ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : زندگی ایده آل



sajadhoosein
19-01-2011, 23:50
زندگی ایده آل

مثبت اندیشی ، مثبت نگری ، تکنولوژی فکر ، افکار مثبت ، زندگی شاد

موفقیت در زندگی شخصی و اجتماعی ، شیوه صحیح زندگی ، رهایی از غم ها ، زوج موفق

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هر آنچه که بخواهید می توانید داشته باشید
شما مثبت اندیش هستید یا...
چگونه مثبت اندیش باشیم ؟
ارتباط مثبت‌انديشي و اعتماد‌به‌نفس
استرس را با مثبت‌انديشي كنترل كنيم
بر سر دو راهي موفقیت
7 تاكتيك براي يك زندگي موفق
شناخت خویشتن
زندگی و خانواده
موفقیت در کار و اشتغال
استرس
چگونه برای زندگی بهتر افکار مثبت داشته باشیم؟
چگونه الهه شادی خود باشید؟
راز قانون جاذبه کائنات (خلاصه ای از فیلم راز)
ده راهکار اصولی برای متحول کردن زندگی
چگونه عزيز همسرمان باشيم؟
چرایی و اهداف ازدواج
فلسفه ازدواج در اسلام و مسيحيت
عوامل موثر در شکل گیری نقشه عشق - شماره ۱
عوامل موثر در شکل گیری نقشه عشق - شماره ۲
چند قانون برای دوران نامزدی
شایسته ترین زوج دنیا
۱۱ ایده‌ اشتباه برای ازدواج
مشاوره در ازدواج ضروری است
زنان و مردان تفاوت ها ، شباهت ها
با چه زنان و مردانی نمی توان ازدواج كرد ؟
شصت نكته شیرین درباره ی ازدواج
ازدواج مهارت مي خواهد!
ازدواج آري، استرس نه - شماره ۱
ازدواج آري ، استرس نه - شماره ۲
معيارهايي که براي انتخاب همسر
زناني كه با اعتماد به نفس زندگي نكرده اند
اعتماد به نفس؛ بزرگترين زيبايى درون
چگونه اعتماد به نفس خود را بالا ببريم
با اعتماد به نفس مي توانيد بر سرنوشت خود حاكم شويد
هفت روش افزايش اعتماد به نفس
نكته هايي درباره ي اعتماد به نفس
فرمول اعتماد به نفس براي خانم ها
وسواس چيست و چگونه آن را درمان كنيم؟
وسواس و علاج آن - از نگاه اسلام
آرامش ذهنی و ریلکسیشن

sajadhoosein
19-01-2011, 23:56
هر آنچه که بخواهید می توانید داشته باشید
اگر شکستی بزرگ در زندگی داشته اید . اگر در زندگی خود مشکلاتی دارید که فکر می کنید هیچکس نمی تواند به شما کمک کند . اگر می خواهید زندگی آرام داشته باشید . اگر می خواهید به موفقیتهای بزرگ دست یابید . اگر می خواهید از ناراحتی های جسمی خود رهایی یابید و و و و و اگر خود را دوست دارید با این مطلب همرا شوید . هر آنچه که بخواهید می توانید داشته باشید : آرامش - سلامتی - نشاط - موفقیت - سربلندی در کار و زندگی - ثروت و ...

برای انکه بتوانید به خواسته های خود دست یابید باید یک اصل و راز بزرگ را بدانید و از آن آگاه شوید . راز بزرگی که شما را در رسیدن به خواسته هایتان یاری می دهد
خودتان را با آن چیزی که آرزو دارید تصور کنید. (تمام مذاهب ، فیلسوفان ، حکما و... نیز همین را گفته اند.) این راز میگوید : چیزی وجود ندارد که شما نتوانید باشید یا انجام بدهید یا داشته باشید. هر چه بیشتر از این راز استفاده کنید بیشتر آن را درک میکنید.
و اما آنچه در مورد این راز گفته میشود:
همه ما با نیروی کاملاً یکسانی زندگی میکنیم. با یک قانون: قانون جاذبه.
این قانون میگوید: هرچیزی را که وارد زندگیمان میشود را خودمان جذب کرده ایم.تمام چیزهایی را که در ذهنمان می گذرد را خودمان جذب میکنیم. قانون جاذبه اهمیتی نمیدهد که شما چه چیزی را میخواهید و چه چیزی را نمیخواهید. حتی وقتی به چیزی فکر میکنید یا نگاه میکنید که آن را نمیخواهید و با آن مخالفت میکنید آن را به طرف خودتان جذب میکنید. در آن موقع قانون جاذبه در حال عمل است.
هر چیزی را چه ببینید چه به خاطر آورید و چه تصور کنید ، هر چیزی که روی آن متمرکز شوید را به سوی خود جذب میکنید. و هرگاه این تمرکز همراه با احساسات شدید باشد جذب آن سریعتر خواهد بود.
مراقبت از افکار کار سختی به نظر میرسد اما احساساتمان به ما کمک میکند که بفهمیم که به چه فکر میکنیم. هرچه موقع فکر کردن احساس بهتری داشته باشید این احساس خوب باعث میشود که جهتگیری شما در زندگی بهتر باشد و در زندگی روزمره افکاری را پدید می آورید که زندگی بهتری را در آینده برایتان رقم میزند.
هر چه احساس بهتری داشته باشید چیزهای خوب را بیشتر جذب میکنید که باعث میشود بالاتر و بالاتر بروید.به یک چیز زیبا فکر کنید. به یک موسیقی زیبا گوش کنید تا احساس خوبی پیدا کنید. وقتی نسبت به چیزی احساس عشق میکنید آن احساس اینقدر بزرگ است که میتواند برایتان خوشبختی را به ارمغان بیاورد.
چرچیل: شما جهان خود را می سازید همانطور که در آن پیش میروید.
زندگی می تواند کاملاً رؤیایی باشد و اینطور خواهد بود اگر شما از این راز استفاده کنید.


جهان هستی مثل غول چراغ جادوست. غول چراغ جادو فقط میگوید: فرمانبردارم سرورم و همیشه فقط همین حرف را تکرار میکند. پس کافیست که شما فقط آن چیزی را که دوست دارید طلب کنید تا غول چراغ جادو به شما بگوید فرمانبردارم سرورم و خواسته تان را برآورده کند. پس اگر دانسته یا ندانسته در مورد چیزی که نمیخواهید یا دوست ندارید ، حرف بزنید یا گله و شکایت کنید یا احساس ناراحتی کنید غول چراغ جادو باز هم میگوید:فرمانبردارم سرورم و همان رابرایتان فراهم میکند.

sajadhoosein
20-01-2011, 00:57
آرزو کن ، بطلب ، ایمان داشته باش ، دریافت کن.
آن چیزی را که میخواهید طلب کنید.( اکثر ما به خودمان اجازه نمیدهیم آن چیزی را که واقعاً دلمان میخواهد طلب کنیم.) کائنات به افکارشما پاسخ میدهد. برای دریافت شما باید خودتان را با آن چیزی که میخواهید همجهت کنید یعنی قدردان باشید و برای دریافت آن شور و اشتیاق داشته باشید.
اکثر افراد افکارشان را به عکس العمل نشان دادن به چیزی که وجود دارد صرف میکنند.(اگر به آن چیزی که هست نگاه کنید و حتی اگر آن را نخواهید یا از آن ناراضی باشید)و به آن فکر کنید، قانون جاذبه دوباره همان چیز را به شما میدهد.
بودا: هر آنچه هستیم نتیجه افکاری است که داشته ایم.
اگر به جای شکایت برای چیزهایی که دارید قدردانی کنید احساس بهتری پیدا میکنید و این باعث جذب چیزهای بهتری به سمتتان میشود.
وقتی چیزی را تجسم میکنید آن را پدید می آورید. پس موقع تجسم همیشه روی نتیجه پایانی متمرکز شوید. وقتی خود را در موقعیتی که دوست دارید تصور میکنید ، دیگر احساس نمیکنید که به آن چیز نیاز دارید بلکه احساس میکنید که آن چیز را دارید و آن احساس باعث مشود که کائنات همان موقعیت را برایتان پدید آورد.
اگر به دنبال حس لذت درونی ، بینش درونی و آرامش درونی بروید بقیه چیزها برایتان پدیدار میشود.
شما تنها کسی هستید که زندگیتان را می آفرینید چون هیچ کس دیگر نمیتواند برای شما فکر کند.این کار تحت کنترل خود شماست. اگر چیزی را که می بینید ٬ میخواهید در مورد آن بنویسید ، راجع به آن با دیگران حرف بزنید ، به آن فکر کنید و روی آن تمرکز کنید ولی اگر آنرا نمیخواهید در موردش با کسی حرف نزنید ، توجهتان را منحرف کنید.
کارل لی یونگ: با هر چه مقابله کنید ایستادگی میکند.
منابع بیشتری از آنچه که ما بخواهیم وجود دارد. بیشتر از آن چیزی که تصور کنیم خوبی ، عشق ، لذت و... هست که به همه برسد. اگر میگوییم دچار کمبودیم به خاطر آن است که بینش خود را گسترش نمیدهیم.
اگر جز بهترین را نپذیرید اغلب اوقات همان بهترین را دریافت میکنید.
آیا نتایجی را که به حال گرفته اید شایسته شما هستند؟
هنری فورد: چه فکر کنید که میتوانید و چه نمیتوانید در هر صورت حق با شماست.
ما منبع بی پایانی هستیم از احتمالات قابل ظهور و قدرت خداگونه ای برای عینیت بخشیدن به خواسته هایمان داریم.
هدف اصلی زندگی احساس و تجربه لذت است. شادی درونی جوهره موفقیت است. به دنبال خوشی خودتان بروید. خودتان را با چیزهایی که آرزو دارید تصور کنید.
دوک النیگتون: اگر چیزی دلم را نلرزاند هدفم نیست.
تصمیم بگیرید که چه میخواهید بعد روی آن تمرکز کنید. این فرآیند خلقت است. از لحظه ای که شروع میکنید به درست فکر کردن چیزی وجود دارد که شما را هدایت میکند و جهت را نشان میدهد.بخواهید بهترین باشید. با لذت زندگی کنید. هیچ چیز از گذشته شما نمیتواند حق ویژه زندگی شاد شما را انکار کند و هیچ چیز در آینده نمیتواند به غیر از لذت و شادی را برایتان به ارمغان بیاورد.
یاد بگیرید فقط عالیترینها و بهترین ها را در تجارب و امور روزمره پیدا کنید. آنها را بارور کنید ، در موردشان فکر کنید بعد منتظر ادامه و وقوع آنها باشید.
چیزی نیست که شما بخواهید انجام بدهید بجز همان چیزی که خودتان میخواهید انجام بدهید.
چندی پیش شاهد پخش فیلم مستند راز (The Secret) محصول سال 2006 استرالیا از سینما و ماوراء (شبکه چهارم سیما) بودم . در این فیلم از رازی صحبت میشود که با عمل به آن میتوان دست به انجام کارهایی زد که شاید از نظر دیگران غیر ممکن به نظر برسد.
توصیه می کنیم کتاب و فیلم ارزشمند راز را تهیه کنید و معجزه آن را ببینید همانطور که ما دیدیم و درکش کردیم . اگر مشکل و ناراحتی روحی دارید . اگر شکستی بزرگ در زندگی داشته اید . اگر در زندگی خود مشکلاتی دارید که فکر می کنید هیچکس نمی تواند به شما کمک کند . و اگر خود را دوست دارید این کتاب و فیلم را تهیه کنید و بدان عمل کنید .
برای تهیه این مجموعه می توانید مجله موفقیت را تهیه کرده و با بخش پشتیبانی و فروش آن تماس گرفته و راهنمایی لازم را دریافت کنید.

درنگ نکن این یک فرصت استثنایی می باشد که برای شما فراهم شده است .

آرزوی ما موفقیت و سربلندی شماست

sajadhoosein
20-01-2011, 01:03
شما مثبت اندیش هستید یا...


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


ذهن‌ آدمی کارگاه تولید فکر است که از منبعی به نام ضمیر ناخودآگاه سرچشمه می‌گیرد. ضمیر ناخود آگاه نمی‌تواند خوب را از بد و درست را از غلط تشخیص دهد ولی چنان قدرتی دارد که اگر از آن غافل شویم می‌تواند سرنوشت ما را بدست گرفته و آن را به هر جایی که دوست دارد ببرد. در حقیقت نوع و کیفیت افکار و اندیشه ی آدمی سازنده ی نوع و کیفیت زندگی اوست، اندیشه‌ی زیبا و مثبت می‌تواند بهشتی در زندگی انسان بسازد، چنانکه اندیشه‌ی منفی و یأس‌آور می‌تواند جهنمی در زندگی او خلق کند. انسان‌ها همان خواهند شد که در اندیشه ی آنند، بنابراین آینده ی هر کس در گرو چگونگی نگرش او به زندگی است.
موفق‌ترین انسان‌ها کسانی هستند که توانسته‌اند در ذهن خود اندیشه‌های مثبت داشته باشند؛ آنان که می‌پندارند «قادر نیستند» ، در واقع مثبت‌نگری را کنار گذاشته و در جنبه‌های منفی وقایع تمرکز کرده‌اند.

خانواده ، کانون یادگیری چگونه اندیشیدن و چگونه زیستن است. در خانواده ی مثبت اندیش اعضای خانواده ی خود را قادر و توانا می‌دانند و نگاهشان به دیگران آکنده از مهر و عاطفه است. چنین خانواده‌هایی قادر خواهند بود هر ناممکنی را به ممکن تبدیل کنند و توفیق و کامکاری را نصیب خود نمایند. ضمن آشنایی با تفکر مثبت بیاییم با زیبا، مثبت، خلاق، هدفمند و امیدوارانه اندیشیدن، موفقیت و شادکامی را به زندگیمان دعوت کنیم.
تعریف تفکر مثبت:

شیوه‌‌ای از فکر کردن است که فرد را قادر می‌سازد نسبت به رفتارها، نگرش‌ها، احساس‌ها، علائق و استعدادهای خود و دیگران برداشت و تلقی مناسبی داشته باشد و با حفظ آرامش و خونسردی بهترین و عاقلانه‌ ترین تصمیم را بگیرد.
افکار مثبت و منفی:

افکار مثبت، افکاری سازنده‌، انگیزه دهنده و انرژی بخش هستند که بر اثرتلقین، تکرار و تمرین به ذهن راه می‌یابند و باعث می‌شوند ذهن و فکر مثبت شود. در این صورت کنترل فکر در اختیار ماست، در حالی که افکار منفی، افکاری باز دارنده و مخرب هستند و وقتی به ذهن راه یابند، تعمیم یافته و به سرعت تمام ذهن را اشغال می‌کنند. در این حالت ما در اختیار تفکرات منفی خود قرار داریم.
ویژگی‌های افراد مثبت‌نگر:

- با وجود تفکر درباره‌ی گذشته و آینده، در زمان حال زندگی می‌کنند و از آنچه دارند راضی و خشنود هستند.
- از نظرات درست و منطقی دیگران استقبال می‌کنند و برای رد کردن نظارت نادرست حتماً دلیل منطقی دارند.
- در گفتارهای خود از کلمات و عبارات مثبت و امیدبخش استفاده می‌کنند.
- همیشه سعی می‌کنند با تلاش و کوشش به موفقیت برسند و اگر در کاری موفق نشدند، عامل را ابتدا در خود و سپس در شرایط بیرونی جستجو می‌کنند.
- همیشه قبل از عمل یا صحبت کردن فکر می‌کنند، به همین دلیل کمتر دچار خطا و اشتباه یا ضد و نقیض‌گویی می‌شوند.
- چون دارای ذهن مثبت هستند، می‌توانند افکار خود را کنترل کنند.
- اگر از آنها خواسته شود درباره ی موضوعی اظهارنظر کنند، با وجود تفکر در جنبه‌های منفی، موارد مثبت آن را بیان می‌کنند و موضوع را به فال نیک می‌گیرند به عبارت دیگر «نیمه ی پرلیوان را می‌بینند» .
- مشکلات را ناچیز شمرده و برای حل آنها از توانایی خود و راهنمایی دیگران استفاده می‌کنند.
- اغلب اوقات بشاش، سرزنده، پرانرژی، توانا و خوش‌ مشرب هستند.
- همه چیز در نظر آنها زیبا و لذت‌بخش بوده و سعی می‌کنند از مواهب زندگی بیشترین استفاده را ببرند.
- در ارتباط‌های اجتماعی خود با دیگران حسن ظن دارند (مگر خلاف آن را ببینند) و سعی می‌کنند در حد توان به دیگران خدمت و کمک کنند.
ویژگی‌های افراد منفی‌نگر:

همیشه از وضعیت موجود و گذشته ی خود شکایت دارند و نسبت به آینده بدبین هستند.
- غالباً با نظرات دیگران بدون دلیل منطقی مخالفت می‌کنند.
- در گفتارهای خود از کلمات و عبارات منفی به کرات استفاده می‌کنند.
- در برخورد با کوچکترین مانعی از تلاش دست می‌کشند و دیگران یا شرایط را عامل شکست و بدبختی خود می‌دانند.
- تمرکز فکر ندارند و ضد و نقیض صحبت می‌کنند و در رفتارهایشان خطا و اشتباه زیاد است، به عبارت دیگر «اول عمل می‌کنند بعد فکر!»
- چون منفی نگر هستند، افکارشان بر آنها تسلط دارد.
- اگر از آنها خواسته شود درباره ی موضوعی نظر بدهند فقط به جنبه‌های منفی آن توجه کرده و همان را بیان می‌کنند. به قول معروف «نیمه خالی لیوان را می‌بینند!»
- از کاه کوه می‌سازند و از درگیر شدن با مشکلات گریزانند.
- غالباً افسرده، کج خلق، بدخواب، کم اشتها، عصبی و ناتوان هستند.
- همه‌چیز در نظر آنها غم‌انگیر و ناامید کننده است و از آنچه دارند، هیچ لذتی نمی‌برند.
- در ارتباط‌های اجتماعی خود به همه کس و همه چیز شک و سوء‌ظن دارند و فکر می‌کنند که همه علیه آنها توطئه می‌کنند.
منبع : انجمن علمی آموزشی مدرسین آموزش خانواده شهر تهران

sajadhoosein
20-01-2011, 01:09
چگونه مثبت اندیش باشیم ؟


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


افکار از چنان قدرتی برخوردارند که می‌توانند سازنده یا ویرانگر باشند، بنابر‌این باید به خود و فرزندانمان بیاموزیم که افکارمان را هوشمندانه کنترل کنیم تا در زندگی به موفقیت‌ها و کامیابی‌های بزرگی دست یابیم.
1- نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم و خود را خوب، توانا و با ارزش بدانیم.
2- لیستی از صفات مثبت خود تهیه کنیم و راه‌های تقویت آنها را بیابیم و تجربه کنیم.
3- لیستی از افکار منفی خود در طی روز تهیه و سعی کنیم برای هر فکر منفی یک فکر مثبت معادل بیابیم تا به کمک آن بتوانیم با افکار منفی مقابله کنیم.
4- سعی کنیم در گفتار و برخوردهای روزانه از کلمات و جملات مثبت استفاده کنیم، مثلاً در ملاقات با دیگران بجای استفاده از کلمه «خسته نباشید» که دارای بار منفی و القای حس خستگی است، بگوییم «خدا قوت»، «شاد باشید» و یا «پر انرژی باشید»
5- افکار خود را متوجه خوبی‌ها و جنبه‌های مثبت زندگی کنیم تا به مرور مثبت‌نگر شویم.
6- با خوش‌بینی سعی کنیم، دستوراتی به ذهن خود بدهیم که اندیشه‌های جدید مثبت شکل گیرند.
7- هر روز صبح که از خواب بر می‌خیزیم با نگاه کردن به منظره ی یک تابلوی نقاشی زیبا و یا اسما‌ء‌الله روز خود را با نشاط و خوش‌بینی آغاز کنیم.
8- از افراد منفی‌نگر یا موقعیت‌هایی که باعث ایجاد افکار ناخوشایند و منفی می‌شوند دوری و یا سعی کنیم کمتر با آنها برخورد داشته باشیم.
9- به مشکلات به عنوان محکی برای ارزیابی توانایی‌های خود نگاه کنیم و هرگز نتیجه ی بدی را پیش‌بینی نکنیم، زیرا مشکلات فقط به اندازه‌ای مهم هستند که ما آنها را مهم می‌پنداریم.
10- به لحظات و خاطرات زیبا و دوست داشتنی گذشته ی خود فکرکرده و سعی کنیم آنها را تکرار نماییم.
11- از تردید و دودلی دوری کرده و کارها را با جدیّت دنبال کنیم.
12- به ندای منفی درونی خود و تلقین‌های مخرب و نگران کننده‌ی دیگران بی‌توجه باشیم و سعی کنیم عکس آنها را انجام دهیم.
13- به قدرت بی‌کران خداوند ایمان داشته باشیم و با خود تکرار کنیم که من لیاقت بهترین‌ها را دارم و با لطف خدای بزرگ به آنها خواهم رسید.
14- از میان اهداف خود هدفی را انتخاب کنیم که امید بیشتری به موفقیت آن داریم و در تلاش برای تحقق آن، به فکر تأیید یا تکذیب دیگران نباشیم.
15- در توصیف احوال و زندگی خود از کلمات مثبت استفاده کنیم.
16- در تعریف از افراد خانواده یا دوستان از کلمات مثبت و روحیه بخش استفاده کنیم (فلانی شخص بسیار شریف و بزرگواری است.)
17- از چشم و هم‌چشمی و حسادت که باعث ایجاد افکار منفی می‌شود دوری و سعی کنیم روش زندگی خود را خودمان انتخاب کنیم.
18- هرگز شعار خواستن، توانستن است را فراموش نکنیم و بدانیم که در سایه ی سعی و تلاش به آنچه بخواهیم می‌رسیم.
19- قدر لحظات زندگی را بدانیم و از آنها به ‌خوبی استفاده کنیم، زیرا هرگز تکرار نخواهد شد.
20- برای تغییر اوضاع و شرایط نامساعد اقدام کنیم و مطمئن باشیم که می‌توانیم آنها را از بین ببریم.
21- از خود انتظار بیش از حد نداشته باشیم و خود را همه فن حریف ندانیم، به عبارت دیگر از کمال گرایی مطلق که باعث اضطراب و احساس عجز و ناتوانی می‌شود خودداری کنیم.
22- خود را از قید و بندهای آزاردهنده رها ساخته و ساده زندگی کنیم تا فکر و خیال آسوده‌ای داشته باشیم.
23- از انزوا و گوشه‌گیری که باعث ایجاد افکار منفی می‌شود دوری کرده و اوقات خود را در جمع خانواده، فامیل و دوستان سپری کنیم.
24- هر وقت احساس کردیم که افکار منفی سراغمان آمده است، وضعیت خود را تغییر دهیم و به کاری سرگرم شویم.
25- ممکن است هنگام خواب در رختخواب افکار منفی به سراغمان بیاید، تا خسته نشده‌ایم به رختخواب نرویم.
26- هرگز به هیچ وجه خود را بدبخت، ناتوان و درمانده احساس نکنیم.
27- اعتماد به نفس خود را در هر شرایطی حفظ کنیم و هرگز به دیگران اجازه ندهیم که آن را متزلزل کنند. باید متوجه باشیم که اعتماد به نفس کلید خلق تفکر مثبت است.
28- خندیدن را فراموش نکنیم. خندیدن باعث می‌شود تا افکار ناراحت کننده و منفی‌ جای خود را به افکار مثبت و شاد بدهند.
اجرای راهکارهای تقویت مثبت هیچ هزینه‌ای ندارند و به سن و سال افراد نیز مربوط نمی‌شوند. فقط باید این شعار را فراموش نکنیم:

« اگر افکارمان را کنترل کنیم، زندگی‌مان متحول می‌شود »


بنابراین اجرای راهکارها را از همین حالا شروع کنیم و آن را به فردا موکول نکنیم، زیرا ممکن است فردا هرگز نیاید

sajadhoosein
20-01-2011, 01:16
ارتباط مثبت‌انديشي و اعتماد‌به‌نفس
رفتارها- همشهري‌آنلاين- معصومه كيهاني:
افرادي كه اعتماد‌به‌نفس ضعيفي دارند به طور مداوم، با خود افكار منفي را مرور مي‌كنند. درحالي كه با جايگزيني مثبت‌نگري به جاي افكار منفي مي‌توان از اعتماد‌به نفس بيشتري برخوردار شد و موفقيت‌هاي بسيار بيشتري را در زندگي رقم زد.

شايد اين مورد براي شما هم پيش‌آمده باشد كه متوجه شده‌ايد صحبت‌كردن در يك موقعيت اجتماعي، براي شما تشويش بوجود‌مي‌آورد.

در حالي كه وقتي در برابر يك گروه يا در يك جايگاه حرفه‌اي، صحبت مي‌كنيد كه درواقع، نسبت به اطلاعات و دانش خود در آن زمينه مطمئن هستيد، ابدا با اين مشكل، روبرو نمي‌شويد.

به عبارتي، زماني كه در برابر جمعيت يا گروهي قرار‌مي‌گيريد كه احساس مي‌كنيد مي‌خواهيد راهي براي تاثيرگذاري بر ديگران انتخاب و خود را به لحاظ اجتماعي طرح كنيد، دچار بيشترين تشويش مي‌شويد.

هيچ به اين مسئله فكر‌كرده‌ايد كه ممكن است اين مشكل به دوران كودكي‌تان مربوط شود. برخورد پدر و مادرتان باشما در اين دوران چگونه بود؟ آيا همواره از طرف هردو يا يكي از آنها به طور اساسي و حتي به صورت روزانه مورد نكوهش قرار‌نمي‌گرفتيد؟

روانكاوان معتقد به تاثيرگذاري عميق دوران كودكي در شكل‌گيري شخصيت فرد در اين باره مي‌گويند: قطعا اين مشكل ريشه در مسايلي دارد كه در دوران كودكي پيش‌آمده است و تكرار آن باعث ايجاد ثبات در اين زمينه در فكر و روان فرد شده‌است.

بنابراين، ما بايد بپذيريم نكوهش‌هاي پدر و مادر در زندگي بزرگسالي كودك، تاثير و نمود قابل توجهي خواهد‌داشت. اگرچه چگونگي اين تاثير و آثار آن براي ما كاملا مشخص نباشد و به بررسي خاص نياز دارد.

بي‌ترديد، اولين گام براي درمان هر مشكل رواني، شناخت مقولاتي است كه در ايجاد آن موثر بوده‌اند. بعد از مرحله شناخت و آگاهي است كه بايد راههايي را براي تغيير نگرش و رفتارمان در نظر‌بگيريم.

آيا با مثبت‌نگري، مثبت‌سخن‌گفتن و تاكيدات مثبت؛ مي‌توان اعتماد‌به‌نفس لازم را براي ايجاد اين تغييرات، در خود بوجود‌آورد؟

پاسخ اين سوال مثبت است. اين روش‌ها به ما كمك مي‌‌كند به يك وضعيت مطمئن و پايدار ذهني دست‌يابيم كه در واقع اساس اين تغييرات محسوب مي‌شود.

متاسفانه ما معمولا خود را تخريب مي‌كنيم كه در نهايت باعث سخت‌تر و پيچيده‌تر‌شدن مشكلات‌مان مي‌شود.

اين روند به طور اتوماتيك اتفاق‌مي‌افتد. يك مثال ساده از اين نوع تخريب مي‌تواند اين تاكيد باشد: من برآشفته و مضحك هستم.

بنابراين با كسب آگاهي بيشتر نسبت به آنچه انجام‌مي‌دهيم، ما مي‌توانيم با انتخاب راههايي سودمند، در رفتارمان تغيير ايجاد‌كنيم. قطعا نكوهش دائمي بچه‌ها، يك روش سودمند تربيتي محسوب نمي‌شود. بلكه پدر و مادراني كه معمولا بچه‌هايشان را مورد تشويق قرار مي‌دهند، در واقع به موفق‌شدن آنها كمك‌مي‌كنند.

بي‌ترديد هر دو روش، نكوهش و تحسين، در رفتار افراد تاثيرگذار است. اما بهترين روش تربيتي، بر تحسين رفتار خوب و چشم‌پوشي از رفتار نادرست، مبتني است.

از اين رو، اگر كسي دوران كودكي خوبي نداشته است، خود بايد تلاش‌كرده و به خودش كمك‌كند و شرايطي فراهم سازد كه با اعتماد‌به‌نفس كافي و با مجموعه گفتار و رفتار مثبت‌نگرانه برآنچه مي‌خواهد اتفاق بيفتد، تاكيد‌كند.

هرگز نكوهش‌هاي پدر يا مادرتان را باخود تكرار نكنيد. درست است اين مسئله در ذهن شما هست، اما شما نيازي به تكرار آن نداريد.

بنابراين، ايجاد تاكيدات جديدي كه بتواند شما را در دستيابي به اهداف‌تان كمك كند، بسيار مهم است. شما بايد اين تاكيدات را چندبار در روز تكرار كنيد تا بلاخره به نتيجه برسند. معمولا ايجاد مثبت‌نگري، خود به حذف منفي‌نگري در كليه سطوح زندگي مي‌انجامد.
اين تاكيدات مي‌تواند اين‌گونه باشد:
- من خوشحال هستم، امروز من خوشحال هستم . امروز من واقعا خوشحال هستم.
- من واقعا مورد توجه هستم و همه مرا دوست دارند.
- من به طور حيرت‌آوري در زندگي اجتماعي‌ام موفق هستم.

sajadhoosein
20-01-2011, 01:22
استرس را با مثبت‌انديشي كنترل كنيم
آسيب‌ها- همشهري آنلاين- معصومه كيهاني:
چگونه مي‌توانيم مثبت‌انديشي را ياد‌بگيريم؟ آيا اين فراگيري، به ما كمك مي كند كه استرس‌هاي مختلف را كنترل كنيم؟
معمولا در مورد آنچه پيرامون‌مان اتفاق مي‌افتد، تفسيرهاي گوناگوني داريم. اين تفسيرها مي‌تواند به شكل مخرب و ويرانگر باشد كه در اين صورت باعث ايجاد ناخوشايندي و ناتواني در افكار و رفتار ما شده و امكان يك زندگي سالم ومناسب را از ما سلب مي‌كند.

در حالي كه با تفسير معقول و غيرشتابزده مسايل (به گونه‌اي كه به خودمان فرصت ارزيابي همه جانبه مسئله را بدهيم) با وجود همه گرفتاريهاي روزمره، مي‌توانيم در نهايت زندگي موفقي داشته باشيم. اگرچه در آغاز ماجرا، همه چيز نااميدكننده و غم‌انگيز بنظر بيايد.

اگر شما به اين مسئله شك كرده‌ايد كه آيا در الگوهاي فكري مخرب، گيرافتاده‌ايد يا نه، مي‌توانيد اين سوال را از خود بپرسيد كه براستي اين گونه انديشيدن، چه سودي براي شما درپي دارد.

و اما اگر اين روش برخورد با مسايل هيچ سودي براي شما ندارد، پس بدانيد كه با بكارگيري اين نوع الگوها، شما بدترين دشمن براي خود هستيد.

آيا واقعا شما مي‌خواهيد فردي باشيد كه معمولا بايد به زور او را وادار به كاري كرد و خودش قدرت شناخت مسايل و تصميم‌گيري مناسب ندارد؟

اگر اين چنين نيست، شما مي‌توانيد با توجه به موارد زير، از اين وضعيت خارج شويد:
اول از همه عقايد ويرانگر را كه به طور مرتب با خود تكرار مي‌كنيد بشناسيد.سپس، تلاش كنيد عقايد درستي را جايگزين آنها كنيد تا به شما كمك كند در زندگي رشد و پيشرفت داشته باشيد.

براي آشنايي با اين نوع افكار و رفتار،مثالهايي در هر دو بعد، افكار منفي و مثبت انديشي در همان مورد را دنبال مي كنيم:
افكار منفي:
زندگي نيازي به شور و عشق نداردو براي انجام هر كاري تنها موافقت ديگران كافي است.
مثبت آن:
من بر احترام‌گذاري به "خود" خودم و عشق ورزيدن به هرچيزي كه شوري را در من برمي‌انگيزد، تاكيد دارم.

منفي:
من نمي‌توانم به احساساتم كمك كنم، چون هيچ كنترلي بر آنها ندارم.
مثبت آن:
من بر احساساتم كنترل زيادي دارم و تمرين مي‌كنم به خودم در اين مورد راست بگويم.
منفي:
شادي و خوشحالي ره‌آورد كم تحركي، راحتي، بي خيالي و عدم فعاليت است.

مثبت آن:
افراد وقتي خيلي شاد هستند كه فعال و مجذوب ايجاد خلاقيت‌اند و يا اينكه خود را وقف ديگران مي‌كنند.

منفي:
من به كساني نياز دارم كه بزرگتر و باقدرت‌تر هستند و مي‌توانند از من مراقبت كرده و به من كمك كنند.

مثبت آن:
اينكه من برپاهاي خودم به ايستم و به توانايي‌هايم براي رويايي با مشكلات زندگي اطمينان كنم، خيلي بهتر است.

منفي:
من نيازدارم كه ديگران مرا فردي شايسته، باهوش، موفق و قابل احترام بدانند.

مثبت آن:
من تلاش مي‌كنم كارهايم را انجام دهم حتي اگر نتوانم بهترين باشم.من خودم را با همه محدوديت هايم مي‌پذيرم.
افكار منفي:
من نمي‌توانم به خاطر كارهاي بدي كه كرده‌ام خودم را ببخشم.

مثبت آن:
من از هر آنچه تاكنون برايم اتفاق افتاده، درس مي‌گيرم و تلاش مي‌كنم تجربياتم را به گونه‌اي به كار گيرم كه بهتر مرا با زندگي‌ام در آينده، هماهنگ كند.
منفي:
ناخوشايندي من به عوامل سطحي و خارجي وابسته است كه از سوي افراد و اساسا حوادث بوجود‌آمده، به من تحميل شده است.

مثبت آن:
من مي‌پذيرم كه بيشترين ناخوشاينديها معمولا نتيجه رفتار و ادامه عكس‌العمل هاي خود فرد است تا اينكه به برخوردهاي ديگران مربوط باشد.

منفي:
هر چيزي را كه من و زندگي‌ام را تحت تاثير قرار داده است را تا پايان عمر، با قدرت دنبال خواهم كرد.

مثبت آن:
من سعي مي‌كنم از تجربيات قبلي خود درس بگيرم اما درصورتي كه ضروري نباشد، با آنها خود را كنترل نمي‌كنم و به طور مداوم رفتارم را زير ذره‌بين قرار نمي‌دهم.

منفي:
آنچه ديگران انجام مي‌دهند براي من خيلي مهم است و من بايد همواره تلاش كنم كه آنها در جهت آنچه من مي‌خواهم حركت كنند.

مثبت آن:
اگر ديگران در برابر خواست هاي من به طور مداوم كوتاه مي‌آيند، اين به دليل درستي تصميمات و خواستهاي من نيست. بلكه ممكن است برخي فشارها آنها را وادار به نشان‌دادن چنين عكس‌العمل‌هايي كند.

منفي:
اجتناب از رويارويي با مشكلات زندگي و مسئوليت هاي مختلف آسانتر از رويارويي مستقيم با آنهاست.

مثبت آن:
در يك مسير طولاني، آسانترين راه معمولا سخت‌ترين آنهاست. تنها راه‌حل مشكلات سخت، رويايي با آنها و تلاش عملي براي حل اين مسايل است.
افكار منفي:
وقتي احساس مي‌كنم كاري خطرناك است، بايد به شدت در مورد آن نگران باشم.

مثبت آن:
در صورتي مي‌توانيم كاري را به بهترين وجه انجام دهيم كه تلاش كنيم آن را در حد امكان بدون آسيب و يا با آسيب پذيري كمتر و به صورت قابل كنترل دنبال كنيم. اگر اين كار امكان‌پذير باشد بعد از آن مي‌توانيم هوشيارانه و بدون اتلاف انرژي، نگراني ها را متوقف كنيم.

منفي:
اين خيلي وحشتناك است كه كارها آن گونه كه من مي‌خواهم پيش نروند.
مثبت آن:
سعي مي‌كنم شرايط محيطي را به گونه‌اي تغيير دهم يا تحت كنترل درآورم كه رضايت بيشتري در من ايجاد شود.به اين ترتيب، وقتي موقعيت‌ام را بخوبي بشناسم و آن را بپذيرم، مي‌توانم از بروز مسايلي كه بنظرم وحشتناك هستند، جلوگيري كنم.

sajadhoosein
20-01-2011, 20:56
بر سر دو راهي موفقیت
عیسی محمدی:
کتاب‌های موفقیت، گاهی درباره یک موضوع واحد، حرف‌های ضد و نقیضی می‌زنند که آدم می‌ماند به حرف کدامشان گوش کند.
بالاخره تکلیف ما با این همه کتاب‌های «موفقیت» که ریخته توی بازار، چیست؟ تکلیف ما چیست با این همه روش‌های درست و غلط و تعالیم عجیب و غریبی که حتی بعضی‌هاشان با همدیگر تضاد و تناقض دارند؟ با خواندن مطلب این هفته، شاید بتوانید جواب این سؤالتان را بگیرید.
کافی است سری بزنید به انتشاراتی‌هایی که در راسته خیابان انقلاب، کتاب‌های روان‌شناسی می‌فروشند. کافی است چشمی بدوانید تا ببینید که هنوز هم کتاب‌های «ده روش برای پولدار شدن» و «همه‌فن‌حریف شدن در ده دقیقه» و «چگونه در ده روز اعتماد به نفس پیدا کنیم» چقدر طرفدار دارد.
معمولا آدم‌هایی که این‌جور کتاب‌ها را دست شما می‌بینند یا با این‌جور مباحث روبه‌رو می‌شوند، اولین سؤالی که از شما می‌پرسند این است که: «حالا واقعا این کتاب‌ها تأثیری هم روی شما گذاشته یا نه؟» و شما هم که درگیر و علاقه‌مند شده‌اید به خواندن این کتاب‌ها، در برزخ می‌مانید که چه بگویید. اگر جواب مثبت بدهید، دروغ گفته‌اید و اگر هم جواب منفی بدهید که پنبه خودتان را زده‌ايد.
تاریخچۀ موفقیت

استفان کاوی در دنیای موفقیت، نامِ‌آشنایی است. کتاب‌های او معمولا با تحقیقات و موازین علمی، سازگار است و یک‌جورهایی آدم می‌تواند به نوشته‌هایش اعتماد کند. خیلی از آدم‌های سرشناس این حوزه هم به او ارادت دارند.
این آقا برای این که سر از رازِ این‌جور مباحث‌ دربیاورد، خودش می‌گوید: «کتاب‌های تاریخچۀ200 ساله موفقیت را زیر و رو کردم و هر چه کتاب و جزوه و نوشته در این موضوع در آمریکا منتشر شده بود، خواندم.» و خلاصه این‌که به نتایج جالبی رسید. در واقع، یکی از نتایج جالبی که او گرفته، می‌شود جواب همین سؤال مورد بحث خودمان.
استفان کاوی معتقد است که تمام متون نوشته‌شدۀ «موفقیت» در آمریکا را می‌شود به دو دوره تقسیم کرد: دوره 150 ساله اول و دوره 50 ساله دوم. می‌پرسید مبنای این تقسیم‌بندی چیست؟ بهتر است جواب را از زبان خود او بشنوید: «هنگام خواندن مطالبی که از 200 سال پیش تاکنون دربارة موفقیت نوشته شده بود، دریافتم که در محتوای این نوشته‌ها الگویی حیرت‌انگیز پدید آمده است.
یعنی به خاطر نوع دردهایی که در زندگی امروزمان داریم و به خاطر دردهای مشابهی که در زندگی و روابط بسیاری از آدم‌هایی که در طول این سال‌ها به‌شان مشاوره داده بودم، کم‌کم این احساس در من قوت گرفت که بیشتر مطالب مربوط به موفقیت در 50 سال اخیر، مطالبی هستند سطحی، لبریز از توجه به تصاویر اجتماعی و صرفا راهکارهایی برای اصلاحات سریع و آنی.
به عبارتی، آن‌ها فقط تسکین‌دهنده‌هایی هستند که صرفا به درد مشکلات فوری و اضطراری می‌خورند و گاهی نیز موقتا این مشکلات را حل می‌کنند، اما مشکلات مزمن و نهفته را همچنان دست نخورده به حال خود رها می‌کنند تا به عفونت ادامه دهند و مجددا بارها و بارها به شکل‌های گوناگون نمایان شوند.
اما درست بر خلاف مطالب 50 سال اخیر، تقریبا تمام مطالب 150 سال نخست موفقیت، بر موضوعی متمرکز شده بود که می‌توان آن را اخلاقیاتِ مَنِش خواند: تأکید بر ویژگی‌هایی مانند درستی، تواضع، خویشتن‌داری، شهامت، عدالت، صبر، سخت‌کوشی، سادگی و بالاخره این قانون طلایی که هر چیزی را که برای خودت نمی‌پسندی، برای دیگری هم نپسند.»
ماجرا از چه قرار است؟

اخلاقیات منش و اخلاقیات شخصیت؛ فعلا این دو اصطلاح را داشته باشید تا کمی بیشتر درباره‌شان حرف بزنیم. استفان کاوی می‌گوید کتاب‌هایی که در 150 سال اول نوشته شده‌اند، بیشتر به «اخلاقیات منش» توجه داشتند، اما دقیقا بر خلاف آن کتاب‌ها، نوشته‌های 05 سال اخیر به «اخلاقیات شخصیت» پرداخته‌اند.
قضیه این نیست که یکی از این‌ها بد است و آن دیگری، خوب. یعنی اگر راستش را بخواهید، این هست و این نیست. داستان از این قرار است که درست مثل یک شبکه تار عنکبوت، هر کدام از این‌ها را باید در جای خودش بگذارید تا جواب بدهد و اگر خارج از جای خودش بخواهید از آن‌ها استفاده کنید، همه چیز به هم می‌ریزد. قضیه این است که یکی از این‌ها اصلی است و آن دیگری فرعی، ولی هر دو لازم‌اند. شما فعلا حواستان فقط به این نکته باشد که یکی اصل است و آن دیگری، فرع.
اخلاقیات منش

آن اصل طلایی «آن‌چه برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران نیز نپسند» یادتان هست؟ این اصل، می‌شود بزرگ‌ترین آموزه در اخلاقیات منش. یعنی کاملا پهلو به پهلوی اخلاق می‌زند. در این روش، فرض بر این است که زندگی موفق و مؤثر، حساب و کتابی دارد و آداب و رسومی. اصولی دارد که باید آن‌ها را شناخت، به کار گرفت و به‌شان عادت کرد تا به «موفقیت و خوشبختی ماندگار» رسيد.
صبر، در اخلاقیات منش، حرف اول را می‌زند. یعنی نمی‌شود شب بخوابید و صبح که بیدار شدید، ببینید تغییر بزرگی در خودتان یا زندگی‌تان ایجاد شده. مثل کشاورزها باید اول بکارید، بعدش منتظر محصول باشید. با عرض شرمندگی، هیچ راه میان‌بری در این روش وجود ندارد. فقط باید زحمت بکشید و صبر کنید.
اخلاقیات شخصیت

از جنگ جهانی دوم به بعد، شاهد این‌جور بحث‌ها بوده‌ایم. در این مباحث، موفقیت تحت‌تأثیر شخصیت است و شخصیت هم تصوری است که دیگران از یک شخص دارند. این بحث‌ها بیشتر روی روابط انسانی مانور می‌دهد؛ چرا که به هر حال، این انسان‌های دیگرند که باید درباره شما نظر بدهند و شخصیت‌تان را بسازند.
با این پیش‌فرض‌ها، شما به طور طبیعی مجبور می‌شوید تأثیر خوبی روی آدم‌ها بگذارید تا آن شخصیتی را که شایسته موفقیت است، برای خودتان دست و پا کنید. برای دستیابی به چنین هدفی هم عمدتا از دو شیوه استفاده می‌شود: اول، فنون روابط انسانی و عمومی و دوم، گرایش ذهنی مثبت. لابد از این جمله‌ها زیاد شنیده‌اید که: لبخند بیشتر از اخم، دل دوستان را به دست می‌آورد... هر آن‌چه که ذهن انسان بتواند تصور و باور کند، شخص انسان می‌تواند به آن دست پیدا کند و...
حالا مسأله چیست؟

مسأله اصلی همان اصل و فرع بودن این دو مورد است. در اخلاقیات شخصیت، ریا و تزویر موج می‌زند. مداخله، موج می‌زند. شما می‌خواهید تأثیر بگذارید و دیگران را به خودتان علاقه‌مند کنید، اما در حقیقت، این یک نقش است که شما شده‌اید بازیگرش. شما خودتان چنین آدمی نیستید و همین باعث نقش بازی کردنتان می‌شود و نقش بازی کردن هم یعنی ریا، یعنی نقاب؛ چیزی که همان دیگرانی را هم که باید شخصیت شما را بسازند، به شدت آزار می‌دهد.
البته در بعضی از این کتاب‌ها می‌بینید که اخلاقیات منش هم مورد قبول است، اما صرفا در حد حرف. آن‌ها اخلاقیات منش را به عنوان یک عامل فرعی قبول دارند، نه بیشتر. آن‌ها به اصلاحات آنی، استراتژی‌های بازی قدرت، مهارت‌های ارتباطی و گرایش‌های ذهنی مثبت، عشق می‌ورزند و به اخلاقیات منش، بی‌توجهی یا کم‌توجهی می‌کنند.
بالاخره چه کار کنیم؟

دوست دارید عظمت داشته باشید؟ دوست دارید دیگران، تحت‌تأثیر‌تان قرار بگیرند؟ دوست دارید به خاطر عظمت شخصی‌تان تأثیرگذار باشید؟ بعد از طرح این سؤال‌ها، استفان کاوی می‌گوید که: «عظمت، دو شاخه دارد: اصلی و فرعی.»
او تأکید می‌کند که برای کسب عظمت اصلی، باید به اخلاقیات منش بپردازید و البته اخلاقیات شخصیت هم به جای خودش، سودمند و حتی ضروری است، اما فقط یادتان باشد که این‌ها فرعی‌اند و آن‌ها اصلی. اگر بخواهید با استفاده از این فرعی‌ها روی دیگران اثر بگذارید، اسمش می‌شود دورویی و عدم صداقت و نتیجه‌اش هم می‌شود بی‌اعتمادی.
استفان کاوی تصریح می‌کند که: «این دورویی، بی‌اعتمادی ایجاد می‌کند و آن‌وقت هر کاری که بکنیم، حتی استفاده از این روش‌های به اصطلاح ارتباط موثر، ریاکارانه به نظر می‌رسد. اگر اعتماد کامل وجود نداشته باشد، پایه و اساس لازم برای موفقیت پایدار وجود ندارد و در این صورت، روش و تدبیر و حتی حُسن‌نیت هم اثر نخواهد کرد. تنها یک نیکی ذاتی و اساسی است که می‌تواند به این تکنیک‌ها جان بدهد.»
البته برعکس‌اش هم درست است؛ یعنی اگر منش والایی داشته باشید، اما روش‌های ارتباطی‌تان ضعیف باشد، باز هم ضربه خواهید خورد ولی چون این ضربه را از یک عنصر فرعی می‌خورید، بلای زیادی سرتان نمی‌آيد.
خلاصه این که...

خلاصه این که تغییر دادن و تغییر کردن و زندگی مؤثر و موفقیت و این حرف‌ها باید عادتتان بشود و هیچ راه میان‌بُری ندارد. باید واقعا و عمیقا بخواهید که اتفاق مثبتی در درونتان بیفتد و بعدش از روش‌های اخلاقیات منش (و پس از آن، از اخلاقیات شخصیت) استفاده کنید.
انسان، لایه‌های زیادی دارد. موفقیت و زندگی بهتر، باید از عمیق‌ترین لایه‌های وجودی انسان سرچشمه بگیرد. یک میل شدید به تغییر اساسی باید از درون، شما را ببلعد.
کتاب‌های موفقیتی هم که روزبه‌روز بیشتر می‌شوند، می‌توانند مؤثر باشند، مشروط بر این‌که آن عنصر اصلی فراموش نشود. صبر لازم است و زحمت کشیدن. خیلی‌ها از شناختن خودشان و از عرق ریختن و زحمت کشیدن فرار می‌کنند و به خاطر همین است که بازار کتاب‌هایی که از موفقیت‌های فوری حرف می‌زنند، داغ‌داغ است.
نقش بازی کردن هم فایده‌ای ندارد، جز این که شما را از این بحث‌ها بیشتر دلزده کند. شما در درونی‌ترین لایه‌های وجودتان، عادت‌ها و باورهایی دارید که شناخت آن‌ها و تطبیقشان با روش‌های اخلاقیات شخصیت، می‌تواند آثار معجزه‌آسایی به دنبال داشته باشد، اما این فرع است، اصل یادتان نرود.
حقایق هفت‌گانه
1 ـ این روزها کمتر کتاب‌فروشی درست و درمانی را می‌توانی پیدا کنی که لااقل یکی دو قفسه از قفسه‌هایش را اختصاص نداده باشد به کتاب‌های «موفقیت». این خوب است یا بد؟
2 ـ کتاب‌های فارسی شدة «موفقیت» را که ورق می‌زنی، می‌بینی محتوای بیشترشان از دو حال خارج نیست: یا آمده‌اند کمکمان کنند هر چه زود‌تر پولدار شویم، یا آمده‌اند اعتماد به نفسمان را ببرند بالا و بالاتر، حالا هر یک به طریقی و در زمینه خاصی شاید.
3 ـ کتاب‌هایی که سنگفرش خیابان‌ها را در برابر چشمان ناباورمان طلا می‌کنند و پُرمان می‌کنند از تلقین به این معنا که موفقیت، این‌جا، آن‌جا، همه‌جاست و کافی است دستمان را دراز کنیم تا به چنگمان بیفتد، واقعا دارند به ما خدمت می‌کنند یا خیانت؟ جواب این سؤال در جوامع مختلف، آیا مختلف نیست؟
4 ـ به سؤال بالا در سه جامعه مختلف فکر کنید: جامعه ‌اولی که فرصت‌های شغلی فراوان دارد و کمی تا قسمتی هم شایسته‌سالار است، جامعه دومی که از این دو ویژگی، بهره مختصری دارد و جامعه سومی که از این دو ویژگی بی‌بهره است.
5 ـ کسی که در جوامع دوم و سوم زندگی می‌کند و ناموفق است و جویای موفقیت، پس از دچار شدن به آن تلقین‌های طلایی بند سوم، چه کار می‌تواند بکند جز این‌که خود را بیشتر و بیشتر سرزنش کند و اعتماد به نفس‌اش را له‌تر و مچاله‌تر؟
6 ـ اما روحِ حاکم بر تمام کتاب‌های نسل جدید «موفقیت»، برخلاف آن‌چه اغلب می‌گویند و می‌شنویم، یک چیز نیست. دو چیز است؛ دو چیز کاملا متفاوت که یکی، عقل‌گرایی و مواجهه‌ عالمانه با مسائل و مشکلات دنیای مدرن را تقویت می‌کند و دیگری، تلقین‌گرایی و مواجهه‌ای با چشمان کاملا بسته را.
7 ـ اما و هزار اما، در شرایطی که میزان دسترسی به اصلِ کتاب‌های هر دو نوع اول و دوم، یکسان است، این سؤال که چرا کتاب‌های نوع اول کمتر به ترجمه و چاپ می‌رسند و کتاب‌های نوع دوم، بیشتر و بیشتر، سؤال بزرگی است که معلوم نیست پاسخش را باید از زبان مترجمان شنید یا ناشران و یا مخاطبان این کتاب‌ها؟

sajadhoosein
20-01-2011, 21:56
7 تاكتيك براي يك زندگي موفق

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

رفتارها- سيدحسين ميرباقري:
بيان مهم‌ترين تاكتيك‌هاي يك زندگي موفق كه مي‌تواند تحولي شگرف در زندگي ايجاد نمايد، در قالب 7 تاكتيك راهبردي.
انسان‌هاي هدفمند و موفق همواره دنبال راهكارهايي مي‌گردند تا با سرعت و كيفيت بيشتري اهدافشان را محقق و زندگي زيبايي را براي خود و اطرافيانشان مهيا نمايند.
هدف‌گذاري و برنامه‌ريزي لازمه يك زندگي موفق و با نشاط است و افرادي كه به دنبال خوشبختي و سعادت مي‌گردند قطعاً بايد براي رسيدن به اين نعمت بيكران، هدفمند و باانگيزه حركت كنند.
آرامش و نشاط از اهداف متعالي يك زندگي موفق است كه براي رسيدن به آن مي‌بايست تاكتيك‌ها و راهكارهاي معيني را تدوين و براساس آن يك زندگي آرام و با نشاط را ايجاد نمود. در اين مقاله مهم‌ترين تاكتيك‌هاي يك زندگي موفق كه مي‌تواند تحولي شگرف در زندگي شما ايجاد نمايد را در قالب 7 تاكتيك راهبردي بيان خواهيم كرد.
1 - ذهن را سرشار از موفقيت و پيروزي نماييم
انسان‌هايي در صحنه زندگي و كار موفق و پيروز خواهند شد كه در ابتدا اين موفقيت و پيروزي را در ذهن خود ترسيم كرده و با تصويري كاملاً روشن و شفاف به سمت تحقق اهدافشان حركت نمايند و اطمينان داشته باشند كه پيروز خواهند شد.
آنچه را كه ذهن بتواند تصور و باور كند قابل دستيابي است به شرطي كه با ذهنيتي همواره مثبت توأم باشد و افكار منفي آن را مخدوش نكند، پس بياييم مسير زندگي خود را بر مبناي باورهاي مثبت و يك روحيه عالي طراحي كرده و با اميد زيباتر شدن زندگي خود و اطرافيانمان از فرصت‌هاي طلايي زندگي نهايت استفاده را نماييم.
2 - ديگران را ببخشيم و با آنها مهربان باشيم
بخشش و مهرباني از صفات زيباي خداي متعال است و انسان‌هايي كه با چنين خصوصيتي در صحنه زندگي حضور دارند، در واقع آرامش عميقي را براي خود مهيا مي‌سازند؛ چرا كه وقتي انساني از بخشش ديگران امتناع كند در واقع ترجيح مي‌دهد در غم و غصه‌هاي گذشته باقي بماند و همواره كينه ديگران را در دل داشته باشد.
عفوكردن ديگران در واقع لذت بردن از زمان حال و خلق آينده‌اي زيباست. وقتي كه ما با ديگران مهربان باشيم و به راحتي آنها را ببخشيم، آنها نيز تغيير كرده و رفتار خود را تصحيح مي‌نمايند؛ پس انتخاب هميشه با ماست كه مهار زندگي خود را به دست بگيريم و در حال زندگي كنيم و يا اينكه خود را در لجاجت‌‌ها و پريشاني‌هاي گذشته زنجير كنيم.
3 - انتظار قدرداني و سپاسگزاري نداشته باشيم
در يك زندگي موفق مي‌بايست همواره انديشه از خود گذشتن و ايثار كردن جاري باشد ولي در قبال كارهايمان نبايد انتظار قدرداني و سپاسگزاري از ديگران را داشته باشيم. يادمان باشد كه حضرت مسيح عليه‌السلام در يك روز 10مريض را شفا دادند ولي فقط يك مريض از ايشان تشكر كرد.
اگر انديشه ما لذت بردن از كمك به ديگران باشد، ديگر به دنبال لذت تشكر و قدرداني نمي‌رويم و بدانيم كه در اين عالم چيزي محو و نابود نمي‌شود چرا كه اگر امروز شما خدمتي به ديگران انجام دهيد، در زماني ديگر اين محبت به بهترين شكل به شما برمي‌گردد.
4 - هميشه شكرگزار باشيم
انسان‌هايي كه به داشته‌هايشان فكر مي‌كنند، آرامش و نشاطي نصيب‌شان خواهد شد كه پيوسته باعث افزايش اين نعمت‌ها در زندگي‌شان مي‌شود. اما در مقابل افرادي كه همواره به نداشته‌هايشان مي‌انديشند آنچنان اضطراب و استرسي به همراه دارند كه هر روز وضعيت‌شان نسبت به روز قبل بدتر خواهد شد.
شكرگزاري به درگاه خداي مهربان نه تنها از ديدگاه اعتقادي قابل تحسين است بلكه از نظر علمي نيز اثبات گرديده كه انسان‌هاي شاكر زندگي آرام و موفقي دارند چرا كه انسان جذب كننده بيشترين و شايع‌ترين افكار خويش مي‌باشد و اگر به زيبايي‌ها و نعمت‌هاي اطرافش بينديشد،‌ نعمت‌هاي بيشتري را جذب خود مي‌نمايد؛ پس با شكرگزاري‌ به درگاه خداي مهربان و تفكر درباره داشته‌هاي خود، موجي از نعمت‌ها و بركات را به زندگي خود هديه نماييم.
5 - از مشكلات استقبال كنيم
مشكلات، سازه‌هاي يك زندگي موفق هستند به شرطي كه نحوه رويكرد ما به آن نگرش حل مسئله باشد و در مقابل مسائل و مشكلاتي كه در زندگي ما پيش مي‌آيد همواره اين سؤال را مطرح نماييم كه «اين رويداد براي ما چه پيام مثبتي داشته است؟» با چنين نگرشي، زندگي با مسائل و مشكلاتش معناي زيبايي پيدا مي‌كند و در واقع موفقيت و پيروزي ما در صحنه زندگي، حل مشكلات اطرافمان مي‌گردد.
بعضي از انسان‌ها در هر فرصتي به دنبال مشكل مي‌گردند، ولي انسان‌هاي موفق در هر مشكلي به دنبال فرصت مي‌گردند و به قول ديل كارنگي اگر تقدير زندگي در مسير آنها يك ليموترش هم قرارداد از آن شيرين‌ترين شربت زندگي را تهيه مي‌كنند و با عشق مي‌نوشند. يادمان باشد كه مشكلات دامنه ذهن ما را وسعت مي‌بخشد و توانايي‌هاي ما را براي رسيدن به پيروزي‌هاي بزرگتر افزايش مي‌دهد.
6 - ديگران را شاد كنيم
شادي و نشاط لازمه يك زندگي موفق و پويا است و اگر انساني داراي روحيه مثبت نباشد نمي‌تواند در مواجهه با مسائل مختلف زندگي با تدبير و اقتدار عمل كند. يكي از راه‌هاي كسب روحيه مثبت، ايجاد نشاط و شادي در ديگران است.
زماني‌كه ما مشكل فردي را حل كنيم در واقع آرامش و نشاط را به خود هديه مي‌دهيم و لذت خدمت به ديگران بيشترين نشاط را در ما ايجاد خواهد كرد. آنچه در روايات ديني ما نيز آمده است مؤيد آن است كه ما بايستي همواره با چهره‌اي گشاده و خندان در جامعه حاضر شويم و با شاد كردن دل ديگران، زيبايي و مهرباني را در زندگي خويش جاري نماييم.
7 - كسب دانش و تكنيك‌‌هاي مهارت‌هاي زندگي
زماني زندگي زيباست كه زيبا زندگي كردن را آموخته و به آنها عمل كرده باشيم. دانش و مهارت‌هاي زندگي از جمله ابزارهاي اساسي براي خلق يك زندگي موفق و زيبا مي‌باشند. تا زماني كه ما ندانيم كه با خود و اطرافيانمان چگونه رفتار كنيم، چطور انتظار داريم زندگي زيبايي داشته باشيم.
ما مي‌توانيم با مطالعه كتاب‌هاي خوب و شركت در كلاس‌هاي مؤثر، دانش و مهارت خود را براي خلق يك زندگي آرام و با نشاط افزايش دهيم و خاطرات بسيار زيبايي را در ذهن خود و اطرافيانمان به يادگار بگذاريم و يادمان باشد كه: زندگي شهد گلهاست. زنبور زمان مي‌خوردش. آنچه مي‌ماند، عسل خاطره‌هاست

sajadhoosein
20-01-2011, 22:03
شناخت خویشتن ، روانکاوی درون ، موفقیت


«کمال‌گرا»‌ها به بهشت نمی‌روند!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

روان‌شناسان معتقدند داشتن معیارهای بالا برای موفقیت و ترس از شکست سلامت روان را به خطر می‌اندازد.
«سنگ بزرگ نشانه نزدن است». نیاکان ما سال‌ها پیش با استفاده از عقل جمعی‌شان و آفریدن همین ضرب‌المثل، پرده از یک یافته قرن‌بیستمی روان‌شناسی برداشته‌اند.
دانشمندان علوم رفتاری دریافته‌اند که بعضی افراد جوری بزرگ شده‌اند که معیارهای موفقیت‌شان را دست بالا می‌گیرند. آنها اسم این ویژگی شخصیتی را گذاشته‌اند کمال‌گرایی. کمال‌گرایی بستری را آماده می‌کند که آنها اضطراب زیادی را تجربه کنند. گرفتید؟ قرار نیست با 4 خط لید همه چیز را بگیرید که! مطلب را بخوانید.
از همان اول قرن بیستم روان‌شناس‌ها گیر دادند به مفهوم کمال‌گرایی. البته آنها واژه‌ای را که برای این ویژگی در نظر گرفتند، مثل ترجمه فارسی‌اش این‌قدر مبهم و مثبت‌نما(!) نبود. شنیده‌اید استادان زبان وقتی که یک متن را خیلی خوب می‌خوانید، چی می‌گویند؛ perfect یعنی عالی بود؛ درست و بی‌عیب و بي‌نقص.
روان‌شناس‌ها هم از همین واژه استفاده کردند و به اين ویژگی گفتند Perfectionism؛ یعنی گرایش افراطی به بی‌عیب و نقص‌بودن. روان‌شناسان ایرانی اما واژه درست و درمانی در برابرش نداشتند؛ بعضی‌ها گفتند «کامل‌گرایی» که چندان مطلب را نمی‌رساند، بعضی‌ها هم گفتند «بی‌نقص‌گرایی» که یک ملغمه نازیبا از واژه‌هاي عربی و فارسی است.
این بود که همه، بی‌خیال وجه مذهبی، عرفانی و کلا وجه مثبت کلمه «کمال» شدند و الان كمال‌گرايي ترجمه جا افتاده Perfectionism است. اینها را گفتیم که «کمال عرفانی» یا پسر عمو کمالتان را با این کمال قاتی نکنید.
به هر حال اولين كساني كه روي كمال‌گرايي كار كردند آن را اين‌جور تعريف كردند: «گرايش افراطي فرد به بي‌عيب و نقص بودن، كوچك‌ترين اشتباه خود را گناهي نابخشودني پنداشتن و مضطربانه انتظار پيامدهاي شوم شكست را كشيدن». همان‌طور که گفتیم، افراد كمال‌گرا معيار‌هاي خيلي‌خيلي بالايي را براي موفقيت در نظر مي‌گيرند و اگر به آن اهداف بلندپروازانه نرسند، خود‌شان را شكست خورده مي‌دانند.
آنها نسخه همه اتفاق‌های دنيا را با قانون «همه يا هيچ» مي‌پیچند. برای کمال‌گراها نتیجه هر کاری يا شكست كامل است يا موفقيت كامل. دانش‌آموزی که موقع انتخاب رشته دانشگاهی، فقط دانشگاه تهران (فنی‌ها بخوانند صنعتی‌شریف) را وارد برگ انتخاب رشته می‌کند، ورزشکار یا مربی‌ای که همه مساوي گرفتن‌ها را يك شكست مفتضح مي‌داند، نقاشی که آن‌قدر نمایشگاه برگزار نمی‌کند تا موزه هنرهای معاصر بیاید سراغش و روزنامه‌نگار جوانی که فقط نوشتن در همشهری جوان (آنها که شوخی سرشان نمی‌شود بخوانند لوموند) راضی‌اش می‌کند؛ همه و همه نمونه‌های افراد کمال‌گرا هستند.
ته تمام این آرمان‌های بالابلند، یک ترس ظریف از شکست‌خوردن خوابیده است؛ ترسی که موجب می‌شود فرد همیشه در حالت تنش و اضطراب باشد.
کمال‌گرایی از کجا آب می‌خورد؟
براي اينكه در روان یک آدم، يك ويژگي شخصيتي، حسابی پرورده شود و شکل بگیرد، از لحظه تولد تا بزرگسالي، چندین و چند عامل دست به دست هم مي‌دهند. کمال‌گرایی هم طبق تعریف روان‌شناس‌ها، یک ویژگی شخصیتی است.
البته این به آن معنی نیست که کمال‌گراها تا آخر عمرشان نمی‌توانند هیچ تغییری در این ویژگی‌شان به وجود آورند؛ اگر این‌طور بود که ما مرض نداشتیم این مطلب را توی صفحه کاربردی موفقیت بنويسيم، فوقش می‌گذاشتیم قاتي یادداشت‌ها و از این‌جور آدم‌ها حسابی می‌نالیدیم! و اما مواد لازم برای طبخ یک کمال‌گرا:
1 - والدين قدرت‌طلب: آدم‌هایی كه بيش از حد كمال‌گرا هستند، در كودكي والديني داشته‌اند قدرت‌طلب؛ پدر و مادری که توی کله بچه‌شان فرو كرده‌اند «همیشه ما درست می‌گوییم، همیشه حق با ماست و همیشه ما درست رفتار می‌کنیم». اين والدين نه‌چندان محترم، تفاوت توانايي‌هاي خودشان و بچه‌های نازنینشان را درك نمي‌كنند، به همین خاطر سعي مي‌كنند با تنبيه، كودكانشان را مجبور کنند به معيار‌هاي والایشان دست یابند؛ معيارهايي كه آن‌قدر غيرواقع بينانه‌اند كه در كمتر موردي بچه‌ای می‌تواند به آنها دست یابد. روان‌شناس‌ها به اين سبك به اصطلاح «تربيت‌بچه» مي‌گويند: «سبك والديني قدرت‌ طلبانه».
2 - والدین کمال‌گرا: از قدیم و ندیم گفته‌اند «گندم از گندم بروید، کمال‌گرا هم از کمال‌گرا». غیر از والدین دیکتاتور، والدین کمال‌گرا هم بچه‌های کمال‌گرا تحویل جامعه می‌دهند. والديني كه خودشان كمال‌گرا هستند، نه تنها موفقيت‌هاي كودكانشان را كوچك مي‌شمارند بلکه حتی موفقيت‌هاي خودشان را هم قبول ندارند. آنها یک شخصیت وسواسی و بیش از حد منظم دارند و كودكان این افراد به همین خاطر، هيچ‌وقت احساس خوبي نسبت به موفقیت‌هایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم ندارند چون هیچ‌وقت نتوانسته‌اند والدينشان را خشنود كنند.
3 - باورهای فردی: بعضي باورهاي افراد كه موجب كمال‌گرايي مي‌شوند عبارتند از:
الف. نياز به تاييد؛ «همه افراد مهم زندگي من از جمله والدين، همسر، بچه‌ها و همکارانم باید مرا تاييد كنند و دوستم بدارند».
ب. انتظارات بيش از حد از خود؛ «اگر من در همه زمينه‌ها با كفايت نباشم فرد بي‌ارزشي هستم».
ج. مستعد سرزنش؛ «اگر من نتوانم به پيروزي دست پیدا کنم، ديگران حق دارند مرا تنبيه كنند».
د. نگراني بيش از اندازه؛ «چه موقعیت حساس باشد و چه نه، من بايد به هر حال نگران باشم».
ه‍ . پرهيز از مشكلات؛ «فرار از مشكلات بهتر از درگير شدن با آنهاست».
كمال‌گرايي خوب، كمال‌گرايي بد
البته همه نظر‌ها در طول سال‌ها معتدل‌تر می‌شود. روان‌شناس‌ها هم ديدند نه بابا، کمال‌گرایی هم خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روان‌شناسي به نام «هاماچك»، کمال‌گرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسيم کرد.
كساني كه كمال‌گراي بهنجار يا سازگارانه هستند، معيار‌هاي بالايي را براي خود در نظر مي‌گيرند اما به جاي اينكه رسيدن يا نرسيدن به آن معيار‌ها برايشان مهم باشد، نفس تلاش‌كردن براي رسيدن به هدف برایشان اهميت دارد. کمال‌گرایان مثبت از كار و تلاش زياد لذت مي‌برند و وقتي كه در انجام دادن يا ندادن كاري آزادند، سعي مي‌كنند آن را به بهترين نحوي كه مي‌توانند انجام دهند.
كمال‌گرايي بهنجار نه‌تنها موجب مشكلي نمي‌شود بلكه باعث مي‌شود كه فرد استعداد‌هاي خود را شكوفا كند و به احساس رضايت شخصي بالايي دست يابد.
برخلاف اين نوع كمال‌گرايي، كمال‌گرايي نابهنجار به همان تعاريف اوليه نزديك است؛ كمال‌گرايان نابهنجار يا روان‌رنجور بيشتر در فكر آن هستند كه مبادا اشتباهي از آنها سر بزند. آنها هيچ‌وقت كاملا احساس پيروزي نمي‌كنند. آنها حتي اگر از ديگران بهتر كار كنند، باز هم احساس رضايت نمي‌كنند. اين افراد هرچقدر هم كه به موفقيت دست پيدا كنند، راضي نيستند و خود را سرزنش مي‌كنند و هدف بالاتري را در نظر مي‌گیرند. آنها در اين زنجيره بي‌انتها گير مي‌كنند و هميشه با خودشان درگيرند.
چه انواعي دارد؟
روان‌شناسان با توجه به علت‌‌هاي كمال‌گرايي ، 3 نوع از آن را مشخص کرده‌اند:
كمال‌گرايي خودمدار
اين همان نوع است كه در تعريف‌هاي اول مطلب هم رویش تاکید کردیم؛ يعني خود فرد در مورد خودش توقعات بالايي دارد و از شكست مي‌ترسد.
كمال‌گرايي ديگرمدار
این نوع از افراد كمال‌گرا، معمولا نه تنها خودشان بلكه ديگران را نيز اذيت مي‌كنند. تصور کنید که يك مربي يا يك كاپيتان كمال‌گرا، چطور عزت‌نفس اعضای تیم را له و لورده می‌کند یا یک استاد کمال‌گرا با دانشجویانش چه می‌کند.
كمال‌گرايي القا شده توسط اجتماع
بعضی وقت‌ها درد در جامعه است؛ یعنی ارزش‌های جامعه القا می‌کند که همه افرادش باید به بهترین‌ها برسند. تصور کنید که موقعی که تیم ملی به جام جهانی می‌رود، همه مردم توقع داشته باشند و همه مطبوعات تیتر بزنند که «ما باید قهرمان جام جهانی شویم».
چه نسبتي با ورزش دارد؟
کمال‌گرایی خیلی به برد و باخت ربط دارد. برد و باخت هم اولین چیزی را که به خاطر می‌آورد ورزش است. می‌شود حدس زد که کمال‌گرایی در ورزشکاران خیلی شیوع داشته باشد. روان‌شناسان دانشگاه تورنتوي کانادا در تحقیقی که در مورد تاثیر کمال‌گرایی بر ورزشکاران انجام داده‌اند، به نتیجه‌های جالبی رسيده‌اند.
آنها که این پژوهش را در سال2006 انجام دادند، دریافتند که چه در ورزشکاران تفننی و چه در ورزشکاران حرفه‌ای؛ (1) انتظارات بالاي جامعه، والدين و مربيان باعث مي‌شود كه آنها حالات غمگيني و افسردگي را تجربه كنند. (2) اگر فقط و فقط مربی کمال‌گرا باشد، ورزشکاران حسابی تنش و اضطراب را تجربه می‌کنند. (3) قضیه فقط در قالب یک دپرس یا مضطرب‌شدن معمولي که تمام نمی‌شود؛ توقعات بيش از حد جامعه، مربيان و والدين باعث مي‌شود كه ورزشكاران نسبت به ورزشكاران ديگر هم احساس خشم و خصومت كنند.
4 گام براي تغيير كردن
خیلی سخت است، ما هم می‌دانیم تغییر دادن یک ویژگی شخصیتی که سال‌ها با آن زندگی کرده‌اید خیلی سخت است. برای همین ما چند توصیه به شما می‌کنیم، چند توصیه هم به آنهايي که در کمال‌گرا شدن شما مؤثر بوده‌اند:
1 باور کنید که می‌شود تغییرش داد.
خیلی از آدم‌ها تا اسم «ویژگی شخصیتی» یا «بیماری‌روان‌شناختی» می‌آید و حس می‌کنند آن ویژگی یا بیماری را دارند، خیال خودشان را راحت می‌کنند و به عالم و آدم اعلام می‌کنند که «من اين‌جوري‌ام و دیگه كاري نمی‌شه کرد». آنها رفتارشان را به بیماری یا شخصیت‌شان ربط می‌دهند و نه خودشان. تا وقتی این برچسب‌زدن‌ها ادامه داشته باشد، پیشگویی آنها درست از آب درمی‌آید؛ آنها تغییر نمی‌کنند چون باور دارند که تغییر نمی‌کنند.
2 علت کمال‌گرایی‌تان را بشناسید.
همین که بدانید والدینتان دیکتاتور بوده‌اند یا کمال‌گرا، همین که ته ذهنتان معلم کلاس اولتان را به یاد بیاورید که فقط بچه‌هایی که 20 مي‌گرفتند را دوست داشت. همین دانستن‌ها، باعث می‌شود که بهتر خودتان و کمال‌گرایی‌تان را بشناسید و این کمک‌کننده است.
3باورهای غیرمنطقی‌تان را بازسازی کنید.
این گام در واقع شبیه این است که ما غذا را لقمه‌لقمه می‌کنیم تا بتوانیم آن را ببلعیم. ما که نمی‌توانیم چیز گنده و مبهمی مثل «کمال‌گرایی» را یکهو تغيیر دهیم، پس می‌رویم سراغ باورهای تشکیل‌دهنده‌اش. یک بار دیگر بخش سوم علت‌های کمال‌گرایی را بخوانید؛ می‌بینید که تمام باورهایی که در آنجا نوشته شده‌اند از لحاظ منطقی درست نیستند اما چون افراد سال‌ها با آنها زندگی کرده‌اند در ناخودآگاه‌شان حک شده است.
این باورها وقتی که می‌خواهید یک کار- به گمان خودتان - بزرگ را انجام دهید یا وقتی که - باز هم به گمان خودتان - شکست می‌خورید، حسابی توی ذهنتان وول می‌خورند. آنها را شناسایی کنید. همان موقع یادداشت‌شان کنید و در مقابلش باوری را بنویسید که فقط ذره‌ای منصفانه‌تر است. تکرار این کار باعث می‌شود که کم‌کم ذهنتان یاد بگیرد خود به خود به همان باورهای منصفانه‌تر فکر کند و نه باورهای کمال‌گرایانه.
4 والدين‌تان را آگاه کنید.
این گام احتمالا بیشتر وظیفه ما مطبوعات‌چی‌ها و روان‌شناس‌های خانواده است. اگر والدین آگاه باشند که تربیت‌کردن بچه‌هایشان به شیوه ارباب‌منشانه، تاثیری اينچنين ناخوشايند روی بچه‌هایشان دارد، احتمالا کمی خودشان را کنترل خواهند کرد.
این مطلب را می‌شود از طريق همان مشاوره‌های پیش از ازدواج یا در قالب مشاوره‌های روان‌شناختی هنگام بارداری یا بزرگ‌کردن بچه، آموزش داد؛ چیزهایی که ما هنوز به این شکل در ایران نداریم.
شمایی که کمال‌گرایید و الان جوان رشیدی شده‌اید می‌توانید لااقل به پدر و مادر احتمالا دیکتاتور یا کمال‌گرایتان بگویید که دارند با بچه‌های دیگرشان چه کار می‌کنند یا خودتان که پدر و مادرهای آینده‌اید بدانید که اگر این ویژگی را تغییر ندهید و همیشه از بچه‌هایتان 20 بخواهید، چه نوع کودکانی را پرورش می‌دهید.

sajadhoosein
20-01-2011, 22:09
شكست و ناكامي موقتي است




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر بگوييم تمامي انسان‌ها در طول زندگي‌شان بارها به نحوي دچار شكست و عدم موفقيت شده‌اند و لحظات سخت و دشوار شكست را تجربه كرده‌اند و آن را پشت سر گذاشته‌اند و يا مزه تلخ آن را چشيده‌اند گزاف نگفته‌ايم.
انسان پس از شكست و ناكامي احساس يأس و نااميدي و بعضاً‌ سرخوردگي مي‌كند كه اين امر كاملاً‌ طبيعي است و در واقع اين حالت واكنشي است كه بدن در مقابل اين حس ناخوشايند از خود نشان مي‌دهد و علامت هشدار دهنده‌اي براي غلبه بر شكست و ناكامي است به شرط اين‌كه بتوان با اقتدار، پشتكار و جسارت شكست را به پيروزي دلچسب تبديل كرد، حتي بعضي از افراد پيروزي و موفقيت خود را بعد از شكست بيش از هر چيز مرهون پشتكار و مقاومت خود مي‌دانند.
در اين وادي انسان‌ها به دو دسته تقسيم مي‌شوند:
دسته اول كساني هستند كه بدبين و دچار ضعف شخصيتي هستند. اين افراد بر اين باورند كه شكست و عدم موفقيت‌شان هميشگي و ماندني است و احساس مي‌كنند كه ديگر به پايان راه رسيده‌اند و تمامي درها به رويشان بسته شده است. در اين لحظه به مرور گذشته مي‌پردازند و مرتباً‌ خود را سرزنش مي‌كنند كه اگر فرضاً‌ اين كار را مي‌كردم، حتماً‌ موفق مي‌شدم اما غافل از اين‌كه بر اگرها نتوان نشست.
اما دسته دوم افرادي هستند كه با علم به اين‌كه شكست و عدم موفقيت امري كاملاً‌ طبيعي و جزء جدايي‌ناپذير نظام بشري است با درايت به دنبال دلايل شكست مي‌گردند، در واقع اين دسته از افراد با تجربه كردن نقاط روشن و تاريك و فراز و نشيب زندگي به حيات خود معنا و مفهوم مي‌بخشند زيرا كه انسان مقتدر تشنه مقابله كردن با سختي‌ها و غلبه كردن بر آنهاست.
اين افراد هرگز تسليم شكست نمي‌شوند و اميد خود را از دست نمي‌دهند. شاهد زيبايي رنگين‌كمان بودن نياز به صبر و تحمل دارد.

sajadhoosein
20-01-2011, 22:18
دوست واقعی کیست؟

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

يك دوست معمولي : هيچگاه نمي تواند گريه تو را ببيند.
يك دوست واقعي : شانه هايش از گريه هاي تو تر مي شود.
يك دوست معمولي : يك جعبه شكلات براي مهماني تو مي آورد.
يك دوست واقعي : زودتر به كمك تو مي آيد و تا دير وقت براي تميز كردن مي ماند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

يك دوست معمولي : از دير تماس گرفتن تو دلگير و ناراحت مي شود.
يك دوست واقعي : مي پرسد چرا نتونستي زودتر تماس بگيري؟
يك دوست معمولي : دوست دارد به مشكلات تو گوش دهد.
يك دوست واقعي : سعي در حل آنها مي كند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

يك دوست معمولي : مانند يك مهمان عمل مي كند و منتظر مي شود از او پذيرايي شود .
يك دوست واقعي : به سوي يخچال رفته و از خود پذيرايي مي كند.
يك دوست معمولي : مي پندارد كه دوستي شما بعد از يك مرافعه تمام مي شود.
يك دوست واقعي : مي داند كه بعد از يك مرافعه دوستي شما محكم تر مي شود.

sajadhoosein
20-01-2011, 22:29
افسردگی و تنهایی به بیماری جسمی می‌انجامد


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تحقیقات نشان می‌دهد افسردگی، بیماری روانی شدید و تنهایی با ابتلا به بیماری‌هایی مانند بیماری قلبی و زوال عقل ارتباط دارد.
به گزارش خبرگزاری رویترز گرچه نحوه رابطه دقیق بین اختلال روانی و جسمی هنوز معلوم نیست، اما دست کم یکی از سه پژوهشی که دوشنبه 6 فوریه (16 بهمن) در نشریهArchives of General Psychiatry منتشر شده، می‌گوید عوامل متعددی ممکن است دست اندر کار باشند.
دکتر جسی استیوارت، استاد سابق دانشکده پزشکی دانشگاه پیتسبورگدر بررسی سه‌ساله‌اش بر روی 324 مرد و زن با میانگین سنی 60 سال رابطه‌ای میان افسردگی و سخت‌شدن جدار شریان‌‌ها (تصلب شرایین) را نشان داده است
استوارت می‌نویسد سخت‌شدن جدار شریان می‌تواند مقدمه حمله قلبی یا سکته مغزی باشد و این عارضه ممکن است به علت اختلال کارکرد سیستم عصبی در افراد افسرده باشد.
افسردگی ممکن است تنظیم غدد درون‌ریزی را به هم بزند که هورمون‌های حاکم بر میزان انرژی و رشد بدن زا ترشح می‌کنند، و همچنین ممکن است کارکرد سلول‌های مسئول لخته‌شدن خون را نیز تغییر دهد.
استوارت می‌افزاید سخت‌شدن شریان‌ها به واکنش مقرط سیستم ایمنی می‌انجامد و التهاب ناشی از این پدیده باعث آزادی مواد شیمیایی می‌شود که می‌تواند بر رفتار فرد تاثیر بگذارد. مغز نیز ممکن است دچار کاهش جریان خون شود و این امر به نوبه خود افسردگی و بیماری‌های ناشی از آن را تشدید می کند.
در همین شماره نشریه نتایج تحقیقی در انگلیس بر روی بیش ار 46 هزار نفر افراد دچار بیماری شدید روانی منتشر شده که نشان می‌دهد، در افراد کمتر از 50 سال این گروه احتمال مردن به علت بیماری قلبی ناشی از انسداد عروق تغذیه‌کننده قلب (عروق کورونر) و سکته مغزی سه برابر بیشتر از افرادی است دچار بیماری روانی نیستند. در افراد بالای 75 سال این گروه خطر مرگ دو برابر افزایش یافته بود.
دیوید آسبورن از دانشکده پزشکی یونیورسیتی کالج لندن و سرپرست این تحقیق می‌گوید خطر ناشی از بیماری قلبی در میان افرادی از این گروه که داروهای ضدروانپریشی دریافت می‌کردند، حتی بیشتر بود.
آسبورن می‌گوید باید رویکرد "کل‌گرایانه‌"‌تری (holistic) برای مراقبت بیماران روانی اتخاذ شود، و از جمله اندازه‌گیری‌های مکررتر علائم حیاتی مانند فشار خون و کلسترول و توجه بیشتر به رژیم غذایی و ورزش، که اغلب نادیده گرفته می شود، انجام گیرد.
سومین تحقیق نشان داد که احساس مداوم تنهایی در میان افراد سالمند خطر ابتلا به علائم شبیه آلزایمر را در ابن افراد در مقایسه با افرادی که احساس ارتباط به دیگران می‌کنند، افزایش می‌دهد.
گرچه که در کالبدشکافی 90 نفر ار افراد مورد تحقیق پس از مرگ - که تنها راه تشخیص قطعی آلزایمر است - پلاک‌ها، کلافه‌ها و آسیب بافتی خاص آلزایمر مشاهده نشد.
اما یافته‌های این تحقیق که به قول رابرت ویلسون مرکز پزشکی راش در شیکاگو ،سرپرست این تحقیق، نشان می‌‌دهد که افسردگی ناشی از تنهایی به نحوی توانایی مغز را در جبران زوال مسیرهای عصبی ناشی از افزایش سن دچار اختلال می‌کند. همین اختلال راه‌های عصبی است که باعث اشکال در رفتارهای اجتماعی و القای زوال عقل (دماتس) د راین افراد می‌شود.

sajadhoosein
20-01-2011, 22:38
افسردگي و افزايش خطر ابتلا به ديابت




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

افسردگي با افزايش خطر ابتلا به ديابت در بالغين مسن همراه است؛ حتي در افرادي که فاقد بقيه عوامل مستعدکننده ابتلا به اين بيماري هستند.
ديابت يکي از بيماري‌هاي قديمي است که با پيشرفت تکنولوژي و رشد شهرنشيني ابعاد آن به مراتب گسترش مضاعفي يافته است. تغذيه غلط، کم تحرکي و وزن بالا، استرس، عوامل ارثي و ژنتيکي و چندين و چند عامل ديگر فاکتورهاي مستعدکننده ابتلا به ديابت هستند.
بي‌توجهي به عوامل خطر و عدم آغاز به موقع درمان مي‌تواند باعث بروز عوارض جدي نظير کوري، عفونت‌هاي شديد، لقي دندان‌ها و از دست رفتن بخش‌هايي از پاها باشد. اما به نظر مي‌رسد به عوامل خطر اين بيماري مورد جديدي افزوده شده است که به نقل از روزنامه نيويورک تايمز از نظرتان مي‌گذرد.
مطالعات جديد محققان آمريکايي نشان مي‌دهد افسردگي با افزايش خطر ابتلا به ديابت در بالغين مسن همراه است؛ حتي در افرادي که فاقد بقيه عوامل مستعدکننده ابتلا به اين بيماري هستند. محققان در يک مطالعه، 4681 مرد و زن بالاي 65 سال را به مدت 01سال تحت نظر گرفتند.
در ابتدا تمام مبتلايان به ديابت از مطالعه کنار گذاشته شدند. محققان از پرسشنامه بسيار دقيقي براي سنجش علايم افسردگي بطور سالانه استفاده کردند. ميزان قند خون شرکت‌کنندگان در تحقيق نيز در دوره‌هاي دو تا چهارساله مورد آزمايش قرار گرفت. در عين حال نمايه توده بدني (index) body mass ، ميزان الکل مصرفي، سيگارکشيدن و مصرف داروهاي ضد افسردگي نيز مد نظر قرار گرفت.
بعد از کنترل اين عوامل محققان دريافتند که حتي يک گزارش از علايم افسردگي با افزايش در احتمال بروز ديابت همراه بوده است. افزايش علايم افسردگي طي زمان و يا علايم شديد و پايدار افسردگي نيز با ديابت همراه بوده‌اند. بطور کلي افراد با درجات بالاي افسردگي در پرسشنامه‌ها 50 درصد بيشتر از افراد با درجات پايين در خطر ابتلا به ديابت بوده‌اند.
ساير عوامل نظير نژاد، جنس، سيگارکشيدن، مصرف الکل و ايندکس توده بدني تغييري در نتيجه تحقيق ايجاد نکردند گرچه همگي مي‌توانند تاثيرگذار باشند.
دکتر مرسدس کارنتون سرپرست تيم تحقيقاتي و استاديار پزشکي پيشگيري در دانشگاه نورث وسترن(Northwestern University) مي‌گويد: «هيچ دليل قاطعي نداريم که درمان افسردگي خطر ابتلا به ديابت را کاهش مي‌دهد.
شانس ابتلاي بيماران تحقيق ما که داروهاي ضد افسردگي مصرف مي‌کردند افزايش نيافته بود ولي ما نمي‌دانيم که اين قضيه به خاطر مصرف داروهاي ضد افسردگي بوده يا عوامل ديگري در آن دخيل بوده‌اند.»
نتايج اين تحقيق اواخر ماه گذشته ميلادي در ژورنال بيماري‌هاي داخلي به چاپ رسيد. دکتر جاناتان استوارت روانپزشک و محقق موسسه روانپزشکي ايالت نيويورک که جزء اعضاي تيم تحقيقاتي بود، مي‌گويد: «نتايج اين مطالعه با آنچه ما حدس مي‌زديم، مطابقت دارد».
يکي از احتمالاتي که قبلاَ براي ارتباط بين اين دو بيماري پيشنهاد مي‌شد التهاب بود. اما اين تحقيق نشان داد که افزايش يا کاهش نشانگرهاي طبيعي التهاب در بدن تغييري در وضعيت بيماري ايجاد نمي‌کند.
در عوض محققان مکانيسم‌هاي بيولوژيک ديگري را براي ارتباط بين دو بيماري پيشنهاد کردند که در سيستم عصبي خودمختار بدن فعاليت مي‌کنند. سيستم عصبي خودمختار عملکرد قلب، تنفس، گوارش، غدد و ساير فرايندهاي غيرارادي را در کنترل خود دارد. مطالعات قبلي نشان داده بودند که افسردگي با عملکرد معيوب سيستم عصبي خودمختار همراه است که قبل از بروز و پيشرفت ديابت نيز قابل تشخيص است.
پاسخ به استرس‌هاي وابسته به افسردگي ممکن است باعث افزايش خطر ابتلا به ديابت از طريق کاهش ترشح هورمون انسولين از لوزالمعده شود. همانطور که مي‌دانيد انسولين سطح قند خون را در حد تعادل نگه مي‌دارد. کاهش ترشح اين هورمون يا ناتواني سلول‌ها در جذب انسولين و يا ساخته شدن انسولين معيوب توسط لوزالمعده باعث افزايش قند خون شده که علامت تشخيصي بيماري ديابت محسوب مي‌شود.
محققان در عين حال به برخي کاستي‌هاي مطالعه خود اشاره داشته‌اند. ميزان فعاليت بدني در خلال پيگيري‌هاي تحقيق همواره در دست نبوده و مورد سنجش قرار نگرفته است. در نظرگرفتن اين عامل مي‌تواند باعث بروز خطا در نتايج تحقيق شود. در عين حال برخي از اطلاعات مورد استفاده در اين تحقيق توسط خود بيماران ارائه شده بود که نمي‌توان صددرصد به اين اطلاعات اعتماد کرد. به علاوه چون علايم افسردگي توسط پرسشنامه جمع‌آوري شده بودند، محققان قادر نبودند با قاطعيت يک معاينه باليني افسردگي بيماران را تعيين کنند.
دکتر کارنتون معتقد است: «افسردگي يک عامل خطر جديد براي ديابت محسوب مي‌شود. بنابراين ما بايد به دنبال عواملي فراتر از فعاليت بدني و رژيم غذايي بگرديم».
او مي‌افزايد: «افسردگي در بين افراد مسن شايع است. در عين حال 15 درصد افراد بالاي 65 سال مبتلا به ديابت هستند. دکتر کارنتون مي‌گويد: «اما مهمترين نکته‌اي که بايد همواره به خاطر داشته باشيم اين است که افسردگي تاثيرات متعددي روي بدن دارد که يکي از آنها مي‌تواند بروز و پيشرفت ديابت باشد که خود ديابت مي‌تواند منشاَ بيماري‌هاي متعددي باشد. بنابراين افسردگي نه فقط يک اختلال مهم خلقي که بيماري تهديد کننده‌اي براي سلامت عمومي بدن به حساب مي‌آيد.»

sajadhoosein
20-01-2011, 22:44
|بلوغ جنسی در جوانان|عواملى باعث بلوغ مى شوند كه كاملا و به درستى براى ما شناخته نشده اند. يك محور مهم در بدن وجود دارد كه ممكن است دربرگيرنده عوامل مربوط به بلوغ جنسى باشد كه به نام محور هيپوتالاموس هيپوفيز و غدد جنسى يا غدد فوق كليوى, مورد توجه بسيار است.
هيپوفيز هورمونهاى گنادوتروپين را ترشح مى كند و هيپوتالاموس هورمونهاى محرك هيپوفيز را مى سازد و آزاد مى كند و اين مسير هورمونى به غدد هدف يعنى غدد جنسى يا فوق كليوى ختم مى شود. قبل از شروع بلوغ ترشحات هورمونى گنادوتروپين از هيپوفيز كم است ولى احتمالا تحت تإثير غدد جنسى مردانه كنترل مى شود.
براى اينكه در نمونه هاى تجربى و آزمايشگاهى ديده شده كه اگر فرد مذكرى قبل از بلوغ اخته شود در واقع كنترل غدد جنسى بر هورمون گنادوتروپين كاهش يافته و سطح ((گنادوتروپين ها)) افزايش مى يابد. با شروع دوره بلوغ سطح هورمونهاى جنسى بخصوص در خواب اوج مى گيرد و بعد از اينكه دوره بلوغ شروع شد سطح هورمونهاى جنسى وFSH/LH در طول روز و بيدارى نيز افزايش مى يابد. آندروژنها نيز توسط غدد ياد شده ساخته مى شود.
تستوسترون يا هورمون جنسى مردانه در زندگى جنينى از حدود هفته هفتم حاملگى در غدد جنين مذكر شروع به ساخته شدن مى كند و ترشح آن افزايش مى يابد. ترشح و افزايش تستوسترون باعث تغييرات و شكل گيرى اعضاى تناسلى خارجى يك فرد مذكر مى شود.
بلوغ در يك نوجوان مذكر با رويش مو در صورت, عقب رفتن خط رويش مو در پيشانى, وضعيت ظاهرى بدن و لگن و اندامها, رويش مو در زير بغل و ناحيه زهار به طرف بالا و به شكل لوزى شروع مى شود. تغيير صدا نيز تقريبا در همين زمان اتفاق مى افتد. تمامى اين فرآيندها از حدود 11, 12 سالگى شروع مى شوند و غالبا در يك دوره 5 ساله تكميل مى شوند. البته سن شروع بلوغ و مراحل تكميل آن در افراد مختلف متغير است.

sajadhoosein
20-01-2011, 22:56
قانون گذاری خانگی

قانون‌گذاری، انتظارها و مجازات رفتارهای ناپسند

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

نوجوانان علاقه ی بسیاری به انصاف دارند؛ به عبارت دیگر آنها به والدین، معلمان و سایر کسانی که در نظر آنها منصف هستند، احترام گذاشته و به سخنان آنها گوش می‌دهند. آنها به‌طور معمول از سخنان والدینی که آنها را درک نمی‌کنند یا رفتاری غیرمنصفانه و ناعادلانه با آنها دارند، سرپیچی می‌کنند. یکی از راه‌هایی که موجب می‌شود فرزندتان شما را فردی منصف و عادل بداند، عبارت است از: «برقراری ضوابط و مجازات‌هایی معین برای رفتارها به‌طور همزمان.»
بعضی از والدین صدها قانون در خانه وضع کرده‌اند، مثلاً: «سرساعت 11 بعدازظهر باید در خانه باشی»، «چمن‌ها را باید کوتاه کنی»، «وقتی از چیزی استفاده کردی آن‌را جایی بگذار که بتوانی دوباره آن‌را به راحتی پیدا کنی»، «قبل از هر کاری باید تکالیف مدرسه‌ات را تمام کنی». والدین اغلب در برقراری ضوابطی از این دست موفق هستند ولی متاسفانه پیش از آن‌که ضوابط مذکور زیر پا گذارده شوند، پیامدها و مجازات‌های مشخصی تعیین نمی‌کنند؛ به عنوان مثال، اگر از فرزند خود خواسته‌اند که ساعت 8 شب در منزل باشد و او نیم ساعت تأخیر کند، والدین مستأصل می‌مانند که چگونه با این قانون‌شکنی برخورد کنند؟ آیا یک روز به او اجازه ندهند از خانه خارج شود ، یا او را در استفاده از تلفن محدود سازند ، یا ... تعیین پیامدها و مجازات پس از نقض قانون، نوعی بی‌انصافی تلقی می‌شود زیرا:
اولاً فرزند شما خودش را مسئول نمی‌داند و قدرتی نیز در خود نمی‌بیند تا به نحوی بتواند از پیامدهای رفتارش (مجازات در اثر دیر آمدن به خانه) جلوگیری کند. بنابراین رفتارش اصلاح نمی‌شود ولی اگر قبل از شکستن قانون، از نتیجه و مجازات این کار آگاه باشد، از طریق تغییر رفتار خود و رعایت قانون می‌تواند از این نتیجه ی نامطلوب احتراز کند.
ثانیاً فرزندتان شما را مقصر و عامل اصلی و مستحق مجازات می‌شمارد، نه رفتار خودش را، از این‌رو از شما متنفر می‌شود.
قانون‌ها و مجازات‌ها باید به‌طور همزمان تدوین شود.

تعیین همزمان قانون‌ها و مجازات‌ها باید پیش از زیر پا گذاشته شدن قانون صورت گیرد.
به فرزند خود می‌گویید :« من از تو انتظار دارم اتاقت را مرتب کنی، اگر چنین کنی نتیجه الف را خواهی دید و اگر چنان کنی نتیجه ب را می‌بینی.» با استفاده از این روش به فرزند خود اجازه می‌دهید که خود درباره رفتارش تصمیم بگیرد.
شما با تدوین همزمان قانون و مجازات باعث می‌شوید تا مسئولیت رفتارهای فرزندتان بر دوش خود او قرار گیرد. این روش دیگر نیازی به تذکرهای مکرر و غر زدن یا دعوا کردن نخواهد داشت زیرا فرزند شما می‌تواند مجازات را از طریق کنترل رفتارش مهار کند. مجازات‌ها و پیامدهای رفتاری‌، مهم‌ترین ابزار برای تغییر رفتارها محسوب می‌شوند. شما ممکن است قادر نباشید در هر شرایطی از این شیوه استفاده کنید ولی حتی‌الامکان سعی کنید از آن استفاده نمایید.
قانون‌ها و مجازات‌ها باید مشخص و دقیق باشد.

اتفاقی که بدان اشاره خواهیم کرد، چند بار برای شما روی داده است؟ اتاق فرزندتان به مدت سه هفته نامرتب بوده و همه چیز روی زمین قرار داشته است. شما از او می‌خواهید که به اتاقش برود و وسایلش را از روی زمین جمع کند. بعد از 15 دقیقه که او از اتاقش خارج شد، از او می‌پرسید: همه‌جا را مرتب کردی؟ او جواب می‌دهد بله، اما وقتی به اتاق او می‌روید می‌بینید که تمام وسایلی که روی زمین پخش بود، حالا روی تخت او انباشته شده است. شما ناراحت می‌شوید ولی او کاری را که خواسته بودید انجام داده است. شما به او گفته بودید که وسایلش را از روی زمین جمع کند.
نوجوانان بهطور دقیق آنچه را که شما خواسته‌اید انجام می‌دهند لذا باید در وضع کردن قوانین و مجازات‌ها دقیق باشید و موردی مشخص را از آنها درخواست کنید. اگر از او می‌خواهید که اتاقش را تمیز کند باید مشخص سازید که منظورتان از تمیز کردن چیست. لباس‌های چرک را در ماشین لباسشویی قرار دهد، گردگیری کند، کتاب‌هایش را مرتب کند، اتاقش را جارو کند و چیزی زیر تخت خود قرار ندهد.
والدینی که درخواست‌هایی کلی و مبهم از فرزندشان دارند، اغلب دچار مشکل می‌شوند، به عنوان مثال، «باید وضعیت درس‌هایت خوب شود»، «با خواهرت خوش‌رفتار باش»، منظور از «وضعیت درسی خوب» و «خوش‌رفتاری» چیست؟ این واژه‌ها برای هر فرد تعبیری ویژه دارد. درس خوب برای یک نوجوان ممکن است گرفتن نمره 14 باشد و خوش‌رفتاری با خواهر به این معنا که فقط 10بار در روز او را کتک بزند نه بیشتر. ولی منظور والدین از درس خوب ممکن است نمره 18 و از خوش رفتاری کتک نزدن خواهرش باشد.
اگر انتظاری که از فرزندمان داریم به طور دقیق مشخص نشود، او احساس می‌کند که درخواست ما را انجام داده است و ما احساس می‌کنیم که چنین نکرده است. بنابراین او ما را فردی بی‌انصاف تلقی می‌کند. کلی بودن نوع مجازات نیز چنین مشکلاتی خواهد داشت: «اگر در درس خود پیشرفت نکنی تنبیه می‌شوی». فرزند شما نمی‌تواند متوجه شود که چه نوع تنبیهی وجود خواهد داشت. هیچ‌گاه فکر نکنید که می‌توانید با ذکر یک عبارت کلی منظور خود را به فرزندتان منتقل کنید. مشخص نکردن دقیق یک درخواست و یا مجازات موجب می‌شود تا فرزندتان دچار رنجیدگی و سردرگمی شده و شما را فردی بی‌انصاف بداند.
منبع : کتاب کلید های تربیت نوجوان – با تغییر و تلخیص
نویسنده : دکتر دن فونتنل

sajadhoosein
20-01-2011, 23:08
« برنامه ریزی كنیم تا زندگی هدفمند داشته باشیم »



وقت، در حقیقت همان عمر انسانی است كه لحظات و دقایق آن به صورتهای مختلف سپری می شود. بدیهی است عمر وبهتر بهره گرفتن از آن ، تنها سرمایه ای است كه در اختیار انسان قرار گرفته و آنچه ارزش واقعی یك انسان كامل را تعیین می كند ، صرف كردن به موقع این سرمایه ی مهم است . و همین لحظات و دقایق زودگذرو ارزشمند است كه سرنوشت انسان را تعیین می سازند. وقت همان عمر انسان است كه نه برگشت پذیر است و نه چیزی جانشین آن می شود. آدمی كه بر اساس هر چه پیش می آید وقت می گذراند ، تصور مبهم و گنگی از هدفش در ذهن دارد و حتی ممكن است كاملاًهدفش را گم كند.ولی وقت شناس و طراح خوب وقت ، جنبه های مختلفی ازراههای رسیدن به هدف رادر نظرمی گیرد.سودمند كردن وقت معنی اش آن است كه از تمام امكانات موجودی كه در اختیار داریم ، بهترین شان را انتخاب كرده و آن را در زمان مشخص به نیكوترین نحو به كار اندازیم .انتخاب امور مهم زندگی و برنامه ریزی برای آنها غالباً كار مشكلی است . این كارها نیاز به فكر و اندیشه دقیق وقدرت تصمیم گیری دارد و هم چنین نیازمندآگاهی به این امر است كه چه معیار ومحكی رابرای انتخاب كارهای مقدم تر خود در نظر می گیریم .به نظر می رسد بسیاری از مردم فقط از آن جهت در برنامه ریزی دچار اشكال می شوند كه آن را در ذهن و خیال خود تنظیم می كنند درحالیكه آنان به روشی نیاز دارند كه بیشتر به اهمیت برنامه ریزی آگاهشان كند و آن را جدی تر در نظر بگیرند. تجربیات نشان داده كه بهتر است به جای آنكه در ذهن و خیال خود برنامه ریزی كنیم آن را به قلم آورده و در كاغذی بنویسیم .


تسلط بر وقت با برنامه ریزی

در هر برنامه ریزی اعم از اینكه برای مدت طولانی ، متوسط و یا كوتاه باشد مراعات دو اصل ضروری است :
1- تنظیم لیست كارهای مورد نظر
2- تنظیم حق تقدّم هر كار،بر دیگری .
وقتی لیست كارها را تنظیم كردید . ببینید كارهایی كه بیشترین اهمیت را در حال حاضر برای شما دارند ، كدامند . برای این كار از سیستم«الفبا »كمك بگیرید.حرف«الف » در كنار آن كارهایی از لیست كه برای ما مهم ترین است ، بگذارید . حرف « ب» را برای كارهایی با ارزش متوسط و« پ » را برای كارهای كم ارزش در نظر بگیرید . مواردی كه با حرف « الف » مشخص شده ، باید آن دسته از اموری باشند كه برای شما در درجة اول اهمیت هستند و با انجام این امور در اولین فرصت ، بهترین استفاده را از وقت خود می كنید . در این حال انجام امور «ب» و «پ» را به بعد موكول می كنید .
داشتن هدف ،جزئی از طبیعت انسان بوده و بشربدون آن قادر به ادمه زندگی نیست بنابراین تنظیم هدفهای زندگی به شما كمك می كند تا با تجسم روشن ترآنچه می خواهیددرآینده داشته باشید از هم اكنون به ساختن آینده شروع كنید .
دومین قدم اساسی را برای كنترل وقت و زندگی موقعی می توان برداشت كه صورت هدفهای زندگی تنظیم شده و آماده ، در دسترس باشد .
یكی از رموز اصلی انجام كار بیشتر در روز این است كه وقتی لیست كارهای روزانه را تهیه كردید آن را در معرض دید خود قرار دهید و همچنان كه روز را سپری می سازید یك به یك آن را به صورت دستورالعملی به كار ببندید ، به مجردی كه كاری را انجام دادید در لیست روی آن خط بكشید . در آخر روز آنچه از لیست باقی مانده در ورقة دیگر یادداشت كنید.
بعضی از مردم وقت گرانبهای خود را به علت ترس از انجام كارهای غلط ، صرف رفتارهای وسواسی می نمایند .بررسیها نشان داده ، اشخاصی كه خوش بینانه به موفقیت می اندیشند و در این راه تلاش می كنند بیش از كسانیكه ترس و واهمه دارند ( به انتظار شكست هستند) ،شادند و در كار خود موفق می شوند .
از اشتباه كردن نترسید . اشتباه و شكست جزء امور طبیعی و عادی انسانهاست.به این فكر كنید كه هر اشتباه شما را به توفیق نهایی نزدیكتر می سازد .
بنابراین ،اولین و اساسی ترین سرمایة هر كس دوران عمر اوست . عمر یعنی دقایق ، ساعات ، روزها و سالهایی كه زنده هستیم ، فقط در چارچوب این اوقات است كه برنامه ریزی خوب و مفید امكان پذیر می باشد و این برنامه ریزی را با مشخص كردن اهداف اصولی زندگیتان شروع كنید .

sajadhoosein
20-01-2011, 23:31
چگونه شاد زندگی کنیم؟

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

«ابراهام لینکلن» گفته است اغلب مردم تقریباً به همان اندازه ای شاد هستند که انتظارش را دارند. در واقع آنچه که در زندگی برای ما رخ می دهد آنقدر ها تعیین کننده شادی ما نیست، بلکه بیشتر نوع واکنش ما نسبت به آن رخدادهاست که نقش تعیین کننده دارد.
فردی که تازه کارش را از دست داده است ممکن است این پیشامد را به فال نیک بگیرد. پیشامدی که می تواند منجر به بروز موقعیتی تازه برای یک تجربه شغلی جدید، کشف قابلیتهای تازه و محک زدن استقلال او در محیط کار گردد. در شرایط مشابه ممکن است تصمیم بگیرد که خود را از یک ساختمان بیست طبقه پایین بیندازد و مشکل را تمام کند. بنابراین در برابر یک موقعیت یکسان یکی ممکن است به وجد بیاید و دیگری اقدام به خودکشی کند. یکی بدبختی و فلاکت را می بیند و دیگری موقعیتها و فرصتهای تازه را.
شاید در اینجا مساله را کمی بیش از اندازه ساده فرض کرده باشیم اما به هر حال این واقعیت به قوت خود باقیست که ما خود تصمیم می گیریم که در زندگی چگونه تحت تاثیرقرار بگیریم. حتی اغلب کسانی که کنترل روانی خود را از دست می دهند باز هم تصمیم به این امر می گیرند در واقع این افراد به خود می گویند: مثل اینکه زندگی کمی بیش از اندازه برای من دشوار شده است شاید بهتر باشد برای مدتی کنترل ذهنم را از دست بدهم.
اما شاد بودن همیشه آسان نیست. شاد بودن می تواند یکی از بزرگترین مبارزات ما در صحنه زندگی باشد و گاه می تواند تمام پافشاری ها، انضباط فردی و تصمیماتی را که برای خود فراهم آورده ایم مخدوش کند. معنای بلوغ، قبول مسئولیت شادی خویش و تمرکز بر داشته ها بجای نداشته ها ست. از آن جایی که انسان افکار و اندیشه های خود را بر می گزیند الزاماً تعیین کننده میزان شادی های خویش است. برای شاد بودن باید بر افکار شاد تمرکز کنیم اما ما غالباً بر عکس عمل می کنیم. اغلب تعریف ها و تمجیدها را ناشنیده می گیریم اما حرفهای ناخوشایند را مدتها در ذهن نگه کی داریم.
اگر اجازه بدهید که یک تجربه یا یک حرف رکیک ذهن شما را به خود مشغول کند خود شما از عواقب آن رنج خواهید برد. یادتان باشد که شما زیر سلطه ذهن خود هستید
اغلب مردم تعریف ها و تمجیدها را ظرف چند دقیقه فراموش می کنند اما یک اهانت را سالها بخاطر می سپارند. آنها مانند آشغال جمع کن هایی هستند که هنوز توهینی را که بیست سال پیش به آنها شده است با خود حمل می کنند.
مثلاً مریم می گوید: من هنوز یادم هست که در سال ۱۳۴۰ او چطور به من گفت که چاق و احمق هستم. احتمالاً مریم حتی تعریف و تمجیداتی را که دیروز از او شده است بخاطر نمی آورد اما هنوز سطل زباله ۳۰ سال پیش را به این طرف و آن طرف می کشد.
یادم می آید بیست و پنج ساله بودم که یک روز صبح از خواب بیدار شدم و به خود گفتم: تا امروز به اندازه کافی گرفته و غمگین بوده ای، اگر تصمیم داری که روزی در زندگی آدم واقعاً شادی بشوی چرا از همین حالا شروع نمی کنی؟ تصمیم گرفتم که آن روز بسیار شادتر از گذشته باشم و این تصمیم واقعاً کارساز شد. بعدها از آدمهای شاد دیگر پرسیدم: شما چطور به این شادیها رسیدید؟ در تمام موارد جوابهای آنها دقیقاً بازتاب تجربه خود من بود. می گفتند:
ما به اندازه کافی بیچارگی و درد و رنج و تنهایی کشیده بودیم و تصمیم گرفتیم که این وضعیت را تغییر بدهیم.
● خلاصه کلام :
گاه شاد بودن می تواند کاری بس دشوار باشد. لازمه شاد زیستن، جستجوی زیباییها و خوبیهاست. یکی زیبایی منظره را می بیند، دیگری کثیفی پنجره را. این شما هستید که انتخاب می کنید چه چیز را ببینید و به چه جیز بیندیشید. کازانتزا کیس گفته است:
« قلم و رنگ در اختیار شماست. بهشت را نقاشی کنید و بعد، وارد آن شوید.»

sajadhoosein
20-01-2011, 23:37
آماده باش برای زندگی !




تغییرات عمیق و سریع فرهنگی و اجتماعی زندگی مدرن، بسیاری از شهروندان ایرانی را در رویارویی با مسایل زندگی دچار مشکل کرده است . به طوری که اکثر آن‌ها فاقد توانایی‌ها و مهارت‌های لازم در مواجهه با زندگی جدید بوده و بسیار آسیب‌پذیرند!
آمار بالای خودکشی، افسردگی، طلاق، اعتیاد، اختلالات روانی، قتل و ... در کنار مهم‌ترین عوامل مرگ و میر یعنی بیماری‌های قلبی- عروقی، سوانح و حوادث، گویای این امر است که زندگی سالم به «زیستن دشوار» تبدیل شده است. پیچیدگی روابط و مناسبات انسانی، نفوذ و گسترش وسایل ارتباط جمعی، تنوع در مصارف زیستی و فرهنگی به همراه افزایش جمعیت و مطالبات آنان و مهم‌تر از همه تغییرات ایده‌آل‌ها و آرمان‌های بشر امروزی، زیستن را از وضعیت همگون و ساده به وضعیتی ناهمگون و پیچیده تبدیل کرده است.
این وضعیت اگر چه از سویی به تحولات پرشتاب و پیچیده ی جامعه ی مدرن ربط دارد ، اما از سویی دیگر و مهم‌تر از آن به ناکارآمدی نهادهای سنتی خانواده، نظام آموزشی و سایر نهادهای فرهنگی‌ ما برمی‌گردد. نظام خانوادگی و آموزشی ما نتوانسته خود را با تحولات ارزشی، فرهنگی و تکنولوژیکی جامعه ی جدید وفق دهد. این امر ضمن این که از شکاف نسل‌ها تأثیر پذیرفته بر عمق این شکاف نیز افزوده است. بخشی از نابسامانی‌های خانوادگی و چالش‌های تربیتی که در درون خانواده‌های ایرانی در رابطه با فرزندانشان وجود دارد به ناآگاهی و نداشتن تجربه و مهارت‌های زیستن در جامعه ی مدرن بر می‌گردد که خود بزرگسالان به آن دچار هستند!
در حقیقت نسل جدید به دلیل فقر آگاهی و اطلاعات نسل پیشین نسبت به تحولات زندگی جدید دچار آسیب می‌شود. نهادهای فرهنگی و مدنی نیز به دلیل همین ضعف نمی‌توانند کمبودها و کاستی‌های نظام خانوادگی را جبران کنند. به عنوان مثال نظام آموزشی ما تنها مبتنی بر پرورش هوش ذهنی استوار است و به هوش اجتماعی و عاطفی توجهی ندارد. چه بسا نخبگان و تیزهوشانی که در رشته ی علمی خود سرآمدند اما در حل مسایل روزمره ی زندگی خود باز می‌مانند . مثلاً با یک شکست عاطفی در هم می‌ریزند و احساس عجز می‌کنند یا در مطالبه ی حقوق اجتماعی خود ناتوانند.
زندگی مدرن، متنوع وپیچیده است و به مهارت‌هایی فراتر از آن چه که خانواده‌ و مدرسه به انسان می‌آموزد نیازمند است.مهارت‌هایی که فراتر از تامین بهداشت روانی و ایمن کردن فرد در برابر آسیب‌های روانی- اجتماعی، به او بیاموزد که چگونه از زندگی لذت هم ببرد. این هدف و توانایی در زندگی پیچیده مدرن امروزی، هنری بس گرانبهاست .
مهارت‌های زندگی Life skills را می‌توان در سه معنی یا شیوه ی زیستن تقسیم کرد:
1- مهارت‌های مربوط به امرار معاش مانند این که چگونه فرد مشغول کار شود.
در این مرحله با افزایش سطح دانش و معلومات شهروندان، آنها را برای کسب یک حرفه ی ویژه در جامعه آماده می‌سازیم. این توانایی نه تنها چرخه ی معیشت افراد را می‌چرخاند بلکه در تأمین سلامت روانی و اجتماعی آنان تأثیر مثبت می‌گذارد.
2- مهارت‌های مراقبت از خود مانند مصرف‌غذاهای سالم، درست مسواک زدن، ورزش و...
این مهارت‌ها به حفظ و نگهداری سلامت جسمانی افراد یاری می‌رساند. به خاطر بسپارید که این مهارت‌ها کم‌ارزش و بی‌اهمیت نیستند. سلامت روان و سلامت اجتماعی بر پایه‌های سلامتی جسمی استوار است. مصداق این سخن همان ضرب‌المثل معروف است که «عقل سالم در بدن سالم است».
3- مهارت‌هایی که برای پرداختن به موقعیت‌های پرخطر زندگی، آموزش داده می‌شوند.
مانند توانایی نه گفتن در مقابل فشار جمع جهت استفاده از مواد مخدر، توانایی مقابله با افسردگی در موقعیت‌های دشوار زندگی، کنترل خشم و عصبانیت و ... در واقع مهم‌ترین بخش از آموزش مهارت‌های زندگی به این قسمت مربوط می‌شود و منظور ما دراین مقاله نیز اهمیت و ضرورت این بخش از مهارت‌های زندگی است. با این توصیف مهارت‌های زندگی، مهارت‌هایی هستند که برای افزایش توانایی‌های روانی، اجتماعی افراد آموزش داده می‌شوند و فرد را قادر می‌سازند که به طور موثر با مقتضیات و کشمکش‌های زندگی روبه رو شود، به عبارت دیگر هدف از آموزش مهارت‌های زندگی، افزایش توانایی‌های روانی- اجتماعی و در نهایت پیشگیری از ایجاد رفتارهای آسیب زننده به بهداشت و سلامت و ارتقای سطح سلامت روان افراد است.

مهارت‌های زندگی، دارای پنج حوزه اصلی است:
1- مقابله با هیجان‌ها و استرس‌ها
2- خودآگاهی همدلانه
3- ارتباطات اجتماعی و ارتباطات بین فردی
4- تفکر خلاق و تفکر نقادانه
5- تصمیم‌گیری و حل مساله
منبع: روزنامه شرق -
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

sajadhoosein
20-01-2011, 23:43
چگونه با فرزندان خود سخن بگوئیم؟

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانواده ها با هم متفاوتند. هر كدام خصوصیات، رسوم، الگوهای فكری و روش هایی خاص برای برقراری ارتباط با یكدیگر دارند. پس نمی توان الگویی خاص و با قواعد مشخص را به عنوان «دستورالعمل داشتن خانواده موفق» به همه تعمیم داد. از طرف دیگر خانواده باید قوانین خاص خود و تعریف هایی نیز داشته باشد. همه ما دوست داریم چنین جوی بر خانواده مان حكمفرما باشد ولی با استرس هایی كه زندگی روزمره به ما تحمیل می كند به وجود آوردن چنین فضایی سخت تر می شود. بد نیست گاهی به تغییراتی كه منجر به بهبود فضای عاطفی خانواده می شود فكر كنیم.
۱) در انتخاب كلمات بیشتر دقت كنید
نحوه صحبت كردن ما با بچه ها، خود بخشی از فضای عاطفی خانواده است كه می توان آن را به راحتی بهبود بخشید. در كنار كمك به كودكان خود، باید به آنان یاد دهیم احساسات خود را صادقانه بیان كنند. بنابراین باید مراقب لحن و عباراتی باشیم كه هنگام حرف زدن با آنها به كار می بریم. گاهی فراموش می كنیم كه كودكان تا چه اندازه انتقادات والدین را جدی می گیرند و عباراتی كه ما برای سرزنش آنها به كار می بریم چقدر بر احساس شان نسبت به خودشان تأثیر می گذارد. از نظر روانشناسی كودكانی كه توسط والدین شان مرتب و به صورت اغراق آمیز مورد سرزنش قرار می گیرند، به شدت احساس گناه و شرمساری می كنند و از نظر عاطفی منزوی می شوند. انتقاد از كودكان باید سازنده باشد و راه تغییر رفتار بدشان را به آنها نشان دهد.
روش دیگر انتقاد كردن از كودكان این است كه به آنها یادآوری كنیم رفتارهایشان چه تأثیری روی ما دارد. در این صورت آنها به جای مقاومت در برابر خواسته ما، همدلی بیشتری از خود نشان می دهند.
۲) نظم و ثبات به وجود آورید
چارچوب قابل پیش بینی برای فعالیت های روزانه، قوانین واضح و دائمی و یك خانه سازمان یافته به والدین و فرزندان كمك می كند تا بیشتر احساس آرامش و راحتی كنند. این فضا، به تعادل عاطفی اعضای خانواده بسیار كمك می كند. هنگامی كه مشاجره ها، تنش ها و بحران ها رخ می دهند، این چارچوب و قوانین دائمی خانواده برای افراد، پشتیبانی آشنا و اطمینان بخش است، بخشی قابل اعتماد كه آرامش بخش است و هیچ گاه تغییر نمی كند. اگر در چارچوب زندگی خود تغییراتی دهید كه شب ها به رختخواب رفتن بچه ها با آرامش بیشتری همراه باشد از بسیاری از ترس های كودكان از تاریكی كه معمولاً شب ها و وقتی چراغ ها خاموش می شود رخ می دهد، جلوگیری خواهید كرد. البته باید توجه داشت كه اگر این قوانین بسیار غیرقابل انعطاف باشد به كودكان اجازه نشان دادن خلق و خو، پسند و سلیقه و عادات و خصیصه های منحصر به فردشان را نخواهد داد و موجب اختلال در رشد شخصیت آنان می شود.
۳) نشست های خانوادگی برای اختصاص وقت بیشتر به اعضای خانواده
زمانی كه اعضای خانواده همه در كنار هم هستند به قدری لذت بخش است كه بعضی خانواده ها به طور منظم زمانی را برای بحث و گفت وگو در مورد مشكلات یا حتی صحبت در مورد اتفاقات خوشایندی كه برای شان رخ داده است می گذارند. بعضی ها ترجیح می دهند این جلسات را جمعه شب ها برگزار كنند تا بتوانند برای هفته ای كه پیش رو دارند برنامه ریزی كنند.
۴) حس عشق ورزیدن را در فرزندان خود بیدار كنید
زندگی روزمره پر از فرصت هایی است كه می توانیم از آنان برای عشق ورزیدن به فرزندان مان استفاده كنیم. محققان دریافته اند در خانواده هایی كه والدین زمان بیشتری را به بازی كودكان، شوخی كردن و صحبت كردن درباره افكار و احساسات شان با كودكان اختصاص می دهند، فرزندان دارای رفتاری دوستانه، سخاوتمند و سرشار از عشق هستند، هر چه بیشتر به كودكانمان عشق بورزیم احساس عشق و دوست داشتن در آنها بیشتر شكل می گیرد. بسیاری از والدین هنگامی كه زمانی را به طور مشخص و با توجه كامل با فرزندان خود صرف می كنند بیشترین احساس هماهنگی را از نظر عاطفی با آنان دارند. در حین مكالمه ها فرزندان ترس ها و احساسات فرو خورده خود را با والدینشان در میان می گذارند.
همه ما دوست داریم فرزندانمان با دیگران، بخصوص خواهر و برادرشان با مهربانی، احترام و انصاف برخورد كنند كه با پرورش حس عشق ورزیدن در وجودشان همه این ها محقق می شود. می توان جدولی تهیه كرد و از كودكان خواست در پایان هر روز نام كسی را كه كار خوبی برای آنان انجام داده در آن یادداشت كنند. این كار باعث پرورش حس دوستی و قدرشناسی در آنها می شود.
۵) جشن ها و رسوم خانوادگی
كنار گذاشتن اوقاتی از روز یا هفته برای دور هم جمع شدن اعضای خانواده به كودكان حس همبستگی می دهد، تا جایی كه حتی وقتی بزرگ شوند به خانواده خود احساس تعلق و وابستگی دارند. بعضی خانواده ها به طور مرتب و به صورت دسته جمعی در مراسم مذهبی شركت می كنند (مثلاً همه با هم به مسجد می روند) و بعضی ها آخر هفته به پارك می روند. بعضی ها تصمیم می گیرند آخر هفته را جشن بگیرند! یك شام ساده و لذت بخش كه همه آن را دوست دارند، انجام چند بازی با حضور همه اعضای خانواده، به سینما رفتن و... همین جشن های كوچك كودكان را به صرف وقت بیشتر در كنار دیگر اعضای خانواده علاقه مند می كند.
۶) مشكلات و مشاجرات
این روزها زندگی آن قدرها هم پایدار و مطمئن نیست. حتی بهترین و موفق ترین زوج ها هم درگیر دعوا، مشكلات اقتصادی و عاطفی می شوند، والدین از هم طلاق می گیرند و با فرد دیگری ازدواج می كنند و... همه این موارد حتی دلسوزترین والدین را نیز دچار چالش می كند. مشكلات بخشی از زندگی ما هستند كه نمی توان آن ها را انكار كرد. ولی با بهبود فضای عاطفی خانواده می توان اثر مخرب آنها را به شدت كم كرد.
هنگامی كه والدین با یكدیگر مشاجره لفظی دارند، پس از حل مشكل باید به فرزندان خود توضیح دهند كه اكنون همه چیز مثل سابق است و پدر و مادرشان دیگر با هم مشكلی ندارند. به فرزندانتان بگویید كه شما هم گاهی با هم اختلاف نظر پیدا می كنید و عصبانی می شوید ولی الآن مسائلتان را حل كرده اید. بگویید متأسفید كه آنها صدای شما را هنگام مشاجره شنیده اند.
۷) زمانی را بدون حضور فرزندان و فقط با همسرتان بگذارنید
این والدین هستید كه فضای حاكم بر خانواده را می سازند. هنگامی كه به خاطر بدهی هایمان عصبانی هستیم، مشكلات محل كار نگرانمان كرده است یا از همسرمان دلگیریم، ناخواسته به فضای عاطفی خانواده لطمه می زنیم و فرزندانمان را ناراحت و نگران می كنیم. والدین نیز نیاز به زمانی دارند كه بدون حضور فرزندان درباره خود و مشكلاتشان صحبت كنند. با همسرتان به پیاده روی یا رستوران بروید. به این ترتیب، هم در حین گفت وگو درباره مشكلات به یكدیگر دلداری می دهید و هم عشقی را كه شما را برای نخستین بار در كنار یكدیگر قرار داد، دوباره تجربه می كنید.

sajadhoosein
20-01-2011, 23:53
احساس ،چاشنی لازم زناشویی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

همه ی ما خواستار زندگی توام با آرامش هستیم . آرزومندیم در کنار شریک زندگی مان با تفاهم زندگی کنیم و در قلب همسرمان بدرخشیم . سلسله مقالات زندگی شیرین به شما کمک می کند تا با توکل به خداو انجام راهکارها ی پیشنهادی به این خواسته برسید . با ما همراه باشید .

1 - غرور؟ هرگز!

غرور را در زندگی خود برای همیشه دفن کنید و عزای آن را بگیرید تا برای همیشه از خاطرتان برود. چرا این همه غرور؟! چرا خودتان را در آسمان‌ها می‌بینید؟
برخی افراد به خاطر اینکه پدرشان منزل و اتومبیلی دارد و یا به ملکی رسیده، آنقدر خود را می‌گیرند که انگار از دماغ فیل افتاده‌اند! تمام بزرگواری و شرافت انسان، به معرفت و تقوایش می‌باشد. کسی که غرور دارد، ولی معرفت ندارد، مانند پلنگ است که هیچ‌کسی نمی‌تواند از پایین دست او راه برود. انسان به عنوان اشرف مخلوقات جهان، باید فروتنی و تواضع را در زندگی، اصل قرار دهد. بزرگان ما در اوج قدرت و بزرگی، آنقدر متواضع بودند که باور نکردنی می‌نمود.
پیامبر صلی‌الله‌علیه ‌‌وآله ‌وسلم یک ابر مرد تاریخ بشریت است، به معراج می‌رود، ولی در مقابل یک کودک چنان رفتار می‌کند و او را به دوش می‌گیرد که کودک پیامبر را مثل خودش تصوّر می‌کند!
آنقدر غرور و خودپسندی زشت است که پیامبر صلی‌الله علیه واله وسلم می‌فرمایند:
«خودپسندی، عبادت هفتادسال را تباه می‌کند!»
به‌طور حتم تا به حال نشنیده‌اید که وقتی می‌خواهند از بزرگی یاد کنند، وی را به خاطر غرورش بستایند. در زندگی، همسری مهربان و با وفا باش تا از بودنت، دیگران احساس لذت و آرامش کنند.
شما خانم مهربان ، دختر هر شخصی که هستید، فعلا نقش یک همسر و مادر را دارید. اگر هنوز می‌خواهید دختر فلان شخص باشید، پس چرا ازدواج نمودید؟ چرا شما پدر عزیز! ای الگوی مهربانی‌ها! از مرکب غرور پیاده شوید! هیچ خبری نیست!

2- کمی چاشنی احساس، بد نیست!

در مقابل کارهای همدیگر بی‌احساس نباشید! در نظر بگیرید که همسر مهربانتان هدیه‌یی برای شما خریده است. او با احساسات و عواطف خود فکرهایی دارد؛ مثلا این مانتو را برای همسرم می‌برم، به او می‌دهم و می‌گویم که به یاد تو بودم و آن را خریدم و ... هدیه را به خانه می‌آورد و تحویل شما می‌دهد، ولی شما بدون هیچ احساسی می‌گویند: «روی کمد بگذار!» و اصلا انگار نه انگار! آنقدر بی‌تفاوت برخورد می‌کنید که طرف مقابل چون یخ آب می‌شود و چنان درهم می‌شکند که آن لحظه نمی‌داند چه کند! تمام فکر و هدفش اشتباه از آب در آمده است. دیگر هم این کار را تکرار نمی‌کند.

این‌گونه، زندگی آرام‌آرام به بی‌روحی و سردی می‌گراید. ولی دیده‌ایم که اگر همین هدیه از طرف خواهر یا مادر باشد، چنان خانم تشکّر می‌کند و عذرخواهی می‌کند و در صدد جبران بر می‌آید که نهایت ندارد! در صورتی که هدیه‌ی مرد خودش، بسیار مهم تر و ارزشمندتر بوده است. آقایان هم همین‌طور. به مناسبت روز مرد، خانم با محبّت از ذخیره‌ی مخارج خانه مقداری پس‌انداز نموده و یک عدد پیراهن خریده است و آن را با چه شوق و ذوقی به شوهرش می‌دهد! همسرمی گوید: «از رنگش خوشم نمی‌آید!» «وای چه صحنه‌ی بدی!» برادرم! درست است، اصلا نه رنگش را دوست داری و نه از پیراهن خوشت می‌‌آید، فعلا آن را بگیر و به زور چند روزی بپوش، آدم که نابود نمی‌شود! پاسخ یک احساس را باید با عاطفه دارد. مثل معروفی ست که می‌گوید: «همه وجودم را بگیر، ولی احساسم را از من نگیر!»
یار با ما بی‌وفایی می‌کند بی‌گنه از من جذایی می‌کند
شمع جانم را بکشت آن‌بی‌وفا جای دیگر روشنایی می‌کند
[سعدی]

3- مراقب دوربین فیلمبرداری باشید!

در منزل مواظب کوچک‌ترین رفتار و عمل خود باشید، زیرا که فرزند شما، مثل دوربین‌ فیلمبرداری تمام حرکات و رفتارتان را ضبط و ثبت می‌کند و در آینده بروز می‌دهد. این جمله‌ی زیبای روان‌شناس بزرگ تاریخ را آویز‌ه‌ی گوش خود قرار دهید؛
پیامبر صلی‌الله علیه و اله و سلم می‌فرمایند: «بچه‌ها آینه‌ی رفتار شما هستند.»
واقعا جمله‌ی منطقی و زیبایی‌ست. اکثر برخوردهای ما در ذهن بچه‌ها بایگانی می‌گردد و به موقع بروز داده می‌شود، بخصوص حرکت‌ها و رفتارهایی که مربوط به حریم‌های خصوصی افراد می‌باشد. حتی در رفتار‌های عادی نیز باید مراقب بود واین نکته را فراموش نکرد.


4- اگر طالب محبوبیت هستید، مراقب زبان خود باشید

اگر می‌خواهید محبوب دیگران شوید، مواظب زبان خود باشید! می‌دانید که از لقمان حکیم نقل می‌شود که: «بهترین و بدترین چیزها، زبان است.» زیرا زبان هم می‌تواند بهترین حرف‌ها را بزند و هم بدترین حرف‌ها را. هم‌ جذب می‌کند و هم دافع است. قرآن هم بارها ما را به حساس بودن زبان. تذکر می‌دهد. ممکن است این زبان کوچک، زندگی بزرگی را نابود کند. وقتی همسر شما وارد خانه می‌شود با بهترین الفاظ می‌توانید با او روبه رو شوید که تمام خستگی روزانه‌اش برطرف شود و همچنین می‌توان با زبان چنان نیش زد که راه منزل را گم کند! زبان که خرجی ندارد، باید به گفتن بهترین و زیباترین کلمات عادت کرد و شیرینی زندگی را با زبان شیرین به دست آورد.

پیامبر صلی‌الله علیه و اله و سلم می‌فرمایند:
«خدا رحمت کند، کسی که زبانش را درست کند و خاموشی زبان، مایه‌ی سلامت انسان است.»
در این خصوص درباره‌ی مردان فرموده‌اند:

«زیبایی مرد، در زبان اوست.»

و زبان خوب را به عنوان یک دارایی معرفی می‌فرمایند. واقعا متوجه می‌شویم همه بدبختی‌ها و خوشبختی‌ها به وسیله زبان انسان حاصل می‌شود. اگر مرد یا زنی بد حرف بزند، نه تنها خودشان اسیر می‌شوند، بلکه فرزند آنها نیز می‌آموزد و او دوباره به دیگران یاد می‌دهد. در حقیقت این بدزبانی گسترش یافته و اعتبار کل خانواده کم می‌شود. همیشه مادرها گله دارند که اگر فرزند ما به کوچه برود، خراب می‌شود. در حالی که اگر فرزند شما به کوچه برود و در کوچه حرف‌های ناسزا بشنود و شما هم همان حرف‌ها را در خانه به همدیگر بزنید، این رفتار برایش تثبیت می‌گردد. زبان یک اسلحه‌ی بسیار خوب برای جلب و نفوذ در دیگران است و همچنین در برخی از افراد وسیله‌یی برای ایجاد تنفر است. بکوشید این اسلحه را آماده کنید و هر موقع همسرتان به منزل می‌آید، فشنگ‌های زیبایی را شلیک نمایید! مرد خانه هم همین‌طور، بهترین حرف‌ها را نثار همسرش کند، آری! «زبان سرخ، سرسبز می‌دهد بر باد!»

5- صداقت، حرف اول را می‌زند

این جمله را تجزیه و تحلیل کنید و خوب به آن بیندیشید. شهید دکتر بهشتی می فرمودند:
«من تلخی برخورد صادقانه را بر شیرینی برخورد منافقانه ترجیح می‌دهم.»
در زندگی، صادق باشید. صداقت، در گرانبهایی‌ست. یک زن و شوهر نباید ظاهرا با هم خوب و در باطن از همدیگر متنفر باشند. بیشتر مشکلات خانواده‌های ما از همین جا شروع می‌شود که مرد در غیاب همسرش یا زن در غیاب شوهرش، کارهایی را انجام می‌دهند و به همدیگر دروغ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])می‌گویند و وقتی که مسئله‌ی رسوایی به بار آورد، نتایج وخیمی به دنبال دارد، از جمله:
1- اعتماد طرفین سلب می‌شود.
2- باعث تنفر از همدیگر می‌گردد.
3- پایه‌ی زندگی را مترلزل می‌کند.
4- هیچ‌وقت حرف‌های راست هم باور کردنی نخواهد بود.
5- دیگران از زندگی خصوصی شما باخبر می‌شوند.
6- همیشه مشکل ترس از رسوایی دارید.
7- مجبور هستید برای پنهان کردن یک مشکل، دروغ‌های دیگر را بگویید.
چه دلیل موجهی دارید که صداقت را رها کنید و دو رنگی را بیشه‌ی خود سازید؟
در این مورد، پیامبر بزرگوار صلی‌الله علیه واله وسلم می‌فرمایند:
«بدترین مردم کسی‌ست که دوچهره دارد و هر کس را در دنیا دو زبان باشد، برایش به روز واپسین دوزبان از آتش می‌نهند.»
بیشتر خانواده‌ها با این دو رنگی‌ها نابود می‌شوند. چه بسا مردی کاری را انجام می‌دهد که بعدا از طرف دیگران به گوش خانمش می‌رسد و او را دچار شک و تردید می‌کند و ذهن و فکرش همیشه درگیر این مسئله می‌شود و موجب بیماری روحی و روانی، بدبینی و ایجاد حس انتقام‌جوی در او می‌گردد که این مسائل بسیار خطرناک است.
منبع : بر گرفته از کتاب زندگی شیرین می شود اگر...
نویسنده :دکتر حسنعلی میرزا بیگی

sajadhoosein
21-01-2011, 00:14
زبان مشترک،درمان همه ی دردها


آیا تا به حال شده است که با همسر ، دوست و یا رییس تان در مورد موضوع مهمی صحبت کنید و او اصلا متوجه گفته های شما نشود و کاملا نسبت به آن بی تفاوت باشد؟ معمولا این حالت موقعی رخ می دهد که زبان شما با زبان طرف مقابل کاملا مغایرت دارد!
خانم ها اغلب با زبان احساس صحبت می کنند و بیشتر تمایل دارند در مورد اهداف و آرزوهای شان با همسرشان گفت و گو کنند. ولی متاسفانه بیشتر آقایان با این زبان آشنایی ندارند و ترجیح می دهند تنها با زبان عقل و منطق حرف بزنند .
اغلب مشکلات زناشویی دقیقا از همین نقطه آغاز می شود. زیرا خانم ها متوجه نیستند که آقایان به طور طبیعی و غریزی بدین صورت رفتار می کنند . بنابراین مشکل از این جا نشات می گیرد که زن و شوهرها با یک زبان مشترک با یکدیگر گفت و گو نمی کنند! خیلی به ندرت اتفاق می افتد که بتوانید به اجبار آقایان را وارد مسایل احساسی کنید و از آن ها بخواهید مانند شما فکر کرده و ابراز احساسات کنند. ناراحت شدن و عصبانیت نیز در این گونه موارد هیچ فایده ای ندارد. در این حالت بهترین کاری که می توانید انجام دهید این است که از یک ابزار ارتباطی قدرتمند استفاده کنید تا آن ها به راحتی متوجه نیازها، عواطف و احساسات شما بشوند.
این ابزار به کارگیری زبان مشترک است. یعنی شما باید یاد بگیرید در شرایط گوناگون از جملات عاطفی و دوستانه ی به جا و مناسبی استفاده کنید تا خیلی سریع به یک زبان مشترک دست یابید. بعد از مدتی شاهد خواهید بود همسرتان برای گفته های شما ارزش بیشتری قایل می شود و ارتباط گرم تر و صمیمی تری پیدا می کنید. بگذارید در این جا مثالی برای شما بزنم: اگر من بخواهم به کسی بگویم چه قدر برایم ارزش دارد ، می توانم این طور بگویم: "به نظر من، تو واقعا عالی هستی!" این جمله بد نیست ولی به درستی نمی تواند ارزش و اعتبار شخص مورد نظر را به تصویر بکشد. بهتر است گفته شود: " تو برای من از هر چیز دیگری در دنیا با ارزش تری" یعنی برای من مانند یک جواهر هستی. آیا فکر نمی کنید جمله دوم تأثیر بیشتری بر روی طرف مقابل تان می گذارد و او بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرد؟ شما با این گفته تصویری در ذهن او ترسیم می کنید که او به ندرت می تواند آن را فراموش کند. به همین دلیل است که می گوییم در ارتباطات سعی کنید تصویری در ذهن طرف مقابل به وجود آورید که غیرقابل پاک شدن باشد و همواره در ذهن او باقی بماند.
ارزش تصویر ذهنی مثبت از هزاران کلمه و جمله بالاتر بوده و تاثیر آن به مراتب بیشتر خواهد بود.
هدف مشخصی داشته باشید
برای برقراری ارتباطی بهتر نیاز دارید که ابتدا هدف تان را مشخص کنید. آیا می خواهید افکار و احساسات تان را با همسرتان تقسیم کنید ، با او صمیمی تر شوید ، از او تعریف کنید ، او را مورد تشویق قرار دهید و یا از او انتقاد کنید؟ وقتی هدف تان مشخص شد ، می توانید تصمیم بگیرید چگونه صحبت کنید تا بهترین تصویر را در ذهن او ایجاد کرده و او تحت تاثیر گفته های شما قرار گیرد.
به علایق طرف مقابل توجه کنید
در ارتباطات این مرحله بسیار مهم و ضروری است. اگر شما بدون توجه به علایق همسرتان صحبت کنید احتمالا او گفته های شما را نادیده می گیرد و به عبارتی گفته های شما تاثیر چندانی در او نخواهد کرد. به عنوان مثال اگر می خواهید از همسرتان انتقاد کنید ، این انتقاد را در زمینه هایی که علاقه دارد ، انجام دهید. یعنی اگر ماهیگیری دوست دارد این موضوع را به نحوی به ماهیگیری ارتباط دهید. مطمئن باشید نتیجه آن خیلی بهتر از مواقعی است که او نسبت به آن موضوع اصلا تمایلی نشان نمی دهد. بنابراین اگر می خواهید بیشترین تاثیر را روی او بگذارید ابتدا علایق او را در زمینه های فیلم، کتاب، آهنگ و... مشخص کنید و بعد با برنامه ریزی خاصی، خواسته تان را مطرح کنید تا به بهترین نتیجه دست یابید.
از این دو نیروی قدرتمند استفاده کنید: داستان های تخیلی – خاطرات گذشته
به عنوان مثال رجوع به خاطرات شیرین گذشته نیرومندترین قدرتی است که شما می توانید از آن استفاده کنید. تنها کافی است به آن اشاره کرده و ذهن فرد را متوجه آن ساخته و و تصویری شفاف در ذهن او ایجاد کنید و یا حتی می توانید گفته تان را در قالب داستان عنوان کرده و تصویری پررنگ در افکار او ترسیم سازید و او را به طور ناخودآگاه درگیر صحبت های تان کنید.
بهترین زمان را انتخاب کنید
اگر می خواهید در مورد موضوع مهمی صحبت کنید و نتیجه لازم را بگیرید ، آن را در زمان مناسبی مطرح کنید. بدترین حالت وقعی است که همسرتان به شدت عجله دارد و می خواهد در جلسه مهمی حاضر شود و شما درست در همان موقع می خواهید خواسته تان را مطرح کنید. مطمئنا او نمی تواند جوابگوی شما باشد و نسبت به صحبت های تان توجه نشان دهد. بنابراین در مکان و زمان مناسب خواسته تان را مطرح کنید.
مصمم باشید
اگر با همسرتان در مورد موضوع مهمی صحبت کردید و او باز هم متوجه منظور اصلی شما نشد ، تسلیم نشوید و باز هم به دنبال مکان، زمان و موقعیت های مناسب دیگری بگردید تا هر چه سریع تر موضوع را با او در میان بگذارید.
در تمام مراحل زندگی از زبان عشق استفاده کنید
وقتی یاد گرفتید چگونه با همسرتان صحبت کنید و نتیجه لازم را گرفتثید، مطمئنا در سایر امور زندگی تان نیز موفق عمل خواهید کرد و ناخودآگاه عادت می کنید که با به کارگیری زبان مشترک ، ارتباط تان گرم تر و صمیمی تر شود.
تهیه کننده: داوودی
منبع:مجله موفقیت - با تغییر وتلخیص

sajadhoosein
21-01-2011, 00:21
۲۴ نشانه خانواده خوشبخت







وَ مِن ءَاَيتِهِ أَن خَلَقَ لَكُم مِّن أَنفُسِكُم أَزوَجَاَ لّـِتـَسكُنُوا إِلَيهَا وَ جَعَلَ بَينَكُم مَّوَدَّةَ وَ رَحمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَأَيتٍِِِِ لِّقَومٍ َيتَفَكَّرُونَ

و از نشانه هاي او ( خدا ) اين كه از [ نوع ] خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدانها آرام گيريد ، و ميانتان دوستي و رحمت نهاد . آري ، در اين ( نعمت ) براي مردمي كه مي انديشند قطعاً نشانه هايي است. ( سوره روم آيه 21 )
طبيعي ترين شكل خانواده ، اين است كه هيچ عاملي جز مرگ نتواند پيوند زناشويي را بگسلد و ميان زن و شوهر جدايي بيفكند . كوشش مصلحان جامعه – مخصوصاً پيامبران خدا – اين بوده است كه نظام خانواده ، يك نظام مستحكم و پايدار باشد و هيچ عاملي نتواند اين كانون سعادت را متلاشي گرداند . به هر حال خانواده ي خوشبخت نشانه هايي دارد كه ما دراينجا به چند نمونه ي آن اشاره مي كنيم . اميد است كه خانواده ي شما نيز برخوردار از اين نشانه ها باشد.
1 – در بين اعضاي خانواده جمله " به من چه يا به تو چه " رد و بدل نمي شود، چرا كه اعضا به گفتگو و مشورت منطقي اعتقاد دارند و احساس مسئوليت مي كنند.
2 – افراد به يكديگر اعتماد دارند و از اين اعتماد سوء استفاده نمي كنند و اعتماد را يكي از پايدارترين ويژگي ازدواج موفق و خانواده موفق مي دانند.
3 – تا جايي كه امكان دارد با هم هستند و در مهماني ها يا كارهاي مربوط به خانواده تنها نمي روند. همدلي، همكاري، همفكري، هماهنگي را بقاي خانواده خوشبخت مي دانند.
4 – با هم اتحاد دارند و در مسائل مختلف ، با گفتگو و مشورت به تفاهم مي رسند و سعي مي كنند اگر سوء تفاهم به وجود آمد، آن را در درون خود بدون اين كه كسي بفهمد حل كنند.
5 – به سليقه ها و عقايد يكديگر آگاه بوده و به آن احترام گذاشته و عمل مي كنند.
6 – نسبت به هم شرم مسموم ندارند يعني خواسته هاي طبيعي خودشان را بدون نگراني يا خشونت ابراز مي كنند.
7 – به حريم يكديگر احترام گذاشته و از حدود مشخص شده خود فراتر نمي روند.
8 – نگران سلامت روحي و جسمي يكديگر بوده و از هم مراقبت مي كنند . اگر چنانچه مشكلي به وجود آيد ، سعي وافر در حل مشكل را دارند.
9 – در بيشتر اوقات لحظات خوشي را كه با يكديگر بوده اند مرور مي كنند؛ دنبال خاطرات تلخ نيستند، دوست دارند هميشه در خوشي، شادي و نشاط زندگي كنند.
10 – براي فاميل ها و همسايه هاي خود اهميت قائل اند و پذيراي فاميل يكديگر هستند.




11 – از امور مالي يكديگر خبر دارند و چيزي را از يكديگر پنهان نمي كنند . صرفه جويي و پس انداز كردن جزء برنامه هاي اقتصادي خانواده هاي خوشبخت است.
12 – براي رشد يكديگر تلاش كرده و زمينه پيشرفت خانواده را فراهم مي كنند.
13 – افراد به هم افقي نگاه مي كنند نه عمودي . يعني هيچ كس خود را برتر از ديگري و در مقام قدرت نمي بيند. ديكتاتوري ، زور و قدرت طلبي حاكم نيست.
14 – همه اعضا احساس برنده بودن، موفق بودن، اميد داشتن مي كنند و خودشان را در زندگي برنده مي دانند.
15 – در كنار هم احساس امنيت و آرامش مي كنند نه ترس و اضطراب يا تنش و درگيري.
16 – علاقه، عشق، محبت، صفا و يكدلي خود را هم در رفتار و هم در گفتار به يكديگر ابراز مي كنند.
17 – از يكديگر انتظار بيجا و توقع نامناسب ندارند.
18 – اگر مشكلي پيش بيايد به راه حل فكر مي كنند و به دنبال مقصر و گناهكار نمي گردند. دست به علت يابي و ريشه يابي آن مشكل مي زنند و راه حل منطقي ارائه مي دهند.
19 هريك از طرفين پيوسته به فكر خوشحال نمودن و راضي نگه داشتن يكديگر هستند .
20 – زن و شوهر به خاطر همديگر زندگي مي كنند : اول خود بعد ديگران. زندگي آنها به خاطر بچه ها يا ترس از طلاق و حرف مردم نيست.
21 – زن و مرد مي توانند هر روز به دنياي اختصاصي يكديگر نزديكتر شوند، كار به مسائل خصوصي و زندگي ديگران ندارند.
22 – با درخواست هاي يكديگر برخوردهاي مثبت و منطقي دارند.
23 – زن و مرد در كنار يكديگر هستند نه رو در رو و رقيب يكديگر، بلكه رفيق هم هستند و واكنش منفي از خود نشان نمي دهند.
24 – خانواده هاي خوشبخت تلاش دارند كه بچه هاي خوب و خوشبختي نيز به جامعه تحويل دهند.

sajadhoosein
21-01-2011, 00:28
نامه نيك ژوريسك





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در زندگي به سمت مستقيم و راست پيش برو .... هميشه و در هر راهي .من نيك ژوريسك هستم ؛ گواه خداوند هستم براي لمس هزاران قلب در دنيا !!بدون هيچ دست و پائي متولد شدم ؛ در حالي كه پزشكان هيچ تجربه پزشكي براي اين " نقص مادر زادي " نداشتند ؛ همانطور كه تصور ميكنيد با موانع و چالشهاي بسياري رو به رو بوده ام .
هرزمان با ناملايمات متعدد روبرو مي شويد ؛ با مسرت رفتار كنيد " آيه اي از انجيل "در شمارش درد ها و سختي هايم ؛ آيا جائي براي شادي و مسرت مي ماند ؟زماني كه پدر و مادرم مسيحي بودد و پدرم كشيش كليسايمان ؛ آنها اين آيه را خوب مي شناختند .
اگر چه، در یک روز صبح 4 دسامبر 1982 در ملبورن( استرالیا)" پروردگارا تو را سپاس" تنها کلماتی بود که می توان از آنها شنید.
اولین فرزند پسری آنها بدون دست و پا متولد شد ! هیچ هشداری که آمادگی آنها را در برداشته باشد وجود نداشت . پزشکان از اینکه هیچ پاسخی برای آن نداشتند در حیرت بودند!! هنوز هیچ دلیل پزشکی دال بر چرایی این اتفاق وجود ندارد و من "نیک " در حال حاضر برادر و خواهری دارم که مانند هر نوزاد معمولی دیگری بدنیا آمدند. تمام عالم مسيحيت ازتولد من افسوس خوردند و والدینم که بسیار گیج و مبهوت از من بودند.
هر کسی می پرسید " اگر خداوند ، خدای عشق است " ، پس چرا خدا می بایستی اجازه دهد چنین اتفاق بدی نه برای هر کس دیگر ، بلکه برای مسیحیان ایثار گر افتد ؟ پدرم تصور می کرد من برای سالیان طولانی زنده نخواهم ماند ، ولی آزمایشها نشان می داد که من یک نوزاد کاملاً سالم هستم تنها با نقص عضو دست و پا.
همانطور که قابل فهم است ، والدین من نگرانی عمیق و ترس آشکاری داشته اند ،از آن نوع زندگی که من به دنبال خواهم داشت .خداوند به آنها استقامت ، دانش،و شجاعت عطا کرده بود ، در سالهای اول زندگی و سالهای بعد وقتی که آنقدر بزرگ شدم که بتوانم به مدرسه بروم . قانون استرالیا به دلیل معلولیت جسمانی ، اجازه رفتن به مدرسه عمومی را نمی داد .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خداوند معجزه ای کرد و قدرتی به مادرم داد تا در برابر آن قانون مبارزه کند و سرانجام آن را تغییر دهد .
من یکی از اولین دانش آموز معلولی بودم که در آن مدرسه به تحصیل پرداختم.رفتن به مدسه را دوست داشتم و تمام تلاشم این بود که که مانند هر فرد عادی زندگی کنم ،ولی این مربوط به سالهای اولیه مدرسه بود تا زمانی که به دلیل تفاوت فیزیکی بااحساس طرد شدگی و غیر طبیعی بودن ؛ مواجه نشده بودم .
عادت به آن شرایط بسیار برایم مشکل بود ، ولی با حمایت والدینم ، شروع به رشد نگرشها و ارزشهایم کردم که برای روبه رو شدن با موقعیتهای چالش برداربسیار مفید بود.من بر این مسئله واقف بودم که تفاوت دارم ولیکن از سوی دیگر من شبیه هر فرد دیگر بودم .
بارها اتفاق افتاد که من احساس حقارت داشتم به طوری که نمی توانستم به مدرسه برم ،فقط به این دلیل که نمی توانستم به توجه های منفی آنها روبه رو شوم .با کمک والدینم تلاش می کردم آنها را نادیده تصور کنم و بتوانم برای خود دوستانی بیابم. به محض اینکه دانش اموزان متوجه می شدند من هم دقیقاً مثل انها هستم موهبت الهی شامل حالم می شد و با آنها دوست می شدم .

بارها شده که من احساس افسردگی و عصبانیت داشتم ، چرا که من نمی توانستم راهی را که در آن قرار داشتم تغییر دهم، و یا هر کسی را به خاطر آن سرزنش می کردم . من به مدرسه یکشنبه ( برای آموزش )می رفتم . آموختم که خدا ما را بسیار دوست دارد و مراقب ماست . فهمیدم که بچه ها را بسیاردوست دارد. ولی این را نفهمیدم که خدا اگر مرا دوست دارد چرا مرا اینگونه آفرید ؟
آیا دلیلش ان بود که از من اشتباهی سر زده است؟اندیشیدم که بایستی این گونه باشم زیرا در مدرسه ، من تنها فرد غیر طبیعی بودم .سرباری بودم برای همه افرادی که در کنارشان بودم . سر انجام بایستی می رفتم این بهترین کاری بود که باید انجام می دادم . می خواستم به همه دردهایم و به زندگی ام در سن جوانی پایان دهم . اما دوباره شکر گزار والدین و خانواده ام هستم که همیشه برای آرامش من بوده اند و به من شجاعت داده اند.
خداوند شرح مصیبت های عیسی را در زندگی من نهاد تا ازآن تجربیات برای ارشاد دیگران استفاده کنم برای آنکه بر مشکلات فائق آیند و همواره شکرگزار خدا باشند .نیروی خداوند الهام بخش زندگی شان باشد و اجازه ندهند هیچ مسئله ای بر سر برآورده شدن آرزو ها و رؤیاهایشان قرار گیرد. و همه ما بر این امر واقفیم که خداوند بهترین ها را انجام میدهد برای کسانی که او را دوست دارند این ایه با قلب من صحبت می کند و مرا به این نقطه می رساند که من می دانم اتفاق های بد در برابر خوشبختی ، شانس یا توافق هیچ است . من به نهایت آرامش رسیدم، همینکه آگاه شدم از اینکه خداوند اجازه نخواهد داد ، هیچ چیزی اتفاق افتد در زندگی مان مگر اینکه او هدف خوبی در آن قرار داده باشد در سن 15 سالگی زندگیم را کاملاً وقف کلیسا کردم بعد از این که در انجیل خواندم عیسی فرمود: دلیل آنکه فرد نابینایی به دنیا می آید آن است که "خداوند از طریق آنها قدرتش را اشکار می کند " من به راستی اعتقاد دارم خداوند به من سلامتی خواهدبخشید ، چه بسا که من بتوانم گواه عظیم او باشم از قدرت بهت انگیز او .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعد ها بنابر درایتم متوجه شدم که اگر ما برای خواسته ای به درگاه خداوند دعا کنیم، اگر او بخواهد اجابت خواهد شد . و اگر او نخواهد که اجابت شود ، مطمئناً امر بهتری در آن بوده است .می دانم شگرفی خدا در این است که مرا به کار گیرد فقط در ایت هیأت و نه در شکل دیگر .

در حال حاضر 21 ساله هستم. کارشناس بازرگانی در رشته حسابداری و برنامه ریزی امور مالی. یک سخنور قابل هستم و امید آن دارم که به خارج بروم و داستانم را برای دیگران تعریف کنم . مباحثم را به سمت تشویق دانش آموزان و جوانان امروزی سوق دهم. همچنین در گروه های جمعی سخنرانی می کنم . من شرح حال مصیبت های عیسی هستم برای جوانان و خودم را برای مشیت الهی و آنچه که او می خواهد و آنچه که به او منجر می شود قرار داده ام .

رؤیا ها و اهدافی که در سر دارم را دنبال می کنم . می خواهم بهترین گواه عشق و امید خداوند باشم و یک سخنور الهام بخش در خدمت مسیحیان و غیر مسیحیان . در صدد هستم که در سن 25 سالگی به استقلال مالی برسم و با سرمایه گذاری های جدی به تولید ماشینی بپردازم که بتوانم با آن رانندگی کنم . نوشتن چندین کتاب پر فروش از دیگر رؤیا های من است و امیدوارم در پایان امسال اولین نوشته ام را با عنوان " بدون دست ، بدون پا، بدون دلهره "به اتمام برسانم .
منبع : آسمان خیال

sajadhoosein
21-01-2011, 12:12
۷ راه برای ایجاد فضای شاد در خانواده




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانواده ها با هم متفاوتند. هر كدام خصوصیات، رسوم، الگوهای فكری و روش هایی خاص برای برقراری ارتباط با یكدیگر دارند. پس نمی توان الگویی خاص و با قواعد مشخص را به عنوان «دستورالعمل داشتن خانواده موفق» به همه تعمیم داد. از طرف دیگر خانواده باید قوانین خاص خود و تعریف هایی نیز داشته باشد. همه ما دوست داریم چنین جوی بر خانواده مان حكمفرما باشد ولی با استرس هایی كه زندگی روزمره به ما تحمیل می كند به وجود آوردن چنین فضایی سخت تر می شود. بد نیست گاهی به تغییراتی كه منجر به بهبود فضای عاطفی خانواده می شود فكر كنیم.
۱) در انتخاب كلمات بیشتر دقت كنید
نحوه صحبت كردن ما با بچه ها، خود بخشی از فضای عاطفی خانواده است كه می توان آن را به راحتی بهبود بخشید. در كنار كمك به كودكان خود، باید به آنان یاد دهیم احساسات خود را صادقانه بیان كنند. بنابراین باید مراقب لحن و عباراتی باشیم كه هنگام حرف زدن با آنها به كار می بریم. گاهی فراموش می كنیم كه كودكان تا چه اندازه انتقادات والدین را جدی می گیرند و عباراتی كه ما برای سرزنش آنها به كار می بریم چقدر بر احساس شان نسبت به خودشان تأثیر می گذارد. از نظر روانشناسی كودكانی كه توسط والدین شان مرتب و به صورت اغراق آمیز مورد سرزنش قرار می گیرند، به شدت احساس گناه و شرمساری می كنند و از نظر عاطفی منزوی می شوند. انتقاد از كودكان باید سازنده باشد و راه تغییر رفتار بدشان را به آنها نشان دهد.
روش دیگر انتقاد كردن از كودكان این است كه به آنها یادآوری كنیم رفتارهایشان چه تأثیری روی ما دارد. در این صورت آنها به جای مقاومت در برابر خواسته ما، همدلی بیشتری از خود نشان می دهند.
۲) نظم و ثبات به وجود آورید
چارچوب قابل پیش بینی برای فعالیت های روزانه، قوانین واضح و دائمی و یك خانه سازمان یافته به والدین و فرزندان كمك می كند تا بیشتر احساس آرامش و راحتی كنند. این فضا، به تعادل عاطفی اعضای خانواده بسیار كمك می كند. هنگامی كه مشاجره ها، تنش ها و بحران ها رخ می دهند، این چارچوب و قوانین دائمی خانواده برای افراد، پشتیبانی آشنا و اطمینان بخش است، بخشی قابل اعتماد كه آرامش بخش است و هیچ گاه تغییر نمی كند. اگر در چارچوب زندگی خود تغییراتی دهید كه شب ها به رختخواب رفتن بچه ها با آرامش بیشتری همراه باشد از بسیاری از ترس های كودكان از تاریكی كه معمولاً شب ها و وقتی چراغ ها خاموش می شود رخ می دهد، جلوگیری خواهید كرد. البته باید توجه داشت كه اگر این قوانین بسیار غیرقابل انعطاف باشد به كودكان اجازه نشان دادن خلق و خو، پسند و سلیقه و عادات و خصیصه های منحصر به فردشان را نخواهد داد و موجب اختلال در رشد شخصیت آنان می شود.
۳) نشست های خانوادگی برای اختصاص وقت بیشتر به اعضای خانواده
زمانی كه اعضای خانواده همه در كنار هم هستند به قدری لذت بخش است كه بعضی خانواده ها به طور منظم زمانی را برای بحث و گفت وگو در مورد مشكلات یا حتی صحبت در مورد اتفاقات خوشایندی كه برای شان رخ داده است می گذارند. بعضی ها ترجیح می دهند این جلسات را جمعه شب ها برگزار كنند تا بتوانند برای هفته ای كه پیش رو دارند برنامه ریزی كنند.
۴) حس عشق ورزیدن را در فرزندان خود بیدار كنید
زندگی روزمره پر از فرصت هایی است كه می توانیم از آنان برای عشق ورزیدن به فرزندان مان استفاده كنیم. محققان دریافته اند در خانواده هایی كه والدین زمان بیشتری را به بازی كودكان، شوخی كردن و صحبت كردن درباره افكار و احساسات شان با كودكان اختصاص می دهند، فرزندان دارای رفتاری دوستانه، سخاوتمند و سرشار از عشق هستند، هر چه بیشتر به كودكانمان عشق بورزیم احساس عشق و دوست داشتن در آنها بیشتر شكل می گیرد. بسیاری از والدین هنگامی كه زمانی را به طور مشخص و با توجه كامل با فرزندان خود صرف می كنند بیشترین احساس هماهنگی را از نظر عاطفی با آنان دارند. در حین مكالمه ها فرزندان ترس ها و احساسات فرو خورده خود را با والدینشان در میان می گذارند.
همه ما دوست داریم فرزندانمان با دیگران، بخصوص خواهر و برادرشان با مهربانی، احترام و انصاف برخورد كنند كه با پرورش حس عشق ورزیدن در وجودشان همه این ها محقق می شود. می توان جدولی تهیه كرد و از كودكان خواست در پایان هر روز نام كسی را كه كار خوبی برای آنان انجام داده در آن یادداشت كنند. این كار باعث پرورش حس دوستی و قدرشناسی در آنها می شود.
۵) جشن ها و رسوم خانوادگی
كنار گذاشتن اوقاتی از روز یا هفته برای دور هم جمع شدن اعضای خانواده به كودكان حس همبستگی می دهد، تا جایی كه حتی وقتی بزرگ شوند به خانواده خود احساس تعلق و وابستگی دارند. بعضی خانواده ها به طور مرتب و به صورت دسته جمعی در مراسم مذهبی شركت می كنند (مثلاً همه با هم به مسجد می روند) و بعضی ها آخر هفته به پارك می روند. بعضی ها تصمیم می گیرند آخر هفته را جشن بگیرند! یك شام ساده و لذت بخش كه همه آن را دوست دارند، انجام چند بازی با حضور همه اعضای خانواده، به سینما رفتن و... همین جشن های كوچك كودكان را به صرف وقت بیشتر در كنار دیگر اعضای خانواده علاقه مند می كند.
۶) مشكلات و مشاجرات
این روزها زندگی آن قدرها هم پایدار و مطمئن نیست. حتی بهترین و موفق ترین زوج ها هم درگیر دعوا، مشكلات اقتصادی و عاطفی می شوند، والدین از هم طلاق می گیرند و با فرد دیگری ازدواج می كنند و... همه این موارد حتی دلسوزترین والدین را نیز دچار چالش می كند. مشكلات بخشی از زندگی ما هستند كه نمی توان آن ها را انكار كرد. ولی با بهبود فضای عاطفی خانواده می توان اثر مخرب آنها را به شدت كم كرد.
هنگامی كه والدین با یكدیگر مشاجره لفظی دارند، پس از حل مشكل باید به فرزندان خود توضیح دهند كه اكنون همه چیز مثل سابق است و پدر و مادرشان دیگر با هم مشكلی ندارند. به فرزندانتان بگویید كه شما هم گاهی با هم اختلاف نظر پیدا می كنید و عصبانی می شوید ولی الآن مسائلتان را حل كرده اید. بگویید متأسفید كه آنها صدای شما را هنگام مشاجره شنیده اند.
۷) زمانی را بدون حضور فرزندان و فقط با همسرتان بگذارنید
این والدین هستید كه فضای حاكم بر خانواده را می سازند. هنگامی كه به خاطر بدهی هایمان عصبانی هستیم، مشكلات محل كار نگرانمان كرده است یا از همسرمان دلگیریم، ناخواسته به فضای عاطفی خانواده لطمه می زنیم و فرزندانمان را ناراحت و نگران می كنیم. والدین نیز نیاز به زمانی دارند كه بدون حضور فرزندان درباره خود و مشكلاتشان صحبت كنند. با همسرتان به پیاده روی یا رستوران بروید. به این ترتیب، هم در حین گفت وگو درباره مشكلات به یكدیگر دلداری می دهید و هم عشقی را كه شما را برای نخستین بار در كنار یكدیگر قرار داد، دوباره تجربه می كنید.
غزاله مرعشی منبع: ریدرز دایجست :روزنامه ایران

sajadhoosein
21-01-2011, 12:21
نكته هايي‌براي تبديل روزهاي كسل‌كننده به شادترين لحظات زندگي


لبخند زدن ساده، سبب مي‌شود 43 ماهيچه در صورت شما منبسط و منقبض شوند. در نتيجه فعل و انفعالات مغز تغيير پيدا مي‌كند و روحيه شادماني و نشاط در شما ايجاد مي‌‌شود.
محبوبه نوراني
حتما تا به حال برايتان پيش آمده كه از صبح كه از خواب بيدار مي‌شويد، خيلي پكر و دلتنگ و بي‌حوصله باشيد. اين روزها واقعا روزهاي وحشتناكي هستند، همه چيز خسته‌كننده و كسل‌كننده است و انگار همه چيز عليه شما پيش مي‌رود. در چنين روزهايي احتمالا شما هم آن‌طور كه بايد، براي شادي و سرحالي خودتان تلاش نكرده‌ايد. مثلا كوچك‌ترين كار براي تقويت روحيه، لبخندزدن است. آيا شما در چنين حالاتي آن را امتحان كرده‌ايد يا اينكه اصولا معتقديد در اوج خستگي و كسلي، لبخند فايده ندارد و دردي را درمان نمي‌كند؟ براي مقابله با اين روزهاي كسالت‌آور، توصيه مي‌كنيم تا مدتي راه‌هاي پيشنهادي ما را امتحان كنيد. مطمئن باشيد ديگر روزهاي كسالت‌بار و خسته‌كننده را نخواهيد ديد.
لبخند بزنيد
در راه رسيدن به محل كار لبخند بزنيد و هركس را كه مي‌بينيد، بگوييد <صبح به خير.> بله، به تمام كساني كه از كنار شما رد مي‌شوند، لبخند بزنيد و سلام و صبح به خير بگوييد. به اين فكر نكنيد كه مردم به عقل شما شك مي‌كنند.
محققان دانشگاه ميشيگان معتقدند همين لبخند زدن ساده، سبب مي‌شود 43 ماهيچه در صورت شما منبسط و منقبض شوند. در نتيجه فعل و انفعالات مغز تغيير پيدا مي‌كند و روحيه شادماني و نشاط در شما ايجاد مي‌‌شود. حتي اگر لبخندتان در ابتدا مصنوعي باشد، به زودي طبيعي مي‌شود. علاوه بر اين، لبخند مسري است و شما مي‌توانيد با يك لبخند ساده، آن را به تمام دوستان و همكاران خود سرايت دهيد و نشاط و روحيه را به آنها هم هديه كنيد.
زير آفتاب بنشينيد
روزهاي آفتابي، سعي كنيد در آفتاب بنشينيد و استراحت كنيد. نمي‌دانيد نور خورشيد چقدر مفيد و مقوي و انرژي‌زاست. براي اين كه حوصله‌تان سر نرود، مي‌توانيد هنگام آفتاب گرفتن، روزنامه يا مجله بخوانيد. از نظرعلمي ثابت شده است حتي در روزهاي سرد زمستاني هم نشستن در آفتاب، بسيار مقوي و مفيد است. پروفسور دان اورن، روانشناس دانشگاه ييل، معتقد است: <حداقل روزي 30 دقيقه نشستن در آفتاب، آرامش‌ و روحيه بالايي به فرد مي‌دهد و افسردگي و بي‌حالي را رفع مي‌كند.> پروفسور اورن همچنين مي‌گويد: <قرارگرفتن در معرض نور خورشيد، باعث افزايش توليد انتقال‌دهنده‌هاي پيام عصبي (نوروترنسميترها) از جمله سروتونين در مغز مي‌شود كه افزايش اين هورمون، باعث بالارفتن سطح شادي و روحيه مي‌شود.> در زمستان، آفتاب ظهر، بهترين شادماني را براي شما به ارمغان مي‌آورد ولي در روزهاي گرم تابستان، آفتاب صبحگاهي، شما را به اوج شادابي و نشاط روحي مي‌برد.
عسل بخوريد
عسل بخوريد، تنها يا با چيزهاي ديگر مثل چاي. دكتر جوديت واريتمن، مدير مركز تحقيقات سلامت ميت )Mit( مي‌گويد: <كربوهيدرات‌ها سطح سروتونين مغز را افزايش مي‌دهند و باعث آرامش و خشنودي در فرد مي‌شوند.>
البته تمام كربوهيدرات‌ها اين خاصيت را ندارند، اگر نوعي ماده غذايي كه داراي كربوهيدرات است، چربي داشته باشد، چربي آن، خاصيت كربوهيدرات را خنثي مي‌كند. به‌طور مثال در بستني كه شير و شكر آن حاوي كربوهيدرات است، چربي شير، مانع جذب كربوهيدرات مي‌شود و تاثير مثبت آن از بين مي‌رود. همچنين اگر ماده غذايي حاوي كربوهيدرات، پروتئين نيز داشته باشد، اسيد آمينه موجود در پروتئين هم تقويت روحيه شما را به تاخير مي‌اندازد.‌پس براي اين كه سرور و شادماني در دلتان بار دهد، بهتر است از مواد غذايي داراي كربوهيدرات زياد و چربي و پروتئين كم استفاده كنيد. مواردي مانند قند، شكر، سيب‌زميني تنوري يا پخته يا حتي يك قاشق عسل مرغوب.
 يك ليوان پر، آب خنك
هر وقت احساس خستگي و كسلي كرديد، يك ليوان بزرگ آب خنك بنوشيد.
با توجه به اينكه 60 درصد بدن انسان از آب تشكيل شده است و حتي 85 درصد بافت مغز نيز آب است، عجيب نيست كه با كمبود آب در بدن، احساس سرگيجه، سردرد، بي‌حالي و يبوست به شخص دست دهد.
حداقل روزي 8 ليوان نوشيدني مصرف كنيد. البته همه نوشيدني‌ها خاصيت آب را ندارند. به‌طور مثال، كافئين مدر (ادرارآور) است و با مصرف آن، بدن آب بيشتري از دست مي‌دهد. بعضي آبميوه‌ها و نوشيدني‌ها هم كه داراي سديم هستند، ذخيره آب بدن را تا حد بسياري مصرف مي‌كنند. پس بهترين گزينه براي نوشيدني، همان آب يا آب معدني است.
 جوراب ضخيم بپوشيد
براي اين كه احساس آرامش دروني كنيد، جوراب‌هاي ضخيم بپوشيد و دست‌هايتان را دور يك فنجان چاي داغ، حلقه كنيد.
اگر تاكنون به ماساژ درماني رفته باشيد، حتما ديده‌ايد كه آنها دست‌ها و پاهاي شما را با جوراب و دستكش‌هاي گرم مي‌پوشانند. دكتر چارلز رايسيون، مدير كلينيك ايمني‌شناسي رفتاري دانشگاه اموري، معتقد است: <دست و پاي گرم، رابطه بسيار نزديكي با آرامش و نشاط دروني دارد.>
مطالعات و تحقيقاتي كه راجع به كاهش اضطراب در دانشگاه هاروارد انجام شده، نشان مي‌دهد افراد آرام و بانشاط، دست و پاي گرمي دارند.
خب، همين حالا جوراب‌هاي قديمي و ضخيم‌تان را كه ته كمد يا چمدان انداخته‌ايد و ديگر دوستشان نداريد، بيرون بياوريد و بپوشيد. اگر در آينه خود را نگاه كنيد، حتما لبخند زيبايي را روي لبانتان مي‌بينيد.
 كاكائوي داغ، نوشيدني شادي‌آور
براي رهايي از كسالت بعدازظهرها، يك ليوان كاكائوي داغ بنوشيد. دكتر آلن‌هايريش، معتقد است شكلات يك نوع ماده غذايي بسيار مقوي و انرژي‌زا است، زيرا سرشار است از موادي كه روي فعل و انفعالات مغز تا‡ثير مي‌گذارند و تقويت روحيه را سبب مي‌شوند. يكي از مواد موجود در كاكائو، كافئين است كه منبعي غني از انرژي به شمار مي‌آيد. ماده بعدي، اندورفين است كه درد را تسكين مي‌دهد. همچنين مواد و دانه‌هاي شبه مخدر موجود در كافئين هم خواص آرام‌بخشي دارند و احساس سرمستي را به ارمغان مي‌آورند. اما چنانچه خوردن موادي مانند كاكائو كه كالري بسيار بالايي دارد به هر دليلي برايتان مضر است يا دوستش نداريد، حتي نفس كشيدن در بخاري كه از كاكائوي داغ برمي‌خيزد نيز شما را مسرور و شادمان مي‌كند. دكتر هايريش مي‌گويد: <استنشاق بوي مطلوب، مانند بوي شكلات، هم در تقويت روحيه موِثر است و هم عطر شور و شوق و مسرت را در وجودتان مي‌پراكند.>
تلويزيون‌ها خاموش
هر وقت كه مي‌توانيد، آخر هفته، يا حتي روزي يك ساعت، تلويزيون را خاموش كنيد و به جاي آن، سرگرمي‌هاي ديگر را امتحان كنيد و با خانواده خوش بگذرانيد. خاموشي تلويزيون براي تمام افراد خانواده مفيد است. تحقيق و بررسي‌هاي تكميلي در اين باره نشان مي‌دهد بعد از تماشاي برخي تبليغات و پيام‌هاي بازرگاني از تلويزيون، بچه‌ها حالت افسردگي و عصبي پيدا مي‌كنند.
با خاموش كردن تلويزيون، شما وقت بيشتري داريد تا ارزش محبت و زندگي واقعي را درك كنيد و به ديگران نيز هديه دهيد.هرچند وقت يكبار، كنترل تلويزيون را جايي مخفي كنيد تا به همراه تمام افراد خانواده از زندگي لذت ببريد.
 به يوگا بپردازيد
روي پاهايتان بايستيد. شانه‌ها پايين، انگشتان دست را به هم بند كنيد و دست‌ها را رو به بالا بكشيد. كف دست‌هايتان رو به سقف باشد. پاها را محكم روي زمين فشار دهيد و در همين حالت 10 مرتبه آرام، نفس عميق بكشيد. يوگا نه تنها روح شما را تسكين مي‌بخشد، بلكه شادابي و طراوت را نيز به شما ارزاني مي‌كند.
 خاطرات شيرين را مرور كنيد
براي انرژي گرفتن و شارژ شدن، روي ميز كارتان يكي از عكس‌هاي زيبا و به يادماندني خانوادگي كه خاطرات خوشي را برايتان تداعي مي‌كند، بگذاريد. دكتر جودي وايسر، مدير مركز عكس درماني در ونكوور مي‌گويد: <خيره شدن به يك عكس، باعث مي‌شود هوشياري شخص به سمت آن موقعيت زيبا و جذاب حركت كند و احساس هيپنوتيزم به فرد دست دهد و احساس كند در آن فضا و زمان است.>
دكتر ديويد كراس، نويسنده كتاب عكس درماني و سلامت روحي هم معتقد است: <ديدن عكس‌هاي به يادماندني، ناراحتي و افسردگي را از ميان مي‌برد و روحيه و نشاط را جايگزين مي‌كند.> بنابراين تعدادي عكس خانوادگي كه شما را به ياد خاطرات زيبايي اندازد، را انتخاب كنيد و همراه داشته باشيد. يكي را روي ميز كارتان بگذاريد، يكي را در كيف دستي و بقيه را هر جاي ديگري كه فكر مي‌كنيد احتياج به تقويت روحيه و انرژي داريد.
 اخم‌ها باز!
هميشه خونگرم، مهربان و خوش خلق باشيد. دوستانه برخورد كردن حتي وقتي عصباني و ناراحت هستيد، لذت از زندگي و احساس خوشبختي را افزايش مي‌دهد. در اين خصوص مطالعه‌اي در دانشگاه فارست روي دانشجويان انجام شد و نتيجه اين بود كه هم دانشجويان درون‌گرا و گوشه‌گير و هم دانشجويان برون‌گرا و شاداب، بعد از اين كه با هم صميمي شدند و رفتارشان دوستانه و خونگرم شد، هر دو گروه احساس شادماني و مسرت كردند و هيچ‌كدام ديگر غمگين و ناراحت نبودند.‌

sajadhoosein
27-01-2011, 10:44
همیشه بگو:من‌ از همه‌ پولدارترم‌!






[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تجربه‌ نشان‌ داده‌ كه‌ خيلي‌ها معتقدند وقتي‌ صحبت‌ پول‌ و خوشبختي‌ است‌ هيچ‌ يك‌ از اين‌ تفكرات‌مثبت‌، كارهاي‌ شبانه‌ روزي‌ و نگرش‌هاي‌ صحيح‌ براي‌ بالا بردن‌ توان‌ پرداخت‌ قسطهاي‌ آخر ماه‌كوچكترين‌ كمكي‌ نمي‌كند. حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ انديشه‌هاي‌ هشيار و ناهشيار ما هميشه‌ با ميزان‌ درآمدما در حال‌ عمل‌ هستند. سعادت‌ و يا عدم‌ سعادت‌ ما، نتيجه‌ تفكر ماست‌. ذهن‌ انسان‌ و چگونگي‌باورهاي‌ او تعيين‌ كننده‌ كيفيت‌ زندگي‌ اوست‌ و ذهن‌ ما بسته‌ به‌ شيوه‌اي‌ كه‌ براي‌ تربيتش‌ اتخاذ مي‌كنيم‌ مارا ثروتمند يا فقير نگه‌ مي‌دارد.
فقر نتيجه‌ تفكر فقيرانه‌ است‌ اگر ثروت‌ مي‌خواهيد نوع‌ تفكر خود را عوض‌ كنيد. تصور كنيد يكي‌ ازدوستانتان‌ هميشه‌ مقروض‌ است‌ و معتقد است‌ كه‌ تا ابد براي‌ پرداخت‌ بدهي‌هاي‌ خود در تنگنا خواهدبود. او احتمالا فقط داوطلب‌ انجام‌ كارهايي‌ است‌ كه‌ حقوق‌ و مزاياي‌ بسيار كمي‌ دارند زيرا او اين‌ جايگاه‌را براي‌ خودش‌ پذيرفته‌ است‌. به‌ احتمال‌ زياد او فقط با كساني‌ مي‌تواند ارتباط نزديك‌ داشته‌ باشد كه‌ هم‌طبقه‌ خودش‌ باشند زيرا تنها در مصاحبت‌ با اين‌ نوع‌ آدم‌ها احساس‌ راحتي‌ مي‌كند. او به‌ خودش‌ تلقين‌كرده‌ است‌ كه‌ زندگي‌ دشوار و طاقت‌ فرساست‌ و با دوستاني‌ كه‌ انتخاب‌ كرده‌ ديگر كوچكترين‌ انگيزه‌اي‌براي‌ تغيير اين‌ عقيده‌ ندارد. در زندگي‌ چيزي‌ را به‌ دست‌ مي‌آوريم‌ كه‌ انتظارش‌ را داريم‌ و بنابراين‌ فردي‌كه‌ انتظار تنگدستي‌ دارد همان‌ نصيبش‌ مي‌شود زيرا در مغز خود برنامه‌اي‌ دارد كه‌ به‌ او مي‌گويد: «هي‌، توهيچ‌ وقت‌ پولدار نمي‌شوي‌». احتمالا خود او به‌ اين‌ نكته‌ پي‌ برده‌ است‌ كه‌ هر وقت‌ پول‌ غيرمنتظره‌اي‌ به‌دستش‌ مي‌رسد بلافاصله‌ بيرون‌ مي‌رود و خرجش‌ مي‌كند چون‌ فكر مي‌كند كه‌ حالت‌ عجيبي‌ دارد و بهتراست‌ به‌ وضعيت‌ عادي‌ يعني‌ بي‌پولي‌ برگردد. او ممكن‌ است‌ با خودش‌ فكر كند: من‌ هيچوقت‌ پولدارنخواهم‌ شد زيرا تحصيلات‌ خوبي‌ نداشته‌ام‌. اگر تحصيلات‌ عالي‌ شرط ثروتمند شدن‌ است‌ بايد تمام‌اساتيد دانشگاه‌ ميليونر باشند.
و اما بسياري‌ از تحصيلكرده‌ها هم‌ هستند كه‌ هميشه‌ جيبشان‌ خالي‌ است‌ و بالعكس‌ مردم‌ كم‌ سوادي‌كه‌ ثروتهاي‌ افسانه‌اي‌ داشته‌اند. شايد او فكر كند كه‌ براي‌ ثروتمند شدن‌ شغل‌ مناسبي‌ انتخاب‌ نكرده‌است‌ خوب‌ خيلي‌ها براي‌ شروع‌ يك‌ شغل‌ مكمل‌ هم‌ پيدا مي‌كنند و يا كار خود را عوض‌ مي‌كنند. ممكن‌است‌ دوست‌ شما فكر كند كه‌ زمان‌ كليد حل‌ اين‌ شكل‌ باشد. او فكر مي‌كند كه‌ وقت‌ كافي‌ براي‌ ثروتمندشدن‌ ندارد در اين‌ صورت‌ بايد گفت‌ كه‌ همه‌ ما همين‌ زمان‌ را در اختيار داريم‌ بيست‌ و چهار ساعت‌ درشبانه‌ روز! نه‌ بيشتر و نه‌ كمتر. اما واقعا بايد چكار كنيم‌؟
در قدم‌ اول‌ بايد بدانيد كه‌:
1 - براي‌ كسب‌ ثروت‌ نياز به‌ تصميم‌گيري‌ وجود دارد بايد خود را متعهد به‌ انجام‌ تلاشهاي‌ لازم‌ دراين‌ زمينه‌ كنيد. گرچه‌ تلاش‌ از اهميت‌ فوق‌ العاده‌اي‌ برخوردار است‌ اما اين‌ تلاش‌ بايد با ديدگاه‌ مناسب‌و صحيح‌ همراه‌ باشد.
2 - اول‌ پس‌ انداز كنيد، بعد خرج‌ كنيد. فقرا برعكس‌ عمل‌ مي‌كنند آنها اول‌ خرج‌ مي‌كنند و بعد نقشه‌پس‌ اندازه‌هاي‌ آينده‌ را مي‌كشند. براي‌ رسيدن‌ به‌ ثروت‌ بايد برنامه‌اي‌ داشت‌ و آن‌ را اجرا كرد.
3 - به‌ بررسي‌ زندگي‌ افراد ثروتمند بپردازيد. مدتي‌ از وقت‌ خود را با ثروتمندان‌ بگذرانيد و ببينيد كه‌چه‌ فرقهايي‌ با شما دارند و نكات‌ جالب‌ و مثبت‌ آنها را جذب‌ كنيد و واقع‌ بين‌ باشيد.
4 - از ديگران‌ كمك‌ بخواهيد. وقتي‌ مردم‌ ببينند كه‌ شما براي‌ كمك‌ به‌ خود مصمم‌ هستيد آنها نيزبراي‌ كمك‌ به‌ شما بسيار مستعد مي‌شوند. بايد بدانيم‌ كه‌ چگونه‌ از ديگران‌ كمك‌ بگيريم‌.
5 - مرتبا براي‌ خود خاطرنشان‌ كنيد كه‌ شايسته‌ ثروت‌ و قدرت‌ هستيد.
6 - گاهي‌ اوقات‌ براي‌ خود پول‌ خرج‌ كنيد. بخشي‌ از روند رسيدن‌ به‌ استقلال‌ مالي‌ فهميدن‌ اين‌ نكته‌است‌ كه‌ شما استطاعت‌ پول‌ خرج‌ كردن‌ براي‌ خودتان‌ را داريد و از پولي‌ كه‌ داريد لذت‌ مي‌بريد و اين‌انگيزه‌اي‌ بيشتر براي‌ پولسازي‌ خواهد بود.
7 - نقشه‌ بريزيد و هدفهاي‌ خود را مشخص‌ كنيد.
8 - به‌ سه‌ دليل‌ زير هميشه‌ مقداري‌ پول‌ همراه‌ خود داشته‌ باشيد:
الف‌ - احساس‌ ثروت‌ بيشتر مي‌كنيد.
ب‌ - به‌ پول‌ داشتن‌ عادت‌ مي‌كنيد.
ج‌ - اعتماد به‌ نفس‌ بيشتر پيدا مي‌كنيد. همچنين‌ به‌ اين‌ ترتيب‌ ترس‌ خرج‌ كردن‌ پول‌ را از دست‌مي‌دهيد.
بعضي‌ها مي‌گويند: من‌ نمي‌توانم‌ پول‌ با خودم‌ حمل‌ كنم‌ زيرا بلافاصله‌ خرجش‌ مي‌كنم‌. خوب‌ اگروقتي‌ پول‌ در جيب‌ شماست‌ و به‌ خود اطمينان‌ نداريد چطور مي‌توانيد انتظار ثروتمند شدن‌ را داشته‌باشيد؟
9 - به‌ هر مبارزه‌اي‌ با شور و شوق‌ و تعهد يورش‌ ببريد.
ثروتمندان‌ مي‌دانند كه‌ پولسازي‌ واقعي‌ تنها وقتي‌ شروع‌ مي‌شود كه‌ كار كردن‌ به‌ خاطر پول‌ كنارگذاشته‌ شود.
10 - فقر يك‌ بيماري‌ رواني‌ است‌ كه‌ مانند بسياري‌ از بيماري‌هاي‌ ديگر براي‌ كساني‌ كه‌ معتقد به‌درمان‌ پذيري‌ آن‌ هستند قابل‌ علاج‌ است‌ و مانند هر بيماري‌ ديگر براي‌ درمان‌ آن‌ نياز به‌ تلاش‌، ابتكار وشهامت‌ وجود دارد.
خيلي‌ جالب‌ است‌ اگر بدانيد كه‌ تقريبا تمام‌ آدم‌هاي‌ شاد و ثروتمند زماني‌ در زندگي‌ خود اين‌ بيماري‌را شكست‌ داده‌اند، پس‌ شما هم‌ مي‌توانيد.

sajadhoosein
27-01-2011, 10:51
چگونه شغل خود را دوست داشته باشیم

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

یک ترانه قدیمی هست که میگوید "اگر نمیتوانی با کسی که عاشقش هستی باشی، عاشق کسی باش که با او هستی". این جمله به خصوص در این دوران بحران اقتصادی، در مورد شغل شما هم میتواند صدق کند. البته این حرف به معنی تحمل کردن شغل و گذراندن روزهای خسته کننده و پر تنش نیست، بلکه به این معنا است که شما باید کمی بیشتر کار کنید تا شغل فعلی تان برایتان جالبتر شود. رسیدگی و رفع مشکلات کار فعلی تان اصولا ساده تر و همراه با ریسک کمتری است تا اینکه بخواهید دنبال کار جدید باشید و مدتی وقت برای جا افتادن در آن صرف کنید و به محض اینکه چند تغییر بنیادی در رابطه با شغل خود انجام دهید، متوجه میشوید که در حال حاضر، همانجایی هستید که میخواستید. در اینجا ۸ راه حل برای بهتر کردن وضعیت وجود به شما پیشنهاد میکنیم :
▪ به جای اینکه بر آنچه انجام میدهید متمرکز شوید، به چگونه انجام دادن کار بیاندیشید.
بسیاری از ما تصور میکنیم که رضایت کامل کاری زمانی رخ میدهد که کاری ایده آل داشته باشیم اما این فرضیه چند اشکال دارد. اول از همه، برای انجام دادن کاری که دوست دارید لازم است شخصی باشید که در این کار بخصوص موفق خواهد بود. دوست داشتن یک شغل دلیل بر مناسب بودن برای آن نیست. حالا صفاتی را که در شما موجودند و در پیشبرد شغل رویاییتان مفید خواهند بود نام ببرید. ممکن است شما بسیار لایق و مشوق خوبی برای دیگران باشید. خوب، چرا از این صفات در پیشبرد شغل فعلی خود استفاده نکنید؟ این صفات و قابلیتها کمک میکنند تا در شغل فعلی خود همانقدر موفق شوید که میخواهید در شغل رویایی خود موفق باشید.
▪ یک راهنمای خوب پیدا کنید.
در صورتی که تنها کار نمیکنید، این احتمال وجود دارد که در محل کارتان شخصی وجود داشته باشد که مورد احترام شماست و شما میتوانید چیزهای زیادی از او بیاموزید. این حالت حتا علی رغم تفاوتهای کارتان با یکدیگر میتواند صادق باشد. ممکن است شما کسی را در خارج از بخش خودتان پیدا کنید و بدانید که یافتن یک حامی یا راهنما به نفع شما است. یک حامی خوب کاری بیش از تقویت روحیه شما انجام خواهد داد. او کسی است که به شما کمک میکند تا به اهداف و شیوه رسیدنتان به آنها نگاهی نقادانه داشته باشید. فکر نکنید که این راهنما لزوما" باید شغل مورد علاقه شما را داشته باشد. بلکه این چگونگی کار انجام دادن اوست که اهمیت دارد. پس مطمئن شوید راهنمایی را انتخاب میکنید که در کارش موفق است و آنرا با رضایت انجام میدهد.
▪ استعدادهای خود را در مسیر اهداف شرکت به کار ببرید.
بسیاری از ما خود را در شرایطی می یابیم که در آن از تواناییهای ما استفاده نمیشود. اگر در چنین موقعیتی هستید، سعی کنید راهی را برای ارتباط دادن استعدادهای خود و نیازهای شرکت پیدا کنید. اولین قدم شناختن این تواناییها است. سپس باید کمی تحقیق کنید و ببینید شرکت شما در حال حاضر یا در آینده نزدیک به چه چیزی نیاز دارد و شما چگونه میتوانید در کسب آن موثر باشید؟ سپس میتوانید قابلیتها و پیشنهادات خود را با حوصله به شخص ذی نفع توضیح دهید. طبیعتا به دست آوردن یک نقش جدید که در انجام آن مهارت دارید و در راستای اهداف شرکت هم هست، یک پیوند کامل حرفه ای خواهد بود.
▪ لااقل به یک نقطه ضعف خود پی ببرید و در رفع آن بکوشید.
در صورتی که قبول کنید کارمند نمونه نیستید (چه کسی هست؟) انجام عملیات بهینه سازی کاری با آرامش بیشتری پیش میرود. همیشه تقصیر را به گردن دیگران انداختن ساده است. برای پایان دادن به این روش، به دنبال مورد خاصی باشید که تصحیح آن موجب میشود کارتان را بهتر انجام دهید، رابطه خود را با مدیران و همکاران بهتر کنید یا اینکه فقط اوضاع را برای خودتان قابل تحمل کنید. مثلا اگر در یک جلسه چند دقیقه تاخیر داشته اید سعی کنید بعد از این همواره چند دقیقه زودتر برسید. اگر رابطه پر تنشی با رئیس خود دارید، به سهم خود در این مشکل بیاندیشید، آیا شما به اندازه کافی به خواسته های او توجه کرده اید؟ آیا او را در جریان پیشرفت پروژه خود قرار داده اید؟ یک نقطه ضعف لزوما به این معنا نیست که شما کار اشتباهی انجام داده باشید، بلکه ممکن است فقط کمبود تجربه یا اعتماد به نفس در کار باشد. مشکل هرچه باشد، سعی در بهبود آن به شما کمک میکند تا از مقام خود به مقامی بالاتر برسید.
▪ از خودتان قدردانی کنید.
همانطور که گاهی از قابلیتهای شما در مسیر صحیح استفاده نمیشود، زمانی هم هست که شما موفق شده اید تواناییهای خود را در مسیر صحیح به کار ببرید، اما آنقدر که انتظار دارید به کوشش شما توجه نمیشود. درواقع، ا عدم قدر شناسی کارفرما، دلیل اصلی عدم رضایت شغلی در بسیاری موارد است. اما در بسیاری از موارد شما تا زمانی که توانایی خود را به معرض توجه کارفرما یا مدیر خود نگذاشته اید، به این قدر دانی دست نخواهید یافت. این کار مهارت زیادی میخواهد اما آموختن آن به نفع شما است. کسانی که در کار خود موفق هستند تمام روز منتظر نمی نشینند تا کسی به دستاوردهای آنها توجه کند و آفرین بگوید، بلکه خودشان موفقیت خود را اعلام میکنند.
▪ از آموزشهای رایگان ضمن خدمت بهره مند شوید.
بسیاری از شرکتها برای پیشبرد مهارتهای شغلی کارکنان خود مانند استفاده از کامپیوتر یا موارد دیگر تکنیکی یا مدیریتی، کلاسهای گروهی رایگان تشکیل میدهد. حتا اگر به موضوع کلاس ارائه شده برای شغل فعلی خود احتیاج ندارید، به نفع شماست که مهارتهای خود را برای دست یابی به موقعیتهای دیگر افزایش دهید. اگر شرکت شما چنین امکانی را ارائه نمیکند برای آن تقاضا بدهید. باور نمیکنید که گاهی مدیران تا چه حد در انجام این کار مشتاق و موافق هستند.
▪ بخواهید و به دست آورید.
بیان کردن خواسته هایتان، ساده ترین و موثرترین راه برای رسیدن به چیزی است که میخواهید. در بسیاری موارد، مسئله این نیست که مدیریت نمیخواهد چیزی که به آن نیاز دارید برایتان فراهم نکند. مسئله این است که آنها فراموش میکنند. چرا که شما تنها مشغله فکری آنها نیستید، باید پیش قدم شوید و خواسته های خود را عنوان کنید و در عین حال به مدیر خود نیز کمک خواهید کرد.
▪ برای خود پروژه های مربوط به کار به وجود آورید.
برای کسانی که احساس دل زدگی یا سرخوردگی میکنند، انجام یک کار تازه یا برنامه مفرح در محیط کار میتواند روحیه بهتری به شما بدهد. بهترین کار این است که قبل از انجام هرکار بزرگی مانند راه اندازی شرکت خودتان، به کارهای کوچک مانند مرتب کردن و تغییر دادن مدل اتاق یا میز کار خود بپردازید. این روش فقط یک نوع مشغولیت موقت برای فرار از فشار کار نیست. شما در حال به دست آوردن مهارتهای پر ارزشی هستید که با انجام کارهای ابتکاری کوچک و بزرگ به دست می آید و شما را سرشار از اعتماد به نفس خواهد کرد. کار کردن بر روی موضوعی که به آن علاقه دارید تمرکز شما را از موضوع بی علاقگی به شغلتان معطوف به انجام هرچه بیشتر ابتکارات سرگرم کننده برای پیشبرد کار خواهد شد.
اگر با به کار بردن این پیشنهادات همچنان صبح شنبه را با غصه آغاز میکنید، وقت آن است که به دنبال کار جدیدی باشید. اما این بار خوشحال خواهید بود که تمام کوشش خود را برای کنار آمدن با موقعیت به کار برده اید و در این میان به قابلیتها و استعدادهای خود بیشتر پی برده اید. این بار با آمادگی بیشتر به سوی کار تازه خواهید رفت.

sajadhoosein
27-01-2011, 11:05
استرس جزء زندگی است
رخدادهای زيادى در زندگى روى مى‌دهد، پس احساس شكست و ياس امری اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. چيزهايى هستند كه شما نمى‌توانيد كنترل كنيد و نااميدكننده‌ترين بخش قضیه هم همین است.
ممكن است والدين شما دائم در حال مشاجره باشند و يا زندگى اجتماعى شما نابسامان و آشفته باشد. همچنين ممكن است زمانى كه خود را تحت فشار قرار مى‌دهيد- مانند فشار جهت گرفتن نمرات خوب يا ارتقا در كار _ احساس بدى پيدا كنيد.
يك واكنش عمومى به استرس انتقاد از خويش است. حتى ممكن است آنقدر احساس ناراحتى بكنيد كه هيچ چيز دلخوش‌كننده‌اى در زندگى نيابيد و زندگى كاملاً بى رحم و خشن به نظر بيايد.
زمانى كه در چنین وضعی قرار گرفته‌اید، ممکن است به سادگی فکر كنيد كه قادر به تغيير چيزى نيستيد. اما چنين نيست و هنوز مى‌توانيد خيلى چيز‌ها را عوض دهيد.
نشانه هاى وجود استرس:
• احساس افسردگى، بدخلقى، گناه، خستگى.
• سردرد، دل درد، اختلال خواب.
• خنديدن و گريه كردن بى دليل.
• سرزنش كردن ديگران به خاطر چيزهاى ناخوشايندى كه برايتان اتفاق مى‌افتد.
• فقط جنبه منفى چيز ها را ديدن.
• احساس اينكه چيز هايى كه قبلاً براى شما جالب و سرگرم كننده بوده‌اند، ديگر جذابيت خود را از دست داده‌اند و بيشتر بارى هستند كه بر شما تحميل مى‌شوند.
• انزجار از آدم ها يا مسئوليت هايتان.
شیوه‌های مفید در مبارزه با استرس:
• خوردن غذای متعادل به صورت منظم.
• كم كردن مصرف چای و قهوه و نوشیدنی‌های كافئین‌دار.
• خواب كافى.
• تمرينات منظم ورزشى. [مدیتیشن برای رهایی از استرس]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

چگونه مى توانيم با استرس كنار بياييم؟
گرچه شما هميشه نمى‌توانيد چيزهاى تنش‌زا را كنترل كنيد، اما مى توانيد واكنش خود را در برابر آنها تحت كنترل درآوريد. احساس شما درباره چيزها نتيجه طرز تفكر شما درباره آنهاست.
اگر بتوانيد شيوه تفكر خود را تغيير دهيد، خواهيد توانست احساس خويش را نيز تغيير دهيد.
براى كنار آمدن با استرس، اين موارد را مد نظر قرار دهيد:
۱ _ فهرستى از چيزهاى تنش زا را تهيه كنيد.
دوستان، خانواده، مدرسه و ساير فعاليت‌ها را در نظر بگيريد. بپذيريد كه نمى‌توانيد هر چيزى را كه در فهرست‌تان آورده‌ايد كنترل كنيد.
۲ _ مواردى را كه مى توانيد تحت كنترل در آوريد.
براى مثال، اگر زيادى كار مى‌كنيد و فرصتى براى مطالعه نداريد با رئيس‌تان درباره كاهش ساعات كار صحبت كنيد.
۳ _ به خودتان استراحت بدهيد.
به خاطر داشته باشيد كه هميشه نمى‌توانيد همه را از خودتان راضى نگاه داريد و خطا كردن امرى جايز است.
۴ _ خودتان را به انجام چيزهايى كه نمى‌توانيد يا نمى‌خواهيد انجام دهيد، مجبور نكنيد.
اگر سرتان زيادى شلوغ است، در مورد کمک به خواهرتان برای چیدن اسباب‌های خانه‌اش قول ندهيد. اگر خسته هستيد و حال بيرون رفتن نداريد به دوست‌تان بگوييد كه براى شب ديگرى قرار خواهيد گذاشت.
۵ _ كسى را براى صحبت كردن پيدا كنيد.
صحبت با دوستان و خانواده كمك‌كننده خواهد بود، چرا كه امكان بيان احساسات‌تان را به شما مى‌دهد. اما ممكن است مشكلات خانوادگى يا اجتماعى شما دشوارتر از آن باشند كه بتوان در موردشان بحث كرد.
اگر احساس مى كنيد كه نمى توانيد با خانواده و يا دوستان راحت درباره مشكلتان صحبت كنيد.با يك نفر خارج از اين مجموعه صحبت كنيد.این فرد مىتواند روحانى، مشاور مدرسه يا پزشك خانواده باشد.
راه‌های نادرست مقابله با استرس:
راه هاى سالم و ناسالم در كنار آمدن با استرس وجود دارند.
فرار از مشكلات با مصرف مواد مخدر بسيار خطرناك است. این راه‌ها مى توانند بسيار وسوسه‌انگيز باشند و بوسیله دوستانتان به شما تعارف شوند.
ممكن است داروهای روانگردان غیر مجاز پاسخ‌هاى آسانى به نظر برسند، اما چنين نيست. مصرف این مواد مشكلات جديدى را به مشكل شما اضافه مى‌كند، مانند اعتياد يا مشكلات خانوادگى و به مخاطره افتادن سلامتى.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وقتی تحمل‌تان تمام می‌شود:
اين يك علامت خطر است. استرس ممكن است بزرگتر از آن باشد كه بتوانید از پس آن برآببد. در اين صورت ممكن است شما به فکر انجام کارهای وحشتناكى مثل صدمه زدن به خودتان يا خودكشى بیفتید.
زمانى كه احساس ياس مى‌كنيد و تسليم می‌شويد، بدان معناست كه كارها هرگز بهتر نخواهد شد.
بلافاصله با يك نفر صحبت كنيد. صحبت كردن درباره احساسات‌تان اولين قدم در اين راه است كه بياموزيد چگونه با وضعیت‌تان کنار بیایید تا احساس بهترى پیدا کنید.

sajadhoosein
27-01-2011, 11:18
مواد غذایی ضد استرس


تحقیقات ثابت کرده است که فشار عصبی نه تنها باعث تغییرات خلقی می شود بلکه باعث افزایش احتمال ابتلا به بیماری ها، از سرماخوردگی ساده تا بیماری های قلبی عروقی می شود. راه های زیادی برای مقابله با استرس و فشار عصبی وجود دارد، یکی از این راه ها استفاده از مواد غذایی است که در کنترل استرس نقش مهمی به عهده دارند.
غذاها می توانند از راه های مختلفی بر میزان استرس تاثیر بگذارند. مثلا بعضی غذاها باعث افزایش سطح سروتونین(ماده شیمیایی که در مغز باعث ایجاد آرامش می شود) در خون می شوند. بعضی غذاهای دیگر باعث کاهش سطح هورمون های کورتیزول و آدرنالین(هورمون هایی که در بدن باعث ایجاد استرس می شوند) می شوند. همچنین بعضی غذا ها نیز با تقویت سیستم ایمنی و کاهش فشار خون، بدن را ازعوارض استرس در امان نگه می دارند. آیا شما غذاهای ضد استرس را می شناسید؟
کربوهیدرات ها. تمام کربوهیدرات ها در مغز باعث افزایش ترشح ماده شیمیایی سروتونین(Serotonin) می شوند. برای این که میزان سروتونین در خون بالا بماند بهتر است از مواد غذایی دارای کربوهیدرات های کمپلکس که به کندی هضم می شوند استفاده کنید. بعضی از این مواد غذایی شامل حبوبات، نان، پاستا و جو دوسر می باشند.
مرکبات. ویتامین C موجود در مرکبات می تواند سطح هورمون ایجاد کننده استرس را پایین آورده و همچنین باعث تقویت سیستم ایمنی بدن شود.
اسفناج. دارای مقادیر قابل توجهی منیزیوم است که در تعدیل کردن سطح کورتیزول(Cortisol) خون بسیار موثر است. سطوح پایین منیزیوم در خون باعث افزایش سردرد و خستگی ناشی از استرس می شود.
روغن ماهی. اسید چرب امگا-۳ موجود در روغن ماهی باعث جلوگیری از افزایش زیاد هورمون های ایجاد کننده استرس و همچنین محافظت در برابر بیماری های قلبی عروقی می شود.
چای. تحقیقات ثابت کرده است که افرادی که روزانه چای می نوشند نسبت به افرادی که چای نمی نوشند، به مراتب احساس آرامش بیشتری دارند و سطح هورمون کورتیزول آن ها در شرایط استرس زا پایین تر است. در مقابل قهوه بر عکس عمل می کند و باعث افزایش سطح هورمون کورتیزول در خون می شود.
پسته. هورمون آدرنالین(Adrenaline) در شرایط استرس زا، باعث افزایش فشار خون و ضربان قلب می شود. خوردن روزانه مقداری پسته باعث کنترل میزان ترشح این هورمون می شود.
آووکادو. یکی از بهترین راه ها برای کاهش فشار خون، گرفتن مقادیر کافی پتاسیم از مواد غذایی است. میوه آووکادو سرشار از پتاسیم است.
بادام. سرشار از ویتامین های مورد نیاز بدن است. ویتامین E موجود در بادام باعث تقویت سیستم ایمنی و ویتامین B موجود در آن باعث تقویت بدن در مقابله با شرایط استرس زا می شود.
سبزیجات خام. جویدن سبزیجات شکننده و ترد مانند هویج و کرفس از طریق مکانیکی باعث کاهش عادت به هم فشردن دندان ها در نتیجه استرس می شوند.
شیر. کلسیم موجود در شیر باعث کاهش اسپاسم عضلانی و ایجاد حالت آرامش در بدن می شود.