تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 11 از 19 اولاول ... 789101112131415 ... آخرآخر
نمايش نتايج 101 به 110 از 185

نام تاپيک: احمد شاملو

  1. #101
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    از اینگونه مردن


    می خواهم خواب اقاقیا ها را بمیرم.
    خیالگونه،
    در نسیمی کوتاه
    که به تردید می گذرد
    خواب اقاقیاها را
    بمیرم.
    ***
    می خواهم نفس سنگین اطلسی ها را پرواز گیرم.
    در باغچه های تابستان،
    خیس و گرم
    به نخستین ساعت عصر
    نفس اطلسی ها را
    پرواز گیرم.
    ***
    حتی اگر
    زنبق ِکبود ِکارد
    بر سینه ام
    گل دهد-
    می خواهم خواب اقاقیا را بمیرم
    در آخرین فرصت گل،
    و عبور سنگین اطلسی ها باشم
    بر تالار ارسی
    در ساعت هفت عصر

  2. #102
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    محاق


    به
    نو کردن ماه
    بر بام شدم
    با عقیق و سبزه و اینه.
    داسی سرد بر آسمان گذشت
    که پرواز کبوتر ممنوع است.
    صنوبرها به نجوا چیزی گفتند
    و گزمگان به هیاهوی شمشیر در پرندگان نهادند.

    ماه
    بر نیامد

  3. #103
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    فراغی


    چه بی تابه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری!
    چه بی تابه تو را طلب می کنم!
    بر پشت ِسمندی
    گوئی
    نوزین
    که قرارش نیست.
    و فاصله
    تجربه ئی بیهوده است.
    بوی پیرهنت،
    این جا
    و کنون. ـ
    کوه ها در فاصله
    سردند.
    دست
    در کوپه وبستر
    حضور مانوس ِدست تو را می جوید،
    و به راه اندیشیدن
    یاس را
    رج می زند
    بی نجوای ِانگشتانت
    فقط.-
    و جهان از هر سلامی خالی است

  4. #104
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    سمیرمی


    با ُسمضَربه رقصان اسبش می گذرد
    از کوچه سر پوشیده
    سواری،
    بر َتسمه َبند ِ
    قرابینش
    برق ِهر سکه
    ستاره ئی
    بالای خرمنی
    در شب بی نسیم
    در شب ایلاتی عشقی.
    چار سوار از َتـنگ در اومد
    چار تفنگ بر دوش ِشون.
    دختر از مهتابی نظاره می کند
    و از عبور ِسوار خاطره ئی
    همچون داغ خاموش ِزخمی
    چارتا مادیون پشت ِمسجد
    چار جنازه پشت ِشون
    با ُسمضَربه رقصان اسبش می گذرد
    از کوچه سر پوشیده
    سواری،
    بر َتسمه َبند ِ
    قرابینش
    برق ِهر سکه
    ستاره ئی
    بالای خرمنی
    در شب بی نسیم
    در شب ایلاتی عشقی.
    چار سوار از َتـنگ در اومد
    چار تفنگ بر دوش ِشون.
    دختر از مهتابی نظاره می کند
    و از عبور ِسوار خاطره ئی
    همچون داغ خاموش ِزخمی
    چارتا مادیون پشت ِمسجد
    چار جنازه پشت ِشون

  5. #105
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    ترانه آبی


    قیلوله ناگزیر
    در طاق طاقی ِحوضخانه،
    تا سالها بعد
    آبی را
    مفهومی از وطن دهد.
    امیر زاده ای تنها
    با تکرار ِچشمهای بادام ِتلخش
    در هزار آئینه شش گوش ِکاشی.
    لالای نجوا وار ِفـّواره ای خرد
    که بروقفه خواب آلوده اطلسی ها
    می گذشت
    تا سالها بعد
    آبی را
    مفهومی
    ناآگاه
    از وطن دهد.
    امیر زاده ای تنها
    با تکرار چشمهای بادام تلخش
    در هزار آئینه شش گوش کاشی.
    روز
    بر نوک پنجه می گذشت
    از نیزه های سوزان نقره
    به کج ترین سایه،
    تا سالها بعد
    تکـّرر آبی را
    عاشقانه
    مفهومی از وطن دهد
    طاق طاقی های قیلوله
    و نجوای خواب آلوده فــّواره ئی مردد
    بر سکوت اطلسی های تشنه،
    و تکرار ِنا باورِ هزاران بادام ِتلخ
    در هزار آئینه شش گوش کاشی
    سالها بعد
    سالها بعد
    به نیمروزی گرم
    ناگاه
    خاطره دور دست ِحوضخانه.
    آه امیر زاده کاشی ها
    با اشکهای آبیت

  6. #106
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    از منظر


    در دل ِمه
    لنگان
    زارعی شکسته می گذرد
    پا در پای سگی
    گامی گاه در پس او
    گاه گامی در پیش.
    وضوح و مه
    در مرز ویرانی
    در جدالند،
    با تو در این لکه قانع آفتاب امــّا
    مرا
    پروای زمان نیست.
    خسته
    با کوله باری از یاد امــّا،
    بی گوشه بامی بر سر
    دیگر بار.
    اما کنون بر چار راه ِزمان ایستاده ایم
    و آنجا که بادها را اندیشه فریبی در سر نیست
    به راهی که هر خروس ِباد نمات اشارت می دهد
    باور کن!
    کوچه ما تـنگ نیست
    شادمانه باش!
    و شاهراه ما
    از منظر ِتمامی ِآزادیها می گذرد

  7. #107
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    شبانه آخر


    زیبا ترین تماشاست
    وقتی
    شبانه
    بادها
    از شش جهت به سوی تو می ایند،
    و از شکوهمندی یاس انگیزش
    پرواز ِشامگاهی ِدرناها را
    پنداری
    یکسر به سوی ماه است.
    ***
    زنگار خورده باشد بی حاصل
    هر چند
    از دیر باز
    آن چنگ تیز پاسخ ِاحساس
    در قعر جان ِتو، ـ
    پرواز شامگاهی درناها
    و باز گشت بادها
    در گور خاطر تو
    غباری
    از سنگی می روبد،
    چیزنهفته ئی ت می آموزد:
    چیزی که ای بسا می دانسته ئی،
    چیزی که
    بی گمان
    به زمانهای دور دست
    می دانسته ئی

  8. #108
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    12 " خروس زری پیرهن پری " با صدای احمد شاملو ...

    قسمت اول ( برای شنیدن فایل صوتی نیاز به برنامه ی Media Player دارید ) Mb 1.4
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    قسمت دوم ( برای شنیدن فایل صوتی نیاز به برنامه ی Media Player دارید ) Mb 1.1
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  9. #109
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    12 بخش پایانی ...


    احمد شاملو در سال 1304 درتهران چشم به جهان گشود دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی او بسیار نا مرتب و در شهرهای گوناگون بوده زیرا پدرش افسر ارتش بود و به همین جهت خانواده اش همواره در شهرهای مختلف بودند سرانجام دوره دبیرستان را در تهران به پایان رساند
    در سال 1323 برای همیشه دست از تحصیل شست و ضمن ادامه مبارزه سیاسی تمام مدت به نوشتن و سرودن پرداخت زندگی احمد شاملو در کار روزنامه نویسی و اداره مجلات ادبی گذشته و تا کنون شغل دولتی نداشت
    اداره مجله هفتگی آشنا کتاب هفته و هفته نامه خوشه با بود


    دفترهای شعر
    آهنگهای فراموش شده تهران 1326
    23 تهران
    آهن و احساس تهران
    هوای تازه نیل 1336
    باغ ایینه تهران 1339
    ایدا در اینه و لحظه ها و همیشه تهران 1339
    ققنوس در باران نیل 1345
    برگزیده اشعار روزن 1347
    مرثیه های خک امیرکبیر 1348
    برگزیده شعر ها بامداد 1349
    شکفتن در مه زمان 1349
    لبراهیم در آتش زمان 1352
    دشنه در دیس مروارید 1356
    ترانه های کوچک غربت نازیار 1359
    کاشفان فروتن شوکران ابتکار 1359





    سرود برای سپاس و پرستش
    بوسه های تو گنجشککان پر گوی باغند
    و پستانهایت کندوی کوهستانهاست
    و تنت رازی است جاودانه
    که در خلوتی عظیم با منش در میان می گذارند
    تن تو آهنگی است و تن من کلمه ای است
    که در آن مینشینند
    تا نغمه ای در وجود اید
    سرودی که تداوم را می تپد
    در نگاهت همه مهربانیهاست
    قاصدی که زندگی را خبر می دهد
    و در سکوتت همه صداها فریادی که بودن را تجربه می کند

    بر سرمای درون

    همه
    ارزش دست و دلم
    از آن بود
    که عشق پناهی گردد
    پروازی نه گریز گاهی گردد
    ای عشق ای عشق
    چهره آبیت پیدا نیست
    و خنکای مرهمی بر شعله زخمی
    نه شور شعله بر سرمای درون
    ای عشق ای عشق
    چهره سرخت پیدا نیست
    غبار تیره تسکینی بر حضور وهن
    و دنج رهایی بر گزیر حضور
    ساهی بر آرامش آبی و سبزه برگچه بر ارغوان
    ای عشق ای عشق
    رنگ آشنایت
    پیدا نیست

  10. #110
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض از همان تشک پنبه ای راه راه

    در سالمرگ احمد شاملو.

    تصویر مردی میانسال، هنوز به چهل نرسیده، با موهایی که می رفت نقره ای شود، در خاطرم مانده است. مردی خوشروی و خوش صحبت، سخت کوشا اما بی چیز، که تنگدستی او بیش از آنکه از نداشتن درآمد باشد از مخارج بی رویه بود، تنها و تقریباً آواره، که در خوابگاه های یک شبه یعنی خانه های دوستانش - از جمله دانشجویان آس و پاسی که یکی از آنها من بودم - روی تشکی که بر کف اتاقی پهن می شد، یک بری بر آرنج چپ تکیه می داد و با دست دیگر از نیمه های شب تا دم صبح می نوشت. بامدادان از زیر قلم او، با همان خط نیم شکسته نرم و تربیت شده، شعری - و گاهی چندین شعر - بیرون آمده بود که قرار بود بعدها در خاطره ادبیات فارسی جاودانه شود.در آن شب ها او خود تاریخ هنر ما بود که اتفاق می افتاد. آیا تشک او سفینه ای بود که بر اقیانوس فرهنگ فارسی به کشف آفاق تازه ای پیش می رفت، یا قالیچه پرنده ای که او را بر قله هایی سرفراز، هم طراز با بزرگان ادب جهان پرواز می داد؟امروزه که به گذشته می نگرم، می بینم که احمد شاملو از همان پایگاه کوچک - از همان تشک پنبه ای راه راه - چه وسعتی به شعر فارسی داده است. او در زبان، ذوق و اندیشه ما و نسل های آینده جریان دارد. از شعر بنایی بزرگ پی افکنده است که حتی پس از ترجمه نیز سرود ستایش انسان ساده و فروتن، ستایش نیکی و بهروزی و آزادی است؛ پیام تازه ای از سوی تمدن ایرانی به میراث وجدان بشری، پیام احمد شاملو، الف. بامداد.

    محمدعلی سپانلو

    یادداشت: روزنامه شرق

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •