اينجا تاپيك مخصوص شعرهاي اجتماعي است دوستان اگه شعراجتماعي دارين لطفا اينجا بزارين
يكي دوتا شعر خودم داشتم گذاشتم :
......پرتگاه .....
انتهاي جاده كجاست؟
مفهوم نهايت چيست؟
پايان سفر سياهيست،مشخص نيست
شايد هم پرتگاهيست،معين نيست
تا تفكر به سوي انسانيت نيست
خيال خام است روشنايي،حقيقت نيست
انتهاي جاده كجاست؟
مفهوم نهايت چيست؟
زندگي زجر است،دشوار نيست
پرنده را در قفس ناي پرواز نيست
تا عدل به جاي ظلم بر رعيت نيست
دم از مساوات زدن ديگر براي چيست؟
انتهاي جاده كجاست؟
مفهوم نهايت چيست؟
عاشقان را كشتند به راستي
اميد است عشق را مرگ و ذوال دركار نيست
نالاندند مولانا را،اين چنين فرمود
«تن ز جان و جان ز تن مستور نيست،ليك كس را ديد جان دستور نيست»
انتهاي جاده كجاست؟
مفهوم نهايت چيست؟
اين دوپرسش را پاسخي در شعر نيست
ليك بينديش…
هر چه باشد زمان،زمان جدايي است
عصر روزهاي وصل نيست.