تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: نظرتون در مورد موضوع تاپیک

راي دهنده
10. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • عالی

    8 80.00%
  • متوسط

    1 10.00%
  • ضعیف

    1 10.00%
  • حس خاصی ندارم

    0 0%
صفحه 1 از 3 123 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 27

نام تاپيک: نامه هایی که هرگز فرستاده نخواهند شد...

  1. #1
    آخر فروم باز RoYaYeEe_NiIiLi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    محل سكونت
    >>زندان<<
    پست ها
    1,193

    پيش فرض نامه هایی که هرگز فرستاده نخواهند شد...

    سلام بر دوستان اهل ادب
    این تاپیک رو زدم تا بلکه هممون بتونیم برای کسایی که تا حالا دلمون خواسته نامه بنویسیم و نتونستیم،نامه بنویسیم.
    مهم این نیست به کی یا چی نامه مینویسید.فقط بنویسید...تو نامه آدم خیلی چیزا دلش میخواد بگه.همه ی اونا رو بگید و خجالت هم نکشید چون کسی ازتون بازخواست نمیکنه
    به پدرتون،مادرتون،عشقتون،حتی به میز دوران مدرستون...به هر کسی دلتون میخواد بنویسید...سعی کنید خییییلی طولانی نباشه که همه حوصله کنن بخوننش
    امیدوارم تاپیک خوبی باشه و خوشتون بیاد و کمی هم کمک کنه که ما خیلی از حرفامونو بگیم و کمک به نوشتنمون کنه
    اگر دوست نداشتید فقط فحش ندید که من دلم نازکه
    یه چیز دیگه ایی هم هست که اینجا فقط نوشته های خودتون رو بذارید...کپی برداری نکنید
    مهم این نیست چه طور مینویسید،مهم اینه که حرفی میخواهید بزنید رو بگید و ما متوجه شیم
    در ضمن هر کسی میتونه چندین نامه با مضمون های و گیرنده های متفاوت بنویسه

    ---------- Post added at 02:50 PM ---------- Previous post was at 02:46 PM ----------

    اولین نامه رو خودم میفرستم که به دستتون بیاد منظورم
    برای خودم اسم مستعار نیلی رو گذاشتم

    سلام نیلی.نیلی کوچکم دلم برایت تنگ شده است.سالهاست که قصد این را داشتم نامه ای برایت بنویسم اما نشد.نتوانستم.از رویت خجالت میکشیدم.یادت می آید که سالها پیش برایم نقشه می کشیدی؟مرا به تصویر می کشیدی؟بهترین ها را برایم آرزو می کردی؟اما دیدی چه شدم؟آنی نشدم که تو می خواستی.سالهاست سعی میکنم اما مشکل این بود که تو بسیار بلند پرواز بودی و من اکنون نا امید.
    دلم برایت آنقدر کوچک و کوچک شده است که میترسم روزی آن را از دست دهم.یادت می آید که چه روز ها با یاد من سر کردی؟همیشه با من صحبت می کردی هرچند که من کنارت نبودم و سالها از تو دورتر بودم.چقدر و چند سال نقش من را تمرین کردی.مهندس شدی.پزشک شدی.پرستار شدی.همه و همه کس شدی جز آنی که من هستم اکنون.شغل من تنهاییست.کاش میتوانستم همان سالها به تو بگویم تا برای آن آماده شوی تا شاید کمتر عذاب بکشی از تنهایی.حیف که از کف رفتی و من هیچ راهی برای کمک به تو و بر گرداندنت ندارم جز این نامه.
    دلم برای آن کیف قشنگت تنگ شده است.یادم می آید آنقدر کوچک و ظریف بودی که کوچک ترین کیف ها هم از زانوهایم پایین تر می آمد.همیشه به آن خنده ها و شادی هایت حسادت میکنم.حسادت میکنم چون همه دوستت داشتند.چون شاد بودی و شیرین و شاید فکر میکنی که من هم شاد هستم اما باز هم اشتباه کردی.
    دلم برای آن خط خطی هایی که همیشه بر روی دیوار خانه تان می کشیدی تنگ شده است.برای دادهای مادرت که میگفت:"نکن بچه.همه دیوار ها رو داغون کردی.حالا من چطوری تمیزش کنم ذلیل شده؟"
    دلم برای ذره ذره لحظه هایی که با تو داشتم تنگ شده است.بزرگ ترها به من گوشزد میکنند که قدر زمانم را داشته باشم و من به تو.مراقب کودکی ات باش.نمی گویم که مراقب باش که زمین نخوری چون میدانم خواهی خورد.مراقب باش که اگر روزی زمین خوردی،سریع بلند شوی و سرافراز به راهت ادامه دهی و به مسیر درست.مراقب باش نا امید نشوی.مراقب پدر و مادرت باش که از تو نرنجند که بعد ها این رنجش، قلبت را تکه و پاره خواهد کرد.مراقب همه ی نقاشی هایت باش.آن خورشید های زرد خوش رنگت را همیشه خندان نگه دار.به گل های باغ نقاشی هایت همیشه آب بده و نگذار که پر پر شوند و دستت را همیشه در نقاشی هایت در دست پدر و مادرت گذار.و مهم تر از همه اینکه شاد باش.این همان چیزی است که من سالهاست پی اش هستم.
    این نامه را برایت فرستادم تا شاید به حرف هایم گوش دهی و همه چیز را عوض کنی.تا شاید فردا که من از خواب بیدار شدم لبخند بر لبانم باشد.
    دوستت دارم و خواهم داشت و فراموشت نخواهم کرد


    امضا:آینده ی تنهای تو.. نیلی
    برسد به دست کودکی هایم در 15 سال پیش
    Last edited by RoYaYeEe_NiIiLi; 18-07-2010 at 16:08.

  2. 19 کاربر از RoYaYeEe_NiIiLi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    من نامه هام رو تو همون تاپیک خط خطی ها می ذاشتم.

    نامه به پسری که تقدیرش اشتباهی زاده شدن بود !

    آمدی که دلیل همیشگی تقدیر، و شکستِ من باشی. فکر می کردم نخواستن من برای نیامدن ت کافی باشد. نخواستنی که همه اش خواستن بود و من نمی دانستم. تو همان روز که مادرت را دیدم به دنیا آمدی. نه؛ قبل تر از آن بود. قبل از دیدار ِ پدر و مادرم شاید. اصلا آمدن ِ تو بر می گردد به آمدن پدر ِ پدرهامان، به آمدنِ آدم ِ اول. آمدن ت یک اتفاق معمولی نبود.. دیگر فهمیده ام که تولد، آمدن آدم ها، اصلا اتفاق نیست. آمدن ِ همه مان از قبل تر ها تعیین شده است. نه! نمی شود گفت اختیاری نداشته ایم ولی خب.. تا انتخاب می کنیم می شود تقدیری که قرار بود بشود. همانطور که همه ی نرسیدن ها و همه ی نداشتن هامان را هم در آنجا نوشته اند. منظورم این است تقدیر تا وقتی رقم نخورد معلوم نمی شود چه بوده است. تو آمدی چون باید می آمدی. برای نیامدن ت من نباید می بودم. و همه ی کسانی که پیش از من آمده اند دلیل بودن من بوده اند. حالا باید بگویم هر چه می گذرد برای آمدن آدم ها دلیل بیش تری پیدا می شود. راستش دروغ نگفته ام اگر بگویم از آمدن خوشحال شدم. تنها دلیل من ترس بود. من می ترسیدم. تمام زندگی ام ترسیده ام. در مورد تو اما.. بیش تر. می ترسیدم دنباله ی حسرت های زندگی بیایی و بعد آخرش بگویی چرا مرا آوردی به تاریکی این جا؟ آن وقت من جوابی نداشتم به تو بدهم. خودخواهی بود که بگویم آمده ای که به آرزو های آرزو مانده ی من رنگ ببخشی. ترسیدم یک وقت بگویم بچه ها باید تقاص ِ رؤیاهای پدرشان را بدهند. باشد.. دیگر از این چیز ها برایت نمی گویم.. به هر حال بودن بهتر از هرگز نبودن است. من این را معتقدم. خیلی چیزها هست که باید به تو بیاموزم.. فعلا باید ایستادن یادت بدهم.. دستت را بده به من...

  4. 11 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    آخر فروم باز S@nti@go_s&k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    Jan 2008
    پست ها
    6,077

    پيش فرض

    یعنی باید نامه به گذشته بفرستیم یا آینده ؟

  6. این کاربر از S@nti@go_s&k بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #4
    آخر فروم باز RoYaYeEe_NiIiLi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    محل سكونت
    >>زندان<<
    پست ها
    1,193

    پيش فرض

    یعنی باید نامه به گذشته بفرستیم یا آینده ؟
    ببینید همونطور که در پست اول گفتم به هرچیزی و هر کسی دلتون خواست نامه بنویسید...گذشته،آینده و حال و زمان مهم نیست...نامه ایی که فقط طرفتون مشخص باشه..جاشو زمانش مهم نیست.(حالا من برای مثال به قدیم خودم نامه نوشتم...شما به هر چیزی و هر کسی که میخواید بنویسید)

    آقا امیر از نامه ی قشنگتون متشکرم و امیدوارم به مرور تفاوت این تاپیک با جاهای دیگه ایی مثل خط خطی ها مشخص شه..
    اینجا جای نامه هاییه که مینویسیم به کسایی که هیچ وقت نتونستیم یا نخواستیم براشون بنویسیم و چز هایی رو بهشون بگیم

  8. این کاربر از RoYaYeEe_NiIiLi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #5
    آخر فروم باز RoYaYeEe_NiIiLi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    محل سكونت
    >>زندان<<
    پست ها
    1,193

    پيش فرض برای تو که در راه آمدن هستی...

    انگار هیشکی نامه نداره
    اشکال نداره...من مینویسم تا شما هم دیگه خجالت نکشید...حیف که وقت زیادی ندارم
    این رو برای بچه ایی که در این نزدیکی ها داره به دنیا میاد نوشتم.....
    یه چیزیم بگم که من نامه هام رو اصلا به قصد خیلی ادبی بودن نمینویسم...چون این کسایی که من براشون مینویسم نیازی به نامه ی ادبی ندارن
    -------------------------------------------------------
    سلام نوزاد شادی که به همین زودی ها آن پاهای کوچکت را بر سرزمین غم ها خواهی گذاشت.این نامه را نمینویسم تا تو را از آمدن پشیمان کنم.کسان زیادی هستند که انتظارت را می کشند و من که هستم که دلشان را بشکنم؟این نامه را نوشتم تا تو آماده به دنیا بیایی.کاری که کسی برای من نکرد و اگر هم خدا کرد،لحظه ایی که به دنیا آمدم،همه چیز از یادم رفت.
    چیزیست که باید بدانی و آن این است که تو به دنیا می آیی نه به خاطر اینکه تو میخواهی،بلکه به خاطر اینکه دو نفر در زندگی مشترکشان احساس تنهایی کردند و رابطه شان سرد شد و به فکر افتادند برای اینکه همه چیز کمی تغییر کند تو را به این دنیا بیاورند.نمی دانند که وقتی تو می آیی سرشان انقدر شلوغ خواهد شد که یکدیگر را فراموش خواهند کرد و به یاد نخواهند آورد که روزی قرار بود همه چیز کمی تغییر کند.
    می دانم که این برایت سخت است.اما همین سختی هاست که به تو نشان می دهد که چه چیزی در این دنیایی که فکر میکنی روشن و زیباست در انتظارت است.در این دنیای ما چیزی روشن نیست.خاکستر غم و ترس و بی کسی بر تمام خانه ها نشسته است.همه سعی می کنند که با نورهای مصنوعی اطرافشان را روشن کنند و اما نمیدانند که این تاریکی به رگه های این دنیا تزریق شده است.
    بزرگ و بزرگ تر که شدی،مشکلاتت سخت تر و سخت تر خواهند شد.آنقدر که روزی هزاران بار پدر و مادرت را برای آوردنت به این دنیا سرزنش خواهی کرد و دلشان را خواهی شکست.این رسم دنیاست،تو کارهایی خواهی کرد که حتی خودت هم تعجب خواهی کرد.دوران طولانی را در تعجب کارهایت می مانی و اشتباه های بیشتری انجام خواهی داد زیرا زمان را از یاد برده ایی و تا به خود می آیی میبینی که پیر شده ایی و باید دنیا را ترک گویی.
    و حال نوبت چیزی است که اکثرمردمان دنیا را گرفتار کرده است.نامش عشق است.تو معنایش را به این زودی ها نخواهی فهمید.عشق تلخ است و دردناک و هرکسی که بگوید عشق شیرین است، به خودش دروغ گفته است.هر وقت که عاشق شدی،بخش استدلال مغزت از کار می افتد،ضربان قلبت کند خواهد شد،غمگین خواهی شد و تنها،شادی و خنده برایت معنی نخواهد داشت.شاید بگویی که"شما دیوانه اید که عاشق می شوید و این درد ها را به جان می خرید.من هیچ وقت عاشق نخواهم شد.هرگز"..اما اشتباه می کنی.عاشقان در مسیر این سختی ها پیر میشوند و رنجور تا بلکه روزی روی معشوقه ی خود را ببینند و تصور کنند که معشوقه شان با آنها خواهد ماند.آری،عاشقی سخت است و دردناک اما وصال شیرین ترین شیرینی دنیاست.در واقع این عشق نیست که شیرین است چون عشق طعم جنون میدهد.این وصال است که همه به امیدش زنده اند نه عشق.اما باید بدانی که بسیارند کسانی که در مسیر این انتظار از بین میروند یا پشیمان می شوند.خودت را برای این راه آماده کن.
    می دانم لحظه ایی که به دنیا می آیی همه این ها را میدانی و دلیل گریه ات همین خواهد بود اما من این نامه را نوشتم که با خود به همراه آوری.شاید این نامه کمکی بود برای به یا آوردن دوباره و دوباره.روز ها و روزها این نامه را بخوان.کسی نبود که مرا آماده کند در برابر موج های خشمگین دریاهای زندگی ام و حال که آماده ام تا با آنها مقابله کنم،دریاهای زندگی ام خشک شده اند.
    قبل از خشک شدن دریاهایت خودت را برای مقابله با موج هایش آماده کن.


    از طرف: کسی که همیشه در همین نزدیکی است برای تو...نیلی


    برسد به دست: اویی که در راه آمدن است

  10. 6 کاربر از RoYaYeEe_NiIiLi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #6
    آخر فروم باز S@nti@go_s&k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    Jan 2008
    پست ها
    6,077

    پيش فرض

    اینارو آماده داری یا مینویسی؟

    منم بعدا میام واسه تیمور میخوام یه نامه بنویسم

  12. #7
    آخر فروم باز RoYaYeEe_NiIiLi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    محل سكونت
    >>زندان<<
    پست ها
    1,193

    پيش فرض

    اینارو آماده داری یا مینویسی؟

    منم بعدا میام واسه تیمور میخوام یه نامه بنویسم
    نه...من این فکر جدیدا به سرم زد...همیشه فکرشو میکردم انجامش بدم ولی ندادم
    اولین نامه رو دیروز نوشتم و دومی رو هم امروز

  13. #8
    آخر فروم باز S@nti@go_s&k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    Jan 2008
    پست ها
    6,077

    پيش فرض

    آفرین

    ولی مخت خوب کار میکنه ها من که کلا چرت و پرت به ذهنم میرسه این کلماتی که تو نامت به کار میبریو بلد نیستم اصلا

    مثلا از اینا که اصلا بلد نیستم

    قبل از خشک شدن دریاهایت خودت را برای مقابله با موج هایش آماده کن.


    البته معادلشو به چرت و پرت بلدم

    اگر تونستی یه نامه واسه دایناسور کوچولو بنویس منم سعی میکنم واسه تیمور قهرمان پرورش اندام یه نامه بنویسم

    رفیقمه

  14. این کاربر از S@nti@go_s&k بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #9
    آخر فروم باز RoYaYeEe_NiIiLi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    محل سكونت
    >>زندان<<
    پست ها
    1,193

    پيش فرض یا بیا برای همیشه و یا ترکم کن تا ابد....

    آفرین

    ولی مخت خوب کار میکنه ها من که کلا چرت و پرت به ذهنم میرسه این کلماتی که تو نامت به کار میبریو بلد نیستم اصلا
    شمام اگر حس بگیری میشه
    البته معادلشو به چرت و پرت بلدم

    اگر تونستی یه نامه واسه دایناسور کوچولو بنویس منم سعی میکنم واسه تیمور قهرمان پرورش اندام یه نامه بنویسم

    رفیقمه
    شرمنده...من نامه ی سفارشی نمینویسم
    کلا با دایناسور ها هم رابطه ی خوبی ندارم


    این نامه رو از دوستم خواستم که بنویسه...این رو گفتم که این نامه به اسم خودم تموم نشه
    فقط یکم زیادی احساساتی شد...دیگه نتونست کوتاهترش کنه

    --------------------------------------------------------------
    سلام.برای تو مینویسم چیزهایی را که هیچ وقت نتوانستم بگویم یا بنویسم.شاید این نامه راهی باشد برای به یاد آوردن دوباره ی تو.نمیدانم تو دیگر چه بودی که دامان مرا گرفتی.بلا بودی یا فقط یک اتفاق یا عشق؟
    سال ها پیش بود انگار.نه.همین 5 سال پیش بود که عاشقت شدم.عشق کودکانه بود یا نه نمیدانم.چه گری داشت عشقت...سوختم و خاکستر شدم.بچه بودم.آری،دیدمت اما سال ها بود که دیده بودمت اما.اما نمیدانم که چرا آنروز انقدر متفاوت بودی برایم.در دام عشقت افتادم.آری.من دختری هستم که سخت و پر توان اعتراف میکنم که عشقت زندگی ام را زیر و رو و شاید هم نابود کرد.
    همان سال بود..یادت می آید که چه زمستان زیبایی بود؟رفته بودیم برف بازی.انگار همین دیروز بود.نه.فکر نمیکنم که تو یادت بیاید.آمدی تا گلوله ایی برایم پرت کنی که دستت را گرفتم.با تمام قدرتم ولی گلوله از دستت افتاد..نه به خاطر اینکه من زورم زیاد بود...شاید به خاطر اینکه من در چشمانت ذل زده بودم ،متحیر شدی...چند ثانیه ایی هر دو خشکمان زده بود..مثل این فیلم های امروزی.و همان لحظه بود که بیچاره شدم..آخر کسی نیست به من بگوید دختر..عاشق چی چیز او شدی؟پولدار بود؟زیبا بود؟کار داشت؟تحصیل کرده بود؟
    دقیقا مثل این رمان ها گرفتارت شدم با اینکه هیچ چیزی نداشتی...سال ها بود که ندیده بودمت پس نمیتوانم بگویم چون اخلاقت را دوست داشتم عاشقت شدم..من چیزی از تو به یاد نمی آوردم..شاید دلیلش این بود که دقیقا زمانی آمدی که من منتظر بود که کسی بیاید و در قلبم را بزند.شاید فکر کنی اینها حرفای یک دختر بچه است ولی نبودی در این 5 سال تا ببینی من چقدر بزرگ شده ام .نبودی پس قضاوت نکن..اینها حرفهایی هست به اندازه یک روز از این 5 سال.
    یادت می آید که ما و خانواده هایمان به مسافرت رفتیم؟و من سرما خورده بودم؟چرا انقدر هوای مرا داشتی؟نه...من فقط آن کسی نبودم که فکر میکردم که نگرانم هستی...بودند کسانی که به طعنه و جدی به من گفتند که گلویت پیش من گیر کرده است و من از خجالت آب میشدم..و آن مسافرت بهترین مسافرت زندگی ام بود.
    ولی چه شد؟چه شد که از تو جدا شدم؟چه شد که ترکت کردم؟نمیدانم...ولی تو روزها بود که بی تفاوت از کنارم میگذشتی.من فقط خود را گول میزنم و میگویم"نه دختر..تو او رو ترک کردی و رفتی"ولی این حقیقت ندارد.تو روز ها بود که مرا فراموش کرده بودی و نگاهت آن معنای قبل را نداشت.دیگر من برایت ذره ای اهمیت نداشتم حتی لحظه ایی که داشتم میرفتم برای خداحافظی هم نیامدی.نمیتوانم حتی ذره ایی هم به تو حق بدم..نمیتوانم.
    دل پری از تو دارم.این همان حسی است که همه میگویند.عشق و نفرت با هم..این عشق کودکی نیست وگرنه تا به حال از یادم رفته بود.هر وقت که میخواهم فراموشت کنم به خوابم می آیی..نمیدانم که چه طور راه را پیدا میکنی..نمیدانم که این تو هستی که میخواهی به یادم بیایی یا فقط آرزویی است که من هر شب قبل از خواب در دل دارم...آرزوی دیدار تو.
    این نامه را به پیشنهاد دوستم نوشتم و میدانم که هیچ وقت به دستت نخواهد رسید اما مینویسم و تصور خواهم کرد که در دستت خواهد بود و آن را خواهی خواند.
    از تو خواهش میکنم که اگر دیگر عشق من در قلبت جایی ندارد،رهایم کنی.من ذره ذره در حال آب شدن هستم.از یادت بخواه که مرا رها کند برای همیشه.من دیگر نمیتوانم فقط بایک خاطره و یک یاد سپری کنم.و من میدانم که مرا فراموش کرد ای وگرنه تا به حال یک بار هم شده سعی خود را برای دیدنم میکردی.

    منم.منی که سال ها چشم به در دوخته منتظرت بودم
    Last edited by RoYaYeEe_NiIiLi; 19-07-2010 at 10:32.

  16. 3 کاربر از RoYaYeEe_NiIiLi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #10
    آخر فروم باز S@nti@go_s&k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    Jan 2008
    پست ها
    6,077

    پيش فرض

    کلا با دایناسور ها هم رابطه ی خوبی ندارم
    خوب همین کارارو کردین دایناسورا قهر کردن منقرض شدن

    بابا این نامه هارو من میبینم نا امید میشم از خودم از کجا در میارین این چیزارو مینویسین

    یه کلاس باید برم اینجوری نمیشه

  18. این کاربر از S@nti@go_s&k بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 1 از 3 123 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •