8 اکتبر :
روز مهرگان ( 16 مهر )
امروز هشتم اكتبر روز «مهر» از ماه مهر و «روز مهرگان» است كه ايرانيان از هزاره دوم پيش از ميلاد آن را گرامي داشته اند و بعدها دومين روز مهم سال پس از «نوروز» به شمار آورده و مفصل ترين مراسم از جشن هاي شش روزه مهرگان را در اين روز برگزار كرده اند. از سده جاري به دليل نامعلوم، روز مهرگان از شانزدهم مهر به چهاردهم اين ماه منتقل شده است!. مهر (ميترا) در پارسي مفهوم «فروغ، روشنايي، دوستي، پيوستگي، پيوند و محبت» داشته و ضد دروغ، دروغ گويي، پيمان شكني و نامهرباني كردن بوده است. در زبان پارسي، واژه «دروغ» ازسه هزار سال پيش تغيير نيافته كه تلفظ اوليه آن «دروگ» بود. پيش از هخامنشيان، جشن مهرگان را بغ يادي ( (بگ يادي) «ياد خدا – سپاسگزاري از خدا» مي گفتند. بغداد (خدا آن را داده ) نام درختستاني در نزديكي تيسفون پايتخت اشكانيان و ساسانيان بود كه بعداً به صورت شهر درآمد و پايتخت عباسيان شد. مورخان در همه كشورها، با توجه به اين جشن ها، تداوم بكار بردن واژه مهربان و رعايت خصلت مهربان بودن و مهرباني كردن در ميان ايرانيان كه طبيعت ثانوي آنان شده و به اصطلاح در خونشان قرار گرفته است، ايرانيان را مهربان ترين، باگذشت ترين و ميهمان نواز ترين مردم جهان نوشته اند.
عمر خيام نيشابوري كه تقويم خورشيدي را تنظيم كرده درباره مهر ماه و جشن مهرگان گفته است: «اين ماه را از آن مهرماه گويند كه مهرباني بود مردمان را بر يكديگر، از هر چه رسيده باشد، از غله و ميوه نصيب باشد، بدهند و بخورند با هم.».
فلسفه آيين هاي مهرگان سپاسگزاري به درگاه خداوند به خاطر بركاتي كه عنايت كرده و تحكيم دوستي و محبت ميان انسانها است.
ايرانيان از دير زمان كوشيده اند كه كارهاي مهم را از مهر ماه آغاز كنند، از جمله ازدواج و تشكيل زندگاني خانوادگي. به نوشته مورخان يوناني، به دستور داريوش بزرگ بود كه دبستان هاي ايران از مهر ماه آغاز به كار كرده اند و انتشار همين نوشته ها سبب شد كه در سراسر جهان آغاز سال تحصيلي از سپتامبر (10 شهريور تا 10 مهر ) قرار داده شود. اين مورخان نوشته اند كه در دبستانها كه ويژه پسران ايران بود به كودكان مي آموختند كه اقتدار و عظمت وطن و حفظ تمدن آنان بستگي به آن دارد كه متحد باشند و ارتشي شكست ناپذير داشته و همواره آماده دفاع از وطن باشند. داريوش بزرگ حكومت خود را از مهر ماه آغازكرد ه بود. مهستان (سناي ايران در برابر سناي روم) كه ازسال 137 پيش از ميلاد آغاز به كار كرد فعاليت سالانه اش را روز پس از جشن مهرگان ( 17 مهر ماه ) از سر مي گرفت. درعصر دودمان پهلوي نيز گشايش سال پارلماني ايران از مهر ماه مقرر شد.
هيتلر در کنار ايران
رضاشاه در چند سال آخر سلطنت با آلمان هيتلر مناسبات حسنه داشت و معاملات خارجي ايران عمدتا با آلمان صورت مي گرفت
طبق اسناد به دست آمده، استالين رهبر وقت شوروي كه در آستانه جنگ جهاني دوم با هيتلر قرارداد عدم تعرض امضا كرده بود، در پاسخ به درخواست هيتلر كه تعهد كند سوخت (نفت) مورد نياز آلمان را تامين سازد از او خواسته بود نظر به تاريخ و فرهنگ مشترك مردم جمهوري هاي جنوبي شوروي با ايرانيان، با بسط نفوذ شوروي در ايران كه از مشروعيت جهاني هم برخوردار خواهد بود رضايت دهد. استالين تمايل مشابهي را نسبت به بلغارستان نشان داده بود كه هيتلر به دليل علاقه شخصي به تاريخ، فرهنگ و مردم ايران و ملاحظات نژادي، در پاسخ مورخ هشتم اكتبر (16 مهر ماه) سال 1940 خود به استالين با بسط نفوذ شوروي در ايران اكيدا مخالفت كرد، ولي با تمايل او نسبت به بلغارستان روي موافق نشان داد.

هيتلر
مورخاني كه درباره علل و نتايج و جريان جنگ جهاني دوم بررسي و مطالعه كرده اند نوشته اند كه يكي از دلايل (فرعي) ترديد هيتلر به صداقت استالين و حمله نظامي به شوروي همين خواست استالين(درباره ايران) از وي بود و با اين كه بسياري از ژنرالهاي آلمان باز كردن جبهه روسيه را كه كشوري وسيع و زمستاني سخت دارد به مصلحت نمي ديدند هيتلر در ژوئن 1941 حمله نظامي به شوروي را آغاز كرد. همين مورخان نوشته اند كه دليل عدم تخليه ايران از واحدهاي ارتش سرخ، پس از پايان جنگ دوم نيز به همان علت و تمايل استالين بود. طبق همين اسناد، قرار بود كه ايران به عضويت پيمان محور (آلمان، ايتاليا، ژاپن) درآيد كه انگليسي ها از طريق جاسوس هاي خود متوجه قضيه شدند و از فرصت حمله آلمان به شوروي استفاده كردند و با خريدن چند ژنرال و سياستمدار در تهران، ايران را كه داراي ارتشي نيرومند و وسيع بود با چند هزار سرباز فرسوده و دست دوم اشغال نظامي كردند و رئيس كشور را بركنار و به تبعيد فرستادند.
در دهه 1960 كه سخن از ايجاد فدراسيون ايران و افغانستان همزبان ، همفرهنگ و همنژاد ايران و افغانستان به ميان آمد كه مردمشان نياكان مشترك دارند، كرملين سخت ترين مخالفت ها را با آن از خود نشان داد، زيرا از آن مي ترسيد كه تاجيكستان تمايل به پيوستن به اين فدراسيون نشان دهد و امپراتوري پارسها در مرزهاي جنوبي شوروي زنده شود و به همين سبب هم هنگامي كه ايران (به خواست آمريكا) به كمك همنژادان كرد خود در عراق شتافت، كرملين با عراق قرارداد دوستي امضا كرد و سيل اسلحه را به آن كشور سرازير ساخت.
پيشنهاد صلح عثماني پس از شكست از نادرشاه ( 16 مهر )

نادر شاه
هشتم اكتبر سال 1746 دولت عثماني كه ارتش آن كشور در سال 1745 در منطقه «قارص» از ارتش ايران شكست خورده بود به نادرشاه پيشنهاد انعقاد يك پيمان صلح دائم و حل همه اختلافات را تسليم كرد. اين قرارداد در سال 1747 ميان دو كشور به امضاء رسيد و مرز مشترك همان مرز زمان شاه عباس اول تعيين و تثبيت شد.
روزي که «چه گوارا» را کشتند - نگاهي کوتاه به انديشه ها و کارهاي انقلابي او ( 16 مهر )

دکتر چه گوارا
ارنستو «چه» گوارا، پزشك و انقلابي سوسياليست آرژانتيني كه در انقلاب كوبا مرد شماره 2 به شمار مي آمد و پس از پيروزي اين انقلاب، وزير صنايع كوبا شده بود هشتم اكتبر سال 1967 در زد و خورد با ژاندارمهاي كشور بوليوي دستگير و همان روز و يا روز بعد در اسارت كشته شد و دهم اكتبر عكس جسد او را به روزنامه ها دادند تا مرگ وي را ثابت كنند). قتل فوري او براي اين بود كه اگر زنده بودنش ثابت مي شد، به علت كثرت هوادارانش در سراسر جهان، و مداخله دولتهاي كمونيست از جمله شوروي، ديگر كشتن او امكانپذير نبود.بعدا برخي از افسران ارشد بوليوي اعتراف كردند كه به خواست «سيا» چه گوارا به قتل رسيد. وي به همراه شش تن از يارانش كشته شد. اين گروه به بوليوي رفته بودند تا راه و رسم انقلاب را به كشاورزان و بوميان(سرخپوستان) محروم اين كشور بياموزند. «چه» هنگام قتل 39 ساله بود.
«چه» دو سال پيش از آن، كوبا را ترك كرده بود تا مردم ساير كشورها را با انقلاب مسلحانه آشنا سازد، زيرا عقيده داشت كه در جهان نيروهايي هستند كه با همه امكانات خود مانع انجام هر گونه تحول از راههاي مسالمت آميز مي شوند.
بقاياي جسد «چه» كه به نوشته برخي از مورخان «قتل فوري» او با اشاره امريكا صورت گرفته است، چند سال پيش به كوبا حمل و مدفون شد.
در سي امين سالروز قتل «چه» پنجمين كنگره حزب كمونيست كوبا به نام او گشايش يافت و فيدل كاسترو ضمن نطق بسيار طولاني خود دكتر «چه» را يكي از بزرگترين فداييان برابري مردم خواند كه جانش را در راه ظلم زدايي از جامعه بشري و تامين رفاه برابر مردم از دست داد. كاسترو «چه» را از بزرگترين دشمنان امپرياليسم و نظام سرمايه داري خواند و گفت اطمينان دارد كه راه «چه» از سوي ساير انقلابيون و جوانان جهان ادامه خواهد يافت.
به مناسبت انتقال بقاياي جسد به كوبا، در اكتبر 1997 در اين كشور هفته «چه» گووارا برگزار شده بود و مردم در دسته هاي بي پايان از برابر باقيمانده جسد او كه سي سال در يك گور نامشخص در حاشيه يك جاده خاكي در يك نقطه دور افتاده در كشور بوليوي قرار داشت گذشتند و نسبت به وي اداي احترام كردند. تابوت «چه» پس از انتقال به «سانتاكلارا» و قرارداده شدن در نقطه يي كه در آنجا در سال 1958در جريان جنگ انقلاب كوبا بر نيرهاي دولتي پيروز شده بود مدفون شده است. درباره «چه»، كارها و افكارش بيش از هزار كتاب انتشار يافته است.
آن گونه كه در شرح حال « چه » آمده است، اين پزشك جوان آرژانيتيني با افكار انقلابي و آرزوي انهدام نظام كهن استثمار از فرد، پس از مطالعه جزييات براندازي 28 مرداد تهران (اوت 1953) به عنصري ضد غرب تبديل شده بود و دشمني دولتهاي استعماري و امپرياليستي را به دل گرفته بود و با اين احساس، با يك گروه پزشكي جوان جهت مطالعه بيماري هاي منطقه حاره در سال 1954 به گواتمالا رفت و در آنجا شاهد كودتاي «سيا» بر ضد دولت قانوني گواتمالا ـ مشابه آنچه كه در تهران اتفاق افتاده بود شد و احساسات انقلابي وي به غليان درآمد؛ به گونه اي كه از ادامه كار پزشكي دست كشيد و فعاليتهاي ضد امپرياليستي و ضد كاپيتاليستي را بر پزشكي كردن ترجيح داد و در سال 1955 به مكزيك رفت و به جمع ياران فيدل كاسترو پيوست و در اندك مدتي با نشان دادن فداكاري و شجاعت بي نظير و عشق به مردم به صورت قهرمان انقلابيون جهان درآمد. شجاعت او در انتقال انقلابيون مسلح از مكزيك به كوبا و طرح حملات برق آسا با دسته هاي كوچك در شب و روشن ساختن مردم در ساعات روز باعث پيروزي انقلاب كوبا شد كه تاكتيكي جالب و تازه بود. «چه» با اين كه طراح نزديك شدن كوبا به شوروي بود، از منتقدين رديف اول بوروكراسي مسكو و هر گونه بوروكراسي ديگر بود.
«چه» عقيده داشت كه بوروكراسي بد منجر به فساد و دزدي مي شود و يك دزد اداري و فاسد، جامعه يي را فاسد مي كند و به شكست منتهي مي سازد. او در اصلاح شدن كامل يك فاسد ترديد داشت.
«چه» مخالف شديد ورود يك انقلابي به كارهاي اداري بود و بر اين عقيده خود اصرار داشت كه كار اداري و پشت ميز نشين شدن يك انقلابي او را فاسد ، تن پرور و بي خيال مي كند و باعث تضعيف انقلاب مي شود كه پس از يك نسل به فراموشي سپرده خواهد شد و وضعيت سابق به شكلي و ظاهري ديگر بازگشت مي كند.
او عقيده داشت كه يك انقلابي پس از پيروزي مقدماتي انقلاب و انهدام نظام سابق بايد پاسدار نتايج آن شود و با جامعه در تماس تنگاتنگ باشد تا از ضعف ها و نارسايي ها آگاه شود و با رفع آنها از شكست انقلاب و تغيير ماهيت آن جلوگيري كند و در ساعات فراغت داوطلبانه به كمك كشاورزان، بيماران و صنعتگران و ... بشتابد تا اين كه آرزوي داشتن مقام اداري اورا وسوسه نكند . "چه" خودش اين كار را مي كرد و در ساعات فراغت به كشاورزان نيشكر كمك مي كرد. از اندرزهاي ديگر او اين بوده است كه يك انقلابي پس از پيروزي انقلاب بايد مراقبت كند كه كسي يا كساني از انقلاب سوء استفاده نكنند و فرصت طلبان را شناسايي و افشاء سازد تا جامعه، خود مراقب آنان باشد.
«چه» به اهميت زيربنايي رسانه ها اعتقاد داشت و به همين دليل خبرگزاري "پرنسالاتينا " را براي كوبا تاسيس كرد كه هنوز به فعاليت خود ادامه مي دهد.
«چه» پس از پذيرفتن سمت وزير صنايع كوبا و ملي كردن كارخانه هاي متعلق به اتباع آمريكا در آن كشور، متوجه شد كه انقلابي بودن يك كوشش تمام وقت است و نبايد نيروي خود را صرف كارهاي اداري كند و ماشين امضاء شود و كناره گيري كرد.
قتل باتريس لومومبا و به شكست كشانيدن انقلاب كنگو كه اقدامي مشابه براندازي هاي ايران و گواتمالا بود "چه" را سخت خشمناك كرد و در سال 1964 به آفريقا رفت و در آنجا به آموزش انقلابيون آن قاره پرداخت و «كابيلا» يكي از دست پروردگان او بود كه اواخر دهه 1990 رئيس جمهوري كنگو شد.
جوانان دهه 1960 "چه" را شايان تقليد و مرشد خود مي پنداشتند و او را "ال چه El Che" خطاب مي كردند.
كاسترو درباره او گفته است: در اين دنيا همه چيز فناپذير است، ولي "چه" گووارا در ذهن مردم براي هميشه زنده خواهد بود، زيرا او تنها در انديشه مردم و سعادت آنان و جانش را در اين راه نثار كرد.اليدا دختر و كاميليو پسر "چه" همانند پدرشان انقلابي هستند.

جسد دكتر چه گوارا پس از قتل در بهداري نظامي بوليوي

عکس رنگي جسد «چه»