مشاهده نسخه کامل
: استرس و نگرانی داغونم کرده چه کنم؟
davood.2008
07-07-2010, 11:48
سلام دوستان گل
نمی دونستم این مشکلم رو اینجا مطرح کنم یا نه
اما دیدم هیچ جایی بچه هاش بهتر اینجا با هم رفیق نیستن گفتم کمی درد و دل کنم :
مدتیه بد جور دچار اضطراب شدم همش می ترسم نه از کسی یا از چیزی بلکه از اینده !!!
کن الان فارغ التحصیل مقطع کادانی علوم ازمایشگاهی هستم قراره 3 هفته دیگه کنکور کاردانی به کارشناسی بدم براش زیاد زحم کشیدم
اما...
همش تو دلهره هستم همش می ترسم اطلاعات از ذهنم پاک بشه
همش می ترسم نتونم امتحان مرو خوب بدم
متاسفانه به خاطر بیماریم چون قرص اعصاب با دوز بالا مصرف می کنم این مشکل من هم حاد تر شده . اصلا اطلاعاتم رو بیاد نمی یارم . اگه درسی رو 3 روزه پیش خوندم هیچ تو ذهنم بر نمی گرده همین باعث شد چند دقیقه پیش از عصبانیت یکی از کتاب هام رو تیکه تیکه کردم اما الان مثل ... پشیمونم
دکترم گفته امسال نشد ساله دیگه مادرم هم اینو میگه اما نمیدونم چه کار کنم
می ترسم خیلی ضرر کنم می ترسم ساله دیگه ای در کار نباشه چون مشمول خدمت میشم البته با بیماریم می تونم معافیت از رزم بگیرم ولی...
همش فکرم مشغول این چیز هاست همین فکر ها باعث میشه نه خوابم درست باشه نه بیداریم
مثلا می خوام یه درس بخونم ( مثلا هماتولوژی 600 ص) تا کتاب رو باز انگار همش برام جدیده انگار من اصلا این کتاب رو 2 ماه پیش نگاه نکردم
دیگه می خواستم گریه کنم
ادبیات و دینی هم بماند
داغونم نمیدونم این 3 هفته رو چه طور بگذرونم همش دلهره ترس اضطراب
چه کار کنم!!!
:19::19::19::41::19::19::19:
ghahremanimehdi
07-07-2010, 11:57
چندسالته عزیزم ؟
davood.2008
07-07-2010, 12:07
چندسالته عزیزم ؟
22 سال:41:
ghahremanimehdi
07-07-2010, 12:15
بیخیال استرس.
توکلت به خدا باشه.
هر وقت احساس نگرانی یا اضطراب کردی ، بیاد بیار که خدایی هست که هوات رو داره ، تو تلاشت رو کردی نتیجه رو به خدا واگذار کن.
خدایا، آنم ده که آن به...
davood.2008
07-07-2010, 12:29
بیخیال استرس.
توکلت به خدا باشه.
هر وقت احساس نگرانی یا اضطراب کردی ، بیاد بیار که خدایی هست که هوات رو داره ، تو تلاشت رو کردی نتیجه رو به خدا واگذار کن.
خدایا، آنم ده که آن به...
می دونم عزیز اگه خدا نخواد من 100 سال هم زحمت بکشم به جایی نمي رسم اما مشکل من این دلهرس این اضطرابه اینه که مطالب رو فراموش کردم.
دور شدن از این فکر ها برام خیلی سخته خیلی داغونم...
ghahremanimehdi
07-07-2010, 12:36
می دونم عزیز اگه خدا نخواد من 100 سال هم زحمت بکشم به جایی نمي رسم اما مشکل من این دلهرس این اضطرابه اینه که مطالب رو فراموش کردم.
دور شدن از این فکر ها برام خیلی سخته خیلی داغونم...
بهتره به یه دکتر هم مراجعه کنی.
اگر احساس میکنی استرس بیش از حد داری یه آزمایش تیروئید هم بد نیست بدی.
در ضمن خیلی مراقبت تغذیه ات باش.
به اندازه کافی استراحت کن (8 ساعت خواب)
و ورزش و نرمش یادت نره.
توصیه ی دیگری به ذهنم نمیرسه.:10:
Old_Chater
07-07-2010, 12:56
متاسفانه به خاطر بیماریم چون قرص اعصاب با دوز بالا مصرف می کنم
چه داروي مصرف ميكنين؟
davood.2008
07-07-2010, 15:37
چه داروي مصرف ميكنين؟
راستش دوست ندارم وارد جرییات بیماریم بشم اما می تونی تصور کنی روزی 8 تا کدیین این دارو باعث میشه فعالیت مغز بیاد پایین برای همین بد جور دچار دل شوره هستم
بهتره به یه دکتر هم مراجعه کنی.
اگه منظورت دکنره مغر واعصابه رفتم ولی اگر منظورت دکتره روانشناسه بهش اعتقاد ندارم چون همین حرف های دوستان رو می زنه فقط فرقش اینه که اون برای جیبش می گه ولی بچه های فروم برای کمک
اگر احساس میکنی استرس بیش از حد داری یه آزمایش تیروئید هم بد نیست بدی.
دادم همه چی نرمال بود
قله بلند
07-07-2010, 17:05
سلام
دوست خوب، چه رشته قشنگی درس خوندی. امیدوارم از درس خوندن توی رشته ات لذت ببری. این رو واقعاً می گم. رشته هایی که مربوط به پزشکی می شه رو خیلی دوست دارم.
شما توی این چند هفته اخیر دچار فراموشی درس های خونه شده می شید یا نه؟ اگر اینجوری باشه به خاطر اضطراب و دلهره است. اصولاً هر آزمونی دلهره داره، حتی برای اونهایی که خیلی خوب خونده باشن. دلهره و اضطراب از این حالت ها داره. اگر همین چند هفته اخیر دچار دلهره شدید و مطالب رو فراموش می کنید، باید و باید سعی کنید دلهره رو بیرون بریزید چون شما می خواهید قبول بشید و می خواهید موفق بشید.
اجازه بدید یه خاطره براتون بگم شاید مفید براتون باشه.
دوستم یه بار اینقدر برای امتحان دچار دلهره شده بود که کارش به گریه کردن رسید و کلی ناامید شد. بهش گفتم که نمی شه و نمی تونم نداریم. اگر می خواهی درس رو پاس بشی و به ترم بالاتر بری باید تلاش کنی تا قبول بشی. خودش می گفت که حرفت خیلی روم تاثیر گذاشت. بعد از امتحان هم خوشحال بود.
شما هم باید این اضطراب ها و دلهره ها رو بیرون بریزید و فقط و فقط به موفقیتتون فکر کنید و به هدفی که براش تلاش می کنید. رشته قشنگی می خونید. رشته ای که هم برای خودتون مفیده و هم برای هموطنانتون.
امیدوارم امتحانتون رو خوب بدید و بیایید و بگویید:"دوستان، امتحانم رو خوب دادم" ولی این رو هم بدونید که اگر امسال نشد، غصه نخورید، همه کسانیکه توی دانشگاه درس خوندن لزوماً همون سال اول قبول نشدند.
یه جمله ای رو همیشه پدر و مادرم می گفتند و من هیچ وقت گوش ندادم، همین جمله رو یکی از اساتیدم به من گفت و گوش ندادم و الان می فهمم که چقدر این جمله درسته و حالا که مریضم و نمی تونم از علمم استفاده کنم می فهمم که چقدر این جمله درست بوده:
"اگه پروفسور باشی ولی مریض باشی چه فایده داره. وقتی نتونی از علمت استفاده کنی چه فایده داره. وقتی می تونی به اهدافت برسی که سلامت باشی. با تن بیمار و مریض که نمی تونی از علمت استفاده کنی."
و من با مریضی و بیماری، به تنم فشار آوردم و به جای اینکه خوب شده باشم، بیماریم ادامه داره و الان هم نمی تونم از علمم استفاده کنم و ازش لذت ببرم.
شما زحمتت رو بکش، درس هات رو بخون، اضطراب نداشته باش و امتحان هم بده. من امیدوارم که همین امسال پاسخ زحماتت رو ببینی ولی اگر نشد، غصه نخور. انشاء الله سال بعد با سلامتی سر جلسه امتحان خواهی نشت.
با امید موفقیت روزافزون و همیشگی برای شما و برای همه بچه های پی سی ورلد
davood.2008
07-07-2010, 18:05
قله بلند جان
از حرف های قشنگت ممنون حالم کمی بهتر شد
من بیشتر اضطرابم به خاطر بیماریم هست در واقع باید بین درمان و درس خوندن یکی رو انتخاب کنم همین حرف های شما رو دکتر و مادرم هر روز می گن امسال نشد ساله بعد خدا بزرگه ولی می ترسم ...
شاید دارم به خودم تقین می کنم هر کاری می کنم نمی تونم ازش جدا بشم شاید قسمته من اینه شاید...
:41:
S E V E N
07-07-2010, 18:35
سلام، يه پيشنهاد، در اين جور مواقع فكر كنيد ببينيد يه آدم مومن واقعي در چنين شرايطي چيكار ميكنه ؟
شما هم همون كار رو بكنيد. البته درست پيش خودتون فكر كنيد( نه سرسري)
موفق باشيد.
davood.2008
07-07-2010, 19:32
سلام، يه پيشنهاد، در اين جور مواقع فكر كنيد ببينيد يه آدم مومن واقعي در چنين شرايطي چيكار ميكنه ؟
شما هم همون كار رو بكنيد. البته درست پيش خودتون فكر كنيد( نه سرسري)
موفق باشيد.
دوست عریر منظورت رو متوجه نشدم کمی واضح تر می گی!!!
قله بلند
07-07-2010, 19:34
قله بلند جان
از حرف های قشنگت ممنون حالم کمی بهتر شد
من بیشتر اضطرابم به خاطر بیماریم هست در واقع باید بین درمان و درس خوندن یکی رو انتخاب کنم همین حرف های شما رو دکتر و مادرم هر روز می گن امسال نشد ساله بعد خدا بزرگه ولی می ترسم ...
شاید دارم به خودم تقین می کنم هر کاری می کنم نمی تونم ازش جدا بشم شاید قسمته من اینه شاید...
:41:
سلام
می فهمم چی می گی. کاملاً درکت می کنم. حالت مثل حال منه و مثل حال من بود. یادمه سال اول بیماریم بود. دکترم گفت اگه می تونی یک هفته ای درس نخون و فقط به خودت برس و فکرت رو آروم کن. من هم تصمیم گرفتم یک هفته ای سراغ کتاب و درس نرم ولی انگار یه چیزی وجودم رو می خورد و وسوسه ام می کرد که برو و کتاب رو باز کن و بخون. آخرش هم همین کار رو کردم. به دکترم هم گفتم و ایشون گفتند که می دونستم طاقت نمی یاری.
می دونی چرا؟ چون اون موقع باورم نمی شد که این فشارهایی که دارم به خودم می یارم چقدر می تونه به ضررم باشه. الان هم دارم ضررهای اون روزها رو تحمل می کنم و افسوس می خورم.
ببینید، من نمی گم درس هات رو نخون، بخون، خوب هم بخون، با عشق بخون، با امید بخون ولی هر وقت احساس کردی داری فشار می یاری به بدنت، لحظه ای رهاش کن و بگذار بدنت آروم بگیره، اعصابت آروم بگیره. باور کن، عمیقاً باور کن که با آرامش بهتر می تونی یاد بگیری. از بس که خود رو اذیت کردی و از بس که بیماریت باعث اضطرابت شده، اینجوری شده. آروم آروم جلو برو. اینجوری هم یاد می گیری و هم بدنت رو اذیت نمی کنی.
اضطراب چیزی برای آدم به جا نمی گذاره، فقط آخرش به آخ و وای می رسونه آدم رو که ای کاش به جای اینهمه اضطراب، آرامش بیشتری داشتم شاید می تونستم چند تا دیگه تست بزنم.
باور کن می تونی، هم امتحانت رو خوب بدی و هم آروم باشی.
davood.2008
07-07-2010, 19:50
سلام
می فهمم چی می گی. کاملاً درکت می کنم. حالت مثل حال منه و مثل حال من بود. یادمه سال اول بیماریم بود. دکترم گفت اگه می تونی یک هفته ای درس نخون و فقط به خودت برس و فکرت رو آروم کن. من هم تصمیم گرفتم یک هفته ای سراغ کتاب و درس نرم ولی انگار یه چیزی وجودم رو می خورد و وسوسه ام می کرد که برو و کتاب رو باز کن و بخون. آخرش هم همین کار رو کردم. به دکترم هم گفتم و ایشون گفتند که می دونستم طاقت نمی یاری.
می دونی چرا؟ چون اون موقع باورم نمی شد که این فشارهایی که دارم به خودم می یارم چقدر می تونه به ضررم باشه. الان هم دارم ضررهای اون روزها رو تحمل می کنم و افسوس می خورم.
ببینید، من نمی گم درس هات رو نخون، بخون، خوب هم بخون، با عشق بخون، با امید بخون ولی هر وقت احساس کردی داری فشار می یاری به بدنت، لحظه ای رهاش کن و بگذار بدنت آروم بگیره، اعصابت آروم بگیره. باور کن، عمیقاً باور کن که با آرامش بهتر می تونی یاد بگیری. از بس که خود رو اذیت کردی و از بس که بیماریت باعث اضطرابت شده، اینجوری شده. آروم آروم جلو برو. اینجوری هم یاد می گیری و هم بدنت رو اذیت نمی کنی.
اضطراب چیزی برای آدم به جا نمی گذاره، فقط آخرش به آخ و وای می رسونه آدم رو که ای کاش به جای اینهمه اضطراب، آرامش بیشتری داشتم شاید می تونستم چند تا دیگه تست بزنم.
باور کن می تونی، هم امتحانت رو خوب بدی و هم آروم باشی.
همه حرفات درستن
چه خوبه ادم یه دوست مثل خودش ( حداقل تو زمینه روحی ) داشته باشه
می ونم باید با علاقه درس بخونم دکترم بم گفته
بیشتر مشکل من به خاطر دارویی که می خورم هست دوز این دارو حداکثر 600 هست ولی من دارم با دوز 1200 مصرف می کنم همین چیز ها باعث میشه که اگه یه درس رو خوندم تا دو روزه دیگه حتی یه کلمه اون هم تو ذهنم نیست حالا بماند اسم کلی جونور
یه هفته اومدم دارو رو گذاشتم کنار دیدم درس خوندنم خیلی خوب شده انگار تازه مغزم فعال شده اما چه فایده بیماریم اوت کرد رفتم دکتر ازم نوار مغز گرفت گفت تمام بهبودی که این مدت بدست اوردی رو پنبه کردی
اخه من دیگه با چه امید درس بخونم
همش ترس و دلهره دارم
می دونم اگه امسال نشد خدا بزرگه برای ساله دیگه اماده میشم اما اینبار اروم تر و ملایم ولی از یس منو ترسوندن از بیکاری از سختی سربازی از بالا رفتن سن و ...
فقط مادرم به فکرمه
....
:41::41::41:
Old_Chater
07-07-2010, 20:13
روزي 8 تا كديين؟خوب اين خودش بزرگترين دليل استرسه ديگه
حالا واسه چي مصرف ميكني؟
davood.2008
07-07-2010, 20:21
روزي 8 تا كديين؟خوب اين خودش بزرگترين دليل استرسه ديگه
حالا واسه چي مصرف ميكني؟
نه عزیزم اگه روزی هشتا از این قرص ها می خوردم باید رو اواتارم یه روبان سیاه می ذاشتن
من گفتم قدرت تاثیر این قرص ها برابر با این مقدار کدیین هست حالا خودت تصور کن چی میشه
راستش اگه اجازه بدی اسم بیماریم رو نگم باشه
ولی یه نوع بیماری اعصابه که ناگهانی بروز میکنه و بعدش دیگه خدا بخیر کنه
:19:
Old_Chater
07-07-2010, 21:05
نه عزیزم اگه روزی هشتا از این قرص ها می خوردم باید رو اواتارم یه روبان سیاه می ذاشتن
من گفتم قدرت تاثیر این قرص ها برابر با این مقدار کدیین هست حالا خودت تصور کن چی میشه
راستش اگه اجازه بدی اسم بیماریم رو نگم باشه
ولی یه نوع بیماری اعصابه که ناگهانی بروز میکنه و بعدش دیگه خدا بخیر کنه
عزيزم راحت باش اگه اينجا نميتوني پيغام خصوصي بده
قله بلند
07-07-2010, 22:58
همه حرفات درستن
چه خوبه ادم یه دوست مثل خودش ( حداقل تو زمینه روحی ) داشته باشه
می ونم باید با علاقه درس بخونم دکترم بم گفته
بیشتر مشکل من به خاطر دارویی که می خورم هست دوز این دارو حداکثر 600 هست ولی من دارم با دوز 1200 مصرف می کنم همین چیز ها باعث میشه که اگه یه درس رو خوندم تا دو روزه دیگه حتی یه کلمه اون هم تو ذهنم نیست حالا بماند اسم کلی جونور
یه هفته اومدم دارو رو گذاشتم کنار دیدم درس خوندنم خیلی خوب شده انگار تازه مغزم فعال شده اما چه فایده بیماریم اوت کرد رفتم دکتر ازم نوار مغز گرفت گفت تمام بهبودی که این مدت بدست اوردی رو پنبه کردی
اخه من دیگه با چه امید درس بخونم
همش ترس و دلهره دارم
می دونم اگه امسال نشد خدا بزرگه برای ساله دیگه اماده میشم اما اینبار اروم تر و ملایم ولی از یس منو ترسوندن از بیکاری از سختی سربازی از بالا رفتن سن و ...
فقط مادرم به فکرمه
....
:41::41::41:
آخ آخ! چه کار خطرناکی کردی! دقیقاً از این کارهایی که من هم کردم. چون نمی دونستم، قرص ها رو قطع کردم و چشیدم آنچه نباید می چشیدم!
یعنی اگه شما دوز 600 رو بخوری، مشکلی به وجود می یاد؟ اگه مشکلی به وجود نمی یاد، اوضاع یادگیری بهتر می شه؟ نمی شه با پزشکت صحبت کنی که دوز رو مثلاً به 600 برسونه؟ شما اصولاً خیلی اضطراب داری؟ حتی اگه بحث امتحان هم نباشه؟
معلوم هم نیست که بیماری شما چیه. متاسفانه، چون سایت دو سه روزی اینطوری شده، شاید پزشک های عزیز سایت نمی تونن وارد بشن و راهنمایی کنن. فقط امیدوارم خودتون روی کاهش استرس کار کنید. استرس حالت آدم رو بدتر می کنه.
همگی دوست داریم به شما کمک بکنیم.
The Black Dahlia
07-07-2010, 23:27
به سرت نزنه خودکشی کنی!
چیزیت نیست.
اگه زیاد به مشکلا فک کنی بیش تر میشن......
خودکشی هم آخر همه ی اینا به وجود میاد!
قله بلند
07-07-2010, 23:33
همش ترس و دلهره دارم
می دونم اگه امسال نشد خدا بزرگه برای ساله دیگه اماده میشم اما اینبار اروم تر و ملایم ولی از یس منو ترسوندن از بیکاری از سختی سربازی از بالا رفتن سن و ...
فقط مادرم به فکرمهمی فهمم و درک می کنم. این مطالب رو که خوندم یاد اردیبهشت پارسال افتادم که بیماریم یک دفعه ای و بر اثر یک اتفاق عود کرد. اینقدر اوضاع خراب شده بود که نمی تونستم از خونه بیرون بیام. توی همون روزها دوستم گفت که فلان بانک برای استخدام ثبت نام می کنه ولی گفتم که نمی تونم با این وضع. می بینید، من هم مثل شما هستم، به خاطر بیماری و ترس از بدتر شدنش، نمی تونم سر کار برم چون این باعث هیجان می شه و هیجان هم ممکنه دوباره از اون حالات بد رو ایجاد کنه. دکترم هم به من گفته که اگر مراقبت نکنی، نمی تونی عمر طبیعی کنی. پس فقط من هستم و بیماری. بیماریی که نمی شه با دیگران قسمتش کرد. پس فقط خودم باید درست فکر کنم تا بتونم عادی زندگی کنم.
1-شما نمی تونید با وجود مدرک کاردانی، در آزمایشگا ها مشغول به کار بشید و در حین کار برای کارشناسی درس بخونید؟
2-شما می تونید یه پرس و جو بکنید و ببینید برای استخدام در رشته شما تا چه سنی رو و در چه مقطعی استخدام می کنن.
شما رو به خدا اینقدر حرص نخورید، بالاخره یه چیزی می شه دیگه. با حرص و جوش خوردن هم که چیزی حل نمی شه. به قول دایی ام، خیلی از آدم ها هستن که در شرایط ما و مثل ما هستند. دایی ام می گه، فقط تو تنها نیستی که این بیماری رو داری، یکی دیگه هم یه جور دیگه گرفتاره. حالا هر کس یه جوری و به یه رنگی، فقط باید استقامت کنیم و سعی کنیم که بیشتر از این مریض نشیم تا ببینیم خدا چی می خواد.
davood.2008
08-07-2010, 07:50
سلام صبح قشنگتون بخیر
معلوم هم نیست که بیماری شما چیه
راستش دوست نداشتم این رو مطرح کنم اما خب میگم:
من صرع دارم البته از نوع خفیف و قابل درمان
دارو هایی که من مصرف می کنم : دیپاکین روزی 2 تا ، اکس کارپین روزی 2 تا و استازولامید روزی 1 عدد
تنها قرص دوم کافیه که مغز و قفل کنه
فکر کنم الان مشخص شد که چرا اضطراب و دلهره شدید دارم این دارو ها ( 2 قلم اول ) باث میشن جریان مغز و یادگیری و یاد اوری کاهش پیدا کنه به طوری که تنها نفس بکشی و زندگی کنی وقتی این دارو ها رو مصرف می کنم روزنامه خوندن هم برام سخت و غیر قابل تحمله چه برسه درس
البته بهترین راه درمان بیماریم ارامش هست که باعث میشه تو چند ماه مرکز اختلال مغر خاموش بشه و همه چی به حالت اول برگرده
اما کو ارامش
خیلی بده ادم زحمت بکشه ولی نتونه ازش استاده منه
خیلی بده ادم نتونه هیچ یک از خاطراتش رو بیاد بیاره
خیلی...
قله بلند
08-07-2010, 10:16
البته بهترین راه درمان بیماریم ارامش هست که باعث میشه تو چند ماه مرکز اختلال مغر خاموش بشه و همه چی به حالت اول برگردهسلام
انشاء الله که خوب می شید. خودتون می گید اگه آرامش داشته باشم، مرکز اختلال مغز خاموش می شه و همه چیز به حالت اول برمی گرده. این که خیلی خوبه.
من هم پست هایی که براتون زدم به خاطر این بود که بدونید آرامش چقدر خوبه و چقدر می تونه به روند بهبود بیماری تون کمک کنه. من هم دقیقاً همینجوری هستم و باید آرامش داشته باشم و الان هم یک ماهی می شه که درس رو گذاشتم کنار چون حالم فعلاً مساعد درس خوندن نیست. همونطور که براتون گفتم، نمی شه مریضی رو با دیگران تقسیم کرد، پس نقش خود بیمار خیلی مهمه که با پزشک همکاری کنه. شما الان وظیفه مهمی که دارید اینه که با پزشک همکاری کنید و از هرگونه تنش دوری کنید.
حال شما رو دقیقاً درک می کنم چون همه این راهها رو رفتم و به جِد به شما توصیه می کنم که مواظب سلامتیتون باشید چون آب رفته به جوی باز نمی گرده و روزی می رسه که به یاد حرف های این روز می افتید و می گید: "ای کاش بیشتر مواظب بودم و الان به جای طول کشیدن بیماریم، خوب خوب شده بودم". همون آرزویی که الان من دارم می کنم.
هییییییییییییییییییی رفیق اگه بدونی این دنیا چقدرمسخرهست از همین الان میخندی تا آخرین روز زندگیت:31:
مشکل روحی مشکل جسمی همشون از کشک هم کشکتره مثلا همه فکرمیکنن مشکلی که دارن بدترین مشکل دنیاست،
رشته ای که میخونی از لحاظ کاری واقعا خوبه من خودم توبیمارستان کار میکنم تمام بچه های آزمایشگاه ما چند جا کار میکنن و...
این از آینده شغلیت حتی با کاردانی
حالا مشکل بیماریت دوست من خداوند به هر کسی به اندازه ظرفیتش سختی یا مشکلات تو این دنیا می ده یعنی اگه من پا یا دست نداشته باشم قبل از اون ظرفیطش به من بخشیده شده،بعدش هر وقت به کسی مشکلی میرسه روبروش یه در رحمت باز شده فقط چشماتو باز کن دوست من ...
من خودم آدم خیلی خیلی پر انرژی هستم یعنی دوستام بهم میگن که ما باور نمیکنیم که تو بمیری چو دوباره زنده میشی هههه....ولی بعضی وقتها زندگی برام پوچ میشه ولی کمی صبر میکنم وصد البته توکل به خدا
تو و همه ما خدا رو داریم پس دیگه هیچی کم نداریم:20:
موقع امتحانات دانشگاهم از استرس در حال سنگ کوب کردن بودم ولی آخرش مید ونی چی به خودم میگفتم نهاتش امتحانو میافتم یا نه مشروط میشم یا نه یه ترم میرم تعهد میدم آخر دنیا که نیست گوررررررررر بابا ی دنیا خودت و خانوادتو بچسب رفیقاتو چشماتو ببند وبا خیال راحت بگیر بخواب برو تو خیابون پارک با دوستات قدم بزن چشم بهم بزاری رفتیم دنیای دیگه دنیای واقعیییی...
davood.2008
08-07-2010, 14:24
هییییییییییییییییییی رفیق اگه بدونی این دنیا چقدرمسخرهست از همین الان میخندی تا آخرین روز زندگیت:31:
مشکل روحی مشکل جسمی همشون از کشک هم کشکتره مثلا همه فکرمیکنن مشکلی که دارن بدترین مشکل دنیاست،
رشته ای که میخونی از لحاظ کاری واقعا خوبه من خودم توبیمارستان کار میکنم تمام بچه های آزمایشگاه ما چند جا کار میکنن و...
این از آینده شغلیت حتی با کاردانی
حالا مشکل بیماریت دوست من خداوند به هر کسی به اندازه ظرفیتش سختی یا مشکلات تو این دنیا می ده یعنی اگه من پا یا دست نداشته باشم قبل از اون ظرفیطش به من بخشیده شده،بعدش هر وقت به کسی مشکلی میرسه روبروش یه در رحمت باز شده فقط چشماتو باز کن دوست من ...
من خودم آدم خیلی خیلی پر انرژی هستم یعنی دوستام بهم میگن که ما باور نمیکنیم که تو بمیری چو دوباره زنده میشی هههه....ولی بعضی وقتها زندگی برام پوچ میشه ولی کمی صبر میکنم وصد البته توکل به خدا
تو و همه ما خدا رو داریم پس دیگه هیچی کم نداریم:20:
موقع امتحانات دانشگاهم از استرس در حال سنگ کوب کردن بودم ولی آخرش مید ونی چی به خودم میگفتم نهاتش امتحانو میافتم یا نه مشروط میشم یا نه یه ترم میرم تعهد میدم آخر دنیا که نیست گوررررررررر بابا ی دنیا خودت و خانوادتو بچسب رفیقاتو چشماتو ببند وبا خیال راحت بگیر بخواب برو تو خیابون پارک با دوستات قدم بزن چشم بهم بزاری رفتیم دنیای دیگه دنیای واقعیییی...
سلام رفیق گل
از حرفات واقعا ممنونم هم از تو هم از قله بلند جان
کاملا درسته من و امثال من اصلا همه مردم دنیا تکیه گاهمون خداست
اما
این اما ، ولی ، اگر داغونم کرده میدونم باید روحیه داشته باشم میدونم باید بی خیال باشم اما خیلی سخته از اینده می ترسم
امروز صبح که پست های تاپیک رو می نوشتم چند دقیقه ای کامپیوتر رو ترک کردم تا شاید بتونم کمی درس بخونم وقتی برگشتم دیدم مارم نشسته داره تاپیک رو می خونه به من گفت
عجب دوستایی داری ببین چه قدر روحیه دارن اما تو چی همش می گی نمی شه نمی تونم...
دسته خودم نیست
اگه امسال قبول نشنم نمیدونم چی میشه ولی مطمنم کلی حالم بد تر میشه
به قول مادرم امسال نشد میری خدمت ساله دیگ کنکور میدی
اما می ترسم خیلی دور بشه از بس توگوشم خوندن تنها اینده رو درس می سازه تنها با درس خوشبخت میشی الان دکتراش بیکارن چه به رسه منه کاردان
من عاشق رشتم هستم و دوست دارم ادامش بدم ولی...
اگه تو جریان باشی مدرک کاردانی از کنکور برداشته شده و مستقیم از کنکور سراسری کارشناسی میگیرن یعنی کارشناسی پیوسته برای همین کم کم اکثر دانشگاه ها دارن کارشناسی نا پیوسته رو حذف می کنن حتی ممکنه ساله دیگه ایی نباشه
چه قدر مشکلات ...
:41::41::41:
قله بلند
08-07-2010, 17:04
اما می ترسم خیلی دور بشه از بس توگوشم خوندن تنها اینده رو درس می سازه تنها با درس خوشبخت میشی الان دکتراش بیکارن چه به رسه منه کاردان
من عاشق رشتم هستم و دوست دارم ادامش بدم ولی...
اگه تو جریان باشی مدرک کاردانی از کنکور برداشته شده و مستقیم از کنکور سراسری کارشناسی میگیرن یعنی کارشناسی پیوسته برای همین کم کم اکثر دانشگاه ها دارن کارشناسی نا پیوسته رو حذف می کنن حتی ممکنه ساله دیگه ایی نباشه چه قدر مشکلات ...باز هم سلام، سلام به کسی که مثل خودم فکر می کرد. چرا می گم مثل خودم فکر می کرد چون از 4 سال پیش به قبل من هم همینجوری فکر می کردم ولی بعد از لیسانس، طرز تفکرم کاملاً عوض شده. می دونی چرا؟ الان می گم.
من هم مثل خودت عاشق درس هستم. احساسی هستم مثل خودت ولی الان نگاه من دیگه مثل قبل، احساسی نیست و کمی رنگ و بوی منطق گرفته. می گی چه جوری؟ الان می گم.
تا 4 سال پیش و سال های قبل از اون، همه اش توی فکر مهندسی و رشته های از این دست بودم، البته علم رو هم دوست داشتم، نه فقط اینکه به من بگن مهندس یا دکتر. من هم دانش رو دوست داشتم و هم اسمش رو ولی الان به تنها چیزی که فکر نمی کنم اسم هست. چون وقتی کسانی رو می بینم که اسم ندارند ولی رسم دارند از خودم خجالت می کشم. برای پایان نامه، از کسی سوال می کردم که دیپلم بود ولی چنان تخصصی داشت که من رو به حیرت واداشت. چرا؟ چون عاشق بود، چون نام براش مهم نبود. وقتی این موضوع رو فهمیدم خیلی خجالت کشیدم از اینکه من فقط اسم دارم نه رسم. برای من الان، علم مفید و موثر، مهم است. علمی که در درجه اول، به خودم سود برسونه و در درجه بعدی به دیگران، چون این علم، علم پویا و سیال است.
رشته ای که شما توش درس می خونی از این دست رشته هاست، رشته ای که در درجه اول به درد خودت می خوره و برای خودت مفیده. به خاطر همین گفتم که رشته شما رو دوست دارم. شما که اینقدر عاشقی، شما که در تاپیک "آزمایش خون و ادرار" خیلی قشنگ و تخصصی جواب دادی، چرا داری خرابش می کنی؟
درس خوبه، جهل ادم رو با دانایی عوض می کنه و این همون خوشبختیه. شما اگه توی کارت مهارت داشته باشی، بیکار نمی مونی. من این رو کاملاً احساس می کنم. یک عامل دیگه هم موثره و اونهم اعتماد به نفسه. چند تا از دوستام خیلی اعتماد به نفس دارن و توی این یک سال اخیر هم پیشرفت داشتن. هم جسارت کار رو دارن و هم ترسشون کم هست. پس اینجور که من می بینم، هم علم مهمه، هم اعتماد به نفس مهمه و هم جسارت.
یه عامل دیگه ای که می تونه کمک کنه اینه که شما یه صحبتی با کسانیکه در آزمایشگاه ها کار می کنن داشته باشید و از کارشون سوال کنید تا اطلاعات بیشتری به دست بیارید. یه عاملی که می تونه به پیشرفت ادم ها کمک کنه، اطلاعاته. این رو به خودم هم می گم.
این مشکلی که می گید در مورد کارشناسی پیوسته، یادمه جایی شنیدم و خوندم که مثل شما بودند ولی می گفتند که آزمون کارشناسی رو دادند و قبول شدند و انگار 2 سال کاردانی رو کم کردند و دارن همون 2 سال رو می خونن. در واقع اونها هم می گفتند که چاره ای نیست و اگه می خواهیم ادامه تحصیل بدیم باید از یه چیزهایی بگذریم.
آدم عاشق از سد و مانع نمی ترسه. این رو به خودم هم می گم. اگه می خواهیم عاشق واقعی باشیم باید با ناملایمات بسازیم. انسان های بزرگ آنقدر با ناملایمات جنگیدند که نامشان در تاریخ تا ابد جاودانه است.
capitan black
08-07-2010, 17:51
دوست عزیزم داود جون با تموم حرف هایی که دوستان عزیز زدن میونت با موسیقی چطوره؟..اگه تونستی حتما توی روز 1 ساعت موسیقی سبک NEW AGE گوش بده...توی تاپیک موسیقی سرچ کنی دوستان یه سری کار گزاشتن...من واقعا به معجزه این موسیقی در ارامش و ریلکس کردن ادم اعتقاد دارم...به عنوان کسی که چندین ساله گوش میدم....
حتی یه سری البوم ها هست که خاصیت درمانی داره...
موفق باشی
این روزا همه اینا رو دارن.. آدم سالم نشون دادی به من هم نشون بده...!
davood.2008
08-07-2010, 19:09
دوست عزیزم داود جون با تموم حرف هایی که دوستان عزیز زدن میونت با موسیقی چطوره؟..اگه تونستی حتما توی روز 1 ساعت موسیقی سبک NEW AGE گوش بده...توی تاپیک موسیقی سرچ کنی دوستان یه سری کار گزاشتن...من واقعا به معجزه این موسیقی در ارامش و ریلکس کردن ادم اعتقاد دارم...به عنوان کسی که چندین ساله گوش میدم....
حتی یه سری البوم ها هست که خاصیت درمانی داره...
موفق باشی
قبلا عاشق موسیقی بودم هر نع که فکر کنی نمی شد کاری انجام بدم که موسیقی باش نباشه( بجز نماز:31:)
اما الان ...
خیلی بده که از علایقت جدات کنن بت بگن موسیقی هیجان کار سخت عصبانیت خنده زیاد پیاده روی زیاد درس برات سمه
حتی زیاد نشستن برام پای کامپیوتر برام خطر داره
davood.2008
08-07-2010, 19:51
باز هم سلام، سلام به کسی که مثل خودم فکر می کرد. چرا می گم مثل خودم فکر می کرد چون از 4 سال پیش به قبل من هم همینجوری فکر می کردم ولی بعد از لیسانس، طرز تفکرم کاملاً عوض شده. می دونی چرا؟ الان می گم.
من هم مثل خودت عاشق درس هستم. احساسی هستم مثل خودت ولی الان نگاه من دیگه مثل قبل، احساسی نیست و کمی رنگ و بوی منطق گرفته. می گی چه جوری؟ الان می گم.
تا 4 سال پیش و سال های قبل از اون، همه اش توی فکر مهندسی و رشته های از این دست بودم، البته علم رو هم دوست داشتم، نه فقط اینکه به من بگن مهندس یا دکتر. من هم دانش رو دوست داشتم و هم اسمش رو ولی الان به تنها چیزی که فکر نمی کنم اسم هست. چون وقتی کسانی رو می بینم که اسم ندارند ولی رسم دارند از خودم خجالت می کشم. برای پایان نامه، از کسی سوال می کردم که دیپلم بود ولی چنان تخصصی داشت که من رو به حیرت واداشت. چرا؟ چون عاشق بود، چون نام براش مهم نبود. وقتی این موضوع رو فهمیدم خیلی خجالت کشیدم از اینکه من فقط اسم دارم نه رسم. برای من الان، علم مفید و موثر، مهم است. علمی که در درجه اول، به خودم سود برسونه و در درجه بعدی به دیگران، چون این علم، علم پویا و سیال است.
رشته ای که شما توش درس می خونی از این دست رشته هاست، رشته ای که در درجه اول به درد خودت می خوره و برای خودت مفیده. به خاطر همین گفتم که رشته شما رو دوست دارم. شما که اینقدر عاشقی، شما که در تاپیک "آزمایش خون و ادرار" خیلی قشنگ و تخصصی جواب دادی، چرا داری خرابش می کنی؟
درس خوبه، جهل ادم رو با دانایی عوض می کنه و این همون خوشبختیه. شما اگه توی کارت مهارت داشته باشی، بیکار نمی مونی. من این رو کاملاً احساس می کنم. یک عامل دیگه هم موثره و اونهم اعتماد به نفسه. چند تا از دوستام خیلی اعتماد به نفس دارن و توی این یک سال اخیر هم پیشرفت داشتن. هم جسارت کار رو دارن و هم ترسشون کم هست. پس اینجور که من می بینم، هم علم مهمه، هم اعتماد به نفس مهمه و هم جسارت.
یه عامل دیگه ای که می تونه کمک کنه اینه که شما یه صحبتی با کسانیکه در آزمایشگاه ها کار می کنن داشته باشید و از کارشون سوال کنید تا اطلاعات بیشتری به دست بیارید. یه عاملی که می تونه به پیشرفت ادم ها کمک کنه، اطلاعاته. این رو به خودم هم می گم.
این مشکلی که می گید در مورد کارشناسی پیوسته، یادمه جایی شنیدم و خوندم که مثل شما بودند ولی می گفتند که آزمون کارشناسی رو دادند و قبول شدند و انگار 2 سال کاردانی رو کم کردند و دارن همون 2 سال رو می خونن. در واقع اونها هم می گفتند که چاره ای نیست و اگه می خواهیم ادامه تحصیل بدیم باید از یه چیزهایی بگذریم.
آدم عاشق از سد و مانع نمی ترسه. این رو به خودم هم می گم. اگه می خواهیم عاشق واقعی باشیم باید با ناملایمات بسازیم. انسان های بزرگ آنقدر با ناملایمات جنگیدند که نامشان در تاریخ تا ابد جاودانه است.
سلام
باز هم حرف هایی زدی که جایی ایراد گرفتن نداره
گفتی علم بهتره اسم یدک کردنه اما ایا تو جامعه ما این مطلب جا افتاده یا فقط به نوع مدرک اهمیت می دن
بزار یه ماجرا از درباره ارزش اسم مدرک یا علم و تجربه کاری برات بگم
رشته های پزشکی ترم اخر کار اموزی در عرصه دارن یعنی باید یک یا دو ترم در بیمارسستان در حوزه کاری مربوط یه خودشون فعالیت کنن
نوبت ما شد تو کلاس ما که 22 نفر جمعیت داشت تنها پسر بودم و بقیه دختر ( خودت حساب کن 3 ترم قبل چی کشیدم) من و تعدادی از هملاسی هام قرار شد به صورت 1.5 ماه در یک بیمارستان در ازمایشگاه مشغول بشیم و بعد با گروه دیگه جابجا بشیم و بریم یه بیمارستان دیگه ( بیمارستان های امام و گلستان اهواز) چون یه پسر بودم مجبور بودم با دو تا ختر نقنقو بخش های مختلف رو بگذرونم شاید باورتون نشه بخشی نبود که تو چند دقیقه اول نتونم مسیول اون رو جذب کنم مثلا اول صبح که می رفتیم نمونه گیری باورت روزه اول با یکی از نمونه گیر ها که خانوم بود دوست شدم و شدم نمونه گیر بعده چند روز این قدر پیشرفت کردم که نومنه گیر دیگه رفت زیرابم رو زد و گفت ای کار اموزه نمیذاره من کار کنم خلاصه دیگه نذاشتم برم اما بعده دوروز خوده مسیول ازمایشگاه گفت بیا برو کمکشون خلاصه همین طوری با کل ازمایش گاه رفیق شدیم بخش میکروب بانک خون ادرار و... یه روز دخترا اومدن نمونه بگیرن باید میدی 3 نفره نمونه میگرفتن تازه دسته بیمار هم داغون میشد یکی گارو می بست یکی خون می گرفت یکی دعا میخوند
1.5 ماه گذشت و نوبت ماشد که بریم بیمارستان دوم همون خانم نمونه گیره که باش دوست بودم سفارشم رو کرده بود به طوری که روزه اول همه میشناخنم همون روزه اول برای نمونه گیری رفتم به بخش های مختلف بیمارستان مثل ccu , icu ،نورولوژی و ... خون می گرفتم وقتی برمی گشتم برگه های ازمایشگاه رو می نوشتم و تو بخش ها تقسیم می کردم نه اینکه کسی نباشه این کارو انجام بده خودم علاقه داشتم بعده این کار هم می رفتم تو قسمت های مختلف و به کارمند ها کمک می کردم : کشت میدادم لام می کشیدم دیف می کردم وکلی کارای دیگه تو مدت دختر های هم گروهم فقط حرس می خوردن و فقط منتظر یه فرصت بودن خودشون رو نشون بدن اما... یه روز رفتن به جا من نمونه گیری هنوز نیم ساعت نشده برگشتن گفتم چه زود تموم شد گفتن اره . وقتی نمونه گیر ها برگشتن گفتم چی شد این هارو زود برگردوندی بم گفت اخه نیم ساعت رو یه بیمار معطلن اگه بخایم اینطور پیش بریم تا شب تموم نمیشه
خلاصه سرت رو درد نیارم هر طور بود خودم رو نشون دادم تا یه روز رفتم پیشه رییس ازمایشگاه که کلی ازم راضی بود و روزه سوم به من نمره 20 رو داد گفتم راهی هست که من بتونم ادامه بدم کارم رو حقوق هم نمی خام . بم گفت اره برات صحبت می کنم چون می خوایم نیرو ساعتی بگیریم کی از تو بهتر هم مرتبی هم کارت عالیه هم همه ازت راضین . من دیگه فکرم شده بود که کی ایشون بم زنگ میزنه
دوره تممشد وخبری نشد هر دو هفته سر میزدم میگفت هفته بعد یه روز بش گفتم اگه نمی خواین بم بگین (چون من نه طرحم رو رفته بودم نه خدمت) بم گفت حتما می خوایم یا نمیگیریم یا اگه بگیریم تورو می گیریم
با همین حرفا گذشت گذشت 1 ماه 2 ماه تا 4 روز پیش که رفتم نوار مغز بدم منشی دکتر که از پرسنل بیمارستان بود و منو میشناخت بم گفت کارت تو ازمایشکاه چی شد . گفتم هیچی فقط منو سر کار گذاشتن اما یه دفعه حرفی بم زد که کلی حالم رو گرفت اگه مطب شلوغ نبود گربه می گردم
بم گفت یه نفر رو گرفتن ساعتی الان دو هفتس داره کار می کنه بش گفتم یعنی خدا وکیلی این رسمشه که با من این کارو بکنن منی که به اندازه یه پرسنل تا ساعت 1 کار میکردم تو طول دورم بعضی از کارمندا رو حساب اینکه من هستم مرخصی می رفتن باید با من این کازو بکنن خب می تونست یه زنگ بزنه بم بگه قضیه منتفی شده تا منم از فکر بیام بیرون
منشی بم گفت راست میگی
کمی که حالم بهتر شد بش گفتم کسی رو که گرفتن چه جوریه بم گفت یک درصد شما هم زحمت نمیکشه فقط لیسانسه و دختره
قله بلند جان حالا فرق علم و تجربه با اسم مدرک رو دیدی
بعد این ماجرا بیشتر حالم گرفته شد نمی دونم شاید قسمت بوده فعلا من همش بد بیارم
شاید...
:41::41:
capitan black
08-07-2010, 20:05
قبلا عاشق موسیقی بودم هر نع که فکر کنی نمی شد کاری انجام بدم که موسیقی باش نباشه( بجز نماز:31:)
اما الان ...
خیلی بده که از علایقت جدات کنن بت بگن موسیقی هیجان کار سخت عصبانیت خنده زیاد پیاده روی زیاد درس برات سمه
حتی زیاد نشستن برام پای کامپیوتر برام خطر داره
میفهمم...موسیقی هیجان اور خوب نیست واست وگرنه ریلکس عالیه..جتما گوش بده دوست گلم هیچ مشکلی برات ایجاد نمیکنه ...:46::11:
sinasalar2007
08-07-2010, 20:51
منم هفته ی پیش کنکور دادم ! استرس و اضطراب داشتم ولی نه به این شدت ! احتمالا این شدت زیاد استرس شما ناشی از مصرف اون قرص ها هم هست ، دوستم مثل شما قرض مصرف میکرد ( برای وسواسی که داشت و ...) که به پزشک مراجعه کرد و برای هفته ی اخر دز قرص ها رو اورد پایین براش شما هم به پزشکت یه مراجعه ای کن و شرح حالت رو بگو یه کاری برات میکنه
در مورد فراموشی یهویی(!) هم بهتون بگم که منم مثل شما این ترس رو داشتم که نکنه یه وقت سر جلسه همه چی از یادم بره و ... ولی بعدش به خودم گفتم بابا حالا قرار نیست که صد بزنی! نهایتش اینه سوال اول رو بلد نیستی میری دومی ! دومی رو بلد نیستی میری سومی ! سومی نشد چهارمی ! بالاخره از پشت کوه که نیومدی نتونی هیچی جواب بدی خیر سرت یه سال نشستی درس خوندی... این جمله اخریه خیلی بهم روحیه میداد
یه پیشنهاد هم برات دارم که بشین الان خودت رو یه تستی کن ! یه دفترچه کنکور سالای پیش رو بگرد پیدا کن و بشین تو خونه از صبح تا ظهر یه کنکور از خودت بگیر بعد متوجه میشی که خیلی از سوالات برات اشنا هستن و میتونی جوابشون رو بدی اونایی هم که نتونستی جوابشون رو بدی میتونی بعد از کنکوری که تو خونه از خودت گرفتی بری یه نگاهی بهشون بندازی تا یادتون بیاد این هم باعث میشه نقاط ضعف و قوت خودت رو پیدا کنی هم این سطح توقعت رو با تواناییت هم سطح کنی( یعنی مثلا الان تو ذهنت هست که فلان درس رو چون توپ خوندی تو کنکور 100 میزنی ولی توی این کنکورایی که تو خونه میدی میفهمی سوادت مثلا در حد 70 هست و اگه تو کنکور 5 تا از سوالات این درس رو جواب ندادی یهویی شوکه نمیشی ) هم این که بهت ثابت میشه که همه ی مطالب رو فراموش نکردید
اینا یه سری از تجربیات کنکوری من بود ! امیدوارم اجراشون کنید و مطمئن باشید مشکلتون حل میشه
قله بلند
09-07-2010, 10:56
سلام
پست sinasalar2007 رو که خوندم، یاد پاسخ هایی افتادم که دارید در بخش "آزمایش خون و ادرار" می دید. خواهش می کنم این حرص و جوش ها رو کنار بگذارید و منطقی تر به قضیه نگاه کنید. به هدفتون بیشتر از اطرافتون توجه کنید و باور کنید تمام این مشکلاتی که شما ازشون صحبت می کنید برای ما هم به وجود اومده. این ناملایمات رو ما هم تجربه کردیم و مثل شما عصبانی شدیم.من فقط به این فکر می کنم که کاری که به من محول شده رو خوب انجام بدم و مطمئتنم که بالاخره این انجام خوب کار، یه جایی ثمر می ده همونطور که شما هم ثمرش رو دیدید
...چند روز این قدر پیشرفت کردم که نومنه گیر دیگه رفت زیرابم رو زد و گفت ای کار اموزه نمیذاره من کار کنم خلاصه دیگه نذاشتم برم اما بعده دوروز خوده مسیول ازمایشگاه گفت بیا برو کمکشون خلاصه همین طوری با کل ازمایش گاه رفیق شدیم....و باز هم خواهید دید.
فقط ذهنتون رو زیاد درگیر این مسائل نکنید و این رو بدونید برای دیگران هم اینگونه است. آیا حرص و جوش خوردن شما، باعث می شه شما به جای اون خانم لیسانسه برید؟ آیا حرص و جوش خوردن شما برای شما لیسانس می شه؟ پس اگر مدارج بالاتر رو می خواهید باید این افکار رو دور بریزید. می دونم سخته، می دونم از ذهنتون بیرون نمی ره ولی سعی کنید.
باز هم کارآموزی شما، یه اثر و نتیجه مثبت برای مردم داشت. من 4 ماه تموم کارآموزی کردم ولی آخرش گفتند که اون چیزی نیست که مد نظر ما بود(در حالیکه خیلی خیلی از من راضی بودند)
این جمله رو هم بگم که: مطالبی که براتون می نویسم از تجربیات خود من هست و به هیچ وجه، قصد نصیحت و گفتن حرف های قشنگ رو ندارم.
davood.2008
09-07-2010, 11:41
سلام دوباره
قله بلند جان، سیناسالار عزیز و بقیه دوستان گل
از همه حرف های قشنگتون ممنونم
ممنون از اینکه کمکم کردین خیلی خوبه و خیلی خوشحالم که تو دنیای مجازی همچین دوستای گلی دارم
دیشب رو حرفاتون فکر کردم شاید حق با شماست شاید من زیاد رو این مساله حساس شدم از این به بعد سعی می کنم کمی بیخیال تر باشم
سینا جان راست میگه من 6 ماه زحمت نکشیدم که الان همه چی یادم بره اما این نکته رو یادش رفت که سینا جان شما کنکور سراسری شرکت کردین ولی من می خوام کنکور کارشناسی ناپیوسته شرکت کنم شما می تونین 100 رشته انتخاب کنین اونم بین سه نوع دانشگاه ولی من یک رشته فقط تو تعداد محدودی دانشگاه پذیرش کنکور سراسری 750 هزار نفره اما پذیرش تو رشته من 300 نفره تعداد سوالات شما برای هر درس تخصصی حداقل 30 تا هست ولی برای رشته من هر دو درس تخصصی 15 تا سوال داره برای اینکه بتونم بین 300 نفر بشم باید از 5 درس تخصصی 3 تا رو بالای 90 بزنم یعنی اجازه دارم فقط یه پاسخ غلط یا دو تا نزده داشته باشم ....
حالا دیدی چه قدر کنکور من حساس تر و نفس گیر تره برای همینه که من همش تو دلهره هستم
سینا جان گفتی تو دو هفته اخر با دکترت مشورت کن تا دوز دارو رو بیاره پایین این کارو کردم و تونستم از هر قرص یکی کم کنم تا این شده کمتر این حد دیگه راهی نداشت
این دارو های من همون طور که گفتم جلوی فعالیت مغز رو میگیره و باعث میشه هرچی خوندم از ذهنم بپره برای همین وقتی سراغ تست میرم می بینم همه چی برام جدیده و باز هم ...
حس خیلی بدیه
قله بلند
09-07-2010, 19:00
سلام
نمی دونم چی بگم چون من از کاردانی به کارشناسی نرفتم و جزئیاتش رو نمی دونم ولی همونطور که بهتون گفتم، جایی خوندم که کسانی مشکل شما رو داشتن و آزمون کارشناسی دادن و به نظرم الان هم دیگه باید درسشون تموم شده باشه.
همگی سعی کردیم که ذهنیت منفی شما رو از بین ببریم و یا حداقل از شدتش کم کنیم تا هم امید شما بیشتر بشه و هم از فکر کردن به پیرامون و اتفاقاتش صرفنظر کنید و فکرتون رو روی هدفتون متمرکز کنید چون اینجوری نه به هدفتون می رسید و نه به درمان صحیح.
باز هم می گم، رشته خیلی قشنگی دارید پس اگر می خواهید فرد مفیدی باشید و علمتون رو زیاد کنید باید از این حاشیه ها دوری کنید و این رو بدونید که این مشکلات نه فقط برای شما پیش اومده و نه فقط برای ما پیش اومده، بلکه برای آیندگان ما هم به وجود خواهد آمد.
یکی از اساتید می گفت: کار ما فقط انجام وظیفه است، درست و منطقی، نتیجه اش با یکی دیگه است.
از صمیم قلب برای شما، شمایی که اینقدر عاشق درس و علم و کار خوب هستید آرزوی سلامتی و موفقیت می کنم. مهم موفقیت و سلامتی است، جا و مکانش مهم نیست. ابوعلی سینا در زندان هم ابوعلی سینا بود.
ممنون از اینکه کمکم کردین خیلی خوبه و خیلی خوشحالم که تو دنیای مجازی همچین دوستای گلی دارم
سلام دوست من بله دنیای مجازی اما خیلی هم مجازی نیست
وقتی من دارم اینارو مینویسم احساس میکنم دستات تو دستامه باور کن گرمیشو حس میکنم ...
در مورد آینده شغلیت بهت بگم هیچ وقت دیر نیست تو زندگی من بارها شده اون چیزی رو که میخواستم جور نشده بعد فهمیدم چقدر خیرم تو اون چیزی که پیش اومده بود ...چندین و چندین بار
در مورد روحیت هم یه پیشنهاد میکنم (موسیقیهای ونجلیز که تو فروم هستش)و البته من به اشکها خیلی معتقدم کمی با خودت خلوت کن و اشک بریز همین که فهمیدی، دوستهای خوبی داری بدون مهمترین قسمت زندگی رو متوجه شدی خوشحالی و شکر گذاری اینا اشکهای شادی هستش
یه چیز دیگه بگمو ختم کلامم میدونی بهترین جای دنیا کجاست؟؟؟؟؟
زیر پای مادرها حالا که مادرخوب ومهربونی داری قدرشو بدون من تو دنیا هیچ جایی رو با لحظه دراز کشیدن زیر پای مادرم عوض نمیکنم بخواه که برات دعا کنه ..
دوست من هر وقت دلت تنگ شد من منتظرت هستم بدون دل من هم تنگ شده
Old_Chater
10-07-2010, 21:41
بهترين راه براي رفع استرس تو يه جمع شاد و صميمي بودنه خيلي تاثير ميذاره امتحان كنين
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.