و ترکیبات شیمیایی درون سلول ها و سیستم عصبی) به صورت یکنواخت در جریان باشن، اینطوری روح موقع خروج از اعصاب و نورون ها با کمترین بی نظمی مواجه هست که همین مورد مهم هست که محیط درون خواب رو تعیین میکنه!

10-تماس با بعضی فلزات مثل طلا هم می تونه باعث بد خوابی بشه! ( چون آنیون های طلا به خاطر چینش خاص الکترون ها در لایه والانسشون در سیستم طبیعی کمپلکسای فعال داخل خون اختلال ایجاد میکنن )

11-زود بیدار شدن (مثلا 5 صبح) و زود خوابیدن (9 شب مثلا) بر روند طبیعی فعالیت های بدن بسیار تاثیر گذار هست که طبعا خواب و هم راحت تر میکنه ( علت این موضوع رو فک کنم دانشمندان این طور اثبات کردن که بین دو نیمکره مغز غده ای وجود داره که طبق حدسیات اونها محتمل ترین ناحیه برای جایگاه روح و ارتباطش با سیستم مولکولی بدن هست که کلیه اعمال مربوط به تنظیمات نور - احساسات - خواب و بیداری و...در این قسمت مغز به سرانجام میرسه! پس قاعدتا خونی که متعادل تر و عاری از هرگونه ترکیبات شیمیایی مضرر باشه نقش تعیین کننده ای در نوع حالت روح هنگام خواب داره)

من با همین روش ها ( و البته بعلاوه روش های دیگه) تونستم خوابمو به محیط های خیلی خوبی ببرم برای مثال:

-یادمه سوار یه کالسکه بودم که از جاده های سنگفرش شده بسیار تمیزی که توی یه چمنزار اطراف یه قصر سفید بزرگ بود عبور میکردم! شاید همش 5 ثانیه هم نشد ولی ماورای واقعیت بود!!!

-اینو قبلا هم گفتم که از زمین با سرعت فاصله گرفتم و تا نزدیکی های ابرا رفتم حتی چند ثانیه بین ابرا معلقم بودم ...بعدم وارد جو یه سیاره بزرگ سبز رنگی شدم که واقعا از بالا نمای خیلی زیبایی داشت.

-یکی دیگه از خوابای خوبم که هنوز یادمه این بود که کنار یه جوب آب تمیزی نشسته بودم که پله وار بود! لبه و کناره هاشم چمنایی لطیف و بسیار شادابی داشت که از جنس مخمل بودن! و پروانه های خیلی قشنگ با رنگای قرمز و آبی و ... اون دور و بر پرواز میکردن! واقعا خیلی خواب خوبی بود( خیر سرم یادمم نمیاد که چی خورده بودم اونشب که! وگرنه همش میرفتم همین جاها راحت میشدیم والا)


البته بازم هست که الان حضور ذهن ندارم هر وقت فرصت کردم میام ویرایش میکنم

تا این جا مربوط به تغذیه و داشتن یک نظم روزمره ای خوب هست اما این نوع نظم بیشتر برای خواب راحت هست نه ماوراء واقعیت که من چندتا شو گفتم. خیلی از مسایل دیگه هم هست که حتما میدونین، اونم اینه که انسان از یک نیمه کاملا متفاوت دیگه ای هم تشکیل شده که مربوط به روح و روان میشه که دغدغه بیشتر دانشمندا اساسا سر همین مسئله روحی هست که ریشه عمیقی در عقاید-مذهب-رفتار-گفتار و ...خود ما داره.

مثلا من طبق تجربه میگم که:
با غذا به طور کامل نمشه مشکل داد زدن - دویدن- گیر افتادن در محیط های بد-از خواب بیدار نشدن - کر و لال بودن -کم بینی و خیلی از چیزای دیگه که بیشتر ماها در خوابامون تجربه کردیم و برطرف کرد... پس مشکل چیه؟! من چطوری حلش کردم!!!

این مسائل مربوط به روح میشه و همینطور رشته روانشناسی! مثلا روانشناسان میگن موقع خواب 30 درصد روح از بدن خارج میشه و وارد دنیای درون میشه(کجا هست نمی دونم والا) که در این مدت بدن در غیاب اون به بازسازی سلول ها و ترمیم اونها می پردازه تا برای فعالیتهای روز بعد آماده بشه....

حالا چون این مسائل مربوط به پزشکی نمی شه پس تا همینجا کافی هست اگه کسی علاقه مند به گفتگوی بیشتر بود بیاد تو پروفایلم مطرح کنه باهم صحبت میکنیم


امید وارم مفید بوده باشه.

بدرود

mb1372
18-09-2011, 23:02
اسم عاميانه اش «بختك» هست.با نام علمي «فلج خواب».خدا نصيب كافر نكنه:31:
يه دليلش مي تونه استرس باشه.
با تشكر از hes25 كم خوردن قبل از خواب خيلي موثره.

xmixx
19-09-2011, 18:05
والا میگن یه نوع از جن هست بنام "بختک" که وقتی میاد کنار آدم آدم اینطوری میشه، اراست و دروغش با شما
فکر نمیکنم ربطی به غذا داشته باشه چون اگه اینطوری باشه باید یه چیز معمولی باشه ولی اینطوری نیست
من یه وقتایی افسردگی داشتم به این حالت دچار میشدم

hes25
19-09-2011, 20:09
والا میگن یه نوع از جن هست بنام "بختک" که وقتی میاد کنار آدم آدم اینطوری میشه، اراست و دروغش با شما
فکر نمیکنم ربطی به غذا داشته باشه چون اگه اینطوری باشه باید یه چیز معمولی باشه ولی اینطوری نیست
من یه وقتایی افسردگی داشتم به این حالت دچار میشدم

بله این عین واقعیت هست! منم گفتم که چون اینجا تالار پزشکی هست دیگه جاش نبود همه چی رو بگم وگرنه من همه اینا رو تجربه دارم و راهشم کامل بلدم!

مثلا همین بختک اگه زودتر جلوش گرفته نشه باعث دیوانگی میشه و حتی با درمان هم حافظه یا شعور آدم به طور کامل بر نمی گرده!!!

مثال واقعی میزنم !

یکی از دوستام اومد بهم گفت که وقتی شبا میخوابه یه چیزی شبیه میمون میاد تو اتاقش اونم کلی هل میکنه و هر کاری هم میکنه از اتاقش بیرون نمیره!! (توی خواب البته)

بعد از من چاره خواست منم راه درست و عینی رو برای دفعش گفتم اما احمق کلی بهم خندید! منم گفتم برو خوش باش با همون میمون نا میمونت!!!(بنده خدا نمی دونست که میمونی که میاد تو خوابش یک نوع جن هستش! )

یه مدت بعد شنیدم که رفت پیش روانپزشک اما اونا میگفتن نمی دونیم علتش چیه درمانشم مشکله!

بعدم رفت پیش یکی که براش دعا بگیرن و اینا که بازم میگفت یه مدت تاثیر داشت اما هنوز گهگاهی میاد تو خوابش!

آخرش هم من با اسرار بهش هالی کردم که، به پیر به پیغمبر علم نمی تونه این و رفع کنه حرفم و گوش کن و ...

بعدم که دیدم سرش به سنگ خورده و هی میگه دارم روانی میشم و فلان بهش راه حل دادم اونم از روی اجبار قبول کرد و حالا خوب خوب شد الانم ازدواج کرده سر کارم میره حقوق خوبی هم میگیره زندگی راحتی هم داره (خوشبخت شد یعنی)

موفق باشید

majid322
19-09-2011, 21:49
منم یه همچین حالتی برام چند سال پیش اتفاق میافتاد ولی دقیقا اینطوری نبود یکم متفاوتتر بود...

همش یه چیزی بود انگار میخواستم تکمیلش کن مولی خراب میشد اطراف رو هم میدیدم ...

تا یه جاهاییش خوب پیش میرفتم ولی بعد از یه مدت خراب میشد و یه حس ترسناکی بهم دست میداد ( اصلا قابل وصف نیست)

حالا یه چند سالیه اونطوری نشدم من که فکر میکنم مربوط به سن بلوغ باشه ؟

نظرتون چیه؟

*mhm*
19-09-2011, 21:54
منم یه مدتی خیلی مشکلی شبیه این برام پیش میومد.
وقتی که خواب بودم یک لحظه بیدار می شدم.اما چه بیدار شدنی؟ چشمام رو نمی تونستم باز کنم و هیچ کدوم از اعضا بدنم رو هم نمی تونستم تکون بدم.نفس کشیدن هم برام سخت می شد.بار اولی که این اتفاق برام افتاد فکر کردم که حضرت عزرائیل اومده سراغم.

به هر حال امیدوارم خدا نصیب گرگ بیابون نکنه.خیلی حالت ناجوریه.

babi_rich
19-09-2011, 21:57
بره منم اتفاق افتاده دوبار تا حالا، ولی دیگه در اتاق رو کیپ نمی بندم یه ذره باز می زارم
واقعا وحشتناکه، من با گفتن صلوات تونستم از دستش رهایی پیدا کنم

H A M A S
19-09-2011, 22:08
منم بعضی وقتها این جور حالت ها رو تجربه میکنم
توی حالت خواب بیداری میبینم یکی داره تیو خونه راه میره(بیشتر آشناها و رفیقام هستن)حتی صدای قدم زدنشون-حرف زدنشون کاملا واقعی هست و به خوبی حس میکنم
وقتی مثلا شیر آب رو باز میکنن-کاملا صداش ملموسه
یا مثلا یه بار رفیقم رو دیدیم-بهش گفتم فلان چیزو اوردی-خیلی قشنگ برام توضیح داد!
وقتی هم میبینم بعد چند ثاینه غیب میشن...میخوام داد بزنم-اما نمیشه-و این داد به یه ناله خفیف تبدیل میشه
کلا خیلی ترسناکه
تا جایی هم که یادمه 100 در 100 این رخدادها موقعی بوده که تنها بودم!

hes25
19-09-2011, 23:43
خب متشکر از همه دوستان... این جور که معلومه خیلیا این مشکل و دارن! پس جز بیماری ها محسوب میشه حالا هر کس تجربه خاصی داره بیایم مطرح کنیم بلکه این اختلال برطرف بشه.

حالا من چندتا نکته (به عنوان اطلاعات عمومی) در ادامه گفته های دوستان میگم بعدم شما اگه مطلبی داشتین بیاین کاملش کنین.

1-اول اینکه تو سن بلوغ به خاطر بی نظمی زیادی که هورمونا در تعادل شیمیایی خون بوجود میارن اختلالات روانی و همین طور اختلالات خواب هم زیاد میشه برای همین میگن خواب انسان نابالغ بی معنی هست! یعنی بی خیال... خوش باشین!

2- تابحال از خودتون پرسیدین آخه غلظت خون چه ربطی به خواب داره ؟! علتش اینه که روح ما تا مقیاس نانو و حتی عمیق تر به مولکولها و اتمهای بدن ما چسبیده! برای همین اگه خون تمیز تری داشته باشیم روح زلال تری خواهیم داشت.

3-حدود چند هزار سال پیش انسان قابلیت خواب دیدن و نداشت!یعنی شب میخوابید صبح که بلند میشد هیچی یادش نمیومد!مثل اکثر حیوانات اما به مرور زمان که درک و فهمش بیشتر شد خودبخود روح در ضمیرش فعالیتش رو بصورت خوابای شبانه نشون داد!

4-انسان از سه لایه متفاوت اما بهم پیوسته تشکیل شده که یکی میشه بدن مولکولی و یکی دیگه میشه جسم برزخی (خواب) و یکی دیگه میشه قالب ملکوتی (که نمی دونم چیه)! حالا واسط هر سه تای اینا میشه روح! یعنی اگه کسی قدرت داشته باشه می تونه همینجا تو بیداری توی هر سه تا بدن در کسری از ثانیه رفت و آمد کنه!(درباره مردم عادی،شخصیت ها فقط تماشاچی هستن مثل کامنت سوم و حتی بیشتر خوابای خودم )

5-بیشتر چیزایی که تو خواب می بینیم همش بی خود هستن یعنی معنی خاصی ندارن بیشتر به خاطر واکنش های الکتریکی- شیمیایی هست که در مغز موقع خواب ایجاد میشه،(البته برای مردم عادی)

6-در ادامه اون مسائل بختک و جن و ... یه چیزی رو هم بدونین شاید بد نباشه اونم اینکه که حضرت سلیمان بخاطر رویت جنیان در طول سالها عقیم شد!!!

7-گوش دادن به موسیقی های تند به دلیل بهم زدن تعادل اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک عامل مهمی دربوجود اومدن خوابای نابهنجاری از نوع ذکر شده هستن!(دیدن اشخاص ناشناس)

8-تنها خوابیدن در اتاق در بسته اصلا خوب نیست! اینو کسی که تجربه کرده میدونه که منظورم چیه!!

9-همون طور که قبلا گفته شد عامل بیشتر اینها غذاهای نامناسب و همینطور پرخوری هست (اگه بچه خوبی باشین هیچیتون نمیشه که هیچ حتی چندتا سفر بین سیاره ای هم میرین کیف میکنین!!!!!)

امیدوارم مفید بوده باشه

فعلا

zahedy2006
20-09-2011, 00:02
این حالت همون حالتی هست که انسان محیط اطراف را حس می کنه اما بدنش خواب هست؟؟
من چندین بار اینطوری شدم.
تجربه شخصی من می گه این حالت زمانی به وجود میاد که مغز از حالت ورود به خواب بر می گرده به حالت بیداری اما مغز کاملا بیدار نیست.
من در این حالت نمی تونم جایی از بدنم را تکان بدهم و حتی تنفسم را کنترل کنم اما تصویر و صدای خاصی هم نمی شنوم و چون حس می کنم مغزم بیدار هست (چون می تونم فکر کنم و می فهمم که نمی تونم جایی از بدنم را تکان دهم) سعی می کنم بیدار شوم. در چنین حالتی با یک نفس خرناس مانند (که باید خیلی تلاش کنم) به بیداری کامل مغز می رسم.
معمولا هم زمانی رخ می ده که خوابم میاد و خسته هستم اما ذهنم مشغوله و نمی خواهم بخوابم
فکر نمی کنم دلایل جن و اینا جنبه واقعی داشته باشند !!

nasim1373
21-09-2011, 16:07
منم یه همچین حالتی برام چند سال پیش اتفاق میافتاد ولی دقیقا اینطوری نبود یکم متفاوتتر بود...

همش یه چیزی بود انگار میخواستم تکمیلش کن مولی خراب میشد اطراف رو هم میدیدم ...

تا یه جاهاییش خوب پیش میرفتم ولی بعد از یه مدت خراب میشد و یه حس ترسناکی بهم دست میداد ( اصلا قابل وصف نیست)

حالا یه چند سالیه اونطوری نشدم من که فکر میکنم مربوط به سن بلوغ باشه ؟

نظرتون چیه؟
منم چنین فکری می کنم ممکنه به این خاطر باشه.

nasim1373
21-09-2011, 16:14
بره منم اتفاق افتاده دوبار تا حالا، ولی دیگه در اتاق رو کیپ نمی بندم یه ذره باز می زارم
واقعا وحشتناکه، من با گفتن صلوات تونستم از دستش رهایی پیدا کنم

من یادمه هر بار که این حالت بهم دست می داد با گفتن لا اله الا الله از خواب بلند می شدم مطمئنا بی تا ثیر نبوده ونیست.:13:

xmixx
27-09-2011, 12:31
یه بحث خود وضعیت هنگ کردن کل بدنه " بنظرم بیشتر صبح هاست "
یه بحثی خواب بد دیدنه
من هردوشو تجربه کردم
توو بچگی از بس پدر و مادر با کلمه ی "دزد" منو میترسوندن که برام یه تابو شد، یادمه خیلی کوچیک بودم که خواب دیدم یه دزدی اومده با یه سگ خیلی بزرگ داره سعی میکنه بیاد توو خونه، من میدیدم داره چیکار میکنه ولی نمیتونستم کاری بکنم و حرف بزنم تا اینکه آخر از خواب میپریدم، این دزده اینقد توو ذهنم بود که یه شخصیت شد توو ذهنم
تا اینکه یه شب وقتی توو حیاط بودم، احساس کردم یه کسی پشتم داره نگام میکنه، برگشتم دیدم همون سگ دزده داره نگام میکنه، از ترس مردم و فریاد کشیدم و تمام بدنم هنگ کرد و دیگه رفت توو ذهنم عکسش، جالب اینه که اون سگو هیچوقت اونجا ندیده بودم و بعداز دیدنشم دیگه هیچوقت ندیدمش!
یه مدتی که افسردگی شدید گرفتم 2 سال قبل، دوباره خواب دزده برگشت توو خوابم البته اینبار موجودات دیگه ای هم اومدن که وحشتناک بودن، بازهم میدیدم چیکار میکنن ولی نمیتونستم کاری بکنم و میخواستم کسی رو صدا بزنم و کمک بخوام ولی لال میشدم و دهنم بسته میشد، ضربان قلبم تا جایی میرسید که استخون های سینم هم فشار میمومد بهشون و از استرس و ترس داغون میشدم
البته هنوز هم ادامه داره ولی هر وقت ناراحت میشم و یا زیاد گناه میکنم این خوابا رو میبینم
کار به جایی رسیده که اگه شب تنها باشم از هر صدایی، حتی کوچکترین صدا توو ذهنم فیلم میسازم و فکر میکنم دزده داره سعی میکنه بیاد توو خونه و بیاد گلومو بگیره، از استرس میمیرم، نمیدونم باید چیکار کنم
یه دوره ای خیلی خدایی شده بودم و عاشق خدا بودم نه غمی داشتم نه غصه ای و نه ترسی و نه هیچ اضطرابی ولی حیف ...
برای من، افسردگی از یه طرف و گناه زیاد از طرف دیگه عامل این بدبختیاس، هروقت اینارو میزارم کنار آرامش دارم، شما رو نمیدونم

یه فیلمی بود "در قلب من " که دختره همین مشکلو داشت یعنی از کوچیکی خواب یه دزد رو دیده بود و برش یه منبع ترس شده بود، با پدر و مادرش رفت پیش یه دکتر روانشناس، اونهم چن سال تحت نظرش داشت تا یه روز به والدین دختره میگه شما باید فلان روز برین فلانجا و دختر و مادر جدای از پدر و برادر باشن و برن یه جای دیگه و همون طورم میشه و اونا میرن و وقتی دختر و مادر تنهان، دزده که شبیه یه درویشه با یه قیافه ی وحشتناک ظاهر میشه و میفته دنبال دختره و دنبالش میکنه، دختره جیغ میکشه و فرار میکنه و در نهایت به خانوادش میرسه و وقتی دزده میرسه نقابشو برمیداره و میبینن که دکترس که برای درمان دختره این کارو کرده، دختره بغل مادرش گریه میکنه و فکر کنم درمان شد، البته این فیلمو کامل ندیدم و شایدم چیزای دیگه ای هم باشه ولی آخرین قسمتش این بود که من دیدم

shahin666
27-09-2011, 13:08
منم خيلي شده كه اين طوري شدم تو خواب
ولي من هر وقت يه همچين حالتي بهم دست ميده تو همون خواب ميگم من خوابم و الان بيدار ميشم و واقعا همون لحظه بيدار ميشم:31:

nasim1373
27-09-2011, 17:10
منم خيلي شده كه اين طوري شدم تو خواب
ولي من هر وقت يه همچين حالتي بهم دست ميده تو همون خواب ميگم من خوابم و الان بيدار ميشم و واقعا همون لحظه بيدار ميشم:31:
این حالتی که شما میگید بیشتر شبیه رویای روشن هست که یکی از دوستان تو تاپیک دیگه ای مطرح کرده.میتونید بیشتر توضیح بدید!:

shahin666
27-09-2011, 17:49
این حالتی که شما میگید بیشتر شبیه رویای روشن هست که یکی از دوستان تو تاپیک دیگه ای مطرح کرده.میتونید بیشتر توضیح بدید!:

نمي دونم اين حالت روياي روشن !!! كه شما فرموديد چي هست

خيلي شده تو خواب مثلا ديدم لبه پرتگاه هستم دارم مي افتم پايين يا مثلا يكي داره دنبالم ميكنه يا
مثلا فقط من خونه هستم و يكي ميخواد بياد منو بكشه و از اين كابوس ها تو همون لحظه تو خواب ميگم اينا همش خواب هست و دقيقا مثلا اون لحظه اي كه دزد داره مياد طرفم تو خواب ميگم الان بيدار ميشم و دقيقا هم بيدار ميشم
البته بگم نه اين كه از ترس يهو از خواب بيدار بشم دقيقا هر وقت تو خواب اين حالت بهم دست بده هر وقت پيش خودم تو همون خواب ميگم اين خواب هست و الان بيدار ميشم دقيقا بيدار ميشم


اين اتفاق براي من زياد افتاده يعني دوستان هيچ كس اين اتفاق براش نيوفتاده؟!!

S@nti@go_s&k
27-09-2011, 17:59
من فقط وقتی که دستم زیر بدنم میزارم اینطوری میشم

ولی همیشه بعد از این حالت یه حالت راحتی پیدا میکنم من فکر میکنم هرچی که هست ترسناک یا ...........

باعث میشه یه کم از خستگیمو میگیره ازم و خوبه

پ ن :فقط یه دفه دستشویی داشتم این بختک قفل کرده بود رو من مگه میزاشت برم دستشویی کلی تقلا کردم تا ول کرد

وگرنه 2 ثانیه دیگه نگهم داشته بود رنگیش کرده بودم

mokafati
27-09-2011, 18:05
من هم میبینم سعی میکنم بیدار بشم اگه نشد پرواز کنم موقع پرواز یه فشاری به سرم میاد بعدش بیدار میشم عجیبه ها:31:

mokafati
27-09-2011, 18:10
خوابیدن در زمان‌های نامنظم یکی از عوامل بختک هست بر و بچه هایی که از اینترنت محدود استفاده میکنند هوشیار باشند:31:

xmixx
27-09-2011, 18:44
خوابیدن در زمان‌های نامنظم یکی از عوامل بختک هست بر و بچه هایی که از اینترنت محدود استفاده میکنند هوشیار باشند:31:

آره مخصوصا موقع غروب که آدم داغون میشه خیلی خواب موقع غروب بده

nasim1373
27-09-2011, 19:00
نمي دونم اين حالت روياي روشن !!! كه شما فرموديد چي هست

خيلي شده تو خواب مثلا ديدم لبه پرتگاه هستم دارم مي افتم پايين يا مثلا يكي داره دنبالم ميكنه يا
مثلا فقط من خونه هستم و يكي ميخواد بياد منو بكشه و از اين كابوس ها تو همون لحظه تو خواب ميگم اينا همش خواب هست و دقيقا مثلا اون لحظه اي كه دزد داره مياد طرفم تو خواب ميگم الان بيدار ميشم و دقيقا هم بيدار ميشم
البته بگم نه اين كه از ترس يهو از خواب بيدار بشم دقيقا هر وقت تو خواب اين حالت بهم دست بده هر وقت پيش خودم تو همون خواب ميگم اين خواب هست و الان بيدار ميشم دقيقا بيدار ميشم


اين اتفاق براي من زياد افتاده يعني دوستان هيچ كس اين اتفاق براش نيوفتاده؟!!
این حالتی که من می گم خیلی وحشت ناک تر از اونی هست که شما میگی! فکر کن دیگه نمی تونی نفس بکشی در کل داری از این دنیا میری و نکته مهمش اینجاس که هر کی یا هر چی که تو محل خوابت هست رو می بینی نه اینکه یه پرتگاه یا هرجایی غیر از محل خواب. البته اینو که شما میگی واسه منم پیش اومده!

zahedy2006
27-09-2011, 19:35
نمي دونم اين حالت روياي روشن !!! كه شما فرموديد چي هست

خيلي شده تو خواب مثلا ديدم لبه پرتگاه هستم دارم مي افتم پايين يا مثلا يكي داره دنبالم ميكنه يا
مثلا فقط من خونه هستم و يكي ميخواد بياد منو بكشه و از اين كابوس ها تو همون لحظه تو خواب ميگم اينا همش خواب هست و دقيقا مثلا اون لحظه اي كه دزد داره مياد طرفم تو خواب ميگم الان بيدار ميشم و دقيقا هم بيدار ميشم
البته بگم نه اين كه از ترس يهو از خواب بيدار بشم دقيقا هر وقت تو خواب اين حالت بهم دست بده هر وقت پيش خودم تو همون خواب ميگم اين خواب هست و الان بيدار ميشم دقيقا بيدار ميشم


اين اتفاق براي من زياد افتاده يعني دوستان هيچ كس اين اتفاق براش نيوفتاده؟!!

سلام
این حالت هم خیلی برای من پیش اومده
قبلا خواب دیدم که یه گروه به من حمله کردند و من چندتا اسلحه داشتم که هیچ کدوم کار نمی کرد و به خودم می گفتم خواب می بینم و خیالم آسوده می شد..

فکر کنم باید در منابع رسمی راجع به این خواب دیدن که مغر اندکی هُشیار است مطالبی باشه

hes25
27-09-2011, 20:03
دوستان سلام
متاسفانه خوابای آشفته توی سن بلوغ خیلی زیاد هست و همین باعث بروز رفتارهای نابهنجار زیادی در جوانان میشه و معمولا از 17 تا 22 سالگی ادامه داره( برای خودم که اینطوری بود)
اما با بالا رفتن سن فعالیتای هورمونای بدن به یه حد تعادلی درمیان و انسان از لحاظ شخصیتی ثبات رو کم کم احساس میکنه
حالا این ما هستیم که باید شخصیت خودمون و پرورش بدیم هر چی بیشتر تلاش کنیم بهتر نتیجه میگیریم

من چند تا موضوع رو اینجا مینویسم هرکسی نظری داشت بیاد بیان کنه تا یک نتیجه گیری کلی بشه و همه استفاده کنن.

مهمترین چیزایی که در دیدن خوابای زلال و نیکو موثرن:

1-طبعا کیفیت و کمیت مواد غذایی حرف اول و میزنه و اصلا بحثی درش نیست!مثلا اگه شما آخر شب غذای چرب بخورین بدون تردید خواب بد که چی بگم کابوس هم ممکنه که بینین!

2-داشتن نظمی دقیق در زمان خوابیدن و بیدار شدن و همچنین مکان خواب خیلی مهمه (مثلا در مکانی که رطوبت زیاد هست به دلایل عجیبی آدم خواب بد می بینه! که هنوز من علتش و نفهمیدم)

3-معاشرت:کسی که در برخورد کلامی با دیگران دارای گشاده رویی هست همیشه احساس آرامش میکنه و طبعا خواب بد براش معنی نداره(این شامل تمسخر -شوخی های بیجا-گفتن کلمات رکیک -جکهای بد و امثال اون نمی شه! منظورم ادب در برابر کوچیک و بزرگ هست)

4-سکوت! ای خدا این کم حرفی چقدر خوبه !فقط کافیه یکی بهش عادت کنه اون وقته که می فهمه خواب خوب یعنی چی!(این به معنی لال مونی گرفتن نیست بلکه هر جمله ای رو هر جا بیان نکردن و فقط فقط به اهلش گفتن هست!)

4-گوش کردن: تجربه به من ثابت کرد کسی که آهنگای تند رقصی و امثال اون گوش میکنه محال ممکنه خواب شیرین و تجربه کنه (این توجیه علمی داره که قبلا اشاره شد)

5-محبت کردن و محبت دیدن خیلی مهمه! مخصوصا محبت آدم نسبت به پدر و مادر... (البته منظورم ساکت بودن یا شنگول بودن تو خونه نیست!)

6- نمی دونم خنده رو هستین یا نه ولی برای درمان روح و روان بینهایت مفیده! اصولا هرکسی زیاد خنده میکنه افسردگی و این مسائل براش معنی نداره یه نمونه خودم !(البته به هر چیزی نمی خندم)

7- یکی دیگه از اون موارد خوب گریه کردن هست که بیشتر از تمام چیزایی که موثر واقع میشن فایده داره! که متاسفانه خیلی کمن کسانی که گریه میکنن! یعنی بر عکس خندیدن که راحته گریه کردن خیلی مشکله چون باید به یک دلیل بخصوص و از اعماق دل سرچشمه بگیره.

8-استرس:یکی مهمترین عوامل در عارضه بدخوابی همین استرس هست باید تا میتونین اون و برطرف کنین( البته از راه های سالم نه قرص و دوا و این چیزا)

البته مسائل دیگه ای هم هستن که منجر به بد خوابی میشن که بستگی به خود آدم داره و چون عمومیت نداره اینجا هم جاش نیست پس گفته نمی شه.

البته من مثل همه خوابای عجیب و ترسناک هم میبینم اما گهگاهی که این مسائل رو مثلا یه هفته خیلی خوب رعایت میکنم یه دونه از این خوابای شیرین ومی بینم الانم دو سه تای دیگه رو میگم ببینین چقدر جالبن!

1-یادمه از یه جاده ای توی یه جنگل عجیب با درختای بلندی که تنه ای صاف داشتن رد میشدم این جاده که آسفالت خیلی تمیزی هم داشت یکم سربالا بود...این وسط و چیزی یادم نمیاد تااینکه رسیدم بالای جاده...یعنی چی بگم ای خـــــداااا...منظره رو که دیدم داشتم شعورم و توی خواب از دست میدام... !!
تنها چیزی که هنوز یادم هست این بود کهاز یه فاصله خیلی دور یک آبشار سبز رنگ! و ماورای تصور و فوق العاده عظیم و دیدم که واقعا توصیف کردنی نیست اصلا!!! مخصوصا اون درخشندگی ذرات آب که به صورت رنگین کمان پایین آبشار ایجاد شده بود!!! بی نظیر بود!
دور وبرشم تپه های گرد سبز رنگی قرار داشت که در القای زیبایی و عظمت محیط اطراف خیلی تاثیر گذار بود! یعنی به معنی واقعی کلمه رویایی بود!! ( هنوزم من نفهمیدم اینا کجا هستن؟یعنی توی مغز و سلولا هستن یا نه اصلا توی یک دنیای جدایی قرار دارن که ما نمی دونیم کجا هست! )

2-یکی دیگه از خوابای خوبم این بود که دیدم با یک آهو!!! دارم توی یه باغ راه میرم! عجیب اینه که من تا حالا آهو رو از نزدیک ندیدم چه برسه به خواب!!
یادمه بدنش قهوه ای کمرنگ و بود اما چشماش آبی بود!! اصلا فک نمی کردم آهو اینقدر زیبا باشه!! (این اولین خوابم بود که من از زمان کمش افسوس خوردم واقعا دلم می خواست باهش برم توی اون باغه بگردم حیف شد واقعا حیف !)

3-یکی دیکه از خوابای خوبم این بود که دیدم تو حیاط یه ساختمون دو سه طبقه سفید رنگی که نما کاری جالبی هم داشت دارم قدم میزنم و دختر بچه های پنج شیش ساله خیلی قشنگ و دوست داشتنی ای که لباس تورتوری سفید و صورتی رنگی داشتن توی چمنا مشغول بازی کردن هستن! خیلی خواب شادی بود جالب بود برام!

البته بازم هستن که الان حضور ذهن ندارم

امید وارم مفید بوده باشه

خوابای خوب ببینین

mokafati
27-09-2011, 20:18
من چند بار سعی کنم بیدار میشم چون دیدن این خوابها برام طبیعی شده بعضی وقتها هم طول میکشه یه بار بیدار شدم اما دیدم تو خواب بیدار شدم چیزی که زیاد اذیت میکنه صداهای وحشتانکه بعضی وقتها در حالت خواب هشیار میشم و خواب به دلخواه فکرم میبینم

shahin666
27-09-2011, 21:37
به نظر من بدترين چيز اول اين هست كه نه ميشه داد زد و دومين چيز اين كه مثلا اگر روي زمين باشيم نمي تونيم حتي بلند شيم
يه يه حركتي كنيم

cancer140
27-09-2011, 21:43
به نظر من بدترين چيز اول اين هست كه نه ميشه داد زد و دومين چيز اين كه مثلا اگر روي زمين باشيم نمي تونيم حتي بلند شيم
يه يه حركتي كنيم


وای آره ،خیلی خیلی وحشتناکه.منم 3 بار تا حالا دیدم دوبار تو بچگی،یبار هم چند وقت پیش هر سه شو واضح یادمه از بس ترسناک بود! اینکه نمیشه داد بزنی خیلی بده .
تاحالا خواب جن دیدید؟!؟
خدا نسیب نکنه!

danial_848
27-09-2011, 22:02
البته جهت اطلاع دوستان این پدیده دلیل علمیش یافت شده لزومی نداره بترسین، برای خود من بارها اتفاق افتاده خونسردی خودتون رو حفظ کنید یکم صبر کنید میبینین کنترل بدنتون برگشته دستتون :دی

cancer140
27-09-2011, 22:33
البته جهت اطلاع دوستان این پدیده دلیل علمیش یافت شده لزومی نداره بترسین، برای خود من بارها اتفاق افتاده خونسردی خودتون رو حفظ کنید یکم صبر کنید میبینین کنترل بدنتون برگشته دستتون :دی
هر پدیده ای علتی داره

ArYaNaM
27-09-2011, 22:42
در بعضی مواقع وقت شما زیر درختی یا جایی بخوابی که تو تنفس مشکل داشته باشی من فکر میکنم چنین مشکلی پیش میاد

hes25
27-09-2011, 23:09
تاحالا خواب جن دیدید؟!؟
خدا نسیب نکنه!

اووه فراوون!!!
واقعا خدا نصیب هیچکی نکنه باید برین دکتر تا خوب بشین!
ولی خب اینجا هم چون جاش نیست دربارشم بحثی نمیشه ...بگذریم

M e i s a m
27-09-2011, 23:20
منم 2 بار اینطور شدم
دفعه دوم همین چند وقت پیش بود... به چند تا از دوستامم گفته بودم این حالت رو و اون صدا های وحشتناک و شرایط غیر قابل وصف رو ولی کسی مثل من نشده بود که اینجا دیدم... دفعه دوم رو سریع با گفتن بسم الله (شاید بخاطر ترس زیاد و بصورت ناخود گاه) تموم کردم و نذاشتم شروع شه
و در مورد خواب ها... گناه استرس ناراحتی غصه خوردن هام که میره بالا خواب های وحشتناکی میبینم و واقعا وحشتناک که نمیشه گفتش چطوریه اینجا... فقط خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه

nasim1373
28-09-2011, 01:46
منم 2 بار اینطور شدم
دفعه دوم همین چند وقت پیش بود... به چند تا از دوستامم گفته بودم این حالت رو و اون صدا های وحشتناک و شرایط غیر قابل وصف رو ولی کسی مثل من نشده بود که اینجا دیدم... دفعه دوم رو سریع با گفتن بسم الله (شاید بخاطر ترس زیاد و بصورت ناخود گاه) تموم کردم و نذاشتم شروع شه
و در مورد خواب ها... گناه استرس ناراحتی غصه خوردن هام که میره بالا خواب های وحشتناکی میبینم و واقعا وحشتناک که نمیشه گفتش چطوریه اینجا... فقط خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه
دقیقا" با دلایلی که گفتید موافقم.مخصوصا" گناه چون الان مدت ها میشه که دیگه بهم دست نمی ده! اون اوایل واسه خلاص شدن از دستش موقع خواب با وضو و حمدو سوره می خوابیدم خیلی تاثیر داشت.البته کمی به دوران بلوغ ربط داره!تو جمعمون کسی هست که از دوران بلوغش گذشته باشه باز بهش دست بده؟:23:

shahin666
28-09-2011, 15:01
دقیقا" با دلایلی که گفتید موافقم.مخصوصا" گناه چون الان مدت ها میشه که دیگه بهم دست نمی ده! اون اوایل واسه خلاص شدن از دستش موقع خواب با وضو و حمدو سوره می خوابیدم خیلی تاثیر داشت.البته کمی به دوران بلوغ ربط داره!تو جمعمون کسی هست که از دوران بلوغش گذشته باشه باز بهش دست بده؟:23:

فکر نمیکنم خیلی ربطی به سن بلوغ داشته باشه
من چند شب پیش همین طوری شدم در صورتی که تو سن بلوغ هم نیستم

hes25
28-09-2011, 16:11
دقیقا" با دلایلی که گفتید موافقم.مخصوصا" گناه چون الان مدت ها میشه که دیگه بهم دست نمی ده! اون اوایل واسه خلاص شدن از دستش موقع خواب با وضو و حمدو سوره می خوابیدم خیلی تاثیر داشت

سلام
بله منم با شما موافقم
منم بعضی وقتا که یه گناهی رو حالا چه عمدی یا غیر عمدی انجام میدم خوابای بد از این دست می بینم اما خوب سریع حواسم و جمع میکنم که دیگه ادامه ندم لااقل!

البته هرکس تا سرش به سنگ نخورده باشه و یه خواب خیلی خیلی بد نبینه ممکن نیست نصیحتی شما گفتین و عمل کنه میگن خوابه! خودش خوب میشه ! اما نمی دونن این چیه که!!(؟)


-----------------------------
راستی پیغام خصوصی دارین انگار، اونا نگاه کنین چشمک میزنه!

xmixx
28-09-2011, 20:18
من در کنار این خوابای وحشتناک، بهترین خواب زندگیم تا التم رو هم دیدم اونم، خب باورتون نمیشه
خواب دیدم یه جایی ام که آسمونش سیاهه ستاره هاشم معمولی نیستن، اطرافمو نگاه میکنم میبینم یه حالت بیابون داره، به خودم میام میبینم یه لباس سفیدی تنمه و معلقم رو هوا، خیلی ترسیدم و لی یکم گذشت دیدم خیلی باحاله میتونم با پریدن راه برم انگار توو خلأ هستم! به دور و برم نگا کردم دوباره دیدم وای! من روی ...!!!!!
باورم نمیشد! به عقب نگا کردم دیدم سفینه چند صد متریمه و یه فضانورد دیگه هم که چن متریمه داره دست تکون میده!
برگشتم که برم جلوتر، یهو یه چیز آبی دیدم توو اون دور دست که از افق پیدا شد، واییییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییییی!!!! !!
توجه کردم دیدم زمینه که از ماه دارم میبینم ! چقدر باشکوه و بزرگ بود! وقتی خودمو توو اون موقعیت دیدم از کوچیکی خودم داشتم سکته میکردم و مواظب بودم نیفتم!
واقعا بهترین لحظه ی عمرم بود! انگار خدا رو دیدم!

شـیـفــو
28-09-2011, 21:24
استرس خیلی آدم رو بدخواب میکنه .
من یه پول گنده ای به کسی قرض دادم آدم مطمئنی نبود ، 5 شب پشت سرهم نتونستم بخوابم ، هی از خواب میپریدم ، فکر اون پوله اصلا نمیذاشت بخوابم ، اصلا ، تا اینکه بعد 5 روز از یارو پس گرفتم ( سر همین موضوع رابطمون شکرآب شد ) اما همون شب اینقدر راحت خوابیدم که ساعت 8 و نیم تا فردا 11 صبح خواب بودم . از اون روز به بعد راحت خوابیدم ( البته فکر نکنید ادم خصیص و پول پرستی هستم ، آخـه 4،100 تومن پول بود که با بدبختی جمع کرده بودمش ، فروش سیستم و موبایل و میزوصندلی و دوچرخه و .... )
یه بار هم ، رو مبل خوابیده بودم ، خواب دیدم دارم با موبایل صحبت میکنم بعد یه خفاش بزرگ میپره رو سرم ، شروع کردم به داد زدن ، آنچنان دادهایی میزدم بعد بابام اومد بغلم کرد ، بیدار شده بودم اما از ترس 8-7 بار دیگه هم بعد بیداری داد زدم که بابام آرومم کرد .
البته فکر کنم اون مربوط به دوران بلوغ میشه چون 14 سالم بود .
یـه چیز جالب :
یه بار خواب دیدم با دوتا از دوستام توی حیاط خونشون هستیم ، اونا باهم یه دعوای حسابی میکنن و کلی خونی مالی میشن و بعد هم میندازن گردن من ، از خواب که بلند شدم تا 1 ساعت استرس داشتم و فکر میکردم واقعی بوده ، یعنی این اتفاق افتاده بعد من اومدم خونه خوابیدم و حالا بیدار شدم . بعد از یک ساعت فهمیدم که همرو خواب دیدم .
درست فردای همون شب ، همین اتفاق افتاد ، دقیقا همون دوتا دوستم ، تو حیاط خونشون باهم دعواشون شد و حسابی همدیگه رو زدن ، چون جسما ، قدوهیکلشون از من خیلی بزرگتر بود نمیتونستم جداشون کنم .
اما دعواشون تقصیر من نبود ، شاید من چون قبلا خوابـشو دیده بودم نباید میذاشتم اونا باهم تو اون خونه برن .
خلاصه اینکه بعضی از خواب ها خبر از آینده هم میدن ، مثل همین خوابی که من دیدم ، یا خواب هایی که حضرت یوسف تعبیر میکرد .

danial_848
28-09-2011, 21:39
یـه چیز جالب :
یه بار خواب دیدم با دوتا از دوستام توی حیاط خونشون هستیم ، اونا باهم یه دعوای حسابی میکنن و کلی خونی مالی میشن و بعد هم میندازن گردن من ، از خواب که بلند شدم تا 1 ساعت استرس داشتم و فکر میکردم واقعی بوده ، یعنی این اتفاق افتاده بعد من اومدم خونه خوابیدم و حالا بیدار شدم . بعد از یک ساعت فهمیدم که همرو خواب دیدم .
درست فردای همون شب ، همین اتفاق افتاد ، دقیقا همون دوتا دوستم ، تو حیاط خونشون باهم دعواشون شد و حسابی همدیگه رو زدن ، چون جسما ، قدوهیکلشون از من خیلی بزرگتر بود نمیتونستم جداشون کنم .
اما دعواشون تقصیر من نبود ، شاید من چون قبلا خوابـشو دیده بودم نباید میذاشتم اونا باهم تو اون خونه برن .
خلاصه اینکه بعضی از خواب ها خبر از آینده هم میدن ، مثل همین خوابی که من دیدم ، یا خواب هایی که حضرت یوسف تعبیر میکرد .
رؤیای صادقه دقیقا همینه (دیدن واقعه ای که در آینده رخ میده یا قبلا رخ داده) و تعبیر نمیخواد

cancer140
28-09-2011, 21:51
اووه فراوون!!!
واقعا خدا نصیب هیچکی نکنه باید برین دکتر تا خوب بشین!
ولی خب اینجا هم چون جاش نیست دربارشم بحثی نمیشه ...بگذریم

نه بابا،من همش یبار دیدم دکتر احتیاج نیست، ولی همون یبار واسم بسه!!

goo.goo
28-09-2011, 22:14
روایات زیادی در مورد خواب های پریشون داریم
بنده خودم بیشتر خوابهام به صورتیه که فک میکنم از یه پرتگاهی پرت شدم
یا تو ماشین با سرعت زیاد دارم میرم ته دره
راه حلشو پیدا کردید به من هم بگید
یا علی

rami_hemi
28-09-2011, 22:35
این خوابها زیاد ربطی به دوران بلوغ نداره بیشتر به وضعیت روحی ادما ربط داره من الان نزدیک 10 سال میشه دوران بلوغم رو رد کردم و گاهی این حالت برام پیش میاد بخصوص به خاطر اینکه یه مقداری زود میترسم .
ولی گاهی من چیزهایی رو میبینم که حالت ماورایی دارن البته امکان این هست که وضعیت روحی من باعث میشه این حالت توهم به من دست بده .
فکر کردن در مورد مسایل ناشناخته ماورایی مثلا موجودات فضایی (خیلی میترسونه من رو ولی فکر میکنم ) گاهی اونقدر مشغولم میکنه که ترس شدیدی وجودم رو میگیره .
وضعیت بد روحی بیشتر کابوس رو همراه داره مغز در یک لحظه دستور بیداری میده ولی هنوز در اون لحظه شما نمیتونید درست از وضعیت اطرافتون درکی داشته باشید . دستهاتون قفل میشه گوشهاتون هنوز خوب نمیشنوه
من توصیه میکنم در اینجور مواقع یک لیوان آب یا کلا ظرف آبی کنار تختتون داشته باشید نه برای خوردن که آب به خاطر ساهتار خاصی که داره موجب تنظیم محیط میشه .

Reza Azimy_RW
29-09-2011, 00:47
من 2 سه بار اینجوری شدم . همش فقط چشمامو میبندمو دور و برمو نگا نمیکنم که چیزی نبینم . خود به خود برطرف میشه

Reza Azimy_RW
29-09-2011, 00:57
وای وای اینا چیه نوشتین ! ادم تایپیکو میخونه خوف میگیرتش ! من که خیلی شبا تنهام تو خونه مشکلی هم پیش نمیاد

شـیـفــو
29-09-2011, 02:11
یکی از بچه ها گفته بود که دوستش شبا تو خواب یه میمون رو میدیده که میومده اذیتش میکرده .
این نقاشی مربوط میشه به سال 1781 که اتفاقا اسمش هم کابوسه :


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


یه میمون که مثل همون بختک خودمون نشسته رو سینه کسی که خوابه و به جسم طرف رخنه کرده .
خود ویکی میگه این حالت ، فلج خواب نام داره که قبل از اینکه مغز کنترل بدن رو بدست بگیره ، هوشیاری انسان بازمیگردد و چون نمیتونه جسم خودش رو کنترل کنه یه حـس ترس ناجوری بهش دست میده .
فکر کنم تا الان اکثرا کسانی که نظر دادن دچار این حالت شده اند . اما این دو نکته خیلی جالبه .

gla021
29-09-2011, 02:49
البته منم هرماه همچین حالتی که شما میگید(بختک) + تپش قلب شدید (البته بیماری قلبی و شلی درچه میترال را دارم) همزمان برام پیش میاد البته در صورتی که روز یا شبش خیلی عصبی شده باشم که معمولا تو ماه یک بار رو شاخشه

تو بیشتر خوابای عادیم هم یا از زمین کنده میشم و پرواز میکنم یا رو آب راه میرم یا غیب میشم !!!!

در کل واسه کنترلش شبا دیر میخوابم و صبح زود بیدار میشم و تا حالا موثر بوده ولی به شما پیشنهاد نمیکنم

hermione
29-09-2011, 10:54
من خیلی خرافاتی نیستم از نظر معنویات هم اصلا ایمان قوی ندارم اما یکی دوبار توی خواب حالت های خاصی واسم اتفاق افتاد البته وحشتناک نبود
یه بار این بود که خواب بود مطمئنم چشمام بسته بوده ولی همه اتاق و اطرافو میدید و نمی تونستم حرکت کنم یه بار دیگه مورد مشابهی بود که نمی تونستم حرکت کنم
هر دوبارش انگار یه نفر توی خواب بهم بگه بگو یا زهرا و شاید باور نکنید من توی خواب همینو میگفتم و سریع اون حالت تموم میشد و همون لحظه از خواب بیدار میشدم .

hes25
29-09-2011, 15:22
سلام به همه

یک نکته علمی درباره خواب:

-در مورد خوابیدن قبل غروب که دوستان گفتن... بله واقعا بد هست! من یکم دربارش تحقیق کردم بد نیست بخونین که چرا اینجوری میشه البته خلاصه کردم:

-موقعی که ما تصمیم به خواب میگیریم مغز ما هورمونی بنام سروتونین ترشح میکنه که کلیه فعالیتهای بدن و به حالت غیر ارادی سوق میده،در این حالت مغز زمینه رو برای عدم ارتباط روح با نورون های ساقه میانی مغز (فک کنم همون 30 درصده باشه) فراهم میکنه!!

اما در حین خروج، مغز به طرز پیچیده ای از رخدادهایی که در طول روز اتفاق افتاده یک لیستی به صورت کدهای الکتروشیمیایی تهیه میکنه و اونو در قسمت حافظه نگه داری میکنه مثلا تمام گفتارها و رفتارهای ما و همچنین نوع ترکیبات شیمیایی خون در لحظه خواب رو در همون زمانی که میخوابیم ثبت میکنه!

حالا ببینین چرا خواب غروب بد هست!
دقیقا وقتی غروب میشه، ساعت بیولوژیکی بدن که از حسگر هایی در داخل چشم کنترل میشه به یکباره تغییر میکنه (چون اون حسگرها به اشعه های خورشیدی حساسن)
در این حالت مغز که در یک حالت نیمه هوشیاری هم به سر میبره متوجه ارسال پیغامای از طرف غده میانی هیپوتالاموس میشه و متوجه تغییر در ساعت بیولوژیکی بدن میشه! بنابراین تمام اطلاعات برنامه ریزی شده قبلی رو از اول کد گذاری میکنه! (بدون تصمیم گیری و دخالت ما )

حالا موقعی که ما بیدار میشیم (یعنی روح برمیگرده به جایگاه خودش) مغزم بلافاصله سیگنالهایی رو برای هوشیاری و آماده باش بدن برای بیدار شدن میفرسته! اما این پیغامها با اون اطلاعات ذخیره شده در حافظه موقع خوابیدن یکی نیستن!!(مثلا غلظت خون به دلیل ورود به حالت شب تغییراتی میکنه که با حالت اولیه سازگاری نداره و خیلی از مسائل دیگه)

اینجا روح هنگام اتصال مجدد به نورونها دچار اختلال میشه!! و چون مغز خیلی نسبت به شرایط روحی روانی بدن حساس هست بلافاصله ماده ای سمی و هشدار دهنده ترشح میکنه تا همه موانع برای رفع این اختلال روحی برطرف بشه که ما اونو به صورت سردرد و حالت تهوع متوجه میشیم!(من گهگایی که اینجوری میشدم دهنمم کف هم میکرد خیلی حالت بدیه! که اگه دقت کرده باشین چند ساعتم طول میکشه تا دوباره به حالت اول برگردین!)

** اما جالبه بدونین در قدیم چون علم به این صورت همگانی نبود می گفتن خواب قبل غروب آدم و جن زده میکنه که با این توضیح این مورد رد میشه!!

ممنون

boy_kochak
28-10-2011, 22:17
آقا ماهم همین مشکل رو بعضی وقتا بر میخوریم ....

بعضی وقتا هم عضلات و ماهیچه های پشت پاهام تو خواب مثل سنگ میشه چنان دردی میگیره که از خواب 4 متر مپرم هوا و داد و فریاد میزنم درکل پاهام خشک میشه .... علتش چی میتونه باشه البته بعد از یه 10 دقیقه ای آروم میشم ....

sue
28-10-2011, 23:15
...............

milad_gta
29-10-2011, 01:08
سلام دوستان ٬ من تمام این موارد رو تجربه کردم تحقیقاتی هم انجام دادم که خیلی ساده بیان میکنمشون .

اول از همه یک سری موارد رو روشن کنیم :

بعضی از دوستان میگن خواب میبینند که از یک پرتگاه میافتد یا تصادف میکنند و موارد مشابه دیگه ٬ عموما توی این موارد فرد بلافاصله با یک واکنش عصبی بیدار میشه . برا مثال برای خودم بارها پیش اومده که از یک راه پله دارم میرم بالا و ناگهان بدون دلیل میافتم و بدنم شدیدا واکنش نشون میده و بیدارم میشم ... یا دارم راه میرم می افتم یا به جایی برخورد میکنیم و ... دلیل این موضوع بیشتر مشکلات عصبی و روانی هست و فکر نکنم به بحث تایپیک ارتباط پیدا کنه .

یک نوع دیگه خواب وحود داره که بهش میگن بختک ٬ هدف از به کار بردن در لغت به معنی خواب وحشتناک هست دلیل اینکه این معنی رو گرفته همون بحثی هست که از قدیم وجود داشته و نمیشه منکرش شد ٬ به نظر من هم ماوراالطبیعه و موجوداتی در کنار ما وجود دارند ٬ بگذریم ...

در این نوع خواب عموما همچین چیزایی دیده میشه : اینکه یک فرد میخواد به شما حمله کنه ٬ یکی دنبالتون کرده ٬ یکی میخواد از یک پرتگاه پرتتون کنه ٬ فرد ناشناس مشکوکی که میتونه دزدو یا ... باشه وارد محل بسته ای شده که شما هستید میتونه یک بن بست باشه ٬ یک اتاق ٬‌ حیاط خونه ای که شما میدونید کجاست یا فرد ناشناسی خیلی معمولی به دنبال شما حرکت میکنه و شما تو خواب احساس میکنید قصد بدی داره و خیلی موارد دیگه اینا فقط چیزایی بود که من بیچاره تجربه کرده بودم ٬ وجه اشتراک همه اینها در این هست که شما میخواید فرار کنید ! ولی نمیتونید ٬‌ میخواید فریاد بزنید کمک بخواید ولی صداتون در نمیاد !‌ انگار دهنتون رو گرفتن ٬ انگار دارن خفتون میکنند ... پیش خودتون میگید خیلی راحت فرار میکنم ولی قبل اینکه کاری کنید گیر می افتید ٬ این بحث بختک هست ! که بهش کابوس هم میگن .

حالا دلایل مختلفی داره هم ماورا هم روحی که این مورد هم بحث این تایپیک‌ !! نیست ...

مورد سوم ٬ بحث تایپیک :

حدودا پارسال همین موقع ها ٬ ساعت بین ۵:۳۰ تا قبل از ۷ بعد از ظهر بود که من خوابیده بودم ... ناگهان بیدار شدم ! اما چه بیدار شدنی !! مغز بیدار اما جسم تعطیل ... میشنوی اما واضع نیست ٬ با اینکه چشم ها بسته هست یک دید کلی به اطراف داری ٬ میتونی چیز هایی رو احساس کنی ولی هیچ کنترلی رو بدن نداری ... سعی کردم بدنم رو تکون بدم و فکر کنم کمی دستم رو تکون دادم ولی واقعا به سختی فرض کنید برای تکون دادن انگشتتون باید ۳۰ کیلوگرم رو حمل کنید . به محض تکون دادن دستم صدای شدید آژیر مانند تو گوشم شنیدم این آژیر بسیار بلند بود و همزمان با شنیدنش یک نیرویی با حرکت من مقابله میکرد ٬ نه تنها با حرکتم بلکه با خودم احساس میکردم از درون دارم میمیرم ٬ به خودم گفتم الفاتحه میلاد جناب عزرايیل اومده سراغت واقعا فکر کردم دارم میمیرم ولی همین که حرکتم رو قطع کردم صدای آژیر کم و کم تر شد و اون نیروی کشنده هم همینطور ... تنها قسمتی رو که نمیتونم توضیح بدم لحظه ای هست که از اون حالت خارج شدم یعنی دقیق نمیدونم چطور بود . شاید تمام این موارد چند ثانیه بیشتر طول نکشید ولی میبینید اینقدر وحشتناک بوده که لحظه به لحظه اش توی ذهنم ثبت شده .

بعد از اون رخ داد که به حالت طبیعی برگشته بودم فکر کردم سکته زدم تا اینکه یک هفته ای گذشت و من هنوز در تعجبات بودم :18: که یک روز دور و بر ساعت ۶ صبح دوباره همین اتفاق افتاد اونم چند بار و هر چند روز یکبار شکنجه میشدم و بعضی اوقات چند بار پشت سر هم یعنی تا میخوابیدم این حالت به وجود می اومد .

از طرفی اتفاق مکرر نبود برای مثال پشت سر هم نبود که توجه رو خیلی جلب کنه و باعث بشه برم دکتر ولی شروع کردم به تحقیقات و نتایجی رسیدم که خلاصه اش میشه این : اشتباه مغز در تنظیم زمان بیداری بدن ! به عبارت دیگه مغز زمانی رو برای بیدار شدن بدن تعیین میکنه ولی خودش چند ثانیه زودتر فعال میشه ( خروج از خواب ) و نتیجه اون شکنجه ای میشه که ما شدیم .

دلایل زیادی هم دارم که یکی از مهم ترینش عدم نظم در خواب هست و من دقیقا اون موقع ها اصلا خوابم تنظیم نبود . هرچند که باز هم برام پیش اومد ولی خیلی کم و به ندرت بود . اگر مقالات رو پیدا کردم براتون میزارم .

قصه امیر ارسلان نامدار شد ٬‌ موفقیت :11:

hes25
01-11-2011, 02:01
سلام.

مطالب جالبی بود امــــا ...اینایی که گفتین بیشتر شبیه شب اول قبـــــــــر بود تا خواب!!!

منم هر از چند گاهی که این جوری میشم خیلی هول ورم میداره این و که الان میگم واقعیت مطلق هست باور کنین!

یادم هست یه شب خواب دیدم توی یه دره ای که بین کوههای سیاهی قرار داشت ایستادم (یادمم نمیاد که چی باعث شد این خواب و دیدم اما فقط میدونم یه علتی داشت که من اونجا افتادم !)

می دیدم یه چیزایی شبیه حیوون میان طرفم، اول فک کردم سگ هستن اما جلوتر که اومدن متوجه شدم گرگن!(این و که مطمئن شدم همون موقع مُردم!!)
شاید حدودا ده تا 15 متر با من فاصله داشتن، منم چون ترسیده بودم از جام تکون نمی خوردم که خودشون راهشون و بگیرن برن که ... از بدبختیم یکیشون منو دید و دویید طرفم!
نمی دونم این جور موقع ها آدم می خواد فرار کنه چرا پاها جون ندارن همین که خواستم بدوم ، شنیدم یکی بلند داد میزنه تکون نخور تکون نخور پارت میکنه که... یدفه ای دیدم یه سگ بزرگ افتاد به جونش و با چه سر و صدایی که با هم درگیر نشدن!(منم که اینجور صحنه ها رو اصلا ندیده بودم که ... خـــــونم از ترس خشک شد!)

برگشتم که ببینم این صدای آشنا برای کی بود... دیدم یکی از دوستامه که چند سال پیش فوت کرده بود!!
یکمی که بهش نگاه کردم تازه متوجه شدم من توی خوابم! بهش گفتم فلانی نیستی؟!! گفت: آره... برای چی اومدی اینجا ؟!!! من گفتم اینجا...؟ کجا هست مگه؟؟؟ گفت اصلا جای خوبی نیست برگردد برگردد... (که همینطور که میگفت برگردد من همون لحظه بیدار شدم در حالی که هنوز صداشو می شنیدم!!! )

البته بعدا که متوجه شدم اونشب کجا بودم، رفتم صدقه دادم که یه وقت نشه بریم و دیگه بر نگردیم!!

بدرود



--------------------------------------
حضرت علی (ع):

اَلنــٌـاسُ نیــــــــامُ ...اذا مــــــوتوا انتـــــهبوا...!

* مردم همه در خوابند زمانی که فوت شوند بیدار میشوند! *

hami2007
01-11-2011, 02:10
ای بابا میخواستم بخوابم ترسیدم منصرف شدم!

Scary Feelings
01-11-2011, 02:33
منم همینطور , عجب غلطی کردم این تاپیک رو خوندما :|

milad_gta
01-11-2011, 02:47
ای بابا میخواستم بخوابم ترسیدم منصرف شدم!

منم همینطور , عجب غلطی کردم این تاپیک رو خوندما :|


اینا رو خوندم خندم گرفت ٬ همین که اومدم بخندم یک دفعه تگرگ شروع شد شکه شدم . :31:

ولی خودمونیم کلی خندیدم ٬ آخه خودمم فکر کنم با خوابیدن مشکل دارم ... :10:

M e i s a m
01-11-2011, 07:05
سلام.

مطالب جالبی بود امــــا ...اینایی که گفتین بیشتر شبیه شب اول قبـــــــــر بود تا خواب!!!

منم هر از چند گاهی که این جوری میشم خیلی هول ورم میداره این و که الان میگم واقعیت مطلق هست باور کنین!

یادم هست یه شب خواب دیدم توی یه دره ای که بین کوههای سیاهی قرار داشت ایستادم (یادمم نمیاد که چی باعث شد این خواب و دیدم اما فقط میدونم یه علتی داشت که من اونجا افتادم !)

می دیدم یه چیزایی شبیه حیوون میان طرفم، اول فک کردم سگ هستن اما جلوتر که اومدن متوجه شدم گرگن!(این و که مطمئن شدم همون موقع مُردم!!)
شاید حدودا ده تا 15 متر با من فاصله داشتن، منم چون ترسیده بودم از جام تکون نمی خوردم که خودشون راهشون و بگیرن برن که ... از بدبختیم یکیشون منو دید و دویید طرفم!
نمی دونم این جور موقع ها آدم می خواد فرار کنه چرا پاها جون ندارن همین که خواستم بدوم ، شنیدم یکی بلند داد میزنه تکون نخور تکون نخور پارت میکنه که... یدفه ای دیدم یه سگ بزرگ افتاد به جونش و با چه سر و صدایی که با هم درگیر نشدن!(منم که اینجور صحنه ها رو اصلا ندیده بودم که ... خـــــونم از ترس خشک شد!)

برگشتم که ببینم این صدای آشنا برای کی بود... دیدم یکی از دوستامه که چند سال پیش فوت کرده بود!!
یکمی که بهش نگاه کردم تازه متوجه شدم من توی خوابم! بهش گفتم فلانی نیستی؟!! گفت: آره... برای چی اومدی اینجا ؟!!! من گفتم اینجا...؟ کجا هست مگه؟؟؟ گفت اصلا جای خوبی نیست برگردد برگردد... (که همینطور که میگفت برگردد من همون لحظه بیدار شدم در حالی که هنوز صداشو می شنیدم!!! )

البته بعدا که متوجه شدم اونشب کجا بودم، رفتم صدقه دادم که یه وقت نشه بریم و دیگه بر نگردیم!!

بدرود



--------------------------------------
حضرت علی (ع):

اَلنــٌـاسُ نیــــــــامُ ...اذا مــــــوتوا انتـــــهبوا...!

* مردم همه در خوابند زمانی که فوت شوند بیدار میشوند! *

این دیگه چه خووای بود تو دیدی؟؟ خوف ورم داشت...خدا رحم کنه بهمون اون دنیا (و تو همین دنیا همچنین)

YAHYA-PRO
11-01-2012, 18:08
منم همینطور , عجب غلطی کردم این تاپیک رو خوندما :|

یا قرآن ! جدا آدمو میترسونین
من بدبخت همیشه حداقل شیش هفت روزی تنهام الان کاملا حس ترس منو گرفته ول نمیکنه:31:
چون منم بچگیا اینطوری میشدم اگه روزی کسی نباشه و اینطوری بشم که دیونه میشم
البته خدا و شکر اون حالت فلج شدگی رو نداشتم
خواب من یه خورده فرق داشت مثلا تو خواب اشیا رو خیلی غیر عادی میدیم یا احساس میکردم خیلی خیلی بزرگن یا خیلی خیلی کوچیک!که باعث ایجاد وحشت وصف ناپذیری میشد!موجودات عجیب و غریب هم میدیدم ولی بیشتر از همون اشیا میترسیدم
البته اون حالت فلج شدگی رو که دوستان گفتن نداشتم فکر کنم مال من یه خورده پیشرفته بوده چون یه بارشو به وضوح یادمه وقتی بیدار شدم دیدم وایسادم کنار پدرم و داره سعی میکنه منو بیدار کنه و کاملا رو پاهای خودم بودم در صورتی که تا همون لحظه داشتم خواب میدیم همین که بیدار شدم دیدم سر پام!
خدا رو شکر خیلی وقته اینطوری نشدم یعنی کلا یادم رفته بود که همچین شدم اومدم تاپیکو خوندم یادم اومد:19:
الان اگه خواب بد معمولی ببینم بدون استثنا همون لحظه که احساس میکنم ترس داره وجودمو میگیره هوشیار میشم و میفهمم تو خوابم
مثلا اگه قراره از جایی بیافتم قبل از افتادن جس میکنم الانه که بیافتم و اختیاری از خواب بیدار میشم
مثلا همین هفته پیش خواب میدیم دو تا موتور سوار دنبالمن و اسلحه هم دارن:31:همین که احساس کردم الانه که بگیرنم هوشیاری به دست آوردم که خواب دارم میبینم و به خودم گفتم این خواب منه و الان پدرشونو در میارم:27:تو این خواب زدم هر دو رو سرویس کردم:5:

Saeed System
11-01-2012, 18:42
فکر کنم خیلیها درگیرن...چون من هم از بچگی این مشکل رو داشتم...

حتی یه روز که مدرسه میرفتم صبح که از خواب بیدار شدم ..فقط مغزم بیدار شده بود اصلا نمیتونستم تکون بخورم و پلکام نیم میلیمتر باز شده بود

و تمام خونه رو میدیدم و میدیدم که خواهرم داره حاضر میشه بره مدرسه هی زور میزدم می خواستم صداش کنم بیاد کمکم کنه نهایتش

یه صدای خیلی کوچیک ازم خارج می شد و خواهرم نمیشنید که کمکم کنه.....خلاصه چشمامو بستم و بعد از 10 ثانیه کاملا

بیدار شدم.......این اتفاق برام از اون موقع تا الان یعنی از 14 سالگی تا 22 سالگی 100 بار بیشتر افتاده.....

MR.CART
11-01-2012, 21:46
سلام
منم چند بار اینجوری شدم و اکثر دفعات هم رو به شکم خوابیدم یعتی شکم رو زمین بود...
پیامبر هم فرموده که اینجوری نخوابین چون دچار مشکل تنفسی میشین

htvieq
14-01-2012, 15:02
دوستان عزیز وقت خودتون با علل عجیب و غریب متافیزیکی و این حرفا تلف نکنین. بختک و این حرفا هم وجود نداره. هیچم نترسین. کسی که شما رو میخواد اذیت کنه کسی نیست جز خود شما. چرا؟ خوب حالا میگم. این اختلالات در خواب همون کابوس که تقریبا در تمامی موارد بخاطر عادات بد غذایی ماست. بعضی از دوستان درست گفتن بعضیا گفتن که نه ربطی به غذا نداره. بعضیا گفتن اگه درمان نشه باعث دیوانگی میشه که اونم درسته.
اینی رو که میگم تجربه خودمه : بیشتر مردم طبعش سرده یعنی شب که میخوابن آب از دهانشون میآید. خوب وقتی در طول روز غذاهای سرد(غذای سرد غذایی که از شما انرژی میگیره مثل ماست، عدس پلو و ... غذای گرم انرژی میده مثل عسل، خورشت فسنجان و ...) زیاد میخوریم در بدنمون سم تولید میشه و این باعث دیدن کابوس و لمس شدن و بی حس شدن در خواب میشه چون انرژی از دست دادین. این کالباس و سوسیس های لعنتی هم همین کار رو میکن. نیگا نکنین خوش مزه هستند ولی چه جنایت ها که نمیکنن. همین بیماری ام اس یکی از معضلات دنیای امروزه خوب چرا؟ بخاطر همین سمی که غذای سرد مثل مرغ، عدسی کالباس و سوسیس و ... ایجاد میکنند.
خوب حالا یکی میگه من اینو رو میخورم هیچیم هم نیست. خوب جوجه رو آخر پاییز میشمرن. حالا جوونی نمیدونی.
یه عده هم طبعش گرمه شکلات میخورن جوش میزنن. خوب اینا فرق دارن اینا باید غذای سرد بخورن مگرنه کبدشون اذیت میشه.
اگه تعادل غذاهای سرد و گرم(خوراکهای صنعتی رو که اصلا نخورین) رو رعایت کنین کابوس نمیبینین.
یه چیز دیگه نخود و لوبیا هم در خواب ناراحت تاثیر کمی ندارن. چون نفخ میکنین اونوقت نفستون در نمیاد.
حالا هی برین بگین بختک مختک و جن و من اصلا تا حالا فک کردین این فکرا جلوی تشخیص درست آدمو میگیرن؟:2:



---------- Post added at 03:02 PM ---------- Previous post was at 03:00 PM ----------

راستی یه حالت دیگه میتونه باشه : اکثر این شرایط وقتی پیش میآد که بدن شما در حالت ناجوری برای یه مدت طولانی قرار گرفته مثلا دستتون زیر تنتون میونده . یا مثل اون دوستمون به شکم خوابیده و ششها کلپس کردن. خوب فکر میکنین چه جوری باید بشه تا از خواب سنگین یهو بهوش بیاییم. یه محرک خیلی قوی باید باشه . ها ها ها!!!!:27: