PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : شعر گمنام



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 [26]

N I N A
19-06-2011, 10:35
کاش
کمی
دیر شدنها
هم
خسته میشدند
…تا گاهی
انقدر ، زود نرسند

F l o w e r
19-06-2011, 11:28
گــــEــ ره خـورد ‌ِاي بـَــر حـَنجـره ام ..



حاجَتــــ ــ روا كـ ِ‌ نميـشــAـ وَم



كـاش فـــAـقط باز شـَـــوي .. !

new life
19-06-2011, 17:20
یه وقتایی دیگه حسش نیست غصه بخوری . . .
رسما" غصه تو رو میخوره......

N I N A
19-06-2011, 21:33
تنهایی ام را با کســــــــــی قسمت نـــــخواهم کرد !


یک بار قسمت کردم ، چندیـــــــــن برابر شد ...

Hadi King
19-06-2011, 21:47
ای کاش بودی

تا می دیدی که چگونه ثانیه های بی تو بودنم دقیقه می شوند !

ای کاش بودی

و می دیدی که چگونه چشمانم از ته دل فریاد می زنند و ...

ای کاش بودی و می دیدی

که چگونه بیقرار توام

بیقرار تویی که لحظه ای از عمرت را به سالها خواستنم ندادی

بی قرار توام که واژه ی انتظار را برایم همیشگی کردی !

و خسته ام از همیشه ای که همیشه تو را در آن نخواهم داشت !

maryam & m
19-06-2011, 23:58
ما بدهکاریم
به یکدیگر
و به تمام " دوستت دارم " های نا گفته ای
که پشت دیوار غرورمان ماندند
و ما آنها را بلعیدیم
تا نشان دهیم منطقی هستیم...

sara_girl
20-06-2011, 02:19
هوای دهکده آلوده­ست

و نان نازک تیری

زیادها رفته­ست

چه روزگار غم­انگیزی­ست

که هر پرنده

هماره به ابر می­نگرد.

F l o w e r
20-06-2011, 09:56
مــَن را بـبخش اگــَـــر بـــِ تـــو پیـلـه کــَـرده ام ..

قــَــدری تـَـحمل کـُن

پــَروانــــه می شَـوَم ..

N I N A
20-06-2011, 11:02
خــودم هم قبـــول دارم کـــهنه شـــده ام
آنـــقدر کــهنه کــه می شــود
روی گَردو خـــاک تنـم یــادگــاری نــوشت
...بنویس و برو ..

new life
20-06-2011, 20:30
یک جایی وجود دارد
بنام سیم آخر
من دقیقا" همانجا هستم ...

N I N A
20-06-2011, 23:33
بــه ریسه می کشــــم ..

اشکــــهایــم را

امشب چقدر، کوچه دلــــم چراغانی ست .. !

Maryam j0on
21-06-2011, 00:07
شــــــاید قانــــــون دنیــــــــا همــــــین باشـــــد ؛

تـــــو صــــاحب ِ آرزویــــــی باشــــــی

کــــه شیرینـــــی ِ تعبیـــــــرش از آن ِ دیگـــــری ست . . . . / . !

maryam & m
21-06-2011, 00:23
نــه هــوا ابـریـسـت
نـه بـارانـی مـی بـارد
پـس بـهـانـه ی دلـم بـرای
ایـن هـمـه سـنگیـنـی چـیـسـت !!!

Ar@m
21-06-2011, 00:56
نيمي از جهانم براي تو
نيمي براي گنجشكها
نيمي از دوست داشتنم براي تو
نيمي براي باد
تا كوچه ها را بگردد
نيمي از مهربانيم براي تو
نيمي براي باران
تا بر زمين ببارد
و ناگهان
مرا بنام كوچكم صدا مي كني
گنجشكهايم به سرزمين تو كوچ مي كنند
و من
با اين همه بيابان
كه هيچ هم بهار نمي شوند
فصلها را گم مي كنم!

فخري برزنده

Lady parisa
21-06-2011, 08:59
چنــد ساعتی با هم بودیــم!

من بــه تــو نگــاه میکردم ..

و .. تــو به ساعتت ؛

تـــو قرار داشتی و .. من بی قــراری!

Hadi King
21-06-2011, 14:22
دنبال تو

هرجا که پا می گذارم ،

پیدایت نمی کنم

فقط عطر توست که در فضا باقی ست

نمی دانم

من همیشه دیر می رسم ،

یا تو هیچ وقت منتظرم نمی مانی !!!

sevmak
21-06-2011, 17:47
ترک نمی شود کرد
نیکوتین دست های خاموشت را
لای انگشتانم...

Snow_Girl
21-06-2011, 17:48
خیلی دوستت دارم اما نمی دونم "خیلی "رو چه جوری بنویسم




که خیلــــــــــــــــــــــ ـــــــــی خونده بشه ؟!!!؟؟؟



حلقه ی دستانمان را دوست دارم



وقتی دست ات توی دست من است



و



دل توی دلم نیست ... !

fary jun
21-06-2011, 18:06
جای تو خالیست...
هزاران کلمه در جای خالی ات ریختم اما جای خالی تو پرنشد
هیچ چیز.....!
تو از جنس بی نهایت بودی

maryam & m
22-06-2011, 09:06
كودك كه هستي
با هرچه كه هست
شادی
بزرگ كه مي شوی
با هرچه كه نيست
غمگين !!!

F l o w e r
22-06-2011, 10:04
از سیاهی بالاتر استــــ ــ

رنگـــــِ بیــ رنگی این روزهای تکــــــــــراری ..!

part gah
22-06-2011, 17:27
من از تصور بيهودگي اين همه دست

و از تجسم بيگانگي اين همه صورت ميترسم

من مثل دانش آموزي

كه درس هندسه اش را

ديوانه وار دوست ميدارد تنهـــــــا هستم

Maryam j0on
22-06-2011, 18:00
گاهی ناامیدی ریشه می کند در جانت

آنوقت است که شعار های

فلانی کریم است ، فلانی رحیم است

می شود طبل ِ تو خالی و تو می مانی

و وجود ِ تهی شده ات . . .

تو می مانی و انباری پر از سوال . . .

تو می مانی و دنیایی پر از غریبه . . . / .

اینجاست که ترس ِ تنهایی گاز گاز می کند روحت را

و سیگار های شبانه روزی ات شروع می شود . . .

پک می زنی تا رها شوی

و غافلی که آزادی این حوالی حکمش ، حکم طلاست . . .

رسوب می کنی در خودت

می مانی و می مانی و می مانی

و عاقبت هم می گندی . . .

گندیدنی که نه تو ، نه شما و نه آنها

و نه هیچ بنی بشر دیگری قبولش ندارد . . .

گندیدنی که پشت ِ نقاب ،

پشت ِ شعار ،

پشت ِ ژست های معطر به سیگار پنهانش می کنید . . .

اما من - من ِ تنهای ته نشین شده

قبول دارم گندیدنم را ،

"روزی چند بار این حوالی" . . . /

راستش من هم مثل ِ شما بیمار سیگارم . . .

ژست روشنفکرانه می گیرم

و باران را بی چتر می گذرانم . . .

قهوه را تلخ می خورم و تهران را با ط می نویسم . . .

من هم مثل ِ شما

کمدی پر از نقاب در گوشه اتاقم چپانده ام . . .

شاملو را محض ِ نفهمیدن می خوانم و

فلسفه هایم بوی سگ می دهند . . .

تنها فرق ِ من با شما این است که

از اعلام ِ فساد روحم نمی ترسم . . .

شهامتم را جلو چشمانم گذاشته ام و با جرات می گویم :

گندیدن ِ من اتفاقی قدیمی است . . .

که افتاده

که رسیده

که آمده و نگرانم کرده . . .

کاش کسی بیاید

و

مرا بهم بریزد

و از بهم ریخته ام یک انسان بسازد . . . / . !




×××××××××××

نوشتـــــــــه ی غــــزل ِ جانــــَـــم : *

کـــــسی کــــه بــــا فلسفـــــه بافـــــی هاش منــــو شیفتـــــه ی ِ خــــودش کــــرده : )

چقــــدر دلـــــم برایــــت تنـــگ شــــده رفیــــــق : (

sevmak
22-06-2011, 20:47
گاهی ناامیدی ریشه می کند در جانت

آنوقت است که شعار های

فلانی کریم است ، فلانی رحیم است

می شود طبل ِ تو خالی و تو می مانی

و وجود ِ تهی شده ات . . .

تو می مانی و انباری پر از سوال . . .

تو می مانی و دنیایی پر از غریبه . . . / .

اینجاست که ترس ِ تنهایی گاز گاز می کند روحت را

و سیگار های شبانه روزی ات شروع می شود . . .

پک می زنی تا رها شوی

و غافلی که آزادی این حوالی حکمش ، حکم طلاست . . .

رسوب می کنی در خودت

می مانی و می مانی و می مانی

و عاقبت هم می گندی . . .

گندیدنی که نه تو ، نه شما و نه آنها

و نه هیچ بنی بشر دیگری قبولش ندارد . . .

گندیدنی که پشت ِ نقاب ،

پشت ِ شعار ،

پشت ِ ژست های معطر به سیگار پنهانش می کنید . . .

اما من - من ِ تنهای ته نشین شده

قبول دارم گندیدنم را ،

"روزی چند بار این حوالی" . . . /

راستش من هم مثل ِ شما بیمار سیگارم . . .

ژست روشنفکرانه می گیرم

و باران را بی چتر می گذرانم . . .

قهوه را تلخ می خورم و تهران را با ط می نویسم . . .

من هم مثل ِ شما

کمدی پر از نقاب در گوشه اتاقم چپانده ام . . .

شاملو را محض ِ نفهمیدن می خوانم و

فلسفه هایم بوی سگ می دهند . . .

تنها فرق ِ من با شما این است که

از اعلام ِ فساد روحم نمی ترسم . . .

شهامتم را جلو چشمانم گذاشته ام و با جرات می گویم :

گندیدن ِ من اتفاقی قدیمی است . . .

که افتاده

که رسیده

که آمده و نگرانم کرده . . .

کاش کسی بیاید

و

مرا بهم بریزد

و از بهم ریخته ام یک انسان بسازد . . . / . !




×××××××××××

نوشتـــــــــه ی غــــزل ِ جانــــَـــم : *

کـــــسی کــــه بــــا فلسفـــــه بافـــــی هاش منــــو شیفتـــــه ی ِ خــــودش کــــرده : )

چقــــدر دلـــــم برایــــت تنـــگ شــــده رفیــــــق : (


عالی بود، لذت بردم، مث این:

در خاطرم بمان...
من عادت کرده ام به دیوار کشیدن...
میان خود بودن و همه بودن...
من عادت کرده ام به آنکه خاطره های تو دلداریم دهند
میان مرز باریک و احمقانه ی بودن یا نبودن...
میان ذهنی که هیچکس نمی بیند
هیچکس احساس نمی کند زنده بودنش را
نفس کشیدنش را
آهسته آهسته مردنش را...
قلب من هرگز میان سینه ام نبوده است
قلب من میان خاطرات تو
در آن اتاق همیشه قفل انتهای راهرو
پشت پریشانی های یک ذهن بی قرار
می تپد دیوانه وار...
آرزو می کند؛
کاش دلبری بود که می آمد یک روز
راز احمقانه ی این دیو منتظر را
کشف می کرد...

Pessimist
23-06-2011, 09:23
ای ساکن شهر جدایی
فرسوده ام فرسوده ی تو
از خستگی در چهره ام صدها نشان است
دل پیر و اندوهم جوان است
شرح غم من بی حسابست
اندوه تلخم بی کرانست
غمگینم اما در دلم نور امیدست
می خندم اما گریه ام در دل نهانست
دل گرید اما حرف شادی بر زبانست
ای ساکن شهر جدایی
می بینم از دور
تا خاطرم آسوده باشد
می خندی اما گریه ها در خویش داری
بر لب بهار و در دلت طرح خزان است
می نالی اما بر لبت حرف نشاط است
می خندی اما گریه ات در دل نهانست
ای مانده در یاد!
ای خسته از درد!
ما و تو از این بی قراری ناگزیریم
آخر چه باید کرد این درد زمان است
ای ساکن شهر جدایی
آخر چه باید کرد
این درد زمان است...

part gah
23-06-2011, 12:15
و مرا به بازی کشاندی




و من عاشقانه هم بازی ات شدم




تقلب کردی و من




چشم‌هایم را بستم




تا فکر کنی




.........تو برنده ی بازی بودی




اما غافل بودی که




از پشت پلک‌های بسته‌ام هم




عاشقانه




....دستت را خوانده بوده ام...

attractive_girl
23-06-2011, 15:06
بزرگترین اقیانوس آرام است آرام باش تا بزرگترین باشی.

maryam & m
23-06-2011, 15:33
مرا دید
و
نشناخت
این بود درد........

F l o w e r
23-06-2011, 16:40
جـــلوتَر نیـــــآ ..

خآکستـــَــر میــــ شـَوی

اینجــــــآ دلـــی را سوزانـــده اند ..

Ghorbat22
23-06-2011, 16:53
تو و مــ ـن

قدم می زدیــمـ روی شن های خیــال

چهـ زیبـــا بــــود

در امتداد گــام های تو ُ مَن

زمانی کهـ

تنــ ــها یکـــ جُفـــتــــ ردِ پا روی شن ها باقی مانـــد...


" P e Y m a N"

part gah
24-06-2011, 09:33
خمی بر پهلویــــم است روزگار نمکــــــ میپاشد


و من پیچ و تابـــــــ میخورم و همه گمان میکنند که میــــــرقصم . . .

R Д M ß Ô
24-06-2011, 12:52
خدایا آنکه در تنها ترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت



در تنها ترین تنهاییش تنهای تنهایش مزار

diana_1989
24-06-2011, 14:13
دغدغه های ثبت شده



1

پژواک،

کسی ست در سنگ

که تو را می فهمد

و با من هم صداست



2

حتی

طرح خورشیدی

روشنت می کند

اگر خود کشیده باشی



3

این همه گنجشک

بر یک درخت

این همه آواز

با یک نُت

این همه چتر، در یک باران

این همه تنهایی،

در یک شهر



4

یادگار من است، این درخت

که خستگی تبرت را می گیرد

عمیق بزن




محمد علی بهمنی

---------- Post added at 03:12 PM ---------- Previous post was at 03:11 PM ----------

چیز بدی نیست جنگ
شکست می‌خورم
اشغالم می‌کنی

شمس لنگرودی

---------- Post added at 03:13 PM ---------- Previous post was at 03:12 PM ----------

پرنده ای آبی در قلب من هست
كه می خواهد پر بگیرد
اما درون من خیلی تنگ و تاریك است برای او،
می گویم اش، آن جا بمان، نمی گذارم
كسی ببیند ات.
پرنده ای آبی در قلب من هست
كه می خواهد بیرون شود
اما ویسكی ام را سر می كشم رویش
و دود سیگارم را می بلعم
و فاحشه ها و مشروب فروش ها
و بقال ها
هرگز نمی فهمند كه او
آن جاست.


پرنده ای آبی در قلب من هست
كه می خواهد بیرون شود
اما درون من خیلی تنگ و تاریك است برای او،
می گویم اش،
همان پایین بمان،
می خواهی آشفته ام كنی؟
می خواهی كار ها را قاطی پاتی كنی؟
می خواهی در حراج كتاب هایم توی اروپا
غوغا به پا كنی؟
پرنده ای آبی در قلب من هست
كه می خواهد بیرون شود
اما من بیش از این ها زیرك ام، فقط اجازه می دهم
شب ها گاهی بیرون برود،
وقت هایی كه همه خوابیده اند.
توی چشم هایش نگاه می كنم.
می گویم اش، می دانم كه آن جایی،
پس
غمگین نباش.
آن وقت فرو می دهم اش،
اما او آن جا
كمی آواز می خواند،
نمی گذارم اش
تا كاملن
بمیرد.
و ما با هم به خواب می رویم
انگار كه
با عهد نهانی مان.
و این آن قدر نازنین هست
كه مردی را
بگریاند، اما من
نمی گریم،
تو چطور؟

Hadi King
24-06-2011, 17:26
این بار که خدا بیاید به خوابم

می گیرمش در آغوش

و سرم را محکم در آغوشش پنهان می کنم

و آن قدر اشک خواهم ریخت

تا دلش به رحم بیاید

بر این بندگانِ گناهکار ِ بی گناه

...

F l o w e r
24-06-2011, 22:18
شیــ ــشه نـازکـــِـ احـ ـساســِـ مـَــرا دَسـتـــ نـَـزَن ...

چنـــد ـشَـمــ میـــ ـشـَـوَد از لـَـکـهـ انـگشتـــِـ دروغ !!

sara_girl
25-06-2011, 00:07
می نویسم خاطرات با اشک و آه


در شبی غمگین و تاریک وسیاه


می نویسم خاطرات از روی درد


تا بدانی دوریت با من چه کرد

N I N A
25-06-2011, 09:57
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت ، دلتنگی ام را به باد می سپارد . . .

براي تا ابد ماندن
بايد رفت !
گاهي
به قلب كسي ،
گاهي
از قلب كسي ...

F l o w e r
25-06-2011, 11:29
پــــآکــ کـُـنی در دَستـــ دارَم از جنـــس فـَـراموشی / فراموشی ..

میــــــ کشَــم رویِ خاطــرآتــــِ آدمـــ ـهایی از جنــس دروغ / دروغ

لـَحظهـــ هایــَم پآکــــ / پآکـــ استـــ این روزهـــا

Lady parisa
25-06-2011, 12:27
تکه های قلبم را با تو قسمت می کنم

شاید هیچ اثری بر این سرمای زمستانی نداشته باشد؛ اما...

برای لحظه ای می توانی گرمای عشق واقعی را در دستانت حس کنی!!!

Pessimist
25-06-2011, 13:56
تو نیستی و صدای تو
هوای خوب خونه ست
صدای پای عطر گل
صدای عشق دیوونه ست
تو از من دور و من دلتنگ
تو آبادی و من ویرون
همیشه قصه این بوده
یکی خندون یکی گریون
همیشه قصه این بوده
تو یک لحظه تو یک دیدار
یک زخم از زهر یک لبخند
تمام عمر فقط یک بار
پس از اون زخم پروردن
پس از اون عادت و تکرار
ولی نصف یه روح اینور
یه نیمه اونور دیوار
خودت نیستی صدات مونده
فقط از تو همین مونده
نفس های عزیز من
صدای پای شب بوهاست
صدای باد و بوی نخل
هوای شرجی دریاست
سکوت اینجا صدای تو
هوا اینجا هوای تو
پر از تکرار این حرفم
دلم تنگه برای تو
همیشه قصه این بوده
یا مرگ قصه یا آدم
همیشه عشق یعنی ابر
غروب و غربت بارون
تو در من جوشش شعری
صدای این لب ویرون
خودت نیستی....

sara_girl
25-06-2011, 18:13
تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند...
وای سهراب کجایی آخر؟......زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند..
تو کجایی سهراب؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند, همه جا سایه ی دیوار زدند...
وای سهراب دلم را کشتند.....

part gah
25-06-2011, 20:49
غریبـــــه

نمیدانم گنجشک ها

که آنقدر شبیه همند

چطور همدیگر را میشناسند

........ و .........

نمیدانم چقدر شبیه مـــــن است

که تـــــــو دیگر مرا نمیشناسی؟؟!!!

mostafa 1981
25-06-2011, 21:14
بھ موھای شکستھ ات دست می کشم
پودر می شوند ...
بوی زَخم می دھی
در دھانت
فسیل یک قناری ھنوز می خواند
و روسری صورتت را می پوشاند
و بی آن کھ بخواھی
روی بنفشھ ھا دراز می کشی
آرام آرام از آن ھا می شوی
و از تو فقط سنگی بھ جا می ماند
کھ دلت ، از بنفشھ ھا نیست .
کدورت

diana_1989
25-06-2011, 21:45
دلت که بهانه می گیرد انگار اتاق می شود اندازه مشتت...
دیوارها به هم می رسند و سقف روی سرت سنگین می شود.
قصه های ناتمام جلوی چشمانت در هم می پیچند...
ساده تر که بگویم؛ انگار کم می آوری برای زندگی کردن... برای خندیدن... ماندن... و رفتن...
یک طوری همه چیز هیچ می شود...
نیست می شود...
و تو....

maryam & m
26-06-2011, 07:33
مــرا جای خــودم بگذار
خودت را جای گهـــواره
و آغوشی تسلی بخش
کنـارم بـاش همواره ...

Lady parisa
26-06-2011, 08:16
عزیزم

زندگی من به اندازه کافی شبیه فیلم های هندی بی سر و ته است !

تو دیگر

پشت درخت های تقدیر و حادثه پنهان نشو !!



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Hadi King
26-06-2011, 09:56
سر به سر عکس هایت می گذارم

و آنگاه

تکه ای رنگ غروب

زیر تصویر چشم هایت نقاشی می کنم

نگاهم بر ثانیه های عمر می لغزد
...

و باز ملودی تکراری باران

و دست های یک زمستان پر از التهاب

درفضای مه آلود سراب

تو را

از سرشاخه های پرچین قلبم

جدا می سازد.!

...

Pessimist
26-06-2011, 11:22
خیالت راحت...!

دیگر اشکی نیست

تا به بالینت بریزد

و احساس را شکوفا کند!

تنها بغضی ست

که با فرو خوردنش...

حسرت در چشمانم می تازد...!

Eshghe_door
26-06-2011, 12:03
بــــرای تـــا ابــد مانـــدن


بـــــاید رفــتــــ


گاهــــــــ ــــی


به قلــــب کســـــــــــی


گاهــــــــــ ـــــی


از قلــــب کســـــــــــی !!


بابا تورو خدا یخورده رعایت کنین

یه صفحه قبل این شعر رو گذاشتن


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

اونقده دیدم از این جور کارها

مثلا یه شعر رو توی اشعار عاشقانه میبینم

دو روز بعدش یکی دیگه گذاشتش توی شعر گمنام

تورو خدا قبل پست دادن یخورده بگردین ببینین تکراری نباشه

با تشکر!

Mohammad
26-06-2011, 12:25
در آینده ای نزدیک (شاید از هفته دیگه ! ) بسیاری از این مشکلات حل خواهد شد .

part gah
26-06-2011, 12:37
بابا تورو خدا یخورده رعایت کنین

با تشکر!

این کار خوبیه که پستا رو میگین تکراریه اما کار بهتره و شایسته تر اینه یه کامنت بدین به پروفایل فردی که شعر تکراری گذاشته تا شعرشو ویرایش کنه.اینطوری هم دوستانه تره هم باعث پاک شدن پستها نمیشین....چند روز قبل یکی از دوستان خوب در پی سی لطف کرد جایی من کامنت داده بودم اسم نویسنده یادم رفته بود مستقیم تو پروفایل خودم مطرح کرد منم مشکل و برطرف کردم.....یه کمی با هم دوست باشیم بد نیست:20:......این پست هم میتونین حذف کنین یا بزارین بقیه بخونن و این کار و از این به بعد انجام بدن.....بازم ممنون از eshghe _door

part gah
26-06-2011, 12:45
در این ســــرمای بغض آلود ،

دلم یکـــــریز می بارد

سوالم از تو اینست ، " او " ،

مـــرا یادت نمی آرد ؟؟!!

Mohammad
26-06-2011, 12:46
صحبت شما کاملا درسته ، چقدر خوب میشد که اینطوری میشد عمل کرد اما از یه دیدگاه دیگه هم میشه بهش نگاه کرد . :20:
هر انجمن برای خودش قوانینی داره و فرض بر اینه که هر کاربر قبل از فعالیت قوانین رو مطالعه کرده ... تویه قوانین ذکر شده که قبل از ارسال پست از تکراری نبودنش مطمئن بشید یا بیش از یک پست تویه تاپیک های شعر ارسال نشه ... اگه این موارد رعایت بشه هم نیازی به گذاشتن انرژی چندین از طرف تیم مدیریت نیست و هم تاپیک ها خیلی بهتر پیش میره .
اینطور نیست که همه بلافاصله اعمال قانون بشن و پست هاشون پاک بشه ... بارها شده یه کاربر پیغام زدم بصورت خصوصی مطرح کردم که فلان مورد رو رعایت کنید یا فلان پستتون فلان مشکل رو داره ، اما این مورد رو هم اضافه کنید که " در درجه اول کاربر می بایست مدیر پست های خودش باشه " + اینکه تیم مدیریت تمام وقت نمی تونن به انجمن رسیدگی کنن و خیلی از مواقع صرفا مجبور به اعمال قانون هستن .
به نظر من همه این موارد از اونجایی نشات می گیره که کاربران پست های خودشون رو مدیریت نمی کنن . :20:

part gah
26-06-2011, 12:56
صحبت شما کاملا درسته ، چقدر خوب میشد که اینطوری میشد عمل کرد اما از یه دیدگاه دیگه هم میشه بهش نگاه کرد . :20:
هر انجمن برای خودش قوانینی داره و فرض بر اینه که هر کاربر قبل از فعالیت قوانین رو مطالعه کرده ... تویه قوانین ذکر شده که قبل از ارسال پست از تکراری نبودنش مطمئن بشید یا بیش از یک پست تویه تاپیک های شعر ارسال نشه ... اگه این موارد رعایت بشه هم نیازی به گذاشتن انرژی چندین از طرف تیم مدیریت نیست و هم تاپیک ها خیلی بهتر پیش میره .
اینطور نیست که همه بلافاصله اعمال قانون بشن و پست هاشون پاک بشه ... بارها شده یه کاربر پیغام زدم بصورت خصوصی مطرح کردم که فلان مورد رو رعایت کنید یا فلان پستتون فلان مشکل رو داره ، اما این مورد رو هم اضافه کنید که " در درجه اول کاربر می بایست مدیر پست های خودش باشه " + اینکه تیم مدیریت تمام وقت نمی تونن به انجمن رسیدگی کنن و خیلی از مواقع صرفا مجبور به اعمال قانون هستن .
به نظر من همه این موارد از اونجایی نشات می گیره که کاربران پست های خودشون رو مدیریت نمی کنن . :20:
حرف شما متین و درست.منم همیشه فاصله بین پستای خودمو میخونم تا شعر تکراری نذارم....اما حالا کدوم صفحه پستی شبیه شعر من بوده خدا عالمه!من تاجایی که وقت داشته باشم پستای بچه هارو هم من باب تشکر و لذت برن و عدم پست تکراریه خودم میخونم .اما خوب اگه بقیه کاربرا پست تکراری رو به خود کاربر مربوطه اطلاع بدن کار هیچ وقت به مدیریت و اینا نمیکشه.حرف من سر همکاری کاربرا با همه تا تهش کمک به مدیرا بشه.:20:

sara_girl
26-06-2011, 12:58
تو را چه به فرهاد یک فرهاد است و یک بیستون عاشقی تو همین یک وجب دیوار فاصله را بردار.......... من باورت می کنم . ...

F l o w e r
26-06-2011, 13:18
________ امـــــروز ..

______ پـــآ / پـــآ روی ِ ســـایـــ ه / ســـآیــ ه َ م گـُذاشتــَــ ـم

______________ وقتـــ ی بــ ی تـــــویــ ی را بـــ ه رُخـــَــــــم کشیـــد ..

نگـــار.

diana_1989
26-06-2011, 17:29
دهان که به سخن باز کرد

بوی رفتن را احساس کردم !

و من چه کودکانه فکر می کردم

با آدامس نعنایی...

می شود سرنوشت را تغییر داد !!!

Hamid Hamid
26-06-2011, 17:56
سلام دوستان.

شعري مي خوام بنويسم كه شاعرش گمنام نيست اما من تاپيكي مناسبتر از اينجا پيدا نكردم براش ... ( يا اگه هست به من بگيد )

:

بادبادك ها ، بادبادك ها

تا افق پله به پله
شب به نرمی گام برداشت
دركنار پله ها
فانوس روشن بود

بادبادك های بازیگوش
دم تكان دادند
بادبادك رفت بالا
قرقره از غصه لاغر شد

بادبادك جان چه می بینی از آن بالا؟

در میان جاده ها آیاغباری هست ؟
بر فراز تخت سنگ آیا نشان از نعل اسب تك سواری هست؟
بادبادك جانببین آیا بهاری هست؟
بادبادك جان ببین آیا جای پایی سبز خواهد شد؟

بر سرسفره بغض سنگینی برایم لقمه می گیرد
بادبادك جان ببین پیك امید آیا روی دوشش كوله باری هست؟
من دلم با خویش می گوید

كه آری هست

من دلم با خویش می گوید
كه آری هست

عمران صالحي

N I N A
26-06-2011, 18:21
تشنه ات که می شوم
سر می کشم دلتنگی ات را ..
بغض بالا می آورم...

sara_girl
27-06-2011, 00:42
تو همان قدر مغروری
که من ...
من همان قدر دیوانه ام
که تو !
همین است که این
شعر نمی شود ...!

F l o w e r
27-06-2011, 07:47
گــــآمـــ / گـــــآم بـَــر میـــدارم /

ایـــن پــــآ / پــُــشتـــــِ پـــآی ِ دیگــــر

تــــآ ...

غریبـــ ه / غریبــــــ ه نـــَ ـفهمــَـــد نــــآی ِ رفتــــن نــَـ ـدا رَمــــــــــــــ .../.

نگــار.

Maryam j0on
27-06-2011, 08:56
اتاقی به اندازه دو قفس

یک فنجان قهوه تلـــــخ ؛ صدای ِ داریوش ؛ من ؛ تو ؛ تو و تو

فنجان را برمی گردانی ؛ میز تلخ می شود

می گویی این طوری بهتر است

چون که مدام در فکر خوردن این زهر ماری نیستی

هیچ نمی گویم

چشمانت را هجی می کنم

سر در نمی آورم

سعی می کنم ، اما . . .

صدای فریادت صدای داریوش را خفه می کند

و من

چشمانت را رها نمی کنم

این بار بلندتر از قبل دیوار صوتی را می شکنی

می خواهم جوابی بدهم

دهانم را که باز می کنم کلمات بیرون نیامده منجمد می شوند

من چشمانت را رها نمی کنم

زمستان چشمانت هوا را سرد کرده

برای همین است که عاشق ِ این چشمان ِ مشکی ام

چون که عاری از بهار است

صدایی در گوشم بالا و پایین می پرد :

" چشمانــــــت حرمـــــت زمینــــــه "

بی لحظه ای فکر یک جمله را با تمام وجود فریاد می کنم :

دوستت دارم رفیق

دود سیگار در حلقم می پیچد و به سرفه می افتم

ناگهان داغ می شوم

گرمی دستی دستان یخ زده ام را "ها" می کند

نگاهت می کنم از پشت ِ دود غلیظ سیگار صورتت را می بینم

لبخندی گذرا بر آن متولد می شود

و صدایی مهربان گوشم را نوازش می دهد :

. . . . / .

××××××××××××

نوشتــــــه ِ چهــــارُم شخـــــص ِ مجهـــــول ، حـــــوای ِ جـــــآنم (دوســـــت جونــــَـــم غـــزل : *)

maryam & m
27-06-2011, 09:28
"اندوه مرا بچين،

كه رسيده است..."

Soap MacTavish
27-06-2011, 09:31
چه تفاوت آشکاری است بین
هوسی که لذتش می رود و پشیمانیش می ماند
و طاعتی که رنجش می رود و پاداش ابدی دارد . . .
«نهج البلاغه»

4MaRyAm
27-06-2011, 10:16
خيالت راحت، این دل داره ميره
کسی نیست دیگه دستاتو بگیره
دیگه نه رد پامون موندگاره
نه حتی جاده هامون هم مسیره

خيالت راحت، این وابستگی نیست
نه، این حسی که دارم خستگی نیست
دارم ميرم، دیگه فرقی نداره
بگی کارم درسته یا بگی نیست

خودم خواستم دیگه یادت نباشم
خدا دستامو مي گیره که پاشم
نمي ذارم که پرهامو ببندی
نمي مونم که مثل تو فنا شم

بدون راهی که ميری اشتباهه
تموم عمرت اینجوری تباهه
دلم مي سوزه که چشماتو بستی
دلم مي سوزه که دنیات سیاهه

نمی دونی که پروازت چه شومه
یه تصویر از سقوطت پیش رومه
دیگه هیچی نمیگم، باشه، میرم
خیالت راحت، این بازی تمومه

Hadi King
27-06-2011, 13:27
پس از تو

جمعه‌ها آنقدر زیاد می‌شود

که من نمی‌توانم از میان‌شان بگذرم

......

و برای خودم بگریَم

part gah
27-06-2011, 14:20
گاه دلتنگ میشوم.

دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها.

گوشه ای مینشینم.

و حسرت ها را میشمارم .

و باختن ها را.

و صدای شکستن ها را.

و وجدانم را محاکمه میکنم.

من کدامین قلب را شکستم.

کدامین امید را نا امید کردم.

کدامین احساس را له کردم.

کدامین خواهش را نشنیدم.

و به کدام دلتنگی خندیدم.

که اینچنین دلتنگمــــــــ.

Lady parisa
27-06-2011, 15:37
دلم برايت تنگ شده !
مي خواهم آنقدر اشک بريزم
تا غبار فاصله از قلبم تميـــز شود .
ولي مي ترسم ...
" تهران" ، " ونيــــز" شود !!!

Soap MacTavish
27-06-2011, 17:22
باغ ما تا داشت انگور و گلی
نام ما خان بود و حاج جعفرقلی
باغ ما تا خالی از انگور شد
نام ما برگشت جعفر کور شد
----------------------------------------
بگو با من چه کردی مهربانم
که ابری شد تمام آسمانم
بیا آتش بزن خاکسترم کن
بدون تو نمیخواهم بمانم
---------------------------------------
گل نیست چنین سرکش و رعنا که تویی
مه نیست بدین گونه فریبا که تویی
غم بر سر غم ریخته آنجا که منم
دل بر سر دل ریخته آنجا که تویی

N I N A
27-06-2011, 17:23
حمــاقت یعنـــــی من !
که اینقــــــدر می روم تا تو دلتـــــنگ شوی;

خبــری از دل ِ تنــگ ِ تو نمـــی شود
برمــــــی گردم;
...چون دلتـــــنگت می
شــوم...

F l o w e r
28-06-2011, 08:01
دردُ دلـــ نــمی کـــــنــَـم / ..

زَخـــــم کـِ از عَـصَـبــ/عَــصَــبــ بـــگـــذرد

دیــگـــر درد/دَرد نــدارد/..

Maryam j0on
28-06-2011, 09:01
شب لالایی اش را گفت

اما ؛

به خواب نرفتم

هنوز

.

.

.

در جایی ،

بیداری ،

با کسی .../.

part gah
28-06-2011, 16:13
پیش از آنکه بمیـــــــــرم

رنــــــج های مرا بنویس

می خواهم خـــــــــودم را خـــــــوب

تمــــــــاشا کنم !

Hadi King
28-06-2011, 17:30
" ای کاش

فشار … غصه … غم … درد

واحد و عدد داشت

کاش

قابل قیاس و اندازه گیری بود

آن وقت

شاید روزگار

با تمام بی رحمی اش می فهمید

بر سر یک نفر چقدر آوار

می ریزد "

Puneh.A
28-06-2011, 18:46
باز هم من مانده ام تنها تو باور می کنی ؟
خسته ام بی حوصله تنها تو باور می کنی؟

باز هم من ماندم و یک آبروی ریخته
ریخته امروز یا فردا تو باور می کنی؟

فکر می کردم غزل بین تمام شعرها
با مرام و ساده است آیا تو باور می کنی؟

باز چشمانت که می گویند با من همدلند
از دلت می پرسم اینها را تو باور می کنی ؟

قبل رفتن خواستم خواهش کنم اینجا بمان
خواهش قلب مرا حالا تو باور می کنی؟

باز هم این نامه بی امضا به پایان می رسد
گرچه بی امضا و با امضا تو باور می کنی ؟

N I N A
28-06-2011, 19:04
قلک بغض هایم را که بشکنم

باز…

ناز ترا

خواهم خرید

و یک بسته مداد رنگی

و با هر رنگش

باز…

ناز ترا

خواهم کشید

Pessimist
28-06-2011, 19:05
خیابان در تنهایی خود غرق است
و نگاه منتظرش بر رهگذریست
که نادانی به او جرأت داده است
تا بر سنگفرش صبورانه قدم بگذارد
خانه در تنهایی خود غرق است
و حضور ره نوردی را می نگرد
که گامهایش لحظه ای
سکوت سنگین خانه را شکسته است
آسمان در تنهایی خود غرق است
و گذار پرنده ای را می خواهد
که بال افشان آغوش فروبسته او را بگشاید
و من در تنهایی خودم غرقم و به روزی می اندیشم
که دیگر نباشم

4MaRyAm
28-06-2011, 19:09
دیگر هیچ زمینی را به امید مترسکــــــــــــ زیر کشت نخاهم برد

زیرا خود با چشمهای خویش دیده ام

که یک آسمان کلاغ...

زیر چتر مترسک...

رقص باران را به ریشخند نشسته اند...

Pessimist
29-06-2011, 10:25
کاش می شد لحظه ای پرواز کرد حرفهای تازه و نغمه را آغاز کرد
کاش می شد خالی از تشويش بود برگ سبزی تحفه ی درويش بود
کاش تا دل می گرفت و میشکست عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل دلی پيوند داشت هر نگاهی يک سبد لبخند داشت

s@lome
29-06-2011, 10:50
امشب گیسوان مهتاب

دوباره ترانه ی تنهایی سروده اند

و آهنگ سکوت را تکرار کنان

زمزمه می کنند

و میگویند :

......... زمان ٬ زمان رفتن تو نیست !...

b@ran
29-06-2011, 12:29
همه چیز درست خواهد شد،
بالاخره انعکاس چاقو را فراموش خواهیم کرد
بالاخره مرغ سحر نیز با ما به میکده خواهد خواند
بالاخره ما هم روزی
به دلخواه خود زندگی خواهیم کرد

حالا بیا برویم تجریش،
هوا محشر است،
یک حرفی با تو دارم،
قدم می زنیم...!

b@ran
29-06-2011, 12:39
گفتند هر چه درخت پربارتر، افتاده تر
تا نگاه کردیم،همه افتاده بودیم
یکی از پله، تو از دیفرانسیل و من از چشم تو

Lady parisa
29-06-2011, 13:10
دلتنگی ... دلتنگی ...

همانند سربازي که تازه از جنگ بازگشته

محتاج نــــــ ـــ ـ ـ ـوازش دست هايت هستم

بـــاور کن که دلتنگي ... دلتنگي ...

دلتنگي مرگ تدريجي ست !!!



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

F l o w e r
29-06-2011, 15:35
وَقــ تي مي امــَ دي /..

فـَضـــآ پُر مي شُد از عَطرِ " تــُ رنج " !

حالــ ا " تــُ " رفتــيُ فقــط " رنجــ " مــانـده استــ/..

diana_1989
29-06-2011, 18:10
رسالت ِ آسمانیت را

ابراهیم من !

آنچنان که دوست تر می داری برآور

خسته تر از آنم که چاقوی تو را تاب آورم

آن چنان که اسماعیل ...

.
.
.

pars.ir
29-06-2011, 18:45
حال من خوب است با تو بهتر می شود
آخ...تا می بینمت یک جور دیگر می شوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم
در لباس آبی بیشتر از من دل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم
آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه ی - گه گاه - دلگرمی شوم
میل میل توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت، پر پر می شوم
(شعر از مهدی فرجی)

diana_1989
29-06-2011, 22:37
سلام
متوجه دلیل حذف شدن بعضی از پستهام تو این تاپیک و بقیه تاپیکهای انجمن ادبی مثه " اشعار سکوت و تنهایی " نیستم !؟
چرا باید به طور متوالی شعرها حذف بشن ؟

sara_girl
30-06-2011, 01:05
به جرم وسوسه...

چه طعنه ها که نشنیدی حوا!

پس از تو

همه تا توانستند

آدم شدند...!

چه صادقانه حوا بودی!

چه ریاکارانه آدمیم.!

Mohammad
30-06-2011, 09:22
سلام
متوجه دلیل حذف شدن بعضی از پستهام تو این تاپیک و بقیه تاپیکهای انجمن ادبی مثه " اشعار سکوت و تنهایی " نیستم !؟
چرا باید به طور متوالی شعرها حذف بشن ؟

شما لطف کنید قبل از پست دادن نگاهی به قوانین موجود بندازید . دلیل حذف پست ها هم که ذکر شدن !
ممنون .

Puneh.A
30-06-2011, 09:34
دیریست می نویسم و بر برگ سرنوشت


جز نقشه ای ز خون شقایق نمانده است


این ناله ای که سر خط آن , غربت دل است


من را به قعر وسعت طوفان کشانده است


نفرین به روزگار که بی خانمان شدم


حکم مرا بدون بخشش و ارفاق خوانده است


من را , ز ناکجای قلب خودت دور کرده ای


بغضی سیاه جای نفس , بی تو مانده است


امشب قرار نیست که من عاشقی کنم


آوارهای روح مرا غم تکانده است...

b@ran
30-06-2011, 11:01
چه باید گفت
وقتی که ذهن
در زیر گرد و خاک هفتاد سال سکوت
هفتاد سال سکون
هفتاد و هفت سال جمعه های مرده
...در زیر گرد و خاک کهنه و تارهای عنکبوت های تازه
در لذت فلج کننده ی فراموشی غرق شده
و هیچ تکانی
چنان شدید نیست که بیدار کند

Pessimist
30-06-2011, 11:13
دوباره شروع از گفتن است،
ناتمام ِ گفتن
که تو شاید تمامش کنی!
دوباره هق هق است
و هزاران آه
و نشنُفتن های تو
من و کاغذ و قلم
دربدر ِ وادیِ حرف
که تو شاید گذری
از لب این وادی کنی
و تو شاید کمی گوش کنی
بشنوی این فریادم
من و این بغض صدا
و کمی شور نگاه
پشتِ یک فریادیم
که تو امروز از آن می گذری!
خسته ام بس که شنُفتم
چه بی آوازم
و چرا مَسکوتم
و چرا هیچ ندارم حرفی!
وه! چه بی فریادم
آه! چه بی آوازم
من خود ز خود می پرسم
که چرا مَسکوتم!!
منی که غرق شده در حرفم
چرا بی حرفم؟؟
من و این بغض صدا
خسته ی از این همه آه
قصد شب داریم و بس
قصد رقصیدن در جشن خدا
قصد ماه افشانی
قصد شب پیمایی...
من بودم و ماه
در شبی مهتابی
خیره ی ماه شدم وُ می خندم
ماه نیز بر رخ من می خندد
من پر از فریادم،
من پر از آوازم!
ناگهان ابری برامد و بپوشاند شب را
تیره شد آسمان و ندیدم ماه را
حال من بودم شب
حال من بودم و این تاریکی
باز من بودم و دنیای خموش
باز من بودم قصه ی سکوت
و کنون می فهمم که چرا مَسکوتم
و چرا هیچ کسی نشناخت این فریادم
من همه فریادم من همه آوازم
در دل فریاد ها چه سکوتی اینجاست...

Hadi King
30-06-2011, 14:01
دیشب به یاد تو

هفت آسمان را

به جستجوی ستاره ات بوئیدم

سرت را روی شانه ام بگذار

دیگر برایت نه حافظ می خوانم، نه شمس ، نه حتی سهراب

فقط تو ...

شعر تو را خواهم گفت ...

Ghorbat22
30-06-2011, 14:32
با حرکـت بهـ سـوی تو

سایه ام روی زمیـن خـزیدن کرد


تا ردپای راه رسـیدن بهـ تـــــو

دسـت کســــی نیفــتد...


" P e Y m a N"

N I N A
30-06-2011, 21:56
در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد

رفته اي اينك اما،

آيا باز مي گردي؟

چه تمناي محالي دارم

خنده ام مي گيرد..

aligol172
30-06-2011, 22:01
مينويسم د_ی_د_ا_ر
تو اگر خسته و دلتنگ منی
يک به يک فاصله هـــــا را بردار...

sara_girl
30-06-2011, 22:21
می خواهم با تو گریه كنم

خسته شدم بس كه

تنها گریه كردم

می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم

خسته شدم بس كه تنها ایستادم ..

حنّانه
01-07-2011, 03:58
به یاد او که بودن را ممکن ساخت ...

لحظه نبودن نيستن ها ، اگر منت مي نهي بر كلام من ، با حترام سلامت مي گويم
و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هديه مي دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد.
ديرروز يادگاري هايت همدم من شدند و به حرفهاي نگفته من گوش دادند.
و برايم دلسوزي كردند. البته به روش خودشان كه همان سكوت تكراري بود و
يادآوري خاطرات با تو بودن.
دست نوشته ات را مي بوسيدم و گريه مي كردم. زيبا ، به بزرگي مهرباني ات ببخش
كه اشكهايم دست خطت را بوسيدند. باز هم ستاره به ستاره جستجويت كردم.
ولي نيافتمت.
از كهكشان دلسپردگي من خسته شدي كه تاب ماندن نياوردي و بي خبر رفتي ؟
مهتاب كهكشان نيافتني من ، آنقدر بي تاب ديدنت شده ام كه دلتنگي ام را به قاصدك سپردم
و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوي تو فرستادم.
روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را نديدند. قاصدك هم برنگشت.
شايد او هم شيفته نگاه مهربانت شد. باشد،
اشكالي ندارد. تو عزيزي ، اگه يه قاصدك هم از من قبول كني ، خودش دنيايي است.
كاش ياسهايي كه برايت پرپر شدند و به سويت آمدند، دوست داشتنم را برايت آواز
كنند.كاش باران بعد از ظهرهايت، تو را به ياد اشكهاي من بيندازد.
نازنين ، هر پرنده سفر كرده اي از تو مي خواند و هر غنچه اي كه مي شكفد،
نام تو را بر زبان مي آورد. نيم نگاهي به روزهاي تنهايي ام كن و
لحظه هاي زرد و بي صداي مرا تو آبي و ترانه باران كن.
بگذار باز هم قاصدك ترانه هاي من در هواي دلتنگي تو پرواز كند.
همين حوالي بي قراري ها باز هم گلهاي بي تابي شكفته.
زيبا ، امشب ، شام غريبان عاشقانه من و تو است. به
يادت مثل شمع مي سوزم و ذره ذره وجودم آب مي شود.
تو هم به ياد بي تابي هايم شمعي روشن كن و بگذار مثل من بسوزد.
مهرباني باران ، يادم كن در هر شبي كه بي ستاره شد.

Pessimist
01-07-2011, 12:49
رفیق من؛ سنگ صبور غمهام
به دیدنم بیا که خیلی تنهام
هیشکی نمی فهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم
دنیایی که پر شده از سیاهی
فاصله ای نداره تا تباهی
مجنونم و دلزده از لیلیا
خیلی دلم گرفته از خیلیا...

Hadi King
01-07-2011, 20:24
چیزی عوض نمی شود

حتّی اگر خیالِ تو یک شبِ دیگر

از لابه لای هوا سر نخورد

نخیزد زیر لحاف !

برایم تعریف کن

هرگز فراموش نشدن ،

چه حالی دارد...؟!

sara_girl
01-07-2011, 22:17
دروغ که می گویی
چشم هایت پر از پسر بچه می شود
دروغ که می گویی
یک چیزی کنج مردمک ات
مهربانی ام را تحریک می کند
تا برای پسر بچه های چشم هایت
شکلات و پنجره بیاورم
تا بی ترس سرزنش
شیشه ها را بشکنی بین بازی
هیچ می دانستی
دروغ که می گویی
چه چشم های عزیزی توی صورتت داری؟

Maryam j0on
01-07-2011, 23:01
بــــودا

خیـــام ، هگـــل ، نیچـــه

سارتــــر ، متایاکـــوفسکــــی

لورکــــا ، نــــرودا ...

اصــــلا خــــود کتابخانــــه هــــم کـــه باشـــی

گاهــــی سادگـــی یـــک لبخنـــد

پیچیـــــده تـــرین معمــــای زندگـــی ات می شــــود ../.!

4MaRyAm
02-07-2011, 10:32
احساس من
در هواي بي حوصلهء تو بود
كه بي رمق جان سپرد.

maryam & m
02-07-2011, 11:54
درستش " تقصیر" است؛

حال تو هی بگو " تقدیر" تا شاید آرام شوی

F l o w e r
02-07-2011, 12:27
زنـــدگی را تــــو بســاز

نــ ه بدآن ســـآز کــ ه سازَنــد و پـَذیری بی حَرفــــ ــ ..

زنــدگی یَعنــی عـِشـــــــــق

تــــو بــِدان عـِشـق بــوَرز ..

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

N I N A
02-07-2011, 12:44
گذار بگريزند

لحظه ها را مي گويم .. پروانه ها را

مخواه که آنان را بگيري

مخواه که آنان را نگه داري

که هر چه که هست جاودانه نيست

اگر نمي رفتي

نمي دانستم که دوستت دارم ..

fary jun
02-07-2011, 17:03
چقدر دلم هوایت را می کند

حالا که دگر هوایم را نداری…!



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sara_girl
02-07-2011, 22:55
فراموش کردنت برایم مثل آب خوردن بود...
از همان آب هایی که می پرد توی گلو
و سالها سرفه می کنیم ..

maryam & m
03-07-2011, 00:16
به پاییز می‌مانی

آدم نمی‌داند چه بپوشد

وقت دیدنت

Scary Feelings
03-07-2011, 07:46
دنیای تکراری از همون اولش با من قهر بود
اشکالی هم نداره تاسم عددش کم بود
پس بیا برای بقیه عمرم تخته نرد بازی کنیم
من روی سهم یک روزه ام از زندگی
تو روی گرفتن انتقامم از زندگی..؟

part gah
03-07-2011, 09:05
گفتی محبتـــــ کن ...بـــــرو...

باشد خداحافظ ! ولی ...

رفتم که تا بــــاور کنی... دارم محبتــــ می کنم !

M O B I N
03-07-2011, 12:36
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


سرمای دی بیداد میکند
آب در درونم میجوشد
چه کسی بود شمع مرا فوت کرد ؟

پروانــــه ها نیش میزنند
جرم گلهای امروز چیست ؟
مشکل کفش های رهگذران با من چیست ؟

غرق در موج های روزگار
چرخ هم با ما غریبی میکند

سهم من از دفتر تاریخ چیست ؟
کدام ستاره آسمان مال من است ؟
در کجا خواهم خفت ؟ نمازم چه کسی خواند ؟
روز سنگم بنویسید :
"مرد از برای آزادی"

لاجرم روزی ماند از من یادی
من نه گل بودم نه سرو
نه آتش نه آب
نه هور و نه ماه

شیشه درگاه یار
در بازی روزگار
سنگ عاشقی
آن را شـکستـــــــ

by m.s.p

N I N A
03-07-2011, 13:01
حرفهایم را تعبیر می کنی
سکوتم را تفسیر
دیروزم را فراموش
فردایم را پیشگوئی
......
...به نبودنم مشکوکی
در بودنم مردد
از هیچ گلایه می سازی
...از همه چیز بهانه
من
کجای این نمایشم ؟

Pessimist
03-07-2011, 13:05
دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریه ی بی اختیار کرده دلم


رها کن از لبِ بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شبِ دنباله دار کرده دلم


بیا، بیا که برای سرودنِ بیتی
هزار واژه ی خونین، قطار کرده دلم


به هر تپش که نفس تازه می کند، باری
مرا به زیستن امّیدوار کرده دلم


کنون که آخر ِ پیری نمانده دندانی
غزالِ خوش خط و خالی شکار کرده دلم


بخند ای لبِ خونین، لبِ ترک خورده
دلم شکسته، هوای انار کرده دلم.

4MaRyAm
03-07-2011, 16:39
هنوز بوی عاشقی می دهم.

بوی کاج.

عطر یاس.

ابرها هنوز

از رویاهایم می گذرند.

پرنده،تو،بادبادک،

من می شوند.

بعد تکه تکه،پراکنده، می روند.

*

هنوز بوی عاشقی می دهم

اما ،دیگر هیچ کجا،

کسی منتظرم نیست!





رضا کاظمی

F l o w e r
03-07-2011, 23:10
زنــدگـــی ..

هَمهمــ ه ی مُبهمی از رَد شـُدن خـــآطره هآستــــ ،

ـهـَـر کجــآ خَـنـــ ツــدیدی زنــدگانی آنجاستــــ ـــ ــ ..

part gah
04-07-2011, 13:24
باید از نو بنویسم که بهــــــار



پر شد از نغمه شیدایی مــــا



خوبـــــ من!



گوش بده قصه احساس مرا



گرچه از حرف تو من دلگیرم


بی تو هم کنج قفس می میرم

part gah
05-07-2011, 11:11
آری همیشه قصه این چنین بوده است

گفتی از دلتنگی هایم دیگر سخنی نگویم

من امشبـــــ دلتنگی هایم را به دست باد سپردم

تا این باد با دلتنگی هایم چه کند

آیا دلتنگی های مرا به دریا خواهد برد؟

و فریادش را با فریاد موج های بیتاب یکی خواهد کرد؟

یا در این شبـــــ بارانی ...

بر سنگفرش کوچه ی خلوت جاریش می کند

یا شاید در شبی مهتاب

آن را به نگاه یک غریبه که به مـــــــاه خیره شده بسپارد!

یا شاید در پگاهی ســــــــرد

در گوش دو پیکر خسته در خواب زمزمه اش کند!

آیا کسی دلتنگی های مرا خواهد شنید؟

دلتنگی هایم را به باد سپرده ام...

شاید این باد دلتنگی مرا

در گوش تو ای ناب تر از غزل هایم زمرمه کند!

بگذار برایت بگویم

که امشب سخت دلتنگت هستم.........!!!!

Puneh.A
05-07-2011, 14:52
گل گندم خوب است .

گل خوبی زیباست

ای دریغا که همه مزرعه دلها را

علف هرزه کین پوشاندست

هیچ کس فکر نکرد

که در این آبادی ویران شده دیگر نان نیست

و همه مردم شهر

بانگ برداشته اند

که چرا سیمان نیست

و کسی فکر نکرد

که چرا ایمان نیست

و زمانی شده است

که به غیر از انسان

هیچ چیز ارزان نیست

Pessimist
05-07-2011, 15:32
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز

از روی حقیقتی نه از روی مجاز

یک چند در این بساط بازی کردیم

رفتیم به صندوق عدم یک یک باز

F l o w e r
05-07-2011, 16:36
آن قَدَر حرفـــــ ـــ ـ در دلـَــم مآنــده
کـــ ه در دهانــَم گره می خورنـد
و لبــــ هایم را بــ ه هـَــم می دوزنـــد
و تــو خیال می کنی
مـَـرا با تــو حرفی نیستــــ ـــ ـ !

پرویــز

Maryam j0on
05-07-2011, 16:50
در همیـــــــن حوالــــــی کسانـــــی هستنـــــد ؛

که تا دیـــــروز می گفتنــــــد

بـــــدون ِ تو نفـــــس هم نمی توانـــــم بکشــــــم ..

و امـــــروز

در آغـــــوش ِ دیگــــری نفــــس نفــــــس می زننـــــد .../.

hamid_diablo
05-07-2011, 17:18
بیا قولی بدهیم
من سیب نچینم، تو هم گنجشک ها را نزنی؛
من بادبادکم را هوا کنم، تو فرفره ات را بچرخانی،
بهشت هم بماند زیر پاهایمان؛ بزرگ نشویم؛ زمین نرویم؛
نمی اَرزد حتی، به اَرزنی ...