تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 13 از 29 اولاول ... 39101112131415161723 ... آخرآخر
نمايش نتايج 121 به 130 از 289

نام تاپيک: تاريخچه نمادها و نشانه ها ( خيلي جالبه )

  1. #121
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض مجله families و marriage




    ارم و لوگوی مجله families خیلی قشنگ و جالبه در میان اسم مجله 3 نماد به عنوان پدر و مادر و فرزند یعنی یک خانواده کامل به زیبایی نشان داده شده است .

    و دیگری مجله marriage که اون هم لوگو و ارم خیلی قشنگی داره و 2 تا انسان رو به روی هم را داره نشون می ده

  2. #122
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض مثلث آب



    نماد سحر آمیز آب یک مثلث وارونه است که نشان دهنده جریان رو به پایین است. مثلث وارونه یکی از کهن ترین نمادهای زنانگی است . آب – یکی از عناصر چهارگانه حیات – سرد و مرطوب است و نمادیست از بینش و شهود، ضمیر ناخودآگاه و در نهایت پدید آورنده نیروهای رحم. (قدرت باروری)
    مثلث آب، معمولا بصورت یک جام یا پیاله نمایش داده می شود.
    از ترکیب مثلث آب و مثلث آتش که شکل برعکس این مثلث است حلقه سلیمان ایجاد می شود .
    سمبل آب در تاروت نیز یک فنجان می باشد .

  3. #123
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض چند نکته در باره نماد ها و جلوه های آن در ادبیات و هنر

    اصطلاح سمبول که در فارسی دری به نماد ترجمه شده است، اصلاٌ از ریشه مصدر یونانی، سمبالین Symballein به معنای «به هم پیوستن» و «به هم انداختن» و اسم مشتق یعنی سیمبُلُن از آن ناشی گردیده است. سیمبلن در زبان یونانی باستان به معنای«نشان»،«مظهر»،«نمود» و «علامت» به کار رفته است.[1] در عرصه ای هنر و ادبیات سبولیسم (نمادگرایی) دبستان ادبی و هنری است که در سال 1880 در فرانسه بوجود آمد. بانیان این مکتب در ادبیات شعرای بزرگی چون مالارمه، پل والری، و آرتور رمبو هستند. اینان که از بیان خشک ناتورالیسم (طبیعت گرایی) و نقل مطابق با واقع ریالیسم (واقع گرایی) دلزده بودند، برای بیان اندیشه های خود از نماد ها کار گرفتند...

    اما نماد آفرینی در تاریخ بشر پیشینه ای دوری دارد. بدین معنی که هزاران سال قبل از به وجود آمدن مکتب سمبولیسم، انسان برای تبیین پدیده های طبیعت و بیان احساسات و عواطفش، از نماد ها استفاده می کرده است. هرگاه ما به مطالعه باور های دینی و اساطیر انسان های بدوی بپردازیم، با انبوهی از نماد های که هر کدام معرف بخشی از عقاید آنان در مورد طبیعت، زندگی و مرگ بوده است، برمی خوریم. انسان بدوی در ورای پدیده ها و حادثه های طبیعی نیروی مرموزی و روحی نهفته را می بیند که آن روح یا نیرو سبب موجودیت یا حادث شدن آن پدیده یا حادثه است. از دیدگاه انسان بدوی جهان مشبوع از ارواح و نیرو های مرموزی است که پدیده ها و حوادث مظهری از آن نیرو ها یا ارواح هستند. به گونه ای مثال: تندر آوای خشماگین خدا، آذرخش تیر انتقام خدا، رودخانه نماد پناهگاه ارواح و ...

    مطالعه ای زندگی، اساطیر، و باور های دینی و مذهبی انسان های نخستین گواه آنست که دنیای آنها جهانی بوده است، پر از نماد ها که آنها به وسیله ای همین نماد ها به توجیه و تبیین جهان و پدیده های آن می پرداخته اند، یاخود همین حوادث طبیعی توجیهی بوده اند برای باور های آنها.

    بعد از اینکه انسان مراحل ابتدایی تاریخ خود را پشت سر گذاشت و وارد مرحله ای مدنیت و شهر نشینی گردیدو بینش علمی جانشین بینش اسطوره ای شد، نماد ها آهسته – آهسته از صفحه خودآگاه ذهن انسان به سوی ژرفای بی انتهای ناخود آگاه رانده شدند و تنها سه پدیده ای؛ مذهب، هنر و عرفان است که تا هنوز هم به نماد ها وفادار باقیماندند از نماد ها برای بیان گفتنی های استفاده می برند.

    خاستگاه نماد ها:

    از آنجا که نماد ها محصول کار کرد روان انسان اند، تذکر کوتاه پیرامون ساختار روان انسان ضروری است.

    بر اساس تحقیقات روانشناسان بزرگی چون فروید و یونگ روان انسان از دو بخش خود آگاه و ناخود آگاه ساخته شده است. خود آگاه آن قسمتی از روان را تشکیل می دهد که در ارتباط با جهان بیرونی است. تمام آن مفاهیمی که ما در زندگی روزانه ای خود با آنها بر می خوریم، یا تمام موضوعاتی که در طول حیات با آن ها سروکار داریم و یا آنچه را که در اثر زندگی اجتماعی از جامعه می پذیریم، مربوط می شود به بخش خود آگاه ذهن ما. یونگ این بخش روان را «من» نامیده است. از نظر یونگ «من» یکی از عناصر همبافته ای روان انسان است. «من» خودآگاه آدمی است، که او را تبدیل به آدمی می کند.[2] یونگ در ادامه ای توضیحات خود پیرامون «من» اضافه می کند: «من یا خود آگاه تنها بخش کوچکی از روان را تشکیل می دهد که به مرور و مرارت و در فرایند قرن های بیشمار پیش از تمدن تکوین یافته و هنوز هم تا تکامل نهایی راه درازی در پیش دارد.»[3]

    اما ناخود آگاه که قسمت اعظم روان را در بر می گیرد، درونی ترین و مرموزترین بخش روان است که نخستین بار زیگموند فروید حین مطالعه ای رویا ها به کشف آن نایل گردید. تحقیقات مشترک فروید و ژوزف بروئر ثابت کرد که «نشانه های روان نژندی، هیستری، پاره ای از درد های جسمانی و رفتار های ناهنجار در واقع وجهی نمادین دارند و هرکدام شیوه ای ابراز وجود ذهن ناخودآگاه ما هستند.»[4]

    یونگ حین مداوای بیماران روانی مشاهده نمود که رویا ها و خیال پردازی های این بیماران، با رمز و راز های مذهبی، اساطیری، قصه های پریان و امثالهم همانندی ها و شباهت های فراوان دارد. یونگ با مقایسه و تحلیل دقیق تراوشهای ناخودآگاه بیمارانش با اسطوره ها و باور های مذهبی باستانی به بخش دیگری از روان از دست یافت که آن را «ناخودآگاه جمعی» نام نهاد. به عقیده ای یونگ ناخود آگاه جمعی «منشایی از نیرو و بصیرتی است که از دورترین ایام شناخته شده در آدمی و به واسطه ای آدمی عمل کرده است.»[5]

    همچنان یونگ وجود شباهت ها را میان اسطوره ها و آیین مناسک مذهبی اقوام مختلف جهان که در برخی موارد هیچ گونه ارتباطی میان شان موجود نبوده است دلیل دیگری بر وجود ناخود آگاه جمعی می داند. به گونه ای مثال می توان از چند اسطوره ای مهم و با اهمیت یاد کرد که تقریبا در نزد اکثر اقوام دنیا وجود دارد:

    - وجود پهلوانی روئین تن (اساطیر آریایی اسفندیار، اساطیر یونان آشیل، اساطیر سوئد زیگفرید)

    - قصه ای توفان: تقریبا در میان همه اقوام جهان باستان داستانی مبنی بر اینکه خداوند پس از خلقت جهان و انسان در اثر توفانی بزرگ همه انسان ها را نابود کرده است.

    - ماندالا: ماندالا در حقیقت تصویری است که در اساطیر همه اقوام باستان وجود آن ثابت گردیده است و آن معمولاً برای تشریح و تبیین جهان به کار می رفته است و آن نقشی بوده است معمولاً دایروی که در برخی موارد به شکل مربع یا مستطیل نیز رسم می شده است.

    به نظر یونگ در ناخود آگاه جمعی تصاویر جمعی وجود دارد که او آنها را «کهن الگو» نام نهاده است.[6]

    تشکل نماد ها

    نماد ها به صورت کل به دو شکل ساخته می شوند: یکی آگاهانه و دیگری ناآگاهانه. در ایجاد نماد های که اگاهانه بوجود می آیند عامل بیرونی و در خلق نماد های که ناآگاهانه ایجاد می شوند عوامل درونی مؤثر می باشند.

    زمانیکه انسان به درک حقایق فراسوی خرد دست می یابد برای بیانمعرفت خویش از حقیقت ناگزیر است از نماد ها کار بگیرد، زیرا بیان حقایقی که در ظرف عقل نمی گنجند به وسیله ای خرد معمولی کاریست محال و ناممکن. خداوندگار بلخ با اشاره به همین محدودیت عقل در شناخت پدیده های غیر مادی و انتزاعی می فرماید:

    گرچه تفسیر زبان روشنگر است لیک عشق بی زبان روشنتر است

    چون قلم اندر نوشتن می شتافت چون به عشق آمد، قلم برخود شگافت

    عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

    به گفته ای یونگ «از آن جایی که چیز های بیشماری فراسوی حد ادراکد ما وجود دارند، پیوسته ناگزیر می شویم به یاری اصطلاحات نمادین برداشت هایی از آن ها ارائه بدهیم که نه می توانیم تعریف شان کنیم و نه بدرستی آنها را بفهمیم و درست به همین سبب است که دین ها از زبانی نمادین بهره می گیرند و خود را با نمایه ها تعریف می کنند.»[7] و بدینگونه است که نماد ها آگاهانه افریده می شوند.

    اما باید متوجه بود که اینها تنها بخشی از نماد ها را تشکیل می دهند. نماد هایی که ناآگاهانه و خود انگیخته به وجود می آیند بیشتر در رویا ها و حالات «کشف و شهود» ایجاد می شوند. این نماد ها که ریشه در کهن ترین باور های انسان ها دارند و نمایانگر تأثیرات کهن الگو ها می باشند، از ژرفای ناخودآگاه سربر می کشند و بیانگر حالات روحی و چگونگی ارتباط خودآگاه با ناخودآگاه نیز هستند. این نماد ها ا زتجربه های درونی و فردی اشخاص ناشی می شوند و حاکی از تعالی و تنزل شخصیت افراد اند.

    از طریق تحلیل و ارزیابی این نماد هاست که می شود در اعماق ناشناخته و مرموز روان انسان سفر کرد و بر تاریکترین زوایای روح بشر روشنی افگند. نماد هایی که ناخودآگاه ساخته می شوند، اصیل ترین نماد ها به حساب می آیند، منبع تغذیه و پرورش این نماد ها، ناخودآگاه و کهن الگو ها اند.

    به برکت وجود ناخود آگاه جمعی است که انسان ها می توانند نماد های همدیگر را درک و فهم کنند، زیرا ناخودآگاه جمعی در همه جا و در همه وقت تقریباٌ یکسان عمل می کند.

    جلوه های نماد پردازی در شعر

    چنانکه قبلا یاد آور شدیم، بیشترینه کاربرد نماد ها در مذهب، عرفان و هنر صورت می گیرد. از این میان ما به بررسی نماد ها در هنر و شعر می پردازیم.

    زمانیکه شاعر شعر می سراید و یا هنرمند اثری هنری می آفریند، در حالت ذهنی خاصی قرار می گیرد که درحقیقت نوعی ایجاد رابطه با طبیعت و اشیاء است. روانشناسی به رابطه میان هنرمند و طبیعت یا اشیاء «اشتراک عرفانی» نام نهاده است. اشتراک عرفانی در نزد بدوی ها و آنهایی که خودآگاهی شان هنوز به مرحله ای تکامل خودآگاهی ما نرسیده است، عبارت از گونه یی همسانی و پیوند ذهنی-روانی با طبیعت است که به موجب آن «انسان افزون بر روح خودش دارای روح بزرگ بیشه یی یا جنگلی نیز می گردد، که در درون یک حیوان وحشی یا یک درخت حلول کرده است.»[8] برقراری رابطه ذهنی و روانی شاعر با طبیعت هم نوعی اشتراک عرفانی فرافگنی روانی است که به شاعر امکان می دهد تا خود را در طبیعت و طبیعت را در خود بیابد.

    شاعر یا هنرمند حین مواجهه با طبیعت و با رسوخ دادن شعور معنوی خود در اشیاء نه تنها دست به کشف خود در محیط دست می زند.[9] بلکه طبیعت و اشیاء را هم مانند خود شعور و روح می بخشد و در سیر تکاملی خویش با خود می کشاند. طبیعت از دید شاعر و یا هنرمند به خصوص شعرای عارف یک مجموعه ای فراهم شده از اضداد و ماده ای بیجان نبوده، بلکه موجودیست دارای روح و احساس و مستعد برای تکامل.

    نطق آب و نطق خاک و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل

    مولانا

    بهترین گواه بر این سخن هنر انتزاعی قرن بیست است که در آن هنرمند یا نقاش فقط با جمع بندی اشیاء مختلف و ناهماهنگ در کنار هم از آنها ترکیبی پرمعنا به وجود می آرد که خود تبدیل می شود به یک گونه ای دیگر.

    هم از اینجاست که طبیعت و اشیاء در ذهن شاعر و هنرمند، مفاهیمی غیر از مفهوم های متداول خویش می یابند و به طرز نمادین بیانگر احساسات و حالات روحی شاعر و نمایه یی از انگاره های انتزاعی و غیر مادی می شوند.

    پدیده های متضاد طبیعت در ذهن شاعر جای خود را به همگونی و یا به قول عرفا «یکرنگی» می دهند. آنچنان که در طبیعت مثلاٌ آب و آتش ضد همدیگرند، در دستگاه ذهنی شاعر این تضاد به وحدتی دلپذیر و مطبوع مبدل می گردد:

    گشاده زآتش او آب حیوان که آبش خوشتر است ای دوست یا نار؟

    از آن آتش برویده است گلزار وزآن گلزار عالم های دلزار

    غزلیات شمس

    در حقیقت آن «یکرنگیی» که عرفا بدنبالش هستند و آنرا حالتی توصیف می کنند که اضداد با هم در آن حالت آشتی می نمایند. آنجا که مولانا می گوید:

    چون به بی رنگی رسی کان داشتی موسی و فرعون دارد آشتی

    دقیقاً بیانگر همین مفهوم «بیرنگی» است. فلسفه نیز می گوید قبل از اینکه «صورت» بر «هیولی» مستولی شود، همه ای جهان با هم در «هیولی» که همان «ماده المواد» است، یکسان و یک شکل بوده اند که همانا بی شکلی و بیرنگی است و کثرت در جهان زمانی بوجود آمد که صور مختلف بر «هیولا» نازل شد.

    هیچ موجودی بی هیولی قابل صورت نشد آدمی هم پیش از آن کادم شود، بوزینه بود

    بیدل

    از دیدگاه یونگ «بیرنگی» و «وحدت» عرفا و «طلای ناب» کیمیاگران قرون وسطی همه مظاهری از دست یابی آنها به کمال روانی است که در آن ناخودآگاه با خودآگاه اتحاد می کند و کثرت را از صفحه ای ذهن آدمی می شوید و اورا در حالتی از وحدت قرار می دهد که اضداد ماهیت خود را در آن از دست می دهند و این همان است که در عرفان از آن به «وحدت وجود» تعبیر شده است. به نظر یونگ پیامبران و قدیسان به نحوی به این وحدت ناخودآگاه و خودآگاه دست یافته اند و از همین جاست که تضاد مفهوم خود را در روان آنها از دست می دهد و آنها عالم را یکرنگ می بینند. همانگونه که کیمیاگران قرون وسطی طلای ناب را در درون خود و در روان خود می یابند، عرفا نیز آن «یکرنگری» و «وحدتی» را که به دنبالش هستند در خود و در روان خود می یابند و «فرافگنی روانی» سبب می گرد تا جهان بیرون از خود را نیز به شکل واحد و یکسان ببینند.

    علاوه بر وجود اشتراک عرفانی، در شعر گفتن نوعی بازگشت به سوی دوران کودکی شاعر و نیز کودکی نوع بشر وجود دارد.[10] این بازگشت به دوران کودکی انسان باعث می گردد تا شاعر خود «مستقیماٌ از تجربهء اولا که سرشت تاریک و مبهمش کاربرد تصاویر اساطیری را واجب و ضروری می سازد، توشه بردارد»[11]

    شاعر که بدینگونه به سوی طبیعت و اشیاء می رود، شناختی را از آن ها ارئه می دهد که شباهت بسیار به تیین نمادین جهان به وسیله ای انسان های بدوی دارد. بدین معنی که شاعر و هنرمند مسقیماٌ و از راه تجربه ای شخصی خود دست به تفسیر جهان می زند؛ آنهم تجربه ای که در محاق آن دل (احساس) قرار دارد. در این چنین تعبیر و تفسیر جهان علاوه بر وجود اشتراک عرفانی با طبیعت، تناوبات روحی شاعر نیز به وسیله ای نماد های برخواسته از ناخودآگاه جمعی و کهن الگوها، بیان می گردد. به گونه ای مثال آنجا که شاملو می گوید:

    «چون شبان بی ستاره قلب من تنهاست»[12] از یکسو تنهایی شاعر به وسیله ای ترکیب «شبان بی ستاره» به شکل نمادین بیان شده است و از سوی دیگر بدین وسیله شاعر نوعی پیوند و رابطه میان خویش و طبیعت ایجاد کرده است، زیرا با رسوخ دادن شعور معنوی خودش در «شبان بی ستاره» به طبیعت شعور می بخشد و همانند خودش به او توانایی فهم و درک احساس تنهایی را قایل می شود.

    در شعر «سرگذشت» از شاملو اشتراک عرفانی با طبیعت به خوبی نمایان است:

    کفتر چاهی شدم از برج ویران پر کشیدم

    سایه ای ابر شدم بر دشت ها دامن کشاندم

    آهوی وحشی شدم از کوه تا صحرا دویدم

    ماهی وحشی شدم بر آب های تیره راندم[13]

    گذشته از این ها عامل دیگر که باعث می گردد تا شاعر برای بیان گفتنی های خود از نماد ها کار بگیرد، جنبه ای معنوی و غیر مادی شعر و فضای است که شعر در آن زاده می شود. از آنجاییکه عقل و حواس ما از محدوده ای جهان مادی فراتر رفته نمی تواند و یا به گفته ای مولانای بزرگ «...کس را دید جان (حقیقت مطلق) دستور نیست» ناچار شاعر نماد می آفریند و با بهرگیری از نماد ها درک و شناخت خود را که شناختی معنوی از جهان است ارائه می دهد.

    نکاتی پیرامون نماد های درخت، دریا، صحرا و آتش

    اینک پس از این مقدمات می پردازیم به بررسی محتصر و گذرای چهار نماد درخت، دریا، صحرا و آتش در شعر.

    درخت: درخت یا هر گیاه کهنسال دیگر نماد بالندگی و انکشاف زندگی روانی است.[14] گاهی هم درخت رمز جاودانگی و بیمرگی به شمار رفته است.[15] نماد درخت در باور های اساطیری و مذهبی ملل مختلف جهان نقش ارزنده داشته که می شود مثلاٌ از «شجره ای ممنوعه» در بهشت که تورات از آن به درخت معرفت یاد کرده است نام برد، بودا حینیکه در جنگلات دامنه های همالیا به تزکیه ای نفس مشغول بود و برای دست یابی به حقیقت زندگی ریاضت می کشید، معرفت حقیقی را هنگامی که در زیر درخت «بودهی» (معرفت) نشسته بود، دریافت. در داستان حضرت موسی، خداوند نخستین بار با کلیم خویش از طریق درخت سخن می گوید. چنانکه مولانا با توجه به این داستان درخت را جنبه ای ماورایی داده و آن را نشانی از جانان می داند:

    درخت و آتشی دیدم، ندا آمد که جانانم مرا می خواند آن آتش مگر موسی عمرانم

    بیدل درخت سرو را با قامت کشیده و راستش که نشانی است از آزادگی، فارغ از گزند پاییز و بیمرگ می بیند:

    حاصل هرچار فصل سرو بهار است نشه ای آزادگی خمار ندارد



    به همین ترتیب سهراب سپهری در میان درخت و خدا ارتباطی می بیند که نهایت یکی (درخت) بدایت دیگری (خدا) است:

    باید به ملتقای درخت و خدا رسید[16]

    در شعر «نشانی» از سپهری، رهگذر طلب مقصود و نشان «خانه ای دوست» را باید از کودکی که «رفته از کاج بلند، بالا» بپرسد. کودک در این شعر غیر از اینکه مظهری از معصومیت و پاکی است، نماد کودکی انسان نوعی و آن زمانی است که هنوز خودآگاهی منطقی کنونی از روان تاریخی یا ناخودآگاه جمعی جدا نشده بود؛ و با درخت که بالندگی و انکشاف زندگی روانی را مجسم می کند، همسانی کامل دارد، زیرا بالندگی و انکشاف روانی انسان که در روانشناسی به آن «فرایند تفرید» می گویند، حالتی از توافق و تفاهم ناخودآگاه و خودآگاه است که به ناخودآگاه اجازه می دهد تا انگاره های مدفون شده ای خویشرا به عرصه ای خودآگاه بیاورد.

    دریا: اهمیت حیاتی دریا در زندگی انسان باعث گردیده است تا این پدیده در باور های اساطیری و مذهبی انسان ها جایگاه خاصی را اشغال کند. تقریبا نزد همه ملل دنیا دریا های مقدسی وجود دارند که سرچشمه ای فیض و برکت الهی و تطهیر کننده ای انسان از زشتی ها تلقی می شوند. به همین ترتیب در اساطیر بسیاری از اقوام داستان های اندر باب افگنده شدن پهلوان ها، نیمه خدایان و یا پیامبران حین کودکی در آب وجود دارد. از این داستان ها چنین بر می آید که حیات این موجودات به نحوی هدیه و عطیه ای آب به شمار می رود و آنها خود همانند دریا قدرتمند، فیض رسان و در تلاش خستگی ناپذیر برای نابودی اهریمنان بوده اند.

    در داستان حضرت یونس زمانیکه یونس را در آب می اندازند، چهل روز بعد در حالیکه از معاصی و گناهان پاک

    شده بود، از شکم ماهی ودریا خارج می گردد. دریا و ماهی دراین داستان همانند چاهی که حضرت یوسف را برادرانش در آن می اندازند، زمینه ای است برای عروج و تصفیه ای روح. چنانکه حضرت مولانا با درنظر داشت این معنی می فرماید:

    یونسی دیدم نشسته برلب دریای عشق

    گفتمش چونی؟ جوابم داد بر قانون خویش

    گفت بودم اندرین دریا غذای ماهیی

    پس چوحرف نون خمیدم تا شدم ذالنون خویش



    دریا بصورت کل در ادبیات و شعر نماد زندگی، تلاش و تکاپو به شمار می رود. گاهی هم از دریا مراد نیستان ملکوتی و سرزمین موعود بوده است که انسان در سیر تکاملی خویش بالاخره به آن خواهد رسید.

    خلق چو مرغابیان، زاده زدریای جان کی کند اینجا مقام مرغ کز آن بحر خاست

    بلکه به دریا دریم، جمله در او حاضریم ورنه زدریای دل موج پیاپی چراست

    کلیات شمس

    سپهری ضمن اینکه دریا را رمزی از هستی و زندگی می داند، نشانه ای از تازگی و طراوت هم می پندارد که باید از آن ماهی طراوت را گرفت:

    لب دریا برویم

    تور در آب بیندازیم

    و بگیریم طراوت را از آب[17]

    شاملو در شعر بلند «رکسانا»، رکسانا را روح دریا و عشق و زندگی می داند:

    ...رکسانا-روح دریا و عشق و زندگی- در کلبه ای چوبین ساحلی نمی گنجید،

    و من بی وجود رکسانا – بی تلاش و بی عشق و بی زندگی – در نا آسودگی و

    نومیدی زنده نمی توانستم بود...[18]

    دریا در این شعر نمادی است که اضطراب و بیقراری روح را در رسیدن به مقصد و مطلوبش نشان می دهد.

    یونگ را عقیده بر اینست که دریا مظهر ناخودآگاه جمعی است. زیرا اعماق بی انتها، زیر سطح بازتاب دهنده ای آن پنهان است.[19] دریا برای پیدایی حالات رویایی و هجوم محتویات ناخودآگاه به خصوص در رویا ها محل مناسبی به شمار می رود. بعضاٌ دریا مظهر روح نیز به شما رفته است. آنجا که حضرت مولانا می فرماید:

    داد جاروبی بدستم آن نگار گفت کز دریا برانگیزان غبار

    اشاره به تصفیه ای روح دارد. جاروب در اینجا به قول براهنی وسیله ای است برای تصفیه ای روح و دریا نماد روح.[20]

    صحرا: دشت و صحرا نمایاننده ای آزادی و محلی اند برای جولان روح که در قفس تن محبوس و دلتنگ است. به گفته ای ژوزف هندرسن «پرواز پرنده گونه یا سفر در بیابان و هر حرکت نیرومندی که منجر به آزادی گردد، نمایانگر آزادی از راه تعالی است.»[21]

    بدین ملحوظ هرگاه ما در رویای های مان به سیر و سفر در صحرا ها می پردازیم، در حقیقت این سیر و سفر جولان روح محبوس در قفس تن است که می خواهد به آزادی از راه زدودن تعلقات مادی برسد. یا به عباره ای دیگر حینیکه روح به یاد وطن مألوف می افتد، برای برگشت دوباره به آنجا تکاپو و جولان می نماید که این جولان و تکاپو در رویا ها به شکل سیر و حرکت در بیابان ها و صحرا ها وضوح می یابد. به گونه ای مثال آنجا که سلطان االعارفین بایزید بسطامی در مکاشفه ای بیان می دارد:

    «به صحرا شدم،

    عشق باریده بود و زمین ترشده،

    وچنانکه پای مرد به گلزار فرو شود، پای من به عشق فرو می شد.»[22] بیان نمادین معراج روح به «صحرای جان» و «دشت لامکان» است. در تصوف اسلامی مراحل رسیدن معرفت شش یا هفت مرحله سنجیده شده است که ششمین مرحله از این مراحل وادی طلب است که به تعبیر حضرت بیدل دشتیست که انتها ندارد:

    به صد جاکرده سعی نارسا منزل تراشیها وگرنه وادی دشت طلب کی انتها دارد

    به همین ترتیب دشت با بیخودی و جنون که در نزد عرفا حالتی فراتر از شعور معمولی انسان ها است نیز مناسبت دارد:

    زدشت بیخودی می آیم از وضع ادب دورم جنونی گرکنم ای شهریان هوش معذورم



    آتش: از زمان کشف آتش تا به امروز، این پدیده حیاتی ترین پدیده ای مورد نیاز انسان ها بوده است. اهمیت آتش در نزد انسان های بدوی در حدی بوده است، که حتی آن را پرستش و سجده می کرده اند. در اسطوره ها و روایات دینی همیشه آتش مقدس وجود داشته است. به گونه ای مثال پرومته آتش مقدس را از کارگاه هفایستوس می دزدد و به انسان می دهد و انسان با داشتن آتش حتی قادر به رقابت با خدایان می گردد. زردشت آتش مقدس را از بهشت می آورد که نه دود دارد و نه حرارت و خاموش هم نمی شده است، بودا کمال انسان را در رسیدن به نیروانا – که آنرا به آتش خاموش تعبیر کرده اند – می داند. آتش کوه طور که تجلی ذات پروردگار بود، حضرت موسی را به جانب کوه کشاند و در آنجا برای نخستین بار کلیم الله با خداوند صحبت نمود. حافط به توجه به همین روایت گفته است:

    شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

    نزد خواجه ای شیراز «آتش طور» نماد معیاد گاه خداوند با انسان است درست همانوگونه که انتهای درخت نزد سپهری.

    آتش در باور های دینی آریایی ها برترین آخشیج و در ارتباط به «مهر» یا «آفتاب» است و به آتش همچو وسیله ای برای پالایش انسان از گناهان نگریسته می شده است. چنانکه سیاووش برای اثبات بی گناهیش از میان انبوه آتش می گذرد و از آنجایی که پاک و منزه است، آتش به کمترین آسیبی نمی رساند.

    در نزد شعرای عارف نیز آتش وسیله ای برای زدودن گناهان و امحای هستی مجازی است:

    از دل تنگ گنه کار بر آرم آهی کآتش اندر گنه آدم و حوا فگنم

    حافظ

    آتش نو در وجود اندر زدیم در میان محو نو اندر شدیم

    مولانا

    در شعر فارسی – دری عبارات زیادی از قبیل آتش عشق، آتش فراق، خوی آتشین معشوق، آب آتشناک، آتشخانه و امثالهم به وفرت استعمال شده است، که همه بیانگر برداشت و درک شاعران از آتش و هم تأثیر اسطوره های مربوط به آتش در ذهن این شاعران است.

    حضرت مولانا بانگ نای را که نفیری است از درد فراق نیستان، آتشین می داند:

    آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد

    بررسی و تحلیل نماد آتش در اساطیر، شعر و ادبیات سرزمین ما کاریست بس فراخ و وسیع و در خور تحقیق ژرف که دراین مختصر مجال آن میسر نیست.

    ...وسخن آخر:

    در بررسی و تحلیل نماد ها – چه آنهایی که در رویا های ما ظاهر می شوند و چه آنهایی که در هنر و شعر تبلور می یابند – باید متوجه چند نکته بود. نخست اینکه مفاهیم آن نماد ها را در اساطیر بومی شاعر یا هنرمند جستجو کرد. زیرا اسطوره های که در طول هزاران سال در روان افراد یک جامعه جا افتاده اند، بهترین زمینه برای شکل گیری نماد ها هستند. همچنان نظر و عقیده خود شخص در مورد نماد های که در اثری هنری یا پارچه ای شعر بیان می دارد و یا در رویایش آنرا می بیند، با اهمیت است. چه ممکن است شاعر یا هنرمند نماد مورد نظر را در معنای وارونه و غیر از آنچه که متداول است استعمال کند. نکته ای سوم اینکه نماد ها را باید در اساطیر همه ملل جهان جستجو و ارزیابی کرد. زیرا ناخودآگاه جمعی که منبع و سرچشمه ای نماد ها به شمار می رود، اکثراً طوری نماد ها را می آفریند که مفاهیم و معانی همسان می داشته باشند.

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  4. #124
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض مثلث آتش




    مثلث روبه بالا در کیمیاگری نماد آتش است. آتش، یکی از عناصر چهارگانه حیات، گرم و خشک است و نماد احساسات عمیق و آتشین همچون عشق، نفرت، تعصب، خشم، ترحم، دلسوزی و مانند اینها و نیز آرزوهای معنوی و روحانی (و تلاش برای پیشگویی کردن) است. هم چنین آتش نمایشگر انرژی، الهام، هیجان و مردانگی است.
    در بسیاری از فرهنگ ها مثلث که نشانه ایست از نیرویی افزاینده نماد آتش است.
    مثلث روبه بالا نمایانگر نیرو و انرژی در حال افزایش است. گاهی آتش بوسیله شمشیر و یا چاقو نمایش داده می شود.
    مطابق با عقاید کیمیاگری پاراکلسیان، سمندر روح آتش است.
    نماد آتش از نماد جادویی و قرون وسطائی مهر سلیمان مشتق شده است.
    ماه ها و صور دایره البروج که به آتش وابسته هستند عبارتند از: حمل، اسد (شیر)، قوس (کماندار)
    در سنت ویکا عنصر آتش با جهت جنوب، فصل تابستان و رنگ قرمز مرتبط است. این عنصر معمولا با مثلث قرمز، خون، شمع، گیتار، یاقوت و بخور نشان داده می شود. در مناسک، آتش با سوزاندن اجسام، جادوهای عشق، آشپزی و روشن کردن شمع و آتش حضور پیدا می کند.
    این اعتقاد وجود دارد که هر شکلی از گربه (بخصوص شیر و ببر) ماهیت آتشی دارند و همچنین تمام موجودات درنده، از جمله گرگ. موجودات علوی آتشی نیز عبارت هستند از سمندر، عنقا، اژدها و شاهین . مکان آتش در پنج ضلعی (پنتاگرام) گوشه راست پایین است. در چین و ژاپن آتش با یک پرنده سرخ، در میان آزتک ها با سنگ چخماق، در هندو با صاعقه، در یونان با ترکه سیب و در مسیحیت با شیر نشان داده شده است.
    حضور نماد آتش نشان دهنده اراده، شخصیت، رشد و توسعه و انرژی و نور است. آتش معمولا با جاه طلبی، رضایت، هماهنگی و تعادل مرتبط است و اراده واقعی (معنا بخشی به زندگی) را نشان می دهد.

  5. #125
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض ماهی مسیحی



    این سمبل که ان را Jesus fish می نامند تاریخچه جالبی داره . امروزه معمولا این نماد به عنوان نشانه ای برای مسیحیت به کار می ره اما پیام و کاربرد اولیه ان حتی برای خود مسیحیان خیلی متفاوت بوده است . در نشانه های قدیمی توضیحی که گاهی درون این شکل نوشته شده عبارتست از ΙΧΘΥΣ که به یونانی معنای ماهی می دهد . این نماد از زمان St. Augustine وارد دنیای مسیحت گشت .
    سمبل مذکور ترکیب 2 کمان است که به صورت یک ماهی جلوه گر می شوند و برای مسیحیان اولیه یک نماد مخفی و رمز گونه به معنای " Jesus Christ, Son Of God, Saviour " بود و ریشه این عبارت هم از اونجا بود که تلفظ ماهی به یونانی ichthus می شود که به صورت Iota Chi Theta Upsilon Sigma اسپل می شود و در انگلیسی معانی زیادی می یابد و معروفترین انها همین عبارت " Jesus Christ, Son Of God, Saviour " است .
    در زمان امپراطوری یونانی مسیحیان در خفا و ترس به سر می بردند و از همین رو به علت سادگی ترسیم و اشارات زیادی که به ماهی در انجیل شده است این نماد را به عنوان رمز برگزیدند . هر گاه 2 غریبه به هم می رسیدند که از مسیحی بودن هم اطمینان نداشتند یکی از انها کمان اول ماهی را رسم می کرد و نفر دوم اگر مسیحی بود باید کمان دوم را رسم می نمود .
    البته قابل ذکر است که ماهی از زمانهای بسیار قدیم به عنوان سمبل در تمدنهای مختلفی وجود داشته است . مثلا ماهی را به عنوان سمبلی از الهه ونوس یا فرزند عاشق الهه دریاها Atargatis می دانستند . پری دریایی نیز موجودی بود ترکیبی از یک زن با دم ماهی وار . هم چنین در چین و هند و یونان ماهی را با الهه های بزرگ خود مرتبط می دانستند .
    اولین شکلهای ترسیمی از حضرت مسیح نیز نشان دهنده یک طفل درون رحم ( شکلی شبیه به همین ماهی بود ) و از همین رو می توان آن را به عنوان نشانه ای از ارتباط بین دنیای خاکی و معنوی و راهی برای ورود به جهان دانست .
    جالب بدونید که سبک طراحی کمانها در معماری گوتیک از همین ماهی الهام گرفته شده است .




  6. #126
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض Sacred Chao



    Discordianism یک مذهب و مسلک نسبتا جدید است که در حدود سالهای 1958 یا 1959 بنیان نهاده شد . Sacred Chao هم سمبلی است که توسط همین افراد برای توضیح وابستگی نظم و بی نظمی به کار می رود . ظاهر این نماد بسیار شبیه به نماد yin yang است که قبلا راجع به آن صحبت کرده ایم .
    اما گفته می شود که . Sacred Chao برگفته از yin yang مربوط به Taoists ها نیست بلکه از نماد HODGE-PODGE مربوط به Erisians ها الهام گرفته شده است . و به جای نقطه Podge در زمینه Hodge از یک 5 ضلعی برای مفاهیم انارستیک و به جای نقطه Hodge در زمینه Podge از یک سیب طلایی برای سمبلی از مباحثه استفاده شده است .
    این نماد نشان دهنده تمام مواردیست که یک نفر باید راجع به همه چیز بداند و حتی بیشتر ! این نماد حتی چیزهای بی ارزش برای دانستن را با فضای خالی اطراف طرح نشان داده است .



    استفاده از سیب در این نماد هم داستان جالبی داره و بر می گرده به این افسانه که : زئوس جشن ازدواجی برای Peleus و Thetis گرفته بود و به علت شهرت الهه ناسازگاری ( اریس ) در خرابکاری نمی خواست او را دعوت کند . این موضوع اریس را بسیار ناراحت و خشمگین کرد و از همین رو سیبی از طلای خالص درست کرد و روی ان نوشت καλλίστῃ ( تقدیم به زیبا ترین ) و در روز جشن ان را به وسط سالن غلطاند .
    در همین هنگام سه تن از الهه های دعوت شده به نام اتنا و هر و افرودیت به علت نوشته روی سیب ان را از خود می خواندند و شروع به دعوا کردند و جشن به هم ریخت . زئوس پیش نهاد داد که باید یک قاضی برای حل مسئله انتخاب بشه و تصمیم گرفته شد این قاضی چوپان شهر تروی یعنی پاریس باشه اما هر کدوم از 3 فرشته سعی کردند با رشوه پاریس را گول بزنند . اتنا به او وعده پیروزیهای جنگی داد و افرودیت گفت زیباترین زن زمین را به او مبخشد و هرا نیز قول ثروت بیکرانی را به او داد . پاریس هم که پسر جوانی بود پیش نهاد هرا را پذیرفت و سیب را به او داد . و افرودیت نیز در عوض هلن را به او بخشید . که البته برای این کار جنگی صورت گرفت که می گویند اولین جنگ در بین انسانها و در نتیجه سرچشمه مشکلات ما بود .



    و انتخاب 5 ضلعی نیز بر اساس وجود ساختمان 5 ضلعی شهر واشینگتن ( دپارتمان دفاعی امریکا ) و تا حدودی به علت قوانین 5 گانه این مذهب است است . این قانون می گوید تمام اتفاقات یا 5 بار حادث می شود یا مضربی از 5 است و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به 5 وابسته است . در خود این قانون 5 بار از کلمه 5 استفاده شده است .

  7. #127
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض سردر دانشگاه تهران




    بنای برج آزادی و سر در دانشگاه تهران برای بسیاری از گردشگران تداعی کننده تهران و حتی ایران است.
    بی شک ارزش بین المللی دانشگاه تهران، شهرت جهانی سردر اصلی آن را نیز به ارمغان آورده است. این بنای تاریخی، علاوه بر این که در سطح ملی سمبل تمام نمای علم، دانش، معرفت و نماد زندگی شیرین دانشجویی در زیر سقف مرکز نمادین علمی کشور (دانشگاه تهران) است، در خارج از ایران نیز معرف یک دانشگاه نامدار در سطح خاورمیانه است.
    با یک بررسی گذرا می توان ادعا کرد که از میان معروف ترین و معتبرترین دانشگاه های دنیا، دانشگاه تهران تنها دانشگاهی است که از طریق یک بنای فرهنگی سمبلیک با مهندسی پیچیده، پیام های ویژه معنوی، علمی و فرهنگی را به مخاطبان خود القا می کند.
    برخی بر این عقیده اند که طرح سردر دانشگاه، الهام گرفته از تصویر خیالی دو پرنده ای است که بال هایشان را برای اوج گرفتن و برخاستن از زمین، باز کرده اند. علم و دانش به دو بال تشبیه شده اند که ورود به دانشگاه با آن دو ممکن است و خروج از دانشگاه نیز با تقویت این بال ها موجب صعود افراد بر فراز اجتماع خود و پاسداری از آن می شود.
    عده ای دیگر آن را به عنوان کتابی که به صورت باز در مقابل دیدگان گذارده شده باشد می دانند که بیانگر ارزش مطالعه و تحقیق است. اما از تاریخچه و نحوه ساخت این سردر اطلاعات و اسناد کاملی به دست نیامده است.
    بر پایه گفته ای در سال های ۴۶- ۴۵ به دستور ریاست وقت دانشگاه طرحی در میان دانشجویان و طراحان مختلف به مسابقه گذاشته شد. از میان طرح های رسیده طرح دانشجویی به نام «کوروش فرزامی» (از دانشکده هنرهای زیبا) به عنوان طرح برتر برگزیده شد. کار اجرای طرح، ابتدا به یک شرکت پیمانکار سوئیسی واگذار شد که به دلیل نواقص مربوط به مراحل قالب بندی از ادامه کار توسط این شرکت ممانعت شد و یک شرکت پیمانکاری ایران به نام «شرکت آرمه» اجرای طرح را به عهده گرفته و به اتمام رساند.
    بر پایه آخرین صورت حساب و وضعیت شرکت آرمه هزینه اجرای طرح مبلغ ۲۴هزار و ۵۰۰تومان بوده است.
    اگرچه تاریخ ساخت سردر را در سال های ۴۶-۴۵ می دانند، اما تا سال ۱۳۴۸ هیچ سندی در خصوص آن در آرشیو دانشگاه مشاهده نشده است. در نشریه شماره ۲ «هنر معماری» (تیر، مرداد، شهریور ۱۳۴۸) عکس هایی از سردر دانشگاه تهران به چاپ رسیده است و در ذیل آن نام طراح و محاسب سردر آورده شده است (این منبع نیز طراح را کوروش فرزامی و محاسب آن را سیمون سرکیسیان ذکر کرده است). علاوه بر این در کتابچه راهنمای دانشگاه تهران (۱۳۵۱) نیز عکس سردر چاپ شده است.


    سایت افتاب

  8. 3 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #128
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض ال جی





    کارخانه ال جی یک کارخانه کره ای می باشد که در سال 1947 تحت نام Lucky-Goldstar ایجاد شد . و در سال 1955 این نام کوتاه شد و به صورت ال جی مورد استفاده قرار گرفت .
    لوگوی ال جی شامل حرف L و یک حرف G در درون یک دایره می باشد جهان ، آینده ، جوانی ، بشریت و تکنولوژی است . این لوگو نمادی از تلاش کارخانه ال جی برای ایجاد ارتباط با مشتریان در درو دنیا می باشد .
    لوگو از 2 قسمت تشکیل شده است : حروف ال جی به رنگ خاکستری و یک تصویر ادمک ( تشکیل شده از حروف ال جی ) در درون دایره با رنگ قرمزی که خاص کارخانه ال جی می باشد . رنگ قرمز که رنگ اصلی تشکیل دهنده لوگو است نمادی از دوستی است و این احساس را که قرار است این مارک بهترین خدمات را ارائه دهد به مشتری انتقال می دهد . رنگ خاکستری نیز نشانی از قابلیت اعتماد تکنولوژیک است .
    به طور خلاصه تر می توان گفت دایره نمادی از کره زمین است و صورتک خندان ایجاد شده نشانی از دوستی و قابلیت دسترسی است .
    قابل ذکر است که اگر دقت کنیم این نماد به صورت نامتقارن ( فضای خالی بالا سمت راست ) طراحی شده است تا نشانه ای از قابلیت انطباق و انعطاف شرکت باشد . و هم چنین یک چشم بودن ادمک یادآور نشانه گیری و به دنبال هدف بودن است .
    شعار شرکت نیز LIFE'S GOOD می باشد . و نشان دهنده هدف شرکت است و انچه که شرکت به طور مستمر سعی در ایجاد ان دارد . این شعار را به صورت مدور در کنار لوگو می نویسند تا نشانی از یکتایی و هویت کارخانه گردد .

  10. #129
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض Versace







    شرکت Versace در سال 1978 توسط Gianni Versace در ایتالیا بنیان نهاده شد . پس از مرگ Gianni Versaceخواهر وی Donatella Versace که طراح قدرتمندی است امور کمپانی را در دست گرفت .
    اولین مغازه انها در شهر میلان زده شد و خیلی زود به شهرت رسید و این مارک در مجالس مد به یکی تاز معتبرترین مارکها تبدیل گشت . اکنون کمپانی به تولید موارد مختلفی مانند لباس ، عطر ، لوازم آرایش و ... می پردازد .
    ارم شرکت گاها بر روی محصولات به صورت اسم شرکت در محدوده ابی رنگ نوشته می شود اما ...
    لوگو اصلی شرکت طرحی از سر Medusa می باشد . در افسانه های یونان Medusa زنی بود که پس از رنجاندن خدایان به یک عجوزه تبدیل گشت . او در معبد آفرودیت توسط خدایی به نام Posidon اغوا شد و پس از ان موهایش که زیباترین قسمت افرینش او بود به مارهایی تبدیل گشت و هر کس به او نگاه می کرد به سنگ تبدیل می شد . شاید این موضوع سمبل جالبی برای انتخاب یک کمپانی مرتبط با مد نباشد به خصوص با یاد آوری نگاهی که به سنگ شدن منجر می شود . اما Gianni Versace نسبت به ادبیات و افسانه های کلاسیک شیفتگی خاصی داشت و به دلیل تعاریف از زیبایی اولیه Medusa بود که این شکل را برای لوگو انتخاب نمود .


  11. #130
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض شیر و خورشید




    شیر و خورشید نشانی تاریخی است که تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ نماد ملی ایران بود.
    هر دو نماد شیر و خورشید در فرهنگ ایرانی سابقه دارند، مثلاً شیر در بسیاری از سنگتراشه‌های کهن و خورشید در گردونه مهر. ولی به نظر می‌رسد که کاربرد شیر و خورشید بر پرچم به دورهٔ تیموریان باز گردد.
    گاهی در مورد این نماد گفته می شده است که شیر نشان ارمنیان و خورشید نشان ایرانیان بوده شاه عباس بزرگ صفوی استقلال ارمنستان را بر انداخته و به یادگار این فیروزی خورشید را بر پشت شیر نشانده و این نقش را پدید اورده است . اما می دانیم که پیدایش شیر و خورشید بی شک قرنها پیش از صفویان بوده و ما چنانکه خوایم دید سکه هائی در دست داریم که چندین صد سال پیش از شاه عباس زده شده پس این بحث به احتمال زیاد جایگاهی از حقیقت ندارد .
    یکی از عادتهای دیرینه ادمیان است که در کارهای خود از شکلهای جانوران ودیگر افریده ها استفاده می جویند چنانکه این همه الفباهای گوناگون ریشه هر کدام از انها شکلهای جانوران و دیگر چیزها بوده که ادمیان دیرین برای فهمانیدن اندیشه های خود بکار می برده اند . از جمله در ایران ودیگر سرزمینها از قرنهای بسیار باستان پادشاهان و فرمانروایان شکلهای جانوران و ستارهای اسمانی بویژه دو شکل شیر و افتاب را بر درفشها وسکه ها و دیگر ابزارهای شاهی می نگاشته اند .
    خورشید درخشانترین جرم اسمانی و پادشاه ستارگان است و میدانیم که نزد مردمان باستان جایگاه بس بلندی داشته که گاهی به پرستشش نیز بر میخواسته اند شیر هم دلیرترین همه درندگان و پیش مردم به سنگینی و پابرجائی بلکه بمردانگی نیز موصوف است . در ارجمندی شیر پیش مردمان باستان این بس که نام او را در هر زبان و هر سرزمین به کودکان میدهند و ما پادشاهان بسیاری بنام لئو یا اسد یا شیر یا ارسلان در تاریخ داریم واز برخی از ایشان دلیل در دست هست که به شکل شیر علاقه داشته و به رواج و شهرت ان می کوشیده اند .
    در ایران چه پیش از پیدایش اسلام و چه پس از پیدایش ان نقش شیر معروف بوده که هم بر درفشها و سکه ها و خرگاها و دیگر ابزارهای شاهی می نگاشه اند و هم پیکر ان را بر روی دیوارها یا بر سر دروازه ها از سنگ می تراشیده اند .

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •