تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 9 از 9

نام تاپيک: زندگی این سبکی آیا ادامه یافتنش هیچ خوشحالی ای هم داره؟

  1. #1
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Jun 2020
    پست ها
    2

    پيش فرض زندگی این سبکی آیا ادامه یافتنش هیچ خوشحالی ای هم داره؟

    من الان مشغول به خواندن یک کتاب بودم و در قسمتی از اون کتاب راجع به یک فرد که مشکلات بسیاری از قبیل لکنت زبان و قیافه زشت و... داشت اما در حال معاشرت با دوستانش بود نوشته شده بود و یک سری مسائلی پیش میاد و بین اون و دوستاش اختلاف میافته و رابطش تقریبا با همه اونا قطع میشه ناگهان با خودم مقایسه کردم که سالهاست هیچ رفیق یا دوستی ندارم در حالیکه به جز بی پولی مشکل ظاهری دیگری ندارم که برام محدودکننده اجتماعی محسوب بشه و البته از این جهت که تنهام ناراحتی ندارم و اصولا از رفاقت خوشم نمیاد و بیشتر تنهایی رو ترجیح میدم به پول خیلی علاقه مندم و گمان میکنم اگر در زندگی پول داشته باشم به هیچ چیز دیگه نیاز ندارم و با اون پول به هرچی بخوام میرسم و این در حالیست که پول هم ندارم و در یک خانواده فقیر به دنیا آمده ام ماشین و خانه و این چیزا هیچی نداریم و مستاجریم البته قبلا در دوره هایی خانه داشتیم ماشین هم داشتیم و هر کدام در زمان های جداگانه ای فروخته شده با پدر و مادر و برادر زیر یک سقف زندگی میکنم و پدر و مادر بعلت تنگدستی و فقر اصرار بر زن نگرفتن هر دو فرزندشون دارند در حالیکه همین چندسال پیش من که داداش بزرگه هستم اعلام آمادگی و تمایل کردم و اون زمان مهمترین انگیزه ام از ازدواج فقط این بود که برم سراغ زن و زندگی خودم و چون دیگه واقعا از پدر و مادرم خسته شده بودم و زندگی با اونها ضرر محض بود در اون زمان آخرین ترم دوره کارشناسی خودمو میگذروندم و وضع درسام و اون کیفیتی که در مقایسه با دانشجوهای دیگه داشتم واقعا بد نبود و کم کم داشتم برا خودم کسی میشدم حتی بعد دانشگاه خریت کردم و سربازی هم رفتم درحالیکه هیچ فایده ای برایم نداشت و بنیه جوانیم رو هم خشکوند تلاش های زیادی هم برای پول در آوردن در کنار درس خوندن کرده بودم اما خب به موفقیتی در این زمینه نرسیده بودم و فقط در حد (هشتم گرو نهمه) پولهایی در آورده بودم و اون پولها غالبا (خرج آفتابه لحیم) می شد به هر حال برای من زن نگرفتند و خیلی هم باهام بد حرف زدند سرم داد زدند سرکوبم کردند و داغونم کردند اصلا حالیشون نمیشد که من به زن نیاز دارم پدرم به شدت سرم داد می زد و مادرم با حرفهای بسیار زشت منو مسخره میکرد و پیش فامیلاش میگفت این توان جنسی نداره و سرد مزاجه حتی یکبار از کسی شنیدم که گفته بود این همجنسگراست!! در حالیکه تمامی اون جملات مزخرف محض بود و من اتفاقا تماما مرد بودم و از نظر جنسی هم خیلی و شدید در وضعیت پرنیازی بودم. حدود 30 سال سن دارم و سفید شدن موهام شروع شده و تا بحال حتی رابطه جنسی هم نداشتم در سالهای نه چندان دور البته چندبار شاید حدودا 5 بار با 5 زن مختلف که همه شون تن فروش بودند این امکانو داشتم که این مساله رو انجام بدم اما بعلت اونکه به شدت زشت و بد هیکل بودند این کارو انجام ندادم چون از نظرم خودارضایی نسبت به چنین رابطه ای ارجحیت دارد در ضمن از اوایل بلوغ تا حدود 23 سال کنترل شده و در حد مورد نیاز خودارضایی داشتم اما بعد از اون سن افسارگسیخته و گاهی دفعات زیاد در هفته گاهی هم بعلت مضیقه هایی چون بیماری مدتی اون عملو انجام نمیدادم و خب از اون طرف داستان چندین مورد هم بودند که خیلی من دلم میخواسته باهاشون رابطه صرفا جنسی داشته باشم و صحبتشو هم کردم اما اونا بله رو ندادند در ضمن علاقه ای به داشتن دوست دختر هم ندارم و فقط از مقوله جنسی به قضیه نگاه میکنم یعنی اگر نیاز جنسیم مرتفع بشه دیگه از یک دختر با هم بودن و بیرون رفتن و کادو دادن یا گرفتن و اس ام اس و صحبت کردن و این چیزا نمی خوام شاید به درجه حیوانیت رسیده ام و خصوصیات انسانیم از بین رفته و واسه همین سطح تمایلاتم اینقدر تنزل پیدا کرده در ضمن الان دیگه به زن داشتن و ازدواج هم علاقه ای ندارم. سالها پیش و حتی پیشتر از اون زمانیکه از پدرومادرم درخواست زن گرفتن کنم وقتی خیلی جوونتر بودم عاشق یک دختر شدم واقعا عاشقش بودم و تا حد مرگ میپرستیدمش اما او ازم جدا شد و قلبمو شکست حدود 4 سال هم زمان برد تا کمی خودمو جمع و جور کردم!! حدودا 3 تا رابطه نصفه و نیمه دیگه هم بعد اون و در زمانهای مختلفی داشتم که هر 3 شون در حد چند روز یا چند هفته بودند و فقط در حد صحبت بوده نه معاشقه ای و نه رابطه جنسی که خب این ممکنه از نظرتون مسخره هم باشه که اینو اسمشو رابطه بزارم اما خب چون واسه به دست اوردنشون یا همون مخ زدنشون زحمت کشیده بودم و بهر حال مدتی هرچند کوتاه در زندگی من حضور داشتند بنابراین لازمه که گفته بشه به هیچکدام از آن 3 دختر هم کوچکترین علاقه ای نداشتم و در حقیقت تنها دختری که واقعا میخواستمش همون عشق اول بود و بس با رفتن او دیگر چیزی تحت عنوان عشق و عاشقی و علاقه به یک دختر دیگر جز او برای من شدنی نبود یعنی واقعت با اونکه دخترای زیادی رو هم زیر نظر میگرفتم ولی به هیچکدومشون علاقه پیدا نمیکردم و در حقیقت هربار اونا رو با عشق خودم مقایسه میکردم و بیشتر عاشق معشوقه خودم میشدم!' در مورد مساله رفاقت و دوستی که در ابتدا صحبت شد باید این توضیحو بدم که ما خانه های زیادی عوض کردیم مدام همسایه و بچه محل برای من عوض میشد در دبیرستان 3 بار مدرسه که کلاسم عوض شد سال پایانی تحصیلات متوسطه غیر حضوری بودم در دانشگاه هم به کلاسهای ورودی های مختلفی رفتم بنابراین اینکه رفیقی نداشته باشم اصولا چیز عجیبی نیست چون هیچوقت در جای ثابتی و بطور طولانی با افرادی نبودم البته گفتم مشکلم اصلا مساله تنهایی نیست و باور کنید به آدمها هیچ علاقه ای ندارم و واقعا تنهایی برام جذابه کتاب میخونم فیلم و سریال نگاه میکنم گیم بازی میکنم پیاده روی و گشت و گزار اگه بشه میرم ورزش میکنم و کلا سعی میکنم کار مفید کنم حتی سعی میکنم با آدمهای خانه هم مسالمت آمیز زندگی کنم اما خب دعوامون هم زیاد میشه و روزی نیست که سر و صدا و دلخوری پیش نیاد بین فامیل به شدت بی آبرو و بدنام هستم و این راستش ناراحتم میکنه با علم به اینکه نظر دیگران اهمیتی نداره اما خب وضعیتش از حد گذشته. مساله ام اصلا تنها بودن نیست مساله اصلیم همونه که آدمهای اصلی زندگیم شدند همون آدمهایی که ازشون خاطره خوبی ندارم و مسبب بدبختی هام میدونمشون یعنی در یک دنیای بسته گیر افتادم ما بین افرادی که فقط دلم میخواد بین اونا نباشم اون افراد هم در درجه اول والدین و در درجات بعدی فامیل و اصولا هر کسی که بعلت زندگی با والدین با اونها ارتباط میکنم مثلا همسایه میشه. بی پولی هم که خب خیلی دست و بال آدمو میبنده مثلا به هیچ عنوان امکان شروع زندگی مستقل چه مجردی و چه متاهلی ندارم و هیچ روزنه امیدی از آینده هم در چشم انداز نمیبینم همه ش به این فکر میکنم که آخرش هم هیچی نمیشه و محکوم به ادامه زندگی با همین آدمها هستم که نتیجه ای جز نابودی من نداره. خودم رو دچار مشکلات و بیماری های روانتنی میدونم که این موضوع رو هم از دکتر هلاکویی در مباحث ترس اضطراب و وحشت دریافتم. از نظر کار اصولا بیکارم و فعالیت اجتماعی ندارم اما گاه و بیگاه توانایی پول درآوردنی هرچند ناچیز که گاهی در حد بازی با پول خرد باشه رو دارم معمولا هم اون پولها در مسیر کمک مالی به خانواده خرج میشه و بخش کمتر اون هم خرج خرید مایحتاج خودم میشه که واقعا خیلی کم خرج میکنم از قبیل لباس و... ولی خب تا خانواده به یک سد برخورد کنند مثلا همین کرونا ناچارا باید بدون هیچ منتی کمکشون کنم و انگار امکان پیشرفت هم ندارم چون تا یک پولی جور میکنم ناچارا و سریعا خرج میشه در حالتیکه اگر مستقل بودم شاید امکانهای بهتری برای پیشرفت و رشد داشتم. بحث در اینجا هم مشاوره و این چیزا نیست دیگه خودم از نظر روانشناسی به آگاهی هایی رسیده ام و نظرهایی دارم لطفا دروغای خوشگل تحویل من ندین همون حقیقت زشت برا من جذابیت بیشتری نسبت به دروغی که آدمو احمق فرض میکنه داره اون چیزیکه منظور منه اگر خودتونو بزارید جای من این زندگی که حالا من فقط قسمتهای کوتاهیشو هم گفتم آیا اصلا ارزش ادامه دادن داره؟ کی اگر به جای من بود خودکشی نمی کرد؟؟ والا الان کرونا برا من چیز بدی نیست شاید منو بکشه و راحتم کنه از این ناامیدی و سیاهی محض تنها حسرتم از دنیا هم فیلمهای ندیده و کتابهای نخونده است یعنی اصولا دنیا برام جذابیت واقعی نداره. البته میدونم الان اوضاع خیلی خرابه و شاید 60 درصد کل کشور حال و روزشون همینطور باشه! ولی باید چه کرد؟ چرا زندگی به این حال و روز افتاده و جهان چنین جای آزاردهنده ای شده؟ نمیدونم چی شد یه هو اینجا رو واسه نوشتن اینها انتخاب کردم امیدوارم تایید بشه و بقیه هم نظرشونو بنویسند واقعا شرمنده اگر با گفتن این حرفها ناراحتتون کردم

  2. این کاربر از Zende Bi Dalil بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2018
    پست ها
    404

    پيش فرض

    من الان مشغول به خواندن یک کتاب بودم و در قسمتی از اون کتاب راجع به یک فرد که مشکلات بسیاری از قبیل لکنت زبان و قیافه زشت و... داشت اما در حال معاشرت با دوستانش بود نوشته شده بود و یک سری مسائلی پیش میاد و بین اون و دوستاش اختلاف میافته و رابطش تقریبا با همه اونا قطع میشه ناگهان با خودم مقایسه کردم که سالهاست هیچ رفیق یا دوستی ندارم در حالیکه به جز بی پولی مشکل ظاهری دیگری ندارم که برام محدودکننده اجتماعی محسوب بشه و البته از این جهت که تنهام ناراحتی ندارم و اصولا از رفاقت خوشم نمیاد و بیشتر تنهایی رو ترجیح میدم به پول خیلی علاقه مندم و گمان میکنم اگر در زندگی پول داشته باشم به هیچ چیز دیگه نیاز ندارم و با اون پول به هرچی بخوام میرسم و این در حالیست که پول هم ندارم و در یک خانواده فقیر به دنیا آمده ام ماشین و خانه و این چیزا هیچی نداریم و مستاجریم البته قبلا در دوره هایی خانه داشتیم ماشین هم داشتیم و هر کدام در زمان های جداگانه ای فروخته شده با پدر و مادر و برادر زیر یک سقف زندگی میکنم و پدر و مادر بعلت تنگدستی و فقر اصرار بر زن نگرفتن هر دو فرزندشون دارند در حالیکه همین چندسال پیش من که داداش بزرگه هستم اعلام آمادگی و تمایل کردم و اون زمان مهمترین انگیزه ام از ازدواج فقط این بود که برم سراغ زن و زندگی خودم و چون دیگه واقعا از پدر و مادرم خسته شده بودم و زندگی با اونها ضرر محض بود در اون زمان آخرین ترم دوره کارشناسی خودمو میگذروندم و وضع درسام و اون کیفیتی که در مقایسه با دانشجوهای دیگه داشتم واقعا بد نبود و کم کم داشتم برا خودم کسی میشدم حتی بعد دانشگاه خریت کردم و سربازی هم رفتم درحالیکه هیچ فایده ای برایم نداشت و بنیه جوانیم رو هم خشکوند تلاش های زیادی هم برای پول در آوردن در کنار درس خوندن کرده بودم اما خب به موفقیتی در این زمینه نرسیده بودم و فقط در حد (هشتم گرو نهمه) پولهایی در آورده بودم و اون پولها غالبا (خرج آفتابه لحیم) می شد به هر حال برای من زن نگرفتند و خیلی هم باهام بد حرف زدند سرم داد زدند سرکوبم کردند و داغونم کردند اصلا حالیشون نمیشد که من به زن نیاز دارم پدرم به شدت سرم داد می زد و مادرم با حرفهای بسیار زشت منو مسخره میکرد و پیش فامیلاش میگفت این توان جنسی نداره و سرد مزاجه حتی یکبار از کسی شنیدم که گفته بود این همجنسگراست!! در حالیکه تمامی اون جملات مزخرف محض بود و من اتفاقا تماما مرد بودم و از نظر جنسی هم خیلی و شدید در وضعیت پرنیازی بودم. حدود 30 سال سن دارم و سفید شدن موهام شروع شده و تا بحال حتی رابطه جنسی هم نداشتم در سالهای نه چندان دور البته چندبار شاید حدودا 5 بار با 5 زن مختلف که همه شون تن فروش بودند این امکانو داشتم که این مساله رو انجام بدم اما بعلت اونکه به شدت زشت و بد هیکل بودند این کارو انجام ندادم چون از نظرم خودارضایی نسبت به چنین رابطه ای ارجحیت دارد در ضمن از اوایل بلوغ تا حدود 23 سال کنترل شده و در حد مورد نیاز خودارضایی داشتم اما بعد از اون سن افسارگسیخته و گاهی دفعات زیاد در هفته گاهی هم بعلت مضیقه هایی چون بیماری مدتی اون عملو انجام نمیدادم و خب از اون طرف داستان چندین مورد هم بودند که خیلی من دلم میخواسته باهاشون رابطه صرفا جنسی داشته باشم و صحبتشو هم کردم اما اونا بله رو ندادند در ضمن علاقه ای به داشتن دوست دختر هم ندارم و فقط از مقوله جنسی به قضیه نگاه میکنم یعنی اگر نیاز جنسیم مرتفع بشه دیگه از یک دختر با هم بودن و بیرون رفتن و کادو دادن یا گرفتن و اس ام اس و صحبت کردن و این چیزا نمی خوام شاید به درجه حیوانیت رسیده ام و خصوصیات انسانیم از بین رفته و واسه همین سطح تمایلاتم اینقدر تنزل پیدا کرده در ضمن الان دیگه به زن داشتن و ازدواج هم علاقه ای ندارم. سالها پیش و حتی پیشتر از اون زمانیکه از پدرومادرم درخواست زن گرفتن کنم وقتی خیلی جوونتر بودم عاشق یک دختر شدم واقعا عاشقش بودم و تا حد مرگ میپرستیدمش اما او ازم جدا شد و قلبمو شکست حدود 4 سال هم زمان برد تا کمی خودمو جمع و جور کردم!! حدودا 3 تا رابطه نصفه و نیمه دیگه هم بعد اون و در زمانهای مختلفی داشتم که هر 3 شون در حد چند روز یا چند هفته بودند و فقط در حد صحبت بوده نه معاشقه ای و نه رابطه جنسی که خب این ممکنه از نظرتون مسخره هم باشه که اینو اسمشو رابطه بزارم اما خب چون واسه به دست اوردنشون یا همون مخ زدنشون زحمت کشیده بودم و بهر حال مدتی هرچند کوتاه در زندگی من حضور داشتند بنابراین لازمه که گفته بشه به هیچکدام از آن 3 دختر هم کوچکترین علاقه ای نداشتم و در حقیقت تنها دختری که واقعا میخواستمش همون عشق اول بود و بس با رفتن او دیگر چیزی تحت عنوان عشق و عاشقی و علاقه به یک دختر دیگر جز او برای من شدنی نبود یعنی واقعت با اونکه دخترای زیادی رو هم زیر نظر میگرفتم ولی به هیچکدومشون علاقه پیدا نمیکردم و در حقیقت هربار اونا رو با عشق خودم مقایسه میکردم و بیشتر عاشق معشوقه خودم میشدم!' در مورد مساله رفاقت و دوستی که در ابتدا صحبت شد باید این توضیحو بدم که ما خانه های زیادی عوض کردیم مدام همسایه و بچه محل برای من عوض میشد در دبیرستان 3 بار مدرسه که کلاسم عوض شد سال پایانی تحصیلات متوسطه غیر حضوری بودم در دانشگاه هم به کلاسهای ورودی های مختلفی رفتم بنابراین اینکه رفیقی نداشته باشم اصولا چیز عجیبی نیست چون هیچوقت در جای ثابتی و بطور طولانی با افرادی نبودم البته گفتم مشکلم اصلا مساله تنهایی نیست و باور کنید به آدمها هیچ علاقه ای ندارم و واقعا تنهایی برام جذابه کتاب میخونم فیلم و سریال نگاه میکنم گیم بازی میکنم پیاده روی و گشت و گزار اگه بشه میرم ورزش میکنم و کلا سعی میکنم کار مفید کنم حتی سعی میکنم با آدمهای خانه هم مسالمت آمیز زندگی کنم اما خب دعوامون هم زیاد میشه و روزی نیست که سر و صدا و دلخوری پیش نیاد بین فامیل به شدت بی آبرو و بدنام هستم و این راستش ناراحتم میکنه با علم به اینکه نظر دیگران اهمیتی نداره اما خب وضعیتش از حد گذشته. مساله ام اصلا تنها بودن نیست مساله اصلیم همونه که آدمهای اصلی زندگیم شدند همون آدمهایی که ازشون خاطره خوبی ندارم و مسبب بدبختی هام میدونمشون یعنی در یک دنیای بسته گیر افتادم ما بین افرادی که فقط دلم میخواد بین اونا نباشم اون افراد هم در درجه اول والدین و در درجات بعدی فامیل و اصولا هر کسی که بعلت زندگی با والدین با اونها ارتباط میکنم مثلا همسایه میشه. بی پولی هم که خب خیلی دست و بال آدمو میبنده مثلا به هیچ عنوان امکان شروع زندگی مستقل چه مجردی و چه متاهلی ندارم و هیچ روزنه امیدی از آینده هم در چشم انداز نمیبینم همه ش به این فکر میکنم که آخرش هم هیچی نمیشه و محکوم به ادامه زندگی با همین آدمها هستم که نتیجه ای جز نابودی من نداره. خودم رو دچار مشکلات و بیماری های روانتنی میدونم که این موضوع رو هم از دکتر هلاکویی در مباحث ترس اضطراب و وحشت دریافتم. از نظر کار اصولا بیکارم و فعالیت اجتماعی ندارم اما گاه و بیگاه توانایی پول درآوردنی هرچند ناچیز که گاهی در حد بازی با پول خرد باشه رو دارم معمولا هم اون پولها در مسیر کمک مالی به خانواده خرج میشه و بخش کمتر اون هم خرج خرید مایحتاج خودم میشه که واقعا خیلی کم خرج میکنم از قبیل لباس و... ولی خب تا خانواده به یک سد برخورد کنند مثلا همین کرونا ناچارا باید بدون هیچ منتی کمکشون کنم و انگار امکان پیشرفت هم ندارم چون تا یک پولی جور میکنم ناچارا و سریعا خرج میشه در حالتیکه اگر مستقل بودم شاید امکانهای بهتری برای پیشرفت و رشد داشتم. بحث در اینجا هم مشاوره و این چیزا نیست دیگه خودم از نظر روانشناسی به آگاهی هایی رسیده ام و نظرهایی دارم لطفا دروغای خوشگل تحویل من ندین همون حقیقت زشت برا من جذابیت بیشتری نسبت به دروغی که آدمو احمق فرض میکنه داره اون چیزیکه منظور منه اگر خودتونو بزارید جای من این زندگی که حالا من فقط قسمتهای کوتاهیشو هم گفتم آیا اصلا ارزش ادامه دادن داره؟ کی اگر به جای من بود خودکشی نمی کرد؟؟ والا الان کرونا برا من چیز بدی نیست شاید منو بکشه و راحتم کنه از این ناامیدی و سیاهی محض تنها حسرتم از دنیا هم فیلمهای ندیده و کتابهای نخونده است یعنی اصولا دنیا برام جذابیت واقعی نداره. البته میدونم الان اوضاع خیلی خرابه و شاید 60 درصد کل کشور حال و روزشون همینطور باشه! ولی باید چه کرد؟ چرا زندگی به این حال و روز افتاده و جهان چنین جای آزاردهنده ای شده؟ نمیدونم چی شد یه هو اینجا رو واسه نوشتن اینها انتخاب کردم امیدوارم تایید بشه و بقیه هم نظرشونو بنویسند واقعا شرمنده اگر با گفتن این حرفها ناراحتتون کردم
    تو چرا از پدر و مادرت درخواست زن گرفتن کردی؟ مگه یه پسر واسه زن گرفتن باید از پدر و مادرش بخواد براش زن پیدا کنن؟ یا منظورت اینه که خواستگاری نمیومدن؟
    اول اینکه از پدر و مادرت خیلی انتظار نداشته باش اونها هم مثل خودت هستن فقط یکم سنشون بیشتره اتفاقا تو نسل مدرن تری بودی پس باید از اونها بیشتر پیشرفت میکردی. حالا هم دیر نشده من پیشنهاد میکنم یه پراید تمیز پیدا کن برو تو اسنپ و تپسی فعلا کار کن هم سرگرم میشی از این وضعیت یکم میایی بیرون هم احساس پوچی و بی ارزشی نمیکنی.

    پدر و مادرت هرچقدر بد باشن اما تو باهاشون خوب باش باور کن وقتی از دستشون بدی خیلی حسرت میخوری که چرا بدتا کردی باهاشون. هیچ کس خانواده نمیشه. بهتره خودت رو کم کم مستقل کنی و جدا زندگی کنی خوب نیست آدم تو سن 30 هم پیش پدر و مادرش زندگی کنه.
    کار و تلاش کن و فقط به فکر پول حلال باش.

  4. این کاربر از ژیان بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #3
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2018
    پست ها
    404

    پيش فرض

    من میدونم اکثر جوان های کشور مشکلاتی شبیه به تو رو دارن واسه همین از دست فریدون و این دزدهای اطرافش خیلی حرص میخورم. خیلی از جرم و جنایت های خانوادگی واسه همین زندگی های اجباری کناره همدیگه است مثلا چند روز پیش یه برادر 30 ساله زده بود یه برادر دیگه اش رو کشته بود آخه چرا 2 تا برادر 30 ساله اصلا باید تو یه خونه زندگی کنن که این فجایع رخ بده خدا لعنت کنه هم این بنگاهی هارو هم این دلال های دلار و ارز و هم این دولت بی کفایت رو که اصلا خیالشون نیست این گرانی ها چه عواقبی داره. من جای تو بودم اول یه هدف مشخص میکردم واسه خودم مثلا فلان مبلیغ پول رو تو ایران بدست بیارم حالا با کار با ماشین یا هرچی و بعدش سعی کنم برم خارج از کشور کار کنم و درآمد ارزی داشته باشم اینجوری شاید پولدارتر بشی. مثلا بری تو آلمان تو اوبر کار کنی البته سخته اما شدنیه اگه واقعا تلاش کنی و هدف داشته باشی.

  6. این کاربر از ژیان بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #4
    پروفشنال silvermanhhh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    پست ها
    587

    پيش فرض

    همینو بت بگم که تا خودت نخای هیچی تو زندگیت درست نمیشه
    تا خودت نخای کسی حرفی بت بزنه ،همه میزنن

    فقط کافیه که خودت بخای ،راهش خودش میاد جلوی راهت ،یا راه راست یا راه چپ

  8. #5
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Jun 2020
    پست ها
    2

    پيش فرض

    italodance

    در تاپیک دیگری چشمم به بخشی از نوشته هایش افتاده و در حد لازم دانستم که او کیست و دلیل وجودش در این فروم چیست و چه نظری دارد بنابراین اصلا کامنت او را نخواندم چه برسد به اینکه به حرفش گوش دهم مضافا آنکه به قدری از شعور رسیده ام که هر که هرچه گفت حالا هرکه هم میخواهد باشد و ولو حتی اگر کسی باشد که به نوعی مخاطب و دنبال کننده او باشم به حرفش گوش نداده و تاثیر نپذیرم در هر صورت ممنون از اینکه شما کاربر محترم رقص ایتالیایی نظر نوشتید.

  9. 2 کاربر از Zende Bi Dalil بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #6
    پروفشنال CORTANA's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2020
    محل سكونت
    IR
    پست ها
    692

    پيش فرض

    من الان مشغول به خواندن یک کتاب بودم و در قسمتی از اون کتاب راجع به یک فرد که مشکلات بسیاری از قبیل لکنت زبان و قیافه زشت و... داشت اما در حال معاشرت با دوستانش بود نوشته شده بود و یک سری مسائلی پیش میاد و بین اون و دوستاش اختلاف میافته و رابطش تقریبا با همه اونا قطع میشه ناگهان با خودم مقایسه کردم که سالهاست هیچ رفیق یا دوستی ندارم در حالیکه به جز بی پولی مشکل ظاهری دیگری ندارم که برام محدودکننده اجتماعی محسوب بشه و البته از این جهت که تنهام ناراحتی ندارم و اصولا از رفاقت خوشم نمیاد و بیشتر تنهایی رو ترجیح میدم
      محتوای مخفی: Read it 
    درود

    دوست عزیز همان طور ک کاربر عزیز [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] فرمودند شما تا خودت اراده نکنی چیزی ب دست نمیاری

    امید داشته باش ک خدا هستش...کسیو نداشته باشی خدا ک همیشه پشتته..ب شرطی ک تو هم بهش اعتماد داشته باشی و اونو خوشحال نگه داری

    کسانی رو میشناسم ک حتی دوستی ندارند و وقتی در خلوت ازشون میپرسم چرا اینقدر تنها هستن میگن ک:خدا رو دارم ادما رو میخوام چی کار؟

    کسانی بودن ک از هیچی زندگیشون رو ساختن و الان دارن از زندگی شون لذت میبرن (جدا از وضعیت فعلی مملکت)

    اصلا ب حرف آدم های دور و بر ات توجه نکن.تنها دلیلی ک اونا این حرف هارو بت میزنن اینه ک تو رو با این حرفاشون از همه چی سرد کنند و دنبال ی بهونه/چیزی میگردن برای مسخره و سوژه کردن (دلیل اش هم اینه ک خودشون هیچ چیزی نیستن توی زندگی و کسی نشدن و میخوان با افکار مریضشون شما رو هم سرد کنن)

    تا وقتی سختی نکشی راحتی/آسانی رو تجربه نمیکنی

    اگه هدف داری و اینقدر برای خودت ارزش قائل هستی اصلا نا امید نشو

    تو هم سعی ات رو بکن..ی کاری دست و پا کن.مردی ک فقط خونه باشه و کاری نداشته باشه مرد نیست

    همون طور ک یک نفر از دوستان بنده میگن: راه رفته رو برنمیگردم این همه انرژی چی میشه؟-وجب ب وجبشو کامل رفتم اگه نخوای نمیتونی-کلی پند و نصیحت بم دادن گوش ندادم-دلمو زدم ب دریا رفتم سراغ هرچی گفتن بم نمیشه و نمیتونی

    شما کاربر محترم و عزیز اگه واقعا میخوای از این وضعیت در بیای و ب ی زندگی خوب و قابل قبول برسی باید سختی بکشی.سختی ب خاطر اون چیزی ک میخوای..ب خاطر هدف ات-خانواده ات-خودت.

    شما در متن/پستتون فرمودید ک:خانواده تون رو خیلی دوس دارین و حاظرین هر کاری ب خاطرشون بکنین...پس سعی کنین و سختی بکشین.(ب خاطر چی سختی بکشم؟.وقتی ن امیدی مونده و ن پول دارم و ن رفیقی دارم؟!)-ب خاطر خودتون و خانواده تون.سعی کنین و ی کاری دست و پا کنین و اینو باید بدونین ک باید پس انداز هم داشته باشین.ب قول معروف:وقتی کارتون بالا گرفت و پیشرفت کردین کم کم باید ب جلو برین و کار های بیشتری انجام بدید

    چندین سال بعد میبینید ک:این همه چیز ب دست آوردید.از وضعیت اولی خارج شدید.دیگه ب چیزی نیاز ندارین و اگه نیاز داشتین میتونید اونو تهیه کنید

    اصلا نباید سست اراده بشین

    ⬇⬇⬇حرف و ضرب المثلی ک بعضی از انسان هارو ب مکان هایی رسونده ک اصلا خودشون هم تصور اش رو نمیکردن⬇⬇⬇

    نگران نباش

    اشک نریز براش

    آروم نمیشی؟

    پس برو جلو و از هیچی همه چیو بساز

    انشالله ک موفق میشی

    پیروز و سربلند باشید


    Last edited by CORTANA; 02-07-2020 at 12:38. دليل: کوتاه سازی نقل قول و پست

  11. این کاربر از CORTANA بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #7
    داره خودمونی میشه champion saleh's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2020
    محل سكونت
    زمین خدا
    پست ها
    83

    پيش فرض

    من الان مشغول به خواندن یک کتاب بودم و در قسمتی از اون کتاب راجع به یک فرد که مشکلات بسیاری از قبیل لکنت زبان و قیافه زشت و... داشت اما در حال معاشرت با دوستانش بود نوشته شده بود و یک سری مسائلی پیش میاد و بین اون و دوستاش اختلاف میافته و رابطش تقریبا با همه اونا قطع میشه ناگهان با خودم مقایسه کردم که سالهاست هیچ رفیق یا دوستی ندارم در حالیکه به جز بی پولی مشکل ظاهری دیگری ندارم که برام محدودکننده اجتماعی محسوب بشه و البته از این جهت که تنهام ناراحتی ندارم و اصولا از رفاقت خوشم نمیاد و بیشتر تنهایی رو ترجیح میدم به پول خیلی علاقه مندم و گمان میکنم اگر در زندگی پول داشته باشم به هیچ چیز دیگه نیاز ندارم و با اون پول به هرچی بخوام میرسم و این در حالیست که پول هم ندارم و در یک خانواده فقیر به دنیا آمده ام ماشین و خانه و این چیزا هیچی نداریم و مستاجریم البته قبلا در دوره هایی خانه داشتیم ماشین هم داشتیم و هر کدام در زمان های جداگانه ای فروخته شده با پدر و مادر و برادر زیر یک سقف زندگی میکنم و پدر و مادر بعلت تنگدستی و فقر اصرار بر زن نگرفتن هر دو فرزندشون دارند در حالیکه همین چندسال پیش من که داداش بزرگه هستم اعلام آمادگی و تمایل کردم و اون زمان مهمترین انگیزه ام از ازدواج فقط این بود که برم سراغ زن و زندگی خودم و چون دیگه واقعا از پدر و مادرم خسته شده بودم و زندگی با اونها ضرر محض بود در اون زمان آخرین ترم دوره کارشناسی خودمو میگذروندم و وضع درسام و اون کیفیتی که در مقایسه با دانشجوهای دیگه داشتم واقعا بد نبود و کم کم داشتم برا خودم کسی میشدم حتی بعد دانشگاه خریت کردم و سربازی هم رفتم درحالیکه هیچ فایده ای برایم نداشت و بنیه جوانیم رو هم خشکوند تلاش های زیادی هم برای پول در آوردن در کنار درس خوندن کرده بودم اما خب به موفقیتی در این زمینه نرسیده بودم و فقط در حد (هشتم گرو نهمه) پولهایی در آورده بودم و اون پولها غالبا (خرج آفتابه لحیم) می شد به هر حال برای من زن نگرفتند و خیلی هم باهام بد حرف زدند سرم داد زدند سرکوبم کردند و داغونم کردند اصلا حالیشون نمیشد که من به زن نیاز دارم پدرم به شدت سرم داد می زد و مادرم با حرفهای بسیار زشت منو مسخره میکرد و پیش فامیلاش میگفت این توان جنسی نداره و سرد مزاجه حتی یکبار از کسی شنیدم که گفته بود این همجنسگراست!! در حالیکه تمامی اون جملات مزخرف محض بود و من اتفاقا تماما مرد بودم و از نظر جنسی هم خیلی و شدید در وضعیت پرنیازی بودم. حدود 30 سال سن دارم و سفید شدن موهام شروع شده و تا بحال حتی رابطه جنسی هم نداشتم در سالهای نه چندان دور البته چندبار شاید حدودا 5 بار با 5 زن مختلف که همه شون تن فروش بودند این امکانو داشتم که این مساله رو انجام بدم اما بعلت اونکه به شدت زشت و بد هیکل بودند این کارو انجام ندادم چون از نظرم خودارضایی نسبت به چنین رابطه ای ارجحیت دارد در ضمن از اوایل بلوغ تا حدود 23 سال کنترل شده و در حد مورد نیاز خودارضایی داشتم اما بعد از اون سن افسارگسیخته و گاهی دفعات زیاد در هفته گاهی هم بعلت مضیقه هایی چون بیماری مدتی اون عملو انجام نمیدادم و خب از اون طرف داستان چندین مورد هم بودند که خیلی من دلم میخواسته باهاشون رابطه صرفا جنسی داشته باشم و صحبتشو هم کردم اما اونا بله رو ندادند در ضمن علاقه ای به داشتن دوست دختر هم ندارم و فقط از مقوله جنسی به قضیه نگاه میکنم یعنی اگر نیاز جنسیم مرتفع بشه دیگه از یک دختر با هم بودن و بیرون رفتن و کادو دادن یا گرفتن و اس ام اس و صحبت کردن و این چیزا نمی خوام شاید به درجه حیوانیت رسیده ام و خصوصیات انسانیم از بین رفته و واسه همین سطح تمایلاتم اینقدر تنزل پیدا کرده در ضمن الان دیگه به زن داشتن و ازدواج هم علاقه ای ندارم. سالها پیش و حتی پیشتر از اون زمانیکه از پدرومادرم درخواست زن گرفتن کنم وقتی خیلی جوونتر بودم عاشق یک دختر شدم واقعا عاشقش بودم و تا حد مرگ میپرستیدمش اما او ازم جدا شد و قلبمو شکست حدود 4 سال هم زمان برد تا کمی خودمو جمع و جور کردم!! حدودا 3 تا رابطه نصفه و نیمه دیگه هم بعد اون و در زمانهای مختلفی داشتم که هر 3 شون در حد چند روز یا چند هفته بودند و فقط در حد صحبت بوده نه معاشقه ای و نه رابطه جنسی که خب این ممکنه از نظرتون مسخره هم باشه که اینو اسمشو رابطه بزارم اما خب چون واسه به دست اوردنشون یا همون مخ زدنشون زحمت کشیده بودم و بهر حال مدتی هرچند کوتاه در زندگی من حضور داشتند بنابراین لازمه که گفته بشه به هیچکدام از آن 3 دختر هم کوچکترین علاقه ای نداشتم و در حقیقت تنها دختری که واقعا میخواستمش همون عشق اول بود و بس با رفتن او دیگر چیزی تحت عنوان عشق و عاشقی و علاقه به یک دختر دیگر جز او برای من شدنی نبود یعنی واقعت با اونکه دخترای زیادی رو هم زیر نظر میگرفتم ولی به هیچکدومشون علاقه پیدا نمیکردم و در حقیقت هربار اونا رو با عشق خودم مقایسه میکردم و بیشتر عاشق معشوقه خودم میشدم!' در مورد مساله رفاقت و دوستی که در ابتدا صحبت شد باید این توضیحو بدم که ما خانه های زیادی عوض کردیم مدام همسایه و بچه محل برای من عوض میشد در دبیرستان 3 بار مدرسه که کلاسم عوض شد سال پایانی تحصیلات متوسطه غیر حضوری بودم در دانشگاه هم به کلاسهای ورودی های مختلفی رفتم بنابراین اینکه رفیقی نداشته باشم اصولا چیز عجیبی نیست چون هیچوقت در جای ثابتی و بطور طولانی با افرادی نبودم البته گفتم مشکلم اصلا مساله تنهایی نیست و باور کنید به آدمها هیچ علاقه ای ندارم و واقعا تنهایی برام جذابه کتاب میخونم فیلم و سریال نگاه میکنم گیم بازی میکنم پیاده روی و گشت و گزار اگه بشه میرم ورزش میکنم و کلا سعی میکنم کار مفید کنم حتی سعی میکنم با آدمهای خانه هم مسالمت آمیز زندگی کنم اما خب دعوامون هم زیاد میشه و روزی نیست که سر و صدا و دلخوری پیش نیاد بین فامیل به شدت بی آبرو و بدنام هستم و این راستش ناراحتم میکنه با علم به اینکه نظر دیگران اهمیتی نداره اما خب وضعیتش از حد گذشته. مساله ام اصلا تنها بودن نیست مساله اصلیم همونه که آدمهای اصلی زندگیم شدند همون آدمهایی که ازشون خاطره خوبی ندارم و مسبب بدبختی هام میدونمشون یعنی در یک دنیای بسته گیر افتادم ما بین افرادی که فقط دلم میخواد بین اونا نباشم اون افراد هم در درجه اول والدین و در درجات بعدی فامیل و اصولا هر کسی که بعلت زندگی با والدین با اونها ارتباط میکنم مثلا همسایه میشه. بی پولی هم که خب خیلی دست و بال آدمو میبنده مثلا به هیچ عنوان امکان شروع زندگی مستقل چه مجردی و چه متاهلی ندارم و هیچ روزنه امیدی از آینده هم در چشم انداز نمیبینم همه ش به این فکر میکنم که آخرش هم هیچی نمیشه و محکوم به ادامه زندگی با همین آدمها هستم که نتیجه ای جز نابودی من نداره. خودم رو دچار مشکلات و بیماری های روانتنی میدونم که این موضوع رو هم از دکتر هلاکویی در مباحث ترس اضطراب و وحشت دریافتم. از نظر کار اصولا بیکارم و فعالیت اجتماعی ندارم اما گاه و بیگاه توانایی پول درآوردنی هرچند ناچیز که گاهی در حد بازی با پول خرد باشه رو دارم معمولا هم اون پولها در مسیر کمک مالی به خانواده خرج میشه و بخش کمتر اون هم خرج خرید مایحتاج خودم میشه که واقعا خیلی کم خرج میکنم از قبیل لباس و... ولی خب تا خانواده به یک سد برخورد کنند مثلا همین کرونا ناچارا باید بدون هیچ منتی کمکشون کنم و انگار امکان پیشرفت هم ندارم چون تا یک پولی جور میکنم ناچارا و سریعا خرج میشه در حالتیکه اگر مستقل بودم شاید امکانهای بهتری برای پیشرفت و رشد داشتم. بحث در اینجا هم مشاوره و این چیزا نیست دیگه خودم از نظر روانشناسی به آگاهی هایی رسیده ام و نظرهایی دارم لطفا دروغای خوشگل تحویل من ندین همون حقیقت زشت برا من جذابیت بیشتری نسبت به دروغی که آدمو احمق فرض میکنه داره اون چیزیکه منظور منه اگر خودتونو بزارید جای من این زندگی که حالا من فقط قسمتهای کوتاهیشو هم گفتم آیا اصلا ارزش ادامه دادن داره؟ کی اگر به جای من بود خودکشی نمی کرد؟؟ والا الان کرونا برا من چیز بدی نیست شاید منو بکشه و راحتم کنه از این ناامیدی و سیاهی محض تنها حسرتم از دنیا هم فیلمهای ندیده و کتابهای نخونده است یعنی اصولا دنیا برام جذابیت واقعی نداره. البته میدونم الان اوضاع خیلی خرابه و شاید 60 درصد کل کشور حال و روزشون همینطور باشه! ولی باید چه کرد؟ چرا زندگی به این حال و روز افتاده و جهان چنین جای آزاردهنده ای شده؟ نمیدونم چی شد یه هو اینجا رو واسه نوشتن اینها انتخاب کردم امیدوارم تایید بشه و بقیه هم نظرشونو بنویسند واقعا شرمنده اگر با گفتن این حرفها ناراحتتون کردم
    درود
    توی وضعیت حال حاضر اکثر جوان ها مشکلاتی نظیر:بیکاری،مجردی،دعوا با پدر و مادر رو دارند.
    اما نمیشه گفت که اکثر جوان ها هم عملکردی مثل شما داشتند.
    خیلی ها رو میشناسم که وضعشون از وضع شما بدتر بوده ولی
    خوب خودشو جمع کرده،اغلب مشکلات شما از نا امیدی سرچشمه میگیره
    پس نا امید نباشید و دست بکار شو و برای اینده خودت برنامه ریزی کن.
    در ضمن در صورت توان به مشاوره ای مراجعه کنید چون در این زمینه میتونند
    پاسخگوی خیلی ازمشکلات شما باشند.
    موفق باشید.





  13. 2 کاربر از champion saleh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #8
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    پست ها
    1,087

    پيش فرض

    یه نفر خلاصه شو بگه چی نوشته
    متنش خیلی طولانیه

  15. #9
    داره خودمونی میشه navidrezazadeh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2020
    پست ها
    68

    پيش فرض

    عزیز جان این مشکلاتی که شما نام بردی بیشتر البته النه تو بچه های ده 60 هست شما خودت به دورو اطرافت نیگاه کن فکو فامیل و همسایه شک ندارم که حد اقل خودت میتونی 5 نفرو نام ببری که الان سی به بالا سن دارن و ازدواج نکردن و تو خونه پدر و مادر هستن////شما یک انسان درونگرا هستین که البته من هم همینجوری هستم از شلوغی و مهمونی فراری ولی عاشق کتاب خوندن هستم اخ که چه کیفی میده بنده اسفند ماه مبتلا به کوییده 19 شدم به حدی که فکر نمیکردم طلوع صبح رو ببینم تو بیمارستان همش زیرلب میگفتم یعنی میشه من طلوع خورشید فردارو ببینم جالبش اینکه اصلا از مرگ هیچ ترسی ندارم تازه بعضی اوقات فکر میکنم چیز بدی هم نیست ها دوست دارم بدونم بعدش چه اتفاقی میفته هرچند که به زندگی بعد مرگ هیچ اعتقادی ندارم و سکوت و تاریکی مطلق میدونم اینو گفتم که بدونی زمانی که با مرگ فاصله زیادی نداری قدر زندگی میفهمی من یک خاطراتی از بچگی یادم میومد که اصلا هیچ وقت بهش فکرنمیکردم و اصلا تو یادم نبود /////خلاصه اینکه اینجا جای درستی برای راهنمایی کردن نیست هرچند من این نوشته شمارو به عنوان دردودل یک دوست خوندم ولی مشکل اصلی شما نداشتن هدف هست هرچند کوچیک شما هیچ هدفی نداری الان هم که دیگه فارغ از تحصیل شدین دیگه هیچ چیزی که دنبال کنین ندارین دوستان گفتن برو ماشین بگیر برو تو اسنپ من میگم این کار هم لازم نیست حتی شما اول باید نقشه راه رو داشته باشی که اینو هم فقط خودت میتونی بکشی نه هیچ کسه دیگه والبته قدم های اول تو این نقشه هم همیشه سخت بوده و خواهد بود شما گفتی خدمت هم تموم کردی این نشون میده ادم بی مسییولیتی نیستی واگر هدف داشته باشی حرکت میکنی......خوشحال میشم بنده رو برادر بزرگ تر چون سنم از شما چند سالی بیشتره قبول کنی ///مدرک تحصلی که گرفتی چیه؟

    عزیز جان اگر تهران هستی ترجیحا منطقه غرب تهران من یک کار خوب همراه بیمه و خونه تو سعادت اباد میتونم در اختیارت بزارم ممنون میشم هرچه زود تر جواب بدین من فقط تا فردا شب میتونم صبر کنم ظرفیت خیلی کمه و پارتی همه هم کلفته من زورم تا فردا شب هست همین الان زورمو زدم تا فردا شب وقت گرفتم از شرکت حقوق ماهی 6 میلیون همراه با بیمه و خونه 60 متری /////اخرین مدرک تحصلی شما چی من موندم چیکار کنم طرف ازم امار میخواد من هچی از شما نداشتم بگم


    ویرایش میکنم هرچند پایین هم مینویسه اینو گفتم که بگم شانس یا حالا هرچی شاید تمایل نداری هرچی که هست دیگه لیست پر شد........تاریخ الان 16:00 12/99
    Last edited by navidrezazadeh; 02-07-2020 at 15:02.

  16. 2 کاربر از navidrezazadeh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •