تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 3 از 14 اولاول 123456713 ... آخرآخر
نمايش نتايج 21 به 30 از 140

نام تاپيک: Jargon | واژگان و اصطلاحات تخصصی حوزه‌های مختلف

  1. #21
    ناظر انجمن زبان pro_translator's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    2,149

    پيش فرض

    اصطلاحات مطبوعاتی مرتبط با انرژی هسته‌ای


    Nuclear facilities in Iran: تاسیسات هسته‌ای ایران
    Atomic Energy Organization of Iran: سازمان انرژی اتمی ایران
    Highly enriched uranium: اورانیوم با غنای بالا
    Treaty on the Non-Proliferation of Nuclear Weapons: پیمان‌نامه‌ی منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای
    Atoms for Peace: اتم برای صلح
    The peaceful usage of nuclear energy is the definite claim for Iranian: استفاده‌ی صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای حق مسلم ایرانیان است
    Iran and weapons of mass destruction: ایران و سلاح‌های کشتار جمعی
    Joint-stock company: شرکت سهامی
    current international tensions between Iran and other countries: روابط بین‌المللی فعلی ایران و کشورهای دیگر
    Diplomatic activity linked to Iranian nuclear program: فعالیت دیپلماتیک مرتبط به برنامه‌ی هسته‌ای ایران
    disarmament: خلع سلاح
    Nuclear proliferation: تکثیر هسته‌ای
    Accusation of hypocrisy and double standards by Iran toward the West: اتهام ریاکاری
    Tehran International Conference on Disarmament and Non-Proliferation, 2010: کنفرانس بی‌المللی خلع سلاح و عدم اشاعه
    International Disarmament and Non-proliferation: World Security without Weapons of Mass Destruction: خلع سلاح بین‌المللی و عدم اشاعه: امنیت جهانی بدون سلاح‌های کشتار جمعی
    Nuclear Energy for All, Nuclear Weapons for No One: انرژی هسته‌ای برای همه: سلاح‌های هسته‌ای برای هیچکس
    New START: پیمان استارت: Strategic Arms Reduction Treaty: پیمان کاهش تسلیحات هسته‌ای
    Dual standard:
    استاندارد دوگانه
    Dual containment: مهار دوگانه
    United Nations Security Council: شورای امنیت سازمان ملل متحد
    United Nations Security Council Resolution 1737: قطعنامه‌ی ۱۷۳۳ شورای امنیت
    Non-Aligned Movement: جنبش غیرمتعهد
    Informed Source: منبع آگاه
    Joining in a Coalition: عضو ائتلاف شدن


    اگه این سری به دردتون خورد سری بعد شاید مقام‌های سیاسی رو گذاشتم...

    (پست‌های صفحه‌ی اول آپدیت شدن...)...
    Last edited by pro_translator; 10-12-2012 at 23:56.

  2. 7 کاربر از pro_translator بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #22
    ناظر انجمن زبان pro_translator's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    2,149

    پيش فرض

    حساب‌داری

    این لیست هم خیلی بلندبالاست... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    نظر بدین...

  4. 5 کاربر از pro_translator بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #23
    ناظر انجمن زبان pro_translator's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    2,149

    پيش فرض

    Management occupations

    General secretary: دبیرکل
    Global Entrepreneurship Monitor: دیدبان جهانی کارآفرینی
    President: رئیس‌جُمهور
    chairman: chairwoman: chairperson: رییس هیئت مدیره
    Mayor: شهردار
    Chief information officer: مدیر ارشد فناوری اطلاعات
    CEO: Chief Executive Officer: مدیر عامل: مدیر ارشد اجرایی
    City manager: مدیریت شهری
    Entrepreneur: کارآفرین
    Management: مدیریت
    Adjutant general: معاون ژنرال
    Affiliate manager: مدیر وابسته
    Apparatchik: عضو سازمانی: عضو بلندپایه: ذی‌نفوذ
    Assistant manager: کمک مدیر: معاون مدیر: نائب رئیس
    Customer Relationship Managemer: مدیر ارتباط با مشتریان
    Branch manager: مدیر شعبه: مسئول اداری و اجرایی شعبه
    Brand manager: مدیر برند: مدیر مارک: مدیر نشان تجاری: مدیر بازاریابی یک مارک مخصوص
    business manager: business director: مدیر بازرگانی: مدیر کسب و کار
    Quality manager: مدیر کیفیت
    Financial manager: مدیر مالی
    Educational Management: مدیریت آموزشی
    Customer Relationship Management: مدیریت ارتباط با مشتری
    Strategic Management: مدیریت استراتژیک
    Information Management: مدیریت اطلاعات
    Safety Management: مدیریت ایمنی
    Marketing Management: مدیریت بازاریابی
    Crisis Management: مدیریت بحران
    Public Sector Management: مدیریت بخش عمومی
    Hospital Management: مدیریت بیمارستان
    Project Management: مدیریت پروژه
    Organizational Conflict Management: مدیریت تعارض سازمانی
    Change Management: مدیریت تغییر
    Rehabilitation Management: مدیریت توانبخشی
    Production Management: مدیریت تولید
    Team Management: مدیریت تیم
    Services Management: مدیریت خدمات
    Creativity Management: مدیریت خلاقیت
    Knowledge Management: مدیریت دانش
    Public Sector Management: مدیریت دولتی
    Time Management: مدیریت زمان
    Supply Chain Management: مدیریت زنجیره تأمین
    Life Management: مدیریت زندگی
    Operations Management: مدیریت عملیات
    Business Process Management: مدیریت فرایندهای کسب و کار
    Technology Management: مدیریت فناوری
    Library Management: مدیریت کتابخانه
    Participative Management: مدیریت مشارکتی
    Human Resource Management: مدیریت منابع انسانی
    Engineering Management: مدیریت مهندسی
    Innovation Management: مدیریت نوآوری
    Hotel Management: مدیریت هتل
    Cost Management: مدیریت هزینه
    Sport Management: مدیریت ورزش
    chairman: رئیس مجلس: رئیس کمیته: رئیس کمیسیون
    first lady: زن رئیس جمهور
    Chief administrative officer: افسر انتظامی اعلی
    City manager: شهردار: مدیر شهر
    clerk: منشی: دبیر: دفتردار: کارمند دفتری
    Comptroller: controller: سرحسابدار: حسابرس کل: رئیس حسابداری
    councillor: رایزن: کنکاشگر: عضو شورا: عضو انجمن: مشاور: مستشار
    Royal Counselor: مستشارالملک
    Royal doctor: طبیب دربار
    Royal Chef: سرآشپز دربار
    Army General: سپهسالار
    Premier: نخست‌وزیر
    Deputy mayor: معاون شهردار
    Executive manager: مدیر اجرایی
    Hotel manager: مدیر هتل
    Legislator: قانون‌گذار: نماینده‌ی مجلس شورا: نماینده‌ی پارلمان: عضو هیئت مقننه
    Mayor: شهردار
    President: رئیس جمهور
    Vice president: معاون رئیس جمهور: نائب رئیس جمهور: نایب رئیس: نیابت ریاست
    Production manager: مدیر تولید
    Product manager: مدیر محصول
    Project manager: مدیر پروژه: مدیر طرح
    Senior manager: مدیر ارشد
    Shop foreman: مسئول خرید
    Job description: شرح وظایف
    Social manager: مدیر اجتماعی
    Store manager: مدیر فروشگاه
    Supervisor: ناظر
    Technical director: مدیر فنی
    Vorstandsassistent: معاون اجرایی


    دوستان اگه نظر ندین دیگه ادامه نمی‌دم...
    Last edited by pro_translator; 16-06-2012 at 10:29.

  6. 8 کاربر از pro_translator بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #24
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض

    ممنون رفیق ...

    البته نمیشه انتظار کامنت خاصی داشت، چون اینا یه جورایی اینجا به صورت مرجع در میان و هر کس که بخواد تو یکی از این حوزه‌ها کاری رو ترجمه کنه، می‌تونه از این واژگان کمک بگیره

    من هم سعی می‌کنم Contribute کنم تو تاپیک ...

    یه سری اصلاح تخصصی منابع طبیعی (Natural Resources)


    - آبگير = (اسم) – حوض، ‌تالاب، استخر، گودال بزرگ كه آب در آن جمع مي شود.

    - آبگير = (صفت)(Tankage River-basin, Pool) زميني كه آب – به آن برسد و نيز كار گر حمام كه در گرمابه آب به بدن مردم مي ريزد.

    - آبخيز = (صفت) (Aquiferouss) زميني پر آب، زميني كه هر جاي آن را بكنند آب بيرون آيد، و نيز بمعني موج و طغيان آب.

    - آبراهه = (اسم) راه آب، مجراي آب، آبراه.

    - آبريز = (اسم) (Water – Shed- Water-closet) جاي ريختن آب، چاهي كه آبهاي گنديده را در آن مي ريزند.

    - آبدان = (اسم) آبگير، آب انبار، حوض، جائي كه آب در آن جمع شود.

    - حوزه = (عربي) (بفتح حاوزا) (Area, Domain; Realm; Extent, Range of influence. Seatm Assembly) ناحيه، ميان مملكت، طبيعت.

    - حوض = (عربي) (بفتح حاوسكون واو) (Tank; Pond; Pool, Basin) تالاب،آبگير، احواض و حياض جمع.

    - حوض = (عربي) (River) basin

    - حوض چه = (عربي و فارس) Little pool, Small basin

    - لگن – حوض – حوضه رود و = Basin – آبگير (اسم) حوضچه = Caatchent or basin

    - مقسم آب،آبريز (اسم) = Watershed – Wateshed Management= All the measure taken for the conservation and improvement of catchment area.

    - آبخيز داري = واژه آبخيز داري ترجمه است از لغت انگليسي – Watershd Management با وجود اينكه از مفهوم لغات انگليسي و فارسي آن، ظاهراً چنين بر ميآيد كه دانش آبخيزداري بيشتر به مباحث مربوط به آب مي پردازد، ليكن، در حقيقت آبخيزداري قسمتي است از علوم خاك (Soil science) و در آن راجع به روش هاي حفاظت خاك هائي كه در دامنه ها و سرچشمه هاي رودخانه ها قرار دارند و در معرض فرسايش مي باشند، گفتگو به عمل مي آيد. طبيعي است كه حفاظت خاك اين دامنه ها، جلوگيري از جريان شديد آب و افزايش نفوذ آن در خاك نيز، ارتباط نزديكي به علوم مربوط به آب (Hydrology) دارد.

    لغت shed در زبان انگليسي، هم بمعناي پناه است مانند : Open shed يا پناهگاه باردام و هم به معناي اشك و ريزش طبيعي است كه در اين باره مفهوم ريزش مورد نظر است در اين صورت ترجمه تحت اللفظي اصطلاح Watershed – Management عبارت است از آبريز داري (دامنه هائي كه از آنها آب ريزش مي كند) ترجمه اخير هم، با وجود اينكه در برخي از نوشته هاي علمي بكار رفته است و از لحاظ مفهوم نيز كاملاً رسا مي باشد چندان بكار نمي رود. (زيرا اين لغت، قبلاً براي دستشوئي هاي عمومي مورد استفاده واقع شده است) و امروز در اغلب سازمان هاي آموزشي و پژوهشي كشور عنوان آبخيزداري رواج دارد و هر چند اين لغت، از نظر مفهوم، گويائي واژه اولي را ندارد (از دامنه ها آبي بر نمي خيزد)، ناگزير براي هماهنگي لغت آبخيزداري مورد استفاده قرار گرفته است.

    - آبگير = (Drainage area) ترجمه اين لغت در برخي از نوشته ها حوزه آبخيز در نظر گرفته شده است (حوزه بمعني قلمرو) كه چون مراد، ترجمه (Basin) بوده است لغت اخير را اداره هيدرولوژي وزارت آب و برق (نيرو) در مورد نقشه آبخيزهاي ايران بكار برده است. اما چون اين لغت هم تركيبي از كلمه تازي و فارسي است، ناگزير واژه آبگير پيشنهاد مي شود. – مجموع دامنه هائي است، سرچشمه يك رود اصلي را تشكيل مي دهند مانند آبگير قزل اوزون.

    - آبخيز = (Water-shed) قسمت مشخصي است از آبگير مانند : آبخيز نوپ آقاج در بيجار، كه اولين واحدهاي سرچشمه پهناي آبگيز قزل اوزون بشمار مي رود.

    - آبخيز فرعي = (Catchment) (اين لغت گاهي بوسيله كارشناسان آب بجاي Water-shed بكار مي رود) كوچكترين واحد يك آبخيز را بوجود مي آورد.

    مانند : آبخيز فرعي بيانلو از آبخيز توپ آقاج.

    - مرتع : (عربي – بفتح ميم و تا) (Range) چراگاه، شكارگاه، مراتع جمع. به اراضي داير يا باير اطلاق مي شود كه رستني ها در آن بحالت طبيعي رشد نموده. ميزان بارندگي آن منطقه بسيار كم باشد و بوسيله حيوانات اهلي و شكاري و وحشي مورد چرا واقع گردد و هيچ عاملي آن را محدود ننمايد. مراتع طبيعي به مراتع مرغوب (سرسبز) و مراتع نامرغوب (دامنه ها) تقسيم مي گردد.

    - مرغ : (اسم بفتح ميم و سكون را) (Lawn) چمن، سبزه، و نوعي گياه سبز و خرم كه حيوانات علفخوار آن را به رغبت مي خورند.

    - مرغزار : (اسم – بفتح ميم و سكون را و غين) (Sward) چمنزار، سبزه زار

    - چراگاه : (اسم مكان – بفتح اول) (Pastureland, Pasturage, Pasture) علفزار، جاي چيدن حيوانات علفخوار، مرتع، چراگه و چرا خور ، چرام، چرامين، خرامين هم گفته شده است.

    به آن دسته از اراضي اطلاق مي شود كه بصورت كلي داير و محصور بوده و عمليات آبياري و كود دادن در‌آن صورت پذيرد. ضمناً بايد ميزان نزولات نواحي مزبور رضايتبخش بوده گياهان علوفه اي در اين نواحي كشت و زرع گردد.

    مراتع مصنوعي، عبارت از اراضي است كه هر سال يا هر چند سال يكبار تجديد كشت شده از آن بهره برداري بعمل مي آيد. مراتع مصنوعي ممكن است بشكل چراگاه يا بصورت كشت كاري مورد بهره برداري واقع شود.

    الف – چراگاه : به اراضي اطلاق مي شود كه تحت عوامل زراعتي كشت و كار شده و محصول آن مستقيماً مورد چراي احتشام واقع گردد.

    ب – كشت زار : به اراضي اطلاق مي شود كه تحت عوامل زراعتي كشت و كار شده و محصول آن پس از برداشت به مصرف خوراك حيوانات مي رسد.

    ج – چراگاه – كشتزار : اراضي ايكه با اندكي تغيير و تبديل پس از چرا قرار مي گيرد.

    د – كشت زار – چراگاه : اراضي ايكه بصورت منظم پس از هر چين مورد چرا قرار مي گيرد.

    - چمن : (اسم – بفتح اول و دوم)(Sward Lawn) سبزه زار، مرغزار، زمين سبز و خرم ، و نيز گياهي است كه در باغچه ها و حاشيه خيابانها مي كارند.

    - چمنزار : (جائي كه چمن فراوان باشد، زميني كه در آن چمن كاشته باشند.

    سبزه زار : (اسم مكان) زمين سبز و خرم، زميني كه گياه فراوان د آن باشد.

    بيابان : (اسم – بكسر با) دشت، صحرا، زمين، پهناور، بي آب و علف.

    - كوير : (اسم – بفتح كاف و كسر واو) شوره زار، سراب، شير ژيان را هم گفته اند.

    - - جنگل : (اسم – بفتح جيم و گاف) (Forest Woodland , Wood) زمين پهناور كه از درختان انبوه و بيشمار پوشيده شده و داراي نهرها و جويبارها باشد.

    - Ranch : مزرعه اي بزرگ با مرزهاي معين كه جهت چرا و توليد و پرورش دام هاي اهلي مثل اسب، گاو و گوسفند مورد استفاده قرار مي گيرد.

    - Range (1) يك منطقه باز با پوشش گياهي طبيعي كه در بعضي كشورها از نظر اكولوژيكي بر روي آن مديريت نمي شود و ممكن است دام بر روي آن به گردش و تغذيه بپردازد. معمولاً مناطق خشك و يا نيمه خشك كه براي توليد محصولات زراعي و چوب مورد بهره برداري قرار نمي گيرد و ظرفيت آن را دارند تا در جهت مصارفي همچون چرا، آبخيز، محيط زيست حيات وحش و تفريح و غيره مورد استفاده قرار گيرند.

    در مناطقي كه مورد تخريب شديد قرار گرفته باشد ممكن است بوسيله بذور بومي ويا وارداتي بذر كاري گردد.

    (معادل Natural Pasture مي باشد)

    (2) قلمرو يك منطقه جغرافيائي كه يك ارگانيزم و يا جامعه اكولوژيكي (گياه يا حيوان) بصورت طبيعي زندگي مي كند و يا واقع شده است.

    (3) يك واحد از اراضي چرائي كه توسط يك گروه دام معين مورد استفاده قرار مي گيرند.

    Range Woodiand : منطقه درخت داري مشابه جنگل كه درختان كوچكتر و فاصله دارتر از جنگل هستند و مورد بهره برداري مرتعي هم قرار مي گيرد.

    - Pasture : (اسم، فعل لازم و متعدي) چراگاه، چراندن، چريدن در – چريدن (معادل با Pastureland , Pasturage)

    1- گياهاني همچون گراسها كه جهت تعليف دام هاي چرائي كاشته مي شود.

    2- اراضي و يا يك قطع زميني كه براي چرا مصرف مي شود.

    3- تعليف دام ها (Grazing).

    اراضي چرائي در مناطقي از آمريكا كه رطوبت بيشتري دارند بعنوان Pasture شناخته مي شوند.

    اراضي چرائي واقع در شرق مدار نصف النهار 99 بعنوان Pasture و گراس لندهاي غرب اين خط بعنوان Range مورد بررسي قرار مي گيرد. در واقع خطي از درياچه دويل (Devils lake) ، داكوتاي شمالي تا Texas , Laredo تقريباً خط مرزي بين Pastures و Ranges مي باشد.

    Meadow : منطقه اي از گراس لندهاي مرطوب كه بوسيله در و بحالت تعادل Sub climax (كليماكس قبل از كليماكس نهائي، حالت تعادل پيدا كرده و بعلت هاي غير اقليمي مثل فعاليت انسان نمي تواند به كليما كس برسد) در آمده است. مناطق مشابه كه در اثر چرا بحالت Sub climax در آمده بعنوان Pasture تعريف مي شود.

    Sward : چمن، مرغزار، منطقه از پوشش گياهي كه عمدتاً شامل گراسها باشد.

    Grassland : يك منطقه اصلي از اجتماع حياتي گياهي كه گراس ها پوشش غالب را تشكيل مي دهند.

    معمولاً ميزان بارندگي براي رويش درخت كافي نمي باشد (حدود 500-250 ميليمتر در سال در مناطق معتدل و 15000-750 ميليمتر براي مناطق گرمسيري). در داخل قاره هاي مختلف جائي كه باران بيشتر در بهار و تابستان مي بارد گراس لند وجود دارد. بيشتر گراسها چند ساله مي باشند اما گراسهاي يك ساله يا دو ساله هم وجود دارد.

    گراس لندهاي آمريكاي شمالي را Prairies مي گويند، و Steppes در جنوب غربي روسيه واقع شده اند، و گراس لندهاي منچوري، مغولستان و آمريكاي جنوبي Pampas ناميده مي شود.

    گراس لندهاي گرمسيري بعنوان Savanna شناخته شده است، و داراي گراس هاي بلند زير و بصورت دسته اي انبوه مي باشند، و اغلب درختاني بصورت پراكنده وجود دارند. در آفريقا Baobab (Adansonia digitata) و Euphorbia , Acacia گونه هائي هستند كه عموماً يافت مي شوند. اقليم بين زمستان هاي خنك و خشك و تابستان گرم با باران سنگين متغيير است.

    Savana در مناطق وسيعي از آمريكاي جنوبي، شرق و جنوب آفريقا، جنوب شرقي آسيا و استرالياي شمالي وجود دارد.

    لازم به تذكر است كه عده اي گراس لندها را به طبيعي يا natural كه معادل با Permanet grassland بوده و «اجتماع گياهي است كه گونه غالب آن گراس هاي چند ساله مي باشد و مقدار كم يا هيچ از گياهان بوته اي وجود دارد و از درختان اثري نيست» و همچنين مصنوعي يا Artificial كه معادل با Sown grassland بوده و معمولاً در موارد كشاورزي مصرف دارد تقسيم بندي نموده اند.

    - Forest : (اسم و فعل متعدي) جنگل، شكارگاه، تبديل به جنگل كردن Woodland , Wood يك محيط زيست و يا نوع پوشش گياهي مي باشد كه در آن درختان بزرگ غالب مي باشند، و تاج پوشش فشرده اي را شكل مي دهند.

    - Rain forest : يك جنگل مرطوب است، جائي كه در خلال اكثر ماههاي سال بارندگي سنگين وجود دارد. بيشتر Rain forest در مناطق گرمسيري وجود دارند، اگرچه بعضي در مناطق معتدل با باران ملايم نيز دارند. جنگل هاي باراني مناطق گرمسيري معمولاً درختان خيلي بلند و گونه هاي گياهي بسيار متنوعي را شامل مي شوند.

    - Jungle : مناطقي با پوشش گياهي ثانويه انبوه در نواحي گرمسيري مرطوب.

    - Mountain Forest : جنگلي است بر روي مناطق كوهستاني. جنگل هاي كوهستاني، جنگل هاي كوهستاني معمولاً داراي درختاني كوتاهتر از جنگ هاي مناطق پائين دست هستند و درختان هرچه به خط مرز جنگل و مرتع (Tree Line) نزديكتر مي شوند كوتاهتر مي گردند.

    - Woodland : پوششي است كه درختان غالب مي باشند. درختان در اين منطقه كوتاهتر و با فاصله بيشتري نسبت به جنگل (Forest) وجود دارند.

    - Scrub : پوششي است كه در آن بوته ها و درختچه ها غالب مي باشند.


    =============

    منبع: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    Last edited by Kurosh; 12-06-2012 at 18:30.

  8. 6 کاربر از Kurosh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #25
    ناظر انجمن زبان pro_translator's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    2,149

    پيش فرض

    کورش جان اگه موافقی منابع پست‌هامون رو هم ذکر کنیم...

    مثلا پست بالایی شما:

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    اون‌هایی که نذاشته‌ام رو من خودم جمع کرده‌ام...

  10. 3 کاربر از pro_translator بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #26
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض

    کورش جان اگه موافقی منابع پست‌هامون رو هم ذکر کنیم...

    مثلا پست بالایی شما:

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    اون‌هایی که نذاشته‌ام رو من خودم جمع کرده‌ام...
    ممنون ...
    اضافه شد

    البته اگه من منبع نمی‌ذارم واسه اینه که به منابع دسترسی ندارم. قبلاً یه سری مجموعه واژگان تخصصی رو گرفتم و در سیستم سیو کردم، الان مشخص نیست که از کجا گرفته شده ...

    در نتیجه باید برای یافتن منبع هم سرچ کنم : دی

  12. 5 کاربر از Kurosh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #27
    ناظر انجمن زبان pro_translator's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    2,149

    پيش فرض

    Jurisprudence

    Jurisprudence: علم حقوق: حقوق‌شناسی
    Law: قانون
    Rights: حقوق
    Lawyer: وکیل
    jurisdiction: حوضه‌ی قضایی: دادگاه: محکمه‌ی قضایی
    Public law: حقوق عمومی
    Constitutional law: حقوق اساسی
    Constitution: قانون اساسی
    Criminal law: حقوق کیفری: حقوق جزا: حقوق جنایی
    Blood money: دیه: خون‌بها
    Crime: جرم
    Private law: حقوق خصوصی
    civil code: قانون مدنی
    Codification: کدیفیکاسیون: جمع و تدوین قوانین: وضع قوانین: قانون‌گذاری: قانون‌نویسی
    Justice: عدالت: داد
    Morality: اخلاق
    Colonialism: استعمار
    Civil procedure: آئین دادرسی مدنی
    Common law: حقوق مدنی
    Legal procedure: حقوق شکلی
    Procedure law: آئین دادرسی
    Criminal procedure: آئین دادرسی کیفری
    Foreclosure: اجرائیه سند رهنی
    Forensics pathology: Coroner: پزشک قانونی
    Appeal: اعتراض
    Object: اعتراض کردن: (توی دادگاه به صورت I object! به معنی: من اعتراض دارم!)
    Document: سند
    Natural person: شخص حقیقی
    Legal personality: شخص حقوقی
    Prosecutor: دادستان: مدعی‌العموم
    Supreme court: دیوان عالی
    Appeal: فرجام‌خواهی
    Court: دادگاه
    Special Clerical Court: Special Court for Clerics: دادگاه ویژه‌ی روحانیت
    Jury: هیئت منصفه
    Judiciary: قوه‌ی قضائیه: دیوان عالی
    International Court of Justice: دیوان بین‌المللی دادگستری
    United Nations Charter: منشور ملل متحد
    Show trial: دادگاه نمایشی: محکمه‌ی نمایشی
    Commercial law: حقوق تجارت
    Aviation law: حقوق هوایی
    International law: حقوق بین‌الملل
    Conflict of laws: تعارض قوانین
    Murder: قتل
    Coercion: اجبار
    Motive: انگیزه
    Duress: اکراه
    Extradition: بازداد
    Misdemeanor: بزهکاری
    Privacy: حریم خصوصی
    Fingerprint: اثر انگشت
    Signature: autograph: امضا
    Speaker Recognition: Speaker Identification: تشخیص صدا
    Classified information: اطلاعات طبقه‌بندی شده
    Secrecy: مخفی‌کاری
    Secret societies: انجمن‌های سری
    Brethren of Purity: اخوان‌الصفا
    Cryptography: رمزنگاری
    Covert organizations: سازمان‌های پنهان
    Smuggling: قاچاق
    Inheritance: ارث
    Radio Frequency Identification: سامانه بازشناسی با امواج رادیویی
    Freedom of testation: آزادی وصیت
    Criminology: جرم‌شناسی
    Phrenology: جمجمه‌خوانی
    Digital evidence: شواهد دیجیتالی
    Bloodstain pattern analysis: تحلیل آثار خون
    White-collar crime: جرم یقه سفید
    Equity sharing: ملک مشاع
    Traffic law: قوانین تردد
    Traffic code: آیین‌نامه رانندگی
    International Driving Permit: گواهینامه بین‌المللی رانندگی
    Driving license: گواهینامه‌ی رانندگی
    Traffic Police Department: اداره‌ی پلیس راهنمایی و رانندگی
    Bill of lading: بارنامه
    Street-legal vehicle: خودروی مجاز به خیابان‌روی
    Traffic sign: نشان‌های راهنمایی و رانندگی
    Road signs in Iran: نشان‌های راهنمایی و رانندگی در ایران
    Traffic light: چراغ راهنمایی
    Intellectual property: حقوق مالکیت فکری
    Civil rights and liberties: حقوق مدنی و آزادی‌ها
    Speed limit: محدودیت سرعت
    Freedom of expression: Freedom of speech: آزادی بیان
    Reproductive rights: حقوق تولید مثل
    Freedom of Religion: آزادی ادیان
    Political freedom: آزادی سیاسی
    Economic freedom: آزادی اقتصادی
    Freedom of the media and the press: آزادی رسانه و مطبوعات
    Civil liberties: آزادی مدنی
    Human rights defender: فعال حقوق بشر: مدافع حقوق بشر
    Declaration: اظهارنامه
    Self-Incrimination Clause: Pleading the Fifth: توسل به متمم پنجم
    The Right to Remain Silent: حق سکوت کردن
    Fifth Amendment to the United States Constitution: متمم پنجم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا
    Public Defender or law officer: وکیل تسخیری
    Prisoner of war: اسیر جنگی
    House arrest: حبس خانگی
    Debtors' prison: زندان بدهکاران
    Political prisoner: زندانی سیاسی
    Forced disappearance: سر به نیست کردن
    Concentration camp: بازداشتگاه: اردوگاه کار اجباری
    Arson: آتش‌سوزی‌های عمدی
    Computer law: قوانین کامپیوتر
    Corporal punishment: physical punishment: تنبیه بدنی
    Flagellation: شلاق‌زنی
    Foot whipping: فلک
    Caning: چوب‌زنی
    Condition terms of Contract: شروط ضمن عقد
    Lien: حق حبس
    Positive law: حقوق اثباتی: حقوق وضعی: حقوق تحققی
    Statutory law: حقوق موضوعه
    Perp walk: قدم زدن متهم
    Ex aequo et bono: اصل صلاح و صوابدید
    Universal Declaration of Human Rights: اعلامیه جهانی حقوق بشر
    International Covenant on Economic, Social and Cultural Rights: میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی
    Driving side: جهت رانندگی در کشورهای مختلف
    Warning sign: نشان‌های هشداردهنده راهنمایی و رانندگی
    Mandate: قیمومت
    mandate: warrant: demand: حکم دادگاه
    Insurance: بیمه
    Wali: ولی

    منظورم از نظر اینه که اگه چیزی جا افتاده بگین...
    Last edited by pro_translator; 15-09-2012 at 22:53.

  14. 6 کاربر از pro_translator بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #28
    ناظر انجمن زبان pro_translator's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    2,149

    پيش فرض

    Economy

    Economy: Economics: Economical: اقتصاد: اقتصادی: مقرون به صرفه
    Microeconomics: اقتصاد خرد
    Demand curve: تقاضا
    Supply and demand: عرضه و تقاضا
    Production: تولید
    Cost: هزینه
    Money supply: cash: نقدینگی
    Inflation: تورم
    Good: کالا
    Money: پول
    Market failure: شکست بازار
    Dump: بازارشکنی: قیمت‌شکنی
    Customs: گمرک
    Finance: علم مالی
    Tax: مالیات
    Productivity: بهره‌وری
    Free trade: تجارت آزاد
    Value added: ارزش افزوده
    Price of petroleum: اقتصاد نفت
    Engineering economics: اقتصاد مهندسی
    Agricultural economics: اقتصاد کشاورزی
    Macroeconomics: اقتصاد کلان
    Developing country: کشورهای در حال توسعه
    Developed country: کشور توسعه‌یافته
    Human development index: شاخص توسعه انسانی
    Single-production economic: اقتصاد تک محصولی
    economic independence: استقلال اقتصادی
    Gross National Product: تولید ناخالص ملی
    Purchasing power parity: برابری قدرت خرید
    Economic development: توسعه اقتصادی
    Economic growth: رشد اقتصادی
    Economic freedom: آزادی اقتصادی
    Recession: رکود اقتصادی
    Sovereign default: بحران اقتصادی
    Political economy: اقتصاد سیاسی
    Corruptions Perception Index : شاخص احساس فساد
    industrial countries: کشورهای صنعتی
    Per capita income: درآمد سرانه
    Distribution of wealth: توزیع درآمد
    Cartel: کارتل
    United Nations Industrial Development Organization: سازمان توسعهٔ صنعتی سازمان ملل متحد
    Unemployment: بی‌کاری
    Cooperation: هم‌کاری: تعاون
    Monopoly: انحصار
    Food and Agriculture Organization: سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد
    Poverty: فقر: تهیدستی
    Auction: مزایده: حراج
    Financial economics: اقتصاد مالی
    Interest: بهره
    Risk: ریسک
    Bank: بانک
    Securities: اوراق بهادار
    Stock exchange: بورس اوراق بهادار
    Economic system: نظام اقتصادی
    Slavery: برده‌داری
    Feudalism: نظام ارباب رعیت
    Capitalism: سرمایه‌داری
    Colonialism: استعمار
    Socialism: جامعه‌گرایی
    Public company: شرکت سهامی عام
    Private held company: شرکت سهامی خاص
    Share (finance): سهم: سهام
    Joint-stock company: شرکت سهامی
    Partnership: شرکت تضامنی
    Limited Liability Company: شرکت با مسئولیت محدود
    Justice shares: سهام عدالت
    Distributive-Justice: عدالت توزیعی
    Commutative justice: عدالت مبادله‌ای
    Just price: قيمت عادله
    Common stock: سهم عادی
    Last edited by pro_translator; 24-06-2012 at 22:24.

  16. 7 کاربر از pro_translator بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #29

  18. 3 کاربر از pro_translator بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #30
    ناظر انجمن زبان pro_translator's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    پست ها
    2,149

  20. 4 کاربر از pro_translator بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •