تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 2 12 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 14

نام تاپيک: ▒▒اسرار تاریــــخی روسیه ▒▒

  1. #1
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    14 ▒▒اسرار تاریــــخی روسیه ▒▒

    باسلام خدمت دوستان عزیز.

    میخوام در این تاپیک اسرار تاریخی روسیه رو قرار بدم.
    برای خودم که خیلی جالب بودند.

    منبعشون هم سایت [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] هست.(بخش فارسیش)


    باتشکر و خدانگه دار.

  2. این کاربر از kian98 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    14 انتخاب تزار میخائیل





    تزارهای قدرمتد روسیه قادر بودند سرنوشت و زندگی میلیون ها نفر را به نحو دلخواه تغییر دهند ولی در بسیاری از موارد، توان کنترل زندگی و تعیین سرنوشت خود را نداشتند.




    زندگی شخصی آنها تابع منافع ملی بوده است و دقیقا همین عوامل، در تعیین همسر برای تزار، نقش اساسی را ایفا می کردند. ولی پادشاه هم انسان است و احساس دارد. شاید او بتواند مجبور به انتخاب بر اساس شرایط شود ولی احساسات از هیچ دستوری پیروی نمی کنند.
    عشق یا منافع ملی؟
    این سوالی بود که همواره ذهن تزار "میخایلویچ فیودروف"، بنیان گذار سلسله ی "رومانوف" ها را در نیمه نخست قرن 17 میلادی، مشغول کرده بود.
    میخایل اولین پادشاه یا همان تزار سلسله ی رومانوف ها بود. او پس از سپری کردن ده ها شورش و ناآرامی خونین در "دوران معضلات و گرفتاری های روسیه" به تاج و تخت رسید. تزار جوان باید سروسامان می گرفت تا می توانست شالوده ی خاندان خود را به عنوان فرمانروایان روسیه محکم کند. به همین منظور در سال 1616 میلادی در در مسکو، مراسم "اتخاب همسر شایسته" برای تزار برگزار شد. برای این منظور، ده ها بانوی زیبا از نامدارترین خانواده ها از نقاط مختلف کشور به مسکو آمدند. مادر تزار میخائیل قصد داشت تا فرزندش، دختر یکی از پرنفوذ ترین خانواده های آن زمان یعنی خاندان "سالتیکوف" را بگیرد. ولی تزار میخائیل، قلبش را نزد دیگری سپرده بود. او "ماریا خلاپوا" بود. بدین ترتیب در روز بعد، خانم "ماریا خلاپوا" به طور رسمی به عنوان همسر تزار میخائیل اعلام شد.
    برادران جاه طلب "سالتیکوا" به شدت از این قضیه ابراز نارضایتی کردند، چراکه فکر می کردند که با تزار نسبت خویشاوندی پیدا خواهند کرد. به همین دلیل تصمیم به انتقام و جدایی این دو زوج از یکدیگر گرفتند. برادران خائن و موذی سالتیکوا، پزشک دربار را خریدند و او را مجبور ساختند تا به دروغ به تزار بگوید که همسرش به شدت بیمار است. برادران از یک جبهه ی دیگر نیز وارد عمل شده و شایعه کردند که ماریا به هیچ عنوان نمی تواند فرزندی برای تزار به دنیا بیاورد و این مسئله می تواند بنیه ی دودمان سلطنتی را سست کند. تزار حرف های آنها را باور کرده و جدایی خود از همسرش را اعلام می کند. بدین ترتیب با تهمت بیماری، ماریا خلاپکوا را به نقطه ای دور در کشور تبعید می کنند.
    هفت سال می گذرد و برای میخائیل همچنان در میان دختران زیبای روسیه و کشورهای خارجی، به دنبال همسر ایده آل می گردند. ولی این تلاش ها نتیجه بخش نبودند. او به هیچ عنوان نمی توانست عشق پیشین خود را از یاد ببرد. خسته و سرگردان، تصمیم می گیرد از احوال و سرنوشت همسر سابقش باخبر شود. خبر رسید که ماریا سالم است و اخبار مربوط به عدم توانایی وی به زادوولد، تنها یک دروغ و توطعه بوده است که از سوی برادران سالتیکوا پخش شده بوده است. تزار که به شدت به خشم آمده بود، دستور می دهد تا همه ی آنها را به نقطه ای دوردست تبعید کنند تا شاید بتواند گناهی که در برابر همسر بی چاره اش انجام داده است را جبران کند. تزار پس از این واقعه تصمیم می گیرد بار دیگر تجدید فراش کند و با دختری از خانواده ی هرزه ازدواج کند ولی با مخالفت شدید مادرش مواجه شده و منصرف می شود.
    در سال 1924 میلادی، تزار به قصد ادامه نسل و خاندان خود، با شاهزاده ای از خانواده ای اصیل ازدواج می کند ولی این ازدواج سرانجام تلخی به همراه داشت. شاهزاده خانم پس از مراسم عقد به شدت بیمار شد و 3 ماه پس از ازدواج چشم از جهان فرو می بندد. در این رابطه در میان مردم شهر شایعاتی مبنی بر این که، "خداوند تزار را به خاطر تمامی بدبختی هایی که بر سر ماریای بی نوا آورده است، مجازات می کند" پیچید.
    تزار میخائیل از فوت همسر جوانش به شدت تکان می خورد. این ضربه ی روحی به حدی بود که تنها پس از گذشت 2 سال او بار دیگر خواستار تجدید فراش شد.
    داستان بار دیگر تکرار می شود و دوباره از زیباترین دختران با پرنفوذ ترین خانواده ها، دعوت به عمل می آید. شب هنگام، وقتی که تمامی میهمانان در خواب بودند، میخائیل به همراه مادرش به تک تک آنها سر می زند و صبح زود، انتخاب خود را اعلام می دارد. این بار تزار به جای انتخاب از میان دختران اصیل، عاشق دختر یکی از خدمتکاران دربار با نام "یودکیا استرشنیوا" می شود. این یک رسوایی واقعی برای تزار محسوب می شد. بدین ترتیب، مادر تزار باردیگر وارد عمل می شود و گریه کنان از فرزندش التماس می کند تا از انتخاب خود چشم پوشی کند. مادر تزار تاکید داشت که ازدواج با دختری از خانواده ی فقیر، از قدرت و نفوذ پادشاهی کاسته و موجب ایجاد موج هایی از نارضایتی در میان مردم خواهد شد. ولی تزار دیگر به حرف هیچکسی اهمیت نمی داد. او به میزان کافی، درد جدایی از عشق را چشیده بود و دیگر قصد نداشت به خاطر منافع ملی، احساسات خود را زیر پای بگذارد.
    بهترین انتخاب تزار
    سرانجام تزار میخائیل به هدفش رسید. مراسم عروسی این دو زوج در فوریه سال 1926 میلادی برگزار شد. پس از گذشت چندین سال و سپری نمودن موانع مختلف، خداوند به این زوج، خوشبختی زندگی را هدیه می دهد. دیری نپائید که اولین فرزند پسر یعنی "شاهزاده الکسی میخائیلویچ" به دنیا می آید. تزار میخائیل و همسرش، 7 فرزند دختر و 3 فرزند پسر به دنیا آوردند.
    تزار "الکسی میخائیلویچ" بنیان گذار سلسله ی رومانوف ها، در تابستان سال 1645 میلادی و در سن 49 سالگی، چشم از جهان فروبست و همسر او نیز "یودوکیا" تنها یک ماه پس از فوت همسرش به حیاتش ادامه داد.
    Last edited by kian98; 19-07-2014 at 10:48.

  4. این کاربر از kian98 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #3
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    6 هنر اصیل شکار





    یکی از امپراتورهای قرون وسطی در آلمان، شکار توسط شاهین را "هنر اصیل شکار" نام نهاد. از بسیاری از جهات او حقیقت را بیان می کرده است.



    خودتان قضاوت کنید. در این نوع از شکار نه اسلحه ای وجود دارد و نه سگی و بدین ترتیب نه صدای مهیب شلیک شنیده می شود و نه صدای واق سگ، آرامش را از انسان می گیرد. شکارچیان در آسمان، چشم به شاهین زیبا می دوزند و این پرنده ی جسور به محظ مشاهده ی طعمه همچون پیکان به سمت قربانی پرواز کرده و با چنگال های قدرتمند خود، طعمه را از پای در می آورد. سخت ترین کاری که شاهین زیبا باید انجام دهد، انتخاب طعمه از میان منو است.
    شکار توسط شاهین یکی از بهترین سرگرمی های تزارهای روسیه بوده است. این موجودات در دربار تزار از اهمیت و احترام قابل توجهی برخوردار بوده اند. از قرن 15 میلادی به آن طرف، در بسیاری از شهرهای روسیه مختصصان پرورش پرندگان شکاری "بازداران" بیشتر و بیشتر شدند. این افراد، پرندگان را برای تزارهای روسیه، تربیت و اهلی می کردند.
    اوج شکوه شکار با شاهین
    یکی از تزارهای روسیه که علاقه ی شدیدی به بازداری و شکار با شاهین داشت، تزار "الکسی میخایلویچ" بود. وی در اواسط قرن 17 میلادی فرمانروایی امپراتوری روسیه را بر عهده داشت. وی حتی کتابی درباره ی "هنر اصیل شکار" نوشت. در آن زمان بیش از یکصد بازدار با شاهین هایشان از سراسر روسیه به مسکو فرا خوانده شدند. تزار الکسی به دقت هر یک از شاهین ها را مورد بررسی قرار می داد تا بهترین را از میان بهترین ها انتخاب کند. سپس شاهین ها را به بازداران مخصوص دربار می سپرد تا تربیت آنها را به عهده بگیرند.
    شاهین مغرور در دستان انسان
    شاهین پرنده ی ای مغرور و تک رو است. تربیت و اهلی کردن این حیوان کار راحتی نیست. برای این که شاهین بتواند بدون حرکت بر روی دستان صاحبش بنشیند و با دستور وی به طعمه حمله کرده و آن را نزد صاحبش ببرد، مدت زمان زیادی مورد نیاز می باشد. بازداران پس از تربیت پرندگانشان، آنها را به نزد تزار می آوردند و تزار آنها را آزمایش و امتحان می کرد. به بهترین و با استعداد ترین شاهین ها از سوی تزار، لباس ویژه، کلاهک مخملی و لباس مخصوص برای سینه و دم که با مروارید و سنگ های قیمتی تزئین شده بودند، اعطا می شد. همچنین تربیت کنندگان این پرندگان نیز از سوی تزار مورد تشویق و سخاوت قرار می گرفتند.
    حرفه ی بازداری یکی از مهمترین و پر مسئولیت ترین شغل های آن زمان به شمار می آمد. تنها برجسته ترین استادان تربیت شاهین می توانستند به "شاهین سرا" تزار دسترسی داشته باشند و تزار به هریک از این افراد اعتماد کامل داشت. پروسه استخدام بازداران دربار بدین گونه بود که در یک روز مشخص و از قبل تعیین شده، استاد تربیت شاهین به کاخ شاه وارد می شد. در اتاقی بزرگ با سقفی بلند، شاه و درباریان منتظر ورود او می شدند. سپس او سوگند وفاداری به تزار را به جا می آورد و قسم می خورد که از شاهین های تزار همچون چشمانش نگه داری کند. سپس بازدار ارشد دربار به استاد جوان یک دستکش از بافت طلا برای نشاندن شاهین ها بر روی آن، اعطا می نمود. از آن به بعد، بازدار جدید دربار به یکی از اعضای مورد اعتماد "کلوب شاهین های دربار" تبدیل می شد.
    مراسم مجلل و با شکوه شکار
    شکار شاهین به یک مراسم سلطنتی تبدیل شده بود و صدها اسب سوار با لباس های تشریفاتی و مجلل، تزار را در این مراسم همراهی می کردند. جلال و شکوه این مراسم و همراهی خاص تزار، همواره میهمانان خارجی را شگفت زده می کرد و انگشت به دهان وا می داشت. ولی به محض اینکه کاروان تشریفات از شهر دور می شد، تزار الکسی به زرق و برق مراسم اهمیت نداده و به سرعت، سوار بر اسب به سمت محل شکار شروع به تاختن می نمود تا پرنده ای یا حیوان کوچکی را شکار کند. تزار الکسی یک سوارکار بسیار خبره بود و سوارکاران دربار به ندرت می توانستند به گرد پای او برسند. بر روی دستان هریک از شکارچیان دربار "بازداران" یک شاهین نشسته بود و منتظر بود تا زمانش فرا برسد. به محض مشاهده ی طعمه، به دستور تزار شاهین ها به آسمان فرستاده می شدند تا با تعقیب طعمه، آنرا شکار کنند. اگر حیوانی توسط شاهین ها دیده شود، دیگر هیچ شانسی برای گریز از چنگال این شکارچیان توانمند و جسور نخواهد داشت. پس از پایان شکار، موفق ترین شاهین را به نزد تزار می آوردند تا تزار از دستان خودش به او غذا دهد.
    ارزش یک شاهین شکاری تربیت شده ، معدل طلای هموزنش محاسبه می شد. تزار این شاهین ها را به عنوان یک هدیه ی مخصوص و ویژه، به امپراتورها و پادشان خارجی اهدا می کرد. در برخی از موارد خاص، به میهمانان ویژه ی خارجی اجازه بازدید از "شاهین سرای" تزار نیز داده می شد. این شاهین سرا در جایی مطمئن و محرمانه و دور از دید همگان قرار داشت. هیچ کسی حق نداشت تا از تزار درباره ی زیستگاه پیشین شاهین ها و چکونگی ورود آنها به کاخ سوالی بپرسد. این اطلاعات در رده ی امنیتی خیلی محرمانه قرار داشتند.
    شاهین شکاری جای خود را به سگ شکاری می دهد.
    پس از مرگ تزار الکسی میخایلویچ، حرفه به اصطلاح مقدس و اصیل شکار با شاهین، رفته رفته کمرنگ تر شد. از آغاز قرن 18 میلادی به بعد، تزارهای روسیه ترجیح دادند تا به جای استفاده از شاهین، از سگ های شکاری برای شکار استفاده کنند.
    آخرین مراسم شکار با شاهین در دربار روسیه در اواسط قرن 19 میلادی انجام گرفت.

  6. #4
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    7 نبرد شاهزاده ها





    زندگی بانوان قرن 17 میلادی و مخصوصا بانوان اصل و نصب دار آن زمان، بسیار بسته و محدود بوده است. زندگی آنها تنها به دعا، نیایش، فعالیت های خانگی و مطالعه ی ادبیات مذهبی خلاصه می شد.



    دختران اولین تزار روسیه از خانواده ی "رومانوف" را نیز چنین سرنوشتی در انتظار بود. آنها حق خارج شدن خودسرانه از خانه را نداشتند و تنها می توانستند به بهانه ی رفتن به کلیسا، از خانه خارج شوند. ولی پس از فوت تزار "الکسی میخایلویچ" در سال 1676، همه چیز تغییر کرد و این دختران به عبارتی از بند محدودیت آزاد شدند. برادر ارشد آنها "تزار فیودر" بیمار بود، "تزار ایوان" کمی شیرین عقل بود و برادر کوچک خانواده یعنی "تزار پتر کبیر" در آن زمان بسیار خردسال بود. دختران تزار به هر ترتیبی از این آزادی خود استفاده کرده و لذت می بردند. برخی به سراغ مد های های روز اروپا و پوشیدن لباس های زیبا رفته و برخی به عشق بازی با افراد مختلف مشغول شدند. تنها یکی از خواهران یعنی "سوفیا" تصمیم گرفت تا به جای تقلید از رفتار خواهرانش و لذت بردن واهی از آزادی، زوال حکومت را در دست بگیرد. این برای نخستین بار در تاریخ روسیه است یک زن برای رسیدن به حکومت با مردان خانواده درگیر می شود.
    سوفیا چهره ی زیبایی نداشت ولی از هوش بالایی برخوردار بود. او بلافاصله حزانت و نگهداری برادر بیمارش یعنی "تزار فیودر" را بر عهده گرفت و بدین ترتیب حضور خود در امور حکومتی را به اطرافیان نشان داد. ولی مدتی نگذشت که فیودر نیز چشم از جهان فرو بست.
    چه کسی باید حکومت را در دست می گرفت؟
    همانطور که گفتیم، "تزار ایوان" شیرین عقل بود و "تزار پتر" نیز در آن زمان تنها 10 سال سن داشت. مردم می خواستند که پتر در مراسم تاجگذاری به عنوان پادشاه انتخاب شود ولی سوفیا تصمیم دیگری گرفت. حامیان سوفیا اقدام به پخش شایعاتی مبنی بر این که "طرفداران پتر، ترتیب تزار فیودر را دادند" در میان شهر، نمودند. این موضوع مردم را نگران کرد. شایعات دیگری نیز از سوی حامیان سوفیا مبنی بر این که "ترتیب تزار ایوان نیز به همین نحو داده خواهد" به گوش رسید. مدتی نگذشت که شورشی آغاز شد و نیروهای مسلح گارد سلطنتی، به کاخ کرملین یورش بردند و تمامی هواداران پرنفوذ "تزار پتر" را به قتل رساندند. بدین ترتیب در یک زمان 2 نفر یعنی "تزار ایوان" کم هوش و "تزار پتر" نوجوان برای رسیدن به تاج و تخت، انتخاب شدند. حقیقت این است که نام آنها به عنوان پادشاه، تنها در مدارک و اسناد به ثبت رسیده و در حقیقت این سوفیا بود که مسئولیت کنترل قلمروی وسیع امپراتوری روسیه را بر عهده داشت. سوفیا یا به اصطلاح "ملکه سوفیا" توانست 7 سال تمام بر روسیه حکومت کند.
    مرگ ایوان و تغییر سرنوشت
    در مدت این 7 سال، ایوان نیز درگذشت و پتر 16 ساله شد. تزار پتر بسیار پافشاری می کرد که حتما خودش زوال حکومت را در دست بگیرد. ملکه سوفیا به شدت نگران بزرگ شدن برادش بود. پتر علاقه ی خاصی به جمع آوری ارتش مخصوص خودش و حضور در درگیری ها را داشت. دیگر پتر به زنگ خطری برای سوفیا تبدیل شده بود. به همین دلیل، سوفیا تصمیم می گیرد تا با نقشه ی قتل برادرش توسط نیروهای مسلح، ترتیب او را یکسره کند. ولی نزدیکان پتر از این ماجرا مطلع شده و او را نیز مطلع ساختند. پتر توانست از این مهلکه جان سالم به در برد. بدین ترتیب، پتر، نزدیکانش، مردم، ارتش و نجیب زادگان کاخ، با اطلاع از این موضع به شدت خشمگین شده و موضع خود را به سمت پتر تغییر دادند. پس از مدتی تزار پتر به مسکو بازگشت. او سوفیا را به صومعه "نوادویچی مسکو" تبعید کرد و تمامی هوادارانش را اعدام کرد.
    از عرش به فرش
    ملکه ی تحقیر شده نمی توانست از محدوده ی صومعه خارج شود ولی در آنجا نیز کاملا سلطنتی و شاهانه زندگی می کرد. او برای خودش خدمتکار و تمامی لوازم مورد نیاز برای زندگی را در اختیار داشت.
    زمان گذشت. پتر کبیر در تلاش بود تا با رفورم ها و تغییرات اساسی، کشور را به وضعیت ایده آل دربیاورد. عدم توجه و احترام پتر به رسومات و قوانین قدیمی، برخی را به شدت خشمگین نمود. در سال 1698 میلادی، در زمان آغاز سفرهای خارجی تزار، نا آرامی هایی در مسکو توسط ارتش مسلح آغاز شد. این نیروها تصمیم گرفتند تا با فتح مسکو، بار دیگر ملکه سوفیا را به تاج و تخت بنشانند. ولی این بار هم نزدیکان پتر، خبر شورش و نا آرامی ها را به گوش تزار رساندند. پتر بلافاصله به مسکو برگشت و تمامی مخالفان را به قتل رساند. در این رابطه سوفیا صدمه ی جسمی ندید ولی دها تن از هواداران و حامیان سوفیا در نزدیکی پنجره ی اتاق وی در صومعه، به حلقه ی دار آویخته شدند. اجساد این افراد، ماه ها در همان مکان باقی ماند. پس از این واقعه، محدودیت ها بر ملکه سوفیا بیشتر و خشن تر شد. او را زور کچل کرده و راهبه نمودند. وی همچنین دیگر حق ملاقات با هیچکس را نداشت. سوفیا 6 سال تمام در این شرایط دشوار زندگی کرد و سرانجام در سال 1704 میلادی در سن 47 سالگی به دیار باقی شتافت.
    این بهایی بود که یک زن برجسته و منحصربفرد برای رسیدن به آرزوی حکومت، پرداخت کرد.

  7. #5
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    5 مامور اطلاعاتی سه تزار


    شهرت نام خانوادگی "تولستوی" به خاطر فعالیت های نویسنده ی مشهور روسیه "لف تولستوی" در تمام جهان زبانزد مردم است. ولی به غیر از وی، افراد مهم دیگری همچون سیاست مداران، فرماندهان نظامی و شعرا نیز با همین نام خانوادگی توانستند برای روسیه خدمات مهمی را انجام دهند.



    برخی از این افراد توانستند نام خود را برای همیشه در تاریخ روسیه ثبت کنند و برخی دیگر به باد فراموشی سپرده شدند. در میان شخصیت های مهم و فراموش شده می توان به آقای "یاکوف نیکولایویچ تولستوی" از ماموران جاسوسی و مخرب ارتش امپراتوری روسیه اشاره نمود. وی تمام زندگی خود را در پشت ماسک یک مهاجر فرانسوی ضد روسیه مخفی نمود. در حقیقت، تولستوی یک مامور اطلاعاتی خوش شانس یا به عبارت دیگر، مامور نفوذی روسیه در فرانسه بود. مدت زمان عملیات او در فرانسه 43 سال به طول انجامید. در طول این مدت، امپراتوری روسیه شاهد تغییر 3 فرمانروا یا همان تزار بود.
    آقای یاکوف تولستوی در سال 1791 میلادی چشم به جهان گشود. او به خاطر اصالت نجیب خانوادگی که داشت، توانست در مرکز سپاه آموزشی-نظامی "پاژنسکی کورپوس" مشغول تحصیل شود. تولستوی توانست در جنگ با فرانسه، وظایف مهم خود را به درستی انجام دهد و در همین راستا موفق به اخذ انواع مدال و نشان های لیاقت و افتخار شد. پس از پیروزی روسیه در درگیری های مختلف، اعتبار نظامی این کشور به شدت افزایش یافت ولی در داخل کشور، نارضایتی مردم از دولت آغاز شد. در این راستا گروهک هایی مخفی از افسران جوان ارتش با هدف سرنگونی رژیم سلطنتی روسیه و ایجاد جمهوری در کشور "جمهوری خواهان"، تشکیل شد. تولستوی نیز به عضویت یکی از همین گروهک ها درآمد. جوانان دربار به این توطئه بهایی ندادند و آن را به بازی گرفتند. موضوع تغییر سلطنت شده بود یکی از موضاتی که دربار بر سر میز شام آن را به مسخره می گرفتند. ولی تولستوی اصلا حوصله این رفتار ها را نداشت.
    در سال 1821 میلادی، تولستوی در ستاد اصلی ارتش مشغول فعالیت شد. وظیفه ی او، ارزیابی و جمع بندی اطلاعات امنیتی و جاسوسی دریافتی از سوی مامورین اطلاعاتی روسیه در کشورهای مختلف جهان بود. او به خوبی می دانست که جبهه ی اطلاعاتی و جاسوسی از اهمیت ویژه ای برای کشور برخوردار می باشد. فعالیت او در این ستاد با موفقیت کامل ادامه پیدا کرد و سرنوشت نیز او را به درجات عالیه رساند. ولی در سال 1823 همه چیز به یکباره تغییر کرد. تولستوی فعالیت خود در ستاد را رها کرد و به فرانسه رفت. او در گزارشی در این رابطه می نویسد که برای سپری نمودن طول دوره ی درمان به کشور فرانسه خواهد رفت.

    شهر شلوغ و پر ازدحام فرانسه برای درمان؟ به نظر شما کمی عجیب به نظر نمی رسد؟
    به احتمال زیاد، درمان تنها بهانه ای برای ورود تولستوی به فرانسه بوده است. در سال 1825 و پس از قیام جمهوری خواهان "دکابریست" در شهر سن پترزبورگ، تولستوی رسما اعلام می کند که به روسیه باز نخواهد گشت. 2 دلیل یعنی عضویت در گروهک های مخفی جمهوری خواهان و لقب سیاستمدار مهاجر، به بهانه ای برای توجیه این کار مامور مخفی روسیه تبدیل شدند.
    تولستوی پس جدایی از وطن، اقدام به انتشار مقاله های در مورد روسیه در مجلات و نشریه های مختلف فرانسه نمود. به نظر می رسید که تولستوی می بایستی سیاست های تزار روسیه را مورد انتقاد قرار می داد ولی او برعکس، با حضورش در پاریس تمامی نوشته های ضد روسیه را رد می کرد. او همچنین به خاطر کنایه های شنیع یکی از نویسندگان مقالات ضد روسی، وی را به دوئل دعوت کرد ولی او که به شدت ترسیده بود به دوئل نمی آید و قسم می خورد تا دیگر هرگز مقاله های ضد روسی ننویسد.
    در همین میان برای جلوگیری از ادامه ی فعالیت های ضد روسی نویسندگان و نشریات فرانسوی، یک فکر بکر به سر تولسوی خطور می کند. او به دولت روسیه پیشنهاد می کند تا با دادن رشوه و پول زیر میزی به نشریات پرنفوذ فرانسوی، نظر آنها را تغییر دهد. در شورای تصمیم گیری دولت روسیه در شهر سن پترزبورگ با این پیشنهاد موافقت شده و برای این کار هزینه ی هنگفتی درنظر گرفته می شود. بدین ترتیب به خاطر ایده ی این مرد طلایی، از آن پس نشریات مهم فرانسه موضع خود را تغییر داده و اقدام به انتشار اخبار مثبت و مفید درباره روسیه نمودند. تولستوی همچنین در این رابطه توانست جمعی از روزنامه نگاران با استعداد فرانسوی را نیز دور خود جمع کند.
    در بهار سال 1853، مامور جاسوسی روسیه توانست اطلاعات فوق محرمانه و دقیقی درباره ی تعداد تجهیزات و تسلیحات نظامی ارتش فرانسه به دست بیاورد. این اطلاعات محرمانه را منشی دفتر نظامی "ناپلئون سوم" به تولستوی گزارش داد. این اطلاعات برای روسیه بسیار ارزشمند به شمار آمدند.

    خستگی و تلاش برای بازگشت!
    در سال 1856، تولسوی پیر و خسته در نامه ای از تزار "آلکساندر دوم" درخواست می کند تا به او اجازه ی ورود به روسیه داده شود. ولی اطلاعاتی این جاسوس حرفه ای برای روسیه به دست می آورد تا حدی مهم بودند که تزار دستور داد تا تولستوی سر جایش بماند و خدمت کند. سرانجام پس از گذشت 10 سال و در سن 75 سالگی، یاکوف تولستوی بازنشسته شد و اجازه پیدا کرد تا به آرزویش یعنی دیدن دوباره ی وطنش برسد. ولی متاسفانه دیگر دیر شده بود. او در روز 15 فوریه سال 1867 میلادی در شهر پاریس چشم از جهان فروبست. پس از گذشت چند سال از مرگ تولستوی، خورشید از میان ابرها نمایان شد و شخصیت واقعی تولستوی برای فرانسه معلوم شد. هنگامی که دولتمردان و سیاست مداران فرانسوی از این خبر مطلع شدند، انگشت به دهان مانده و جامعه ی فرانسه باور نمی کرد که چنین موضوعی امکان داشته است.
    این مرد بزرگ، بیشتر زندگی خود را در خارج از مرزهای روسیه گذراند ولی همواره به وطنش فکر می کرد. نجیب زاده یاکوف نیکولایویچ تولستوی، کاملا سخاوتمندانه و خالصانه به عنوان یک مامور جاسوسی اطلاعاتی وطن پرست، به میهنش خدمت کرد و سرانجام این جهان را ترک نمود.

  8. #6
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    10 جادوگر قلعه ی سوخاروف



    آقای "یاکوف بروس" (1670 الی 1735) از نسل اشراف زادگان "گراف" روسیه و یکی از نزدیکان تزار کبیر روسیه "پتر کبیر" بود.



    اجداد بروس در اواسط قرن 17 میلادی به روسیه مهاجرت کردند و از همان زمان با تمام وجود وفاداری خود را به خاندان تزار آغاز کردند. در میان خانواده ی بروس، یاکوف شخصیتی کاملا منحصربفرد و ویژه داشت. او فعالیت خود را از یک کارمند ساده ی نظامی آغاز کرد به سرعت پله های ترقی را پشت سر هم گذاشت. او توانست به مقام ژنرال فیلدمارشال و فرماندهی ارتش توپخانه ی روسیه نایل شود. یاکوف بروس در عین حال هم فرمانده بود، هم دیپلمات، هم مهندس بود و هم دانشمند. او یکی از تحصیل کرده ترین انسان های زمان خودش به شمار می آمد. او می توانست براحتی به 6 زبان زنده ی دنیا سخن بگوید و در کتابخانه ی شخصی وی، نزدیک به 1500 جلد کتاب قرار داشت.


    رصدخانه یا خانه ی جادو؟
    در سال 1702 میلادی، بروس اولین مرکز ستاره شناسی و رصدخانه ی روسیه را بنا نهاد. این رصدخانه در بالای برج قلعه ی سوخاروف در بلند ترین نقطه ی شهر قرار داده شد. او در طول روز به فعالیت روزانه اش می پرداخت و شب هنگام نیز ستارگان را مطالعه ی می کرد. در اتاق وی از صبح تا شام، نور شمع افروخته شده ای دیده می شد. شهروندان ساده ی مسکو درباره ی او شایعات بسیاری را نقل می کردند. در این میان می توان به جادوگری و شایعات عجیب دیگری درباره ی رصدخانه ی وی اشاره نمود. برای مثال، آقای ماروزوف از بازرگانان مسکو تعریف می کرد که شب هنگام وقتی که همه جا تاریک بود، از رصدخانه ی بروس یک پرنده ی آهنین به پرواز درمی آید و پس از دور زدن در اطراف کاخ دوباره به رصدخانه باز می گردد. در میان مردم شایعه شده بود که گویی این ساحر اجنبی به کمک نیروهای شیطانی، مردم را به هیولاهای آهنین تبدیل می کند. موضوع خوبی برای ساخت فیلم های ترسناک است. شما این طور فکر نمی کنید؟
    جالب است بدانید که در این شایعات درصدی از حقیقت نیز وجود دارد. در حقیقت یاکوف در بالای برج سوخاروف، در حال ساخت پروژه ی ماشین پرنده یا هواپیما بوده است. تمامی نقشه و پلان های این پروژه که ما را به یاد اولین سری هواپیما می اندازد، تا به امروز حفظ شده اند و در آکادمی علوم روسیه نگه داری می شوند. آیا این ماشین پرنده همان چیزی بود که شهروندان مسکو را به شدت وحشت زده کرده بود؟
    آقای "پاول باگاتیروف" از ادیبان قرن 19 میلادی روسیه در یکی از رساله های خویش با نام "مسکوی پیر" به یکی دیگر از داستان های عجیب در مورد بروس اشاره می کند. او می نویسد:
    "بروس یک عروسک مکانیکی ساخته بود که هم راه می رفت و هم می توانست صحبت کند. به نظر می رسد که این عروسک خانم مکانیکی در رصدخانه ی بروس در برج سوخاروف فعالیت می کرد. هنگامی که بروس به خانه خود در حومه ی مسکو اسباب کشی کرد، خدمتکار مکانیکی خود را نیز با خود آورد. این عروسک در زمین های زراعی گردش می کرد و به شدت کشاورزان را ترسانده بود. ولی دیری نپائید که کشاورزان به وجود اوعادت کردند و حتی به آن لقب "خانومی یاکوف" را دادند."
    بعد ها معلوم شد که این داستان تخیلی که درباره ی یاکوف گفته می شد هم حقیقت داشته است. پس از مرگ وی، در میان کاغذهای اتاق وی، نقشه هایی مربوط به یک ربات مکانیکی پیدا شد. ولی هیچکس هنوز نمی داند که آیا یاکوف این عروسک "خانومی" را ساخته بوده است یا این نیز تنها جزوی از شایعاتی است که درباره ی وی گفته می شود؟
    آقای باگاتیروف در رابطه با مهمترین اختراع یاکوف یعنی "کتاب سیاه" گفته است:
    "این کتاب که کتاب سیاه نام دارد، تمامی اسرار گیتی را پیش روی صاحبش باز می کند. یاکوف این کتاب را در اتاقکی پنهانی و دور از دسترس همگان در قلعه ی سوخاروف پنهان کرده است. هنگامی تزار پتر کبیر از این خبر مطلع شد، دستور داد تا یاکوف هرچه سریعتر کتاب سیاه را به نزد او بیاورد. ولی یاکوف در پاسخ با قاطعیت تمام اعلام کرد که هیچ گونه کتاب جادویی در کتابخانه ی وی وجود ندارد. تزار پافشاری نکرد و حرف او را قبول کرد. پس از مرگ یاکوف در سال 1935، دیگر کسی درباره ی کتاب سیاه چیزی نشنید."
    پس از گذشت 100 سال، به دستور ژوزف استالین قلعه ی سوخاروف در تیراس تخریب و نابودی قرار گرفت. در آن زمان، کمونیست ها با بی رحمی، تمامی یادبودهای تاریخی مسکو را نابود می کردند و به قول خودشان "نشانه های رژیم پادشاهی و تزاری" را از بین می بردند. در اغلب موارد، ساختمان های قدیمی و کلیساها را منفجر می کردند ولی قلعه ی سوخاروف با بقیه فرق داشت. بدین ترتیب دستور داده شد برج این قلعه به صورت آجر به آجر تجزیه شود. در آن زمان بود که اهالی مسکو به یاد افسانه ی "کتاب سیاه" افتادند و متوجه شدند که استالین قصد دارد تا این کتاب را که گفته می شد در یکی از اتاق های مخفی قلعه پنهان شده است را پیدا کند. ولی اثری از این کتاب دیده نشد.
    مقبره ی آقای یاکوف بروس در کلیسای لوتریانیسم "میخائیل مقدس" نیز در سال 1930 میلادی نابود گردیده شد. پیش از انفجار این کلیسا، دانشمندان تمامی اتاق های آن را به دقت مورد بررسی قرار دادند. در یکی از این اتاقک ها، یک خفتان و جلیقه ی کاملا سالم پیدا کردند. بر روی این لباس نشان والای لیاقت امپراتوری روسیه نمایان بود. از روی همین نشان معلوم شد که این لباس به یاکوف تعلق داشته است و این مقبره ی او می باشد. استخوان های جسد وی را برای تشخیص هویت به آزمایشگاه "میخائیل گراسیموف" فرستادند. آقای گراسیموف کسی بود که روش منحصربفرد تشخیص و بازسازی ظاهر از طریق اسکلت بدن را به ثبت رسانده بود. ولی استخوان ها به صورت اسرار آمیزی ناپدید شدند و امکان تشخیص هویت وی فراهم نشد. تنها چیزی که از او باقی مانده است، همان لباس و جلیقه ی اوست که در موزه ی دولتی تاریخ روسیه به قرار گرفته است. موضوع غیرقابل توضیح ناپدید شدن جسد یاکوف، همچون "کتاب سیاه"یکی از اسراری است که تا به امروز کسی از آن خبری ندارد.

  9. #7
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    1 قتل پیتر استالیپین



    اول سپتامبر سال 1911 در تئاتر شهر کیف ، نخبگان منطقه دور هم جمع شدند. مردم با شادی و سرور به استقبال نیکلای دوم رفتند، نخست وزیر پیتر استالیپین، در جایگاه کنار تزار دیده شد.



    در وقت استراحت استالیپین از جایگاه ویژه به پایین آمد. ناگهان نزدیک او فرد جوانی ظاهر شد ، اسلحه خود را بیرون کشید و دوبار به سمت نخست وزیر شلیک کرد. بعد از چند روز استالیپین مرد. جوان را به اتهام قتل دستگیر کردند. به نظر می رسید که او دیمیتری باگروف خبرچین سازمان اطلاعات امپراتور روسیه بود.
    مسئله به همین جا ختم نشد. چطور تروریست مسلح به ساختمان حفاظت شده ی تئاتر وارد شد؟ چرا سازمان اطلاعات کنترل خود را بر روی آن مامور از دست داد؟ و مهم تر از همه آیا باگروف یک قاتل تنها بود و یا مرگ نخست وزیر در نتیجه ی یک توطئه ی سیاسی بود؟
    قتل استالیپین اتفاقی نبود، طی 6 سال 10 بار قصد کشتن او را داشتند. او رهبر مبارزه با ترورهای انقلابی بود که در بسیاری موارد به خاطر استالیپین انقلاب های 1905 تا 1907 خنثی گردید. تروریست ها از مدت ها پیش او را به مرگ تهدید کرده بودند. اما دشمنان استالیپین و مبتکر اصلاحات رادیکالی در کاخ امپراتوری هم کم نبودند ، آنها می خواستند که او را از سیاست بیرون کنند و یا شاید نه تنها از سیاست...
    بازرسین جزئیات جالبی از داستان قتل استالیپین کشف کردند. دانشجوی دانشگاه کیف دیمیتری باگروف به ایده های انقلابی علاقه مند شد و در سال 1906 به آنارشیست ها پیوست. اما خیلی زود دلسرد شده و کار خود با سازمان اطلاعات را ادامه داد. طی 3 سال باگروف اطلاعات زیادی را در اختیار انقلابیون قرار داد. به او مشکوک شدند برای همین آژانس تصمیم گرفت که همکاری او با مقامات را کمتر کند. اما طی چند روز تا رفتن امپراتور و نخست وزیر باگروف به کیف، او نزد سرهنگ سازمان اطلاعات کولیابکو رفت. خبرچین اطلاع داد: در شهر گروهی از تروریست ها ظاهر شده اند که قصد کشتن نیکلای دوم را دارند. او برای آنکه این خبر را تصدیق کند باید به تئاتر میرفت جایی که امپراتور در آنجا بود و این افراد را شناسایی می کرد. کولیابکو باور کرد. تمامی قوانین امنیتی را زیر پا گذاشته و به او اجازه ی ورود به تئاتر و گذشتن از کنار نگهبانان را داد. هیچ کس حتی کنترل نکرد که باگروف اسلحه دارد یا خیر! عملا افسر سازمان اطلاعات با تروریست در مرگ نخست وزیر امپراتوری روسیه همراهی کرد.
    دوستان و خویشاوندان استالیپین برای اجرای حکم باگروف عجله نداشتند و می خواستند که همه چیز تا به آخر روشن شود. اما 12 روز بعد، این تروریست اعدام شد. پرونده ای علیه کولیابکو و ژنرال های سازمان اطلاعات که مسئول امنیت تئاتر بودند تشکیل شد. اما در سال 1913 تحقیقات به خاطر دستور خود امپراتور نیکلای دوم مختومه اعلام شد.
    باگروف در تحقیقات تاکید کرد: انقلابیون از کار او در سازمان اطلاعات اگاه شدند و او را به مرگ تهدید کردند. تنها یک شانس برای نجات به او دادند اینکه عملیات پرسروصدایی ترتیب دهد. به گفته ی باگروف تا لحظه ی آخر او نمی دانست که به چه کسی شلیک خواهد کرد استالیپین را به طور اتفاقی انتخاب کرد. تحقیقات صحت گفته های او را تایید کرد.
    اما مردم قتل اتفاقی را باور نکردند. برای آنکه افسر سازمان اطلاعات بعید است که ناگهان تصمیم به قتل استالیپین گرفته باشد . بسیاری به طور مستقیم از توطئه ی محافظه کاران شاهنشاهی می گفتند که از نخست وزیر و اصلاحاتش متنفر بودند. محافظه کاران استالیپین را هم بازی با لیبرال ها می دانستند که کشور را به سمت انقلاب پیش می برد. ملکه و شاهزاده ها هم از او متنفر بودند : آنها نیکلای دوم را متقاعد کردند که استالیپین می خواهد مقام او را محدود سازد. بذرهای تهمت بر زمین بارور رشد کردند. انرژی و قاطعیت استالیپین در ابتدا امپراتور را کنترل می کرد اما با گذشت زمان او را عصبی می نمود. نرمی و عدم تصیم گیری نیکلای دوم باعث می شد که تحمل افراد قدرتمند و بااراده را نداشته باشد. قبل از سفر مرگ آور به کیف استالیپین در معرض نفرت همگی قرار گرفت و منتظر کناره گیری بود. بنابراین بعید نیست که دشمنان نخست وزیر نقشه ی قتل سریع او را کشیده باشند. خیلی ها این گزینه را قبول دارند.

    استالیپین ، وطن پرست سرسختی بود که کشور را از خطر انقلاب نجات می داد و به نظر تنها می آمد. همه یعنی انقلابیون ، محافظه کاران و لیبرال ها و درون کاخ امپراطوری از او متنفر بودند. نخست وزیر پایان غم انگیز را حس کرده بود.چند سال قبل از مرگ او در وصیت نامه ی خود نوشته بود: " می خواهم در آنجا که مرا می کشند به خاک سپرده شوم."
    تقاضای آخر استالیپین اجرا شد و او را در کیف به خاک سپردند. 6 سال بعد در سال 1917 امپراطوری روسیه با حمله ی انقلابیون سقوط کرد. متوقف کردن انقلاب از عهده ی هیچ کس بر نمی آمد.

  10. #8
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    5 پرواز آخر یوری گاگارین




    آسمان پرستاره دیدگان مردم را از زمان های قدیم به خود جلب می کرد اما سفر به فضا تنها در قرن بیست امکان پذیر شد. در اواسط قرن گذشته بین دولت قدرتمند اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا ، رقابت فضایی آغاز گردید. تنها قدرت و منزلت کشورها در میدان مسابقه نبود.



    فضا میدان مبارزه ی دو سیستم بود درواقع رویارویی ایدئولوژیکی ، فن آوری و فکری سوسیالیسم و کاپیتالیسم. اتحاد جماهیر شوروی پیروز مسابقه شد: اولین فردی که به فضا سفر کرد ، خلبان شوروی یوری گاگارین بود.12 آوریل 1961 بشر به دنیای جدید کهکشان سفر کرد. نام گاگارین در تمام دنیا طنین انداز شده و او را به مشهورترین فرد کره زمین تبدیل کرد. اما سرنوشت زمان کمی در اختیارش گذاشت : فضانورد 34 ساله در یک حادثه ی هوایی کشته شد. دلیل آن تا به امروز مشخص نیست.
    27 مارس 1968 گاگارین پرواز تمرینی را با هواپیمای جنگی میگ-15 همراه با ولادیمیر سریوگین مربی با تجربه انجام داد. همه چیز طبق برنامه پیش رفت در ساعت 10.30 گاگارین درباره ی تکمیل برنامه ی پرواز و بازگشت به فرودگاه اطلاع داد. پس از آن ارتباط با هواپیما قطع شد. جستجو آغاز گردید و خیلی زود جنگنده ی میگ-15 در 65 کیلومتری پایگاه مشاهده شد. معلوم شد که هواپیما در ساعت 10.31 و یک دقیقه بعد از آخرین گزارش گاگارین سقوط کرده است.
    دلایل حادثه توسط کمیسیون تخصصی دولتی انجام شد. گزارش کار در 29 جلد کتاب چاپ شد. یک نتیجه ی نهایی بدست آمد : خدمه ی میگ -15 مانور خطرناکی را انجام دادند و در نتیجه هدایت هواپیما را از دست داده و سقوط کردند. خلبانان موفق به خروج از هواپیما نشدند. نقض فن آوری در جریان تحقیقات کمیسیون مشاهده نشد.
    در آن زمان از جعبه ی سیاه هواپیماها استفاده نمی شد ، در جعبه ی سیاه موارد فن آوری پرواز و گفتگوی خلبانان ضبط می شود. بنابراین مدت های طولانی یک سوال اصلی بدون جواب باقی ماند : چرا این خلبانان با تجربه چنین نمایش خطرناکی را انجام دادند؟ در 50 سالگی پرواز فضایی گاگارین در سال 2011 برخی از موارد موجود در گزارش کمیسیون دولتی در خصوص قتل او آشکار شد. مشخص گردید که بر اساس خبر رسمی خلبانان سعی داشتند از برخورد با یک بالون هواشناسی که ناگهان از بین ابرها در مقابل هواپیما ظاهر شد جلوگیری نمایند. این تصادف ، حادثه ای تراژیکی بود که به خاطر اشتباه خلبانان اتفاق افتاد.
    اما همه این نظریه رسمی را باور نکردند. بسیاری از کارشناسان نظر فضانورد آلکسی لئونوف را تاکید کردند، او یکی از اعضای کمیسیون مربوط به تحقیق بر روی دلایل مرگ گاگارین و سریوگین بود. او در آن روز غم انگیز در فرودگاه بود و این حادثه در مقابل چشمان او اتفاق افتاد. لئونوف تاکید می کند که میگ -15 به خاطر دودی که از هواپیمای دیگری در هوا بود هدایت خود را از دست داده و در هوا چرخید. قرار گرفتن در مسیر دود ، دلیل بسیاری از حوادث هوایی است بنابراین یکی از برنامه های کنترل ترافیک هوایی می باشد. آنها باید هواپیماها را تا حد ممکن دور از یکدیگر قرار دهند. اما مامور کنترل پرواز گاگارین و سریوگین مرتکب اشتباه شده و هواپیمای ناشناسی در فضایی نزدیک میگ-15 ظاهر شد. جنگنده در این مسیر خطر ناک قرار گرفته و به سمت زمین سقوط کرد. خلبانان در توده ای از ابر بودند و نمی توانستند خارج شوند. اما پس از حادثه به گفته لئونوف کنترل کننده ی پرواز هدایت هواپیمای ناشناس را ادامه داد و فکر میکرد که میگ-15 است. ژنرال هایی که مسئول این پرواز بودند آنرا پنهان کردند. زیرا به خاطر اشتباه کنترل پرواز و نزدیکی دو هواپیما به یکدیگر ، مسئولیت نه تنها بر عهده ی کنترل کننده ها بلکه برعهده ی ژنرال ها بود. به خاطر قتل اولین فضا نورد و محبوب کشور بسیاری از آنها مدال های خود را از دست داده و یا حتی زندانی می شدند. بدین ترتیب واریانت بالون هواشناسی رسمی شد و دلیل سری دوم را فراموش کردند. بعید است که در 29 جلد گزارش کمیسیون در خصوص تحقیقات دلایل مرگ گاگارین و سریوگین ذکر شده باشد. بنابراین نقطه ی پایانی بر روی این پرونده ی پیچیده قرار نگرفت.

  11. #9
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    9 اسرار اعماق آبهای سواستوپل



















    کشف اسرار اعماق دریا توسط مورخان مسکویی و دانشمندان شهر کریمه


    در روز 22 جولای 1941 میلادی ساعت 3 و 30 دقیقه ی بعد از ظهر، مدتی پیش از اعلان رسمی جنگ جهانی و حمله ی آلمان نازی به روسیه، جنگنده های ارتش آلمان اقدام به پرتاب مین بر روی آبهای حوزه ی بندر شهر سواستوپل نمودند. در ساعت 16 همان روز، کشتی یدک کش "اس پ-12" بر اثر برخورد با این مین ها درهم شکست. در این حادثه، 26 نفر از 31 خدمه این کشتی جان خود را از دست دادند.
    امروز این کشتی یدک کش در اعماق 20 متری آب مدفون شده است. محل دقیق این کشتی در سال 2011 میلادی و توسط سامانه های جستجوی روسیه، شناسایی و به ثبت رسید. این دستگاه توسط کارمندان موسسه ی شرق شناسی آکادمی علوم روسیه به شهر سواستوپل آورده شد. میان "آکادمی علوم روسیه" که یکی از قدیمی ترین مراکز علمی روسیه است و "موزه ی دفاع مقدس و آزادی سواستوپل"، مدتهاست که تفاهم نامه ی همکاری به امضا رسیده است.
    در زمان شوروی سابق، انجام عملیات کشفیات دریایی در شهر سواستوپل تقریبا غیر ممکن بود. این شهر به عنوان پایگاه دریایی شوروی در دریای سیاه، از اهمیت و امنیت ویژه ای برخوردار بود. جالب است بدانید که برای ورود به این شهر ، به جواز ورود نیاز بود و شهروندان نمی توانستند از اسکوبا (تجهیزات غواصی در اعماق) برخوردار باشند. به همین خاطر غواصی کاری غیر ممکن بود.
    امروزه دیگر همه چیز عوض شده است. دوران فعالیت های محرمانه به پایان رسیده است و مورخان دریا می توانند به کمک جدید ترین فن آوری روز، بستر آبها را بررسی و مورد مطالعه قرار دهند. تیم مورخان آکادمی علوم روسیه نیز برای بررسی بستر حوزه آبی بندر سواستوپل، یکی از همین دستگاه ها را مورد استفاده قرار داد.
    آقای "ویکتور لبدسکی" مسئول تیم مورخان دریایی مسکو در مصاحبه ای با خبرنگار رادیو"صدای روسیه" در رابطه این دستگاه می گوید:
    " سیستم فاصله یاب صوتی "سونار" به کمک اسکن جانبی، فرکانس های صوتی را به صورت پالس هایی متوالی به بستر آب ارسال می کند و پس از پردازش پاسخ های فرکانسی، به ما تصوری طیفی از کف دریا می دهد. درنهایت، این تصویر همچون عکس هوایی از بستر دریا نشان داده می شود. نام این فن آوروی نوین "هیدرو- نسل 4" است که توسط اتحادیه علمی –تولیدی "اکران" در شهر"ژوکوفسکی" از توابع استان مسکو، به تولید و بهره برداری رسیده است. به نظر من، دانشمندان اختراع بسیار جالبی را به ثبت رساندند، چراکه قیمت آن از مدل های مشابه خارجی به میزان 4 برابر پایین تر است. "
    سیستم فاصله یاب صوتی "سونار آبی" در 2 مدل تولید می شود. در مدل اول، آنتن در یک قایق متصل به کشتی نصب می شود و پشت سر کشتی به راه می افتد. به این مدل به اصطلاح "ماهی" گفته می شود. در مدل دوم، آنتن دستگاه در کف کشتی محکم بسته می شود.
    آقای لبدینسکی در این رابطه می افزاید:
    " همیشه گفته می شده است که استفاده از ماهی، با ثبات بیشتری همراه بوده و تصویر واضح تری را به ما نشان می دهد. ولی تجربه ی استفاده از دستگاه نوین "هیدرو" به ما نشان داد که این موضوع آن چنان هم که گفته می شود حقیقت ندارد. دستگاهی که در کف کشتی نصب شده است، تصویری به ما می دهد که از لحاظ کیفتی و وضوح تصویر، هیچ فرقی با دستگاه نصب شده در ماهی ندارد. استفاده از این دستگاه به مراتب ساده تر از مدل ماهی بوده و فرایند بررسی کف دریا هنگامی کشتی توسط باد جا به جا می شود، به مراتب ساده تر خواهد بود. ما توسط باد، از یک طرف به طرف دیگر و از یک سمت به سمت دیگر تغییر مکان می دهیم و بدین ترتیب می توانیم تمامی بستر مورد نظر را مورد بررسی قرار داده و بفهمیم که چه چیزهایی در اعماق قرار گرفته اند. دستگاه "هیدرو" به ما این امکان را می دهد که در سرعت های پایین و بالا (تا سرعت 6-7 گره ی دریایی معادل 12 تا 13 کیلومتر بر ساعت)، مسیر کشتی را تغییر داده و عملیات اسکن بستر دریا را ادامه دهیم. دستگاه می تواند مسیر مورد مطالعه که بسته به عمق بستر می تواند از 5 الی 7 برابر متغییر باشد را نیز به ثبت برساند. برای مثال، اگر عمق 20 متر باشد، از نقطه ی مذکور می توان تا 100 الی 140 متر را اسکن کرد. منظور این است که فن آوروی نوین "هیدرا" می تواند در چنین شرایطی، مسیری 200 الی 300 متری را مورد بررسی قرار دهد. "
    نتیجه ی فعالیت این تیم پژوهشی برای بررسی و اسکن حوزچه ی آبی بندر سواستوپل، نقشه ی کامل شده ی کامپیوتری بستر این حوزچه را در اخیار ما گذاشت. در این نقشه، تمامی برآمدگی ها، ناهمواری ها و همچنین کشتی های غرق شده در اعماق، به خوبی قابل مشاهده هستند. قدم بعدی در این پروژه، بدون شک مطالعه و بررسی دقیق این اجسام دفن شده در بستر دریا خواهد بود.
    حوزچه ی آبی بندر سواستوپل شاهد تغییرات تاریخی در قرون متخلف بوده است. مهمترین این اتفاقات تاریخی از دوران اروپای عصر باستان گرفته تا قرون وسطی و در نهایت تاریخ معاصر شوروی بوقوع پیوسته اند.
    آقای لبدسکی در این رابطه می گوید:
    "دو نبرد مهم دفاع ازسواستوپل را تصور کنید. نبرد شماره 1 نبرد کریمه یا به قول اروپایی ها "درگیری ارتش شرق" بوده و نبرد شماره 2 نبرد کبیر میهنی شوروی می باشد. این ناحیه هم از دیدگاه تاریخ معاصر و هم تاریخ نوین، از اهمیت ویژه ای برخوردار است."
    آقای "یوری ولادیمیرویچ پادالک" کارشناس علمی ارشد بخش بنیاد پژوهش های علمی موزه ی دفاع مقدس و آزادی سواستوپل و از اعضای تیم پژوهش، یکی از برگ ها مهم تاریخ حوزچه ی آبی سواستوپل را نبرد کبیر میهنی شوروی می داند. تنها در سالهای 1941 الی 1942 میلادی در سواحل این شهر، 168 فروند انواع کشتی و قایق غرق شدند.

    - آقای یوری ولادیمیرویچ، لطفا برای ما بگوئید که آیا آماری در اختیار هست که نشان دهد نابودی کشتی ها در اوایل جنگ بیشتر بوده است یا در زمان دفاع از شهر سواستوپل؟
    بله. چنین آماری وجود دارد. تعداد بسیاری از کشتی ها، هنگامی در هم شکستند که ارتش نازی وارد شهر شده بود و چنان به بندر نزدیک شده بود که می توانست براحتی کشتی های مستقر در بندرگاه و حوزچه ی آبی بندر را مورد هدف قرار دهد. برخی از کشتی ها نیز قربانی بمباران هوایی دشمن شدند. کشتی یدک کش "اس پ-12" یکی از جالب ترین کشفیات تیم ما بوده است. این کشتی قربانی برخورد با مین هایی شد که در شب 22 جولای، به آب رها شده بودند.
    اینها مین های معمولی نبودند. از امکانات داخل این مین ها می توان به سنسور تغییرات فشار، روشنایی و غیره اشاره نمود. اینها مین هایی بودند که خنثی کردنشان کار هر کسی نبود. بر روی این مین ها، سیستم هایی مختلفی کار گذاشته شده بود. یکی از این مین ها، تعداد روزها را شمارش می کرد و پس از گذشت مدتی روشن می شد. پس از گذشت 40 روز، برخی از این مین ها تعداد کشتی هایی که از کنارشان عبور می کرد را شمارش و ثبت می کردند. چندین بار تلاش شد تا از طریق "بمب های عمیق" و انفجار در اعماق، این مین ها عمل کرده و از کار بیافتند ولی آنها از یک سیستم محافظ برخوردار بودند. جالب است بدانید که اگر یک کشتی چوبی معمولی از کنار مین ها عبور می کرد، هیچ اتفاقی نمی افتاد و فقط کشتی های فلزی بزرگ با میدان مغناطیسی، در تیراس این مین ها قرار می گرفتند.
    بدین ترتیب در صبح روز 22 جولای 1941 میلادی، کشتی یدک کشی که ما آن را در اعماق پیدا کردیم، توسط یکی از همین مین ها در هم شکسته شد. بسیاری از کشتی های منطقه نیز توسط مین های خودی منفجر شدند. این مین ها در حوزچه ی آبی بندر سواستوپل، کرانه های پیشروی آب در خشکی های شبه جزیره و دیگر نقاط در یای سیاه مستقر شده بودند. ماجرا از این قرار است که در زمان شروع جنگ جهانی دوم، تمامی حوزه ی آبی شهر سواستوپل توسط نیروی دریایی شوروی، مین گذاری شد. کسی دقیقا نمی داند به چه دلیل ولی به احتمال فراوان به دلیل شایعات پخش شده توسط نازی ها مبنی بر حمله به شوروی و یا اطلاعات ناقص ماموران خودی، این کار انجام شده است. بدین ترتیب به هر دلیل که بود، این مین گذاری برای اطمینان بیشتر و حفاظت از ورود به بندر صورت گرفت. محل استقرار تمامی مین ها در نقشه مشخص شد ولی تعداد آنها بسیار زیاد و پراکندگی آنها نیز بسیار تنگاتنگ بوده است.
    سامانه هشدار دهنده ی ساحلی از کار انداخته شد و مامورین هیدروگرافی بندر، سامانه ی متغییر خود را ایجاد کردند. بنابراین فانوس های دریایی خاموش شدند و چیزی به نام فانوس دریایی سیار و هدایت شونده آغاز به کار کرد. بدین ترتیب این فانوس های دریایی (قایق هایی با نور شبیه به فانوس دریایی) در زمان و مکان مشخص، روشن و خاموش می شدند. برای این که بتوان از گزند مین های خودتی در امان ماند، می باسیتی به این فانوس ها توجه می کردیم. آنها هنگامی که روشن می شدند، به ما نشان می دادند که از چه مسیری و چه زمانی باید حرکت کنیم. باید همه چیز دقیقا مطالعه، حفظ و به درستی انجام می گرفته می شد. به این قایق های فانوسی که در آب قرار داشتند به اصطلاح "قطب نما" گفته می شد. تمامی این قطب نما های سیار باید به نحو خاصی تنظیم می شدند تا خطایی صورت نگیرد. ولی متاسفانه در برخی از موارد، در این قایق ها بیش از حد مجاز حمل می شد و یک اشتباه کوچک، تمامی نقشه را از بین می برد. تمامی دشواری های اجرای این نقشه، دلیل اصلی برخورد بسیاری از کشتی های شوروی با مین های خودی می باشد. در همین پروسه، تعداد زیادی از انواع کشتی های شوروی منجمله کشتی های مسافربری که از دیگر بنادر روسیه به این بندر آمده بودند، نابود شدند. کشتی سنگین باری-مسافربری "لنین" یکی از قربانیان همین حوادث در سال 1941 میلادی شد. این کشتی از بندر "اودسا" در حال حرکت بود که گرفتار میدان مین شوروی شد. لازم به ذکر است که محل دقیق این کشتی نیز در اعماق دریای سیاه مشخص شده است.
    کشتی هایی نیز وجود دارند که تا به امروز از آنها اطلاعاتی در اختیار نمی باشد. حتی شایعاتی از این که این کشتی ها به سمت دشمن روی آورده اند نیز به گوش رسید ولی هیچگاه مورد تائید قرار نگرفت. برای مثال می توان به یخ شکن "استپان ماراکوف" اشاره نمود. بر روی این یخ شکن انواع تجهیزات مهم نصب شده بود و از این گذشته، دریای آزوف در زمستان یخ می زند و به همین دلیل وجود یخ شکن حیاتی بوده است. در ماه نوامبر سال 1941 میلادی، یخ شکن "استپان ماکاروف" در حال نزدیکی به سواستوپل بود ولی به دلیل شرایط نامساعد آب و هوا، نتوانست با قایقی که او را باید از مسیر امن میدان مین هدایت می کرد، ملاقات کند. دیری نپائید که دیگر هیچ کس نه از این یخ شکن ، نه از سرنشینان و حتی نه یک تکه چوب، اثری ندید.

    - چطور می توان زمان غرق شدن کشتی را تخمین زد؟
    نخست بر اساس مدارک ثبت شده می توان این موضوع را فهمید. باید بدانیم که دقیقا به دنبال چه چیزی هستیم و به همین خاطر اول باید با مدارک و اسنا کار کنیم و سپس در دریا را مورد بررسی قرار دهیم.

    - آیا می توان اسامی کسانی که در هنگان غرق شدن کشتی در آن قرار داشتند را پیدا کرد؟
    البته که این موضوع امکان پذیر است. نظامیان ارتش دریایی شوروی انسانهای دلیری بودند که بارها موفق به اخذ درجات عالیه و مدال های افتخار شده اند. هر یک از مدال ها و پلاک های این نظامیان، شماره ی مخصوی خود را دارد و می توان آنها را پیدا کرد. در اعماق آب، چیزهای بسیاری از بین می روند و ناپدید می شوند. ولی به همین اندازه می توان کشفیات جالبی انجام داد. دریای سیاه دارای خواص جالبی است. در اعماق 100 متری این دریا، لایه هایی از سولفید هیدروژن قرار دارد که باعث می شود هیچ موجود زنده ای به غیر از باکتری ها، نتواند در این اعماق به حیات خود ادامه دهد. این لایه ها همچون گل و لای، به عنوان مواد نگه دارنده ی طبیعی عمل می کنند.

    - گفتید که به کمک تیم غواصی مورخان موسسه ی شرق شناسی آکادمی علوم روسیه توانستید نقشه ای از بستر آبهای منطقه سواستوپل تهیه کنید. قدم بعدی شما چه خواهد بود؟
    باید به اعماق رفت و از نزدیک این برآمدگی های زیر آب را بررسی نمود. ما هنوز نمی دانیم که این پستی و بلندی های کف دریا طبیعی هستند یا یک کشتی است که به صورت وارونه در کف دریا غرق شده است. به همین دلیل باید به اعماق رفت و همه چیز را از نزدیک مشاهده نمود.
    همچینین باید مروری بر این فاجعه داشته باشیم که از زمان فروپاشی شوروی سابق یعنی در 20 سال اخیر، هیچ کس به قوانین دریایی توجهی نمی کرد. در این مدت بارها دزدی های متعددی از بستر دریا انجام شده است که ما در مورد بسیاری از آنها بی خبر هستیم. برای مثال، موزه ها و سازمان هایی که مسئول نگه داری از ثروت های ملی هستند برای نگه داری و کشف آثار باستانی و دیگر ثروت های میهنی باید اجازه داشته باشند. ولی متاسفانه تاسیسات و کشتی های غرق شده در اعماق دریا در لیست محاسبات دولتی قرار ندارند. این بدان معناست که آنها به کسی تعلق نداشته و می توان حتی نابودشان کرد. و البته نباید چنین اتفاقی صورت بگیرد.
    به گفته ی آقای "یوری پادالکین" فصل کشفیات بستر حوزه ی آبی سواستوپل از زمان گرم شدن آب دریا و اتمام طوفان های بهاری آغاز خواهد شد. این زمان با ماه های می و ژوئن مصادف خواهد بود. برخی اوقات، تیم مورخان کاشف، سالی 2 بار از مسکو به شهر سواستوپل می آیند.
    آقای ویکتور لبدسکی با نگاه مثبت به تغییرات سیاسی بوجود آمده در شبه جزیره ی کریمه نگاه می کند و چشم انداز خوبی را برای ادامه ی این همکاری ها و کشفیات پیش بینی می کند. وی در این رابطه می گوید:
    "آن زمان که کریمه بخشی از اوکراین بود هیچ چیزی مانع از فعالیت ما نشد و اکنون هم بعید به نظر می رسد مانعی سر راه ما بتواند سبز شود.
    با توجه به دشواری اوضاع کنونی و کمبود حمایتی بودجه از سوی دولت، ما به کمک همکارانمان در کریمه، از هیچ تلاشی برای ادامه ی به تحقق نشاندن این هدف دریغ نخواهیم کرد."

  12. #10
    کاربر فعال انجمن طراحی صفحات وب kian98's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2014
    محل سكونت
    در لباس هایم
    پست ها
    1,845

    9 نابودی عجیب نبردناو "نووا راسیسک" خواندن



    شب 28 ماه می 1955 میلادی در حوزچه ی آبی نزدیک لنگرگاه شهر "سواستوپل"، جایی که پایگاه اصلی نیروی دریایی شوروی در آنجا قرار داشت، صدای مهیبی به گوش رسید. این صدا به خاطر انفجار و غرق شدن ناو سرفرماندهی نیروی دریایی شوروی"نووا راسیسک" در دریای سیاه بود.



    در این حادثه، بیش از 600 نفر از ملوانان و افسران نیروی دریایی شوروی جان خود را از دست دادند. یادآور می شویم که در ماه اکتبر 1916 میلادی نیز نبردناو مشابهی با نام ناو سرفرماندهی امپراتوری روسیه "ملکه ماریا" در همین حوزچه ی آبی منفجر شده بود. دلیل آن انفجار هنوز معلوم نمی باشد.
    برای بررسی و پیگیری موضوع انفجار نبردناو "نووا راسیسک"، یک کمسیون دولتی ویژه تشکیل شد. بر اساس نتیجه گیری این کمسیون، این حادثه در اثر برخورد کشتی با مین های دریایی آلمانی به جا مانده از جنگ جهانی دوم بوده است. در نگاه اول، این نتیجه گیری بسیار منطقی به نظر می رسد. چراکه در زمان جنگ جهانی دوم، ارتش آلمان در هنگام ترک شهر بندری "سواستوپل" تمامی بندرگاه این شهر را مین گذاری کرده بود. پس از آزادسازی این شهر در سال 1944، نیروهای مین روب شوروی، صدها "یادگاری ارتش آلمان" را خنثی کردند. حتی پس از انفجار نبردناو "نووا راسیسک"، 17 مین دیگر نیز که در زیر لایه های زخیم گل و لای بستر آب پنهان شده بودند، شناسایی و خنثی شد. 3 عدد از این مین ها در چند قدمی محل حادثه قرار داشتند.
    آیا شما هم فکر می کنید که این ناو بر اثر برخورد با مین نابود شده است؟
    این موضوع آن طور هم که به نظر می رسد ساده نیست. در اواسط دهه ی 1950 میلادی، تاریخ مصرف مین های آلمانی به اتمام رسیده و مثل کنسرو ماهی، بی خطر شدند. باطری و شارژ مین هایی نیز که در سال 1955 توسط نیروهای عملیاتی ناوگان دریایی شوروی کشف شدند، به اتمام رسیده بود. جالب است بدانید که در هنگامی که نبردناو سنگین و ضد ضربه ی "نووا راسیسک" منفجر شد، این انفجار و لرزش آن به حدی بود که مین که سهل است، اگر ترقه هم در اطراف بود باید منفجر می شد. ولی شاهد بودیم که چندین مین دیگر در نزدیگی محل انفجار قرار داشتند ولی منفجر نشدند.
    پس چه بلایی بر سر نبردناو شوروی آمده است؟
    به عقیده ی بسیاری از کارشناسان، اینجا پای نیروهای مخرب ایتالیای در میان بوده است. ماجرا از این قرار است که تا پیش از سال 1949 میلادی، این نبردناو با نام "جولیو سزار" به ناوگان دریایی ایتالیا تعلق داشت. در زمان جنگ جهانی دوم، ایتالیا متحد نازی ها بود و پس از شکست آلمان، تسلیم شد. ناوگان دریایی کشور شکست خورده میان 3 ابرقدرت یعنی شوروی، ایالات متحده و بریتانیا به یغما رفت و تقسیم شد. ناو "جولیو سزار" به ارتش شوروی رسید و به "نووا راسیسک" تغییر نام داد. گفته می شود که پس از این واقعه، آقای "جونیو بورگزه" فرمانده ی نیروهای مخرب ناوگان دریایی ایتالیا و از افراطی های ضد کمونیستی، سوگند یاد کرد و قسم خورد که نخواهد گذاشت این غنیمت جنگی براحتی از گلوی شوروی پایین برود.
    در زمان جنگ جهانی دوم، نیروهای مخرب فرمانده بورگزه توانستند تعداد زیادی از کشتی ها و ناوهای ارتش انگلیس را در هم شکنند. این تعداد حتی بیشتر از تعداد کل کشتی هایی بود که نیروی دریایی ایتالیا جمعا توانسته بود نابود کند. در اغلب موارد، نیروهای مخرب توسط زیردریایی به هدف مورد نظر نزدیک می شدند. سپس به کمک دستگاه های مخصوصی، آرام آرام به هدف مورد نظر نزدیتر شده و انواع مین و بمب های مغناطیسی را در آنجا نصب می کردند. یکی از موفقیت آمیز ترین عملیاتی که به فرماندهی آقای بروگزه انجام گرفت، نابودی 2 فروند نبردناو ارتش انگلیس در بندرگاه شهر "اسکندریه" مصر در سال 1941 میلادی بود. نیروهای مخرب بورگزه در درگیری های شهر "سواستوپل" نیز حضور داشتند. به همین خاطر آشنایی خوبی با محل داشتند. در حالت تئوری می توان گفت که آری، نیروهای مخرب بورگزه می توانستند دلیل انفجار نبردناو "نووا راسیسک" باشند. ولی اینجا چند سوال اساسی پیش می آید.
    نفوذ در شرایط فوق العاده دشوار
    برای اینکه بر روی یک ناو آن هم در محلی که قدم به قدم آن محافظت و دیدبانی می شود بتوان مین و یا بمب نصب کرد، در وحله اول باید محل را به درستی شناسایی کرد و سپس باید دریایی از اطلاعات را در اختیار داشت. اسرار بندر را تنها یک شهروند بومی ساکن در سواستوپل می توانست بداند. ولی تا به امروز هیچ اخباری از حضور جاسوسان ایتالیایی در شهر سواستوپل که یکی از بسته ترین و محفوظ ترین شهرهای شوروی در دهه ی 1950 بوده است، به گوش نخورده است. همچنین تجربه نشان داده است که نیروهای مخرب بورگزه، هیچگاه چشم بسته و بدون در اخیار داشتن اطلاعات کافی، عمل نمی کنند.
    شنیده شده است که پس از نابودی نبردناو "نووا راسیسک"، از سوی دولت ایتالیا به گروهی از افسران ارتش این کشور به خاطر انجام یک عملیات مهم، نشان لیاقت و افتخار اعطا گردیده است. ولی این خبر رسما اعلام نشده و هیچ خبرگزاریی آنرا تائید نکرده است. در سال 1992 میلادی، خبرنگارن در مصاحبه ای با فرمانده ی ناوگان دریایی ایتالیا، آقای "گوریو ونتورونی" از وی مستقیما سوال کردند:
    "آیا این حقیقت دارد که که غواصان مخرب ارتش دریایی ایتالیا، در نابودی نبردناو نوواراسیسک حضور داشته اند؟"
    وی در پاسخ به این سوال با قاطعیت تمام می گوید:
    "این حقیقت ندارد و اصلا امکان ندارد. این حادثه ناگوار به دست غواصان ایتالیایی اتفاق نیافتاده است."
    و جالب است بدانید که وی بلافاصله پس از اتمام جمله اش، اضافه می کند:
    "ولی..... من کتمان نمی کنم که این موضوع ممکن است کار نیروهای ویژه ی ایتالیا باشد."
    این که آیا این تنها یک حادثه ی ناگوار بوده است و یا واقعا پای نیروهای ویژه ی ایتالیا در میان بود است، هنوز تنها می توان با حدث و گمان توضیح داد....

صفحه 1 از 2 12 آخرآخر

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •