این مقاله نه صرفا در رابطه با اتفاق اخیر بلکه در مورد فوتبال و اتفاقات زشتی هست که حول فوتبال انجام میشه... بحث یه روز دو روز ، یه تیم دو تیم نیس... سالیانه ساله که فوتبال ما داره هر روز دورتر دورتر از ارزش های اخلاقی میشه...
داستان یک مشت!!
نگهبانان دفتر باشگاه ها سابقه کتک کاری با بازیکنان ملی پوش باشگاه خود را نیز دارند.دو موردش را به چشم دیده ام آنهم از سوی دو بازیکن که در بازی ایران و کره جنوبی بازی هم کردند.
سایت گل-
"با مشت محکم کوبیدم توی صورتش"...
این مجتبی جباری است که دارد رسما به زدن یک شهروند حقیقی و حقوقی اشاره می کند.انگار دارد به جرمی اعتراف می کند که از نظر او افتخار آمیز هم هست چون به ادعای او حاجی استقلالی ها به پدر او توهین کرده.هر چند برخورد فیزیکی یک شهروند با شهروند دیگر رسما جرم تعریف شده و قابل پیگیری حقوقی است با این همه جباری بی نگرانی از دادن گزگ حقوقی دست فتح اله زاده خاطره گشایی می کند.
سال قبل مشت او به سینه من خورد و حتی از بیمارستان طول درمان گرفتم.
این هم حرف علی امیری است.
کسی که پس از انتقال جباری به سپاهان با این جمله درستی شایعات مطرح شده را تایید کرد. با این همه آنچه او گفت تنها بخش کوچکی بود از آنچه رخ داد.اینکه جباری حاجی را با مشت زده بود را امیری نگفت.او تنها خودش را قهرمان قصه جا زد که مظلومانه مشت خورده بود .ماجرا اما با یک مشت به پایان نرسیده بود.حداقل یک مشت دیگر هم زده شده .این تایید جباری است.این هم که فتح اله زاده فقط بنشیند و مشت بخورد باورنکردنی است چون اخلاق تند او به وقت عصبانیت بسیار غیر قابل کنترل است.فتح اله زاده به وقت عصبانیت چنان غیر قابل کنترل می شود که اطرافیانش بلافاصله اتاق را ترک می کنند تا از ترکش های احتمالی مصون بمانند.
با این همه داستان آنروز در دفتر لارستان ،داستان رد و بدل شدن یک مشت و دو مشت و سه مشت نیست که از این دعواها در فوتبال ایران مشت مشت ریخته اند و خبرش هم کار شده یا پنهان مانده.چه آنروزی که سرمربی این روزها محروم شده فوتبال ایران با صندلی بازیکنش را دررختکن یک تیم تهرانی هدف قرار داد،چه آنروز که دو بازیکن تیم ملی وسط مسابقه رسمی یکدیگر را زدند و برانکو از خجالت سرخ شد،چه روزی که لیدر باشگاه پر طرفدار در واکنش به چاپ نشدن عکس پسرش در روزنامه تیم تا مرز کتک زدن سردبیر هم پیش رفت ، چه روزی که مدیرعامل یک تیم لیگ برتری به سمت فامیلش زیر سیگاری پرت کرد،چه روزی که بازیکن عاصی قندان برداشت و انداخت سمت آقای مدیر و چه آنروزی که بازیکن جنجالی و گلزن دربی در هر دو تیم ، در آخرین ماه های حضورش در تیم اول ،گردن سرمربی معروف به بداخلاقی و یکه بزن بودن تیمش را گرفت و تا مرز خفه کردنش رفت و اگر دوستان نبودند شاید قتلی اتفاق می افتاد.
این داستان ها تازه عادی است.نگهبانان دفتر باشگاه ها سابقه کتک کاری با بازیکنان ملی پوش باشگاه خود را نیز دارند.دو موردش را به چشم دیده ام آنهم از سوی دو بازیکن که در بازی ایران و کره جنوبی بازی هم کردند.
این اما باز هم همه قصه نیست.دعواها در فوتبال امری است رایج.فوتبال بازی محبوب جنوب شهری هاست و اتوکشیده هایی که به وقت لزوم نمی توانند سیلی بزنند یا بزنند زیر میز و قندان پرت کنند یا ماشین را بردارند و طرف مقابل را تا مرز مرگ بترسانند، پیشرفت نمی کنند.قصه فوتبال ایرانی از روز اول با سیلی نوشته شده.چه آنروز که محمد عبده خواباند زیر گوش بازیکنش که چرا عکسش با یک خواننده زن روی جلد مجله کار شده،چه آنروز که اردشیر لارودی در زمین راه آهن سوت سنگین فلزی آلمانی را ول داد توی صورت بهتاش فریبا تا یاد بگیرد پاشنه کفشش را نخواباند،تا بی نهایت سیلی های آبدار رد و بدل شده بین مربیانی که بازیکن را سر بزنگاه گرفته بودند،بخش نانوشته اما اثرگذار فوتبال ایرانی هستند.
با این همه در دعوا و مشت ردو بدل کردن جباری و فتح اله زاده نه فضیلتی می بینیم و نه افتخاری.بزن بزن دو هم تیمی – چه مدیر و بازیکن،چه بازیکن و مربی،چه معاون و بازیکن –همان مشکل آشنای فوتبال ایرانی است.خلا دیالوگ،مرگ ریش سپیدی،پایان همه آنچه سوت ها برایش پرتاب می شدند تا بازیکن یاد بگیرد که توی روی بزرگترش نماند.این سوت ها و این سوت پران ها دیگر در فوتبال ایرانی حضور ندارند.اینجا بازیکن از اول یاد می گیرد که اگر سرت را پایین بیاوری پس گردنی می خوری.
این البته چندان جای تعجب ندارد.چه فوتبال ایران عرصه آدم هایی است که در یک جنگل زندگی می کنند و ناچارند به تن دادن به قواعد آن.مگر غیر از این است که استقلال همواره از ترس همین جیغ و دادهای مجتبی پولش را پیش پیش به او داده اما بی صداهایی مثل کیانوش رحمتی هنوز طلبکارند؟استقلالی که دهان مجتبایش را با پول بسته ،انتظار دارد مجتبایش بزرگتری کند و خشم آنی مدیرعامل را نادیده بگیرد؟
مگر خداداد عزیزی نبود که بعد از دعوایش با آن خبرنگار شیرازی جلوی دوربین رک و روراست گفت که طرف را تا می خورد زدیم؟مگر به خاطر همین محروم نشد؟
در لحن و ژست خداداد به وقت بیان کردن این حرف ها می توانستی احساس کنی جایی در فوتبال ایرانی آدم ها خودشان ناچارند قانون باشند.وقتی یکی 90 دقیقه در جایگاه می رود روی اعصاب و توهین می کند و هیچ مسوولی نیست که طرف را از جایگاه بیرون کند یا به دلیل اهانت ها بازخواست نماید،آخرش خداداد خود دست به کار می شود و ماجرا را آنطور که خود صلاح می داند به پایان می رساند.
اینکه کار خداداد غلط بوده یا درست مورد قضاوت ما نیست که قضاوت هم شد و حکمش هم صادر گردید و رفت پی کارش.
با این همه خداداد و رفتارش باز هم شرف دارد به آنها که آدم اجیر می کنند تا مربی را سر زمین تمرین با شلنگ بزنند تا جا برایشان باز شود.خداداد خودش وارد بازی شد و اگر خطایی کرد خودش مردانه آنرا گردن گرفت.هستند در فوتبال ایران نوچه هایی که اجیر می شوند برای زدن و هل دادن و شعار دادن و سکو ها را تحریک کردن.هستند آدم هایی در هر دو طرف میدان که علیه هم آدم اجیر می کنند.مدیران مدعی اخلاق گرایی که اخبار پشت پرده و ویران کننده مدیر بعدی را می دهند به رسانه ها تا بحران ایجاد کنند.این فوتبال است.قانونش مال آدم هایی است که پول ندارند.میلیاردرها،آنهایی که باشگاه به هنرشان ،به حضورشان و به تکنیکشان نیاز دارد،خود قانونند چون پایشان به بند های شل قانون آدم های ساده و بی پول گیر نمی کند.چون هستند کسانی که با وجود افشای فایل صوتی شان که مدرک مستقیم تخلفشان است بازیکن را ثبت می کنند.
فوتبال ایرانی فوتبال ساده ای است با قانون ساده.حق همیشه با کسی است که زور،پول،شهرت و نفوذ بیشتری دارد.کسی که مشت می زند یا مشت می خورد لزوما بر حق نیست.حق مقوله فراموش شده ای است که در معادلات فوتبال ایرانی کمتر به حساب می اید.
***
فوتبال عین زندگی است.کثیف و ناجوانمردانه.هر از چند وقت پاسی استادانه یا شوتی ماهرانه یا مهاری زبردستانه سر ذوقمان می آورد.پشت این پاس ها و شوت ها و مهار ها اما دریایی از مشت ها و لگد ها و پول های باد آورده قرار دارد که گاهی ،فقط گاهی،وسط دعوای میلیاردرها کشیده می شود به روی جلد...
***
با مشت زدم توی صورتش و پشیمانم چرا بیشتر نزدم.
دیالوگ طلایی سال فوتبال جنگل مانند ایران را دریابید.