moein_drj
17-05-2008, 19:38
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر کرت دونالد کوبين (Kurt Donald Cobain) امروز زنده بود، اکنون 37 سال داشت و تا حالا ديگر معلوم شده بود که آيا مرد همه کاره گروه نيروانا، يک نابغه تمام عيار است يا يک آدم بي استعداد که باد مساعد ، کشتي او را به ساحل شهرت و محبوبيت رسانده است. بحثي که در زمان حيات کوبين آغاز شده بود هنوز هم ادامه دارد؛ عده اي او را نابغه و عده اي او را بي استعداد مي دانند و کار به آنجا کشيده است که برخي از مجلات معتبر و سايتهاي اينترنتي با به راه انداختن نظر سنجي ، از مخاطبان خود خواسته اند تا معلوم کنند آيا کوبين يک مغز موسيقي بود، يا يک کودن خوش شانس؟ کوبين که در 24 سالگي به ناگهان در اوج شهرت و ثروت قرار گرفت ، خيلي زود قافيه را باخت و به طرز وحشتناکي معتاد شد و سرانجام در 27 سالگي به زندگي خود پايان داد. او در دوران کوتاه فعاليت هنري اش ، بسيار تاثيرگذار عمل کرد و اگرچه منتقداني نيز داشت ، اما اکثر کارشناسان ، هنرش را اصيل و قابل تحسين دانستند. امروزه موسيقي «گرانج راک» با نام نيروانا و شخص کوبين پيوند خورده است. او بي شک خبرسازترين چهره موسيقي در دهه 90 بود و از همين رو بازخواني صحبتهاي او در چند مصاحبه پراکنده خالي از لطف نيست.
تا دلتان بخواهد کتک خوردم 7 ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند و دوران دربه دري ام شروع شد. يک هفته پيش اين مادربزرگ بودم ، يک هفته پيش آن يکي. شايد به خاطر همين است که از همان 7 سالگي تا امروز هرگز احساس امنيت و آرامش نکرده ام. دوران مدرسه هم دوران خوبي نبود. اخلاقم طوري بود که کسي با من رفيق نمي شد. با همه دعوايم مي شد. تا دلتان بخواهد از همکلاسي ها کتک مي خوردم. چون از پس آنها برنمي آمدم، يک اسپري رنگ مي گرفتم و روي در و ديوار خانه شان ، روي ماشين شان و روي هر چه دستم مي رسيد بد و بيراه مي نوشتم. گيتارم را خرد مي کنم، عادتم است! آلبوم اول ، سفيد کننده (Bleach)، در سه روز ضبط شد. فکر مي کنيد کل هزينه ضبط آن چقدر شد؟ باور نمي کنيد اگر بگويم فقط 600 دلار ناقابل. آن هم با چه سازهايي ، بي کيفيت و بد صدا! در هنگام ضبط آن آلبوم دو گيتار داشتم که هر کدام از ديگري بدتر بود. دايم کوکشان در مي رفت. تازه مشکل من بيشتر از مشکل بقيه بود، چون من چپ دستم. آدم چپ دست ، همين طوري هم در پيدا کردن يک گيتار خوب مشکل دارد، چه برسد به اين که مثل من جيبهايش هم خالي باشد. هر چند که حالا همه سازندگان اسم و رسم دار گيتار تماس مي گيرند و مي پرسند چه نوع گيتاري را ترجيح مي دهم تا آنها برايم بسازند و پيشکش کنند. جالب است آنها حتي اين عادت مزخرفم را هم مي دانند که من در اجراهاي زنده ، گيتارم را خرد مي کنم. هنوز هم ترجيح مي دهم گيتارهاي ژاپني ارزان قيمت را با خودم به سر صحنه ببرم تا اگر خردشان کردم، زياد دلم نسوزد. نکند مرا اشتباه گرفته اند! مسخره است. وقتي ترانه اي مي گويم ، چيزي در ذهنم است که سعي مي کنم آن را در قالب ترانه منتقل کنم. بعد که يادداشت هاي منتقدان را مي خوانم يا مي شنوم که مردم آن ترانه را چطور تعبير و تفسير مي کنند، حالم به هم مي خورد. چطور مي شود اينقدر تفاوت بين برداشت هاي من و بقيه وجود داشته باشد؟! به خاطر همين است که مي ترسم مبادا هوادارانم ، من و موسيقي و شعرم را به اشتباه انتخاب کرده باشند. مي ترسم اين يک سوءتفاهم بوده باشد. گاهي احساس مي کنم هوادارانم از جنس همان بچه هاي همکلاسي ام هستند که دستم مي انداختند و با کوچکترين بهانه اي به جانم مي افتادند و مشت و لگد نثارم مي کردند. با اين همه پول چکار کنم؟ آلبوم دوم گروه ، بي خيال (Nevermind)، در يک چشم به هم زدن 10 ميليون نسخه فروخت و بالغ بر 550 ميليون دلار برايمان عايدي داشت. يعني در يک چشم به هم زدن ، ميليونر شده بودم. باورش خيلي سخت بود. هنوز هم اين مساله را هضم نکرده ام. من نمي توانم و اصلا بلد نيستم مثل ستاره هاي عالم موسيقي زندگي و مصاحبه کنم. نمي دانم با اين پولها بايد چکار کرد؟! کاش کتابي ، جزوه اي چيزي بود که اين چيزها را آموزش مي داد. از من مي پرسند آخر چطور مي شود سه تا بچه بي کس و کار از جايي مثل سياتل بيايند و در عرض دو هفته گروه پرادعايي مثل «گانزن روزز» را زمين گير کنند و کنار بزنند؟ تنها جوابي که مي توانم بدهم اين است: شايد ما زيادي عقب افتاده و کودنيم ، نه ريتم داريم و نه موسيقي درست و حسابي. شايد مردم از اين عقب افتادگي ما خوششان آمده است! موسيقي و ترانه نيروانا در حقيقت موسيقي و شعر شخصي خود من است. من به صراحت مي گويم که حتي خوابش را هم نمي ديدم که از آلبوم «بي خيال» چنين استقبالي شود. حتي فکر يک صدم اين همه سر و صدا را هم نمي کردم. به خاطر همين است که از موفقيت اين آلبوم بيشتر از آن که خوشحال شوم ، شوکه شدم. ولشان کن، حالشان خوش نيست! اين طرف و آن طرف ديده ام که ما را جزو گروههاي متال دسته بندي مي کنند. ولشان کن ، حالشان خوش نيست انگار! جايي خواندم که کرک همت ، گيتاريست گروه متاليکا، گفته از هواداران پر و پا قرص نيروانا و شخص من است. اين ديگر خيلي جالب است. شخصا ترجيح مي دهم که بعدها به عنوان يک ترانه سرا و يک خواننده معمولي شناخته شوم ، تا اين که بگويند فلاني ستاره بي همتاي سبک «گرانج راک» است. شايد بهتر بود اين همه روي صحنه ورجه وورجه نمي کردم و يکي از اين گيتارهاي آکوستيک را دست مي گرفتم و مثل آدم مي نشستم روي صندلي و اجرا مي کردم. اين طوري براي روزهاي پيري ام هم خيلي بهتر مي شد. آدم وقتي پير شود که ديگر نمي تواند «گرانج» بازي در بياورد
منبع : جام جم
اگر کرت دونالد کوبين (Kurt Donald Cobain) امروز زنده بود، اکنون 37 سال داشت و تا حالا ديگر معلوم شده بود که آيا مرد همه کاره گروه نيروانا، يک نابغه تمام عيار است يا يک آدم بي استعداد که باد مساعد ، کشتي او را به ساحل شهرت و محبوبيت رسانده است. بحثي که در زمان حيات کوبين آغاز شده بود هنوز هم ادامه دارد؛ عده اي او را نابغه و عده اي او را بي استعداد مي دانند و کار به آنجا کشيده است که برخي از مجلات معتبر و سايتهاي اينترنتي با به راه انداختن نظر سنجي ، از مخاطبان خود خواسته اند تا معلوم کنند آيا کوبين يک مغز موسيقي بود، يا يک کودن خوش شانس؟ کوبين که در 24 سالگي به ناگهان در اوج شهرت و ثروت قرار گرفت ، خيلي زود قافيه را باخت و به طرز وحشتناکي معتاد شد و سرانجام در 27 سالگي به زندگي خود پايان داد. او در دوران کوتاه فعاليت هنري اش ، بسيار تاثيرگذار عمل کرد و اگرچه منتقداني نيز داشت ، اما اکثر کارشناسان ، هنرش را اصيل و قابل تحسين دانستند. امروزه موسيقي «گرانج راک» با نام نيروانا و شخص کوبين پيوند خورده است. او بي شک خبرسازترين چهره موسيقي در دهه 90 بود و از همين رو بازخواني صحبتهاي او در چند مصاحبه پراکنده خالي از لطف نيست.
تا دلتان بخواهد کتک خوردم 7 ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند و دوران دربه دري ام شروع شد. يک هفته پيش اين مادربزرگ بودم ، يک هفته پيش آن يکي. شايد به خاطر همين است که از همان 7 سالگي تا امروز هرگز احساس امنيت و آرامش نکرده ام. دوران مدرسه هم دوران خوبي نبود. اخلاقم طوري بود که کسي با من رفيق نمي شد. با همه دعوايم مي شد. تا دلتان بخواهد از همکلاسي ها کتک مي خوردم. چون از پس آنها برنمي آمدم، يک اسپري رنگ مي گرفتم و روي در و ديوار خانه شان ، روي ماشين شان و روي هر چه دستم مي رسيد بد و بيراه مي نوشتم. گيتارم را خرد مي کنم، عادتم است! آلبوم اول ، سفيد کننده (Bleach)، در سه روز ضبط شد. فکر مي کنيد کل هزينه ضبط آن چقدر شد؟ باور نمي کنيد اگر بگويم فقط 600 دلار ناقابل. آن هم با چه سازهايي ، بي کيفيت و بد صدا! در هنگام ضبط آن آلبوم دو گيتار داشتم که هر کدام از ديگري بدتر بود. دايم کوکشان در مي رفت. تازه مشکل من بيشتر از مشکل بقيه بود، چون من چپ دستم. آدم چپ دست ، همين طوري هم در پيدا کردن يک گيتار خوب مشکل دارد، چه برسد به اين که مثل من جيبهايش هم خالي باشد. هر چند که حالا همه سازندگان اسم و رسم دار گيتار تماس مي گيرند و مي پرسند چه نوع گيتاري را ترجيح مي دهم تا آنها برايم بسازند و پيشکش کنند. جالب است آنها حتي اين عادت مزخرفم را هم مي دانند که من در اجراهاي زنده ، گيتارم را خرد مي کنم. هنوز هم ترجيح مي دهم گيتارهاي ژاپني ارزان قيمت را با خودم به سر صحنه ببرم تا اگر خردشان کردم، زياد دلم نسوزد. نکند مرا اشتباه گرفته اند! مسخره است. وقتي ترانه اي مي گويم ، چيزي در ذهنم است که سعي مي کنم آن را در قالب ترانه منتقل کنم. بعد که يادداشت هاي منتقدان را مي خوانم يا مي شنوم که مردم آن ترانه را چطور تعبير و تفسير مي کنند، حالم به هم مي خورد. چطور مي شود اينقدر تفاوت بين برداشت هاي من و بقيه وجود داشته باشد؟! به خاطر همين است که مي ترسم مبادا هوادارانم ، من و موسيقي و شعرم را به اشتباه انتخاب کرده باشند. مي ترسم اين يک سوءتفاهم بوده باشد. گاهي احساس مي کنم هوادارانم از جنس همان بچه هاي همکلاسي ام هستند که دستم مي انداختند و با کوچکترين بهانه اي به جانم مي افتادند و مشت و لگد نثارم مي کردند. با اين همه پول چکار کنم؟ آلبوم دوم گروه ، بي خيال (Nevermind)، در يک چشم به هم زدن 10 ميليون نسخه فروخت و بالغ بر 550 ميليون دلار برايمان عايدي داشت. يعني در يک چشم به هم زدن ، ميليونر شده بودم. باورش خيلي سخت بود. هنوز هم اين مساله را هضم نکرده ام. من نمي توانم و اصلا بلد نيستم مثل ستاره هاي عالم موسيقي زندگي و مصاحبه کنم. نمي دانم با اين پولها بايد چکار کرد؟! کاش کتابي ، جزوه اي چيزي بود که اين چيزها را آموزش مي داد. از من مي پرسند آخر چطور مي شود سه تا بچه بي کس و کار از جايي مثل سياتل بيايند و در عرض دو هفته گروه پرادعايي مثل «گانزن روزز» را زمين گير کنند و کنار بزنند؟ تنها جوابي که مي توانم بدهم اين است: شايد ما زيادي عقب افتاده و کودنيم ، نه ريتم داريم و نه موسيقي درست و حسابي. شايد مردم از اين عقب افتادگي ما خوششان آمده است! موسيقي و ترانه نيروانا در حقيقت موسيقي و شعر شخصي خود من است. من به صراحت مي گويم که حتي خوابش را هم نمي ديدم که از آلبوم «بي خيال» چنين استقبالي شود. حتي فکر يک صدم اين همه سر و صدا را هم نمي کردم. به خاطر همين است که از موفقيت اين آلبوم بيشتر از آن که خوشحال شوم ، شوکه شدم. ولشان کن، حالشان خوش نيست! اين طرف و آن طرف ديده ام که ما را جزو گروههاي متال دسته بندي مي کنند. ولشان کن ، حالشان خوش نيست انگار! جايي خواندم که کرک همت ، گيتاريست گروه متاليکا، گفته از هواداران پر و پا قرص نيروانا و شخص من است. اين ديگر خيلي جالب است. شخصا ترجيح مي دهم که بعدها به عنوان يک ترانه سرا و يک خواننده معمولي شناخته شوم ، تا اين که بگويند فلاني ستاره بي همتاي سبک «گرانج راک» است. شايد بهتر بود اين همه روي صحنه ورجه وورجه نمي کردم و يکي از اين گيتارهاي آکوستيک را دست مي گرفتم و مثل آدم مي نشستم روي صندلي و اجرا مي کردم. اين طوري براي روزهاي پيري ام هم خيلي بهتر مي شد. آدم وقتي پير شود که ديگر نمي تواند «گرانج» بازي در بياورد
منبع : جام جم