تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 14 از 14

نام تاپيک: ▒▒اسرار تاریــــخی روسیه ▒▒

  1. #11
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    9 ناگفته هایی از اسرار پرفسور پیلچیکوف


    صبح یک روز آفتابی در 6 ماه می 1908 میلادی در یکی از آسایشگاه های روانپزشکی شهر "خارکوف" همه چیز مثل همیشه بود که ناگهان صدای شلیک گلوله ای از یکی از اتاق ها به گوش رسید. کارمندان آسایشگاه با شکستن قفل دری که از داخل بسته شده بود، با جسد بی جان یکی از بیماران خود بر روی تخت مواجه شدند. در چند قدمی وی بر روی میز، یک اسلحه قرار داشت. پزشک قانونی و دکترهای بیمارستان در حیرت بودند، چراکه گلوله درست به قلب بیمار اصابت کرده بود و در چنین مواقعی انسان بلافاصله جان جود را از دست می دهد. بنابراین چگونه این بیمار پس از شلیک گلوله توانسته بود اسلحه را بر روی میز گذاشته و آرام بر روی تخت دراز بکشد؟ کاراگاهان جنایی هنگامی که از شخصیت وی با خبر شدند، به شدت حیرت زده شدند. او کسی نبود جز پرفسور "نیکولای پیلچیکوف".



    شخصیت فراموش شده ی پرفسور پیلچیکوف
    اکنون دیگر نام این دانشمند از یادها فراموش شده است ولی در قرون 19 و 20 میلادی، نام وی در تمام اروپا بر سر زبان ها بود. بستر علایق علمی پرفسور پیلچیکوف بسیار گسترده بود. او بیش از 50 مقاله در رابطه با صنعت اپتیک، علم جغرافی، هواشناسی، الکتروتکنیک، رادیواکتیو و پرتونگاری به چاپ رساند. پرفسور همچنین عضو هیات علمی کشورهایی همچون روسیه، فرانسه، آلمان و اتریش بوده و در نشست های علمی بین المللی سخنرانی می کرده است. تنها موضوعی که این دانشمند فیزیکدان با استعداد هرگز آن را تبلیغ نکرد، کنترل از راه دور ماشین ها و مکانیزم های مختلف از طریق امواج رادیویی بود.
    ماشین های کنترلی امروزی، معجزه ای برای صده های گذشته
    امروزه دیگر هر کودکی می تواند یک ماشین کنترلی و یک هواپیما را از راه دور هدایت کند. ولی هدایت از راه دور دستگاه ها در 100 سال گذشته، معجزه تلقی می شد. به همین دلیل نیز کنفرانس وی در سال 1898 و ارائه تجربیات ارزشمندش، مورد توجه بسیاری از بینندگان قرار گرفت. در این کنفرانس وقت هیچ کسی بی دلیل تلف نشد چراکه پرفسور با کمک امواج رادیویی از راه دور، اقدام به نمایش روشن کردن لامپ ماکت یک فانوس دریایی، کنترل ساعت و شلیک از یک اسلحه ی کوچک اسباب بازی نمود. ولی آزمایشی که بیش از دیگر آزمایشات همگان را شگفت زده کرد، کنترل مین نظامی از فاصله ی دور بود. این مین دریایی کوچک در یک آکواریوم توانست یک کشتی چوبی کوچک را منفجر و غرق کند. مردن از حیرت انگشت به دهان مانده بودند.
    مسائل مربوط به کنترل از راه دور از طریق امواج رادیویی، توسط دیگر دانشمندان آن زمان نظیر "نیکولا تسلا"، " گولیلمو مارکونی" و "آلکساندر پاپوف" نیز مطالعه می شد ولی پیلچیکوف تنها راه و روش خاص خودش را پیش می گرفت. اختراعات وی و نمایش آنها، به خاطر سرگرم کردن مردم نبوده است. وی یک دستگاه کاملا منحصربفرد در آن زمان را اختراع و پیشرفته کرد که می توانست امواج رادیویی را فیلتر کند. وی نام این اختراع را "پروتکتور" گذاشت. به کمک این اختراع، دستگاه های کنترل از راه دور بدون نویز کار می کردند و مکالمات مخابراتی نیز بدون امکان رهگیری انجام می شدند.
    پیلچیکوف در تلاش بود تا برای این اختراع خود، جایگاه مناسبی برای بهره برداری و استفاده پیدا کند. فرانسوی ها به وی یک میلیون فرانک پیشنهاد دادند تا اختراع خود را به آنها واگزار کند ولی او که خود را یک وطن پرست واقعی می شمارد، این پیشنهاد را نپذیرفت و می خواست که اختراعش به هموطنانش و روسیه خدمت کند. پیلچیکوف به نزد فرمانده ی نیروی دریایی روسیه رفت ولی مقامات محافظه کار نیروی دریایی بر خلاف فرانسوی ها ارزشی برای این اختراع قائل نشدند. 2 سال تمام پرفسور سعی کرد تا موضوع اهمیت این دستگاه را به گوش مقامات برساند. سرانجام او موفق می شود که نظر هیات ویژه را به سمت خود تغییر دهد. بر اساس رای صادره از این هیات :"موضوع حفاظت اطلاعات مکالمات مخابراتی توسط دستگاهی که آقای پیلچیکوف اختراع کرده است، سزاوار توجه است."
    آغاز حمایت های دولتی
    سرانجام این موضوع از جای خود به حرکت درآمد. وزارت دریایی روسیه، بودجه ی قابل توجهی برای توسعه ی اختراعات پرفسور اختصاص داد. برای آزمایشات وی حتی یک کشتی نظامی نیز درنظر گرفته و واگزار شد. از آن پس، ملوانان و نظامیان نیروی دریایی روسیه در گزارش های خود، توجه ویژه ای به مفید بودن و اهمیت این اختراع داشتند.
    پیلچیکوف بی قرار، روز به روز اختراعات بیشتری را به نمایش می گذاشت. نخست او یک ایستگاه مخابراتی در شهر "خارکوف" احداث کرد و سپس در سال 1904 میلادی با هزینه ی شخصی، اقدام به خرید یک اتومبیل نمود. او با نصب تجهیزات مخابراتی بر روی این ، نخستین ایستگاه مخابراتی سیار را در روسیه به ثبت رساند.
    زندگی پیلچیکوف نیز همچون بسیاری از دانشمندان موفق، همواره با دشمنان و اشخاص حسود بسیاری همراه بوده است. روابط وی با همکارانش روز به روز دشوارتر می شد و زندگی شخصی وی نیز سرانجامی نگرفت. او دیگر از کار یکنواخت و فشار کاری، خسته شده بود. بدین ترتیب بود که تصمیم گرفت که باقی عمر خود را در آسایشگاهی سپری کند. این همان آسایشگاهی بود که حادثه ناگوار مرگ وی در آن اتفاق افتاد.
    خودکشی یا قتل؟
    کسی نمی داند که چرا مامورین پلیس و کاراگاه های جنایی هیچ اثر انگشتی از اسلحه ی پالچیکوف برنداشتند. تنها موضوعی که واضح و روشن است این است که پس از مرگ وی، تمامی اسناد، مدارک، آزمایشات و اختراعات وی به یکباره ناپدید شدند و دیگر هیچ کسی آنها را ندید.
    این که این در حقیقت چه اتفاقی افتاده است را تنها می توان با حدس و گمان توضیح داد....

  2. #12
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    9 پناهگاه مخفی استالین


    نزدیک به نیم قرن است که داستان ها و افسانه هایی درباره ی سازه ای مرموز با نام " ساختمان ویژه شماره 1" به گوش می خورد. در این رابطه حرف هایی از وجود یک کاخ زیرزمینی، چندین آزمایشگاه ، تونل ها و اتاق های مخفی به میان می آید.

    نزدیک به نیم قرن است که داستان ها و افسانه هایی درباره ی سازه ای مرموز با نام " ساختمان ویژه شماره 1" به گوش می خورد. در این رابطه حرف هایی از وجود یک کاخ زیرزمینی، چندین آزمایشگاه ، تونل ها و اتاق های مخفی به میان می آید. در نهایت راز این بنای مخفی در زیر خاک، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی افشا شد. این ساختمان، پناهگاه رهبر شوروی "ژوزف استالین" بود که در شهر "سامارا" در اعماق خاک بنا شده بود. اکنون این پناهگاه برای بازدید عموم آزاد است.
    پروژه ی ساخت و ساز پناهگاه سامارا با نام "ساختمان ویژه شماره 1" در پاییز 1941 میلادی آغاز شد. در آن زمان شوروی در شرایط سختی بسر می برد. نیروهای ارتش آلمان نازی به سرعت در حال نزدیک شدن به مسکو بودند و پایتخت به شدت در خطر بود. به همین خاطر رهبر شوروی تصمیم گرفت تا برای حفظ جان مقامات ارشد دولتی و سفیرهای کشورهای خارجی در مسکو، آنها را به شهر "کویبیشف" (نام امروزی: سامارا) عازم کند. در صورت بمباران مسکو، پناهگاه مخفی شهرسامارا، جایگزین مقر فرماندهی رهبر شوروی می شد.

    آغاز پروژه ی احداث پناهگاه
    حدود 4 هزار نفر از بهترین متخصصات عمران و معماری شوروی که متروی مسکو را نیز بنا نهاده بودند، برای ساخت این پناهگاه انتخاب شدند. هر یک از این متخصصان به صورت کتبی امضا و تعهد نمود که هرگز این اسرار دولتی فاش نکنند. ساخت دالان های مخفی این پروژه نزدیک به 9 ماه به طول انجامید. کارگران مجرب این پناهگاه در مدت زمان احداث آن، تقریبا هرگز محل را ترک نکردند. آنها برای خود یک سالن غذا خوری مجزا و اتاق های زیرزمینی برای خواب و استراحت داشتند. جالب اینجاست که شهروندانی که در نزدیکی محل احداث پناهگاه مخفی زندگی می کردند، متوجه هیچ گونه ساخت و سازی نشدند. این در حالی است که برای احداث این پناهگاه از انواع ماشین های سنگین و کامیون استفده شد. تنها برای گودبرداری، کامیون های این پروژه نزدیک به 25 هزار متر مکعب خاک را از محل بیرون برده و انواع مصالح ساختمانی را به محل می آوردند. با این که انجام چنین حجم کاری در شهر به صورت پنهانی غیر ممکن است ولی در هر صورت این پروژه کاملا مخفیانه و بدن این که کسی متوجه آن شود انجام گرفت. چگونه؟ این سوالی است تا به امروز ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است.
    یکی از داستان هایی که درباره ی احداث این پناهگاه روایت می شود اینگونه است که پس از پایان ساخت و ساز، به دستور استالین تمامی کارگران و مهندسین این پروژه به رگبار بسته شدند تا جایگاه مخفی محل استقرار رهبر شوری همچنان مخفی باقی بماند. ولی در حقیقت ماجرا، به هیچیک از آنها صدمه ای وارد نشد و برعکس، بسیاری از متخصصان موفق به دریافت هدایای ویژه ای از سوی دولت شدند.


    محکمترین و امن ترین در جهان
    پناهگاه استالین به عنوان امن ترین پناهگاه جهان در زمان جنگ جهانی دوم به شمار می آمد. برای مثال، پناهگاه های آقای "چرچیل" نخست وزیر وقت انگلیس و آقای "روزولت" از روسای جمهور ایالات متحده نسبتا در اعماق کم و در طبقه ی منفی 2 ساختمانی بنا شده بودند. پناهگاه "هیتلر" در برلین در اعماق 16 متری احداث شده بود. و در این میان، پناهگاه رهبر اتحاد جماهیر شوروی، آقای "استالین" در اعماق 37 متری زیر خاک ساخته شده بود. این پناهگاه بسیار محکم و استوار ساخته شده و می توانست در مقابل سنگین ترین بمباران های آن زمان مقاومت کند. از تجهیزات و امکانات بکار رفته در این پناهگاه می توان به منابع ذخیره ی آب و غذا، موتورهای دیزل-الکتریکی برای سیستم تهویه هوا و سامانه ی تامین روشنایی اشاره نمود. جالب است بدانید که تمامی دستگاه ها و امکانات پناهگاه استالین، پس از گذشتن 70 سال همچنان مثل روز اول کار می کنند. بنابراین امروزه نیز در صورت بروز حوادث بحرانی و غیرقابل پیشبینی، می توان در این پناهگاه در امان بود.

    مسیرهایی که به عقل کمتر کسی خطور می کند
    ورود به " ساختمان ویژه شماره 1" تنها از طریق یک در کوچک در ساختمان "آکادمی فرهنگ و هنر شهری" امکان پذیر است. در پشت این در، دروازه های محکم فلزی، آسانسور و راه­پله قرار دارد که شما را به سمت پایین هدایت می کند. ساختمان بنا شده در زیر خاک، مجموعه ای از دفاتر و سالن های برگزاری نشست ها است که می تواند بیش از 100 نفر را در خود جای دهد. معماری داخلی سالن های پناهگاه، ما را به یاد دفتر کار استالین در کاخ کرملین می اندازد.
    تا به امروز شنیده نشده است که استالین به پناهگاه سامارا " ساختمان ویژه شماره 1" رفته باشد و اخبار رسمی نیز عدم حضور وی را تائید می کند. در زمان درگیری های جنگ جهانی دوم، مسکو توانست مقومت کند و نیازی به پنهان کردن استالین در پناهگاه نشد. ولی گفته می شود که در چند کیومتری پناهگاه سامارا، دختر استالین زندگی می کرده است و در زمان بمباران شهر، او در این پناهگاه مخفی شده بوده است. استالین علاقه بسیاری به دخترش داشت و همیشه به بازدید او می رفت. احتمال دارد که استالین برای بازدید از دخترش به پناهگاه ویژه شماره 1 نیز رفته باشد.

    روح سرگردان استالین
    پناهگاه استالین برای توریست های روسی و خارجی که به سامارا سفر می کنند، مهمترین مکان دیدنی شهر به شمار می آید. دفترچه ی ثبت خاطراتی در این محل قرار داده شده است، از نوشته های گوناگون به زبان های مختلف دنیا پر شده است. توریست های آلمانی بسیاری نیز به اینجا می آیند. جالب اینجاست که روزی اجداد همین توریست ها بر علیه شوروی مبارزه می کرده اند. یک روز هم فرزند فیلدمارشال "اروین رومل" شهردار شهر "اشتودگارد" برای بازدید پناهگاه به سامارا آمد. به او پیشنهاد شد تا پشت میز استالین بنشیند تا از او عکس گرفته شود ولی او در کمال احترام به این پیشنهاد پاسخ منفی داده و با خنده گفت:
    "می ترسم صاحبش از این در بیاد تو"
    جالب است بدانید که حضور شادروان استالین در این مکان به خوبی احساس می شود و بسیاری از بازدید کنندگان نیز این حرف را تایید می کنند.
    اگر اشاره ای به مدارک محرمانه ی دوران درگیری شوروی داشته باشیم خواهیم دریافت که پناهگاه شهر سامارا، تنها پناهگاه مخفی استالین نبوده است. بر این اساس، مدل های مشابه بسیاری نیز در دیگر شهرهای روسیه بویژه در امتداد رود "ولگا" و در شهرهای "ساراتوف" و "یاراسلاول" دیده می شوند. سالهای متمادی است که برخی از ماجراجویان با پشتکار فراوان در تلاش برای کشف "سازه های ویژه و مخفی شوروی" هستند ولی تا به امروز به نتیجه ای نرسیده اند. این که چه اسراری در پشت این پناهگاه ها پنهان شده است، همچنان در هاله ای از ابهام قراردارد.

  3. #13
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    14 تاریخچه ی ساخت موش کور نظامی


    در یکی از فیلم های تخیلی آمریکایی، دانشمندان یک نوع ماشین حفاری "سوبترین" طراحی کردند که به کمک آن توانستند به مرکز زمین سفر کنند. جالب است بدانید که این ماشین حفاری خیالی نبوده و پروژه ای است که نزدیک به 100 سال پیش در روسیه برنامه ریزی شده بوده است.



    در سال 1904 میلادی، آقای "پیوتر راسکازوف" برای نخستین بار ایده خلق ماشینی را عنوان کرد که بتواند در اعماق زمین حرکت کند. متاسفانه درست پس از گذشت 1 سال از طرح این ایده، وی در یک حادثه ی ناگوار جان خود را از دست می دهد و نمی تواند به برنامه های خود تحقق بخشد. آقای "یوگنی تولکالینسکی" در تلاش بود که ادامه راه راسکازوف را در پیش بگیرد ولی او نیز موفق نشد و در سال 1917 ، در پی انقلاب و درگیری های داخلی در روسیه مجبور شد کشورش را ترک کند.
    در سال 1930 میلادی آقای "آلکساندر تربلوف" از مهندسان شوروی برای ساخت ماشین حفاری زیر زمینی، اقدام نمود. این مخترع تا حدی مجذوب ساخت این پروژه شده بود که نام دختر خود را نیز سوبترین گذاشت. سوبترین واژه ای لاتین به معنای کشتی زیرزمینی یا همان کشتی حفاری است. برای آغاز این پروژه، همکاران آقای تربلوف یعنی آقایان "باسکین"، "کریلوف" به دقت نحوه ی حرکت و جا به جایی "موش کور" در زیر خاک را مورد بررسی قرار دادند. برای این کار، آنها یک موش کور را در یک جعبه ی بزرگ پر از خاک قرار دادند و از طریق دستگاه اشعه ی ایکس به مشاهده ی نحوه حرکت این حیوان در زیر خاک پرداختند. بدین ترتیب معلوم شد که موش کور در زیر خاک با چرخاندم دست ها و سر خود، "حفاری" کرده و با این کار، راه های زیرزمینی ایجاد می کند. پاهای این حیوان نیز او به سمت جلو هدایت می کنند. موش کور با فشار خاک های حفاری شده به دیواره ها، مسیری همچون تونل ایجاد می کند. در نتیجه، یک راهروی استوانه ای در زیر خاک ایجاد می شود.
    بدین ترتیب، موش کور هرآنچه که می توانست را به آقای تربلوف نشان داد و نحوه ساخت کشتی زیرزمین "سوبترین" را راهنمایی کرد. آقای تربلوف و تیمش در جلوی "سوبترین" یک مته ی حفاری بزرگ نصب کردند و در قسمت میانی یک سیستمی که خاک را به سمت دیواره های تونل فشار می داد، قرار دادند. در عقب نیز، 4 جک قدرتمند این دستگاه را به جلو هل می دادند. به کمک مته ی حفاری با گردش 300 دور در دقیقه، این موش کور مکانیکی-نظامی می توانست با سرعت 10 متر در ساعت جابه جا شود. سوبترین آقای تربلوف در سال 1946 میلادی برای اولین بار امتحان شد ولی به علت ناامن بودن، از آن استقبالی نشد و پرونده ی ساخت آن نیز بسته شد. آقای تربلوف درنظر داشت تا از سوبترین به عنوان یک فن آوری نوین برای تونل زنی مترو، کشف سنگ و معادن طبیعی و همچنین اهداف زمین شناسی استفاده شود و هیچگاه به فکرش هم نمی رسید که برنامه ریزیی هایی برای استفاده از آن در اهداف نظامی انجام شود.
    در سال 1933 در آلمان، تا مدتی پیش از ورود هیتلر به عرصه حکومتی، آقای "هورنر فون ورن" از مهندسان این کشور، اقدام به ساخت یک دستگاه نظامی حفاری زیر زمینی می کند. این دستگاه که 5 نفر خدمه داشت، می توانست با سرعت 7 کیلومتر در ساعت در اعماق زمین جا به جا شده و وزنی معادل 300 کیلوگرم را با خود حمل کند. ولی این بار هم توجهی به این اختراع نشد و پرونده های مربوط به آن در آرشیو قرار گرفت. پس از گذشت 7 سال، در سال 1940 با به روی کار آمدن هیتلر و هنگامی نقشه ی حمله به انگلستان در حال برنامه ریزی بود، به یاد اختراع آقای هورنر افتادند. رهبر آلمان تصمیم گرفت از این اختراع برای حمله ی مخفیانه به جزیره ی انگلیس و ایجاد پایگاه جاسوسی در این کشور استفاده کند. ولی فرمانده ی نیروی هوایی آلمان، هیتلر را از استفاده از این دستگاه برای حمله منصرف کرده و قول داد که حملات هوایی ارتش المان، انگلیس را از پای در خواهند آورد. و بدین ترتیب بار دیگر، اختراع اقای هورنر به باد فراموشی سپرده شد.
    پس از پایان جنگ جهانی دوم، نقشه های سوبترین آلمانی، سر از شوروی درآوردند. این نقشه ها سالیان سال به همراه آقای "تربالوف" در آرشیوهای محرمانه ی دولتی قرار داشتند. ولی در اوایل دهه ی 1960 میلادی با سردی روابط میان اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده ی آمریکا، شوروی باردیگر به فکر بهره برداری از اختراع فراموش شده افتاد. آقای "نیکیتا خروشف" رهبر شوروی که کاملا افکار متفاوتی نسبت به دیگر رهبران شوروی داشت، از ایده ی غافلگیری امپرالیایسم ها از زیر زمین خوشش آمد. بدین منظور در سال 1962 میلادی در شبه جزیره ی "کریمه"، یک کارخانه ی فوق سری ساخت سوبترین احداث شد. پس از گذشت 2 سال، اولین نمونه ی ازمایشی این دستگاه با نام "موش کور مکانیکی- نظامی" ساخته شد. این موش مکانیکی 3 متر قطر و 35 متر طول داشت و به شکل استوانه بود. هدایت آن توسط 5 خدمه انجام می گرفت و می توانست وزنی معادل 1000 کیلوگرم (1 تن) یا 15 نظامی نیروها مخرب را حمل کند. اولین موش مکانیکی در پاییز 1964 میلادی با موتور هسته ای موشک، وارد خاک شد. در اعماق نزدیک به 15 کیلومتر حرکت کرد و پناهگاه و راهروی زیرزمینی فرضی دشمن را نابود کرد. این حرکت، کارشناسان و متخصصانی که مشغول تماشای این پروسه بودند را شگفت زده کرد. ولی دومین باری که موش مکانیکی مورد استفاده قرار گرفت، در زیر خاک منفجر شد و تمامی 5 خدمه ی آن جان خود را از دست دادند. تمامی مدارک مربوط به موش مکانیکی در رده ی امنیتی به کلی سری قرار دارند و به همین خاطر نیز دلیل اصلی این انفجار تا به امروز در هاله ای از ابهام قرار دارد. به گفته ی برخی از کارشناسان، دلیل این حادثه، انفجار موتور آن بوده است. واقعه ی تلخ انفجار موش مکانیکی، رهبر شوروی را مجبور ساخت تا این پروژه را متوقف سازد. از سال 1964 میلادی به بعد، دیگر کسی درباره پروژه های جدید موش های کور مکانیکی، چیزی نشنید. ولی به نظر نمی رسد که این اختراع فراموش شده باشد. ممکن است که امروزه در یک پایگاه نظامی مخفیانه، فرایند ساخت یک موش مکانیکی جدید در حال انجام است.
    ممکن است که همین الان، در زیر پاهای شما در اعماق زمین، این موش مکانیکی در حال حرکت باشد....

  4. #14
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    14 اسرار سنگ کبود


    در مسیر 148 کیلومتری از شمال شرق مسکو در کرانه ی مرداب "پلیشیوا" یکی از زیباترین و قدیمی ترین شهرهای روسیه با نام "پرسلاول زالسکیی" قرار دارد.

    در مسیر 148 کیلومتری از شمال شرق مسکو در کرانه ی مرداب "پلیشیوا" یکی از زیباترین و قدیمی ترین شهرهای روسیه با نام "پرسلاول زالسکیی" قرار دارد. سالانه گردشگران بسیاری به این شهر می آیند تا نه تنها از مکان های تاریخی و مناظر طبیعی آن لذت ببرند، بلکه از سنگ کهن و اسرامیز نزدیک رودخانه با نام "سنگ کبود" نیز دیدن کنند. این سنگ در زمستان از برف پوشیده نمی شود و در زمان بارش باران نیز به رنگ آبی کبود همچون رنگ رودخانه درمی آید. به همین خاطر نیز به آن لقب "سنگ کبود" داده اند.
    سنگ کبود از زمان های قدیم در کرانه ی مرداب "پلیشیوا" قرار داشته است. بیش از 2 هزار سال پیش، این سنگ نماد پرستش اقوام "فین و اوگری" بوده است که در این منطقه می زیسته اند. سپس این مناطق تحت سیتره ی اقوام اسلاو درآمده و آنها نیز این سنگ را مقدس می شمارند. کشیش های اسلاو در این مکان، خدای خورشید "یاریلا" را عبادت می کردند. به همین دلیل هم تا به امروز، ارتفاعات کوههای "آلکساندر" به منطقه ی "دشت یاریلا" معروف است.
    در سال 988 میلادی پادشاه روسیه "ولادیمیر کبیر" به دین مسحیت روی می آورد و به شدت با ادیان پگانی و بت پرستی به مقابله می پردازد. کشیش ها و سربازان پادشاه تمامی نمادهای پگانی و سومعه های آنها را نابود می کند. در همین راستا، سنگ کبود را نیز در سال 1152 میلادی از ارتفاعات کوه های "آلکساندر" به پایین و به سمت مرداب رها می کنند. در میان مردم شایعاتی درباره ی این که این سنگ، خشونت هایی که با وی شده است را نخواهد بخشید و هر آنچه که بر روی کوه ها ساخته شود نابود خواهد شد، به گوش رسید. همینطور هم شد. در اواخر قرن 12 میلادی در این مکان، کلیسای بزرگ مسیح در آتش سوخت. در قرن 13 میلادی نیز کاخ کوهپایه ای پادشاه درهم شکست. تا به امروز کسی نمی داند که این بناها خود به خود آتش گرفته و نابود شدند و یا پای کسی در میان بوده است. ولی در هر صورت از آن زمان تا به امروز دیگر هیچ سازه ای بر روی این کوه ها بنا نشده است.
    در اوایل قرن 17 میلادی، با این که عبادت سنگ از سوی کشیش ها به شدت ممنوع شده بود، ولی مردم منطقه همچنان به پیش سنگ کبود می آمدند و آن را عبادت می کردند. آنها ایمان داشتند که تکه سنگ مقدس به آنها شفا می دهد. عده ی دیگری نیز در اطراف سنگ آتش روشن کرده و شبها به پایکوبی و آواز مشغول می شدند. تمامی این موارد، خشم راهبان صومعه را درآورد. بدین ترتیب آنها تصمیم گرفتند تا با دفن آن در چاله ای عمیق، برای همیشه از شر این سنگ خلاص شوند. ولی درست پس از 12 سال سنگ کبود به طرز معجزه آسایی از خاک بیرون آمد. خبر این موضوع به عنوان معجزه در میان مردم پیچید و هر روز جمعیت عزیمی از زائران برای عبادت به نزد این سنگ هجوم می آوردند.
    در سال 1788 میلادی، دولت دوباره از وضعیت موجود ابراز نگرانی کرد و تصمیم گرفت تا اینبار سنگ کبود را در شالوده ی یک کلیسای در حال ساخت قرار دهد. اما این طرح با شکست مواجه شد. وقتی که سربازان در زمستان مشغول حمل این سنگ بر روی سورتمه های بزرگ بودند، در زمان گذر از روی آبهای یخ زده ی مرداب "پلیشیوا" یخ ترک می خورد و می شکند و سنگ بزرک کبود نیز در عمق تقریبا 1،4 متری بستر مرداب گیر می کند. از آن زمان به بعد بود که معجزه ی دیگری رخ می دهد. ماهیگیران محلی متوجه حرکت آرام سنگ بر بستر مرداب می شوند. سال به سال این سنگ به حاشیه های مرداب نزدیکتر می شود و پس از گذشت 70 سال سرانجام به کناره مرداب در 300 متری مکان اولیه ی خود می رسد. از آن زمان تا به امروز دیگر کسی این سنگ را تکان نداده و جا به جا نکرده است.
    دانشمندان و محققان صدها سال است که بر روی این سنگ متحرک پژوهش و تحقیق می کنند. تئوری های بسیاری برای پاسخ به سوالات مربوط به حرکت سنگ کبود وجود دارد. گفته می شود که جریان های آب رودخانه هایی که به این مرداب می ریزند، دلیل حرکت سنگ هستند. تئوری دیگری نیز می گوید که در زمستان این سنگ یخ می زند و در بهار با آب شدن مرداب، با یخ های آب شده به حرکت درمی آید. ولی آخر چه کسی باور می کند که جریان آن مرداب و آب شدن یخ بتواند سنگ 12 تنی را جابه جا کند؟ پس افزایش تشعشعات 20 الی 30 درصدی اطراف این سنگ را چگونه می توان توجیه کرد؟ همچنین گوی های آذرخشی در زمان رگبار در اطراف سنگ کبود دیده می شوند را نیز آیا کسی می تواند توضیح دهد؟
    در هر صورت، سنگ کبود در ده ساله ی گذشته احساس ناراحتی می کند. به دلایل نا معلومی، این سنگ در حال نفوذ به اعماق زمین می باشد. درست 40 سال پیش، ارتفاع این سنگ از قد یک انسان بالغ بلندتر بوده است ولی امروز ارتفاع آن تا زانوی پا است. دانشمندان پژوهش بر روی اسرار سنگ کبود را ادامه می دهند. هنوز کسی از قدرت نهفته در این سنگ باخبر نیست و معلوم نیست که سنگ کبود در آینده چگونه ما را بار دیگر شگفت زده خواهد کرد.

صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •