مشاهده نسخه کامل
: مشکلات روانی بدی دارم ...خیلی افسردم.
saeedn70
21-11-2009, 11:07
وسواس اجباری شدید دارم.
کافئین می خورم افسرده میشم و دوست دارم گریه کنم.
کنترل رو زود از دست می دم و عصبانی میشم
می ترسم از روی عصبانیت همه چیز رو نابود کنم
آهنگ غمناک گوش میدم به حال خودم گریه می کنم.
کمکم کنید.
:11::11::11:
من کلا از بچگی خیلی خجالتی بودم . گوشه گیر بودم خیلی سر این موضوع از زندگی عقب افتادم . مدرسه رو تا اول دبیرستان بیشتر نتونستم
ادامه بدم . سر کار هم تو رابطه برقرار کردن ا مشتری ترس دارم از مردم. بخاطر همین تو کار پیشرفت نکردم و اخراج شدم.الان تنها منبع که منو
از افسردگی جدا کردی همین فروم p30world که وقتی به سوالات دوستان درست جواب میدم و اونها راضی میشن خوشحال میشم.
تو دوران نوجوتنی دچار چند شخصیتی اول 2 شخصیتی بودم که در 17 سالگی به بینهایت شخصیتی هم رسیدم . الانم تو 20 سالگی حملات
عصبی گرفتم.و دیگر به خودم اخمیت نمیدم و خیلی اضافه وزن پیدا کردم هیچ امیدی به آینده ندارم و ازدواج برام یه رویاست. هیچ دوستی ندارم
بجز دوستهای توی این فروم.ترس از اجتماع من هیچوقت خوب نشده . پیش دکترای زیادی هم رفتم . روانپزشک . روانشناس . متخصص اعصاب و
روان . همین فردا هم وقت اعصاب روان دارم ولی چون از دفعه قبلی که پیشش رفتم 2 کیلئ چاق تر شدم خجالت میکشم برم.
نمیدونم خدا چرا منو کمک نمیکنه.
saeedn70
21-11-2009, 11:35
وسواس اجباری بهم امون زندگی کردن نمیده اگر وقتی از بیرون میام شلوارم رو به یک شکل خاص روی جالباسی نذارم زندگی رو نمیتونم ادامه بدم. بعد از بیدار شدن پتوم رو باید حتما به شکل خاص بزارم تو رختخواب وگرنه تا شب استرس پیدا می کنم اصلا عوض میشم.
فکر می کنم بیشتر علت این مشکلات من ارٍثی هست . مادرم دچار استرس هست همیشه و خجالتی . پدرمم پارانوئیدی شدید هست.
پریشب یکی از همکارهای انجمن موسیقی بدلیل اینکه من زیاد پست دادم فرمودند که دسترسیت رو از انجمن قطع می کنیم من حدود 1 رب
داشتم گریه می کردم.کلا خیلی اعصابم ضعیفه و چون تنها امیدم همین انجمن شده ایجوری گریه کردم.
saeedn70
21-11-2009, 11:49
بخاطر خجالتم عروسیه خواهرم نرفتم....همه مسخرم میکنن تو فامیل..تا حالا خونه خواهرم نرفتم از وقتی ازدواج کرده.
کلا عروسیه هیچیک از فامیلامون نمی رم خجالت میکشم از جمع میترسم. وقتی مادرم مهمون دعوت میکنه میرم تو اتاق در رو قفل می کنم..دیگه همه فکر میکنن من دیوونه شدم ..دیگه به هیچی فکر نمی کنم که یه روز خوب بشم همین الانم که دارم مینویسم
آهنگ حمید عسکری ترک چشما تو اومد گریم گرفت دوباره...فقط دوست دارم تا آخر عمرم گری کنم و اشکهام تموم نشه..
سلام ...
تنها کمک که بهت میتونم بکنم این چند کلمه است :
تلقین ، حقیقت ، ارتباط ، امید ، خدا
ببین اصولا عادت ها هستند که زندگی را میسازند
پس سعی کن عادت های خوب داشته باشی (2 تا 3 هفته بیشتر طول نمیکشه )
free_touch
21-11-2009, 12:06
داداش گلم سعی کن خودتو به بی خیالی بزنی.
به خدا توکل کن.
سعی کن به کارهایی که علاقه داری بپردازی و سر خودتو اونجوری گرم کنی.
یک هدفی تو زندگیت مشخص کن(هدفی قابل دسترس و نه زیاد رویایی).
دکتر خوبه اما کار زیادی نمی تونه انجام بده(به جز نوشتن 4 تا قرص اعصاب که اونم اگه زیاد بخوری بهش عادت می کنی و اگه بخوای بزاریش کنار خیلی سخته دچار سر درد و بی خوابی و... میشی).
گفتار درمانی خوبه.
به بیمارستان روزبه(واقع در 4 راه لشکر مراجعه کن) دکترهای خوبی داره.
اگه شما بری اونجا افرادیو می بینی که خیلی وضعشون خرابه و با الکترو شوک آرومشون می کنن.اونوقته که متوجه میشی خیلی از تو بدترم هستن و خدارو شکر می گی.
فکر کنم شما علائم بیماری پنیک رو دارید.
سعی کن به اجتماع بری و زیاد سخت نگیری.
زیادم پشت کامپیوتر نشین چون عادت می کنی و زندگیتو می خوای پشت کامپیوتر بگذرونی.
به درست ادامه بده.
اگه شما بتونی به یک موفقیت (درسی ، مالی و...)برسی تو روحیت خیلی اثر داره.
یادت باشه تنها کسی که می تونه بهت کمک کنه فقط خودتی.
اینم بدون خیلیها مثل شما هستن(بلکه بدتر).و دارن زندگی می کنن.
گریه خوبه اما زیادش نه.
سعی کن تو جمع ها(فامیلی و...) بیشتر شرکت کنی و وارد بحث شی.
خجالت رو بزار کنار وبدون خجالت یکی از مهمترین سدهای پیشرفت و ترقیه.
اگه می تونی به یک ورزش هم بپرداز.ورزش تو عوض کردن روحیه خیلی اثر داره.
منم مشکل زیاد داشتم.اما به مرور خودم رو آداپته کردم.
در نهایت به خدا توکل کن.:11:
موفق باشی.:11:
چیز مهمی نیست این اتفاقات برای همه تو این میفته
saeedn70
21-11-2009, 12:15
چیز مهمی نیست این اتفاقات برای همه تو این میفته
چیز مهمی نیست وقتی آدم میدونه هیچوقت ازدواج نمیکنه
چیز مهمی نیست وقتی آینده رو از الان میدونی.
چیز مهمی نیست وقتی آدم میدونه هیچوقت ازدواج نمیکنه
چیز مهمی نیست وقتی آینده رو از الان میدونی.
میدونم چی میگی والا خود منم بعضی وقتا همینجوری میشم شاید 100 درجه بدتر از تو چیکار میشه کرد خدا اخر عاقبتمونا بخیر کنه
saeedn70
21-11-2009, 12:28
میدونم چی میگی والا خود منم بعضی وقتا همینجوری میشم شاید 100 درجه بدتر از تو چیکار میشه کرد خدا اخر عاقبتمونا بخیر کنه
شما هر وقت پدرت مشکل پارانوئید شدید داشت .
خودت هم دچار حملات پانیک شدید شدی خودت رو با من مقایسه کن.
هر وقت که بخاطر خجالت از کار بیکار شدی و بخاطر خجالت نتونستی درستو ادامه بدی خودتو با من مقایسه کن.
هر وقت ماهی 1 بار کارت کشید به روانپزشک خودتو با من مقایسه کن.
حال یه پیشنهاد خوب بهت می کنم که پست هاتو تو انجمن پرسش و پاسخ پزشکی سعی نکن زیاد کنی . اینجا شاید یکی با پاسخ الکی شما
حالش بدتر بشه.
sepid12ir
21-11-2009, 15:14
شما هر وقت پدرت مشکل پارانوئید شدید داشت .
خودت هم دچار حملات پانیک شدید شدی خودت رو با من مقایسه کن.
هر وقت که بخاطر خجالت از کار بیکار شدی و بخاطر خجالت نتونستی درستو ادامه بدی خودتو با من مقایسه کن.
هر وقت ماهی 1 بار کارت کشید به روانپزشک خودتو با من مقایسه کن.
حال یه پیشنهاد خوب بهت می کنم که پست هاتو تو انجمن پرسش و پاسخ پزشکی سعی نکن زیاد کنی . اینجا شاید یکی با پاسخ الکی شما
حالش بدتر بشه.
درکتون میکنم....تا زمانی که خودم این روحیه را نداشتم، احساس افسردگی برام اصلا ملموس نبود... ولی خب زمونه است و زندگی... یه روز زندگی به ساز شما میرقصه و یه روز هم شما باید به سازش برقصی...
هر وقت ماهی 1 بار کارت کشید به روانپزشک خودتو با من مقایسه کن.
من که هفته ای یه بار میرفتم ... جیبمون خالی شد جدا ... نه تنها نتیجه ای نداشت بلکه عادت کردم به حال و اوضام و افسرده و غمگین بودن و بی انگیزه زندگی کردن قسمتی از زندگیم شده و به این راحتی ها هم نمیتونم جداش کنم....
نمیگم راهی نیست... من شخصا خودم، هدفم، ایمانم، خدا، انگیزم و ... را گم کردم و هرچی هم میگردم پیداش نمیکنم.... زندگیم مثل شما شده اینترنت...
ولی مطمئنم خیلی ها هستند در شرایط بدتر از ما هستند... بهتون پیشنهاد میکنم که امیدوار باشید و به خدا توکل کنید... خودتون را پیدا کنید و ایمانتون را قوی.... (با این لالایی خودم خوابم نبرد، ولی امیدوارم شما خوابتون ببره )............
خیلی ببخشید که دخالت میکنم ولی این چیزا ربطی به ایمان نداره
اگه طرف بر فرض مثال کافر بود و این حالتی شد که دیگه کارش تمومه. آدم باید خدای خودش باشه. بابا خدا وکیلی واژه مرد خیلی بار داره. یعنی اینکه آدم وقتی میگه من مرد هستم باید یاد تنومندی و استحکام و جذبه بیافته نه این که با خودش درگیر بشه.
البته شاید من نمیتونم درک کنم. ولی من یه درصد خفیفی این طوری شدم ولی فکر کنم به سنم ربط داشت.
اينا همه تقصير اي دكتر تا چند وقت ديگه هم تمام مردم ايران همين جوري ميشن :46:
sepid12ir
21-11-2009, 15:45
اگه طرف بر فرض مثال کافر بود و این حالتی شد که دیگه کارش تمومه. آدم باید خدای خودش باشه. بابا خدا وکیلی واژه مرد خیلی بار داره. یعنی اینکه آدم وقتی میگه من مرد هستم باید یاد تنومندی و استحکام و جذبه بیافته نه این که با خودش درگیر بشه.به به... از اینورا ؟! :) ..... اتفاقا ایمان به خود منظورم بود... از دید مذهبی نگفتم... من خودم ادم مذهبی نیستم که بخوام در موردش نظر بدم... ایمان به خود... ایمان به مرد بودن... ایمان به وجود داشتن ..... و .........!!
man7tomani
21-11-2009, 16:01
منم یه زمانی مثل شما بودم ..خیلی بد ...خبلی بدووو واقعا الان هم یادش میوفتم یه جوری میشم
تنها چیزی که روم اثر داشت هدف بود ، یعنی من هدفم رو پیدا کردم و همونو ادامه دادم،پس توصیه من به شما اینه که هدف خودتونو پیدا کنید
saeedn70
21-11-2009, 16:14
دوستان حالا من فردا وقت دکتر دارم . میرم پیش دکتر چی بگم از مشکلاتم ..؟
منظورم اینه که حالا شما مشکلاتمو میدونید بگید که چی بگم به دکتر که درست دارو بده که خوب بشم؟
ببینید اینارو بگم خوبه؟؟
1 - وسواس اجباری شدید دارم.
2 - خیلی خجالتیم و از مردم و اجتماع میترسم.
3 - با آهنگهای غمناک گریم میگیره.
4 . هیچ امیدی به آینده ندارم.
همینا خوبه یا چیزی دیگری؟؟
milad_badboy
21-11-2009, 21:22
1 - وسواس اجباری شدید دارم.
2 - خیلی خجالتیم و از مردم و اجتماع میترسم.
3 - با آهنگهای غمناک گریم میگیره.
4 . هیچ امیدی به آینده ندارم.
همینا خوبه یا چیزی دیگری؟
مشكل شما مثل من ارثيه به دليل كمبود ترشح سرتونين در مغز
من العان دارم فلوكستين 40 مصرف ميكنم واقعا حالم خوبه
free_touch
22-11-2009, 00:05
مشكل شما مثل من ارثيه به دليل كمبود ترشح سرتونين در مغز
من العان دارم فلوكستين 40 مصرف ميكنم واقعا حالم خوبه
چرا گردن ارث و ... میندازی ؟
این مشکل هدیه اجتماعه.
این قرص ها هم تاثیر دارن اما تاثیرشون موقتیه و بعد یه مدت که بدن عادت کنه تاثیرشون بسیار کم میشه.
تاثیر این قرصا به خاطر آمفتامین هست که یک نوع ماده اعتیاد آوره و ترک کردنش بسیار سخته.
نتیجه : قرص فقط مسکنه و درد رو کمتر می کنه اما درمان نمی کنه.
راه اصلی درمان اصلاح زندگی و بی خیال شدن نسبت به همه چیه.
Reza Razor
22-11-2009, 00:30
دوست من
این مشکلات توی یه سنی برای هر جوون و نوجونی پیش میاد که ریشه در بچگی ها و خانواده داره
همه با شدت های کم و زیاد بهش مبتلا میشن
مهم اینه که چجور این مرحله از زندگیت رو رد کنی چون شخصیت اصلیت اون موقع شکل میگیره
اکثر مشکلات روانی رو خود آدم بهتر از هر دکتری میتونه حل کنه
البته درمورد وسواس بهتره یکی دو جلسه با روانشناسی مشورت کنی ولی نه که صبح تا شب در مطلب باشی
از دکتر فقط راهنمایی بگیر و سعی کن خودت معالج خودت باش
چون هیچکس به اندازه ی خود آدم از وجودش خبر نداره
هیچوقت برای مشکل روحی دارو نخور
ممکنه حالت بدتر بشه ولی حداقل میدونی واقعا حالت چطوره و خودت رو گول نمیزنی
اصلا هم دنبال خدا و دعا و سرزنش کردن خودت و خدا بخاطر وضعیتت نباش این چیزا فقط باعث میشه همیشه منتظر یه امداد غیبی باشی (که هیچوقت هم نمیاد) و خودت هیچکاری نمیکنی
خدا رو توی خوشی هات بیاد داشته باش نه سختی هات
هیچ وقت نا امید نباش چون تو محکومی به زندگی کردن و نا امیدی بی فایدس.
من دقیقا اینقدر ناامیدی از آینده رو درک میکنم و میتونم بهت قول بدم یروز یاد این روزهات می افتی و با خودت میگی من چقدر سخت میگرفتم
اون روز خیلی بیشتر از زندگی لذت میبری تا زمانی که این تجربه های بد رو نداشته باشی
تا وقتی حالت کاملا خوب نشده نه آهنگ خیلی غمگین گوش کن نه خیلی شاد. باید احساساتت رو کنترل کنی
کمتر پشت کامپیوتر بشین و برو بیرون و حداقل قدم بزن و چندساعت پیاده روی کن
=============================
اینا تجربیات من بود که دوست داشتم بهت بگم
امیدوارم یروزی بیای و بگی حالم خیلی بهتره
mf.designing
22-11-2009, 00:30
سلام سعید جان ، داداش شاید برات عجیب باشه ، اما منم خیلی از مشکلات تو رو دارم !! حتی مادر منم وسواسیه و پدرم هم همیشه روی اعصاب اعضای خانواده راه میره !!
شدید وسواس دارم ، بعضی وقتها مثلا میخوام بالای دفتر یه چیزی بنویسم که وسط باشه ، اگه اینور اونور بشه اون صفحه رو پاره میکنم !! یا وسایلم رو هرجوری که میزارم دوست ندارم کسی حتی 1 میلی متر هم جابجاش کنه و ... !
به شدت خجالتی هستم ، و مثلا وقتی تو دانشگاه راه میرم ، نمیتونم سرم رو بالا بگیرم و به دانشجوها نگا کنم ، تو اتوبوس و تاکسی و مهمونی هم همینطور ...
خیلی کم دوست دارم با جم باشم و اگه مجبور نشم از خونه خارج نمیشم ...
شدیدا آهنگهای غمگین رو دوست دارم و از هرچی آهنگ شاد و جلفه بدم میاد ! ...
امیدی هم به آینده ندارم که البته این یه واقعیته !!!
شب و روز فکر سیاست و بدبختی ملت و جامعه تا گشنه های آفریقائی تو ذهنمه !
شب و روز تو فضا سیر میکنم و دنبال خدا میگردم که البته این کمی مایه ی آرامش من شده ...
900% تو رو به علم نجوم و فضا دعوت میکنم که هم آرامش عجیبی توشه و هم بهخیلی مسائل میرسی که این مسائل رو کم کم برا آدم بی اهمیت میکنه ....
راستی اگه خواستی باهم صحبت کنیم ، فردا شب و پس فردا من آنلاینم ...
singleguy
22-11-2009, 01:33
وسواس اجباری شدید دارم.
کافئین می خورم افسرده میشم و دوست دارم گریه کنم.
کنترل رو زود از دست می دم و عصبانی میشم
می ترسم از روی عصبانیت همه چیز رو نابود کنم
آهنگ غمناک گوش میدم به حال خودم گریه می کنم.
کمکم کنید.
:11::11::11:
من کلا از بچگی خیلی خجالتی بودم . گوشه گیر بودم خیلی سر این موضوع از زندگی عقب افتادم . مدرسه رو تا اول دبیرستان بیشتر نتونستم
ادامه بدم . سر کار هم تو رابطه برقرار کردن ا مشتری ترس دارم از مردم. بخاطر همین تو کار پیشرفت نکردم و اخراج شدم.الان تنها منبع که منو
از افسردگی جدا کردی همین فروم p30world که وقتی به سوالات دوستان درست جواب میدم و اونها راضی میشن خوشحال میشم.
تو دوران نوجوتنی دچار چند شخصیتی اول 2 شخصیتی بودم که در 17 سالگی به بینهایت شخصیتی هم رسیدم . الانم تو 20 سالگی حملات
عصبی گرفتم.و دیگر به خودم اخمیت نمیدم و خیلی اضافه وزن پیدا کردم هیچ امیدی به آینده ندارم و ازدواج برام یه رویاست. هیچ دوستی ندارم
بجز دوستهای توی این فروم.ترس از اجتماع من هیچوقت خوب نشده . پیش دکترای زیادی هم رفتم . روانپزشک . روانشناس . متخصص اعصاب و
روان . همین فردا هم وقت اعصاب روان دارم ولی چون از دفعه قبلی که پیشش رفتم 2 کیلئ چاق تر شدم خجالت میکشم برم.
نمیدونم خدا چرا منو کمک نمیکنه.
wow...
من از دستم هیچ کمکی بر نمیاد برای شما انجام بدم ولی چون خودم....هیچی....:دی بهتره از خودم نگم(اگه خواستید با پیغام خصوصی در خدمتم:11:)
فقط اومدم بگم چنین شخصیت های سرشار از احساسات هستن، و چه خوبه این احساسات ها در راه های درست که به جاهای خوب ختم میشه به کار گرفته بشه.....نسبت به آینده هم اصلا نا امید نباش....! البته نا امید نبودن به این معنی نیست که هیچ کاری نکنی و بشینی یه گوشه و بگی به آینده امیدوارم.....برای آینده باید تلاش کرد و این ثانیه هایی که الان دارن سپری میشن را به درستی ازشون استفاده کنی...
درضمن از p30world و کلا دنیای مجازی کمتر استفاده کن...دنیای مجازی تا کی؟!!! از این دنیای واقعی تا این دنیای مجازی یک دنیا تفاوت و فاصله وجود داره...بهتره تو دنیای واقعی بیشتر زمان را بگذرونی تا اینجا!:46:
درضمن ورزش را توصیه میکنم بهتون...ورزشی که سخت باشه...عرق ادمو در بیاره و مهم تر از همه بهش علاقه داشته باشید و نهایت شور و هیجان را برای شما داشته باشه(یعنی اون سختی کشیدن ها توی اون ورزش براتون دردآور و خسته کننده نباشه و لذت بخش باشه)....حالا هر چی باشه...کشتی کج باشه :دی
باز هم میگم...اگه کمکی از دستم بر میاد با پیغام خصوصی در خدمتم...کمک زیادی از دست من بر نمیاد چون برای مشکلات خودم راه چاره ای پیدا نکردم ولی واقعا خوشحال میشم بتونم به کسی کمک کنم نه تنه به شما بلکه به هر بنده خدای دیگه!
:11:
چیز مهمی نیست وقتی آدم میدونه هیچوقت ازدواج نمیکنه
چیز مهمی نیست وقتی آینده رو از الان میدونی.
حالا چرا گیر دادی به ازدواج :31:، ما به همه میگیم بابا بیخیال ازدواج بشین شما انگار خیلی دوست داری ازدواج کنی.
بعد اینجا هر کدوم از دوستان میان پند و اندرز میگن ولی بدون شک همه بیفایدست و بیشتر حالت همدردی داره تا دوایی برای درد شما باشه.
در ضمن شما هنوز افسرگی خیلی شدید نگرفتی پس خیلی خودتو به درو دیوار نزن، چون افسردگی شدید برابر با خودکشی هست یا علائمی که هیچوقت آرزو نمیکنی که بگیری، البته در نوع افسرگی معمولی هم اکثراً به خودکشی فکر میکنن ولی طبیعیه و اصلاً جزء علائمش هست.
دوست عزیز من نمیدونم واقعاً شما پیش روان پزشک رفتی یا خیر ولی معمولاً اگر با مشاوره و این جور مزخرفات مشکلت حل نشه بهت دارو میدن که البته انواع مختلف داره و با تأثیرات مختلف مثل دیسیپرامین یا فلوكستین و n تا داروی دیگه، در هر صورت اگر چیزی جواب نده باید دارو مصرف کنی.
به نظر شخصی من خیلی سعی نکن با شدت زیاد با این همه مشکلات که 90٪ به خاطر همون افسردگی هست برخورد بکنی. برو پیش روان پزشک دارو مصرف کن.
من دوستی دارم که اونم هم همین مشکلات رو داشت و البته خیلی هم عصبی و خشن بود ولی الان اوضاعش خیلی بهتره البته زمان درمانش بیشتر از 2-3 سال طول کشید و مشکل معده هم بخاطر عوارض دارویی که مصرف میکرد پیدا کرد ولی خوب الان خیلی آدموار شده حداقل، شما هم انقدر ناامید نباش از روانپزشک بخوا که برات دارویی تجویز کنه سعی کن خودتو ببندی به ورزش مثل ببخشید ببخشید ببخشید خر ورزش کن صبح تا شب، اگر توسنتی برو سر کار هر کاری باشه خیلی کمک میکنه فکرت مشغول بشه و نصف مشکلاتت حل میشه. البته اول ممکنه کار سختی باشه ولی در خودت انگیزه بوجود بیار به این فکر کن که همچی خوب میشه و روزهای خوب رو در ذهنت تصور کن نه مزخرفات رو البته اینا همش حرفه در عمل بدون شک کار سختیه ولی همینه دیگه میخوای خوب شی، اگر نخواستی هیچکدوم از این کارها رو بکنی و خواستی ناامید و پوچ بمونی خوب اینکه چه زندگیه اصلاً نمیشه اسمش رو زندگی کردن گذاشت مردگی کردنه.
شـیـفــو
22-11-2009, 02:27
چندتا آهنگ از سعيدكرماني و كامي راسكال گوش بده حالت جا مياد .
وسواس رو هم بي خيال اينجا تو مدرسه ي من بچه ها آدامس رو شريكي مي خورند ، وسواس چيه !
پیشنهاد میکنم زنگ بزنی دکتر هلاکویی (شبکه اندیشه) و باهاش یه صحبتی بکنی. کارش درسته.
یه توصیهی مهم: یه مدت اصلا ایرانی گوش نده. اگه بدون موزیک نمیتونی سر کنی برو از کارهایی که بچهها تو تاپیک آهنگهای بی کلام گذاشتن دانلود کن. پشیمون نمیشی.
◙
Dokhtar_Bache
22-11-2009, 03:05
خوب بحث جالبی شده..هرکی یه نظری داره بعضیا میگن دارو بعضیا میگن ایمان و خدا و توکل و خودتو غیره. ببین من برعکس تو در اثر ارتباط با یه نفر دچار مشکلات افسردگی شدم.مهمترین چیزی که زجرم می داد وهنوز هم یه وقتایی سراغم میاد استرس بود وهست.نوعی استرس که با بی اشتهایی شدید روبرو بود وموقع صبح اونقدر شدید میشد که(عذر میخوام) به حالت تهوع می رسید.دیدن یه سری فیلمهای خاص حالت منو تشدید میکرد.ببین من همه تلاشمو کردم که به دارو نیاز پیدا نکنم.کاری که به من خیلی آرامش می داد این که تو اینترنت راجع به مشکلم سرچ می کردم و وقتی میدیدم کلی مطلب پیدامیشه حالم خیلی خوب میشد.ببین یعنی من از زندگی عادیم ساقط شده بودم اما همچنان پررو بودم ودکتر نمیرفتم!مهم ترین چیزی که فهمیدم این بود که باید موضوع مزاحمی که برام پیش اومده رو ازبین ببرم.چون اگه وجود داشته باشه وهرچقدر دارو بخوری آب درهاون کوبیدن محضه!رسیدم به خودکشی!ولی میترسیدم آخرش فهمیدم که بهتره همین چیزی که دارم رو سامان بدم.مردنمو تولدم به من ربطی نداشته ونداره!
چیزی که همه به آدم می گن اینه که باید راهتو پیدا کنی.باور کن خیلی جمله درستیه.همون هدفه.اگه نباشه واقعا" آدم می میره.اینو جدی من تجربه اش کردم.احساس مرده متحرک داشتن در اثر بی هدفی.حالا کاری که من کردم بعداز رفع معضل این بود که به نماز خوندن روآوردم.هرکی یه اعتقادی داره.این کار برای من مفید بود مثل یه نوع حرکت یوگا.وآخر سر هم از تبدیل انرژی استفاده کردم :31:
یعنی اون انرژی ناراحت کننده ای که دراثر افسردگیم ایجاد میشد رو صرف درس خوندن کردم.من الان جوری درس میخونم که هیچ وقت تو عمرم نمیخوندم.روزی چندساعت.واقعا"نتیجه شگفت انگیزی برام داشته.. یه چیزدیگه هم خیلی به دردت میخوره گسترش روابط عمومیه..ببین بالا بری پایین بیای یه پدیده غیرقابل انکاره.باید جسارت داشته باشی دوست پیدا کنی.باتوجه به مشکل والدینت تو باید دنبال دوست باشی.هم صحبت.درد دل در این دوران خیلی کمکت می کنه خیلی.من نهایت کاری که کردم مراجعه به یه مشاور بود که اونم یه سری راهکار ارئه داد که نسبتا" مفید واقع شد.منظورم اینه که خودم به داد خودم رسیدم.
این که بشینی بگی مشکلت ارثیه و خدا بهت کمک نمیده و اینا بهانه است.تا قیامت هم بشینی خدا نمیاد دستتو بگیره بلندت کنه..خودت باید بلند شی.
من اگر 1 هفته دیگه با اون بحران بی اشتهایی ادامه می دادم کارم به بستری شدن می کشید.ولی چون میدونستم حق زندگی دارم دنبال مسیر درست گشتمو پیداش کردم.
ببین چی جذبت میکنه.درس ورزش کار موسیقی(ساز نواختن)؟ برو سراغ یکیش و انرژیتو بذار روش.تو مجبوری انتخاب کنی و زندگی کنی.مثل همه آدمای دیگه.زندگی همینه.هیچ اتفاق عجیبیم لازم نیست بیفته تا اسمش رو بذاری زندگی!تو از کجا میدونی ازدواج نمی کنی ؟از کجا میدونی آینده ات چی می شه؟مگه چندسالته؟1000سال؟!هر وقت من دونستم توهم می دونی.بیبن اینارو نمی گم فقط دلگرم شی.میگم که یکم به خودت بیای.تو به خودت کمک کن مسیرتو پیدا کن.بقیه اش خود به خود ردیف میشه.من خودم یه وقتا اینقدر توزندگی آرامش دارم که تعجب می کنم!!!!!!میگم من عادت به این زندگی بی دغدغه ندارم!همه اش به خاطر اینه روش زندگی کردنمو تغییر دادم.
امیدوارم مفید بوده باشه.اینارو گفتم فقط به قصد کمک کردن بهت چون حس و حالتو درک می کنم.:11:
Mahmood_N
22-11-2009, 03:38
سلام دوست عزیز ...
شخصا از این که می بینم کسی از چیزی رنج می بره ناراحتم ... !
اما دوست دارم چند جمله بگم ، شاید مفید بود ...
من هیچ وقت مشکلات تو رو نداشتم ، اما چیزی شبیه به اون توی زندگی من بود ، پدر من مشکل روحی نداره ، مادرم هم نداره ، ولی من کمی دچار افسردگی شده بودم ... ، افسردگی نه به اون معنی که خیلی وضعم خراب باشه ، نه ، ولی چیزی که مهمه اینه که من با بقیه ی اعضای خانوادم فرق می کردم ، به خاطر همین فکر می کردم توی خانواده تنها هستم ، بعضی مواقع کارهایی می کردم که مثلا برادر بزرگ ترم از من خیلی بدش میومد و دوست داشت من رو حسابی بزنه ... ، من تقریبا از همه ی اعضای خانوادم متنفر بودم !
اما با گذشت زمان ، فهمیدم که نمیشه با این وضع ادامه داد ، خانواده من مشکلی نداشتن ، این من بودم که مشکل داشتم ، همه ی فکرهایی که توی ذهنم بود به خاطر خودم بود و به خاطر تنها بودن ، تمام فکرهایی که می کردم در زمانی بود که تنها بودم ، و بزرگترین مشکل هم همین بود ، احساس تنهایی و تنها بودن ( اون هم کجا ! توی خونه ! )
بهت توصیه می کنم مدت زیادی رو بیرون از خونه و یا بهتر بگم با دوستات سر کن ، سعی کن کمی از اتاقت بیرون بیادی و اجتماع رو بیشتر حس کنی ...
نه فقط به خاطر این که به اجتماع عادت کنی ، نه ، به خاطر اینکه ذهنت رو با فکر کردن خسته نکنی ، سعی کن زیاد حرف بزنی ...
با همه حرف بزن ، عادت کن که سر صحبت رو با اطرافیانت باز کنی ...
یک مشکلی که فکر می کنم داری اینه که توی جمع فکر می کنی همه دارن بهت توجه می کنن که مثلا چی کار می کنی ! ، به خاطر همینه که خجالت می کشی و خودت رو غایم می کنی ...
باور کن اونها هم مثل تو هستن ، فقط فرقشون اینه که کمی پررو ترن ! ، یادمه یک روز توی کلاس می خواستم یک تحقیقی رو بخونم ، خیلی استرس داشتم ، دبیرم که فهمیده بود استرس دارم ، اومد توی گوشم یک جمله ی جالب گفت ، گفت : " اونهایی که جلوت وایستادن از تو بدترن ، چرا استرس داری ، خیال نکن با تو فرق میکنن " ، این جمله باعث شد با استرس کمتری بخونم تحقیقم رو ...
یه بار سوء تفاهم نشه من نمی خوام در مورد خانواده و اطرافیانت چیزی گفته باشم ، فقط می خوام این موضوع رو به خودت و اطرافیانت تعمیم بدی ...
هیچ وقت به این فکر نکن که تو توی این دنیا یا توی هرجمعی جایی نداری و آینده به تو نیاز نداره ، انسانها مکمل یکدیگه ان ! تقدیر و سرنوشت هیچ انسانی رو به سمت خودش نمی کشه ، بلکه این انسانها هستن که تقدیر رو برای خودشون رقم می زنن ، هر فکری که توی ذهنت میاد یک آینده ی دور یا نزدیک رو برات به ارمغان میاره ، تو در عین حال می تونی یک انسان موفق باشی و هم می تونی یک انسان شکست خوده و نا امید باشی ، همه چیز به خودت بستگی داره ، به چیزهایی فکر نکن که از دست دادی ، به چیزهایی فکر کن که می تونی بدست بیاری ، آینده می تونه با گذشته خیلی فرق داشته باشه ، مطمئن باش که انتخاب با خودته ...
دوستمون در پست قبلی خوندن نماز رو پیشنهاد کردن ، توصیه می کنم حتما این کار رو بکن ، شاید قبل از خوندن نماز نمی دونستم چقدر می تونه مفید باشه ولی وقتی شروع کردم به خوندن ، به این جمله ایمان آوردم که " یاد خدا آرامش دهنده ی قلبها است "
به عنوان آخرین نکته ، توصیه می کنم سی دی صحبتهای دکتر آزمندیان رو نگاه کن ، توصیم رو جدی بگیر ، حتما نگاه کن ...
و یک نکته هم بگم ، سعی کن از دارو استفاده نکنی ، بدترین چیز برای یک مشکل روانی خوردن قرصه ...
اکثر مواردی که به عنوان مشکل اعلام کردی مربوط به تلقینات درونیت هست ، به آینده فکر کن و این که می شه متفاوت بود و آینده ی متفاوتی ساخت ...
باز هم می گم ، سی دی های تصویری دکتر آزمندیان رو تهیه کن و ببین ، حتما این کار رو بکن ، حتما ( حد اقل امتحانش کن ... ! )
یک چیز دیگه ، سعی کن با فیلم هم خودت رو سرگرم کنی ، با فیلمهایی که کمی بهت هیجان بده ، شخصا دیدن سریال فرار از زندان رو بهت توصیه می کنم ، با دیدن این فیلم به لزوم داشتن اعتماد به نفس اعتقاد پیدا می کنی ... ! :46:
امیدوارم هرچه زودتر خودت رو پیدا کنی ... !
موفق باشی ...
یه پیشنهاد هم من دارم حتماً انجام بده خیلی روحیت رو عوض میکنه """"""""" ورزش""""""""" حتمآ به یه ورزش رو بیار اگه گروهی باشه مثل فوتبال و... که بهتر، ولی اگه روت نشد ورزش های انفرادی و ترجیحاً در محیط بیرون باشه . حتماً صبح ها برو کوه حداقل هفته ای یک روز،اگه بیشتر تونستی بری که بهتر.اگه جواب نداد بیا اینجا هرچی دلت خواست بهم فحش بده. اینو بدون که دوستهایی که اونجا پیدا میکنی همین بچه های پی سی ورد هستند. درضمن انقدر پشت سیستم نشین چاق تر می شی ها.:31:
کلاً ورزش خیلی خوبه ولی نمیتونه مشکلات روحی رو 100٪ حل بکنه، ولی خیلی میتونه کمشون بکنه. دوستان مشکل زیادی با دارو دارن نمیدونم چرا. رنج بسیار گستردهای دارو در دنیا برای افسردگی وجود داره که تأثیرات متفاوتی دارن، بعضیاشون قوی هستن بعضیا ضعیف که بسته به بیمار دکتر به بیمار تجویز میکنه ولی خیلی از نوعهایی که جدیداً عرضه میشه عوارض زیادی ندارن دیگه در هر صروت در خیلی از موارد شاید مثل مورد دوستمون راهی بجز استفاده از دارو نیست و مطمئن باشید استفاده نکردنش خیلی بدتر از استفاده کردنش هست.
Elendil1
22-11-2009, 15:14
مستند SECRET رو بگیر ، زندگیت عوض میشه ! :8::46:
یعنی واقعا شما توی زندگیت چیزی نداری که بخوای بخاطرش بجنگی ؟ مطمئنی ؟
milad_badboy
22-11-2009, 21:21
و یک نکته هم بگم ، سعی کن از دارو استفاده نکنی ، بدترین چیز برای یک مشکل روانی خوردن قرصه ..
دوست عزيز چرا اطلاعات غلط ميدي؟ دارو درماني به همراه تلقين درماني بهترين راه درمانه
milad_badboy
22-11-2009, 21:28
چرا گردن ارث و ... میندازی ؟
این مشکل هدیه اجتماعه
عزيز من ثابت شده كه بيماري هاي رواني كه پدر و مادر داشتن به فرزندشون هم منتقل ميشه
تاثیر این قرصا به خاطر آمفتامین هست که یک نوع ماده اعتیاد آوره و ترک کردنش بسیار سخته.
اينو اينجا گفتي ولي جايي ديگه نگو چون جك سال ميشه
free_touch
22-11-2009, 21:55
عزيز من ثابت شده كه بيماري هاي رواني كه پدر و مادر داشتن به فرزندشون هم منتقل ميشه
اينو اينجا گفتي ولي جايي ديگه نگو چون جك سال ميشه
عجب نکنه شما ثابت کردی ؟
شما که اطلاعاتی نداری لطف کن و نیا واسه مردم نسخه بپیچی.
دکتر بوالهری پدر روان پزشکی ایران همیشه می گفت تا مریض رو نبینم و چند جلسه باهاش صحبت نکنم و مشکلاتشو نشنوم واسه هیچ کی حتی 1 دونه قرص تجویز نمی کنم.بعد شمایی که هیچ سر رشته ای از روان شناسی نداری و هیچ اطلاعی از اختلالات روانی نداری اومدی اینجا واسه ملت نسخه می پیچی ؟
این کارت منو یاد این پیرزنای تو روضه ها میندازه که واسه همدیگه نسخه می پیچن.
یارو کمرش درد می کنه پیر زنه میگه ننه جون برو فلان قرصو بخور.
اصلا شما می دونی آمفتامین چیه ؟ که حرف منو جک دونستی.
من خودم 4 واحد فارماکولوژی پاس کردم و خیلی بیشتر از شما اطلاعات دارویی دارم.
اصلا من بی اطلاع شما که سواد داری برو یه سرچ کوچیک کن ببین قرص های اعصاب که واسه رفع استرس و شادی تجویز می شن چه ترکیباتی دارن.
امفتامین یک ماده شادی آوره که این قرص های به قول دوستان اکس رو با اون تولید می کنن.
هیچ فکر کردی چرا قرص های اعصاب رو حتی اگه خودت رو بکشی داروخانه بدون نسخه نمیده ؟
دلیلش وجود همون آمفتامینه.که یک نوع ماده اعتیاد آوره.
خواهشا اطلاعاتت رو ببر بالا بعد بیا از دیگران ایراد بگیر.
دوست عزيز چرا اطلاعات غلط ميدي؟ دارو درماني به همراه تلقين درماني بهترين راه درمانه
منظورش عوارضی بود که مخصوصا واسه معده داره و درست هم گفت.
عزيز من ثابت شده كه بيماري هاي رواني كه پدر و مادر داشتن به فرزندشون هم منتقل ميشه
در تأیید این سخن: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اصلا شما می دونی آمفتامین چیه ؟ که حرف منو جک دونستی.
من خودم 4 واحد فارماکولوژی پاس کردم و خیلی بیشتر از شما اطلاعات دارویی دارم.
اصلا من بی اطلاع شما که سواد داری برو یه سرچ کوچیک کن ببین قرص های اعصاب که واسه رفع استرس و شادی تجویز می شن چه ترکیباتی دارن.
امفتامین یک ماده شادی آوره که این قرص های به قول دوستان اکس رو با اون تولید می کنن.
هیچ فکر کردی چرا قرص های اعصاب رو حتی اگه خودت رو بکشی داروخانه بدون نسخه نمیده ؟
دلیلش وجود همون آمفتامینه.که یک نوع ماده اعتیاد آوره.
خواهشا اطلاعاتت رو ببر بالا بعد بیا از دیگران ایراد بگیر.
یعنی تمام داروهای تجویزی برای درمان افسردگی دارای ترکیبات آمفتامیندار هستند؟
پس این بابا چی میگه اینجا؟: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
◙
.:HAMED:.
22-11-2009, 23:35
دقیقا همین مشکلو من دارم از زمانی که کاربر با اسم alone_boyباهام قهر کرده و اصلا علتی نمیبینم:37:
نمیدونم واسه چی قهر کرده
اگه میشه شما هم بیا میان جگری بکن مارو آشتی بده:37::37::37:
اینم آدرسش:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
free_touch
22-11-2009, 23:59
منظورش عوارضی بود که مخصوصا واسه معده داره و درست هم گفت.
در تأیید این سخن: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عزیز دل بیماری این دوستمون پانیکه.
نه اسکیزوفرنی.
پانیک ارثیه ؟ (منبع موثق بزارید که پانیک ارثیه).
بیشتر بیماری های روانی با افسردگی همراه هستن.
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
همه نه اما بیشترشون که برای درمان افسردگی بکار میرن دارای این ماده هستن که یک ماده شادی آور کاذبه.
◙
سلام
البته من در زمینه روانشناسی و پزشکی اطلاعاتی ندارم و فقط به عنوان یک فرد عادی راهنمایی هایی که به ذهنم میرسه میگم.
برای مشکل وسواس:
شما چندبار بعد از خواب پتو رو به اون شکلی که وسواس داری تا نکن، اصلا جمعش نکن و بذار مچاله همونجا افتاده باشه.
لباس هات رو به اون شیوه مرتب نکن(حتی مرتبشون نکن).
هربار هم که به فکرت میرسه که مرتبش کنی جلوی خودت رو بگیر.
بذار اونجا باشن و ببین چی میشه؟
مطمئن باش هیچی نمیشه. واقعا هیچ اتفاقی نمی افته. نه زمین از حرکت می ایسته، نه زندگیت دچار مشکل میشه.
این کار رو بکن. اول سخته ولی یه مدت که اینطور رفتار کنی میبینی که چه بی اهمیت بوده. و فکر کنم بتونی وسواست رو کنار بذاری.
برای مشکل خجالتی بودن:
بنظرم یکی از عواملی که باعث تشدیدش شده اینه که مدرسه رو ادامه ندادین. یکی از مهمترین فایده مدرسه اینه که آدم دوست پیدا میکنه و با دیگران معاشرت میکنه. اینکه مدرسه نرید و کار نکنید، نتیجش اینه که صبح تا شب گوشه خونه بشینید و خودخوری کنید و روح و روان خودتون رو داغون کنید.
این راه رو برای حلش امتحان کنید، فکر میکنم موثر باشه:
سعی کنید با یه نفر دوست بشید، مثلا پسر همسایه یا پسرخاله. اوایل با اون فقط وقتایی باشید که تنها خودش هست. وقتی یکی دو ماه گذشت و کاملا که با هم دوست شدین، حالا سعی کنید که وقتی اون پیش دوستای دیگرش میره(البته عدشون زیاد نباشه مثلا 2 نفر دیگه) شما هم همراهش باشید. اینطوری دیگه در اون جمع کمتر احساس غریبگی میکنید. اوایل میتونید بیشتر با همون دوستتون صحبت کنید و فقط حضور در جمع رو تجربه کنید اما سعی کنید کمی هم با اون افراد جدید هم حرف بزنید و در صحبت ها شرکت کنید.
اینطوری کم کم ترستون از حضور در جمع از بین میره.
یه راه دیگه هم اینکه، بعد از اینکه در پیسیورلد دوست پیدا کردین از یک دو نفرشون شماره تلفن بگیرید و گه گداری زنگ بزنید و تلفنی صحبت کنید و بعدا اگر امکان داشت قرار حضوری
*درس رو هم حتما ادامه بدین.حداقل تا دیپلم. اگر فکر می کنید احتمال داره دانشگاه نرید شاید رفتن به رشته فنی حرفه ای مناسب تر باشه. این مورد خیلی مهمه هم برای از بین رفتن خجالت و هم برای آیندتون.
* مطالعه برخی کتاب ها مثل کتاب های دیل کارنگی و لئوبوسکالیا و... هم میتونه مفید باشه.مثلا
چگونه بر نگرانی و اضطراب پیروز شدم؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 2Fgp%2Fproduct%2F9644173430%2Fref%3Dsr_1_1000_12%2 F157-4559643-2140619)
آئین دوست یابی: چگونه می توان دوست یافت و در مردم نفوذ کرد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 2Fgp%2Fproduct%2F9649345450%2Fref%3Dsr_1_1000_11%2 F157-4559643-2140619)
افسردگی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 2Fgp%2Fproduct%2F9643491374%2Fref%3Dsr_2_1000_1%2F 157-4559643-2140619)
بیا دریا شویم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 2Fgp%2Fproduct%2F9646839134%2Fref%3Dsr_2_1000_1%2F 157-4559643-2140619)
روش زندگی بهتر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 2Fgp%2Fproduct%2F9646935211%2Fref%3Dsr_2_1000_15%2 F157-4559643-2140619)
* ورزش هم که دوستان توصیه کردن خیلی خوبه برای از بین بردن افسردگی. بویژه اگر ورزش گروهی باشه مثلا فوتبال و...
* همونطور که جناب Balrog گفتن، از آهنگ های ایرانی دوری کنید بوِیژه آهنگ های غمگین. آهنگ های خارجی چون احتمالا کمتر متوجه متن ترانه میشید کمتر ذهنتون رو درگیر میکنن.
از آهنگ های تاپیک آهنگ های شاد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])استفاده کنید.
* مرتبا به خودتون نگید که من افسردم، آینده ندارم و بدبختم و... حال خودتون رو بدتر نکنید. البته منظورم این نیست که هیچ مشکلی ندارید و از همت و تلاش بیفتید و بذارید این وضع ادامه پیدا کنه. آره اوضاعتون خوب نیست، اما اگر بخواید به خودتون تلقین کنید بدتر و منفعلتر میشید.
من تقریبا هرکسی رو میبینم، مشکلاتی و به تبع اون درجاتی از اضطراب و افسردگی داره حالا نه به شدت شما.
امیدوارم که روزی بیای و خبر بهتر شدنت رو به ما بدی:10:
armin_software
23-11-2009, 00:45
باید یک دفعه ای ترکش کنی؟
تو دنیا به چه چیزی خیلی علاقه داری؟!
من پست 36
پست GIta رو تایید می کنم!
عزیز دل بیماری این دوستمون پانیکه.
نه اسکیزوفرنی.
پانیک ارثیه ؟ (منبع موثق بزارید که پانیک ارثیه).
بیشتر بیماری های روانی با افسردگی همراه هستن.
البته بنده در این امور تخصصی ندارم، ولی شما با اطمینان زیاد از حد و غیر دقیق صحبت نمیکنی؟!
به نظر نمیرسه مشکلات ایشون ناشی از این عارضه باشه. یا حداقل فقط ناشی از این یک قلم نیست.
ضمنا در اون خبر گفته نشده فقط اسکیزوفرنی میتونه ارثی باشه، بلکه به طور کل از افسردگی اسم آورده.
موثقات:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برای آشنایی دوستان با پانیک:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
◙
free_touch
23-11-2009, 11:31
البته بنده در این امور تخصصی ندارم، ولی شما با اطمینان زیاد از حد و غیر دقیق صحبت نمیکنی؟!
به نظر نمیرسه مشکلات ایشون ناشی از این عارضه باشه. یا حداقل فقط ناشی از این یک قلم نیست.
ضمنا در اون خبر گفته نشده فقط اسکیزوفرنی میتونه ارثی باشه، بلکه به طور کل از افسردگی اسم آورده.
موثقات:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برای آشنایی دوستان با پانیک:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
◙
بحث کردن بی فایدس.
بنده ادعای تخصص ندارم.
اینایی هم که گفتم شنید هام و تجربه ای بوده(تجربه خودم و یکی از دوستانم).
شما که در این امور تخصص ندارید از کجا میگید حرف من غیر دقیقه ؟
بنده هم عرض کردم.چه شیزوفرنی چه وسواس ذهنی چه پانیک و....(اکثر بیماری های روانی) با افسردگی همراه هستن.
به هر حال اینجا امدیم تا به دوستمون کمک کنیم نه کلکل.
ببین داداش سعید گل...من نمیخوام بگم دقیقا مثل شما هستم یا چیزی شبیه اون
ولی فقط من و شما نیستیم که افسرده ایم ، زیر سایه ی شرایط حاکم درصد بالایی از مردم دچارش هستند...گرچه هرکسی جرات اقرار کردن بهش رو نداره ( من از این جهت شما رو تحسین میکنم )
کشور ایران یکی از افسرده ترین کشورهای دنیاست...متن زیر رو بخون...گرچه به نظر من در خوشبینانه ترین حالت ممکن هم اوضاع خیلی حادتر از این است :
مسئولين حكومت "تعداد بیماران روحی، روانی و افسرده ایران را 15 میلیون نفر اعلام داشته اند و از طرفی دیگر جمعیت افراد افسرده را حدود 10 تا 12 درصد کل جمعیت کشور ذکر کرده اند. افسردگی طی سال های اخیر در کشور افزايش يافته است، بطوری که هم اکنون سن افسردگی از 27 سال به 17 سال رسیده است و اگر برنامه ریزی دقیق و مناسبی برای کاهش تنش های اجتماعی صورت نگیرد، باید منتظر افزایش روند روز افزون افسردگی به ویژه در میان نسل جوان بود. مهمترين دلایل افسردگی در ميان جوانان فقر، خشونت های اجتماعی، خشونت در چهار چوب خانواده، بیکاری، طلاق، احساس فقدان آینده روشن، اعتیاد، عدم احساس آزادی، سرخوردگی های اجتماعی، فحشا، گرانی، تبعیض، رعایت نشدن حقوق شهروندي، آگاه نبودن از حقوق خود و ......می باشند "
متن کامل رو از اینجا میتونید بخونید که آمار جالب و البته ناراحت کننده ای داره...:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
گذشته از این ، واقعا پزشکهایی هستند که تو کارشون خبره اند...من خودم یک بار پیش یک خانم دکتری رفتم کارش خیلی خیلی عالی بود
فقط ویزیتش انقدر زیاد بود ( 25 تومن ) که ترجیح دادم یا افسرده بمونم یا بدون دکتر خوب بشم : دی
ولی جدا آدم یه وقتا زیر این آسمون آبی یه صحنه های سیاه و سفیدی میبینه که مشکلات خودش رو فراموش میکنه...من خودم هنوز خوب نشدم و هر روز دم غروب حالم خراب میشه اما بازم میگم خدایا شکرت...جای فلان کس بودم چی ؟
.:HAMED:.
23-11-2009, 12:24
به نظر من همه این افسردگی ها از بیکاری بیعاری هستش
حالا بحث اون جداست که کسی در اثر یه اتفاق ناگوار یا یک حادثه افسرده شده باشه
ولی درکل ماله بیکار و الاف هاست:خخخ
از کجا میگید حرف من غیر دقیقه ؟
یه دور دیگه مکالماتمون رو بخون تا جاش رو پیدا کنی.
◙
free_touch
23-11-2009, 21:40
یه دور دیگه مکالماتمون رو بخون تا جاش رو پیدا کنی.
◙
من گشتم و دیدم اونجاش خیلی هم دقیقه .
milad_badboy
23-11-2009, 21:41
همه نه اما بیشترشون که برای درمان افسردگی بکار میرن دارای این ماده هستن که یک ماده شادی آور کاذبه.
شما يه داروي ضد افسردگي يا ضد اظطراب معرفي كن كه حاوي مت آمفتامين باشه؟
دوست عزيز قرص هاي ضد افسردگي هيچ ماده شادي آور يا مخدري ندارن و به هيچ وجه اعتياد آور نيستن
اگه شما ثابت كردي كه يه قرص ضد افسردگي كه تو ايران توسط وزرات بهداشت تاييد شده حاوي مت آمفتامين باشه من همين رسما از همه عذر خواهي ميكنم
والا اون زمان قدیم که آمفتامین رو همینجوری الکی مصرف میکردن چه از راننده ی کامیون چه برای افسردگی به تجویز پزشک
به هر حال الانشم توی بعضی دارو وجود داره درصد هایی ازش مثل Venlafaxine و Bupropion و Tranylcypromine و بعضی دارو های سیف تر مثل فلوکستین نه
این دارو ها پرخطر به حساب میان و کمتر استفاده میشن
(البته چک نکردم اسم دارو هارو شایدم اینا نبودن خواستین یه چک بزنید :دی)
به هر حال ... خواستم بگم بحث رو اینجا دنبال نکنید تا این دوستمونم پشیمون نشه بگه اینا اومدن به من کمک کنن زدن تو نخ دارو سازی :دی
taghi_ramzi
24-11-2009, 09:09
درود
من فکر می کنم مشکل شما ناخودآگاه از دو چیز نشات می گیره
یکی نداشتن شغل و یکی تحصیلات پایین که باعث میشه ناخودآگاه از جمع (مخصوصا فامیل) فاصله بگیرید(به این دلیل که به خاطر تحصیلات پایینتون و تحصیلات بالای دیگران خجالت می کشید)
توجه کنید که خودتون به هیچ وجه از این قضیه مطلع نیستید،یعنی عمدی نیست، ولی به احتمال قوی مشکل از همینجاست
من هم تا حدودی مثل شما بودم، وقتی یه شغل خوب پیدا کردم، تا حدودی مشکلات رفتاریم بهتر شد
بعد شغلو گذاشتم کنار و رفتم دنبال ادامه تحصیل، الان هم از هیچ کس و هیچ جمعی نمی ترسم !
هر طوری هست یکی از این کارها رو انجام بده، یا تحصیل یا شغل مناسب
ضمن اینکه احساست خود به خود می تونه بهتر بشه، ذهنت هم درگیر میشه و مشکلاتت کم کم فراموشت میشه
امیدوارم همه موفق باشیم.
sepid12ir
25-11-2009, 00:17
بیکاری بله... خودش بیماری میاره...
ولی هستند کسانی که هم درس میخونن و هم کار میکنن ولی دپرس هستند !!!
مثال هم هست بزنم براتون.........
hamid_diablo
25-11-2009, 14:19
سلام دوست عزیز من چند تا راه بهت معرفی میکنم برای افزایش اعتماد به نفس تمرین کنی حل میشه به خد توکل کن به امضام هم توجه کن که امام علی (ع)چی گفته
hamid_diablo
25-11-2009, 14:22
نگاهی به راه های افزایش اعتماد به نفس
هر فردی از شخصیت خودش، دیدگاهش و نقاط ضعف و قوتش یک تصویر ذهنی دارد. این تصویر از دوران کودکی شکل می گیرد. به این تصویر «خودانگاره» می گویند یعنی تصوری که شخص از خویشتن در ذهن خود دارد. «خودانگاره» در شکل گیری اعتمادبه نفس شخص نقش بسیار مهمی ایفا می کند. بسیاری از این تصورات براساس تعامل ما با دیگران و تجربیات زندگی مان شکل می گیرد. اعتماد به نفس به این موضوع بستگی دارد که شخص احساس می کند از نظر دیگران تا چه حد مورد قبول و علاقه است و همچنین خودش چقدر احساس ارزشمند بودن دارد.
یک انسان با اعتماد به نفس سالم و طبیعی می تواند احساس خوبی نسبت به خود داشته باشد. ارزش خود را بداند و به خاطر قابلیت ها و مهارت ها و موفقیت هایش احساس غرور و رضایت کند. اما کسی که اعتماد به نفس ضعیفی دارد، احساس می کند که مورد قبول و علاقه هیچ کس نیست و نمی تواند هیچ کاری را درست انجام دهد.
همه ما در شرایط و موقعیت هایی از زندگی مشکلات عدم اعتماد به نفس را تجربه کرده ایم، خصوصاً در دوران نوجوانی که شخص خود و جهان اطراف را می شناسد، بسیار دچار مشکل می شود. اما از آنجایی که خودانگاره هرکس با گذشت زمان تغییر می کند، پس اعتماد به نفس فرد هم ثابت نمی ماند و در طول زندگی تغییر می کند و بنابراین می توان اعتماد به نفس را بهبود بخشید. برای دستیابی به یک اعتماد به نفس سالم دو مساله را باید در نظر گرفت۱ـ نظر و رفتار دیگران نسبت به شخص چگونه است؟۲ـ خود او، خویش را چگونه می بیند؟
این دو مساله روی اعتماد به نفس افراد بسیار تاثیر می گذارد.
والدین، معلمان، مربیان و... به ویژه در دوران کودکی در شکل گیری دیدگاه هر فرد نسبت به خودش، نقش مهمی را ایفا می کنند. اگر والدین یا معلمان بیشتر از آنچه که از کودک تمجید و تحسین می کنند، از او انتقاد و عیب جویی کنند، مسلماً این کودک نمی تواند اعتماد به نفس خوبی داشته باشد. همچنین در دوره نوجوانی که ارزش ها و عقاید نوجوان در حال شکل گیری است، نظرات مربی، پدر و مادر، معلم یا دیگر افراد در به وجود آوردن خودانگاره نوجوان بسیار موثر است. قطعاً فردی که نوجوان قبول دارد، مانند والدین یا معلمان دائماً از او عیب جویی کند، سبب تخریب اعتماد به نفس او می شود. گاهی هم انگار از درون به نوجوان القا می شود که توانایی انجام درست کارها را ندارد. (بحران درونی) که این مساله هم به اندازه انتقاد و سرزنش دیگران مخرب است.
انتظارات نابجا و غیرواقعی هم می تواند اثر منفی بر روی اعتماد به نفس بگذارد. افرادی که توانایی های خود را می شناسند و تحسین می کنند، از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند، ولی اگر احساس کنند که فاقد توانایی های درخور تحسین هستند حتماً از اعتماد به نفس ضعیفی برخوردار می شوند. نکته حائز اهمیت این است که بیشتر مردم دارای توانایی ها و قابلیت های درخور تحسین و شایسته یی هستند، اما به دلیل خودانگاره یی که از خود دارند، نمی توانند توانایی های خود را ببینند. اعتماد به نفس هر فرد بر روی کیفیت زندگی او تاثیر بسزایی دارد و چگونگی احساس هر فرد نسبت به خودش بر روی نحوه زندگی اش اثر می گذارد. افرادی که احساس می کنند از نظر دیگران دوست داشتنی و دل نشین هستند، قطعاً روابط اجتماعی بهتری دارند، همچنین دوستان و خانواده آنها در مواقع نیاز از کمک و حمایت آنها بهره مند می شوند. آنهایی که معتقدند می توانند مشکلات را از سر راه بردارند و اهداف شان را تحقق بخشند، مسلماً در زندگی موفق تر هستند. اکنون رهنمودهایی برای بهبود اعتماد به نفس ارائه می شود.
▪ از تفکرات منفی درباره خود بپرهیزید؛ اگر عادت دارید دائم بر روی کمبودها و نقاط ضعف خود تاکید کنید، این عادت را کنار بگذارید و به جنبه های مثبت خود (که بسیار زیاد هم هست) فکر کنید. هنگامی که بیش از حد از خود انتقاد می کنید، درباره یک نکته یا حرکت یا رفتار مثبتی هم که داشته اید فکر و برای خود بازگو کنید. هر روز ۳ کار یا رفتاری که انجام داده اید و موجب رضایت و شادی تان شده است را بر روی کاغذ بنویسید.
▪ هدف تان انجام کار باشد نه انجام کامل و بی نقص آن؛ همچنین گاهی بعضی از افراد به حد کمال رسیدن را مانعی برای زندگی خود می کنند و در نتیجه تا به آن حد مطلوب نرسند کاری انجام نمی دهند و در واقع زندگی خود را متوقف می کنند (مانند کسی که می گوید تا ۵ کیلو از وزنم کم نکنم از خانه بیرون نمی روم) در صورتی که باید نقاط مثبت را دید و کار را انجام داد و از آن لذت برد.
▪ اشتباهات را فرصتی برای یادگیری در نظر بگیرید؛ همیشه به خود بگویید که هرکسی ممکن است اشتباه کند و از اشتباه کردن نهراسید، اشتباه بخشی از یادگیری است.
▪ کارها و تجربیات جدید را امتحان کنید؛ انجام کارها و فعالیت های متفاوت در شناخت استعدادها و توانایی های تان کمک بزرگی به شما می کند همچنین در نتیجه کسب مهارت های جدید احساس غرور و رضایت به شما دست می دهد.
▪ آنچه را که می توانید، تغییر دهید و آنچه را که نمی توانید، مشخص کنید؛ درباره عادات و خصلت های خود فکر کنید. اگر دریافتید که برخی از آنها شما را ناراحت می کند، برای تغییر آن اقدام کنید، اما اگر چیزی است که نمی توان آن را تغییر داد (مانند قد) سعی کنید از آنچه که هستید لذت ببرید و سازگاری کنید.
▪ اهداف تان را مشخص کنید؛ فکر کنید چه کاری دوست دارید انجام دهید و سپس برای انجام آن برنامه ریزی کنید و طبق برنامه جلو بروید.
▪ از نظرات و عقاید خود احساس رضایت کنید؛ از بیان افکار خود ابایی نداشته باشید.
▪ به دیگران کمک کنید؛ با این کار احساس می کنید مفید هستید که خود در اعتماد به نفس نقش مهمی دارد.
▪ ورزش کنید؛ با ورزش از استرس رهایی می یابید و سالم تر و شادتر خواهید بود.
▪ تفریح کنید؛ از وقت خود لذت ببرید، با دوستانتان معاشرت کنید و زندگی خود را با افکار منفی متوقف نکنید.
افرادی که اعتماد به نفس بالایی دارند به راحتی با دیگران دوست می شوند، شادترند و روابط بهتری با همکاران، همسالان و ... دارند و با آرامش و راحتی با اشتباهات شان کنار می آیند. هیچ وقت برای به دست آوردن اعتماد به نفس سالم و مثبت دیر نیست. اعتماد به نفس از جمله مهارت های زندگی است
hamid_diablo
25-11-2009, 14:29
در ضمن پست اولو خوندم همینکه میایی p30world جواب دوستانو میدی همین اعتماد به نفستو بلا میبری
سعی کن خودتو با کسی مقایسه نکنی چون حسادتو بوجود میاره
به خودت بیشتر فکر کن به استعدادهات
به خودت تلقین کن که از هیچیزو هیچ کسی نمیترسی
به خودت بگو زندگی یعنی جنگ و مبارزه نه تنبلی و دست رو دست هم گذاشتن
به ارزوهات بیشتر فکر کن
تو یه انسانی مثل بقیه که لیاقت داری خوب و قشنگ زندگی کنه چون تورو خدا مثل بقیه افریده و چون خدا عادله هیچ انسانیرو پائین تر وضعیف تر از کس دیگه ای خلق نکرده این ما هستیم که مشخص میکنی که کجا قرار گرفتیم
saeedn70
26-11-2009, 07:33
خدایا شکرت....:40:
خدایا میبینی چه قدر دوستای خوبی دارم ..چه قدر به فکر منن.:11:
خدایا من اینو از طرف خودم تمام کسایی که منو به عنوان داداش کوچیکشون قبول کردن تقدیم میکنم..فقط خدایا یه کاری کن خششون بیاد..:11:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ardavan_2008
26-11-2009, 10:59
اصولا" زیاد نباید به [دوستان] اعتماد داشته باشی مگر اینکه خیلی خوب باشند چون :تا پول داری رفیقتم دنباله بند کیفتم صدق میکنه:31:چون با دیدن یه نفر جدید دوستیت کمرنگ میشه و....البته دوستای خوب هم پیدا میشه ...:46:زیاد به شکست قلبی و اینا فکر نکن می تونید با کسای دیگه دوست بشید حالا دختر باشه که بهتر:31:(شوخی کردم) من هم دوستی ندارم اما خوب هیچ تاثیری نذاشته تو روحیم
hamid_diablo
26-11-2009, 13:06
البته دوست تو زندگی میتونه تاثیر بزاره ولی من نمیدونم چرا دوستیها اینجوری شده
بطور مثال من یه دوستی داشتم که دوستمون 10_12 ساله بود یه مدت رفت باشگاه بدنسازی یه کمی پف کرد دیگه منو تحویل نگرفت
از این نمونه ها خیلی زیاده
ممنونم از همه دوستانی که کمک کردن و راهنمایی واقعا شرمنده کردید فهمیدم که تو این دنیا تنها تنها هم نیست و دوستان
زیادی دارم.
فکر می کنم دلیل اصلی افسردگی من این باشه :
1 - قهر کردن من با دوستم بهنام که واقعا دوستای واقعی بودیم دلیلشم این بود یه جمعه شب دوباره من طبق معمول همیشه
ماشین بابام رو ورداشتم + 20 تومن پول گرفتم بهنام هم 10 تومن آورد یکی دیگه از دوستامون هم اومد و به دعوت دوستمون امیر
برای افتتاح شعبه جدیده امیر چاکلت دعوت بودیم . بعد چنتا بسنتی خوردیم و بهنام و اون یکی دوستم یه هات چاکلت گرفتن و خوردن و کلا رو هیشون عوض شد انگار هر کدوم 2 نفر شدن و خیلی پررو و قدر نشناس شدن اونشب بخاطر تاثیر کاکائو رو مغز.
بعد رفتیم پارک قیطریه پول 3 نفر دست من بود مادر خرج بودم خلاصه اونا گفتن سعید چایی بگیر من گفتم تموم شده پول .گفتن داری دروغ میگی
بعد بهنام نشست حساب کتاب کرد جلوی من این کارش منو نابود کرد روحیمو نابود شد.
آخه من تو این 10 سال شاید 500 بار با ماشین دوستامو تو تهران چرخوندم .
با 206 بابام 300 بار . با آزرا یا زانتیا دامادمون 200 بار.
اینا تو عمرشون آزرا سوار نشدن من به همین بهنام نامرد دادم پشت 60 ملیون ماشین بشینه بعد اونوقت با من اینطوری رفتار میکنن. فکر میکنم علت افسردگیه من همینه که الا 5 هفتس با هم قهریم و دیگه حوصله تنهایی گشتن رو ندارم.
حوصلهداریها. خب به درک اسفل! اصلا چه بهتر، ننگشون کم (شاید با ادامهی اون روند هزینههای سنگینتری رو پرداخته بودی واسشون).
◙
شـیـفــو
27-11-2009, 21:44
ببين من يه پيشنهاد دارم :
برو با طناب دست هاتو بده يكي برات از پشت ببنده ، اونوقت بهش بگو يه صندلي برداره بذاره تو كوچه ي خونتون كه كفش حتما آسفالت باشــه ، انوقت با صورت بپر رو آسفالت . سه چهار دقيقه بعد قدر اين لحظاتي كه الان درش هستي رو مي فهمي و از اين به بعد سعي ميكني با ديد بهتري به زندگيت نگاه كنـــي .
آخه افسردگي ديـگـه چـيـه ؟
داداش اين همه دليل براي خوشي وجود داره تو تا حالا چندتاشـو تجربه كردي ؟ كه ميگي اقسرده اي و از اينا دلزده ؟
مثلا همين امشب قبل از خواب برو پيش پدرت و بهش بگو از خاطرات بچگي هات برات تعريف كنه . اونوقت ميبيني كه چقدر بهت كيف ميده ، مثلا وقتي ميگه من هميشه برات .... يا اون موقع تو خيلي ... رو دوست داشتي يا ..... ببين چه حس خوبي بهت دست ميده !
mf.designing
27-11-2009, 21:55
سعید جان :
1- دوست خوب خیلی خیلی خیلی خیلی کمه !
من خودم دوستی داشتم که حتی مسائل خانوادم رو بهش میگفتم و اونم همینطور و خلاصه بام نون و نک خورده بودیم . سر شرکتی که باهم زدیم برگشت بعد یه مدت به من گفت که دیگه جمش کنیم نمیتونیم و منم گفتم باشه ، اما بعد فهمیدم شدید نارو زده و رفته اونیکی دوست مشترکمون رو آورده و ... (پول و سود بیشتر چه میکنه !)
2- تو هم رو این ضمینه چون روحا کمی ضعیف شدی به خاطر مشکلاتی که داشتی ، خیلی زود ناراحت شدی به نظرم !
دوست عزیز هیچکس به غیر از خودت نمیتونه به دادت برسه!
کارهایی رو که بهت میگم انجام بده بهت تضمین بهبودی روز به روز و میدم.تو اعتماد به نفس پایینی داری یه
چیزی تو مایه های صفر!
من دقیقا میدونم تو چته
هر کاری که ناراحتت میکنه رو انجام بده.مثلا اگه رفتن توی جمع اذیتت میکنه به جای اینکه از جمع فراری باشی
تا هرروز اعتماد به نفست ضعیفتر بشه و از غصه بپوسیبرو داخل جمع یا مثلا اگه از صحبت با مردم میترسی
سعی کن همیشه صحبت کنی حتی اگه به قیمت ضایع شدنت تموم بشه.می دونم شاید سخت باشه ولی اگه
ادعات میشه که مردی باید از پسش بر بیای
راستی ورزش هم شاید روحیت و کمی بهتر کنه ولی واسه افزایش اعتماد به نفس روش حساب نکن.البته ورزش خوبه
خصوصا برا شما که میگی چاق شدی
حرفهامو با یه جمله از یکی از دوستهام تموم میکنم
اصلا برات مهم نباشه که مردم در موردت چی فکر میکنن چون اونا همش تو این فکرن که تو در موردشون چی فکر میکنی
موفق باشی برادر :11:
kiyarash1001
09-12-2009, 00:41
سلام دوست عزیز ببین تو تا به خودت اعتماد نکنی هیچیت درست نمی شه کار سختی نیست من پیشنهاد می کنم CD دکتر آزمندیان رو یه بار گوش کنی به خدا زندگیت زیر و رو می شه.به امید روزی که شاد و خوشحال ببینمت.
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.