تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




نمايش نتايج 1 به 7 از 7

نام تاپيک: فرمانروای دروغین صلح !

  1. #1
    کاربر فعال انجمن بازی های کامپیوتری و کنسولی Captain_America's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2014
    پست ها
    1,405

    پيش فرض فرمانروای دروغین صلح !

    پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ نشریه اشپیگل (spiegel) چاپ آلمان در شماره 28 در سال 2008 نوشته ای با عنوان فرمانروای دروغین صلح (Der falsche Friedensfürst) به قلم ماتیاس شولتس (Matthias Schulz) منتشر کرد. نگارنده گفتار خود را چنین آغاز می‌کند:

    Bei den Vereinten Nationen in New York liegt - feierlich unter Glas - eine 2500 Jahre alte Keilschrift, verehrt als "antike Deklaration der Menschenrechte". Nun zeigt sich: Der Text stammt von einem antiken Despoten, der seine Gegner foltern ließ.
    ترجمه:
    در سازمان ملل متحد در نیویورک در ویترینی شیشه ای لوحی 2500 ساله با خط میخی مشهور به منشور باستانی حقوق بشر وجود دارد که به آن احترام گذاشته می‌شد. اکنون آشکار می گردد که این لوح را یک دیکتاتور باستانی نوشته است که مخالفان خود را شکنجه می‌کرد.

    نشریه اشپیگل در ادامه سخنانی منتشر کرد که بیان می‌شود:

    «قرار بود آن چه که محمدرضا شاه پهلوی در نظر داشت، جشن رکوردها گردد. او نخست "انقلاب سفید" را اعلام کرد و خود را "آریا مهر" خواند. حال، در سال 1971 نیاز آن را حس کرد که "2500 سال پادشاهی ایران" را جشن بگیرد و این گونه بود که اجرای "بزرگترین نمایش جهان" اعلام گشت. او دستور داد که پنجاه خیمه باشکوه بر ویرانه‌های تخت جمشید (پرسپولیس) برپا سازند. 69 نفر از سران کشورها و پادشاهان و در میان آنها پادشاه ژاپن به آنجا رفتند. در آنجا 20،000 لیتر شراب نوشیده شد، به همراه خوراک بلدرچین، طاووس و خاویار در ظرف طلا. بر روی میزها نیز بطری‌های شراب گردانده می‌شد. در نقطه اوج جشن شاه به سوی آرامگاه کوروش دوم گام نهاد که در سده ششم پیش از میلاد در یک جنگ درازمدت خونین بیش از پنج میلیون کیلومتر مربع را تسخیر کرده بود.

    "منشور باستانی حقوق بشر " مورد ستایش همگان (؟!)

    با بیش از صد میلیون دلار هزینه، ستایش از پادشاه باستانی ایرانیان امری پرهزینه و مورد انتقاد بود. شاه در پاسخ با این انتقادها گلایه وار گفته بود: "یعنی با نان و تربچه از سران کشورها پذیرایی کنم؟" حتی رهبر مذهبی آیت الله خمینی نیز از تبعیدگاه خود نفرت خود را از این کار ابراز داشت: "جنایت های شاهان ایرانی صفحات تاریخ را سیاه ساخته است." با این وجود شاه معتقد بود که بهتر می‌داند. او بیان داشت که کوروش انسانی ویژه بوده است، با اندیشه‌ای انسانی، سرشار از محبت و مهربانی. او نخستین انسانی بوده است که حق "آزادی اندیشه" را بنیان نهاده است. شاه این دید خود را به اطلاع سازمان ملل متحد نیز رسانید. در روز 14 اکتبر که جشن در تخت جمشید در اوج خود بود، خواهر دوقلوی او (اشرف پهلوی) گام به ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نهاد. در آنجا او کپی لوح منشور حقوق بشر را به "سیتو اوتانت"، دبیر کل سازمان ملل هدیه داد. او نیز برای این هدیه تشکر کرد و آن را به عنوان "منشور باستانی حقوق بشر" مورد ستایش قرار داد. اکنون این دبیر کل سازمان ملل بود که می گفت: "پادشاه پارسی این هوشمندی را در احترام به تمدن‌های دیگر نشان داد." سپس اوتانت دستور داد این لوح گلی را که بیانیه این کوروش دوم به اصطلاح انسان دوست سال 539 پیش از میلاد را در بر دارد، در یک ویترین شیشه ای در بنای اصلی سازمان ملل به نمایش بگذارند. این لوح هنوز آنجاست، در کنار قدیمی‌ترین قرارداد صلح جهان.

    تعارفات بزرگ، سخنان بزرگ، یاوه بزرگ (Große Gesten. Große Worte. Großer Unsinn.)

    به نظر می رسد که سازمان ملل، متحد قربانی یک حقه بازی شده است. بر خلاف ادعای شاه، جوزف ویزهوفر (Josef Wiesehofer) شرق شناس پرسابقه از شهر کیل می‌گوید که این لوح خط میخی بیش از یک پروپاگاندا (دروغ تبلیغاتی) نیست. او می گوید: "این که نخستین بار کوروش اندیشه‌های حقوق بشر را طرح کرده است، سخنی پوچ است." هانس پتر شاودیگ (Hanspeter Schaudig)، آشورشناس از هایدلبرگ نیز در این فرمانروای باستانی، مبارز پیشاهنگ برابری و احترام نمی‌بیند. زیردستان او باید پاهای او را می بوسیدند. نزدیک به سی سال این فرمانروا شرق را به جنگ کشید و میلیون‌ها انسان را در بند مالیاتی خود اسیر ساخت. به دستور او بینی و گوش نافرمانان را می بریدند. محکومان به مرگ را تا سر در خاک می کردند و خورشید کار را به پایان می‌رساند. آیا سازمان ملل این دروغ تاریخی ساخته و پرداخته شده توسط شاه را بدون تحقیق پذیرفته است؟

    "سازمان ملل یک خطای بزرگ مرتکب شده است."

    این کلاوس گالاس (Klaus Gallas) متخصص تاریخ هنر که در شهر وایمار گرم تدارک فستیوال فرهنگی آلمان و ایران ("دیوان غربی-شرقی، تابستان 2009″) است، بود که این بحث را به افکار عمومی کشاند. در تدارک این فستیوال بود که او متوجه ناهمخوانی هایی در این منشور شد. او می گوید: "سازمان ملل یک خطای بزرگ مرتکب شده است." با وجود درخواست های فراوان اشپیگل سازمان ملل حاضر به ابراز نظر در این مورد نیست. سرویس اطلاعات سازمان ملل در وین کماکان بیان می‌دارد که این سنگ نبشته شرقی توسط بسیاری به عنوان نخستین سند حقوق بشر پذیرفته شده است. پیامدهای این کار بسیار سنگین است. در این میان حتی در کتاب‌های درسی مدرسه‌های آلمان نیز این ایرانیِ باستانی (کوروش) به عنوان پیشاهنگ سیاست بشردوستی تدریس می‌شود. در اینترنت نیز یک ترجمه جعلی پخش شده است که در آن کوروش حتی حداقل دستمزد و حق پناهندگی را نیز تدوین کرده است. حتی شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل در سال 2003 نیز در این دام افتاده است. او در سخنرانی خود در اسلو گفت: "من یک زن ایرانی هستم، از نواده کوروش بزرگ، همان فرمانروایی که بیان داشت که نمی خواهد بر مردمی حکومت کند که او را نمی خواهند." دانشمندان حیرت‌زده مانده اند که یک شایعه چگونه خود به خود گسترش می‌یابد. تا این میزان روشن است که در مرکز این بلوف بزرگ چهره ای ایستاده است که شرق باستان را بیش از هر کس دیگری به لرزه درآورد و "نبوغ نظامی‌اش او را به مرزهای مصر و هند رساند. او آفریننده کشوری با ابعاد عظیم نوین بود. در اوج قدرت خویش، او صاحب امپراطوری افسانه ای بود که به ثروت خود می‌‌بالید. اگرچه در ابتدا همه چیز بسیار ناچیز آغاز گشت. این مرد جوان که فرزند یک پادشاه کوچک بی اهمیت در پارس در جنوب غربی ایران بود، در سال 599 پیش از میلاد بر تخت سلطنت نشست. (از اینجا، بخش دوم گفتار پیرامون شحصیت کورش بزرگ (کورش دوم) با عنوان "مستبد مانند دیگران (Ein Gewaltherrscher wie andere auch)" بیان می‌شود).

    یک عملگرا (مصلحت‌اندیش) با سیاست چماق و هویج، نه یک بشردوست (Pragmatiker mit Zuckerbrot und Peitsche, aber kein Humanist)

    حتی در دوران باستان نیز حماسه های عجیب و غریب پیرامون سلسله‌های حکومتی ساخته و پرداخته می‌شدند. یکی از آنها می‌گوید که کوروش در بیابان بزرگ شد و یک سگ به او شیر می‌داد. از او هیچ تصویر یا تندیس واقعی وجود ندارد. غرب بسیار زود اراده نیرومند او را حس کرد. او نخست بر عیلامی‌ها، ملت همسایه خود چیره شد. سپس در سال 550 پیش از میلاد با ماشین جنگی سریع و سربازان خود در زره‌های برنز بر مادها حمله برد. پس از آن بر آسیای کوچک پیروز شد که در آن صدها هزار یونانی در جوامع کوچک می‌زیستند. اشراف‌زاده‌های "پرینه" به بردگی گرفته شدند. سردار جنگی برای استراحت از جنگ، به کاخ خود در پاسارگاد بازمی‌‍گشت، جایی که گرداگرد از باغ‌های آبیاری شده "پارادایسوس" (پردیس-مترجم) بود. در کاخ نیز او حرم بزرگی داشت. البته او زمان زیادی در آنجا نماند و به زودی دوباره روانه جبهه شد، این بار در افغانستان. در 71 سالگی بود که کارش در جایی در ازبکستان به پایان رسید. نیزه ای به ران او خورد و او سه روز پس از آن درگذشت. "ویزهوفر" این پادشاه را عملگرا (پراگماتیست) و زیرک در جنگ و هوشمند در سیاست داخلی می‌خواند که با سیاست "چماق و هویج" به هدف‌های خود می‌رسید. او بشردوست (اومانیست) نبود. البته برخی از هلنی‌ها از این سردار پیروز خوششان می‌آمد. هرودوت(Herodot) و ایشولس(Aischylos) که هر دو در سال های بعد می زیستند، این رهبر شرقی را به عنوان بخشنده و مهربان می‌ستودند. در کتاب مقدس نیز او قدیس نام برده می‌شود چون او گویا به یهودیان اسیر اجازه داده است که به اسراییل بازگردند. اما تاریخ شناسان مدرن گزارش‌های این گونه را به عنوان تملق و چاپلوسی افشا ساخته اند. ویزهوفر(Wiesehöfer) می‌گوید: "در دوران باستان یک تصویر درخشان از کوروش ساخته شد." اما در حقیقت او یک حاکم خشن چون دیگران بوده است. ارتش او مناطق مسکونی و مکان‌های مقدس را غارت می‌کرد و اشراف شهری را به اسارت می‌برد. این که این مرد را بنیانگذار حقوق بشر جا بزنند، تنها می‌توانست به فکر شاه (محمدرضا شاه پهلوی) برسد که خود در سال های 60 دچار دشواری بود. با وجودی که ساواک، پلیس مخفی او، وحشیانه شکنجه می‌کرد، همه جا در کشور مقاومت شکل می‌گرفت. گروه‌های مارکسیستی مقاومت مسلحانه می‌کردند و روحانیون مردم را به مقاومت فرا می‌خواندند.

    این لوح گلی یک خیانت سیاسیِ فرومایه را جاودانه کرده است

    از این رو فرمانروا (محمدرضا شاه) تلاش داشت که خود را به گذشتگان باستانی بچسباند، آن گونه که کوروش در آن زمان پدر ملت بود، "من نیز امروز هستم." شاه ادعا می‌کند که "تاریخ پادشاهی ما با بیانیه مشهور کوروش آغاز می‌شود و این یکی از درخشانی‌ترین سندهایی است که در باره روح آزادی و برابری در تاریخ بشری یافت می‌شود.(این ادعای محمدرضا شاه بود)" اما حقیقت این است که این لوح گلی یک خیانت سیاسی فرومایه را جاودانه ساخته است. آن زمانی که این نوشته در سال 539 پیش از میلاد تدوین می‌شد، کوروش درگیر دراماتیک‌ترین بخش زندگی خود بود. او جرأت آن را یافته بود که بر امپراطوری جدید بابل، رقیب نیرومند برای تسلط بر خاورمیانه، حمله برد. گستره این دولت تا فلسطین بود و مرکز آن بابل باشکوه بود با برج 91 متری، که تاج آن بود و مرکز دانش و هنر. افزون بر آن این سرزمین پر از سلاح نیز بود. با این وجود این پارسی جرات حمله را یافت. نیروهای او مسیر دجله را پیمودند و نخست اوپیس (Opis) را تسخیر کرده و تمام اسیران را کشتند. سپس به سوی بابل سرازیر شدند. آنجا نبونید، پادشاه پیر 80 ساله پشت دیوار 18 کیلومتری دور شهر سنگر گرفته بود. در همین زمان روحانیون معبد مردوک در بابل طرح خیانت به سرزمین خود را می‌ریزند. آنها از این که نبونید (پادشاه بابل) قدرت روحانیون را محدود ساخته بود، عصبانی بودند، به گونه ای نهانی دروازه‌های شهر را گشودند و نمایندگان پارسیان دشمن را به شهر راه دادند. نبونید به تبعید فرستاده شد و پسرش کشته شد. سپس تبانی بر سر تسلیم بدون جنگ شهر صورت گرفت.

    کوروش آزادی همه هموطنان خود را که در جنگ های پیشین به اسارت گرفته شده بودند را خواستار شد. او همچنین تندیس‌های خدایان را که دزدیده شده بودند را بازپس گرفت. این بخش‌ها بودند که از سوی شاه به گونه ای دیگر به عنوان رد عمومی برده‌داری تفسیر شدند. اما در حقیقت کوروش تنها زنجیرهای هم‌وطنان خود را گشوده بود. روحانیون برای این خدمت خیانتکارانه پول و زمین دریافت کردند. در پاسخ آنها کوروش را "کبیر" و "عادل" و در اساس او به عنوان کسی که همه جهان را "از نیاز و دشواری رها می‌سازد"، خواندند. تنها پس از آن که همه چیز روشن گشته بود، کوروش خود وارد شهر شد. او با اسب خویش از میان دروازه درخشان آبی رنگ "ایشتار" گذشت. زیر پای او شاخه‌های نی گسترده بودند. سرانجام، آن گونه که در سطر 19 نوشته شده است، مردم اجازه یافتند که "پای او را ببوسند." در این لوح به خط میخی هیچ چیز در باره رفرم‌های عمومی، اخلاقی یا توصیه‌های بشردوستانه وجود ندارد. "شاودیگ(Schaudig)" آن را "یک قطعه درخشان پروپاگاندا(ein brillantes Stück Propagand)" می‌نامد.[1] اما این شایعه فرمانروای صلح طلب به برکت کاهنان فریبکار ایجاد شد و اکنون پس از ستایش از سوی سازمان ملل متحد این حباب کماکان بزرگتر می‌شود.

    کاهنان نیز در این آیین کوروشی همیاری دارند

    تازگی ها ملایان (روحانیون شیعه: کنایه از نظام جمهوری اسلامی) نیز در این آیین کوروشی همراهی می کنند. در ماه ژوئن، موزه بریتانیا (British Museum) در لندن خبر داد که لوح گرانبهای اصلی را به تهران امانت می‌دهد. این لوح اکنون نماد غرور ملی ایرانیان شده است. گالاس(Gallas) فاش ساخت که: "حتی چندی پیش از پارلمان آلمان درخواست شده بود که نمونه این لوح را در یک ویترین شیشه ای در پارلمان به نمایش گذارند. این درخواست البته بازپس گرفته شده، اما مخدوش کردن تاریخ متوقف نشده است. با این ستایش منحوس از سوی سازمان ملل متحد، به تولد یک شایعه همچنان پر و بال می دهند. یک ضرب المثل شرقی می گوید: "نادان سنگی را در چاه می اندازد که ده عاقل نمی توانند آن را بیرون آورند".»[2]

    پی‌نوشت:

    [1]. مختصری از مفهوم پروپاگاندا: بنگرید به «پژوهه، گفتاری پیرامون پروپاگاندا (Propaganda) (link is external)»
    [2]. بنگرید به اشپیگل، شماره 28، سال 2008، گفتاری از ماتیاس شولتس:
    SPIEGEL ONLINE Wissenschaft, Der falsche Friedensfürst, Ausgabe 28, 07/07/2008, Von Matthias Schulz, Nein 564395, Teil 1-2 (کلیک کنید (link is external)).
    Last edited by Captain_America; 17-06-2016 at 09:43. دليل: به هم خوردگی متن

  2. #2
    حـــــرفـه ای B3HZ@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    11,611

    پيش فرض

    پاسخ پرفسور کاوه فرخ به انتشار دیدگاه های بی پایه درباره کورش بزرگ در هفته نامه آلمانی اشپیگل :

    با احترام به هیات تحریریه نشریه اشپیگل

    اخیرا عده ای از همکاران و نیز شاگردان من مقاله زیر را به من اطلاع داده اند:

    « فریب تبلیغات باستانی را خوردن ـ سازمان ملل فرمانروای خودکامه ایران را تحسین می کند» ، به قلم ماتیاس شولتز

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] (German)
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] (English)

    اگر گزارش فوق به وسیله ایدئولوگ ها نوشته شده بود جای تعجبی نداشت. چرا که معمولا تجدیدنظر طلبی تاریخی و اغراض سیاسی دوشادوش هم حرکت می کند.
    اما از آنجا که یک نشریه معتبر جهانی همچون اشپیگل تصمیم گرفته است که به سلسله ای از واقعیت های مخدوش شده که به نوشته های معتقدان به نظریه ی توطئه شباهت دارند اعتبار ببخشد جای تاسف است.
    من البته در پاراگراف شماره هفت نامه خود به این گونه تحریف هایِ در واقعیت خواهم پرداخت اما نخست اجازه می خواهم که به برخی از اظهارات آقای شولتز در پاراگراف های یک تا شش نامه خود بپردارم.

    1- آقای شولتز می نویسد: «برخی از یونانیان فاتح را تحسین کرده اند. هرودوت و آشیلوس که پس از مرگ کورش زندگی می کردند او را انسانی مهربان نامیده اند»

    شاید آقای شولتز از این واقعیت با خبر نباشند که این تنها «برخی از یونانیان» نیستند که به تحسین کورش پرداخته اند این واقعیتی است که، علیرغم جنگ های متعدد تلخ و خونین مابین یونان و امپراتوری هخامنشی به خصوص جنگ ماراتن (490 پیش از میلاد) و جنگ های ترموپیل و سالامیس (480 پیش از میلاد)، وجود داشته است.
    همچنین این نکته حقیقت دارد که یونانی های ساکن سرزمین اصلی یونان ( واقع در اروپا ) برای حفظ استقلال خود به سختی با امپراتوری هخامنشی جنگیده اند. اما چرا باید ملتی که این گونه با امپراتوری هخامنشی به مبارزه برخاسته در مورد کورش بزرگ به صورتی استثنایی به «دلبری» بپردازند.
    علت را باید در این واقعیت جست که یونانی هایی که در اصول اندیشه متوازن و منطقی گوی سبقت را از همگان ربوده بودند این واقعیت را تشخیص می دادند که در جنگ بودن با امپراتوری هخامنشی به این معنا نمی تواند باشد که همه ی اعضا و حاکمان این امپراتوری «شیطانی هستند» به طور ساده می توان گفت که آن ها اجازه نمی دادند که عواطف سیاسی شان به دیگرِی» به پیش داوری بیالاید هر چند که آن دیگری رقیب نظامی آن ها باشد. در واقع کسی یونانیان باستان را وانداشته است که کورش بزرگ را با کلماتی موافق توصیف کند. آن ها دائرالمعارفی در مورد کورش به قلم گزنفون و به نام «تربیت کورش» نگاشته بودند.


    مسلما نظرات موافق با کورش به اقليتی از يونانيان باستان تعلق نداشت. و اين نکته را می توان به روشنی در کتاب تربيت کورش به قلم گزنفون (431 تا 355 پيش از ميلاد) نوشته شده است.

    از اين جالب توجه تر اما سکوت آقای شولتز در مورد اسکندر کبير است. اسکندر فاتح امپراتوری هخامنشی و عامل اصلی آتش زدن تخت جمشيد به تلافی حمله خشايارشاه به يونان و آتش زدن آتن در 480 پيش از ميلاد بود. اما همين اسکندر بالاترين احترامات را نسبت به کورش بزرگ به جای آورد.
    او نه تنها احترام و تحسينی عميق برای کورش قائل بود بلکه او را قهرمان شخصی خود می دانست. اين يک واقعيت است که اسکندر همواره آرزوی ديدار آرامگاه کورش در پاسارگاد را داشت. يکی از منابع بسيار خوب تاريخ اين حوادث کتاب آريان (جلد 24 صفحات 1 تا 11) است. که در آن آريان به شرح اين جنبه از فتح ايران باستان به دست اسکندر پرداخته است.


    اسکندر کبير (356 تا 323 پيش از ميلاد) اسکندر احترام و تحسين عميقی برای کورش بزرگ قائل بود. او ردای «قهرمان جهان» را که به کورش تعلق داشت دريافت کرد و کوشيد که ايرانيان و يونايان را در يک قلمرو متحد کنار هم بنشاند.

    هنگامی که اسکندر به آرامگاه کورش رسيد از اين که خبر شد دزدان به آرامگاه او تجاوز کرده اند به شدت ناراحت شد. بقايای پيکر کورش وقتی که دزدان ناموفق کوشيده بودند تا تابوت او را بربايند آسيب ديده بود. اسکندر بلافاصله دستور داد که تابوت کوروش تعمير شود و به آرامگاه او بازگردانده شود. خود آرامگاه نيز بر حسب دستورات صريح اسکندر تعمير شد. در ورودی آن را مهر و موم کردند او همچنين مقر مرزی کورتاش را که به وسيله ی کورش ساخته شده بود از آسيب مصون داشت و اين همان شهری است که يونانيان آن را سيروپوليس (يا شهر کورش ) می خواندند. (نگاه کنيد به کتاب کويين توس کورتيوس جلد هفتم، فصل ششم، صفحه 20)


    آرامگاه کورش بزرگ در پاسارگاد که اسکندر در آنجا نسبت به کورش ادای احترام کرد.اين آرامگاه اکنون جزيي از ميراث جهانی يونسکو است

    آقای شولتز بايد مطمئن باشند که نظر يونانيان درباره کورش از نظر تاريخی هرگز محدود به «برخی از يوناني ها» نمی شود. فراموشی تاريخی انتخابی آقای شولتز به همان روشی است که در تجزيه و تحليل ها به عنوان «روش از هر چمن گلی» و به منظور اثبات يک سلسله از باورهای شخصی مشهور است.

    2-آقای شولتز می نويسد: «کتاب مقدس او را با لقب "فرد برگزيده" می خواند چرا که او ظاهرا اجازه داده بوده است که يهوديان اسير به اسرائیل برگردند. »

    واقعا منظور آقای شولتز از «ظاهرا اجازه داده بود» چيست. آيا ايشان قصد دارد نشان دهد که اين بخش از تاريخ جز «تبليغات» محسوب می شود. اگرچنين باشد آيا پس از اين که کورش وارد بابل شد يهوديان مجبور بودند در بابل بمانند؟
    و اگر آنچنان که آقای شولتز تلويحا می گويند اين يهوديان هرگز آزاد نشده اند چرا در هيچ يک از آثار يافته شده در منابع يهودی نکته ای که با آنچه در منابع کتاب مقدس تضاد داشته باشد ديده نمی شود.
    مسلما يهوديان که در دنيای باستان عالی ترين ثبت کنندگان حوادث تاريخی محسوب می شوند بايد تاريخ های «بديل» نيز در مورد کورش نوشته باشند. و به خصوص فروپاشی امپراتوری هخامنشی به دست اسکندر چنين فرصتی را برای آنان فراهم کرده بوده است حال آن که در هيچ کجا به چنين نمونه هايي برنمی خوريم.
    به اين ترتيب در مورد آزاد کردن يهوديان از بند بردگی بابلی ها قدرت قلم خلاق آقای شولتز مخالف با همه ی مطالب تثبيت شده آکادميک است. و من از اعضای محترم هیئت تحريريه اشپيگل دعوت می کنم که پيوند زير را در مورد کورش بزرگ در دائرالمعارف بريتانيکا مطالعه کنند.

    کورش بزرگ، به قلم ريچارد نلسون فرای
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    اگرچه می توان فهرست بلندی از ديگر کتاب های مربوطه را توصيه کرد اما فکر می کنم کتاب زير به زبان آلمانی در اين مورد جالب توجه باشد
    Darius und die Perser: E. Kulturgeschichte d. Achameniden (Holle vergangene Kulturen)
    از: پروفسور والتر هينز

    و بالاخره اشارات کتاب مقدس به کورش متعدد است مثلا:
    - دهش کورش در جايي از عهد عتيق مورد اشاره قرار گرفته که او را «برگزيده يهوه» می خوانند (کتاب عزرا فصل اول بيشترين احترامات يهوديان نسبت به کورش را نشان می دهد) کورش در کتاب دوم ايسا به عنوان نجات دهنده ی يهوديان معرفی شده است
    - کورش را يهوديان مسيح خود می دانستند. ايسا از کورش چنين ياد می کند: «او شبان من است و نيات مرا متحقق خواهد کرد»

    کورش همچنين دستور داده است که اشيای مقدس عبريان که پيش از آن به وسيله پادشاه بابل ضبط شده بود به آنان عودت داده شود . در فصل يک از کتاب عزرا می خوانيم: «همچنين کورش پادشاه اشيای خانه خداوند را که نبودخادنزار از اورشليم آورده و در خانه خدايان خود قرار داده بود پيش کشيد. و آن ها را به وسيله گنجور ميتره دات شمارش کرده و تحويل ششبازار شهريار يهوديه داد.
    همچنين کورش به يهوديان اجازه داد تا معبد خود در اورشليم را بازسازی کنند و برای انجام اين کار از خزانه سلطنتی بودجه ای را اختصاص داد.
    در فصل سوم کتاب عزرا می خوانيم: «آن ها همچنين به بنايان و نجاران دستمزد پرداخته و گوشت و نوشابه و روغن به آنان که از زيدون و طاير آمده بودند دادند. و نيز اجازه دادند تا درختان چدار از لبنان و از طريق دريای جوپا آورده شوند. و اين همه از محل عطيه کورش، پادشاه پرشيا بود.

    فرمان داريوش بزرگ (549 تا 486 قبل از ميلاد) که در سال 519 و 518 صادر شده و به يهوديان اجازه داده است که بازسازی معبد خود در اورشليم را تکميل کنند نشان دهنده آن است که حمايت امپراتوری هخامنشی از يهوديان همچنان ادامه داشته است.
    در کتاب عزرا، فصل پنجم می خوانيم: «آنگاه همان ششبازار پيش آمده و شالوده خانه ی خداوند را که در اورشليم واقع است بگذاشت. و از آن زمان به بعد و حتی تا کنون ساختمان آن ادامه داشته و هنوز به پايان نرسيده است. لذا اکنون اگر خوشايند پادشاه باشد بد نيست تا در خزانه شاهی که در بابل واقع است جستجو شود تا فرمانی که از جانب کورش پادشاه برای ساختن خانه خداوند در اورشليم صادر شده يافت شود. و از اين طريق خشنودی پادشاه در اين مورد تامين گردد»


    داريوش بزرگ (549 تا 486 پيش از ميلاد) او بنا بر سياست هايي که سلف او کورش بزرگ پايه نهاده بود به حمايت از يهوديان ادامه داد.

    داريوش همچنين به انتقال اشيايي، که بوسيله ی يونانيان ضبط شده بود، به يهوديان ادامه داد
    در فصل شش کتاب عزرا می خوانيم: «همچنين اجازه داده شد که اشيای طلا ونقره خانه خداوند که نبودخادنزار آن ها را از معبد واقع در اورشليم برداشته و به بابل برده بود بار ديگر به معبدی که در اورشليم قرار دارد بازگردانده شود و هر يک در خانه خداوند در جاي خود مستقر گردد. »
    اردشير اول که در 464 پيش از ميلاد به پادشاهی رسيد سياست حمايتی کورش از و بازسازی معبد اورشليم را ادامه داد. نام اردشير در متون نهميا و عزرا به خاطر حمايتش از يهوديان به نيکی ياد شده. منابع يونانی ـ رومی و به خصوص پلوتارک از اردشير به عنوان پادشاهی با «روحی آرام و شريف» ذکر کرده است.


    آرامگاه استر و مردخای در همدان شمال غربی ايران


    آرامگاه دانيال نبی در خوزستان در جنوب غربی ايران

    شخصيت هايي که نام شان به صورت عزرا، دانيال، استر، و مردخای در کتاب عهد عتيق ذکر شده نقش های مهمی را در دربار ايران بازی کرده اند. يهوديان از وفادارترين مردمان امپراتوری هخامنشی بودند حتی در آنزمان که سوريه و مصر سر به شورش برداشتند. (نگاه کنيد به مقاله ريچارد فرای 1984، صفحه 114)
    از نظر تاريخی يهوديان اغلب در جنگ های بين امپراتوری های ايران و روم و بيزانتين جانب ايرانيان را گرفته اند. در اين جا منظور امپراتوری ايران اشاره به امپراتوری دوم آن ها (اشکانيان از 247 پيش از ميلاد تا 226 پس از ميلاد ) و سومين آن ها (ساسانيان 224 تا 651 پس از ميلاد) است.
    اولين امپراتوری همان هخامنشيان است (550 تا 333 پيش از ميلاد) اگرچه شرح تفصيلی همه ی منابع تاريخی در اين جا امکان ندارد می توان نمونه هايي را متذکر شد که علاقه يهوديان به پادشاهان ايرانی را پيش از رسيدن ارتش های اسلامی از عربستان به ايران در سال های 637 تا 651 پس از ميلاد نشان می دهد.

    در دوران امپراتوری اشکانيان، يهوديان به همکاری با نيروهای پاکوروس عليه رومی ها در سال 40 قبل از ميلاد برخاستند. (کتاب که ری ون 1920 صفحه 53) همچنين در دوران ساسانی يهوديان به همکاری با شهربراز، ژنرال ارتش ايران که در 614 پس از ميلاد برای تسخير اورشليم آمده بود به پا خواستند. (کتاب سده اوس 115 و 116).
    اين بحث کوتاه تنها به منظور نشاندادن اهميت نقش يهوديان در تاريخ ايران از دوران باستان است. و در پايان آن ديگرباره می پرسم که منظور آقای شولتز از اين که کورش ظاهرا به يهوديان اسير اجازه بازگشت به اسراييل را داده چيست؟

    3-آقای شولتز می نويسد: «مدت هاست که تاريخ دانان مدرن اين گونه گزارش ها را نوعی چابلوسی دانسته اند. يعنی در همان روزگار باستان تصوير درخشانی از کورش جعل شده است. »

    اين نظر که «تاريخ دانان مدرن مدت هاست اين گونه گزارش ها را چابلوسی خوانده اند» خود سراپا غلط است. و تقريبا اکثريت محققين با نظراتی که آقای شولتز مطرح می کنند موافقت ندارند.
    تنها روش علمی معتبر رد کردن گزارشات تاريخی قادر بودن به کشف منابع متعدد، مستقل و قابل اعتمادی هستند که با گزارشات آمده از گذشته (در حدود زمان وقوع رويدادها) تضاد داشته باشند. اعتماد انتقالی بر منابع اوليه در باستانشناسی مشابه استفاده از خط کش محاسبه و فورمول های فيزيک در مهندسی است
    آن چه شولتز با عنوان تاريخ دانان مدرن مطرح کرده و به نظر می رسد که نکته مرکزی نظريه ايشان را تشکيل می دهند.
    همان چيزی است که منابع دست دوم خوانده می شود که عبارتند از کتاب ها و مقالاتی که تاريخ نويسان (و يا نويسندگان) برای رساندن نقطه نظر خاصی بوجود می آورند و يا می کوشند بر اساس منابع اوليه شرح وقايع را گزارش کنند.
    بله درست است که مورد پرسش قرار دادن منابع اوليه در کار تاريخ دانان ضروری است اما دعوت کردن به بازبينی کامل دراماتيک تاريخ (آن گونه که آقای شولتز خواستار آنند (تنها زمانی ممکن است که شواهد قطعی برای پشتيبانی از اظهارات دعوت کننده وجود داشته باشد.
    در نتيجه نمی توان منابع دست دوم را بدون هر گونه رجوع به منابع اول و يا رجوع اندک به آن منابع همچون منابع قطعی دانست چرا که در اين صورت شخص مشغول نقل نظرات و خيالپردازی ها می شود. هنگامی که شخص تصميم می گيرد که از آنچه که به شکل وسيع به وسيله يک سلسله منابع متفق القول تثبيت شده منحرف شود و در عين حال از ارائه دلايل قطعی برای رد کردن آن منابع عاجز باشد آنگاه می توان گفت که شخص مزبور دست به تجديدنظر طلبی زده است.
    اين همان روشی است که تاريخ نويسان جماهير شوروی در دوران استالين اعمال می کردند. آقای شولتز هم با رد کردن منابع اوليه به عنوان مشتی چابلوسی صرف در واقع يک تنه به انکار نياز تاريخ دانان به يادگيری زبان های کهن همچون آکادی، آرامی، بابلی، فارسی کهن و غيره و دخيل بودن در تحقيقات باستانشناسی زده است.

    اگر ما منطق آقای شولتز را دقيقا تعقيب کنيم به زودی می توانيم همه ی منابع اوليه را بی آن که نياز به اثبات نظر خود داشته باشيم به عنوان تبليغات و مشتی چابلوسی رد کنيم. در واقع با اجرای اين گونه روش های ناقص برج عاج نشين ها، در واقع ما می توانيم کل تاريخ اصيل بشری را به عنوان مشتی جعليات مورد ترديد قرار دهيم.



    4-آقای شولتز می نويسد: «جوزف ويزفر می گويد که در واقع امر کورش همچون بقيه حاکمی بسيار خشن بوده، لشکريان او مناطق مسکونی، محوطه های مقدس را غارت کرده و نخبگان شهری را به تبعيد می فرستند.»

    پروفسور ويزفر مسلما حق دارد نظرات خود را داشته باشد. و بسيار از تحقيقاتی که بوسيله ايشان انجام شده دارای ارزش فوق العاده است. ايشان تصميم گرفته اند به نتايجی منفی در مورد کورش برسند. اما (الف) نظرات ايشان مورد قبول عموم نيست. (ب) ايشان دارای منابع و شواهد دست اولی برای اثبات نظرات خود نيستند. (همانگونه که در بند سه نشان داده شد) در نتيجه نمی توان پذيرفت که نظرات پروفسور ويزفر (الف) به خودی خود آنچنان شمولی دارند که می توانند تاريخی را که منابع اصلی بر آن گواهی داده اند نفی کنند. و (ب) نمی توان از نظرات ايشان برای رد نظر اکثريت محققان استفاده کرد.
    بله کورش فاتح بود، می جنگيد، و به عنوان يک پادشاه مطلق حکومت می کرد. اما اين امر در مورد بسياری از چهره های بزرگ تاريخ همچون داود قوم اسراييل و ژوستين بيزانتين، و پطر کبير روسيه و بسيار ديگر نيز صادق است. و در نتيجه نمی توان اين فرض (توجه کنيد فرض و نه واقعيت) را منطقی دانست که چون کورش می جنگيده و فتح می کرده پس لزوما به قول آقای شولتز «مستبدی بوده است که دشمنان خود را شکنجه می کرده»

    در واقع می توان با استفاده از منطق شولتز به نتايج بی پايه بسياری رسيد. مثلا آيا می توان دولت مرد بزرگی همچون آبراهام لينکلن را يک «مستبد» خواند صرفا به اين خاطر که می جنگيده است؟ در واقع همين اصطلاح مستبد را تجزيه طلبان جنگ های داخلی آمريکا و حمايت کنندگان اروپايي آن ها در مورد لينکلن به کار می بردند. بله درست که جنگ های داخلی آمريکا چنان تراژدی انسانی بزرگی است که در کلام نمی گنجد اما آيا اين واقعيت کوشش ما را برای بازسازی لينکلن به عنوان يک شخص مستبد توجيه می کند؟

    آبراهام لینکلن سياهان جنوب آمريکا را از بردگی رهانيد. درست همانگونه که کورش بزرگ يهوديان اسير در بابل را آزاد ساخت و هر دوی اين وقايع نتيجه جنگ و مبارزه بودند.
    اسارت در بابل و آزاد شدن يهوديان هر دو در منابع کتاب مقدس ضبط شده اند. اما به اين جا که می رسيم آقای شولتز تصميم می گيرد که خود کتاب مقدس را هم رد کند. (موضوعی که در بند دو مورد بحث قرار گرفت) اين همان جايي است که می توان منطق را چنان معوج کرد که نتايجی بی معنا از آن حاصل شود.
    آقای شولتز در کوشش خود مسلما از منطقيون يونانی عهد عتيق سود جسته است. اما در همان حال بر اين مصمم بوده که همه ی منابع يونانی را يک جا رد کند. (نکته ای که در بند يک مورد مطالعه گرفت).

    5-آقای شولتز می نويسد: «تنها شاه که در دهه 1960 گرفتاری های خود را داشت می توانست به فکر بازسازی اين مرد به عنوان بنيان گذار حقوق بشر بيفتد. »

    اما تاريخ را نه شاه فقيد و نه ملايان امروز و نه آقای شولتز می توانند بازسازی کنند. همانگونه که در بندهای يک و دو نشان داده شد ياد کردن نيکو از کورش در بسياری از منابع کهن وجود داشته است. و رد کردن اين منابع به سادگی نمی تواند جعلی بودن آن ها را ثابت کند. به خصوص که اين منابع تنها به آثار يونانی و مربوط به کتاب مقدس و نظاير آن محدود نمی شود.
    جالب است توجه کنيم که آقای شولتز نقل قول ها (و يا سوء تعبير از نقل قول ها)ی خود را از انگشت شماری تاريخ دان ذکر می کند که به نظر می رسد با آنچه او می گويد موافق اند و در همان حال از مجموعه بزرگی از تاريخ دانان ديگر که با نظرات او مخالف هستند دوری می جويد. پيشنهاد می کنم که اعضای هیئت محترم نشريه اشپيگل نگاهی به منابع زير بيندازند:

    ـ يادداشت هايي چند درباره معرفی شخصيت کورش بزرگ در نوشته های يهودی و ايرانی ـ يهودی. نوشته آنون نتزر
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    ـ کورش «پدر بابل» به قلم جرج کامرون
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    آقای شولتز مکررا بر اين نکته تاسف می خورد که فکر اين که کورش مدافع حقوق بشر بوده است «جعلی است که سازمان ملل نيز فريب آن را خورده است» اما اين به اصطلاح «جعل» پيش از اين که سازمان ملل در 1945 تاسيس شود راه خود را تا دور دست شمال و ملت های اسکانديناوی گشوده بوده است. لطفا به منبع زير مراجعه کنيد

    کورش بزرگ در حماسه های سرزمين های ايسلند ديک:
    يک تحقيق ادبی به قلم جاکون جانسن.

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


    6-آقای شولتز می نويسد: «در استوانه ی کورش هيچ نشانه ای از اصلاحات اخلاقی و يا ملاحظات انسانی وجود ندارد. آشورشناسی به نام شاديگ آن را " يک تکه درخشان از تبليغ گری» می خواند. »
    جای تعجب است که آقای شولتز بدون رجوع به منشور واقعی که در موزه بريتانيا نگاهداری می شود چنين مطلبی را اظهار می دارد

    به خاطر آوريد که ايشان در بند چهار چنين ادعا می کند: «ارتش او مناطق مسکونی و محوطه های مقدس را غارت کرده و نخبگان شهری را به تبعيد می فرستاد.» حال به اين چند نقل قول توجه کرده و خود (هیئت تحريريه اشپيگل قضاوت کنند)
    «من مکان شاهانه خود را در قصر سلطنتی و در ميان شادی و شادمانی تصرف کردم. مردوک خدای بزرگ در سرنوشت من قلبی بزرگ را قرار داد که بابل را دوست بدارد. و من هر روز او را نيايش می کنم.
    «ارتش بزرگ من با صلح وارد بابل شد، اجازه ندادم که مردم (سومر و آکاد) را متوحش کنند.
    «رنج و درد آن ها را مرتفع کردم. و آنان را از بيگاری آزاد ساختم مردوک خدای بزرگ از اعمال نيک من خشنود شد.»

    توجه کنيد که در اين جا کورش از مردوک خدای بابل به جای اهورامزدا که خدای بزرگ زرتشتی ايران ماقبل اسلام بوده است ياد می کند. کورشی که به عنوان فرمانده بابل را گشوده بوده است چرا بايد مردوک را بستايد. مسلما در اين کار فايده ای نظامی نمی توانسته وجود داشته باشد در نتيجه صرفنظر از هر گونه انگيزه شخصی می بينيم که کورش مردوک خدای بابليان را نيايش کرده و اين امر را در استوانه خود ضبط کرده است.

    در نتيجه اين پرسش مطرح می شود منظور آقای شولتز از فقدان «هر گونه شواهد» چيست؟ آيا استوانه ی ديگری در دست است که مطالب فوق را که از استوانه ی تاريخی کورش نقل شده رد کرده و نظرات آقای شولتز را اثبات کند؟
    تا اين جا حداکثر آن چيزی که آقای شولتز در مقاله اشپيگل به آن نائل شده صرفا متهم ساختن اين استوانه به عنوان يک جعل تاريخی است. و وقتی هم منابع مربوط به کتاب مقدس و يونانيان با محتوای استوانه همخوانی دارند ايشان دست به نقل قول از منابع دست دوم زده و بقيه را صرفا "چابلوسی" و "تبليغات" می خواند.

    به اين ترتيب با يک نمونه کلاسيک از رد شواهد حتی اگر که اين شواهد از منابع گوناگون و مستقل به دست آمده باشند روبرو هستيم. اين امر روند فکری آقای شولتز را بسيار شبيه اعضای «انجمن زمين مسطح است» می کند. که سازمانی است ساخته شده بر اين باور که زمين کروی نيست و مسطح می باشد. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    نمونه هايي از باورهای آن ها در لينک بالا به اين شرح است:

    -چرا ما باور نمی کنيم که زمين گرد است.
    -داده ها و اندازه گيری های علمی دليل ادعای ما هستند
    -استوره های رايج مربوط به اثبات نظريه کروی بودن زمين را رد می کنيم
    -و توطئه پوشاندن واقعيت ازمردم را افشا می سازيم

    آقای شولتز هم درست همين روش فکری را به کار گرفته و به نتايجی می رسد که لزوما پايه ای ندارند. به نظر می رسد که ايشان نيز همچون اعضای انجمن فوق طرفدار نوعی نظريه توطئه در مورد تاريخ کورش بزرگ هستند.


    7-آقای شولتز می نويسد: «ملايان ايران هم از اين آيين بزرگداشت کورش مصون نبوده اند. در اواسط ماه ژوئن بريتيش موزيوم در لندن اعلام داشت که قصد دارد استوانه اصلی ارزشمند را به تهران وام دهد. اين استوانه پشتوانه غرور ملی ايرانيان شده است.»

    اين نظر خاص هم سادگرايانه و هم مطلقا غلط است. و کاملا نشان می دهد که آقای شولتز يا دارای اطلاعاتی مجعول است و يا به سادگی از واقعيات پيچيده ايران امروز بکلی بی خبر می باشد. نخست اين که بسياری (هر چند نه همه ی ملاها) با ميراث کورش بزرگ مخالف بوده و از سال 1979 کوشيده اند تا تاريخ ماقبل اسلام ايران (به انضمام کورش بزرگ) را از مواد درسی ايران حذف کنند. آماج اصلی توجه اين گروه از ملايان گفتمان پان اسلاميست است که در واقع مخالف ميراث باستانی پيش از اسلام ايران و نيز هندوستان می باشد.

    اين گروه از ملايان تحت تاثير افکار اخوان المسلمين هستند و اگرچه بحث علمی مشبع در اين جا مقدور نيست اما می توانيم آثاری از وجود اين نوع تفکر را در کسانی که امروزه حامل ايدئولوژی اخوان المسلمين در ايران هستند مشاهده کنيم. توجه به اين تکه از اظهارات دريفوس و لومارک بسيار روشنگر است.
    «پسر شاه ولی الله که شاه عبدالعظيم نام داشت (و يکی از آبای مهم بنيادگرايي اسلامی محسوب می شود ) شبکه ای از مريدان را گرد خود جمع کردو در 1809 به هندوستان رفت. در آن جا تعاليم او از مراکزی که تحت فرمانروايي اداره مستعمرات بريتانيا بودند منتشر شده و اسلام "ناب" را تبليغ می کرد که همه ی تاثيرات بيرونی را مشکوک و شيطانی تلقی کرده و از همه ی مسلمين می خواست خود را در برابر نفوذ سنت های ايرانی و عادات هندی محافظت کند. (دريفوس و لومارک 1980 صفحه 119)

    اشتباه آقای شولتز در راستای تطبيق ايران باستان با ملايان کنونی همان اشتباهی است که در بين شارحان و نويسندگان غربی در حال حاضر رايج شده است. و موجب گرديده که اين نويسندگان ايران را به صورتی سادگرايانه ببينند.
    در واقع تاريخ باستانی و پيش از اسلام ايران از جانب طرفداران پان اسلاميست و از جمله آنانی که در ايران هستند بديده طرد نگريسته می شود. و ايدئولوگ های پان اسلاميست به شدت از نوشته های ناصر پورپيرار حمايت مالی و انتنشاراتی می کنند. ناصر پورپيرار شخصی است که معتقد است که همه ی تاريخ ايران باستان و از جمله کورش بزرگ «جعلی » است. که «... به وسيله صيهونيست ها و امريکايي های دانشگاه شيکاگو» ساخته شده اند. برای اطلاعات بيشتر به اين منبع مراجع کنيد:

    ورودی ناصر پور پيرار در ويکی پديا
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    همچنين پيوند زير به وب سايت پور پيرار که نظرات او در آن کاملا آشکار است مربوط می شود
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] (به فارسی)


    ناصر پورپيرار که يک ضد سامی متعصب است اعتقاد دارد که همه ی تاريخ پيش از اسلام ايران و از جمله اسکندر کبير جعلی است که به وسيله يهوديان و امريکاييان ساخته شده است. نظرات او در مورد کورش بزرگ و استوانه ی او تقريبا با نظرات آقای ماتياس شولتز يکسان است.


    به راستی نمی توان از نزديکی نوشته های آقای شولتز و تطابق نظريه های مبتنی بر توطئه پور پيرار که دشمنی سخت و زهرآلودی با يهوديان دارد صرفنظر کرد. و اميدواريم نشريه شما به عمق شرمندگی (اگر نه، بی اعتباری) خاصی که آقای شولتز برای نشريه ای جهانی و از طريق تکرار مزخرفات ضد يهودی نظريه پردازان توطئه به همراه آورده است پی برده باشد.

    شايد آقای شولتز بخواهد که از يک دوست کانادايي من که زندگی کاری خود را در نيروهای مسلح کانادا گذرانده نکته ای بياموزد. او به عنوان يک دانش آموز تاريخ چنين خاطر نشان می کند:
    «برای من مهم نيست که ايران مدرن کشوری دوست باشد يا نباشد. اين امر تاثيری بر آنچه که 1400 سال پيش رخ داده نخواهد داشت.» اين سخن به اين معنا است که وقتی ما به حوزه تاريخ نزديک می شويم لازم است که همه ی پيشداوری های (سياسی) معاصر خود را کنار بگذاريم. غفلت از اين کار موجب تخليات آلوده به سياست و داستان پردازی می شود. و در اين زمينه آقای شولتز مسلما استاندارد جديدی برای نوشتارهای تخيلی به جای گذاشته است. به هر حال نوشتارهای تخليلی با تاريخ نويسی عينی يکی نيستند.

    آقای شولتز اين نکته را آشکار کرده است که با دولت قبلی ايران و شاه و همچنين رژيم خدامدارانه کنونی تهران نظر موافقی ندارد. اما متاسفانه به نظر می رسد که ايشان نوعی نفرت از مردم ايران و تاريخ آن را نيز به نمايش گذاشته اند. حال آن که تاريخ کورش تنها نه به ايران که به همه ی سرگذشت بشريت تعلق دارد
    دوست دارم اين بحث را با نقل قولی از تاريخ نويس باستانی يونان توسیديدس به پايان رسانم که اين گونه پيامبرانه اظهار داشته است:

    «داوری های آنان بيشتر بر بنياد خواست کورکورانه بود تا مشاهدات درست. چرا که عادت انسان بر آن است که به آرزوهای بی خيالی که در دل دارند اعتماد کنند و نه آن که با بکار بردن خرد خويش آنچه را که دوست نمی دارند کنار بگذارند. (جلد چهارم صفحه 108)


    توسیديدس (460 تا 395 پيش از ميلاد)

    با احترام
    دکتر کاوه فرخ


    *تاريخدان ـ بخش مطالعات استمراری دانشگاه بريتيش کلمبيا
    عضو انجمن جهانی مطالعات بين المللی وابسته به دانشگاه استانفورد
    مشاور در مطالعات ايرانی در انجمن مطالعات يونانی ـ ايرانی
    مدير بخش باستانشناسی بنياد ميراث پاسارگاد
    عضو کنگره ايرانيان کانادا
    عضو انجمن زبانشناسی ايران
    عضو انجمن حفظ خليج فارس
    Last edited by B3HZ@D; 26-12-2015 at 18:59.

  3. 10 کاربر از B3HZ@D بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  4. #3
    کاربر فعال انجمن بازی های کامپیوتری و کنسولی Captain_America's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2014
    پست ها
    1,405

    پيش فرض

    قسمتی از مصاحبه با رضا مرادی غیاث آبادی از سایت تاریخ ایرانی در ارتباط با مطلب تاپیک :

    آنچه که ماتیاس شولتس در هفته‌نامه اشپیگل- چاپ آلمان- نوشت، در واقع اعتراض و واکنش به متنی قلابی از منشور کوروش است که در سال‌های اخیر به فراوانی منتشر شده و نسخه‌ای تحریف شده از متن واقعی منشور است. این روش سنجیده‌ای نیست که ما هم متنی قلابی تهیه و منتشر کنیم و هم با فحاشی و تهمت به مقابله با معترضان برویم. این متن قلابی در سخنرانی بلندپایه‌ترین شخصیت دولتی در مراسم افتتاح نمایشگاه کوروش خوانده شد و اسباب حیرت همگان را فراهم آورد.
    احیای نام کوروش و یا هر شخصیت دیگری نمی‌تواند منجر به ارتقای جایگاه ایران شود. اصولاً جایگاه کشورها را وضعیت تاریخی آنان نمی‌سازد، بلکه توانایی‌های علمی، فنی و اقتصادی امروزین آنان می‌سازد. جایگاه کشورها بر اساس نیازمندی‌های دیگران به آن کشور و نیز تأثیر سازنده و مفیدی که در جهان امروز دارد، سنجیده می‌شود. کشوری که کالایی فکری یا مادی برای عرضه به دنیای امروز نداشته باشد و صرفاً "گیرندهٔ همه چیز" باشد، کمترین جایگاهی در جهان نخواهد داشت، حتی اگر هزاران کوروش واقعی با همان توصف‌های تخیلی داشته باشد.

    لینک به منبع و مطالعه نسخه کامل مصاحبه: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  5. #4
    کاربر فعال انجمن بازی های کامپیوتری و کنسولی Captain_America's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2014
    پست ها
    1,405

    پيش فرض بررسی دیدگاه‌های اخیر مورخین غربی درباره کوروش و منشور حقوق بشر/ از ابزار تبلیغاتی اولین شاه تا تبلیغات ابزاری آخرین شاه

    کوروش کبیر، بنیان‌گذار پادشاهی ایران و آغازگر سلسله هخامنشیان، پس از تسخیر بابل بر تخت پادشاهی نشست و ادیان بومی را آزاد اعلام کرد. برای جلب محبت مردم میان‌رودان (بین‌النهرین)، مردوک که بزرگ‌ترین خدای بابل بود را به رسمیت شناخته، او را نیایش کرد و سپاس گفت. او هیچ گروه انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به مال و جان رعایا بازداشت. او تمامی کسانی را که به اسارت به بابل آورده شده بودند گردهم آورد و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداند. کوروش همچنین قوم یهود را نیز از اسارت و بیگاری در بابل آزاد کرد. به دستور کوروش، شرح وقایع و دستورات وی روی یک لوح استوانه‌ای سفالین نگاشته شد و در معبد مردوک قرار گرفت. قرن‌ها بعد منشور برجای مانده از بنیانگذار سلسله هخامنشیان به نمادی از نخستین سند جهانی حقوق بشر بدل شد و نسخه‌ای ساخته شده از آن به صورتی نمادین در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک قرار گرفت.



    اما "جونا لندرینگ"، مورخ هلندی نگاهی دیگر به کوروش و منشور معروف وی دارد و می‌گوید: «تمامی آنچه در تاریخ در مورد کوروش، پادشاه هخامنشیان نقل شده دروغی بیش نیست؛ یک دسیسه تاریخی.» لندرینگ معتقد است که استفاده از نام و هویت کوروش کبیر تنها ابزار تبلیغاتی محمدرضا شاه پهلوی، آخرین پادشاه ایران بود. محمدرضا شاه با تبلیغاتی ساختگی از نام کوروش و استوانه برجای مانده از او تنها برای تثبیت حکومت پهلوی استفاده کرد و بس.



    لندرینگ درباره سخنان و نقل‌های تاریخی مطرح شده در رابطه با دوران حکومت کوروش کبیر در بین‌النهرین و رفتار متعادل و مسالمت‌آمیز وی در مواجهه با تمامی ادیان و اقوام در منطقه می‌گوید: «همه اینها تبلیغات است. تبلیغاتی که در دوران حکومت پهلوی و آغاز جشن‌های ۲۵۰۰ ساله به اوج خود رسید. کسانی که این موضوع را قبول ندارند فعالان سیاسی هستند که به گونه‌ای درگیر بازی تبلیغاتی پهلوی محمدرضا شاه شده بودند. استوانه کوروش بیشترین نقش تبلیغاتی را در جشن‌های ۲۵۰۰ ساله محمد رضاه ایفا کرد. یک نسخه از این استوانه به عنوان پیشکش به سازمان ملل متحد داده شده تا شاه از این طریق از کشورش، ایرانی سکولار با نمایی از آزادی مذهبی به نمایش بگذارد. کاری که استوانه کوروش به راستی برای او انجام داد.» وی می‌افزاید: «تفسیری که از منشور شد و از آن به عنوان منشور حقوق بشر نام برده شد، تفسیری اشتباه بود که بسیاری از حقایق در آن نادیده گرفته شد. با این حال گویی همچنان بر روی این موضوع که منشور کوروش نقش بسزایی را در تاریخ حقوق بشر ایفا کرده، سماجت‌های زیادی می‌شود.» لندرینگ همین طرز فکر خود را در دسامبر ۲۰۰۶ به شرح صفحه انگلیسی ویکی‌پدیای منشور کوروش اضافه کرد.۱



    اما این فقط لندرینگ نیست که به آنچه تاکنون درباره نخستین پادشاه هخامنشیان نقل شده و یا حتی متن ترجمه شده بر روی منشور برجای مانده از وی، کوچک‌ترین اعتقادی ندارد. "متیوس شولز"، مورخ آلمانی هم از جمله افرادی بود که در سال ۲۰۰۸ در مقاله‌ای در مجله اشپیگل آلمان نوشت: خیرخواهی و سخاوتمندی که در تاریخ به کوروش کبیر نسبت داده شده، تنها یک شوخی فریبنده است. شولز افزود: «استوانه‌ای که در حال حاضر از آن به عنوان نخستین سند حقوق بشر یاد می‌کنند و یک کپی از آن را به عنوان نماد حقوق بشر در سازمان ملل متحد قرار داده‌اند چیزی جز یک نماد تبلیغاتی بی‌شرمانه نیست.» شولز در اشپیگل به این موضوع اشاره کرده است که حتی بعضی از خطوط میخی هک شده بر روی استوانه کوروش به درستی ترجمه نشده‌اند. گزارش شولز در مجله اشپیگل گرچه سرو صداهای زیادی را ایجاد کرد اما انتقادهای بسیاری در‌‌ همان دوره به وی وارد شد. اینکه او نه تاریخ‌شناس است و نه ایران‌شناس. بنابراین اینگونه بی‌پروا سخن گفتن در رابطه با یک چنین موضوعی نه درست و نه معتبر است.



    گزارش شولز در مجله اشپیگل اینگونه پایان یافته بود: حتی شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۳ زمانی که جایزه خود را دریافت می‌کرد رسما اعلام کرد"اینکه استوانه کوروش نقش مهمی در تاریخ حقوق بشر داشته امری کاملا روشن است." شیرین عبادی هم در دام این شوخی فریبنده افتاد.۲



    در‌‌ همان روز‌ها روزنامه دیلی‌تلگراف گزارشی درباره استوانه معروف برجای مانده از نخستین پادشاه هخامنشی به قلم "هری دی کویته ویله" منتشر کرد. گزارش دیلی‌تلگراف با امانت گرفتن استوانه کوروش از موزه بریتانیا از سوی محمدرضا شاه در جریان جشن‌های‌ ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی آغاز شد و افزود پس از پایان این جشن نمونه‌ای مشابه منشور کوروش ساخته و از سوی اشرف پهلوی به سازمان ملل متحد اهدا شد تا برای همیشه در جایگاهی ویژه‌ از آن به عنوان نخستین سند حقوق بشر یاد شود.



    سه محور اصلی در گزارش دیلی تلگراف برجسته شد:

    ۱- اینکه کوروش یکی از پادشاهان ظالم و خونخوار بود که مردم را به زور مجبور به فرمانبرداری از خود کرد.

    ۲- سیاست‌های نسبت داده شده به کوروش که همگی حاکی از احترام او به حقوق بشر و تمدن‌ها مختلف ذکر شده، دروغ و تبلیغاتی بیش نیست. دروغی که خاندان پهلوی در سال ۱۹۷۰ آن را مطرح کردند.

    ۳ - تمامی آنچه از آن تحت عنوان تاریخ و متون بابلی یاد شده، تبلیغی بیش نبوده است.



    دیلی تلگراف گزارش خود را این‌گونه آغاز کرد: «گویا آنچه از منشور کوروش تاکنون در تاریخ نقل شده، از سوی مورخ آلمانی به چالش کشیده شده است.‌‌ همان منشوری که از موزه بریتانیا به امانت گرفته شد تا در زمان برگزاری جشن ۲۵۰۰ ساله توسط محمدرضا پهلوی در خاک ایران باشد و به نمادی برای افتخار ملی بدل شود. منشوری که یک کپی از آن به عنوان نماد حقوق بشر در مقر سازمان ملل متحد نگهداری می‌شود و تا کنون به شش زبان ترجمه شده است. "کلائوس گالاس"، مورخ آلمانی معتقد است که سازمان ملل متحد مرتکب اشتباه بزرگی شده و اینکه بزرگ‌نمایی طومار نگاشته شده بر روی منشور از سازمان ملل کاملا نادرست است. او معتقد است سازمان ملل به کوروش اقتدار کاذب اعطا کرده است.»



    دیلی تلگراف نوشت: «متخصصان آلمانی اکنون مصرانه در تلاشند تا سوء برداشت‌ها از آنچه در اذهان در رابطه با کوروش و منشور برجای مانده از وی هک شده را کمرنگ کنند. "پروفسور ژوزف ویشفر"، روز گذشته منشور را با تمسخر یک "کتیبه تبلیغاتی" معرفی کرد و گفت: منشور در حال حاضر به یک سند مجلل بدل شده. باید گفت که کوروش تنها برای اینکه خود را پرهیزگار و درستکار معرفی کند دستور ساخت این استوانه را صادر کرد. اما حقیقت این است که کوروش واقعی در غارت و ستمگری هیچ تفاوتی با دیگر شاهان قبل و بعد از خود نداشته است. کوروش نیز فردی چون خشایارشاه بود. البته کمی باهوش‌تر از او.»



    دیلی تلگراف در ادامه گزارش خود با استناد به نظر یک مورخ دیگر در ارتباط با استوانه کوروش نوشت: "تام هلند"، نویسنده و مورخ بریتانیایی هم به تقدس حقوق بشری منشور کوروش اعتراض دارد. او می‌گوید اینها چرندیات هستند. آنچه مطرح می‌شود چیزی جز مزخرفات نیست. مطمئنا فتح امپراتوری به این بزرگی در آن دوره بدون تصور غارت و کشتار و خونریزی امکان پذیر نیست. کوروش نیز مطمئنا بابل را به سادگی فتح نکرد.



    "دی کویته ویله" گزارش خود در دیلی تلگراف را با این گفته پرفسور "هلند" اینگونه خاتمه داد: «علی‌رغم تمامی نقدهای مطرح شده در رابطه با منشور، مردم ایران حاضر به تغییر دیدگاه خود در مورد کوروش و منشور برجای ماده از وی نیستند. آنها کوروش را یک افتخار و غرور ملی می‌دانند. اما این نیز مانند خیلی چیزهای بی‌خود دیگری است که در مورد ایرانیان در ایران نقل می‌شود.»۳



    با تمامی این اوصاف سازمان ملل منشور را در مقر خود نگه داشته و بدان تقدس داده و آن را به اکثر زبان‌های رسمی دنیا ترجمه کرده است. این نشان می‌دهد که جامعه جهانی همچنان معتقد است که منشور برجای مانده از کوروش نشان از حکومتی دارد که او در آن دوره به جای خون و خونریزی و فرمانروایی، به مردم نعمت آزادی را عطا کرد.



    پس از انتشار گزارش "دی کویته ویله"،‌‌ همان نقدی که به نویسنده آلمانی مجله اشپیگل وارد شده بود درباره نویسنده دیلی تلگراف نیز مطرح شد. اما در این میان چهره‌های آکادمیک و صاحب‌نام و مورخان برجسته‌ای نیز هستند که چنین نظراتی را در رابطه با کوروش و منشور وی که به عنوان نخستین نماد حقوق بشر در سازمان ملل قرار گرفته، مطرح می‌کنند.



    از اواخر سال ۱۹۷۰ میلادی شمار اندکی از مورخان سعی کردند تا چهرهای متفاوت از آنچه در تاریخ به ثبت رسیده از کوروش و میراث برجای مانده از وی ارائه دهند. آغازگر این حرکت پروفسور "روت" بود که در کتاب خود در سال ۱۹۷۹ میلادی از واژه "تبلیغات" استفاده کرد و بزرگنمایی کوروش را تنها یک اقدام تبلیغاتی خواند. بعد از روت، پروفسور "ون در اسپک" در سال ۱۹۸۲ میلادی در نظریات تاریخی خود در رابطه با کوروش و حکومت وی گفت: «کوروش هیچ‌گونه طرح و یا سیاست نوینی را در مقابل مردمی که تنها مطیع او بودند اجرا نکرده است. به دستور او معابد تخریب شدند. هگمتانه غارت زده شد. کوروش پس از یکی از بزرگ‌ترین نبردهای خود (اوپیس)، چپاول و غارتگری کرد و شمار زیادی از مردم را به کام مرگ فرو برد.»۴



    پروفسور "امیلیه کوهرت" نیز اولین بانویی بود که از چهره معرفی شده از کوروش در سازمان ملل انتقاد کرد و آن را تحریف تاریخ خواند و گفت تصور اینکه امپراتوری فارس یک امپراتوری برجسته و تحسین برانگیز است، نشات گرفته از ضعف اطلاعاتی از سیاست‌های پارسیان است. وی گفت: آنچه در رابطه با کوروش مطرح می‌شود تنها یک بزرگ‌نمایی تبلیغاتی است.۵



    استناد سخنان روت، وان در اسپک و کوهرت تفسیر و ترجمه برجای مانده از "گریسان" در سال ۱۹۷۷ از نبرد اوپیس(در کنار دجله) کوروش است؛ نبردی که کوروش در ده اکتبر ۵۳۹ در آن پیروز شد. گریسان معتقد است که پیروزی کوروش در این نبرد با تصرف غنایم فراوان و کشتار کسانی که مقاومت می‌کردند همراه بوده است و اینکه بعید به نظر می‌رسد که بابل بی‌مقاومت سقوط کرده باشد.



    ترجمه گریسان در سال ۲۰۰۷ میلادی از سوی پرفسور "ویلفرد جی لمبرت" در دانشگاه "بیرمنگام" انگلیس بازخوانی شد و مورد بررسی قرار گرفت. در‌‌ همان زمان لمبرت رسما اعلام کرد که شاگرد او گریسان در ترجمه و تفسیر نبرد اوپیس مرتکب چندین اشتباه معنایی و زبان‌شناسی فاحش شده است. با این حال کوهرت ترجمه گریسان را نمونه‌ای برای اثبات سخنان خود قرار داده و هرگونه سابقه درخشان در تاریخ کوروش کبیر را نادیده می‌گیرد. با تمام این اوصاف شاید بهتر است گفته شود که لمبرت با ترجمه صحیح خود از نبردی که کوروش در آن شهر بابل را فتح کرد، جایی برای اثبات ادعای این مورخان برجای باقی نخواهد گذاشت.۶





    پی‌نوشت‌ها:


    1- Sciolino, E. (2000). Persian Mirror. Touchstone.

    2- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    3- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    4- Root, M.C. (1979). The king and kingship in Achaemenid Art: Essays on the Creation of an Iconography of Empire. EJ Brill.

    5- Kuhrt, A. (1983). The Cyrus Cylinder and Achaemenid Imperial Policy. Journal for the Study of the Old Testament, 25, 83-97./ Van der Spek, R.J. (1982). Did Cyrus the Great introduce a new policy towards subdued nations? Persica, 10, 278-283.

    6- Lambert, W.G. (2007). Cyrus’defeat of Nabonidus. Nouvelles Assyriologiques et Utilitaires, 1, (March/mars), p. 13-14
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] منبع

  6. #5
    کاربر فعال انجمن بازی های کامپیوتری و کنسولی Captain_America's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2014
    پست ها
    1,405

    پيش فرض مقایسه کورش هخامنشی با چنگیزخان مغول

    در کتاب‌های درسی عموم کشورها کوشش می‌شود تا چهره‌ای کریه از متجاوزان بیگانه و چهره‌ای منزه از متجاوزان خودی نشان داده شود. در ایران عده‌ای به [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] می‌نازند و در مغولستان عده‌ای به چنگیزخان (تموچین) و در ازبکستان به تیمور لنگ. در جاهای دیگر نیز به [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و نرون و دیگران.اما با این حال می‌توان فارغ از تاریخ‌سازی‌ها و تبلیغات رایج، نگاهی اجمالی به کورش و چنگیزخان نمود و مقایسه‌ای کوتاه میان آنان ترتیب داد.چنگیزخان و کورش هر دو جهان‌گشا و متجاوز به سرزمین‌های دیگر بوده‌اند.چنگیزخان و کورش هر دو در تجاوزات خود از قتل‌عام مردم و [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] آنان باکی نداشته‌اند.چنگیزخان قبایل مغول را با هم متحد کرد و با تجاوز به کشورهای همسایه امپراتوری مغولان را پایه‌گذاری کرد. کورش نیز قبایل پارسی را با هم متحد کرد و با تجاوز به کشورهای همسایه امپراتوری پارس را پایه‌گذاری کرد.چنگیزخان و کورش هر دو از فرزندان شاهان محلی یا رؤسای قبایل ناحیه خود بوده‌اند.چنگیزخان استفاده از هرگونه القاب و صفات تجملاتی و تشریفاتی را ممنوع کرده بود و هر شخصی را فقط می‌بایست با نام او خطاب کرد. کورش چندین لقب افتخاری برای خود وضع کرده بود.چنگیزخان مردم عادی در کوچه‌های نیشابور را قتل‌عام کرد. کورش مردم عادی در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] کرد.چنگیزخان و کورش هر دو دارای [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بودند.چنگیزخان در زمان حیات خود امپراتوری‌اش را میان پسران و برادرانش تقسیم کرد. کورش پسرش کمبوجیه را به ولیعهدی خود انتخاب کرد.چنگیزخان یک سلسله نظام اداری و لازمه‌های کشورداری را برای امپراتوری خود بنیان گذاشت. کورش هیچ نظام اداری یا لازمه کشورداری بنیان ننهاد.چنگیزخان به هیچ دینی گرایش نداشت و هیچ دینی را حمایت یا تبلیغ نمی‌کرد. کورش گرایشات دینی داشت و همواره خود را برگزیده خدا می‌دانست و اعمال نیایشی و قربانی‌های لازم را برای [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بجای می‌آورد.چنگیزخان جهان‌گشایی و فتوحات خود را به خواست خدا نمی‌دانست و خودش را خدای روی زمین می‌دانست. کورش جهان‌گشایی و فتوحات خود را در ظل الهی و به خواست خدا قلمداد می‌کرد.چنگیزخان با اینکه اعتقاد دینی نداشت، اما دخالتی در مناسک دینی دیگران نمی‌کرد و حتی مجازات‌های سختی برای آزار رسانندگان به پیروان ادیان گوناگون مقرر کرده بود. وضع چنین مجازات‌هایی از طرف کورش دیده نشده است.چنگیزخان خط اویغوری را به عنوان خط رسمی ممالک خود برگزید و دستور داد تا مغولان و بویژه کودکان این خط را بیاموزند. در زمان کورش تنها فنون رزمی و تربیت نظامی‌گری آموخته می‌شد.چنگیزخان دستور داد پس از مرگ، او را در جایی دفن کنند که هیچ نشانی از آن نباشد. کورش برای خود مقبره‌ای فاخر ساخت (اگر آن بنا آرامگاه کورش باشد).چنگیزخان یک سلسله قوانین به نام «یاسا» وضع کرد که عمدتاً دربردارنده مجازات‌های سخت و خشنی بود. اما با این حال، نظم معینی به وضعیت قوانین مدنی و جزایی و خانوادگی و اقتصادی امپراتوری داد. کورش هیچ قانون‌نامه و مقررات مدنی یا جزایی وضع نکرده است.چنگیزخان یکی از پسرانش را به دلیل بی توجهی به قانون شخصاً مجازات کرد و او را به تعداد معین چوب زد. از کورش رفتاری مشابه دیده نشده است.چنگیزخان برده‌داری و زنا را بین مغولان ممنوع کرد. کورش [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] را رونق داد و دختران در زمان او و در شرایط بدهکاری، وادار به [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] می‌شدند.از چنگیزخان گزارش‌هایی دال بر رفتار نیک او با زنان در دست نیست. از کورش گزارش‌هایی وجود دارد که [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] می‌گرفته و گاه به سرداران خود می‌بخشیده است.ازدواج با محارم در قوانین چنگیزخان بطور کلی ممنوع بود. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] در زمان کورش در خاندان سلطنتی رایج بود.چنگیزخان دانشمندان و ادیبان و گروهی دیگر را از پرداخت مالیات یا خراج معاف کرده بود. چنین نمونه‌ای از زمان کورش دیده نشده است.چنگیزخان و اعقاب او علاوه بر نابودی مدنیت‌های گوناگون، موجب سرنگونی قطعی خلفای عباسی نیز شدند. کاری که تمامی سرزمین‌های مشرق‌زمین نیاز مبرمی بدان داشتند و همواره ناکام می‌گردیدند. هر چند که از تله‌ای به تله دیگر افتادند. اما کورش و اعقاب او منجر به سرنگونی حکومت‌ها و تمدن‌هایی همچون [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و بابل و مصر و هند و دیگر جاها شدند. تمدن‌هایی که سرآمدان فرهنگ و مدنیت زمان خویش بودند.از زمان بازماندگان چنگیزخان نمونه‌هایی از بناهای عام‌المنفعه و آثار معماری و هنری بازمانده و سبک‌های تازه‌ای در هنر و معماری پدید آمده است. از زمان کورش و بازماندگان او چیزی جز چند کاخ‌ سلطنتی و سنگ‌نگاره شاهان شناخته نشده و [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ، برای همیشه از بین رفت.در مجموع، چنگیزخان ترکیبی از یک متجاوز و غارتگر و بنیانگذار سازمان کشوری و نظام اداری بود. اما کورش فقط متجاوزی غارتگر بود.ایرانیان بیش از هر مردم دیگر پایمال کورش شدند و مغولان نیز بیش از مردم دیگر پایمال چنگیزخان. تمامی ساکنان سرزمین‌هایی که به دست کورش و چنگیزخان تصرف شده و به خاک و خون کشیده شدند، قربانی جهان‌گشایان و زیاده‌خواهانی بودند که آسایش و همزیستی انسان‌ها را قربانی هوس‌ها و زیاده‌خواهی‌های مرگبار خود کردند.
    رضا مرادی غیاث آبادی
    یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۱

  7. #6
    حـــــرفـه ای B3HZ@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    پست ها
    11,611

    پيش فرض

    نوشته های غیاث آبادی بدون معرفی و ذکر منبع خاص برای مطالعه و بررسی بیشتر هست . هر کسی میتونه طبق تخیلات و برداشت های خودش قسمتی از تاریخ رو بصورت کتاب کنه بده بیرون .
    ولی وقتی بحث بررسی صحت و اعتبار منابع هست اون موقع است که باید اشاره و نمونه ای از منابع نام برده بشه . نوشته های ایشون نه بررسی تاریخی است و نه اثری از منبع و سورس مناسب در اون دیده میشه .

    کاری که امثال غیاث آبادی و پور پیراز پیش گرفتن تحریف وقایع تاریخی و نمایش تاریخ بصورتی وارونه است که معمولن اینجور افراد این روند رو برای خودشیرینی بین عوامل حکومتی یا مطرح کردن خودشون با ارائه وقایعی عجیب از تاریخ گذشته است.
    مثل همون کاری که پور پیراز برای مطرح کردن خودش پیش گرفت و اسمش سر زبان ها افتاد.

  8. 2 کاربر از B3HZ@D بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #7
    کاربر فعال انجمن بازی های کامپیوتری و کنسولی Captain_America's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2014
    پست ها
    1,405

    پيش فرض

    نوشته های غیاث آبادی بدون معرفی و ذکر منبع خاص برای مطالعه و بررسی بیشتر هست . هر کسی میتونه طبق تخیلات و برداشت های خودش قسمتی از تاریخ رو بصورت کتاب کنه بده بیرون .
    ولی وقتی بحث بررسی صحت و اعتبار منابع هست اون موقع است که باید اشاره و نمونه ای از منابع نام برده بشه . نوشته های ایشون نه بررسی تاریخی است و نه اثری از منبع و سورس مناسب در اون دیده میشه .

    کاری که امثال غیاث آبادی و پور پیراز پیش گرفتن تحریف وقایع تاریخی و نمایش تاریخ بصورتی وارونه است که معمولن اینجور افراد این روند رو برای خودشیرینی بین عوامل حکومتی یا مطرح کردن خودشون با ارائه وقایعی عجیب از تاریخ گذشته است.
    مثل همون کاری که پور پیراز برای مطرح کردن خودش پیش گرفت و اسمش سر زبان ها افتاد.
    شاید ایشان باستانشناس آکادمیک (شاید البته) اونجوری که مد نظر شماست نباشند اما میتونند تحلیلگر تاریخی باشند.
    دو پست بالاتر چی؟ همه نگارندگان مورخ و مستشرق بودند ، منتهی به دلیل ناسیونالیسم افراطی و باستان گرایی شما (که از شما با رویکرد روشنفکری بعیده) براتون قابل قبول نیست.
    باید قبول کرد تاریخ هخامنشیان چیزی فراتر از غارت و ظلم و استبداد نبوده و به هیچ عنوان قابلیت استانداردسازی با معیارهای امروزی رو نداره.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •