PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : عبدالجبار کاکایی



F l o w e r
11-09-2011, 18:18
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

☚ بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :


1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



شکوه نمی کنم : کنار عکس تو پر ازحال وهوای گریه ام ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تماشای جهان : با عشق درآمیخت نفس های نهانم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
حبس سکوت : باد نمی پرسد در می زند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خبر : "باز آمدی" ناگه رساندند این خبر را ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شب کوتاه : بر شانه های این شب کوتاه پاشیده گرد نقره ای ماه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
رها شدیم : رها شدیم رها مثل روح بی جسدی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دیگه باید پرده ها رو بکشیم : ديگه پرده ها ر’ بايد بكشيم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سنگ ها و نارون ها : درگير ساعت هاي دنيا دلتنگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
جراحت : خدایا کاش وصلی بود یک دم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تو کجایی : نقش ِكاشياي نقاشي شدي ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
در خویش می سازم تو را، در خویش ویران می کنم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تنهایی: چند سالي ست كه تكليف دلم روشن نيست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

به روز رسانی تا 14#

goo.goo
11-09-2011, 18:18
عبدالجبار کاکایی


عبدالجبار کاکایی در سال 1342در ایلام به دنیا آمد

وی همان ابتدای تولد به همراه خانواده در عراق سکونت گزید و هنگامی که یک سال و نیم بیشتر به ایران بازگشت.

کاکایی دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در زادگاه خود گذراند و در سال 1360، دیپلم اقتصاد گرفت.

در سال 1361 به تهران آمد و تحصیلات خود را تا مقطع کاردانی زبان و ادبیات فارسی در دانشسرای تربیت معلم ادامه داد.

وی در سال 1364 وارد دانشگاه شهید بهشتی تهران شد و در سال 1368 مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را دریافت کرد.

کاکایی به منظور ادامه تحصیل در سال 1371 به جمع دانشجویان دانشگاه آزادمرکز تهران پیوست و در سال 1373 مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را اخذ کرد.

وی در تهران سکونت گزید و کارمند رسمی وزارت آموزش و پرورش شد، اما فعالیت‌های خود را بیشتر در زمینه سرودن شعر، نقد و بررسی، اجرای برنامه‌های ادبی در صدا و سیما و فعالیت در مطبوعات متمرکز کرد.

علاقه کاکایی بیشتر معطوف به قالب‌های غزل و مثنوی است. از کاکایی مقالات و نقدهای فراوانی پیرامون شعر این روزگار در مطبوعات درج شده است.

وی در برخی از همایش‌های سراسری شعر که در سطح کشور برگزار می‌شود به عنوان دبیر، مدیر اجرایی و عضو هیئت علمی مسئولیت داشته است.

برخی از آثار عبدالجبار کاکایی:
آوازهای واپسین، مجموعه شعر، همراه ، 1369
مرثیه ی روح، مجموعه شعر،حوزه هنری، 1369
سال‌های تاکنون، مجموعه شعر، محراب اندیشه، 1372
حتی اگر آیینه باشی، مجموعه شعر، اهل قلم ، 1375
نگاهی به شعر معاصر ایران، نقد و بررسی، عروج، 1376
بررسی تطبیقی ادبیات پایداری جهان، نشر پالیزان، 1380
گزیده ادبیات معاصر، شماره ی 7، انتشارات نیستان، 1378
زنبیلی از ترانه، منتخب غزل، لوح زرین، 1381
فرصت نایاب، مجموعه شعر، انجمن شاعران ایران، 1385

منبع : همشهری آنلاین

با تشکر از Miss Artemis

goo.goo
11-09-2011, 18:18
شکوه نمی کنم



کنار عکس تو پر ازحال وهوای گریه ام
شکوه نمی کنم ولی پر از صدای گریه ام

شکوه نمی کنم ولی حریف دنیا نمی شم
مثل یه بغض کهنه ام جون می کنم وا نمی شم

برق کدوم ستاره زد تو چشمایی که یادمه
تو دل سپردی از ازل تو پر کشیدی از همه

حس کدوم فاصله بود که از رگ تو کنده شد
بین کدوم دقیقه بود که قلب تو پرنده شد

شکوه نمی کنم ولی دنیا فقط یه منظره س
تو اون طرف من این طرف فاصله مون یه پنجره س

تو قصه موندی همه شب تو ریشه بستی همه جا
اسم تموم کوچه ها سهم تموم آدما

من از هجوم خستگی حریف دنیا نشدم
کنار سفره ی زمین نشستم و پا نشدم





عبدالجبار کاکایی

GsM
19-09-2011, 01:57
با عشق درآمیخت نفس های نهانم

دندان زده شد سیب پلاسیده ی جانم



چون پنجره چشمی به تماشای جهان شد

این کالبد منجمد بی هیجانم



چشمان تماشا زده ام تاول خون بست

از هیمنه ی عشق فروریخت زبانم



خون صاعقه زد ساقه ی چشمان مرا سوخت

افتاد سپیدار نگاه نگرانم



شد صورت من زردتر از بیشه ی خورشید

بیدار شد از خواب گران روح جوانم



شاعر:استاد عبدالجبار کاکایی

F l o w e r
20-09-2011, 15:19
باد نمی پرسد در می زند
می پیچد بر در سر می زند

من ولی از باد پریشان ترم
نبضم با کوبه ی در می زند

حبس سکوتم پر از آواز هیس
ساز مرا مرگ مگر می زند

خاموشم تنها با یاد تو
گنجشکی در من پر می زند

روز و شبم نیست پرم از تپش
دل به هوایت چقدر می زند

ساز الفبای تو با شعر من

هر دم آهنگ دگر می زند

F l o w e r
21-09-2011, 17:43
خبر

"باز آمدی" ناگه رساندند این خبر را
بادی به هم کوبید مشتاقانه در را

عمر سفر امروز هم پایان نمی یافت
نفرین نمی کردم اگر دیشب سفر را

دیر آمدی تا اشک هایم قد کشیدند
با اشک دیدم چهره ی هر رهگذر را

از من چرا- با خویش گفتم- دور کرده است
دست سفر آن خوب را ، آن خوبتر را

امروز اما آمدی عاشق تر از پیش
بادی به هم کوبید مشتاقانه ، در را

F l o w e r
28-09-2011, 23:25
شب کوتاه

بر شانه های این شب کوتاه
پاشیده گرد نقره ای ماه

دل خسته اند عارف و عامی
لب بسته اند عاقل و آگاه

افتاده است کوچه و میدان
در دست چند گزمه ی گمراه

شور است بخت هرکه نگرید
بر یوسفان زندان در چاه

شنگ است حال هر که نفهمد
لبخند های پنهان در آه

با آنکه نیست محرم و مونس
با آنکه نیست همدم و همراه

این بخت خفته دیر نپاید
می تابد آفتـاب به درگاه

goo.goo
29-09-2011, 11:20
شعر زیبا از :عبدالجبار کاکایی

در غروب غم انگیز جمعه


شور محرم دارد می رود اما شعور همیشه ماندگار است





رها شدیم رها، مثل روح بی جسدی
نه با توایم و نه بی تو ، چه روزگار بدی

رها شدیم در آئینه های تو در تو
چه ازدحام عجیبی چه شهر بی عددی

رها شدیم در این کوچه های سرگردان
نه آستانه ی عشقی نه خانه ی خردی

مرا به حاشیه ی سرد زندگی آورد
امید رو به زوالی، دلیل نابلدی

ستاره ای شدم و در خودم درخشیدم
ولی چه سود که چشمی نمیکند رصدی

مگر به سایه ی نام تو رو کنم پس از این
که در پناه تو امن است، یا علی مددی

====



جدیدترین شعر عبدالجبار کاکائی: دیگه باید پرده ها رو بکشیم!

ديگه پرده ها ر’ بايد بكشيم

پرده هايِ رو به ايوون’ مي‌گم

دخترِ خاطره ها خوابه هنوز

دخترِ شاهِ پريَون’ مي‌گــم



ما مي‌خواستيم اما دنيا نمي‌خواست

جايِ اَمني برا عاشقـا باشه

دستامون تو دستاي هم بمونه

دلامون تو آسمون رها باشه



خيلي سخته امـا فانوس ِ دلُ

آروم آروم ديگه خاموش مي‌كنيم

هر كي توچشماي ما زّل زد و رفت

مثِ آيينه فرامـوش مي‌كنيم


دلـمون مثلِ دلايِ قديمي

عشقّ تو شِعرايِ تازه دوس داره

اما دنيا پْرِ تابـوته هنـوز

تا بخواي جنگ و جنازه دوس داره


ما توي ِ تّنگ ِ بلوريم شب و روز ؟

چرا مثل ماهـيا گريه كنيم

هيچكي اشكامون’ باور نداره

اَگه صد سالِ سيا گريه كنيم

F l o w e r
29-09-2011, 14:14
سنگــ ها و نارونــ ها


درگير ساعت هاي دنيا
دلتنگ شادي هاي شيرين
بي چتر و باراني نشستيم
محكوم باران هاي سنگين

در گير و دار آرزوها
روياي شيرين ِرسيدن
بي تاب از عشق تو گفتن
بي بال از دنيا پريدن

اي عشق طاقت سوز من واي
فانوس اين دنياي بيدار
ديدار با لمس تو ممكن
پرواز از دست تو دشوار

اين سنگ ها، اين نارون ها
رد عبور كاروانی ست
اين اسمهاي ساكت و سرد
از غربت دنيا نشانی ست

با من گلوي تشنه اي ماند
اين ابر ها باران ندارند
پايان اين افسانه ها كو؟
افسانه ها پايان ندارند

مثل كبوترهاي عاشق
كا ش اين دل زخمي رها بود
آن سيب هاي چيده ي سرخ
شيريني دنياي ما بود

F l o w e r
30-09-2011, 10:59
تو کجایی



نقش ِكاشياي نقاشي شدي

سنگ ِمسجداي بي نام ونشون

عطر ِسجاده ي نخ نماي من

شمع ِسقا خونه هاي اين واون



پاي منبراي كهنه گم شدي

توي كشكول ِكتاباي عتيق

حل شدي درست مث يه حبه قند

ته استكانِ ِحرفاي عميق



پاتوق ِنديمه هاي بي گناه

نخ ِتسبيح ستاره ها شدي

مهرتُ گرفتي و روز ازل

از من ِبي سر وپا جدا شدي



تو كجايي كه فرشته ها مي گن

من اگه توبه كنم مياي پيشم

پر كن آغوشمُ از عطر ِتنت

من از اين فاصله عاشق نمي شم

F l o w e r
01-10-2011, 18:44
خدایـا کاش وصلی بود یک دم
نه دردی بود در عالــم نه مرهــم
نمیمیریــم جز در آتش وصل
نمی سوزیم جز در حســرت هــم

هر آن کـو راه عدل و دین بگیـره
مراد از طالـع شیرین بگیــره
مرا داغ برادر هــاست در دل
فلـک داد مرا سنگین بگیــره

همان هایی که اهل راز گردنــد
دگر با خویشتــن دمساز گردند
جراحت در جگر دارند و افســوس
کجا یاران رفته باز گردند

اسیــر روزگار گــرم و سردیم
مگر با گردش دوران بگردیــم
همه آلوده دامــانی به سر شــد
بجز زخمــی که از سر وا نکردیم

Mehran
21-09-2013, 20:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در خویش می سازم تو را، در خویش ویران می کنم

می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم

جانی به تلخی می کَنم ، جسمی به سختی می کشم

روزی به آخر می برم ، خوابی پریشان می کنم

در تار و پود عقل و جان ، آب است و آتش، توامان

یک روز عاقل می شوم ، یک روز طغیان می کنم

یا جان کافر کیش را تا مرز مردن می برم

یا عقل دور اندیش را تسلیم شیطان می کنم

دیوار رویاروی من از جنس خاک و سنگ نیست

یک عمر زندان توام ، یک عمر کتمان می کنم

از عشق از آیین ِتو، از جهل ِتو، از دین ِتو

انگشتری دارم که دیوان را سلیمان می کنم

یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان نیستم

می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم

با تشکر مهران...

Йeda
01-06-2014, 23:05
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


چند سالي ست كه تكليف دلم روشن نيست
جا به اندازه ي تنهايي من در من نيست

چشم مي دوزم در چشم رفيقاني كه
عشق در باورشان قد سر سوزن نيست


دست برداشتم از عشق كه هر دست سلام
لمس آرامش سردي ست كه در آهن نيست

حس بي قاعده ي عقل و جنون با من بود
درك اين حال به هم ريخته تقريبا نيست

سال ها بود ازين فاصله مي ترسيدم
كه به كوتاهي دل كندن و دل بستن نيست

رفتم از دست و به آغوش خودم بر گشتم
جا به اندازه ي تنهايي من در من نيست




«عبدالجبار کاکایی»
فروردین 93

silver65
04-09-2014, 14:07
بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو
برو ولی به خاطر دل شکسته ام بمون

به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا
شکسته ام ولی برو ، بریده ام ولی بیا

چه گیج حرف می زنم ، چه ساده درد می کشم
اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم

چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم
چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم

تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم
چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم

تو با منی و بی توأم ببین چه گریه آوره
سکوت کن سکوت کن سکوت حرف آخره

ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده ام
گلی که دوست داشتم به دست باد داده ام

بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه
عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه

silver65
23-06-2015, 00:37
من اعتراض دارم و آغاز ماجراست
چشمم پر از چگونه و ذهنم پر از چراست
بنشين براي نوبت تفهيم اتهام
جرم شما بزرگتر از اصل ماجراست
جرم شما شکستن قفل در قفس
جرم شما گشودن بال پرنده هاست
جرم شما شکافتن پرده هاي وحي
جرم شما فروختن خانه ي خداست
جرم شما بهم زدن نظم دادگاه
من بي گناه !... ساکت ... جرم شما صداست
تفهيم شد ... سکوت ... نشد ... باز هم سکوت
جرم شما سکوت پس از حکم دادگاست
عبدالجبار کاکایی