PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : شعر گمنام



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 [24] 25 26

Hadi King
18-03-2011, 17:36
جهان بزرگ است و زندگی مرموز ...

تا به حال فكرش را كرده ‏ای

حتی « تو » تویي كه نمی‏شناسمت !

شايد روزگاری دور ،همه چيزم شوی..!!

:40:

miss_ava7
18-03-2011, 19:26
همه روي مغــزم راه مــي روند ... تـــوي لعنتـــي روي قـلبـــــم

miss_ava7
18-03-2011, 20:08
آه... یادت هست؟

مشق هایمان که مانده بود تا دم رفتن به مدرسه؟

لغات سخت که ده بار ده بار می نوشتیم و بازهم توی دیکته غلط های ما بودند؟
...
یادت هست روز معلم؟ کادوها انبار شده بودند روی میز خانوم!

یادت هست دفتر و چتر و کتاب هایی که توی ... اسمش چه بود؟

قفسه ی زیر نمیکت ... جا میماند؟

یادت هست پاک کن کوچکت که قل خورد روی زمین و گم شد مثل

کودکی مان که پشت نمیکت های چهارنفره گم شد...

میدانم یادت هست.

ان روز عصر که برایم یادگاری نوشتی و قسم خوردیم تا ابد از هم جدا نشویم

یادت هست؟

کودکی مان یادت هست؟

F l o w e r
18-03-2011, 22:09
حــفظ ِغرورتـــــ توانست
جای خالــی مــــرا برایتـــــ پر کند؟

Hadi King
19-03-2011, 12:27
کفش من خسته نشو مقصد همین دورو براس
کفش من غصه نخور خدا همیشه اون بالاس

کفش من خاکی شدی خوب میدونم ، مثل دلم
خسته و داغونو پارس ، آخه از کدوم بگم ؟

عمریه همنفسه هر چی سواره بی کسه
خودشو گول میزنه که شاید اون روز برسه

روزی که دنیا فقط پر از خوبی باشه و بس
روزی که کنده بشن از تو دلامون خارو خس

آره سراب نیست دلکم ، وجود داره چنین روزی
ولی تا رسیدنش باید همینجور بسوزی

کفش من ، هیچکسی ارزش تو رو نفهمیده
آخه هیچکس پاهاش از سنگریزه ها نرنجیده

کفش من باهام بمون حالا که اینجا بی کسم
لا اقل بمون باهام تا آخر این نفسم

کفش من قول بده تا وقتی که همراه منی
خودتو نذاری هیچوقت رو دل هیچ آدمی

santamove
19-03-2011, 13:51
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
.
.
.
نجوای مبهمی در پس یکـ فضای سرد،
همه جا تاریکـــــــ است ،
گویی آسمان صاف و عاری از حتی یک ستاره هستـــ،
همه جا آکنده از غبار تنهایست،
وقتی همه جا سرد است،
به دنبال خورشید گشتن چه فایده ای دارد؟
نه در آسمان ستاره ای هست و نه در زمین همدمی بی نقابـــ،
پشت این نجوای سکوتـــ تنهایی ام،این تسلی دادن ها چه فایده ای دارد؟
خاطره ای از فردا نقش بسته در زمان حالم،
من می مانم و سکوتـــ و تقدیر
رفتن و به سراب رسیدن چه فایده ای دارد؟
.
.
.
.
از خودم

F l o w e r
19-03-2011, 21:45
عمریســـت گمـــان میــــ کردم کسی از آن سوی ِ آینـهــــــ
به من لبخنــــد میــــ زند
و تازهــــ دیشـب فهمیدمـــــــ
کـــه اشکـــــــ هام
در آینه مــوج انداختــه بودند ...

F l o w e r
19-03-2011, 22:50
قلبـــم او را فریاد می زند

ذهنم مرا هشـــدار می دهد

اینجا و اکنون

تنها یک حقیقت وجود دارد:

"او نیســـت ، من هستــــم"

قلبـــم گریه می کند

ذهنـم، تلاش

من امـــا

فقـــط نگاه ..

__ فریبا عرب نیا __

Maryam j0on
19-03-2011, 23:43
چــ ِ کیفــے مے دآد اگــر

یکــ ـبآر بر حسب ِ اتفآق

" تو " ، از میــآن ِ همه ے ِ گیومـه هآ

بیرون مے آمدے

مے نشستی کنــآر ِ دلتنگے امـ

پــُـر مے کردیمـ

فآصله ے ِ بین ِ دو " " رآ بـآ یکــ دنیـــآ آغوشت

و بآ همــ

بـ ِ جآے ِ خآلے ات میـآن ِ شعــر هآ

مے خندیدیمـ

آنوقت من عآشق ِ خنـدیدنت مے شـدمـ

مے بوسیدمت

و بآز مے گذآشتمت ســر ِ جآیت

درست در حصــآر ِ تنگــ ِ این شکلـ هــآ

و بـــآز " تــو " برآے ِ همیشـه ،

جلوے ِ چشمآنمـ تکـــرآر مے شدے

بآ همـآن لبخنـــد

بآ همآن بوسـه...

leira
20-03-2011, 13:23
نه از شکوفه و سبزه و گیاه
نه در روشنای ماه
نه از چرخش ماهی دریای آرام
نه در تیک تاک ساعت
نه از شمایل بلند آفتاب
نه در خنده های آب
از هیچ کسی سراغ بهار را نمیگیرم
عادت کرده ام که نوروز را از دور تماشا کنم
و خوشبختی و سبزه را
با نگاه گره بزنم.

"عباس معروفی"

Lamanta
20-03-2011, 19:42
هــــرچه چشمهایــــــم را بازتر می كنـــم

نمیــــــــــ بینمتــــــــــــ

آنقـــدر دوری ..

كــــه تــــــــو را

تنهـــــــا با چشمهای بستــهــــــــ میتوان دید ..


سعید خدابخشی

Lamanta
20-03-2011, 19:48
عبــــــــــــور ، یعنـــی:
لحظـــهــــ ‌هایی کــــه می‌روی؛
ســــــال‌هایی کـــــــه می‌مانـــــــــــم ..


پژمـــان الماسیــــــ

Maryam j0on
20-03-2011, 23:03
کاش امشب باران می بارید

و تا سحر ، زیر قطره های باریده

زیر آسمان آواز می خواندم

کاش باران می بارید

و قلبم را می شست ، از ذره ذره غم های خاک گرفته

کاش باران می بارید ، تا با بوی خاک آرام بگیرم

دلم می خواست ، امشب باران با من بود

تا شادیم را با او قسمت کنم ...

امشب اندکی شادم ...

M3HRD@D
22-03-2011, 00:16
«تمام شد همه چيز!»

گذاشت گوشي را.



و طبق عادت معمول

رعد و برق گرفت.



دريچه را بستم

كه حسّ ابري توي اتاق

در نرود.

و گاز را بستم

كه آب كتري روي اجاق

سر نرود.



هواي پنجره

خاكستري خيسي بود.

خطي كشيدم بر شيشه

دستم ابري شد.



«تمام شد همه چيز؟»

گذاشت گوشي را و

در خودش سر رفت...

barani700
23-03-2011, 00:07
حیف نیست
بهار باشد
تو نباشی
....
زندگی!
چقدر سر به سرم می گذاری
خودی به نظر می رسی
با تو که قهر می کنم می فهمم که مرا نمی شناسی
حیف نیست
بهار
از سر اتفاق بغلتد در دستم
آن وقت
تو نباشی!

barani700
23-03-2011, 00:18
آیا چندان مهربان نبود با تو این سال کهنه ی از نفس افتاده
آیا دریغ داشت از تو مائده های زمینی را؟
شادی های زندگی و دلخوشی ها را؟
اما تو را نشاید که کینه اش به دل گیری

در می گذرم از گناهانش و سبک بال می یابم خود را ،
زیرا در گذر شتاب ناک روزان و شبانش
اگر چه برایم زخم های تازه ارمغان آورد
اما گرد فراموشی پاشید بر زخم های کهنه ام

از " پل لارنس دانبار" شاعر افریقایی-امریکایی، کتاب " عاشقانه هایی برای عشق، صلح و آزادی"

tohidkh
23-03-2011, 09:49
چه فایده؛ من اگر

زیباترین شعرهای عالم را بسرایم!!

و تو با حجب و حیایی دخترانه

فقط بگویی: خیلی قشنگ اند!

وقتی كه چشمهای تو ...

... قشنگتر از شعرهای من هستند !!

و من هیچوقت نتوانسته ام!!

چشم در چشم تو بدوزم و بگویم:

خیلی قشنگ اند!

tohidkh
23-03-2011, 09:56
بی اختیار دلتنگت می شوم این روزها

این روزها که نیستی...

این روزها که نیستم...

این روزها که میگویند بهار، اصلا بهار نیست

اگر بیایی بهارم شروع میشود.....

Ghorbat22
26-03-2011, 15:42
داشتــــــم

به این محــــــال می اندیشیدم

که آیا می شود

با یکــــــــ پیاله آبــــــــــــ

فقط یک پیاله آبــــــــــــ

یکــــ عمــــــــــر زنده مانـــــــد ؟!!

ناگاه چشمم

به ماهی ِ قرمز تـــوی پیاله

خیــــــــــره مانــــد


"مازیار مهدوی فر"

Ghorbat22
26-03-2011, 16:17
آهستـــــــــه

فتــــح کرده ای

با چشمهایتــــــ

هرچـــه داشته امــــــ را;

حالا

تمام جهــــــان من

مستعمره ی توستـــــــــــ


"فرامرز نظرپـــور"

Ghorbat22
27-03-2011, 10:39
فرش قرمزتـــــ را جمـــع کن

او را دیـــــــدم

در بــــــــاغ دور

به دنبال

پروانـــــه ها می گشتــــــــــ

"مهناز چالاکــی"

pojman
27-03-2011, 10:47
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو دمید...

Ghorbat22
27-03-2011, 10:48
نمی آیـــــی

تــــــا

بدانـــــی

بلنــــد شده اند

لکه های سیـــــــاه

از درون ِ روشنــــــــی;

بیا تا خاکــــــــ باغچه را عوض کنیــــــــم

"مهناز چالاکـــی"

Maryam j0on
27-03-2011, 20:12
این شهر ..
شهر ِ قصه های مادر بزرگ نیست ..
كه زیبا و آرام باشد ..
آسمانش را ..
هرگز آبی ندیده ام ..
من از اینجا خواهم رفت ..
و فرقی هم نمی كند ..
كه فانوسی داشته باشم یا نه ..
كسی كه می گریزد ..
ازگم شدن نمی ترسد .. / .

amir 69
28-03-2011, 00:33
...
كسی كه می گریزد ..
ازگم شدن نمی ترسد .. / .
رسول یونان.

با یه جستجوی ساده در گوگل اسم شاعر رو پیدا خواهید کرد.
و به‏همون سادگی [با جستجوی کلمات کلیدی] می‏شه فهمید شعر توی تاپیک قبلا قرار داده شده یا نه.
اونقدر که به‏نظرم اولی مهمه دومی نیست؛ حیف این مجموعه بدون اسم جمع‏آوری بشه.
+ آقای رسول یونان گمنام نیستن البته. : )

++

در این هفت سین مختصر
گندم می کارم
آن قدر که تمام سال از سفره
نان
درو کنیم.

خانم سودابه امینی

amir 69
28-03-2011, 00:38
1
گووشِ فلک را کَر کرده‌ای با سکوت‌هات!

"هایی" بزن،
"هوویی" بگو
بگذار دوباره بچرخد فلک!

2
دارد بهار می‌شود
گل‌فروش‌های دوره‌گرد
بنفشه جار می‌زنند.
کدام پرستو
بذر تو را هدیه خواهد آورد؟

3
دو ضلعِ یک زاویه‌ایم انگار،
هرچه پیش می‌رویم
دوورتر می‌شویم.

بیا به ابتدایِ عاشقی برگردیم!


رضا کاظمی
baroun82.persianblog.ir

Lady parisa
28-03-2011, 09:39
مردی به یاد تو پیوسته عاشق است


هر لحظه در کنار منی عاشقانه تر
با قلب عاشق و بدنی عاشقانه تر

بر التهاب سرخ تنت نقش می زند
هر روز طرح پیرهنی عاشقانه تر

از عادت حضور تو سرشار می شوم
بغض مرا که می شکنی عاشقانه تر

مردی به یاد تو پیوسته عاشق است
در خاطرم و جود زنی عاشقانه تر

تکرار شو حوالی دستان خسته ام
شاید مرا رقم بزنی عاشقانه تر

Ghorbat22
28-03-2011, 11:16
از وقتــــــی که رفتی

شبـــــ ها با خودم حرفـــــــ می زنم

در خوابــــــــ

مانده امروزهــــــا را چه کنمـــــــ

"حسین سلیمانی"

Ghorbat22
28-03-2011, 11:23
کـــــــاش

پــــــــرده می فهمیـــــد

تا وقتـــــی

پنجره بــــــاز استــــــ

فرصتـــــــ

رقصیدن دارد

sevmak
28-03-2011, 13:56
دست هایم خالی می روند
خالی می آیند
سیب ها مسلمان شده اند...

barani700
29-03-2011, 00:35
ازآجیل سفره عید
چند پسته لال مانده است

آنها که لب گشودند؛خورده شدند

آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:

پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !

Ghorbat22
29-03-2011, 11:30
لب هایتـــــــــــ بوی ِ سیب میدهـد

میخـواهی آدمـــــم کنی ؟!

Ghorbat22
29-03-2011, 11:39
قهـــوه اتــــــــ را بنــوش و باور کــن ،

مـــن به فنجــان تــو نمی گـــنجمــــ !!

Maryam j0on
29-03-2011, 13:08
هیچ مردی نمی‌خواهد
عاشق زنی شود
که در سیرک کار می‌کند

از آن زن‌ها که باید روی طناب راه بروند

عاشق زنی شود
که هر لحظه ممکن است سقوط کند

و اگر سقوط نکند
هزار‌ها نفر برایش
کف می‌زنند



سارا محمدی اردهالی

Tina One
30-03-2011, 00:24
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن
ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن
خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه
لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه
یكی با چشمای نازش دل كوچیكمو لرزوند
یكی با دست ناپاكش گلای باغچمو سوزوند
تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو
خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم
نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی
تو كه بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی
تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم
خداحافظ گل پونه . كه بارونی نمی تونی
...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ .....!

barani700
30-03-2011, 02:25
حالا چه فرقی می کند
گيرم باران نبارد
و ابرها هم در رويای خاکستری خود
پرسه بزنند-
مرد پنجره را بست و گريست...
يک نفر داشت تمام آسمان را
توی چشمان اش می برد-

Lamanta
30-03-2011, 03:20
خدا گويد:
توای زيباترازخورشيد زيبايم،
تو ای والاترين مهمان دنيايم،
بدان آغوش من بازاست،
شروع كن !
یک قدم باتو ؛ تمام گامهای مانده اش بامن

Hadi King
30-03-2011, 19:15
بار الها ..
تخم عشق را در دل جانان بکار
عاشقان را با خودت مأنوس ساز
درد دوری از دل دلدادگان بیرون بساز
عشق را سامان بده
عشق را از نو بساز
:40:

barani700
31-03-2011, 00:07
نه این دروغ کوچک میتواند
روشنی بخش شبانه هایم باشد
نه معشوقه ای دارم
که صورتش را به او تشبیه کنم

به ماه بگویید
فقط
ماه باشد...

barani700
31-03-2011, 00:16
افسوس
سيب ها که برسند
هياهوی کرم ها
باغچه را پر خواهد کرد...

شاهزاده خانوم
31-03-2011, 01:28
برای دلم، گاهی مادری مهربان میشوم،
دست نوازش بر سرش میکشم، میگویم: «غصه نخور، میگذرد …»
برای دلم، گاهی پدر میشوم،
خشمگین میگویم: «بس کن دیگر بزرگ شدی ….»
گاهی هم دوستی میشوم مهربان، دستش را میگیرم، میبرمش به باغ رویا …
….
خودم از دست من خسته ست..

mcymc
31-03-2011, 08:44
دنياي غريبي ست ...

به يكي كه دست مي دهي

ميداني كه دير يا زود،

از دستش مي دهي ...

Maryam j0on
31-03-2011, 12:22
فاصله
یا
تو
چه فرقی می کند ؟
هر دو مرا یاد یک چیز می اندازند
تنهایی .........



م . محمدی مهر

Maryam j0on
31-03-2011, 12:35
می خواهم وارونه زندگی کنم

می خواهم حرف مردم

باد ِ هوا

شود ...../.

M3HRD@D
31-03-2011, 18:29
حال زمین بد است

وقتی که ابر هم

همدست پلک توست....

barani700
31-03-2011, 23:35
من با چشمانی نمور
زندگی را
به سلیقه چشمانت چیده ام
تواما هنوز
بوی دلتنگی میدهی...

barani700
01-04-2011, 23:13
از جدایی
نمیترسم
ازاین میترسم
که کسی در کاسه گدایی من
عشقی بیاندازد...

barani700
01-04-2011, 23:45
چون مه برتمام من نشستی
فرورفتی بر ثانیه های نبضم
هروقت گریه می کنی
مرا باران می گیرد.

F l o w e r
02-04-2011, 16:12
گـل یا پــوچ؟
دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن
بگذار فقط تصــــــور کنم ..
که در دستانتــــ
برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..

F l o w e r
02-04-2011, 18:14
ای یار
آسوده بخوابــــــ ..
دیگر بند گهـــواره ی شبانهــــ ام را
از نفســت باز کــرده ام
سهـــم من از تو
همــان نباید هاسـت ..

barani700
02-04-2011, 23:28
نردبان صعود ما
هیچگاه به آسمان نمی رسد
فکر چیدن ستاره ها را
از سر بدر کن


خیلی هم سقوط کنیم
به حوض خانه همسایه می رسیم
آشوب
در لانه ماهی ها

barani700
02-04-2011, 23:44
كارگران مشغول كار بودند
و پيچی را كه تو از آن می‌آیی
اضافه آوردند...

Amir..H
03-04-2011, 04:08
گفتی : غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟

شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر میز‌ند دلــم به هوای غزل ، ولـی

گیرم هـــوای پر زدنم هست ، بال کـــو؟

گیـــرم بـه فـال نیــک بگیــرم بهـــار را

چشـم و دلــی بـرای تماشــا و فـال کــو؟

تقویـــم چارفصــل دلـــم را ورق زدم

آن برگ‌های سبــزِِ ســرآغــاز سال کـو؟

رفتیــم و پرسش دل مــا بی‌جـواب مانــد

حال سـؤال و حوصله‌‌ی قیـل و قال کــو؟

M0RTEZA_R
03-04-2011, 09:50
درختی ست آن جا
که شبانه پنهانی
انگشتانش را در ماه فرو می برد
درختی ست که
آسمان را در انگشتانش می فشارد
و آسمان تنها
بر انگشت های اوست که به خواب می رود
آن جا درختی ست
که قطره های بنفش شب را
از بلندی های اندام خود فرو می ریزد
گویی دروست که می توان آسمان را اینگونه تهی یافت
درختی آنجاست
که در پنجه های خشکيده ش
ماه فرو می رود
و شب با قطره های بنفش خود فرو می ریزد
آن جا درختی ست
درختی ست آنجا.

Maryam j0on
03-04-2011, 20:26
زندگانی ام
چنان زن ِ فالگیری ست
که کف دست همه را می بیند
اما
بی خبر از حال و روز خود است




چنان آوازه خوانی
که برای او می سراید
اما می داند او روزی ِ دیگری ست




زندگانی ام
چنان مردی ست که در کافه های بعد از ظهر
که همیشه یک صندلی ِ خالی
برای گمشده اش رزرو دارد




چنان کودکی
بر سر اولین چهارراه ِ شهر
به امید فروش گل های پلاسیده ی ِ دیروزها




زندگانی ام
چنان زنی است غرق در پک های سیگارش
به انتظار دود شدن ِ خود به همراه ِ دودهایش



از دختر ِ بارون

barani700
03-04-2011, 22:48
زیر پلک چشمانت



آشیانی ساختم



و با مردمک آن ، پیوندی



که



خطبه اش ، شعراست و موسیقی



چشمانت را به گریه وا مدار



می ترسم از



آوارگی سقف آرزوهایم




مهناز چالاکی

barani700
03-04-2011, 23:00
بر رودی سرخ
در زورقی شکسته سرگردانم
دل اش را داری؟

barani700
03-04-2011, 23:56
قوانین علم را به هم زده ای!
نبودنت وزن دارد !
تهی ... اما .. سنگین!

nab nab
05-04-2011, 00:00
اینجا و
بی چشمهای تو
و مشتی واژه
و این چند خیابان
که تو اصلا بر نمیگردی !
خیابانها را نگاه میکنم
و آدمها را ...
ببین من چقدر تنهایم ...!

---------- Post added 05-04-2011 at 12:00 AM ---------- Previous post was 04-04-2011 at 11:59 PM ----------

رفتي دلم شکستي.....
عهدی که بین ما بود
آسان زدی شکستي
رفتي که با یاد تو
شبهای تنهایی را
سر بکنم باز بی تو
رفتي از من گذشتی
با آن رقیب سرسخت
هم آغوش و نشستی
رفتي از من بریدی
برای عشق تازت
نویدی و مریدی
رفتي که اشکهای من
تر بکنه عکساتو
تمام خاطراتم پر بکنه یادتو

barani700
05-04-2011, 00:02
واژه افتاد ...
شکست
وای از این لرزان دست
چه کسی
حرف مرا می فهمد
با حروفی چسبانده به هم

nab nab
05-04-2011, 00:19
با تو هستم ای قلم
تو ای همراه و ای همزاد من
سرنوشت هر دومان حیران بازی های زشت سرنوشت
شعر هایم را نوشتی دست خوش
اشک هایم را کجا خواهی نوشت...

barani700
06-04-2011, 00:04
شب هنگام
که خواب است
روزگاران
خواب از چشمم ربوده ست درد
دلم پرواز می خواهد
اگر چه بال های آرزو خسته است
لیک عزم اوج
لطف دیگری دارد

barani700
06-04-2011, 00:40
چانه می زنی باران
این سبز رفتنی است
چندی است مردمان عشق
به خلوت نشسته اند

Hadi King
06-04-2011, 22:46
بسیارند

که تو را می خواهند

و من نیز ...

اما نه!

که آنان برای تو تنها می میرند

و من

تنها برای تو زنده ام ...

barani700
06-04-2011, 23:52
نجوای چند سايه
زير سپيدار
و خيابان های خالی از سلام
- و تبسم های تلخ
شب فقط همين بود
ما به خانه برگشتيم
و ماه در کوچه
- تنها ماند

Hadi King
08-04-2011, 14:18
کم طاقتی ،

عادت آن روزهایت بود.

این روزها ،

برای گرفتن خبری از من

عجیب صبور شده ای !

Maryam j0on
09-04-2011, 12:00
بیهوده تلاش نمیکنم ...

دیگر هیچ تویی با من ، ما نمی شود ...

تو را ، من "تو" کردم ،

در همین چند خط عاشقانه ؛

و گرنه تو همان ، "او" ی ِ دیروزی

و اکنون نیز امروز است .....

Hadi King
09-04-2011, 12:48
کاش می شد

نیـــــاز را هم مثل نمـــــاز

قضا کرد !

Amir..H
09-04-2011, 19:59
بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید
درين خانه غریبید ، غریبانه بگردید
یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود
جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید
یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست
قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید
یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟
ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید
یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد
به دامش نتوان یافت ، پی دانه بگردید
نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست
همین جاست ، همین جاست ، همه خانه بگردید
نوایی نشنیده ست که از خویش رمیده ست
به غوغاش مخوانید ، خموشانه بگردید
سرشکی که بر آن خاک فشاندیم بن تاک
در این جوش شراب است ، به خمخانه بگردید
چه شیرین و چه خوشبوست ، کجا خوابگه اوست ؟
پی آن گل پر نوش چو پروانه بگردید
بر آن عقل بخندید که عشقش نپسندید
در این حلقه ی زنجیر چو دیوانه بگردید
درین کنج غم آباد نشانش نتوان داد
اگر طالب گنجید به ویرانه بگردید
کلید در امید اگر هست شمایید
درین قفل کهن سنگ چو دندانه بگردید
رخ از سایه نهفته ست ، به افسون که خفته ست ؟
به خوابش نتوان دید ، به افسانه بگردید
تن او به تنم خورد ، مرا برد ، مرا برد
گرم باز نیاورد ، به شکرانه بگردید

F l o w e r
09-04-2011, 22:18
" تـــو "
دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،
کلمه ی کـــوتاهی
کـــــ ـــ ـه برای گفتنش ..
جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و
ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..*

Hadi King
09-04-2011, 22:25
رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.

خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!

:mellow:

barani700
09-04-2011, 22:32
کاش خورشید
بماند در خواب
من ز فردا
نگرانم نگران ...

Hadi King
09-04-2011, 22:54
حماقت که شاخ و دم ندارد!

حماقت یعنی من که

اینقدر می روم تا تو دل تنگ من شوی!

خبری از دلِ تنگِ تو نمی شود!

بر می گردم چون دل تنگت می شوم!

Pessimist
10-04-2011, 13:04
عشقی از خدا
عشق!
نه نگاه تو و حضور توست،
نه خواستن و بی تابی های من،
عشق خدای ست!
که ما را بهم وصل کرده است،
و
من و تو!
نمیدانیم تا کجایی این زندگی در کنار هم خواهیم بود،
اگر بخواهیم خدا را فراموش کنیم.

F l o w e r
10-04-2011, 18:33
انگـــار

آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم

همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ ..

F l o w e r
10-04-2011, 18:48
انقــــ ـــ ـدر دوری
که این دلنوشته ها تنهـــا کلام من با توستـــــ ــ ـ ..
و انقدر نزدیکـــــ ـــ ـ
که عطرتـــــ ـــ ـ هنـوز هم تداعئ می شـهــــ ــ ـ ..

Pessimist
10-04-2011, 19:01
نمی دونم چی بگم ..

حالا که رفتی نمی دو نم چطوری زنده بمونم

گفتی من دیوونه بودم آره من دیوونه بودم چون حالا که نیستی نمی دو نم با کی بمونم.

تو رفتی هنوزم خاطراتت زنده موندن .

هنوزم هر شب و هر روز به یادت می نویسم....

دلتنگی های بیشترم رو پشت اشک های اسمون می ریزیم تا که معلوم نباشه چقدر عاشقت بودم.

رفتی اما نگفتم خداحافظ تا همیشه چون هنوزم با منی توی قلبم تا همیشه...

اما خداحافظ خداحافظ به ظاهر و خوش آمدی به این قلب که نداره هیچ قراری.

F l o w e r
10-04-2011, 19:06
با اندوه گفت : ماهی ام مـــــــ ـــــ ـرد ..
امـــــــا
هیــچ کس خبـــــر از دل بیقــــرار تنگـــــــ ــــ ـ بلـــور نداشت ..

Pessimist
10-04-2011, 20:15
مهربانم، ای خوب
یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا
بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو
تک و تنها، به تو می اندیشد
و کمی
دلش از دوری تو دلگیر است
مهربانم ای خوب
یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش
به رهت دوخته ، بر درمانده
و شب و روز دعایش این است
زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی
و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد
مهربانم ای خوب
یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را
همه هستی و رویایش را
به شکوفایی احساس تو پیوند زده
و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد
مهربانم ای خوب
یک نفر هست که با تو
تک و تنها با تو
پر اندیشه و شعر است و شعور
پراحساس و خیال است و سرور
مهربانم این بار یاد قلبت باشد
یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است
و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را
از ته قلب و دلش می بوسد
و دعا می کند این بار که تو
با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی
و پر از عاطفه و عشق و امید
به شب معجزه و آبی فردا برسی .

F l o w e r
10-04-2011, 21:23
دلِ سبــــــزم را گــــــ ــــ ـره زد ..
و رفتـــــــ ــــ ــ تا بـــــــه آرزوهـــایش برســــد ..

Pessimist
10-04-2011, 22:27
در باغ دولت دگران بود مدّتی این گُل ز گُلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده دراین خانه مال وجاه این آب ناروان شما نیز بگذرد

Maryam j0on
11-04-2011, 08:55
کار قفل سازها تمام می شود ... !
خوشحال می شوم
...
می آیی و منتظر ورود .
و من خوب می دانم تلاشت بیهوده خواهد بود !
قفل ِ دلم را عوض کرده ام ...
این بار حتم دارم موفق نخواهی شد
...
وارد می شوی !!! بدون شکستن ِ قفل !

F l o w e r
11-04-2011, 09:48
آماده شـو،
سازتـــــ ــــ ــ را کوکـــــ ــــ ــ کن ..
قـصد رقصیدن دارم
بزنـــــ ـــ ـ
هر سازی کـه میخواهـــ ــ ـی بزن
مـن رقاص ِ خوبـی هستـم،
به ساز ِ تو و دنیا باهـــــ ـــ ـم می رقصمـــــ ـــ ـ ..

Pessimist
11-04-2011, 12:33
باشي نگار سلامت
با تو دارم محبت
زنده باشي نگارم
تا به روز قيامت

M0RTEZA_R
11-04-2011, 17:42
تا قيامت


من ميگم بهم نگاه آن
تو ميگي آه جون فدا آن
من ميگم چشمات قشنگه
تو ميگي دنيا دو رنگه
من ميگم دلم اسيره
تو ميگي آه خيلي ديره
من ميگم چشمات و واآن
تو ميگي من و رها آن
من ميگم قلبم رو نشكن
تو ميگي من مي شكنم من ؟
من ميگم دلم رو بردي
تو ميگي به من سپردي ؟
من ميگم دلم شكسته است
تو ميگي خوب ميشه خسته است
من ميگم بمون هميشه
تو ميگي ببين نمي شه
من ميگم تنهام مي ذاري
تو ميگي طاقت نداري
من ميگم تنهايي سخته
تو ميگي اين دست بخته
من ميگم خدا به همرات
تو ميگي چه تلخه حرفات
من ميگم آه تا قيامت
برو زيبا به سلامت
من ميگم خدا به همرات
تو ميگي چه تلخه حرفات
من ميگم آه تا قيامت
برو زيبا به سلامت

Pessimist
11-04-2011, 18:42
ليلاي قلم اگر بميرد مجنون خيال پر نگيرد
شيرين ورق سخن نگويد فرهاد صبا خبر نبيند

M0RTEZA_R
11-04-2011, 18:56
آه
مرگ
عجب واژه نزديکی !
خدا رحمت کند ما را
اما
((کمي تا قسمتي ابري و شايد باز باراني
هواي سينه ام اين است و از بغضم نمي خواني))
آری بغض می کنيم تا
شايد سايه تلخ مرگ ، ما را فراموش کند
شايد!
ولی
هنوز هم عقربه هاي ساعت
راه خودشان را مي روند
عجب اراده اي دارند
هر روز همين راه ... !
در اين فکريم که
مي دانند دور خودشان مي چرخند يا نه ؟!

ما نيز به رسم اعلاميه ها می نويسيم
بازگشت همه بسوی اوست و اوست که مي ماند
آقای شکيبايي زحمت کش
و آقای کاظمی عزيز
كاش ميشد به شما گفت عاشقانتان همه درفاجعه رفتن شما ؛ تاكجا جان داده اند...

Pessimist
11-04-2011, 19:05
بسته ام به كس دل، نه بسته كس به من دل // چو تخته پاره بر موج، رها، رها، رها من // به من هرآنكه او دور، چو دل به سينه نزديك // به من هرآنكه نزديك، از او جدا، جدا من // نه چشم دل به سويي، نه باده در سبويي // كه تر كنم گلويي به ياد آشنا من // ستاره ها نهفته ام در آسمان ابري // دلم گرفته اي دوست هواي گريه با من

F l o w e r
11-04-2011, 19:45
" بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..
بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ
با این همه بنــد
چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم" ..

F l o w e r
11-04-2011, 20:44
من عادتـــــ ـــ ـ کردم
نگاه کنــم به آدمهایی کـــــ ـــ ـه از دور می آیند
تا آن زمان که ثابتـــــ ـــ ـ شود
"تـــو" نیستنـــد ..

F l o w e r
11-04-2011, 21:03
قلکـــــ ـــ ـ بغض هایم را که بشکنـــم


باز


ناز تــو را خواهم خریــد


و یک بستــه مداد رنگیــــ ـــ ـ ..



و با هر رنگـش


باز



ناز تـــو را خواهــــ ــ ـم کشیـد ..

Pessimist
12-04-2011, 12:43
اين پياده مي شود آن وزير ميشود
صفحه چشيده ميشود دار و گيرميشود
اين يكي فداي شاه آن يكي فداي رخ
در پيادگان چه زود مرگ و مير ميشود
فيل كج روي كند اين سرشت فيلهاست
كج روي در اين مقام دلپذير ميشود
اسب خيز مي زند جست وخيز كاراوست
جست و خيز اگر نكرد دستگير ميشود
آن پياده ضعيف راست راست مي رود
كج اگر كه ميخورد ناگزير ميشود
هركه ناگزير شد نان كج براو حلال
اين پياده قانع است زود سير ميشود
آن وزير مي كشد،آن وزير ميخورد
خورد برد او چه زود چشمگير ميشود
ناگهان كنار شاه خانه بند ميشود
زير پاي فيل ، پهن چون خمير ميشود
آن پياده ضعيف عاقبت رسيده است
هرچه خواست ميشود،گرچه دير ميشود
اين پياده ، آن وزير ... انتهاي بازي است
اين وزير ميشود،آن به زير ميشود

F l o w e r
12-04-2011, 14:17
نه من درخت نبودمــــ ـــ ـ !

سایه ی دختركــــ از یاد رفته ای بودمــــــ ـــ ـ


كه هر شبــــــ ـــ ـ در روایتی دنبال خــود می گشتــم !

حسین پناهی

F l o w e r
13-04-2011, 08:41
هَنــــــ ـــ ـوز هَم میتونـــَم حستــــــ ـــ ـ کُنم
میونِ هــِـــزار نَفر دیگه..

F l o w e r
13-04-2011, 08:59
مثل باد ســـــ ـــ ـرد پاییــــ ـــ ـز
غــــــــ ــــــ ــم لعنتی بـه مـــن زد ..
حتــی باغبون نفهمیـــــ ـــ ـد
که چه آفتــــ ـــ ـی به مـن زد ..

Maryam j0on
13-04-2011, 19:18
ا مـروز عـا شـقـى سـرمـایـه مـى خـواهـد ;

و قـت ِ آ زاد و حـواس ِ جـمـع

كـه مـن نـدارم ! ! !

حـوصـلـه ام كـم است ,

مـشـغـلـه ام زیـاد ;

و مـى خـواهـم سـر بـه تـن ِ هـیـچ رویـایـى نـبـاشـد . . . /

barani700
13-04-2011, 23:30
حتا لبخند که می زنی
اندوه پشت چشمان توست
پس، بیچاره من

F l o w e r
14-04-2011, 08:33
همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !
نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...
نـ ماندن ِ تو ...
.
.
.
کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ
و خبــری مـی داد از
نـ رفتن ِ تـــو ..

F l o w e r
14-04-2011, 08:38
عشقــی اگـــــ ــــ ـر وجود داشتـــه باشـــد

اولویتـــــ ـــ ـ زندگــــی آدم می شـــود ..

پس

نگو عاشقمی

وقتی به فکر همه هستـــی

جــــــ ـــ ـز من ..

barani700
15-04-2011, 00:25
بکارت چشمهایم
از همان روز نخست خدشه دار بود .
بد گریه میکنم گاهی ...
میفهمی ...؟
بد !...!

M3HRD@D
15-04-2011, 23:25
فرق پرواز یک بادبادک

با پلاستیک بر باد رفته:

اهتزاز من و تو.

Pessimist
16-04-2011, 05:47
یارب مرا یاری بده تا خوب آزارش کنم
زجرش دهم، خوارش کنم، زارش کنم
وز بوسه های آتشین وز خنده های دل نشین
صد فتنه در کارش کنم، صد شعله بر جانش زنم

Consul 141
16-04-2011, 12:17
طعم بووسه‌های مرا می‌دهد تمامِ تنَت


حالا می‌خواهی بروی؟


برو!

Pessimist
16-04-2011, 18:53
دیده سوی دیار تو و در کف تو
از تو دیگر نه پیامی نه نشانی
نه به ره پرتو مهتاب امیدی
نه به دل سایه ای از راز نهانی

Pessimist
16-04-2011, 20:37
خوشا آندم که در کوی تو باشم
همیشه در هیاهوی تو باشم
خوشا آندم که بین قریه سبز
سپیدار لب جوی تو باشم

F l o w e r
16-04-2011, 21:19
کـَفــش های اندیشــ ـــ ـه ات بوی رَفتن می دهَنــــد
هیـــــــــس! آهسته تر فِکــــــــر کـُن
گـــوش های دِلتنگـــــ ـــ ـی ام خوابَنـــــد ..

Hadi King
17-04-2011, 00:44
به روزهای سخت نبودنت قسم !

که بودنت هم

دردی را دوا نکرد ...

...

Lady parisa
17-04-2011, 09:22
گریه کردم گریه هم این‌بار آرامم نکرد


هرچه کردم... هرچه... آه! انگار آرامم نکرد

روستا از چشم من افتاد، دیگر مثل قبل

گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد

درد دل با سایه و دیوار آرامم نکرد

خواستم دیگر فراموشت کنم، اما نشد

خواستم، اما نشد، این کار آرامم نکرد

سوختم آنگونه در تب، آه! از مادر بپرس

دستمال تب بر نمدار آرامم نکرد



از شاعره زنده یاد نجمه زارع

Pessimist
17-04-2011, 16:37
آتشی بود و فسرد
رشته ای بود و گسست
دل چو از بند تو رست
جام جادویی اندوه شکست

water_lily_2012
17-04-2011, 17:08
گشته خزان نو بهار من بهار من
رفت و نیامد نگار من
نگار من
سپری شد شب جدایی
به امیدی که تو بیایی
آخر ای امید قلبم
با من از چه بی وفایی

F l o w e r
17-04-2011, 17:37
شکستـَن دلــــــ ـــ ـ

به شِکستن استُخــــ ـــ ـوان دنــــده می‌مانَد ؛

از بیرون هَمـــه‌ چیز رو به‌ راه اســــت،

اما هَـــــر نفس، درد ا‌ست که می‌کــِـشـیـــــ ـــ ــ . .

F l o w e r
17-04-2011, 17:57
مـَــــن

دزدکی نگاهتـــــــ ــــ ــ می کنـَم

تو

نگاهتــــــ ــــ ــ را از مَــن می دزدی

هر دو دزدیـــم !

نـه؟! ..

Doyenfery
17-04-2011, 17:58
Excellent
i Appreciate For your Description
It Was Good
Ofcourse For Post #5875
05:37 PM

:)

F l o w e r
17-04-2011, 18:15
یه وقتایــــی دیگــــ ـــ ـه حسش نیستـــــ غُصـــ ـــ ـه بخوری . . . رســـما غصه تو رو میخــــ ـــ ـوره !!

Hadi King
17-04-2011, 18:35
پریشب از خدا خواستم سنگت کند!

دیشب دعایم را پس گرفتم!

امشب باید بخواهم مرا سنگ کند،

تو خیلی وقت است که سنگ شده‌ای!

...

F l o w e r
17-04-2011, 22:08
تــو میگذری .. زمان ..
میــگـــــذرد !..
چه كنم با دلــــ ـــ ـی ..
كه از تو ..
توان گذشتنش ..
نیستـــــ ـــ ـ !!

abdolahe
18-04-2011, 00:16
شیرین ما... دوباره ز کنکور رد شده
فرهاد این زمانه خیانت بلد شده
مجنون به شهر آمده و با فراغ بال
با دختر جناب فلان... نامزد شده
لیلا خودش به خواهر فرهاد گفته است
احساس می کند که غرورش لگد شده
حوا برای شوهرش –آدم- نوشته بود
قابیل ما ... بخاطر هابیل بد شده
تقصیر ماه نیست اگر تنُگ چشمها
این روزها دچار کمی جذر و مد شده
فردا دوباره سطر همه روزنامه ها :
یک مرد زنده توی اتاقش جسد شده ...

Lady parisa
18-04-2011, 07:41
تصویر چشمان تو را در رویا ها کشیدم، باغ گلی از جنس مریم ها کشیدم، تو گم شدی در جاده های ساکت و دور، من هم به دنبال نفس هایت دویدم

F l o w e r
18-04-2011, 10:36
گـُــزارش هـَواشناسی هـَر چه می خواهد باشَد

بَعد از تو تَمـــ ـــ ـام روز ها ابریستـــــ ـــ ـ . .

F l o w e r
18-04-2011, 10:43
بــــــه دُنبال کلماتــــــ ـــ ـ نَباش

کلَمات فَریبمـــان می دَهَنـد

وقتی اَولین حَرفــــــ ـــ ـ ( آ ) سَرش کـُلاه رَفتــــه . .

وای به حالِ کلمـــات . . !!

Lady parisa
18-04-2011, 11:43
گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر/چون ماه شبی میکنم از پنجره سر/اندوه که خورشید شدی تنگ غروب/افسوس که مهتاب شدی وقت سحر

Pessimist
18-04-2011, 11:52
شيخي فاحشه اي را گفت مستي
هر شب به كنار ديگري بنشستي
گفت شيخا هر انچه گفتي هستم
آيا تو آنچه مي نمايي هستي

Lady parisa
18-04-2011, 13:50
من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام.... من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام.... آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام.... در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام

F l o w e r
18-04-2011, 16:19
تو در تمـــــام غَـــزلهای من تـَـنفُس کُــن

و مَــن به خاطِــره های تو می شَومــــــ ــ ـ پیوستـــــــ ـــ ـ ..

Lady parisa
18-04-2011, 16:27
از مدیرا می خوام که اجازه بدن پستم پاک نشه!!!!!!!!

چون بعضی از اشعار یا نوشته های دوستان فراتر از یه تشکر خشک و خالی!!!!!!!!!!

بازی با حروف و کلمات می دونین چی می شه!!!
بازی با روح و فکر خواننده است .
من به این ذوق و شور دوستانم تبریک می گم

و صمیمانه از همه تشکر می کنم

Maryam j0on
18-04-2011, 17:37
تمام امشب را


مثل هر شب
به تو فكر خواهم كرد
ميان سكوت كوچه ها
و پاييزي كه بر زمين نشسته
و به تصوير تو
خيره خواهم شد
و آرام آرام
چكه خواهم كرد

روي همه خاطراتم

ali-07
18-04-2011, 20:20
این عقل لعنتی !!



همیشه مرا از تو دور می کند ..!!


برای با تو بودن ...


باید دور عاقل بودن را خط قرمزکشید !!....

Pessimist
18-04-2011, 21:57
ما را سر سودای کسی دیگر نیست
در عشق تو پروای کس دیگر نیست
جز تو دگری جای نگیرد در دل
دل جای تو شد جای کس دیگر نیست

Pessimist
19-04-2011, 12:22
ایینه شکسته شد ،حقیقت سفری
سر نامه ی سرنوشت ما در به دری
تا چشم به خواب مانده را بگشودیم
از هر جهت آغاز شد آشوبگری

F l o w e r
19-04-2011, 14:43
این چِــشمهای توستــــ ـــ ـ که قافیه بازَنـــــد ؛

والّا دلــــــ ـــ ـ ِ مَــن ردیفـــــِ ردیف استـــــــ ـــ ـ . .

Maryam j0on
19-04-2011, 16:30
لامصــــــــــــــب

مثل سیگار است ، خاطــــــره !!!

حال می دهد ؛

اما

از درون می پوسانــــدت

...

Hadi King
19-04-2011, 16:55
خیانت یا عدالت ؟!
نوشت: " دوستت دارم "
و برای هر دویشـان فرستاد ...

...

F l o w e r
20-04-2011, 09:25
کـــــال چیده بودی ام . .
روزی که هَوسِ سیبی سُــــ ـــ ـرخ کورتـــــ ـــ ـ کرده بود !! . .

Lady parisa
20-04-2011, 13:45
چشم هایت به من آموخت که با آخرین نگاه اولین رنج آغاز میشود

water_lily_2012
20-04-2011, 14:35
رد شد شبیه‌ رهگذری‌ باد، از درخت‌
آرام‌ سیبِ کوچکی‌ افتاد از درخت‌
افتاد پیشِ پای‌ تو، با اشتیاق‌ گفت:
ای‌ روستای‌ شعر تو آباد از درخت،
امسال‌ عشق‌ سهم‌ مرا داد از بهار
آیا بهار سهم‌ ترا داد، از درخت؟
امشب‌ دلم‌ شبیه‌ همان‌ سیب‌ تازه‌ است‌
سیبی‌ که‌ چید حضرت‌ فرهاد از درخت‌
کی‌ می‌شود که‌ سیب‌ غریبِ نگاه‌ من‌
با دستِ گرم‌ تو شود آزاد از درخت‌
چشمان‌ مهربان‌ تو پرباد از بهار
همواره‌ رهگذار تو پرباد از درخت‌
امروز آمدی‌ که‌ خداحافظی‌ کنی‌
آرام‌ سیب‌ کوچکی‌ افتاد از درخت!

F l o w e r
20-04-2011, 16:17
در تــــو گــُــ ـــ ـم شده امــــــ ــــ ـ

و هیچکـَس نمیدانــَــــد!

این رازیستــــــــ ـــ ـ میان مَـــن و خود ..

F l o w e r
20-04-2011, 17:08
برگـَـــرد..
یادتـــــ ــ ـ را جا گذاشتــــ ـــ ـی..
نمی خواهم عُــمری به این امید باشَـــ ـــ ـم
که برای بُردنَش بر می گردی ..

F l o w e r
20-04-2011, 18:43
نذر کــَـــردم سفره ای پهــن کـُنم از حــَـــ ـــ ـرف های نگفتــه ی دلم .. اگـــــ ـــ ــر برگـــَـــردی ..

amour1
21-04-2011, 09:51
خسته ام این روزها!

بالی از عشق بده،

تا به سمت شب چشمان تو

پرواز کنم...

Maryam j0on
21-04-2011, 12:55
از پشت شیشه
می توان خیابان را طور دیگر دید
و مردم را
با روزنامه پاک کرد ...!

Pessimist
21-04-2011, 13:03
نقش هستی نقشی از ایوان ماست
خاک و بادو آب سرگردان ماست

water_lily_2012
21-04-2011, 14:41
اي رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر زانكه به جز تلخي اندوه
در خاطر از آن چشم سياه تو ندارم
اي رفته ز دل ، راست بگو !‌ بهر چه امشب
با خاطره ها آمدهاي باز به سويم؟
گر آمده اي از پي آن دلبر دلخواه
من او نيم او مرده و من سايه ي اويم
من او نيم آخر دل من سرد و سياه است
او در دل سودازده از عشق شرر داشت
او در همه جا با همه كس در همه احوال
سوداي تو را اي بت بي مهر !‌ به سر داشت
من او نيم اين ديده ي من گنگ و خموش است
در ديده ي او آن همه گفتار ، نهان بود
وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
مرموزتر از تيرگي ي شامگهان بود
من او نيم آري ، لب من اين لب بي رنگ
ديري ست كه با خنده يي از عشق تو نشكفت
اما به لب او همه دم خنده ي جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده مي خفت
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
آن كس كه تو مي خواهيش از من به خدا مرد
او در تن من بود و ، ندانم كه به ناگاه
چون ديد و چها كرد و كجا رفت و چرا مرد
من گور ويم ، گور ويم ، بر تن گرمش
افسردگي و سردي ي كافور نهادم
او مرده و در سينه ي من ،‌ اين دل بي مهر
سنگي ست كه من بر سر آن گور نهادم

Consul 141
21-04-2011, 18:00
خورشید را در آغوش گرفته‌ای


پاهایت را به بوسه‌های دریا سپرده‌ای


مووهایت را به دستِ نسیم.



چه خوش‌ غیرتم من!

F l o w e r
21-04-2011, 18:10
زَخمی در پَهلویـَـم استـــــ ـــ ـ
روزگار نَمَکــــــ ــ ـ می پاشَـــد..
و مَــن به خــود می پیچـَــــم
و همه فِـــــکر می کنند می رَقـــصَـــــ ـــ ـم ..

Maryam j0on
21-04-2011, 18:23
در خلوت کوچه هایم
باد می آید ...

اینجا من هستم ، نیمکتی چوبی
و چتری که بسته است ،
دلم تنگ نیست ...

تنها منتظر بارانم
تا قطره هایش بهانه ای باشند ،
برای نمناک بودن لحظه هایم
و اثباتی
بر بی گناهی چشمانم

...

rosenegarin13
21-04-2011, 18:26
گریه در آب

معنی آب، عمیق است و صریح
آب ، یعنی وسعت
آب یعنی پاکی، یعنی عشق
روشنی
سرشاری
بیداری
بیرنگی
زمزمه
جنبش
طوفان
طغیان
آب ، یعنی هستی ...

من دلم می خواهد
مثل نیلوفر آبی باشم
من دلم می خواهد
عصر، با ماهی ها
بنشینم
و کمی گپ بزنم
شهری از آب دلم می خواهد
خانه ای در آن شهر
و در آن خانه به هر پنجره ای
پرده از پارچه نازک آب
من دلم می خواهد
دختران، دختر آبی باشند
دامن از موج بپوشند و برقصند سبک
روح من
انعطاف خزه را داشته باشد در آب

در زمینی که ز بیم
اشک را هم حتی
سقط می باید کرد
گریه در آب چه لذتبخش است
من که انباشته هستم از اشک
داخل آب، اگر گریه کنم
تو نخواهی فهمید
من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم در آب
آب ، یعنی همه خوبی ها...

عمران صلاحـــی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Maryam j0on
21-04-2011, 18:42
همین روزمرگی ها
همین دوره کردن ِ شب ها و روزها
همین تکرار ها پشت ِ تکرار
همین عادت های همیشگی

...

همین هاست که ته نشین می شود ته ِ دلم
که حل نمی شود که نمی شود

دلم یک اتفاق ِ ساده می خواهد
که حل کند در خود روزمرگی ها را
که بالا بیاورد تکرار ها را

انگار ... کسی ، جایی
دست ِ اتفاق را گرفته است که نیفتد
دلم چیزی می خواهد
شبیه یک معجزه

و نردبانی
که برساندش پای ِ آرزوهای دور و درازش .../

Pessimist
21-04-2011, 19:14
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که اینه سازد سکندری داند

نه هر که کله کج کردو تند نشست
کلاه داری و ایین سروری داند

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن
که دوست خود روش بنده پروری داند

غلام همت ان رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیا گری داند

وفا و عهد نکو باشد اگر بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری باشد

بباختم دل دیوانه و ندانستم
که ادمی بچه ای شیوه پری داند

هزار نکته باریکتر اینجاست
نه هرکه سر بتراشد قلندری داند

مدار نقطه بینش زخال توست مرا
که قدر گوهر یکدانه جوهری داند

به قدو چهره هر انکس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند

ز شعر دلکش حافظ کسی بود اگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

Hadi King
22-04-2011, 11:51
از همان ابتدا دروغ گفتند!

مگر نگفتند که "من" و "تو" ، "ما" می شویم ؟!

پس چرا حالا "من" این قدر تنهاست !...

از کی "تو" اینقدر سنگ دل شد ؟!...

اصلا این "او" را که بازی داد ؟!...

که آمد و "تو" را با خود برد و شدید "ما" !

...

Lady parisa
23-04-2011, 10:10
یاد آشنایان آشنا باش/ به پیمانی که بستی با وفا باش/ چو یادت روز شب در خاطرم هست/ تو هم هر جا که هستی یاد ما باش

Lady parisa
23-04-2011, 11:02
زندگی فرصت بس کوتاهیست...تا بدانیم که مرگ... آخرین نقطه پرواز پرستو ها نیست...مرگ هم حادثه است...مثل افتادن برگ که بدانیم پس از خواب زمستانی خاک... نفس سبزبهاری جاریست

wordist
23-04-2011, 11:04
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که اینه سازد سکندری داند

نه هر که کله کج کردو تند نشست
کلاه داری و ایین سروری داند

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن
که دوست خود روش بنده پروری داند

غلام همت ان رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیا گری داند

وفا و عهد نکو باشد اگر بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری باشد

بباختم دل دیوانه و ندانستم
که ادمی بچه ای شیوه پری داند

هزار نکته باریکتر اینجاست
نه هرکه سر بتراشد قلندری داند

مدار نقطه بینش زخال توست مرا
که قدر گوهر یکدانه جوهری داند

به قدو چهره هر انکس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند

ز شعر دلکش حافظ کسی بود اگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
چقدر گمنام !!!!

Lady parisa
23-04-2011, 11:23
یک نقطه بیش،فرق رحیم ورجیم نیست... از نقطه ای بترس که شیطانی ات کند...

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست...

گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند

Hadi King
23-04-2011, 12:19
بهار و اینهمه دلتنگی...؟

شاید فرشته‌ای

فصل‌ها را

به اشتباه ورق زده باشد ...

...

Lady parisa
23-04-2011, 13:21
عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود/جوینده عشق بی عدد خواهد بود/

فردا که قیامت آشکار گردد/هر که نه عاشق است رد خواهد بود

wordist
23-04-2011, 13:40
عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود/جوینده عشق بی عدد خواهد بود/

فردا که قیامت آشکار گردد/هر که نه عاشق است رد خواهد بود
دوستان عزيز فكر نميكنم اين تاپيك جاي اشعار كسايي مثل حافظ يا مولانا باشه

عنوان تاپيك مشخصه كه ...

Lady parisa
23-04-2011, 14:21
ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را/ اینگونه به خاک ره میفکن ما را/ ما در تو به چشم دوستی می بینیم/ ای دوست مبین به چشم دشمن ما را .

water_lily_2012
23-04-2011, 14:48
کوچه پس کوچه های ذهنم
واسه صدای پاهات خیلی وقته لک زده.
نفرین به دستهای آلوده ی تقدیر
که همیشه باید قاب خالی در را نظاره گر باشم.
زیباترین اتفاق من
نمی دانستم تو فقط به اندازه یک خاطره در زندگی من سهم خواهی داشت.

Lady parisa
23-04-2011, 15:00
دل یکی بود و به سودای تواز دست برفت

دست خالی نتوان رفت پی یار دگر

water_lily_2012
23-04-2011, 15:15
نمي دانم تو كيستي ولي

تمام امشب را مثل هر شب به تو فكر خواهم كرد

ميان سكوت كوچه ها و پاييزي كه بر زمين نشسته

و به تصوير تو خيره خواهم شد
هر چند تصويري داري مات و مبهوت
هيچ نشاني نداري فقط اسمي زيبا


و آرام آرام در فكر تو بخواب خواهم رفت


روي همه خاطراتم

Maryam j0on
23-04-2011, 16:53
تنهــایی من عمیق ترین جای دنیاســت !

تَـه ندارد . . .

برادران ِ یوسُـ ـفـ هم ترسیدند از عمق ِ چاه ِ تنهایــی ام . . .

به دنبال ِ چاهــی دیگر رفتند ! . . .

Hadi King
23-04-2011, 17:04
مهربانی ام را چنان گریاندند

که بوی نا گرفت

نامهربان شدم

...

Maryam j0on
23-04-2011, 17:04
خسته ام !


ای کاش ميشد اين بار من سيب ميچيدم !


شايد اينگونه خدا باز هم تبعيدم ميکرد!


شايد ...


شايد به جايي دورتر و تاریکتر ...


اما اي کاش تنها مرا تبعيد ميکرد ...


از اين برزخ


از اين دنياي شوم ...


تنها من


بي هيچ همدستي ...


بي هيچ همراهي ...


اين من بودم که گناه کردم ؟!


آري اين من بودم که وسوسه شدم!


مـــــــــــن؟!


ديگر نميخواهم عذاب آور باشم !


وتمام عمر


تمام هستي ...


بخاطر کاري که ناخواسته کردم سرزنش شوم!




خسته ام ...


از رنج ...


از این سرنوشت شوم ...


بخــــــاطر ميآوري؟!


تو سيب چيدي و بر دهانم گذاشتي ...


من تنها گازي زدم بر آن ...


چــــــرا من ؟


چرا در آن دادگاه من گناهکار شناخته شدم و تو همدست در گناه؟!


چرا تنها من بايد ماخذه شوم؟!


چرا تاريخ مرا بد نام کرد؟


چــــــــــــــــــــــــ ــرا من؟



he3-moobham.blogfa.com

New Ray
23-04-2011, 18:05
نميدانم پس از مرگم چه خواهد شد.

نميخواهم بدانم كوزه گر از خاك ، اندامم چه خواهد ساخت.

ولي بسيار مشتاقم ،
كه از خاك گلويم سوتكي سازد، گلويم سوتكي باشد ،

بدست كودكي گستاخ و بازيگوش ،

و او، يكريز و پي در پي

دم خويش را برگلويم سخت بفشارد،

وخواب خفتگان را آشفته تر سازد،

بدين سان بشكند در من ،

سكوت مرگبارم را ...

New Ray
23-04-2011, 18:33
من
پری كوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد


و دلش را در یک نیلبک چوبین
مینوازد آرام، آرام


پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد ...

Pessimist
23-04-2011, 18:50
دوباره برف جای پا های مرا پوشاند
راستی
آیا برف شهر احساس تو نیز
اینگونه رد پای مرا خواهد پوشاند؟

Lady parisa
24-04-2011, 07:58
عمر من قد نميدهد

به سفرت بگو كوتاه بيايد




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

water_lily_2012
24-04-2011, 09:15
دلتنگی های آدمی را باد
ترانه ای می خواند
رویاهایش را
آسمان پر ستاره
نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی
به اشکی نریخته می ماند
سکوت ...
سرشار از سخنان ناگفته است.

Pessimist
24-04-2011, 12:52
جعبه مدادرنگی را برمی دارم
جای خالیت را سبز می کنم
و از جاده ای که رفتی
تا امتداد خانه قلبم فرش قرمز پهن می کنم
و مداد آبیم را نمی تراشم
تا زمانی که بیایی و آسمان دلم را آبی کنم

Hadi King
24-04-2011, 16:12
میدونی خیلی سخته واسه ما گذشتن از هـم

بـاورم نمیشـه امـا تو داری دور میشـی از منـــ

منـو تــو به لحظـه های سرد تنهایـی رسیـدیـم

ما که هر ثانیـه عشقـو تو نگـاه هم می دیدیــم

تو ازم رد میشـی امـا من میگذرم از همه دنیــا

اسم ایـن روز رو میـذارم روز مرگ آرزوهـا

دیگه لحظـه های خوبه با تو بودنـم تمومـــه

میدونـم این آخرین باره که عشقـم رو برومـه

...

water_lily_2012
24-04-2011, 16:51
کوه به کوه ٫ آدم به آدم


این روزها


................. کسی به کسی نمی رسد


کمی چای که می نوشی


فکر می کنی


دنیا چقدر کوچک می شود


................. اندازه ی همین کف دست


یا این رگ کوچک
................. که دارد هی بالا و پایین می پرد


نگاهش که می کنی


سرت گیج می رود


میان این خطوط سر در گم


................. گم می شوی


خط اول را دیده ندیده


خط بعدی شروع می شود


خط بعدی


خط بعدی



خط



...



خط روی خط می افتد
الو ..........الو


................. صدا به صدا نمی رسد

................. ................ آدم به آدم

......

Dolphin 7
24-04-2011, 17:53
گر همچو من افتاده این دام شوی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ای بس که خراب باده و جام شوی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ما عاشق و مست و رند و عالم سوزیم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] :21: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با ما منشین وگرنه بد نام شوی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Pessimist
24-04-2011, 19:16
زندگي
نوشين شعرهاي كوتاه
درشب هاي بلند نيست
امامن فقط نشسته ام و
شعر مي نويسم

براي تو
براي گلهاي شب بو
براي ساعت بزرگ ميدان شهر
كه عقربه هايش كنده شده اند _
كاش مي توانستم كاري بكنم.
در گلوي اين خروس
--- كه روي شانه ام چرت ميزند ---
يك صبح افسانه اي چرك كرده است .

***
تودرمني
مثل عكس ماه دربركه
درمني و
دور از دسترس من
سهم من ازتو
فقط همين شعر هاي عاشقانه است
وديگرهيچ.
ثروتمندي فقيرم !
مثل بانكداري بي پول
من فقط آينه تو هستم .

fight club
25-04-2011, 01:32
این سراب دهشتناک را به " من " ببر
پتک های سنگین
تلخی فاصله ها را
جبران می کند.

غبارهای نهفته در مه
یقینِ در مه
مه شکنِ تردید
باز گم می شود.

این سرباز زخمی
با خاکستر سیگارش
دفن می شود.

.خواب و خیال بود
وقتی شب
سرباز را به نطفه مادر میسپرد
و روز
او را از مادر می ستاند
و زندگی
.او را در تابوت به مرگ میسپرد.



شهنام.ق fight club

Lady parisa
25-04-2011, 09:10
من تو را نمی سرایم !..


تو ...


خودت در
واژه ها می نشینی ..!

خودت
قلم را وسوسه می کنی !!


و
شعر را بیدار می کنی !!

Pessimist
25-04-2011, 11:14
دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکل است **** هرکه ما را این نصیحت می کند ، بیحاصل است
یار زیبا گر هزارش وحشت از ما بر دل است *** بامدادان ، روی او دیدن صباح مقبل است
من قدم بیرون نمیارم نهاد از کوی دوست **** دوستان معذور داریدم ، که پایم در گل است
باش ، تا دیوانه گویندم همه فرزانگان *** ترک جان نتوان گفتن، تا تو گویی عاقل است
آنکه می گوید نظر در صورت خوبان خطاست *** او همین صورت همی بیند، ز معنی غافل است

New Ray
25-04-2011, 12:44
مجنون ز بلاي دلم
گردون ز رضاي دلم
دريا ز صفاي دلم
عمري ز نواي دلم
حيران شده‌اند
چشمم ز وفاي دلم
گريد ز براي دلم
جمعي ز حكايت دل
هر شب به هواي دلم
گريان شده‌اند


---------- Post added at 01:44 PM ---------- Previous post was at 01:42 PM ----------

گفتم دستم گيري به وفا
هر دم بيني افتاده‌ام از پا
تا افتادم در راه غمت
گشتم اي مه پامال تمنا

كي غم داري
تو كه فارغ از غم من
همه شب خفتي
كي از ياري
به تسلاي دل من
سخني گفتي


يك شب چو من نبردي سري به سينه
تا از صبا گشايي دري به سينه
سينه بود به خدا

خانه عشق و صفا

Maryam j0on
25-04-2011, 15:19
صـدای ســازم در نیــمه های شبـــ ,


ســـمفونـــی مرگــ خــودم را تــداعــی می کــــند ...!

چه کـــلاســیک ,

مــنـــ ... ,

شـــرابـــ ... ,

تیـــک تــاک ســاعتـــ ... ,

مــن مــی مـیرمـــ ... !

بــی تــو

امــا با یــاد تو ...

Lady parisa
25-04-2011, 15:20
این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست

Maryam j0on
25-04-2011, 15:39
نهــ

دیگـــر هیچ کس را ، دستـــــِ خدا نمی سپارمــــ

هر که را عزیز داشتمــــــ

دستانـــــِ خدا را ترجیحــــــ داد ...

و

رفتـــــــ

...../.!

Maryam j0on
25-04-2011, 15:55
چقَـــدر دلــَـــــم می خواهـــَــــد

نامهـ بنویسمـــ ......

کاغذ و پاکتــــ هــَــــم هَســــت ...

و یک عالمهـ حـــَـــرف !

کاشــــ ،

کسیــــ ،

جاییـــــ ،

منتظرمــــ بــــود ....../.!

Maryam j0on
25-04-2011, 16:01
تمامـــِ چیزیـــــ کهــ زندگیـــــــ

به من آموختـــــــ

یکـــــ کلمهــــ استـــــ :

" میــ گــــذرد "

Maryam j0on
25-04-2011, 16:23
باران اشکهایـم را میشویـد ...


دل آسـمان هـم گـرفتـه انگـار !

و بـاز این منـم ....

تـنـها ,

در حالی که غم نبودت را به دوش میکشم ,

قدم های سستم را ,

بـر جــاده ی نـامتـناهی بی کــسی ام میگــذارم ...

Pessimist
25-04-2011, 17:25
خوشا آندم که در کوی تو باشم
همیشه در هیاهوی تو باشم
خوشا آندم که بین قریه سبز
سپیدار لب جوی تو باشم

Ghorbat22
25-04-2011, 18:55
رو بـ روی بـ ـــــاد می ایـــــستـ م
تـ ا فـرامـ وشت کنـ م
بـ اد کـه می وزد
نـامـ ـــت روی لبـانـ م
شـــــعلـه ور می شـ ود

"فریـــد احمــــدی"

Ghorbat22
25-04-2011, 19:03
محـض خاطــر آن همـه ديـــروز نَـــرو
کمــی تحــمل کـن
بــبـين قـطــره هـای بــاران وقتی از هـم جـدا مـی شونـد
چـه زود مـی مــيـرند...


"عمید صادقـــی نسب"

SHABAHPASHA
25-04-2011, 22:06
هر روز یک خط بر دیوار
به ازای هر نگاه تو
از پشت پرده آبی اتاق کوچکت
هر روز در امتداد خط قبل
از اینجا تا انتهایی ترین دیوار کوچه
تمام ماجرا همین بود
قصه مردی با چشمهای قهوه ای
قصه آخرین خط و آخرین نگاه....

Pessimist
26-04-2011, 05:25
تاج طلایی رنگ زربفت تمام نیکیهاست
ونماد بلورین (ماس) ش گره خوبیهاست
و تو آینه ی ناب ،
بگذار بر سر خود تاج و نماد
که در این بتکده ی رهگذران نامی هست
وشکوهت یاد ،
وفروغت زمزمه ی عشق لبانیست
که در آشیانه دل نام تورا می خوانند

F l o w e r
26-04-2011, 12:20
اشـتـیــاقِ چـِشــمـانـَم را

بـه خَـنـده ای سَــــــ ـــــ ـرد

خــامـوش مـی کـُنــَم

و مـی گـُــــ ــ ـذرَم ...

Pessimist
26-04-2011, 12:34
تاج طلایی رنگ زربفت تمام نیکیهاست
ونماد بلورین (ماس) ش گره خوبیهاست
و تو آینه ی ناب ،
بگذار بر سر خود تاج و نماد
که در این بتکده ی رهگذران نامی هست
وشکوهت یاد ،
وفروغت زمزمه ی عشق لبانیست
که در آشیانه دل نام تورا می خوانند

Hadi King
26-04-2011, 16:06
شرم بر من

اگر حریم توِ

پیش چشمانِ من

شکسته شود.

...

Pessimist
26-04-2011, 19:14
پنجره را می بندم

خانه در موسیقی لبخند تو گم می شود

و آفتابگردان نگاه تو

در آسمان هشتم

ناتمام ادامه دارد

و من

به یاد آن پرنده ای می افتم

که صبح

در متن بلوغ و آفتاب

ناپیدا گم شد

ناپیدا گم شد...

Maryam j0on
26-04-2011, 19:53
آدم به خدا خیــــــــــــانت کرد ! ...

خـــــــــــدا درد آفرید

غم آفرید .. تنهــــــــــــایی آفرید !

بغض آفــــــــرید

اما راضــــــــــی نشد

کمی فکر کرد و آنگــــــــــاه عشق آفرید !

نفس راحتـــــــــی کشید

انتقــــــــامش را گرفته بود از دل آدم ... !!!!

attractive_girl
26-04-2011, 20:27
از روزی که نامت ملکه ی ذهنم شد،

احساس می کنم

جمجمه ام با شکوه ترین امپراتوری دنیاست...

No M
26-04-2011, 20:30
همه تفاوت ما اين است


تو بخاطر نمي آوري...


من از خاطر نميبرم...

Pessimist
27-04-2011, 06:16
نمی دانم

شابد به نسیمی که صبح گاه

در سایه روشن حسرت و لبخند

از کنار دستهایت عبور کرد

می اندیشی

و من به آن بادبادکی فکر می کنم

که در سپیده دم ستاره و اسپند

در نگاه زلال تو تخم گذاشت

و تو نم نم

در تنهایی و ماه

ناپدید شدی

و تنها رد پایت

در امتداد مسیرهای خیس بی پایان

جا ماند

Lady parisa
27-04-2011, 07:50
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد

یا باید خانه مان را عوض کنم

یا پستچی را

تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!

water_lily_2012
27-04-2011, 10:06
وقتی نا امیدانه در پی ات می دویدم...
چه نا جوان مردانه رد پایت را محو می کردی،
چه آسان برایم دست تکان می دادی و می رفتی...
و من چه گریان و حیران بودم...

و....
هنگامي كه روح عاشقم منتظرت بود....
هرگز پا نگذاشتي به روياهاي من
.....................و حتي روياهاي من
..........................................كه با حقيقت بيگانه بودند نيز بي تو گذشتند
.................................................. .............تنهاي تنها
..........................................ديگر دستانت را فراموش خواهم كرد.........

Pessimist
27-04-2011, 12:37
نمی دانم کدام پرنده

در نبض مدادهایت جاری بود

که هیچ کاغذی

در وسعت حجم آن نگنجید

راستی نگفتی کدام باد

بادبادکهایت را با خود برد

Pessimist
27-04-2011, 18:25
از دست فراقت بر کی داد برم
فریاد رس از تو به که فریاد برم
طوفان غمت رشته ی، هستی بگسیخت
یاد تو شود، یاد خود از یاد برم

M0RTEZA_R
27-04-2011, 18:37
تو را ارزو نخواهم کرد

هیچوقت!

تو را لحظه ای خواهم پذیرفت

که خودت بیایی...

با دل خود ، نه با آرزوی من...

Pessimist
27-04-2011, 18:50
مد و آتش به جانم کرد و رفت
با محبت امتحانم کرد و رفت
آمد و بنشست و، آشوبی بپا
در میان دودمانم کرد و رفت
آمد و روئی گشود و، شد نهان
نام خود، ورد زبانم کرد و رفت
آمد و او دود شد، من شعله ای
در وجود خود، نهانم کرد و رفت
آمد و برقی شد و، جانم بسوخت
آتشین تر، این بیانم کرد و رفت
آمدو آیینه گردانم بشد
طوطی بی همزبانم کرد و رفت
آمد و قفل از دهانم بر گشود
چشمه ی آب روانم کرد و رفت
آمدو تیری زد و، شد ناپدید
همچنان صیدی نشانم کرد و رفت
آمد و چون آفتی در من فتاد
سر به سوی آسمانم کرد و رفت

M0RTEZA_R
27-04-2011, 19:00
ماه من ...


با تکه چسبی

پرده را کنار می زنم

ماه من بزرگ

بزرگ تر از همیشه

آرام آرام

از پنجره اتاقم بالا می رود

سنجاقی از صندوق مادرم

برمی دارم

ماه را به پنجره می دوزم...

Pessimist
27-04-2011, 19:05
گفتم اندر محنت و خواری مرا
چون ببینی نیز نگذاری مرا
بعد از آن معلوم من شد کان حدیث
دست ندهد جز به دشواری مرا
از می عشقت چنان مستم که نیست
تا قیامت روی هشیاری مرا
گر به غارت می‌بری دل باک‌نیست
دل تو را باد و جگرخواری مرا
از تو نتوانم که فریاد آورم
زآنکه در فریاد می‌ناری مرا
گر بنالم زیر بار عشق تو
بار بفزایی به سر باری مرا
گر زمن بیزار گردد هرچه هست
نیست
از تو روی بیزاری مرا
از من بیچاره بیزاری مکن
چون همی بینی بدین زاری مرا
گفته بودی کاخرت یاری دهم
چون بمردم کی دهی یاری مرا
پرده بردار و دل من شاد کن
در غم خود تا به کی داری مرا
چبود از بهر سگان کوی خویش
خاک کوی خویش انگاری مرا
مدتی خون خوردم و راهم نبود
نیست استعداد بیزاری مرا
نی غلط گفتم که دل خاکی شدی
گر نبودی از تو دلداری مرا
مانع خود هم منم در راه خویش
تا کی از عطار و عطاری مرا

amour1
28-04-2011, 07:12
دلتنگ با تو بودنم
ثانیه ها...این عقربه های نا امیدی
گویی تنم را درواپسین لحظه های آشنایی در خود حبس کردند

F l o w e r
28-04-2011, 10:38
خاطره هایــــــــ ــــ ـم ..

تابــــــ ــــ ـ میخـــورد

روی بند دلــَــــــ ـــــ ــم ..

گیـــره های

نگاه هایتــــــــ ــــــ ـــــ ــــ

نِــمیگذارد باد ببـَــــرد

ان روز هــــ ــــ ـا را ..

Pessimist
28-04-2011, 12:49
در هیچ دلی نیست بجز تو هوسی
ما را نبود بغییر تو داد رسی
کس نیست که عشق تو ندارد در دل
باشد که بفریاد دل ما برسی

Snow_Girl
28-04-2011, 13:27
نشد یه قصری بسازم

نشد یه قصری بسازم ٬ پنجره هاش آبی باشه
من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه

نشد یه جا بمونه و آخر بشه مال خودم
حتی یه بار یادش نموند ٬ ماه و روز تولدم

با همه التماس من نشد دیگه نره سفر
شعرام به جز اون روی هر دیوونه ای گذاشت اثر

نشد برم بغل بغل واسش شقایق بچینم
نه این که من نخوام برم ٬ نذاشت گل ها رو ببینم

نشد همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم
یکی میگفت ٬ خواب دیده که اون گفته عاشقش میشم

اما نشد قسمت ما یه لحظه ی روشن و خوش
پیغام واسش فرستادم ٬ بیا بازم منو بکش

نشد که نشکنه بازم این چینی شکستنی
هیچ جای دنیا ندیدم ٬ عجب چشای روشنی

باور نکرد یه مژه اش رو ببه صد تا دریا نمیدم
یه تار مو خواستم نداد ٬ گفت به تو دنیا نمیدم

راست میگه هر چی اون بگه ٬ من کجا و دیوونگی
چه جور به حرفش گوش کنم ؟ اون گفت بچسب به زندگی

خلاصه که آخر نشد ما گل سرخ رو بو کنیم
اون گفت برو که بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم

نشد یه بارم برسم یه آرزوهای محال
یه خاطره مونده برام با یه سبد میوه ی کال

نشد منم واسه یه بار به آرزوهام برسم
گذشته کار از کارمون ٬ دیر شده به خدا قسم

نشد به موقع این کویر ٬ ابری شه بارون بگیره
نشد ٬ خودش آینه که هست ٬ بیاد و شمعدون بگیره

نشد بپاشم زیر پاش ٬ عطر گل محمدی
نشد بهم جواب بده ٬ حتی بهم بگه بدی

نشد دوست دارم بگه ٬ به من که نه به دیگری
نشد یه بارم نگذره از روی شعرا سرسری

نشد یه کاری بکنه که بدونم دوسم داره
آتیش گرفتم و یه بار نگام نکرد بگه ٬ آره

نشد شبی یه بار واسش یه فال حافظ نگیرم
نشد تو رویاهام براش روزی هزار بار نمیرم

نشد برم ٬ نشد نره ٬ نشد بخواد ٬ نشد بیاد
نشد ولی شاید بشه ٬ واسم دعا کنید زیاد

از شما پنهون نکنم ٬ یه حرفایی بهم زده
گفته همین روزا میاد اما هنوز نیومده

قصه داره تموم میشه ٬ مثل تموم قصه ها
فقط واسم دعا کنید اول خدا بعدم شما . . .

Snow_Girl
28-04-2011, 13:37
نه... دل به دل را نداره

سوختم و آب شدم به پات امروز و فردا نداره
خوشت مياد ببيني ، نه ؟ كشتن تماشا نداره
قهر مي كني ، ناز مي كني ناز مي كشم ، آشتي كني
قصه كه نيس ، حقيقته دروغ و دعوا نداره

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

دوره زمونه دوره ي حرفاي عاشقانه نيست
صحبت پول و شهرته ، صحبتي از ترانه نيست
يه روز منو خواسته بودي ، يه روز خيلي خوب دور
امروز چه راحت نمي خواي ، من بد شدم بهانه نيست

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

اگه بفهمن عاشقي ، همه بهت بد مي كنن
نسبت ديوونه مي دن دست تو رو رد مي كنن
اگه بخواي بجنگي با دستاي شوم سرنوشت
با هر چي آدمك دارن ، راه تو رو سد مي كنن

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

بفهمه عاشقش شدي هي با تو بازي مي كنه
ديوونه ، آزار اونم با تو رو راضي مي كنه ؟
رفتي كجا در مي زني ،اون خود يه رات نمي ده
غريبه جاي اون باشه مهمون نوازي مي كنه

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

كافيه چيزي بدونه ، كار تو ديگه مردنه
ديگه وظيفت اسمشو ، با صدتا جون آوردنه
يه بازي يك طرفس ، كه آخرش مشخصه
هميشه بازنده تويي ، سهم اونم كه بردنه

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

اگه بگي دوسش داري ، اون تو رو يادش نمي ياد
فرقي نداره كه چه قدر چه كم بدونه ، چه زياد
بايد هنرپيشه باشي تا نقشو خوب بازي كني
يعني كه وانمود كني يه جور ازش بدت بياد

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

عاشق ديگه تو عصر ما هيچ جايي حرمت نداره
انگار كسي نمره ي خوب واسه شجاعت نداره
شايد يه جوري شده كه هيچ آدمي تو عصر ما
براي انتخاب شدن ، اصلا لياقت نداره

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

رنگ گل دسته گلا ، فقط رز زرده همين
عاشق هر كس كه بشي عاقبتش درده همين
هر كي يه گمشده داره ، تمام دلخوشيش اينه
اگر يه روز معجزه شه ، اگر كه برگرده همين

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

زمونمون عوض شده ، دوره نفرينه و جنگ
زياد شديم ، زياد شده آدم بدرنگ و دو رنگ
قلب كوچيك عاشقو با يه اشاره مي شكنه
اون كسي كه دوسش داره ، با تير كمون با چوب و سنگ

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

تا بدونه عاشقشي مي ره و پيدا نمي شه
مي گي مي خوام ببينمت مي گه نه حالا نمي شه
با هديه ي تولدش مي خواي يه جوري ببينيش
مي خواي يه جوري بفرست ببخشيد اما نمي شه

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

اگر كه حدسم بزنه نمي دوني چيكار كني
عاشقي خب ، مگه مي شه از عاشقي فرار كني ؟
فكر مي كني اون بدونه خيلي كارت راحت تره
حتي تو روياهات مي خواي كه اونو بي قرار كني

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

هر جوري كه بود چه خوب چه بد ، آروم شدي
يه كم گذشت و ديدي كه مردي ديگه ، حروم شدي
يه روزي چش وا مي كني كه خودتم نمي شناسي
فقط تو اينه مي بيني آخرشه ، تموم شدي

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

تو عاشق كسي مي شي كه عاشق غريبه هاس
گريه و زاري مي كني مي گي اميدت به خداس
درسته اما اون كه تو شبا براش زار مي زني
راهش و كارش و دلش ، حسابي از شما جداس

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

خوش به حال معشوقايي كه بويي از قديم دارن
تو اعتقادشون شگون ، براي يا كريم دارن
معشوقاي زمون ما چون عاشقو بسوزونن
واسه دل اون طفلكي يه عالمه گريم دارن

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

ضرب المثل كاش راس بود و دلا به هم يه راهي داشت
اون كه واسه تو ماه شده ، اي كاش كه روي ماهي داشت
كاش عاشق بيچاره اي كه بي دليل اسير مي شه
يه روز يه كاري كرده بود ، يه جرمي يه گناهي داشت

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

كاش واسه بيراهه ي دل ، يه جا يه راه چاره بود
كاش كه علاجش عين قبل ، دعا و استخاره بود
كاش واسه هر عاشقي كه شبا پي ستارشه
تو دنيا محض دلخوشي ، يك شب پر ستاره بود

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

اي عاشقاي بي گناه ، ما همه زرد و بي كسيم
تنهاييم عين آسمون ، آواره ايم عين نسيم
همه بايد ياد بگيريم كه مثل مجنون بزرگ
عاشق هر كسي بشيم ، آخر بهش نمي رسيم

ضرب المثل دروغ مي گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش مي كنن
تو هيچ دلي جا نداره

Maryam j0on
28-04-2011, 14:28
کاش
کمی
دیر شدنها
هم
خسته میشدند
…تا گاهی
انقدر ، زود نرسند

Snow_Girl
28-04-2011, 14:49
ای کاش آن روزها رامی توانستم ز خاطر برکنمدر میان سنگ های سختعمرسیلی هر لحظه ی امواج بادبا تپش های ملامت بار ابرهمچو شبنم های گل های میان سنگ هاخالی از هر رعشه بر اندام هاجز به سیمای گل و جز به نسیمجز به شفافیت پندارهاجز بهفردای کمی نزدیک ترمن نیندیشم به هیچکاش می شد ژاله های پشتمژگانم پناهلحظه ای را سر به بالین افکنندخواب را بر چشم بیمارمدمی مهمان کنندلحظه ای آسوده را در خواب نقاشی کنند

Maryam j0on
28-04-2011, 15:11
حافظه امـ همه چیز را فراموش کرده ! . . .
هرچه سعی کردمـ با Recoveri بازگردانمـ خاطـراتمـ را نشد . . .
امّا . . .
توئی که در Recycle bin بودی . . .

تنــها تو
باز نمـایــان شدی . . . !

F l o w e r
28-04-2011, 15:31
یک ساعَتــــــــ ـــ ـ افتابـــــ که بتابـَد
خاطِـــره ی همه ی
ان شبـــــــ ــــ ــ های بارانی
از یاد می رود ..
این است حکایتــــِـ ادم ها :
فــــراموشیـــــــــــــ ــــــــــ ـــــ ..

Pessimist
28-04-2011, 18:46
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ،
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد،
تعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت . . .

Pessimist
28-04-2011, 21:48
مي توان غنچه شد و وقت سحر خوش خنديد
مي توان عطر شد و جام تبلور نوشيد
مي توان چشمه شد و از دل تپه جوشيد
مي توان ابر شد و بر سر كيهان باريد
مي توان بيد شد و در نم باران رقصيد
مي توان ژاله شد و رخ اقاقي بوسيد
مي توان دم شد و در ساز دل و ناي دميد
مي توان نغمه شد و در دل صحرا پيچيد
مي توان عشق شد و بر سر عاشق شوريد
مي توان مهر شد و تا ابديت تابيد

F l o w e r
29-04-2011, 08:44
دیگــَـ ر احتیــ ـاط لازم نیستــــــــ ــــ ـ

شِکستَــنی ها شِـ کـَــ ســـ تـ ــ

هَرطـــــور راحتیـد حَمل کــُـنید ..

مُحکـَــــ ــم باش دِلَـــــــ م .. این دوره آخــــــ ــــ ـر ِ

.::. RoNikA .::.
29-04-2011, 16:13
هـمـیـن د و ر و بـر هـا

ر خـت ِ خـسـتـگـی ا م ر ا و صـلـه مـی كـنـم

ر خـت ِ تـنـهـا یـی ر ا ;

چـا ی ِ تـنـهـا یـی ر ا سـر مـی كـشـم

و خـسـتـه ا ز مـا هـی كـه مـی ر و د ،

ا نـتـظـا ر ِ آ مـد ن ِ مـا ه ِ نـو ر ا مـی كـشـم . . . /.

Pessimist
30-04-2011, 19:54
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود

leira
30-04-2011, 20:25
از دستگاه پرس نمی‌ترسم
آخرش این که
دست آدم له شود
.

از دستگاه برش اما
بدجور می‌ترسم
این که
انگشت‌هایم آن سو بمانند
من
این سو ...
--------------
سارا محمدي اردهالي

afhin
30-04-2011, 21:21
دلتنگی هامان


ته گرفته است,


کنده نمی شود.


افشین اردیبهشت90

afhin
30-04-2011, 21:32
چقدر سایه می شود,


سایه ام.


به وقتِ نبودنت.


افشین یک اردیبهشت نود

afhin
30-04-2011, 21:36
سخت بگیر,


اما


سخت نشو.
افشین

afhin
30-04-2011, 21:37
همیشه
همین گونه است
کسی باید
شعر ی را تایید کند...........
ای وای........
خواستید هستم.
افشین

در حوالی آرام

dourtarin
30-04-2011, 22:12
تو را خودم چشم زدم

بس که نوشتمت میان شعرهام

بی آنکه اسفند بچرخانم میان واژه ها

afhin
01-05-2011, 00:00
بالهایِ عربی

باشدآقا,
باشد
باز می مانیم تا این پرنده عربی
بالهایش را بازگشاید
بالهایی که تو یادم دادیُ من یاد, دادمش:

پرواز را.
افشین امشب غاز اردی بهشت90

afhin
01-05-2011, 01:07
یورتمه می رود این اسب,
به سویِ میدان ِ آزادی
حتا,
به سرکشیِ مداومش از:
شلاقِ من
افشین اردیبهشت90

afhin
01-05-2011, 03:25
دلم هوایِ میدانی را کرده است:

آزاد.

که هی

بگردم دورش.

افشین فروردین90

Lady parisa
01-05-2011, 10:20
بزرگ راهای مهندسی ساز

ما را به هم نمی رسانند

عشــــــــق با قوانین بیگانه است

از بیراهه ها بـــــــیا

برای دیدن كسی كه

عمریست دوستت دارد!!!





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Pessimist
01-05-2011, 12:58
چه خوش است حال مرغي كه قفس نديده باشد


چه نكوتر كه مرغي ز قفس پريده باشد


پر وبال ما شكستند و در قفس گشودند


چه رها و چه بسته! مرغي كه پرش شكسته باشد

ف.90

afhin
01-05-2011, 20:16
باری آقایان عزیز ،خانومهای محترم
اصلن این جلسه را همین جا نگهدارید بگویید آیا چیزی از دلتنگی می دانید
از غروبهای جمعه،فرقی نمی کند در چند ساله گی تان باشید
یا اول زنگ شنبه امتحان داری یا علوم و...
یا با ید سر کار باشی و یا هر چه دیگر
اصلن روز بعد از پنجشنبه خوب نیست وبدتر از آن غروب دلتنگی جمعه است.
×××
آدم ،آدم است دیگر،گاهی دلش به چیزی می گیرد که نمی داند چیست
آدم هست دیگر،مثل همه آدمها گاهی دلش چنان می گیرد،چنان می گیردکه میان این همه هیاهوی واژه گان ،سطری برای رهایی نمی یابد
شاعر می شود و شعر می راند
ترانه خوان تنهایی می گردد،به ساحل می رود از کوه بیرون می آید در رویایی خام پرواز می کند از مرز خواب و رویا می گذرد
اما باز دلتنگ است.
دلتنگ
بعد تو ی دلتنگ
می روی پشت پنجره روی میز می نشینی
سطری سپید می گشایی و حرف می زنی
که آدم است دیگر مثل همه آدمهای دیگر
از واژه گان فاصله می گیری ، رنگها را می گیرانی و می پاشی بر صفحه زندگی ات
آبی را و آسمان خانه ات را آبی می کنی
کو ه ها را به استواری اش بلند می کشی طوری که هیچ چیزی از غرورش کم نشود
جوی را تا حیاط خانه ات ادامه می دهی چند درخت اطراف خانه سبز می کنی و حوض و ماهی های قرمز را دلبسته آن
زرد را می گیرانی و خورشید خانه ات را نقش می دهی و امتداد تابش آن را تا ابتدای طرحت ادامه می دهی
نگاه می کنی هنوز نقاشی ات دلگیر است و خانه ات و حوالی آرام زندگی ات ، انگار دلگیر به آواز پرنده ای است که هم زادش را گم کرده است ، دلگیر به صدای کو کویی که در شبهای بهاری در آسمان شمال رویایش را جستجو می کند
صدای نهر ، سکوت میان سطرهایش را می شکند ، صدای آبی که از جوی کشیده شده اش روان شده است.
می خواهی برایش ترانه ای ساز کنی ، نه ، او را دیگر توان ترانه خواندن نمی باشد.
صدای غرش ابر و آسمان به هم می آویزد ، در حیاط نقاشی ات باران میگیرد
بوی خاک خیس باران خورده در اتاق ات می پیچد ، رنگ فرشهایت شسته می شود
پرنده بالهایش خیس شده است.
روزنامه ای میگیری و باد می زنی و هی ابرهای تیره را از حیاط خانه ات دور می کنی دوباره زرد را صدا می کنی و گرمای روزان نور را امتداد می دهی.
می خواهی برایش همزادی بیافرینی.
سطر ات پر شده است ، نقاشی ات را باران شسته است.
صدایت گرفته و بغض ات فریاد نشده باقی مانده است، دگیری هایت تداوم یافته ، دلتنگیهایت امتداد پیدا کرده است.
آدم ، آدم است دیگر مثل همه آدمهای دیگر
گاهی دلش به چیزی می گیرد که نمی داند چیست.
حرفی می زند که نمی داند چرا.
طرحی می کشد که نمی داند برای چه.
شعری می نویسد بی وزن ، بی قافیه ، بی ردیف و به هیچ چیز شاعرانه تنها خودش فکر می کند که شعر نوشته است.
و آدم ، آدم است دیگر گاهی چنان گند می زند به همه چیز و همه کس.
گندی که نمی داند چرا.
باری آقایان عزیز ، خانمهای محترم ، اعضای محترم هیئت منصفه
آدم ، آدم است دیگر مثل همه ی آدمهای دیگر.
گاهی می خواهد کاری انجام دهد که دلتنگی اش اندکی کوتاه شود
پرنده ای را اسیر می کند
آدم هست دیگر....
ادامه دارد...
همین غروب جمعه پاییزی
بیست و نهمین روز از آبانی دیگر از سال هشتاد و هشت
کناره های خزر

افشین
+ نوشته شده توسط افشین صالحی در جمعه بیست و نهم آبان 1388 و ساعت 19:6

afhin
01-05-2011, 20:49
عمران صلاحی

سر می رود

گل از سبد

عطر از گل

باد از عطر

چنان که تصویر از آیینه

و زیبایی تو

از چشم من.

Lady parisa
02-05-2011, 07:48
همه چیز از جایی شروع شد

که گفتی دوستــــــ ــــــــم داری.

گاهی برای یک عــــ ــ ـ ـ ـمر بلاتکلیفی

بـــــ ـ ـ ــــــــــهانه ای کافیست!

F l o w e r
02-05-2011, 11:16
چَـنـــــدان هـَــم دور نیستی،

فـَقط به انــــدازه ی یک "نمیدانـَـ م" از من فاصِلـــــ ــــ ـه گِرفته ای!!

آری، "نِمیدانم" کـُجایی ..

Pessimist
02-05-2011, 13:07
زندگی منشوری است در حرکت دوار ،

منشوری که پرتو پرشکوه خلقت ،

با رنگ های بدیع و دلفریب اش ،

آنرا دوست داشتنی ،

خیال انگیز و پرشور ساخته است.

این مجموعه دریچه ایست به سوی .....

داستان زندگي ......

F l o w e r
02-05-2011, 20:43
از آغوشـــــ ــــ ـم جدا شدی

و چیزی از مـَـن

كــَنده شد ..

بعدها

خـــودم را به یاد نمی‌‌آورمــــــ ــــ ـ ..

Dolphin 7
02-05-2011, 21:36
در آن شهری که دزدانش عصا از کور می دزدند [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

afhin
02-05-2011, 22:38
ببخش گلم

گیریم بن لادن را کُشتیم و
همه یِ
بُن هایِ جهان را

من اشتباه کردم را,

چه کنیم؟


افشین اردیبهشت 90

afhin
02-05-2011, 22:47
صفحه چهلم
چهلم عاشقی
می بینی عزیز
می بینی

بوی غم گرفته ام و بوی غربتی مدام
بوی غروب جمعه ای که گذشت
غروب شنبه امروز , جمعه های بعد , شنبه های آینده
ورنگی گرفته ام عجیب , غریب , رنگی شبیه بی رنگی نزدیکای سرخی آسمان
حوالی دلتنگی , رنگی شبیه ناشناسی و زور زدن مدام برای یاد آوری تمام نادانسته ها
می بینی عزیز
می بینی
طعمی گس گرفته ام , شور مزه ای شیرین دهن پرکن
بی سیری پر از تشنه گی مدام
وحوالی ای دارم
پر از هوای همیشه خالی بی ابر بی باران بی ستاره حتا
پر از شبهای پی در پی روزهای تکراری
ترانه های عاشقی , عاشق های تکراری مردهای زن سالار زنهای مرد گریز
دیوانه های آشنا , آشنایان دیوانه که دیوانه ات می دانند
می بینی عزیز
می بینی
من شاعر خوبی برای امتداد چشمهایت بودم
وترانه خوانی می شدم که نقطه نقطه سیاهی مردمکانت را آوازی می کرد بزرگ , بلند
وبرایت سازی می زدم از تارهای گیسوانت
اگر که یک نقطه حتا دیر تر می رفتی
تاری از گیسوانت را می گرفتم و ستاره ای تا زه بر سقف آسمان آویزان می کردم
برای تو دردیلمان می خواندم یا نه اصلن گوشه ای تازه برای آواز نام ات می جستم
ردیف های نو وزن های بکر
امید به حرکت و بودن
نه نامیدی و یاس
نه نا سپاسی و درد
می بینی عزیز
می بینی
چه غربت غریبی شده ام
چه درد بی بدیلی
دیگر برای شاعری هم واژه آزار دهنده است
دیگر ترانه کردن واژه گان را نمی دانم
ورقصاندن کلمات را با هم
با واژه نقش کشیدن را ،طرح راندن را ، دیگر حتا دایره چرخواندن با پرگار را هم نمی دانم
تمام شعر من عاشقی ي با تو بود
تمام شعر من ضرب نام تو
تمام خواهشم اما دیدنت عزیز
بر نادیده های من
شنیدنم در تکرار تمام ترانه های بلند نام ات
می بینی عزیز
می بینی
چقدر سخت بود روزان بدون تو چقدر راحت دور شدی از من
حالا برایم چند تکه بیقراری
تنهایی ای طولانی
وزجه زخمی مانده است بر گلو که یادگاربلند دوست داشتن تو است
بزرگ خواستن ات
که بزرگ بودی و بلند
برایم حرفی مانده است بی معنا
شعری بی مقطع، بی کلام، کلمه،بی هیچ نشانی از عاشقی مان
حالا برای من آسمانی مانده است که بال و پرم در آن گشوده نمی شود
وتمام طولش را باید پیاده راهی شوم وپاهایم اما
توان رفتنش را هم از یاد برده اند
برای من بی قراری مانده است
از جنس دیر کردنهایت در قرارهای اول مان
می بینی عزیز
می بینی
چقدر زود با تنهایی هایم
تنها ماندم...

ادامه دارد...
شنبه بیست و هفتم آذر
هشتاد با هشت

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید


افشین

+ نوشته شده توسط افشین صالحی در یکشنبه بیست و نهم آذر 1388 و ساعت 17:6 | آرشیو نظرات

Lady parisa
03-05-2011, 08:26
باور کن!
هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده
نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور ...
به من نـــــ ــــــــگاه کن
من اندازه ی همین آسمان برهنه
دوستت دارم

...و.....و ....شاید كمی بیشتر از آن

hamid_diablo
03-05-2011, 10:01
تو را در میان ندارم‌هایم می‌گذارم...

دوباره نگاه می‌کنم؛

نه، تو را دارم

دیگر چه می‌خواهم؟

F l o w e r
03-05-2011, 19:54
اینـــ ها دروغ میـــ گوینـد

زمین گـِــرد نیستــــ ــــ ــ ..

مــَن

ـَــهرچه قدر کــِ می روم

معکـوس وار

تو دور میـــــ شوی ..

F l o w e r
03-05-2011, 20:10
بــآور کـرده اَم دیگـــــ ـــ ـر

تهے ـَهم حجـم دارَد

دُرست ـهَمــانَنــد ِ

حجــم ِ روزـهـآیے

کــ ِ پـُــر است اَز

نــَ بــودنـ َتــــ ـــ ـ ..

F l o w e r
03-05-2011, 21:11
جهانـ ســـــ ـــ ـوم یعنـی جایـی کـ :
دل من هوایتــ را می کند و تـُ
حتی خیال داشتن ـهوایـم بـ ِ سَرتــ هم خُطور نکند ..

F l o w e r
03-05-2011, 22:04
" بـــــــرو !
کــِ تعجبـــــ ـــ ـ نـمی کنـــد دلمـــــــــ !
امــا تــو را کــِ باد نیــاورد
کــِ بگویم باد آورده را بــاد بُــــ ـــ ـرد ... "

aminxa
03-05-2011, 23:01
هر جای خطرناکی را دوست دارم
چون کمی به یاد من می افتی...
مثل وسط خیابان
تنها مکانی که دستم را میگیری...

منبع:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

F l o w e r
04-05-2011, 09:42
بگــذار همهــ بگــوینـد آلــزایمر گـِـرفتهــ ا ـم

امــا خـــودم کـِـ خوبــ مۓ ـدانــم ..

تو دلیلــ نـَفسـ کــشیدن ـهـایـــم بــودۓ

کـ بـۓ تـو آنــ را هــم فــرامــــ ـــ ـوش کــردم ..

Maryam j0on
04-05-2011, 11:12
من

به همین هست و نیست ها

عادت کرده ام ...

گاهی هست ...

گاهی نیست .../.!!!

water_lily_2012
04-05-2011, 17:53
دستهایم بی حس و نگاهم نگران

می توانی تو بیا سر این قصه بگیر و بنویس
این قلم؛ این کاغذ؛ اینهمه مورد خوب!!!
راستش می دانی طاقت کاغذ من طاق شده...
پیکر نازک تنها قلمم ؛زیر آوار غم و درد ببین خرد شده!

می توانی تو بیا سر این قصه بگیر و بنویس...
می توانی تو از این وحشی طوفان بنویس!
من دگر خسته شدم

..
راست گفتند می شود زیبا دید؛ می شود آبی ماند!
اما ... تو بگو ؛

گل پرپر شده را زیباییست؟! رنگ مرگی آبیست؟


می توانی تو بیا؛ این قلم ؛ این کاغذ
بنشین گوشه دنجی و از این شب بنویس
بنویس از کمر بید شکسته ؛ و یک پنجره ساکت و بسته!
ازمن! آنکه اینگونه به امید سبب ساز نشسته
هر چه می خواهی از این صحنه به تصویر بکش..
صحنه ئ پیچش یک پیچک زشت؛ دور دیوار صدا!
حمله ئ خفاشان !!
جراتش را داری که ببینی قلمت می شکند؟
کاغذت می سوزد؟

من دگر خسته شدم. می توانی تو بیا
این قلم؛ این کاغذ؛ اینهمه مورد خوب
من دگر خسته ام از این تب و تاب .
تو بیا و بنویس

F l o w e r
04-05-2011, 22:16
دروغ کــ ِ نمے گوینــد






خآلے ِ دستــآنمـ !






بآز بگـــو



همین حوآلے نفس مے کشے ..

F l o w e r
05-05-2011, 10:21
زیر و رویــــ م میـــ ـکنی ..

رهـآ یــــ م نــــ ـکن

بـــــذری بــ ـکار ..