تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 55 از 64 اولاول ... 545515253545556575859 ... آخرآخر
نمايش نتايج 541 به 550 از 640

نام تاپيک: دکتر علي شريعتي

  1. #541
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    من با عشق آشنا شدم
    و چه کسی این چنین آشنا شده است ؟
    هنگامی دستم را دراز کردم
    که دستی نبود.
    هنگامی لب به زمزمه گشودم ،
    که مخاطبی نداشتم.
    و هنگامی تشنه ی آتش شدم ،
    که در برابرم دریا بود و دریا و دریا.....!

    « دکتر علی شریعتی »
    ( دفتر های سبز ، ص ۴۳ )

  2. 8 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #542
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    دنیـــای تاریک...
    پست ها
    226

    پيش فرض

    نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟
    نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
    چه خواهد ساخت ؟
    ولی بسیار مشتاقم ،
    که از خاک گلویم سوتکی سازد.
    گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
    و او یکریز و پی در پی ،
    دَم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد ،
    و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد .
    بدین سان بشکند در من ،
    سکوت مرگ بارم را

  4. 7 کاربر از Nassim999 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #543
    آخر فروم باز mmiladd's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    اُتاقم..!
    پست ها
    4,103

    پيش فرض

    می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند

    ستایش کردم ، گفتند خرافات است

    عاشق شدم ، گفتند دروغ است

    گریستم ، گفتند بهانه است

    خندیدم ، گفتند دیوانه است

    دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم

  6. 8 کاربر از mmiladd بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #544
    آخر فروم باز R A H A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    پست ها
    1,139

    پيش فرض

    ]عشق دروغ حقیقت!!![L]
    وقتی که دیگر نبودمن به بودنش نیازمند شدم.
    وقتی که دیگر رفت
    من به انتظار امدنش نشستم.
    وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
    من او را دوست داشتم.
    وقتی او تمام کرد
    من شروع کردم.
    و چه سخت است
    تنها متولد شدن.
    مثل تنها زندگی کردن است.
    مثل تنها مردن است.
    {دکتر شریعتی}

  8. 7 کاربر از R A H A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #545
    کاربر فعال انجمن موسیقی و ورزش Pessimist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    3,382

    پيش فرض

    شبی از شب ها ،
    خواهم افتاد و خواهم مرد ،
    اما می خواهم هر چه بیشتر بروم .
    تا هرچه دورتر بیفتم ،
    تا هرچه دیرتر بیفتم ،
    هرچه دیرتر و دورتر بمیرم .
    نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه ،
    پیش از آن که می توانسته ام بروم و بمانم ،
    افتاده باشم و جان داده باشم ،
    همین

  10. 7 کاربر از Pessimist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #546

    پيش فرض


    خدایا تقدیــر مرا خیـــر بنویس /..

    آنگونــ ه کـِ آنچــ ه را تــو دیــرمی خواهی مَن زود نخواهـم

    و آنچــ ه را تو زود می خواهی من دیر نخواهـــم/ ..


  12. #547
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    با تو بی تو


    با تو ؛ همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می دهند

    با تو ؛ آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند

    با تو ؛ کوهها حامیان وفادار خاندان من اند

    با تو ؛ زمین گاهواره ایست که مرا در آغوش خود می خواباند
    ابر حریری است که بر گاهواره من کشیده اند
    و طناب گاهواره ام را مادرم ، که در پس این کوهها همسایه ماست دردست خویش دارد

    با تو ؛ در یا با من مهربانی می کند

    با تو ؛ سپیده هر صبح بر گونه ام بوسه می زند

    با تو ؛ نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند

    با تو ؛ من با بهار می رویم

    با تو ؛ من در عطر یاسها پخش می شوم

    با تو ؛ من در شیره هر نبات می جوشم

    با تو ؛ من در هر شکوفه می شکوفم

    با تو ؛ من در هر طلوع لبخند می زنم ، در هر تندر فریاد شوق می کشم ،در حلقوم مرغان عاشق می خوانم ، در غلغل چشمه ها می خندم ، در نای جویباران زمزمه می کنم

      محتوای مخفی: ادامه 

    با تو
    ؛ من در روح طبیعت پنهانم


    با تو ؛ من بودن را ، زندگی را ، شوق را ، عشق را ، زیبایی را ، مهربانی پاک خداوندی را می نوشم

    با تو ؛ من در خلوت این صحرا ، در غربت این سرزمین ، در سکوت این آسمان ، در تنهایی این بی کسی ،
    غرقه فریاد و خروش و جمعیتم ؛ درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند و گلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند
    و
    بوی باران
    بوی پونه
    بوی خاک
    شاخه های شسته
    باران خورده
    پاک
    همه خوش ترین یادگارهای من اند .

    بی تو ؛ من رنگهای این سرزمین را بیگانه می بینم

    بی تو ؛ رنگهای این سرزمین مرا می آزراند

    بی تو ؛ آهوان این صحرا گرگان هار من اند

    بی تو ؛ کوهها دیوان سیاه و زشت خفته اند

    بی تو ؛ زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خود به کینه می فشرد
    ابر کفن سفیدی است که بر گور خاکی من گسترده است
    و طناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند

    بی تو ؛ دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد

    بی تو پرندگان این سرزمین ، سایه های وحشت اند و بابیل بلایند

    بی تو ؛ سپیده هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است

    بی تو ؛ نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار می کند

    بی تو ؛ من با بهار می میرم

    بی تو ؛ من در عطر یاسها می گریم

    بی تو ؛ من در شیره هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روز هایی را که هم چنان زنده خواهم ماند لمس می کنم

    بی تو ؛ من با هر برگ پاییزی می افتم

    بی تو ؛ من در چنگ طبیعت تنها می خشکم

    بی تو ؛ من زندگی را ، شوق را ، بودن را ، عشق را ، زیبایی را ، مهربانی پاک خداوندی را از یاد می برم

    بی تو ؛ من در خلوت این صحرا ، در غربت این سرزمین ، در سکوت این آسمان ، در تنهایی این بی کسی نگهبان سکوتم ، حاجب درگاه نومیدی ، راهب معبد خاموشی ،سالک راه فراموشی ها،باغ پژمرده پامال زمستانم
    درختان هر کدام خاطره رنجی ،شبح هر صخره ابلیسی ، دیوی ، غولی ، گنگ و پر کینه فروخفته کمین کرده مرا بر سر راه ، باران زمزمه گریه در دل من ،

    بوی پونه ،
    پیک و پیغامی نه برای دل من
    بوی خاک
    تکرار دعوتی برای خفتن من
    شاخه ها غبار گرفته
    باد خزانی خورده ، پوک

    همه تلخ ترین یادگاران من اند





    ویرایش شد / لطفا هر کدام از اشعار را در یک پست قرار دهید ، در صورت طولانی بودن از محتوای مخفی استفاده نمایید

  13. #548
    داره خودمونی میشه mostafa 1981's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    پست ها
    45

    پيش فرض

    روزگاری است که شیطان فریاد می زند:
    آدم پیدا کنید،سجده خواهم کرد.

  14. این کاربر از mostafa 1981 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #549

    پيش فرض


    دل هــــای بزرگـــــ ـــ ـ و احســـآس های بلنـــد، عشـق های زیبـــا و پُرشکــوه می آفریننــد ..


  16. این کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #550
    داره خودمونی میشه ღ♥ஜDAYANஜ♥ღ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    محل سكونت
    ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
    پست ها
    23

    پيش فرض

    پوپکم
    پوپک شیرین سخنم
    اینچنین فارغ از این شاخه به آن شاخه مپر
    اینهمه قصه شوم از کس و ناکس مشنو
    غافل از دام هوس
    در بر هر کس و ناکس منشین
    پوپکم
    پوپک شیرین سخنم
    تویی آن شبنم لغزنده گلبرگ امید
    من از آن دارم بیم
    کاین لجنزار تو را پوپکم آلوده کند
    اندرین دشت مخوف
    که تو آزادیش ای پوپک من
    می خوانی
    زیر هر بوته گل
    لب هر جویه آب
    پشت هر کهنه فسونگر دیوار
    که کمین کرده تو را زیر درختان کهن
    پوپکم دامی هست
    گرگ خونخواره بدکاره بد نامی هست
    سالها پیش
    دل من
    که به عشق دل تو ایمان داشت
    اندرین مزرع آفت زده شوم حیات
    شاخ امیدی کاشت
    چشم به راه تو بودم
    که تو کی می آیی
    بر سر شاخه سر سبز امید دل من
    که تو کی می خوانی
    پوپکم
    یادت هست
    در دل آن شب افسانه ای مهتابی
    که بر آن شاخه پریدی
    لحظه ای چند نشستی
    نغمه ای چند سرودی
    گفتم این دشت سیه
    خوابگه غولان است
    همه رنگ است و ریا
    همه فسون است و فریب
    صید هم چون تویی
    ای پوپک خوش پروازم
    مرغ خوش الحان خوش آوازم
    بخدا آسان است
    اینهمه برق که روشنگر این صحراست
    پرتو مهری نیست
    نور امیدی نیست
    آتشین برق نگاهی ز کمینگاهیست
    همه گرگ و همه دیو
    در کمین تو زیبایی تو
    پاکی و سادگی و رعنایی تو
    مرو ای مرغک زیبا
    که به هر رهگذری
    همه دیوند کمین کرده نبینند تو را
    دور از دست وفا
    پنهان از دیده عشق نفریبند تو را


    ---------- Post added at 12:18 PM ---------- Previous post was at 12:16 PM ----------

    اگر دیگر نگذاشتند زندگی را ببینم ،

    گفته ام که نثرهایم را به چاپخانه بدهند تا چاپ کنند

    اما شعرهایم را

    که از دستبرد هر چشمی پنهان کرده ام،

    بردارند و بی آن که بخوانند ،

    همه را ببرند و در شکافته ی کوه ساکت تنهایی ام

    صومعه ای هست کوچک و زیبا

    و روحانی و مجهول ،

    به آن جا بسپارند .

    چه در همین صومعه است که من

    از وحشت تنهایی در انبوه دیگران می گریختم

    و به درون آن پناه می بردم.

    همین جا بود که شب ها و روزهای سیاه و خفه و دردناک را به نیایش می گذراندم

    در برابر سر در آن که به رنگ دعاست ،

    گرم ترین و پرخلوص ترین سروهاهای عاشقانه ام را

    خاموش زمزمه می کردم.

    و نغمه ی مناجات من ،

    از چشم های پر اسرار مناره ای باریک و بلند آن

    در آستانه ی هر سحرگاه و در دل هر شامگاه

    و در بهت غمگین و اندوهبار هر غروب

    در آن کوهستان خلوت و ساکت و مغرور تنهایی من می پیچید.

    و همواره انعکاس طنین آن در این دره ،

    گرداگرد دیوارهای بلند و سنگی و عظیم کوهستان ، می گردد و می پیچد و می خواند.

    حتی اگر برای همیشه خاموش شوم،

    حتی دیگر نگذارند فردا برگردم ،

    و باز آوای محزون تنهایی سنگین و رنج آلود روح تنهایم را

    در زیر رواق بلند و زیبای صومعه ام زمزمه کنم ،

    آری

    حتی اگر فردا دیگر نگذاشتند که برگردم ،

    حتی اگر دیگر نتوانستم آواز بخوانم ،

    طنین آوای من که از درون صومعه بر می خاست ،

    همواره در این کوهستان خواهد پیچید !

  18. 8 کاربر از ღ♥ஜDAYANஜ♥ღ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •