دوباره آمدیُ فصل غم-درو کردی
بهار نارس و گَس شد دوباره تابستان
دوباره خنده ای از عمق تشنگی سر زد
جدا شده همه جا از مدار تابستان
به زمهریر دلم آتشی به پا کردی
فضای کوچک دل شد دوباره تابستان
درخت زندگی ما دوباره خوشحال است
وَ تاب خستگیِ ما سوارِ تابستان
تمام قافیه هایم کج و لهیده شده
ازین هوای نفسگیر و زار تابستان
ازین کشاکش جوی دوباره در رفته
زِوار حوصله ام با زِوار تابستان
تو هندوانه ی شیرین درون حوض من ـی
یه میوه ی سر حال از تبار تابستان
و سرزمین دلت را زمانه چاقو زد
مکان امن دلت شد شکار تابستان
یه شب کنار خیال تو و نسیم خنک
و هنداوانه قرمز کنار تابستان
و من دوباره دچار تبی وُ کابوسی
و تو شبیه خیالی ویار تابستان
«نــدا»