یعنی چی؟..نوشته شده توسط pcforlife [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یعنی چی؟..نوشته شده توسط pcforlife [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کاملآ تآیید میشه ! خیلی از قسمت هاش دقیقآ خاطرات کودکی من که با 3،4 تا خونواده میرفتیم شمال رو زنده میکنه ! (البته ما دعوا نمیکردیم هیچ وقت ولی تک تک خونواده های باغ شبیه نمونه هایی توی خونواده خودمون هستن !!) بقیه بخش های سریال هم با اینکه اون زمان به دنیا نیومده بودم ولی انقدر زیبا ساخته شده که فکر میکنم دارم اتفاقاتی که قبلآ برام افتاده رو دوباره میبینم.نوشته شده توسط pcforlife [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در مورد مرحوم مهین شهابی هم اینجا میتونین فیلم هایی که ازش گرفته شده بوده رو ببینین ! من یکی از فیلمها رو دیدم دقیقآ عین بخشی هست که توی سریال با حضور بازیگر جانشین (که خیلی از بازیش خوشم میاد ) هست. همون جایی که توی مدرسه رفته و بهروز میاد باهاش صحبت میکنه !
جک جونورهاش هم واقعآ جالب هستن ! مطمئنم اکثرشون یه جورایی آموزش دیدن چون دقیقآ توی جای مناسب میان کنار بازیگرا میشینن و هیچ ترسی ندارن و خیلی قشنگ رفتار میکنن !!کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
Last edited by Mr.Crow; 18-10-2011 at 09:38.
فکر کنم دوستمون بد نوشته مطلب رو.نوشته شده توسط Golbarg01 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منظورش این بوده که نصف بازیگران رو حیوانات خونه مادربزرگه! تشکلی میدهند.
کبوتر ها، بوقلمون ها، مرغ و خروس ها و ...
مثلا همون بوقلمون ها که هی دم به دقیقه میگن : غیر قابل قبوله! غیر قابل قبوله!
دوست عزیز این چه حرفیهسلام
با قسمت پر رنگ شده داری حرف خودت رو مسخره میکنی!
مثل اینه که من بگم بروس ویلیس بادیگار من بوده قبلا میگی نه برو از خودش بپرس!!
خوب تو مدرسمون بود دیگه
عجب غلطی کردم گفتما
راستی این ماشینه مال خود بهروزه؟
با این آس و پاسی بعید میدونم واسه خودش باشه.
من چند قسمت اول رو از دست دادم.
تو سریال گفته نشده احیانا؟
نه ماشین ماله هوشنگ ، شوهر محترمه .نوشته شده توسط Behsood [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بهروز موقتی پیکانش رو با شورولت عوض کرده داره باش پز میده : دی
ماشین واسه هوشنگه... وقتی محترم گیر داد که برن تهران، به هوشنگ گفت که شورلت هم برداره که خانواده بیژن و بهزاد یا بهروز رو هم با اون بیان... وقتی بهزاد به دروغ گفت که میخوان برن لواسون، رفتن در خونه بهروز و بهروز با دیوونه بازی جلو هوشنگ (با اینا زمستونو سر می می کنم..!!) سوئیچ رو ازش گرفت.نوشته شده توسط Behsood [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ماشین برای خواهر احترام هست . چون بهروز عشق ماشین داشت داد دستش باشه............نوشته شده توسط Behsood [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یادداشت نیما حسنینسب درباره سریال «وضعیت سفید» ساخته حمید نعمتالله
علامتي كه ميشنويد اعلام خطر يا وضعيت قرمز است و معنا و مفهوم آن اين است كه حمله هوايي انجام خواهد شد؛ محل كار خود را ترك و به پناهگاه برويد ... واقعا چرا بايد چنين جمله اي بعد از ربع قرن در ذهن من (ما) اين همه دقيق و شفاف و از آن مهمتر رعب آور مانده باشد؟ چرا هنوز صداي عبور هواپيماي مسافربري (توپولوف يا مثل آن) ثانيه اي ما (من) را نگران ميكند و مياشوبد؟ هر چه هست، جوابش در آن دهه شصتيست كه الان دارد به عنوان يك مقطع تاريخي اجتماعي فرهنگي موثر و تعيينكننده و تاثيرگذار سوژه دست و ذهن هنرمندان و نمايشگران و تصويرسازهاي ما ميشود.
همزماني اجراي تئاتر «زمستان 66» و پخش سريال «وضعيت سفيد» به هر دليل شانسي و تصادفي هم كه باشد، نكتهاي ويژه و مهم در خود دارد. حميد نعمتالله و هادي مقدمدوست از حال و هواي عجيب و لحن پيچيده آن سالها براي ما تحفهاي چند مزهاي تدارك ديدهاند كه درست شبيه حال همان روزها غير قابل توصيف و غير قابل طبقهبنديست. اين ميزان وسواس روي بازسازي عين به عين جزئيات آن روزها – حتي در پس زمينه قاب – و يادآوري حرفها و لباسها و حاشيه صوتي و فضاي بصري دلمرده و بي رنگ و فقدان مطلق هر چيز تماشايي و جذاب در در و ديوار شهر و محله در سريال وضعيت سفيد امتياز ويژه اي است. ان هم در روزهايي كه سازندگان آثار تلويزيوني مفهوم قديمي بزن در رو را معناهايي تازه بخشيدهاند.
قصه، شخصيتها، موقعيتهاي دراماتيك و ديالوگنويسي هوشمندانه و دلپذير در كنار چندين كاراكتر به يادماندني همه و همه در ده قسمت اول يك مجموعه تلويزيوني دست مريزاد دارد. يك خسته نباشيد اساسي به نعمتالله و يك حس غريب براي ما كه آيا تماشاي هر شب اين سريال و تكرارش (اگر فرصتش دست بدهد) ناشي از يك جور حس مازوخيستي نيست؟ آيا دلمان براي سادگي و صفاي به تاريخ پيوستهاي كه ميان آن همه شلوغي و غوغاي انفجار و پناهگاه و دود و آتش خودش را نشان ميداد و حالا وسط اين همه مظاهر و مصاديق ظاهري و تصنعي رفاه گم شده نيست؟
نميدانم چرا اين را ميگويم؟ اما ايا يك خانواده عجيب و متنوع با كلي حاشيه و قصه و حرف و حديث كه در يك باغ جمع شده اند و – به اجبار اين بار – كنار هم روزگار ميگذرانند، ميتواند «دايي جان ناپلئون» روزگار ما و دهه ما باشد؟ براي زرسيدن به جوابش بايد تا پايان ماه آينده منتظر ماند.
علامتي كه ميشنويد وضعيت سفيد است؛ يعني خطر حمله هوايي وجود ندارد...
منبع : ویژهنامه هفتگی تماشاخانه روزنامه «اعتماد»
این دختره یه جورایی نماد ارزوهای ب... رفته ی جوون های دهه شصته
بنظرم بهترین پایان برای رابطه امیر و شیرین نرسیدنه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)