تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 8 از 8

نام تاپيک: «« مجموعه مقالات وموضوعات مديريت »»

  1. #1
    آخر فروم باز Rahe Kavir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    تواغوش يار
    پست ها
    1,509

    پيش فرض «« مجموعه مقالات وموضوعات مديريت »»

    براي جلوگيري از تضييع حقوق مديران ودانشجويان مديريت اين تاپيك نهاده شد كه كليه مقالات وموضوعات مرتبط با مديريت درآن قرارداده خواهد شد

    مقدمه
    ظهورسازمانهای اجتماعی وگسترش روزافزون انها یکی از خصیصه های بارز تمدن بشری است .
    وبه این ترتیب وبا توجه به عوامل گوناگون مکانی و زمانی و ویژگیها و نیازهای خاص هر جامعه هر روز بر تکامل وتوسعه این سازمانها افزوده می شود .بدیهی است هر سازمان اجتماعی برای نیل به اهدافی طراحی شده و با توجه به ساختارش نیازمند نوعی مدیریت است . یکی از پیامدهای مهم در هم ریخته شدن نظام ارزشی غرب حاکم شدن مکتب اصالت نفع بر روند فعالیتهای اقتصادي و تولید است .معتقدین به این مکتب یک عمل را تا انجا درست قلمداد میکند. که برای فرد یا افرادی بیشترین خوشی و اسایش را به بوجود اورد به بیان دیگر ملاک درستی یک عمل نتایج ان است نه شیوه انجام ان عمل.


    تعریف مدیریت

    مدیریت فرایند به کارگیری مؤثرو کارآمد منابع مادی وانسانی در برنامه ریزی سازماندهی بسیج منابع وامکانات هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می گیرد.
    واقعا باید گفت ؛که در ابتدا انسانها درباره مدیریت چقدر میدانند؟دانش مدیریت تا چه حد علمی است و آیا مدیریت علم است یا هنر؟ بخشی از مدیریت را میتوان از طریق مدریت آموزش فرا گرفت و بخشی دیگررا ضمن کار باید آموخت در واقع بخشی را که با آموزش فرا گرفته می شود علم مدیریت است . و بخشی را که موجب به کار بستن اندوختها در شرایط گوناگون می شود هنر مدیریت می نامند. «به عبارتی دیگر سخن علم دانستن است و هنر توانستن .»


    نظریه نقشهای مدیریتی

    جدیدترین نظریه مدیریت نظریه نقشهای مدیری است اساس این نظریه این است که آنچه را مدیر انجام میدهد باید ملاحظه نمود و بر پایه چنین ملاحظاتی فعالیتها یا نقشهای مدیری را معین کرد . آدیزس (adizes ) با مطالعه مدیریت برای اداره موثرهر سازمان چهارنقش « مدیر تولید ـ اجرای ـ ابداعی و ترکیبی » را لازم میداند هر یک از این نقشهای مدیری با یکی از خرده سیستم و یک سیستم اجتماعی ارتباط دارد . زیرا هر نوع سازمانی خواه بازرگانی،صنعتی یا اداری یک سیستم اجتماعی است و بیشتر خرده سیستم های اجتماعی مرکب از خرده سیستم های به هم پیوسته زیادی هستند . که شامل خرده سیستم های انسانی ، اجتماعی ، اداری ، ساختاری ، اطلاعاتی ، تصمیم گیری و تکنولوژی اقتصادی است . ادریزس این چنین استدلال می کند که به طور کامل هر چهار نقش را ایفا کنند و هیچ گونه سبک مدیری غلط نداشته باشند اندکند زیرا چنین مدیری باید تکنسینی عالی ، رئیس ،مبتکر و نیز ترکیب کننده باشد. هر مدیری با توجه به نوع کار سطح سازمان و شرایط محیطی به درجاتی از مهارتها ی مدیری نیاز دارد . مدیریت به شکل یک هرم است که در پایین ان عالی ،در وسط میانی ، در بالا عملیاتی ؛مدیران عملیاتی ،این مدیران سرشان بسیارشلوغ است و مراجعه مکرر افراد موجب انقطاع کارشان می شود . و اغلب مجبورند برای نظارت در رفت وامد باشند و برای پرسنل خود ماموریتهای کاری خاص تعیین کنند وبا برنامه عملیاتی تفصیلی کوتاه مدت طرح ریزی کنند.
    مدیران میانی؛ انها به طور مستقیم به مدیریت رده بالا گزارش میدهند کارشان مدیریت بر سرپرستا ن است و نقش حلقه واسطی را میان مدیریت عالی و مدیران عملیاتی به عهده دارند بیشتر وقتها به تحلیل دادهها ،اماده کردن اطلاعات برای تصمیم گیری تبدیل تصمیمهای مدیریت عالی به پروژههای معیین برای سرپرستان و جهت دادن به نتایج کار مدیران عملیاتی است . مدیریت عالی ؛ مدیری که در نقشهای عملیاتی و میانی موفق بوده و عملکرد کلی واحدهای عمده را ارزیابی می کنند و درباره موضوعات و مسائل کلی با مدیران سطح پایین به تبادل نظر می نشینند و بیشتر وقتشان را با همکاران یا افراد خارج از سازمان واندک زمانی را با افراد زیردست می گذرانند .
    هرمدیری باید خلاقیت داشته باشد خلاقیت یعنی به کارگیری توانایهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید تداوم حیات سازمانها به باسازی انها بستگی دارد؛ باسازی سازمانها از طریق هماهنگ کردن اهداف یاـ وضعیت روز و اصلاح و بهبود روشهای حصول این اهداف انجام می شود .
    ماکسیم گورکی می گوید :اگر کار تفریح باشد زندگی لذتبخش است و اگر وظیفه باشد زندگی بردگی است .
    Last edited by Rahe Kavir; 15-08-2009 at 10:21.

  2. #2
    آخر فروم باز Rahe Kavir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    تواغوش يار
    پست ها
    1,509

    پيش فرض مديريت نقطه صفر

    روش و نظام فکري مدیریت از نقطه صفر، تنها یکی از راه‌کارها و ابزارها برای تعالی بخشیدن به سازمان از طریق مدیریت است. مدیریت از نقطه صفر، در هر موقعیتی، تعریف خاص خود را داراست، لیکن با توجه به محتوای کلی موقعیت‌ها، مدیریت از نقطه صفر، محملی است که مدیر با علم به نتیجه عمل‌کردهای گذشته، روش‌ها و پیش‌فرض‌های غلط قبلی را زیر پا می‌گذارد. با تعاریفی نو و صحیح‌تر از دو مؤلفه موفقیت و شکست، از نقطه صفر شروع می‌کند.
    اما نقطه صفر کجاست؟ نقطه صفر، محدوده مشخصی ندارد. در واقع، حرکت از نقطه صفر، یعنی: شروعی دوباره با اندیشه‌ای نو. ابزارهای مدیریت از نقطه صفر کدامند؟ تحلیل موقعیت، اصلاح تعاریف علمی موفقیت و شکست موقعیت و ویژگی‌های یاری‌دهنده مدیریت از نقطه صفر، از جمله این ابزارها هستند. تحلیل موقعیت یعنی: بررسی و تحلیل یک موقعیت خاص، با توجه به پیچیدگی‌های هر موقعیت خاص، لیکن انتخاب دیدگاه‌ مناسب برای تحلیل صحیح و سریع هر موقعیت شرط اولیه و لازم است. اصلاح تعاریف علمی موفقیت و شکست موقعیت، یعنی: پس از تحلیل موقعیت در نقطه صفر، کنکاش در هدف‌ها، برنامه‌ها، راهبردها، عمل‌کردها و عوامل مؤثر در موفقیت و شکست، به شناختی عینی‌تر و تعریفی دقیق‌تر از موفقیت و شکست می‌رسیم.



    ویژگی‌های یاری‌دهنده مدیریت از نقطه صفر عبارت است:


    • تعیین نقطه شروع و پایان: به نقل از بزرگی، اگر ندانیم نقطه شروع کجاست و از هر کجا، شروع کنیم، به هیچ جا نمی‌رسیم، اگر ندانیم مقصدمان کجاست به هر نقطه نامطلوبی که برسیم، مطلوب ما خواهد بود.

    • ایستادن در نقطه شروع: فراموش نکنیم، از نقطه صفر باید شروع کنیم. پس ضروری است زمینه‌های لازم برای شروع از نقطه صفر، از جمله: تعاریف اصلاح شده از موقعیت و نیازهای آن را مهیا کنیم.

    • رک و صریح بودن: ابهام‌گرایی و رک نبودن که ریشه‌های مختلفی مثل ترس و عدم اعتماد به دیگران دارد، مانعی است بلند که باید برای رسیدن به اهداف و زمینه‌های جدید موفقیت، از آن عبور کرد.

    • خوب و نیک بودن: اگر می‌خواهیم تیم خوبی داشته باشیم، باید خود هم، خوب باشیم، به زبان ساده، اگر در موقعیت مدیر، راستی و درستی جاری باشد، به تبع آن، اعتماد و هم دوستی هم نیز، هست، هم‌افزایی هست و هم پایانی هست.

    • پرهیز از حرافی: زیاد حرف نزنیم والا چشم‌های‌مان هم باید گوش بدهند، لذا حرف‌های‌مان باید در متن عمل‌کردن‌مان قرار گیرد.

    • فراموشی ‌گرایش‌ها و منطق‌گرایی‌: تنها اولویت ما کار ماست، بقیه مسائل فرع آن است. در این خصوص، استفاده از مشاوران خارجی، در موقعیت‌های بحرانی، نوع نقص برمدیریت از نقطه صفر است.

    • نقدپذیری و نقادی منصفانه: جدا کردن خود از تعاریف و شعارگویی و رسیدن به پله نقد موقعیت خویش بسیار لازم است که حاصل آن، فراهم کردن فضای هم‌افزایی و هم‌گرایی اندیشه‌هاست.

    • اعتقاد عملی به کلمه نمی‌دانم در جایی که نمی‌دانیم: انسان‌های آگاه، ارزش این کلمه را می‌دانند. یقیناً نمی‌دانم پله اول برای حرکت به سوی سکوی پرتاب دانستن است، این اعتقاد باید به عنوان یک فرهنگ به ویژه در بین مدیرانی که دارای اختیارت وسیع هستند، کلمه نمی‌دانم در لای اختیارات پنهان می‌شود، باید جاری شود.

    • رسیدن به شهامت و صداقت: این صفت، شروعی دوباره است با این تفاوت که این بار، تصورات و پیش‌بینی‌های‌مان به واقعیت‌های جاری نزدیک می‌شود و شانس موفقیت افزایش می‌یابد.

    • آگاه باشیم که به زودی واقعیت‌های موجود، از تصورات و پیش‌بینی‌های ما پیشی خواهند گرفت: دقت کنیم که قبل از سبقت، مرکب خود را عوض کنیم، تصورات و پیش‌بینی‌هایمان را بر واقعیت منطبق سازیم.

    • جناب مدیر، هدف خردگرایی ابزاری است یا ارزشی؟ مراقب باشیم به کدام سو قدم برمی‌داریم. اگرچه، به هدف‌ها دست نیافتیم، به چه میزانی خود را مسوول می‌دانیم؟ اگر وضعیت فعلی به دلیل عدم کفایت در مدیریت است، بهترین خردگرای، ترک مدیریت به نحو مقتضی است.

    • به یاد داشته باشیم اتفاقات معلول شرایط بد است: شرایط بد چیست؟ و راه‌های جلوگیری و مدارا با شرایط بد در هر موقعیت، کدام است؟ مراقب محیط باشیم، بر آن سوار باشیم، نه بالعکس.

    • هر نقطه پایانی نقطه آغاز دیگری است: باید به این باور برسیم که موفقیت یکی امر نسبی است، پس از رسیدن به یک موفقیت کوچک، تازه در نقطه شروع قرار گرفته‌ایم.

    • در هر فعالیتی اصل آن چیزی است که ما را به موفقیت می‌رساند: نه آن چیزی که موفقیت را تعریف می‌کند. مقصود این است که مراقب باشیم، اصلی که موفقیت را تعریف می‌کند، دایره‌اش را محدود نکنیم، بلکه اصل آن، بسان سرچشمه‌ای باشد، برای رسیدن به موفقیت‌های بعدی.

    • ایجاد سیستم بهره‌وری فکری و تصمیم‌گیری در موقعیت: از طریق ایجاد فرهنگ مشورت، فن اوری اطلاعات ، بهبود ارتباطات و نخبه‌پذیری در موقعیت و …

    • چیزهای که به ذهن ما نرسید: همیشه باید اعتقاد داشته باشیم چیزی که ما به دنبال آن هستیم، فراتر از آن چیزی است که در تصور ما می‌گنجد، آنچه که به ذهن و فکر ما می‌رسد، بخش کوچکی است از آنچه که به فکر ما نرسیده است.

    • روح و فضای هر موقعیتی دارای شبکه‌ای است از روابط همکاری بین افراد: روابط حسی و اخلاقی، روابط بین افراد بیرون از موقعیت با افراد درون موقعیت، رابطه هر فرد با کارش و رابطه مجموعه با وظایف‌شان، رابطه موقعیت مورد نظر با موقعیت‌های دیگر و … البته، توجه داشته باشیم که در این شبکه پیچیده، یک نظام علت و معلول حاکم است، لذا، باید پیوسته با شناسایی و تحلیل این شبکه، به تنظیم و تعدیل آن پرداخت. همچنین، با توجه به گستردگی این شبکه، استفاده از نظرات مشاوران می‌تواند یاری‌گر ما باشد، پس ضروری است در نقطه صفر، یک بار دیگر به تجزیه و تحلیل این شبکه بپردازیم.

    • هر مدیری (در هر موقعیت و جایگاه) دارای شرح وظایفی است: اما لازمه موفقیت یک مدیر، پیش از آن که انجام وظایف باشد، رسیدن به یک هدف موفقیت است. باید حواسمان باشد که در بند دموکراسی (کاغذبازی) نیفتیم، تمرکز فکری و فعالیت‌های عملی را، در مسیر رسیدن به هدف قرار دهیم.

  3. #3
    آخر فروم باز Rahe Kavir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    تواغوش يار
    پست ها
    1,509

    پيش فرض مديريت فرآيندها

    تغییرات سریع و عظیم دو دهه اخیر در تکنولوژی و به خصوص افزایش نقش تکنولوژی اطلاعات و نظام های کامپیوتری در اداره سازمان ها، نحوه مدیریت و رهبری سازمان ها را دگرگون کرده و اداره سازمان ها به روش های قدیم و ساختارهایی که ریشه آنها به ابتدای قرن بیستم برمی گردد، تقریباً غیرممکن شده است. سازمان ها باید خود را برای همگامی با نظام های جدید اطلاعاتی آماده سازند. تجارت الکترونیکی، نظام های یکپارچه اطلاعاتی، مدیریت زنجیره تأمین کنندگان کالا و خدمات برای سازمان ها، مدیریت ارتباط با مشتریان و غیره همه دارای یک فصل مشترک مدیریتی هستند. پایه موفقیت تمامی این نظام ها بر دیدگاه فرآیندی استوار است.
    نظام مدیریت فرآیند با در نظر گرفتن گام های مورد نیاز برای انجام کار و ایجاد ارتباط زنجیره ای بین این گام ها، سعی در یکنواخت کردن، ایجاد ثبات رویه، افزایش ارزش افزوده و مستندسازی می نماید. از طریق نظام مدیریت فرآیند می توان کارایی، سودآوری و کیفیت فرآیند تولید را افزایش داد. امروزه روش مورد توجه جهت بهبود عملکرد سازمان، بررسی فرآیند فعالیت ها در سازمان است که در نتیجه آن نقاط ضعف شناسایی شده و در جهت تقویت فرآیندها که منتهی به افزایش کارایی سازمان می شود اقدامات لازم صورت می گیرد.
    نظام مدیریت فرآیند(Process Discipline) عبارت است از: ترکیبی از فعالیت ها و قوانین که هدف آنها دستیابی به هماهنگی و یکدستی (کامل) محصول به دست آمده ازتکرارهای متوالی فرآیند است و اطمینان می دهد که همه محصولات ساخته شده یکسان و مشابه هستند.



    فواید نظام مدیریت فرآیند

    تنها با ایجاد رویه در انجام کارها، عادت دادن کارکنان به پیروی و دنبال کردن گام های یکسان برای انجام یک کار، مستندسازی انجام کار و آموزش آن به افراد، تنوع سلیقه در انجام عملیات کاهش می یابد و بسیاری از مشکلات حل می شوند. در عین حال ممکن است مسائلی نیز در انجام کارها وجود داشته باشد که علت و معلول آن کاملاً قابل تحلیل نباشد، ولی یکسان کردن روش انجام عملیات باعث کاهش مشکلات کیفیت می شود. این مشکلات معمولاً ناشی از تفاوت بین روش مورد استفاده و روش تعریف شده است.



      • تعریف فرآیند
    یک سری منطقی از تراکنش های مرتبط با یکدیگر که ورودی را به نتایج و خروجی ها تبدیل می کند.
    یک فرآیند تجاری Transaction را به صورت های مختلف می توان تعریف کرد که در این متن، تعریف زیرمبنای کار قرار گرفته است.

    • زنجیره ای از فعالیت های تکراری و منطقاً مرتبط که از منابع شرکت بهره می گیرد تا یک موجودیت (فیزیکی یا معنایی) را با هدف دستیابی به نتایج و محصولات مشخص و قابل اندازه گیری برای مشتریان داخلی یا خارجی حاصل نماید. براساس این تعریف، تقریباً کلیه فعالیت های یک شرکت را می توان به صورت یک فرایند تجاری و یا بخشی از آن در نظر گرفت.


      • تقسیم بندی فرآیندها

    • فرآیندهای اصلی: این فرآیند ها هسته مرکزی و فرآیندهای ارزش ساز شرکت هستند. آنها به صورت محوری در شرکت اجرا می شوند و فعالیت های مستقیم را از تأمین کنندگان تا مشتری دربرمی گیرند.

    • فرآیندهای پشتیبانی: این فرآیندها به صورت مستقیم ارزش ساز نیستند، اما برای پشتیبانی فرآیندهای اصلی مورد نیاز هستند. فعالیت هایی همچون مدیریت مالی و مدیریت پرسنلی در این گروه قرار دارند.

    • فرآیندهای توسعه: این فرآیندها با هدف بالا بردن سطح کارآیی زنجیره ارزش با فرآیندهای اصلی و پشتیبانی آن انجام می شوند. مثال هایی از این گروه، توسعه محصول و توسعه تأمین کننده هستند.


      • تشخیص فرآیندهای سازمان و تعیین مالکیت آنها

    • اساساً هر سازمانی هم دارای واحدهای سازمانی است و هم از فرآیندها تشکیل می شود. اخیراً به جای در نظر گرفتن سازمان به صورت ترکیبی، از چندین واحد سازمانی به فرآیندهای تجاری شرکت توجه می شود. دلایل زیر این نگرش را منطقی جلوه می دهند.

    • هر فرآیند یک مشتری دارد و تمرکز بر فرآیند، منتهی بر تمرکز بهتر بر مشتری می شود.

    • ایجاد ارزش بر روی محصول نهایی از فرآیندهای افقی حاصل می شود.

    • با تعریف مرز فرآیندها، مشتریان و تأمین کنندگان فرآیندها، ارتباطات بهتر و درک کامل تری از نیازمندی های حاصل می شود.

    • با مدیریت کل فرآیندهایی که میان واحدهای سازمانی در جریان هستند، به جای مدیریت هر یک از واحدهای سازمانی، ریسک بهینه سازی های جزیی و دور شدن از بهینه سازی کلی کاهش می یابد.

    • با مشخص کردن مالک فرآیندها که مسئول اصلی فرآیندها هستند، از روش سنتی واگذاری مسئولیت به صورت سازماندهی وظیفه ای اجتناب خواهد شد.

    • مدیریت فرآیندها، پایه بهتری را برای کنترل زمان و منابع حاصل می کند. با در نظر گرفتن این حقیقت که هر فرآیند، یک مشتری و یک تأمین کننده دارد.
    چه وقت باید به تغییرات توجه کرد؟

    تحت چه شرایطی شما باید اجازه اعمال تغییر در فرآیندهای تحت مسئولیت خود را بدهید؟


    • باید دلایلی مبنی بر نتیجه بخش بودن تغییر وجود داشته باشد.

    • باید با متخصصان فرآیند مشورت و نظر ایشان را جلب کرد.

    • باید مطمئن شد که اعمال تغییر هیچ نتیجه بدی نخواهد داشت.

    • فرآیند جدید(تغییر یافته) باید هزینه ای کمتر یا حداقل برابر با فرآیند قبل داشته باشد(و اثبات این موضوع نیازمند بررسی همه جانبه و دقیق همه هزینه هاست).

    • باید به افراد مرتبط، فرصت بررسی تغییر را قبل از اعمال آن داد.

    • تغییر باید یک بهبود مشهود در فرآیند ایجاد کند.

    • کسانی که با این تغییر در ارتباط هستند، باید آموزش های لازم را طی کنند.

    • نظام مدیریت فرآیند بر کنترل تغییرات بنا شده است. فرآیندهای اندکی وجود دارند که می توانند در برابر اثرات تغییرات نسنجیده و ناهماهنگ مقاومت کنند. اگر در بررسی فرآیندهای خود، متوجه شدید به جای این که تغییرات در اثر آزمایشات و بررسی های کامل ایجاد شوند، به صورت منبع مشکلات فرآیند درآمده اند، وقت آن است که در شیوه اعمال تغییرات تجدید نظر کنید.
    ضرورت بهبود فرآیندها

    در بازار کنونی عوامل متعددی اعم از داخلی و خارجی موجب ضرورت بهبود فرآیندهای کاری شده اند که عبارتند از:


    • سطح عملکرد بسیاری از فرآیندها روند کاهشی مداوم را نشان می دهد مگر آن که نیروهایی برای حفظ آنها اعمال گردد. به عبارت دیگر برای سهولت حفظ استانداردهای جاری می بایست سطح مشخصی از نگهداری را اجرا کرد. اگر اضافه بر حفظ شرایط جاری، بهبود و نوسازی نیز مدنظر باشد. آن گاه لازم است که تلاشی بیش از نگهداری روزمره صرف گردد.

    • اگر فرآیندهای یک سازمان بهبود نیابد، آن گاه شرایط سازمان همواره مشابه شرایط رقبا خواهد بود. چنانچه این وضعیت به طور محض رخ دهد بدین معنا که نه سازمان و نه رقبا هیچ یک بهبود نیابند، در این صورت همواره سازمان های فعال دیگر این شانس را دارند که به این بخش از بازار وارد شوند.

    • مشتریان امروز به طور مداوم پرتوقع تر و رک تر می شوند. میزان کیفیت تأمین هر روز بهبود می یابد و موجب رشد تدریجی توقعات می گردد. اگر همواره این امکان وجود ندارد که فراتر از توقعات عمل شود که حالت ایده آل است اما حداقل می بایست توقعات را پوشش داد. چنانچه این اتفاق نیافتد بدون تردید مشتری از دست خواهد رفت
    نویسنده: مهندس صدرالله البرزی

  4. #4
    آخر فروم باز Rahe Kavir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    تواغوش يار
    پست ها
    1,509

    پيش فرض سازمان هاي يادگيرنده

    فاطمه اسلامیه
    سازمان‌های یادگیرنده پدیده‌ای هستند که با شروع دهه 90 میلادی مطرح شدند. علت پدیدار شدن چنین سازمان‌هایی، شرایط، نظریه‌ها و تغییر و تحول در محیط‌های سازمانی قبل از دهه مذکور بوده است به گونه‌ای که تمام سازمان‌ها تلاش گسترده‌ای را برای بقای خود آغاز کرده بودند و برای آنکه بتوانند خود را در محیط پرتلاطم اطراف خود حفظ کنند، می‌بایست از قالب‌های غیرپویا خارج و به سمت سازمان یادگیرنده متحول شوند.
    یعنی در ساختار و اساس خود تغییرات عمیقی ایجاد کنند. سازمانهای یادگیرنده اگر خود را در عرصه فعالیت ها با محیط هماهنگ نسازند، از صحنه فعالیت حذف خواهند شد. با توجه به کاهش دائمی منابع، افزایش آگاهی ارباب رجوع از حق خود و پاسخ گویی سازمان در مقابل جامعه، مدیران نمی توانند از یادگیری امتناع کنند. این گونه از سازمان ها، مدیران زنده و پویایی را می طلبند.
    تفاوت بسیاری میان سازمان‌های امروزی و گذشته وجود دارد و در این ارتباط « چارلز هندی » از صاحب‌نظران رشته مدیریت می‌گوید: «مدیران امروز با سازمان‌هایی سر و کار دارند که شباهتی به سازمان‌های گذشته ندارند». یکی از ویژگی‌های اساسی سازمان‌های جدید، شکل‌گیری آنها بر مبنای یادگیری است. بنابراین مدیران و کارکنان، همواره در حال یادگیری بوده و مهارت‌های جدید کسب می‌کنند چرا که قدرت هر سازمان متناسب با میزان آموزش دائمی مدیران و کارکنان آن است. سازمان‌ها قبلاً در محیطی پایدار به سر می‌بردند و وقایع آینده تقریباً قابل پیش‌بینی بودند، به طوری که مدیران می‌توانستند در شرایط مطمئن برنامه‌ریزی کنند. اما امروز محیط به شدت در حال تغییر است و تغییرات تکنولوژیک، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی به سرعت سازمان را تحت تأثیر قرار می‌دهند. سازمان جهت بقا، نیازمند تطبیق خود با دگرگونی های محیطی است و جهت تطبیق ، باید همواره در خود تغییرات مطلوب را ایجاد کند تا بتواند کارآمدی خود را در جهت تحقق اهداف برآورده سازد و این امر میسر نمی گردد، مگر با افزایش یادگیری.

    بسیاری از شرکتها از جمله: موتورولا، وال مارت، بريتيش پتروليوم، اكسي روكس، شل، ديويكس، جي ايي، سوني، نورتل، كداك و ... در ايجاد سازمانهاي يادگيرنده تاكيد بسیاری كرده اند. اين سازمانها، نه تنها حداكثر موقعيتهاي رقابتي در زمانهاي مناسب را دارند، بلكه آنها به طور كاملا دقيق در اين شرايط متغير پرورش يافته اند.

    يادگيري سازماني زماني اتفاق مي افتد كه موجب تغيير عقايد و ديدگاههاي موجود شده و ديدگاه جديدي را خلق كند و از طريق ارتباط و تعامل به تمام سطوح سازماني منتقل شود. اين انتقال ازطريق مشاركت بهتر صورت مي گيرد. از نظر « پيتر سنگه » روشهاي يادگيري در سازمان يادگيرنده عبارتند از: مهارت فردي، يادگيری تيمي، تفكر سيستمي، بصيرت مشترك، و مدلهای ذهني. سازمان یادگیرنده فرصت یادگیری برای تمامی اعضای خود را فراهم می سازد. سازمانهای یادگیرنده پیوسته در حال افزایش توانایی خود برای ساختن آینده هستند. « سنگه » معتقد است سازمان يادگيرنده، به گروهي گفته مي شود كه به طورمستمر در پي افزايش قابليتهاي خود براي خلق چيزهايي است كه مي خواهد ايجاد كند.

    صاحبنظران‌ براي‌ مفهوم‌ سازمان‌ يادگيرنده‌ تعاريف‌ متعددي‌ ارائه ‌كرده‌اند.

    به‌ نظر « داجسون‌ » سازمان‌ يادگيرنده‌ سازماني‌ است‌ كه‌ با ايجادساختارها و استراتژي‌ها به‌ ارتقاي‌ يادگيري‌ سازماني‌ كمك‌ مي‌كند.

    از نظر « گاروين » سازمان يادگيرنده سازماني‌ است‌ كه‌ داراي‌ مهارت و توانايي‌ ايجاد، كسب‌ و انتقال‌ دانش‌ است‌ و رفتار خودش‌ را طوري‌ تعديل‌ مي‌كند كه‌ منعكس‌ كننده ‌دانش‌ و ديدگاههاي‌ جديد باشد.

    « مايكل‌ جي‌. ماركوارت‌ » در كتاب‌ ارزنده‌ خود تحت‌ عنوان‌ «ساختن‌ سازمان‌ يادگيرنده‌ »، تعريف‌ نسبتاً جامعي‌ ارائه‌ كرده‌ است‌: در تعريف‌ سيستماتيك‌، يك‌ سازمان‌ يادگيرنده‌ سازماني‌ است‌ كه‌ باقدرت‌ و به‌ صورت‌ جمعي‌ ياد مي‌گيرد و دائماً خودش‌ را به‌ نحوي‌ تغيير مي‌دهدكه‌ بتواند با هدف‌ موفقيت‌ مجموعه‌ سازماني‌ به‌ نحو بهتري‌ اطلاعات‌ راجمع‌آوري‌، مديريت‌ و استفاده‌ كند.

    ویژگیهـــای سازمانهـــای یادگیـــــرنده :

    ۱. سازمانهای یادگیرنده مدام توانايي خود را صرف ساخت آينده ای بهتر مي‌كنند.

    ۲. روشهاي جديد را مي‌آموزند و راههاي قديمي انجام كار را فراموش مي‌كنند.

    ۳. در برابر مشکلات مایوس نشده و ايده هاي جديد ارائه می دهند.

    ۴. يادگيري را براي تمام اعضا تسهيل مي‌كنند و مداوم آن را انتقال مي‌دهند.

    ۵. یادگیری گروهی را تسهیل و ترغیب می کنند. « گاردنر وجولر » معتقدند: كاركناني كه از طريق گروههاي كاري كار مي كنند از كاركردن لذت بيشتري مي برند. زيرا آنها به جاي اينكه شنونده صرف باشند فعالانه در جريان يادگيري مشاركت مي كنند و خود را مسئول يادگيري خويش مي‌دانند.

    ۶. سازمان يادگيرنده به وجود آورنده ديدگاه‌هاي جديد است.

    ۷. سازمان يادگيرنده مكاني است كه در آن افراد مرتباً توانايي خود را در جهت خلق هر آنچه كه ميل به خلق آن دارند افزايش مي دهند، مدلهاي جديد يادگيري را فراگرفته و ياد مي‌گيرند كه چگونه بياموزند.

    ۸. سازمان يادگيرنده شيوه‌هاي انجام كار را هدايت مي‌كند.

    ۹. به آموزش كاركنان اهميت مي‌دهد و يادآور مي‌شود كه همواره علاقه‌مند فراگيري باشند.

    ۱۰. بر ريسك تأكيد و از سرزنش كردن دوري مي‌كند.

    ۱۱. با كاركنان ارتباط همه جانبه‌اي برقرار مي‌كند و اطلاعات لازم را به موقع در اختيارشان قرار مي‌دهد.

    ۱۲. به كاركنان مي‌آموزد كه قدرت تصميم‌گيري واقع‌بينانه را در خود توسعه دهند.

    ۱۳. سازمان يادگيرنده از ايده‌هاي جديد استقبال مي‌كند.

    ۱۴. سازمان يادگيرنده با سرعت زياد آيين‌نامه‌ها و بخشنامه‌ها را معرفي مي‌كند.

    ۱۵. سازمان يادگيرنده ارباب رجوع خود را مي‌شناسد و مستقيماً با آنها وارد گفتگو مي‌شود.

    ۱۶. بازخوردهاي مثبت را به همه كاركنان به طور مستمر ارائه مي دهد و تنبيه‌ها را به حداقل مي‌رساند.

    ۱۷. آگاهي و شناخت را سرلوحه‌ رشد حرفه‌اي كاركنان قرار مي‌دهد.

    ۱۸. به پرونده‌ها در حداقل زمان ممكن رسيدگي مي‌كند.

    ۱۹. رضايت و غرور كاركنان را تقويت مي‌كند.

    ۲۰. براي پرهيز از خودمحوري قدرت را به طور تقريباً منطقي در سراسر سازمان توزيع مي‌كند.

    ۲۱. بر اطلاعات مستند تكيه دارد نه بر فرضها و دهن‌بيني‌ها.

    ۲۲. از تجارب خود و گذشتگان به خوبي درس مي‌گيرد و ارزش شكستها را مي‌داند.


    در كشورهايي چون انگلستان، ايده يادگيري در سطح ملي ( LEARNING SOCIETY )درجهت رسيدن به يك جامعه يادگيـرنده مطرح شده است. آنها معتقدند هزينه هاي يادگيري جبران مي شود اما مستلزم اين است كه در جامعه يادگيرنده اصل يادگيري براي هميشه در تفكر يادگيري مرسوم شود و در آموزش و تحصيل اساس تفكر اين باشد كه ما مي خواهيم جامعه اي يادگيرنده به معناي حقيقي داشته باشيم.

  5. #5
    آخر فروم باز Rahe Kavir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    تواغوش يار
    پست ها
    1,509

    پيش فرض رویکردهای انتقادی و پست مدرن

    نویسنده: فاطمه اسلامیه
    دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی


    چکیده
    رویکرد رادیکال‌ها به‌ دو دسته‌ انتقادی‌ و پست‌ مدرن‌ تقسیم‌ می‌شود که‌ در رویکرد انتقادی‌ سازمان‌عرصه‌ سلطه‌ گری‌ است‌ و رویکرد پست‌ مدرن‌ سازمان‌ را به‌ عنوان‌ موجودیتی‌ نظم‌ یافته‌ و معنادار زیر سؤال‌می‌برد. در مدرنيسم بر � قطعيت � تأكيد مي شد و در پست مدرنيسم بر � عدم قطعيتها �. فرضيه هاي بنيادي که در ارتباط با تماميت و قطعيت، همچنين عليت و جامعيت برخي از امور، مورد تاييد فلسفه مدرنيسم بوده اند از جانب فلاسفه پست مدرن، مردود دانسته شده است. مدرنيسم در جستجوي حقيقت بود ولي پست مدرنیسم معتقد است كه حقيقتي وجود ندارد و تأكيد مي کند که فقط روايت هايي از حقيقت وجود دارد. در مدرنيسم � عقلانیت � حاکم است در حالی که در پست مدرنيسم � گفتمان � حاکم است. پست مدرنيسم با ایدئولوژی و هرگونه فراروایت مخالف است. در دوره پست مدرنيسم، با ورود تکنولوژی و ابزارهای تکنیکی، � گفتمان و مذاکره � بر � عقلانیت حاکم گشته است. نظریه انتقادی با این عقیده که زندگی اجتماعی سرشار از تعارضات، مهملها، ستمها و ابهامات است به دنبال "بیداری" و "رهایی" است و پست مدرنيسم به دنبال نفی عقل انسانی است. دوره نفی عقلانیت و فرد، مستقل، خود مختار و مطلق العنان می باشد.

    موضوع :
    تاکنون بشر دو عصر متفاوت کشاورزی ( سنتی ) و صنعت ( مدرنيسم ) را پشت سر نهاده و اینک در عصری زندگی می کند که نامهاي گوناگونی بر آن نهاده‌اند. � دانيل بل � آن را عصر فراصنعتي مي‌نامد؛ � ژاك دريدا � بر اين عصر نام ساختار زدايي نهاده است � مک لوهان � عصر كنوني را عصر ارتباطات و دهكدة جهاني و � آلوين تافلر � (1970) آن را عصر فراصنعتي مي‌نامد. اما پست مدرنيسم (فرا روشنگري) مفهومي گسترده‌تر از مفهوم‌هاي ياد شده است.
    نظریه انتقادی شامل مطالعه روابط میان قدرت، دانش و گفتمان، به لحاظ سیاسی و اخلاقی در بافتهای کشمکش و نزاع فرهنگی و تاریخی است و به دو شق نظریه انتقادی مدرن و نظریه انتقادی پست مدرن قابل تقسیم است. در نظریه انتقادی مدرن می‌توان به کارهای اندیشمندان مکتب فرانکفورت آدورنو، مارکوزه و هورکهایمر و به تازگی، هابرمس اشاره کرد. کارهای � لویی آلتوسر � و � آنتونیو گرامشی � نیز در این دسته بندی قابل ذکرند. در مقابل، پست مدرنیته اشاره به یک سری توسعه‌های مربوط به هم و برجسته در سیاست جهانی، اقتصاد و زندگی اجتماعی در قرن بیستم دارد. بطور کلی در پست مدرنیسم محققان مجبورند مسائل اجتماعی را از طریق قرار دادن آنها در بستر های فرهنگی و تاریخی سیاسی کنند تا آنکه بتوانند خود را در مرحله جمع آوری و تحلیل داده‌ها دخیل کرده و یافته‌هایشان را نسبی سازند. "بحران بازنمایی" در پست مدرنیسم ریشه‌اش در نو آوریهای نظریه‌ای تاکید بر مرکزیت گفتمان در شکل دادن به فهم انسان دارد. یکی از علل این بحران "پساساختارگرایی" ‌ست. پساساختار گرایی بر نشانه‌ها که به لحاظ معناهایشان در رابطه قراردادی با دیگر نشانه‌ها هستند، تاکید دارد. در این نگاه، فرهنگ همچون خاکی ریشه مانند از نظامهای نشانه‌ای تلقی می‌شود.

    معنای هر نشانه‌ای از طریق روند بلاغی که معناهای بالقوه را به قصد معناهای رقیب یا معناهای مسلط، محدود می‌کند، ساخته می‌شود. نظریه انتقادی با این عقیده که زندگی اجتماعی سرشار از تعارضات، مهملها، ستمها و ابهامات است به دنبال "بیداری" و "رهایی" است. ( الهی فر، بی تا ). از دید نظریه انتقادی جریان امور ضرورتاً آن چیزی نیست که هم اکنون هست، بشریت قادر است زندگی خود را تغییر دهد و امکانات کار را از این پس در اختیار بگیرد. نظریه‌های انتقادی از نقد نظام سرمایه‌داری و سازوکار آن آغاز می‌کنند و به ارزیابی ارزش اضافی و شی‌وارگی و کالا شدن همه وجوه و جنبه‌های زندگی مدرن می‌پردازند. این نظریه‌ها درک دیگری از شرایط موجود در جامعه ایجاد می‌کنند و به چگونگی تعامل میان این شرایط و قوانین حاکم بر آنها و همچنین عوامل بقا و پایداری شرایط توجه دارند. این کار سخت و پیچیده از خلال رویکرد چندرشته‌ای و از ترکیب این رشته‌ها در زمینه‌های مختلف مطالعاتی به ثمر می‌رسد. این زمینه‌های مطالعاتی شامل مطالعات اقتصادی، تاریخی، فلسفی، سیاسی، روانشناسی و جامعه‌شناسی است، اگرچه مطالعات انتقادی فقط محدود به این زمینه‌ها نیست. ( سعادتیان ).

    هدف نهایی نظریه‌های انتقادی این است که جامعه امروزی را به جامعه عقلانی، انسانی و اصلاح‌پذیر تبدیل کند. بدین ترتیب نظریه‌های انتقادی رویکردی اصلاح‌گرایانه دارند و در پی شناخت و حذف علل و عواملی هستند که موجب بروز و ایجاد ساختار اجتماعی شده‌اند که انسان‌ها در آن اسیر بازیگران قدرت و ثروت می‌شوند. در حالی که هدف پست مدرنيسم نفی عقلانیت انسان و دادن اختیار، استقلال و آزادی در قالب گفتمان و مذاکره و به طور کلی ایجاد نظم است. در این مقاله به بررسی دو رویکرد انتقادی و پست مدرن از جنبه های مختلف پرداخته شده است.

    نگاهی به مفهوم انتقادی
    ریشه واژه کریتیک از واژه (crisis) آمده است این واژه در فیزیک و پزشکی هم بکارمی رود. آنچه بطورکلی ازمفهوم واژه انتقادی مدنظر است عبارت است ازبررسی متونِِِِِ جداسازی و داوری و ارزیابی و تشخیص درست ازنادرست بکار می رود. در ادبیات روشنگری کریتیک به معنای "داوری اثر فکری یا پدیده ای اجتماعی" بود. ( سپیدار و صفا، 1385 ).

    مطالعات انتقادی و ریشه های آن
    مطالعات انتقادی به لحاظ تاریخی ازدوره رنسانس در اروپا شکل گرفت و سال 1450 میلادی وقتی"یوهان گوتنبرگ" ماشین چاپ را تکمیل و اختراع کرد متون و کتابها تکثیر و توزیع شد و در اختیار همگان قرار گرفت. دیگر دانش مختص به علما و اشراف و روحانیون نبود و نوشته ها برای اولین بار در دسترس انبوه مردم قرار گرفت و مردم به بحث درمورد آن پرداختند اما نباید فراموش کرد که مطالعات انتقادی در آغاز پراکنده و کلی بود و شکل منسجمی نداشت. مقاله معروف"روشنگری چیست؟" اثر کانت در زمینه تفکر انتقادی نقش مهمی دارد. روشنگری ازدید کانت یعنی اینکه بشر دریافته است که توانایی فکر کردن را برای خود دارد یعنی خود را از"قیمومیت خودساخته"رها کرده است. بنابراین ازدید کانت فکرکردن برای خود حداقل در سطح تصمیم گیری برای رهایی از نمادهای قدرت سنتی (دولت و کلیسا و کارهای عامه پسند)مترادف با انتقاد بود.

    "کارل مارکس"در نقد مشهورش به � فویرباخ � واژه انتقادی را این گونه به کار می برد: فلاسفه درطول تاریخ از راههای مختلف جهان را تفسیر و توصیف کرده اند درحالی که مساله تغییر آن است. وی درکتاب "ایدئولوژی آلمانی" واژه ایدئولوژی را برای معرفی وضعیتی بکارمی برد که درآن استقلال فکر نه بعنوان بازتاب تقسیم اجتماعی کار فکری و یدی بلکه به عنوان نشانه ای از موقعیت آن به عنوان موتور واقعی تاریخ انسان شناخته شده است.وی معتقد بود که تفکرفقط ازراه شناخت نادرستی ازقلمرو ایدئولوژی مسلط دریک دوره تاریخی معین درک می شود. ازدید مارکس وظیفه تفکر انتقادی این بود که خود را در برابر انقلاب پرولتاریا تبیین کند. به طورخلاصه نقد مارکس ازاندیشه های هگل در مورد دولت و دستگاههای ایدئولوزیک منشا جهت گیری امروز نظریه پردازان انتقادی ارتباطات است و جمله مشهور او این است: "در هر جامعه ای افکار طبقه حاکم افکار مسلط بر جامعه خواهد بود و طبقه حاکم ابزارهای تولید از جمله رسانه ها را در اختیار دارد." پس عمده ترین دیدگاههای انتقادی درارتباطات ریشه های چپی و مارکسیستی دارند. ( سپیدار و صفا، 1385 ).

    رویکردهای انتقادی در سازمان
    رویکردهای انتقادی، سازمانها را عرصه سلطه گری دانسته، یک چارچوب رادیکال اتخاذ می کنند. بعلاوه در این رویکردها، نظریه، مفهومی است که می تواند افراد را از این نیروهای سلطه جوی سازمانی رها سازد. ( میلر، 1377، ترجمه قبادی، ص 138 ). فلسفه رویکردهای انتقادی به ارتباط سازمانی، ریشه در کار � کارل مارکس � دارد که رابطه بین صاحبان و کارگران را در یک جامعه سرمایه داری بررسی کرد. از نظر او در این رابطه یک عدم توازن ذاتی وجود دارد و عاقبت کارگران در مقابل سیستم سرمایه داری قیام خواهند کرد. � مارکس � معتقد بود که این " انتقاد " منجر به انقلاب می شود؛ زیرا حقایق ریشه ای درباره شرایط اجتماعی انسان آشکار می شود. ( همان منبع، ص 139 ). اندیشه مارکس مبنای کار نظریه پردازانی شد که در تحقیق اجتماعی رویکردی انتقادی داشتند. از جمله: � ماکس هورخیمر � ، � تئودور آدورنو � ، � هربرت مارکوس � ، و � جورگن هابرماس � .

    نظریه پردازان انتقادی روی مواردی با یکدیگر توافق دارند. نخست اینکه آنها معتقدند که برخی ساختارها و فرایندهای اجتماعی منجر به عدم توازن در قدرت می شوند. دوم اینکه این عدم توازنهای قدرت موجب اعمال ظلم و ستم بر بعضی طبقات و گروههای اجتماعی می شود. سوم اینکه نقش نظریه پرداز انتقادی، توصیف و برملا کردن این عدم توارنها و آگاه نمودن طبقات تحت ستم نسبت به آنهاست؛ سپس از طریق یک اقدام سیاسی مستقیم و یا از طریق آگاه نمودن افراد تحت ستم، رهایی امکان پذیر می شود. (همان منبع، صص 140 � 139 )

    ویژگی های نظریه‌ انتقادی
    ویژگیهای کلی اندیشه های انتقادی
    � مک کویل � در کتاب نظریه های ارتباطات جمعی ویژگی اصلی نظریه انتقادی را توجه به تقسیم و اعمال قدرت نابرابردرجامعه و برگزیدن زاویه دید طبقات استثمارشده به جای اداره کنندگان رسانه ها یا جامعه به طور کلی می داند. "استیفن لیتل جان"در کتاب نظریه های ارتباطات ویژگی های اساسی علوم انتقادی راچنین بر می شمارد: نظریه های انتقادی از ساختار گرایی بهره می برند و تلاشی در جهت ترکیب نظریه و عمل هستند و درک و فهم تجربه واقعی مردم دردریافت هر متنی راضروری می دانند و همچنین هدف تحقیق انتقادی را آشکارساختن راههای برخورد منافع متضاد و آشکار ساختن فرایندهای سلطه و دفاع ازمنافع گروههای حاشیه ای می داند. ( سپیدار و صفا، 1385 ).

    ازدیگر ویژگی های نظریه‌ انتقادی
    1. متفکران این حوزه معتقدند برای رسیدن به درک درست از زندگی واقعی مردم باید آن را در زمینه اجتماعی مورد بررسی قرار داد.
    2. آنچه مطالعات انتقادی را از انواع مطالعات دیگر متفاوت می‌سازد این است که اصحاب این مکتب، برای درک و فهم شیوه‌هایی که از طریق آن گروه‌های مختلف اجتماعی تحت ستم واقع می‌شوند، اعمال و نهادهای اجتماعی را تجزیه و تحلیل می‌کنند.
    3. رویکردهای انتقادی، شرایط اجتماعی را برای کشف ساخت‌های پنهان اجتماعی بررسی می‌کنند، طبیعی است این رویکرد از ساختارگرایی بهره می‌برد. این رویکرد می‌آموزد که دانش، خود قدرت است. این امر به این معنی است که فهم شیوه‌هایی که اشخاص مورد ستم واقع می‌شوند به آنها کمک می‌کند تا برای تغییر وضعیت اقدام کنند.
    4. علوم انتقادی ـ اجتماعی، با ایجاد آگاهی برای ترکیب نظریه و عمل تلاش می‌کنند. از این جهت نظریه‌های انتقادی هنجاری هستند، زیرا موجب تغییر شرایطی می‌شوند که بر زندگی ما تاثیر دارند. ( سعادتی، 1385 ).

    وظایف و کارکردهای نظریه‌ انتقادی
    نظریه‌های انتقادی، با نگاهی نقادانه و عمیق به پدیده‌ها و واقعیت‌های اجتماعی و کشف روابط ساختاری آن در نهادهای قدرت و ثروت در پی افزایش آگاهی واقعی در میان مردم هستند تا بدین وسیله با شناختی صحیح از علل و شرایطی که موجب شده است قدرت‌های سرمایه‌داری بتوانند تمام جنبه‌ها و وجوه زندگی فردی و اجتماعی را در خدمت تامین منافع و سود مادی خود درآورند، مبارزه کنند. همچنین این نظریه‌ها به دنبال ایجاد تعادل اجتماعی میان اقتدار شخصی فرد و همبستگی عام جمع هستند و بدین ترتیب فردگرایی را در متن و زمینه جمع‌گرایی برمی‌تابند. در غیر این صورت این فردگرایی در خدمت نظام سرمایه قرار خواهد گرفت و سرمایه‌داری با تبلیغات خود افراد را در تور هیجانات جامعه مصرفی نگاه خواهد داشت. مکتب انتقادی این فردیت را �فردیت کاذب� می‌داند که از طریق کالاها و فرآورده‌های شخصی شده و فردی شکل می‌گیرد و خود را نمایان می‌سازد. دیگر این که نظریه‌های انتقادی همواره در پی ارتقای اندیشه‌ها و فعالیت‌های مبارزاتی در مقابل عناصر سلطه و گروه‌های قدرتمندی هستند که از طریق سازوکار نظام سرمایه‌داری یا حاکمیت و کنترل عوامل قدرت، جامعه را ستمگرانه در چنگال خود نگه می‌دارند. از آنجا که نظریه‌های انتقادی در پی ایجاد جامعه‌ای انسانی، عقلانی و اصلاح‌پذیرند، با تقویت و حفظ ارزش‌های مفید اخلاقی سعی دارند موجبات هر چه بیشتر انسجام و همبستگی اجتماعی را فراهم کنند. ( همان منبع، 1385 ).

    قدرت در رویکرد انتقادی
    مفهوم قدرت برای نظریه پردازان انتقادی بسیار مهم است. � کنراد و راین � ( 1985 ) برای قدرت سه رویکرد سنتی، نمادین و رادیکال - انتقادی را مطرح کرده اند.

    1) رویکرد سنتی: طبق این رویکرد، قدرت، موجودیت نسبتا ثابتی است که افراد یا گروهها دارند.محققانی که این رویکرد را اتخاذ می کنند به دنبال کشف عوامل به وجود آورنده قدرت سازمانی و نیز تاثیر قدرت بر پیامدهایی مانند رضایت شغلی و عملکرد هستند.
    2) رویکرد نمادین: قدرت را نتیجه تعاملات ارتباطی می داند. .محققانی که دارای این رویکرد هستند به ناسازگاری میان ساختارهای قدرت و فرایندهای ارتباطی که از طریق آنها این ناسازگاریها مدیریت می شوند، علاقه مندند.
    3) رویکرد رادیکال- انتقادی: در این رویکرد، نظریه پرداز به ساختارهای عمیقی که در زندگی سازمانی موجب ایجاد گسترش روابط می شوند، توجه دارد. این نظریه پردازان معتقدند که میان ساختار ظاهری و ساختار عمیق قدرت، تفاوتهای اساسی وجود دارد که باید بررسی گردند. بنابراین نقش نظریه پرداز رادیکال- انتقادی، کشف شیوه هایی است که از طریق آنها تبادلات اقتصادی، اجتماعی و ارتباطی موجب ایجاد و حفظ روابط قدرت در سازمان می شوند. ( میلر، 1377، ترجمه قبادی، صص 140 ).

    فرایندها و ساختارهای اجتماعی ایجاد کننده قدرت در رویکردهای انتقادی
     �مالکیت شیوه ها و مناسبات تولید
     مسائل مربوط به جنس
     �کنترل بصیرت سازمانی
    نظریه پردازان انتقادی استدلال می کنند که سه فرایند و ساختار اجتماعی فوق، موجب شکل گیری ایدئولوژی ( توسط طبقه مسلط ) و تفوق سازمانی می شود. � آلوسون و ویلموت � ( 1992) معتقدند هدف نهایی در مدل انتقادی، " رهایی " و یا به عبارت دیگر " آزادی افراد از سنت ها، ایدئولوژی ها، مفروضات، روابط قدرت و اشکال هویت محدود کننده غیرضروری است که مانع و یا از بین برنده استقلال، بیان خواسته ها و نیازهای واقعی است و بنابراین موجب نارضایتی می شود" بیشتر منتقدان مارکسیست، " رهایی " را فرایند آگاه شدن طبقه تحت ستم می دانند. بنابراین، وظیفه نظریه پرداز انتقادی، آشکار کردن ساختارها و فرایندهای تفوق و تفهیم این نکته به افراد است که آنها " کلید " رهایی شان را در دست دارند. ( همان منبع، صص 145 - 147 ).

    انتقاد از نظریه انتقادی
    � آلوسون و ویلموت � ( 1992) سه انتقاد را درباره این نظریه مطرح می کنند. آنها معتقدند این نظریه، ذهنی ، بنیادگرایی و منفی بافی است. ( همان منبع، ص 148 ).

    رویکردهای پست مدرن
    در سالهای اخیر نگرش جدیدی مطرح شده که تغییری در نظریه‌ انتقادی به ویژه در جنبه های بنیادگرایی و ذهنی بودن آن محسوب می شود. این نگرش جدید، نظریه پست مدرن است که به طور گسترده ای توسعه یافته است. طبق این نگرش ما در دنیایی متفاوت و جدید یعنی در یک جامعه پست مدرن زندگی می کنیم. در رویکرد پست مدرن، سازمانهای امروز به عنوان موجودیت های نظم یافته معنادار یا منطقی، زیر سئوال می روند.
    تعريف پست مدرنيسم
    کلمه مدرن از واژه لاتین Modernus به معنای � از هم اکنون � می باشد. پست مدرنيسم یعنی پدیرفتن چیزی فراتر از اکنون. پست مدرنيسم واژه يا به بيان دقيقتر، مجموعه عقايد پيچيده اي است كه به عنوان حيطه‌‌‌‌اي از مطالعات آكادميكي از اواسط دهه 80 پديدار گشته‌‌‌است. و در قالب واژه هایی چون فرانوین گرایی، فراتجدد گرایی، پسانوین گرایی و فرا صنعتی نیز مطرح گردیده است. ( عباس زاده، 1386، ص 5). توصيف پست مدرنيسم دشوار به نظر مي‌‌‌‌رسد، زيرا مفهومي است كه در انواع گسترده‌‌‌‌‌اي از ديسيپلين‌‌‌‌ها و حيطه‌‌‌‌هاي مطالعاتي از قبيل هنر، معماري، موسيقي، فيلم، ادبيات، جامعه‌‌‌شناسي، ارتباطات، مد، تكنولوژي و ... نمايان شده‌‌‌است. (كلاجز ، ترجمه حامي‌‌‌احمدی ).
    � فستر � يکي از تحليل گران پست مدرنيسم در بررسي مفهومي اين واژه، به بيان دو گونه طرز تلقي از پست مدرنيسم اشاره کرده: صورت اول به تعريف و بياني مرتبط است که پست مدرنيسم را مبتني بر مدرنيسم و نشأت گرفته از آن مي شناسد که � جيمسن � طرفدار این نظريه است و صورت دوم به تعريف و بياني مربوط است که پست مدرنيسم را مقابل مدرنيسم و نافي و طرد کننده آن مي داند و � ليوتارد � نیز طرفدار این نظريه است. برداشت ديگري از پست مدرنيسم حکايت از طرز تفکري معتدل تر دارد. بر اساس اين تعريف پست مدرنيسم نه جنبه ويرانگري و طرد کنندگي دارد و نه جنبه تکاملي و تثبيت کنندگي. در اين صورت پست مدرنيسم را بايد به نوعي احياگر مدرنيسم تلقي کرد. � زيگمونت بوست � را مي توان نماينده اين تعريف دانست. ( مهاجر، 1387).
    مشهورترين تعريف از پست مدرنيسم، ‌از آن � ژان فرانسواليوتار� است؛ پست مدرنيسم همانا ترديد و ناباوري است دربارة فراداستانها. ازا ين ديدگاه، پست مدرنيسم جنبشي چند منظوره است كه نارضايتي خود را از دانش و عقيده‌اي كه خويش را جهاني مي‌انگارد، اظهار مي‌دارد (گود، 1996). به عبارت ديگر، پست مدرنيسم، نوعي وضعيت بي‌اعتقادي و ناباوري به فراروايتها است. � ليوتار � با خوشبيني تمام به تجسم ذهني جهاني مي‌پردازد در بر گيرندة اجتماعات متكثر خود مقياس كه در آن هيچ يك از اين اجتماعات بر ديگري چيره نيست. در يك سخن، پست مدرنيسم را مي‌توان گونه‌اي پروژه يا رسالت دانست. از يك سو پست مدرنيته به عنوان پروژه يا رسالت تلاش براي بازانديشي دربارة‌ كليت گرايي يا جهان گرايي عصر روشنگري، تحسين خرد فردي و جمعي و هدف تحقق بخشيدن به عقل در تاريخ،‌ به عبارتهاي غير كلي كثرت گرا است (خندقي ، 1386). پست مدرنيسم چالشي فكري در اروپاست كه بعد از دوران روشنگري قرن هفدهم،‌ پديدار گشت، گفتماني عمومي ميان شهروندان در جامعه‌هاي غربي. مهم ترين عنصر كليدي پست مدرنيسم نیز � موضع گيري بر عليه سنت روشنگري � مي باشد

    ويژگيیها و خصوصيات پست مدرنيسم
    ویژگیهای پست مدرنیسم در نزد صاحب نظران متفاوت است و در این زمینه تا کنون توافقی حاصل نشده است با این حال به بعضی از ویژگی‌های مشترک می‌توان اشاره کرد:

    � در روانشناسى منكر فاعل عاقل و منطقى
    � نفى دولت به عنوان سمبل هويت ملى
    � نفى ساختارهاى حزب و اعمال سياسى آنها؛ بعنوان كانالهاى يگانگى و تصورات جمعى
    � ترفيع و ترويج نسبى بودن اخلاقيات
    � مخالفت با قدرت يا بى اساسى دولت متمركز
    � مخالفت با رشد اقتصادى به بهاى ويرانى محيط زيست
    � مخالفت با حل شدن خرده فرهنگها در فرهنگى مسلط
    � مخالفت با نژاد پرستى و مخالفت با نظارت بوروكراتيك بر توليد
    � زير سؤال بردن همه برداشتهاى اساسى مورد قبول اجتماع
    � شك نسبت به عقل انسان و رد عقلگرايى و طغيان همه جانبه عليه روشنگرى
    � مخالف برنامه ريزى سنجيده و متمركز با تكيه بر متخصصان
    � به رسميت شناختن نسبيت گرايى
    � اعتقاد به پايان يافتن مبارزه طبقه كارگر و مستحيل شدن آن در دل نظام سرمايه دارى
    � اعلام ورود به يك دوره جديد فراتاريخى؛ از نقطه نظر شناخت شناسى نگاه پست مدرنيستها نگاهى هرمنوتيك و تفهمى است.
    � ارتباطات انبوه و انفجار سر ریز اطلاعاتی جامعه پسا صنعتی یا جامعه سرمایه داری صنعتی پیشرفته ( دلاوری، بی تا ).

    كاربرد بنيادي پست مدرنيسم
    به زعم � موراوسكي � (1996)، كاربرد بنيادي پست مدرنيسم چنين است: نخست آنكه، پست مدرنيسم به شرح چگونگي ظهور اشكال جديد فرهنگ و سازمان‌هاي اجتماعي _ اقتصادي، تقريبا از سالهاي پاياني جنگ جهاني دوم مي‌پردازد كه همراه با رشد صنايع، ظهور فرهنگ‌هاي مختلف، ارتباطات و انقلاب در فرهنگ‌ها بوده است. دوم اينكه پست مدرنيسم نمايندة رده‌اي از تفكر هنري در نيمه دوم قرن بيستم بوده است. نقطة ارجاع اينگونه از پست مدرنيسم همانا اشكال متنوع مدرنيسم است كه در نيمة اول قرن بيستم در عرصة هنر اروپا پديدار شد. سوم آنكه پست مدرنيسم نمايندة نوعي خاص از نوشتن و تأملات فلسفي است،‌ نوشتن و تأملي كه معمولا نه انحصارا حوزة نخست يا دوم را به عنوان هدف و موضوع خود انتخاب مي‌كند. البته رده‌بندي گونه‌هاي پست مدرنيسم به اين، فقط براي سهولت كار انجام مي‌پذيرد، به لحاظ اينكه اين سه حيطه به يكديگر سخت پيوسته است. (خندقي ، 1386).

    نظريه پردازان پست مدرن
    ژان فرانسوا ليوتار
    نقطه آغاز مباحثات فكري دربارۀ پست مدرنيسم، اغلب در نوشته هاي فيلسوف اجتماعي فرانسوي، � ژان فرانسوا ليوتار� است. وي اعتقاد دارد كه جوامع نه صرفاً حول انواع تكنولوژي ها بلكه حول بازي هاي زبان و گفتارها نيز سازمان مي يابند. او به نقش گفتارها در زندگي اجتماعي توجه خاصي مي كند. در جوامع غيرصنعتي، اساطير و قصه ها واجد كيفيتي ديني بوده و به باز توليد نظم اجتماعي ياري مي رساندند. با عصر روشنگري مجموعه نويني از گفتارها همراه با ظهور علم قدم به عرصه نهادند اين ها بر اهميت پيشرفت، خرد، دانش و تكنولوژي در به ارمغان آوردن آزادي از جهل، نياز و سركوب تأكيد مي كردند. اما اينك به عصر جديد يعني پسامدرن وارد شديم . علم و تكنولوژي نظام هاي پيچيدۀ اداري و رايانه ها به چنان مرحله اي از پيشرفت رسيده اند كه در آن �دانش� در طول چند دهۀ اخير به نيروي اصلي توليد بدل شده است. اين فيلسوف فرانسوي چنين استدلال مي كند كه دانش و اطلاعات در دو مسير متصل به هم عميقاً دگرگون شده اند. نخست آن كه دانش و اطلاعات فقط در جايي كه به دليل كارآيي و كارآمدي موجّه باشند يا با استفاده از واژگان ليونار، در جايي كه � كاربرد پذيري � غالب باشد ، توليد مي شوند . دوم اين كه دانش و اطلاعات بيش از پيش در معرض تهديد كالا شدن است. پيامد اين وضعيت اين است كه اطلاعات و دانشي كه برحسب كارآيي و كارآمدي نتوانند مورد تأييد قرار گيرند ، تنزل درجه خواهند يافت يا حتي كنار گذارده خواهند شد . ( دلاوری، بی تا ).

    نظريات و انديشه سياسى ليوتار
     � به پايان رسيدن عصر ساختن تئورى يا تئوريهاى كلان در باب سياست و جامعه
     � عدم دسترسى به يك تئورى مطلق گراى اخلاقى و ارزشى
     � شكاكيت اخلاقى نهايتا به يك جهان اعتبارى و اعتبارگرايى ختم خواهد شد
     � اهميت فوق العاده به معنا و جهان معنان دادن و خصوصى و شخصى كردن معنا. ( همان منبع ).


    ژان بودريار
    � ژان بودريار � نيز همچون ليوتار از نخستين كساني بود كه در پديد آوردن نظريه در باب پسا مدرنيسم به شدت اثر گذار بود . وي مدعي است كه از دهه 1960 در عصري به سر مي بريم كه در آن اساس جامعه ديگر مبتني بر مبادلۀ كالاهاي مادي داراي ارزش استفاده ( بدان گونه كه ماركسيسم مي گويد ) نيست . به نظر وي فرهنگ معاصر ، فرهنگ نشانه ها است . امروزه تقريباً هر چيزي صرفاً دلالت فقط كافي است به اطراف خويش بنگريم ما در هركجا توسط نشانه ها و شيوه هاي دلالت احاطه شده ايم. با صداي راديو بيدار مي شويم ، روزنامه مي خوانيم و ... غذاهايي كه مي خوريم همه مملو از دلالت اند . از ديدگاه بودريا زندگي امروزه در چرخش بي وقفۀ نشانه هايي هدايت مي شود كه دربارۀ آنچه كه در دنيا اتفاق مي افتد مثلاً اخباري كه از تلويزيون به ما مي رسد فقط روايتي از واقعيت اند . روايتي كه از برخوردها و دسترسي روزنامه نگاران و ... شكل مي گيرد . اما مي توانيم اثبات كنيم كه اخبار تلويزيون واقعيت ندارد بلكه برداشتي از آن است . هر انتقادي هم از اين نشانه ها روايتي اصيل تر از اخبار را ارائه نمي دهند ، بلكه صرفاً مجموعه اي ديگر از نشانه ها را نمايش مي دهد كه مي پندارند واقعيت و راي نشانه ها را توضيح مي دهند.

    ریچارد رورتي
    � ریچارد روتي � از نظريه پردازن پست مدرنيسم، بر اين باور اصرار ميورزد که در عصر کنوني، ما انسان ها با فرهنگ فرا فلسفي روبرو هستيم. روتي در حالي اين انديشه را ابراز ميدارد که پست مدرن ميرود تا شکل و ساخت فلسفي به خود بگيرد. بدين ترتيب، از جهت فلسفي و يا فرافلسفي بودن، تميزي بين مدرنيسم و پست مدرنيسم باقي نمي ماند. روتي تصور مي کرد مي تواند با نظريه فرافلسفي خواندن فرهنگ مردم، روشنفکران پست مدرن را از قيد و بند فلسفه و ايمان فلسفي و روبرو شدن با سوالات به ظاهر غيرقابل پاسخي که از جانب باورهاي فلسفي برانگيخته ميشود، برهاند. در صورتي که نگرش روتي يک تصور واهي بيش نبود و چنين نگرشهايي پست مدرنيسم را به نوعب سردرگمي و تناقض گويي مي کشاند، آنچنانکه راهي براي فرار از اين تناقضگويي، جز به انکار اصول مزبور نميماند. پست مدرنيسم در اين هر چند به ظاهر، برخلاف آنچه که نظريه پردازانش مي پندارند، شکل کليت نگر، ساختار ايدئولوژيک و وضعيت تعيّن يافته به خود ميگيرد و اين درست برعکس چيزي است که معماران پست مدرنيست دنبال ميکنند. ( مهاجر، 1387).

    از ديگر نظريه پردازان پست مدرن
    - � دانيل بل� با ايده هاي پسامدرن در باب قدرت در حال رشد دانش و فرهنگ در جامعه معاصر.
    - � فردريك جيمسون � پسامدرنيسم به منزلۀ منطق فرهنگي سرمايه داري متاخر.
    - � اسكات لش � پسا مدرنيسم، منزلۀ تفاوت زدايي. ( همان منبع ).

    جامعه پست مدرن
    در جوامع پست مدرن، آگاهي نقش كاربردي مي‌‌‌يابد. شما چيزهايي را مي‌آموزيد، نه فقط براي اينكه آن را بدانيد، بلكه آن آگاهي را بكار ببريد. همان گونه كه سايروپ در كتاب خود متذكر مي‌شود: سياست آموزشي امروزين بيشتر بر مهارتها و آموزش تاكيد مي‌ورزد تا بر آرمانهاي مبهم انسانگرايانه در مورد آموزش! اين امر بخصوص به بحراني براي فارغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الت حصيلان انگليسي (مليت انگليسي) بدل گشته كه با مدركشان چه كاري مي‌توانند بكنند؟ آگاهي نه تنها در جوامع پست مدرن توسط كاربردش توصيف شده، بلكه اين آگاهي بيشتر از جامعه مدرن توزيع، ذخيره و به گونه متفاوتي طبقه‌‌‌‌‌بندي شده‌است. خصوصاً ظهور تكنولوژي الكتريكي رايانه‌‌اي، انقلابي را در روشهاي ايجاد و توزيع و استفاده از آگاهي در جامعه ما (آمريكا) ايجاد كرده‌‌‌است (در واقع شايد بتوان گفت كه پست مدرنيسم به بهترين وجه، بوسيله ظهور تكنولوژي رايانه‌‌‌‌‌اي كه در دهه 1960 آغاز شد, توصيف گشته و بدان مربوط شده و به صورت نيرويي غالب در تمام ابعاد زندگي اجتماعي در آمده است! ) در جوامع پست مدرن هر آن چه نتواند توسط رايانه به قسمتي قابل تشخيص درآيد، به بيان ديگر، هر آنچه كه قابل اندازه‌‌گيري نباشد. مفهوم آگاهي از آن سلب خواهد‌‌شد. در اين الگو متضاد آگاهي، جهل نيست حتي اگر چه اين امر،الگويي مدرن و انسانگرايانه باشد، اما بيشتر به بي‌‌نظمي تعبير مي شود. هر آنچه شرايط گونه‌اي از اين آگاهي را نداشته باشد به بي‌نظمي تعبير مي‌گردد و امري است كه درمحدوده اين نظام، غير قابل شناسايي است. � ليوتار � مي‌گويد: پرسش مهمي كه براي جوامع پست مدرن مطرح است، شخصي است كه تصميم مي‌گيرد كه چه چيزي آگاهي و چه جيز بي‌نظمي است؟ و همچنين فردي كه درباره مقتضيات تصميم اتخاذ مي‌كند. چنين تصميماتي كه بايد در مورد آگاهي اتخاذ گردد، خصايص انسانگرايانه و مدرن گذشته را مانندسنجش آگاهي به مثابه حقيقت (خصيصه تكنيكي آن) يا به مثابه نيكي يا عدالت (خصيصه اخلاقي آن) يا زيبايي (خصيصه زيباشناسي) شامل نمي‌شود. به بيان دقيقتر، ليوتار مي‌گويد: آگاهي الگويي از يك بازي زباني را دنبال مي‌كند، همان‌طور كه توسط ويتگنشتاين مطرح شده است. (كلاجز، 1383، ترجمه حامی احمدی ).

    پست مدرنیسم در رویکردهای مختلف
    همان طور که گفته شد ایده پست مدرنيسم بحث گسترده ای گاه تند و گاه نگران کننده را در بسیاری از رشته ها همچون جغرافیا، الهیات، فلسفه، هنر، نقاشی، سینما، موسیقی، معماری، علوم سیاسی، علوم اجتماعی، جامعه شناسی و ... دامن زده است. ( لایون، ترجمه حکیمی، 1383، ص 7). اصطلاح پست مدرنيسم ابتدا در معماری رایج شد. معماران نخستین هنرمندانی بودند که دریافتند دیگر تازگی و نو آوری در خود یک ارزش محسوب نمی شود و نخست اینان بودند که تاکید کردند ما اکنون با پست مدرنيسم مواجه ایم. در اینجا به چند رویکرد دیگر در پست مدرن می پردازیم:

    قدرت در رویکرد پست مدرنیسم
    نقد قدرت از مباحث پست مدرنيسم مي‌باشد، اگر در نظريات کلاسيک و مدرن، قدرت خصلتي سياسي دارد و داراي مرکزي به نام حاکميت است، در نظريات پست مدرن قدرت پراکنده است و داراي مرکزيتي نيست، در اين گروه به تشريح نظريات نيچه، هايدگر، ميشل فوکو و ژان فرانسواليوتار پرداخته مي‌شود. در واقع ميتوان گفت بحث � آلوین تافلر � در رابطه با تحول، ماهيت قدرت در جامعه فراصنعتي تا حدودي به بحثهاي اين گروه نزديک میشود. از نظر تافلر، در موج سوم، با افزايش نقش ارتباطات و اطلاعات، ماهيت قدرت از ثروت به دانائي تغيير خواهديافت و بنابراين قدرت از ويژگيهاي نويني برخوردار مي‌شود که عبارتند از پراکندگي قدرت، افزايش پيچيدگي و انتزاع در قدرت و تنوع قدرت مي‌شود. شاخصه‌هاي دانائي، از نظر تافلر دانائي از نظر کيفيت و کارائي مهمترين منبع قدرت است منظور از دانائي، نه تنها دانش و اطلاعات، بلکه شهود و تخيل و ارزشهاي انساني نيز ميباشد. (گراميان، 1377، صص 5 - 4 ).

    پست مدرنيسم و جامعه‏شناسى
    اصطلاحات مدرنيته و پست مدرنيسم در دهه 1980 با مناظره � هابرماس و فوكو� وارد جامعه‏شناسى شد. اين اصطلاح در اواخر دهه 1970 وارد جامعه‏شناسى فرانسه شد و مورد پذيرش كسانى همچون كريستوا و ليوتار قرار گرفت و دوباره در قالب ساخت زدايى يا شالوده زدايى فراساخت گرايى دريدا قرار گرفت. پست مدرنيسم فرا تشريح‏ها يا فراروايتهاى مدرنيسم از قبيل علم دين, فلسفه و اومانيسم سوسياليسم و آزادى زنان را مورد انتقاد قرار مى‏دهد و ايده توسعه تاريخى مدرنيست‏ها را رد مى‏نمايند. و مابعد ساخت گرايى و پست مدرنيسم قائل شد. شايد به جرات بتوان گفت كه بسيارى مدرنيسم همكارى داشته‏اند. يك وجه تشابه ساخت گرايى، ما بعد ساخت گرايى و مابعد مدرنيسم توجه آنها به زبان است كه جملگى ريشه در زبان‏شناسى بخصوص ايده‏هاى دو سو سور دارند به عنوان نمونه ليوتار معتقد است كه �شناخت علمى نوعى گفتگو است‏� و بطور خلاصه آنها معتقدند كه �زبان ضرورتا امروزه مركز توجه تمامى دانسته‏ها، كنشها و زندگى است‏�، يكى از كسانى كه آثارش هم جنبه‏هاى ساخت گرايى و هم ما بعد ساخت گرايى و هم پست مدرنيستى داشته است، ميشل فوكو جامعه شناس فرانسوى 1984-1962 مى‏باشد. � ميشل فوكو � از افراد مختلفى تاثير پذيرفته است. مثلا از عقلانيت ماكس وبر، ايده‏هاى ماركسيستى، روش � هرمنوتيك �، ساخت گرايى و همچنين از ينچه تاثير پذيرفته است. البته بايد توجه داشت كه ساخت گرايى نيز مورد انتقاد قرار گرفت و باعث‏شد نظريات ضد ساخت گرايى نيز وارد جامعه‏شناسى شود و در اين ارتباط مى‏توان به جامعه‏شناسى هستى شناسانه و نظريه سيستمها در برابر ساخت گرايى اشاره كرد. ( دلاوری، بی تا ).

    پست مدرنيسم و هنر
    تفکر پست مدرن در زمینه هنر، شامل حرکت به سمت بی ارجاعی ، غیر خطی بودن و فرم های مختصر و نیز فرو ریختن گروه های سنتی مسلط بر هنر می شود. این سه جریان همه مباحث علوم انسانی را به عنوان مصالح مورد نیاز برای تجزیه و تحلیل و بررسی به هم پیوستند و به نظریه پردازان ادبی ارائه دادند .( کمال آبادی، 1387 ).

    ديدگاه پست مدرن تغيير سازماني
    براي بررسي ديدگاه پست مدرن در مورد پديده تغيير، بحث را بايد با محور انتقاد پست مدرنيست ها يعني ديدگاه مدرنيستي تغيير آغاز كرد. در ديدگاه مدرنيست ها، تغيير از محيط آغاز مي شود. محيط از طريق تغيير شرايط بقا، قدرت بيش از حدي بر سازمان اعمال مي كند. بر اساس يکي از نظريه‌هاي مدرنيستم در مورد رابطه محيط و سازمان يعني تئوري بوم شناسي جمعيت سازماني (اکولوژي سازمان)، در ميان بومها يا جمعيتهاي سازماني که به منابع محيطي مشخصي وابسته هستند، سازمانهايي بقا مي يابند که به طور موثري خود را با محيط انطباق دهند و تغييرات محيطي را به درون ساختارهاي خود منعکس كنند. پست مدرنيست ها اين ديدگاه را مورد انتقاد قرار مي دهند و کانون و منشاء تغيير را در درون خود سازمان جستجو مي کنند. پست مدرنيسم نگاهي بنيادي است که داراي برنامه اي براي آغاز تغيير انقلابي در سطح فردي و از طريق تغيير کامل پيش فرض هاي مسلم فرد در مورد خود، ديگران و سازمان اجتماعي است. پست مدرنيست ها دو نوع ابزار اساسي را براي بررسي پديده تغيير سازماني، به کار مي برند:

    1) شالوده شکني: براساس نظر پست مدرنيسم، از طريق شالوده شکني برهان و معکوس كردن پيش فرضهاي بنيادين آن، مي توان فضا را براي پيش فرضهايي که قبلاً مورد توجه قرار نگرفته اند، باز كرد. به عنوان مثال نظريه‌هاي مدرنيسم سازمان فرض مي کنند که عدم اطمينان محيطي نامطلوب و ناخوشايند است، بنابراين تصميم گيرندگان سازمان براي کاهش عدم اطمينان محيطي سعي مي کنند که در ساختارهاي خود تغييراتي ايجاد کنند و خود را با محيط وفق دهند تا بقا يابند. پست مدرنيست ها شالوده‌هاي اين پيش فرض را مي‌شكنند و فرض مي کنند که عدم اطمينان محيطي به جاي اينکه نامطلوب و ناخوشايند باشد، پديده اي جذاب و خوشايند است. در نتيجه اين شالوده شکني، مرزهاي بين سازمان و محيط زير سوال مي رود و به دنبال آن در ساختارهاي سازماني تغييرات اساسي ايجاد مي شود و ساختارهاي سازماني از جمله سازمانهاي شبکه اي، مجازي، بدون مرز و ساختار، شکل مي‌گيرند. شيوه پست مدرنيسم، ابزاري براي غلبه بر تحکم يک نگاه يا ايده است و از دانش براي رهايي به جاي کنترل استفاده مي کند. پست مدرنيست ها بر گفتمان عمومي، به عنوان روشي براي مطرح شدن پيش فرضهاي جديد، تاکيد مي کنند. در گفتمان، يک گروه موضوعات بحث انگيز پيچيده‌اي را از منظرهاي گوناگون مي شکافد. افراد نسبت به پيش فرضهاي خود مردد مي‌شوند، اما پيش فرضهاي خود را آزادانه ابلاغ مي کنند. در گفتمان، افراد مشاهده‌گران انديشه خود مي‌شوند. بنابراين يک ايده براي خلق نوآوري و ايجاد تغيير و تحول، استفاده از گفتمان است. گفتمان فرصتهاي بيشتري را براي سازماندهي و در نتيجه سازماندهي مجدد (تغيير) فراهم مي آورد.

    2) نظريه پردازي خودانعکاسي: در نظريه پردازي خود انعکاسي، افراد، باورها و انديشه هاي خود (پارادايم هاي ذهني) را مورد انتقاد و ارزيابي قرار مي دهند. اين همان يادگيري دو حلقه اي است که ايجاب مي کند كه سيستم، پيش فرضها و ارزشهاي زير بنايي خود را زير سوال ببرد. بنابراين سيستم، شيوه آموختن را ياد مي‌گيرد. الگوي يادگيري دو حلقه اي در شکل 1 نشان داده شده است.


    شکل 1. الگوی یادگیری دو حلقه ای
    منبع: نظرپوری، 1386

    در واقع اين يادگيري دو حلقه اي در ارتباط با توسعه ظرفيت سازمان براي حل مشکلات، طراحي سياستها، ساختارها، سيستم ها، و روشها در مواجه شدن با تغيير مداوم در پيش فرضهاي پيرامون خود و محيط است و مي تواند در سيستم‌هاي سنتي ريشه دواند و آنها را دستخوش تغييرات مورد نظر سازد. بنابراين در اين حالت است که يادگيري دو حلقه اي به ايده سيستم خود سازمانده پيوند داده مي شود. بر اساس اين ايده، همه دانش ما، دانش از خود يا خود دانشي است. در واقع همه دانش ما در مورد جهان و پديده هاي پيرامون، دانش از خود است که به دنبال تلاش براي شناخت پديده هاي پيرامون خود، آن را بازتوليد مي کنيم.
    همه اينها مستلزم اين امر است که فرد براي پرهيز از افتادن در دامهاي تحکّم مخفي شده در قالب ديدگاههاي خاص، خواهان استفاده از ديدگاههاي متناقض، پارادوکس گونه و ناهمجو شود و با داشتن تفکر خودنگرانه و به کارگيري شيوه هاي خاص خود براي درک و کشف جهان پيرامون (به جاي پيروي محض از يک پارادايم ذهني واحد)، به موجودي فرصت طلب (به معناي مثبت) و خواهان تغيير و تحول مداوم تبديل شود. براساس نظر يکي از انديشمندان برجسته پست مدرنيسم، �براي اينکه پست مدرنيست شويد، بايد خود فعلي تان را فراموش کنيد�. به بيان ديگر شما بايد برداشتهاي ديرينه از خود و جهان پيرامون را دور بريزيد و شيوه هاي متفاوت ديدن را بياموزيد. ( نظر پوری، 1386، ص 49 ).

    مدرنيسم و معماری
    واژه مدرنيسم به معنای نو گرايی و نو سازی است و مدرنيزاسيون عملی که منتج از مدرنيسم و مبتنی بر مدرنيته و افکار مدرن است. پيدايش مدرنيته با پيدايش جوامع مدرن (كشورهاي اروپاي غربي) هم زمان بوده است ولي در اينكه آغاز مدرنيته چه زماني است ميان محققان توافق نيست ولي عمدتاً از سال 1890 تا 1930 مد نظر است. آغاز عصر مدرن رويدادي بود كه در آن مجموعه انديشه‌ها قوام يافته بودند تا جنبش‌هاي جديدي را كه تجسم بخش روح جامعه صنعتي بودند شكل دهند، مصالح و روش هاي نوين ساخت وساز به معماران و مهندسين اين توان را داده بود تا شيوه‌هاي ساخت و ساز را كشف كنند. با ظهور عصر صنعت و گسترش صنايع توليد انبوه بسياري از مردم به سرعت از شيوه زندگي قرون وسطي به شيوه زندگي مدرن گرويدند. آغاز عصر مدرن با پيدايش خردگرايي، روشنفكري، علم مداري و دين پيرايي همراه بود. انگيزه اصلي مدرنيسم كم كردن توان سرمايه‌داري صنعتي كه به عنوان واسطه بين سرمايه‌دارانی عمل كرده بود كه شهر‌ها را توسعه داده بودند. شهرهايي كه بدون كيفيت مطلوب فقط براي توليد ساخته شده بودند.5 هدف اصلي مدرنيسم حذف تدريجي ساختار اجتماعي منفرد و جايگزين كردن با يك بنيان واحد و جامع بود. مدرنيسم نوعي پيوستگي با اهداف اجتماعي دارد. نياز به پروژه‌هاي مسكن عمومي در اروپا و روسيه، سبب تبلور ديدگاه‌هاي نوين در بين معماران و شهرسازان گرديد. و پيدايش شهرسازي معاصر ممكن نبود مگر بعد از تغييرات مهم فني، اقتصادي و اجتماعي كه به انقلاب صنعتي شهرت دارد و طي نيمه دوم قرن 18 در غرب اروپا به وقوع پيوست. نبوغ جامعه مدرن مرهون انديشه ای بود که مفروضات جامعه جديد صنعتی را بر اساس متغير های موجود در جامعه آن زمان ،سازماندهی و تبيين مي نمود. (حمصيان، ۱۳۸۵).

    دانشگاه پست مدرن از دید � کارل راسکه �
    به اعتقاد� کارل راسکه � استاد برجسته مطالعات دين دانشگاه دنور آمريکا فيلسوف، دين شناس و متخصص مسائل آموزش عالی و تعليم و تربيت، و يکی از پرکارترين نظريه پردازان زمانه، زيستن در � زمانه ديجيتال� يا زمانه � ارتباطات شبکه ای� که همان � عصر اطلاعات� يا به تعبير دقيق تر � عصر دانش� است، شرط دوره پست مدرن کنونی است. در عصر صنعتی مبادله �مصنوعات� و �کالاها� اساس مبادلات بود، اما در عصر پست مدرن �مبادله نمادين� يا مبادله نمادها اساس تمام داد و ستدهاست. �نشانه� در نظام مبادلات جانشين �کالا� شده است. در نتيجه اقتصاد امروز بيش از آنکه � مادی� باشد، � نمادی� است. در چنين فضايي مفهوم دانشگاه، آموزش، کلاس درس و يادگيری آنگونه که به آن خو کرده ايم ديگر کارکرد و معنايي ندارد. احساس بحران در آموزش عالی ناشی از ويران شدن سنت هايي است که نمی توانند در مقابل انقلاب ديجيتال مقاومت کنند. ديگر در عصر ديجيتال معلم، چهار ديواری کلاس درس، تدريس کردن، جزوه های آموزشی محدود، و عده زيادی از جوانان که بنام دانشجو پای صحبت استاد می نشينند، بی معنا شده است.
    استاد نقش �مشاور و تسهيل گر و فراهم کننده نرم افزارها و فهرست منابعی را دارد که به نحو نامحدودی در شبکه ها موجود است. الگوی آموزش پست مدرن مبتنی بر � نگرش تمرکز زدايي� است که بر توليد دانش بجای صرف دانش استوار است. �فضای دانش� جديد و تازه ای ظاهر شده است که بر فضاهای زمين، سرزمين و تجارت فضاهايي که در گذشته چيره بودند غلبه کرده است. اغلب، مفهوم آموزش با فضاهای ملموس مادی مثل مدرسه، کلاس درس و معلم تعريف شده است. اما فضای دانش جديد مبتنی بر � جهان شبکه ای شده� و � جامعه اطلاعاتی� است که در آن �بزرگراه ها و جريان های اطلاعاتی� موجود در �جهان مجازی� عوامل و مولفه های تعيين کننده آن هستند. در نتيجه، جايگاه و موقعيت � مکان� و � محل فيزيکی� که جايگاه سنتی و تعريف شده ای در آموزش داشت، در حال متزلزل شدن است. حتی اين نگرش که � مغز� محل توليد دانش است، با چالش های جدی روبرو شده است. در نتيجه ديگر برای دانش و آموزش به سختی می توان تجسم های فيزيکی پيدا کرد. دانشگاه قرن بيست و يکم بر خلاف دانشگاه قرن بيستم بر مبنای اصول �بی محلی�و بی مکانی که بر � مجازيت� و منابع لايتناهی اطلاعات جهان پست مدرن استوار است توسعه و گسترش می يابد. از اينرو دانشگاه ديگر آن چيزی نيست که تاکنون می شناختيم. دانشگاه ديگر � ابردانشگاه� است. � راسکه � سخن گفتن و پيدايش زبان را �انقلاب اول�، اختراع خط و نوشتن را � انقلاب دوم� و فناوری ديجيتال و تأثيرات آن بر آموزش را � انقلاب سوم� در آموزش می نامد. ( فاضلی، 1386 ).

    انتقاد از پست مدرنيسم
    تاكنون انتقادات زیادی به پست مدرنيسم صورت گرفته است. در میان نظریه پردازان اجتماعی، مشهورترین کسی که پست مدرن را به نقد کشیده � يورگن هابرماس � ( 1998 ) است. هابرماس يكى از كسانى است كه دلبستگى شديدى به پروژه مدرنيته داشته و نمى خواهد آنرا كنار بگذارد و خودش را به عنوان محافظ پروژه مدرنيته معرفى مى نمايد. گفته اند که کل پروژه او � دیالکتیک روشنگری � جدیدی است که هم جنبه تاریک میراث جنبش روشنگری را می بیند و توضیح می دهد و هم امید به آزادی، عدالت و سغادت را نجات می دهد و دارای حقانیت می داند. او از آن بیم دارد که حال و هوای پسامدرن بیانگر روی گردانی از هم مسئولیتهای سیاسی و هم نگرانی برای درد و رنج انسان باشد. او به روشنفکران امروز به خاطر � روی آوردن به نیچه ( از طریق دریدا و هایدگر ) و جست و جوی رستگاری در حال و هوای بدیمن تجدید حیات آئینی یک محافظه کاری جوان � می تازد. چه بسا این � نومحافظه کاری و آنارشیسم الهام گرفته از زیبایی شناسی تحت عنوان وداع با مدرنیته صرفا می کوشند بار دیگر علیه آن شورش کنند �. ( لایون، 1383، ترجمه حکیمی، ص 137 ).

    نقد دیگر به رویکرد پست مدرن درباره زبان
    پست مدرنيسم ها منظور خود را از زبان �زبان گفتار� اعلام كردند و آن را تنها در مالكيت انسان مي دانند. از ديدگاه پست مدرنيست ها زبان عاملي است كه به طور قطع انسان را از حيوان متمايز مي كند و خود آگاهي، تفكر و رفتار انساني، همه و همه بر پايه زبان قابل تعريف است و هيچ منشأ ديگري غير از زبان ندارد. پست مدرنيسم هميشه بر اين مدعاست كه استدلال و منطق بر پايه زبان است، در حالي كه دانشمندان امروزه اثبات كرده اند حيوانات نيز مانند انسان ها از ذهن استدلال گر و محاسبه گر برخوردارند در حالي كه از نعمت زبان محرومند .در نتيجه منطق، بسيار بنيادي تر از زبان است.درست است كه حيوانات از نعمت زبان محرومند، ولي از منطق استنتاجي و قياسي بر خوردارند به عنوان مثال اسب بدون اين كه بتواند از زبان استفاده كند با ذهن محاسبه گر خود، فاصله خود را تا مانع اندازه گيري و بعد اقدام به پرش مي كند امروزه مردم شناسان و زيست شناسان با اثبات اين نظريه كه سيستم عصبي حيوانات داراي گيرنده هايي است كه ايماها و اشاره هاي ديگر حيوانات را دريافت و به وسيله آن با يكديگر ارتباط بر قرار مي كنند به رد نظريه پست مدرنيست ها مبني بر اين كه زبان تنها در انحصار انسان است، كمر همت بسته اند.استدلال هايي كه پست مدرنيست ها ارائه مي دهند، هميشه مغلطه آميز بوده و نظريات آنها تكرار واضحات است.آن ها وجود حقيقت را به هر شكل آن منكر مي شوند در حالي كه هيچ دليلي براي ادعاي خود ندارند.پست مدرنيسم با نظريات خود، آموزش عالي را به تباهي كشانده و در تمام مباحث روشنفكري در رشته هاي روزنامه نگاري، حقوق، علوم سياسي و ادبيات رخنه كرده است.تصور كنيد چه تأثيرات زيانباري بر قشر تحصيلكرده خواهد داشت اين كه بگوييم: هيچ حقيقت عيني وجود ندارد، همه دانش ها و علوم وابسته به سيستم زبان است، هيچ ارزش جهاني كه ميان همه انسان ها مشترك باشد وجود ندارد و اين كه انسان ها طبيعت از پيش تعيين شده اي ندارند.چرا فلاسفه بايد از چنين فلسفه اي كه مخالف علم است و تأثيرات مخرب و مهلكي بر روي روشنفكران دارد حمايت كنند؟ ( دي هاسر، ۲۰۰۷، ترجمه صادقيه ).

    نتیجه گیری
    دو رویکردی که در این مقاله بررسی کردیم ( رویکرد انتقادی و پست مدرن ) مفروضات اساسی در رویکردهای کلاسیک، روابط انسانی، سیستمی و فرهنگی را که عبارتند از: 1- سازمانها شامل سیستمهای واحد یا چندگانه کنترل هستند. 2- وظیفه نظریه پرداز سازمانی درک و توصیف است. 3- سازمانها موجودیتهای طراحی شده و پرمعنی هستند، را زیر سئوال بردند. به ویژه نظریه پردازان انتقادی یک چارچوب رادیکال را به کار برده و معتقدند که وظیفه نظریه پرداز، تغییر سازمانها از طریق رهایی گروههای اجتماعی تحت ستم است. نظریه پردازان پست مدرنیست این مفهمو را که سازمانها موجودیتهای طراحی شده و پرمعنی هستند را زیر سئوال می بردند و معتقد بودند که می توان سازمانها را به عنوان روایات کوچک و تصورات روبنایی که خیلی سریع تغییر می کنند در نظر گرفت. بدین ترتیب این رویکردها با زیر سئوال بردن بعضی از مفروضات بنیادی، راههای تازه ای را در شناخت فرایندهای سازمانی گشودند.

  6. #6
    آخر فروم باز Rahe Kavir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    تواغوش يار
    پست ها
    1,509

    پيش فرض

    بازارهاي مالي

    --------------------------------------------------------------------------------

    بازارهـاي مالـي بـه بازارهايي گفتـه مي شـود كـه درآن دارايي هاي مالي مورد معامله واقع مي شـود . بازارهاي مالي درهركشور برحسب تمايلات افراد ، تكنولوژي موجود وقوانين و مقرراتي كه سرمايه گذاران مالي را محدود مي كند شكل مي گيرند درحقيقت اگرما اطلاعات كافي راجع به تمايلات افراد ، تكنولوژي مجود وقوانين مالي محدود كننده دريك كشور داشته باشيم مي توانيم پيش بيني كنيم كه بازارهاي مالي آن كشور يا فضاي مالي آن كشور به چه صورت خواهد بود .
    دراين لازم است كه انواع دارايي ها وبخصوص دارايي هاي مالي را تعريف كنيم . ثروت مادي يا ثروت اقتصـادي هـرجامعـه قادراست توليد كرده و به افراد آن ارائه كند . ثروت اقتصادي يا مادي آن جامعه را تعيين مي كنـد . ظرفيت توليدي هرجامعه بوسيله دارايي هاي واقعي real assets آن جامعه تعيين مي شود دارايي هايي نظير زمين ، ساختمان ، ماشين آلات ، دانش ونيروي كار ، بنابراين دارايي هايي فيزيكي قابل لمس و دارايي هاي انساني ( يامنابع انساني ) دارايي هاي واقعي را تشـكيل ميدهـند كـه از تركـيب آنها كالاها وخدمات توليد مي شود و مورد مصرف واقع مي گردد . ( درمقابل دارايي هاواقعي دارايي هاي مالي نظير اوراق سهام و اوراق قرضه قراردارند ) اين دارايي هاي بنحوي خود براي يك جامعه ثروت محسوب نمي گردند . اوراق سهام يا اوراق قرضه تنها ورقه اي از كاغذ هستند و مستقيما" به ظرفيت توليدي يك جامعه كمك نمي رسانند . اما دارايي هاي مالي بطور غيرمستقيم در ظرفيت توليدي يك جامعه سهيم هستند. زيرا آنها باعث مي شوند تامالكيت از مديريت جدا باشد وانتقال پول را به بنگاههايي كه فرصت هاي سرمايه گذاري وتوليد مناسبي را دارند آسان سازند .
    دراينجا بايستي متذكرشويم كه اگرچه دارايي هاي مالي درسطح جامعه ثروت مادي محسوب نمي شوند اما مطمئنا" به ثروت افراد وبنگاههايي كه آنها را مالك هستند اضافه مي شوند زيرا دارايي هاي مالي ادعاهايي كه بردرآمدهاي حاصله از دارايي هاي واقعي هستند و نيز ادعاهايي كه بردرآمدهاي دولتي نيز مي باشند . وقتي كه دارايي هاي واقعي مورد استفاده بنگاهها نهايتا" ايجاد درآمد مي كند اين درآمد در تئوري اقتصاد كلان سرمايه گذاري به خريد كالا و خدمات براي كاربرد در توليد اطلاق مي گردد وسرمايه گذاري صرفا" از وظايف بنگاه است اما درماليه خصوصي وقتي شخص يا بنگاهي اوراق بهادار يا دارايي هاي مالي را خريداري مي كند به آن نيز سرمايه گذاري گفته مي شود كه با سرمايه گذاري تئوري در اقتصاد كلان تفاوت دارد و مادراينجا آنرا سرمايه گذاري مالي ناميده ايم . به سرمايه گذاران مالي بنگاه برحسب مالكيت آنها از دارايي هاي مالي يا اوراق بهادار انتشاريافته توسط بنگاه تقسيم مي گردد . بعنوان مثال مالكين اوراق قرضه انتشاريافته بنگاه واجد شرايط دريافت بخشي از درآمد بنگاه هستند كه برمبناي نرخ بهره اوراق وقيمت اسمي آن به مالكين اوراق پرداخت مي گردد سهامداران دريافت كننده درآمدي هستند كه پس از پرداخت به مالكين اوراق قرضه وسايرطلبكاران بنگاه باقي مي ماند . بنابراين مي توانيم چنين نتيجه بگيريم كه ارزش دارايي هاي مالي مربوط به يك بنگاه وابسته به ارزش دارايي هاي واقعي بنگاه است و ازآن ناشي مي شود اين مطلب را مي توانيم به جامعه و دارايي هاي مالي آن نيز تعميم دهيم . دارايـي هـاي واقعي دارايي هايي هستند كه ايجاد درآمد (محصول ) مي كنند درحاليكه دارايي هاي مالي به ترتيب تقسيم درآمد ياثروت رابين سرمايه گذاران مالي نشان ميدهد در واقع دارايي هاي واقعي ايجاد يا زايش درآمد و دارايي هاي مالي توزيع درآمد را بين سرمايه گذاران مالي نشان ميدهد . افراد مي توانند ثروت خود را مصرف كنند يابراي آينده آنرا نگهـدارند يا سرمايه گذاري كنند . وقتي افراد مي خواهند براي آينده سرمايه گذاري كنند مي توانند دارايي هاي مالي را خريداري كرده ونگهدارند . بنگاه هايي كه دارايي هاي مالي يا اوراق بهادار را به افراد مي فروشند.پول حاصله را براي خريد دارايي هاي واقعي بكار ميبرند و نهايتا" بازدهي كه به دارايي هاي مالي تعلق مي گيرد از درآمدي ناشي شود كه از دارايي هاي واقعي حاصل شده است كه اين دارايي ها منوبه خود از محل انتشار وفروش اوراق بهادار خريداري شده است . باين ترتيب مفيد است كه دارايي هاي مالي را بعنوان ابزاري بدانيم كه بوسيله آنها افراد مختلف بر دارايي هاي واقعي ادعا يا مالكيت دارند كه البته اين مطلب در كشورهاي كاملا" توسعه يافته تحقق يافته است . دركشورهاي كم توسعه علت امرممكن است به صورت بالانباشد . بهمين جهت توزيع درآمد دراين كشورها اغلب نابرابر است . در كشورهاي توسعه يافته اغلب افراد مشخصا" نمي توانند مالك كارخانجات بزرگ نظير اتوميبل سازي باشند اما مي توانند سهام اين كارخانجات را نگهدارند كه براي آنها درآمد حاصله از فروش را به نسبت سهام آنها عايدمي سازد . در بازارهاي مالي كشورهاي توسعه يافته شما مي توانيد سهام كارخانجات بزرگي نظير فورد ، جنرال موتور و غيره را خريداري نمائيد و از درآمد اين شركتها به نسبت سهام خود بن ببريد .
    ( از نقطه نظر عملياتي وحسابداري فرق بين دارايي هاي واقعي ومالي دراين است كه در ترازنامه اشخاص وبنگاهها دارايي هاي مالي درهر دوسمت ترازنامه ظاهر مي شوند حال آنكـه دارايي هاي واقعي فقط در سمت دارايي هاي ترازنامه ظاهر مي شوند ونه درسمت بدهي ها . ادعاي شما برروي يك بنگاه يك دارايي محسوب مي شود اما براي بنگاهي كه اين ادعا را ايجاد كرده است يك بدهي محسوب مي گردد . وقتي ، تمام ترازنامه هاي را دريك اقتصاد با هم جمع كنيم دارايي هاي مالي يكديگر را باطل مي كنند و فقط جمع دارايي هاي واقعي بجا مي ماند كه اين جمع خالص ثروت اقتصاد را نشان ميدهد .
    يك راه ديگر براي اينكه بين دارايي هاي واقعي ومالي تفاوت قائل شويم بدين صورت است كه بگوييم دارايي هاي مالي درهنگام انجام معاملات ايجاد و از بين ميروند مثلا" وقتي يك بدهي پرداخت مي شود هم ادعاي طلبكار وهم تعهد بدهكاراز بين ميرود درمقابل دارايي هاي واقعي فقط برحسب تصادف يا كهنه شدن درطول زمان از بين ميروند .

  7. #7
    آخر فروم باز Rahe Kavir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    تواغوش يار
    پست ها
    1,509

    پيش فرض

    مشاركت====>>> گام برتر مديران

    --------------------------------------------------------------------------------

    مقدمه:
    مشاركت participation به معناي مردم سالاري يكي از ميراث هاي كهن يونان باستان است كه پس از يك فراموشي طولاني ، در عصر حاضر در انديشه هاي آدام اسميت با عنوان " نيرومند كردن و قدرت بخشيدن " دگر باره شكل گرفته است و در هيات "واگذاري قدرت به مردمان " در جامعه متولد گرديده و در جوامع مختلف روزهاي رو به رشد و پويايي خود را طي ميكند.
    اگر چه نظام سياسي كشورهاي باختري از دويست سال پيش هميشه رد پايي از مشاركت را در جامعه خود ديده اند اما هنوز سازكارهاي ضروري براي معني دار كردن مشاركت مردم آنچنان كه بايد پديد نيامده و مردم هنوز هم در سرنوشت خويش دخالتي آگاهانه نداشته و ندارند. طبيعي است كه در جوامعي كه ساختار مديريتي آنها هنوز هم بوي عصر پدر سالاري ميدهد وبسياري از بايدهاي ابتدايي علم مديريت از جملهء‌ناشناخته هاست ، اصل مديريت مشاركتي هر لحظه هزاران بار ، با تيغ تيز جهالت قرباني ميشود . بنابراين در چنين شرايطي ابتدا بايد در انتخاب مديران متخصص و باتجربه توان و انر‍‍‍‍‍ژي خود را صرف نمود و بعد به فرهنگ سازي در زمينه مشاركت سازمان ها پرداخت .
    در جوامعي كه مديران بدون اينكه حتي الفباي مديريت را آموخته باشند عنوان مدير مي يابند طبيعي است كه توانمديهايشان كمتر از مسئوليتشان است و در چنين شرايطي گاه مدير تنها به سرگرم كردن خويش مي پردازد و بسياري از ناكاميها و سر خوردگيهاي گذشته اش را دنبال ميكند و هيچ جايي براي انتقاد باقي نمي ماند زيرا كه تفكر در اين است كه مديريت تنها يك هنر است ، در حليكه هنر درست بعد از دانستن و دانستن از به كار بستن آغاز ميشود.
    از طرفي مديريت مشاركتي حاكي از مشاركت كاركنان در وظايف خاص مديريت است كه عبارتند از برنامه ريزي ، سازماندهي ، هماهنگي ، هدايت ورهبري و كنترل و نظارت . وظيفه برنامه ريزي در راس وظايف خاص مديريت قرار دارد و جوهره برنامه ريزي تصميم گيري است پس اصليترين و واقعي‌ترين مشاركت ، شركت و نفوذ كاركنان در تصميم‌گيريهاي سازماني است . موضوع تصميم‌گيري در تئوريهاي كلاسيك و نئوكلاسيك به طور متفاوت نگاشته شده است . علت نگرش دوگانه آنها نسبت به تصميم‌گيري، اختلاف ديدگاههاي آنها به انسان است . در تئوري نئوكلاسيك ، به انسان به عنوان موجودي زنده و مبتكر و خلاق توجه و بر جنبه‌هاي انساني مديريت تاكيد شده است و اهداف فرد و رضايت او را مورد نظر قرار داده‌اند. لذا چنين نگرشي باعث تحول در نوع مديريت گرديده است . به طوريكه مظهر نگرش آنها به انسان، در مديريت مشاركتي نمايان شده است . ناگفته نماند كه توجه تئوري نئوكلاسيك به انسان و خواسته‌هاي او باز در جهت تحقق بيشتر اهداف سازمان مي‌باشد و نه اينكه خواسته باشند سازمان رادر اختيار انسان قرار دهند.
    2- معاني مشاركت

    مديريت مشاركتي يكي از كاركردهاي نسبتاً جديد مديريت است كه داراي معاني متعددي مي باشد، به عبارتي هر انديشمندي از زاويه اي كه به آن چشم داشته، تعريفي از مشاركت را، ارائه داشته كه در اينجا به برخي از آن تعاريف مي پردازيم:
    مشاركت در معني سنتي عبارت است از پيوند دو سويه، سازنده و سودمند ميان دو تن يا بيشتر از دو تن.
    مشاركت يعني دخالت و درگير شدن مردم در فراگردهاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي كه بر سرنوشت آنان اثر مي گذارد.
    مشاركت يك درگيري ذهني و عاطفي اشخاص در موقعيت هاي گروهي است كه آنان را بر مي‌انگيزد تا براي دستيابي به هدف هاي گروهي، يكديگر را ياري دهند و مسئوليت پذير شوند.
    همچنين در تعريف مشاركت، سايمون مي گويد: «مشاركت در مديريت يعني كليه اقداماتي كه ميزان نفوذ و مسئوليت كاركنان را در فرايند تصميم گيري از طريق نمايندگي مناسب در سطح متفاوت سازمان افزايش مي دهد و از اين راه تحقق دموكراسي را تسهيل مي كند.»
    از نگاهي ديگر دوچ لندن (D. Landan)، مديريت مشاركتي را «ايده هاي سازمان يافته در مورد نحوه‌ي مديريت يك مؤسسه اقتصادي مدرن و مترقي مي باشد» تعريف مي كند.
    تعاريف متعدد ديگري نيز، در ارتباط با مديريت مشاركتي و مشاركت هست كه همه آنها نيز به گونه‌اي همان مفاهيم ارائه شده را، بازگو كرده اند و جملگي تأكيد دارند كه مديريت مشاركتي، در مقابل مديريت خودكامه و مديريت سنتي قرار دارد كه در اين شكل از مديريت، به همه افراد سازمان، فرصت بروز خلاقيت ها، ايده ها و نو انديشي ها داده مي شود و همين باعث رشد و پويايي سازمان خواهد شد. بنابراين مي توان مشاركت را اين گونه تعريف كرد: «مشاركت يك درگيري ذهني و عاطفي اشخاص در موقعيت هاي گروهي است كه آنان را بر مي انگيزد تا براي دستيابي به هدفهاي گروهي ياري دهند و در مسئوليت كار شريك شوند.»
    در اين تعريف سه انديشه عميق وجود دارد كه اين سه انديشه عبارت است از درگير شدن، ياري دادن و مسئوليت.
    الف)‌ درگيري ذهني و عاطفي

    در مرتبه نخست و شايد پيش از هر چيز ديگر مشاركت به معني درگيري ذهني و عاطفي است و تنها مهارت و كارداني وي درگير نيست. اين درگيري روانشناختي است و نه جسماني. انساني كه مشاركت مي‌كند، خود درگير است و نه كار درگير . شماري از مديران درگير شدن در كار را به اشتباه به مشاركت واقعي تعبير مي كنند. اينان در حركت هاي كالبدي مشاركت وارد مي شوند، و نه در چيز ديگري. آنان نشستهايي بر قرار مي كنند، از ديگران نظرخواهي مي كنند، و به كارهايي از اين شمار مي‌پردازند، ولي همواره براي كارمندان نيك روشن است كه مديرشان يك رئيس خودكامه است كه جوياي هيچ گونه انديشه و نظري جز انديشه‌ي خود نيست كه اين به كار سرگرم شدن است و نه مشاركت.
    ب) ياري دادن

    در واقع وقتي افراد احساس مي كنند به انديشه هاي آنان توجه مي شود در آنان انگيزه‌ي ياري و همكاري به بلوغ مي رسد و آستين بالا داده و به همكاري و همياري ديگر افراد سازمان مي شتابند چرا كه «مردم از راه مشاركت بخت آن را مي يابند كه قابليت هاي ابتكار و آفرينندگي خود را براي دست يابي به هدفهاي سازمان، از بند رها سازند.»
    ج) پذيرش مسئوليت

    از آنجا كه مشاركت يعني درگيري ذهني و عاطفي، بنابراين افراد وقتي در مواردي با ساير افراد سازمان، چه فرادست خود و چه فرو دست، به مشاركت فكري و عاطفي مي پردازند طبيعي است كه خود را در به انجام رساندن آن انديشه، مسئول بدانند و به همين دليل در كوششهاي گروهي خود، مسئوليت نيز بپذيرند و اساساً همين فراگرد اجتماعي است كه افراد «به خود ـ درگيري در سازمان مي رسند و سر آن دارند كه سازمان خود را كامياب بيابند. هنگامي كه آنان درباره‌ي سازمانشان سخن مي گويند، واژه «ما» و نه «آنان»، را به كار مي برند و هنگامي كه دشواري را در كار ببينند، مي گويند اين دشواري ماست و نه از آن، «ايشان.» همين پذيرش مسئوليت است كه پله پله آدمي را از آدميت جدا مي سازد و طعمِ انسانيت را در روح و روانش پخش مي سازد و او در سازمان، مسئول مي سازد تا كارپرداز.
    __________________

  8. #8
    Super VIP Mehran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    -• برنابلا
    پست ها
    11,405

    پيش فرض

    سلام.

    Rahe Kavir عزیز، فکر میکنم اگه مدیریت رو طبق اون دسته بندی که در کتاب " مبانی سازمان و مدیریت" وجود داره.
    (بعد از تعریف مدیریت، معرفی انواع مدیران، وظایف هر کدوم، مهارت مورد نیاز و...) معرفی کنی خیلی بهتر باشه.
    با ترسیم ساختار یه سازمان و توضیحات پیرامونی
    اینجوری میتونه علاوه بر دانشجویان رشته ی مدیریت، برای سایرین هم بسیار قابل استفاده باشه.

    با تشکر مهران...
    Last edited by Mehran; 04-09-2009 at 00:21.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •