بهــار
از بستــر سپيــدش بــرخــاستــه،
بــارانــي بــه ســر و رويــش زده،
شکــوفــه اي بــه مــوهــايــش!
حــالا مــي تــوان
دوبــاره بهــار نــاميــدش . . .
"سینا به منش"
بهــار
از بستــر سپيــدش بــرخــاستــه،
بــارانــي بــه ســر و رويــش زده،
شکــوفــه اي بــه مــوهــايــش!
حــالا مــي تــوان
دوبــاره بهــار نــاميــدش . . .
"سینا به منش"
در مسیر تنهایی،
به انتها رسیده ام.
دور می زنم و این مسیر پرپیچ را،
.....بر می گردم
صابر خوشبين صفت
Photo: walk this way... by michael kiess
سبــزه خيــال
نــوروز مــي نشينــم و
تمــامي سبــزه هــا را گــره مــي زنــم
در چمنــزار و در خيــال!
جامــه بــزرگ گشــايشــي را مــي بــافــم
بــراي گــره اي
کــه تــو در سينــه ام زده اي.
" سجاد گودرزی"
گل زعفران، گل زعفران
تنها تو مرا میفهمی و زنبورهای عسل
هيچكس ما را برای خودمان نمیخواهد
من طاقت میآورم
اما گاهی از خودم میپرسم
اگر نقابم را بردارم
چند نفر در قاب عكسهايم باقی میماند؟
گاهی پاهايم لج میكنند
اسبهای غمگين در سرم، آرام نمیگيرند
و دستم میپرسد:
پس كی؟ كی؟ كجا؟
گل زعفران
با تو حرف میزنم كه سوال نمیكنی
گل زعفران، گل زعفران
مگر چند بار زندگی میكنيم؟
سيد الياس علوی
بیاينكه آمده است
بیآنكه رفته باشد
بیخودم
كه در مصب روزهای روان ساكنم
فقط دو چشم خانه خالی
كه پر از لوازم بیخوابیست
پر از صدای حركت ديوار
در گفتوگوی صامت ديوارها
سطح شيبدار زمين خوردنم روی دور تند
در هزار پلان موازی
پخش میشود
دورتر بايست
من از نمای نزديك خودم دورم
راضيه بهرامی خشنود
Last edited by - Saman -; 12-04-2015 at 14:24.
زمين شخم خورده را ماند آدمی
خيس از نم بهار
به بذری ديگر گون شود
و به ابری اميدوار
اما در سال كم باران
حسرت مرا اندازه نيست
و باد هرزه خراها را در سينهام میغلتاند
جواد كليدری
آسمان و هر چه آبی ديگر
اگر چشمان تو نيست
رنگ هدر رفته است
بر بوم روزهای حرام شده
چه رنگها كه هدر رفتند
و تو نشدند
عباس صفاری
جهان پر شده از نمرههای بيست
دانشآموزان زرنگتر
بمبهای بزرگتری خواهند ساخت
اگر قلبهای كوچكتری داشته باشند
و هيچكس
نمره مهربانی دستهای تو را
وقتی به گربههای گرسنه غذا میدهی
در كارنامهات نخواهد نوشت
دامن چيندارت را بپوش و بچرخ
جهان به ساز تو میرقصد
من برای معلمت نامهای خواهم نوشت
و به او خواهم گفت
از مشقهای زيادی كه انگشتهای كوچكت را خسته میكند
بيزارم
راضيه بهرامی خشنود
Last edited by - Saman -; 16-04-2015 at 08:51.
تكيه دادهام به خاطراتی كهشاد آن چشمهای غمگين بودمثل سيگار نصفه افتادمدر جهانی كه پمپبنزين بود
سيد مهدی موسوی
اینکه دلتنگ توام اقرار می خواهد مگر؟
اینکه از من دلخوری انکار می خواهد مگر؟
وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار می خواهد مگر؟
عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می شویم
اشتباه ناگهان تکرار می خواهد مگر؟
من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند
لشکر عشاق پرچم دار می خواهد مگر؟
با زبان بی زبانی بارها گفتی برو
من که دارم می روم ؛ اصرار می خواهد مگر؟
روح سرگردان من هر جا بخواهد می رود
خانه دیوانگان دیوار می خواهد مگر؟
مهدی مظاهری
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)