تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1 از 5 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 1 به 10 از 50

نام تاپيک: با مجریان تلویزیون

  1. #1
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض با مجریان تلویزیون

    سلام
    دیدم جای همچین تاپیکی خالی هست؛تاپیکی که مطلب/مطالبی درباره مجریان برنامه های گوناکونirib ارسال بشه.
    امیدوارم همه دوستان مشارکت کرده و مطالب مفید واقع بشوند.

  2. #2
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض خيلي خوش تيپ بودم(شفیع)

    «اگه 2تا دروازه هم روي هم مي‌گذاشتيم، اين توپ گل نمي‌شد... يه ضربه اس و قس‌دار مي‌زنه‌... 30 دقيقه و 1 ثانيه، 2 ثانيه، 3 ثانيه....» گزارش‌هاي بهرام شفيع با همه اصطلاحات عجيب و غريبش و لحن اجراي آنها براي ما خاطره‌انگيز است.
    بيشتر از اينكه بخواهيم به او بند کنيم، با شنيدن صدايش ياد يکشنبه‌شب‌هايي مي‌افتيم که بيدار مي‌مانديم تا در «ورزش و مردم» تکه پاره‌هاي بازي ال کلاسيکو- رئال و بارسلونا- را با گزارش او ببينيم. در ايامي که تلويزيون 2 کانال نصفه ونيمه داشت، «ورزش و مردم» با آن مجري ريش پروفسوري و موهاي هميشه حالت‌دارش، تنها جايي بود که ورزش دوست‌ها مي‌توانستند دقايقي خوشحال باشند.

    شفيع با اينکه مدتي بعد به ورزش ومردم اضافه شده اما با اين برنامه پيوند خورده است.اين روزها شايد به خاطر شبکه 3 و برنامه‌هاي ورزشي متنوع و البته اسباب کشي از يکشنبه به صبح جمعه، ورزش و مردم آن ديده‌شدن قديمي را نداشته باشد ولي خب، بازهم براي خودش وزنه‌اي است و شفيع هم با اعتماد به نفس خاصي بر اين نکته صحه مي‌گذارد.

    شفيع با تنومندي خاصي به مجله آمد. 30 سال سابقه اجرا باعث شده بود تا هنگام مصاحبه هم مثل برنامه‌اش طوري حرف بزند که نه سيخ بسوزد، نه کباب. آخرهاي مصاحبه هم کار به پندهاي اخلاقي رسيد که چون ما راياد پدرمان مي‌انداخت، زياد گوش نداديم! به هر حال براي شفيع که چند سالي است 50 را رد کرده، ما جاي بچه‌اش – امير اقبال – هستيم.

    برنامه «ورزش و مردم» بعد از 30 سال همچنان پابرجاست. فكر نمي‌كنيد دليل اين تداوم اين است كه برنامه‌تان زيادي بي‌آزار است و چندان اهل انتقاد نيست؟
    باید ببینید انتقاد چیست، نوع انتقاد چیست و هدف چیست. ضرب‌المثلی هست که می‌گوید «اومد لب بوم قالی رو تکون داد، قالی خاک نداشت خودش رو نشون داد» (اشاره به کسانی که خودنمایی می‌کنند). ما باید ببینیم هدفمان چیست؛ تکان دادن قالی یا خودنمایی؟ ورزش و مردم اگر 30 سال باقی مانده، حتما دلایلی داشته.

    چه دلایلی به غیر از روابط حسنه با همه؟!

    کسانی که می‌گویند انتقاد وجود ندارد، از نسل جوان‌های امروز هستند. آنها فکر می‌کنند رودررویی به حال ماجرا کمک می‌کند. اما برخی اوقات، مشکلات با نرمی راحت‌تر حل می‌شود بعضی وقت‌ها هم به جدیت نیاز دارد.

    ورزش و مردم در ورزش کشور مؤثر بوده.این را میهمان‌های برنامه می‌گویند که حرف‌هایشان در برنامه به سرانجامی می‌رسد. خیلی از نهاد‌های تصمیم‌گیر ورزش، این برنامه را می‌بینند و بعضا عمل می‌کنند.

    ولي شما هنوز جواب سؤال را نداده‌ايد، چرا برنامه‌تان به اندازه كافي چالشي نيست؟

    در برنامه‌ای که در مورد استقلال داشتیم یا برنامه‌ای که برای انتخاب مربی‌ها بود، انتقاد لازم وجود داشت اما الان مسئله‌ای باب شده که برنامه‌ها مثلا چالشی باشند و میهمان‌ها همدیگر را بزنند (منظور کلامی است)، توهین بکنند و همدیگر را گوشمالی بدهند. ما هم در برنامه‌مان بعضی‌وقت‌ها دعوا و مرافعه اساسی داریم. ولی هدف این است که نتیجه‌ای داشته باشیم. شما در پوشش ورزش آموزش و پرورش، نمی‌توانید با وزیر درگیر شوید. این مسئله به آرامش بیشتری نیاز دارد.

    اين‌قدري توجيه نيست؟ مگر هر انتقادي به درگيري ختم مي‌شود؟

    ما اتفاقا در برنامه‌مان چند وقتی است بحث‌های انتقادی را پیگیری می‌کنیم. واقعا این‌طور نبوده که به کسی کاری نداشته باشیم. بعضی اوقات، مشکلاتی برای برنامه به‌وجود آمده که به خاطر انتقاد‌های تند بوده. ما هدفمان حل مسئله است. اگر جدی باشد، جدی برخورد می‌کنیم وگرنه با ملایمت بیشتر.

    ضمن اینکه شبکه یک، شبکه رسمی صدا و سیماست؛ آنتن اصلی نظام جمهوری اسلامی است. بنابراین مسائلی که می‌شود بازتر و راحت‌تر در شبکه‌های دیگر به آن پرداخت - حالا با قید و بند کمتر - در شبکه یک، باید جدی‌تر باشد. شما خودتان محدودیت‌هایی در مجله دارید که روزنامه‌های با تیراژ پایین ندارند.

    شما می‌گویید که انتقاد نباید به توهین ختم شود اما در برنامه 2هفته پیش شما انتقاد داریوش مصطفوی از محسن صفایی فراهانی تا حد توهین پیش رفت. ولی هیچ بحثی نشد که شاید در مسئله به‌وجود آمده برای فوتبال، سازمان تربیت بدنی هم تقصیری داشته باشد.

    من هم قبول دارم که توهین‌های انجام‌شده درست نبود. من اتفاقا بعد از برنامه هم مطلبی را به آقای مصطفوی عرض کردم. چون بعضی‌وقت‌ها ایشان حتی لفظ آقا را در مورد آقای صفایی فراهانی به کار نبرد. اما ما در مورد یک چهارچوب صحبت می‌کنیم. شما اگر کار کردن در یک بخش را بپذیرید، باید شرایط مدیر را هم بپذیرید و این هم جزء اصول اداری است. بسیاری از مسئولان ورزش مرتبا نامه‌هایی به مسئولان صدا و سیما - از جمله ورزش و مردم - می‌نویسند. خود من در این زمینه‌ها توبیخ جدی شدم.

    چه برنامه‌ای؟

    من نمی‌توانم داد بزنم آهای مردم به خاطر فلان برنامه من، آقای X از سازمان ورزش از من ناراحت شده است. اینها گفتنی نیست. الان شما چون جوان هستید، یک تصور در انديشه ایرانی پیدا شده است که در کشور‌های پیشرفته‌تر وجود ندارد.

    من اکثر جهان را دیده‌ام؛ جوان انگلیسی آن قیود و ضوابط دینی ما را ندارد اما قوانین را رعایت می‌کند. اما باب شده که جوان ما با قوانین ستیزگری کند. اگر این کار را نکند، لابد پیر است. این اندیشه خطرناکی است که نتیجه می‌گیرد جوانی و پرانرژی بودن، دلیل قانون‌گریزی است.

    رسانه، وظیفه اطلاع‌رسانی عادلانه دارد و اگر نمی‌تواند به بحثی وارد شود، عدالت می‌گوید به‌صورت کامل وارد نشود؛ نه اینکه یک‌طرفه به موضوع وارد شود و حقیقت زیر سؤال برود. مثلا در برنامه 2هفته پیش، طوری بیان شد که انگار فراهانی در همه اتفاقات اخیر فوتبال مقصر است؟

    ببینید، موضوع برنامه ما اصلا کمیته انتقالی نبود، بحث هشتم آذر بود و پیروزی بر استرالیا. من نوار را بیاورم؛ خدا شاهد است ما اصلا وارد موضوع نشدیم. شما راست می‌گویید آدم باید وارد داستانی بشود که منطقی به همه اصولش بپردازد.

    یکطرفه پرداختن به موضوع، کار جاهلانه‌ای است. اما موضوع این بود که گفتم به چه دلیل شما را از فدراسیون فوتبال برداشتند. بدشانسی ما این است که آدمی که مصطفوی را برداشته، امروز رئیس کمیته انتقالي است.

    چطور می‌گویید وارد موضوع نشدید و همکارتان از آقای مصطفوی در مورد تعلیق فوتبال ایران پرسید؟ مگر غیر از این است که کمیته انتقالی کلمه‌ای است دقیقا بعد از تعلیق؟

    بله، درست است. من مخالف بی‌ادبی هستم و نامردی می‌دانم آدم یکطرفه به قاضی برود؛ حتی یک‌بار هم آقایان در مورد سازمان انتقاد کردند. کجا برنامه‌اي از این چالشی‌تر سراغ داريد که آقای کاشانی در مورد پول ندادن سازمان تربیت بدنی به پرسپولیس صحبت کند. الان این ذهنیت به‌وجود آمده که من چون رئیس فدراسیون هستم، باید در مقابل سازمان تربیت بدنی ملاحظاتی داشته باشم.

    می‌گویند که شفیع در این 30سال این‌قدر به همه لطف کرده و کاری به كار كسي نداشته که امروز هر امکاناتی بخواهد به او می‌دهند؟ مثلا اگر به آقای قدیمی بگوید که سالن به من بده، راحت این کار را انجام می‌دهد؟
    من از دکتر قدیمی سالن گرفتم؟ هر چی می‌گویند بگذارید بگویند. هر کسی حرفی دارد بنویسد و جواب بگیرد. دکتر قدیمی به من سالن بدهد؟ او خودش محتاج من است. چندی پیش جايي نوشته بودند که علی فتح‌الله‌زاده، اسپانسر برنامه ورزش و مردم است. در صورتی که اگر بین من و آقای فتح‌الله‌زاده کسی بخواهد اسپانسر باشد، من هستم.

    از قول شما نوشته بودند که کسانی که مرا نقد می‌کنند، هیولا و تمساح هستند؟

    نه، ببینید همه‌شان همین‌طور هستند. می‌دانید چرا، چون نظارت قضائی قوی بر نوشته‌های روزنامه‌های ورزشی وجود ندارد. اگر اینجا انگلستان بود، من سریع شکایت می‌کردم و می‌گفتم که این چیزی که گفتم کجاست؟ بحث این بود که من گفتم: «اینها خفاشان کورچشمی هستند که در غارهای تاریک زندگی می‌کنند و نور برنامه ورزش و مردم آزارشان می‌دهد».

    دیگر خفاش وافعی در کار نبود. البته آن خبرگزاری که این را نوشته بود، مطلب را حذف کرد و تکذیبيه‌اش را چاپ کرد اما دوستان در روزنامه لطف کردند و تکذیبیه‌اش را چاپ نکردند. من این حرف را به کل جراید و منتقدان نزدم.

    چرا برنامه‌تان تعطیل شد و بعد از یکشنبه‌ها به جمعه منتقل شد؟

    علت این بود که شبکه یک به دستور آقای ضرغامی، قرار شد برنامه جنگ‌گونه داشته باشد. همه برنامه‌های پخش زنده حذف شد؛ حتی برنامه آقای ارجمند هم حذف شد. ورزش و مردم، مخاطب زیاد دارد. مردم هم به آقای ضرغامی و نظارت و سنجش و روابط عمومی خیلی فشار آوردند. تا اینکه طرحی آمد و برنامه دیدار در وقت اضافه قراردادش تمام شد و ما جایگزین شدیم.

    آن اوايل به ظاهرتان ايراد نمي‌گرفتند؟ با ریش پروفسوری شما مشکلی نداشتند؟

    نه، مشکلی نبود. من این ریش را داشتم و خیلی هم خوش‌تیپ بودم (خنده).

    اما تا سال75 و 76 هم روی مدل ریش پروفسوری حساسیت وجود داشت و شما از سال58 با موهای سشوار کشیده و لباس خوب و این ریش...
    به خدا من هیچ‌وقت سشوار نمی‌کشم؛ مگر وقتی که آرایشگاه می‌روم و آرایشگر سشوار مي‌كشد. من حتی روز ازدواجم سشوار نزدم. من از سشوار متنفرم. خدا یک مو به ما داده البته یک مو و رو. (خنده بلند)

    مشکل خاصي آن اوايل توي كار نداشتيد؟

    نه، مثلا یک روزنامه نوشته بود که چرا وقتي حرف مي‌زنيد، لبخند ژوکوند بر لب دارید. من گفتم که گریه کنم و با مردم حرف بزنم؟

    یک سؤال عمده وجود دارد که چطور آقای قدیمی، در بیشتر برنامه‌های شما هست؟

    آخرین بار شما او را چه زمانی دیدید؟

    خاطرم نیست اما به هر حال همیشه هست.
    دکتر قدیمی به 2 دلیل در برنامه حضور پیدا می‌کند؛ اولا ایشان کارشناس جامعه‌شناسی ورزش هستند و دوم اينكه ايشان مسئول ورزش دانشگاه آزاد هستندکه از ظرفیت بالایی برخوردار است.

    البته این مصاحبه، نقد آقای قدیمی نیست اما به هرحال ایشان بیشتر به تحصیلات ورزشکاران کمک می‌کند تا به ورزش دانشجویان و البته فکر می‌کنم وظیفه‌اش در مورد دوم، سنگین‌تر است؟

    اما حقیقتا از کمک‌های ایشان نمی‌شود گذشت.

    حالا بحث این نیست. شما می‌توانید با انتقاد به ورزش کمک کنید اما...
    شما مثل اینکه گزینشی نگاه می‌کنید. چرا از برنامه‌ای که حمید سوریان بود، حرف نمی‌زنید. در آن برنامه، او هر چه لازم بود گفت و حتی ما اجازه ندادیم آقای آخوندی - روابط عمومی‌شان - جواب او را بدهد.

    اینها خوب است اما کافی نیست.
    خب، اگر زیادتر باشد، باید قید برنامه را بزنیم. وقتی در یک برنامه، مدیریت پشتیبانی کند، همه چیز ممکن است اما من نمی‌توانم به مدیرم و اهداف سازمان خیانت کنم. من بر اساس عقیده‌ای که دارم، انتقادات را می‌گذارم تا حدی که به ماندگاری برنامه ضربه نزند. برنامه‌های ما را در مورد کشتی ببینید. ما همه نوع انتقادی به یزدانی‌خرم کرده‌ایم، شاید منظور شما این است که رئیس فدراسیون را فلک کنیم.

    ‌ببینید، خود شما به ماندگاری برنامه اشاره کردید که حفظش کرده‌اید و این سؤال بزرگی است که چرا ورزش و مردم این همه سال باقی مانده است.
    چون خوب است. چون بیننده و مخاطب دارد.

    با این همه تغییرات در مدیریت سازمان صدا و سیما؟

    آن چیزی که ثابت است، اول لطف خدا و بعد هم مردم است.

    شاید هم به این دلیل بوده که هر کاری از شما خواسته‌اند، انجام داده‌اید؟

    من اگر به این صورت بودم، تا به حال پیشرفت بیشتری می‌کردم.

    به‌هر حال تغییر رئیس، برخي تغییرات را هم با خود دارد که تغییر روز برنامه شما هم شاید در همین راستا بود.
    چون ما با هیچ باندی نبودیم و مستقل کار کردیم، وقتی که توکل شما به خدا باشد، همیشه ماندگار هستید. اگر اینجا به آقای ايكس وابسته نباشید، مگر نفر جدید مجنون باشد که بتواند شما را برکنار کند. اگر شما به رئیس خود نزدیکی داشته باشید و برایش نوشابه باز کنید، بعد از تعویض، بلافاصله اولین مستخدم می‌گوید که فلانی جاسوس است.

    البته 2 حالت دارد؛ یا شما برای هیچ‌کس نوشابه باز نکرده‌اید یا برای همه این کار را کرده‌اید؟

    آخر من نیازی به این کار ندارم. من از یک خانواده بزرگ و متمول هستم که 50سال دیگر هم کاری نکنم، می‌توانم در خانه استراحت کنم و وضعم خوب باشد (خنده بلند).

    دلتان برای گزارش کردن تنگ نشده؟

    اصلا؛ دیگر از سن من گذشته است.

    از گزارش‌های شما یک سؤال بزرگ همیشه در ذهن من جامانده که «اس وقس‌دار» یعنی چه؟

    ما یک کفاش داشتیم در پامنار. البته یکی از دلایل ماندگاری من هم این است که بچه پامنار هستم. خلاصه او کفش‌ها را که می‌دوخت، می‌گفت «كفش‌هایی برات دوختم که اس وقس داره»؛ یعنی محکمه.

    ریشه این کلمه چیست؟

    یعنی استوار و قرص. یک اصطلاح قدیمی است.یکی دو تا هم نبود؛ مثلا همین «داشته باشیم» را می‌دانید اولین بار چه کسی گفته است. اصلا به این فکر کرده‌اید؟

    الگوی شما چه کسی بود؟

    کسی نبود. ما خودمان مصدر بودیم


    منبع:همشهری

  3. #3
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض سرزده وارد شويد لطفا!

    خانه‌اي با طرح‌نو با اجراي متفاوت رامبد جوان و اشكان خطيبي يكي از بهترين برنامه‌هاي زنده‌ تابستان امسال بود.
    «خانه‌اي با طرح نو»، با كمترين شك، بهترين برنامه روتين شبانه تلويزيون در تابستان امسال بود؛ برنامه‌اي كه با كشف زوج رامبد جوان و اشكان خطيبي اوج گرفت و همان بالا ماند.با اين 2 مجري جوان، درباره نوآوري در فرم برنامه‌هاي روتين تلويزيوني گفت‌وگو كرديم؛ روزي كه آنها اميد سهرابي – نويسنده برنامه‌شان – را هم با خودشان آوردند تا بحث جدي‌تر شود.

    الان 10 سالي مي‌شود كه برنامه‌هاي روتين شبانه در تلويزيون جاي ثابتي دارند، منتها تا قبل از اينكه سروكله «خانه‌اي با طرح نو» پيدا شود، همه‌شان با يك ساختار ثابت و كليشه‌اي پخش مي‌شدند. ولي انگار برنامه شما، بالاخره يك كم چهارچوب اين تيپ برنامه‌ها را تغيير داد. شما از اول تصميم گرفته بوديد متفاوت باشيد؟
    رامبد جوان: ايده اوليه اين بود؛ يك برنامه تلويزيوني شبانه و به قول تو روتين كه قرار است هر شب نيم ساعت با تماشاچي ارتباط برقرار كند، آن هم با اين فرمول‌ها و تركيب‌بندي‌هايي كه وجود دارد؛ يعني اولش 2 نفر با هم گپ و گفتي داشته باشند.

    مي‌خواهم بگويم فكر نمايش از اول وجود نداشت ولي به هر حال به فضاي طنز و شوخي فكر كرده بوديم، بعدش هم مهمان به برنامه اضافه شود، يك مسابقه‌اي هم وجود داشته باشد براي درگير كردن بيشتر مخاطب؛ به علاوه اينكه قرار بود 90 تا فيلم خيلي خوب و جديد انتخاب شود و براي اولين بار بعد از برنامه از تلويزيون پخش شود و ما بايد راجع به فيلم حرف مي‌زديم و اطلاعات مي‌داديم.

    اما وقتي شروع كرديد، اين فرم تغيير كرد.
    رامبد: آره خب. اولش مهدي مظلومي جريان را به من گفت. بعد دنبال يار مي‌گشتيم. بعد به اشكان رسيديم و همه‌مان كلي ذوق كرديم كه اشكان آمد و خيلي خوب جواب داد. بعد با ورود اشكان، اميد سهرابي هم به مجموعه‌مان اضافه شد و بعد كم‌كم بخش اول را به سمت نمايش برديم. اوايل اين نمايش فقط در حد يك گفت‌وگوي موضوع‌دار بود ولي الان ديگر رسما داريم گونه‌هاي مختلف نمايشي را تجربه مي‌كنيم.

    و قبول داري كه برگ برنده برنامه‌تان همين نمايش اولش است.
    رامبد: آره، ببين، اصلا خيلي واقعي به‌ات بگويم؛ اول معلوم نبود مي‌خواهيم چه كار كنيم، فقط مي‌دانستيم كه مي‌شود يك كاري كرد. با توجه به اينكه اينجا هيچ وقت كسي به فكر پيش‌توليد و تحقيق جدي نيست، فقط در طول پروسه اجرا و توليد است كه ايده‌پردازي‌ها شكل مي‌گيرد. در گروه ما هم همين جوري شد.

    اشكان آمد، اميد آمد، بعد بخش نمايش اهميت پيدا كرد و بعد به اينجا رسيد كه هر شب حتما يك موضوع داشته باشيم و در نهايت اين‌قدر مهم‌ شد كه الان بعضي موضوعات اجتماعي كه مطرح كردن‌اش براي سازمان هم اهميت دارد، وارد متن‌ها مي‌شود و ما درباره‌اش حرف مي‌زنيم.

    اشكان : آن اوايل، نمايش‌هاي ما در حد Standa up Comedy بود؛ مثل كمدين‌هايي كه در عين اينكه دارند برنامه‌شان را اجرا مي‌كنند، تعدادي از نكته‌هاي مهمي كه از قبل برايشان نوشته شده را هم مي‌گويند. اما كم‌كم ديديم، هم رامبد توانايي اين را دارد كه شوخي‌هاي بيشتري را پوشش بدهد و هم من با جنس كار او آشنا هستم. بعد از يك مدتي هم كه همديگر را پيدا كرديم، توانستيم بهتر اين شوخي‌ها را عمل بياوريم.

    رامبد: يعني همديگر را گم كرده بوديم!؟
    اشكان: بله! آگهي داديم توي روزنامه و مادرش آمد جلوي خانه ما، گريه و زاري كه بچه من را چه‌كار كردي و... (هر دو مي‌خندند)

    آره، خلاصه، بعد از مدتي، هم سر رامبد كمي خلوت‌تر شد، هم سر من و توانستيم وقت بيشتري بگذاريم و 2 ساعت قبل از برنامه با هم تمرين كنيم و حالا عين يك آهن‌ربايي كه ذرات را جمع مي‌كند، مجموعه شده‌ايم. آن وقت سر و شكلي كه اول داشتيم

    - يعني «اجرا» - تبديل شد به يك «بازي فاصله‌گذارانه». الان در طول برنامه، من و رامبد همچنان داريم بازي مي‌كنيم. اين طوري‌ شد كه «خانه‌اي با طرح نو» اين ساختار را پيدا كرد. ما آن اول فقط فكر مي‌كرديم كه چه‌كارهايي بلديم و چه كارهايي را مي‌توانيم بهتر انجام بدهيم.

    اميد : وقتي اشكان به آقاي مظلومي پيشنهاد داد كه من به عنوان نويسنده بيايم توي كار، توي ذهنم بود كه مي‌خواهم فضا را به سمت نمايش ببرم. ولي اگر از همان اول 10 صفحه متن مي‌دادم دست بازيگر، قطعا پس مي‌زد چون استرس اجراي يك نمايش زنده وجود داشت، براي همين با نمايش‌هاي طنز كلامي شروع كرديم.

    من 2تا كار را خيلي دوست داشتم بكنم؛ يكي اينكه از انواع شيوه‌هاي نمايشي – به‌خصوص نمايش‌هاي ايراني ـ استفاده كنم و ديگر اينكه كاري كنم كه تماشاگر حضور نويسنده را احساس نكند؛ يعني خيلي وقت‌ها شما احساس مي‌كنيد كارهايي كه رامبد و اشكان مي‌كنند يا حرف‌هايي كه مي‌زنند همه بداهه است.

    در بقيه برنامه‌ها روال چه جوري است؟ آنها هم متن دارند يا همه چيز بر عهده مجري است؟
    اميد: آنها فقط خط كلي را به مجري مي‌دهند.

    اصلا چرا اين‌قدر روي متن تأكيد مي‌كنيد؟ خيلي از نويسنده‌ها ترجيح مي‌دهند بيشتر كار را بگذارند به عهده بازيگري مثل رامبد.
    رامبد: ببخشيد يك چيزي! اين اتفاقي كه در برنامه ما افتاده، كاملا طبيعي است. وقتي دو تا بازيگر انتخاب مي‌شوند كه مي‌توانند كمدين باشند، بعد، يك نويسنده‌اي كه كمدي‌نويس است هم وارد مجموعه مي‌شود، اين انتظار پيش مي‌آيد كه او بنويسد و كمدين‌ها اجرا كنند.

    نه، من مي‌گويم خود بازيگرها آن‌قدر طبع طنز دارند كه مي‌توانند بدون متن هم برنامه را جلو ببرند.
    رامبد: نه، نمي‌شود.

    اشكان: چرا مي‌شود. اگر ما يك ساعت وقت داشتيم مي‌توانستيم يك موضوع انتخاب كنيم و بداهه برويم ولي ما كلا نيم ساعت وقت داريم و برنامه‌مان 4 تا قسمت دارد. اگر قرار باشد ما اين وسط ندانيم كه مي‌خواهيم از كجا به كجا برسيم و همه چيز را به بداهه‌پردازي بسپاريم، مطمئن باش برنامه هدر مي‌رود.

    اميد: ببين، نمايش با شوخي فرق مي‌كند. شوخي، موقعيت است و براي همين، امكان بداهه‌گويي دارد ولي نمايشي كه بايد اول و وسط و آخر داشته باشد – آن هم در اين زمان كم – خيلي سخت است كه بداهه داشته باشد.

    90 شب نمايش نوشتن سخت نيست؟
    اميد: باوركنيد خيلي از آدم انرژي مي‌برد.

    پس شايد به همين خاطر باشد كه بقيه برنامه‌هاي روتين شبانه سراغ اين كارها نمي‌روند.
    رامبد: من نمي‌خواهم از خودمان تعريف كنم ولي اين حرفم خيلي واقعي است. ببين، كم پيش مي‌آيد يك بازيگر حرفه‌اي يكدفعه بيايد يك برنامه اين تيپي را اجرا كند. نمي‌كند، اگر هم بكند، آن بازيگر كمدين نيست.

    اما الان اين 2 تا بازيگر آمده‌اند و اين كار را كرده‌اند؛ اين با خودش يك باري مي‌آورد؛ يعني ما يكدفعه تبديل نمي‌شويم به 2 تا آدمي كه ممكن است خيلي جلف شوند يا شوخي‌هاشان احمقانه به نظر بيايد يا توهين‌آميز رفتار كنند.

    به هر حال ما هم براي خودمان معيارهايي داريم. بعد تازه يك نويسنده‌اي اضافه مي‌شود كه آن‌قدر خوب است كه شبيه‌اش كم است. اگر هم شبيهي داشته باشد،‌ آن‌قدر سرش شلوغ است كه هزار تا كار را با هم مي‌كند. بماند كه اين هم هر شب با 3 تا سناريوي مختلف زير بغل مي‌آيد سر برنامه. (با خنده) ولي واقعيت اين است كه گير انداختن چنين آدمي براي اين پروژه، غنيمت است؛ همان طوري كه گير انداختن ماها براي چنين پروژه‌اي غنيمت است.

    اشكان: به نظرم قضيه خيلي كارتوني است. ما 4 نفريم كه هر كدام‌مان يكسري قابليت داريم و با اين قابليت‌ها اطمينان همديگر را جلب مي‌كنيم. واقعا روز اول رامبد باعث شد كه من بيايم سر اين كار، قبلش من خيلي دو به شك بودم. ولي رامبد گفت بابا، همه چيز دست خودمان است؛ مي‌توانيم ارتباط خوبي با مردم برقرار كنيم و سربلند بيرون بياييم، مي‌توانيم هم برويم و گند بزنيم! وقتي هم من اميد را براي نويسندگي برنامه پيشنهاد كردم، قصدم اين بود كه يك كار عجيب و غريب بكنيم.

    اميد: ببين، مثلا من متني كه براي همين امشب نوشته‌ام خيلي متن سختي است؛ يعني هر كسي نمي‌تواند اجرايش كند. ولي مطمئنم كه اين 2 تا مي‌توانند. اينكه اشكان مي‌گويد كارتوني، واقعا درست است. خيلي وقت‌ها آن چيزي را كه من فكر مي‌كنم، بچه‌ها دقيقا همان را اجرا مي‌كنند.

    رامبد يك چيزي گفت راجع به اينكه بازيگرها نمي‌آيند توي تلويزيون برنامه اجرا كنند اما دليلش را نگفت.
    رامبد: شايد تا الان فكر مي‌كرده‌اند كه كار اجرا بد است؛ يعني ممكن است آدم به جاهاي بدي كشيده شود ولي احتمال مي‌دهم از اين به بعد بيايند.

    اميد: حدس من اين است كه از اين به بعد در بقيه برنامه‌هاي شبانه‌ همين الگوي ما را كپي كنند؛ با اين تفاوت كه قسمت نمايش‌اش را از قبل ضبط كنند چون خيلي از بازيگرها ريسك نمايش زنده را نمي‌پذيرند.

    رامبد: تو فكر كن مهران مديري تصميم بگيرد همچين برنامه‌اي را راه بيندازد. اين‌كاره است، شك نكن كه اين‌كاره است؛ هم تلويزيون را به دقت مي‌شناسد، هم محبوبيت كافي براي جذب تماشاچي دارد، طنازي‌اش را هم كه دارد. حالا چرا تا الان نيامده؟ يا اين‌جور كارها برايش جذاب نيست يا اينكه نتوانسته‌اند بياورندش. مي‌خواهم بگويم قطعا گروه‌هايي وجود دارند كه از اين كارها بكنند. توي اين مملكت كه فقط ماها نيستيم!

    اشكان، به نظر تو چرا كمدين‌هاي ما حاضر نمي‌شوند از اين كارها بكنند؟
    اشكان: به نظرم انگيزه خيلي مهم است. دومين چيز هم استاندارد بالاست؛ يعني در كاري كه داري مي‌كني، برايت مهم باشد كه يك استانداردي را رعايت كني. رامبد هميشه اين را داشته. خودم هم به‌شدت دارم و به نظرم حفظ اين استاندارد يكي از دلايل موفقيت برنامه بوده؛ يعني فارغ از اينكه برنامه چي هست، چقدر بيننده دارد يا هر چيز ديگري، به اين فكر كني كه كار خوب تحويل بدهي. خيلي وقت‌ها انرژي‌‌اي كه ما براي اين كار مي‌گذاريم، بقيه براي يك سريال هم نمي‌گذارند.

    رامبد: ببين اشكان، تا به حال ما در چنين فضايي 2 تا بازيگر نداشتيم؛ يعني كسي نتوانسته به نوعي بازيگرها را جذب كند وگرنه بازيگر كه زياد است، از ما اين كاره‌ترهايش هم وجود دارند. اينكه تا حالا كسي نيامده، به اين دليل نيست كه نتوانسته، دلايل ديگري دارد كه بايد بررسي‌شان كرد.

    اشكان: من خودم خيلي اهل تلويزيون نيستم. حتي برنامه‌هاي خودم را هم ضبط شده مي‌بينم. يكي دو تا تجربه تلويزيوني داشتم كه به نظرم تجربه‌هاي موفقي نبود. هيچ وقت دوست نداشتم دنبال بازي توي تلويزيون بروم.

    فكر مي‌كردم كمدي تلويزيون، كمدي نابي نيست؛ يعني احساس مي‌كردم لودگي است، هجو است، اصلا هر چيزي هست الا كمدي. حالا اينكه ما چقدر موفق شده‌ايم به كمدي ناب برسيم، نمي‌دانم ولي واقعا سعي كرده‌ايم كه اين اتفاق بيفتد؛ يعني كارمان لوث نشود. اين لوث شدن را شما به كرات در تلويزيون مي‌بينيد؛ يعني از يك برنامه 45 دقيقه‌اي، فقط 10 دقيقه‌اش‌ آدم را مي‌خنداند، بقيه‌اش فقط همين جوري است!

    رامبد: آخر دليل دارد. تو نگاه كن، هيچ‌كدام اين برنامه‌ها، نظارتي كه الان ما داريم روي كار خودمان مي‌كنيم را ندارند. بابا، من رفتم به يكي از اين كارها سر بزنم، ديدم متن لحظه به لحظه و كاغذ به كاغذ دارد مي‌‌آيد و به دست بازيگر مي‌رسد. خب، وقتي بازيگر نمي‌داند چه مراحلي را بايد در اين قسمت طي كند، نمي‌تواند كمدي‌اش را طراحي ‌كند.

    اشكان: اين هم هست ولي به نظرم نصف بيشترش برمي‌گردد به طنز مكتوب. من فكر مي‌كنم نويسندگي طنز بايد يك تكاني بخورد. خيلي كار سختي است ولي تكان لازم دارد. خيلي داريم گرفتار تكرار مي‌شويم.

    ولي شما توانسته‌ايد مرز بين طنز و لودگي را حفظ كنيد. اين حد را اصلا چطور تشخيص مي‌دهيد؟
    اشكان: هوش، هوش رامبد.

    رامبد: نه، يك كار گروهي است. ببين، ما روي همه چيز با هم نظر مي‌دهيم.

    اشكان: آره ولي در اجرايش، هوش تو كه سابقه طولاني در كمدي داري و نوشته اميد، باعث مي‌شود كه اين اتفاق نيفتد. من حد و مرزهاي كمدي را خيلي درست نمي‌شناسم ولي هوش اين 2 تا آدم باعث مي‌شود از يك حدي آن‌ طرف‌تر نرويم.

    رامبد: من اين تعريف بسيار خوبت را ازت مي‌پذيرم. (باخنده)

    ولي مي‌خواهم دوباره تأكيد كنم فرق برنامه ما با برنامه‌هاي مشابهش اين است كه آنها بازيگر نداشتند، نويسنده نداشتند، كارگردان جدي نداشتند و فقط 2 تا آدمي كه قابليت بانمك بودن را داشتند، مي‌آوردند جلوي دوربين. خب، ببين، حسيني و احمدزاده بازيگر كه نيستند، ادعايش را هم نداشتند.

    فرق از همين جا ايجاد مي‌شود. عين اين است كه تو 2 تا فوتباليست حرفه‌اي بياوري در يك تيم كه با چند تا فوتباليست محلي بازي كنند، خب فرق دارد ديگر؛ نوع پاس‌كاري‌شان، استيل‌شان و...

    اشكان: ما در اصل استيل آذينيم توي دسته يك.

    با اين حساب از اين به بعد همه بايد بروند دنبال يك زوج بازيگر.

    رامبد: آره. الان يك استانداردي به وجود آمده. مثال مي‌زنم؛ الان بگويند مثلا حميد جبلي و ايرج طهماسب هم مي‌توانند چنين برنامه‌اي را راه بيندازند. ببين، اصلا يك سطح بالايي پيدا مي‌كند ديگر.

    حتي اين‌طور به نظر مي‌رسد كه هركسي بخواهد يك برنامه جديد راه بيندازد، به زوج رامبد جوان ـ اشكان خطيبي براي اجراي كار فكر كند.
    رامبد: خودمان هم داريم فكر مي‌كنيم. ما كه فقط بازيگر نيستيم كه صدايمان كنند و بياييم؛ ما كارگردان هم هستيم، نويسنده هم هستيم. بعد هم اين اعتبار را داريم كه برويم تلويزيون بگوييم مي‌خواهيم اين پروژه‌ را كار كنيم؛ يعني به‌راحتي مي‌توانيم يك كاري را خودمان طراحي كنيم.

    نگاهي به ويژه برنامه‌هاي تابستاني تلويزيون
    اوايل امسال، تلويزيون وعده داده بود که می‌خواهد در تابستان بترکاند و كلي فيلم سينمايي و برنامه‌هاي جورواجور براي اول و وسط و آخر شب پخش كند كه علاوه بر پركردن بخشي از اوقات فراغت مردم، سرگرم‌كننده و آموزنده هم باشد. اگر بخش آموزنده(!) كار را به عهده شبكه آموزش بگذاريم و بی‌خیال شبكه خبر هم بشویم - که در اين زمينه مستمع آزاد است - می‌ماند 5 تا شبكه معروف که باید ببینیم برای پر کردن اوقات فراغت مردم چی کار کردند.

    آنچه شما نخواسته‌ايد!
    «قربونتون برم!» اين تكه‌كلام معروف هنرمند گل و بلبلي است كه او را با بازي در تئاترها و سريال‌هاي تلويزيوني، نوازندگي، ارائه آلبوم براي ايام محرم، اجراي برنامه‌هاي مختلف جنگ‌مانند سيما و... مي‌شناسيم. گردانندگان «سيب سفيد شب» با محور قرار دادن رسول نجفيان و اجراهاي زنده موسيقي توسط او، سعي داشتند با كمترين برنامه‌ريزي و پيش‌توليد، به‌راحتي جنگي شبانه را ردیف کنند.

    حضور چند بازيگر، خواننده، ورزشكار و تكرار آنچه تا به حال بسيار ديده‌ايم، برنامه را به يك شب‌نشيني ساده همراه با شوخي و بيان خاطرات تبديل كرد. حالا توجه داشته باشيد كه نزديك به 2 ماه پيش، بيننده‌هاي شبكه تهران، گفت‌وگوهاي چالشي رضا رشيدپور با ستارگان سينما و ورزش را در برنامه «شب شيشه‌اي» مي‌ديدند كه در نوع خودش بكر و جذاب بود.

    با اين حساب، شبكه يك (و البته سايرين) با خودشان چه فكري مي‌كنند كه هرازگاهي دوباره همچين برنامه‌هاي آبكي را به خورد ملت مي‌دهند. نخ‌نماشده‌ترين جزء چنين جنگ‌هايي هم اجراي پس‌زمينه (پلي بك) يكي از آثار خوانندگان و لب‌خواني او جلوي دوربين است.

    شمارش مخاطب
    بعضي آدم‌ها هستند كه يك يا چند تا از 3 شيء زير را قورت داده‌اند: نردبان، بلندگو، عصا. سؤال مسابقه: مجري سينما گلخانه چه چیزی قورت داده است؟

    رضا حسينيان عزيز از جمله مجريان شكرخندي است كه در اجرايش شاهد احترامات و تعارفات بسيار هستيم؛ به‌طوري كه وقتي در خانه راحت پاي تلويزيون نشسته‌اي، با ديدن ايشان ناخودآگاه توي رودربايستي مي‌افتي و سر جايت درست و مؤدب قرار مي‌گيري.

    امسال که دیگر اوضاع خیلی ردیف بود و هر روز حسينيان مهمان خانه‌هایمان بود و مدام هم مي‌گفت: «امروز 100هزار تا به پيام‌هاي ديروز اضافه شد و تعداد آن به 2ميليون رسيد.

    واقعا ما از اين همه لطفي كه به برنامه خودتان داريد، از شما ممنونيم!». نكته روي اعصاب حرف‌هاي حسينيان اين بود كه مي‌گفت: «ما مي‌دانيم كه شما هرگز به طمع دريافت جايزه با ما تماس نمي‌گيريد!». خب، برادر من! معلوم است كه اكثر پيامك‌ها براي شركت در مسابقه و دريافت جايزه دوربين عكاسي ديجيتال فرستاده می‌شود، نه لطف به برنامه‌ای با اسم زیبای «سینما گلخانه»!

    حالا همه اينها به كنار، اصلا چه ارتباطي بين سؤال‌هاي مسابقه با فيلم‌ها وجود داشت؟ مثلا چه ارتباطي بين فيلم‌هاي رزمي جنوب شرق آسيا و جفتك‌پراني‌هاي بروس‌لي و جكي چان با سؤال مسابقه كه در حوزه معارف اسلامي بود، مي‌توان برقرار كرد؟

    معلق در بلاتكليفي
    آقا رضا صفدری كه خیلی‌ها به خاطر برنامه‌هاي قديمی‌اش دوستش دارند، به خاطر دوري 12ساله از تلويزيون و تمركز بر راديو، در «يه شب مهتاب» اجرايش كاملا راديويي بود و مدام سرش پايين و به طرف ميكروفون خم مي‌شد.

    ضعف رضا صفدري در گرداندن يك برنامه تلويزيوني و مصاحبه‌هاي كاملا غيرتخصصي او با مهمان‌ها، برنامه را خيلي روي خط اعصاب راه مي‌برد. اصلا هدف از تولید اين برنامه معلوم نبود كه بالاخره خودشان تا بيشتر از اين آبروريزي نشده، بي سر و صدا و بدون اطلاع قبلي، برنامه را جمع كردند. چنين برنامه‌اي اصلا چرا شروع شد كه به اين بي‌ريختي جمع شود؟

    ادامه نو آوري‌هاي چند سال اخير
    چه موهاي به‌هم ريخته زيبايي! چه كلمات بي‌وزن دلنشيني! به گيرنده‌هاي خود دست نزنيد. داريم از كسي حرف مي‌زنيم كه با داشتن اين تضاد‌ها، توانسته شما را لحظه‌شمار ديدنش در تلويزيون و شنيدن صدايش در راديو پيام كند. شبكه4 به شكلي كاملا نافرم افتاده است روي دور خوب ساختن. از بس گفته‌اند كه اين شبكه براي فرهيختگان است، كم‌كم داريم پي مي‌بريم كه همه ملت ما فرهيخته‌اند.

    نه همه چيز سر جاي خودش است. كسي كه براي شبكه4 برنامه مي‌سازد، دارد يك برنامه تلويزيوني با كيفيت نسبتا خوب تولید می‌کند كه كار محيرالعقولي هم نمي‌كنند و بقيه شبكه‌ها هم سرشان در لاك خودشان است و مشغول پر كردن آنتن هستند؛ آن هم به هر ضرب و زوري كه شده. هيچ خبر تازه‌اي نيست و همه چيز سر جاي خودش است. شهر امن و امان است، آسوده بخوابيد.

    طرز پخت شله‌قلمكار با نمك فراوان
    مواد لازم: يك مجري قديمي با يك صداي خفن تو مايه‌هاي قرطاس زندگي به شرط خنده؛ يك دوبلور همه‌فن حريف تو مايه‌هاي صداپيشه شرك يك؛ مجري پرانرژي‌اي كه توان اجراي يك مسابقه زنده رايانه‌اي را داشته باشد (مي‌توانيد از شبكه‌هاي ديگر هم قرض كنيد)؛ يك طوطي صامت كه لام تا كام جيك نزند؛ استوديوي غيرطراحي شده به ميزان لازم (هر چقدر كه دلتان بخواهد).

    خب، شبكه تهران رفته و يكي از گوينده‌هاي قديمي را آورده و خواسته مثل «مردم ايران، سلام» قدر پيشكسوتان را بداند. بعد يك طوطي هم گذاشته توي قفس بالاسر مجري كه مثلا با هم نمايش حاجي فيروزگونه داشته باشند؛ اين بخش كه معمولا در حضور مهمان اجرا مي‌شد، اين قدر روي اعصاب بيننده راهپيمايي مي‌كند كه نمي‌دانيم به 162 بگوييم يا 110.

    از آن طرف هم برداشته‌اند مسابقه «رد پا» را كه سال پيش يحيوي به خوبی آن را اجرا می‌کرد و گرافيك ابتكاري سه بعدي داشت، دادند به بهمن هاشمي كه اصولا هيچ چيزي را جدي نمي‌گيرد به غير از دوبله و آنونس گفتن.

    دنده معكوس
    شما در صدا و سیما آشنایی ندارید؟ جان من، اگر یکی از فک و فامیل‌‌هايتان در تلویزیون کاره‌ای است، دست ما را هم بگیرید تا برنامه‌ساز شویم. تجربه نداریم؟ ایده نداریم؟ مگر تجربه و ایده هم لازم دارد؟ بی‌خیال، اذیت نکنید؛ یعنی واقعا فکر می‌کنید که تولید برنامه در تلویزیون تجربه و تخصص لازم دارد؟

    به ایده و نوآوری نیازی دارد؟ برنامه‌های ویژه تابستانی تلویزیون را نگاه کرده‌اید و این حرف را می‌زنید؟ مثلا جُنگ ساختن واقعا کاری دارد؟ خدا پدر سازندگان «شب به خیر تهران» را بیامرزد که فرمول جادویی ساخت جُنگ هر شبی را از خودشان به ارث گذاشتند؛ چند مجری می‌آوری در فضای باز یا داخل استودیو و می‌گذاری هر چقدر دلشان می‌خواهد صحبت کنند و چند تا بازیگر و خواننده و گزارش هم قاتی حرف‌هایشان می‌کنی و هر شب تحویل مخاطب می‌دهی. کار از این راحت‌تر سراغ دارید؟

    کی حال دارد مثل سازندگان «شب شیشه‌ای» و «باز هم زندگی» فسفر بسوزاند و از برنامه‌های مشابه خارجی تقلید کرده و سعی کند سطح این برنامه‌های مهمان‌محور را بالاتر ببرد؟ تقلید کردن هم زحمت دارد، «سیب سفید شب» و «شب جالب»‌ات را بساز و حالش را ببر.

    کی حال دارد مثل شهیدی‌فر برای ساخت یک برنامه روزانه فکر کند و ایده بریزد و سطح برنامه‌های دارای چند مجری را بالا ببرد و تبدیل کند به «مردم ایران، سلام». کی حال این همه انرژی گذاشتن دارد. به‌جای این کارها، نمونه‌های موفق گذشته را باید گذاشت جلو و از روی آنها کپی کرد. اگر برنامه ساختارشکنی مثل «نیمرخ» گرفت، می‌توان هزار تا برنامه مثل آن تولید کرد.

    اگر اس‌ام‌اس در برنامه‌ای مثل «کوله‌پشتی» جواب داد، می‌توان شورش را درآورد و در هر برنامه‌ای اس‌ام‌اس گذاشت و گدایی اس‌ام‌اس کرد که آهای مسئولان! آهای مردم! برنامه ما این‌قدر بیننده دارد. وقتی برای این برنامه‌های کپی، تلویزیون پول می‌دهد و بدون هیچ نوآوری اساسی، می‌شود برنامه ساخت و هر شب فرستاد روی آنتن، ديگر نیازی به فکر کردن و استفاده از قالب‌های جدید نيست.

    اوضاع این‌قدر خوب است که رامبد جوان و اشکان خطیبی، با کمی (و فقط کمی) بالا بردن سطح اجرای 2نفره - که محمد حسینی خدابیامرز(!) به همراه احمدزاده و حسین رفیعی در برنامه‌های مختلفی مثل «مهتاب» پایه‌گذار آن بودند - این همه دیده می‌شوند.

    اوضاع برنامه‌سازی در تلویزیون این‌قدر خوب است که تعداد برنامه‌های فکرشده خوب، انگشت‌شمار است! اوضاع این‌قدر بد است که هنوز بهترین گزینه تلویزیون برای سرگرم کردن مردم در تابستان و مناسبت‌هایی مثل مبعث و نیمه‌شعبان، پخش فیلم‌های هالیوودی پرفروشی مثل «اسپایدرمن3» و «ساعت شلوغی3» و «اولتیماتوم بورن» است.

    پس بجنبید. سریع یک آشنا جور کنید و دست ما را هم بگیرید. زودتر خبر بدهید، چون تا برنامه‌های ویژه ماه رمضان و دهه فجر و عید، زیاد وقت نداریم.

  4. #4
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض محمدرضا حیاتی شاخصترین چهره خبر تلویزیون .

    1) سالهاست به دیدن چهرهاش در زمان پخش اخبار از تلویزیون عادت کردهایم. لیسانس علوم سیاسی دارد و تازه وارد دهه پنجم زندگیاش شده.

    ۲) به خاطر سبک خبرگویی و چهرهای که تا به حال از او دیدهایم، در نظر اول امکان دارد که هر کسی فکر بکند با یک آدم کاملاً جدی و خشک روبهروست، اما وقتی روبه رویم مینشیند با یک آدم کاملتر از آن چیزی که انتظار دارم روبه رو میشوم. آدمی مهربان، بذلهگو، خندان و به دور از افه های خیلی از همکاران همطرازش.

    ۳) میگوید به خاطر عشقی که به هنر و مخصوصاً سینما داشته وارد این رشته شده و بعدش به این طرف کشیده شده. عاشق فیلمهای قدیمی و کلاسیک سینماست و اعتقاد دارد هنوز بعد از سالیان دراز فیلمی مثل «خوشه های خشم» تولید نشده که بتواند در حد و اندازههای آن باشد. سینمای امروز دنیا را زیاد نمیپسندد و معتقد است عاری از جنبه های هنری و انسانی است.

    ۴) کارش را با گویندگی رادیو شروع کرده و حتی در نمایشنامه های رادیویی هم حرف زده. میگوید جوانهای نسل خودشان با حوصله تر بودهاند و به همین خاطر هم پیشرفت کردهاند، اما امروزیها خیلی عجولند و زود جا میزنند.
    ۵) هنوز هم که هنوز است بخش خبری ۲۱ و محمدرضا حیاتی پرطرفدارترین خبر و خبرگوی تلویزیون در بین مردم جامعه هستند به سراغ او رفتیم.

    ▪ از اول گوینده خبر بودید؟

    ـ نه، من ابتدا گوینده یک برنامه رادیویی بودم، اما بعدها به خاطر جوی که در حوزه خبر و آن حال و هوایش دیدم، با شخصیت خودم بیشتر سازگاری داشت.

    ▪ آن موقع امتحان و گزینش خاصی هم برای ورود به این عرصه وجود داشت؟

    ـ بله، طبق معمول آزمونی میگرفتند، البته خب چون آن موقع گویندگان قبل از انقلاب رفته بودند و در واقع صدا و سیما خالی مانده بود و عملاً کسی نبود، سختگیریها کمتر بود. آزمونی گرفتند و ما هم جذب شدیم.

    ▪ اما باز هم فکر کنم جذب گوینده بهتر از الان بود؟

    ـ بله، شاید بشود گفت ما کمی راحتتر آمدیم چون نیاز بود، اما من همیشه گفتهام آنهایی که اول انقلاب آمدند شاید دیگر بعدها کسی مثل آنها نیامد. نسل ما در سال ۶۰-۵۹ وارد صدا و سیما شدیم، بعد از آن خیلیها آمدند و رفتند. خیلیها. مخصوصاً از دهه ۷۰ به این طرف، ولی نتوانستند در این جایگاه ماندگار شوند. نیروهایی که اول انقلاب آمدند واقعاً عاشق این کار بودند و فقط عشق به صدا و تصویر و این جور چیزها نبود. اصلاً در این وادی نبودیم که فقط معروف و مشهور بشویم، زیاد این چیزها هم نبود که مصاحبه مطبوعاتی و عکس روی جلد و از این جور حرفها باشد.

    ▪ به هر حال کار شما شهرتی را هم به همراه دارد. یعنی شما اصلاً از این شهرت خوشتان نمیآید؟ اذیتتان میکند؟

    ـ ببینید این دو جنبه دارد. نمیشود گفت کاملاً اذیت میکند. به هر حال انسان یک موجود علاقهمند به جلب توجه کردن و شناخته شدن است و طبعاً این جنبه مثبتش است، ولی از طرف دیگر شاید بشود گفت ۶۰ درصدش دست و پاگیر است، به ضرر آدم میشود و تو را از لحاظ اجتماعی محدود میکند. خیلی چیزها را باید رعایت کنی که یک آدم معمولی که چهرهتلویزیونی و معروفی نیست لزومی به رعایت کردنش ندارد؛ خیلی چیزهایی که شرعی و قانونی است. این مخصوصاً برای کسی که گوینده خبر هست و از این نظر فراتر از یک چهره معمولی تلویزیونی به حساب میآید، بیشتر صدق میکند.

    ▪ الان سوای دسته بندی خبر به دو شیوه کلاسیک و مدرن، خیلیها در خبرگویی، شما را از سه چهره شاخص یاد میکنند: سبک شما، آقای بابان و آقای افشار. نظر شما چیست؟

    ـ سبک گویندگی خبر به صورت آن چیزی که در دنیا شاخص و مرسوم است، فکر میکنم همین سبکی است که همه دارند گویندگی میکنند که به سبک خبری کلاسیک معروف است.
    یک مدل دیگر هم هست که چند سالی است در ایران باب شده، بحث مجله خبری است. حالا این سبک خبری که شاید به اسم ما تمام شده، فکر میکنم ارتباطی با من یا آقای افشار ندارد. هر گوینده دیگری هم که حالا دارد مجله یا شوی خبری را اجرا میکند، اگر بیاید در این بخش خبری ما بنشیند، لاجرم باید مثل ما اجرا بکند و نمیتواند طور دیگری این کار را انجام بدهد و اگر ما هم برویم آنجا طبیعتاً ما باید آن طور اجرا بکنیم. چون اصلاً آن فرمت خبری با فرمت خبری ساعت ۲۱ فرق میکند. مثلاً بخش خبری ۳۰/۲۰ شبکه دو هم نوع نگارشش فرق میکند، هم مخاطبش فرق میکند و هم خبرهایی که ارائه میدهد اصلاً فرق میکند. یعنی خبرهای رسمی کلاسیک سیاسی نیست اینجا. خبرهایی که خیلی از آنها ممکن است شایعه باشد یا مسائل پشت پرده هست که نوع نگارششان هم فرق میکند. محاورهای نوشته میشود و از کلمات معمول مردم در آن استفاده میشود که در گفتار مصطلح تلویزیونی رایج نیست. گاهی اوقات خود من واقعاً از این حصار و چهارچوب خسته میشوم، اما هیچ چارهای ندارم، چون میبینم اگر بخواهم آن را بشکنم خیلی چیزهای دیگر هم باید شکسته شود و این کار گوینده تنها نیست. ساختار خبر ۲۱ اصلاً این طور تعریف شده و شاید مسئولان و مردم هم دوست دارند این خبر همینطوری اجرا بشود.
    در دنیا معمولاً سبک خبری که به صورت خاص ما در خبر ۲۱ داریم، بیشتر قابل استناد است، یعنی مردم بیشتر به این خبرها استناد میکنند.

    ▪ تا همین چند سال پیش در اخبار تلویزیون زیاد به دکور توجه نمیکردند، اما الان باب شده که دکورهای متفاوتی برای اخبار داریم. به نظر شما تأثیر اینها روی اقبال خبر چگونه است؟

    ـ کار تلویزیونی از بخشهای مختلفی شکل میگیرد که یکی از آنها دکور است. شاید بشود گفت ما همیشه یک مقدار از این لحاظ از دنیا عقب بودهایم. یعنی الان که ما داریم زیاد به دکور اهمیت میدهیم دیگر در تلویزیونهای مهم دنیا دکور باب نیست و بیشتر کارهای مجازی انجام میدهند. بالاخره دنیا دنیای رایانه و از این جور چیزهاست. این طور است که الان در دنیا دیگر برای دکور زیاد هزینه نمیشود ولی خب ما الان پس از سالها تازه به این رسیدهایم و داریم هزینههای آنچنانی برای آن صرف میکنیم.

    ▪ بهترین و بدترین خبری را که در طول این سالها گفته اید یادتان میآید؟ چیزی که دل خودتان را هم تکان داده باشد.

    ـ در این ۲۸-۲۷ سال این قدر خبر خواندهام که زیاد چیزی در ذهنم نمانده. خیلی از خبرها بوده که من به عنوان گویندهاش از ته دل شاد شدهام. من در این سالیان ۹۰ درصد خبرهای مهم بعد از انقلاب را چه داخلی و چه خارجی، برای اولین بار گوینده شان بودهام. خب انتخاب بین اینها برایم کار سختی است. اما تلخترین و دشوارترین خبری که خواندهام خبر رحلت امام بود که واقعاً اجرا و گویندگی این خبر و پیامی که برایش ارائه شده بود برایم سنگین و دشوار بود.
    ▪ تا حالا وسوسه نشدهاید که کار مجله خبری بکنید و از این فرم کلاسیک دور بشوید؟

    شاید مردم ما را در این قالب شناختهاند و بیشتر دوست داشته باشند خبرهای مهم و حساس را در این سبک از زبان ما بشنوند، ولی برای من فرقی نمیکند. من میتوانم قالب خودم را بشکنم و در آن سبک هم اجرا بکنم. کمااینکه در این سالیان برنامههای مختلفی اجرا کردهام که قالب خبری هم نداشته؛ شعر خواندهام، برنامهرادیویی داشتهام و حتی نمایشنامه بازی کردهام. توانایی این کار را دارم.

    ▪ علاوه بر کار گویندگی خبر کار دیگری هم میکنید؟

    ـ الان که بیشتر کار گویندگی خبر را انجام میدهم. سالیان دراز هم هست که کار تبلیغاتی هم در کنارش انجام میدهم.

    ▪ درآمد یک گوینده خبر چقدر است؟

    ـ یک گوینده که استخدام رسمی سازمان است طبعاً بر اساس یک اشل حقوقی که بر پایه نظام هماهنگ پرداخت است حقوق خودش را دریافت میکند و آن هم مشخص است. مثلاً یک لیسانسیهای که ۲۰ سال هم کار کرده در مملکت ما چقدر حقوق میگیرد. این درآمد و این حقوق اکتفای زندگی این فرد را نمیدهد، ولی خب کار ما طوری است که میتوانیم برنامههای اضافه بگیریم و آنها به ما کمک میکند.

    یعنی مبلغش مشخص نیست؟ اینکه مثلاً برای هر اجرا فلان تومان بگیرید؟

    ـ چرا، به همین صورت است. ما که الان گوینده رسمی سازمان هستیم یک فیش حقوقی داریم که ۵۰۰ تا ۶۰۰ تومان میشود. و اضافه بر آن را به صورت برنامهای حساب میکنند.

    ▪ در کار تبلیغاتی که میکنید خودتان چه بخشی از ماجرا را بر عهده دارید؟

    ـ نویسندگی را بیشتر در فیلمهای صنعتی بر عهده دارم. گاهی هم نریشنها را خودم میخوانم. بیشتر این کارها مربوط به شرکتهای خودروسازی و تولیدی بود.

    ▪ آدم شوخطبعی هستید؟ چقدر روحیه طنز دارید؟

    ـ یک زمانی اهل شوخی بودم، اما به قول یکی از دوستان که میگفت شغل آدم روحیهاش را تغییر میدهد، من هم عوض شدم. شاید اگر من وارد یک کار طنز شده بودم الان برای خودم طنزپرداز بزرگی بودم، اما خب وارد یک کار جدی و سیاسی شدم و این طور شد که روحیهام یک مقدار تغییر کرد و کاراکتر شوخم جدیتر شد.

    ▪ تا حالا شده تپقی زده باشید یا همکاری تپقی زده باشد که روی آنتن خندهتان بگیرد؟

    ـ خیلی سال پیش فکر میکنم دهه ۶۰ بود در رادیو، خبر ساعت ۱۴ رادیو که خیلی هم خبر مهمی بود. یک خبر به من دادند که در آن اسم یک مسئول خارجی که به کشور ما آمده بودند وجود داشت که خیلی اسم عجیب و غریبی بود. اسمی که برای ما خیلی خنده دار بود. مثلاً فکر کنید وزیر خارجهای اسمش چغندر باشد. یکهو این خبر را به من دادند و شروع کردم به خواندن، وقتی رسیدم به اسم آقای چغندر یکهو زدم زیر خنده و نمیتوانستم خودم را کنترل کنم.
    همکار خانمی هم که در استودیو کنار من بود خندهاش گرفت و از استودیو رفت بیرون. خندهام گرفته بود و روی آنتن هم نمیشد کاری کرد. فقط صدابردار یک لحظه صدا را گرفت تا من بتوانم به خودم بیایم، اما اثرش تا پنج شش دقیقه در وجودم بود.

    ▪ با همکاران شوخی هم میکنید؟ مثلاً اینکه خبری را دستکاری کنید و...

    ـ این خیلی کار خطرناکی است. گاهی اوقات پیش آمده، البته در خبرهای ورزشی که حساسیت کمتری دارد، بچه ها با هم شوخی میکنند. مثلاً یکی از دوستان استقلالی است برای اینکه اذیتش کنند خبری به او دادند که استقلال چند تا گل خورد، اما خب در ویرایش خبر هم این چیزها حل میشود و چیزی روی آنتن معمولاً نمیرود.

    ▪ آخرش هم میخواهم نظرتان را درباره این جوانهایی که کارشان را تازه شروع کردهاند بدانم.

    ـ الان سر کلاسهایی که برای گویندگان جدید گذاشته میشود مثلاً به طرف میگوییم شما سه ماه باید در تحریریه بنشینی و کار یاد بگیری. ماه اول که تمام میشود، ماه دوم خسته میشوند و میگویند آقا من تا کی باید اینجا بنشینم! این طوری است.
    من یادم هست موقعی که کارم را شروع کردم، سه ماه فقط میرفتم در یک اتاق کوچک مینشستم و کارکنان قدیمی آن موقع رادیو هم اصلاً به ما محل نمیگذاشتند و حتی جواب سلام ما را هم نمیدادند و اگر موقعی سری برایمان تکان میدادند خوشحال میشدیم و میگفتیم فلانی جواب سلام ما را داد. تازه بعد از اینها بود که یک چیز کوچک در یک نمایشنامه رادیویی به من دادند که بگویم؛ چیزی در حدود پنج شش کلمه. همین که کنار کسانی مثل آقای اسماعیلی و منوچهر آذری باشم برایم خیلی جذابیت داشت. اما الان جوانها کم طاقت شده اند و اینطوری هم به هیچ نتیجهای نمیرسند.





    نویسنده : سهیل سلیمانی


    چلچراغ

  5. #5
    آخر فروم باز RONN!E's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    چار دیواری
    پست ها
    1,719

    پيش فرض

    حالا که حرف از شفیع و برنامش اومد یه چیزی بگم.
    قبلا جمعه صبحها برنامه ورزشی "ورزش در وقت اضافه " پخش میشد با اجرای آقای منصوریان.در بین تمام برنامه هایی که همه رشته های ورزشی رو پوشش میدن،به نظر من بهترین بود.حتی بخاطر دیدنش من از خواب جمعم میگذشتم.
    اما برنامه به اون خوبی رو تعطیل کردن و این برنامه مردم و ورزش اومد جاش.
    البته شاید یکی از دلایلی که به قول خودشون قرارداد برنامه تمدید نشد این بود که خیلی چالشی بود و حاشیه همه ورزشها رو ،رو میکرد. بحث و جدلها و حاشیه هایی که تو این برنامه مطرح میشد از برنامه "نود" هم فراتر بود.

  6. #6
    آخر فروم باز isbn84's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    Vancouver
    پست ها
    1,095

    پيش فرض

    حالا که حرف از شفیع و برنامش اومد یه چیزی بگم.
    قبلا جمعه صبحها برنامه ورزشی "ورزش در وقت اضافه " پخش میشد با اجرای آقای منصوریان.در بین تمام برنامه هایی که همه رشته های ورزشی رو پوشش میدن،به نظر من بهترین بود.حتی بخاطر دیدنش من از خواب جمعم میگذشتم.
    اما برنامه به اون خوبی رو تعطیل کردن و این برنامه مردم و ورزش اومد جاش.
    البته شاید یکی از دلایلی که به قول خودشون قرارداد برنامه تمدید نشد این بود که خیلی چالشی بود و حاشیه همه ورزشها رو ،رو میکرد. بحث و جدلها و حاشیه هایی که تو این برنامه مطرح میشد از برنامه "نود" هم فراتر بود.
    موافقم

    یه دختره هست که شب عیر قربان هم تو شبکه 3 مجری بود و همش حرفای شاعرانه میزنه .. مثلا مهمان برنامه می اومد تو می گفت کجا من بشینم ..می گفت این که کجا بشینید مهم نیست مهم اینه که هم دیگرو دوست داشته باشیم .وای دوست داشتن چه خوبه .محبت چه خوبه .. مردم بیان با هم از عشق سرودی بخونیم و خلاصه از این حرفا .. اینقدر از این مجریه من بدم میاد ..صداشم خیلی تابلو ئه از 100 فرسنگی که میشنوم حالم بد میشه .. چنان حرف میزنه که انگار اینجا برنامه کودکه... اسمش یادم نیست یه مدتم صبح ها برنامه توشبکه سه اجرا می کرد...فکر کنم امشبم باید منتظر دیدار روی ماه ایشون باشیم.

  7. #7
    داره خودمونی میشه redribbon's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    140

    پيش فرض

    موافقم

    یه دختره هست که شب عیر قربان هم تو شبکه 3 مجری بود و همش حرفای شاعرانه میزنه .. مثلا مهمان برنامه می اومد تو می گفت کجا من بشینم ..می گفت این که کجا بشینید مهم نیست مهم اینه که هم دیگرو دوست داشته باشیم .وای دوست داشتن چه خوبه .محبت چه خوبه .. مردم بیان با هم از عشق سرودی بخونیم و خلاصه از این حرفا .. اینقدر از این مجریه من بدم میاد ..صداشم خیلی تابلو ئه از 100 فرسنگی که میشنوم حالم بد میشه .. چنان حرف میزنه که انگار اینجا برنامه کودکه... اسمش یادم نیست یه مدتم صبح ها برنامه توشبکه سه اجرا می کرد...فکر کنم امشبم باید منتظر دیدار روی ماه ایشون باشیم.
    فکر کنم ژاله صادقيان رو مي گي . منم موافقم تا مي بينمش چندشم ميشه. اصلا اين مجري ها (نه گزارشگراي محترم) ساخته شدن براي ور ور حرف زدن و وقت مردم و هدر دادن. يه بنده خدايي مي گفت مجري بودن اصلا احتياج به مدرک و سطح آگاهي و دانش نداره فقط بايد يکي برات جا پا بگيره که از ديوار صدا و سيما بپري اونور بعد باقي مسائل حل ميشه . من هميشه اون فيلمه يادم مياد که يارو يه اسلحه ساخته بود که از پشت تلويزيونش مجري ها رو مي کشت. (فکر کنم زياده روي کردم ). به نظر من مجري فقط بايد براي برنامه هاي تخصصي باشه. اگه نگاه کنين مي بينين که مجري هاي خيلي خوبي تو اين زمينه هستن که از سطح سواد بالايي برخوردارن مثل اکبر عالمي ، دکتر عبد الرشيدي ( اکثر مجري هاي شبکه 4) و ... .

  8. 2 کاربر از redribbon بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #8
    آخر فروم باز isbn84's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    Vancouver
    پست ها
    1,095

    پيش فرض

    فکر کنم ژاله صادقيان رو مي گي . منم موافقم تا مي بينمش چندشم ميشه. اصلا اين مجري ها (نه گزارشگراي محترم) ساخته شدن براي ور ور حرف زدن و وقت مردم و هدر دادن. يه بنده خدايي مي گفت مجري بودن اصلا احتياج به مدرک و سطح آگاهي و دانش نداره فقط بايد يکي برات جا پا بگيره که از ديوار صدا و سيما بپري اونور بعد باقي مسائل حل ميشه . من هميشه اون فيلمه يادم مياد که يارو يه اسلحه ساخته بود که از پشت تلويزيونش مجري ها رو مي کشت. (فکر کنم زياده روي کردم ). به نظر من مجري فقط بايد براي برنامه هاي تخصصي باشه. اگه نگاه کنين مي بينين که مجري هاي خيلي خوبي تو اين زمينه هستن که از سطح سواد بالايي برخوردارن مثل اکبر عالمي ، دکتر عبد الرشيدي ( اکثر مجري هاي شبکه 4) و ... .
    برنامه مردم ایران سلام هم مجری های خوبی داره همه متخصصن تو کار خودشون .... پس اسمش صادقیانه ....نمی دونم چرا اینقدر از این بدم میاد ..یادمه یه عید دیگه بود( نمی دونم چی بود) یه برنامه با احمد زاده اجرا می کرد ...دیگه داشت حالم از این دیالوگاش بهم می خورد ..نمی دونم حالا خودش داشت می گفت یا براش نوشته بودن ...اخه ریا کاری هم حدی داره .. چرا حرف دل مردمو نمی زنن ..نشستن یه چیزایی به هم می بافن که نه به سواد و دانش کسی اندوخته میشه نه حداقل یه چیز بامزه ای نمی گن که باعث خنده مردم بشه..البته بهتره چیز خنده داری نگن چون بیشتر لوس بازی میشه تا خنده..... این همه مجری با سوادو تحصیل کرده داریم که وقتی یه کلمه حرف میزنن ادم صد تا مطلب دستگیرش میشه .. بعد میرن نمی دونم از کجا این مجری ها رو پیدا میکنن.. همین اقای نجفیان هم بازیگره هم خانندس هم شاعره هم نوازندس ... من هر وقت مجری میشه میبیننم یه سری حرفای تکراری دفه قبلو هی تکرار میکنه . انگار تو این کشور با کسایی مثل شو من ها مخالفند. و نمی خان کسی بیش از حد تو دل مردم جا باز کنه......

  10. #9
    آخر فروم باز RONN!E's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    چار دیواری
    پست ها
    1,719

    پيش فرض

    برنامه مردم ایران سلام هم مجری های خوبی داره همه متخصصن تو کار خودشون
    کاملا موافقم.مجری اول برنامه آقای شهیدی فر که البته تهیه کننده این برنامه هم هست کارش درسته.

  11. #10
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض چشم‌های خیس مادرم

    خیلی از خانواده‌های ایرانی حدود 2 سال است که صبحشان را با سلام او شروع می‌کنند؛ «مردم ایران سلام!»؛ جمله ساده‌ای که خیلی زود با مردم ایران ارتباط برقرار کرد.


    محمدرضا شهیدی‌فرد، مجری، کارگردان و تهیه‌کننده این برنامه است که این روزها بیشتر دغدغه‌اش این برنامه است.

    محمدرضا شهیدی‌فرد اهل مشهد است. در یکی از قسمت‌های همین برنامه بود که ماجرای وارد شدنش به رادیو و تلویزیون را گفت: «صدا و سیمای مشهد برای گویندگی تست می‌گرفت، من و چند نفر از دوستان‌ام هم رفتیم تست دادیم و قبول شدیم. آقای آتش‌افروز از ما تست گرفت».

    شهیدی‌فرد متولد 1348 است. او سال‌های نوجوانی و اوایل جوانی‌اش را در مشهد زندگی کرد، بعد به دنبال آرزوهایش - به دنبال حرفه‌ای که فکر می‌کرد در آن موفق می‌شود - به تهران آمد و در رشته سینما درس خواند و بعد، او که رسانه تلویزیون را می‌شناخت، جذب این رسانه شد.

    برنامه «اینجا فرداست» یادتان هست؟ شهیدی‌فرد اجرا، تهيه و كارگرداني آن برنامه را هم به‌عهده داشت. حالا وقتی می‌خواهد از دلتنگی‌هایش بگوید، بدون معطلی از پدر و مادرش می‌گوید و چشم‌های مادرش که زمان برگشت از مسافرت‌های یکروزه‌اش به مشهد خیس است.

    وقتی به زندگی خودتان فکر می کنید یاد چه چیزی می‌افتید؟

    خدا بیش از لیاقتم به‌ام نعمت داده و محبت کرده و من نتوانستم از نعمت‌هاي او استفاده کنم.

    برنامه مردم ایران سلام هم از همین موقعیت‌هاست؟

    بله. این برنامه یک امکان وسیع است؛ اینکه هر روز بتوانی با گروه بزرگی از مردم ارتباط داشته باشی و مطمئن باشي که از عهده کاری که بر عهده‌ات گذاشته شده، برآمده‌اي؛ اینکه می‌خواهی کاری که دوست داری انجام دهی را شروع کنی و ادامه دهی، یک موقعیت است.

    همه سعی‌ات را می‌کنی تا از فرصتی که برایت به‌وجود آمده، استفاده کنی. اگر نتوانستی کاری را که می‌خواهی انجام دهی یا کم تلاش کرده‌ای یا دانش لازم را نداری.

    این برنامه - با تأثیرهایی که می‌توانی بگذاری - یکی از همان نعمت‌هاست که خدا در اختیار ما گذاشته است. گاهی زمانی که ساخت برنامه تمام می‌شود، با خودم می‌گویم کاش برنامه را یک‌جور دیگر می‌ساختيم.

    گاهی بعد از چند ماه به این نتیجه می‌رسم که در ساخت یک برنامه اشتباه کرده‌ام و درمورد همه چیزهایی که حسرتشان را دارم؛ مثل دوری از خانواده‌ام.

    پدر و مادرتان مردم ایران سلام را می‌بینند؟

    مادرم هر روز برنامه را می‌بیند. معلوم است که علت اصلی دیدن برنامه هم پسرشان است، شاید بعضی قسمت‌های برنامه را دوست داشته باشد. شاید اگر من مشهد زندگی می‌کردم و برنامه پخش مي‌شد، همه برنامه‌هایم را نمی‌دید.

    دوری از شهر و خانواده خیلی اذیت‌تان می‌کند؟

    در مورد خانواده‌ام و به‌ویژه پدر و مادرم دوری از آنها خیلی اذیتم می‌کند. فکر می‌کنم درباره پدر و مادرم وظايفي دارم که نتوانسته‌ام به آنها عمل کنم. من همیشه از بچگی درگیر کارهای مختلف بوده‌ام، به خاطر همین کمتر کنار خانواده بوده‌ام.

    پدر و مادرم درجه یک و بی‌نظیر بوده‌اند. من حتي در حد یک فرزند عادی هم نتوانستم برای آنها کاری انجام دهم. نه اينكه بگویم آنها انتظار کار خیلی خاصی از من دارند یا انتظار لطف خاصی را داشته‌اند، اما من حتي نتوانستم زمان زیادی کنار آنها باشم.

    چرا می‌گویید پدر و مادرتان بی‌نظیر هستند؟

    چون هر کاری که می‌توانستند برای من انجام دادند؛ کارهایی که من دیده‌ام خیلی پدر و مادرها انجام نمي‌دهند. هیچ‌وقت هم توقعی از من نداشتند. هیچ‌وقت به زبان نیاوردند که به خاطر من این کار را انجام بده یا نده یا برو یا نرو.

    به دنبال چه چیزی به تهران آمدید؟

    شرایطی از کار فقط در تهران وجود دارد؛ به خاطر همین هم تهران هستم. آنها مشهد هستند، من تهرانم. همیشه دوست داشتم پیش‌شان باشم.

    پدر و مادر هیچ توقعی از فرزندش ندارد؛ همین که فرزند را ببیند، برایش کافی است. من سال‌هاست تهران زندگی می‌کنم و آنها هیچ‌وقت حتي لذت دیدن فرزندشان را نبرده‌اند.

    وقتی مشهد می‌روید، چه کار می‌کنید؟

    بیشتر وقتم را با آنها مي‌گذرانم و هر جایی آنها بخواهند، می‌روم و هر جایی که آنها باشند من هم دنبالشان هستم. خودم را کاملا با شرایط آنها سازگار می‌کنم. دربست در اختیار آنها بوده و با آنها هستم.

    عادت خاصی در رابطه‌تان دارید؟

    خیلی عادت خاصی نداریم ولی همیشه با آنها هستم.

    غیر از دیدن خانواده در مشهد چه می‌کنید؟

    وقتی به مشهد می‌روم یکی از مهم‌ترین مسائل، دیدن پدر و مادرم است و مهم‌تر از همه حس‌های خانوادگی، زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است.

    دوست دارید چه ساعت‌هایی به حرم بروید؟

    بیشتر دوست دارم حوالی شب بروم؛ حوالی صبح هم مي‌روم.

    چرا شب‌ها؟

    شب‌ها هم حرم خلوت‌تر است، هم اینکه روزها با خانواده هستم و شب که آنها می‌خوابند، می‌روم حرم. یکی از علت‌هایش هم خاصیت شب است و ویژگی‌هایی که شب دارد.

    وقتی دارید از مشهد برمی‌گردید، چه کار می‌کنند؟

    بديهي است همیشه دوست دارند من بمانم اما نمی‌گویند. من هر چند هفته یک بار پنجشنبه می‌روم و جمعه هم برمی‌گردم.

    وقتی داری برمی‌گردی، چشم‌های مادرت را می‌بینی که خیس شده است یا برادر و خواهرت به‌ات می‌گویند که مادرت هر جایی می‌رفته، می‌گفته اگر محمدرضا بود چقدر خوب بود یا هر جایی که می‌رود چیزهایی را برای تو نگه می‌دارد؛ این چیزی که می‌گویم، ممکن است حتي یک شکلات باشد ولی مادرم هیچ‌وقت به من نگفته‌اند که محمدرضا چون من دلم برايت تنگ مي‌شود، نرو.

    اینکه آنها چون مي‌خواهند تو به آرزویت برسی، از همه چیزشان گذشته‌اند و مانع تو نشده‌اند و به تو اجازه داده‌اند که هر طور مایلی، زندگی کنی؛ اینکه حس کنی آنها همیشه این امکان را برای تو فراهم کرده‌اند که خودت انتخاب کنی و هیچ‌وقت نگفته‌اند محمدرضا بمان یا چرا کم می‌آیی.

    وقتی تهران می‌آیم، چند روز و شب ازشان بی‌خبر هستم. اتفاق‌هاي این‌جوری خیلی پيش مي‌آيد،اينها ساده‌ترين و معمولي‌ترين‌ها هستند.

    نگاهتان به زندگی چگونه است؟

    به‌اش نگاه نمی‌کنم؛ زندگی می‌کنم. به جای اینکه به‌اش فکر کنم، تلاش می‌کنم.

    چگونه؟

    به دنیا می‌آیی و یک فهمی از جهان پیدا می‌کنی؛ همه قرار است در این جهانی که وجود دارد، بالغ شوند. آمده‌ای تا کامل شوی و به تکامل برسی.

    خود زندگی پیچیده و عجیب و غریب نیست؛ این ما هستیم که مفاهیم را پیچیده می‌کنیم. دوست داریم ذهنمان حرکت کند و معما می‌سازیم.

    و در این زندگی چه مفهومی برایتان مهم است؟

    بندگی کردن.

    این بندگی کردن را چطور تفسیر می‌کنید؟

    هر كسي هرجور که می‌فهمد، آن را تفسیر می‌کند. به هر درکی که از قضا و قدر داشته باشی، تن می‌دهی. هر چقدر مفهوم تسلیم را بیشتر درک کنی، بیشتر رشد می‌کنی.

    و لحظه‌هایی که نمی‌توانید تسلیم باشید؟

    سعی‌ام اين است که این لحظه‌ها نباشند. ما به هر حال در دنیایی زندگی می‌کنیم که گوناگوني آدم‌ها در آن زیاد است و تو با آدم‌ها در یک وضعیت برابر هستی؛ در یک همزیستی که همه از آن لذت می‌برند. در هستی با آدم‌ها مشترک هستی.

    به هر اندازه‌ای که اطاعت و بندگی را بلد باشی، احساس رضایت بیشتری می‌كني؛ اگر قائل به نظام احسن خلقت باشی، با همه تعریفی که از این نظام شده است؛ با وجود خدا و شیطان. از این نگاه است که همه چیز به نظرت خیر است و با این نگاه است که از همه چیز استقبال می‌کنی.

    و آشفتگی‌ها را چطور می‌بینید؟

    هر چی هست، مشیت الهی است؛ بنا به مشیت الهی به هر چیزی که نگاه کنی، خیر است. اگر بیماری باشد خیر است، اگر آشفتگی است خیر است و اگر تفکر است خیر است.

    باید همه اینها را بپذیری و در برابرشان تسلیم باشی و به مثابه نردباني براي رشد و بالارفتن از آنها استفاده كني.

    وقتی نمی‌توانید تسلیم باشید، چه حسی دارید؟

    اگر جایی هم مشکلی به‌وجود می‌آید، ناشی از ضعف اراده است. درخت جهان پر از میوه‌های خوش‌طعم است، اگر تو تلاش نکرده‌ای، نپریده‌ای که میوه‌های آن درخت را بکنی، ضعف از توست. اگر حوصله پریدن نداری، این مشکل توست.

    این ضعف اراده با شما چه می‌کند؟

    آشفتگی تو را خشمگین می‌کند. خب، این یک ایراد است، ربطی هم به نظم جهان ندارد. چیزهای زیادی وجود دارد که می‌تواند عصبانی‌ات کند؛ بی‌رحمی و بی‌نظمی‌هایی که وجود دارد، می‌تواند عصبانی‌ات کند.

    بیشترین چیزی که شما را به هم مي‌ريزد، چیست؟

    شاید مهم‌ترین مسئله از دست دادن یک آدم باشد.

    با از دست دادن یک آدم چطور کنار می‌آیید؟

    اجازه نمی‌دهم برای مدت زیادی آن سکوت و غم بر من غلبه کند.

    غیر از مرگ، چه چیزی نظم ذهنی‌تان را به‌هم می‌ریزد، مثلا از دست رفتن یک رابطه؟

    هیچ‌چیز دیگری به سختی مرگ نیست؛ ضمن اینکه خیلی کم شده ارتباطم با کسی قطع شود. وقتی از مشهد آمدم، آرام آرام بعضی رابطه‌هایم کمرنگ شد اما این‌جوری نشد که به دلیل شکراب شدن رابطه‌ام با کسی، او را از دست بدهم.

    حستان در رابطه کم بوده؟

    نه، دوست داشتن هست اما تعلق‌خاطر آدم کم می‌شود. غم، خشم و عصبانيت در مورد هیچ‌کدام از دوستانم اتفاق نیفتاده.

    خیلی موارد کمی بوده است که با دوستان و همکاران‌ام رابطه‌ام قطع شده باشد. اگر هم نتوانسته‌ام همکاری‌ام را ادامه دهم، رابطه‌ام را با آن فرد حفظ کرده‌ام. وقتی دیده‌ام دیگر نمی‌توانم همکاری‌ام را با فرد ادامه دهم، خود رابطه‌ام را از دست نداده‌ام.

    یک روزتان را تعریف کنید؟

    الان در این دو سالی که برنامه مردم ایران سلام را کار می‌کنم، غیر از روزهای تعطیل - حوالی ساعت 5 از خواب بیدار می‌شوم، نماز می‌خوانم، لباس می‌پوشم و می‌روم شبکه به استودیوی پخش.

    بعد 2ساعت و نیم درگیر ضبط برنامه هستم. بعد هم می‌روم محل کارم؛ دفتر برنامه. در دفتر برنامه هستم، گاهی جلسه‌هایی هست که بیرون يا در دفتر است درباره مونتاژ، نوشتن کنداكتور برنامه، طراحی و گفت‌وگوها با عوامل برنامه و مهمان‌ها برای اینکه بدانیم که در برنامه راجع به چه چیزهایی صحبت كنيم.

    هیچ فعالیت خاص دیگری نمی‌کنم. دوتا برنامه هم در رادیو «گفت‌وگو» دارم؛ یکی از برنامه‌ها زنده است، یکی هم گفت‌وگو با نخبگان و چهره‌های برجسته كشور است.

    در بقیه ساعت‌های روز وقتی دغدغه مردم ایران سلام را ندارید، چه می‌کنید؟

    همه زندگي اين روزهايم برنامه مردم ايران سلام است.

    عادت‌های خاص روزانه ندارید؟

    خودم نمی‌دانم، هیچ‌وقت به خودم این‌جوری فکر نکرده‌ام.

    از مردم ایران سلام چه انتظاری دارید؟

    اینکه دقایق خوب و مفیدی‌ساخته شود و مردم از برنامه‌ها لذت ببرند.

    اگرهای روحتان چه چیزی است؟

    خیلی کم به اگرهایم نگاه می‌کنم. اگر دارم؛ اگرهایم در حد عبور از چیزی است.

    خب چه چیزی بوده؟

    اگر من در کار تلویزیون و رادیو نبودم، چه اتفاقی می‌افتاد.

    خب چه می‌کردید؟

    فکر کردن به این ماجرا هیچ ثمری نداشت.

    چرا؟

    وقتی از کاری که دارم، لذت می‌برم و رضایت دارم و وقتی آسودگی خاطر دارم، چرا باید ناراحت شوم؟

    اینکه مخاطبان لذت می‌برند، برایم مهم است. اینکه با جمع کثیری از مردم رابطه داشته باشی، اینکه امکان آشنایی با نخبه‌ها را پیدا می‌کنم. وقتی فکر کردن به اگرها دردم را دوا نمی‌کند، چرا باید فکر کنم.

    وقتی ناراحتید به کجا پناه می‌برید؟

    بیش از هر جای دیگر به حرم امام رضا(ع)پناه می‌برم.

    با ناامیدی چه می‌کنید؟

    ناامیدی؟ نه!

    اهل غذای آماده‌ یا فست فود هستيد؟

    اصلاً به فست فود خوردن عادت ندارم و اصلا میانه‌ای با ساندویچ هم ندارم؛ مگر اینکه خیلی مجبور باشم ولی ابدا سراغش نمی‌روم. در روزهای نوجوانی شاید چند بار خورده باشم ولی حالا دیگر سراغش نمی‌روم.

    اهل آشپزی هم هستید؟

    بیشتر وقت‌ها بیرونم، ولی اگر خانه باشم خودم می‌پزم.

    ویژگی اخلاقی‌تان چیست؟

    مدارا.

    در این مدارا چيزي از دست نمی‌دهید؟

    نه. من اراده‌ام در به‌دست آوردن است.

    چه حسرتی دارید؟

    حسرت سفرهایی را دارم که نرفته‌ام؛ حسرت همه جاهایی که نرفته‌ام؛ برنامه‌هایی که نتوانسته‌ام، بسازم و حسرت لحظه‌هایی که پیش پدر و مادرم نبوده‌ام.

    کتاب هم زیاد می‌خوانید؟

    قبلاً زیاد می‌خواندم.

    چه کتابی؟

    گلستان سعدی و كتاب‌هايي در حوزه دين، هنر و ارتباطات. بعضی کارهای آقای سیدمهدی شجاعی، علی معلم یا مرحوم قیصر امین‌پور.

    اهل موسیقی هم هستید؟

    الان مدت زیادی است که این‌قدر سرم شلوغ است که نتوانسته‌ام موسیقی گوش دهم ولی موسیقی مقامی یا سنتی را دوست دارم.

    فیلم می‌بینید؟

    مدت زیادی است فیلم ندیده‌ام ولي فیلم‌های زیادی بوده که دوست داشته‌ام.

    سرگرمی‌تان چیست؟

    سفر؛ هر جایی که باشد.

    اگر یک در جلویتان باشد، دوست دارید چه چیزی پشت آن در باشد؟

    بهشت.

    چرا؟

    هر آدمی - هر زمانی که به دنیا آمده است - بر اساس میل فطری‌اش دوست دارد به بهشت برود. جدا از یک توصیف مکانی که از بهشت وجود دارد، یک توصیف معنایی هم از بهشت هست؛ اینکه بهشت جایی است که تو در نتیجه بندگی‌ات به آن می‌رسی.

    من دلم می‌خواهد در بهشت باشم. نتیجه بودن در بهشت، تجربه معنای زندگی است.

    ياد چه‌چيزي مي‌افتيد؟



    --------------------------------------------------------------------------------


    سفر؟
    یاد مرگ می‌افتم.

    دوري؟

    پدر و مادرم.

    کوچه؟

    بعضی خانه‌های کودکی‌ام. ما بچه که بودیم اجاره‌نشین بودیم و یکی دو سال یک بار، خانه را عوض می‌کردیم.

    عطر؟

    یاد همه حرم‌ها می‌افتم.

    شهرت؟

    دردسر دارد. اگر می‌شد دردسر نداشت، خیلی خوب بود. خب، هر چیزی هم مضراتي دارد و هم محاسني؛ همین است دیگر.

    خانه؟

    پدر و مادرم.

    شعر؟

    حافظ و مولوی

    رنگ؟

    همه رنگ‌ها را دوست دارم، وجود خود رنگ برایم لذت‌بخش است.

    غم؟

    نمی‌شود نباشد ولی تسلیم نمی‌شوم.

    تنهایی؟

    تنهایی ندارم.

  12. این کاربر از Asalbanoo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •