تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 4 از 4

نام تاپيک: شیادی به نام رضا مرادی غیاث آبادی

  1. #1
    پروفشنال vxp's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    پست ها
    865

    پيش فرض شیادی به نام رضا مرادی غیاث آبادی

    درود به همه هم وطنان ،

    در گزشته نوشته هایی با نام ایشون در فیسبوک و اکنون در این انجمن و تارنماهای ایران ستیز می بینیم. اما او کیست؟
    سعی می کنم در حد توان به معرفی این شخص بپردازیم!
    جاعل یا پژوهشگر؟
    (دوستان از کروات این اشخاص بترسید مانند بازرگان باید از کروات این اشخاص ترسید مثل علی شریعتی باید ترسید!!)

  2. این کاربر از vxp بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2
    پروفشنال vxp's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    پست ها
    865

    پيش فرض

    رضا مرادی غیاث آبادی؛ دکتر قلابی و جاعل تاریخ

    | آذر ۲ام, ۱۳۹۰ Admin




    [COLOR=#4E4E4E !important]0

    in[COLOR=#FFFFFF !important]Share[/COLOR]




    تقریبا دو سال پیش برای نخستین بار در تارنمای «پژوهشهای ایرانی» متعلق به «رضا مرادی غیاث آبادی» و در اعتراض به یک نوشته ی او کامنتی گذاشتم؛ چند ماه قبل هم یکبار پیامی به ایمیل ایشان فرستادم که درباره آن هم خواهم نوشت اما آنچه که بر سر آن کامنت من آمد، دستکم از همان زمان بر من آشکار کرد که نه با یک محقق و پژوهشگر دگراندیش یا مخالف که با یک جاعل و تحریفگر سر و کار دارم. رضا غیاث آبادی به علت نامعلوم و بدون هیچ ملاحظه نوشته ای که متعلق به دیگری بود را با واژگان خودش تغییر داد تا جایی که مفهوم آن نوشته به کل به چیز دیگری تغییر کند.
    اخلاقا یک نویسنده یا مدیر سایت مختار است که نوشته ی خواننده اش رامنتشر کند یا اگر صلاح نمی داند از انتشار آن چشم بپوشد؛ اما دست بردن در نوشته ی دیگران به منظور تغییر دادن معنا و مفهوم یک مطلب که با نام دیگری منتشر شده حتی اگر در سایت و وبلاگ شخصی باشد، در حکم دزدی است و کسی که در اندازه ی حفظ پیام یک مخاطب اش امانتدار نیست، نمی تواند در مقولاتی که نیاز به بردباری، خویشتنداری و دقت بیشتر دارد(مانند تاریخ چند هزار ساله یک ملت) جانب امانت و انصاف نگاه دارد.

    امروز از طریق دوست دیگری دانستم که آقای مرادی غیاث آبادی، بخشی از مطلبی را که چند ماه قبل برایش فرستاده بودم در صفحه ی فیس بک خودش انتشار داده و چنین وانمود کرده که من قصد جان ایشان را کرده ام!
    آقای غیاث آبادی در واقع نوشته مرا جعل کرده اما پیش از آنکه به محتوای اصلی این نوشته و نقل قول ایشان بپردازم باید مختصری درباره دلایل ارسالش بنویسم.
    چند ماه پیش زمانی که من کاربر ویکی پدیای فارسی بودم متوجه شدم آقای غیاث آبادی با نام کاربری «Iranet» برای خودش مقاله ای ایجاد کرده و دایما آن را ویرایش می کند و از افتخارات و اکتشافات خود بر آن مقاله اضافه می کند. مطابق با قوانین سایت ویکی پدیا هیچ کاربری حق ندارد در موضوعاتی که مربوط به خود او است مقاله ای را ویرایش کنند.برای آشنایی بیشتر با نام ایرانت و اینکه بدانیم این اکانت از کجا آمده، غیاث آبادی یک شرکت فروش دامنه و هوست اینترنتی هم با همین عنوان دارد که در آن زمان نام ایشان به عنوان رجیسترر دامنه آن ثبت شده بود. ظاهرا بعد از آن قضایا و زمانی که معلوم شد این شناسه متعلق به او است، نام مالک آن دامین را تغییر داده اما کماکان دی ان اس های دامنه ی وبسایت خودش [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] است.
    همه ی اینها مصادف با زمانی بود که تجزیه طلبان مطالبشان را با رفرنس دادن به نوشته های «رضا مرادی غیاث آبادی» یا «دکتر رضا مرادی غیاث آبادی» منتشر می کردند و این مقاله ویکی پدیا هم قرار بود برای دستکم مخاطب عام، معیار حقانیت او باشد. در واقع بسیاری از مطالب پان ترکیستی با وام گیری از رضا مرادی غیاث آبادی بیرون می آید؛ برای نمونه بخش فوت نت شماره نه، فحشنامه به کورش هخامنشی را در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] نگاه کنید(نمونه این مقاله و برخی مقالات دیگر کماکان بر روی سایتهای تجزیه طلبان موجود است). چند مصاحبه ای که از ایشان با رادیو فرانسه با عنوان دکتر رضا مرادی غیاث آبادی، متخصص تاریخ هم منتشر شده بود، دایما توسط سایتهای تجزیه طلبان باز نشر داده می شد باز هم برای نمونه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ببینید.
    مطالبی که ایشان در مورد آریاییان در این مصاحبه می گوید بی پایه است. به تازگی بی بی سی فارسی هم مطلب جعلی در ارتباط با [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] منتشر کرده که آن هم تحریف حقیقت است و پایه و اساس درستی ندارد؛ نه چنین چیزی در مصاحبه آمده و نه حتی یک برگ نوشته در زمینه این تحقیقات تا کنون رسما منتشر شده که بی بی سی برایش گزارش تهیه کند. البته غیاث آبادی بعدا در تارنمای شخصی اش در دو نوشته مجزا، هم به [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] پرداخت و هم تلویحا اعلام کرد که مصاحبه او با رادیو فرانسه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ! با توجه به اینکه خود من دو بار برای ایشان مطلب فرستادم و هر دو را جعل کرده دستکم اندازه راستگویی و حقانیت این شخص برای من معلوم است.
    مصاحبه رادیو فرانسه با نگارنده در زمینه «این نژاد آریایی تعریفش چیست؟» به نحوی ادیت و منتشر شد که مفهوم و منظور اصلی که رد فرضیه مهاجرت بود، بکلی از دست رفته بود.
    اما باز گردیم به ویکی پدیا ، ایشان مقاله ای را آنجا برای خودش دست و پا کرده و نشانی تعدادی از کتابهایشان را که برای کتابخانه های چند دانشگاه خارجی فرستاده بود ، از فهرست کتابهای آن کتابخانه ها به عنوان منبع اعتبار خود در مقاله افزود. از آنجا که کتابخانه های دانشگاهها بر خلاف کتابخانه های عمومی مطالب تخصصی را ایندکس می کنند. نشانی این کتابخانه ها و چند صفحه دیگر مانند صفحه ی دانشگاه کاشان که در آن شخصی از او با عنوان دکتر یاد کرده ، قرار بود به خواننده القا کند که مقاله مربوط به یک متخصص در زمینه تاریخ است.
    بر خلاف آنچه غیاث آبادی سعی در نمایشش دارد، این موضوع که کتابی در کتابخانه ای ثبت شده، نمی تواند معیار اعتبارش باشد چون هرچند که مطالب کتابخانه های دانشگاهی بر خلاف کتابخانه های عمومی در حوزه ی مسایل تخصصی است اما لزوما به معنای اعتبار آن کتاب یا اعتبار نویسنده آن نیست. هر کدام از دانشگاههای بزرگ هزاران و در برخی موارد حتی میلیون ها کتاب نگهداری می کنند تا دامنه ی وسیع تری را برای تحقیقات دانشجویان یا محققانشان محیا کنند و برای پذیرفتن هر کدام از این کتابها هم لزوما اعتبار علمی تک تک نویسندگان مخصوصا در کشورهایی چون ایران بررسی نمی شود. آقای غیاث آبادی که خود را دکتر می خواند هیچ تحصیلات معتبر دانشگاهی ندارد و نه تنها از یک دانشگاه معتبر دکترا نگرفته که لیسانس معتبر هم ندارد!
    غیاث آبادی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] (نسخه ی پشتیبان این صفحه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )، که خودش از نویسندگان آن است می گوید لیسانس، فوق لیسانس و دکترایش را در رشته «اختر باستانشناسی» از دانشگاه دولتی ریگا گرفته؛ اما هیچ دانشگاهی به نام دانشگاه ریگا یا دانشگاه دولتی ریگا در عالم واقعیت وجود ندارد که به ایشان دکترا داده باشد. فهرستی از [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] در اینجا موجود است.
    در شهر ریگا و کشور لتونی تنها یک دانشگاه فنی به نام دانشگاه تکنیکال ریگا وجود دارد و علاوه بر این یک لا اسکول (دانشکده حقوق) و دانشکده پزشکی هم به همین نام فعالیت می کنند که هیچکدام مدرک اختر باستانشناسی به کسی نمی دهند. برای اینکه آب پاکی را روی دست غیاث آبادی و دوستدارانش بریزم، هیچکدام از دانشگاههای کشور لتونی حتی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و مدارکشان قابل ارزیابی نیستند.
    دکترا نداشتن یا لیسانس نداشتن غیاث آبادی یا هیچکس دیگری جرم نیست. اما اگر شما بیست سال به دروغ خودتان را در برابر یک ملت دکتر بخوانید و تحقیقاتتان را به عنوان یک متخصص منتشر کنید و در پیرامون تاریخ یک ملت فرضیه بافی کنید، نه تنها بی اخلاقی و بی وجدانی است بلکه جرم هم محسوب می شود. با همه ی این احوال حتی اگر دکترای آقای غیاث آبادی هم جعلی نبود، مقاله یک آکادمیک روی ویکی پدیا باید [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] که ایشان فاقد آنها بود و قانونا مقاله ایشان باید از روی آن وبسایت حذف میشد. به همین علت هم مقاله ایشان برای حذف نامزد شد و خود او از ترس باقی ماندن مطالبی که بر مقاله افزوده شده بود،(با نام ایرانت) اولین نفر رای به حذف مقاله داد.
    آن موقع به ذهنم رسید که شاید این شخص که دستکم دو برابر من سن دارد و به طور واضح دست و پایش را گم کرده در شرایط کنونی مملکتمان، از راه فروش کتابهایش امرار معاش می کند و حذف مقاله و ضربه زدن به شخصیت او می تواند دیگرانی را هم به زحمت بیاندازد که وابسته او هستند اما لزوما در این قضایا تقصیری ندارند. بنابراین خود من که از مخالفان این مقاله و تحریفاتش بودم، به حذف مقاله ای که قانونا باید حذف می شد، رای ندادم و از آنجا که من رای ندادم، دیگران هم رای ندادند و حتی برایش نوشتم چطور مقاله اش را نگه دارد؛ ایشان هم رایش را پس گرفت تا مقاله او با نام «رضا مرادی غیاث آبادی» کماکان بر روی ویکی پدیای فارسی باقی ماند.
    به جای حذف برای غیاث آبادی ایمیلی فرستادم که دومین(بعد از آن کامنتی که شرحش را در بالا نوشتم) و آخرین پیام من برای ایشان تا این لحظه بود ،بر خلاف آنچه هم که ادعا می کند من او را به چیزی تهدید نکردم.اما آقای غیاث آبادی امروز بعد از چند ماه در صفحه فیس بوکش نوشت:
    روحیه ایرانی لطیف است، و بخصوص لطیف‌تر است اگر روحیهٔ یک ایرانی خالص از نوع «پان‌ایرانیستی» باشد، و نامش هم فرهاد (farhad@farda.us) باشد و بخواهد مرا با هویت مخفی و ارسال ایمیل تهدید به قتل کند:
    «در نظر داشته باش که ویرایش صفحه تو در ویکی‌پدیا کمترین دشمنی است که می‌توانیم در حقت کنیم. ما برای لجن‌مال کردن تو ابزارهای دیگری هم داریم. … بهتر است بدانی در مملکت ما حمام خون به راه می‌افتد و وسط این حمام خون ممکن است کسانی هم یاد تو و امثال تو بیفتند.»
    در جواب حضرت ایشان باید بگویم که در فراهان به سگ‌هایی که پشت دیوار پنهان می‌شوند و پارس می‌کنند، می‌گویند: «سگ حَسَن‌پسند».
    نخست اینکه من مطلب خود را بطور خصوصی برای ایشان فرستادم و ایشان به گفته ی خودش بدون اجازه، مطلب خصوصی مرا عمومی درج کرده؛ جدا از آن، نشانی ایمیلی که مطلب را برایشان ارسال کردم نشانی وبسایتم بوده و نشانی وبسایت هم به نام شخص من رجیستر شده و تصویر من هم روی اکانت فیس بک من ثبت است، همه ی اینها نشان می دهد که آقای غیاث آبادی درباره تهدید با هویت مخفی دروغ می گوید چون اگر تهدید با هویت مخفی است ایشان نام من و نشانی ایمیل مرا از کجا می شناسد؟
    اما نوشته ی من برای آقای غیاث آبادی :
    درود بر رضا غیاث آبادی
    من وقتی به ریچارد فرای نگاه می کنم یک دانشمند برجسته می بینم که توانسته احترام همه ی گروهها را جلب کند هیچکس نمی تواند مدعی شود که فرای جاعل تاریخ است یا برای کسی مزدوری می کند اما یک دانشمند یهودی که علی القاعده باید مورد نفرت نظام اسلامی باشد هم در غرب مورد احترام است و هم در ایران اما تو هر خطی که می نویسی تعدادی دشمن جدید برای خودت ایجاد می کنی این نشاندهنده ی روشنفکر بودن یا مبارز بودن یا پرنسیبهای تو نیست نشان از بی سیاستی و راه اشتباهی است که انتخاب کردی مع هذا مشکلات تو با میراث فرهنگی و فریدون جنیدی و عطایی و غیره به من ارتباط ندارد من با هیچکدام از این افراد در ارتباط نیستم اما تو موفق شدی من را هم از ده هزار مایلی با خودت دشمن کنی بدون اینکه اصلا تو را از نزدیک بشناسم!
    ما یک درگیری بزرگ با تجزیه طلبان داریم ابعاد این درگیری روز به روز وسعت بیشتری پیدا می کند اینکه تو چپی باشی یا در مورد تاریخ ایران آنطور فکر نکنی که من فکر می کنم حق طبیعی تو است اما اگر مستمسک دست گروههای تجزیه طلب بدهی که تبلیغات سیاسی کنند آنوقت برای خودت مشکلات بزرگتری درست کردی و با گروههای دیگری هم در میافتی حتی اگر علاقه ای به ایران نداری باز هم بهتر است بدانی درگیریهای قومی در مملکت ما حمام خون راه میاندازد و وسط این حمام خون ممکن است کسانی هم یاد تو و امثال تو بیافتند خیلی گروههای مختلف پشت این قضیه هستند و مراقب باش از تو سو استفاده نکنند.
    در مورد مقاله ات در ویکی من دیگر مقاله را ویرایش نمی کنم و اجازه می دهم صفحه ی بحث را هم ریورت کنی و مطالبت را در مقاله بگذاری در مورد حذف می توانی استدلال کنی که با شماره ی یک از اصول نوتبل بودن ظوابط ویکی همخوانی داری و چند مورد جدید کشف کردی و لینک دانشگاه کاشان را بگذاری تا مقاله را نگه داری دکترایت را هم می توانی استدلل کنی که در اروپا اعتبار دارد و ضوابط سایت وزارت علوم هم کامل نیست البته سریعتر باید اینکار را بکنی تا حذف نشده. لطفا در نظر داشته باش مقاله ی ویکی کمترین دشمنی است که می توانیم در حقت کنیم ما برای لجن مال کردنت ابزارهای دیگری هم هست اما هیچکس مجبور نیست ناصر پورپیرار باشد تو می توانی یک پژوهشگر یک دگراندیش یا هر چیز دیگر باشی اما دشمن وطن من نباش!
    من یک نوشته برای ایشان فرستادم و حتی راه حفظ مقاله اش را هم یادش دادم در صورتی که آن مقاله باید قانونا حذف می شد و اگر کاربران ویکیپدیا برای این کار بیهوده و دلسوزی بی دلیل که من انجام دادم به من ناسزا هم بگویند، حق دارند.
    این آقا بخشی از این نوشته را برداشته « بهتر است بدانی درگیریهای قومی در مملکت ما حمام خون راه میاندازد و وسط این حمام خون ممکن است کسانی هم یاد تو و امثال تو بیافتند» و آن را تبدیل کرده به « بهتر است بدانی در مملکت ما حمام خون به راه می‌افتد و وسط این حمام خون ممکن است کسانی هم یاد تو و امثال تو بیفتند» . در واقع این نوشته را طوری تغییر داده که انگار یک ایراندوست یا به قول خودش «کورش پرست» افراطی که تحمل صدای مخالف و چشم دیدن حقایق این اندیشمند بزرگ را ندارد، قصد جانش کرده!
    غیاث آبادی نه تنها برای بار دوم بخشی از نوشته مرا بریده تا معنای دیگری از آن برداشت شود، بلکه واژگان مرا هم به آنچه خودش خواسته تغییر داده و اینکار نامش جعل است. این شخص که در این اندازه اخلاق ندارد و بعد از چند ماه مطلب یک ایمیل ساده را جعل می کند و به دلایلی که لابد خودش می داند انتشار می دهد، برای هشتاد میلیون ایرانی هم به عنوان مورخ تاریخ می نویسد!
    همان موقع غیاث آبادی پاسخی به مطلب من نوشت و آنجا هم صحبتی از قتلش نبود و در آن نوشته به من اطمینان داد که نیت جعل تاریخ یا سو استفاده ندارد:
    دوست عزیز ناشناس، جناب آقای فرهاد
    خیلی خوشحال و سپاسگزارم که نامه ای انتقادی به من نوشتید.
    از محتوای سنجیده و انشای دقیق نامه شما آشکار است که هم مرد اندیشمندی هستید و هم در میهن‌دوستی و نیت پاک شما هیچ تردیدی نیست. به این دلیل میل دارم با اینکه خود را معرفی نکرده اید، بیشتر با شما صحبت کنم. کوتاه و مختصر میگویم:
    1- در مملکت ما تحقیق موجب دانشمند شدن نمیشود چون عادت به عنوان گرایی داریم، ننوشتن و تحقیق نکردن در کنار شعار دادن موجب داشمند شدن میگردد. نمونه اش ریچارد فرای. که کسی نمیتواند یکی دو کتاب تحقیقی از او معرفی کند و نظریه ای از او را بر بشمارد. اما تا دلتان بخواهد در دستگاه دولتیان خودی نشان میدهد و آنان هم ناگهان سند یک خانه باستانی و ثب شده در آثار ملی را به نامش میکنند.
    2- دلسوزیهای و نگرانی های شما و هر شخص دیگری برایم اهمیت دارد. ولی اگر بدانم که کوتاهی من چه بوده است. آیا آن مصاحبه با رادیو فرانسه بوده است که مستمسک تجزیه طلبان قرار گرفته است؟ اگر چنین باشد، لابد میدانید که تاکنون بارها آنرا تکذیب کرده ام و گفته ام بد ادیت شده و با سوالهای بی ربط در اول آنها منظور مرا آشکارا تحریف کرده اند. اما بسیار مایلم تا اگر کوتاهی و نادرستی در نوشته هایم میبینید با من در میان بگذارید. مطمئن باشید صمیمانه از آن استقبا میکنم. نه تنها روحیه ای دگم و لجباز ندارم ک حتی واقعا به نقد و ایراد احتیاج دارم.
    3- در مورد مقاله ویکی، دوستان در ایرانت مختصری به من گفتند. اول اینکه من آن صفحه را ویرایش نمیکنم و محتوایش هم برایم اهمیتی ندارد. یعنی اصولا هیچ علاقه ای به زندگینامه و اینجور حرفها ندارم. دلیلش یکی اینست که علاقه شخصی ندارم و دوم اینکه تا زمانی روحیه عنوان گرایی و مقام سازی و لقب سازی به همراه علاقه به زندگی خصوصی افراد در ما زنده و حاد است، آسیب خواهیم دید. اگر علاقه ای به آن صفحه داشتم مطمئن باشید تا این مدت طولانی به حال خود رها نمیشد تا امروز هوس نوشتن و تکمیل آنرا پیدا کنم.
    4- تهدیدم نکنید. از نوشته هایم اشکار است که از کسی ترس و واهمه ای ندارم. بهایش را هم تا دلتان بخواهد پرداخته ام. به همین خاطر است که هیچگاه از نام مخفی استفاده نمیکنم و بطور ناشناس با کسی صحبت نمیکنم. بخصوص هنگامی که پای نقد یا اتهام در میان باشد. شاید بتوان مخفیانه از کسی دفاع و تمجید کرد اما عکس آن هرگز ممکن نیست و مطابق با هیچ منشی نمیباشد. کسی که به دیگری تهمتی میزند یا ادعایی سوار میکند باید مردانه مسئولیت حرفش را به عهده بگیرد. عیبهای زیادی دارم اما بزرگترین عیبم اینست که تهدید نتیجه عکس و لجبازی در رفتارم ایجاد میکند. شاید خیلی ها اینطوری باشند.
    بار دیگر از نامه انتقادی و دلسوزانه شما تشکر میکنم و صمیمانه میل دارم تا آنچه در نوشته هایم را نادرست میبینید برایم بنویسید و در باره اش صحبت کنیم. اگر طرفین اهل گفتگویی خردمندانه باشند- که هستند- لابد به نتیجه ای خواهیم رسید که ما را به هدفی یکسان رهنمون سازد.
    شاد و پیروز باشید.
    من به این نوشته پاسخی ندادم و همان ایمیل نخست، آخرین ارتباط من با ایشان بود. چون به نظرم رسید، نویسنده ای که فرق خودش را که تا فیها خالدونش جعل است، با یک استاد تمام در هاروارد نمی فهمد، قاعدتا پرت تر از آن است که نیازی به پاسخ داشته باشد واگر پاسخی هم بنویسم، کمکی نخواهد کرد و صرفا همان که نوشت قصد تجزیه طلبی ندارد را به فال نیک گرفتم. آن مقاله درباره جعلیات «پان ترکیسم» هم که در وبسایتش انتشار داده مربوط به بعد از این قضایا و دعواها است که به زعم خودش خواسته در ظاهر هم که شده اعلام برائت کند، در صورتی که مقالات مهملی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و بازی با کلمات در توجیه تجزیه طلبی با نام استقلال طلبی! هنوز در آن وبسایت به چشم می خورند.
    در مورد «سگهای حسن پسند» فراهان هم چون بعدتر دانستم غیاث آبادی اقبالی هم به پیرزنهای تجزیه طلب دارد، به نظرم این موضوع که می گوید از سگهای «حسن پسند» است را بهتر باشد من پاسخ ندهم و به همان فواحش تجزیه طلبی مانند «سیمین صبری» ارجاع دهیم که دو تایی با هم قربان ترکی می روند. چون هر چه باشد گرگها هم از خانواده سگسانان اند و لابد زبان آقای غیاث آبادی را بهتر می فهمند.
    [/COLOR]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  4. 2 کاربر از vxp بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3
    پروفشنال vxp's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    پست ها
    865

    پيش فرض

    غیاث آبادی و مصادره اسناد تاریخی
    نویسنده: مجید خالقیان

    غیاث آبادی در جایی می‌نویسد:
    به موجب این متن [کوروش نامه گزنفون]، کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمین‌های غربی ایران رفت. او یکی از زنان «تحت تملک» خود را که نوازنده‌ای خوش ‌الحان بود، به یکی از همدستان خود بخشید تا «اقامتگاه جنگی‌اش دلکش‌تر و روح‌پرورتر از خانه‌اش شود»…
    بنگرید به: رنج‌های بشری ۱۷۵: زنان و چگونگی بخشندگی‌های کورش، رضا مرادی غیاث آبادی، پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱

    اول باید توجه داشت که پس از آنکه ماد ها آن اسیران و غنائم زیاد را آوردند؛ کوروش دستور به آزادی اسیران داد و به آن ها گفت:
    شما باشنده ی همان خانه ها خواهید بود، و همان زمین ها را شخم می زنید و می کارید، با همسران تان خواهید زیست و فرزندان خود خواهید پرورد، همچنان که تا دیروز راه زندگی تان بود… از این پس اگر کسی یارد که شما را آسیبی رساند، ما خواهیم بود که به پاسداری شما، به جنگ ایشان می شتابیم.
    کوروش نامه گزنفون، دفتر ۴، بخش ۴، بندهای ۱۰و۱۱، ترجمه ابوالحسن تهامی

    در حقیقت گزنفون می خواهد به فرمانروایان بیاموزد که برای فرمانروایی بهتر و سود بیشتر بایسته است همچون کوروش، اسیران را آزاد بگذارند تا آبادانی بیشتری برای کشور حاصل گردد.
    برای دانش بیشتر بنگرید به: کوروش نامه گزنفون، دفتر ۴، بخش ۴، بندهای ۵ تا ۱۳

    اما بخشی از این اسیران -که به نظر می رسد تعداد کمی داشتند- اسیران ویژه ای بودند. بانویی به نام پانته آ که همسر یکی از بزرگان دشمن بود و شوهرش حضور نداشت. رفتار نیک کوروش با این بانو بسیار مشهور و شنیدنی است (در ادامه درباره این موضوع توضیح می دهیم) و دو نغمه خوان هم بودند. گزنفون می گوید یکی از مادی ها که خنیا دوست می داشت و به ترانه های این دختران گوش سپرده بود، خواستار یکی از آنها شد (کوروش نامه گزنفون، دفتر ۵، بخش ۱، بند ۱). به راستی یک چنین خنیا گری که شاید برای بزرگان می نواخت، دیگر در کجا می توانست مفید باشد؟! کار و زندگی اش تا کنون نواختن بوده است. تا الان در خدمت دیگری بود و حال چه بهتر که در خدمت کسی باشد که به ترانه هایش عشق بورزد و موسیقی را دوست بدارد و برای او بنوازد. این موضوع حتی برای خنیاگر هم سود بخش بوده است. شاید گزنفون می خواهد بگوید: «قدر زر، زرگر شناسد؛ قدر گوهر، گوهری» و این موضوعی است که گزنفون می خواهد به ما بیاموزد.

    از دیگر اسیران ویژه که گزنفون به آن اشاره می کند، پانته آ است که همسر یکی از نزدیکان پادشاه آشور به نام آبرادات بود.
    گزنفون درباره این بانو می نویسد:
    این بانو همسر آبرادات شوشانی بود، و چنین روی داد که هنگام شکست سپاه آشوریه، شوهر آن بانو در سفر بود، آشورشاه وی را به پیغام بری به بلخ گسیل کرده بود، تا با بلخیان پیمان یگانگی بندد، زیرا که وی از دوستان نزدیک پادشاه بلخ بود؛ و اکنون کوروش از آراسپ خواست که آن بانوی اسیر را پاس دارد تا شوهرش بازگردد و او را بازگیرد.
    کوروش نامه گزنفون، دفتر ۵، بخش ۱، بند ۳، ترجمه ابوالحسن تهامی
    بر اساس کوروش‌نامه‌ی گزنفون، رفتار کوروش با این بانو بسیار جوانمردانه و انسانی بود و نگذاشت کسی او را اذیت کند تا شوهرش بازگردد. همین موضوع کاری کرد که شوهر این بانو برای سپاس گزاری از کوروش به خدمت کوروش در بیاید. اما متاسفانه آقای غیاث آبادی اصلا چیز دیگری را القا کرده است:
    یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش و بخصوص بخشندگی‌های او بدان استناد می‌شود، کورش‌نامه گزنفون است. اما در این استنادها معمولاً به بازگویی بخش‌های دلپسند آن اکتفا می‌شود و جزئیات این «بخشندگی» دقیقاً مشخص نمی‌شود…
    یکی دیگر از زنان تحت تملک کورش، همسر مردی به نام آبراداتاس بود. آبراداتاس به عنوان سفیر به باختر/ باکتریا گسیل شد و زنش برای کورش تصرف گردید. محافظی که کورش مأمور مراقبت از این زن و دیگر زنان اسیر کرده بود، به او می‌گوید: «هیچ غصه مخور که ما تو را به خدمت کسی می‌بریم که حکمفرمای همه ماست و نامش کورش است». زن با شنیدن این جمله شروع به شیون و ناله و زاری می‌کند و بر سر خویش می‌کوبد. زنان اسیر دیگر نیز با او در مویه و شیون همراهی می‌کنند و ناله و تضرع سر می‌دهند.
    تأثیر این ناله و استغاثه‌ها فقط همین بود که محافظ زنان برای کورش خبر ببرد که: «در حین تضرع و بر سر کوفتن زن آبراداتاس، گردن و بازوی بلورینش بیرون افتاد و چون قطعه‌ای جواهر بدرخشید. به تو اطمینان می‌دهم که در سراسر آسیا اندامی به این رعنایی و ملاحت نخواهی یافت»…
    بنگرید به: رنج‌های بشری ۱۷۵: زنان و چگونگی بخشندگی‌های کورش، رضا مرادی غیاث آبادی، پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱

    چقدر یک نفر باید سنگ دل باشد که چنین نگاهی به این داستان لطیف و عاشقانه داشته باشد! داستان پانته آ یکی از مشهور ترین داستان های تاریخی است که به صورت مفصل در کوروش‌نامه‌ی گزنفون بیان شده است. تعجب می کنم که چطور آقای غیاث آبادی دیگران را به «بازگویی بخش‌های دلپسند» محکوم می کنند در شرایطی که در این نوشتارشان این روند کاملا برای ایشان مشهود است!
    جالب آنکه آقای غیاث آبادی نامی از «پانته آ» نمی آورد و او را « همسر مردی به نام آبراداتاس» معرفی می کند. شاید آقای غیاث آبادی نام وی را از روی قصد و غرض نیاورده است؛ چرا که اگر نام وی را آشکار می کرد؛با توجه به مشهور بودن این داستان، همه متوجه می شدند که اظهارات غیاث آبادی نادرست است.
    باز هم تحریف هایی در بیان جملات آراسپ که غیاث آبادی وی را «محافظ زنان» معرفی کرده است؛ وجود دارد. اما به دلیل رعایت اختصار از بررسی تک تک جملات صرف نظر می کنیم.
    جالب آنکه بعد از آنکه آراسپ از زیبایی های پانته آ می گوید، کوروش از دیدن پانته آ صرف نظر می کند و می گوید:
    اگر این سان است که می گویید، بهتر تا وی را نبینم.
    «چرا؟» پرسید آن مرد جوان[منظور آراسپ یا به قول غیاث آبادی محافظ زنان است]
    «ازیرا، که اگر شنودن داستان زیبایی وی تواند مرا امروز به رفتن و دیدار وی کشاند، امروز که زمانی ام نیست تا پشت خویش بخارم، ترسم وی آن چنان از من دل رباید که تا جاودان جاوید خیره بر وی بنشینم و بفراموشم هر کار دیگر مراست…
    کوروش نامه گزنفون، دفتر ۵، بخش ۱، بند ۸، ترجمه ابوالحسن تهامی

    آن شیون ها و زاری این بانو برای زمانی بود که هنوز با کوروش آشنا نشده بود و شاید تصور می کرد کوروش هم مانند دیگر فاتحین با وی برخورد خواهد کرد. اما بعد از آنکه این نیک سیرتی فوق العاده ی کوروش را مشاهده کرد به شوهرش اینچنین درباره کوروش گفت:
    «همیشه سپاس بزرگمان به کوروش را به یاد خواهم سپرد، که چون به دست وی گرفتار آمدم او می توانست مرا چون تاراج و بهره ی جنگ بپندارد و از آن خویش کند، چنان والا بود منش و اندیشه ی وی که مرا نه چون بندیان پنداشت، و نه یله کردم تا چون آزاد زنی روم به سرفکندگی؛ وی در پناه گرفت مرا و رهانید از خطر تا تو باز آیی، آن سان که گویی برادر وی را من همسرم…»
    کوروش نامه گزنفون، دفتر ۶، بخش ۴، بند ۷، ترجمه ابوالحسن تهامی

    پانته آ نماد وفا داری است و این داستان زیبا در طول تاریخ مورد توجه مردمان بوده است. به قول آقای Dakyns، «هر گاه سخن از پانته آ می آید، خواننده بیش تر شیفته وی می شود.»
    باید از آقای غیاث آبادی پرسید که در اینجا چه کسی «به بازگویی بخش‌های دلپسند» کوروش نامه گزنفون می پردازد؟!

    و چه زیرکانه ایران ستیزان مطالب غیاث آبادی را کپی می کنند و هیچ از او یاد نمی کنند!! گویا آنان نیز به شخصیت دروغ پرداز غیاث آبادی پی برده اند!!!

    کتاب نامه
    گزنفون (١٣٨٩). زندگی کوروش (تربیت کوروش). ترجمه ابوالحسن تهامی. تهران: نگاه.
    (برداشتی از سایت خردگان، نویسنده مجید خالقیان [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
    با سپاس از [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  6. 2 کاربر از vxp بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #4
    پروفشنال vxp's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    پست ها
    865

    پيش فرض

    سرقت ادبی رضا مراد غیاث آبادی از ايلام شناس معروف
    مدت ها است که ویترین بسیاری از کتاب فروشی ها به کتاب با عنوان منشور حقوق بشر کورش زینت داده می شود و تا کنون چاپ های متعددی از این کتاب منتشر شده است. کتاب مذکور ترجمه ای امروزین از منشور حقوق بشر کورش هخامنشی است که اصل آن در موزه بریتانیا نگه داری می شود.
    نویسنده کتاب فردی به نام رضامراد غیاث آبادی است که خود را اختر-باستان شناس و دکتر معرفی می کند. اما بعد از انتشار این کتاب مشخص گردید که نویسنده و محقق واقعی آن دکتر ارفعی کتیبه شناس معروف ایرانی است که در دهه شصت و زیر نظر دکتر ناتل خانری کار تحقیقی خود را بر استوانه کورش آغاز نموده بود. با این حال رضا مراد غیاث آبادی پس از دست یابی به نسخه های پیش نویس این ترجمه با تغییراتی جزئی آن را به نام خود منتشر نمود.
    دکتر ارفعی با نوشتن یادداشتی به روزنامه همشهری در این خصوص افشاگری کرد که در جای خود باعث رسوایی سارق (رضا مراد غیاث آبادی) شد و کم و کیف آغاز پژوهش های خود در این خصوص مشخص کرد.
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


  8. این کاربر از vxp بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •