PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : خدا [ عارفانه ]



صفحه ها : 1 2 [3] 4

rsz1368
22-07-2008, 21:13
خورشید غروب کرده است
روز به پایان رسیده است
خدایا
تو از سر رحمت
طی روز از من مراقبت کردی
و حافظ این فرزندانت بودی
تو در رویاهایم پدیدار خواهی شد
و من در خواب لبخند خواهم زد
از شبی چنین شگفت انگیز
باطراوت نیرومند و شاداب
بیدار خواهم شد
تا وظایف روز بعد را بعد انجام برسانم

rsz1368
22-07-2008, 21:14
خدایا
رحمت تطهیر کننده ات را بر من فروببار
تا سپید چون برف کوهساران شوم
تا با مامی قلب ذهن و روحم
به تو عشق بورزم
و در جست و جوی فرصت یاری به دیگران باشم.

rsz1368
22-07-2008, 21:17
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خدایا
مرا از هر ذره غرور بی مهری و تعصب
پاک گردان
در خدمت به همنوعانم
مرا خستگی ناپذیر کن
و به من بیاموز به معبد درون وارد شوم
و در انجا منتظر تو بمانم

rsz1368
22-07-2008, 21:24
خوب چون دوست جونم گفت حرف دل بنویسم
منم رفتم سراغ یک دفتر قدیمی که حرف دل
البته بخش بخش که به مرور می زارم
نظرتونم بگید خوشحال می شم


قسمت اول
یک مدت هست که دارم دنبالش می گردم. همه جا به همه سر می زنم اما اون دیگه نمی خواد من و ببینه.شایدم من ارزشش رو ندارم.
18 سال با هم دوست بودیم.اوایل دوستی ما خیلی صمیمی بود .روزی چندین بار می دیدمش هر بار بغلم می کرد می بوسیدم و من و توی اغوش گرمش می فشرد.منم اشک می ریختم، می خندیدم و باهاش راحت حرف می زدم اونم خیلی خوب و دقیق به حرفای من گوش می داد.
گاهی این قدر قشنگ ارومم می کرد که خودم لذت می بردم دوست داشتم همش باهاش قهر کنم تا نازم رو بکشه.اشک بریزم تا چشمام رو ببوسه اما.....
مدتی قهر کرده چون من قهر کردم.من نامردی کردم دیگه خبری از اون نیست.
خسته شدم این قدر که نامه هام رو بدون جواب گذاشت.
این قدر که اشکام رو دید و هیچی نگفت.
اون من و تنها گذاشت چون من تنهاش گذاشتم
حالا پشیمون شدم خیلی پشیمون همه جا رو می گردم اما اون نیست.

rsz1368
22-07-2008, 21:25
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Benygh
22-07-2008, 21:40
تو اونی که منو فرستادی ...
تو اونی که منو برمیگردونی ...
تو اونی که میتونی و میکنی ...
تو اونی که همه رو دوست داری ...
تو اونی که همه دوستت دارند ...
تو اونی که منو اشرف مخلوقات قرار دادی ...
پس میتونم به همه چیز برسم ...

eshghe eskate
22-07-2008, 22:38
خدایا در این تنهایی محض تنها حضور تو مرهمی بر دل خسته ی من است

خدایا در این سکوت بی نهایت در این سیاهی شب تنها خاطره هایم هستند

که همچون ستاره های درخشان گویای روشنی است

خدایا در انتهای جاده ی زندگی میان بن بست تنهایی اسیر شده ام

ای کاش می توانستم دیوار سرنوشت را در هم شکنم و ازادی را در اغوش بگیرم

ای کاش می توانستم صداقت را دوباره احیا کنم انوقت دیگر تنهایی بی معنا بود

ای کاش می شد همیشه زیبا زندگی کرد

rsz1368
23-07-2008, 20:32
قسمت دوم(به دنبال او)
پسری با شلوار جین و لباس تنگ با موهای میکروبی از کنار دختری رد می شود و متلک می اندازه.
پسری دیگه دست دختری روگرفته و اون رومحکم به طرف خودش می کشه دختر با هزار جور ارایش خودش را به او سپرده و با تمام وجود می خنده.
مردی از تاکسی پیاده می شود سر راننده تاکسی فریاد می کشه:چه خبرته مسیر به این کوتاهی 700 تومون.
اون طرف خیابون یکی داره سییگارش رو روشن می کنه.
پسر بچه ای پوست پفکش رو روی زمین می اندازه و مامانش دستش رو می کشه.
مادری اون طرف تر محکم می خوابونه توی گوش دختر کوچکش.
زنی اون قدر بد لباس پوشیده که مورد توجه همه مرداست.
یکی دیگه با گوشیش بلند حرف می زنه و فحش می ده.
پشت چراغ قرمز همه بوق می زنن.
پسر بچه ای پشت چراغ قرمز به راننده ها التماس می کنه تا ازش دستمال بخرن.
خیابونا پر از گودال پر از دود پر از زباله است
گوشه خیابون کارتون خوابی جونش رو از دست داد.
بر می گردم خونه تلویزیون خبر حمله امریکا رو اعلام می کنه.
پشت سرش خبر مرگ یک نفر و بعد کشتار هزاران نفر
شبکه رو که عوض کردم تبلیغ سس و شامپو ... بود.
می رم پای کامپیوتر تا شاید ازش خبری باشه اما توی شبکه های اینترنتی همش حرف از جنگ و روابط نا مشروع.
توی کتابا حرف از ظلم و ستم و مرگ و....است
و....
اه
اه پس کجایی؟
چقدر دنبالت بگردم از صبح همش نگام به اطرافم بود تا تو رو پیدا کنم اما......

wini pooh
24-07-2008, 12:23
خداوندا هیچگاه مرا در معرض لغزش قرار مده
همراهم باش
یاری ام کن

eshghe eskate
25-07-2008, 18:18
خدایا دیروقت است حتما نمی آمدم بهتر بود

خدایا اذان شده صدای اذان مدینه است یادگار تو

خدایا بنده ات از پس ثانیه ها بر ما آید در گذر از ساعت ها به تو می اندیشد

خدایا بنده ات در مدینه دنبال تو می گشت خودش را در مکه یافت

خدایا بنده ات سقف مدینه را دوست دارد تو کجایی

خدایا بنده ات هروله را دوست دارد عجله دارد چرا آرامی

خدایا بنده ات در مای تو غرق شد پیش نماز گریه می کرد

خدایا بنده ات در هق هق پسرک مرد در آلودگی استحقاق یافت

خدایا بنده ات امشب فقط تو را می بیند پشت به پنجره نشسته

خدایا بنده ات حالش خوب است تو چطوری

خدایا بنده ات هنوز بدون تو بودن را یاد نگرفته سلام

خدایا بنده ات راهی برای رفتن ندارد جایی برای ماندن ندارد دل درد است

خدایا بنده ات گرم شد سرد شد خام باقی مانده

خدایا بنده ات بسیار سفر کرد تا تو بیایی

خدایا بنده ات گریه اش گرفته امانش را بریده

خدایا بنده ات نمی داند در مکه تو نبودی یا خودش بود

خدایا چرا گنبد خضرا تاریک بود مگر چه کرد این بنده

خدایا کجا بودی بچه ها گریه می کردند من همه جا را گشتم در قفل بود

خدایا بنده ات دل کوچکی دارد تو جا نمی شوی

خدایا بنده ات امشب مدینه می خواهد تو را می شنود اما به حرفت گوش نمی کند

خدایا بنده ات دیگر نمی تواند بنویسد تو نگو برو

خدایا بنده ات تنهاست تو را می فهمد

خدایا بنده ات به آفتاب می نگرد سراغ مهتاب را می گیرد

خدایا بنده ات هر روز به تو می اندیشد چون از تو او را می خواهد

خدایا بنده ات روزه نمی گیرد روزگار را چسبیده

خدایا بنده ات مولوی هم می خواند خسته شد

خدایا بنده ات سر به سجده ی تو پلکان دیگری شده چه کند ؟

خدایا بنده ات دروغ می گوید تا ثابت کند تو هستی

خدایا خدا بودن هم عالمی دارد ندارد؟

خدایا بنده ات حاتم وار تمام شده اما هنوز دست بر غرور خود ایستاده

خدایا بنده ات گوش میکند صدای تو را بر قلب های شکسته می شنود مبادا زخمی شود قلب من مبادا

خدایا بنده ات دلتنگ با تو بودن است بوی گلش چنان مست کرده که دامن از کف بداده

خدایا بنده ات بندگی بنده تو را هم نمی کند بنده ی زمان شده

خدایا بنده ات غرق روزمرگی است هر روز صبح تا شام تو را تکرار می کند

خدایا بنده ات هنوز جایی برای بدون تو بودن نیافته کجایی

خدایا بنده ات بیمار به پرواز مگس حسودی می کند

خدایا بنده ات شکم اش که سیر می شود می گوید خدایا شکر

خدایا بنده ات هنوز همان است همان بنده ی پارسال

خدایا بنده ات می گوید تو مال منی نمی داند تو را دوست دارد یا مالکیت را

خدایا بنده ات مادر دارد تو که نداری دلش شاد کن

خدایا بنده ات دوست دارد دوستش بدارند تو را می فروشد به تحسین

خدایا بنده ات دلش را به تو سپرده تا دست نامحرم نیفتد پس این لیلی کیست

خدایا بنده ات تا عدم دو خط دیگر فاصله دارد تا تو چقدر

خدایا بنده ات هیچ چیز نمی خواهد فقط خسته شد بس که تو را به دلیل خواند و به درخواست طلبید و به نان فروخت

خدایا بنده ات بندگی نمی کند تو خدایی کن

rsz1368
28-07-2008, 12:07
قسمت سوم
واقعا دیگه نمی تونم دوریت رو تحمل کنم.دیگه برام غیر قابل تحمل شده!می دونم هنوزم نامردم که می ترسی بازم فراموشت کنم بازم قهر کنم.اما.....
حق بده وقتی من هیجا اثری از تو نمی بینم حتی عکسی ازت ندارم حتی جواب تلفن و نامه هام و ایمیلمم نمی دی.
نگو که مشکل از من نگو مشکل از چشمای من!
تو خودت بهتر از همه می دونی چقدر شبا پشت پنجره رو به ماه بهت نگاه کردم
چقدر کنار رودخونه باهات حرف زدم
چقدر به لبخندت توی بنفشه های حیاط خندیدم
چقدر وقتی توی درخت های سرو برام دست تکون می دادی منم با تمام انرژیم برات دست تکون می دادم.
چقدر موقع بارون اشک ریختی و من اشک ریختم
چقدر اسمونت خشمگین شد و غرید و منم با اون فریاد زدم
چقدر با باله های شاپرک من می بوسیدی و منم می بوسیدمت.
چقدر بوسه و نامه دادم دست باد تا بهت برسونه.
چقدر موقع باد بغلم کردی من به اغوشت پناه اوردم
چقدر شبا کنارت فریاد زدم و اشک ریختم
چند وقت توی صفحه های کتاب دنبالت گشتم
چند وقت توی اینترنت و تلویزیون دنبالت بودم
چقدر توبه کردم و عذر خواستم چقدر التماس کردم و ...
چقدر بگم دوستت دارم عاشقتم چقدر بگم وجودم مال توی چقدر منتظر بمونم
من چی بگم؟جز سکوت حرفی برای گفتن ندارم رفتی تو رفتی و دیگه نمی خوای من و ببینی!

rsz1368
28-07-2008, 12:09
قسمت چهارم
تنهام خسته ام.خیلی خسته همه جا رو گشتم به همه گفتم اما خبری ازت نیست.
التماست می کنم برگرد و تنهام نزار. ازت خواهش می کنم!
اخه خدا جونم می دونم بدم می دونم زیاد گناه کردم می دونم همه چیز و می دونم اما باور کن پشیمون شدم اون قدر که دیگه حاضرم زندگیم و بدم تا یک بار دیگه ببینمت تا یک بار دیگه بغلت کنم تا یک بار دیگه ببوسمت.
خدای من نیستی تا شبا ارومم کنی نیستی تا درد دلم رو گوش کنی.
و من هنوز در انتظار توام در انتظار پیغامی از تو ....

rsz1368
28-07-2008, 12:12
قسمت پنجم
امروز صبح هم مثل همیشه از خواب بلند شدم اما امروز فرق بزرگی با روزای دیگه داشت اسمون رنگ دیگه ای بود یعنی ابی تر بود.یعنی درخت ها سبز تر بود پر شکوفه.بوی گلای توی حیاط بلند شده بود.باد از بیرون به داخل اتاقم امد.نمی دونم ایا به خاطر فصل بهار اما شایدم داره خبری می شه!
از اتاق که امدم بیرون کسی خونه نبود یک راست رفتم روی پشت بوم اره خبری بود یک اتفاقی داشت می افتاد و من بی اطلاع بودم.
خوشحال بودم انگار خبری از خستگی و تنهایی نبود انگار همه چیز یک کابوس بود باد به صورتم می خورد و من مثل دیوونه ها بلند می خندیدم قاصدک یک راست امد توی صورتم.
خودش بود بلاخره قبول کرد بلاخره امد.بلاخره جواب نامه هام رو داد.
به ارامش به حرفای قاصدک گوش کردم خبر از دلتنگی می داد خبر از معشوقم.
وقی قاصدک رفت امدم توی اتاقم دلم می خواست فریاد بزنم اون داشت بلاخره بر می گشت
وضو گرفتم و سجاده رو باز کردم و شروع کردم باهاش به حرف زدن اما هنوز صداش رو نمی شنیدم.
بعد از ظهر بود با دوستم برای خرید بیرون رفته بودیم. پسرکی که به نظر می امد هم معلول جسمی باشه و هم عقلی کنار خیابون جوراب می فروخت.نمی دونم چی شد ناگهان ایستادیم ازش جوراب خریدیم اما اون پولا رو نمی شناخت به هر کس که رد می شد می گفت اینا 600 تومن و مردم بی اعتنا رد می شدن نزدیک بود از دست مردم فریاد بکشم اما بلاخره یکی جواب اون و داد با شنیدن حرف مرد انچنان پسرک خندید که دلم لرزید خداحافظی کردیم .جلور از یک سوپر کمی خرید کردیم و برگشتیم وقتی اونا رو به پسرک دادیم
پسرک نگاهی کرد و خندید.خودش بود مطمئنم خودش بود خنده زیبای خودش وبود.خندش هیچ وقت یادم نمی ره
بعد از مدتی دیدن معشوق واقعا لذت بخش. ناگهان هر دو شروع کردیم به اشک ریختن اون شب تمام مسیر و پیاده بر گشتیم و اشک ریختیم و خندیدیم اما اون در تمام لحظه ها کنارمون بود اون شب ما بالا تر از بقیه مردم گام بر می داشتیم مثل اینکه روی اسمون پرواز می کردیم.
سبک بودمو اماده مرگ نمی دونم چرا اما فکر می کردم کاری دیگه توی این دنیا ندارم.

rsz1368
28-07-2008, 12:50
قسمت ششم
همه چیز روز به روز تغییر می کرد دید من نسبت به ادما و و زندگی عوض می شد هر روز بهتر از دیروز بود
حالا به راحتی می تونستم همه جا ببینمش همه جا اثری ازش بود.
توی خنده یک بچه .توی نگاه یک مادر.توی دستای پدر.توی کتاب های درسی و غیر درسی.توی دل جوونایی که تا دیروز به نظرم بی مصرف بودن.توی شبکه های تلوزیون و اینترنت.توی تمام زندگی...................
کم کم قرار شد یک برنامه دیدار بزاریم تا تلافی این مدت دوری رو در بیاریم.
قرار گذاشتیم برای جمعه عصر.من بهترین لباسم و تمیزترینش رو پوشیدم وضو گرفتم و منتظر شدم عصر بود روی پشت بوم سجاده پهن کردم تا بیاد و با هم حرف بزنیم.
راس ساعت امد با امدنش باد شدیدی بلند شد و مثل همیشه من و توی اغوشش گرفت نمی دونستم چکار کنم اشکام جاری شده بود و فقط زمزمه می کردم کجا بودی این مدت داشتم از دوری می مردم.
کم کم هوا ابری می شد و من توی بغلش نشسته بودم بهش نگاه می کردم دستم روی قلبم بود فکر می کنم داشت از بدنم بیرون می زد.
تا امدم حرف بزنم گفت:خانمی قشنگ من بنده من چرا این قدر طولش دادی چرا یک مدت فراموشم کردی یا من و به این زودی به این راحی از یاد بردی چرا نامه هام رو نمی دیدی چرا حرفام رو نشنیدی چرا فراموشم کردی مگه نمی دونی عاشقتم.
با حرفاش حرفی برای گفتن نداشتم فقط سکوت کردم و اشک ریختم بارون همه جا رو خیس کرده بود صورتم کاملا زیر قطره های بارون شسته شده بود نمی دونم چرا فکر کردم وجودم شسته شده نه صورتم.
بعد 2 ساعت حرفزدن مثل همیشه بوسیدم و رفت بعد رفتنش کم کم بارون بند امد.

rsz1368
28-07-2008, 12:53
قسمت هفتم
دستم و که می زارم روی قلبم احساس می کنم داره یک چیزی می گه یک حرفی رو زمزمه می کنه شاید داره زندگی کردن رو به هم یاداوری می کنه.عشق و محبت رو.
جلوی اینه توی چشمام حقیقت رو می بینم خودش رو خدا رو تنها نبودن رو وی چشمام که نگاه می کنم انگار یکی داره نگام می کنه.مطمئنم من نیستم اون حتما خدای.
به دستام که نگاه می کنم تلاش و می بینم فعالیت و امید و تکاپو احساس می کنم تمام خط های کف دستام داره مسیر رسیدن به اون و نشونم می ده.کمک به مردم.لبخند زدن.شاد بودن.زندگی بخشیدن.محبت کردن و.........

rsz1368
28-07-2008, 13:10
قسمت هشتم
حالا معنی زندگی رو می فهمم معنی با اون بودن معنی بنده بودن معنی عاشق شدن
کاره عاشق و معشوق از یک بار دیدن و شنیدن از یک ماه با هم بودن گذشته اونا نمی تونن از هم جدا بشن اونا باید با هم باشن برای همیشه تا عشقشون همه جا رو فرا بگیره
عشق زمینی یک بهانه است برای فهمیدن معنی عاشقی معنی ع.ش.ق.
نمی دونم چرا باید خسته بود.چرا باید احساس تنهایی کرد.چرا باید ناامید شد.چرا باید فکر کنیم عاشق بودیم و حالا نمی تونیم دوباره عاشق بشیم.چرا نباید زندگی و زندگی کرد.
وقتی هنوز خدایی هست که عاشقانه دوستمون داره وقتی هنوز کسی هست که بهمون امید بده و شادی و نیرو کسی که می شه بهش اعتماد کرد پس چرا باید از زندگی ترسید.
حالا می فهمم چرا بهم می گفت مشکل از چشمای من.من نمی خواستم ببینمش.
اما کافی بود کمی توی پنجره های قلبم جست و جو کنم.
تنها راهش همین بود تغییر پنجره..........

ali266
29-07-2008, 16:04
پروردگارا !
به من آرامش ده
تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم
دلیری ده
تا تغییر دهم هر آنچه را که می توانم تغییر دهم.
بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم .
و مرا فهم ده
تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند.

ali266
29-07-2008, 16:05
الهی! اگر می‌آزمایی، توان و تحمل و صبرم را زیاد کن. اگر می‌آموزی، ادراکم را وسعت ده. اگر می‌بخشایی، ظرفیتم را افزایش ده. اگر می‌ستانی، گوهر کمالی ارزانی کن. و اگر می‌رهانی ... خدایا. حتی لحظه‌ای مرا به حال خود رها مکن. که نیاز نیازمندان را تنها تو پاسخگویی که بی‌نیاز از هر نیازی

ali266
29-07-2008, 16:06
خداوندا در این سکوت و تنهایی بار دیگر به تو پناه می آورم. تا پناهگاهم شوی می دانم اگر رحمتی باشد از توست و اگر عشقی باشد باز هم از توست. "ای بخشنده ترین و مهربانترین" با تمام وجود می پرستمت و عاشقانه نام مقدست را بر زبان می آورم تویی که معنای واقعی عشقی

rsz1368
30-07-2008, 23:02
خدایا!
بادا که ذهن و قلبم
پیوسته متوجه تو باشد.
و هرگز مباد که شیرینی حضور الهی تو را از یاد ببرم.
بادا
که تبرک حضور تو را
به تمامی کسانی که از راه زندگی من می گذرند منتشر کنم.

rsz1368
30-07-2008, 23:03
خدایا!
تو حامی ضعفا
و منجی خطاکارانی.
من هم خطاکارم
با عشق و ایمان سوی تو می ایم.
از سر رحمت
این سرگردان را
به خانه راهنمایی کن.

rsz1368
30-07-2008, 23:06
الهی! يكتای بی همتائی! قيوم توانائی! بر همه چيز بينائی! در همه حال دانائی! از عيب مصفائی! از شرك مبرائی! اصل هر دوائی! داروی دلهائی! شاهنشاه فرمانفرمائی! معزز به تاج كبريائی! بتو رسد ملك خدائي!


الهی! نام تو ما را جواز! مهر تو ما را جهاز! شناخت تو ما را امان! لطف تو ما را عيان!


الهی! ضعيفان را پناهی! قاصدان را بر سر راهی! مومنان را گواهی! چه عزيز است آنكس كه تو خواهي!


الهی! ای خالق بی مدد وای واحد بی عدد! ای اول بی بدايت وای آخر بی نهايت!


ای ظاهر بی صورت وای باطن بی سيرت! ای حیّ بی ذلت! ای معطی بی فكرت وای بخشنده بی منت! ای داننده راز ها! ای شنونده آوازها! ای بيننده نماز ها! ای پذيرنده نياز ها! ای شناسنده نامها! ای رساننده گامها! ای مطلع بر حقايق! ای مهربان بر خلايق! عذر های ما بپذير كه تو غنی و ما فقير و بر عيبهای ما مگير كه تو قوی و ما حقير! از بنده خطا آيد و ذلت و از تو عطا آيد و رحمت.

rsz1368
30-07-2008, 23:07
خدایا
درونم را بشوی و تطهیر کن
اینه قلبم مکدر است
و تو را نمی وانم ببینم
فقط کسانی که قلبی پاک دارند
می توانند تو را ببینند
پس خاک پای انان را به من هدیه کن.

Gabriel¹
09-08-2008, 21:50
خدایا
درونم را بشوی و تطهیر کن
اینه قلبم مکدر است
و تو را نمی وانم ببینم
فقط کسانی که قلبی پاک دارند
می توانند تو را ببینند
پس خاک پای انان را به من هدیه کن.
فوق العاده بود ...

حس خاصی پیدا کردم

a-r-i-y-a-n-a
16-08-2008, 14:29
پروردگارا ....
چند شبی است گریه دارم
خجالت دارم از خویشتن
غرورم خنده دارد از من
از گریه داشتنم خنده دارد
دلم تنگ است
از یار به دور است ....
بی پروا بگویم
تنم سرد آغوش گرمش است
پروردگارا ....
دلم تنگ است
سخت سراغت را می گیرد
پر اندوه شده است و شکننده
گریه می کند ....
چون کودکی چند ساله
بهانه ی تو را می گیرد
پروردگارا ....
می خوانمت با تمامی احساسم
تو را قسم به ماه خودت
صدایم را پاسخ گو
دلم سخت گرفته است و نیازش تویی.....

eshghe eskate
20-08-2008, 15:01
ای قوم به حج رفته ، کجایید کجایید ؟
معشوق همینجاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن خانه به دان راه برفتند
یک بار از این خانه بر این بام بر آیید

ای قوم به حج رفته ، کجایید کجایید ؟
معشوق همینجاست ، بیایید بیایید

ۀن خانه لطیف است نشان هاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل بوداگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

ای قوم به حج رفته ، کجایید کجایید ؟
معشوق همینجاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

eshghe eskate
20-08-2008, 15:12
ديروز صبح با خدا در راه رفتن به دانشگاه بوديم. من و خدا کنار هم. قدمهامونو يکسان برمي داشتيم.داشتم اقتصاد خرد مي خوندم. گفتم خدا يعني ميشه استاد امروز از من درس نپرسه؟؟؟؟!!!!!
خدا لبخند زد و گفت: چرا مگه درستو نخوندي؟
گفتم نه ديشب وقت نداشتم آخه انقدر که کار داشتم و اينا...
خدا لبخند زد.
ديدم اه من دارم به خدا هم دروغ مي گم.


گفتم : نه آخه مي دونين من از دوستم پرسيدم بهم نگفت. کلا اون همش عمدا به آدم نمي گه فردا پرسش داريم تا فقط نمره خودش خوب بشه. خيلي بچه لوس و...

خدا بازم لبخند زد.
ديدم اه دارم پيش خدا هم غيبت مي کنم!!!!!!!!!


خدا با لبخند تمام اشتباهاتمو به من فهموند و من هم متوجه شدم. پس چرا ما با لبخند اشتباهات ديگران رو بهشون نفهمونيم.
چرا دنبال اين مي گرديم که با دعوا يا داد زدن يا قهر و....... به ديگران بگيم که دارن اشتباه مي کنن.
اتفاقا اينجوري اون آدم هم راحت تره و خجالت نمي کشه........... درسته نه؟

eshghe eskate
20-08-2008, 15:16
گفتم : خدای من ، دقايقی بود در زندگانيم که هوس می کردم سر سنگينم را که پر از دغدغه ی ديروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم ، آرام برايت بگويم و بگريم ، در آن لحظات شانه های تو کجا بود ؟ گفت: عزيز تر از هر چه هست ، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکيه کرده بودی ، من آنی خود را از تو دريغ نکرده ام که تو اينگونه هستی . من همچون عاشقی که به معشوق خويش می نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی ، اينگونه زار بگريم ؟ گفت : عزيزتر از هر چه هست ، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آيد عروج می کند ،اشکهايت به من رسيد و من يکی يکی بر زنگارهای روحت ريختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان ، چرا که تنها اينگونه می شود تا هميشه شاد بود .گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی ؟گفت : بارها صدايت کردم ، آرام گفتم از اين راه نرو که به جايي نمی رسی ، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فرياد بلند من بود که عزيز از هر چه هست از اين راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسيد .گفتم : پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی ؟گفت : روزيت دادم تا صدايم کنی ، چيزی نگفتی ، پناهت دادم تا صدايم کنی ، چيزی نگفتی ، بارها گل برايت فرستادم ، کلامی نگفتی ، می خواستم برايم بگويی آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اينگونه شد که صدايم کردی .گفتم : پس چرا همان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندی ؟گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم ، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنيدن خدايی ديگر ، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی همان بار اول شفايت می دادم .گفتم : مهربانترين خدا ، دوست دارمت ...گفت : عزيز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...

eshghe eskate
20-08-2008, 15:18
بنده: چقدر احساس تنهایی می‌كنم
خدا: فانی قریب
.:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::.
من: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم... كاش می‌شد بهت نزدیك شم
خدا: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵) ::.
من: این هم توفیق می‌خواهد!
خدا: ألا تحبون ان یغفرالله لكم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
من: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی
خدا: و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰) ::.
من: با این همه گناه... آخه چیكار می‌تونم بكنم؟
خدا: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست كه توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌كنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.
من: دیگه روی توبه ندارم
خدا: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.
من: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟
خدا: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.
من: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
خدا: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.
من: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌كنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌كنم
خدا: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌كننده‌ها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.
من: الهی و ربی من لی غیرك
خدا: الیس الله بكاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش كافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.
من: در برابر این همه مهربونیت چیكار می‌تونم بكنم؟
خدا:
یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریكی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

a-r-i-y-a-n-a
21-08-2008, 10:27
الو سلام ...
آسمان ...
بهشت ...
منزل خدا؟
و آنطرف فرشته‎اي جواب مي‎دهد: شما؟
ـ من از زمين شماره را گرفته‎ام، خدا كجاست؟
و باز هم جواب مي‎دهد چه مهربان صدا:
چه خوب شد كه آمدي، خدا سفارش تو را
به عشق و آفتاب داده است و بعد هم به ما
ـ به او بگو كه پلك كوچه هفته‎هاست مي‎پَرَد
ولي كسي قدم نمي‎زند سكوت كوچه را
دلم براي پر زدن دوباره لك زده، زمين
چه نا نجيب بال را گرفته از پرنده‎ها


و قطع شد. الو...
الو...
كسي نبود، هيچ كس
دوباره مي‎شود گرفت نه؟ خيال بود؟ يا...
ولي كسي كنار من نجيب و آسمان به دست
كسي كه قد او بلند از زمين گرفته تا...
نشسته بود پيش من، فقط دو آه فاصله
كسي كه مثل هيچ كس نبود جز خودِ خدا...

نمی دونم جاش اینجا بود یا تاپیکِ دیگه ...:)

eshghe eskate
22-08-2008, 11:51
پرنده بر شانه هاي انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده كرد و گفت :

اما من درخت نيستم تو نمي تواني روي شانه ي من آشيانه بسازي.

پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدم ها را خوب مي دانم . اما گاهي پرنده ها و انسان ها

را اشتباه مي گيرم .انسان خنديد و به نظرش اين بزرگ ترين اشتباه ممكن بود .

پرنده گفت : راستي ، چرا پر زدن را كنار گذاشتي ؟

انسان منظور پرنده را نفهميد ، اما باز هم خنديد .

پرنده گفت : نمي داني توي آسمان چقدر جاي تو خالي است . انسان ديگر نخنديد .

انگار ته ته خاطراتش چيزي را به ياد آورد . چيزي كه نمي دانست چيست .

شايد يك آبي دور ، يك اوج دوست داشتني .

پرنده گفت : غير از تو پرنده هاي ديگري را هم مي شناسم كه پر زدن از يادشان رفته است .

درست است كه پرواز براي يك پرنده ضرورت است ، اما اگر تمرين نكند فراموشش مي شود .

پرنده اين را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال كرد تا اين كه چشمش به يك آبي بزرگ

افتاد و به ياد آورد روزي نام اين آبي بزرگ بالاي سرش آسمان بود

و چيزي شبيه دلتنگي توي دلش موج زد .

آن وقت خدا بر شانه هاي كوچك انسان دست گذاشت و گفت :

يادت مي آيد تو را با دو بال و دو پا آفريده بودم ؟

زمين و آسمان هر دو براي تو بود . اما تو آسمان را نديدي .

راستي عزيزم ، بال هايت را كجا گذاشتي ؟

انسان دست بر شانه هايش گذاشت و جاي خالي چيزي را احساس كرد .

آن گاه سر در آغوش خدا گذاشت و گريست !!!!!

eshghe eskate
27-08-2008, 14:34
ای حیات دل هر زنده دلی
سرخ رویی ده هر جا خجلی
چاشنی‌بخش شکر گفتاران
کار شیرین کن شیرین کاران
بر فرازنده‌ی فیروزه‌رواق
شمسه‌ی زرکش زنگاری‌تاق
تاج به سر نه زرین‌تاجان
عقده بند کمر محتاجان
جرم بخشنده‌ی بخشاینده
در بر بر همه بگشاینده
ابر سیرابی تفتیده‌لبان
خوان خرسندی روزی‌طلبان
گنج جان‌سنج به ویرانه‌ی جسم
حارس گنج به صد گونه طلسم
دیرپروای به خود بسته دلان
زود پیوند دل از خود گسلان
قفل حکمت نه گنجینه‌ی دل
زنگ ظلمت بر آیینه‌ی دل
مرهم داغ جگر سوختگان
شادی جان غم اندوختگان
نقد کان از کمر کوه گشای
صبح عیش از شب اندوه نمای
مونس خلوت تنهاشدگان
قبله‌ی وحدت یکتاشدگان
تیر باران فکن، از قوس قزح
از صفا باده ده، از لاله قدح
پرده‌ی عصمت گل پیرهنان
حله‌ی رحمت خونین کفنان
خانه‌ی نحل ز تو چشمه‌ی نوش
دانه‌ی نخل ز تو شهد فروش
لب پر از خنده ز تو غنچه به باغ
داغ بر سینه ز تو لاله‌ی راغ
غنچه‌سان تنگدل باغ توایم
لاله سان سوخته‌ی داغ توایم
هر چه غیر تو رقم کرده‌ی توست
گرچه پرورده‌ی تو، پرده‌ی توست
چند بر طلعت خود پرده نهی؟
پرده بردار که بی‌پرده، بهی!
تازه‌رس قافله‌ی بازپسان،
به قدمگاه کهن بازرسان!

Ghorbat22
04-09-2008, 11:02
خدایا ! در ابتدای بیست سالگی از صفر آغازمی کنم
آغازی وحشتبار
می خواهم دوباره از پدر بپرسم خدا کیست!؟
شاید اشتباه بود راهی که می رفتم و می خواستم تو را بشناسم
خدایا! یاری ام ده که این بار آنگونه که هستی بشناسمت
آنگونه که پاک
آنگونه که مهربان، عظیم، یکتا
شاید عمری نماند و من در غفلت به کام مرگ روم
کاش بدانم و بمیرم .

Ghorbat22
04-09-2008, 11:05
نماز رابطه است بین دو بی نهایت .یکی بی نهایت بزرگ(خدا) یکی بی نهایت کوچک(انسان)

Ghorbat22
04-09-2008, 11:12
قرآن مى‏فرماید:


«آنان كه مؤمن هستند، عشق‏شان به خدا شدیدتر از همه عشق‏هاى دیگرشان است.» (بقره، 165)

Ghorbat22
04-09-2008, 11:18
خدایا کفر نمی گویم ، پریشانم ، چه می خواهی تو
ازجانم.مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا تو مسئولی.خداوندا تو می دانی که انسان بودن
و ماندن در این دنیا چه دشوار است. چه رنجی میکشد
آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...
<دکتر علی شریعتی>>

Ghorbat22
13-09-2008, 17:09
به انسانها التماس نکن که عین شرمندگی است اگر حاجتت برآورده شد منت است و اگر برآورده نشد ذلت

به خدا التماس که عین شجاعت است اگر حاجتت برآورده شد رحمت است و اگر برآورده نشد حکمت

ugly_girl_a
13-09-2008, 22:22
به نظر من معنی دعایی که تو قنوت میخونیم بهترین دعایست.ربنا اتنا فی الدنیا....

ugly_girl_a
13-09-2008, 22:27
خدایا
مرا موهبت آن بخش
كه در تو زندگي كنم ،
پيش روم و نفس بكشم.
مبادا كه از ياد ببرم
تو پناه و آسايش من هستي.
با دستي دامن تو را مي گيرم
و با دست ديگر
به تهيدستان و دردمندان ياري مي رسانم

Snow_Girl
14-09-2008, 00:25
آشفته زماني ست، يارب کمکم کن
افت زندگاني ست، يا رب کمکم کن
يک لحظه دلم بي عشق، آسوده نباشد
عشقي که به ناپاکي، آلوده نباشد
اي چشم اميد من، بر لطف و عطاي تو
گر من هنري دارم، باشد به رضاي تو
يا رب يارب يارب
آه، خوبي و بدي بر همه، تاثير گذار است
راهي بکشانم که به خوشنامي قرار است
از نيک سرشتي، منو بي بهره نگردان
اين بنده درمانده، به درگاه تو زار است
يارب منه من را بستان و تهي ام کن
طوطي صفت و آينه وار همچو ني ام کن
کان عرصه ندارد به خود، بار منيت
بي خود زخود از مستي آنگونه مي ام کن
يا رب يارب يارب

Snow_Girl
14-09-2008, 00:27
ناب تويي
جعل منم
اصل تويي
بدل منم
اي تن تو، خاک بهشت
مضطرب از ازل منم
جنس تو از قصيده هاست
سفسطه گر ، دغل منم
اي حس خوش يمن غزل
آواز مبتذل منم
جاي تو روي چشم همه ست
افتاده از چشا منم
ناياب مرمر تنت
تن زخميه بلا منم
حضور تو يه حادثه ست
درگير انزوا منم
تو اول هر آيه اي
تفسير انتها منم
بالغ تويي
عاقل تويي
صوفي و اهل دل تويي
مشکل منم
غافل منم
درمان هر مشکل تويي
خاک تويي
زمين تويي
غبار رو هوا منم
منزه و پاک تويي
به حيله مبتلا منم


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Snow_Girl
14-09-2008, 00:28
ای بهار روزه ام



ای شب قدر نهان فاطمه / مهدی صاحب زمان فاطمه

ای که خورشید از تو باشد آیه ای / یوسف از زیبایی تو سایه ای

ای قدم هایت صراط المستقیم / خاک بوست بوده جبریل از قدیم

آیة الکرسی ز تو زینت گرفت / آل عمران هم ز تو قیمت گرفت

سوره ی انعام شد یک نعمتت / مائده یک لقمه پر برکتت

سوره توبه ز هجرت توبه کرد / تا که خود را باب شهر توبه کرد

سوره ی إسرا ز تو شد تاج عشق / دیدن رخسار تو ، معراج عشق

السلام ای سوره ی نور نخست / سوره ی یاسین ، سلام حق به توست

سوره ی یوسف بود شرح فراق / آیه هایش بر تو دارد اشتیاق

سوره ی مریم به وصف مادرت / سوره ی طاها حدیث دیگرت

سوره ی جمعه بود مشتاق تو / گشته ای آرام دل ، عشاق تو

سوره ی والعصر نامی از شماست / نام زیبای تو سوگند خداست

شد نمازت سوره ی المؤمنون / خط مشیت سوره ی الکافرون

سوره ی صف ، صف نشین کوی تو / سوره ی حشر آمده هم خوی تو

سوره ی زیبای تبّت مو به مو / لعن و نفرین تو باشد بر عدو

ای بهار روزه ام از جام تو / عشق بازی می کنم با نام تو

دل تنگم
14-09-2008, 17:42
خدا جون متشكريم كه چشم دادي بهمون
واسه گريه كردن و ديدن اين دنياي زشت

مرسي كه پا به ما دادي واسه ي سگ دو زدن
واسه گشتن تو جهنم دنبال راه بهشت

آخ! كه شكرت اي خدا واسه جهان به اين بدي
چي مي شد اگه تو دست به ساختنش نميزدي

خداجون ممنون از اينكه دو تا دست دادي به ما
تا اونارو رو به هر مترسكي دراز كنيم

خداجون مرسي از اين دلي كه تو سينمونه
ميتونيم دل يكي ديگرو بازيچه كنيم

آخ! كه شكرت اي خدا واسه جهان به اين بدي
چي مي شد اگه تو دست به ساختنش نمي زدي

خداجون ممنون از اينكه دو تا دست دادي به ما
تا اونارو رو به هر مترسكي دراز كنيم

خداجون مرسي از اين دلي كه تو سينمونه
مي تونيم دل يكي ديگرُ بازيچه كنيم

آخ! كه شكرت اي خدا واسه جهان به اين بدي
چي مي شد اگه تو دست به ساختنش نمي زدي؟

Ghorbat22
15-09-2008, 18:10
خدا از من پرسید: « دوست داری با من مصاحبه کنی؟» پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته


باشید» خدا لبخندی زد و پاسخ داد: « زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که


دوست داری از من بپرسی؟» من سؤال کردم: « چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می


کند؟» خدا جواب داد.... « اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر


بزرگ شوند...و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند» «اینکه سلامتی خود را به


خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از


دست رفته را دوباره باز یابند» «اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش


می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند» «اینکه به گونه ای زندگی می


کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند» دست خدا


دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت.... سپس من سؤال کردم: «به عنوان پرودگار،


دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟» خدا پاسخ داد: « اینکه یاد بگیرند


نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است


که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند» « اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان


را با دیگران مقایسه کنند» «اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند» « اینکه رنجش خاطر


عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این


زخمها التیام یابند» « یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است


که نیازمند کمترین ها است» « اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما


هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند» « اینکه یاد بگیرند دو نفر می


توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند» « اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را


ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند» باافتادگی خطاب به خدا گفتم: « از وقتی که به من دادید


سپاسگذارم» و افزودم: « چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟» خدا لبخندی


زد و گفت... «فقط اینکه بدانند من اینجا هستم

دل تنگم
23-09-2008, 11:09
اي عشق بيا كه سينه‌هامان شد چاك
«اين النبأالعظيم؟» گشتيم هلاك
چشمي كه تو را نديده باشد كور است
خون شد دل ما، «متي ترانا و نريك»

در تاك مگر شراب پنهان نشده؟
در غنچه مگر گلاب پنهان نشده؟
اي بي‌خبران كه منكر صبح شديد
در شب مگر آفتاب پنهان نشده؟

يك عمر تو زخم‌هاي ما را بستي
هر روز كشيدي به سر ما دستي
شعبان كه به نيمه مي‌رسد آقا جان!
ما تازه به يادمان مي‌آيد هستي

هم چاه سر راه تو بايد بكنيم
هم اينكه از انتظار تو دم بزنيم
اين نامه ي چندم است كه مي‌خواني؟
داريم ركورد كوفه را مي‌شكنيم

هر چند كه خسته‌ايم از اين حال نيا!
شرمنده! اگر ندارد اشكال نيا!
ما خط تمام نامه‌هامان كوفي است
آقاي گلم!زبان من لال نيا!

سر تاسر جان ما پر از تب نشده
چون جام جنون ما لبالب نشده
ما منتظريم ماه كامل بشود
دور قمري چهارده شب نشده

آقا تو كه خوب مي‌تواني ما را
از اين همه غربت برهاني ما را
لاي كلمات ندبه پنهان شده ايم
تا اينكه بيايي و بخواني ما را

اين ماه كه چون چراغ تو مي‌سوزد
عمري است كه در فراق تو مي‌سوزد
خورشيد كه هر روز تو را مي‌بيند
در آتش اشتياق تو مي‌سوزد

اي اصل اميد! بيم‌ها را درياب
باباي همه! يتيم‌ها را درياب
هر چند خدا خودش كريم است آقا!
لطفي كن و ياكريم‌ها را درياب!

يك روز به يك اشاره بر مي‌گردند
با دامني از ستاره بر مي‌گردند
روزي كه ورق به نفع حق برگردد
اولاد علي دوباره بر مي‌گردند

نه شرم و حيا نه عار داريم از تو
اما گله بي‌شمار داريم از تو
ما منتظر تو نيستيم آقا جان!
تنها همه انتظار داريم از تو

هر چند كه بيمار تو هستيم همه
ديوانه ي ديدار تو هستيم همه
بين خودمان بماند آقا عمري است
انگار طلبكار تو هستيم همه!

بر سينه اگر زديم سنگت آقا!
هستيم اگر گوش به زنگت آقا!
با اين همه نيرنگ و ريا مي‌ترسم
يك روز بياييم به جنگت آقا!

شد بسته در هر دو جهان از بس كه...
خشكيد زمين و آسمان از بس كه...
بد نيست اگر كمي خجالت بكشيم
خون شد دل صاحب الزمان از بس كه...

هر روز به ما اگر كه سر هم بزني...
بر ريشه ي خواب ما تبر هم بزني...
آقا تو كه خوب مي‌شناسي ما را
زنگ در خانه را اگر هم بزني...

از شنبه درون خود تلنبار شديم
تا آخر پنجشنبه تكرار شديم
خير سرمان منتظر ديداريم
جمعه شد و لنگ ظهر بيدار شديم

درسي كه مرور مي‌كني عاشوراست
هر جا كه عبور مي‌كني عاشوراست
اي وارث زخم‌هاي هفتاد و دو تن
روزي كه ظهور مي‌كني عاشوراست

تا عشق پر از حضور در ما نشود
يك مرتبه نفخ صور در ما نشود
به معني انتظار نايل نشويم
تا كرب و بلا مرور در ما نشود

از مزرعه‌هاي كوچك بعضي‌ها
برچيده شود مترسك بعضي‌ها
آقا خودمانيم چه كيفي دارد
وقتي بزني به برجك بعضي‌ها

با آمدنت دل مرا دريا كن
اين سوخته را جزيره ي خضرا كن
آقا تو مگر نه اينكه دنبال مني؟
من گمشده‌ام بيا مرا پيدا كن

گفتند كه تك سوارمان در راه است
از اول صبح چشممان بر راه است
از يازدهم دوازده قرن گذشت
تا ساعت تو چقدر ديگر راه است؟

انگار نمي‌رسد به دريا جاده
در خويش زده هميشه در‌جا جاده
آقا نكند دير شود آمدنت
من روي تو شرط بسته‌ام با جاده

ابري است هوا و بوي باراني نيست
اين عصر گرفته را كه پاياني نيست
داريم همه فال تو را مي‌گيريم
عكس تو درون هيچ فنجاني نيست

نه عين نه شين نه قاف مي‌داند عشق
جز تو سخني به لب نمي‌راند عشق
آواره ي كوه و دشت و صحرا هر روز
پشت سر تو نماز مي‌خواند عشق

تا كي همه جا بدون تو غم بخوريم
پس كي تو مي‌آيي آب زمزم بخوريم؟
اين جمعه خدا كند بيايي آقا
يك نان و پنير ساده با هم بخوريم

اين مرد كه در ره است بايد اورا...
مي ترسم اگر سرزده‌ آيد اورا...
از هر كه سراغ او گرفتم ديدم
در شهر كسي نمي‌شناسد او را

عمري است به‌دنبال جوابي ديگر
هر روز كشيده‌ام عذابي ديگر
هر شب به هواي ديدنت از خوابي
آسيمه دويده‌ام به خوابي ديگر

هر كس كه هواي دوسـت در سر دارد
شمشير نه! قلب خويش را بردارد
در سنت شيعه نيست حتي به نماز
كه دست به روي دست خود بگذارد

ج.صفربيگي

MaaRyaaMi
23-09-2008, 21:14
خدایا!
زمستان
سرآغاز نگاه سرد تو بود
و شب بلورین من
معصومانه شکست
با حجم سنگ های غرور تو
تکرار می شود
هیاهوی خالی و پوچ....
من را
در حریم امن چشمانت
به آرامش برسان...!
......

دل تنگم
24-09-2008, 03:33
اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ

خدايا بلاء عظيم گشته

وَبَرِحَ الْخَف اَّءُ

و پرده از كارها برداشته شد

وَانْكَشَفَ الْغِط اَّءُ

و درون آشكار شد

وَانْقَطَعَ الرَّج اَّءُ

و اميد قطع شد

وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ

و زمين تنگ شد و از ريزش رحمت آسمان جلوگيرى شد

واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى

و تويى ياور و شكوه بسوى تو است

وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ

و اعتماد و تكيه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ

خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد

اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ

آن زمامدارانى كه پيرويشان را بر ما واجب كردى

وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ

و بدين سبب مقام و منزلتشان را به ما شناساندى

فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً

به حق ايشان به ما گشايشى ده فورى و نزديك

كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ

مانند چشم بر هم زدن يا نزد يكتر

يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ

اى محمد اى على اى على اى محمد

اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ

كفايت كنيد مرا زیرا شمائید کفایت کنندگان

وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ

ویاریم کنید زیرا شمائید یاری کنندگان

يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ

ای سرور ما ای صاحب الزمان

الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ

بفریاد برس بفریاد برس بفریاد برس

اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى

مرا درياب مرا درياب مرا درياب

السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ

هم اکنون، هم اکنون، هم اکنون

الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ

با شتاب، با شتاب، با شتاب

يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ

اى مهربانترين مهربانان

بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ

به حق محمد(ص) و آل پاكيزه اش

دل تنگم
24-09-2008, 03:39
خدا!


حق داری اگر من لی غیرک هایم را باور نکنی،
وقتی هنوز خودم باورشان نکرده ام...
مسیرت را بلدم...
باید تصمیم بگیرم حواسم را جمع کنم
تا دوباره از قلم نیاندازمت
اما چشمک ستاره هایت حواسم را پرت خواهد کرد،
چاره اش پلک بستن است
باید دوباره تصمیم بگیرم.
این بار قول مردانه بدهم اما...
صدای شر شر باران،
بوی خاک خیس خورده ی تنم را بلند خواهد کرد
و باز دلم را به بازی خواهد گرفت...
باید گوش هایم را هم ببندم.
اگر تا این جا بیایم راه نیمه شده است.
و بعد دست هایم را. دهانم را...
از خودم فرار کنم.
از این خودی که با بند بندش صدای تو را می شنود
و حواسش پرت می شود که باید تو را از قلم نیاندازد!
از خودم که فرار کنم.
گم می شوم... گم که شدم، باورم که شد،
آن وقت باورت می شود که الهی و ربی من لی غیرک!!!
مسیرش را بلدم
اما از التهاب همان یک ثانیه گم شدن می ترسم....

دل تنگم
24-09-2008, 03:42
خدايا! هدايتم كن! زيرا مي‏دانم كه گمراهي چه بلاي خطرناكي است.

خدايا! هدايتم كن! كه ظلم نكنم، زيرا مي‏دانم كه ظلم چه گناه نابخشودني است.


خدايا! نگذار دروغ بگويم، زيرا دروغ ظلم كثيفي است.


خدايا! محتاجم مكن كه تهمت به كسي بزنم، زيرا تهمت، خيانت ظالمانه‏اي است.


خدايا! ارشادم كن كه بي‏انصافي نكنم، زيرا كسي كه انصاف ندارد شرف ندارد.


خدايا! راهنمايم باش تا حق كسي را ضايع نكنم، كه بي‏احترامي به يك انسان، همانا كفر به خداي بزرگ است.

خدايا! مرا از بلاي غرور و خودخواهي نجات ده، تا حقايق وجود را ببينم و جمال زيباي تو را مشاهده كنم.

خدايا! پستي دنيا و ناپايداري روزگار را هميشه در نظرم جلوه‏گرساز، تا فريب زرق و برق عالم خاكي، مرا از ياد تو دور نكند.

خدايا! من كوچكم، ضعيفم، ناچيزم، پركاهي در مقابل طوفان‏ها هستم، به من ديده‏اي عبرت‏بين ده، تا ناجيزي خود را ببينم و عظمت و جلال تو را براستي بفهمم و به درستي تسبيح كنم.

خدايا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند مي‏دهم كه مرا در زمره ستم‏گران و ظالمان قرار ندهي.

خدايا! مي‏خواهم فقيري بي‏‏نياز باشم، كه جاذبه‏هاي مادي زندگي، مرا از زيبايي و عظمت تو غافل نگرداند.

خدايا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تادر غوغاي كشمكش‏هاي پوچ مدفون نشوم.


خدايا! روحم از شدت درد مي‏سوزد، قلبم مي‏جوشد، احساسم شعله مي‏كشد، و بندبند وجودم از شدت درد صيحه مي‏زند، توبه من آرامش بده ... خسته ‏ام، دل‏شكسته‏ام، احساس می کنم آن بنده ای نبودم که توانسته باشم رسالت بندگی خودرا انجام دهم، احساس خوبی ندارم زمان گذشته و هنوز در در ابتدای راهم

دل تنگم
24-09-2008, 03:43
بخوان ما را
منم پروردگارت
خالقت از ذ ره اي نا چيز
صدايم كن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را، علم را، من هديه ات كردم
بخوان ما را
منم معشوق زيبايت
منم نزديك تر از توبه تو
اينك صدايم كن
رها كن غير ما را، سوي ما باز آِ
منم پرو د گار پاك بي همتا
منم زيبا، كه زيبا بنده ام را دوست ميدارم
تو بگشا گوش دل
پرورد گارت با تو مي گويد
تو را در بيكران دنياي تنهايان
رهايت من نخواهم كرد
بساط روزي خود را به من بسپار
رها كن غصه يك لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگي طي كن
عزيزا، من خدايي خوب مي دانم
تو دعوت كن مرا بر خود
به اشكي يا صدايي، ميهمانم كن
كه من چشمان اشك آلو ده ات را دوست ميدارم
طلب كن خالق خود را
بجو ما را تو خواهي يافت
كه عاشق ميشوي بر ما
و عاشق مي شوم بر تو
كه وصل عاشق و معشوق هم
آهسته مي گويم ، خدايي عالمي دارد
قسم بر عاشقان پاك باايمان
قسم بر اسب هاي خسته در ميدان
تو را در بهترين اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تكيه كن بر من
قسم بر روز، هنگامي كه عالم را بگيرد نور
قسم بر اختران روشن، اما د ور
رهايت من نخواهم كرد
بخوان ما را
كه مي گويد كه تو خواندن نمي داني؟
تو بگشا لب
تو غير از ما، خداي ديگري داري؟
رها كن غير ما را
آشتي كن با خداي خود
تو غير از ما چه مي جويي؟
تو با هر كس به جز با ما، چه مي گويي؟
و تو بي من چه داري؟هيچ!
بگو با من چه كم داري عزيزم، هيچ!!
هزاران كهكشان و كوه و دريا را
و خورشيد و گياه و نور و هستي را
براي جلوه خود آفريدم من
ولي وقتي تو را من آفريدم
بر خودم احسنت مي گفتم
تويي ز يباتر از خورشيد زيبايم
تويي والاترين مهمان دنيايم
كه دنيا، چيزي چون تو را، كم داشت
تو اي محبوب تر مهمان دنيايم
نمي خواني چرا ما را؟؟
مگر آيِا كسي هم با خدايش قهر ميگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشكستي
ببينم، من تو را از در گهم راندم؟
اگر در روزگار سختيت خواندي مرا
اما به روز شاديت، يك لحظه هم يادم نميكردي
به رويت بنده من، هيچ آوردم؟؟
كه مي ترساندت از من؟
رها كن آن خداي دور
آ‌ن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
اين منم پرور دگار مهربانت، خالقت
اينك صدايم كن مرا،با قطره اشكي
به پيش آور دو دست خالي خود را
با زبان بسته ات كاري ندارم
ليك غوغاي دل بشكسته ات را من شنيدم
غريب اين زمين خاكيم
آيا عزيزم، حاجتي داري؟
تو اي از ما
كنون برگشته اي، اما
كلام آشتي را تو نميداني؟
ببينم، چشم هاي خيست آيا ،گفته اي دارند؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوي ما
اينك وضويي كن
خجالت ميكشي از من
بگو، جز من، كس ديگر نمي فهمد
به نجوايي صدايم كن
بدان آغوش من باز است
براي درك آغوشم
شروع كن

دل تنگم
24-09-2008, 03:49
گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌كنم


گفتی: فانی قریب

.:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم... كاش می‌شد بهت نزدیك شم

گفتی: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لكم

.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.


گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی

گفتی: و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه

.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخه چیكار می‌تونم بكنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

.:: مگه نمی‌دونید خداست كه توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌كنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

گفتم: دیگه روی توبه ندارم

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌كنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌كنم


گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

.:: خدا هم توبه‌كننده‌ها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك

گفتی: الیس الله بكاف عبده

.:: خدا برای بنده‌اش كافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار می‌تونم بكنم؟


گفتی: یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما

.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریكی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

SR72
24-09-2008, 09:32
به نام خدا و سوگند به او که یکتاست .

ای مهربان که فقط تو شایسته ی پرستشی .
ای قدیر که به هرچه در ذهن من نمیگنجه توانایی .

تو در کجا و ناکجا پیش منی . نمیدانم آیا بی تو هم میتوانم باشم .

تاریکی دیگر معنایی ندارد . من در بی راهه هم غرق در نور تو ام و ای داد که من کورم .
پس خدایا تو نخواسته به من چشم دادی اکنون معرفت میخواهم .
و قلبم را با حقیقت انس بده تا اینگونه آزرده خاطر نباشم .
تو برای من چیزی کم نگذاشتی وای بر من که توان شُکر ندارم .

یا حق تو همه عشقی و منِ عاشق , مرده .

به تو خواهم رسید . . .
دوستت دارم . قطره ای از دریایت

Ghorbat22
26-09-2008, 06:50
انیس قلب خود تنها خدا کن/در دل این شبها صدا کن/ز خوف حق چو اشکی را چکاندی/به حال این رفیقت هم دعا کن.

Ghorbat22
26-09-2008, 06:55
و کسي مي گويد سر خود بالا کن ، به بلندا بنگر. به بلنداي عظيم به افق هاي پر از نور اميد و خودت خواهي ديد و خودت خواهي يافت خانه ي دوست کجاست... خانه دوست در آن عرش خداست ، خانه ي دوست در آن قلب پر از نور خداست و فقط دوست ، خداست...

Ghorbat22
03-10-2008, 00:37
خدایا
می خواهم آنقدر از تو بنویسم که همه ی ذرات وجودم غرق تو شود.


نه من بمانم و نه قلبی که از برای تو می نویسد.
می خواهم آنقدر در خاموشی و سکوت دلم صدایت کنم که زبانم جز نامت و یادت چیزی نگوید


عزیزترین!
می خواهم آنقدر دوستت داشته باشم


که قلبم دوست داشتن هر چیزی غیر از تو را فراموش کند.

eshghe eskate
03-10-2008, 11:45
خسته مشو ای خرد

تن در مده ای عشق

بیا گرد آییم

و او را دریابیم

که پنهان از نظرهاست

که خموش است و سخن می گوید

دو گوهر کز آغاز بوده اند

آن مغاک

و او کز بلندا

درخشنده است

ظلمت فراز رفته

نور اما هبوط کرده است

خسته مشو ای خرد

تن در مده ای عشق


مرگ چشنده زندگی ست

زندگی چشنده مرگ

آوردگاه وحشت گسترده است

خسته مشو ای خرد

تن در مده ای عشق


چه بشکوه این عشق

چه بشکوه این خرد

عشق واره شد

خرد در جست و جویش

__________________

Ghorbat22
03-10-2008, 11:47
خدای من !

گناهانم لباس خواری بر تنم کرده است و دوری از تو درماندگی را آرایشم شده است . و افزونی لجن گناهانم ماهی دلم را میرانده است ...

ای نهایت آرزویم ! ای زیباترین مطلوبم ! ای تنها پاسخگویم ! و ای محبوب دلم ! ماهی دلم را با جریان زلال توبه پذیریت زنده گردان ...
به عزتت سوگند که جز تو مر گناهان خویش را بخشنده ای نمی یابم و شکستگی خویش را جز تو پیوندی نمی بینم ...
من اینک با بالهای تواضع به بارگاه تو بازگشته ام و پیشانی خشوع و خواری خویش بر درگاه قدرتت نهاده ام ...
اگر از در رحمت خویش برانیم ٬ به کدامین در پناهنده شوم و اگر از قله ی راافتت فرو افکنیم ٬ به کدامین دامنه بگریزم ؟ ... که صدافسوس از خجالت و رسوائیم و ... هزار افغان از توشه ی راهم ...
ای بزرگ بخشاینده گناهان بزرگ و ای به هم آورنده و پیوند زننده استخوانهای شکسته !
از عظیم گناهانم هلاک کنندهایش را ببخش واز قبیح رازهایم رسوا کننده هایش را بپوش و مرا در گرمای حضور قیامتت از خنک گوارای عفوت بنوش ...
خداوندا !
بلند پرده زیبای گذشتت را بر چشمان گنهکار خسته ام دریغ مکن ...
خدایا !
مر گناهانم را سایه روشن رحمتت بیار و مر عیوبم را ابر پر بار رافتت ببار ...
خدای من !
آیا بنده فراری جز به سوی مولای خویش بر می گردد و از خشم کیفر بار او جز در کنار او پناه می گیرد ... ؟
معبود من !
اگر در ورود به بارگاه توبه ات پشیمانی است ٬ به عزتت سوگند که من به این در آویخته ام و اگر استغفار از گناه ٬ تیشه ای مر ریشه گناهان راست ٬ این تیشه استغفار من ! حق خشنودی از آن توست ٬ تویی که با باران رحمتت غبار گناهان را از صفحه دل می شویی ...
به قدرتت ٬ که به سویم چشم بگردان و با ابر بردباریت بر بیکران دشت گناهانم بگذر ...
و علیرغم آنچه فقط تو می دانی ٬ بر سرم دست مدارا بکش ...
معبود من !
تویی که بندگان را به بارگاه عفوت دری گشودی و توبه اش نامیدی و فریاد زدی که :



هلا مردمان به سوی من آئید

آمدنی نادمانه و عاشقانه

Ghorbat22
03-10-2008, 11:49
خدای من !
اگر گناه از بنده زشت است ٬ عفو که از سوی تو زیباست ...
معبودم !
من اولین عصیانگری نیستم که بر او بخشیدی و در سایه ابر احسانت بر او باریدی ...
ای دریابنده درماندگان ! ای درد سوز درد مندان ! و ای بزرگ نیک پردازان !
ای داننده هر چه پیدا و نهان و ای زیبا پوشاننده هر آشکار و پنهان !
تو را میانجی گناهانم و کرم وجودت گزیدم واز میان هر آنچه هست ٬ برای ورود به درگاه رحمتت تو را بر گزیدم ...
خدایا !
استجابت کن دعای مرا و مسوزان ریشه نهال آرزوی مرا و بپذیر فضیحت مرا ...


ای پذیرنده ترین پذیرندگان !



و ای پوشنده ترین راز پوشان !



وای مهر گستر ترین مهربانان !




دریافتی از مناجات خمس عشره



سید مهدی شجاعی

Ghorbat22
03-10-2008, 11:53
خداوندا !
این دل شکسته را جز دستهای مهربان تو درمانی نیست واین دست بسته را جز از ابر احسان تو بارانی ٬ نه ...
خدایا !
این قامت خمیده جز به شوق دیدار تو راست نمی شود واین تنهای غریب جز در خانه تو هر آنچه خواست نمی شود ...
خدایا !
این قلب هراسناک و لرزان جز در دستهای تو آرام نمی گیرد و این خود زبون و خفت کشیده ٬ بی توجه عزیزانه تو سبقت از هر چه پخته و خام نمی گیرد ...
خدای من !
این دانه به خاک نشسته را بی آب و آفتاب تو کجا سر شکفتن هست ؟ و این غریب و خسته را بی ماهتاب لطف تو کی پای رفتن ... ؟
خدایا !
این شکاف تنهایی را جز چشمه سار جاودان مهر تو پر نمی کند و غنچه حوایجم بی باغبانی تو شکفته نمی شود و غبار اندوه از چهره غمزدهام جز باران رحمت تو نمی شوید و سموم نفسم را جز تریاق رافت تو درمان نمی کند ...



این جگر سوخته در آتش هجرانت را و این جان گداخته در زیر تشعشع سوزان فراقت را هیچ چیز جز خنکای نسیم وصل تو آرام نمی کند ...

خدایا !

دلی که مسیر عمر را در کویر هجران طی کرده ٬ چه سان به غیر سبزه زار لقا تو راضی شود ... ؟

چشمی که جز به افق انتظار تو دوخته نشده و دور دستها را در پی سایه محو دیدار تو کاویده ٬ چگونه جز وصل تو را بپذیزد ... ؟

و پایی که در هر قدم توان از تو گرفته و با سنگ و خار و خاشاک به شوق تو در آویخته ٬ به چه امید در دیار غیر رحل اقامت افکند ... ؟

خدایا ؟

دلی که عمری به دنبال تو گشته ٬ مگر جز در میان دستهای تو قرار می گیرد ... ؟

دریافتی از مناجات خمس عشره

سید مهدی شجاعی

eshghe eskate
04-10-2008, 23:16
نهانخانه اسرار
بردر میکده از روی نیازآمده ام
پیش اصحاب طریقت به نماز آمده ام
از نهانخانه اسرار ندارم خبر
به در پیر مغان صاحب راز آمده ام
ازسر کوی تو راندند مرا با خواری
با دلی سوخته از بادیه بازآمده ام
صوفی و خرقه خود زاهد و سجاده خویش
من سوی دیر مغان .نغمه نوازآمده ام
بادلی غمزده از دیر به مسجد رفتم
به امیدی هله با سوز و گداز آمده ام
تاکند پرتو رویت به دوعالم غوغا
بر هر ذره به صد راز و نیاز آمده ام

eshghe eskate
04-10-2008, 23:17
محفل دلسوختگان
عاشقم.عاشق وجزوصل تو درمانش نیست
کیست کاین آتش افروخته در جانش نیست
جزتو درمحفل دلسوختگان ذکری نیست
این حدیثی است که آعازش و پایانش نیست
راز دل را نتوان پیش کسی بازنمود
جز بردوست که خود حاضرو پنهانش نیست
باکه گویم که بجز دوست نبیند هرگز
آن که اندیشه و دیدار به فرمانش نیست
گوشه چشم گشا برمن مسکین بنگر
نازکن ناز که این بادیه سلطانش نیست
سر خم بازکن و ساغر لبریزم ده
که به جز تو.سرپیمانه وپیمانش نیست
نتوان بست زبانش زپریشان گویی
آن که در سینه به جز قلب پریشانش نیست
پاره کن دفتر وبشکن قلم و دم بربند
که کسی نیست که سرگشته و حیرانش نیست

eshghe eskate
05-10-2008, 13:14
دریا و سراب
مارا رهاکنید در این رنج بی حساب
باقلب پاره پاره و با سینه ای کباب
عمری گذشت درغم هجران و روی دوست
مرغم بروی آتش.وماهی برون آب
حالی.نشدنصیبم ازاین رنج زندگی
پیری رسید غرق بطالت. پس از شباب
از درس و بحث مدرسه ام حاصلی نشد
کی میتوان رسید به دریا از این سراب؟
هرچه فراگرفتم و هرچه ورق زدم
چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
هان ای عزیز فصل جوانی بهوش باش
درپیری ازتو هیچ نیایدبه غیر خواب
این جاهلان که دعوی ارشاد میکنند
در خرقه شان به غیر"منم"تحفه ای میاب
ما عیب و نقص خویش و کمال و جمال غیر
پنهان نموده ایم .چوپیری پس خضاب
دم درنیار و دفتر بیهوده پاره کن
تاکی کلام بیهده گفتار ناصواب

eshghe eskate
05-10-2008, 13:15
دیدار یار
عشق نگار.سر سویدای جان ماست
ما خاکسار کوی تو.تا درتوان ماست
با خلدیان بگو که شما و قصور خویش
آرام ما به سایه سرو روان ماست
فردوس و هرچه هست درآن.قسمت رقیب
رنج وغمی که میرسد از او.ازآن ماست
با مدعی بگو که تو و"جنت النعیم"
دیدار یار حاصل سر نهان ماست
ساغر بیارو باده بریز و کرشمه کن
کاین غمزده روح پرور جان و روان ماست
این باهشان وعلم فروشان وصوفیان
می نشنوند آنچه که ورد زبان ماست

eshghe eskate
05-10-2008, 21:29
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم

كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم

از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

به كجا مي روم ؟ آخر ننمايی وطنم

مانده ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا

يا چه بود است مراد وی از اين ساختنم

جان كه از عالم علوی است يقين می دانم

رخت خود باز بر آنم كه همان جا فكنم

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك

دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست

به هوای سر كويش پر و بالی بزنم

كيست در گوش كه او می شنود آوازم

يا كدام است سخن مي نهد اندر دهنم

كيست در ديده كه از ديده برون می نگرد

يا چه جان است نگويی كه منش پيرهنم

تا به تحقيق مرا منزل و ره ننمايی

يكدم آرام نگيرم نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان تا در زندان ابد

از سر عربده مستانه به هم درشكنم

من به خود نامدم اين جا كه به خود باز روم

آن كه آورد مرا باز برد در وطنم

تو مپندار كه من شعر به خود می گويم

تا كه هشيارم و بيدار يكی دم نزنم

شمس تبريز اگر روی به من بنمايی

والله اين قالب مردار به هم در شكنم

eshghe eskate
05-10-2008, 21:30
طي شد اين عمر توداني بچه سان
پوچ وبس تند ,چنان باد دمان
همه تقصير من است اين و خودم ميدانم
كه نكردم فكري , كه تامل ننمودم روزي , ساعتي يا آني

كه چه سان ميگذرد عمر گران ؟

كودكي رفت ببازي ,بفراغت ,به نشاط

فارغ ازنيك وبد ومرگ وحيات

همه گفتند:كنون تا بچه است,بگذاريد بخندد شادان

كه پس از اين دگرش فرصت خنديدن نيست, بايدش ناليدن

من نپرسيدم هيچ ، كه پس از اين زچه رونتوان خنديدن ؟

نتوان فارغ و وارسته زغم، همه شادي ديدن ؟

همچو مرغي آزاد ،هر زمان بال گشادن ؟

سر هربام كه شد خوابيدن ؟

من نپرسيدم هيچ ،

كه پس از اين زچه رو بايدم ناليدن ؟

هيچ كس نيز نگفت , زندگي چيست ؟ چرا ميائيم ..؟

بعدازاين چند صباح بچه سان بايد رفت ؟بكجا بايد رفت ؟
باكدامين توشه به سفر بايد رفت ؟

من نپر سيدم هيچ، هيچكس نيز نگفت.

نوجواني سپري گشت ببازي,بفراغت ,به نشاط

فارغ ازنيك وبد و مرگ وحيات.

بعد از آن باز نفهميدم من، كه چه سان عمر گذشت؟

ليك گفتند همه، كه جوان است هنوز ,

بگذاريد جواني بكند , بهره از عمر برد،كامروائي بكند.

بگذاريد كه خوش باشد و مست,

بعد ازين باز ورا عمري هست .

يك نفر بانگ برآورد كه اوازهم كنون بايد فكر آينده كند.

دگري آواداد:كه چوفردابشود فكر فردابكند.

سومي گفت: همانگونه كه ديروزش رفت ,

بگذرد امروزش, همچنين فردايش،

بااين همه احوال من نپرسيدم هيچ كه چه سان دي بگذشت ؟

آنهمه قدرت ونيروي عظيم بچه ره مصرف گشت؟

نه تعمق ونه انديشه دمي,عمر بگذشت به بيحاصلي و مسخرگي،

چه تواني كه ز كف دادم مفت ,

من نفهميدم وكس نيز مرا هيچ نگفت.

قدرت عهد شباب ميتوانست مرا تا خدا پيش برد,

ليك بيهوده تلف گشت جواني، هيهات,

آن كساني كه نمي دانستند زندگي يعني چه ؟

رهنمايم بودند,عمرشان طي مي گشت بيخود وبيخوده

ومرا مي گفتندكه چو آنها باشم

وچو آنها دائم فكر خوردن باشم , فكر گشتن باشم ,

فكر تامين معاش ,فكر ثروت باشم,

فكر يك زندگي بي جنجال

،فكر همسر باشم.

كس مرا هيچ نگفت.

زندگي ثروت نيست،

زندگي داشتن همسر نيست,

زندگاني كردن، فكر خود بودن وغافل زجهان بودن نيست .

من نفهميدم وكس نيز مرا هيچ نگفت .

ا ي صد افسوس كه چون عمر گذشت معنيش ميفهمم.

حال مي پندارم ,

هدف از زيستن اين است رفيق :

من شدم خلق كه با عزمي جزم،

پاي از بند هواها گسلم،

گام در راه حقايق بنهم،

با دلي آسوده،

فارغ از شهوت وآز وحسد وكينه وبخل

مملو از عشق وجوانمردي وزهد،

در ره كشف حقايق كوشم.

شربت جرأت و اميد و شهادت نوشم ,

زره جنگ براي بد و ناحق پوشم،

ره حق پويم و حق جويم و پس حق گويم.

آنچه آموخته ام بر دگران نيز نكو آموزم،

شمع راه دگران گردم وبا شعله خويش،

ره نمايم بهمه ،گر چه سراپا سوزم .

من شدم خلق كه مثمر باشم،

نه چنين زائد وبي جوش وخروش،

عمر بر باد وبحسرت خاموش.

اي صد افسوس كه چون عمر گذشت ،

معنيش ميفهمم ،

كا بن سه روز از عمرم بچه ترتيب گذشت.


كودكي بي حاصل,

نوجواني باطل،

وقت پيري غافل.


بزباني دگر،


كودكي در غفلت ،

نوجواني شهوت،

در كهولت حسرت

MaaRyaaMi
06-10-2008, 17:53
امروز صبح كه از خواب بيدار شدي،
نگاهت كردم و اميدوار بودم كه با من حرف بزني
حتي براي چند كلمه نظرمو رو بپرسي
يا براي اتفاق خوبي كه ديروز تو زندگيت
افتاد از من تشكر كني
اما متوجه شدم كه خيلي مشغولي .
مشغول انتخاب لباس كه مي خواستي بپوشي !
وقتي داشتي به اين طرف و آن طرف مي دويدي
تا حاضر شوي فكر كردم چند دقيقه
وقت داري كه بايستي و به من بگويي سلام
اما تو خيلي مشغول بودي
يه بار مجبور بودي منتظر بشي وبراي
مدت يك ربع كار نداشتيجز اون كه روي يه صندلي بنيشني .
بعد ديدمت كه از جا پريدي خيال كردم مي خواي با من صحبت كني
اما به طرف تلفن دويدي وبه دوستت تلفن كردي
تا از شايعات با خبر شوي
بعد از پايان كارت به خونه رفتي
و تلويزيونرو روشن كردي
تو هر روز مدت زيادي از روزت رو جلوي اون
مي گذروني در حالي كه
در باره هيچ چيز فكر نمي كني
و فقط از برنامه هاش لذت مي بري
شام خوردي و باز هم با من صحبت نكردي
موقع خواب خيلي خسته بودي
و بعد از اون كه به اعضاي خونواده ا ت
شب بخير گفتي
به رختخواب رفتي و فورا ً خوابيدي
اشكال نداره
احتمالاً متوجه نشدي كه من هميشه در كنارت هستم
و براي كمك به تو اماده ام
بيش از اون كه تو فكرش رو بكني
حتي دلم مي خواد يادت بدم كه چطوري با ديگران صبور باشي
من اونقدر دوستت دارم كه هر روز منتظرت هستم
منتظر يه سر تكون داد ن
دعا ،فكر يا گوشه اي از قلبت كه متشكرم باشه
اخه مي دوني مكالمه يه طرفه خيلي سخته
ولي عيبي نداره من باز هم منتظرت هستم
سرا سر پر از عشق به تو
به اميد اون كه شايد امروز كمي از وقتت رو به من بدي ...


از طرف دوست ودوستدارت خدا

Ghorbat22
07-10-2008, 04:52
پروردگارا به من بیاموز که دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند

عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند

بگویم برای کسانی که هرگز غمم را نخوردند

به من بیاموز تا لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم نتواختند

محبت کنم به کسانی که محبتی در حقم نکردند ..

Ghorbat22
07-10-2008, 04:53
خداوندا
من از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساس
من از نارفیقیهای این دنیا میترسم
خداوندا
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودن
من از ماندن چو مرداب میترسم
خداوندا
من از مرگ محبت ،من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیك میترسم
خداوندا
من از ماندن میترسم ،من از رفتن میترسم
خداوندا
من از خود نیز میترسم .

eshghe eskate
07-10-2008, 23:43
شب است و

سکوتي مبهم همه جا را فرا گرفته و مهتاب روشني بخش شبهاي تنهايي است.
راستي اين ارامش ژرف در شب از کجا سر چشمه ميگيرد ؟؟ ميداني؟؟؟
تا به حال در اين سکوت و سياهي او را خوانده اي؟

هيچ پاسخش را شنيده اي؟
به گوش جان بشنو که چه زود جواب ميدهد.


کيست که انکار کند در تاريکترين لحظات زندگي , انگاه که
از همه جا رانده و مانده,

مغموم و ملول, خسته و سرگردان به دنبال پناهي امن ميگردي
اوايي جانبخش تورا به سوي خود ميخواند
اين ندا در شب گويي با اوايي بلند تر به گوش ميرسد.


حال, روح و جسمي خسته از اين همه سختي و ملال به شب روي اورده
تا اين تن خسته دمي بياسايد
تا انرژي رفته دوباره برگردد
تا براي روزي ديگر تاب و توان تحمل داشته باشد
اما گاه انقدر بي رمق ميشود
که همين کسب انرژي را نيز نتواند.


شب روان است و من همچنان به دنبالش
انگاه که شب به استقبال از سپيده اغوش ميگشايد
من نيز به دنبالش به اميد فردايي بهتر همگام ميشوم
اما به راستي چه سخت و طاقت فرساست انتظار.... انتظار.... انتظار...
روز به انتظار شب,

شب به انتظار سپيده,
سپيده دمان به انتظار روزي بهتر,

و روز به انتظار فرداهايي که از ان من باشد
اه... به خود ميايم اکنون,
به دنبال مرحمي بر اين پاهاي تاول زده و خسته ام
که تا صبح دويده اند به دنبال خواسته ها و نيافته اند هنوز

اي اشناي درد !!!! مرهمي داري براي اين پا و دل خسته؟

داني خانه ئ دوست کجاست ؟
ميخواهم دمي بياسايم فارغ از تمام ........................

eshghe eskate
07-10-2008, 23:44
ای هستی افرین ! ای بی نهایت ! ای ناشناختنی و ای دست نیافتنی

ای انکه همه ئ خط و برگ گلها وگلبرگها و رنگ گلها و نقش هر چه زیباییست تو رقم میزنی.

ای بی تو بودن دوزخ شقاوت ! و ای از تو گفتن بهشت سعادت !

من رهنوردی خسته ام و دلشکسته که به اشارت حضرتت میلیونها سال در معبر میلیاردها صلب و رحم راه پیمودم و عاشقانه به سویت ره گشودم ، من مرغ همیشه در پروازم که از بیشه ئ عشق پر گشودم و بال زنان ، دشتها ، دریاها ، کوهها و بادیه ها را زیر پا نهادم و به شوق تو نغمه سر دادم،

اگاهم که هنوز جز مسافتی کوتاه نپیموده ام و تا روز میعاد شگفت راهی در پیش و فرا روی خویش دارم .

ای بزرگ ! در این نشاء که خود را به یاد دارم ،همه بیم بودم و امید ، اشک بودم و لبخند ،

گاه واصل بودم و زمانی غافل ،

خدایا چه میگویم ؟؟؟

نه واصل ، که همه عمر غافل بودم ، وصل تو را به فراق بفروختم ، عشق را در هوس اموختم وخرمن سعادت را در شعله ئ بی خبری سوختم ،

چه باغها که در راه بود و ندانستیم ، یا دانستیم و گلگشت را نتوانستیم ،

خدایا این حسرت میکشدم که در جاده های عمر چه گلزار ها بود و غنچه ای نچیدیم و اینک در سراشیب عمر هوس الوده ام ، و کسی در من فریاد میزند :

ای تیره بخت ! و ای تهی دست ! چه بسا از کوچه باغهای سعادت گذشتی ولی دامنت خالیست ،

بر گنجهای توفیق پای نهادی و کیسه ات تهیست ،

همه عمر کجا بودی و اکنون کجا میروی ؟؟؟

مهربانا ! این نداها ، این صداها ، این ملامتها تا مغز استخوانم را از حسرت میسوزد و شعله ئ ندامت را در من می افروزد که چرا انگونه که بایسته بود از بوستان عبادتت گل نچیدم ،

اینک شاخساری بی خوشه ام و رهنوردی بی توشه ، نه بی توشه ، که خسته ، رهنوردم اما با پای بسته ، از اینهمه دلی دارم ، اما شکسته ، گه گاه گمان بردم که خود را ساخته ام ،

اما دانستم که خود سازی را نشناخته ام ،

ای معبود و ای مسجود ! این زمان از همه کس نا امیدم و تنها یک امید دارم :

امید به رحمت ورءفت تو که بی شبهه ارحم الراحمینی

اگر تو برانی ام چه کنم ؟؟

و اگر تو نخوانیم را به که ارم که جز تو ندارم

به خیال خود در راه تو میجوشم و میکوشم و لحظه ای چند میخروشم

اگر چه نورم اما دانم که همه قصورم ،

ای خالق باران ! تنها یک باران است که بر اتش دلم اب میزند و ان باران رحمت و بخشایش تست که نا امید از رحمت تو مهجور است

گاه در خویش میگریم که خاطرام تاریک است و گاه با خود میخندم که اگر من دورم معشوق نزدیک است

اگر من تیره ام او منیر است و اگر من همه شرمم او عذر پذیر !

من غافل و او کامل ، من گنهکارو او غفار ، اگر غفلت زهر عصیانم می چشاند رحمت بی منتهایش اتش خشمم را فرو مینشاند ،

بدین بشارتست که ارام میگیرم

ای بخشاینده ئ همه ئ سیه نامگان ، با همه شرمندگیها و قصور بندگیها از پیشگاهت

امید بخشایش دارم

eshghe eskate
07-10-2008, 23:54
تو کيستي ؟؟

که من اينگونه با تو دوباره ايه ايه ي زندگي را به تصوير ميکشم

و تفسير ميکنم زنده بودن و زندگي دوباره را،

تو همچون دست نوازشگر نسيم,نگاه بيقرار و خسته ام را چون طفلي در اغوش مادر مي نوازي

و اين تلاطم و طوفان سرکش را رام ميکني،

اي عزيز! انگاه که نيستم جستجويم کن: در سکوت ايينه ها،

در صداي تق تق برخورد دانه هاي باران با شيشه ي اتاق، در صداي وحشي امواج ،

در صداي خش خش خرد شدن برگ در زير پاي عابران و ............. تمامي ناگفته ها را خواهي شنيد،

من ترا جستجو ميکنم در تمامي اصوات خوش عالم،

در عطر ياس و شب بوها,در سرخي و عطر رز که عاشقش هستم،

و در تمامي خوبيها به دنبال رد پايي از تو هستم وتو را ياد ارم
واينگونه در مهدي که تو بنا کرده اي چو نو اموزي درس ميگيرم.

eshghe eskate
08-10-2008, 00:06
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است؟
گفتا : تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت ؟
گفتا نشان چه پرسی ، ان کوی بی نشان است
گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی
گفتا که در ره ما ، غم نیز شادمان است
گفتم که سوخت جانم از اتش نهانی
گفت انکه سوخت او را کی ناله یا فغان است
گفتم فراق تا کی ؟ گفتا که تا تو هستی !
گفتم نفس همین است گفتا سخن همان است !
گفتم که حاجتی هست گفتا بخواه از ما !
گفتم غمم بیفزا ، گفتا که رایگان است
گفتم زفیض بپذیز این نیم جان که دارد
گفتا نگاه دارش ،
غمخانه ی تو جان است

eshghe eskate
08-10-2008, 22:29
خداوندا اگر روزي بشر گردي ...
زحال ما خبر گردي ...
پشيمان مي شوي از قصه خلقت ...
از اين بودن، از اين بدعت ...
خداوندا تو مي داني که انسان بودن و ماندن
در اين دنيا چه دشوار است ...
چه زجري مي کشد آن کس که انسان است و از
احساس سرشار است .
دکتر شریعتی

Ghorbat22
09-10-2008, 04:18
یا رب مکن از لطف پریشان ما را

هر چند که هست جرم و عصیان ما را

ذات تو غنی و ما همه محتاجیم

محتاج به غیر خود مگردان ما را

یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم

محتاج به بیگانه و خویشان نشوم

بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم

eshghe eskate
10-10-2008, 19:11
بخوان ما را
منم پروردگارت
خالقت از ذ ره اي نا چيز
صدايم كن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را، علم را، من هديه ات كردم
بخوان ما را
منم معشوق زيبايت
منم نزديك تر از توبه تو
اينك صدايم كن
رها كن غير ما را، سوي ما باز آِ
منم پرو د گار پاك بي همتا
منم زيبا، كه زيبا بنده ام را دوست ميدارم
تو بگشا گوش دل
پرورد گارت با تو مي گويد
تو را در بيكران دنياي تنهايان
رهايت من نخواهم كرد
بساط روزي خود را به من بسپار
رها كن غصه يك لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگي طي كن
عزيزا، من خدايي خوب مي دانم
تو دعوت كن مرا بر خود
به اشكي يا صدايي، ميهمانم كن
كه من چشمان اشك آلو ده ات را دوست ميدارم
طلب كن خالق خود را
بجو ما را تو خواهي يافت
كه عاشق ميشوي بر ما
و عاشق مي شوم بر تو
كه وصل عاشق و معشوق هم
آهسته مي گويم ، خدايي عالمي دارد
قسم بر عاشقان پاك باايمان
قسم بر اسب هاي خسته در ميدان
تو را در بهترين اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تكيه كن بر من
قسم بر روز، هنگامي كه عالم را بگيرد نور
قسم بر اختران روشن، اما د ور
رهايت من نخواهم كرد
بخوان ما را
كه مي گويد كه تو خواندن نمي داني؟
تو بگشا لب
تو غير از ما، خداي ديگري داري؟
رها كن غير ما را
آشتي كن با خداي خود
تو غير از ما چه مي جويي؟
تو با هر كس به جز با ما، چه مي گويي؟
و تو بي من چه داري؟هيچ!
بگو با من چه كم داري عزيزم، هيچ!!
هزاران كهكشان و كوه و دريا را
و خورشيد و گياه و نور و هستي را
براي جلوه خود آفريدم من
ولي وقتي تو را من آفريدم
بر خودم احسنت مي گفتم
تويي ز يباتر از خورشيد زيبايم
تويي والاترين مهمان دنيايم
كه دنيا، چيزي چون تو را، كم داشت
تو اي محبوب تر مهمان دنيايم
نمي خواني چرا ما را؟؟
مگر آيِا كسي هم با خدايش قهر ميگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشكستي
ببينم، من تو را از در گهم راندم؟
اگر در روزگار سختيت خواندي مرا
اما به روز شاديت، يك لحظه هم يادم نميكردي
به رويت بنده من، هيچ آوردم؟؟
كه مي ترساندت از من؟
رها كن آن خداي دور
آ‌ن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
اين منم پرور دگار مهربانت، خالقت
اينك صدايم كن مرا،با قطره اشكي
به پيش آور دو دست خالي خود را
با زبان بسته ات كاري ندارم
ليك غوغاي دل بشكسته ات را من شنيدم
غريب اين زمين خاكيم
آيا عزيزم، حاجتي داري؟
تو اي از ما
كنون برگشته اي، اما
كلام آشتي را تو نميداني؟
ببينم، چشم هاي خيست آيا ،گفته اي دارند؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوي ما
اينك وضويي كن
خجالت ميكشي از من
بگو، جز من، كس ديگر نمي فهمد
به نجوايي صدايم كن
بدان آغوش من باز است
براي درك آغوشم
شروع كن

يك قدم با تو
تمام گامهاي مانده اش، با من
...

eshghe eskate
11-10-2008, 14:00
خدایا به خاطر سه چیز سپاسگزارم

دادنهایت ندادنهایت و گرفتن هایت

دادنهایت را نعمت

ندادنهایت را رحمت

گرفتنهایت را حکمت می دانم

eshghe eskate
11-10-2008, 14:02
از تنگنای محبس تاریکی/ وز منجلاب تیره این دنیا/ بانگ پر از نیاز مرا بشنو/ آه ای خدای قادر بی همتا.
خداوندا فقط تو آگاهی و تو می دانی که دست از غیر تو شسته ام. به ملکوت آسمانت نظر دوخته ام. برای بیان رازهای درونم گوشی شنواتر از تو نیافتم. و دوستی مهربانتر از تو پیدا نکردم. دوست دارم شانه به شانه هم راه برویم. بر تپه های تنهایی بنشینیم و من بگویم و تو بشنوی. آرام برایت نجوا کنم و تو با دست بادت موهایم را نوازش کنی و با قطرات بارانت برایم گریه کنی و با رنگین کمان هفت رنگت دلم را شاد سازی.
خدایا در پهنه دنیایی که برایمان ساختی از انسانیت رنگی و اثری نمانده است. چه انسانها که اکنون از گرسنگی و فقر کودکان خویش را به خواب وا می دارند. چه بسیار انسانهایی که در دام عفریت فقر گرفتار آمده اند و صبر از کف داده اند و عفت و عزت خویش را در هر بازاری به فروش گذاشته اند. چه بسیار انسانهایی که همچون زالو از شیشه عمر دیگران سیراب می شوند و پا بر گرده بندگانی می گذارند که خود قانون بردگی شان را پاره کرده اند.
خدایا، خدایا.... بارها شده است که دلم برایت تنگ شده، بارها دلم برای نگاهت، صدایت و نوازشهایت تنگ شده. دلم برای این همه ظلمی که در لحظه لحظه زمان ها شاهد و ناظر آن هستی می سوزد. دوست داشتی بندگانت در نهایت مهربانی و صلح با هم زندگی کنند و دم به دم شیطان درون خویش ندهند. اما انگار خدایا این آرزو برایت هر روز دست نیافتنی تر می شود. خدایا مباد امیدت به متحول شدن ما به احسن حالات ناامید گردد. و برای خوب شدن مان دعا نکنی. من نیز با تو ای خدای مهربانم دعا می کنم برای عاقبت به خیر شدن نسل انسانها. نسلی که همچون ققنوس از خاکستر ظلم ها و عداوت ها سر بر می آورد تا فقط و فقط صلح را دریابد و دوستی و شادی و مهر را.
دعایم را بپذیر و آن را به اجابت برسان، آمین.

eshghe eskate
11-10-2008, 14:04
خدایا در این تنهایی محض تنها حضور تو مرهمی بر دل خسته ی من است

خدایا در این سکوت بی نهایت در این سیاهی شب تنها خاطره هایم هستند

که همچون ستاره های درخشان گویای روشنی است

خدایا در انتهای جاده ی زندگی میان بن بست تنهایی اسیر شده ام

ای کاش می توانستم دیوار سرنوشت را در هم شکنم و ازادی را در اغوش بگیرم

ای کاش می توانستم صداقت را دوباره احیا کنم انوقت دیگر تنهایی بی معنا بود

ای کاش می شد همیشه زیبا زندگی کرد

eshghe eskate
11-10-2008, 14:05
...خدایا! صدایت می کنیم
خدایا من در روی زمین چیزی دارم که تو در عرش نداری و آن تویی

eshghe eskate
11-10-2008, 14:06
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود

یا رب آیینه ی حسن تو چه جوهر دارد

که در او آه مرا قوت تاثیر نبود

سر ز حسرت به در میکده ها برکردم

چون شناساسی تو در صومعه یک پیر نبود

من دیوانه چو زلف تو رها می کردم

هیچ لایق ترم از حلقه ی زنجیر نبود

نازنین تر ز قدمت در چمن حسن نرست

خوش تر از نقش تو در عالم تصویر نبود

تا مگر همچو صبا باز به زلف تو رسم

حاصلم دوش به جز ناله ی شبگیر نبود

آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که همچو شمع

جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود

آیتی بد ز عذاب انده حافظ بی تو

که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود

sweet_mahsa
12-10-2008, 18:15
ای تنها ترین دوست من
ای تنها ترین خالق من
ای تنها ترین معشوق من
تو همونی هستی که وقتای دل تنگیم مثل همین الان که اینجام , دلمو می نوازی
آرومم می کنی شایدم بعضی وقتا که خیلی نزدیکت میشم منو می بوسی!
اما وای به حال ما آدمای زمینی که وجودمون پر شده از کثافت
از نجاست از دروغ از ریا از کلک دیگه نمیگم از چی اونی که داره اینو میخونه می تونه بقیه اش رو هم حدس بزنه
نمی گم من دلم پاک پاکه
اما تازه گی ها تو دلم عزیزی رو راه دادم که تو باشی دلمو خالی کردم از غیر تو
حالا شادم
حالا با تو هستم
کمکم کن تا مثل همون کودکی باشم که تورو هنوز میشناسه نه مثل آدم بزرگایی که فقط دم از تو میزنن
فقط دوست دارن با درست کردن قوانین سخت حرف زدن با تو رو مشکل کنن
اما من که میدونم هر طور بگم تو میدونی که
فقط تو عشقمی همین و بس

Ghorbat22
13-10-2008, 02:20
خدایا!
گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیره،
نگاهم را به سوی تو و آسمون می گیرم،
و آنقدر با تو درد دل می کنم،
تا کم کم چشم ایم با ابرهای بهار مسابقه می گذارند
و پس از اون که قلبم سبک می شه.
تو می آیی و تمام فضایی دلم را پر می کنی.
آن وقت دیگر آرام می شم.
و احساس می کنم هیچ چیز نمی تونه مرا از پای دربیاره،
چون تو را در قلبم دارم.

دل تنگم
13-10-2008, 02:31
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

از تنگنای محبس تاریکی
وز منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا



خداوندا


فقط تو آگاهی و تو می دانی که دست از غیر تو شسته ام.
به ملکوت آسمانت نظر دوخته ام.
برای بیان رازهای درونم گوشی شنواتر از تو نیافتم.
و دوستی مهربانتر از تو پیدا نکردم.
دوست دارم شانه به شانه هم راه برویم.
بر تپه های تنهایی بنشینیم و من بگویم و تو بشنوی.
آرام برایت نجوا کنم و تو با دست بادت موهایم را نوازش کنی
و با قطرات بارانت برایم گریه کنی
و با رنگین کمان هفت رنگت دلم را شاد سازی.


خدایا


در پهنه دنیایی که برایمان ساختی
از انسانیت رنگی و اثری نمانده است.
چه انسان ها که اکنون
از گرسنگی و فقر کودکان خویش را
به خواب وا می دارند.
چه بسیار انسان هایی که
در دام عفریت فقر گرفتار آمده اند
و صبر از کف داده اند
و عفت و عزت خویش را
در هر بازاری به فروش گذاشته اند.
چه بسیار انسان هایی که
هم چون زالو
از شیشه عمر دیگران سیراب می شوند
و پا بر گرده بندگانی می گذارند
که خود قانون بردگی شان را پاره کرده اند.


خدایا، خدایا....


بارها شده است که
دلم برایت تنگ شده،
بارها دلم برای نگاهت،
صدایت و نوازشهایت تنگ شده.
دلم برای این همه ظلمی که
در لحظه لحظه زمان ها
شاهد و ناظر آن هستی
می سوزد.
دوست داشتی بندگانت
در نهایت مهربانی و صلح با هم زندگی کنند
و دم به دم شیطان درون خویش ندهند.
اما گویی خدایا
این آرزو برایت هر روز
دست نیافتنی تر می شود.
خدای مهربانم دعا می کنم
برای عاقبت به خیر شدن نسل انسان ها
نسلی که همچون ققنوس
از خاکستر ظلم ها و عداوت ها
سر بر می آورد
تا فقط و فقط صلح را دریابد
و دوستی و شادی و مهر را.
دعایم را بپذیر
و آن را به اجابت برسان،
آمین.

دل تنگم
13-10-2008, 02:33
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



خدایا


آسان بودن دشوار است


آسانم کن




خدواندا


کلام تو بودن دشوار است


بارانم کن




خدایا




خداواندا

دل تنگم
13-10-2008, 02:35
خدایا

در این تنهایی محض
تنها حضور تو
مرهمی بر دل خسته ی من است

خدایا

در این سکوت بی نهایت
در این سیاهی شب
تنها خاطره هایم هستند
که همچون ستاره های درخشان
گویای روشنی است

خدایا

در انتهای جاده ی زندگی
میان بن بست تنهایی
اسیر شده ام
ای کاش می توانستم
دیوار سرنوشت را در هم شکنم
و ازادی را در اغوش بگیرم
ای کاش می توانستم
صداقت را دوباره احیا کنم
انوقت دیگر تنهایی بی معنا بود
ای کاش می شد
همیشه زیبا زندگی کرد

Ghorbat22
16-10-2008, 23:20
سلام به خالق خوبم...سلام به بهترینم..سلام به محبوب خودم..
تو که از اشک چشام حرف های این دل عاشق رو می خونی..تو که می دونی این بندت چه قدر گناه کاره...
تو که می دونی اون غیر از تو هیچ تکیه گاه محکمی نداره...تو که می دونی وقتی دلش می گیری و وقتی بغض تو گلوش حبس می شه فر یاد می زنه از ته دلش و می گه:الهی ادرکنی ..
معبودم با همه ی بزرگواریت پذیرای بخشش و توبه ی من حقیر باش.
آمین

Ghorbat22
16-10-2008, 23:26
چی می شد اگه همه ی بنده هات خوب بودند...اگه هیچ کس به همنوع خودش بدی نمی کرد...
اگه همه همدیگر رو دوست می داشتند...اگه می ذاشتند که چشمه ی جوشان محبت هیچ گاه فروکش نشه..
خب این طوری که عالی بود ولی حکمت تو چیز دیگه ای هست.
خبر ندارم چی ..ولی می دونم من اونقدر کوچیک هستم که بخوام از حکمت و دانایی تو چیزی بدونم و بپرسم.
پس هر چی که تو بخوای بهترین هست.
دوست دارم خداجون.

eshghe eskate
18-10-2008, 22:58
بار خدایا

حماقت خواستن دنیا در من مبین ...

كه آگاهم عاقبت خواهم خفت بر خاك زمین ...

فقط رهایی ام ده از خود مرا بس همین ...

ببین چه چینها پدید آمده در جوانی ام بر جبین ...

eshghe eskate
18-10-2008, 22:58
بارالها ...

جز از تو نمی خواهم آنچه را كه می خواهم ...

چرا كه خواستن خواسته هایم از تو لذت است ...

و از آنها هر آنچه كه بر من عطا كنی رحمت است ...

و هر آنچه كه از دادنش امتنا كنی حكمت ...

و تمنا نمی كنم جز از تو ...

چرا كه خواهش از بنده ی تو ذلت است ...

گر بدهد منت است و گر ندهد خفت ...

MaaRyaaMi
20-10-2008, 15:57
خدا رو دوست دارم چون همیشه IDش روشنه!
خدا رو دوست دارم چون به همه pmها جواب میده!
خدا رو دوست دارم چون حرفهای آدم را send to all نمیکنه!
خدا رو دوست دارم چون هیچکس رو ignoreنمی کنه!
خدا رو دوست دارم چون خداست ! از خدا غیر خدا خواستن کم خواستن است!

eshghe eskate
21-10-2008, 14:10
جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را
چندان بنالم ناله‌ها چندان برآرم رنگ‌ها
چون خون نخسپد خسروا چشمم کجا خسپد مها
چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را
من دی نگفتم مر تو را کای بی‌نظیر خوش لقا
هر لحظه وحی آسمان آید به سر جان‌ها
آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتست پا
ای شاه جسم و جان ما خندان کن دندان ما
ای از ورای پرده‌ها تاب تو تابستان ما
ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما
بادا مبارک در جهان سور و عروسی‌های ما
دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی
می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا
ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا
ای یار ما دلدار ما ای عالم اسرار ما
خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرا
طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را

eshghe eskate
21-10-2008, 14:11
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها
ای طایران قدس را عشقت فزوده بال‌ها
ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها
ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما
آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا
بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما
بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا
جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا
ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
ای باد بی‌آرام ما با گل بگو پیغام ما
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
ای نوش کرده نیش را بی‌خویش کن باخویش را
ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا
آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا
ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما
امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را
چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را

Ghorbat22
23-10-2008, 07:20
ای زیباترین معشوق حقیقی و آسمانی
ای دنیایی که حقیقت از تو معنا می گیرد
ای تمام جاودانی
ای فروزان بخش قلب هر انسانی
مگذار که این دل حقیر از پرتو ی تابناک تو بی اثر گردد..
مگذار که آن خواهش های فریبنده چهره ی زیبایت را از ذهن ما کمرنگ کند.
خدایا کمک کن آنی باشم که هنگام آفرینشم در دلت خواسته بودی.
آمین

MaaRyaaMi
24-10-2008, 13:16
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



الو ... الو... سلام
کسي اونجا نيست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ي خدا نيست؟
پس چرا کسي جواب نميده؟
يهو يه صداي مهربون! ..مثل اينکه صداي يه فرشتس .بله با کي کار داري کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من ميشنوم .کودک متعجب پرسيد: مگه تو خدايي ؟من با خدا کار دارم ...
هر چي ميخواي به من بگو قول ميدم به خدا بگم .
صداي بغض آلودش آهسته گفت يعني خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .بعد از مکثي نه چندان طولاني:نه خدا خيلي دوستت داره.مگه کسي ميتونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکي که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روي گونه اش غلطيد وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگي خدا
باهام حرف بزنه گريه ميکنما...
بعد از چند لحظه هياهوي سکوت ؛
بگو زيبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگيني ميکند بگو..ديگر بغض امانش را بريده بود بلند بلند گريه کرد وگفت:خدا جون خداي مهربون،خداي قشنگم ميخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا ؟اين مخالف تقديره .چرا دوست نداري بزرگ بشي؟آخه خدا من خيلي تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقيه فراموشت کنم؟
نکنه يادم بره که يه روزي بهت زنگ زدم ؟نکنه يادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقيه که بزرگ شدن و حرف منو نمي فهمن.
مثل بقيه که بزرگن و فکر ميکنن من الکي ميگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نيستيم؟پس چرا کسي حرفمو باور نميکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اينطوري نمي شه باهات حرف زد...
خدا پس از تمام شدن گريه هاي کودک:آدم ،محبوب ترين مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازاي بزرگ شدن فراموش ميکنه...کاش همه مثل تو به جاي خواسته هاي عجيب من رو از خودم طلب ميکردند تا تمام دنيا در دستشان جا ميگرفت.
کاش همه مثل تو مرا براي خودم ونه براي خودخواهي شان ميخواستند .دنيا براي تو کوچک است ...
بيا تا براي هميشه کوچک بماني وهرگز بزرگ نشوي...
کودک کنار گوشي تلفن،درحالي که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت.....

Ghorbat22
24-10-2008, 15:36
کوچکتر که بودم فکر می کردم که بارون اشک خداست.
ولی مگه خدا هم گریه می کنه؟؟چرا باید دل خدا بگیره...؟؟
دوست داشتم زیر بارون قدم بزنم تا بوی خدا رو حس کنم
اشک خدا رو تو یه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت کمی بنوشم تا پاک و آسمونی بشم.
آسمون که خاکستری می شد دل من هم ابری می شد.
حس می کردم که آدما دل خدا رو شکستند و یا از یاد خدا غافل شدند.
همه می گفتند باران رحمت خداست ولی حس کودکانه ی من می گفت
خدا دلش گرفته و از دست آدم بدا داره گریه می کنه
حالا که یاد اون روزهای پاک و قشنگ میفتم بی اختیار ابرهای چشام شروع به باریدن می کنه.

eshghe eskate
27-10-2008, 13:54
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]" نجوای عاشقانه"[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


غروبگان را به انتظار عبث نا ممکنها تا کی توان نشست
بگشایید ؛ آری بگشایید دروازه های عشقتان را
تا شکسته شود طلسم شبهای جادو
آنگاه بروید خورشید از خراسگان زمین
- افق های سرد و تهی را از برای دمیدن آفتاب بی همتا به نظاره منشینید
بلکه با پای برهنه به استقبالش نائل آیید
تا شیفتگان مهر و دوستی در پس شما قیام کنند
آن دم رخنه تاریک جدایی را با نور مرهم توانید گذاشت
به سالکان مانده در راه پناه دهید تا برگیرید بالهایی چون حوریان مینویی
- گاه به هوش باید بود تا بیفکنیم افسار یکدلی را ، بر گردن شک و تردید
تا از زخم شمشیر برهنه اش لحظه ها را برهانیم .
آری ؛ چنین است که دیگر بار میروید دانه های عشق و دوستی در بطن و گوهره انسانیت .

eshghe eskate
27-10-2008, 23:00
خدایا بازم دلم گرفته ...

بازم هیچ کس را جز خودت برای درد و دل پیدا نکردم ...
اخه می دونی چیه همه گرفتارن هر کسی فکر خودشه می مونه من که وای چقدر تنها یم...
خدا یا بازم مثل همیشه با یه دنیا حرف اومدم سراغت تا باهات حرف بزنم ...
بازم دلمو زدم به دریا ...
به کدوم دریا ؟
به همون دریایی که هر شب زیر پتو از چشم هایم جاری می شود ...
خدایا من هر شب یک دریا می افرینم هر شب به اندازه ی یک دریا می گریم ...
خدایا تنهایم تنها...
به فریادم نمی رسی...
خسته ام خسته ...
جایی برای یک لحظه به ارامش رسیدن برایم نمی افرینی ...
خنده ام می گیرد از این همه غصه ...
مگر غصه ها جایی بهتر از دل من پیدا نکرده اند !!
مگر دردها ماوایی جز من ندارند !!
مگر اسمان برای سیاهی شب کم نیست که دل مرا هم سیاه کرده اند ...
مگر من دل ندارم ...
خدایا در این چند سال عمر یک روز هم طعم شادی رانچشیدم ...
یا نه هر چه را چشیده بودم همراه مادرم به گور سپردم ...
همان روز وحشت اور ...
هر صبح به یاد او سرم را از زمین بر می دارم تا شاید دوباره سلام او را بشنوم ولی او نیست ...
برای یک لحظه باز چشم هایم پر از اشک می شود ...
خدایا این کار هر روز من است ...
شب به امید این که او را در رویا هایم می بینم سرم را بر زمین می گذارم ...
ولی افسوس ...
او هم دیگر مرا نمی شناسد ...
اونی که مرا افرید ...
اونی که مرا در این لجنزار تنها گذاشت ...
خدا یا می بینی دنیا چقدر بی وفاست که حتی مادر ادم فرزندشا فراموش می کنه !!!
خدایا با یه دنیا حرف به سراغت اومدم ولی نه خوب فکر که می کنم میبینم یه دنیا حرفم باشه واسه
خودم برا تو اخر مرثیه ام را بگم ...
خسته ام خسته ....

eshghe eskate
27-10-2008, 23:14
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





باور نکن تنهاییت را

من در تو پنهانم تو در من

ازمن به من نزدیکتر تو

ازتو به تو نزدیکتر من

باور نکن تنهاییت را

تا یک دلو یک درد داری

تا در عبور از کوچه ی عشق

بر دوش هم سر می گذاری

دل تاب تنهایی ندارد

باور نکن تنهاییت را

هر جای این دنیا که باشی

من با توام تنهای تنها

من با توام هر جا که هستی

حتی اگر با هم نباشیم

حتی اگر یک لحظه یک روز

با هم در این عالم نباشیم

این خانه را بگذار و بگذر

با من بیا تا کعبه ی دل

باور نکن تنهاییت را

من با توام منزل به منزل

Ghorbat22
29-10-2008, 04:20
خداوندا دوستانی دارم که در اعماق قلبم جای دارند
آنان شایسته ی محبت اند و یادشان مایه ی آرامش است
در میان خلق عدن خیرند و دارنده ی پاکترین خصوصیات
پس ای خدای من آنان را اکرام کن و بر صفات نیک آنان بیفزای

Ghorbat22
29-10-2008, 04:28
خداوندا مرا دریاب که دیگر رو به پایانم
تمام تن شدم زخمی ز تیغ هم قطارانم
خداوندا نجاتم ده از این تکرار تکراری
از این بیداد دشمن را به جای دوست پنداری
هیچ با من نیست در این ویرانه ی دنیا
در این نامردی ایام در این غم خانه ی دنیا
هیچ با من نیست در این آغاز بی پایان
ز راه مرگ هم برگشتم که مردن هم نبود آسان
همانهایی که می گفتند همیشه یار من هستند
به هنگام نیاز افسوس به رو یم دیده بر بستند

Ghorbat22
29-10-2008, 04:39
نميخواهم در شك باشم
نميخواهم برايم مبهم باشد
زمزمه زياد است
افكار متفاوت
خيالات بسيار
رازهاي پنهان
اشك روان روان
نميدانم ميخواهم با او باشم يا نمي خواهم
اصلا آيا دوستم دارد
آيا مرا ميخواهد
سال ها درانتظار شنيدن يك جمله ي دوستت دارم
ميخواهم بدانم
ميخواهم بدانم آخر اين قصه چه مي شود
سكوت
سكوت
كسي نيست كه بگويد
و باز هم سكوت
ندايي آمد
گويي در تنها ترين تنهايي كسي چيزي گفت
توكل كن
فراموش كرده اي
آري كسي هست كه بگويد
اي تسكين دهنده روح كمكم كن
بارالاها چه كنم ؟

milad4umake
29-10-2008, 04:46
خدا یا آن کن که میدانی نمی دانم

eshghe eskate
29-10-2008, 15:52
نازم به ناز آن کی که ننازد به ناز خویش
ما را به ناز فروشان نیاز نیست
تا خدا بنده نواز است به بنده چه نیاز است!

Ghorbat22
30-10-2008, 04:33
خدایا....
جاده هایی در پیش روی من قرار دارند که من نمی توانم به تنهایی در آنها قدم بگذارم..
آری ..می ترسم..جاده های زندگی را با همدمی و همنفسی طی خواهم کرد...
او را می شناسی ..خودت با نهایت عشق او را به من دادی...زیباترین تصویر را در چهره ام از او ساختی..
ولی با نهایت شکری که از تو دارم و از دستان خالیم سپاس این هدیه ی آسمانی را به درگاه تو به جا می آورم هنوز غمگینم...
غمگین شبهای بی کسی...غمگین شبهای دوری..
از تو خجالتی نمی کشم برای درخواست خودم...زیرا تو هر چه ما بخواهیم با عشق می دهی...با عشق درخواستمان را اجابت می کنی...
این بار نیز مرا شرمنده کن و او را به من و من را به او برسان.
آمین

Ghorbat22
30-10-2008, 19:46
اصرار نمی کنم...نمی گویم به من بده..اگر ندادی دیگر سراغت هم نمی گیرم...
نه..اینطور نیست.
از تو نمی خواهم هر چه خوبی در دنیا هست نثارم کنی..از تو می خواهم هر چه که بهتر است نصیبم کنی
حتی اگر بد باشد...چون تو خواسته ای برایم شیرین است.

Ghorbat22
30-10-2008, 19:51
مگذار از آن بنده هایی باشم که آنقدر زندگی شلوغی برای خود ساخته اند که دیگر تو جایی در آنها نداری.
مگذار از بنده هایی باشم که فقط وقتی سجاده ای رو به قبله می اندازند یادی از تو می کنند.
اجازه بده از آنهایی باشم که گفتی لحظه به لحظه مرا در یادتان داشته باشید.
و بدانیم هر چه که هستیم از توییم خدای من.
مرا غرق در زندگی مادی مکن که از چشمه ی معنویت به دور می مانم.
آمین..

gmuosavi
30-10-2008, 20:24
کوچيک که بودم

فکر مي کردم بارون اشک خداست

ولي مگه خدا هم گريه مي کنه چرا بايد دل خدا بگيره!!!!

دوست داشتم زير بارون قدم بزنم

تا بوي خدا رو حس کنم

اشک خدا را تو يه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت

کمي بنوشم تا پاک و آسماني شوم!!!

آسمان که خاکستري مي شد دل منم ابري مي شد

حس ميکرم که آدما دل خدا رو شکستند

و يا از ياد خدا غافل شدند

همه مي گفتند باران رحمت خداست

ولي حس کودکانه من مي گفت:

خدا دلش از دست آدما گرفته


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

gmuosavi
31-10-2008, 12:58
ميخوانمت در بلندي كه خودت بلند تريني

ميخوانمت به مهرباني كه خود مهربان تريني

ميدانمت به رحمتت كه خودت رحيم تريني

ميدانمت به بزرگي كه خودت بزرگتريني

همه اين ميخوانمت ها و ميدانمت ها بهانه اي هست تا بگويم

خدايا دوستت دارم

دل تنگم
01-11-2008, 07:31
حال غريبی است خدايا،
از زمزم عشق تو پيمانه طهورا خوردن و نمردن؟!
خدايا
اين چه سرّي ست كه بر بندگانت آشكار نمودی، كه تا هميشه در تو ، ای لایزال قدرت، خود را فانی ببينند؟!
خدایا ! خداوندا !
آن منبع نور همین جاست،
همين جا در وادی يمن و سينای وجودتان.
در سرزمين طاهای ضميرتان.
آری خدا وند همين جاست،
در برقی كه بر ضميرتان می نشيند
و در برقی كه بر چشمان تان،
ستارهِ راه زندگي تان می شود.
اين جا وادی نور است.
اينجا ميستان پاك خداست.
ميستان سرزمين عشق است،
اينجا صفای مشعرالحرام است در سرزمين دل،
سرزمين پاك خدا،
اينجا سرزمين سور است،
سرزمين مهر خداوند،
آنگاه كه بر جان آدميان نهال عشق ازلی می كارد
اينجا رحمت العالمين است.
اينجا سفره عشق با سفره خرد يك جا جمع است،
چرا كه در زمهرير عشق خدا همه جمع اند.
آنجا كه عشق خدا ظهور يابد،
معشوق خود گواه عشق است.
اينجا محلّ محو شدن در خداوند است.
اينجا مشعر الحرام عشق خدا ديدن و خود را نديدن است.
عشق با خدا بودن و بی خود نبودن است.
عشق از خود تا با خدا بودن است.
اينجا لحظه اعتكاف جان است،
که هیچ نیروئی به عظمت زیبائی و پاکی و مهربانی و توانائی و بخشندگی تو توان ظهور نمی یابد.
ای خدای مهربان
تا همه جا و همیشه تاریخ همراهی نما،
بندگانت را تا در قربت زمین غریب نمانند
و در چنگ وسوسه های شیطانی اسیر نشوند
و تا همیشه با تو بمانند.

امین یا رب العالمین

MaaRyaaMi
01-11-2008, 11:41
خدایا !
چه خطایی ممکن است از یک انسان سر بزند ، که تو دیگر دوستش نداشته باشی ؟
اصلاً می شود روزی برسد که تو دیگر بنده ای را نخواهی و دوستش نداشته باشی ؟
می گویند تو مهربانترین مهربانان عالم هستی ، هر چه کنیم ، می بخشی و ...........
پس پروردگار من ! زمزمه امروزم همین یک جمله است :

همیشه دوستم داشته باش .

Eshghe_door
01-11-2008, 19:03
خدایا من در توانگری خودم نیازمندم

چگونه نباشم نیازمند در نداری خود.

معبودا من با دانش خود هم ،نادانم چه رسد كه خود، نادان هم هستم

معبودا از من است آنچه شایسته پستی من است

و از توست آنچه شایان كرم توست

معبودا ستودی خود را به لطف و مهر بمن پیش از نا توانیم

آیا دریغ كنی از آنها پس از ناتوانیم؟

معبودا اگر زیباییها از من پدید شود

از فضل توست و من از تو باید منّت كشم

و اگر رخ دهد بدیها از من

به عدل توست و از آن توست حجت بر من،

معبودا چگونه واگذاری مرا با آنكه كفیل منی ؟

و چگونه زیر پا شوم و تو یارمنی
خدایا چه لطفی به من داری با نادانی عمیق من
و چه مهربانی به من داری با زشت كاری عمیق من

معبودا چقدر تو بمن نزدیكی و من از تو دورم و چقدر بمن مهربانی .

چیست كه مرا محجوب كرده از تو؟

معبودا دانستم بوسیله آثار همه رنگ و زیر و روشدن اطوار هستی

كه مقصود تو از من اینست كه خود را از وجود هر چیزی بمن بشناسایی ،
تا نادان بتو نمانم

gmuosavi
02-11-2008, 13:28
گفتم : خدای من ، دقايقی بود در زندگانيم که هوس می کردم سر سنگينم را که پر از دغدغه ی ديروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم ، آرام برايت بگويم و بگريم ، در آن لحظات
شانه های تو کجا بود ؟
گفت: عزيز تر از هر چه هست ، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکيه کرده بودی ، من آنی خود را از تو دريغ نکرده ام که تو اينگونه هستی . من همچون عاشقی که به معشوق خويش می نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم
گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی ، اينگونه زار بگريم ؟
گفت : عزيزتر از هر چه هست ، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آيد عروج می کند ،
اشکهايت به من رسيد و من يکی يکی بر زنگارهای روحت ريختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان ، چرا که تنها اينگونه می شود تا هميشه شاد بود .
گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی ؟
گفت : بارها صدايت کردم ، آرام گفتم از اين راه نرو که به جايي نمی رسی ، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فرياد بلند من بود که عزيز از هر چه هست از اين راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسيد .
گفتم : پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی ؟
گفت : روزيت دادم تا صدايم کنی ، چيزی نگفتی ، پناهت دادم تا صدايم کنی ، چيزی نگفتی ،
بارها گل برايت فرستادم ، کلامی نگفتی ، می خواستم برايم بگويی آخر تو بنده ی من بودی
چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اينگونه شد که صدايم کردی .
گفتم : پس چرا همان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندی ؟
گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم ، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنيدن خدايی ديگر ، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی همان بار اول شفايت می دادم .
گفتم : مهربانترين خدا ، دوست دارمت ...
گفت : عزيز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...

eshghe eskate
03-11-2008, 14:27
نمی دانم چه می خواهم خدايا

به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جويد نگاه خسته من

چرا افسرده است اين قلب پر سوز

زجمع آشنايان می گريزم

به کنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تيرگی ها

به بيمار دل خود می دهم گوش

گريزانم از اين مردم

که با من به ظاهر همدم و يکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پيرايه بستند

eshghe eskate
03-11-2008, 14:27
خدايا :
به من توفيق تلاش مقابل شکست،
صبر در نوميدی،
رفـتن بی‌همراه،
کار بی‌پاداش،
فداکاری در سکوت،
دين بی‌دنيا،
ايمان بی‌ريا،
عشق بی‌هوس
و تنهايی در انبوه روزی کن.

Ghorbat22
05-11-2008, 19:48
پروردگارا....
به درگاه تو پناه می آورم و تو نیز پناهم بخش تا موجودی آزمند و خویشتن دوست نباشم.
مگذرا که صولت خشم حصار بردباری مرا در هم بشکند و حمله ی حسد مناعت فطرت مرا به خفت
و مذلت فرو کشاند.
پروردگارا...........
از خصلت طمع که دنائت آورد و آبرو ببرد و از بدخویی که دل دوستان بشکند و به دشمنان نیرو و نشاط بخشد
و از لجاج شهوت که همتهای بلند را پست سازد و پرده ی عفاف و عصمت چاک زند به درگاه تو پناه می آورم.
(برگرفته از صحیفه ی سجادیه_دعای هشتم)

Ghorbat22
05-11-2008, 19:52
الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی دریاب که می توانی.
الهی عمر خود به باد کردم و بر تن خود بیداد کردم..گفتی و فرمان نکردم...درماندم و درمان نکردم
الهی عاجز و سرگردانم..نه آنچه دارم دانم و نه آنچه دانم دارم.
الهی اگر تو مرا خواستی من آن خواستم که تو خواستی.
الهی به بهشت و حور چه نازم...مرا دیده ای ده که از هر نظر بهشتی سازم.
الهی در دلهای ما جز تخم محبت مکار و بر جانهای ما جز الطلف و مرحمت خود منگار و بر کشتهای
ما جز باران رحمت خود مبار . به لطف ما را دست گیر و به کرم ما را پای دار.
الهی حجاب ها از راه بردار و ما را به ما مگذار.
(مجموعه ی رسایل فارسی "خواجه عبدالله انصاری")

دل تنگم
06-11-2008, 12:30
جز آستان توام در جهان پناهي نيست
سر مرا بجز اين در حواله گاهي نيست

عدو چو تيغ کشد من سپر بيندازم
که تيغ ما بجز از نالهاي و آهي نيست

چرا ز کوي خرابات روي برتابم
کز اين به هم به جهان هيچ رسم و راهي نيست

زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهي نيست

غلام نرگس جماش آن سهي سروم
که از شراب غرورش به کس نگاهي نيست

مباش در پي آزار و هر چه خواهي کن
که در شريعت ما غير از اين گناهي نيست

عنان کشيده رو اي پادشاه کشور حُسن
که نيست بر سر راهي که دادخواهي نيست

چنين که از همه سو دام راه ميبينم
به از حمايت زلفش مرا پناهي نيست

خزينه دل حافظ به زلف و خال مده
که کارهاي چنين حد هر سياهي نيست

eshghe eskate
06-11-2008, 19:53
پروردگارا پروردگارا من را ابزار آرامش خویش قرار ده.بگذاردر هر کجا که نفرت است عشق درو کنم .هر جا آسیب است عفو ، هر جا شک است ایمان ، هر جا نوامیدی است امید. هر جا تاریکی است نور و هر جا غم است سرور. پروردگار عالم به من لطف کن تا بیشتر در پی تسکین بخشیدن باشم تا آرام شدن همانطور که می فهمم فهمیده شوم. همانطور که دوست دارم دوست داشته شوم زیرا دراثر دادن است که دریافت می کنم، دراثربخشیدن است که بخشیده می شوم در مرگ خود است که در زندگی جاویدان متولد می شوم.

eshghe eskate
06-11-2008, 19:56
خداوند با توست.........

آنگاه که دوازدهمین زنگ

نیمه شب!

نواخته می شود

در انتظار پایان شادی هایت مباش

و بدان که هیچ دری به روی تو

بسته نخواهد شد!

زیرا در این قصه....
خداوند فرشته مهربان توست...........

gmuosavi
07-11-2008, 20:42
خداوندا تو میدانی...

منم ، دلتنگ دلتنگم
منم ، یک شعر بیرنگم
منم ، دل رفته از چنگم
منم ، یک دل که از سنگم
منم ، آواز طولانی
منم ، شبهای بارانی
منم ، انسانیم فانی
خداوندا تو میدانی ...
منم ، در متن یک دردم
منم ، برگم ، ولی زردم
منم ، هستم ، ولی سردم
منم ، مُرده م ، منم مُرده م
منم ، یک بغض پر باران
منم ، غمهای بی سامان
منم ، هستم دراین زندان
منم ، زخمهای بی درمان
منم ، دارم تب و تابی
ز تنهائی ، ز بیتابی
منم ، رفته به گردابی
مرا باید که دریابی
منم ، یک آسمان دردم
منم ، دریا شود قبرم
منم ، دنیا شود جبرم
منم ، پایان شده صبرم
منم ، یک ذره گردم
منم ، خواهم کسی همدم
منم ، برخود ستم کردم
دلم خون میشود هردم
منم ، از عشق گویانم
منم ، دردست درمانم
منم ، آمد به لب جانم
خداوندا ! بمیرانم

rezaete
08-11-2008, 23:25
گفتم: خسته‌ام
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

گفتم: هیشكی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: غیر از تو كسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیك‌تریم (ق/16) ::.


گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش كردی!
گفتی: فاذكرونی اذكركم
.:: منو یاد كنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا كی باید صبر كرد؟
گفتی: و ما یدریك لعل الساعة تكون قریبا
.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیك باشه (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیكت برای منِ كوچیك خیلی دوره! تا اون موقع چیكار كنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیك واصبر حتی یحكم الله
.:: كارایی كه بهت گفتم انجام بده و صبر كن تا خدا خودش حكم كنه (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم كوچیك... یه اشاره‌ كنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لكم
.:: شاید چیزی كه تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدك الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلك فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش كردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.

گفتم: اصلا بی‌خیال! توكلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوكلین
.:: خدا اونایی رو كه توكل می‌كنن دوست داره (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاكریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع كن! یادت باشه كه:

و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌كنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌كنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌كنن (حج/11)

Ghorbat22
11-11-2008, 20:31
ملاصدر ا می گوید:
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
نا امیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تارکی ماندگان را نور می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را ....
به شرط اعتقاد ... به شرط پاکی دل ...به شرط طهارت روح ....به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا و مغزهایتان را از هر اندیشه ی خلاف و زبان هایتان را از هر گفتار نا پاک
چنین کنید تا ببنید خداوند چگونه با کاسه ای خوراک و تکه ای نان بر سر سفره ی شما می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند .
مگر از زندگی چه می خواهید که در خداوندی خدا یافت نمی شود؟؟؟؟؟

Ghorbat22
11-11-2008, 20:32
خدایا!
مگذار دعا کنم
که مرا از دشواری ها و خطرهای زندگی مصون داری
بلکه دعا کنم تا در رویایی با آنها بی باک و شجاع باشم.
مگذار از تو بخواهم در د مرا تسکین دهی
بلکه توان چیرگی بر آن را به من ببخشی.

Ghorbat22
11-11-2008, 20:35
اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست
او جانشین همه ی نداشتن هاست
نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است
اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند
و از آسمان هول و کینه بر سرم ببارد
تو مهربان و جاودان و آسیب ناپذیر من هستی.

Ghorbat22
13-11-2008, 04:42
خداوندا ! دلم گرفته...
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج می شود
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان این دو برگ گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطرافم نمی رهاند
و فکر می کنم که ترنم موزون حزن تا به ابد شنیده خواهد شد
اگر که طنین دلنشین تو را در سراپرده ی قلب خویش هویدا نسازم.
دریاب ای مهربان ترین مهربانان که بی تو تنهاترینم

Ghorbat22
13-11-2008, 19:53
الهی! زهی خداوند پاک که بنده گناه کند و تو را شرم کرم بود .
الهی ! تو دوست می داری که من تو را دوست بدارم با آنکه بی نیازی از من .پس من چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری با این همه احتیاج که به تو دارم .
الهی ! من غریبم و ذکر تو غریب و من با ذکر تو الف گرفتم ...زیرا که غریب با غریب الف می گیرد .
الهی ! شیرین ترین عطاها در دل من رجای ت خداوند است و خوش ترین سخن ها بر زبان این گناهکار ثنای توست و دوست ترین وقت ها بر این بنده ی مسکین گنهکار لقای توست .
الهی ! مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم .اکنون کار با فضل تو افتاد .
الهی ! اگر فردا گویند چه آوردی ؟ گویم :خداوندا ....از زندان موی بالیده و جامه ی شوخگن و عالمی اندوه و خجلت توان آورد .
مرا بشوی و خلعت فرست و مپرس .
(تذکره الاولیای عطار)

دل تنگم
15-11-2008, 07:41
ما خداوند را
در آسمان ها جستجو کردیم
ولی چرا لبخند او را
روی چمنزار ندیده ایم
یا در رمیدن گله گوسفندان
طپش قلب او را
نشنیده ایم
چرا های های گریستن او را
در ریزش باران
ندیده گرفته ایم
و چرا در گرمی دست های معشوق
به او سلامی
نکرده ایم؟

جلالی

Ghorbat22
16-11-2008, 23:50
یا رب تو عطا کن برکات سحرم
محروم مکن از حسنات سحرم
یا رب ز کرم برآر حاجات مرا
مقبول کن از لطف عبادات مرا

Ghorbat22
16-11-2008, 23:51
از خدا خواستم مرا خوشبخت کند
فرمود : نعمت از من خوشبخت شدن از تو
از خدا خواستم به من صبر عطا کند
فرمود : صبر حاصل سختی و رنج است...عطا کردنی نیست آموختنی است .

Ghorbat22
16-11-2008, 23:52
خداوند چیزی را به من می دهد که قبلا آمادگی آن را پیدا کرده باشم
اگر بخواهم خود به زور از او بگیرم
شاید آن را بدهد ولی چیز دیگری را گم خواهم کرد ....
شاید آن چیز خود خداوند باشد .

eshghe eskate
17-11-2008, 15:42
مکن از خواب بیدارم

که گاهی خواب خرگوشی

فرو رفتن به دنیای فراموشی

برای آن کسی که روز و شب بیدار بیدار است

برای آن کسی که چون زمین پیوسته در کار است

گرفتار و گران بار است

بود درمان .

برای من

که از اندیشه سر شارم

الهی در عالم رویا فرو رفتن

بود آغاز بیداری

مکن از خواب بیدارم .

Ghorbat22
17-11-2008, 18:14
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد چی گفت؟؟
بهت گفت:
جایی که می ری مردمی داره که می شکننت
نکه غصه بخوری من همه جا با تو هستم
تو تنها نیستی .من توی وجودت عشق می ذارم .
قلب می ذارم که جا بدی
اشک می دهم که همراهیت کنه
و مرگ که بدونی برمیگردی پیشم.

Ghorbat22
17-11-2008, 18:15
صحبت گنجشک و خدا:

گنجشک به خدا گفت:
لانه ی کوچکی داشتم ...آرامگاه خستگیم ..سرپناه بی کسی ام
طوفان تو آن را از من گرفت .
کجای دنیای تو را گرفته بود؟؟
خدا فرمود که ماری در راه لانه ات بود..تو خواب بودی
باد را گفتم لانه ات را واژگون کند و آنگاه تو از کمین مار پر گشودی .
چه بسا بلاها که به واسطه ی محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخواستی .

Ghorbat22
18-11-2008, 03:50
عجب صبری خدا دارد!اگر من جای او بودم
که می دیدم یکی عریان و لرزان،دیگری پوشیده از صد جامه و رنگین،زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!اگر من جای او بودم
که در همسایه صدها گرسنه،چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم نخستین نعره مستانه را خاموش آندم بر لبم پیمانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!اگر من جای او بودم
همان یک لحظه اول،که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان،جهانرا با همه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!اگر من جای او بودم
نه طاعت می پذیرفتم نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده پاره پاره در کف زاهد نمایان سبحه صد دانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان،هزاران لیلی نازآفرین را کو به کو آواره و دیوانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!اگر من جای او بودم
بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان،سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!اگر من جای او بودم
بعرش کبریایی،با همه صبر خدایی،تا که می دیدم عزیز نابجایی ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد گردش این چرخ را،وارونه بی صبرانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!اگر من جای او بودم.........
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد و گرنه من به جای او چو بودم یکنفس کی عادلانه سازی با جاهل و فرزانه می کردم؟

gmuosavi
18-11-2008, 21:07
از این پس با خالق یگانه خویش چنین سخن خواهم گفت:

پروردگارا، از تو به خاطر موهبت هستی،

عشق و تحمل من و دادن فرصتی برای کشت دانه های

سودمندی ام در عالم،

سپاسگزارم.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ghorbat22
19-11-2008, 04:18
خدایا !
من با تو چه بگویم ....؟
وصف حالم در کلام نمی گنجد .
دلم تمام شهرهای عشق را گشت ولی دلپذیرتر از کوی تو نیافت .

Ghorbat22
19-11-2008, 17:58
همه كس كشيده محمل به جناب كبريايت

من و خجلت سجودي كه نكرده ام برايت

نفس از تو صبح خرمن‏‏‎، نگه از تو گل به دامن

تويي آنكه در بر من تهي از من است جايت

نه به خاك در بسودم نه به سنگش آزمودم

به كجا برم سري را كه نكرده ام فدايت

به بهار نكته سازم ز بهشت بي نيازم

چمن آفرين نازم به تصور لقايت

هوس خيال شاهي چه خيال باشد اينجا

به فلك فرو نيايد سركاسه گدايت

نتوان كشيد دامن ز غبار مستمندان

بخرام و نازها كن سر ما و خاك پايت

ز وصال بي حضورم، به پيام ناصبورم

چقدر ز خويش دورم كه به من رسد صدايت

Ghorbat22
19-11-2008, 18:00
سلام منزل خداست؟؟
این منم مزاحمی که آشناست
هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که می رسد حساب بنده ها جداست؟؟

دل تنگم
20-11-2008, 02:35
سلام منزل خداست؟؟
این منم مزاحمی که آشناست
هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که می رسد حساب بنده ها جداست؟؟

من هم این شعر را بسیار دوست دارم... شعر زیبایی ست... متن کامل آن:

دو و چهار و چهار و سه و چهار... منزل خداست؟

الو سلام، اين منم، مزاحمي كه آشناست،
هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است،
ولي هنوز پشت خط در انتظار يك صداست.

شما كه گفته‌ايد پاسخ سلام واجب است،
به ما كه مي‌رسد حساب بنده‌هايتان جداست؟

الو دوباره قطع و و صل تلفنم شروع شد،
خرابي از دل من است يا كه عيب سيم‌هاست؟

چرا صدايتان نمي‌رسد كمي بلندتر،
صداي من چطور؟ خوب و واضح و رساست؟

اگر اجازه مي‌دهي برايت درد و دل كنم،
شنيده‌ام كه گريه بر تمام دردها شفاست.

دل مرا به سوي خود بخوان كه تا سبك شوم،
پناهگاه اين دل شكسته‌ام خانه‌ي شماست.

خدا، مرا ببخش باز هم مزاحمت شدم،
دوباره زنگ مي‌زنم تا خدا، خداست.

Ghorbat22
20-11-2008, 03:44
عمری به جز بیهوده گفتن سر نکردیم

تقویمها گفتند و ما باور نکردیم

دل در تب لبیک تاول زد ولی ما

لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم

Ghorbat22
20-11-2008, 03:47
پنجره را باز کن

تا خدا را صدا بزنی

تا بگویی چقدر دوستش داری

اگر آنقدر کوچکی یا خسته

که دستت به دستگیره پنجره نمی رسد

تا بازش کنی

آهسته خدا را صدا بزن

تا پنجره را باز کند

تا بگوید

چقدر دوستت دارد...

Ghorbat22
20-11-2008, 11:56
دیشب برای خودم چه عاشقانه گریستم
دلتنگ مثل همیشه در سكوت خانه گریستم
تندیس بغض دلم شكست
ذره ذره شدم خدا از بس كه مبهم و بی نشان در این كرانه گریستم
در چارچوب دل زخمیم به یاد تو آهسته آهسته بی بهانه گریستم
آری زبان دلم بریده شد از غم بی وفایی ها
وقتی در سكوت خانه دلم شكست آه ...
ای خدا تنها تو در کنارم بودی
وقتی كـه من بـاخته باشم ،
وقتی كه از یاد رفته باشم
وقتی كه سوخته باشم ...!!!!!!!!!

Ghorbat22
21-11-2008, 05:04
خداوندا تو تنهایی ، منم تنها
تویکتایی و بی همتا
ولیکن من نه یکتایم نه بی همتا
فقط تنهای تنهایم

Ghorbat22
21-11-2008, 05:06
خدایـــــا

می دانم كه در هیاهوی غریب دنیا گم شده ام .

اما در همین هیاهوی غریب و كثیف

گاه و بیگاه سر جاده ی سبز نیاز

آنچنان تو را فریاد می زنم و

دریا دریا نیازبه درگاهت می فرستم؛

كه باورم شود بنده ام و بندگی می كنم.

این آرامشی است از رنجی که از خاک و خاکیان گریبان گیر دلم میشود.

gmuosavi
21-11-2008, 10:45
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

گل‌ آفتابگردان‌ رو به‌ نور مي‌چرخد و آدمي‌ رو به‌ خدا. ما همه‌ آفتابگردانيم. اگر آفتاب گردان‌ به‌ خاك‌ خيره‌ شود و به‌ تيرگي، ديگر آفتابگردان‌ نيست. آفتابگردان‌ كاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سياهي‌ نسبت‌ ندارد.
اينها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشايش‌ مي‌كردم‌ كه‌ خورشيد كوچكي‌ بود در زمين‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌اي‌ بود و دايره‌اي‌ داغ‌ در دلش‌ مي‌سوخت.
آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت: وقتي‌ دهقان‌ بذر آفتابگردان‌ را مي‌كارد، مطمئن‌ است‌ كه‌ او خورشيد را پيدا خواهد كرد.
آفتابگردان‌ هيچ‌ وقت‌ چيزي‌ را با خورشيد اشتباه‌ نمي‌گيرد؛ اما انسان‌ همه‌ چيز را با خدا اشتباه‌ مي‌گيرد.
آفتابگردان‌ راهش‌ را بلد است‌ و كارش‌ را مي‌داند. او جز دوست‌ داشتن‌ آفتاب‌ و فهميدن‌ خورشيد، كاري‌ ندارد. او همه‌ زندگي‌اش‌ را وقف‌ نور مي‌كند، در نور به‌ دنيا مي‌آيد و در نور مي‌ميرد. نور مي‌خورد و نور مي‌زايد.
دلخوشي‌ آفتابگردان‌ تنها آفتاب‌ است. آفتابگردان‌ با آفتاب‌ آميخته‌ است‌ و انسان‌ با خدا. بدون‌ آفتاب، آفتابگردان‌ مي‌ميرد؛ بدون‌ خدا، انسان.
آفتابگردان‌ گفت: روزي‌ كه‌ آفتابگردان‌ به‌ آفتاب‌ بپيوندد، ديگر آفتابگرداني‌ نخواهد ماند و روزي‌ كه‌ تو به‌ خدا برسي، ديگر «تويي» نمي‌ماند. و گفت‌ من‌ فاصله‌هايم‌ را با نور پر مي‌كنم، تو فاصله‌ها را چگونه‌ پُر مي‌كني؟ آفتابگردان‌ اين‌ را گفت‌ و خاموش‌ شد.
گفت‌وگوي‌ من‌ و آفتابگردان‌ ناتمام‌ ماند. زيرا كه‌ او در آفتاب‌ غرق‌ شده‌ بود.
جلو رفتم‌ بوييدمش، بوي‌ خورشيد مي‌داد. تب‌ داشت‌ و عاشق‌ بود. خداحافظي‌ كردم، داشتم‌ مي‌رفتم‌ كه‌ نسيمي‌ رد شد و گفت: نام‌ آفتابگردان‌ همه‌ را به‌ ياد آفتاب‌ مي‌اندازد، نام‌ انسان‌ آيا كسي‌ را به‌ ياد خدا خواهد انداخت؟
آن‌ وقت‌ بود كه‌ شرمنده‌ از خدا رو به‌ آفتاب‌ گريستم...

Ghorbat22
22-11-2008, 06:22
آه خداوندا
جز تو خواستن نباید،
جز تو دانستن نشاید،
جز تو اندیشیدن نخواهد؛
ای تمام خواسته هایم؛
ای تمام دانسته هایم؛
ای تمام انچه من دارم ؛
دوستت دارم،
به وسعت تمام دوست داشتنها،
به وسعت تمام هست ها و نیست ها،
تو را، که
هستی ؛
چه هستی باشد و چه نیستی.

Ghorbat22
23-11-2008, 04:33
خدایا....ما اگر بد کنیم تو را بنده های خوب بسیار است
تو اگر مدارا نکنی ما را خدای دیگری کجاست؟

Ghorbat22
23-11-2008, 04:36
بارالها !
برای همسایه ای که نان ما را ربود نان
برای آنانی که قلب ما راشکستند مهربانی
برای کسانی که روح ما را ازردند بخشش
و برای خویشتن خویش
آگاهی و عشق می طلبم .

Ghorbat22
23-11-2008, 05:17
خدایا

موج دلتنگیها طوفان دلخوشیهایم شده ...

ناصبوری ام را لغزش به حساب نیاور ...

دنیا رفیق مزاحم است ...

کودکی ام را پس نمیدهد....

خـــدایا :

میخواهم برایم بگویی چرا خوابِ شبهای دلتنگیم تعبیر نمی شود؟

چرا هفت فصل عاشقی بهار ندارد ؟

میخواهم بدانم ! زمانه که مرا به بازی گرفته به بهشت میرود یا جهنم

Ghorbat22
26-11-2008, 04:46
وقتي احساس مي کني قابل دوست داشتن نيستي
وقتي احساس بي لياقتي و نا پاكي مي كني
وقتي احساس مي كني كسي نمي تواند دردهاي تو را التيام ببخشد
به ياد داشته باش دوست عزيز من
خدا مي تواند
وقتي احساس مي كني قابل بخشش نيستي
براي شرم و گناه هايت
به ياد داشته باش دوست عزيز من
خدا مي تواند
وقتي فكر مي كني همه چيز پنهان است
و هيچكس نمي تواند درون را ببيند
به ياد داشته باش دوست عزيز من
خدا می تواند
وقتي به انتها مي رسي و گمان ميكني
کسي نيست تا صدايت را بشنود
به ياد داشته باش دوست عزيز من
خدا مي تواند
وقتي گمان ميبري كسي نمي تواند
به خود واقعي درون تو عشق بورزد
دوست عزيز من به ياد داشته باش
خدا مي تواند
خدا مي تواند

Ghorbat22
28-11-2008, 04:49
خدايا !
ذهنم پريشان است ،
قلبم بي قرار است ،
افكارم شوريده اند و درمانده ام
پس رشته زندگي ام را
به دست هاي امن تو مي سپارم
آنگاه توفان مي خوابد
و آرامش تو ، حكفرما مي شود .

خداي من !
پاكم كن
تا تو را با انجام كارهايي كه به من سپرده اي ،
ستايش كنم .
مبادا كه در خدمت گزاري تو
نا شكيبا و دلخسته شوم .
اين ، راه آرامشي ست كه بالاتر از درك آدمي است .

خدايا !
بيا و در قلب و ذهن من ساكن شو
تا وسعت يابند و تمامي آفرينش را در بر گيرند .
تا من و برادرم از هم جدا نباشيم .
چرا كه ما هم جزئي از كل هستيم .
چنان پاكم كن
تا هستي ام را سراسر وقف تو و خلقت كنم كه اسير رنج و پشيماني است .
معبود من
ضعيف و در هم شكسته ام ،
گرانبار و تنها .
تو درياي رحمت و مهري .
گناهان من عظيم است ، اما رحمت و بخشايش تو بس عظيم تر از گناهان من .
به رحمت تو پناه مي آورم .
مرا پاك گردان
تا هنگام قضاوت ديگران
رحيم باشم
رحمت تو همه چيز را زيبا مي كند ، حتي من و برادرو خواهرم را
هنگامي كه مي لغزيم .

Ghorbat22
28-11-2008, 04:53
ای خدای تنهایان و بی کسان و بی مونسان....!!!!
ای مخاطب آشنای دردهای نگفتنی، اگر بنا است بسوزیم ، طاقتمان ده و اگر بنا است بسازیم قدرتمان ده.
ای محبوب جاودانی!!
اگر نبود عطر حضور تو ، در تعفن این لاشه های مردار چگونه تاب می آوردیم و اگر نبود گرمای دستهای تو، در این سرمای بی کسی چگونه سر می کردیم؟؟
ای معشوق ازلی!! عموم آدمیان علی الخصوص مودعیان عاشقی، در مقوله عشق عوامند .
الفبای سخت دوست داشتن را به ما بیاموز.
ای عزیز..!! آنچنان غریق دریای غربتمان مکن که به سمت هر خاشاک عاطفه ای دست نیاز دراز کنی


پناه بر تو..از تنهایی و بی کسی.....!!!

Ghorbat22
28-11-2008, 04:55
الهی!
گفتی کريمم، اميد بدان تمام است،
تا کرم تو در ميان است، نا اميدی حرام است.
الهی
ـ آمدم با دو دست تهی
ـ بسوختم بر امید روز بهی
ـ چه بود اگر از فضل خود براین خسته دلم مرهم نهی؟
الهی
ـ هر چند که ما گنهکاریم تو غفاری
ـ هر چند که ما زشتکاریم تو ستاری
ملکا
گنج فضل تو داری بی نظیر و بی یاری سزد که جفا های ما درگذاری

Ghorbat22
28-11-2008, 04:56
خدای من !
کوله بارم اگرچه از توشه راه تهی است ، انباشته از توکل که هست .
اگر چه از پنجه های وحوش گناهانم بر چهره ام خون ترس نشسته است .
اگر چه دستم از آنچه کرده است می لرزد واگر چه موریانه های بیم ، استواری پاهایم را سست کرده است ، دلم امید وار رحمت توست وخاطرم جمع لطف تو.
اگر چه خزه گناهانم مرداب دلم را هر لحظه به عفونت عذاب نزدیک می کند ، آفتاب اطمینان به تو هنوز در آسمان وجودم می درخشد .
اگر خواب سرد زمستانی گناه دلم را به انجماد کشیده است ، نسیم بهاری اعتماد به لطف تو درآوندهای دلم هیجان تازه آفریده است .
اگر دانه وجودم در زیر خاکهای غفلت ونسیان ، در اشتیاق دیدار خورشید تو ،شکفتن را از یاد برده است شناسایی سبزینه فطرتی که تو در وجود نهاده ای سر می شکفد ودر اشتیاق تو رشد می کند .
اگر گناه وغفلت ، استعداد لقای تو را در وجودم به خواب برده است ، عرفان کرامت وبخششت هر لحظه بر دیواره تن خسته ام آونگ می شود .
اگر گناه و طغیان وعصیان من هر لحظه میان من وتو حصار می شود نسیم مژده غفران تو از ورای این حصار در من روح تازه می دمد ودر شریان گناه ، خون امید به بخشش می دواند .

Ghorbat22
29-11-2008, 21:41
دیشب رویای داشتم
خواب دیدم بر روی شنها راه می روم
همراه با خود خداوند

و برروی پرده ی شب
تمام روزهای زندگی ام را، مانند فیلمی می دیدم


همان طور که به گذشته ام نگاه می کردم
روز به روز زندگی را،
دو رد پا بر روی پرده ظاهر شد


یکی مال من یکی از آن خداوند
راه ادامه یافت تمام روزهای تخصیص یافته خاتمه یافت
آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم


در بعضی از جاها فقط یک رد پا وجود داشت
اتفاقا ،آن محلها مطابق با سخت ترین روزهای زندگی من بود
روزهایی با بزرگترین دردها،رنج ها،ترسها و.....

آنگاه از او پرسیدم
خداوندا،تو به من گفتی در تمام ایام زندگی ام با من خواهی بود
و من پذیرفتم که با تو زندگی کنم
خواهش می کنم به من بگو چرا در آن لحظلات درد آور مرا تنها گذاشتی؟
خداوند پاسخ داد:
(فرزندم تو را دوست دارم و به تو گفتم که در تمام سفر با تو خواهم بود
من هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت
نه حتی برای لحظه ای
و من چنین نکردم
هنگامی که در آن روزها یک رد پا بر روی شن ها دیدی
من بودم که تو را به دوش می کشیدم)

(فرهنگ عامیانه برزیلی)

Ghorbat22
29-11-2008, 21:43
خدای من! چگونه می توانم گمان كنم كه پس از مرگ، تو روی گردانی و چهرة دگرگون كنی؟ در حالی كه در تمام طول حیات، جز زیبایی و خوبی و لطافت از تو ندیده‌ام.

خدای من! كار مرا آنچنان كه شایستة توست عهده دار شو و به من با نگاه بخشش و كرم نظر كن، بر این بنده كه پرده‌های سیاه جهل،‌اطرافش را فرا گرفته است.

معبود من! تو در دنیا بر بدی‌های من پرده افكنده‌ای، من در آخرت به این پرده نیازمندترم. تو در میان بندگان خوب خودت مرا رسوا نكرده‌ای،‌ در مقابل شاهدان قیامت رسوایم نكن!!

خدای من! جود تو توقع مرا افزوده است. بخشش ات به آتش آرزوی من دامن زده است و عفو تو بی تردید برتر از كردار من است.


محبوب من! به دیدارت شادمانم گردان،‌ چشم مرا به جمالت روشن كن آن زمان كه در میان بندگانت به قضاوت می‌نشینی.

معبود من! اعتذار من به درگاه تو اعتذار كسی است كه از قبول پوزش خویش، بی نیازی نمی‌كند. پس عذر مراد بپذیر این بخشنده‌ترین كسی كه شرمساران و روسیاهان و رحمت طلبان به درگاه او پناه می‌برند و به دامن او می‌آویزند.

خدای من! رد مكن این عرض نیاز مرا و كور مگردان این شوق و رغبت مرا و مشكن ساقة امید و آرزوی مرا.

معبود من! تو اگر می‌خواستی كه خوارم كنی، دست به هدایتم نمی زدی، تو اگر رسوایی مرا می‌خواستی، اینقدر با من مدارا نمی‌كردی.

معبودم!‌ من گمان نمی‌كنم، تو مرا در حاجتی كه عمری بر سر آن نهاده‌ام و در طلبش به درگاه تو نالیده‌ام رد كنی.

خدای من! حمد هماره تو را سزاست و ستایش همیشه زیبندة توست تا ابدی كه بینهایست است. افزون باد این حمد و ستایش كه همیشه افزون خواهد شد و كاستی‌ و فنا نخواهد پذیرفت، آنچنان كه تو بپسندی و خشنود باشی.

Consul 141
01-12-2008, 16:18
خدایا
می خواهم آنقدر از تو بنویسم که همه ی ذرات وجودم غرق تو شود.


نه من بمانم و نه قلبی که از برای تو می نویسد.
می خواهم آنقدر در خاموشی و سکوت دلم صدایت کنم که زبانم جز نامت و یادت چیزی نگوید


عزیزترین!
می خواهم آنقدر دوستت داشته باشم


که قلبم دوست داشتن هر چیزی غیر از تو را فراموش کند.

Consul 141
01-12-2008, 16:19
الهي:
شده تقدير من زار فراق
حكم تقدير مرا پاره نما
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

الهي:
هرچند كه غرق نعمتم من
شرمنده ياء نسبت من

Consul 141
01-12-2008, 16:20
الهي:
گيرم كه تحمل بكنم آتش داغت
گو چون بنمايم صبر بر داغ فراقت

Consul 141
01-12-2008, 16:20
پروردگارا به من بياموز
ببخشم کساني را که هر چه خواستند با من با دلم با احساسم کردند
ومرا در دوردست خودم تنها گذاردند
و من امروز به پايان خودم نزديکم...
پروردگارا به من بياموز در اين فر صت حياتم آهي نکشم براي کساني که دلم را شکستند

Consul 141
01-12-2008, 16:21
الهی!! بگذار تا در کویر سوزان عشق تو آن تشنه لب باشم که جز ذکر هو چیزی در نفس ندارد.

بگذار نی لبکی باشم که با دم مسیحایی تو جان میگیرد و با نت های هفتگانه ات به رقص

در می آید.از فرش تا عرش تو اوج می گیرد وکلمه شهادت را بر زبان می آورد.

الهی چه کسی جز تو اشکم از چهره پاک می کند و گوهر عشقش را می بخشد؟

جز تو چه کسی دل شکسته مرا می خرد و دل صادق اش را هدیه می کند؟

جز تو چه کسی در قبال وفای من می تواند فنا را به من ببخشاید تا همچون سر به داران .....

Consul 141
01-12-2008, 16:22
خدايا:

تو چناني كه من خواهم،پس چنان قرارم ده كه تو خواهي

الهي انت كما احب،فاجعلني كما تحب

Ghorbat22
02-12-2008, 21:10
گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم …
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم… کاش می‌شد بهت نزدیک شم …
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵)::.
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی …
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.::پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰)::.-
گفتم: با این همه گناه… آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.::مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم ...
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳)::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.::به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵)::.
گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! … توبه می‌کنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.::خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.::خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.::ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاشبر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن .خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)::

habib10
02-12-2008, 21:26
گر نيايي فقير مي ميرم



مثل دنيا حقير مي ميرم



چون کبوتر که در قفس حبس است



تک و تنها اسير مي ميرم



اي شکوه ترنم باران



در فراقت کوير مي ميرم



توي شهر دلم زمين لرزه است



زير آوار پير مي ميرم



بي تو زجرآور است جان کندن!



واي بر من؛ چه دير مي ميرم!



تو بيا، مي خورم قسم به خدا



چون بگويي بمير، مي ميرم



«مهديا» اي تمام هستي من



گر نيايي فقير مي ميرم

Ghorbat22
04-12-2008, 22:14
این روح من امشب زتن خسته جدا خواهد شد
مانند ستاره در پهنه آسمان رها خواهد شد
تا معبد و عرش کبریا خواهد رفت
مشتاق ملاقات خدا خواهد شد
در عرش از آن قادر مطلق کند اینگونه سوال
کی درد دل خسته و آزرده دوا خواهد شد
گرغم زتنم جدا نگردد افسوس
این تن از شدت اندوه فنا خواهد شد
ناگهان از حرم امن خدایی
اینگونه به گوش می رسد ندایی
رو که حاجتت با نگه یار روا خواهد شد....!

Ghorbat22
04-12-2008, 23:11
پروردگارا خود را تقدیم تو می دارم......!
با من کن و از من ساز انچه خود اراده کنی....!
از اسارت نفس رهایم کن تا انجام اراده ات را بهتر توانم.....!
مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو عشق تو و راه تو یاری شان خواهم داد ....!
باشد که همیشه بر اراده ات گردن نهم....
آمین !

Ghorbat22
04-12-2008, 23:13
خدایا


شاید مرا دیگر فردایی نباشد.


پس امروز را به من ببخش تا آنرا در هوای تو سر کنم.


شاید دیگر الهامی نباشد تا باز از تو گویم پس بگذار در تکرار سخن آخر بمانم


و در جایی که جز من و تو کس دیگری نیست خود را از آن تو بدانم که تو مرا برای خود آفریدی


زندگی را با نگاهی بمن آموختی و مرا در مرگ دریافتی و تو با صداقت بمن گفتی دنیا بی مهر است .


تو از وفای جهان دیگری گفتی پس مجموعه ای از مهرت تردید مرا شکست


و در ملک تو از غیرتو بی نیاز گشتم .


ای آنکه تولدم را بمن بخشیدی جز زندگی چه دارم که در پایت بریزم

Ghorbat22
04-12-2008, 23:13
خداوندا
به باراني كه مي بارد
به آسماني كه باران دارد
خداوندا
به برگي كه مي افتد
به درختي كه برگ دارد
خداوندا
به هواي سردي كه هست
به فصل سرد پاييزت
خداوندا
به شب زيبايي كه هست
به نياز گفتن شكرت
خداوندا
به احساس قشنگي كه دارم
به ترانه اي كه مي خوانم
خداوندا
به يادي كه از تو در دل دارم
به اشك شوق چشمانم
خداوندا
تو را هر لحظه مي خواهم

eshghe eskate
05-12-2008, 10:04
خدايا !

قلب مرا بگير

و به جاي آن

قلب خود را به من عطا کن !

خدايا !

به من بياموز ،

اگر مي خواهم دنيا را تغيير دهم

بايد خودم را دگرگون کنم .


خدايا !

خانه قلب من کوچک است

آن را چنان فراخ کن

که پذيراي تو باشد .

خانه قلبم ويرانه است ،

آنرا مرمت کن

تا در خور تو شود .

خانه قلبم آلوده است ،

آن را پاک و مطهر گردان .

عميق ترين آرزوي من

زماني برآورده مي شود که

تو هميشه و هميشه

در سراي قلبم ساکن شوي

و من هر روزم را

در حضور پر نور تو سپري کنم .

Ghorbat22
10-12-2008, 15:38
الهی این سوز ماامروز دردآمیز است نه طاقت به سر بردن نه جای گریز است این چه تیغ است که چنین تیز است الهی درد می دانم و دارو نمی دانم الهی تو شفا ساز که از این معلولان شفایی ناید تو گشایشی ده که از این بندیان گشایشی ناید به سامان آر که سخت بی سامانیم؛ جمع آر که بس پریشانیم دانائی ده که از راه نیافتیم؛ نگاه دار که پریشان نشویم به راه دار که پشیمان نشویم، بیاموز که راه از چاه بدانیم برافروز تا در تاریکی نمانیم همه را از خود رهایی ده، همه را با خود آشنایی ده همه را از مکر اهرمن نگاه دار، همه را از فتنه نفس آگاه ساز
از نفس بدم رهایی ده ؛ یا رب
از قید خودم رهایی ده ؛ یا رب
بیگانه ز آشنا و خویشم گردان ، یعنی به خود آشنایی ده یا رب یا رب ز شراب عشق سرمستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن وز هرچه به جز عشق، تهیدستم کن یکباره به بند عشق پابستم کن الهی آنکه تو را دشمنی آموخت، سوخت آنکس که جوهر حیات شناخت، لب دوخت آنکه دم از بیگانگی زد، آشنایی نیاموخت دل جایگاه مهر است، نه جای جوشش و کین جان از دوستی جان گیرد و کینه از کین دوستی کلید درهای بسته است و مرحم دلهای
شكسته

Ghorbat22
10-12-2008, 15:40
خدايا به من زيستني عطا كن.
كه در لحظه ي مرگ
بر بي ثمريِ لحظه اي كه براي زيستن گذشته است حسرت نخورم.
و مردني عطا كن
كه بر بيهودگيش سوگوار نباشم.
براي اينكه هر كس آنچنان ميميرد كه زندگي ميكند.
خدايا
تو چگونه زيستن را به من بياموز ، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
خدايا رحمتي عطا كن
تا ايمان ، نان و نام برايم نياورد .
قدرتم بخش تا نانم را و حتي نامم را در خطر ايمانم افكنم.
تا از آنهايي باشم كه پول دنيا را ميگيرند و براي دين كار ميكنند.
نه از آنهايي كه پول دين را ميگيرند و براي دنيا كار ميكنند.

Ghorbat22
10-12-2008, 15:42
به تو سلام مي دهم،اما چگونه با تو حرف بزنم،درحالي که به گفته هايت پشت کرده ام.

چگونه دراقيانوس عشقت غوطه خوردم در حالي که در قلب کويرم؟

چگونه شميم با تو بودن را استشمام کنم در حالي که در مزلبه ماديات جان ميسپارم؟

حال قلبم در کلام نمي گنجد و در وصف نمي آيد و سخن از بيان درونم عاجز است.

دلم شه پر عشق درآورد و قاف تا قاف جهان را گشت ولي دلپذير تر از قله قاف تو جايي نيافت.

دل رفت و ديد و عاشق شد، اما تن نمي رود، مي رنجاند و مي آزارد، خدايا ياري ام کن. معشوقا!

عطشان عطشه عشقت بر درخت وجودم غوغا مي کند، سيرابش کن.

خدايا جاودان آتشبان آتش عشقت در وجو دم باش، ضجه عاجزانه ام را بشنو و روحم را، که از فرط خستگي از انتظار ديدارت، سر به ديوار تن مي کوبد،

Ghorbat22
11-12-2008, 12:49
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

fanoose_shab
14-12-2008, 16:12
خدای اطلسی های باغچه همسایه


دستان خالی ام را به گلهای سرخ پیوندزده ام تا وجودم جوانه عشق بزند.


وقلب کوچکم درهوای تنفس اطلسی وعقاقی چون قناری عاشق پربگیرد


خدای پاییز جادویی


زردی سکوتم را به برگهای پاییزت پیوندزده ام تا لحظه ای اشتیاق میهمان لحظه هایم شود.


خودم را گم کرده ام میان واژه تکراری " ای ک ا ش "


راستی چقدربااین 5حرف مرموزسخن میگویم!!؟؟؟؟


وقتی میتوانم بی " ای ک ا ش " هازندگی کنم چرادرگیرش میشوم؟؟؟!!!!


من میتوانم ارزوهایم رابسازم.


چون هیچ قدرتی مانع رسیدن به ارزوهانیست جزاین حرف مرموز " ای ک ا ش " که مرا غرق دررویایی سراب گونه میکند واعتمادبه نفسم را میگیرد.


من میتوانم.


کاخ بلورین رویاهایم را با عشق واعتماد به خودم می سازم.


هیچ قانونی برای نرسیدن به ارزوها وجود ندارد.

gmuosavi
14-12-2008, 19:33
خدایا ، بنده ای درد آشنایم
بسر افتاده ای بی دست و پایم

ز غمها سینه ام دریاست ، دریا
گواهم گریه های هایهایم

بدرگاه تو مینالم به زاری
مرا بگذار با این ناله هایم

مرا در آتش عشقت بسوزان
مکن زین شعله ی سرکش رهایم

از این آتش ، دلم را پر شرر کن
بسوزان ، سوز دل را بیشتر کن

به آه در گلوله بشکسته ، سوگند
به سوز سینه های خسته ، سوگند

به اشک مادری کز داغ فرزند ـ
فرو ریزد به رخ پیوسته سوگند

به بیماری که در هنگامه ی مرگ ـ
برآید ناله اش آهسته ، سوگند

با آن برگشته ایام نگونبخت
که راهش از همه سو بسته ، سوگند

مرا در بیکسی پیوسته کس باش
به وقت ناله ها فریادرس باش

به بی پایی که در راهی خزیده
به بیدستی که نالد در شب تار

به ناکامی که در شور جوانی ـ
به خاک سرد گوری آرمیده

به پیر خسته جان مستمندی ـ
که پشتش در تهی دستی خمیده

به آن یتیم بی پناهی ـ
که لبخند محبت ندیده

بده دستی که دستی را بگیرم
ز خجلت پیش محتاجان نمیرم

دو رنگی را ز جان من جدا کن
دلم را با محبت آشنا کن...

(مهدی سهیلی)

Ghorbat22
15-12-2008, 15:56
دفتر عمرم زگنه شد سياه
عمر به عصيان و خطا شد تباه
مستحق آتشم وصد عقاب
و اي بمن و اي ز زور عذاب.
نيست چو من خوار و ذليل و زبون
كرده گرفتار مرا نفس دون
اي كرمت همچويم بي كران
بسته عشق تو زمين و زمان
بر من افتاده عنايت نما
از من افسرده حمايت نما

Ghorbat22
15-12-2008, 15:59
غريبم بي كسم راهي ندارم
زپاافتاده ام آهي ندارم
تهيدستم اسيرم ناتوانم سيه روي و ضعيف و تيره جانم
مران از دركه از كف رفته چاره مكن طردم جگر شد پاره پاره
چه كم گردد زدرياي كرامت
نخواهد از گداي خود غرامت

Ghorbat22
15-12-2008, 16:23
نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد یاد آن کس کن که چون خوبی او رویی نمود جمله آب زندگانی زیر تختش می​رود یک شبی خورشید پایه تخت او را بوسه داد زندگی عاشقانش جمله در افکندگیست آهوان را بوی مشک از طره​اش بر ناف زد بال و پر وهم عاشق ز آتش دل چون بسوخت گریه​های جمله عالم در وصالش خنده شد حسن​های جمله عالم حسن او را بنده شد هر کی خورد از آب جویش تا ابد پاینده شد لاجرم بر چرخ گردون تا ابد تابنده شد خاک طامع بهر این در زیر پا افکنده شد تا مشام شیر صید مرج​ها غرنده شد همچو خورشید و قمر بی​بال و پر پرنده شد

Ghorbat22
15-12-2008, 16:26
وقتي‌ قلب‌هايمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هايمان‌ مي‌شود،

وقتي‌ نمي‌توانيم‌ اشك ‌هايمان‌ را پشت‌ پلك‌هايمان‌ مخفي‌ كنيم‌

و بغض‌هايمان‌ پشت‌ سر هم‌ مي‌شكند،

وقتي‌ احساس‌ مي‌كنيم‌ بدبختي‌ها بيشتر از سهم‌مان‌ است‌

و رنج‌ها بيشتر از صبرمان؛ وقتي‌ اميدها ته‌ مي‌كشد و انتظارها به‌ سر نمي‌رسد،

وقتي‌ طاقتمان‌ طاق‌ مي‌شود و تحملمان‌ تمام...

آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنيم‌ به‌ تو احتياج‌ داريم‌ و مطمئنيم‌ كه‌ تو،

فقط‌ تويي‌ كه‌ كمكمان‌ مي‌كني...

پراید
18-12-2008, 21:35
:11::11::11:
با عرض سلام .
مطالب زیبا و جالبی نوشته بودید.من که لذت بردم.

موفق باشید

Ghorbat22
21-12-2008, 05:52
خدا خواهش‌ مي‌كنم‌ مرا ببر
خدا مرا به‌ دوردست‌
روي‌ بال‌هاي‌ فرشتگان‌ ببر
خواهش‌ مي‌كنم‌:
جائي‌ كه‌ عشق‌ با مرگ‌ در جدال‌ نيست‌،
تا اين‌ عشق‌ پاك‌، تسليم‌ نشود;
جائي‌ كه‌ هميشه‌ گل‌هاي‌ سرخ‌ شكفته‌ مي‌شود،
مانند ياقوت‌هايي‌ كه‌ آنها را پوشانيده‌ باشد;
جايي‌ كه‌ ماه‌ جرقه‌ زند و بگريد
براي‌ پيوستن‌ به‌ عاشقان‌.
مي‌خواهم‌ به‌ آن‌
سرزمين‌ دور بروم‌، جائي‌ كه‌ پسران‌ نوجوان‌
در حال‌ دويدن‌، براي‌ عشق‌ رنج‌ مي‌كشند;
جايي‌ كه‌ دختران‌ نوجوان‌
در عصرهايي‌ كه‌ جشن‌ است‌
ميان‌ پنجره‌هاي‌ پر از گل‌ نشسته‌اند
و پنهاني‌ مي‌گريند، با اندوهي‌ آسمانی...

fanoose_shab
21-12-2008, 12:00
خدای مهربان گنجشکهای باغ
دستهای خالی ام را که سرشارازتمنای نیاز است بگیر
ومرا درواپسین دقایق این روزهای سردو پاییزی تنها مگذار
دستهایم را بگیر وبه بهار پیوند بزن

fanoose_shab
21-12-2008, 12:02
خدای من
خدای لحظه های همیشه
مرا ازعطر شب بوها لبریزکن
بالهای پروازم را به ابر ها برسان

huti_421
21-12-2008, 17:45
ببینم به سبک it نمیشه مناجات کرد ؟ ( تو رابطم با خدا هم رسوخ کرده :دی )

وقتی صدای دینگ دینگ همیشگی گوشیم رو میشنوم با خودم میگم : کی میشه این آخریش باشه ، آخری آخری ... میدونی چرا ؟ چون می خوام همشون تموم بشه و تو رو ببینم !!!

می خوام روزی برسه که دیگه دکمه های کیبورد زیر دستهام به رقص در نیان !!!

می دونم که باید صبر کنم ، آدم غیر منطقی نیستم !!! می تونم صبور باشم ...

اینجا کلی آدم صبور منطقی هست ... اصلا منطق بهشون میگه که صبر کنن !!!

از زندگی سیر نیستم ، از چیزاییم که اطرافمه بدم نمیاد .... بلکه هم واسم لذت بخشه ، نمی گم بریدم ، نمی گم از نفس کشیدن خسته شدم ...

فقط منتظرم ... همین

roohi_rsh
22-12-2008, 12:59
بنگر به نیازم ، بر سوز و گدازم

ای راز و نیاز من ، ای عطر نماز من

در بر نشان ما را ، یارا

ای هم نفس من بشکن قفس من

امید رهاییها ، پیوند جداییها

در بر نشان ما را یارا

سودای شعله شدن سر زد تا از خاکستر من

می ریزد دست جنون هر دم باده در ساغر من

P A R M I S
22-12-2008, 19:09
آی خدا دلگیرم ولی احساس غم نمیکنم
چون توبامنی سرم روپیش کسی خم نمیکنم...
-----
نوشته هاتون خیلی قشنگ بود اینونوشتم تا نوشته های زیباتون بیاد به ایمیلم
------

roohi_rsh
22-12-2008, 19:17
دوست دارم خدا چون وقتی میخواستم کاری کنم اونو گذاشتی جلو پام
بعد از چند ماه پیدا نشدنش تا دیشب زار زار گریه کردم
تا امروز که اصلا فکرشو نمیکردم دیدمش
واقعا چه خدای مهربونی داریم
راستی امروز نزدیگ بود برم زیر تریلی اما باز وقتی که قبلش توکل کرده بودم به تو باز نجاتم دادی
همیشه وقتی توکل کردم به تو نجاتم دادی
خیلی بی نهایت دوست دارم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

gmuosavi
25-12-2008, 16:15
خدایا!!!
مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ ٫ غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و درد های عظیم را به جانم ریز.

خدایا!
اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.

خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم برای اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است.

خدایا!
اتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده اندبسوزد و انگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند.

خدایا!
به هرکی دوست میداری بیاموز که عشق اززندگی کردن بهتر است و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است !

خدایا!
تو را سپاس می گویم که در مسیری که در راه تو بر می دارم آنها که باید مرا یاری کنند سد راهم می شوند، آنها که باید بنوازند سیلی می زنند، آنها که باید در مقابل دشمن پشتیبانمان باشند پیش از دشمن حمله میکنند و ..... تا در هر لحظه از حرکتم به سوی تو از هر تکیه گاهی جز تو بی بهره باشم.



دکتر علی شریعتی

fanoose_shab
27-12-2008, 13:53
الهی هر که تو را شناسد کار او باریک و هر که تو را نشناسد راه او تاریک....
تو را شناختن از تو رستن است و به تو پیوستن از خود گذشتن است....

الهی در سر آب دارم در دل آتش در باطن ناز. در باطن خواهش در دریایی نشستم که آن را
کران نیست. به جان من دردیست که آن را درمان نیست. دیده من بر چیزی آید که وصف آن به
زبان نیست.

Ghorbat22
31-12-2008, 05:38
خدایا ببین...!!!
امشب آسمان پر از ابر ست...
امشب چه تنهایم ... من و خدا ....
دستهایم را به پوست تیره ی شب می کشم ...
در این هوای سرد و یخ زده ،
ولی دستهای خورشید تا ابد گرم ست
راه کوتاهی ست ... پر از شاخه های نابودی ... درد ... بغض ... فریاد ...
و تا مرگ راهی نیست ...
بر بسترم هیچ نوری نیست ...شب ست و تاریکستان دلتنگی ها ...
تاریکستان مادرها ... که فراموش می شوند
تاریکستان فرزندها ... که نابود می شوند
شاید که خدا لبخند بزند ...
مثل همیشه ...

Ghorbat22
31-12-2008, 05:44
سپاس خدايي را سزاست كه تا صدايش مي كنم پاسخ مي گويد
اگرچه او وقتي مرا صدا ميزند،من كاهلي مي كنم
و سهل انگاري براي پاسخ گفتن و جواب دادن
وسپاس خدايي را كه هر چه از او مي طلبم عطا ميكند
اگرچه وقتي او درخواستي مي كند يا چيزي مي طلبد
من بخل مي ورزم وخست به خرج مي دهم
اين خداي،اين خداي من،به راستي ستايش بر انگيز است
به حقيقت دوست داشتني است
و به واقع سجده كردني
راستي كه محبوبي به خوبي او نيست
واو معشوقترين من است
(فرازي از دعاي ابو حمزه ثمالي)

Ghorbat22
31-12-2008, 05:45
خداوندا

کی می شود که یابم آشنایی را ؟
روزهاست که من بدنبال توام
بردم از یاد مهربانی را
دوست دارم همچو بادی در کوهها سرگردان
من بیابم رهایی را
اما رهایی در پس خاکی سیاه است
خاکی که شبها از وجودش تیرگی می بارد
تیرگی ها روزی دوستان من بودند
و من بردم از یاد مهربانی را
چشمه آب دستهای من
کنار زد هر آنچه تیرگی را
حال بدنبال تو هستم
می گردم و می بینم و می کوشم
تا بیابم رهایی را

Ghorbat22
31-12-2008, 05:47
الهي ...
صدايم کن ،انگونه که شايسته بنده نوازيت باشم
سبزم گردان ،انگونه که برازنده بهار آفرينشت باشم
مرا روشن ساز ،آنگونه که خورشيد فروزانت،
تاريکي هاي جهل و غفلت را مي پوشاند و
مرا لبريز کن از عشق محبانت
تا آنگونه که مي خواهي تو را ثنا گويم ....

fanoose_shab
03-01-2009, 11:06
*خدایا...*
خدایا مرا بخش اگر صدایت نمیزنم! فراموشت نکرده ام...
خدایا مرا ببخش اگر چیزی از تو نمی خواهم! همه چیز را از تو گرفته ام...
خدایا مرا ببخش اگر طنابم را گسسته ام! پوسیده بود محکمترش را می خواهم...
خدایا مرا ببخش اگر به سوی دیگری میروم! در این سو رهیافتگان کمترند...
خدایا مرا ببخش اگر آتش عشقت را با اشک هایم بیرون می رانم!دارم شعله ور می شوم...
خدایا مرا ببخش اگر خوپرستم! در وجودم تو را یافته ام...
خدایا مرا ببخش اگر به دنیا دل بسته ام! در شوره زارش رد تو را می جویم...
خدایا مرا ببخش اگر در عشقت کفر می گویم! قلبم گنجایش این همه رحمت را ندارد...
خدایا مرا ببخش اگر چشمانم را بسته ام! میخواهم امشب خواب تو را ببینم.

fanoose_shab
03-01-2009, 11:07
دلش‌ مسجدي‌ مي‌خواست. با گنبدي‌ فيروزه‌اي‌ و مناره‌اي‌ نه‌ خيلي‌ بلند و پيرمردي‌ كه‌ هر صبح‌ و هر ظهر و هر شب‌ بر بالاي‌ آن‌ الله‌اكبر بگويد.
دلش‌ يك‌ حوض‌ كوچك‌ لاجوردي‌ مي‌خواست. و شبستاني‌ كه‌ گوشه‌ گوشه‌اش‌ مهر و تسبيح‌ و چادر نماز است.
دلش‌ هواي‌ محله‌اي‌ قديمي‌ را كرده‌ بود. با پيرزن‌هايي‌ ساده‌ و مهربان‌ كه‌ منتظر غروب‌اند و بي‌تاب‌ حي‌ علي‌الصلاة.
اما محله‌شان‌ مسجد نداشت...
فرشته‌ها كه‌ خيال‌ نازك‌ و آرزوي‌ قشنگش‌ را مي‌ديدند، به‌ او گفتند: «حالا كه‌ مسجدي‌ نيست، خودت‌ مسجدي‌ بساز».
او خنديد و گفت: چه‌ محال‌ زيبايي، اما من‌ كه‌ چيزي‌ ندارم. نه‌ زميني‌ دارم‌ و نه‌ تواني‌ و نه‌ ساختن‌ بلدم.
فرشته‌ها گفتند: اين‌ مسجد از جنسي‌ ديگر است. مصالحش‌ را تو فراهم‌ كن، ما مسجدت‌ را مي‌سازيم.
او اما تنها آهي‌ كشيد.
و نمي‌دانست‌ هر بار كه‌ آهي‌ مي‌كشد، هر بار كه‌ دعايي‌ مي‌كند، هر بار كه‌ خدا را زمزمه‌ مي‌كند، هر بار كه‌ قطره‌ اشكي‌ از گوشه‌ چشمش‌ مي‌چكد، آجري‌ بر آجري‌ گذاشته‌ مي‌شود. آجرِ‌ همان‌ مسجدي‌ كه‌ او آرزويش‌ را داشت.
و چنين‌ شد كه‌ آرام‌آرام‌ با كلمه، با ذكر، با عشق‌ و با دعا، با راز و نياز، با تكه‌هاي‌ دل‌ و پاره‌هاي‌ روح، مسجدي‌ بنا شد. از نور و از شعور. مسجدي‌ كه‌ مناره‌اش‌ دعايي‌ بود و هر كاشي‌ آبي‌اش، قطره‌ اشكي.
او مسجدي‌ ساخت‌ سيال‌ و باشكوه‌ و ناپيدا، چونان‌ عشق. و هر جا كه‌ مي‌رفت، مسجدش‌ با او بود. پس‌ خانه‌ مسجدي‌ شد و كوچه‌ مسجدي‌ شد و شهر مسجدي.
آدم‌ها همه‌ معمارند. معمار مسجد خويش، نقشه‌ اين‌ بنا را خدا كشيده‌ است. مسجدت‌ را بنا كن، پيش‌ از آن‌ كه‌ آخرين‌ اذان‌ را بگويند..

fanoose_shab
03-01-2009, 11:08
خداوندا دعايم را بشنو... كه به سويت گريخته‏ام و با حال خوارى و ناتوانى در محضرت ايستاده‏ام و به خاطر بخشايندگى كه در آستانت سراغ دارم، پاداش نيك را اميدوارم و تو مى‏دانى آنچه در نفس من است و از حاجتم باخبرى و به ضميرم عارفى، و منزل نهايى و اقامتگاه ابديم بر تو پوشيده نيست، و آن سخنى را كه مى‏خواهم اظهار كنم و مطلبى را كه مى‏خواهم به زبان آورم و براى عافيت خويش اميدوارم، قبل از اظهار و بيان، بر همه آنها آگاهى‏...

fanoose_shab
03-01-2009, 11:15
گفت: لاتقنطوا من رحمة الله


.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.




گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!

گفت: فاذکرونی اذکرکم

.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.



گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا

.:: تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63) ::.



گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟

گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله

.:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109) ::.



گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه!

گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم

.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.



گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم

.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه – مهربان است (بقره/143) ::.

fanoose_shab
03-01-2009, 11:16
گفتم: دلم گرفته

گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58) ::.









گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفت: ان الله یحب المتوکلین

.:: خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159) ::.



گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن! یادت باشد که:

گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره

.:: بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/11) ::



گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم ؛

گفت: فانی قریب

.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.



گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم

گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.



گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

.:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/۲۲

fanoose_shab
03-01-2009, 11:17
گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی

گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

.:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.



گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟

گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

.:: مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/۱۰۴) ::.



گفتم: دیگر روی توبه ندارم

گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

.:: (ولی) خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::.



گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟

گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/۵۳) ::.

fanoose_shab
03-01-2009, 11:18
گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟

گفت: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.



گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! ... توبه می‌کنم

گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/۲۲۲) ::.



ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفت: الیس الله بکاف عبده

.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.



گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟

گفت:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما

.:: ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. (احزاب/۴۱-۴۳) ::.



گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد

گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه

.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.



گفتم: غیر از تو کسی را ندارم

گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید

.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.



گفتم : ...

گفت : ...

Ghorbat22
05-01-2009, 04:41
خداوندا! ای پروردگار ما که ذات بال دار مایی، ما به اراده تو می بینیم و با رغبت توست که می خواهیم، زیرا تو در ما این خواهش را بوجود می آوری
و با توانایی توست که شبهای ما را ، که از آنِ توست، به روزهایی می رسانی که آن هم از آنِ توست.
تو نیازهای ما را ، پیش از آنکه در اعماق وجودمان متولد شوند، می دانی.
تو خود، نیاز مایی و هر چه بیشتر از ذات خود به ما ببخشی، به ما همه چیز داده ای

Ghorbat22
05-01-2009, 04:48
خدايا راهي نمي بينم و آينده پنهان است
اما مهم نيست ، همين كافي ست
كه تو همه چيز را مي بيني و من تو را
خدا يا تو به خاطر بندگانت معجزات بي شماري مي كني،
پس به نجات من هم بيا
مرا موهبت آن بخش
كه در تو زندگي كنم
پيش بروم و نفس گسيخته را بكشم
مباد كه از ياد ببرم
تو پناه و آسايش من هستي
با دستي دامن تو را مي گيرم
و با دست ديگر به تهيدستان و درد مندان ياري مي رسانم
مرا در اوقات تنهايي و نيازمندي تنها مگذار
اي رحيم و بخشنده !
مرا درياب!

Ghorbat22
05-01-2009, 04:53
خداوندا! عشقی را در دلهایمان جاری ساز که به لطافت گلبرگ های سرخ زندگی باشد
و از دریای زلال و بی کرانت سرچشمه گرفته و به روح کوچک ما سرازیر شود
و استقامتش را بتوان به کوهی مانند کرد که هیچ گاه گردباد حوادث سنگ ریزه هایش
را فرو نریزد ....
و برای قلبهایمان دری بگذار که قفلی بر سرش باشد که کلید آن فقط یکرنگی و صداقت است.
پس خداوندا هیچ گاه دلهایمان را از عشق خالی نکن ....

fanoose_shab
09-01-2009, 14:11
دستان خالی ام را به گلهای سرخ پیوندزده ام تا وجودم جوانه عشق بزند.


وقلب کوچکم درهوای تنفس اطلسی وعقاقی چون قناری عاشق پربگیرد


خدای پاییز جادویی


زردی سکوتم را به برگهای پاییزت پیوندزده ام تا لحظه ای اشتیاق میهمان لحظه هایم شود.


خودم را گم کرده ام میان واژه تکراری " ای ک ا ش "


راستی چقدربااین 5حرف مرموزسخن میگویم!!؟؟؟؟


وقتی میتوانم بی " ای ک ا ش " هازندگی کنم چرادرگیرش میشوم؟؟؟!!!!


من میتوانم ارزوهایم رابسازم.


چون هیچ قدرتی مانع رسیدن به ارزوهانیست جزاین حرف مرموز " ای ک ا ش " که مرا غرق دررویایی سراب گونه میکند واعتمادبه نفسم را میگیرد.


من میتوانم.


کاخ بلورین رویاهایم را با عشق واعتماد به خودم می سازم.


هیچ قانونی برای نرسیدن به ارزوها وجود ندارد.

fanoose_shab
09-01-2009, 14:13
الهي اي مرا آرامش دل - - - - فروغ ياد تو آسايش دل
تو اي صورتگر و نقاش آدم - - - - تو اي نور و صفاي بزم عالم
مرا اين افسرده را سوز و بيان ده - - - - ز لطف خود مرا خط امان ده
در اين درگه كه اگر چه روسياهم - - - - گرفتار هوس غرق گناهم
ترا بر بندگي من عهد بستم - - - - ولي اين عهد و پيمان را شكستم
سپردم من به عصيان نقد ايّام - - - - توان و تاب من رفت اي دلارام
گذشت از من بحسرت زندگاني - - - - فرو افتاده‌ام در ناتواني
اگر آتش ز عصيانم فروزد - - - - من و عالم ز قهر تو بسوزد
اجل گر جان اين افتاه گيرد - - - - باندوه و ندامت او بميرد
پر و بال عبادت را شكستم - - - - در رحمت بروي خويش بستم
پريشان و فقير و بي قرارم - - - - اسير و بينوا و خوار و زارم
اميد دل كنون من دود ‌آهم - - - - ز رحمت كن نظر من بي‌پناهم
دلم از برق رحمت بر فروزان - - - - تمام هستيم در عشق سوزان
بود مسكين كمينه بنده تو - - - - ز عصيان تا ابد شرمندة تو

fanoose_shab
12-01-2009, 21:46
خدايا اى آخرين مقصد آرزوها و اى كسى كه درگاه او جاى دست يافتن به خواسته‏ها است و اى كسى كه نعمتهايش را به بها نمى‏دهد[ و به بهانه مى‏دهد،] و اى كسى كه عطاهايش را به كدورت منت نمى‏آلايد. و اى كسى كه به او بى‏نياز توان شد، و از او بى‏نياز نتوان گشت، و اى كسى كه روى به او توان آورد، و از او روى بر نتوان تافت، و اى كسى كه مسئلتها گنجهايش را فانى نمى‏سازد، و اى كسى كه توسل به وسيله‏ها حكمتش را تغيير نمى‏دهد، و اى كسى كه رشته احتياج محتاجان از او بريده نمى‏شود، و اى كسى كه دعاى خوانندگان او را خسته نمى‏سازد، تو خود را به بى‏نيازى از آفريدگانت ستوده‏اى، و تو به بى‏نيازى از ايشان شايسته‏اى و ايشان را به فقر نسبت داده‏اى، و ايشان سزاوار احتياج به تواند. از اين رو هر كه جبران احتياج خود را از جانب تو طلب كند و برگرداندن فقر را از خود بوسيله تو بخواهد، پس حقا كه او حاجتش را در جايگاه خود طلبيده، و در پى مطلب خود از راهش بر آمده. و هر كه حاجت خود را به يكى از آفريدگان تو متوجه سازد يا او را بجاى تو وسيله بر آمدن آن حاجت قرار دهد، پس حقا كه خود را در معرض نوميدى گذاشته. و از جانب تو سزاوار حرمان از احسان شده است.
خدايا مرا بسوى تو حاجتى است كه براى رسيدن به آن طاقتم طاق شده، و رشته چاره جوئى‏هايم در برابر آن گسسته، و نفس من بردن آن را پيش كسى كه حاجتش رانزد تو مى‏آورد، و در مطالب خود از تو بى‏نياز نيست، در نظرم بياراست، و اين لغزشى از لغزشهاى خطاكاران، و درافتادنى از درافتادنهاى گناهكاران است. پس به سبب يادآورى تو از غفلت خود متنبه شدم و به توفيق تو از لغزش خود، بپاخاستم، و به سبب آنكه تو خود مرااستوار ساختى از در افتادن برگشتم. و بازپس رفتم، و گفتم: منزه است پروردگار من، چگونه محتاجى از محتاجى مسئلت مى‏كند؟ و كجا فقيرى دست تضرع بسوى فقير ديگر مى‏گشايد؟ آنگاه از روى رغبت اى خداى من، آهنگ تو كردم. و اميدم را از روى اعتماد به تو بسوى تو آوردم، و دانستم كه مسئلتهاى بسيار من، در جنب توانگرى تو كم است. و خواهشهاى عظيم من در برابر وسعت رحمت تو كوچك است. و دائره كرم تو از مسئلت احدى تنگ نمى‏گردد. و دست تو در بخششها از هر دستى بالاتر است .
خدايا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا به كرم خويش بر مركب تفضل برآور و به عدل خود بر توسن استحقاق منشان زيرا كه من نخستين آرزومندى نيستم كه روى نياز به تو آورده، و در صورتى كه سزاوار منع بوده، به او عطا كرده‏اى. و اولين سائلى نيستم كه از تومسئلت كرده، و با آنكه مستحق حرمان بوده. بر او تفضل فرموده‏اى .
خدايا بر محمد و آلش رحمت فرست، و دعاى مرا پذيرنده، و به ندايم التفات كننده و به زاريم رحم آورنده، و صوتم را شنونده باش. و رشته اميد مرا از خود مگسل. و پيوند توسلم را از خويش قطع منماى، و در اين حالت و حاجات ديگرم به غير خود حواله مكن، و بوسيله آسان ساختن مشكلم به حسن تقدير خود در باره‏ام در همه امورم، به برآمدن مطلب و روا شدن حاجت و رسيدن به مسئلتم پيش از آنكه از اينجا بروم ياريم فرماى، و بر محمد و آلش رحمتى پايدار و روزافزون فرست كه روزگارش را انقطاعى و مدتش را پايانى نباشد. و آن را براى من پشتيبانى و براى برآمدن مطلبم وسيله‏اى قرار ده. زيرا كه توئى صاحب رحمت پهناور و كرم سرشار. (سپس حاجتهاى خود را عرضه مى‏دارى و آنگاه سجده مى‏گزارى و در حال سجود مى‏گوئى:) فضل تو آسوده خاطرم ساخته، و احسانت بسوى تو رهبريم كرده. از اين رو ترا به حق خودت و به محمد و آلش «صلواتك عليهم» مى‏خوانم كه مرا نوميد برنگردانى.

Ghorbat22
15-01-2009, 11:50
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

fanoose_shab
15-01-2009, 12:47
خدايا بر محمد و آلش رحمت فرست، و دعاى مرا پذيرنده، و به ندايم التفات كننده و به زاريم رحم آورنده، و صوتم را شنونده باش. و رشته اميد مرا از خود مگسل. و پيوند توسلم را از خويش قطع منماى، و در اين حالت و حاجات ديگرم به غير خود حواله مكن،

fanoose_shab
15-01-2009, 12:48
خدايا پس بر محمد و آلش رحمت فرست و ستم كننده بر من و دشمن مرا، با نيروى خود از اجراى ستم در باره من باز دار، و با قدرت خود تندى تيغ دشمنى او را از من فرو كاه و او را در كار خود مشغول دار، و در برابر آنكه با او معارضه مى‏كند ناتوان ساز.

fanoose_shab
15-01-2009, 12:49
خدايا، بر محمد و آلش رحمت، و ستمكار را به ستم در باره من رخصت مده و مرا در برابرش نيكو يارى كن و از ارتكاب نظير كارهاى او نگاهدار. و در حالى مانند حال او قرار مده .

fanoose_shab
15-01-2009, 12:49
خدايا اگر خير مرا در آن بدانى كه گرفتن حق من به تأخير افتد و انتقام از كسى كه بر من ستم كرده تا روز فصل خصومتها و محل اجتماع متخاصمين متروك ماند، پس بر محمد و آلش رحمت فرست و مرا از جانب خود به نيت صادق و صبر دائم تأييد فرما و از خواهش بد و آزمندى اهل حرص پناه ده، و تصويرى از ثواب خود كه براى من ذخيره كرده‏اى، و از جزاء و عقاب خود كه براى دشمنم فراهم ساخته‏اى در دلم مصور ساز، و آن را وسيله خرسندى من به قضاى خود و اطمينانم به آنچه اختيار كرده‏اى، قرار ده. اى پروردگار جهانيان، دعاى مرا اجابت كن، زيرا تو صاحب فضل عظيم و بر هر چيز بى‏نهايت قادرى.

fanoose_shab
15-01-2009, 12:50
خدايا سپاس ترا بر آن نعمت تندرستى كه پيوسته در فضاى آن مى‏گشتم. و سپاس ترا بر علتى كه اكنون در بدنم پديد آورده‏اى. زيرا نمى‏دانم اى معبود من كه كدام يك از اين دو حال براى شكر تو سزاوارتر است، و كدام يك از اين دو وقت به ستايش تو اولى است!

Ghorbat22
16-01-2009, 04:49
بار خدایا!
با دلی شکسته و لبریز از گناه به سویت می آیم... می آیم تا درد دل با تو بگویم... بگویم از لحظه هایی که بودی و ندیدمت، خواندی و نشنیدمت... و اینگونه است که زرق و برق این دنیای وانفسا چشم را کور و گوش را کر می کند
کوله بار زشتی هایم آنقدر سنگین است که تن را یارای همراهی اش نیست... مهربانا! غزل بخشش و التفاتت را بسیار شنیده ام، از زبان دل همان ها که طوق بندگی ات را بر گردن دارند.
چشمه ی زلال چشمانم گواه آشفتگی ویرانه ی دلم است... شاید این باران مروارید بشوید صدف زنگار گرفته ی دل زمینی ام را...
غفورا! گفته بودی «مرا یاد کنید تا به یاد شما باشم» چه بگویم که تمام لحظه های زندگیم لبریز است از آوای وَ اَسمَع دُعایی اِذا دَعَوتُک...

Ghorbat22
16-01-2009, 05:03
الهی !
به هر صفت که هستم ، به خواست تو موقوفـم!
به هر نام که مرا خوانند ، به بندگی تو معروفـم!
تا جـان دارم ، رخت از اين کوی بر ندارم!
او که تو آن اويی بهشت او را بنده است!
او که تو در زندگانی اويی‌ ، جـاويدان زنده است!
لطيفـا !
همه از تو ترسنـد و من از خود !
از تو همه نيکی ديده ام و از خويش همه بد...
ای دير خشم زود آشتی !
به بهشت و حور چه نازم ؟ مرا نظری ده ؛
که از هر نظری بهشتی سازم.
خدايـا !
حجاب ها از راه بردار و ما را به ما مگذار.
برحمتک يا عزيز و يا غفار !

Ghorbat22
16-01-2009, 05:08
خداي من!
تو چقدر به من نزديکي با اين همه فاصله‌اي که من از تو گرفته‌ام.
تو که اين قدر دلسوز مني! ...
خدايا تو کي نبودي که بودنت دليل بخواهد؟
تو کي غايب بوده‌اي که حضورتنشانه بخواهد؟
تو کي پنهان بوده‌اي كه ظهورت محتاج آيهباشد؟
کور باد چشمي که تو را ناظر خويش نبيند.
کور باد نگاهي که ديده‌بانينگاه تو را درنيابد.
بسته باد پنجره‌اي که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
وزيانکار باد سوداي بنده‌اي که از عشق تو نصيب ندارد.

Ghorbat22
23-01-2009, 01:59
خداوندا!


ما را از آنانی قرارده که درخت‌های اشتیاق در باغ‌های سینه‌هایشان ریشه دوانده و شعله‌های عشق تو آتش به دل‌هایشان زده و رایحه جمال تو پرنده افکارشان
را اوج تازه بخشیده

آنان که در مزارع قرب تو، به چراگاه مکاشفه آمده‌اند و از چشمه عشق تو با جام‌های لطف تو می‌نوشند

Ghorbat22
23-01-2009, 02:01
الهي دانايي ده كه از راه نيفتيم و بينايي ده كه در چاه نيفتيم
الهي آفريدي رايگان و روزي دادي رايگان بيامرز رايگان كه تو خدايي نه بازرگان.
الهي بنياد توحيد ما خراب مكن وباغ اميد ما بي آب مكن .
الهي مي بيني و ميداني و برآوردن مي تواني.
الهي بود و نابود من تورا يكسان از غم مرا به شادي رسان

Ghorbat22
23-01-2009, 02:02
الهي، روزم را چون شبم روحاني بگردان، و شبم را چون روزم نوراني‌!
الهي، آن كه تو را دوست دارد، چگونه با خلقت مهربان نيست؟
الهي، چگونه گويم نشناختمت كه شناختمت، و چگونه گويم شناختمت كه نشناختمت.
الهي، همه گويند خدا كو، من می گويم جز خدا كو.
الهي، هر چه بيشتر دانستم نادانتر شدم، بر ناداني‌ام بيفزا!

از کتاب الهی نامه، اثر حضرت استاد علامه حسن زاده آملی

Ghorbat22
23-01-2009, 02:08
خدایا
بگذار هرکجا تنفراست بذرعشق بکارم
هرکجا آزادگی هست ببخشایم
وهر کجا غم هست شادی نثار کنم
الهی توفیقم ده که بیش ازطلب همدلی همدلی کنم
بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که ستوده می شویم
و در بخشیدن است که بخشیده می شویم

fanoose_shab
23-01-2009, 02:19
اى زداينده اندوه، و اى زايل كننده غم، اى بخشنده در دنيا و آخرت، و مهربان در هر دو سراى، بر محمد و آل محمد رحمت فرست، و اندوه مرا بر طرف كن، و غمم را بزداى. اى يگانه، اى يكتا، اى بى‏نياز، اى كسى كه نزاده و زائيده نشده، و هيچ همتائى نداشته، مرا نگاه دار و پاك ساز، و گرفتاريم را بر طرف كن .

fanoose_shab
23-01-2009, 02:19
خدايا من از تو مسئلت مى‏كنم، همچون سؤال كسى كه احتياجش سخت، و نيرويش سست، و گناهانش انبوه شده همچون سؤال كسى كه براى حاجت خود فرياد رسى، و براى ناتوانيش نيرو دهنده‏اى، و براى گناهش آمرزنده‏اى جز تو نمى‏يابد. اى صاحب جلال و اكرام. توفيق عملى را از تو مى‏خواهم كه بوسيله آن هر كه آن را بجا آورد او را دوست دارى.
و يقينى را كه هر كس در جريان قضاى تو به آن متيقن شود او را بدان وسيله سود دهى.

fanoose_shab
23-01-2009, 02:20
خدايا، رحمت فرست بر محمد و آل محمد و دلم را بسوى راستى فرا كش، و حاجتم را از دنيا بگسل و رغبتم را از سر شوق به لقايت در آنچه نزد تو است. قرار ده، و صدق توكل بر خويش را بر من ارزانى دار. ترا از خير سرنوشت گذشته مسئلت مى‏كنم، و از شر آن بتو پناه مى‏برم. ترس عبادتكاران ترا. و عبادت خاشعان در پيشگاه ترا، و يقين توكل كنندگان بر ترا، و توكل مؤمنان بتو را، از تو مسئلت دارم.
خدايا رغبت مرا در مسئلتم مانند رغبت دوستانم در مسئلتهاشان، و ترسم را مانند ترس اوليائت قرار ده، و مرا در خشنودى خود چنان بكار دار كه با وجود آن چيزى از دين تو را به علت ترس از آفريده‏اى ترك نكنم.

fanoose_shab
23-01-2009, 02:22
خدايا هر كه صبح كند در حالى كه به غير از تو اعتماد و اميدى داشته باشد، پس من صبح كردم. در حالى كه اعتماد و اميدم در همه كارها توئى. پس به نيك فرجام‏ترين آنها برايم حكم كن، و مرا به رحمت خود از فتنه‏هاى گمراه كننده نجات بخش. اى مهربانترين مهابانان.
و خداى رحمت فرستد بر سيد ما محمد پيغمبر خدا كه برگزيده است، و بر آل او كه پاكانند.

fanoose_shab
23-01-2009, 02:22
خدايا
اگر خواهى كه از ما در گذرى، پس به سبب تفضل تو است. و اگر خواهى كه ما را عذاب كنى پس به موجب عدل تو است، پس به آئين انعام خود عفو خويش را بى‏دريغ بما ارزانى دار، و به سنت گذشت خود ما را از عذاب خويش ايمن ساز. زيرا كه ما تاب تحمل عدل ترا نداريم، و بى‏مدد عفوت براى احدى از ما نجاتى نيست اى بى نياز بى نيازان، اينك ما بندگان توئيم در پيشگاه تو، و من از همه محتاجان بتو محتاج ترم. پس به توانگرى خود فقر ما را جبران كن و رشته اميد ما را با تيغ دريغ مبُر كه اگر چنين كنى كسى را كه از رحمت تو نيكبختى طلبيده بدبخت ساخته‏اى، و آن را كه از فضل تو اعانت خواسته نوميد كرده‏اى

fanoose_shab
23-01-2009, 02:23
خدايا
شيطان كه از او پيروى كرديم ما را شماتت كرد پس بر محمد و آلش رحمت فرست. و اكنون كه او را براى تو ترك كرديم و از طرف او بسوى تو متوجه شديم او را بر ما مجال شماتت مده.

fanoose_shab
23-01-2009, 02:24
اى كسى كه يادت مايه آبروى يادكنندگان است، و اى كسى كه شكرت موجب كامروائى شاكران است، و اى كسى كه طاعتت باعث نجات مطيعان است، بر محمد و آلش رحمت فرست و دلهاى ما را بياد خود از هر ياد و زبانهامان را به شكر خود از هر شكر و اعضايمان را به طاعت خود از هر طاعت مشغول دار و اگر براى ما فراغتى از كارها تقدير كرده باشى، پس آن را فراغت توأم با سلامتى قرار ده كه به سبب آن گناهى دامنگيرمان نشود

fanoose_shab
23-01-2009, 02:24
اى كسى كه شگفتى‏هاى عظمتت پايان نمى‏پذيرد بر محمد و آلش رحمت فرست و ما را از جدال در عظمت بازدار. و اى كسى كه مدت پادشاهيت به آخر نمى‏رسد، بر محمد و آلش رحمت فرست. و گردنهاى ما را از بند عقاب خود آزاد ساز. و اى كسى كه خزانه‏هاى رحمتت فنا نمى‏پذيرد بر محمد و آلش رحمت فرست و براى ما در رحمت خود بهره‏اى بر قرار كن. و اى كسى كه ديدگان از ديدنت فرو مى‏مانند، بر محمد و آلش رحمت فرست، و ما را به ساحت قرب خود نزديك ساز. و اى كسى كه در برابر قدر و منزلتت قدرها و منزلتها خوار و بى‏مقدار است، بر محمد و آلش رحمت فرست و ما را نزد خود گرامى دار. و اى كسى كه اسرار اخبار در نظرت آشكار است، بر محمد و آلش رحمت فرست، و ما را نزد خود رسوا مساز.

fanoose_shab
23-01-2009, 02:25
خدايا
به بركت بخشش خود ما را از بخشش بخشندگان بى‏نياز فرما، و با پيوستن خود ما را از وحشت كسانى كه از ما مى‏برند نگهدار. تا با وجود بخشش تو به در ديگرى روى نياوريم و با وجود احسان تو از احدى نهراسيم.

*TaBaSoM*
24-01-2009, 21:43
فرقی نمی کند فریاد بزنم یا آرام بگویم
اصلا نیازی نیست کلامی از بر کنم !! تو از خودم هم به من نزدیکتری
من با تو فاصله ای ندارم
هم اکنون نیز می فهمی که در درونم چه می گذرد ...آری تو خواندی که اکنون گفتم :
یا رب ببخش آن همه گناهی که ناخواسته کردم و هنوز بدون خجالت سرم بالا است
ببخش که اگر تو نبخشی فردا چاره ای برای دردهایم ندارم .
یارب مددی

fanoose_shab
25-01-2009, 02:57
ای خدای بزرگ!
آن چنان عشق خود را در دل ما جایگزین کن که جایی برای دیگری باقی نماند
آن چنان روح ما را تسخیر نما که هوای دیگری نکند
آن چنان همه ی هستی ما را از وجود خود پر کن که از همه کس و همه چیز بی نیاز باشیم

آن قدر به ما معرفت ده که جز تو، کسی را نپرستیم
آن قدر به ما عزت ده تا در برابر هیچ طاغوتی به زمین نیفتیم
آن قدر به ما شجاعت ده که در مقابل هیچ ظالمی تسلیم نشویم

fanoose_shab
25-01-2009, 02:58
بارالها!
در پیشگاه تو ایستاده‌ام،
و دست‌هایم را به سوى تو بلند كرده‌ام،
آگاهم كه در بندگى‌ات كوتاهى نموده و در فرمانبرى‌ات سستى كرده‌ام،
اگر راه حیا را مى‌پیمودم از خواستن و دعا كردن مى‌ترسیدم ...
ولى … پروردگارم!
آن گاه كه شنیدم گناهكاران را به درگاهت فرا مى‌خوانى،
و آنان را به بخشش نیكو و ثواب وعده مى‌دهى،
براى پیروى ندایت آمدم،
و به مهربانى‌هاى مهربان‌ترین مهربانان پناه آوردم.
و به وسیله پیامبرت كه او را بر اهل طاعتت برترى داده، و اجابت و شفاعت را به او بخشیدى،
و به وسیله برترین زن،
و به فرزندانش، كه پیشوایان و جانشینان اویند،
و به تمامى فرشتگانى كه به وسیله اینان به تو روى مى‌كنند، و در شفاعت نزد تو، آنان را كه خاصان درگاه تواند، وسیله قرار مى‌دهند، به تو روى مى‌آورم.
پس بر ایشان درود فرست،
و مرا از دلهره ملاقاتت در امان دار،
و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،

Consul 141
05-02-2009, 07:46
خداوندا

نمي داني که انسان بودن و ماندن در اين دنيا

چه دشوار است

چه زجري مي کشد آنکس که انسان است

و از احساس سرشار است

azadeh_23
05-02-2009, 14:08
با بزرگترین عشقم آغاز میکنم که سرچشمه ی دوستداشتن های دنیاست، خداوندا دوستت دارم. دوستت دارم و با تو آغاز می کنم، با تو همراه می شوم، خدایا همراهم بیا و با تو به پایان می رسانم.
خداوندا تو هستی و این مهمترین در دنیاست، تا وقتی هستی امیدواری، شادی، سلامتی و آرامش است، تا تو هستی همه ی خوبی های دنیا از راه می رسند و تو همیشه هستی و همواره می مانی. خداوندا تا تو هستی شانه ای دارم که سر بر آن بگذارم، دستانی دارم که دست هایم را محکم بگیرد و آغوشی که در آن اشک بریزم و تو همواره هستی و من همواره می توانم در تو ذوب شوم تا به عمیق ترین آرامش های جهان دست یابم.
خدایا دست هایم را محکم بگیر و از روحم نگاهداری کن.
دوستت دارم پروردگار من.

Consul 141
06-02-2009, 06:08
خدایا!

سخن بنده ای را بشنو که از دورترین مسافت با تو نجوا می کند

سیل سهمگین گناه و امواج ننگین دنیا و دنیا طلبی هر آن

او را به نقطه ای دورتر از تو منتقل می کند و

دریغ از یک مقاومت ،

حتی برای لحظه ای کوتاه ...

می خواهم من باشم

ولی نه آن من که «من» است ...

بلکه آن من که «تو» باشد ...

پس عنایتی کن ...

شاید دلیل خستگی من همین «من» بودن و «تو» نبودن باشد ...

اگر بدم ببخش ...

و چنین فرما ...

و اگر خوبم می خواهم تمام خوبی و هستیم را بدهم

تا اینگونه فرمایی

لطفی کن و رحمتی... شاید نجات یابم

Consul 141
06-02-2009, 06:10
خدایا
آتش مقدس شک را

آن جنان در من بیفروز

تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزد

وآنگاه از پس توده ی این خاکستر

لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی

شسته از هر غبار طلوع کند

خدایا

به هرکی دوست میداری بیاموز

که عشق اززندگی کردن بهتر است

و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان

که دوست داشتن از عشق برتر است

Consul 141
07-02-2009, 07:30
خداوندا، مرا وسیلۀ صلح خویش قرار بده.
آنجا که کین است، بادا که عشق آورم.
آنجا که تقصیر است، بادا که بخشایش آورم.
آنجا که تفرقه است، بادا که یگانگی آورم.
آنجا که خطا است، بادا که راستی آورم.
آنجا که شک است، بادا که ایمان آورم.
آنجا که نومیدی است، بادا که امید آورم.
آنجا که ظلمات است، بادا که نور آورم.
آنجا که غمناکی است، بادا که شادمانی آورم.
خداوندا، بادا که بیشتر در پی تسلّی دادن باشم تا تسلّی یافتن،
در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن،
در پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن.

چه با دادن است که می گیریم،
با فراموشی خویشتن است که خویشتن را باز می یابیم،
با بخشودن است که بخشایش را به کف می آوریم،
با مردن است که به زندگی برانگیخته می شویم .....

Consul 141
07-02-2009, 07:33
خدايا!
چون ماهيان كه از عمق و وسعت دريا بي خبرند ،
عظمت و ژرفاي عمق تو را نمي شناسم.
فقط مي دانم ...
كه معبود اين دل خسته هستي
و اگر ديده از من بر گيري ،
خواهم مرد.

Consul 141
08-02-2009, 08:17
و خداي من ...

و من ...

و من اين روزها بيشتر از هميشه به تو نياز دارم ...

و من اين روزها به چيزي بيشتر از زندگيم مي انديشم ...

از آن هنگام كه تو را يافته ام ؛ معناي از دست دادن از دستم برفت !

ولي مي بينم ... چه امتحان سختي خواهد بود اگر مرا از او جدا كني ...

شكرت ! خيلي زود دعايم را اجابت كرده اي ...

و چه تقدير زيبائي برايم ديده اي ...

خدايا ... قدرتي ده و دانشي ... مي خواهم بفهمم ...

خدايا ...

karin
10-02-2009, 09:01
دوستان عزیز لطفا در ارسال پست جدید کمی بیشتر دقت بفرمایید
پستی داشتیم که در دو صفحه ی آخر تاپیک دو بار تکرار شده بود

بسیاری از پست ها هم تکراری بودند و در تاپیک موجود
از قابلیت سرچ در تاپیک هم می تونید استفاده کنید!

ممنونم

جادوگر جوان
10-02-2009, 09:34
با من چه میکنی؟
آیا نمی شنوی فریاد نیازمندان را؟
نمی شنوی سخن آنان را که از تو مدد می جویند؟
آیا این چنین است پاسخ من؟
آیا نمی بینی چگونه تا خرخره در باطلاق لجنها و گناه هایم غرق شده ام؟
آیا نمیگیری دستم را که به سوی تو دراز کرده ام؟
آیا پاسخ غفلت بی توجهیست؟
آیا نمیبینی چگونه برای نکو نامی خود تلاش میکنم؟
آیا نمی بینی که هر بار برای رسیدن به تو تلاش میکنم
شیطان قلاده ای جدید به گردنم می آویزد؟
پس چرا ....پس چرا طلب مغفرتم را نمیشنوی؟
چرا انوار مهربانیت را به سوی قلبم هدایت نمیکنی
چرا لوح سیاه و تاریک جانم را نمی ستانی و پاکیزه ترینش را به من عطا نمیکنی؟
لحظه ای از تو غفلط کردم
تو را به آن بزرگیت قسم تو دیگر از من غافل مشو
دستانم را بگیر و به سوی جاودانگی هدایتم کن
با تو ام
ای روح دمیده به جان خسته ام

fanoose_shab
19-02-2009, 01:49
زیر گنبد کبود
جز من و خدا
کسی نبود
روزگار رو به راه بود
هیچ چیز
نه سفید و نه سیاه بود
با وجود این
مثل اینکه چیزی اشتباه بود
*
زیر گنبد کبود
بازی خدا
نیمه کاره مانده بود
واژه ای نبود و هیچ کس
شعری از خدا نخوانده یود
*
تا که او مرا برای بازی خودش
انتخاب کرد
توی گوش من یواش گفت :
تو دعای کوچک منی
بعد هم مرا
مستجاب کرد
*
پرده ها کنار رفت
خود به خود
با شروع بازی خدا
عشق افتتاح شد

سال هاست
اسم بازی من و خدا
زندگیست
هیچ چیز
مثل بازی قشنگ ما
عجیب نیست
بازیی که ساده است و سخت
مثل بازی بهار با درخت
*
با خدا طرف شدن
کار مشکلی ست
زندگی
بازی خدا و یک عروسک گلی ست...

fanoose_shab
19-02-2009, 01:51
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه با هر username كه باشم، من را connect می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی كند .

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه با یك delete هر چی را بخواهم پاك می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه اینهمه friend برای من add می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه اینهمه wallpaper كه update می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه با اینكه خیلی بدم من را log off نمی كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه می گذارد هر جایی كه می خواهم Invisibel بروم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی كند.

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همیشه اجازه، undo كردن را به من می دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه آن من را install كرده است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هیچ وقت به من پیغام the line busy نمی دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه اراده كنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه دلش را می شكنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، كافیه فقط به دلم سر بزنم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه تلفنش همیشه آنتن می دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه شماره اش همیشه در شبكه موجود است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هیچ وقت پیغام no response to نمی دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هرگز گوشی اش را خاموش نمی كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هیچ وقت ویروسی نمی شود و همیشه سالم است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هیچوقت نیازی نیست براش BUZZ بدهم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه آهنگ حرف هاش همیشه من را آرام می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه نامه هاش چند كلمه ای بیشتر نیست، تازه spam هم تو كارش نیست

خدا را دوست دارم ، بخاطر اینكه وسط حرف زدن نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با كس دیگری حرف می زنم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه من را برای خودم می خواهد، نه خودش

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همیشه وقت دارد حرف هایم را بشنود

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه فقط وقت بی كاریش یاد من نمی افتد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه می توانم از یكی دیگر پیشش گله كنم، بگویم كه ....

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همیشه پیشم می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست داشتنش ابدی است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه می توانم احساسم را راحت به آن بگویم، نه اصلا نیازی نیست بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه به من می گوید دوستم دارد و دوست داشتنش اش را مخفی نمی كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه تنها كسی است كه می توانی جلوش بدون اینكه خجل بشوی گریه كنی، و بگویی دلت براش تنگ شده

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه ، می گذارد دوستش داشته باشم ، وقتی می دانم لیاقت آنرا ندارم

خدا را دوست دارم به خاطر اینكه از من می پذیرد كه بگویم : خدا را دوست دارم ....

gmuosavi
19-02-2009, 02:10
خدایا !

دوستت دارم !

فقط همین !

Ghorbat22
19-02-2009, 19:37
خدايا كمكم كن
تا عاشقانه ترين نگاهها را در چشمانش بريزم
خدايا کمکم کن
تا در بعد عشق او بهترين و شيرين ترين باشم
به من کمک کن
تا سرودن عشق را به هنگام طلوع افتاب هر بام
بر لبانش جاري سازم
و راز عشق را تا عاشقانه ترين نگاهها را در چشمانش بريزم
خدايا کمکم کن
تا در بعد عشق او بهترين و شيرين ترين باشم
به من کمک کن
تا سرودن عشق را به هنگام طلوع افتاب هر بام
بر لبانش جاري سازم
و راز عشق را در گوشش سر دهم
خداوندا
او را نگه دار که من
به عشق او زنده ام

Ghorbat22
19-02-2009, 19:39
چه رنجی است دنیا را رها کردن ، و مقبول تو واقع نشدن
چه رنجی است خروارها درد را کشیدن ، و گوشه نگاهی از تو ندیدن
چه رنجی است تنها و رها ماندن ، و آغوش گرم تو نچشیدن
چه رنجی است در عشق تو غرق شدن ، و طعم هدایتت نچشیدن
چه رنجی است سال ها برای تو بودن ، و حسرت وصال تو کشیدن

Ghorbat22
19-02-2009, 19:40
گاهي شک ميکنم به بودنم
دلتنگ رفتنم .
..مي روم .
مي روم با هزار حرف مانده در دل
با هزار و يک آرزوي مانده در گل
ديگر خسته از ماندن
نه کسي در انتظار من است
ونه من در انتظار کسي
نه عشقي براي فروختن دارم
و نه پولي براي خريدن
آنقدر گنگ گشته ام که ديگر خواب هم نميبينم!!
حتي صداي دلم را نمي شنوم !!
من فقط هيچ دارم و هيچ
تا بخواهي قصه هاي پر از غصه دارم
حرفهاي داغدار و به عزا نشسته دارم
تا ديروز مجنون قصه ها بودم
ولی امروز کفني براي خود ندارم
و من ديگر فرصت ماندن ندارم که گویی یارانم چشم براهند

Ghorbat22
19-02-2009, 19:41
خدايا!
چون ماهيان كه از عمق و وسعت دريا بي خبرند ،
عظمت و ژرفاي عمق تو را نمي شناسم.
فقط مي دانم ...
كه معبود اين دل خسته هستي
و اگر ديده از من بر گيري ،
خواهم مرد.

fanoose_shab
25-02-2009, 08:02
رفته بودم سر حوض
تا ببينم شايد ، عكس تنهايي خود را در آب ،
آب در حوض نبود .
ماهيان مي گفتند:
"هيچ تقصير درختان نيست."
ظهر دم كرده تابستان بود ،
پسر روشن آب ، لب پاشويه نشست
و عقاب خورشيد ، آمد او را به هوا برد كه برد.

به درك راه نبرديم به اكسيژن آب.
برق از پولك ما رفت كه رفت.
ولي آن نور درشت ،
عكس آن ميخك قرمز در آب
كه اگر باد مي آمد دل او ، پشت چين هاي تغافل مي زد،
چشم ما بود.
روزني بود به اقرار بهشت.

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي ، همت كن
و بگو ماهي ها ، حوضشان بي آب است.

باد مي رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا مي رفتم .

fanoose_shab
25-02-2009, 08:02
الها : هر که ما را یاد کرد....ایزد مر او را یار باد

هر که ما را خوار کرد ...از عمر برخوردار باد

هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی

هر گلی کز باغ وصلش بشکفد بی خار باد
__________________
الها : هر که ما را یاد کرد....ایزد من او را یار باد

هر که ما را خوار کرد ...از عمر برخوردار باد

هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی

هر گلی کز باغ وصلش بشکفد بی خار باد

fanoose_shab
25-02-2009, 08:03
الها ...سايبانی از جنس اشک و نياز می‌خواهم
تا سجاده دلم را در آن بگسترانم
و با دستان خسته قنوتم
از تو بخواهم
که بر وجود سردم
نور نگاهت را بتابانی
و گل های زيبای عشق و ايمان را
در من شکوفا و تازه گردانی