تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 1 از 1

نام تاپيک: کوروش بزرگ فرمان روای صلح

  1. #1
    پروفشنال vxp's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    پست ها
    865

    پيش فرض کوروش بزرگ فرمان روای صلح

    با سپاس از دوست گرامی انجمن [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    (متن اصلی در انجمن به نشانی
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    به صورت یک پست بود که در اینجا به صورت یک موضوع جداگانه مطرح شده است)
    پاسخ پرفسور کاوه فرخ به انتشار دیدگاه های بی پایه درباره کورش بزرگ در هفته نامه آلمانی اشپیگل :

    با احترام به هیات تحریریه نشریه اشپیگل

    اخیرا عده ای از همکاران و نیز شاگردان من مقاله زیر را به من اطلاع داده اند:

    « فریب تبلیغات باستانی را خوردن ـ سازمان ملل فرمانروای خودکامه ایران را تحسین می کند» ، به قلم ماتیاس شولتز

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] (German)
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] (English)

    اگر گزارش فوق به وسیله ایدئولوگ ها نوشته شده بود جای تعجبی نداشت. چرا که معمولا تجدیدنظر طلبی تاریخی و اغراض سیاسی دوشادوش هم حرکت می کند.
    اما از آنجا که یک نشریه معتبر جهانی همچون اشپیگل تصمیم گرفته است که به سلسله ای از واقعیت های مخدوش شده که به نوشته های معتقدان به نظریه ی توطئه شباهت دارند اعتبار ببخشد جای تاسف است.
    من البته در پاراگراف شماره هفت نامه خود به این گونه تحریف هایِ در واقعیت خواهم پرداخت اما نخست اجازه می خواهم که به برخی از اظهارات آقای شولتز در پاراگراف های یک تا شش نامه خود بپردارم.

    1- آقای شولتز می نویسد: «برخی از یونانیان فاتح را تحسین کرده اند. هرودوت و آشیلوس که پس از مرگ کورش زندگی می کردند او را انسانی مهربان نامیده اند»

    شاید آقای شولتز از این واقعیت با خبر نباشند که این تنها «برخی از یونانیان» نیستند که به تحسین کورش پرداخته اند این واقعیتی است که، علیرغم جنگ های متعدد تلخ و خونین مابین یونان و امپراتوری هخامنشی به خصوص جنگ ماراتن (490 پیش از میلاد) و جنگ های ترموپیل و سالامیس (480 پیش از میلاد)، وجود داشته است.
    همچنین این نکته حقیقت دارد که یونانی های ساکن سرزمین اصلی یونان ( واقع در اروپا ) برای حفظ استقلال خود به سختی با امپراتوری هخامنشی جنگیده اند. اما چرا باید ملتی که این گونه با امپراتوری هخامنشی به مبارزه برخاسته در مورد کورش بزرگ به صورتی استثنایی به «دلبری» بپردازند.
    علت را باید در این واقعیت جست که یونانی هایی که در اصول اندیشه متوازن و منطقی گوی سبقت را از همگان ربوده بودند این واقعیت را تشخیص می دادند که در جنگ بودن با امپراتوری هخامنشی به این معنا نمی تواند باشد که همه ی اعضا و حاکمان این امپراتوری «شیطانی هستند» به طور ساده می توان گفت که آن ها اجازه نمی دادند که عواطف سیاسی شان به دیگرِی» به پیش داوری بیالاید هر چند که آن دیگری رقیب نظامی آن ها باشد. در واقع کسی یونانیان باستان را وانداشته است که کورش بزرگ را با کلماتی موافق توصیف کند. آن ها دائرالمعارفی در مورد کورش به قلم گزنفون و به نام «تربیت کورش» نگاشته بودند.


    مسلما نظرات موافق با کورش به اقليتی از يونانيان باستان تعلق نداشت. و اين نکته را می توان به روشنی در کتاب تربيت کورش به قلم گزنفون (431 تا 355 پيش از ميلاد) نوشته شده است.

    از اين جالب توجه تر اما سکوت آقای شولتز در مورد اسکندر کبير است. اسکندر فاتح امپراتوری هخامنشی و عامل اصلی آتش زدن تخت جمشيد به تلافی حمله خشايارشاه به يونان و آتش زدن آتن در 480 پيش از ميلاد بود. اما همين اسکندر بالاترين احترامات را نسبت به کورش بزرگ به جای آورد.
    او نه تنها احترام و تحسينی عميق برای کورش قائل بود بلکه او را قهرمان شخصی خود می دانست. اين يک واقعيت است که اسکندر همواره آرزوی ديدار آرامگاه کورش در پاسارگاد را داشت. يکی از منابع بسيار خوب تاريخ اين حوادث کتاب آريان (جلد 24 صفحات 1 تا 11) است. که در آن آريان به شرح اين جنبه از فتح ايران باستان به دست اسکندر پرداخته است.


    اسکندر کبير (356 تا 323 پيش از ميلاد) اسکندر احترام و تحسين عميقی برای کورش بزرگ قائل بود. او ردای «قهرمان جهان» را که به کورش تعلق داشت دريافت کرد و کوشيد که ايرانيان و يونايان را در يک قلمرو متحد کنار هم بنشاند.

    هنگامی که اسکندر به آرامگاه کورش رسيد از اين که خبر شد دزدان به آرامگاه او تجاوز کرده اند به شدت ناراحت شد. بقايای پيکر کورش وقتی که دزدان ناموفق کوشيده بودند تا تابوت او را بربايند آسيب ديده بود. اسکندر بلافاصله دستور داد که تابوت کوروش تعمير شود و به آرامگاه او بازگردانده شود. خود آرامگاه نيز بر حسب دستورات صريح اسکندر تعمير شد. در ورودی آن را مهر و موم کردند او همچنين مقر مرزی کورتاش را که به وسيله ی کورش ساخته شده بود از آسيب مصون داشت و اين همان شهری است که يونانيان آن را سيروپوليس (يا شهر کورش ) می خواندند. (نگاه کنيد به کتاب کويين توس کورتيوس جلد هفتم، فصل ششم، صفحه 20)


    آرامگاه کورش بزرگ در پاسارگاد که اسکندر در آنجا نسبت به کورش ادای احترام کرد.اين آرامگاه اکنون جزيي از ميراث جهانی يونسکو است

    آقای شولتز بايد مطمئن باشند که نظر يونانيان درباره کورش از نظر تاريخی هرگز محدود به «برخی از يوناني ها» نمی شود. فراموشی تاريخی انتخابی آقای شولتز به همان روشی است که در تجزيه و تحليل ها به عنوان «روش از هر چمن گلی» و به منظور اثبات يک سلسله از باورهای شخصی مشهور است.

    2-آقای شولتز می نويسد: «کتاب مقدس او را با لقب "فرد برگزيده" می خواند چرا که او ظاهرا اجازه داده بوده است که يهوديان اسير به اسرائیل برگردند. »

    واقعا منظور آقای شولتز از «ظاهرا اجازه داده بود» چيست. آيا ايشان قصد دارد نشان دهد که اين بخش از تاريخ جز «تبليغات» محسوب می شود. اگرچنين باشد آيا پس از اين که کورش وارد بابل شد يهوديان مجبور بودند در بابل بمانند؟
    و اگر آنچنان که آقای شولتز تلويحا می گويند اين يهوديان هرگز آزاد نشده اند چرا در هيچ يک از آثار يافته شده در منابع يهودی نکته ای که با آنچه در منابع کتاب مقدس تضاد داشته باشد ديده نمی شود.
    مسلما يهوديان که در دنيای باستان عالی ترين ثبت کنندگان حوادث تاريخی محسوب می شوند بايد تاريخ های «بديل» نيز در مورد کورش نوشته باشند. و به خصوص فروپاشی امپراتوری هخامنشی به دست اسکندر چنين فرصتی را برای آنان فراهم کرده بوده است حال آن که در هيچ کجا به چنين نمونه هايي برنمی خوريم.
    به اين ترتيب در مورد آزاد کردن يهوديان از بند بردگی بابلی ها قدرت قلم خلاق آقای شولتز مخالف با همه ی مطالب تثبيت شده آکادميک است. و من از اعضای محترم هیئت تحريريه اشپيگل دعوت می کنم که پيوند زير را در مورد کورش بزرگ در دائرالمعارف بريتانيکا مطالعه کنند.

    کورش بزرگ، به قلم ريچارد نلسون فرای
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    اگرچه می توان فهرست بلندی از ديگر کتاب های مربوطه را توصيه کرد اما فکر می کنم کتاب زير به زبان آلمانی در اين مورد جالب توجه باشد
    Darius und die Perser: E. Kulturgeschichte d. Achameniden (Holle vergangene Kulturen)
    از: پروفسور والتر هينز

    و بالاخره اشارات کتاب مقدس به کورش متعدد است مثلا:
    - دهش کورش در جايي از عهد عتيق مورد اشاره قرار گرفته که او را «برگزيده يهوه» می خوانند (کتاب عزرا فصل اول بيشترين احترامات يهوديان نسبت به کورش را نشان می دهد) کورش در کتاب دوم ايسا به عنوان نجات دهنده ی يهوديان معرفی شده است
    - کورش را يهوديان مسيح خود می دانستند. ايسا از کورش چنين ياد می کند: «او شبان من است و نيات مرا متحقق خواهد کرد»

    کورش همچنين دستور داده است که اشيای مقدس عبريان که پيش از آن به وسيله پادشاه بابل ضبط شده بود به آنان عودت داده شود . در فصل يک از کتاب عزرا می خوانيم: «همچنين کورش پادشاه اشيای خانه خداوند را که نبودخادنزار از اورشليم آورده و در خانه خدايان خود قرار داده بود پيش کشيد. و آن ها را به وسيله گنجور ميتره دات شمارش کرده و تحويل ششبازار شهريار يهوديه داد.
    همچنين کورش به يهوديان اجازه داد تا معبد خود در اورشليم را بازسازی کنند و برای انجام اين کار از خزانه سلطنتی بودجه ای را اختصاص داد.
    در فصل سوم کتاب عزرا می خوانيم: «آن ها همچنين به بنايان و نجاران دستمزد پرداخته و گوشت و نوشابه و روغن به آنان که از زيدون و طاير آمده بودند دادند. و نيز اجازه دادند تا درختان چدار از لبنان و از طريق دريای جوپا آورده شوند. و اين همه از محل عطيه کورش، پادشاه پرشيا بود.

    فرمان داريوش بزرگ (549 تا 486 قبل از ميلاد) که در سال 519 و 518 صادر شده و به يهوديان اجازه داده است که بازسازی معبد خود در اورشليم را تکميل کنند نشان دهنده آن است که حمايت امپراتوری هخامنشی از يهوديان همچنان ادامه داشته است.
    در کتاب عزرا، فصل پنجم می خوانيم: «آنگاه همان ششبازار پيش آمده و شالوده خانه ی خداوند را که در اورشليم واقع است بگذاشت. و از آن زمان به بعد و حتی تا کنون ساختمان آن ادامه داشته و هنوز به پايان نرسيده است. لذا اکنون اگر خوشايند پادشاه باشد بد نيست تا در خزانه شاهی که در بابل واقع است جستجو شود تا فرمانی که از جانب کورش پادشاه برای ساختن خانه خداوند در اورشليم صادر شده يافت شود. و از اين طريق خشنودی پادشاه در اين مورد تامين گردد»


    داريوش بزرگ (549 تا 486 پيش از ميلاد) او بنا بر سياست هايي که سلف او کورش بزرگ پايه نهاده بود به حمايت از يهوديان ادامه داد.

    داريوش همچنين به انتقال اشيايي، که بوسيله ی يونانيان ضبط شده بود، به يهوديان ادامه داد
    در فصل شش کتاب عزرا می خوانيم: «همچنين اجازه داده شد که اشيای طلا ونقره خانه خداوند که نبودخادنزار آن ها را از معبد واقع در اورشليم برداشته و به بابل برده بود بار ديگر به معبدی که در اورشليم قرار دارد بازگردانده شود و هر يک در خانه خداوند در جاي خود مستقر گردد. »
    اردشير اول که در 464 پيش از ميلاد به پادشاهی رسيد سياست حمايتی کورش از و بازسازی معبد اورشليم را ادامه داد. نام اردشير در متون نهميا و عزرا به خاطر حمايتش از يهوديان به نيکی ياد شده. منابع يونانی ـ رومی و به خصوص پلوتارک از اردشير به عنوان پادشاهی با «روحی آرام و شريف» ذکر کرده است.


    آرامگاه استر و مردخای در همدان شمال غربی ايران


    آرامگاه دانيال نبی در خوزستان در جنوب غربی ايران

    شخصيت هايي که نام شان به صورت عزرا، دانيال، استر، و مردخای در کتاب عهد عتيق ذکر شده نقش های مهمی را در دربار ايران بازی کرده اند. يهوديان از وفادارترين مردمان امپراتوری هخامنشی بودند حتی در آنزمان که سوريه و مصر سر به شورش برداشتند. (نگاه کنيد به مقاله ريچارد فرای 1984، صفحه 114)
    از نظر تاريخی يهوديان اغلب در جنگ های بين امپراتوری های ايران و روم و بيزانتين جانب ايرانيان را گرفته اند. در اين جا منظور امپراتوری ايران اشاره به امپراتوری دوم آن ها (اشکانيان از 247 پيش از ميلاد تا 226 پس از ميلاد ) و سومين آن ها (ساسانيان 224 تا 651 پس از ميلاد) است.
    اولين امپراتوری همان هخامنشيان است (550 تا 333 پيش از ميلاد) اگرچه شرح تفصيلی همه ی منابع تاريخی در اين جا امکان ندارد می توان نمونه هايي را متذکر شد که علاقه يهوديان به پادشاهان ايرانی را پيش از رسيدن ارتش های اسلامی از عربستان به ايران در سال های 637 تا 651 پس از ميلاد نشان می دهد.

    در دوران امپراتوری اشکانيان، يهوديان به همکاری با نيروهای پاکوروس عليه رومی ها در سال 40 قبل از ميلاد برخاستند. (کتاب که ری ون 1920 صفحه 53) همچنين در دوران ساسانی يهوديان به همکاری با شهربراز، ژنرال ارتش ايران که در 614 پس از ميلاد برای تسخير اورشليم آمده بود به پا خواستند. (کتاب سده اوس 115 و 116).
    اين بحث کوتاه تنها به منظور نشاندادن اهميت نقش يهوديان در تاريخ ايران از دوران باستان است. و در پايان آن ديگرباره می پرسم که منظور آقای شولتز از اين که کورش ظاهرا به يهوديان اسير اجازه بازگشت به اسراييل را داده چيست؟

    3-آقای شولتز می نويسد: «مدت هاست که تاريخ دانان مدرن اين گونه گزارش ها را نوعی چابلوسی دانسته اند. يعنی در همان روزگار باستان تصوير درخشانی از کورش جعل شده است. »

    اين نظر که «تاريخ دانان مدرن مدت هاست اين گونه گزارش ها را چابلوسی خوانده اند» خود سراپا غلط است. و تقريبا اکثريت محققين با نظراتی که آقای شولتز مطرح می کنند موافقت ندارند.
    تنها روش علمی معتبر رد کردن گزارشات تاريخی قادر بودن به کشف منابع متعدد، مستقل و قابل اعتمادی هستند که با گزارشات آمده از گذشته (در حدود زمان وقوع رويدادها) تضاد داشته باشند. اعتماد انتقالی بر منابع اوليه در باستانشناسی مشابه استفاده از خط کش محاسبه و فورمول های فيزيک در مهندسی است
    آن چه شولتز با عنوان تاريخ دانان مدرن مطرح کرده و به نظر می رسد که نکته مرکزی نظريه ايشان را تشکيل می دهند.
    همان چيزی است که منابع دست دوم خوانده می شود که عبارتند از کتاب ها و مقالاتی که تاريخ نويسان (و يا نويسندگان) برای رساندن نقطه نظر خاصی بوجود می آورند و يا می کوشند بر اساس منابع اوليه شرح وقايع را گزارش کنند.
    بله درست است که مورد پرسش قرار دادن منابع اوليه در کار تاريخ دانان ضروری است اما دعوت کردن به بازبينی کامل دراماتيک تاريخ (آن گونه که آقای شولتز خواستار آنند (تنها زمانی ممکن است که شواهد قطعی برای پشتيبانی از اظهارات دعوت کننده وجود داشته باشد.
    در نتيجه نمی توان منابع دست دوم را بدون هر گونه رجوع به منابع اول و يا رجوع اندک به آن منابع همچون منابع قطعی دانست چرا که در اين صورت شخص مشغول نقل نظرات و خيالپردازی ها می شود. هنگامی که شخص تصميم می گيرد که از آنچه که به شکل وسيع به وسيله يک سلسله منابع متفق القول تثبيت شده منحرف شود و در عين حال از ارائه دلايل قطعی برای رد کردن آن منابع عاجز باشد آنگاه می توان گفت که شخص مزبور دست به تجديدنظر طلبی زده است.
    اين همان روشی است که تاريخ نويسان جماهير شوروی در دوران استالين اعمال می کردند. آقای شولتز هم با رد کردن منابع اوليه به عنوان مشتی چابلوسی صرف در واقع يک تنه به انکار نياز تاريخ دانان به يادگيری زبان های کهن همچون آکادی، آرامی، بابلی، فارسی کهن و غيره و دخيل بودن در تحقيقات باستانشناسی زده است.

    اگر ما منطق آقای شولتز را دقيقا تعقيب کنيم به زودی می توانيم همه ی منابع اوليه را بی آن که نياز به اثبات نظر خود داشته باشيم به عنوان تبليغات و مشتی چابلوسی رد کنيم. در واقع با اجرای اين گونه روش های ناقص برج عاج نشين ها، در واقع ما می توانيم کل تاريخ اصيل بشری را به عنوان مشتی جعليات مورد ترديد قرار دهيم.



    4-آقای شولتز می نويسد: «جوزف ويزفر می گويد که در واقع امر کورش همچون بقيه حاکمی بسيار خشن بوده، لشکريان او مناطق مسکونی، محوطه های مقدس را غارت کرده و نخبگان شهری را به تبعيد می فرستند.»

    پروفسور ويزفر مسلما حق دارد نظرات خود را داشته باشد. و بسيار از تحقيقاتی که بوسيله ايشان انجام شده دارای ارزش فوق العاده است. ايشان تصميم گرفته اند به نتايجی منفی در مورد کورش برسند. اما (الف) نظرات ايشان مورد قبول عموم نيست. (ب) ايشان دارای منابع و شواهد دست اولی برای اثبات نظرات خود نيستند. (همانگونه که در بند سه نشان داده شد) در نتيجه نمی توان پذيرفت که نظرات پروفسور ويزفر (الف) به خودی خود آنچنان شمولی دارند که می توانند تاريخی را که منابع اصلی بر آن گواهی داده اند نفی کنند. و (ب) نمی توان از نظرات ايشان برای رد نظر اکثريت محققان استفاده کرد.
    بله کورش فاتح بود، می جنگيد، و به عنوان يک پادشاه مطلق حکومت می کرد. اما اين امر در مورد بسياری از چهره های بزرگ تاريخ همچون داود قوم اسراييل و ژوستين بيزانتين، و پطر کبير روسيه و بسيار ديگر نيز صادق است. و در نتيجه نمی توان اين فرض (توجه کنيد فرض و نه واقعيت) را منطقی دانست که چون کورش می جنگيده و فتح می کرده پس لزوما به قول آقای شولتز «مستبدی بوده است که دشمنان خود را شکنجه می کرده»

    در واقع می توان با استفاده از منطق شولتز به نتايج بی پايه بسياری رسيد. مثلا آيا می توان دولت مرد بزرگی همچون آبراهام لينکلن را يک «مستبد» خواند صرفا به اين خاطر که می جنگيده است؟ در واقع همين اصطلاح مستبد را تجزيه طلبان جنگ های داخلی آمريکا و حمايت کنندگان اروپايي آن ها در مورد لينکلن به کار می بردند. بله درست که جنگ های داخلی آمريکا چنان تراژدی انسانی بزرگی است که در کلام نمی گنجد اما آيا اين واقعيت کوشش ما را برای بازسازی لينکلن به عنوان يک شخص مستبد توجيه می کند؟

    آبراهام لینکلن سياهان جنوب آمريکا را از بردگی رهانيد. درست همانگونه که کورش بزرگ يهوديان اسير در بابل را آزاد ساخت و هر دوی اين وقايع نتيجه جنگ و مبارزه بودند.
    اسارت در بابل و آزاد شدن يهوديان هر دو در منابع کتاب مقدس ضبط شده اند. اما به اين جا که می رسيم آقای شولتز تصميم می گيرد که خود کتاب مقدس را هم رد کند. (موضوعی که در بند دو مورد بحث قرار گرفت) اين همان جايي است که می توان منطق را چنان معوج کرد که نتايجی بی معنا از آن حاصل شود.
    آقای شولتز در کوشش خود مسلما از منطقيون يونانی عهد عتيق سود جسته است. اما در همان حال بر اين مصمم بوده که همه ی منابع يونانی را يک جا رد کند. (نکته ای که در بند يک مورد مطالعه گرفت).

    5-آقای شولتز می نويسد: «تنها شاه که در دهه 1960 گرفتاری های خود را داشت می توانست به فکر بازسازی اين مرد به عنوان بنيان گذار حقوق بشر بيفتد. »

    اما تاريخ را نه شاه فقيد و نه ملايان امروز و نه آقای شولتز می توانند بازسازی کنند. همانگونه که در بندهای يک و دو نشان داده شد ياد کردن نيکو از کورش در بسياری از منابع کهن وجود داشته است. و رد کردن اين منابع به سادگی نمی تواند جعلی بودن آن ها را ثابت کند. به خصوص که اين منابع تنها به آثار يونانی و مربوط به کتاب مقدس و نظاير آن محدود نمی شود.
    جالب است توجه کنيم که آقای شولتز نقل قول ها (و يا سوء تعبير از نقل قول ها)ی خود را از انگشت شماری تاريخ دان ذکر می کند که به نظر می رسد با آنچه او می گويد موافق اند و در همان حال از مجموعه بزرگی از تاريخ دانان ديگر که با نظرات او مخالف هستند دوری می جويد. پيشنهاد می کنم که اعضای هیئت محترم نشريه اشپيگل نگاهی به منابع زير بيندازند:

    ـ يادداشت هايي چند درباره معرفی شخصيت کورش بزرگ در نوشته های يهودی و ايرانی ـ يهودی. نوشته آنون نتزر
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ـ کورش «پدر بابل» به قلم جرج کامرون
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    آقای شولتز مکررا بر اين نکته تاسف می خورد که فکر اين که کورش مدافع حقوق بشر بوده است «جعلی است که سازمان ملل نيز فريب آن را خورده است» اما اين به اصطلاح «جعل» پيش از اين که سازمان ملل در 1945 تاسيس شود راه خود را تا دور دست شمال و ملت های اسکانديناوی گشوده بوده است. لطفا به منبع زير مراجعه کنيد

    کورش بزرگ در حماسه های سرزمين های ايسلند ديک:
    يک تحقيق ادبی به قلم جاکون جانسن.
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    6-آقای شولتز می نويسد: «در استوانه ی کورش هيچ نشانه ای از اصلاحات اخلاقی و يا ملاحظات انسانی وجود ندارد. آشورشناسی به نام شاديگ آن را " يک تکه درخشان از تبليغ گری» می خواند. »
    جای تعجب است که آقای شولتز بدون رجوع به منشور واقعی که در موزه بريتانيا نگاهداری می شود چنين مطلبی را اظهار می دارد

    به خاطر آوريد که ايشان در بند چهار چنين ادعا می کند: «ارتش او مناطق مسکونی و محوطه های مقدس را غارت کرده و نخبگان شهری را به تبعيد می فرستاد.» حال به اين چند نقل قول توجه کرده و خود (هیئت تحريريه اشپيگل قضاوت کنند)
    «من مکان شاهانه خود را در قصر سلطنتی و در ميان شادی و شادمانی تصرف کردم. مردوک خدای بزرگ در سرنوشت من قلبی بزرگ را قرار داد که بابل را دوست بدارد. و من هر روز او را نيايش می کنم.
    «ارتش بزرگ من با صلح وارد بابل شد، اجازه ندادم که مردم (سومر و آکاد) را متوحش کنند.
    «رنج و درد آن ها را مرتفع کردم. و آنان را از بيگاری آزاد ساختم مردوک خدای بزرگ از اعمال نيک من خشنود شد.»

    توجه کنيد که در اين جا کورش از مردوک خدای بابل به جای اهورامزدا که خدای بزرگ زرتشتی ايران ماقبل اسلام بوده است ياد می کند. کورشی که به عنوان فرمانده بابل را گشوده بوده است چرا بايد مردوک را بستايد. مسلما در اين کار فايده ای نظامی نمی توانسته وجود داشته باشد در نتيجه صرفنظر از هر گونه انگيزه شخصی می بينيم که کورش مردوک خدای بابليان را نيايش کرده و اين امر را در استوانه خود ضبط کرده است.

    در نتيجه اين پرسش مطرح می شود منظور آقای شولتز از فقدان «هر گونه شواهد» چيست؟ آيا استوانه ی ديگری در دست است که مطالب فوق را که از استوانه ی تاريخی کورش نقل شده رد کرده و نظرات آقای شولتز را اثبات کند؟
    تا اين جا حداکثر آن چيزی که آقای شولتز در مقاله اشپيگل به آن نائل شده صرفا متهم ساختن اين استوانه به عنوان يک جعل تاريخی است. و وقتی هم منابع مربوط به کتاب مقدس و يونانيان با محتوای استوانه همخوانی دارند ايشان دست به نقل قول از منابع دست دوم زده و بقيه را صرفا "چابلوسی" و "تبليغات" می خواند.

    به اين ترتيب با يک نمونه کلاسيک از رد شواهد حتی اگر که اين شواهد از منابع گوناگون و مستقل به دست آمده باشند روبرو هستيم. اين امر روند فکری آقای شولتز را بسيار شبيه اعضای «انجمن زمين مسطح است» می کند. که سازمانی است ساخته شده بر اين باور که زمين کروی نيست و مسطح می باشد. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    نمونه هايي از باورهای آن ها در لينک بالا به اين شرح است:

    -چرا ما باور نمی کنيم که زمين گرد است.
    -داده ها و اندازه گيری های علمی دليل ادعای ما هستند
    -استوره های رايج مربوط به اثبات نظريه کروی بودن زمين را رد می کنيم
    -و توطئه پوشاندن واقعيت ازمردم را افشا می سازيم

    آقای شولتز هم درست همين روش فکری را به کار گرفته و به نتايجی می رسد که لزوما پايه ای ندارند. به نظر می رسد که ايشان نيز همچون اعضای انجمن فوق طرفدار نوعی نظريه توطئه در مورد تاريخ کورش بزرگ هستند.


    7-آقای شولتز می نويسد: «ملايان ايران هم از اين آيين بزرگداشت کورش مصون نبوده اند. در اواسط ماه ژوئن بريتيش موزيوم در لندن اعلام داشت که قصد دارد استوانه اصلی ارزشمند را به تهران وام دهد. اين استوانه پشتوانه غرور ملی ايرانيان شده است.»

    اين نظر خاص هم سادگرايانه و هم مطلقا غلط است. و کاملا نشان می دهد که آقای شولتز يا دارای اطلاعاتی مجعول است و يا به سادگی از واقعيات پيچيده ايران امروز بکلی بی خبر می باشد. نخست اين که بسياری (هر چند نه همه ی ملاها) با ميراث کورش بزرگ مخالف بوده و از سال 1979 کوشيده اند تا تاريخ ماقبل اسلام ايران (به انضمام کورش بزرگ) را از مواد درسی ايران حذف کنند. آماج اصلی توجه اين گروه از ملايان گفتمان پان اسلاميست است که در واقع مخالف ميراث باستانی پيش از اسلام ايران و نيز هندوستان می باشد.

    اين گروه از ملايان تحت تاثير افکار اخوان المسلمين هستند و اگرچه بحث علمی مشبع در اين جا مقدور نيست اما می توانيم آثاری از وجود اين نوع تفکر را در کسانی که امروزه حامل ايدئولوژی اخوان المسلمين در ايران هستند مشاهده کنيم. توجه به اين تکه از اظهارات دريفوس و لومارک بسيار روشنگر است.
    «پسر شاه ولی الله که شاه عبدالعظيم نام داشت (و يکی از آبای مهم بنيادگرايي اسلامی محسوب می شود ) شبکه ای از مريدان را گرد خود جمع کردو در 1809 به هندوستان رفت. در آن جا تعاليم او از مراکزی که تحت فرمانروايي اداره مستعمرات بريتانيا بودند منتشر شده و اسلام "ناب" را تبليغ می کرد که همه ی تاثيرات بيرونی را مشکوک و شيطانی تلقی کرده و از همه ی مسلمين می خواست خود را در برابر نفوذ سنت های ايرانی و عادات هندی محافظت کند. (دريفوس و لومارک 1980 صفحه 119)

    اشتباه آقای شولتز در راستای تطبيق ايران باستان با ملايان کنونی همان اشتباهی است که در بين شارحان و نويسندگان غربی در حال حاضر رايج شده است. و موجب گرديده که اين نويسندگان ايران را به صورتی سادگرايانه ببينند.
    در واقع تاريخ باستانی و پيش از اسلام ايران از جانب طرفداران پان اسلاميست و از جمله آنانی که در ايران هستند بديده طرد نگريسته می شود. و ايدئولوگ های پان اسلاميست به شدت از نوشته های ناصر پورپيرار حمايت مالی و انتنشاراتی می کنند. ناصر پورپيرار شخصی است که معتقد است که همه ی تاريخ ايران باستان و از جمله کورش بزرگ «جعلی » است. که «... به وسيله صيهونيست ها و امريکايي های دانشگاه شيکاگو» ساخته شده اند. برای اطلاعات بيشتر به اين منبع مراجع کنيد:

    ورودی ناصر پور پيرار در ويکی پديا
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    همچنين پيوند زير به وب سايت پور پيرار که نظرات او در آن کاملا آشکار است مربوط می شود
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] (به فارسی)


    ناصر پورپيرار که يک ضد سامی متعصب است اعتقاد دارد که همه ی تاريخ پيش از اسلام ايران و از جمله اسکندر کبير جعلی است که به وسيله يهوديان و امريکاييان ساخته شده است. نظرات او در مورد کورش بزرگ و استوانه ی او تقريبا با نظرات آقای ماتياس شولتز يکسان است.


    به راستی نمی توان از نزديکی نوشته های آقای شولتز و تطابق نظريه های مبتنی بر توطئه پور پيرار که دشمنی سخت و زهرآلودی با يهوديان دارد صرفنظر کرد. و اميدواريم نشريه شما به عمق شرمندگی (اگر نه، بی اعتباری) خاصی که آقای شولتز برای نشريه ای جهانی و از طريق تکرار مزخرفات ضد يهودی نظريه پردازان توطئه به همراه آورده است پی برده باشد.

    شايد آقای شولتز بخواهد که از يک دوست کانادايي من که زندگی کاری خود را در نيروهای مسلح کانادا گذرانده نکته ای بياموزد. او به عنوان يک دانش آموز تاريخ چنين خاطر نشان می کند:
    «برای من مهم نيست که ايران مدرن کشوری دوست باشد يا نباشد. اين امر تاثيری بر آنچه که 1400 سال پيش رخ داده نخواهد داشت.» اين سخن به اين معنا است که وقتی ما به حوزه تاريخ نزديک می شويم لازم است که همه ی پيشداوری های (سياسی) معاصر خود را کنار بگذاريم. غفلت از اين کار موجب تخليات آلوده به سياست و داستان پردازی می شود. و در اين زمينه آقای شولتز مسلما استاندارد جديدی برای نوشتارهای تخيلی به جای گذاشته است. به هر حال نوشتارهای تخليلی با تاريخ نويسی عينی يکی نيستند.

    آقای شولتز اين نکته را آشکار کرده است که با دولت قبلی ايران و شاه و همچنين رژيم خدامدارانه کنونی تهران نظر موافقی ندارد. اما متاسفانه به نظر می رسد که ايشان نوعی نفرت از مردم ايران و تاريخ آن را نيز به نمايش گذاشته اند. حال آن که تاريخ کورش تنها نه به ايران که به همه ی سرگذشت بشريت تعلق دارد
    دوست دارم اين بحث را با نقل قولی از تاريخ نويس باستانی يونان توسیديدس به پايان رسانم که اين گونه پيامبرانه اظهار داشته است:

    «داوری های آنان بيشتر بر بنياد خواست کورکورانه بود تا مشاهدات درست. چرا که عادت انسان بر آن است که به آرزوهای بی خيالی که در دل دارند اعتماد کنند و نه آن که با بکار بردن خرد خويش آنچه را که دوست نمی دارند کنار بگذارند. (جلد چهارم صفحه 108)


    توسیديدس (460 تا 395 پيش از ميلاد)

    با احترام
    دکتر کاوه فرخ

    *تاريخدان ـ بخش مطالعات استمراری دانشگاه بريتيش کلمبيا
    عضو انجمن جهانی مطالعات بين المللی وابسته به دانشگاه استانفورد
    مشاور در مطالعات ايرانی در انجمن مطالعات يونانی ـ ايرانی
    مدير بخش باستانشناسی بنياد ميراث پاسارگاد
    عضو کنگره ايرانيان کانادا
    عضو انجمن زبانشناسی ايران
    عضو انجمن حفظ خليج فارس

  2. این کاربر از vxp بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •