مشاهده نسخه کامل
: خدا [ عارفانه ]
fanoose_shab
25-02-2009, 08:04
الهی ، بهشت بی دیدار تو زندان است و زندان بردن نه کار کریمان است .
الهی ، اگر به دوزخ فرستی دعوی دار نیستم
و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم ، مطلوب ما برآر که جز وصال تو طلبکار نیستم .
روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای وصال یار نیست
از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند
پای ننهم که در آنجا وعده ی دیدار نیست
dream of night
26-02-2009, 02:28
خدایا !
مگذار درشکه امیدم در برفهای انبوه از حرکت باز ماند
و قطار نیایشم با تاخیر به ایستگاه تو برسد
dream of night
27-02-2009, 03:06
خدایا!
مگر غیر از تو مرا معبودیست که گلایه های این دل تنگ را برایش ببرم؟؟
مگر نه این که جز با یاد تو نمیتوان به اوج رسید؟
با یاد تو در این شبهای اسارت ،خویش را از یاد برده ام
معبودا،مرا آن ده که آن به...
dream of night
27-02-2009, 03:09
تمام ترسم از آنست که صبح یک جمعه،
اگر ظهور بیاید مرا خبر ندهند
dream of night
28-02-2009, 02:52
ای خدای گنجشکهای مهربان!
به حق بالهای کبوترانی که هیچ گاه اسیر قفس نبوده اند،چشمهای مرا پر از انجیر و آسمان کن.ونفسهایم را به نفسهای پروانه ها پیوند بزن.
dream of night
28-02-2009, 02:57
ای خدای نان و انگور!
سفره ی مرا از خورشید و دریا بی نصیب مگذار و باغچه ام را از همنشینی با دختر بهار محروم مخواه.
dream of night
01-03-2009, 01:28
ای خدای گلهای گمنام!
مگذار درشکه امیدم در برفهای انبوه از حرکت باز ماند و قطار نیایشم با تاخیر به ایستگاه تو برسد.
با تو میتوانم صندلی ام را به یکی از سیاره ها تکیه بدهم .مریخ یا مشتری؟چه فرقی می کند؟
مهم اینست که از ابرها بالاترم.
من آواز خواندن را از رودخانه ها یاد گرفته ام.
و عشق ورزیدن را از آدم،
اولین کسی که عاشق تو شد.
گیسویت را میشناسم.
من بارها از چشمهای تو به چشمه های بلورین ابدیت رسیده ام
و با دستهای تو دروازه های بهشت را باز کرده ام.
dream of night
01-03-2009, 01:35
ای خدای افسانه های شیرین!
شاخه های درخت روحم را مانند روزهای کودکی سرشار از سیبهای سرخ صداقت کن
وصدایم را گرفتار مرداب مکن.
رویاهای من همه در دوردست گم شده اند
وتو در نزدیکی من،کمی آنطرف تر از بارانی که روی آینه ام میریزد،
نشسته ای و مهربانانه به فرشته ها میگویی جاده ای را که به سویت می آید
به من نشان بدهند.
ghazal_ak
09-03-2009, 22:59
یا رب ....
مرا به سکوت بستند ، به زندان تنهاییم کشاندند ،چشمانم را بستند ، صدایم را گرفتند و آزادیم را شکستند .هر آنچه می دیدم تاریکی بود . و تمام آنچه از دنیا می فهمیدم دیوار سرد و نمناک زندانم با میله های آهنی بود که با سر انگشتانم لمسشان می کردم .داشت باورم می شد که آزادیم مرده . آزادیم مرده بود آری مرده بود .و امیدم .....
چه می گویم ؟! امیدم زنده بود ، دستانم باز بود و خدایم بیدار ! حال چه می خواستم ، جز توانی که دستی سوی خدا بر آرم . تا همه دیوار زندانم خراب شود و هر چه آهن دیوار ، ذوب .
پروردگار من ، ایخدای تنهاییم
مرا از من ، مرا از تو ، وتورا از من مگیر .
از من برای من حصاری برای دوری از تو مساز،
و همه تنهاییم را از وجودت پر کن .
<آمین یا رب العالمین >
ghazal_ak
09-03-2009, 23:00
سلام خدا جونم
چقد دلم واست تنگ شده .اونقد كه بينمون كلي قدمهاي نرفته باقي مونده
تو كه نزديكم هستي و لي من گاهي وقتا ازت دور مي شم. اما دوباره بهت نگاه مي كنم
به صدات گوش مي دم بدون اينكه ازت چيزي بخوام چون خيلي ازت خجالت مي كشم
چون تنها كسي كه مي تونه دستامو بگيره تا دوباره بلند بشم تويي
خداي مهربونم
منو ببخش از اينكه غفلت مي كنم از اينكه نداي بودنت رو بعضي وقتا
فراموش مي كنم ببخش
بزرگ من
بزرگي تو هميشه منو اميدوار مي كنه .وقتي اشكامو توي دستات جمع مي كني
كه ارومم كني منو بيشتر به مهربونيت به بزرگيت به بخششت اميدوارتر مي كنه
خداي مهربونم
مي دونم حتي اگه اشكاي من فقط واسه لحظه اي باشه كه دارم با تو حرف مي زنم بازم
تو فراموشم نمي كني و بغضاي كهنه رو يكي يكي از دلم بيرون مي كني
دلم مي خواست مي تونستم ذره اي از نعمتهاتو به خوبي شكر گذاري كنم
اما افسوس كه با غفلتهام همه رو از بين مي برم
خداي من هستي من
كمكم كن
بايد هنوز خيلي چيزا ياد بگيرم ...
شكر مي كنم نعمتهاي داده و نداده را
fanoose_shab
10-03-2009, 08:20
خدایا باور کن اینو از ته دلم می گم
اي خدا از حوادثي كه به من رسيده سينه ام تنگ و دلم پر از هم و غم گرديده و تو بر دفع آنچه بدان مبتلا و به آن گرفتارم توانايي پس تو آن ( غم و دلتنگيم ) را به كرمت زايل گردان و هر چند من مستوجب اين لطف تو نباشم . اي صاحب عرش بزرگ ، اي صاحب نعمت با كرامت ، پس تو قادري
__________________
omid2020-com
11-03-2009, 06:14
خدای من سلام
خدای لحظه های من، سلام
خدای همه خوبی ها سلام و ممنون بخاطر همه چیز
خدای دونه های برف و خدای لحظه های قشنگم، شکر
خدای من
خدای من دوست دارم
خدای من به اندازه ثانیه هایی که عمر کردم، دوست دارم
همون ثانیه هایی که بعضی هاشون ارزش گفتن دارن و بعضی هاشون هم اگه یه روزی اون دنیا جلوی چشمم قطار بشن و نمایش داده بشن فقط باعث میشن که من سرم رو بندازم پایین و به بخشندگی تو امید داشته باشم
خدای من خودت می دونی دنیا دنیا دلیل برای سپاسگزاری وجود داره
برای شکر کردن
خدای من، بخاطر همه شادی هام شکرت
بخاطر همه اشکهام
و بخاطر همه لحظه هایی که دوست داشتم روز زمین نباشم، شکرت
خدای من به تعداد تمام لحظه هایی که سختی کشیدم شکرت
به تعداد تمام لحظه هایی که از درد تو رو فریاد زدم، شکرت
و به تعداد تمام آرزوهایی که برام برآورده کردی شکرت
نه، خدای من، بخاطر همه آرزوهام که بهشون رسیدم شکرت
خدای من بخاطر زنده بودن شکرت، بخاطر صبح، بخاطر غروب شکرت
خدای من بخاطر خیال، بخاطر خواب شکرت
خدای من شکرت بخاطر همه چیز های با ارزشی که به من دادی
و شکرت بخاطر همه چیزهای بی ارزشی که به من ندادی
خدای خوبی ها، شکرت بخاطر سلام
خدای من سلام
Ghorbat22
11-03-2009, 11:17
پروردگارم ،مهربان من
از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!
در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است
و هر زمزمه ای بانگ عزایی
و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...
در هراس دم می زنم
در بی قراری زندگی می کنم
و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است
من در این بهشت ،
همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.
"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"
"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"
دردم ، درد "بی کسی" بود
Ghorbat22
18-03-2009, 11:47
ای خدای بزرگ!
آن چنان عشق خود را در دل ما جایگزین کن که جایی برای دیگری باقی نماند
آن چنان روح ما را تسخیر نما که هوای دیگری نکند
آن چنان همه ی هستی ما را از وجود خود پر کن که از همه کس و همه چیز بی نیاز باشیم
آن قدر به ما معرفت ده که جز تو، کسی را نپرستیم
آن قدر به ما عزت ده تا در برابر هیچ طاغوتی به زمین نیفتیم
آن قدر به ما شجاعت ده که در مقابل هیچ ظالمی تسلیم نشویم
Ghorbat22
18-03-2009, 11:49
معبودا خسته ام، دلشكسته ام، اما نا اميد نيستم
خدايا بگذار در آغوش گرم و بي منت تو اشك بريزم
بگذار در تنهايي هايم تنها تو نوازشگرم باشي
عجب بزرگي! منتي بر بنده ات نمي گذاري
چه وسعت بي انتهايي
راستي ما خاكيان را
كه اينگونه حقيرانه در زمينت در هم مي لوليم از آن بالا چگونه مي بيني؟
خداوندا....
در دل به تو اميدوارم
تو مي داني وفادارم
خاكيان تهمت مي زنند، صبوري كردم
اهانت ها و ياوه ها را با توكل بر تو متحمل شدم
راستي خداي من چرا بنده هايت دير هنگام مي فهمند؟
خدا جون دنياي تو قشنگه اما خيلي كوچيكه
اين را هم ما تحمل نمي كنيم و تاريكش مي كنيم
ببين حال و روز آن دختر معصوم را
كه چگونه بازيچه دست خاكيان شد....
او مي دانست اگر آدم خاكي بهانه گيري كرد
ديگر پايان رابطه است
خدايا امروز او مفتخر است به وفاداري، به صداقت، به همدلي به...
دختر بيچاره
افق ديريست او را به وسعت ژرفاي خود دعوت نمي كند
چرا پنجره را باز نكرد تا از تلالو نور سرمست شود؟
اسباب دست نبايد بود
عروسك گردان ديگري نبايد بود
نبايد به بنده خاكي دل سپرد
بايد انديشه داشت و انديشيد
معبودا
دلي كه جايگاه معاشقه با توست
چه سعادتمند است
اف به كسي كه ديگري را جايگزين كند
حتما ضرر خواهد كرد خدايا هميشه چه زود دير مي شود . . . .
Ghorbat22
18-03-2009, 11:50
خدایا ! از خودم گله دارم
دعاهایم , نیازهایم , همه چیز خیلی زود از خاطرم می روند .
نمی دانم چرا یادم نمی ماند آنچه امروز در دستم است , دعای دیروزم بود .
چرا از خاطرم می رود زندگی ام دائم در حال تغییر است
و اگر داشته هایم را شکر نکنم , ممکن است فردا در دستم نباشند .
پروردگارم ! تو یاری ام کن اینقدر فراموش کار نباشم و به چشم بر هم زدنی , زبان به گلایه نداشتن ها نگشایم
و کمی شاکر تر باشم .
barani700
19-03-2009, 02:27
خدایا
مگذار دعا کنم
که مرا از دشواری ها و خطرهای زندگی مصون داری
بلکه دعا کنم
تا در رویارویی با آنها شجاع و بی باک باشم
مگذار از تو بخواهم
درد مرا تسکین دهی
بلکه توان چیرگی بر آن را به من ببخشی
خدایا تو را می پرستم و تنها تو را دوست
دارم خدایا به من قدرتی عطا کن که
بتوانم آن باشم که تو می خواهی .
خدایا تو را در بی کسیهایم به چشم دل
نظاره گر بوده ام ، چگونه باید تو را بخوانم؟
خود نمی دانم.
خدایا این تویی که همه ی وجودم را به
تو تقدیم می کنم .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
الهی هر که تو را شناسد کار او باریک و هر که تو را نشناسد راه او تاریک....
تو را شناختن از تو رستن است و به تو پیوستن از خود گذشتن است....
الهی در سر آب دارم
در دل آتش
در باطن ناز.
در باطن خواهش در دریایی نشستم که آن را
کران نیست. به جان من دردیست که آن را درمان نیست.
دیده من بر چیزی آید که وصف آن به
زبان نیست.
پروردگارم! آن گاه كه شنيدم گناهكاران را به درگاهت فرا مى خوانى ، و آنان را به بخشش نيكو و ثواب وعده مى دهى ، براى پيروى ندايت آمدم
barani700
04-04-2009, 01:08
گفتگوهای کودکانه با خدا
خدای عزیز!
به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمهای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند حفظ نمی کنی؟
امی
خدای عزیز!
شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمی کشتند، در مورد من و برادرم که موثر بوده.
لاری
خدای عزیز!
اگر یکشنبه مرا توی کلیسا تماشا کنی ، کفشهای جدیدم رو بهت نشون میدم.
میگی
خدای عزیز!
شرط می بندم خیلی برایت سخت است که همه آدمهای روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من نمی توانم همچین کاری کنم.
جین
خدای عزیز!
آیا تو واقعا نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است.
لوسی
خدای عزیز!
این حقیقت داره اگر بابام از همان حرفهای زشتی را که توی بازی بولینگ میزد، تو خانه هم استفاده کنه ، به بهشت نمیره؟
آنیتا
خدای عزیز!
آیا تو واقعا می خواستی زرافه این طوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟
نورما
خدای عزیز!
چه کسی دور کشورها خط می کشد؟
جان
خدای عزیز!
من به عروسی رفتم و آنها توی کلیسا همدیگر رو بوسیدند.این از نظر تو اشکالی نداره؟
نیل
خدای عزیز!
آیا تو واقعا منظورت این بوده که: نسبت به دیگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار می کنند؟. اگر این طور باشد، من باید حساب برادرم رو برسم.
دارلا
خدای عزیز!
بخاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من بخاطرش دعا کرده بودم، یک توله سگ بود.
جویس
خدای عزیز!
وقتی تمام تعطیلات باران بارید، پدرم خیلی عصبانی شد.او چیزهایی درباره ات گفت که از آدمها انتظار نمی رود بگویند. به هر حال، امیدوارم به او صدمه نزنی.
دوست تو(اما نمی خوام اسمم رو بگم)
خدای عزیز!
لطفا برام یه اسب کوچولو بفرست. من قبلا هیچ چیز از تو نخواسته بودم.می توانی درباره اش پرس و جو کنی.
بروس
خدای عزیز!
برادر من یک موش صحرایی است.تو باید به اون دم هم میدادی ها!
دنی
خدای عزیز!
من می خوام وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با این همه مو در تمام بدنش.
تام
خدای عزیز!
فکر می کنم منگنه یکی از بهترین اختراعاتت باشه.
روث
خدای عزیز!
من همیشه در فکر تو هستم حتی وقتی که دعا نمی کنم
الیوت
خدای عزیز!
از همه کسانی که برای تو کار می کنند ، من نوح و داوود رو بیشتر دوست دارم.
راب
خدای عزیز!
برادرم یه چیزایی درباره به دنیا آمدن بچه ها گفت، اما اونها درست به نظر نمی رسند.
مگر نه؟
مارشا
خدای عزیز!
من دوست دارم شبیه اون مردی که در انجیل بود 900 سال زندگی کنم.
با عشق کریس
خدای عزیز!
ما خوانده ایم که توماس ادیسون نور را اختراع کرد.اما توی کلاسهای دینی یکشنبه ها به ما گفتند تو این کار را کردی.بنابراین شرط می بندم او فکر تو رادزدیده.
با احترام دونا
خدای عزیز!
آدمهای بد به نوح خندیدند: تو احمقی چون روی زمین خشک کشتی می سازی،اما اون زرنگ بود.چون تو رو فراموش نکرد.من هم اگه جای اون بودم همین کارو می کردم.
ادی
خدای عزیز!
لازم نیست نگران من باشی.من همیشه دو طرف خیابون رو نگاه می کنم.
دین
خدای عزیز!
فکر نمی کنم هیچ کس میتونست خدایی بهتر از تو باشه.میخوام اینو بدونی این حرفو بخاطر اینکه الان تو خدایی نمی زنم.
چارلز
خدای عزیز!
هیچ فکر نمی کردم نارنجی و بنفش به هم بیان.تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سه شنبه ساخته بودی. دیدم ، معرکه بود.
اجین
barani700
14-04-2009, 01:06
پروردگارابه من بياموز دوست بدارم کساني راکه دوستم ندارند ..عشق بورزم به کساني که عاشقم نيستند...بگريم براي کساني که هرگز غمم را نخوردند...به من بياموز لبخند بزنم به کساني که هرگز تبسمي به صورتم ننواختند... محبت کنم به کساني که محبتي درحقم نکردند
barani700
16-04-2009, 01:39
یا رب مبادآن که گدا معتبر شود گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود
barani700
17-04-2009, 23:56
خدايا
ذهنم پريشان است
قلبم بي قرار است
افكارم شوريده اند
و درمانده ام
پس
رشته زندگيم را به دستهاي امن تو ميسپارم
آنگاه طوفان ميخوابد
و آرامش تو حكمفرما ميشود.
barani700
29-04-2009, 00:40
معبودم سکوتم را از صدای تنهاییم بدان .. نمیخوانم و نمیگویم چون درونم هیچ بوده و تو آمدی برایم قصه های عشق سراییدی و به من قصه باران آموختی میدانی قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهایی است ونگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاییم رافراموش کردم و به تو و داشتن تو میبالم تنهاتر از یک برگ با باد شادیها محجورم در آبهای سرور آور تابستان آرام میرانم...
.پروردگارا
.کمکم کن
کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم راروبه حقیقت بگشایم
خدایا
.یاریم کن که مرغ خسته دلم راکهدیری است دراین قفس زندانی است
دراسمان آبی عشق توپروازدهم
خدایا
.پروردگارا
.یاریم کن که شوق پروازراهمیشه درخود زنده نگهدارم
خدایا
.توخود می دانی که بدترین دردبرای یک انسان
دورماندن ازحقیقت خویشتن
ورهاشدن
.پس توای کردگار بی همتا
مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم
تابتوانم روزبه روزبه تو که سر چشمه تمام
حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر شوم
خدایا
.همیشه گفته ام که تورادوست دارم
.حالا هم باتمام وجود فریاد می زنم
خدایا
دوستت دارم...دوستت دارم
دوستت دارم
baran1360
27-05-2009, 07:20
سلام علي توپول
ممنون ارزمطالبتون
اما اين عكستون واقعا وحشتناكه
خودتون نميترسيد ازش؟
Consul 141
02-06-2009, 16:05
الهی !
به هر صفت که هستم ، به خواست تو موقوفـم!
به هر نام که مرا خوانند ، به بندگی تو معروفـم!
تا جـان دارم ، رخت از اين کوی بر ندارم!
او که تو آن اويی بهشت او را بنده است!
او که تو در زندگانی اويی ، جـاويدان زنده است!
لطيفـا !
همه از تو ترسنـد و من از خود !
از تو همه نيکی ديده ام و از خويش همه بد...
ای دير خشم زود آشتی !
به بهشت و حور چه نازم ؟ مرا نظری ده ؛
که از هر نظری بهشتی سازم.
خدايـا !
حجاب ها از راه بردار و ما را به ما مگذار.
برحمتک يا عزيز و يا غفار !
Consul 141
02-06-2009, 16:06
خدایا ببین...
امشب آسمان پر از ابر ست...
امشب چه تنهایم ... من و خدا ....
دستهایم را به پوست تیره ی شب می کشم ...
در این هوای سرد و یخ زده ،
ولی دستهای خورشید تا ابد گرم ست
راه کوتاهی ست ... پر از شاخه های نابودی ... درد ... بغض ... فریاد ...
و تا مرگ راهی نیست ...
بر بسترم هیچ نوری نیست ...شب ست و تاریکستان دلتنگی ها ...
تاریکستان مادرها ... که فراموش می شوند
تاریکستان فرزندها ... که نابود می شوند
شاید که خدا لبخند بزند ...
مثل همیشه ...
Consul 141
02-06-2009, 16:06
خدایا یک نفس آواز! آواز!
دلم را زنده کن اعجاز! اعجاز!
بیا بال وپر ما را بیاموز
به قدر یک قفس پرواز! پرواز!
(قیصر امین پور)
Consul 141
02-06-2009, 16:07
خدایا تقدیر مرا خیر بنویس
آنگونه که آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم
و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم
AHMAD_inside
17-01-2010, 19:56
شمس تبریزی مسیر بین انسان و خدا را این چنین میگوید (در 4 پله):
1- مستی از خود
2-مستی از راه خدا
3-مستی از خدا
4-هوشیاری ......
RoYaYeEe_NiIiLi
18-01-2010, 15:20
سلام خدا
سلام ای تمام هستی ام
شرمنده ام به اندازه ی شرمندگی تمام مردم عالم
میدانم که بزرگی وگرنه هیچ وقت به خود اجازه ی سلام کردن به تو را نمیدادم
روزهاست که جانمازم در کف زمین است...منتظر قدم هایم است...ولی ای کاش...
میدانم که خودت هم از دست من خسته شده ایی...نمیدانم چطور باز هم مرا می پذیری..
در این روز های گنگ و نا مفهوم جای تو،جای یادت خالیست ولی نمیدانم چرا هر چه میخواهم به طرفت بیایم ازت دور تر میشوم..
شایدم هم به خاطر دل سیاهم است که پاکی تو تحملش را ندارد
خدایا تمام سختی های دنیا روی شانه هایم شکوفه زده اند و با هیچ تگرگ و بارانی این شکوفه ها نمیریزند و به مرور بارور میشوند...
شاید من اولین کسی باشم که از شکوفه ها خسته شده ام...
کمرم دیگر تحمل این بار سنگین را ندارد...هیچ کس نیست که آن را از روی شانه هایم بردارد...جز...
جز تو...خدایا بیا و این بار هم کمکم کن...خودت میدانی که من هم مانند کودک فال فروش کنار خیابان کسی را جز تو ندارم...
بیا و باز هم به این بنده ی شرمنده ات کمک کن
خدایا....
AHMAD_inside
18-01-2010, 20:18
کسی که با عشق به خدا بخوابد ،
خدا را در خواب خواهد دید............
majid.khaledi
28-01-2010, 13:14
1. خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟
۲. خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباسهایی در کمد داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟
۳. خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟
۴. خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی میکردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟
۵. خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟
۶. خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟
۷. خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود
بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟
۸. خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار میشدی
بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟
۹. خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
۱۰. خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی میکردی؟
مناجات شهیدچمران با صدای برادرایشان
خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد میسوزد، قلبم میجوشد، احساسم شعله میکشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه میزند .
خدایا! تو مرا اشک کردی که همچون باران در نمک زار انسان ببارم
تو مرا فریاد کردی که همچون رعد در میان توفان حوادث بغرم
تو مرا درد وغم کردی تا همنشین محرومین و دلشکستگان باشم
تو مرا عشق کردی تا در قلب های عشاق بسوزم
تو مرا برق کردی تا در آسمان ظلمت زده بتازم و سیاهی این شب ظلمانی را بدرم
خدایا! تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتی
تو مرا به اتش عشق سوختی ، در کوره غم گداختی ، در توفان حوادث ساختی و پرداختی
تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی و در کویر فقر و هرمان و تنهایی سوزاندی
خدایا!دل غم زده و درد مندم ارزوی ازادی می کند و روح پژمرده ام خواهش پرواز دارد تا از این غربتکده ی سیاه ردای خود را به وادی عدم بکشاند و از بار هستی برهد و در عالم نیستی فقط با خدای خود به وحدت برسد
بارالها توانم در برابر امتحاناتت اندك است
بر توانم بيفزا
miss leila
01-02-2010, 18:57
عجب صبری خدا دارد
عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم،
همان یک لحظه ی اوّل ، که اوّل ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه ی زیبایی و زشتی ،به روی یکدگر ،ویرانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم ،
که در همسایه ی صدها گرسنه ،
چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ،
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم ،بر لب پیمانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم،
که می دیدم یکی عریان و لرزان ،دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،
زمین و آسمان را واژگون ،مستانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم ،
نه طاعت می پذیرفتم ،نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،
سبحه ی صد دانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم ،
برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو آواره و دیوانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم ،
به گرد شمع سوزان دل عشّاق سرگردان ،سرا پای وجود بی وفا معشوق را ،پروانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم ،
به عرش کبریایی، با همه ی صبر خدایی ،
تا که می دیدم عزیز نابجایی ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ،
گردش این چرخ را وارونه ،بی صبرانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم ،
که می دیدم مشوّش عارف و عامی ،زبرق فتنه این علم عالم سوز مردم کش ،
بجز اندیشه ی عشق و وفا ،معدوم هر فکری، در این دنیا ی پر افسانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشت کاریهای این مخلوق را دارد ؛وگرنه من بجای او چو بودم ،یک نفس عادلانه کی سازشی ،با جاهل و فرزانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
عجب صبری خدا دارد!
BAZY MARG
21-03-2010, 22:35
شیشه ی عطر بهار , لب دیوار شکست
و هوا پر شد از بوی خدا
همه جا آیت اوست
دیدنش آسان است
سخت آن است نبینی او را...
ای خدای من
آهنگ تو کردم و امیدم را از روی اعتماد به سوی تو آوردم
و دانستم مسئلت های بسیار من در برابر توانگری تو کم است
و خواهش های عظیم من در برابر وسعت رحمت تو کوچک است
و کرم تو از مسئلت احدی تنگ نمی گردد
و دست تو در بخشش ها از هر دستی بالاتر است
باز می گردم به سوی تو در چنین حالتی
خدایا! در این شب دیجور( سیاه و تاریك) و در این وادی ظلمات، بر فراز این صخره های دهشتناك، پرتوی از نور طاعتت را بر اندیشه پاهای خسته ما بتابان و ما را در لغزشهای سنگین معصیت دست بگیر. و در مسیر نسیم هایی كه از بهشتت وزیدن می گیرد قرار ده و ابرهای تیره شك و تردید را كه بر فراز آسمان دلمان حجاب خورشید تو گشته اند به باران یقین بدل كن و بر جگر سوخته ما ببار.
دعاهایی از مثنوی
ای دهنده عقلها، فریادرس تا نخواهی تو نخواهد هیچکس
هم طلب از توست و هم آن نیکویی ما کییم اول تویی آخر تویی
هم بگو تو هم تو بشنو هم تو باش ما همه لاشیم با چندین تراش
هم دعا ازمن روان کردی چو آب هم ثباتش بخش و دارش مستجاب
هم تو بودی اول آرنده دعا هم تو باش آخر اجابت را رجا
ای مبدل کرده خاکی را به زر خاک دیگر را بکرده بوالبشر
کار تو تبدیل اعیان و عطا کار من سهوست و نسیان و خطا
سهو ونسیان را مبدل کن به علم من همه خلمم مرا کن صبر و حلم
ای که خاک شوره را تو نان کنی وی که نان مرده را تو جان کنی
ای که جان خیره را رهبر کنیوی که بی ره را تو پیغمبر کنی
می کنی جزو زمین را آسمانمیفزایی در زمین از اختران هر که سازد زین جهان آب حیات زوترش از دیگران آید ممات
ما بیسرپرست بودیم، سرپرستیمان را به عهده گرفتی؛ بینوا بودیم، به ما نوا دادی؛ بی نان و آب بودیم، نان و آب دادی؛ بی نام بودیم، ما را مشهور كردی؛ بی جام و جامه بودیم، به ما جام و جامه دادی؛ بی لانه و آشیانه بودیم، به ما لانه و آشیانه دادی؛ بی نان بودیم، بی آب بودیم، همه این امور را به ما مرحمت كردی. میترسیدیم، به ما امنیّت دادی؛ اقتصاد نداشتیم، به ما دادی. بیمار بودیم، شفا دادی؛ گمنام بودیم، نامدار كردی؛ همه این نقصها مال ما، همه آن كمالها مال شما. گنه كار بودیم، بخشودی. ستّار بودی، غفّار بودی؛ لغزیدیم، دست ما را گرفتی. ابوحمزه ثمالي
پروردگارا ! من كوچكی بودم كه تربیت كردی؛ جاهلی بودم كه تعلیم كردی؛ گمراهی بودم كه هدایت كردی؛ پستی بودم كه بلند كردی؛ ترسانی بودم كه امنیّت دادی؛ گرسنهای بودم كه سیر كردی؛ تشنهای بودم كه سیراب كردی؛ برهنهای بودم كه پوشاندی؛ فقیری بودم كه توانگر كردی. تو تُهیدست را توانگر كردی. ضعیفی بودم كه قوی كردی؛ فرومایهای بودم، عزیز كردی؛ بیمار بودم، شِفا دادی؛ از تو سئوال كردم، چیزی خواستم، عطا كردی، ناامید نكردی؛ گناه كردم، پوشاندی؛ اشتباه كردم، استقاله كردم، تو عِقاله كردی؛ یعنی پشیمان شدم، پشیمانی ما را پذیرفتی؛ اندك بودم، تكثیر كردی؛ مستضعف بودم، یاری كردی؛ رانده بودم، بی مكان و بی جا بودم، جا دادی. ""فَلَكَ الحَمْد" دعاي ابوحمزه ثمالي
miss leila
31-03-2010, 10:42
من و خدایه قول و قراری با هم گذاشتیم ، اون به من قول داد همیشه مراقبم باشه و کمتر از عالی ترین بهم نده، و من بهش قول دادم، حتی اگه دل بی قرارم در حسرت آرزویی بال بال می زد و شوق استجابت دعایی آتیشم می زد، با تموم وجودم بدون ذره ای تردید، اول بگم اجازه خدایا ؟ خدایا تو اجازه می دی؟ و صلاح می دونی؟
اعتراف می کنم قول سنگینیه و عمل کردن بهش مثل به زبون آوردنش کار ساده ای نیست .
واسه همین از خودش خواستم و بهش گفتم: من فقط یه بنده ام چیزهایی هست که تو میدونی و من هیچ وقت نمی دونستم و شاید هیچ وقت هم نفهمم .
اتفاقاتی می افته که ذهن محدود من قادر به تعبیرش نیست، چشم های قاصر من قادر به دیدن اون چه پشتش هست، نیست .دلایلی مخفی هست که شاید واسه همیشه مسکوت و مکتوم باقی بمونه .
اسراری هست که شاید دونستنش ،فهمیدنش، تو ظرف ادراک و گمان من نگنجه .
اینو تو می دونی ،پس واسه لحظه های دشوار، به من قدرت تحملش رو ببخش .
من و به اون نقطه برسون که همیشه یادم بمونه ،همه چیز از سوی تو خیر مطلقه ،حتی اگه ظاهراً همه چیز عذاب آور و دشوار باشه .
گاهی اوقات، آرزوهایی داشتم و تو زیر نامه آرزوهام نوشتی موافقت نمی شه .راستش اولش حس خوبی نداشتم ، دلم می گرفت ؛شاید به خاطر جنسم که شیشه حس و عاطفه بود.
منو ببخش که یه وقتایی از سر بی صبری و نا شکیبایی ،تو خلوت تنهاییم ازت می پرسیدم آخه چرا؟وقتایی که هر چی فکر می کردم ،فکر اسیر خاکیم به هیچ جا نمی رسید .دنبال دلیل می گشتم و دلیلی پیدا نمی کردم ، پیش می اومد که با یه بغض تو گلوم تکرار کنم، آخه واسه چی؟چی می شد اگه ......
یه وقتایی از سر بی حوصلگی و فراموشکاری بهت گله می کردم .
چقدر از بزرگواریت شرمنده ام ،که منو در تموم لحظه های ناشکریم ،توی تموم لحظه های بی صبریم ،با محبت تحملم کردی،نه تنبیهم کردی ، نه حتی ذره ای محبتت رو از من دریغ کردی.گاهی وقتا توی تنها ترین لحظات تنهائیم ،درست تو لحظه هایی که فکر می کردم هیچ کس نیست ،اون موقع که به این حس می رسیدم که چقدر تنهام ،واسم نشونه می فرستادی که من خودم تا آخرین لحظه باهاتم ،واسه تمومی لحظه هات همراهتم .
من تنها بنده تو، نبودم ،اما یه لحظه هم تنها رهام نکردی.
تو تنها و محکم ترین قوت قلب دل تنهام ،تو طوفان های زندگیم ،تو ابتدا و اصل آرامشم ،تو از من به من نزدیکتر بودی ،موندم که چطور گاهی اوقات چشم های غافلم ندیدنت ، اما تو هیچ وقت حتی لحظه ای منو ترک نکردی .
روزایی رسید که فکر کردم با من قهری ،تو حتی در همون لحظه ها ،با همون فکر اشتباه که حتی از به خاطر آوردنش شرمنده می شم ،از من قهر نکردی منو به خاطر این فکر کودکانه نادرست ،طرد نکردی.
من دوستت دارم منو ببخش اگه قولم مثل خودم کوچیکه ،اما دلم به بزرگی بی حد تو خوشه و پشتم به کمکهای تو گرم .
از تو سپاسگزارم که با بزرگواری همیشه کمکم کردی .
تو همونی که هر وقت ازت یاد کردم ،بهم امید بخشیدی .
توی یادت چیزی هست ، که منو زیرو رو می کنه ،غصه هام و می شوره و دل شکستگی هامو ترمیم می کنه ؛ چیزی که در هیچ چیز غیر از یاد تو نیست .هر وقت خواستم ببینمت ، بی درنگ ، با مهربونی در رو به روم باز کردی ؛ نگاه نکردی گناهکارم ،حذفم نکردی .
من همیشه دست خالی به دیدنت اومدم ، وتو همیشه با دست پر روانه ام کردی .
هر وقت صدات کردم ،طوری بهم جواب دادی انگار مدتهاست منتظرم بودی ،هر وقت ندونسته از بیراهه سر در آوردم خودت منو صدا کردی. گاهی با تلنگر اتفاقات ساده روزمره ،منو از ادامه یه راه غلط منع کردی ؛ اما حتی اون وقتی که ازم مکدر بودی با بزرگواری آبروم و حفظ کردی .
تو همیشه خدا بودی و من همیشه حتی کمتر از یه بنده .
به من از صفات و ذاتت چیزهایی ببخش تا جسم خاکی من به روح آسمونی تو حتی شده یه سر سوزن نزدیک تر شه .
به حافظه ام قدرتی ببخش تا اجازه گرفتن از تو رو هیچ وقت از خاطرم نبره ،به اراده ام همتی ببخش ،تا استوار بر این عهد پابرجا بمونه .
خدایــــــا
مرا به بــــــزرگی چیــــــزهایی که داده ای آگاه و راضی کن
تـــــا کوچکی چیزهایی که نـــــــدارم
آرامشم را به هم نریـــزد
SevenART
03-04-2010, 21:57
خدایا
به جوانان ما عقل عطا فرما
به ما هم یه کیسه پول
پاکش نکنید خیلی دعا خوبیه به خدا
در کل من و خدا با هم رفیقیم ... و هر موقع یه چیزی دلم خواسته بدون اینکه ازش بخوام بهم میده چرا ؟... چون هرچی من خواستم و بهم داده گفتم کار خداس و خدا این کارها رو می کنه و اون هم لطفشو بیشتر می کنه و به من بیشتر چیز هایی که می خوام میده ...
ولی در کل:
عجب صبری خدا دارد
خدايا دانشي ده غم نگيرم
بده آرامشي ماتم نگيرم
خدايا از شهامت بي نصيبم
شهامت ده كه آرامش بگيرم
خدايا اين تفاوت بر من آموز
كه در گمراهي مطلق نميرم
ab2reza1360
16-06-2010, 12:15
خواجه عبداله انصاری:
الهی از بوده نالم یا از نابوده، از بوده محال است و از نابوده بیهوده....
خدایا تو اونی نیستی که همه میگن،...خب میدونم.
خدایا تواونجایی نیستی که همه میگن...خب میدونم.
اما میدونم خدایی...خب ولی چرا نمیدونم.
خدایی که خداست،چرا پس اینجاست....خب میدونم.
خدایی که بی همتاست.......خب میدونم.
اما میدونم نیستی تو خدا ...خب ولی چرا نمیدونم.
خیلی ها مگن خدایی .....خب ولی چرا نمیدونم.
حالا هستی خدا یا نیستی .....خب من نمیدونم.
چه کنم خدا...عادت کردم .صدات..کنم......ولی هنوز نمیدونم.
هستی...چرا.....نیستی...چرا خدامن نمیدونم.
خدایی؟...پس من هم بندم....ولی خب نمیدونم.
اگه خدایی...من کیستم؟.....اینو خب میدونم....بنده نیستم.
نیستم اون چیزی که خلق کردی.....اینو خب میدونم.
.
.
.
.
.
اشکالی نداره نشنوی من کیستم....
میگویم ومیگویم ومیگویم...توکیستی!!!
hoosein62
01-07-2010, 16:22
ای خدا دلگیرم ازت
آی زندگی سیرم ازت
آی زندگی می میرم و عمرم رو می گیرم ازت
چه لحظه های تلخیه انگار رسیدم ته خط
وقت رهایی از قفس آی دنیا بی زارم ازت
خدایا کمک کن مشکلاتم برطرف شه
بذار باور کنم دستاتو دارم
نگیری دستامو کارم تمومه
Ghorbat22
18-07-2010, 18:56
پروردگارم
من آن بنده روسیاهی هستم که بهترین شبهایت را نیز به غفلت گذراندم ...
تنها تو صدایم را می شنوی آن زمان که می خوانمت که خدای خوبم مرا به عقوبت غفلتم دچار مکن
سرنوشتم را به لطف و برکت خویش آن گونه نما که با آن به تو نزدیکتر شوم . تو هر زمان صدایم را می شنوی
قبول آنچه خیر و صلاح من در آن است را برایم آسان فرما
Ghorbat22
18-07-2010, 19:13
در نماز تو خدایا بدنم می لرزد
چون به لب نام تو آرم سخنم می لرزد
یادم از بار گناه آید و سرمنزل مرگ
وز غم این ره بی توشه تنم می لرزد
Ghorbat22
18-07-2010, 19:19
خدایا ! از خودم گله دارم
دعاهایم , نیازهایم , همه چیز خیلی زود از خاطرم می روند .
نمی دانم چرا یادم نمی ماند آنچه امروز در دستم است , دعای دیروزم بود .
چرا از خاطرم می رود زندگی ام دائم در حال تغییر است
و اگر داشته هایم را شکر نکنم , ممکن است فردا در دستم نباشند .
پروردگارم ! تو یاری ام کن اینقدر فراموش کار نباشم و به چشم بر هم زدنی , زبان به گلایه نداشتن ها نگشایم
و کمی شاکر تر باشم .
Ghorbat22
26-08-2010, 17:58
من خدا را دارم
کوله بارم بر دوش
سفری میباید
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
سازکم با من گفت:
هر کجا ترسیدی
از سفر لرزیدی
تو بگو از ته دل
من خدا را دارم
من خدا را دارم
Ghorbat22
26-08-2010, 18:08
پروردگارا !
کتاب سینه ام را بر تو می گشایم
بر تو که گشاینده ی ذهن ها و دل هایی
بر تو که پناهگاه خلوت شبانه ام هستی
خدایا !
اگر تو پاسخم نگویی ، با که سخن گویم
و اگر تو دعوتم نکنی ، از که یاری جویم
ای امید و معتمد من
بر من ببخش کوتاهیهایم را که چشم به رحمت تو دارم
نا امیدی و حسد و بخل را از سینه ام بزدای
که تویی گنجینه بی انتهای امیدم ، راهم بنمای
که تویی بهترین راهنما و مرادم .
به نابودی كشوندیم تا بدونم همه بود و نبودم تو بودی
بدونم هر چی باشم بی تو هیچم بدونم فرصت بودن تو بودی
همه دنیا بخواد و تو بگی نه نخواد و تو بگی اره تمومه
همین كه اول و آخر تو هستی به محتاج تو محتاجی حرومه
پریشونه چه چیزا كه نبودم دیگه می خوام پریشون تو باشم
تویی كه زندگیمو آبرومو باید هر لحظه مدیون تو باشم
فقط تو می تونی كاری كنی كه دلم از این همه حسرت جدا شه
به تنهاییت قسم تنهای تنهام اگه دستم تو دست تو نباشه
hamid_diablo1
11-09-2010, 13:35
سلام دوستان
من شعر بلد نیستم بگم فقط میخوام یه چیزی بگم
من تو این ماه خدا رو از ته دلم درک کردم .از ته دلم
miss leila
16-09-2010, 16:35
امیدوارم تکراری نباشه
من و خدا یه قول و قراری با هم گذاشتیم ، اون به من قول داد همیشه مراقبم باشه و کمتر از عالی ترین بهم نده، و من بهش قول دادم، حتی اگه دل بی قرارم در حسرت آرزویی بال بال می زد و شوق استجابت دعایی آتیشم می زد، با تموم وجودم بدون ذره ای تردید، اول بگم اجازه خدایا ؟
اعتراف می کنم قول سنگینیه.
واسه همین بهش گفتم: من فقط یه بنده ام چیزهایی هست که تو میدونی و من هیچ وقت نمی دونستم و شاید هیچ وقت هم نفهمم .
اتفاقاتی می افته که ذهن محدود من قادر به تعبیرش نیست.دلایلی مخفی هست که شاید واسه همیشه مسکوت و مکتوم باقی بمونه .
اسراری هست که شاید دونستنش ،فهمیدنش، تو ظرف ادراک و گمان من نگنجه .
اینو تو می دونی ،پس واسه لحظه های دشوار، به من قدرت تحملش رو ببخش .
من و به اون نقطه برسون که همیشه یادم بمونه ،همه چیز از سوی تو خیر مطلقه ،حتی اگه ظاهراً همه چیز عذاب آور و دشوار باشه .
گاهی اوقات، آرزوهایی داشتم و تو زیر نامه آرزوهام نوشتی موافقت نمی شه .راستش اولش دلم می گرفت ؛شاید به خاطر جنسم که شیشه حس و عاطفه بود.
منو ببخش که یه وقتایی از سر بی صبری و نا شکیبایی ،تو خلوت تنهاییم ازت می پرسیدم آخه چرا؟وقتایی که هر چی فکر می کردم ،به نتیجه ای نمی رسیدم .دنبال دلیل می گشتم و دلیلی پیدا نمی کردم ، پیش می اومد که با یه بغض تو گلوم تکرار کنم، آخه واسه چی؟چی می شد اگه ......
چقدر از بزرگواریت شرمنده ام ،که منو در تموم لحظه های ناشکریم ،توی تموم لحظه های بی صبریم ،با محبت تحملم کردی،نه تنبیهم کردی ، نه حتی ذره ای محبتت رو از من دریغ کردی.گاهی وقتا توی تنها ترین لحظات تنهائیم ،درست تو لحظه هایی که فکر می کردم هیچ کس نیست ،اون موقع که به این حس
می رسیدم که چقدر تنهام ،واسم نشونه می فرستادی که من خودم تا آخرین لحظه باهاتم ،واسه تمومی لحظه هات همراهتم .
من، تنها بنده تو، نبودم ،اما یه لحظه هم تنها رهام نکردی.
تو تنها و محکم ترین قوت قلب تو طوفان های زندگیم ،تو ابتدا و اصل آرامشم ،تو از من به من نزدیکتر بودی ،موندم که چطور گاهی اوقات چشم های غافلم ندیدنت ، اما تو هیچ وقت حتی لحظه ای منو ترک نکردی .
روزایی رسید که فکر کردم با من قهری ،تو حتی در همون لحظه ها ،با همون فکر اشتباه که حتی از به خاطر آوردنش شرمنده می شم ،از من قهر نکردی منو به خاطر این فکر کودکانه نادرست ،طرد نکردی.
من دوستت دارم منو ببخش اگه قولم کوچیکه ،اما دلم به بزرگی بی حد تو خوشه؛ و پشتم به کمکهای تو گرم .
توی یادت چیزی هست ، که منو زیرو رو می کنه ،غصه هام و می شوره و دل شکستگی هامو ترمیم می کنه ؛ چیزی که در هیچ چیز غیر از یاد تو نیست .هر وقت خواستم ببینمت ، بی درنگ ، با مهربونی در رو به روم باز کردی ؛ نگاه نکردی گناهکارم ،حذفم نکردی .
هر وقت صدات کردم ،طوری بهم جواب دادی انگار مدتهاست منتظرم بودی ،هر وقت ندونسته از بیراهه سر در آوردم خودت منو صدا کردی. گاهی با تلنگر اتفاقات ساده روزمره ،منو از ادامه یه راه غلط منع کردی ؛ اما حتی اون وقتی که ازم مکدر بودی با بزرگواری آبروم و حفظ کردی .
تو همیشه خدا بودی و من همیشه حتی کمتر از یه بنده .
به من از صفات و ذاتت چیزهایی ببخش تا جسم خاکی من به روح آسمونی تو حتی شده یه سر سوزن نزدیک تر شه .
به حافظه ام قدرتی ببخش تا اجازه گرفتن از تو رو هیچ وقت از خاطرم نبره ،به اراده ام همتی ببخش ،تا استوار بر این عهد پابرجا بمونه .
miss leila
16-09-2010, 16:42
امیدوارم تکراری نباشه
من و خدا یه قول و قراری با هم گذاشتیم ، اون به من قول داد همیشه مراقبم باشه و کمتر از عالی ترین بهم نده، و من بهش قول دادم، حتی اگه دل بی قرارم در حسرت آرزویی بال بال می زد و شوق استجابت دعایی آتیشم می زد، با تموم وجودم بدون ذره ای تردید، اول بگم اجازه خدایا ؟
اعتراف می کنم قول سنگینیه.
واسه همین بهش گفتم: من فقط یه بنده ام چیزهایی هست که تو میدونی و من هیچ وقت نمی دونستم و شاید هیچ وقت هم نفهمم .
اتفاقاتی می افته که ذهن محدود من قادر به تعبیرش نیست.دلایلی مخفی هست که شاید واسه همیشه مسکوت و مکتوم باقی بمونه .
اسراری هست که شاید دونستنش ،فهمیدنش، تو ظرف ادراک و گمان من نگنجه .
اینو تو می دونی ،پس واسه لحظه های دشوار، به من قدرت تحملش رو ببخش .
من و به اون نقطه برسون که همیشه یادم بمونه ،همه چیز از سوی تو خیر مطلقه ،حتی اگه ظاهراً همه چیز عذاب آور و دشوار باشه .
گاهی اوقات، آرزوهایی داشتم و تو زیر نامه آرزوهام نوشتی موافقت نمی شه .راستش اولش دلم می گرفت ؛شاید به خاطر جنسم که شیشه حس و عاطفه بود.
منو ببخش که یه وقتایی از سر بی صبری و نا شکیبایی ،تو خلوت تنهاییم ازت می پرسیدم آخه چرا؟وقتایی که هر چی فکر می کردم ،به نتیجه ای نمی رسیدم .دنبال دلیل می گشتم و دلیلی پیدا نمی کردم ، پیش می اومد که با یه بغض تو گلوم تکرار کنم، آخه واسه چی؟چی می شد اگه ......
چقدر از بزرگواریت شرمنده ام ،که منو در تموم لحظه های ناشکریم ،توی تموم لحظه های بی صبریم ،با محبت تحملم کردی،نه تنبیهم کردی ، نه حتی ذره ای محبتت رو از من دریغ کردی.گاهی وقتا توی تنها ترین لحظات تنهائیم ،درست تو لحظه هایی که فکر می کردم هیچ کس نیست ،اون موقع که به این حس
می رسیدم که چقدر تنهام ،واسم نشونه می فرستادی که من خودم تا آخرین لحظه باهاتم ،واسه تمومی لحظه هات همراهتم .
من، تنها بنده تو، نبودم ،اما یه لحظه هم تنها رهام نکردی.
تو تنها و محکم ترین قوت قلب تو طوفان های زندگیم ،تو ابتدا و اصل آرامشم ،تو از من به من نزدیکتر بودی ،موندم که چطور گاهی اوقات چشم های غافلم ندیدنت ، اما تو هیچ وقت حتی لحظه ای منو ترک نکردی .
روزایی رسید که فکر کردم با من قهری ،تو حتی در همون لحظه ها ،با همون فکر اشتباه که حتی از به خاطر آوردنش شرمنده می شم ،از من قهر نکردی منو به خاطر این فکر کودکانه نادرست ،طرد نکردی.
من دوستت دارم منو ببخش اگه قولم کوچیکه ،اما دلم به بزرگی بی حد تو خوشه؛ و پشتم به کمکهای تو گرم .
توی یادت چیزی هست ، که منو زیرو رو می کنه ،غصه هام و می شوره و دل شکستگی هامو ترمیم می کنه ؛ چیزی که در هیچ چیز غیر از یاد تو نیست .هر وقت خواستم ببینمت ، بی درنگ ، با مهربونی در رو به روم باز کردی ؛ نگاه نکردی گناهکارم ،حذفم نکردی .
هر وقت صدات کردم ،طوری بهم جواب دادی انگار مدتهاست منتظرم بودی ،هر وقت ندونسته از بیراهه سر در آوردم خودت منو صدا کردی. گاهی با تلنگر اتفاقات ساده روزمره ،منو از ادامه یه راه غلط منع کردی ؛ اما حتی اون وقتی که ازم مکدر بودی با بزرگواری آبروم و حفظ کردی .
تو همیشه خدا بودی و من همیشه حتی کمتر از یه بنده .
به من از صفات و ذاتت چیزهایی ببخش تا جسم خاکی من به روح آسمونی تو حتی شده یه سر سوزن نزدیک تر شه .
به حافظه ام قدرتی ببخش تا اجازه گرفتن از تو رو هیچ وقت از خاطرم نبره ،به اراده ام همتی ببخش ،تا استوار بر این عهد پابرجا بمونه .
rahgozare tanha
19-09-2010, 18:05
خالق زیبای من
سلام
می بینی پنجرههای دلمان چه غباری گرفته?
میبینی فراموش کردن تو چه بر سرمان آورده?
خدایا!
دلهامان باران رحمت تو را میطلبد. باران شوق و مغفرت!
معبودا!
از شرم خود و شوق تو در خوف و رجاییم!
کریما!
چه زیباست با تو چون علی سخن گفتن، آنجا که با «کمیل» سراپا شوق و بیطاقت، فارغ از هر آداب و ترتیب
«اللهم انی اسئلک» میگوید.
عادلا!
گناهانی کردهایم لایق تغییر نعمت!
گناهانی کردهایم که پردههای عصمت را دریده!
گناهانی کردهایم که دعاهایمان در زندانشان اسیر شده!
اما چگونه تو را نخوانیم؟
چگونه؟
هیهات! ما ذلک الظن بک و لاالمعروف من فضلک!
ما را ببخشا...
سلطانا!
به درگاهت آمدهایم...
معتذراً، نادماً، منکسراً، مستقیلاً، مستغفراً، منیباً، مقراً،مذعناً، معترفا
برای عذر خواهی، پشیمان از کرده، شکست خورده از راه رفته، به دنبال عفو، خواهان بخشیده شدن، پوزش خواه، توبه کننده، مقر بر بزرگی تو، دل نهاده به مهربانیت و معترف به گناهان خويش
کریما!
ببخشمان که اینگونه از تو، اینگونه از تو دوریم و دور از توایم!
عزیزا!
شکر...
شکرت خدای مهربان من!
چه زیبا کردهای شهرهامان و روستاهامان و ... دلهامان!
چه بارانی شده آسمان تو...
چشمان ما!
چه بوی خوب خاکی میآید این روزها!
چه زیبا دلهامان خاکی شده!
چه زیباست دل خاکی که ما را به یاد پاکی میاندازد!
و «سبحانک» که تو پاکی!
گر از دوست چشمت بر احسان اوست
تو در بند خویشی نه در بند دوست
قادرا!
ما در بندان خویش را برهان!
کمکمان کن!
در این زلال زیبای آب، در این آبی بیکران آسمان، در این صافی هوای آب کشیده، خالق آب، خالق پاکی، خالق نور، خالق حیات را ببینیم!
کمکمان کن!
این پاکی را از طبیعت تو به دل خود راه دهیم و از کرده، نادم و پشیمان، دل به معشوق ازلی و معبود ابدی
ببندیم.
یاریمان ده!
به فکر پسرک کفش پاره هم باشیم!
یاریمان ده!
به خانههای مسقف خیس هم سری بزنیم!
بیاموزمان!
تا دست کودک سرماخورده یتیم را گرم کنیم!
بیاموزمان!
تا قدردان نعمت باشیم!
hasti rs
19-09-2010, 22:43
خدايا فراموش نكن ما فراموشدگان رو ...
MOHAMMAD2010
19-09-2010, 23:25
خدایا دست دروغگویان را از این مملکت دور گردان !
خدایا به همه مردم ما ، عقلی فراوان بده !
خدایا دل های تنها را تنها تر نگردان !
خدايا
از تو مي خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کني که در برابر هيچ چيز جز خداتسليم نشويم. دنيا ما را نفريبد، خودخواهي ما را کور نکند. سياهي گناه و فساد وتهمت و دروغ وغيبت ، قلب هاي ما را تيره و تار ننمايد. خدايا! به ما آنقدر ظرفيت دهکه در برابر پيروزي ها سرمست و مغرور نشويم. خدايا به من آنقدر توان ده که کوچکي وبيچارگي خويش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبينم
hamesterlibera
04-10-2010, 23:39
سلام
چه موضوع جالبي. اين رو هم من كه تازه وارد جمعتون شدم اضافه مي كنم:
”نگذار سقوط كنم”
خدایا امشب نیز شریک تنهایی هایم هیچ کس و هیچ چیز نیست مگر طنین نام پر عظمتت.
پاهای خسته و ناتوانم را تکیه گاهی نیست مگر اراده ی تو.
زنده ام امیدوارم به یاد تو.
من فراموش نکردم آنگاه که در ظلمت شبهای این دنیا چراغی پر نور بودی در جاده ی زندگانیم.
فراموش نکردم که تکرار نام تو معجزه آفرید.
فراموش نکردم دستم را گرفتی تا به دره های گناه سقوط نکنم.
امشب که در خلوت خود با تو به نیایش نشسته ام می دانم که صبورانه تمامی حرفهایم را گوش خواهی داد.
هرگز تنهایم نگذاشتی و اکنون می خواهم چون همیشه تنهایم نگذاری.
اکنون که میان دنیایی از شک و نگرانی مانده ام و لبه ی پرتگاه ایستاده ام هیچ کس جز تو راهنمای من نخواهد بود.
اینجا پر از چهره های پلیدیست که خود را پشت نقاب انسانیت و خیرخواهی پنهان کرده اند. چگونه می توانم اعتماد کنم اگر تو روشنگر راهم نباشی؟
خدایا امیدی ندارم مگر به رحمت و بخشش تو. گرچه گناهکارم اما چون همیش از گناهم بگذر و نگذار سقوط کنم.
hamesterlibera
04-10-2010, 23:41
خدايا از عشق امروزمان
براي فرداهايي كه فراموش مي كنيم عاشق بوده ايم
قدري كنار بگذار
به قدر يك مشت
به قدر يك لبخند
تا فراموش نكنيم
عاشق بوده ايم
عاشق بمانيم
عاشق بميريم
دكتر علي شريعتي
zhoovaan
08-10-2010, 22:21
الهی
به داده ات
نداده ات وگرفته ات شکر
که داده ات نعمت
نداده ات حکمت و
گرفته ات علت است
خدایا وقتی ازم گرفتی و بهم بخشیدی ، فهمیدم که
معادله زندگی ، نه غصه خوردن برای نداشته هاست
و نه شاد بودن برای داشته ها . . .
Alice in Wonderlan
21-10-2010, 10:15
همیشه آرام هستی و صبور روزها در این خانه دلتنگ چشم انتظار تو هستم و وقتی از همه نامهربانی هاخسته می شوم ، زانوانت را مي جويم ... كه سر بر آنها بگذارم و آغوش گرمت را كه در آن آرام بگيرم...
.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•* ..*•.
در كلبه كوچك قلبم ،برايت، مركبي از غرور و محبت مهيا مي كنم تا تكسوار درياي بي انتهاي عشقم گردي .اگر رفتي و مقصد گمشده را نيافتي تو را به خدا سوگند مي دهم به كلبه كوچك قلبم بازگردي ! چشم به راه توام ...
.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•* ..*•.
ياد تو مثل خورشيدي در شبهاي تنهايي ام مي درخشد و همه ي ستارگان را مجاب مي كند وقتي تو باشي ، شب قابل تحمل است . تو يك روياي نديده اي . سر به ديوار مهرت مي گذارم و پشت نرده هاي خيال يك آرزو آنقدر مي نشينم و آنقدر مي نويسم تا ...
.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•* ..*•.
مي خواستم بروم تا انتهاي عدم ، مي خواستم نيست شوم ، گم شوم.قلب شيشه اي غرورم افتاد و شكست . حتي آهي نكشيدم چون زندگي را با حضور ت دوست دارم . تو را قسم مي دهم به شبنم هاي شفاف ، به صداقت ياس ، تو را قسم مي دهم به پاكي و محبت كه بماني
تو را قسم مي دهم به آب و آيينه كه بماني ... همه رفتند ، تو بمان ...
.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•* ..*•.
اي آبي ترين صبح ، تو از تبار بهاري و من از قبله پاييز .زير اين حجم سنگين تنهايي ، در ميان كوچه هاي گمنام زندگي به تو مي انديشم. سالهاست كه اشك ديدگانم ارمغان كوير گونه هايم شده است . تو نميداني كوچه باغ خاطره پر از پاييز شده است ، پر از سكوت تنهايي ...
hamid_diablo
02-11-2010, 12:24
سلام
خدایا من به مشکل بزرگی برخوردم
بچه هایی که به پروفایلم سر میزنن منو از ته دلشون دعا کنن
خدايم . . . . . . . . . نفسم را بگير اما صدايم را نه
جانم را بگير اما كلامم را نه
بودنم را بگير اما شدنم را نه
كه من بيصدا ، هزاران بار فناتر از نيستنم است . . . اگر نتوانم بگويم ، از گرماي شعله هاي عصيانگر رنجهايم خاكستر مي شوم
و اگر كلامم نباشد قلمم را با خامه ء كدامين جوهره عالم سيراب كنم ، و الفاظم را در كدامين بند مستحكم كلمه اسير كنم تا ديگران
از ديدن معاني وحشي و رام نشدني حقيقتهاي درونم يادي از يار و ديارشان كنند و هواي پريدن همچون هوسي آتشين تمامي وجودشان را پر كند
و وقتي جوهره من شدن است چگونه در بودنم بياسايم ، موج را ايستادن ، نبودن است .
Shenel Ghermez
04-11-2010, 13:15
خدایا ... دستانم را در چشمه نور سجود شستم و از صداقت ستاره قنوت آموختم و از ستایش خورشید طلوع ماه را... و صدایم را اوج دادند تمام تکامل ها و من از کودکی ام بزرگتر شدم و سپاس ای بی همتای مهربان و سکوت برای اجابت دعاهایم و تنه
زندگي » زيباست، كو چشمي كه « زيبائي » به بيند ؟
كو « دل آگاهي » كه در « هستي » دلارائي به بيند ؟
صبحا « تاج طلا » را بر ستيغ كوه، يابد
شب « گل الماس » را بر سقف مينائي به بيند
ريخت ساقي باه هاي گونه گون در جام هستي
غافل آنكو « سكر » را در باده پيمائي به بيند
شكوه ها از بخت دارد « بي خدا » در « بيكسي ها »
شادمان آنكو « خدا » را وقت « تنهائي » به بيند
« زشت بينان » را بگو در « ديده » خود عيب جويند
« زندگي » زيباست كو چشمي كه « زيبائي » به بيند ؟
من از خدا خواستم...
من از خدا خواستم که پليدي هاي مرا بزدايد
خدا گفت : نه
آنها براي اين در تو نيستند که من آنها را بزدايم .بلکه آنها براي اين در تو هستند که تو در برابرشان پايداري کني
من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد
خدا گفت : نه
روح تو کامل است. بدن تو موقتي است
من از خدا خواستم به من شکيبائي دهد
خدا گفت : نه
شکيبائي بر اثر سختي ها به دست مي آيد. شکيبائي دادني نيست بلکه به دست آوردني است
من از خدا خواستم تا به من خوشبختي دهد
خدا گفت : نه
من به تو برکت مي دهم
خوشبختي به خودت بستگي دارد
من از خدا خواستم تا از درد ها آزادم سازد
خدا گفت : نه
درد و رنج تو را از اين جهان دور کرده و به من نزديک تر مي سازد
من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد
خدا گفت : نه
تو خودت بايد رشد کني ولي من تو را مي پيرايم تا ميوه دهي
من از خدا خواستم به من چيزهائي دهد تا از زندگي خوشم بيايد
خدا گفت : نه
من به تو زندگي مي بخشم تا تو از همۀ آن چيزها لذت ببري
من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا ديگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم
خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتي
دیگر به خدا نمی گویم مشکل بزرگی دارم، به مشکلم می گویم خدای بزرگی دارم
خداوندا پس کجاست آن ناجی که ما را قول امید داده بودی
امید در انتظارش یاٌس را می نوشد
و خداوندا از تو می پرسم
کی می شود دیگر از تو نپرسم!
Mahtab-14
27-11-2010, 13:10
ماییم وهـزار چشم جـویا / اندر پی ِحق روان و پویا
چشمان ِدل ارنکو گشاییم / هـر ذرّه شود زبان ِگویا
Mahtab-14
27-11-2010, 13:16
شکــر نعمـت
گرتو راهست کمی با َمن مسکین نظری
بـده بـی منّت مخـلوق بـه من مـاحضری
تا به هر دم که رَوَد یک نفس و باز آیـد
شکر نعمت کنـم و هیـچ نبـاشد حـذری
فاش گـویم که مـرا نیست بجـز تـو یـاری
نشناسم بجـز از رحمـتِ تــو هیـچ دَری
رهِ توصاف و بسی نرم و بسی هموارست
هـر که این ره نـرَوَد نیست بـرایش ثمـری
هر که با توست به غیر از تو ندارد سـودا
وآنکه بـی توست زده ریشـۀ خـود با تبـری
ای خـوشـا آنکه بیـایـد ز زمیـن تـا ملـکوت
هـم به لطفِ تـو نشیند بـه بـَر حُـور و پـری
حاجی انــدر رَهِ کعبـه بنهَـد پــای ولــی
کعبـه آنجـاست کـه گیــرد ز یتیمــان خبــری
نامه دکتر علی شریعتی به خدا........
-------------------------------------------
خدایا کفر نمی گویم
پریشانم !
خدایا کفر نمی گویم
پریشانم !
چه می خواهی تو ازجانم
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداواندا
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت رابرای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی؟
خداوندا
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف تر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی؟
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت ، از این بودن از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس
سرشار است.
========================
پ.ن:نمیدونم.................واقعا... نمیدونم...
Snow_Girl
07-12-2010, 17:53
مگر من
رانده ی کدام نظر از نماز ِ تو بوده ام
که در قنوت ِ نور
به رکعت رویا نمی رسم؟
آخر ِ این پرده آیا
باید
به گهواره ی نخست ِ خود برگردم؟
چقدر تنگ است دقیقه ی این غروب
که سایه از آفتاب گرفته و ُ
نمی گذارد
گفت و گوی انگور و شهد ِ رسیده را بشنوم
تو نمی دانی بر من چه رفته
من چه ها کشیده ام به کوی ِ بی می فروش
خاک در دهان و ُ
خار در دو دیده،
از ظلمت ِ گور ها گذشته به موسمی
که مرگ
کمان از کف ِ کلماتم ربوده است.
گوشه ی چشمی کافی ست
تو هم بپرس
بر می زادگان ِ این خانه چه رفته است
آن تاکستان تا عسل ... پاییز،
آن گل سرخ ِ هزار قوزه ی غزل،
آن دختر ِ از دریا آمده به راه دور
خاموشی آیا
سرآغاز فراموشی است؟
عجیب است،
شرط ِ عبور از تخیل این شب ِ عجیب
تنها تحمل تاریکی ست
The Darkness
09-12-2010, 13:56
من به دیدار خدا رفتم و شد
با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد
بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد
ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ
همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد
با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم
عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد
حمد را خواندم و آن مد "ولاالضالین" را
ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد
یکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی
گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد
همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین
سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد
"لن ترانی" نشنیدم ز خداوند چو او
"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد
مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟
من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد
تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد
مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید
فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد
خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون
پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد
گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو
تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد
Ghorbat22
20-12-2010, 11:06
خدایا ..
چه لحظه هايی که در زندگی ترا گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی ...
چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم نکردی...
چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه
موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی ...
وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی...
وقتی از آدم های دور و برم دلم گرفت ...
و دنیا غم هاشو بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی...
تو با حضورت به خنده هام هدف دادی ،
به گریه هام دلیل دادی ،
به زندگیم ،
به نفس کشیدنم رنگ دادی...
خدایا مرا ببخش
مرا ببخش
اگر فراموش کرده ام نام تو را
خدایا مرا ببخش اگر اینگونه ام....
Ghorbat22
20-12-2010, 11:32
چشمها پرسش بيپاسخ حيرانيها
دستها تشنهی تقسيم فراوانيها
با گل زخم، سر راه تو آذين بستيم
داغهاي دل ما، جاي چراغانيها
حاليا! دست كريم تو براي دل ما
سرپناهي است در اين بيسر و سامانيها
وقت آن شد كه به گل، حكم شكفتن بدهي
اي سرانگشت تو آغاز گلافشانيها
فصل تقسيم گل و گندم و لبخند رسي
فصل تقسيم غزلها و غزلخوانيها
سايهی امن كساي تو مرا بر سر، بس
تا پناهم دهد از وحشت عريانيها
چشم تو لايحهی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پايان پريشانيها
part gah
23-12-2010, 21:44
اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست
او جانشين همه نداشتن هاست
part gah
23-12-2010, 22:11
برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد
هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد
part gah
30-12-2010, 14:08
پروردگارم ،مهربان من
از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!
در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است
و هر زمزمه ای بانگ عزایی
و هر چشم اندازی ســـــــکوت گنگ و بی حاصلی ...
در هراس دم می زنم
در بی قراری زندگی می کنم
و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است
من در این بهشت ،
همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنـــــهایم.
"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"
"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"
دردم ، درد "بی کسی" بود
Ghorbat22
01-01-2011, 21:25
یا رب غلطم فزون زمقدار بود
روزم سیه از خطای بسیار بود
با اینهمه نیست افتخارم به کسی
فخرم همه بر خـــدای غفار بود
چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری...
Consul 141
06-01-2011, 17:23
الهی!!!
راز دل با تو چه گویم که تو خود راز دلی
دانه و لانه و بال و پرواز دلی....
Rainy eye
06-01-2011, 23:10
تمام محبتی را که یک خالق میتواند
به مخلوقش داشته باشد به من داری!
تو مرا به خاطر این که در گذشته
گناهانی کرده ام،سرزنش نمی کنی
بر عکس چون به تو
پناه آورده ام مرا می بخشی...
و من لبرییز میشوم از عشق تو
و آن وقت قلبم برایت به تپش می افتد
از بزرگی ات یاد میکنم
و حرف هایم را شمرده شمرده به تو
میگویم...
شکر که با تمام بدی هایم مرا به حق
خوبی هایت قبول میکنی
با تمام وجود دوستت دارم
تو هم مرا دوست بدار!
vahid0801
06-01-2011, 23:41
خدای من...
مولای من.....
هرچند اشتباهات من زیاد باشد.....
از دریای رحمت تو بیشتر نیست....
رحم و بخشش تو بیشتر از گناهان من رو سیاه ست خدا.....
حالا که میخوام وارد دالان مرگ بشم با بسم الله وارد میشم...با نام محبوبم...
لقائک قرة عینی.....
Consul 141
10-01-2011, 16:57
بیا این تن خسته را برگردان دوباره به همان شکل اول خودش!
دوباره این تن را تبدیل به یک مشت گِل کن!
ولی اینبار از این گِل دو آدم خلق کن!
کوچک میشوند اما دیگر تنها نیستند!!!
Consul 141
13-01-2011, 17:22
خــدایا!
بی هیــچ تعــارفی میـــگویم:
اگــر توانستی،
مرا ببخـــش!
خدایا چنان بنواز دلم را
تا
هرجا نفرتی هست عشق باشم
......
هرجا زخمی هست مرهم باشم
و هر جا تردیدی هست ایمان باشم
تو را شکر می گزارم بر سرنوشتی نیک،
که برایم رقم زده ای
و بر بدی ها و بلاهایی،که از پیش پایم برداشته ای.
پس نصیبم را از مهربانی ات،به مواهب این جهان
و آنچه در آن است،
محدود و منحصر مکن...
الهی آمین
خدايا تو را دوست دارم
تو را دوست دارم
كه آسمان تنهايي مرا
با مهرباني و لطافتت
پر مهر و آرام ميكني
خداوندا تو ميداني
كه جز تو عشق بي نام و نشان است
تو خود خالق عشقي
پس مرا نيز عاشق گردان
به لطافت ستارگان تنهاي آسمان شب،
به قرائت آرام كلامت،
به نجابت اشكهاي غلطان
بر گونه هاي گريان بنده سراپا گناهت،
و به تمام خوبيهايت تو را سوگند ميدهم
كه مرا تنها مگذار
مرا تنها مگذار
تا با آرامش حضورت بي نياز شوم
مرا تنها مگذار كه مبادا نگاهم
به نگاه بنده اي از جنس خاك محتاج شود
دستان نحيفم را در غايت نياز
به سويت ميكشانم
چشمان گريانم را ملتمسانه
به درگاه بي شائبه ات ميدوزم
و از مناعت ذاتت ميخواهم كه مرا
آرام گرداني تا در آرامش تو
عاشق شوم
خدایا قلب همه ادمها رو از نفرت خالی کن
خدایا دوستت دارم .دوستم داشته باش که غیر از تو. به کسی امید ندارم
خدایا راستی حقیقت را و زشتی دروغ را به همه نشان بده
خدایا در کوره راههای خطر ناک زندگی تنهایم نگذار
خدایا کمکم کن که درست وغلط را تشخیص دهم و درست زندگی کنم
خدایا کمک کن که تحمل کنم که اکنون بزرگترین خواسته ام تحمل است
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به دنبال خدا نگرد....
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست...
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست...
خدا در مسیری كه به تنهائی آن را سپری می كنی نیست...
خدا آنجا نیست ..........
به دنبالش نگرد...
خدا در نگاه منتظر كسی است كه به دنبال خبری از توست...
در قلبی كه برای تو می تپد...
خدا در لبخندی است كه با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد...
خدا آنجاست.....
خدا در خانه ای است كه تنهائی در آنجا نیست...
خدا در جمع عزیزترین هایت است..
.
خدا در دستی است كه به یاری می گیری...
در قلبی كه شاد می كنی...
در لبخندی است كه به لب می نشانی...
خدا در دیر ، بتكده ، كلیسا و مسجد نیست...
لابلای كتاب های كهنه نیست...
این قدر نگرد...
گشتنت زمانی است كه هدر می دهی...
زمانی كه می تواندبهترین ثانیه ها باشد...
خدا در عطر خوش نان است...
آنجاست كه زندگی می كنی و زندگی می بخشی..
خدا در جشن و سروری است كه برپا می كنی...
آنجاست كه عهد می بندی و عمل می كنی...
خدا را در كوچه پس كوچه های درویشی و دوری از انسانها نگرد...
خدا آنجا نیست ..........
به دنبالش نگرد...
او جائی است كه همه شادند...
جائی است كه قلب های شكسته نمانده...
در نگاه پر افتخار مادریست به فرزندش...
ودر نگاه عاشقانه زنی به همسرش...
ودر اندیشه كودكی كه می پندارد پدرش قهرمانیست در دنیا...
خدا را در غم جستجو نكن...
در كنج خاك گرفته آنچه سال ها روایت كرده اند نگرد...
خدا آنجا نیست ..........
به دنبالش نگرد...
خدا را جای دیگر باید جستجو كنی...
جوانمرد هائی كه با پای پیاده میروند به جستجوی خدا او را
نخواهند یافت...
خدا نزدیك تر از آن است كه فكر می كنیم...
در فاصله نفس های من و توست كه به هم آمیخته...
دل رفت و ديد و عاشق شد، اما تن نمي رود، مي رنجاند و مي آزارد، خدايا ياري ام کن. معشوقا!
عطشان عطشه عشقت بر درخت وجودم غوغا مي کند، سيرابش کن.
پروردگارا !
امروز و اینجا از تو درخواست میکنم
به من قدرت بخشش عطا کنی
تا دیگر آزار نبینم ............
حتی اگر نمیتوانم عزیزانم را درک کنم , آنها را ببخشم
تا بیاموزم که قضاوت تنها بر عهده توست و بس
و کمکم کن لحظه ای از یاد نبرم
تنها اگر ببخشم , بخشیده خواهم شد .
Ala 1389
08-02-2011, 07:13
بارخدايا اگر تو مرا پست كني آن كيست كه مرا بلندي بخشد و اگر تو مرا بلند مرتبه كني آن كيست كه مرا پست تواند كرد و اگر مرا هلاك كني آن كيست كه در كار بنده ات با تو معرضه يا درخواستي تواند كرد و البته ميدانم كه در حكم تو ظلم و جوري نيست و در انتقام تو عجله و شتابي نيست آنكس در انتقام تعجيل كند كه از فوت وقت بترسد و آنكس به ظلم نيازمند است كه ضعيف و ناتوان باشد بار الها اي مهربانترين ياري ام كن كه جز تو كسي را ندارم
من خدا را دیده ام
بین تابش های نور
روی اکلیل دعا
عمق دریا های شور
آشنا و مهربان
مثل شبنم روی گل
مثل ذرات عبور
روی تنهایی پل
جاری و بی انتها
روی امواج غروب
زیر پرهای نسیم
آبی و تنها و خوب
در سکوت لحظه ها
می شود نزدیک من
مثل خونی در رگم
در شب تاریک من
دانه های سبز عشق
در تمام جان من
مانده جای خنده ای
در غم پنهان من
رو به رویم شاپرک
می پرد تا بیکران
پوستم گل می دهد
غنچه های بی زبان
روی این سکوی دل
پله پله تا بلور
می روم اما کمی
و حشت از مرز عبور
سر به ایوانش زدم
او صدایم را شنید
بین گنجشکان من
یک نفس تااو پرید
قلب من یک قاصدک
او چنان نوری عظیم
شرم مانده در تنم
از زمانهای قدیم
آرزوها را فقط
لا به لا و تو به تو
پرده پرده می زدم
تا هوای جستجو
روی این حوض حضور
من چو خاکستر شدم
یا گیاهی بوده ام
این زمان پرپرشدم
من فقط بازیچه ام
روی گرداب امید
انتظار و انتظار
فکر فردای سپید
من که همپای دعا
آمدم تا این حریر
جای خواهش مانده است
ای خدا دستم بگیر ....
sasan_fda
17-02-2011, 10:49
تا خدا بنده نواز است،به خلقش چه نیاز؟میکشم ناز یکی،تا به همه ناز کنم.
M A H M O U D
18-02-2011, 15:58
خدايا...ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯼ؟
ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻣﯿﺎﺩ؟ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺮﯾﺰﻡ؟
ﭘﺮﺗﻐﺎﻝ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﮑﻨﻢ ؟ ﺗﺨﻤﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ...؟
ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺮﯼ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ
...ﻣﻦ ﺑﺸﯿﻨﻢ ﭘﺸﺖ ﻓﺮﻣﻮﻥ . . .؟
ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟
ﻟﻨﮓ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﺷﯿﺸﻪ ﺟﻠﻮ ﺭﻭ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﻨﻢ ؟
جان من ، ﺍﯾﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﻢ ! ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﻼً ؟
sara_girl
24-02-2011, 14:31
سلام خدای مهربون ،خدایی که اون بالایی ،اونبالاتوی آسمون
خدا منم منو نگا ! انقدر دلم پره خدا،نمی دونم چی بهت بگم! می خوام بپرسم
می دونی!
می دونی ! می دونی من چی می کشم! خدا صدامو می شنوی؟ هر دفعه که داد
میزنم! هر دفعه که پشت سر هم اسمتو فریاد می زنم! خدا تو خوب گوش می کنی!
می دونی که من چی می گم؟ خدا دیگه تموم شده سهمیه صبر منم. خدا می بینی که منم!!!
منم که هر روز می شکنم. می خوام بیام پیش خودت ،خسته شدم از این زمین !
راستی فرشته هات کجان؟ چرا به دادم نمیرسن؟!
خدا منم منو نگا ! خدا صدامو می شنوی؟؟ یا گم شدم تو بنده هات؟؟؟
آخر بگم دوست دارم. نگام بکن آره منم ،
منم که فریاد میزنم...!
اشكِ بيـــــــــــــــهوده مريــزيــد كه كور است فلك
هم لب از شكوه بدوزيد، كه اين كور كــــــــر است
Sahar Girl
10-03-2011, 07:01
گرکه به اذن خدا(ج)تکیه زنی بردرخت
شاخه خشکیده اش رطب ترا پرورد
کعبه نشان است عزیزبهرعوام دگر
قبله نمای دلت بین که کجا میرود
طاق مصلی دل وصعت صد کهکشان
آنکه بدل شد جمیل بخت جمیلش(ج)رود
آنکه دلش شدزگل بخت ویش شدنگون
مسجداواژگون گربه ثریا رود
Sahar Girl
12-03-2011, 08:51
خدایا..
ندانم کنون با که سودا کنم کجا جوشم و از چه پروا کنم
نه یاری که راه مروت روم نه خصمی که با وی مدارا کنم
نه عشقی که دل به دریا زنم نه شوری که روی صحرا کنم
نه برقم که اتش زنم خرمنی نه ابرم که با گریه غوغا کنم
بسی قصه از من ماند بجا اگر دفتر سینه را وا کنم
چنان ماندم ازبزم هستی جدا که از دور باید تماشا کنم
خدایا به عالم تو راضی مباش کزین بیشتر من خدایا کنم..
Sahar Girl
12-03-2011, 08:52
خدایا گله دارم
من از عشق من از شور
من از همهمه از نور
گله دارم
من از آدم از آتش
من از نفرت و از عشق
من از زندگی از مرگ
گله دارم
من از کوه من از دشت
من از رودخونه با سنگ گله دارم
من از مرگ زمونه گله دارم
من از سرعت مرگ آدمها هم گله دارم
من از سنبل و بلبل
با یک باغ پر از گل گله دارم
من از زندونی پرنده ها هم گله دارم
من از بال شکسته پرنده گله دارم
من از شادی من از غم چه کوتاه و چقدر کم گله دارم
خدایا من از هر چی تو دنیاست گله دارم
از دوام عشق آدمها هم گله دارم
من از آدم و حوا که نبودند یه زوج زیبا گله دارم
من از زندگی که جاودان نیست گله دارم
من از رودخونه با سنگ که بدنبال شکار آدمها هست
گله دارم
من از باغ پر از گل بخاطر مرگ گلاشون گله دارم
گله دارم
من از هر چی تو دنیاست گله دارم .
H.Operator
16-03-2011, 01:10
خدایم کیست؟
کیست خدايم؟
آنکه دوزخ را بنا سازد؟
یا آنکه بندگان خویش
از روی بخشایش رها سازد
آنکه بر ما باده فریب بنوشان؟
در آن دیگ پر از زهر خود پرستیش
بجوشاند!؟
کیست خدايم؟
آنکه با وعده های پوچ خویش
مارا گرفتار سازد در بند کیش؟
آنکه با ترساندن ما حکم می راند؟
می فریبد؟
از توانایی خویش در گوش می خواند؟
او که می داند چه هستیم و چه خواهیم بود
از این همه آزمایش آخر چه سود؟
ساعتی در خویش فرو رفتم
نه
این خدايم نیست
خدا که برج قصه هایم نیست!
شاعر : م.نوری
vahid0801
16-03-2011, 01:40
من از هر چی تو دنیاست گله دارم .
1.قل اعوذ برب الفلق ..بگو پناه میبرم به خدای سپیده دم.
2.من شر ما خلق... از شر هر انچه خلق کرده
(سوره فلق)
و بعد داره:(زیارت ال یاسین)سلام بر تو ای درب خانه خدا...
هرکی هرجا میخواد بره از دربش باید و فقط باید وارد بشه دیگه.
قابل توجهی اونایی که میگن خدا مارو پس زد. .
raha bash
11-04-2011, 13:32
من خدا را دارم.کوله بارم بر دوش.
سفری می باید تا ته خوشبختی
هر کجا که لرزیدی .از سفر ترسیدی تو بگو از ته دل
من خدا را دارم
raha bash
11-04-2011, 13:40
پروردگارا چنان صبر وآرامشی ده...تا حصار بردباری و شکیباییم با رفتارهای ناپسند دیگران نشکند...چنان محبتی ده ...که بتوان بار دیگر آنها را دوست داشته باشم...وچنان توانایی ده ...که آنها را در سختیها تنها نگذارم...دیگر نمی دانم چه بگویم برایت...تو که از سر دورن من و نجوای عاشقانه ی هر شبم اگاهی...
بار الهی تو نیز مرهمی بر زخم بنشان که تو آرامش دهنده ایی
raha bash
12-04-2011, 15:20
خدا را که صدا می زنم...همه ی ذره ها آرام می شود...
یک اتاق،اندکی نور،... من خدا را دارم
raha bash
12-04-2011, 15:58
به خدای همه آنچه که از زیبایی هاست ..
دل من غمگین نیست ..
دل من گمشده , شاید ؛ اما ..
دل من غمگین نیست ..
و شبی از شبها ..
در میان طپش عطر و نیاز خواهش ..
با حضور و نفس عطر دل انگیز خدا ..
آن دل گمشده را خواهم یافت .. .
raha bash
13-04-2011, 10:36
برای حل شدن این معمٌا
یا باید عابری بمیرد
یا زنی سنگسار شود
خداوندا مگذار
رازهای تو
ما را به جان هم بیندازد!
باید بروم در خلوت سرخ
تا بتوانم ترانه ی آگاهی بخوانم
و خدا است تنها پناهم
خلوت، تولد حقیقتم خواهد شد
Lady parisa
18-04-2011, 12:39
خدا به چه می اندیشد ؟ هیچ کس نیست بداند که خدا به چه می اندیشد ؟ و شبانگاه چه کاری دارد ... بهر فردای خودش ! من گمانم این است که خداوند فقط در تمام شب و روز به تماشای سیه کاری ما مشغول است
raha bash
19-04-2011, 08:10
ای خدا این دل کویر است محتاج بارانیم هنوز
برآورده شدن این آرزو را ازتو خواهانیم هنوز
چی بگوییم از عشق یار و رحمت بی وصف تو
که ایستاده به روی خط پایان و از امیدوارانیم هنوز . . .
raha bash
19-04-2011, 08:22
شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند.
عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند.
دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند
و بخند که خدا هنوز آن نزدیک ماست
و تنها اثاث آن ، عشق است….
نزدیك صبح بود : خدا بر زمین چكید
و فصل سرخ رویش انسان فرا رسید
دروازه های روز به تدریج وا شدند
وقطره قطره روی زمین زندگی چكید
هر قطره آدمی شد و لغزید روی خاك
هر قطره بنده ای شد و به گوشه ای خزید
هر كس به گونه ای به وجود آمد از خودش
رنگ یكی سیاه و رنگ یكی سفید:40:
Unique 2626
23-04-2011, 13:47
در طوفان زندگی
با خدا بودن
بهتر از
نا خدا بودن
است . . .
Unique 2626
24-04-2011, 17:06
خدایا حکمت قدم هایی را که برایم بر میداری
بر من آشکار کن تا درهایی را که به سویم می گشایی
ندانسته نبندم و دری که به رویم می بندی به اصرار نگشایم . . .
بغض می کنم برای تو
ای خداي من...
سجده میکنم برای تو
ای خداي من...
سجده با بغض میکنم برای تو
ای خداي من...
وتنها ...
عاشق تو هستم
نمی توانم عاشق کسی دگر
شوم...
ای خداي من... ...:40:
به نام آنکه آفریده ی عشق است
بنده دوست وبزرگ است
لقبش کریم و علیم است
خداي هر سرزمین است
دوستدار صداقت وپاکیست
خداي آسمان آبیست
خداي قمر آسمان خداشاهد هر حرف پاکان
خدا مهربان مهربان ...:40:
Unique 2626
27-04-2011, 12:41
خدا تنها معشوقی است كه عاشقانی دارد
كه هيچ يك از بودن ديگری ناراضی نيست و هيچگاه يكی
از آنها معشوقش را تنها برای خود نمی خواهد . . .
Pessimist
27-04-2011, 13:16
سال ها پیش از این
زیر یک سنگ
در گوشه ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم
همین
***
یک کمی خاک
که دعایش
دیدن آخرین پله ی آسمان بود
آرزویش همیشه
پر زدن تا ته کهکشان بود
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته زمین را خبر کرد
و خدا تکه ای خاک برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را
توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک
توی دست خدا نور شد
پر گرفت از زمین دور شد
***
راستی
من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
این همه از خدا دور هستم ؟!
با فلسفه ره به سوی او نتوان یافت
با چشم علیل، کوی او نتوان یافت
این فلسفه را بهل که با شهپر عشق
اشراق جمیل روی او نتوان یافت
Pessimist
27-04-2011, 18:31
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها…
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحههای تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!
¤¤¤
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها…
هر روز بی تو
روز مبادا است
!
Lady parisa
30-04-2011, 14:48
به دنبال خدا نگرد
خدا در بيابان هاي خالي از انسان نيست
خدا در جاده هاي تنهاي بي انتها نيست
به دنبالش نگرد
خدا در نگاه منتظر کسي است که به دنبال خبري از توست
خدا در قلبي است که براي تو مي تپد
خدا در لبخندي است که با نگاه مهربان تو جاني دوباره مي گيرد
خدا آن جاست
در جمع عزيزترين هايت
خدا در دستي است که به ياري مي گيري
در قلبي است که شاد مي کني
در لبخندي است که به لب مي نشاني
خدا در بتکده و مسجد نيست
گشتنت زمان را هدر مي دهد
خدا در عطر خوش نان است
خدا در جشن و سروري است که به پا مي کني
خدا را در کوچه پس کوچه هاي درويشي و دور از انسان ها جست و جو مکن
خدا آن جا نيست
او جايي است که همه شادند
و جايي است که قلب شکسته اي نمانده
در نگاه پرافتخار مادري است به فرزندش
در نگاه عاشقانه زني است به همسرش
بايد از فرصت هاي کوتاه زندگي جاودانگي را جست
زندگي چالشي بزرگ است
مخاطره اي عظيم
فرصت يکه و يکتاي زندگي را
نبايد صرف چيزهاي کم بها کرد
چيزهاي اندک که مرگ آن ها را از ما مي گيرد
زندگي را بايد صرف اموري کرد که مرگ نمي تواند آن ها را از ما بگيرد
زندگي کاروان سرايي است که شب هنگام در آن اتراق مي کنيم
و سپيده دمان از آن بيرون مي رويم
فقط چيزهايي اهميت دارند
چيزهايي که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند
همچون معرفت بر الله و به خود آيي
دنيا چيزي نيست که آن را واگذاريم
دنيا چيزي است که بايد آن را برداريم و با خود همراه کنيم
سالکان حقيقي مي دانند که همه آن زندگي باشکوه هديه اي از طرف خداوند و بهره خود را از دنيا فراموش نمي کنند
کساني که از دنيا روي برمي گردانند
نگاهي تيره و يأس آلود دارند
آن ها دشمن زندگي و شادماني اند
خداوند زندگي را به ما نبخشيده است تا از آن روي برگردانيم
سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسيد: آيا «زندگي» را «زندگي کرده اي»؟
M O B I N
30-04-2011, 18:46
سلام خدایا
دیشب بعد مدتها پنجره دلم را باز کردم صدای اذان می آمد
برخاستم تا به ندای ملکوتی دلم لبیک بگویم
افسوس بالهایم سوخته بود
خدایا خواستم با صدای
بلند بگویم دوستت
دارم
ولی صدایم گرفته بود
نا گه به یادم افتاد خدا در همین نزدیکی است
چشم هایم رو بستم و باز کردم تو همه جا بودی
نه نیازی به بال داشتم نه نیازی به فریاد
خدایا ممنونم که راه رسیدنت را به من نشان دادی !
by .MoBn.
Unique 2626
30-04-2011, 19:51
خداوندا تو گفتی که در قلب شکسته خانه داری . . .
شکسته قلب من ، جانا به عهد خود وفا کن . . .
ابلیس جنون٫شیطان غموین خدای مرگ
تا کی سجده بر ابلیس٫بر شیطان؟
تا کی خدا و آن فروغ و شعری از عصیان؟
خدايم کو؟
دست من ببریده از عالم٫نمی ابد
چشم من رنجیده از نورش٫نمی بیند
پس عدالت کو؟
خدايم کو؟
در تمام گفته هایم خفته رنگی سرد٫سردی زرد
خفته کوته بینی و رجم دل یک مرد
خدايم کو؟
کس نمی داند٫حتی به خاطر هم نمی آرد
کان را که اشک ماتمش از دیده می جوشید٫
از شراب زنده بودن٫زهر٫او باد ...
Unique 2626
01-05-2011, 11:26
خدایا . . . !
خورشید را به من قرض میدهی . . . ؟
از تو كه پنهان نیست
سرزمین خیالم سالهاست یخ بسته است . . .
Pessimist
01-05-2011, 13:01
خدایا ! دلم باز امشب گرفته
بیا تا کمی با تو صحبت کنم
بیا تا دل کوچکم را
خدایا فقط با تو قسمت کنم
***
خدایا ! بیا پشت آن پنجره
که وا می شود رو به سوی دلم
بیا،پرده ها را کناری بزن
که نورت بتابد به روی دلم
***
خدایا! کمک کن به من
نردبانی بسازم
و با آن بیایم به شهر فرشته
همان شهر دوری که بر سردر آن
کسی اسم رمز شما را نوشته
***
خدایا! کمک کن
که پروانه شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش
مبادا بمیرد
***
خدایا! دلم را
که هر شب نفس می کشد در هوایت
اگرچه شکسته
شبی می فرستم برایت
ELHAM3000
01-05-2011, 18:48
با سلام خدمت دوستان عزیز
چرا مناجات من بی هیچ دلیلی پاک شده؟ حتی منبعشم ذکر کرده بودم!!!!!!!!!!!!!!!!!:32::19::18::2:
بنام نازنین پروردگارم
که جز(او)وارسی دیگر ندارم.
خدایا آگهی از چون و چندم.
بدون لطف تو خوار و نژندم.
اگر زیباست شعرم یا که زشت ست.
دلم گفته، قلم آن را نوشت ست.
خدا؛ هم الکنم هم بی وجودم.
تو الهامم نمودی، من سرودم..........:40:
nazanin1000
06-05-2011, 13:53
الهی!
از من آهی
از تو نگاهی..
مناجات نامه خواجه عبداله انصاری
Lady parisa
08-05-2011, 13:19
الهی!
از من آهی
از تو نگاهی..
مناجات نامه خواجه عبداله انصاری
اینم غیر متعارفش:
الـــــــــهی
گــــــــــــــــــــــــ ــــــاهی
نگـــــــــــــــــــــــ ـاهی
Pessimist
11-05-2011, 13:17
آسمان نشسته است
روی شانه اذان
کوچه کوچه می رود
می چکد بهار از آن
**
یک فرشته بازهم
پهن کرده جا نماز
می شود در بهشت
رو به دل دوباره باز
**
با دو دستی از نیاز
نردبانی از دعا
پله پله می روم
تا سپیده تا خدا
Hadi King
11-05-2011, 20:53
خدا را دوست دارم
بخاطر اینکه وسط حرف زدن نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با کـس دیگری حرف می زنم
به خاطر اینکه من را برای خودم می خواهد، نه خودش
به خاطر اینکه همیشه وقت دارد حرف هایم را بشنود
به خاطر اینکه فقط وقت بی کاریش یاد من نمی افتد
به خاطر اینکه می توانم از یکی دیگر پیشش گله کنم، بگویم که گله دارم.
به خاطر اینکه می توانم احساسم را راحت به آن بگویم، نه اصلا نیازی نیست بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند
به خاطر اینکه تنها کسی است که می توانی جلوش بدون اینکه خجل بشوی گریه کنی، و بگویی دلت براش تنگ شده
به خاطر اینکه ، می گذارد دوستش داشته باشم ، وقتی می دانم لیاقت آنرا ندارم
به خاطر اینکه از من می پذیرد که بگویم : خدا را دوست دارم
Pessimist
15-05-2011, 13:45
با دستهای تهی از طاعت
خداوندا! این دل شکسته را جز دستهای مهربانی تو درمانی نیست و این دست بسته را جز از ابر احسان تو بارانی، نه. خدایا! این قامت خمیده جز به دیدار تو راست نمی شود و این تنهای غریب جز در خانه تو هر آنچه خواست نمی شود . خدایا! این قلب هراسناک و
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود ...
خدایی که در این نزدیکی هستی دوستت دارم.
hamid_diablo
18-05-2011, 08:59
بخاطر اینکه وسط حرف زدن نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با کـس دیگری حرف می زنم
بدجوری به دلم نشست گفتم تو یه پست تشکر ویژه کنم
پوزش میخوام
Pessimist
23-05-2011, 19:35
نزديک تر به خدا
من بايد فرود آيم
نبايد بنشينم ،
سا لهاست ، از آن لحظه که پر بر اندامم روييد
و از آشيان ، از بام خانه پرواز کردم
همچنان مي پرم .هرگز ننشسته ام ،
و ديگر سري نيز به سوي زمين و به سودا پليد شهر ها
و بام هاي کوتاه خانه ها بر نگرداندم ،
چشم به زمين ندوختم ،
پروازي رو به آسمان ،
در راه افلاک
و هر لحظه دورتر و بالاتر از زمين
و هر لحظه نزديکتر به خدا !!
Unique 2626
28-05-2011, 14:48
آسمان ابری شد و شروع به باریدن کرد . . .
کودکی در کوچه بود . . . رو به آسمان کرد و گفت . . .
گریه نکن خدا جونم . . . درست میشه . . .
Pessimist
30-05-2011, 18:02
گفتم:خدایا از همه دلگیرم...
گفت:حتی از من...؟
گفتم:خدایا دلم را ربودند...!
گفت:پیش از من...؟
گفتم:خدایا چقدر دوری...!
گفت:تو یا من...؟
گفتم:خدایا تنهاترینم...!
گفت:پس من...؟؟
گفتم:خدایا کمک خواستم...!
گفت:از غیر من..؟
گفتم:خدایا دوستت دارم..!
گفت:بیش از من...؟
گفتم:خدایا انقدر نگو من...!
گفت:من توام،تو من......
Unique 2626
30-05-2011, 22:04
به خدا نگو مشکل بزرگی دارم . . .
به مشکل بگو خدای بزرگی دارم . . .
Pessimist
18-06-2011, 19:15
سلام
منزل خداست؟
اين منم مزاحمي که آشناست
هزار دفعه اين شماره را دلم گرفته است
ولي هنوز پشت خط در انتظار يک صداست
شما که گفته ايد پاسخ سلام واجب است
به ما که مي رسد ، حساب بنده هايتان جداست؟
الو
دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
خرابي از دل من است يا که عيب سيم هاست؟
چرا صدايتان نمي رسد کمي بلند تر
صداي من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه مي دهي برايت درد دل کنم
شنيده ام که گريه بر تمام دردها شفاست
دل مرا بخوان به سوي خود تا که سبک شوم
پناهگاه اين دل شکسته خانه ي شماست
الو ، مرا ببخش ، باز هم مزاحمت شدم
دوباره زنگ مي زنم ، دوباره ، تا خدا خداست
دوباره ...
... تا خدا خداست
Unique 2626
23-06-2011, 12:53
فرشتگان روزی از خدا پرسيدند :
بار خدايا تو كه بشر را اينقدر دوست داری غم را ديگر چرا آفريدی؟
خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفريدم ،
چون اين مخلوق من كه خوب می شناسمش تا غمگين نباشد به ياد خالق نمی افتد . . .
در ایـــنـ دنـــیـــا کـــســـی را نـــدیـــدم کـــه تـــو را نـــشـــنـــاســـد ...
در هـــمـــهـ خـــانـــه هـــا را مـــی زنـــیـ تـــا از یـــادهـــا نـــرویــــ ...
و امـــشـــب مـــیـــهـــمـــان مـــنـــی ...
بـــه مـــنـ مـــی نـــگـــری
نـــگـــاهـــت بـــه مـــن مـــی گـــویـــد تـــا آخـــر عـــمـــر بـــا مـــن خـــواهـــی مـــانـــد ...
آهـــ کـــه چـــه بـــا وفـــایـــی !
Unique 2626
29-06-2011, 10:48
جايی در پشت ذهنت به خاطر بسپار که ،
اثر انگشت خداوند بر همه چيز هست . . .
ELHAM3000
03-07-2011, 12:20
خدایا، گاه میگویی : فرود آی ، گاه میگویی : گریز
گاه فرمایی : بیا ، گاه گویی : پرهیز، خداوندا ، این نشان قربت است؟
یا محض رستاخیز ؟ هرگز بشارت ندیدم تهدید آمیز !
ای مهربان بردبارای لطیف نیک یار ، آمدم به درگاه ، خواهی به ناز دار ، خواهی خواردار
moucker_boy
01-08-2011, 12:08
خدایا! خیلی دلم می خواهد تو را ببینم. آن وقت است که ایمان و اعتماد به نفسم در راه تو بیشتر می شود و گام های محکم تری بر خواهم داشت. خدایا! کجایی؟ کجایی تا به دنبالت بیایم و همه ی مشکلاتم را با تو بگویم. تو همین نزدیکی هایی...مگر نه؟ همه می گویند تو از رگ گردن هم به ما نزدیک تری و حتی خودت هم در کتاب آسمانی ات، این را بیان داشته ای. همیشه به دنبال این بوده ام که بتوانم به تو نزدیک شوم. تنها آرزوی بسیار بزرگم این است : به تو برسم و با تو باشم.
یک عالمه سؤال دارم تا از تو بپرسم. دوست دارم در گوشه ای بنشینیم و با هم دردودل کنیم. با تو بودن روحیه ای تمام نشدنی به انسان می بخشد که انسان هیچ وقت از چیزی ناامید نمی شود.
تو همیشه به ما نزدیکی اما ما نزدیک بودن تو را حس نمی کنیم و حتی گاهی اوقات تو را فراموش می کنیم. ما انسان ها با گناه کردن تو را می رنجانیم ولی تو هیچ وقت ما را از یاد نمی بری. آدم هایی هستند که اشتباه می کنند و بعد از مدتی به اشتباه خود پی می برند. برخی نیز هستند که گناهی را مرتکب می شوند و به اشتباهی خود پی نمی برند. و آخرین گروه از آدم ها کسانی هستند که اشتباه می کنند و حتی به گناه خود می بالند ـ خدایشان عفوشان کند ـ.
حتی فکرش هم را نمی توانم بکنم که جهنم چگونه است. هر روز، هر ساعت، هر دقیقه و هر ثانیه به قدرتت پی می برم اما باز هم کم است. خداوندا! شکرت را به جا می آورم.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ
این نوشته از خودم بود. امید وارم اول خدا بعد شما ازش خوشتون اومده باشه.
.
.
.
Unique 2626
02-08-2011, 18:16
هر روز Yahoo را چک ميکنيم تا پيام هايی را که " دوستانمان " برايمان فرستاده اند
" با دقت " بخوانيم . . .
شده يک بار هم کتاب آسما نيمان " قر آن " را باز کنيم تا پيام های زيبايی را که
خدا برايمان فرستاده " با اندکی دقت " بخوانيم . . . ؟
sooozi94
08-08-2011, 01:16
خدا جون ميشه تو ام
شب منو تو بغل بگيري؟
بگي آروم توي گوشم ديگه وقتشه بميري
خدا جون ميگن تو خوبي مثل مادرا مي موني
اگه راست ميگن ببينم عشق من کجاست ميدوني؟
خدا جون ميشه يه کاري بکني به خاطر من
من ميخوام که زود بميرم آخه سخته زنده موندن
من که تقصيري نداشتم پس چرا گذاشته رفته ؟
خدا جون تو تنها هستي ميدوني تنهايي سخته
زنده موندن يا مردن من واسه اون فرقي نداره
اون ميخواد که من نباشم باشه اشکالي نداره
خدا جون ميخوام بميرم تا بشم هميشه راحت
ولي عمر اون زياد شه حتي واسه ي يه ساعت
خدا جون ميشه تو امشب منو تو بغل بگيري؟
بگي آروم توي گوشم ديگه وقتشه بميري
Unique 2626
09-08-2011, 23:20
نسيم ، گندم را از دوش مورچه انداخت . . .
مورچه دوباره آن را به دوش گرفت و به خدا گفت :
بعضی وقتها يادم می رود هستی !!
. . . کاش نسيم بيشتر بوزد . . .
به خدا گفتم بیا دنیا رو قسمت کنیم؛ آسمون واسه من ابراش مال تو؛
دریا واسه من موجش مال تو؛
خورشید واسه من ماه برای تو؛
خدا خندید و گفت: تو بندگی کن همه دنیا مال تو ؛ منم مال تو........
babelirani
10-08-2011, 18:30
خدایا میدوانم تو از کسی رو بر نمیگردانی
ولی نمیدانم چرا این روزا دلم احساس میکند از من رو برگرداندی
خداوندا کمکم کن در این روزها به آرامشی که در تمام اوقات بر دلم میگذاشتی نیاز دارم
خدایییییییییییییییییییییی ییییییییییااااااااااااااا اا
Ghorbat22
10-08-2011, 18:34
خــــــدایا
اینکه می گی از رگــ گردن نزدیکــتری
در سطح شعور و درکــ من نیستـــ به قرآن
یــه دو دقه بیــا پایین
بغــلم کــــــن .. !
پ.ن: دلم میخواد با همه وجود حستــ کنم خـب :(
خدا تنها تنهایی است که تنها را تنها نمی گذارد . . .
Ghorbat22
12-08-2011, 18:10
الـــــــو ؟ ... صــدام میــاد خــــــدا ؟
یــه کوچولــو اتفــاق می خــوام !
جورش کــن لطفـــا "
.
.
.
بــازم کـه قطــع کردی
:(
sooozi94
14-08-2011, 03:28
هنگامی که به آسمان آرام و خاموش شب تنهایی نگریستم،
خزیدن امواج اقیانوس عشق را در میان رگ هایم احساس کردم.
عشقی به مسافت راه بی نهایت !
عشقی به لطافت خارهای بیابان !
عشقی به زبری گلبرگ های گل سرخ !
عشقی به جای قدم های روی ساحل موج زده !
خدایا به دستان سرد من بنگر که قادر به نوازش چهره ات نشده است...
خدایا به پاهای بی تابم نگاه کن که توان رسیدن به تو را دیگر ندارد...
خدایا به چشمانم نگاهی بینداز که از کثیفی دنیای بی وفایی تاریک شده...
خدایا پاروی شکسته قایق خیالم را بنگر که در پی رسیدن به تو از خاری خرد شده...
خدایا گم شده ام...
کاش دستان مهربانت را به من دهی تا با هم بر روی ساحل رویاهایم قدم برداریم !
part gah
17-09-2011, 16:18
گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم
آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی
که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،
من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،
من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،
با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست،
اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید
عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی
بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان
چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم،
آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی،
توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد
بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی،
می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.
آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،
تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،
من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی
وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.
گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت
گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت...
*Mehran*
17-09-2011, 17:31
خدایا زندگانی در دنیایت زیباست زیباست! آدمیان زندگی میکنند دوستت دارند خدایا بعضی از مردم خودشونو وفای عشق میکنن خدایا میخوام بهشون بفهمونی که عشق واقعی چیه و چی هست! خدایا دوستت دارم بدانی آن دو نفر چگونه دل دوستم را شکستند!
خدایا دوستت دارم بهشون بفهمون =((
hamid_diablo
18-09-2011, 19:37
خدایا آرامش بده تا با آرامشم باعث آرامش بنده هایت شوم
خدایا بفهمانم بی تو چه خواهم شد ولی نشانم نده،خدایا بفهمانم و نشانم بده با تو چه خواهم شد...
خدایا …. یا فریاد در گلویم را بگیر، یا بغض گلوگیرم را … هرکدام راه دیگری را بسته
ميدوني وقتي خدا داشت بدرقه ات مي كرد بهت چي گفت ؟
جايي كه ميري مردمي داره كه مي شكننت نكنه غصه بخوري من همه جا باهاتم .
تو تنها نيستي . توكوله بارت عشق ميزارم كه بگذري،
قلب ميزارم كه جا بدي،
اشك ميدم كه همراهيت كنه،
ومرگ كه بدوني برميگردي پيشم
F l o w e r
20-09-2011, 15:31
خـــدا آن حـــس زیـــبـــآییستـــــ
کـــه در تـاریــکـــی صـــحــرا ..
زمـــانــی کــه هـــراس مـــرگ مـــی دزدد سـکــوتــتـــــ را
یـــکــی مـــثـــل نـــســـیـــم ســـرد مـــی گـــویــد:
"کـــنــارت هـــســتــم ای تــنـــهـــا"
و دل آرام مـــی گـــیـــرد
Ghorbat22
09-10-2011, 20:40
خدایــا از تــو معجزه می خواهـــم
معجزه ای بزرگــ در حد خدا بودنتــــ
تو خود بهتــر میدانی
معجزه ای که اشکــ شوقم را جــاری کند
ناامیــد نیستم ... فقط دلتنگـــــــــــمـــ
part gah
11-10-2011, 16:11
هنوز باورم نمی شود که مسافرم
مسافر جاده ای نامعلوم
به همین نزدیکی ها
جایی که بوی خدا بیاید
آنجا که لانه ی پرستوهایش کلبه ی خداست...
به قول سپیده باید پرواز کنم
ولی من آماده ی پرواز نیستم خدا...
من می ترسم...
حرف های زیادی دارم خدا...
از چشمان خسته ی مادری بگویم
که آرزوی تبسم کودکی را در دل دارد
که مرگ همبازی اوست
از دختری بگویم
که دیگر نگاهش روی عکس پدر قاب نمی شود
یا پسری که زندان شد همدمش...
از غم های تنها دختری بگویم
که خاطراتم را پر می کند
یا از درد مادرش
که عطر مهربانی هایش همیشه جای خالی حضورش را پر می کند
از دلواپسی های مادر برای بیماری برادرم
یا از رویای ناجی شدنم...
خودت که بهتر میدانی
مسافر کوچولو منتظر من است...
کاش جاده کوتاه می شد و می رسد
می خواستم تورا پیدا کنم
گفتم: با خدا حرف دارم
گفتند: خانه ی خدا
گفتم: اما...
گفتند: باید راهی شوی
من مسافرم...
مسافر خانه ی تو...
اما من
در قلب پاک کودکی که در آغوش مرگ می خندد
و در نگاه خیس دلشکسته ای
که ندای "الله" در قلبش زمزمه می شود
در جست و جوی توام...
بوی تو را آنجا بیشتر احساس می کنم
مست: من مسافرم...باید ردپای خدا را دنبال کنم...
نوشت: جاده طولانی است...کوله ی صبر ببند
جاده تاریک است است...فانوس امید به دست بگیر
جاده ملال آور است...تک تک قدم هایت را با عشق پرکن
خدایا ببین دنیای مجازی چه قشنگ تره
همه با هم مهربون اند
همه با هم خواهر برادرند
همه به هم احترام میذارند
خدایا
بیا
بیا و تو هم مجازی شو خدا
part gah
12-10-2011, 19:04
چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است ،
شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم...
وقتی قلبت بیدار شد و شعله ای از نور شد...
تو معنا و اهمیت زندگی را خواهی شناخت....
و این فیضی عظیم است . و آنگاه سپاسگزاری و حمد طلوع می کند
آنگاه فقط هدیه زندگانی کافی است
تا با آن برای همیشه و همیشه راضی و خشنود باشی.
Ezhdeha999
12-10-2011, 20:16
خدايا مرا آن ده كه ان به خدايا به داده ها و نداده هايت شكر كه داده هايت نعمت و نداده هايت حكمت است.
part gah
14-10-2011, 11:54
عشق به خدا درخششی جادویی است
که از درون هسته سوزان روح می تابد
و زمین پیرامونش را روشنی می بخشد
و توانمان می دهد تا زندگی را
در قالب رویایی شیرین و زیبا
بین دو بیداری درک کنیم
خالق من بهشتي دارد نزديك
زيبا و بزرگ
و دوزخي دارد
به گمانم كوچك و بعيد
و در پي سودايي است كه ببخشد مارا
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] pg
خداوندا تو خیلی بزرگی و من خیلی کوچک
ولی جالب اینجاست که ....
تو به این بزرگی من کوچک را فراموش نمیکنی ؛
ولی من به این کوچکی تو را فراموش کرده ام . . .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در ان بالاها ...
مهربان، خوب، قشنگ چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من،
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد او مرا می خواند، او مرا می خواهد...
خدايا!
از كوي تو بيرون نرود پاي خيالم
نكند فرق به حالم، چه براني، چه بخواني
چه به اوجم برساني، چه به خاكم بكشاني
نه من آنم كه برنجم، نه تو آني كه براني ..!
..Parsa..
22-10-2011, 15:10
الهي! بزرگتر از آني که بخواهي مشکلات را در برابرم بزرگ جلوه دهي.
الهي! بخشنده تر از آني که بخواهي وقتي با چشمان گريان نگاهت مي کنم به خطاهايم بنگري.
الهي! گوياتر از آني که بخواهي فقط در قالب کلمات سخن بگويي.
الهي! صبورتر از آني که بخواهي در فرجام اعمالم تعجيل کني.
الهي! نزديکتر از آني که بخواهي براي يافتنت مرا سرگردان غربت کني.
الهي! مهربانتر از آني که بخواهي وقتي با جامه اي آلوده به سويت مي دوم مرا در آغوش نگيري.
الهي! زيباتر از آني که بخواهي با نماياندن زشتي هايم برتري خود را ثابت کني.
الهي! بينيازتر از آني که بخواهي رحمتت را از من دريغ کني.
الهي! سادهتر از آني که بخواهي در سادهترين جزء هستي يافت نشوي.
پـس الهــي! بــه بـزرگـيات، بخشندگيات، گـويايـيات، صبــوريات، نـزديـکيات، مهـربانيات، زيبـاييات، بينيازيات، و سادگيات، اجابت کن نيازهايم را که شنواتر از آني که بخواهم آن ها را بر زبان آورم.
"راستی خدا ..."
دلم هواي ديروز را کرده
هواي روزهاي کودکي را
دلم ميخواهد مثل ديروز قاصدکي بردارم
آرزوهايم را به دستش بسپارم تا براي تو بياورد
دلم ميخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرين کنم
الفباي زندگي را
ميخواهم خط خطي کنم تمام آن روزهايي که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم ميخواهد اين بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشي تان
هر چه ميخواهيد بکشيد
اين بار تنها و تنها نردباني بکشم به سوي تو
دلم ميخواهد اين بار اگر گلي را ديدم
آن را نچينم
دلم ميخواهد ...
مي شود باز هم کودک شد؟؟؟؟
راستي خدا!
دلم فردا هواي امروز را مي کند!!!!!
part gah
24-10-2011, 15:10
برروی ما خدا خنده می زند
هرچند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چون زاهدان سیه کار و خرقه پوش
پنهان ز دیده گان خدا می نخورده ایم
پیشانی ازداغ گناهی سیه شود
بهتر زداغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
part gah
25-10-2011, 15:19
توکه یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم عالم ببرد
ای خدای بزرگ
خداوندا
مگر نه اینکه من نیز چون تو تنهایم
پس مرا دریاب
و به سوی خویش بازگردان
دستان مهربانت را بگشا
که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم !!!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ســحرگهـــان که مــــوذن بـر آورد آواز
به روی دل شــودم هـــر در عنایت باز
بر آورند مناجاتیــــان قــدس خـــروش
زنند بر صف روشـــندلان صلای نمــاز
بیـا به مجمع ایمانیـــان یکدل و دیــــن
که این گروه به یک قبله میکننـــد نماز
مقـــام امن الــــهی منادی توحــــید
عظـــیم تر حرم کبریا حریــــم نـــماز
ز خــــواب بخت بلندم به کوتهی گرود
بگــو مــوذن خوش لهجه بر کشد آواز
با تشکر مهران...
raha bash
14-08-2013, 12:28
چه شوقی دارم امشب
خدا پشت در ایستاده
دنبال زنگ واحد ما می گردد
با این که گفته بودم واحد یک اما
دوست دارم اشتباهی همه ی زنگ ها را بزند
همسایه ها همه بیرون بیایند
و خدا اسم مرا
رو به تک تک پنجره ها تکرار کند
و فردا صبح، هر که پرسید خدا با شما چه کاری داشت؟
بگویم
فامیلیم
V E S T A
18-08-2013, 23:15
به زاهــد گفتـــم اين زُهــد و ريــا تا كــي بـُـود باقــي
به گفتــــا تا به دنيــا مــردم نــادان شــود پيــدا
"فرات اصفهانی"
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ما در دو جهان غیر خدا یار نداریم
جـز یاد خدا هیـچ دگـر کار نداریم
گر یار وفادار نداریم عجب نیست
ما یار به جز حضــرت جبار نداریم
با جامه صد پاره و با خرقه پشمین
برخـاک نشینیم و از آن عار نداریم
ما شاخ درختیم و پر از میوه توحید
هر رهگذری سنگ زند باک نداریم
ما صـافدلانیم و ز کس کیــنه نداریم
گر شهر پر از فتنه و ما با همه یاریم
ما مست صبوحیم و ز میخانه توحید
حاجت به می و بــاده و خمار نداریم
بنگر به دل خسته شمس الحق تبریز
ما جـــز هــوس دیدن دلــــدار نداریـم
حضرت مولانا
با تشکر مهران...
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])ازغم های دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
خدایا بی پناهم ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناه است ببین غرق گناهم
دو دست دعا فرا برده ام بسوی آسمان ها
که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشان ها
چو نیلوفر عاشقانه چنان می پیچم به پای تو
که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد
به آه و زاری اگر نپذیری شکسته دلم را دگر که پذیرد
قیصر امین پور
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در سمتـــِ توام
دلـــم باران ، دســـتم باران
دهانــم باران ، چشــمم باران
روزم را با بندگی تو پا گشــا می کنم
...
هــر اذانـی که می وزد
پنجـــره ها باز می شوند
یاد تو کوران می کنـــد
...
هر اســمِ تو را که صـــدا می زنم
ماه در دهانــم هـــزار تکه می شود
...
کاش من هـــمه بودم
کاش من هـــمه بودم
با همه دهـــان ها تو را صدا می زدم
...
کفــش های مـــاه را به پا کرده ام
دوباره عـــازم تـــوام
...
تا بوی زلفـــِ یار در آبادی من استـــ
هر لبـــ که خنده ای کند، از شادی من استـــ
زندگی با توستــــ
زندگی همین حالاستــــ...
زندگی همین حالاستــــ...
>محمد صالح علاء<
M0RTEZA_R
17-09-2013, 19:45
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ما در دو جهان غیر خدا یار نداریم
جـز یاد خدا هیـچ دگـر کار نداریم
گر یار وفادار نداریم عجب نیست
ما یار به جز حضــرت جبار نداریم
با جامه صد پاره و با خرقه پشمین
برخـاک نشینیم و از آن عار نداریم
ما شاخ درختیم و پر از میوه توحید
هر رهگذری سنگ زند باک نداریم
ما صـافدلانیم و ز کس کیــنه نداریم
گر شهر پر از فتنه و ما با همه یاریم
ما مست صبوحیم و ز میخانه توحید
حاجت به می و بــاده و خمار نداریم
بنگر به دل خسته شمس الحق تبریز
ما جـــز هــوس دیدن دلــــدار نداریـم
حضرت مولانا
با تشکر مهران...
یه توضیح درمورد کلمه مولانا برای دوستانی که نمیدونن بدم.مولانا یک اسم عام هست که برای همه میتونه استفاده بشه و به معنای مولای ما هست.
البته اکثرا منظور از مولانا رو همون مولوی میدونن.کامل بگیم میشه مولانا جلال الدین محمد بلخی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
vahidhgh
18-09-2013, 21:18
چگونه در صف مسجد بایستم که خرابم
چگونه پند بگیرم
نه عقل مانده نه هوشم
به کنج میکده خوابم
چو کاسه دست به دستم
چو کوزه دوش به دوشم
V E S T A
02-10-2013, 18:53
بحــث ایمـان دگــر و جوهـر ایمـان دگـر است
جامــه پاکــی دگــر وپاکــی دامــان دگــر است
کــس ندیــدیــم کـه انــکار کنــد وجــدان را
حـرف وجــدان دگـر و گوهــر وجـدان دگـر است
کـس دهـان را به ثنـاگویی شیـطان نگشـود
نفـی شیـطان دگـر و طاعـت شیـطان دگــر است
کـس نگفته است ونگویـد که دد ودیو شویـد
نقــش انســان دگــر ومعنـی انسـان دگــر است
کــس نیـامـد کـه ستـایـد ستــم وتفرقــه را
سخـن از عـدل دگـر ، قصـه احسـان دگــر است
هرکـه دیــدم بخـدمـت کمــری بسـت بعهــد
مــرد پیــمان دگـر و بسـتــن پیــمان دگــر است
هرکـه دیـدیـم بحفـظ گلــه از گرگــان بـود
قصـد قصـاب دگـر ، مقصــد چوپـان دگــر است
"رحیم معینی کرمانشاهی"
منت به سرم نیست به جز منت مولا
یا هو مددی ســرور من حضــرت والا
یا هو نشود سایه تو کم ز سر من
یا هو نظری کن به دل در به در من
یاهو به گدایــت بکن از لطـــف نگاهی
یک عمر پریشانی و از چاله به چاهی
جـامی که ز دست تو گرفتم شــرفم داد
یک دست می و دست دگر تار و دفم داد
من جز تو کسی را نشناسم که ولی بود
حــق بود علی و فقـــط او ذکر عــلی بود
رخصت که شوم خاک در خانه عشقت
صد جان چــو من باد فدای ره عشقت
یا هو مددی از ره حـــق تــو بخوانم
تو صاحب من جز تو من ارباب ندانم
یا هو مددی کن که سزاوار گداییـم
باشیم و تو بر ما ز کرم لطف نمایی
دل مست و زمین مست و زمان مست ز جامت
عـــ ــالم همگــی شیفته ی عشــق و مرامت
یک تـــار ز مویت ندهم ملک دو عالم
درویشم و این بس که به نام تو ببالم
تـا که نی و دف ذکر علـی گوید و خواند
بدخـواه عــلی نـــام بـه گیـتیـش نماند
در مســلک ما شر مدامست طـریقت
ما مست مـی ساغر حقیم و شریعت
/ مرتبط ترین تاپیک این بود در حال حاضر
یا تشکر مهران...
در کــار دو عــالم ما، چـون دل به یکـی دادیم
جـــز دسـت یـکی مـا را، در کــار نمــی گـنجد
گـر عــاشـق دلــداری، بــا غــیر چــه دل داری
کان دل که در او غیـــر است، دلدار نمـی گنجد
در خـانه ی دل مـا را، جز یــار نمــی گنجد
چون خلوت یار اینجاست، اغیار نمی گنجد
در کار دو عالم ما، چون دل به یکی دادیم
جز دست یکی ما را، در کــار نمی گـنجد
مستیم و در این مستی، بیخود شده از هستی
در محــفل مــا مســتان، هشـــیار نمــی گـنجد
اسـرار دل پـاکان، با پـاک دلان گـویید
کاندر دل نـامحرم، اسرار نمی گنجد
گر عــاشـق دلـداری، بـا غــیر چــه دل داری
کان دل که در او غیر است، دلدار نمی گنجد
از بخل و حسد بگذر، در ما و تویی منگر
با مساله ی توحیـد، این چار نمی گنجد
گر انس به حـق داری، از خلق گریزان شو
کـآدم چو بهشـتی شد، در نـار نمی گنجد
انسان چو موحد شد، در شـرک نمی ماند
آری گـل این بســتان، با خــار نمــی گنجد
گفــتار فواد آری، در پـرده بود لیکن
آنجا که بود کردار، گفتار نمی گنجد
فواد کرمانی
با تشکر مهران...
V E S T A
12-10-2013, 19:37
هرکـه با پاکـدلان صبــح و مســایی دارد
دلــش از پرتــو اســرار صفــایــی دارد
زُهــد با نیــت پــاک اسـت نـه بــا جامــه پــاک
ای بـس آلــوده که پاکیــزه ردایــی دارد
گــرگ نزدیــک چــراگــاه و شبــان رفتــه به خــواب
بــرّه دور از رمــه و عــزم چــرایــی دارد
" پروین اعتصامی "
raha bash
16-10-2013, 13:41
ﻣﮋﺩﻩ ﺑﺪﻩ ! ﻣﮋﺩﻩ ﺑﺪﻩ ! ﯾﺎﺭ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪ ﻣﺮﺍ
ﺳﺎﯾﻪ ﯼ ﺍﻭ ﮔﺸﺘﻢ ﻭ ﺍﻭ ﺑﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻣﺮﺍ
ﺟﺎﻥ ﺑﻼ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﻨﻢ، ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺧﻨﺪﯾﺪﻩ ﻣﻨﻢ
ﯾﺎﺭ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻩ ﻣﻨﻢ، ﯾﺎﺭ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪ ﻣﺮﺍ
ﮐﻌﺒﻪ ﻣﻨﻢ، ﻗﺒﻠﻪ ﻣﻨﻢ، ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺁﺭﯾﺪ ﻧﻤﺎﺯ
ﮐﺎﻥ ﺻﻨﻢ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎ ﺧﻢ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﻣﺮﺍ
ﭘﺮﺗﻮ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺧﻮﺷﺶ ﺗﺎﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﺪﻩ ﯼ ﻣﻦ
ﺁﯾﻨﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﺷﺪ ﺩﯾﺪﻣﺶ ﻭ ﺩﯾﺪ ﻣﺮﺍ
ﺁﯾﻨﻪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺷﻮﺩ ﭘﯿﺶ ﺭﺥ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﻭ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻩ ﻭ ﺑﺒﯿﻦ ﮎ ﺁﯾﻨﻪ ﺗﺎﺑﯿﺪ ﻣﺮﺍ
ﮔﻮﻫﺮ ﮔﻢ ﺑﻮﺩﻩ ﻧﮕﺮ ﺗﺎﻓﺘﻪ ﺑﺮ ﻓﺮﻕ ﻓﻠﮏ
ﮔﻮﻫﺮﯼ ﺧﻮﺏ ﻧﻈﺮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺳﻨﺠﯿﺪ ﻣﺮﺍ
ﻧﻮﺭ ﭼﻮ ﻓﻮﺍﺭﻩ ﺯﻧﺪ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﺯﻧﺪ
ﺭﺷﮏ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﻧﮕﺮ ﻭ ﻫﯿﺒﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﻣﺮﺍ
ﭼﻮﻥ ﺳﺮ ﺯﻟﻔﺶ ﻧﮑﺸﻢ ﺳﺮ ﺯ ﻫﻮﺍﯼ ﺭﺥ ﺍﻭ
ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺻﺪ ﺻﺒﺢ ﺩﻣﺪ ﺯﯾﻦ ﺷﺐ ﺍﻣﯿﺪ ﻣﺮﺍ
ﭘﺮﺗﻮ ﺑﯽ ﮐﯿﻒ ﻣﻨﻢ ﺟﺎﻥ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺗﻨﻢ
ﺗﺎ ﻧﺸﻮﻡ ﺳﺎﯾﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯ ﻧﺒﯿﻨﯿﺪ ﻣﺮﺍ
raha bash
16-10-2013, 14:15
از کفر من تا دین تو ، راهی به جز تردید نیست !
دلخوش به فانوسم مکن ، اینجا مگر خورشید نیست ؟...
با حس ویرانی بیا ... تا بشکند دیوار من
چیزی نگفتن بهتر است ، تکرار طوطی وار من
بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود
حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود
با عشق آنسوی خطر ، جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه ... دیگر مجال درس نیست
کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه ... با عشق ممکن می شود
raha bash
17-10-2013, 11:39
ﻭﺁﻧﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﻣﺎﻭﺍ ﺁﻭﺍﺭﻩ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﻭﺁﻧﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﺧﺮﻗﻪ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ ﻫﺮﮔﺰ
ﻭﺁﻧﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻨﻢ ﭼﺎﺭﻩ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﻣﯽ ﭼﺮﺧﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻗﺼﻢ ﻭ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﻡ
ﺑﯿﺨﻮﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺸﻢ ﻭ ﺍﺯ ﮔﺮﺩﺵ ﺍﯾﺎﻡ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ ﺣﻖ ﻻﯾﺘﻨﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﻮﺭ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ
ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺭﺧﺶ ﺑﯿﻨﺪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﯿﭻ
ﺑﯽ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺪﺭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﭙﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻ
ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺮﺳﺘﻢ ﻣﻦ ﺑﺮ ﺳﺠﺪﻩ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻣﻦ
ﺧﻮﯾﺸﻢ ﻫﻤﻪ ﻏﯿﺮ ﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﻏﯿﺮ ﮔﺴﺴﺘﻢ ﻣﻦ
ﺑﺘﺨﺎﻧﻪ ﺯﺩﻡ ﺁﺗﺶ ﺁﺗﺸﮑﺪﻩ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ
ﻻﺕ ﻭ ﻫﺒﻞ ﻭ ﻋﺰﯼ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﻪ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﻣﻦ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ ﺣﻖ ﻻﯾﺘﻨﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﻮﺭ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ
V E S T A
18-10-2013, 12:57
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])ی گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
Demon King
18-10-2013, 14:24
خدایا ...
از کوی تو نرود بار خیالم نکند فرق به حالم چه برانی چه نرانی
چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی نه من انم که برجم نه
تو انی که نبخشی ونرانی و منم بنده ی تو منتظر رحمت تو...
خدایا در این لحظات سخت مارا دریاب...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
raha bash
23-10-2013, 18:43
گفتم بیار جامی
گفتا هنوز خامی
گفتم که پخته ام کن
گفتا به فکر نامی
گفتم گذشتم از نام
گفتا برو تمامی
گفتم نجستم او را
گفتا بجویی ای کاش
گفتم نشان چه دارد ؟
گفتا به کس نشد فاش
گفتم تو هم رهی کن
گفتا برو خودت باش
زان یــار دلــنوازم شکریــست با شــکایــت
گر نکــته دان عشـقی بشنو تو این حــکایــت
بی مــزد بود و منت هر خدمتی که کـــردم
یـا رب مـباد کــس را مخــدوم بی عــــنایـت
رنـدان تشــنه لـب را آبـی نمیدهــد کـــس
گویی ولی شـناسـان رفتنــد از ایـن ولـایــت
در زلــف چـون کمنــدش ای دل مپیچ کان جــا
ســرها بریده بینــی بی جـرم و بی جــنایــت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جـانـــا روا نـبــاشــد خـــــــون ریـز را حــمایـــت
در این شـب سـیاهم گم گشت راه مقــصود
از گـوشـهای بـرون آی ای کـوکـب هـدایــت
از هـر طــرف که رفتـم جز وحشـتم نیـفــزود
زنـهـار از ایـن بـیـابـــان ویـن راه بـینــهـــایــت
ای آفتـــاب خــوبــان میجوشــــد انـدرونــم
یـــک سـاعتــم بگنـجـــان در سـایه عنایــــت
ایـن راه را نهــایــت صـورت کــجا تـوان بســت
کـش صــد هزار منزل بیــش اســت در بـدایت
هـر چـنــد بـــردی آبـم روی از درت نتـــابــم
جور از حبیب خوشتر کـــز مـــدعــی رعایــت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قــــرآن ز بـــر بخــوانـــی در چــارده روایـــت
raha bash
02-11-2013, 19:04
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
M0RTEZA_R
03-11-2013, 21:08
خواجه ابوالفتح گفت: شیخ رحمةالله علیه روز چهارشنبه به گرمابه رفته بود و شیخ بو محمد جوینی رحمةالله علیه به خانقاه آمده بود و از آنجا به گرمابه رفت.
شیخ با بو محمد جوینی به حمام رفتند، شیخ گفت: ای خواجه این آسایش و راحت گرمابه از چیست؟
او گفت مردم خسته و کوفته باشند، آب گرم بر خود ریزند و خود را شویند تا راحت بیاسایند.
شیخ ما گفت: بهتر از این باید، شیخ بو محمد گفت: مردم در هفته شوخگن* شده باشند و موی بالیده* و سنتها به جای نیاورده، موی بردارند و خویشتن بشورند، سبکتر گردند و بیاسایند.
شیخ گفت: بهتر از این باید
شیخ بو محمد گفت: نظر شیخ چیست که من بیش از این ندانم
شیخ گفت: ما را چنین می نماید که دو مخالف جمع شدند و چندین راحت باز می دهد، شیخ بو محمد رحمةالله علیه بگریست و گفت: ای شیخ آنچه تو را می درآید هیچ کس را آن نیست.
شوخگن= چرکین
بالیده= بلند شده
اسرارالتوحید
بزا یه توضیح بدم:n02:
منظور از دو مخالف اب و اتش هستند که اگرچه مخالف هستند ولی مایه اسایش مردم رو فراهم می کنن.شیخ ما هم ابوسعید ابوالخیر هست.
V E S T A
06-11-2013, 20:06
پيشـانـي ار ز داغِ گنــاهـي سيــه شــود
بهتــر ز داغ مُهـرِ نمــاز از سر ريــا
نام خــدا نبــردن از آن بــه كه زيرِ لــب
بهر فريــب خلــق بگوئــي خــدا خـدا
(فروغ فرخزاد )
raha bash
08-11-2013, 17:21
كی رفته ای ز دل كه تمنا كنم تو را؟
كی بوده ای نهفته كه پیدا كنم تو را؟
غیبت نكرده ای كه شوَم طالب حضور
پنهان نگشته ای كه هویدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی كه من
با صد هزار دیده تماشا كنم تو را
چشم به صد مجاهده آیینه ساز شد
تا من به یك مشاهده شیدا كنم تو را
بالای خود در آینـﮥ چشم من ببین
تا با خبر ز عالم بالا كنم تو را
مستانه كاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله گاه مؤمن و ترسا كنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت برافكنم
خورشید كعبه، ماه كلیسا كنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا كنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یكجا فدای قامت رعنا كنم تو را
زیبا شود به كارگِه عشق كار من
هر گه نظر به صورت زیبا كنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا كنم تو را
فروغی بسطامی
silver65
09-11-2013, 23:40
از شیــخ بهایی پرســیدند: خیلی ســخت میگُـذرد چه باید کرد؟
گفت: خودت که میگویی، سخت میگذرد، سخت که نمیماند.
پس خدا را شکر، که میگذرد. نمیماند!
V E S T A
23-11-2013, 14:14
عیـبِ رنـدان مکـن ای زاهـدِ پاکیـزه سرشت
که گنـاه دگـران بر تـو نخواهنـد نوشـت
من اگر نیکـم و گـر بـد تـو بـرو خـود را بـاش
هر کسـی آن درود عاقبت کار که کشت
حافظ
aaaaaaab
23-11-2013, 21:02
وقت آمد که بشنوید اسرار
می گشاید خدا شما را گوش
وقت آمد که سبز پوشان نیز
در رسند از رواق ارزق پوش
مولانا
mahpesar
26-11-2013, 12:03
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رواقِ مَنظَرِ چَشمِ من، آشیانهی توست *** کرم نما و فرودآ، که خانه، خانهی توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل *** لطیفههای عجب زیر دام و دانهی توست
دلت به وصل گل، ای بلبل صبا، خوش باد *** که در چمن، همه گُلبانگ عاشقانهی توست
علاج ضعف دل ما به لب حَوالت کن که *** این مُفرّح یاقوت در خزانهی توست
به تن مُقصـــرم از دولـــتِ مُلازِمــتت *** ولی خلاصهی جان خاک آستانهی توست
من آن نیام که دهم نقد دل به هر شوخی *** درِ خزانه به مُهر تو و نشانهی توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار *** که تُوسنی چو فَلَک، رام تازیانهی توست
چه جای من؟ که بِلَغزَد سِپِهر شُعبدهباز *** از این حِیَل که در اَنبانهی بهانهی توست
سرود مــجلــست اکنون فــلک به رقص آرد *** که شعر حافظ شیرینسخن ترانهی توست
Demon King
28-11-2013, 15:24
کاش دستانم انقدر بزرگ بود که میتوانستم چرخ دنیا را به کامت بچرخانم. ولی
کسی را میشناسم که بر همه چیز تواناست. تورا به او می سپارم...
sima.vafa
08-12-2013, 11:00
خدایا هرچه بیشتر دانستم نادان تر شدم برنادانیم بیفزای...
silver65
08-12-2013, 14:38
ما را به اين زمين خسته مي آوري
رهايمان مي کني تا خود را به گناه بيالاييم
آن گاه مي گذاري پشيماني بکشيم
يک آن لغزش و يک عمر اندوه
يوهان ولفگانگ فُن گوته
در آن نفس که بميـــرم در آرزوی تــــو باشــم
بدان اميد دهم جـــان که خاک کوی تو باشـم
به وقت صبح قيامـــت که ســـر ز خـــاک برآرم
به گفتگوی تو خيزم، به جســتجوی تو باشــم
به مجمعـــی که درآينــد شـــاهدان دو عـــالم
نظر به سوی تــو دارم، غــلام روی تو باشـــم
به خوابگاه عـــــدم گر هــزار ســـال بخســبم
ز خواب عاقبت آگه، به بــوی مـــوی تو باشــم
حــديث روضـــه نگويــم، گـــل بهـشت نبويــم
جمــال حـــور نجويــم، دوان به سـوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ســــاقی رضــوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشــم
هـــــزار باديـه ســهل ست با وجـــود تــو رفتن
وگــر خــلاف کنــم ســعديا به سـوی تو باشم
Demon King
13-12-2013, 00:26
در شهر بودم دیدم هرکس به دنبال چیزی می دود :
یکی به دنبال پول
یکی به دنبال چهره دلکش
یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد
یکی به دنبال نان
یکی هم به به دنبال اتوبوسی !
اما دریغ ؛ هیچکس دنبال خدا نبود و خدا به دنبال همه …
.
.
shabe.saket
14-12-2013, 00:52
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مولوی میگه:
آنان که طلبکار خدایید،خدایید
حاجت به طلب نیست شمایید، شمایید
چیزی که نکردید گم از بهر چه جویید؟
کس غیر شما نیست،کجایید،کجایید؟
در خانه نشینید و مگردید به هر در
زیرا که شما خانه و هم خانه خدایید
ذاتید و صفایید گهی عرش و گهی فرش
در عین بقایید و مبرا ز فنایید
اسمید و حروفید و کلامید و کتابید
جبریل امینید و رسولان سمایید
خواهید ببینید رخ اندر رخ معشوق
زنگار زآیینه به صیقل بزدایید
تا بود که همچون شه رومی به حقیقت
خود را به خود از قوت آیینه نمایید
Demon King
14-12-2013, 18:35
دانشجویی به استادش گفت: استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش میکنم و تا وقتی خدا را نبینم ان را عبادت نمیکنم.
استاد به انتهای کلاس رفت و به ان دانشجو گفت: ایا مرا میبینی؟
دانشجو پاسخ داد نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمیبینم.
استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید ...
silver65
20-12-2013, 13:00
از آدمهای خشن نترس.
از آنی نترس که مشت خود را گره میکند
تابه صورت تو بکوبد.
از آن بترس که روزی خود خشونت پیشه کنی.
از آن بترس که روزی مُشت خود را گره کنی
تا به صورت کسی بکوبی.
انسانیت عزیز است و باشکوه.
شکوه انسانی تو،
با خشونت
از بین میرود. مایستر اکهارت
fereydon
27-12-2013, 03:19
-راههایی که باید از آن عبور کنی در آسمان نیست بلکه در قلب خود توست.
-هنگامی که دریابید چگونه همه چیز کامل و بدون نقص است سرت را به عقب خم خواهی کرد و به آسمان خواهی خندید .
shabe.saket
23-04-2014, 22:35
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا کی به تمنای وصـــــــــــــال تو یگانه
اشکم شود ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])،از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، غم هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صــــــــــومعهی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد
در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسـجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
روزی کــــــه برفتند حریفان پی هر کــــار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جـلوهگه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
بلبل به چمن، زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اســـــــــرار عیان دید
عـــــارف صفــــت روی تو در پیـــر و جـــــــوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم، من که روم خانه به خانه
هر در که زنم،صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم،پرتو کاشــــانه تویی تو
در میــــکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه.....
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ء شیخ بهایی ء
بمناسبت روز بزرگداشت شیخ بهایی
دانلود کنید.....
maheman1
05-06-2014, 11:37
کسی که به خدا از روی راستی عقیده مند است در جهانی که خدا او را بوجود اورده است جز به سوی خیر و فضیلت قدم بر نمی دارد.
سلامی به دوستان
بنظرم این شعر از عرفانی ترین مناجات ها با خدا هست، امیدوارم که در این تاپیک تکراری نباشه
گفتم دلُ دین بر سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا،تو که باشی که کنی یا نکنی
آن من بودم که بی قرارت کردم!
آن کس که تو را شناخت،جان را چه کند؟
فرزندُ عیالُ خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی،هر دو جهانش بدهی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟
ای در دل من میلُ تمنا،همه تو!
واندر سر من مایه ی سودا،همه تو!
هر چند به روی کار در مینگرم
امروز همه توییُ فردا همه تو!
sasha3sh
08-07-2014, 21:58
ﭼﻪ ﺯﻳﺒﺎ ﺧﺎﻟﻘﻲ ﺩاﺭﻡ
ﭼﻪ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﺧﺪاﻱ ﻋﺎﺷﻘﻲ ﺩاﺭﻡ
ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻧﺪ ﻣﺮا ، ﺑﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﻴﺪاﻧﺪ ﮔﻨﻪ ﻛﺎﺭﻡ . . .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
الهـی
چه بی حساب وبی صدا میبخشی وما چه حسابگرانه تسبیح ذکرمان را فریاد میکنیم ومیشماریم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نه عاشقم، نه معشوق !
تنها عشقم "او"ست...
که هوالعاشق و هو المعشوق
با تشکر مهران...
خدایا...
اگرتو دست مرا بگیری هیچ کس مرا دست کم نمی گیرد.
بر درگه تو بهری است از آب چشم عشاق
خلـــق جهـــان از آن روز در ره گــذر ندارنــد
سرگشتگان کویت پروای سر ندانند
آشـفتگان مویــت از خود خبـر ندارند
بر درگه تو بهری است از آب چشم عشاق
خلـــق جهـــان از آن روز در ره گــذر ندارنــد
تیـر بلا چو آید وانگه به جان نشیند
والله عاشقانند جز جان سپر ندارند
بنگر به لطــف جانا بر حال مستمندان
جز درگه تو چون روی با هیچ در ندارند
با تشکر مهران...
hossein blak
18-09-2014, 11:08
جمله ای از طرف خدا
ناراحتید؟
غمگینید؟
احساس دلتنگی میکنید؟
فقط به اندازه ی یک دعا با شما فاصله دارم.
با من حرف بزنید.
-خدا
hossein blak
21-09-2014, 21:03
ای که می پرسی ز ما و حال ما
نعمت الله نامم آمد از خدا
سیّد درویش حق را بنده ام
مرده ام از جان به جانان زنده ام
من نیم مهدی ولی هادی منم
راهنمای خلق در وادی منم
مصطفی را بنده ام حق را غلام
پیشوای با سلامت و السلام
شاه نعمت الله ولی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلطان العارفین بایزید بسطامی علیه رحمه گفت:
هیچ کس بر من غلبه نکرد جز جوانی از اهل بلخ که بر ما وارد شد
و پرسید : حدّ زُهد در نزد شما چیست ؟
گفتم : این که چون بیابیم بخوریم و چون نیابیم سپاسگزاریم.
گفت : پیش ما سگان بلخ نیز چنین باشند !!
گفتم پس حدّ زُهد پیش شما چیست ؟
گفت : اینکه چون نیابیم شکر کنیم و چون بیابیم ایثار کنیم و به دیگران ببخشیم...
عوارف المعارف، شیخ شهاب الدین سهروردی
با تشکر مهران...
زخود بینی چو بگذشتی، به چشم دل خدا بینی
در آن وجــه اله بـــاقی، فنــــا عین بقــــا بیــنی
بـــرون آی از حجـــاب تن، قدم در کشور جان زن
کــه هــر جا بنگری ســرّی، ز اســرار خدا بینی
دانلود ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](464).mp3) همخوانی این ابیات زیبا...
با تشکر مهران...
به درد هجــر بسـازیم چـاره جز این نیـست
اگر فــراق نباشد، وصـال شیــرین نیـست
به جز خیـال تو و اشک چشم و سوز درون
مرا به بستر غم هم دمی به بالین نیست
هـــــزار بار بگـــو تهـــــمتم زنند به کـــفر
مـرا به غیـر محبــتت، مـرام و آیین نیست
غـنی تـرم ز هـمه عالمـیان، با همه تهـی دستی خویـش
هــر آنـکه دولـــت عشـــق تـــو داشت، مســکین نیست
با تشکر مهران...
خدایا !
کسی غیر از تو با من نیست …
خیالت از زمین راحت ، که حتی روز روشن نیست …
کسی اینجا نمیبینه ، که دنیا زیر چشماته !
یه عمره یادمون رفته ، زمین دار مکافاته !
فراموشم شده گاهی ، که این پایین چه ها کردم !
که روزی باید از اینجا ، بازم پیش تو برگردم !
خدایا وقت برگشتن ، یه کم با من مدارا کن !
شنیدم گرمه آغوشت ، اگه میشه منم جا کن …
- Saman -
26-05-2015, 07:47
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو را در آغاز روز
دوست دارم
زمانی که بدهی
به خورشید فرمان تابیدن
به زمین فرمان گردیدن
و به چشمهای من فرمان بیدار شدن!
تو را دوست دارم
که روز مرا آغاز میکنی!
نویسنده: بلند نوین
silver65
02-06-2015, 00:46
نه مرادم، نه مریدم
نه کلامم، نه پیامم
نه سلامم، نه علیکم
نه سپیدم، نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی، نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی و تو دانی
نه سمایم، نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته و
نه برده ی دینم
نه چنان چشمه آبم، نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه سفیرم، نه فرستاده پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم، نه بهشتم
نه چنین بوده سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم و نه نوشتم ...
بلکه؛ از صبح ازل با قلم نور نوشتند:
حقیقت نه به رنگ است و نه بو
نه به های است و نه هو
نه به این است و نه او
نه به جام و نه سبو
گر به این نقطه رسیدی...
به تو آهسته و سر بسته و در پرده بگویم
تا کسی جز من و تو نشنود این راز گهربار جهان:
آنچه گفتند و سرودند
تو آنی، خود تو جان جهانی
گر نهانی و عیانی
تو همانی، تو همانی ...
که همه عمر به دنبال خودت، نعره زنانی و ندانی
و ندانی و ندانی
که تو آن نقطه ی عشقی و تو اسرار نهانی
همه جایی تو نه یک جا، همه پایی تو ...
نه یک پا
همه ای، با همه ای، بی همه ای، همهمه ای تو
تو سکوتی، تو خود باغ بهشتی، ملکوتی
تو به خود آمده از فلسفه ی چون و چرایی
به تو سوگند
گر این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
در همه افلاک خدایی ...
نه که جزیی تو
نه چون آب در اندام سبویی، خود اویی
به خود آ
تا به در خانه ی متروکهی هر عابد و زاهد
به گدایی ننشینی و
به جز روشنی و شعشعه ی پرتو خود هیچ نبینی و
گل وصل بچینی
به خود آی ...
"علی حیدری"
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آن خلیفة الهی، آن دعامة نامتناهی، آن سلطان العارفین، آن حجةالخلایق اجمعین، آن پخته جهان ناکامی، شیخ بایزید بسطامی رحمةالله علیه، اکبر مشایخ و اعظم اولیا بود
و حجت خدای بود، و خلیفه بحق بود، و قطب عالم بود، و مرجع اوتاد، و ریاضات و کرامات و حالات و کلمات او را اندازه نبود و در اســرار و حقایق نظری نافذ، و جدی بلیغ داشت
و دایم در مقام قرب و هیبت بود... و غرقه انس و محبت بود پیوسته تن در مجاهده و دل در مشــاهده داشت، و روایات او در احادیث عالی بود، و پیش از او کسی را در معانی
طریقت چندان استنباط نبود...
روشن تر از خاموشی،چراغی ندیدم،
و سخنی،به از بی سخنی،نشنیدم.
ساکن سرای سکوت شدم،
و صدرۀ صابری در پوشیدم.
مرغی گشتم؛
چشم او،از یگانگی
پر او،از همیشگی،
در هوای بی چگونگی،می پریدم.
کاسه ای بیاشامیدم که هرگز،تا ابد،
از تشنگی او سیراب نشدم.
"با یزید بسطامی"
با تشکر مهران...
:n12:عدالت شریعت خداوند:n12:
73 تو مرا ساخته و آفریدهای،
پس به من دانش عطا فرما تا شریعت تو را بفهمم.
74 آنانی که از تو میترسند، از دیدن من خوشحال میشوند،
چون من هم به وعدهٔ تو امیدوارم.
75 خداوندا، میدانم که قضاوت تو عادلانه است
و مرا نیز از روی انصاف تنبیه نمودی.
76 اکنون مطابق وعدهات،
بندهٔ خود را از محبّت پایدارت آرامی ببخش.
77 مرا از رحمت خود برخوردار کن تا زنده بمانم،
زیرا شریعت تو مایهٔ شادمانی من است.
78 اشخاص متکبّر که با دروغهای خود مرا متّهم ساختند، خجل و شرمنده شوند،
امّا من همیشه به تعالیم و اوامر تو تفكّر خواهم نمود.
79 آنهایی که از تو میترسند نزد من بیایند،
آنان كه اوامر تو را میدانند.
80 مرا یاری كن تا با دلی پاک احکام تو را بجا آورم
و شرمنده و سرافکنده نشوم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو را در آغاز روز
دوست دارم
زمانی که بدهی
به خورشید فرمان تابیدن
به زمین فرمان گردیدن
و به چشمهای من فرمان بیدار شدن!
تو را دوست دارم
که روز مرا آغاز میکنی!
نویسنده: بلند نوین
آمین .....
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...!
خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .
و زمانی که به بستر می روم دو عددقرص وجدان آسوده مصرف کنم.
امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:
رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،
لبخندی به ازای هر اشک ،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،
نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا . جمله نهایی : عيب کار اينجاست که من '' آنچه هستم '' را با '' آنچه بايد باشم '' اشتباه مي کنم ، خيال ميکنم آنچه بايد باشم هستم، در حاليکه آنچه هستم نبايد باشم .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ای فرزند آدم ...
دل تو تنها با من خو می گیرد و آرامش می یابد ...
jahangir1400
13-02-2016, 13:43
كشتى در دريا ميشكند...
مسافر كشتى اسير دست امواج خروشان دريا میشود
در آن نزديكى نه كشتى ديگرى است كه او را برهاند و نه شناگر توانائى است كه نجاتش دهد
تمام درها را بسته میبيند، بهیچ چيز و هيچ كس اميدى ندارد...
در آن وقتى كه در آب غوطه ور است،
در آن موقع حساس، در آن لحظه خطرناك، در آن حال سراپا يأس و نااميدى،
تنها يك اميد فطرى، يك تكيه گاه وجدانی در خود حس ميكند
از اعماق قلبش، از زواياى وجدان و باطنش يك نور اميد زبانه ميكشد
دلش به يك قدرت نامحدود و توانا توجه ميكند
از او كمك ميخواهد
تنها او است كه ميتواند نجاتش دهد و او را از اين ورطه هولناك برهاند...
آن حقيقت، آن قدرت، آن تكيه گاه اميد، آن چيزى كه دل با التماس باو مينگرد «خـدا» است.
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.