تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 20 از 20

نام تاپيک: .::: تاریخ ||| فقط حکومت قاجار :::.

  1. #11
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض در صندوقخانه شاهان قاجار

    در صندوقخانه شاهى

    كاتيا سلماسى


    چندى پيش به مناسبت تحقيقاتى كه درباره وجه عكاسى دوستمحمدخان معيرالممالك داشتم، عكسى(1) به همراه يك نامه ازخانم تاج‏الدوله - همسر ناصرالدين شاه - براى بررسى در اختيار نگارنده قرار گرفت. اين عكس و نامه هر دو با هم از قديم در يك پاكت‏در بين مجموعه‏اى از تصاوير خاص دوستمحمدخان معيرالممالك قرار داشته است.
    خجسته خانم تاج‏الدوله نخستين همسر عقدى است كه ناصرالدين شاه قاجار پس از به سلطنت رسيدن اختيار كرد. خانم تاج‏الدوله‏كه خواهر جهانگير ميرزا و از نوادگان فتحعلى شاه قاجار بوده، همواره از زنان مورد احترام و طراز اول دربار ناصرالدين شاه و مادر وليعهددرگذشته او "معين‏الدين ميرزا" بود. عصمت‏الدوله تنها دختر تاج‏الدوله بنابر تقاضاى دوستعلى خان نظام‏الدوله معيرالممالك، پدردوستمحمدخان، در سال 1287 هجرى قمرى/ 1870 ميلادى با معير جوان ازدواج كرد. دوستمحمدخان كه فردى هنرمند و هنردوست‏بود به اكثر رشته‏هاى هنرى رايج در عصر خود علاقه بسيار داشت و در آن ميان عكاسى يكى از چند رشته هنرى بود كه بدانهامى‏پرداخت.

    چنانكه از افراد مطلع خانواده معيرالممالك شنيدم دوستمحمدخان معيرالممالك بسيار دقيق و منظم بود و بنابر عادت اسناد ومدارك مربوط به بيشتر چيزهاى ارزشمندى را كه در اختيار داشته به همراه همان شئى حفظ مى‏كرده، بطور مثال با توجه به علاقه واحترامى كه معيرالممالك نسبت به ميرزا غلامرضا اصفهانى خوشنويس عهد قاجار داشت، يادگارهاى استاد خوشنويس از قبيل جعبه‏قلمدان، قلمتراش و قط زن، و انگشتر ميرزا غلامرضا را به همراه يادداشتى درباره هر كدام نگهدارى مى‏كرده است. به اين ترتيب عكس وسند مورد بحث نيز به همراه هم به يادگار گذارده شده‏اند.

    نامه يادداشتى است از تاج‏الدوله خطاب به داماد خود معيرالممالك كه به خط شكسته تحريرى، با جوهر آبى و قلم فلزى بر روى‏كاغذ فرنگى سبز كمرنگ با كادر عمودى و به ابعاد 11/6 * 19/7 سانتيمتر نوشته شده و سرنامه ممهور به مهر برجسته (مهر سفيد)تاج‏الدوله است. از نوع نگارش (دستخط) چنين بر مى‏آيد كه تاج‏الدوله متن را به شخص ديگرى، احتمالاً يك منشى ديكته كرده است،نامه متاسفانه بدون تاريخ است.

    متن و اصل سند به اين شرح است:

    "نور چشمى خان معير را زحمت ميدهم‏

    انشااللّه مزاج كثيرالابتهاج شما در كمال صحت و عافيت و اعتدال است نواب‏مستطاب والا و حضرات امروز بودند كاغذجاتى كه بود ملاحظه كردند ايرادى‏كه كرده‏اند يكى قنات مَهرآباد است كه مال سركار عليه عصمت‏الدوله دامت‏اجلالها ميباشد و در عقدنامه معين و مشخص است در فقره عكس پارچه نقره‏وليعهد قبله عالم ارواحنا فداه كه فرنگى در تبريز گرفته فرستادم آغانور آورد لنگه‏ندارد بعد از عمل بسپاريد دست خودش بياورد به صندوقخانه تحويل شود"

    بخش اول نامه در مورد قنات مهرآباد است كه مربوط به بحث ما نيست.(2) در بخش ديگر اين‏نامه خانم تاج‏الدوله به يك فقره عكس پارچه نقره وليعهدى قبله عالم (ناصرالدين شاه) اشاره‏دارد و از آن به عنوان يك شئى با ارزش و منحصر بفرد ياد مى‏كند و به همين دليل خانم‏تاج‏الدوله "عكس" را بدست يكى از خواجگان مخصوص خود (آغانور) سپرده كه مأمور بازگرداندن و تحويل آن به صندوقخانه شاهى نيز هست و در يادداشت خود به يگانه بودن آن نيز




    اشاره كرده است. از آنجا كه در ثبت تصوير به روش داگروتايپ (Daguerrotype) از صفحات نقره‏و يا صفحات مسى نقره اندود استفاده مى‏شده در متون فارسى مربوط به عكاسى در عهد قاجاراز كلمه "صفحه نقره" نيز به عنوان معادل فارسى داگروتايپ استفاده شده است و در همين رابطه‏خالى از لطف نيست اگر بدانيم كه در قديمى‏ترين سند خطى فارسى كه در سال 1259 هجرى‏قمرى/ 1843 ميلادى مقارن با سالهاى اوليه اختراع داگروتايپ نوشته شده و تاكنون به نظرمحققان اين رشته نرسيده است ضمن بيان مطلبى در مورد انواع اختراعات جديد از عكاسى وداگروتايپ به عنوان "عمل كشف كه نوعى از نقاشى است" نام برده شده است. وجه اطلاق كشف(بازيافت) بر عكاسى شايد ناشى از امكان بازيافت زمان سپرى شده و لحظات فناپذير بوسيله‏عكس باشد.

    از آنجا كه از مهمترين خصوصيات داگروتايپ منحصر به فرد بودن آن است بطور مسلم‏منظور تاج‏الدوله از اين تصوير داگروتايپى است كه در آغاز ورود عكاسى به ايران و به احتمال‏بسيار قوى توسط ژول ريشار (Jules Richard) از ناصرالدين ميرزا در دوران وليعهدى برداشته‏شده است. در تمام ادبيات عكاسى موجود درباره تاريخ عكاسى ايران ذكر شده كه ژول ريشار -معروف به ريشارخان - نخستين كسى بود كه در سال 1844 ميلادى در ايران عكاسى كرد(3)مرجع نظريه ثبت نخستين داگروتايپ در ايران توسط ژول ريشار برگرفته از كتاب مقالات‏گوناگون تاليف دكتر خليل ثقفى (اعلم الدوله) است. اين مطالب مستخرج از دستنويس‏هاى(يادداشت‏هاى) فرانسوى ژول ريشار است كه در اختيار دكتر ثقفى بوده و وى آنها را از فرانسه به‏فارسى ترجمه كرده است. بطور خلاصه نكات مهم اين يادداشتها عبارتنداز:

    "... دهم اكتبر 1844 از تبريز به طرف تهران حركت كردم... در تاريخ بيست و يكم‏نوامبر يك خانه اجاره كردم كه مادام عباس هم در آن منزل دارد... پنجم دسامبرتوسط مادام عباس پيش وليعهد رفتم تا عكس او را روى صفحه نقره بيندازم.وليعهد سيزده چهارده سال دارد، كوچك اندام است و چهره او چندان بدتركيب‏نيست. امروز بيست و يكم دسامبر عيد قربان است... از آنجا رفتيم پيش وليعهدكه پشت پنجره‏هاى اُرُسى نشسته..."(4)

    همانطور كه اشاره شد دوستمحمدخان معيرالممالك علاقمند به عكس و عكاسى بود. وى‏عكاسخانه‏اى خصوصى نيز در منزلش بر پا كرده بود به كار عكاسى مى‏پرداخت و در اين ميان به‏تهيه كپى و عكسبردارى از آثار و اشياء نفيس و با ارزش نيز بسيار پرداخته است. از متن نامه‏تاج‏الدوله چنين برمى‏آيد كه يا دوستمحمدخان بنابر تقاضاى قبلى قصد امانت گرفتن‏داگروتايپى را داشته كه نزد تاج‏الدوله و در صندوقخانه بوده تا از آن كپى تهيه كند و يا اينكه خودتاج‏الدوله اين داگروتايپ را به دوستمحمدخان سپرده تا كارى روى آن انجام دهد كه اين اختلاف‏در اصل موضوع كه حاكى از وجود يك داگروتايپ از دوران وليعهدى ناصرالدين شاه درصندوقخانه سلطنتى بوده بى‏تاثير است. آنچه مسلم يا قريب به يقين است، اصل داگروتايپ‏مذكور بنابر تاكيد و درخواست خانم تاج‏الدوله به صندوقخانه بازگردانده شده است چرا كه‏دوستمحمدخان امكان تمرد از امر تاج‏الدوله را نداشته است.

    عكسى كه به همراه اين سند با ارزش به دست نگارنده رسيد همان تصويرى است كه مرحوم‏يحيى ذكاء در كتاب "تاريخ عكاسى و عكاسان پيشگام در ايران" در صفحه 189، با شماره پيكره‏220 در آغاز بخش عكاسى در تبريز به چاپ رسانيده است. اصل عكس داراى كادر افقى و ابعاد13 * 18/5 سانتيمتر است.

    آقاى دكتر مظفر بختيار كه با خانواده معيرالممالك نسبت فاميلى دارند ابتدا اين عكس را به‏تنهايى (بودن سند مذكور) در اختيار مرحوم ذكاء گذارده‏اند، مرحوم ذكاء در كتاب تاريخ عكاسى‏و عكاسان پيشگام در ايران در اين باره اظهار كرده‏اند كه اين تصوير مربوط به كودكى مظفرالدين‏شاه است نه ناصرالدين شاه. آقاى دكتر بختيار اين بار عكس را با سند همراه آن در اختياراينجانب گذاشتند تا بررسى گسترده‏ترى روى آن انجام گيرد. فضا و مكان اين عكس باتوضيحات و توصيفات ژول ريشار كه در كتاب مقالات گوناگون آمده و قبلاً ذكر آن رفت، كاملاًمطابقت مى‏كند. يعنى بطور قطع كودكى كه در مركز توجه تصوير قرار گرفته شأنى اَجل‏تر ازسايرين دارد، از لباس و طرز قرار گرفتن ساير افراد حاضر در عكس برمى‏آيد كه اين عكس در يك‏مراسم رسمى برداشته شده است. كودك پشت پنجره‏هاى اُرُسى است و اشاره ژول ريشار به‏كوچك اندام بودن وليعهد بسيار به جاست.

    در پشت عكس يادداشت‏هايى درباره محل و تاريخ عكسبردارى نوشته شده كه عبارتنداز:

    1) قديمترين يادداشت، كه با مركب آبى بنفش در گوشه سمت چپ پائين آمده و دستخطى‏است قديمى كه جاهايى از كلمات آن نيز به مروز زمان سائيدگى و رنگ پريدگى دارد اما بهر حال‏هنوز قابل خواندن است.

    "عكس وليعهدى اعليحضرت روز سلام عيد قربان سنه 1260 در تبريزريشارخان پدر مؤدب الملك حاليه انداخته."

    2) نوشته دوم باز دستخطى قديمى و از شخص ديگرى است كه دستخط اول را شناسايى‏كرده است.

    "خط شاهزاده جهانگيز ميرزا است."

    به نظر دكتر بختيار اين دستخط از دوستعلى خان معيرالممالك پسر دوستمحمدخان‏معيرالممالك است.

    3) نوشته سوم تقريباً معاصر است و مطلب خاصى ندارد.

    همانطور كه قبلاً ذكر شد جهانگير ميرزا برادر تاج‏الدوله و دائى عصمت‏الدوله بوده، جهانگيرميرزا پس از ازدواج عصمت‏الدوله و دوستمحمدخان در منزل ايشان سكونت داشته است و ازكارگزاران دستگاه معيرالممالك بوده است. خالى از لطف نيست اگر بدانيم عبداللّه قاجار عكاس‏معروف عصر ناصرى فرزند جهانگير ميرزا است. در جريان اين همنشينى مدام احتمال بسياروجود دارد كه جهانگير ميرزا در جريان اتفاقاتى كه در منزل دوستمحمدخان معيرالممالك رخ‏مى‏داده قرار مى‏گرفته است، بنابراين مطالبى كه او در پشت عكس نوشته بايد صحيح باشد و اگر

    با فرض صحت كامل اين دستنوشته بخواهيم به بررسى آن بپردازيم نخستين مسئله اين است كه‏اين مطلب سالها بعد از عكسبردارى و يقيناً بين سالهاى بعد از فوت ريشارخان در شوال 1308هجرى قمرى/ 1891 ميلادى و قبل از ترور ناصرالدين شاه در سال 1313 هجرى قمرى/ 1896ميلادى نوشته شده زيرا در متن از ناصرالدين شاه بصورت شخصى زنده نام برده شده است ولى‏ريشارخان در قيد حيات نيست و از زمان مرگش مدتها مى‏گذرد زيرا نويسنده ريشارخان رامنسوب به پسرش مؤدب الملك معرفى كرده است. بنابراين زمان تحرير اين نوشته قريب به‏پنجاه سال بعد از تاريخى است كه نويسنده اين تصوير را متعلق به آن تاريخ، يعنى سنه 1260هجرى قمرى مى‏داند پس به علت فاصله زياد زمانى و خطاى حافظه، نمى‏تواند چندان سنديت‏قطعى داشته باشد.




    اگر بخواهيم به بررسى عكس و نامه به موازات هم بپردازيم و اصل را بر يكى دانستن اين‏تصوير با همان تصويرى كه تاج‏الدوله براى دوستمحمدخان فرستاده بگذاريم اين نكات مطرح‏مى‏شوند:

    خانم تاج‏الدوله از يك فقره عكس پارچه نقره مربوط به وليعهدى ناصرالدين شاه نام برده وشاهزاده جهانگير ميرزا اين تصوير را عكس وليعهدى ناصرالدين شاه دانسته و در يادداشت خوداشاره‏اى به كپى بودن اين تصوير از يك داگروتايپ ندارد، در صورتيكه اين تصوير داگروتايپ‏نيست بلكه يك چاپ آلبومينه و بر روى كاغذ حساس عكاسى است. صرفنظر از اين نكته و به‏فرض اينكه جهانگير ميرزا زمانى كه يادداشت را پشت عكس نوشته تفاوتى ميان اصل و كپى‏قائل نشده باز احتمال اينكه اين عكس يك كپى از همان داگروتايپى باشد كه تاج‏الدوله در نامه‏خود به آن اشاره كرده كه در زمان وليعهدى ناصرالدين شاه در تبريز برداشته شده، وجود نداردزيرا با توجه به مستندات تاريخى ناصرالدين ميرزا حدوداً شانزده ساله بود كه به تبريز رفت(5) اماسن كودكى كه در تصوير وجود دارد بسيار كمتر از شانزده سال است لذا اشاره به شهر تبريز به‏عنوان محل برداشتن عكس در نامه تاج‏الدوله و پشت‏نويس عكس مى‏تواند ناشى از خطاى‏حافظه و عدم اشراف نويسندگان آن به مسائل تاريخى آن دوران باشد.

    حال اگر فرض را بر اين بگذاريم كه تاج‏الدوله در مورد محل عكسبردارى اشتباه كرده و اين‏تصوير يك كپى از اصل داگروتايپى است كه در زمان وليعهدى ناصرالدين شاه در تهران، توسطژول ريشار و يا حتى دو سال زودتر توسط روسها برداشته شده، بايد به اين نكته توجه مهم كنيم‏كه در سالهاى 1842 - 44 زمان نوردهى براى تهيه داگروتايپ چيزى در حدود يا بيشتر از هشت‏دقيقه بوده تا تصوير با كيفيتى مطلوب ثبت شود و اگر اين تصوير با زمانى در حدود هشت دقيقه‏نوردهى به ثبت رسيده باشد؛ ثابت ماندن تمام افراد حاضر در تصوير به گونه‏اى كه مشاهده‏مى‏شود غيرممكن است پس اين عكس با زمان نوردهى بسيار كمتر از آنچه كه براى ثبت يك‏داگروتايپ در آن تاريخ لازم بوده به ثبت رسيده است. نكته بسيار مهم ديگرى كه مى‏توان به آن‏پرداخت بررسى شباهت بين كودك حاضر در عكس با نقاشى‏هاى به جا مانده از كودكى‏ناصرالدين ميرزا است كه توسط سولتيكف نقاش روسى و كمال‏الملك ترسيم شده است. بنابراظهار نقاشان تعدادى از اين نقاشيها از روى داگروتايپ‏هائى تهيه شده‏اند كه از ناصرالدين ميرزادر كودكى و نوجوانى برداشته شده بوده، مى‏بينيم كه شباهت زيادى بين اين كودك و تصاويركودكى ناصرالدين ميرزا مشاهده نمى‏شود.

    با در نظر گرفتن هر يك از اين نكات اين تصوير، نمى‏تواند يك كپى از همان داگروتايپى باشدكه تاج‏الدوله در يادداشت خود به آن اشاره كرده و بهتر است بپذيريم كه اين عكس و سند بعدهاو به اشتباه در كنار هم قرار گرفته‏اند و اين نامه مربوط به تصوير ديگرى بوده است. صرفنظر ازاين موارد، آنچه كه مهم است ارزشمندى سندى ايرانى است كه طى آن تاج‏الدوله همسرناصرالدين شاه به وجود داگروتايپى از دوران وليعهدى ناصرالدين شاه در بيوتات و صندوقخانه‏شاهى اشاره مى‏نمايد، پس اين داگروتايپ موجود بوده اما متاسفانه مفقود شده و يا از بين رفته‏است. به احتمال قريب به يقين اگر مقصود از "عملى" كه دوستمحمدخان قرار بوده روى آن‏انجام بدهد، تهيه كپى از آن بوده باشد ميتوان انتظار داشت كه اين كپى روزى در بين عكسهاى به‏جا مانده از دوستمحمدخان معيرالممالك كه متاسفانه بسيار پراكنده‏اند، شناسائى شود.

    بنابر اظهارات آقاى ذكاء كودك حاضر در تصوير (عكس اصلى) مظفرالدين ميرزاى 7 - 8ساله است، اما با توجه به عكسهايى كه از كودكى مظفرالدين ميرزا در حدود 8 سالگى وى‏شناسايى شده و موجود است كودكى كه در اين تصوير ديده مى‏شود، با مقايسه و در نظر گرفتن‏جثه و نسبت قد او با صندلى و قد اطرافيان بزرگتر از 7 - 8 سالگى مظفرالدين ميرزاست.

    در عين حال تفاوت‏هاى ظاهرى اندكى نيز در چهره كودكى مظفرالدين ميرزا و كودك حاضردر عكس مشاهده مى‏شود اين تفاوت‏ها در چشم و شكل ابروها و پهنا و فرم صورت به چشم‏مى‏آيند (به دليل ريزنما بودن صورت كودك در تصوير اصلى نمى‏توان اظهار نظر قطعى كرد)ولى به طور كلى با توجه به اين تفاوتها اين كودك، مظفرالدين ميرزا هم نيست.

    مرحوم ذكاء با اصل قرار دادن مكان عكسبردارى در تبريز عكاس اين تصوير را با شك وترديد به ملك قاسم ميرزا نسبت مى‏دهد و سال تهيه عكس را سال 1277 - 1278 هجرى‏قمرى مى‏دانند اما حتى اگر اين عكس را تصويرى از كودكى مظفرالدين ميرزا بدانيم، با توجه به‏تاريخ تولد مظفرالدين شاه در سال 1269 هجرى قمرى (1852/3 ميلادى) و سن تقريبى كودك‏در عكس (حدود يازده سال) و با توجه به اينكه ملك قاسم ميرزا در سال 1277 هجرى قمرى‏چشم از جهان فرو بسته، اين فرض نيز ممكن نيست. مگر اينكه ملك قاسم ميرزا اين عكس را ازشخص ديگرى و تا قبل از سال 1277 هجرى قمرى برداشته باشد.

    در مورد تشخيص هويت كودك اين امكان قويتر است كه اين كودك شخص ديگرى بجزناصرالدين ميرزا و مظفرالدين ميرزا باشد؛ شاهزاده‏اى كه در جائى مى‏زيسته و يا يكى از سه‏وليعهدى كه قبل از مظفرالدين ميرزا در گذشته‏اند. پاره‏اى شباهت‏هاى ظاهرى بين كودك ايستاده‏در اين تصوير و عكسهاى كودكى كامران ميرزا (تاريخ تولد كامران ميرزا نوزدهم ذى‏الحجه‏1272 هجرى قمرى است) وجود دارد، اما بهر حال براى اظهار نظر قطعى درباره هويت اين‏كودك نياز به ادله محكم‏ترى داريم.


    8 سالگی مظفرالدین شاه



    ) بعضى از عكس شناسان قديم ايران آن را قديمى‏ترين عكس در تاريخ عكاسى ايران مى‏دانستند.
    ۲) ناحيه نظام‏آباد در اطراف تهران قديم جزء املاك دوستعلى‏خان معيرالممالك بود و پس از ازدواج‏خانم عصمت‏الدوله و دوستمحمدخان معيرالممالك به عنوان مهريه خانم عصمت‏الدوله به وى تعلق‏گرفت و از آن پس به "مهرآباد" تغيير نام يافت. اين ناحيه امروزه به نام مهرآباد شناخته مى‏شود و فرودگاه‏فعلى تهران در بخشى از آن واقع است.
    ۳) دكتر شهريار عدل طى مقاله‏اى در فصلنامه طاووس مطرح كرده‏اند كه روسها حدود دو سال زودتر ازژول ريشار در ايران به عكاسى پرداخته‏اند، يعنى در سال ۱۸۴۲ ميلادى كه امپراطور روسيه اولين دستگاه‏داگروتايپ را به عنوان هديه به دربار محمدشاه قاجار فرستاد. به همراه دستگاه داگروتايپ نيكلاى پاولوف‏ديپلمات جوان روس كه تعليم عكاسى ديده بود نيز به ايران آمد تا ايرانيان را از نحوه عملكرد دستگاه مطلع‏كند و در تاريخ مذكور نخستين عكس در ايران در حضور محمدشاه قاجار برداشته شد.
    ۴) ثقفى، خليل (اعلم الدوله مقالات گوناگون، چاپ تهران، تهران، ۱۳۲۲، صص ۱۱۳ - ۱۴
    ۵) با توجه به مستندات تاريخى ناصرالدين ميرزاى وليعهد در سال ۱۲۶۳ هجرى قمرى/ ۱۸۴۶ ميلادى‏در سن شانزده سالگى (تولد ۱۲۴۷ هجرى قمرى/ ۱۸۳۰ ميلادى) به آذربايجان رفت‏

  2. #12
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض كتك خوردن اولين سفير آمريكا از نگهبانان حرمسراي ناصرالدين‌شاه


    كتك خوردن اولين سفير آمريكا از نگهبانان حرمسراي ناصرالدين‌شاه


    س، ج، بنجامين? نخستين نماينده‌ي سياسي ايالات متحده آمريكا در ايران بود. او كاردار، سركنسول و بنيانگذار سفارت آ‌مريكا در ايران به شمار مي‌رود. بنجامين در سال 1261 شمسي مطابق با 1883 ميلادي به تهران آمد و سفارت كشورش را در ايران تأسيس كرد.
    نخستين نماينده‌اي آمريكا در ايران 21 سال در كشورمان اقامت داشته و به انجام مأموريت سياسي خود پرداخته است. گفتني است در اين دوره دولت آمريكا روابط و مناسبات بسيار گرم با ايران نداشته است.
    عمده‌ترين كار نماينده‌ي سياسي آمريكا در ايران حمايت از ميسيونرها و مبلغان مذهبي آمريكايي در ايران بوده است. در اين دوره انگلستان و روسيه چون حضوري فعال داشتند آمريكا منافع ديگري در ايران نداشت. براي آقاي بنجامين اتفاقي در ايران افتاده كه در مطبوعات به چاپ رسيده و نقل آن براي خوانندگان خالي از فايده نيست.
    بنجامين اولين سفير آمريكا از دست نگهبانان حرمخانه شاه در ايران كتك خورد. اگر يكي از زنان حرم متوجه نشده بود سفير و دخترش در زير مشت و لگد نگهبانان كشته شده بودند. در گذشته‌هاي دور سفرايي كه تعيين مي‌شدند و به كشورهاي جهان عزيمت مي‌كردند اكثراً از آداب و رسوم اهالي آن كشور با خبر نبودند وهمين باعث مي‌گرديد كه ناگهان روابط و مناسبات دو كشور دوست بهم خورده و سفراي يكديگر احضار شوند از جمله اتفاقي كه در اين زمينه رخ داد، در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار بود. در آن زمان بنجامين به اتفاق همسر و فرزندان خود از آمريكا به تهران آمدند. اين ديپلمات سعي كرد از روزهاي نخست آداب و رسوم ايرانيان را فراگيرد. چون بيم داشت كه يكدفعه بر اثر بي‌مبالاتي روابط دو كشور ايران و آمريكا به هم بخورد. بر حسب تصادف همين طور هم شد و روزي كه بنجامين و دخترش با درشكه به محل ييلاقي سفارت در شميران مي‌رفتند به قهوه خانه‌اي در بين راه ‌رسيدند كه چند درشكه ديگر در آنجا ايستاده بودند. هنگامي كه درشكه سفير به آنجا رسيد ناگهان عده‌‌اي نظامي از زير درختان بيرون مي‌ريزند و به درشكه‌چي و جلودار و سفير و دخترش حمله‌ور مي‌‌گردند. جلودار هر چه فرياد مي‌زند اين درشكه سفير آمريكا است، گوش نظاميان به اين حرف‌ها بدهكار نبود و آنها مشغول زدن ‌شدند. بنجامين متوجه ‌شد كه نظاميان از سربازان گارد سلطنتي هستند و حرمخانه شاه در اينجا مستقر است. در چنين مواقع، آداب و رسوم چنين است كه سفراء هم به چنين محوطه‌اي داخل نشوند.
    سفير آمريكا بلافاصله دستور داد درشكه چي درشكه را برگرداند ولي با اينحال سربازان دست از كتك‌كاري برنداشتند. از قضا يكي از زنان حرمسرا متوجه قضيه مي‌شود و مستخدم مخصوص را براي خلاصي و پايان دادن ماجرا مي‌فرستد. او هنگامي مي‌رسد كه جلودار و درشكه‌چي زرنگ، جان سفير مجروح و دخترش را از دست سربازان رهانيده بودند. ماجرا در اينجا خاتمه نيافت. روز بعد يادداشتي از طرف سفير به وزارت امور خارجه ارسال گرديد. در اين يادداشت ‌آمده بود كه اگر چنانچه عذرخواهي نشود پرچم سفارت آمريكا پائين كشيده مي‌شود و سفير دستور تعطيلي سفارتخانه را خواهد داد. صبح روز سوم ?صنيع‌الدوله? يكي از وزراي برجسته به محل سفارت مي‌رود و تأثر خاطر شاهانه را به سفير ابلاغ مي‌نمايد. بعد از آن جواب ديگري به سفارت مي‌رسد كه متن آن تماماً ا..... بود سپس منشي سفارت و درشكه‌چي و جلودار را احضار مي‌نمايند و در پيش چشمان آنان مسببين واقعه را شلاق مي‌زنند. از اين ماجرا به بعد ناصرالدين شاه محبت خاصي نسبت به سفير آمريكا پيدا كرد و حتي دستور داد ماهيانه مبلغ صد تومان به مدرسه دخترانه آمريكايي در تهران كمك شود. بدين نحو از به هم خوردن روابط دو كشور جلوگيري گرديد.

    منبع: بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، سال سيزدهم، شماره‌هاي 51 و 52، پائيز و زمستان 1377

  3. #13
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض 'قاجاريه ايران را به آستانه دنيای مدرن رساند

    'قاجاريه ايران را به آستانه دنيای مدرن رساند

    سلطانعلی ميرزا قاجار
    برادرزاده احمدشاه قاجار و مورخ



    احمد شاه سه دختر و يک پسر داشت که از بين آنها، يکی از دخترها الآن زنده است و در حومه شهر ژنو در سوئيس زندگی می کند.

    همچنين از احمد شاه نوه های زيادی مانده که بعضی از آنها همسران خارجی برگزيده و کمابيش در جامعه ميزبان حل شده اند اما بعضی ديگر هويت ايرانی خود را حفظ کرده و خيلی هم به ايران علاقمندند.

    احمد شاه سه برادر تنی داشت: محمدحسن ميرزا که وليعهد بود و در سال 1943 ميلادی درگذشت، سلطان محمود ميرزا که در سال 1988 در اويان فرانسه فوت شد و پدرم سلطان عبدالمجيد ميرزا که در سال 1975 در پاريس از دنيا رفت.

    او يک برادر ناتنی هم داشت که از همسری که محمد علی شاه پيش از ازدواج با ملکه جهان، مادر احمد شاه داشت به دنيا آمده بود.

    برادران احمدشاه همگی از ايران رفتند اما برادر ناتنی او و اولادش در ايران ماندند.

    پس از شهريور 1320 خورشيدی (1941 ميلادی) که رضاخان از حکومت کنار گذاشته شد اين ايده مطرح شد که سلطان حميد ميرزا، پسر محمدحسن ميرزا را به ايران برگردانند و پادشاه کنند.

    سلطان حميد ميرزا در دانشکده دريانوردی تحصيل کرده و به ناوگان بازرگانی بريتانيا پيوسته بود اما با راه افتادن جنگ جهانی دوم به نيروی دريايی منتقل شده و افسر نيروی دريايی بريتانيا شده بود و همين موضوع مشکلی برای به سلطنت رساندنش بود و اين موضوع در همان حد صحبت باقی ماند.

    احمد شاه هيچگاه کنار گذاشتنش از سلطنت را نپذيرفت و آن را قانونی ندانست، محمد حسن ميرزا هم پس از مرگ احمد شاه خودش را در روزنامه های اروپا به عنوان وارث تاج و تخت ايران اعلام کرد اما ادعای خاندان قاجار بر تاج و تخت با مرگ محمد حسن ميرزا ديگر هيچگاه جنبه رسمی پيدا نکرد.

    به نظر من در همان زمان احمد شاه در ايران افرادی مثل مصدق، قوام السلطنه و ديگران بودند که اگر سلطنت احمد شاه ادامه می يافت می توانستند با کمک برخی از رجال آن زمان که افرادی قوی بودند دموکراسی رجالی در ايران برپا کنند و اين دموکراسی رجالی بمرور، همان گونه که در ممالکی همچون انگلستان پيش آمد، به دموکراسی ملی بينجامد.

    من معتقدم که بريتانيا نقش فعالی در ساقط کردن خاندان قاجار از قدرت داشت و اين را قبول ندارم که می گويند عوامل بريتانيا بدون اطلاع دولت مرکزی اين کشور در روی کار آوردن رضا خان شرکت کردند.

    من فکر نمی کنم که مملکتی مثل بريتانيا که در آن زمان امپراتوری قوی ای بود، سفارتخانه اش در تهران بدون توافق دولت مرکزی اقدامی بکند.

    در وزارت خارجه بريتانيا دفاتری هست که سياست بلندمدت اين کشور را تعيين می کند، منقرض کردن سلطنت قاجار هم حتماً از همان سياستهايی است که در اين دفاتر تعيين شده و مورد قبول مقامات بريتانيايی بوده است.

    خاندان قاجار در آن دوران مشکل خدمات بزرگی به ايران کرد، آغامحمد خان قاجار اين مملکت را که در قرن هيجدهم پاره پاره شده بود يکپارچه کرد و هيجده سال جنگيد تا تماميت ارضی آن را تأمين کند.

    در دوران ناصرالدين شاه چون ايران در صلح به سر می برد و جنگی رخ نداد، فرهنگ و هنر و ادبيات پيشرفت کرد و نوعی رنسانس بوجود آمد که آثار آن هنوز در ايران مشهود است.

    ارتش نوين ايران را هم عباس ميرزا، وليعهد فتحعلی شاه با کمک خارجيان و بخصوص فرانسويها شکل داد.

    قاجاريه ايران را به آستانه دنيای مدرن رساند.

  4. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #14
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض پنج ويژگي تجددگرايي افراطي در دوران قاجاريه



    سخنراني عبدالله شهبازي

    در همايش بزرگداشت يکصدمين سال انقلاب مشروطيت

    تهران، تالار مجلس شوراي اسلامي، 14 مرداد 1385

    پنج ويژگي تجددگرايي افراطي در دوران قاجاريه

    صبح شنبه 14 مرداد 1385 همايش دو روزه بزرگداشت يکصدمين سال انقلاب مشروطيت ايران در ساختمان جديد مجلس شوراي اسلامي آغاز شد. من آخرين سخنران برنامه صبح بودم. سخنراني‌ام در حوالي ساعت 12 بود و به مدت بيست دقيقه صحبت کردم. متن سخنانم، به همراه اصلاحات مختصر و برخي اضافات، به شرح زير است:

    بسم‌الله الرحمن الرحيم

    بحثي که خدمت حضار محترم عرضه مي‌کنم بررسي مختصاتي است که تجددگرايي افراطي در ايران، از عهد قاجار تا انقلاب مشروطه، از آن برخوردار بوده است. من پنج ويژگي، پنج مختصه، را براي تجددگرايي افراطي آن دوران ذکر خواهم کرد.

    زماني که از ?تجددگرايي افراطي? سخن مي‌گويم، قصد دارم بين ?تجددگرايي? به معني مرسوم کلمه، که از آن نوآوري و نوخواهي و گرايش به تجدّد به معناي مثبت آن مستفاد مي‌شود، با آن حرکتي که در دوران قاجاريه اتفاق افتاد و نوعي غرب‌گرايي مفرط بود، تفکيک قائل شوم. ما با الفاظ و واژه‌ها سر جنگ نداريم. ما مي‌توانيم مفاهيمي را که ?لوز? (loose)، باز، هستند مورد استفاده قرار دهيم. مفهوم ?دمکراسي? را مثال مي‌زنم که آن را پذيرفته‌ايم و معادل ?مردم‌سالاري? را براي آن ساخته‌ايم زيرا تعاريف از ?دمکراسي? آن‌قدر زياد است که مي‌توانيم هر نوع نظام سياسي را در قالب اين مفهوم تبيين کنيم. وقتي مفهومي داراي تعاريف‌ و تأويل‌هاي فراوان است و مقبوليت اجتماعي و جاذبه رواني دارد، مثل ?دمکراسي?، دليلي ندارد که با اين‌گونه واژه‌ها به ستيز برخيزيم. مفهوم ?تجددگرايي? نيز چنين است. ما از اين واژه يک مفهوم مثبت را مي‌توانيم اخذ بکنيم: گرايش به نوآوري و منطبق شدن با ?مقتضيات زمان?؛ تعبيري که مرحوم شهيد مطهري به کار بردند. و نيز يک مفهوم علمي را مي‌توانيم از آن استنباط کنيم آنطور که در جامعه‌شناسي و علوم سياسي و نظريات توسعه بيان مي‌شود. در اين معنا، ?تجددگرايي? به معني پيروي از آن الگوها و قالب‌هاي نظري است که بعدها، به خصوص پس از جنگ جهاني دوّم و در دهه 1960 ميلادي، در بعضي از تئوري‌هاي مدرنيزاسيون و توسعه متبلور شد و چارچوب‌هاي مشخصي را شکل داد که از نظر ما قابل بحث و نقادي است.

    تجددگرايي افراطي در ايران از زمان سلطنت فتحعلي‌شاه و به‌ويژه پس از شکست ايران در جنگ‌هاي ايران و روسيه شکل گرفت؛ يعني از زماني که رويارويي‌هاي فکري ما با ابعاد نظري و فرهنگي تمدن جديد غرب آغاز شد. اوّلين مرحله از اين رويارويي تهاجم ميسيونرهاي پروتستان است که از سوي کمپاني هند شرقي بريتانيا به ايران اعزام مي‌شدند. سفر هنري مارتين به ايران و مناظره‌ها و جنجالي که او برانگيخت (1811-1812) و انتشار رساله ميزان‌الحق، که رديه‌اي است بر قرآن کريم، و توزيع آن در ايران در اواخر عمر فتحعلي‌شاه و اوائل سلطنت محمد شاه نقش مهمي در اين رويارويي داشت. رساله ميزان‌الحق را به هنري مارتين منسوب مي‌کنند و مرحوم دکتر عبدالهادي حائري نيز در کتاب ارزشمند خود، نخستين رويارويي انديشه‌گران ايران با دو رويه تمدن بورژوازي غرب، اين کتاب را به هنري مارتين نسبت داده است. ولي، در واقع، اين کتاب نوشته کارل فاندر (1803- 1865)، ميسيونر پروتستان آلماني، است که متن فارسي آن در سال 1835 در قلعه شوشي گرجستان چاپ شد. به گمان من، مسلماناني که تازه مسيحي شده و در بنگال در خدمت کمپاني هند شرقي بريتانيا و دستگاه‌هاي تبشيري پروتستاني بودند، مثل ميرزا فترت و آقا ثبات، در تدوين اين کتاب نقش مهمي داشتند. توزيع ميزان‌الحق در ايران جنبش رديه‌نويسي عليه آن را ايجاد کرد که اولين مقابله فکري جدّي علماي شيعه با غرب جديد به‌شمار مي‌رود. علماي وقت، مانند ميرزاي قمي و ملا محمدرضا همداني و ملا علي نوري و سيد محمد حسين خاتون‌آبادي و ملا احمد نراقي، رساله‎ هايي عليه ميسيونرها يا به‌قول آن‌ها ?پادري? نوشتند. ?پادري? از واژه father (پدر) اخذ شده و منظور ميسيونرهاي مسيحي است؛ ميسيونرهاي پروتستاني که از طريق کمپاني هند شرقي و دولت بريتانيا حمايت مي‌شدند.

    اين شروع يک سير برخورد و به تعبير امروز ?تهاجم فرهنگي? است که تداوم پيدا مي‌کند و جامعه ما را، روحانيون و روشنفکران سنتي ما را، در چالش با مفاهيم جديد قرار مي‌دهد.

    پديده‌اي که ما تحت عنوان ?تجددگرايي افراطي? از آن ياد مي‌کنيم، و به نيروي سياسي و اجتماعي چنان قدرتمندي تبديل مي‌شود که ميراث انقلاب مشروطه را مي‌خورد و آرمان خود را در قالب حکومت رضا شاه پهلوي تأسيس مي‌کند، از همين دوران به‌تدريج شکل مي‌گيرد. روند شکل‌گيري اين جريان تقريباً هم‌زمان با روند مشابهي در عثماني است. مقارن با سلطنت فتحعلي‌شاه در ايران، در عثماني سلطان محمود دوّم در قدرت است و او در پي تحقق چنين الگوهايي است و پس از او در دوران سلطان عبدالمجيد ?عصر تنظيمات? را در عثماني شروع مي‌کند. مقارن با انقلاب مشروطه ايران، در سال‌هاي 1905- 1907 در روسيه نيز انقلاب در جريان است که به تأسيس مجلس دوما و سلطنت مشروطه روسيه منجر مي‌شود. در واقع، سه قدرت بزرگ منطقه، ايران و عثماني و روسيه، در قرن نوزدهم ميلادي همپاي هم درگير چالش‌هاي فکري و سياسي با کانون‌هاي استعماري غرب هستند.

    براي اين نيرو، براي اين جريان سياسي و فکري، پنج مختصه مي‌شناسيم:

    اول، پايگاه اجتماعي اين جريان نخبگان سياسي جديد يا ديوان‌سالاران جديد است.

    در درون حکومت قاجاريه قشري از تکنوکرات‌ها و نخبگان جديد شکل گرفت که از نخبگان سنتي متمايز بود. خاستگاه اوّليه و اصلي اين قشر در وزارت خارجه بود زيرا ديپلمات‌ها طبعاً با غرب بيشتر ارتباط داشتند، به خارجه مي‌رفتند يا با مقامات غربي ساکن ايران دمخور بودند. در اين ميان اعضاي اقليت‌هاي ديني، به خصوص ارامنه، به دليل پيشينه آشنايي با غرب و زبان‌هاي غربي در وزارت خارجه جايگاه خاصي داشتند. بنابراين، تصادفي نيست که شخصيت‌هايي مثل ميرزا يعقوب ارمني يا پسرش ميرزا ملکم خان ناظم‌الدوله در ديوان‌سالاري عهد قاجار ظهور مي‌کنند و جايگاهي چنان شامخ به دست مي‌آورند. به اين ترتيب، در ديوان‌سالاري ايران گروه جديدي از کارگزاران دولتي شکل مي‌گيرد که آن‌ها را ?نخبگان جديد? مي‌ناميم.

    بحثي که رواج يافته، و من قبلاً در همايش قم و در همايش ?جريان‌هاي فکري مشروطه? در اين باره صحبت کرده‌ام و در اينجا هم مجدداً تأکيد مي‌کنم، که گويا در مشروطه جدال بين ?علما? و ?روشنفکران? بود بحث غلطي است. ما نمي‌توانيم اين ديوان‌سالاران جديد را ?روشنفکر?، به مفهوم علمي کلمه، بدانيم. وجه شاخص جريان‌هايي که در مقابل علما و در مقابل جريان‌هاي سنت‌گرا و اصالت‌گرا بودند همان ?تجددگراي افراطي? بودن آن‎هاست؛ افراط در يک سري باورها و اعتقادات به مدل توسعه غربي، به الگوهاي غربي. و در بين آن‌ها، که مشروح‌تر در سخنراني قبل در همايش ?جريان‌هاي فکري مشروطه? عرض کردم، روحانيون کم نبودند. در بين مجتهدين افرادي مثل آقا سيد اسدالله خرقاني و آقا شيخ ابراهيم زنجاني بودند. در بين وعاظ و طلاب هم اين تجددگرايان افراطي کم نبودند. در واقع، بخش مهمي از نيروهايي که با علما درگير شدند، مثل سيد حسن تقي‌زاده، در بين طلاب بودند که بعدها مکلا شدند، لباس روحانيت را از تن خارج کردند و بعضي از اين طلاب افراطي مجلس اوّل و مجلس دوّم پايه‌گذاران اليگارشي حکومتگر، هزار فاميل، دوران سلطنت پهلوي شدند.

    بنابراين، در انقلاب مشروطه جدال اصلي بين ?روشنفکران? و ?علما? نبود، بلکه اين تجددگرايان افراطي و غرب‎گرا بودند که در چالش قرار گرفتند با علما و مي‌خواستند الگوهاي تفکر غربي و مدل‌هايي را که از توسعه غربي در ذهن داشتند بر جامعه ايراني تحميل کنند.

    اين بود مختصه اوّل.

    با توجه به اين‌که وقت من در حال اتمام است، مختصات بعدي را سريع‌ و تيتروار عرض مي‌کنم:

    دوّمين مختصه اين جريان پيوند با تفکر خاصي است که در مقدمه بحث مفصلاً به آن اشاره کردم: اعتقاد به اين‌که غرب موجود غايت تجدّد ماست و بايد مدل‌هاي غربي را الگوي ترقي خود قرار دهيم و همان راهي را که غرب طي کرده بپيمائيم. مانند حذف مذهب از حيات سياسي که تصوّر مي‌شد لازمه ترقي است.

    سوّمين مختصه اخذ الگوي حکومت‌گري استبدادي از غرب است.

    برخلاف آن‌چه در جامعه روشنفکري ما رواج يافته، تجددگرايان عهد قاجار الگوهاي ليبراليسم و شعارهاي انقلاب بزرگ فرانسه را از غرب اخذ نکردند بلکه اوّلين ديوان‌سالاران غرب‌گراي ما الگوي حکومت‌گري استبداد روشنگرانه يا اصلاح‌گر را از غربي‌ها اخذ کردند. در عثماني هم چنين بود. در مصر، در دوران حکومت محمدعلي پاشا، نيز همين بود. در روسيه نيز، البته يک قرن پيش‌تر در دوران پطر کبير، همين بود. يعني نخبگان جديد در اين کشورها الگوي حکومت‌گري مستبد غربي سده‌هاي هفدهم و هيجدهم را، که پيش زمينه توسعه غرب در قرن نوزدهم بود، اقتباس کردند. در قرون هفدهم و هيجدهم اروپاي غربي دوران استبداد روشنگرانه را طي کرد و همين دوران است که راه را براي پيدايش مدل‌هاي جديد دمکراسي در قرن نوزدهم هموار نمود. هم ديوان‌سالاران جديد عثماني عصر سلطان محمود دوّم و ديوان‌سالاران تنظيمات مانند مصطفي رشيد پاشا و عالي پاشا و فؤاد پاشا و هم نخبگاني که از زمان فتحعلي‌شاه به بعد، به خصوص در دوره صدارت ميرزا حسين خان سپهسالار، منادي تجدّد در ايران بودند استقرار دولت متمرکز استبدادي را مي‌خواستند تا جامعه را براي رسيدن به غايت غربي، الگوي اروپاي غربي، رهنمون شود. يعني گمان مي‌بردند که تنها از طريق استقرار حکومت متمرکز مدل غربي، و با حذف نهادهاي مياني و تمرکز همه قدرت در دست حکومت مرکزي، مي‌توان به ?ترقي? رسيد. اين گرايش در مکتوبات ميرزا فتحعلي آخوندزاده، از نظريه‌پردازان اوّليه تجددگرايي افراطي ايراني، کاملاً مشهود است. و به همين دليل است که اين نخبگان سياسي اخذ الگوي استبداد غربي را به ناصرالدين‌شاه توصيه مي‌کردند.

    اين جريان اگر در انقلاب مشروطه هوادار شعارهاي دمکراتيک شد، و از حقوق ملّت و پارلمان و مطبوعات و غيره دم زد، اين رويه کاملاً تاکتيکي بود. هدف تصرف حکومت بود و شعارهاي مشروطه‌خواهي ابزاري براي نيل به اين هدف. به همين دليل، پس از سقوط محمدعلي شاه و در دوران سلطنت احمد شاه، که اين جريان در حاکميت سياسي از اقتدار فراوان برخوردار است، مجدداً به همان خواست‌هاي ترقي آمرانه و استبداد روشنگرانه و تمرکز قدرت و حذف نهادها و ساختارهاي مدني واسطه، که در دوره صدارت سپهسالار مطرح بود، رجعت مي‌کنند. و سرانجام، آرمان خود را در قالب سلطنت پهلوي مستقر مي‌کنند. به عبارت ديگر، تأسيس سلطنتي مشابه با حکومت رضا شاه پهلوي آرماني بود که از اوائل دوره ناصري، به خصوص از دهه 1870 ميلادي، در ميان اين ديوان‌سالاران جديد مطرح بود و به دنبال تحقق آن بودند.

    مختصه چهارم اين جريان پيوند با کانون‌هاي استعماري غرب است.

    اين ويژگي را در جريان‌هاي مشابه در عثماني و مصر و چين و هند و آمريکاي جنوبي و بسياري نقاط ديگر، مثلاً در جنبش‌هاي استقلال يونان و ايتاليا، نيز مي‌بينيم. مثلاً، امروزه اسنادي از طبقه‌بندي خارج شده و در دسترس مورخين قرار گرفته که نشان مي‌دهد سون يات سن، که سلطنت منچو را برانداخت و حکومت جمهوري را در چين تأسيس کرد و معمولاً به عنوان شخصيتي آزادي‌خواه شناخته مي‌شد، از جواني با سازمان‌هاي سري ماسوني رابطه داشته و با تجار يهودي و انگليسي و آمريکايي ترياک مستقر در هنگ‌کنگ و شانگهاي و کانون‌هاي استعماري بريتانيا و آمريکاي شمالي پيوند عميق داشته است.

    قرن نوزدهم دوران تهاجم استعمار، به رهبري بريتانيا، است. بريتانيا در سده نوزدهم منادي همان شعارهايي است که آمريکايي‌ها در زمان دولت وودرو ويلسون (جنگ جهاني اوّل) و حتي امروزه مطرح کرده و مي‌کنند و براي خود رسالت متمدن کردن ساير ملت‌ها را قائل‌اند. انگليسي‌ها از قرون هيجدهم و نوزدهم همين شعارها را مطرح مي‌کردند. مثلاً، زماني که ارتش‌هاي انگليس و فرانسه و آمريکا و روسيه به همراه ارتش خصوصي قاچاق‌چيان ترياک براي تأمين منافع تجار بزرگ ترياک به چين حمله مي‌کنند و در اوت 1860 پکن، پايتخت باستاني حکومت منچو، را غارت مي‌کنند و ?کاخ تابستاني? را به آتش ميکشند، پالمرستون، وزير خارجه و سپس نخست‌وزير وقت بريتانيا، اين اقدام را ?گسترش تمدن? عنوان مي‌کرد. همان چيزي که امروز کساني مانند آقايان بوش و توني بلر و رمسفلد و خانم رايس عنوان مي‌کنند. گناه دولت چين اين بود که ورود ترياک را ممنوع کرده و منافع کمپاني‌هاي بزرگ ترياک را به خطر انداخته بود. بزرگ‌ترين اين کمپاني‌ها، مانند کمپاني جردن ماتسون، انگليسي و آمريکايي بودند و به تجار بوستن (مانند خانواده‌هاي راسل و پرکينز و استور و فوربس و غيره) و زرسالاران يهودي لندن (مانند خانواده‌هاي روچيلد و ساموئل) و هند و بغداد (مانند خانواده‌هاي ساسون و عزرا و گباي و حي و ازقل و غيره) تعلق داشتند. در همان زمان، کساني مثل گلادستون، نماينده جوان پارلمان که بعدها نخست‌وزير بريتانيا (از حزب ليبرال) شد، نيز بودند که جنگ ترياک را ?جنگ ناعادلانه و تبهکارانه? براي حمايت از ?يک تجارت غيرقانوني و رسوا? مي‌خواندند. يعني، برخلاف ادعاي برخي نويسندگان ايراني که مي‌خواهند دلالان و عوامل ايراني اين کمپاني‌هاي تجارت ترياک در دوره قاجاريه را تطهير کنند (خانواده‌هايي مثل فروغي و بوشهري و مهدوي و نمازي و غيره را)، چنين نبود که در قرن نوزدهم تجارت ترياک ?اخلاقي? و ?موجه? و تجارتي ساده مشابه با تجارت ساير اقلام و کالاها باشد.

    بحث وابستگي و پيوندهاي نخبگان و ديوان‌سالاران جديد غرب‎گرا به کانون‌هاي استعماري بحث بسيار مفصل و پيچيده‌اي است. من اصطلاح ?کانون‌هاي استعماري? را به کار مي‌برم زيرا استعمار تنها به دولت‌ها، مثلاً دولت‌هاي انگليس و فرانسه و آمريکا، خلاصه نمي‌شود بلکه شامل بخش خصوصي نيز مي‌شود. پديده‌اي که امروزه تحت عنوان ?مافيا? از آن نام مي‌بريم، زرسالاران يهودي که بعدها پديده ?صهيونيسم? را خلق کردند، در ترکيب اين کانون‌هاي استعماري نقش تعيين‌کننده داشتند. اصولاً در پيدايش تمدن جديد غرب و گسترش استعماري آن بيش‌ترين نقش را کانون‌هاي خصوصي ايفا کردند نه دولت. مثلاً، کمپاني هند شرقي بريتانيا يک کمپاني خصوصي بود نه دولتي. يا، سر سيسيل رودز، که جنوب آفريقا را اشغال کرد و معادن بزرگ الماس را تملک نمود و امروزه نيز ميراث او به‌نام کمپاني دبيرز De Beers انحصار تجارت الماس جهان را به دست دارد، کارگزار دولت بريتانيا نبود. او کارگزار بخش خصوصي، لرد ناتانيل روچيلد و شرکايش از جمله اعضاي خانواده سلطنتي بريتانيا، بود و با سرمايه‌گذاري آن‌ها فتوحاتش را انجام داد و بعد تقديم ملکه ويکتوريا کرد. در اين زمان، يعني در عصر ويکتوريا که اوج استعمار بريتانيا به‌شمار مي‌رود، دولت بريتانيا بزرگ‌ترين بدهکار و وام‌دار به اين کانون‌ها بود. بانک شاهنشاهي انگليس و ايران (بانک شاهي) و بانک استقراضي روسيه در ايران نيز خصوصي بودند نه دولتي؛ و هر دو به زرسالاران يهودي مثل اعضاي خانواده‌هاي ساسون و پولياکوف و گوئنزبرگ تعلق داشتند که خويشاوند و شريک بودند.

    پنجمين مختصه جريان تجددگراي افراطي استفاده از سازمان‌هاي سري و فرقه‌هاي شبه ديني و محافل ماسوني براي پيشبرد اهداف خود است.

    آن‌ها در ايران ابتدا فرقه بابيه را ايجاد کردند که کمي بعد به دو فرقه ازلي و بهائي تقسيم شد. هم ازلي‌ها و هم بهائي‌ها نقش مهمي در تحولات دوران واپسين قاجاريه و به خصوص منحرف کردن انقلاب مشروطه و برانداختن حکومت قاجاريه ايفا کردند. اين نقش را در رساله‌اي به‌نام ?جستارهايي از تاريخ بهائي‌گري در ايران? تا حدودي شرح داده‌ام ولي هنوز تحقيقات کامل خود را در اين زمينه منتشر نکرده‌ام. در آوريل سال 1854 فردي به‌نام مانکجي هاتريا به همراه ميرزا حسين خان مشيرالدوله (سپهسالار بعدي) از بمبئي وارد ايران شد و در پوشش ?عمدةالتجار? در تهران مستقر شد. مانکجي از 14 سالگي عضو ارتش هند بريتانيا بود و در واقع به عنوان افسر اطلاعاتي ارتش هند بريتانيا و مسئول شبکه‌هاي مخفي حکومت هند بريتانيا در ايران ماندگار شد. او تا زمان مرگ در تهران (فوريه 1890) نقش بسيار مرموز و مؤثري در حيات سياسي ايران ايفا کرد. کمي بعد از مرگ او، از سال 1896 سر اردشير ريپورتر اين مسئوليت را به دست گرفت و سپس پسر اردشير به‌نام سر شاپور ريپورتر. نقش اين سر شاپور تا انقلاب اسلامي ادامه داشت و به گمان هنوز مؤثرترين فرد در دستگاه اطلاعاتي آمريکا و انگليس در مسائل ايران است.

    مانکجي پس از استقرار در تهران گروهي از نخبگان سياسي، مانند رضاقلي خان ل‍له باشي (نياي خاندان هدايت) و محمدتقي لسان‌الملک سپهر (نياي خاندان کاشاني سپهر) و ميرزا عبدالرحيم ضرابي (نياي خاندان ضرابي و کلانتر تهران) و غيره، را در پيرامون خود جمع کرد و فعاليت اطلاعاتي و فرهنگي و سياسي گسترده‌اي را سازمان داد. مانکجي هم در گسترش بابي‌گري و بهائي‌گري نقش فعال داشت؛ مثلاً ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، برجسته‌ترين شخصيت فکري تاريخ بهائيت، يکي از منشيان او بود. مانکجي تشکيلاتي به‌نام فراموشخانه را نيز ايجاد کرد که استاد اعظم آن شاهزاده جلال‌الدين ميرزا، پسر پنجاه و هشتم فتحعلي‌شاه، بود. در اين تشکيلات ماسوني ميرزا يعقوب ارمني و پسرش ميرزا ملکم خان ناظم‌الدوله نقش فعال داشتند و به اين دليل، و ضمناً براي مسکوت ماندن و استتار نام مانکجي، فراموشخانه به نام ملکم شهرت يافته است.

    تجددگرايان افراطي براي تحقق اهداف خود از همه‌گونه سازمان‌ها و فرقه‌هاي مخفي، از بابي‌گري و بهائي‌گري تا فراماسونري و برخي طريقت‌هاي صوفيه، بهره مي‌بردند. اين ويژگي نيز در تجددگرايي افراطي ديگر کشورهاي مشابه، مانند عثماني و مصر و هند و چين، ديده مي‌شود. فرضاً، در عثماني جديدالاسلامان يهودي فرقه دونمه را ايجاد کردند و بنيان‌هاي اليگارشي را شکل دادند که بعدها در دوران حکومت آتاتورک حيات سياسي و اقتصادي و فرهنگي ترکيه را به دست خود گرفت.

    برخي از محققين تصوّر مي‌کنند که فراماسونري ايران در زمان مشروطه چون وابسته به گرانداوريان فرانسه بود و گرانداوريان (لژ اعظم) گويا مُلهم از آرمان‌ها و شعارهاي انقلاب فرانسه بود، پس فراماسون‌هاي ايراني به دنبال تحقق شعارهاي انقلاب فرانسه (آزادي، برابري، برادري) بودند و افراد وابسته به استعمار نبودند. آن‌ها به دليل آزادي‌خواهي جذب فراماسونري شدند. اين مطلبي است که مرحوم محيط طباطبايي مکرر مطرح مي‌کرد و اخيراً در کتاب مشروطه ايراني آقاي ماشاءالله آجوداني نيز تکرار شده است. آجوداني مي‌نويسد:

    ?ذکر اين نکته ضروري است که بسياري از روشنفکران عصر ناصري سازمان فراماسونري را يک سازمان مترقي، انقلابي و آزاديخواه می‌شناختند که هدفي جز مبارزه با استبداد و ايجاد دمکراسي و بيداري ملت‌ها ندارد. يکي از عواملي که باعث جذب روشنفکران اين دوره به سازمان‌هاي فراماسونري و لژهاي فرانسوي آن مي‌شد نقشي بود که اعضاي اين سازمان در انقلاب کبير فرانسه ايفا کرده بودند و حتي رهبري آن را به دست گرفته بودند.? (ماشاءالله آجوداني، مشروطه ايراني و پيش ‏زمينه ‏هاي نظريه ولايت فقيه، لندن: انتشارات فصل کتاب، 1367، ص 244)

    چنين نيست. بنده يک جلد کتاب قطور نوشته‌ام در 586 صفحه و حاصل تحقيقات خود را در اين زمينه عرضه کرده‌ام. اين کتاب به عنوان جلد چهارم مجموعه زرسالاران منتشر شده با عنوان: ?نخستين تکاپوهاي فراماسونري?. در پژوهش فوق فقط به دنبال شناخت منشاء فراماسونري و نقش اوّليه آن بودم و يافتن پاسخ مستندي براي اين پرسش که آيا به راستي فراماسونري در آغاز سازماني براي تحقق آرمان‌هاي آزادي‌خواهانه و عدالت‌جويانه بود يا خير؟ در واقع، تنها با اين پژوهش است که من توانستم فراماسونري را واقعاً بشناسم و تاريخي علمي و مستند از پيدايش آن عرضه کنم. در اين کتاب حرف‌هايي است که براي اوّلين بار مطرح مي‌شود.

    من به‌طور مستند و قطعي به اين نتيجه رسيدم که فراماسونري را همان کانون‌هايي که خاندان آلماني هانوور را در انگلستان به سلطنت رسانيدند در اوائل قرن هيجدهم، در سال 1717، ايجاد کردند؛ ابتدا به عنوان سازمان مخفي رازگونه و فرقه‌مانندي که حاکميت هانوورهاي آلماني و پروتستان را بر سراسر بريتانيا، بر انگلستان و اسکاتلند و ايرلند و غيره، به‌رغم نفوذ گسترده سلسله منقرض شده استوارت در بين مردم و به خصوص در بين کاتوليک‌هاي بريتانيا، تأمين کند. سپس، از سال 1734 اين سازمان را در فرانسه عليه خاندان سلطنتي رقيب اليگارشي لندن، يعني سلطنت خاندان بوربن، ايجاد کردند. به عبارت ديگر، فراماسونري از ابتدا به عنوان ?ستون پنجم? اليگارشي حاکم بر بريتانيا در فرانسه عليه حکومت وقت فرانسه به کار گرفته شد و به همين عنوان نيز در ميان فرانسوي‌ها شهرت يافت. اوّلين لژهاي ماسوني را در پاريس انگليسي‌ها ايجاد کردند و زمام آن را به اعضاي خاندان اورلئان سپردند که عموزاده و در عين حال رقيب بوربن‌ها بودند. بعدها، يکي از اعضاي خاندان اورلئان، به‌نام لويي فيليپ، که داراي پيوندهاي عميق با اليگارشي لندن بود، در جريان انقلاب 1830 سلطنت فرانسه را به دست گرفت. سلطنت لويي فيليپ، که به عنوان فاسدترين دوره در تاريخ فرانسه شناخته مي‌شود، تا انقلاب 1848 ادامه يافت.

    بنابراين، فراماسونري حتي در فرانسه نيز به عنوان يک نهاد پيش‌برنده مقاصد کانون‌هاي استعماري بريتانيا شناخته مي‌شود. بعداً، در قرن نوزدهم، فراماسونري همين نقش را در کشورهاي اروپايي مانند ايتاليا، در کشورهاي آمريکاي لاتين و در کشورهاي شرقي، از جمله عثماني و مصر و چين و هند و ايران، به سود کانون‌هاي استعماري ايفا کرد.

    والسلام عليکم و رحمة‌الله

  6. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #15
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض تاجگذاري احمدشاه قاجار



    تاجگذاري احمدشاه قاجار
    روز 30 تير 1293 احمدشاه پسر محمدعلي شاه قاجار در 18 سالگي در تهران تاجگذاري كرد. اين مراسم 5سال پس از خلع محمدعلي شاه در دوره فترت بين مجلس دوم و سوم و در شرايطي كه دوران حاكميت ناصرالملك بعنوان نايب السلطنه نيز رو به پايان بود و هيچ ارگان و نهادي بر كشور حاكم نبود به وقوعش پيوست‌.
    تاجگذاري احمدشاه يك ماه قبل از آغاز جنگ جهاني اول صورت گرفت‌. اقدامات او براي بيرون راندن قواي انگليسي و روسي كه طبق قراردادهاي 1907 و 1915 ايران را به دو منطقه نفوذ خود تقسيم كرده بودند بي نتيجه ماند. با وقوع انقلاب بلشويكي 1917 در روسيه، دولت اين كشور قرارداد 1915 با انگليس را لغو كرد و نيروهاي خود را از ايران فراخواند. به دنبال آن نيروهاي انگليسي حاضر در ايران به سمت شمال پيشروي كردند و تقريباً تمام خاك ايران را تحت نفوذ خود درآوردند. پس از آن انگلستان كوشش كرد تا با اتكاء به عوامل داخلي خود، قرارداد معروف 1919 را كه طبق آن ايران تحت الحمايه انگليس مي‌شد و كليه امور مالي وگمركي نظامي كشور را به دست مي‌گرفت به ايران تحميل نمايد. اما اين قرارداد به دليل مخالفت مردم و روحانيون و به ويژه چهره‌هايي چون مرحوم سيد حسن مدرس هرگز به اجرا درنيامد.
    در اواخر دوران حكومت احمدشاه، قيام‌هاي متعددي در مناطق مختلف ايران از جمله گيلان (ميرزا كوچك خان‌)، تبريز (شيخ محمد خياباني‌) و خراسان (كلنل محمد تقي خان پسيان‌) به وقوع پيوست كه همگي آنها به دليل عدم هماهنگي و انسجام لازم سركوب شدند. سلطنت احمدشاه تا 1304 ادامه يافت و در اين سال وي تحت فشار رضاخان از پادشاهي خلع شد.
    احمدشاه با از دست دادن تدريجي اكثر اختيارات خود، رهسپار اروپا شد و زمام امور كشور را عملاً به رضاخان كه «سردار سپه‌» ونخست وزير بود، سپرد. رضاخان نيز مرحله به مرحله زمينه خلع وي را از قدرت فراهم ساخت‌. روز 9 آبان 1304 هم با تصويب ماده واحده‌اي در مجلس شوراي ملي، رسماً انقراض سلسله قاجار اعلام شد و با خلع وي نظام 153 ساله قاجار نيز منقرض شد.
    احمدشاه آخرين پادشاه سلسله قاجاريه سرانجام در نهم اسفند۱۳۰۸ـ 32 سالگي ـ در پاريس به بيماري كليه درگذشت‌.
    جنازه وي به كربلا حمل شد و از مقامات دولتي ايران‌، هيچيك در مراسم تشييع او شركت نداشتند. از احمدشاه يك پسر به نام فريدون و سه دختر به نام‌هاي مريم‌، همايون دخت و ايران الملوك باقي ماندند. احمدشاه كه از 1302 در اروپا مي‌زيست‌، سرمايه و دارايي خود را در بورس پاريس به كار انداخت و از اين معاملات سود سرشاري برد‌. ضمناً مقاديري زمين نيز در اطراف پاريس خريداري كرد وباغ بزرگي در آن احداث نمود.

  8. #16
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض آقا محمد خان قاجار و وضعيت تركمنها:



    آقا محمد خان قاجار و وضعيت تركمنها:
    آقا محمد خان قاجار بر اثر از دست دادن غريزة جنسي، بسيار سنگدل و بيرحم و كينه‌توز و انتقامجو و براي رسيدن به مقام سلطنت از هيچ عمل پست و شرم‌آوري استنكاف نكرد از جمله رفتار ظالمانه و شنيع وي با لطف‌علي‌خان زند و قتل و يا كور كردن برادرانش كه به قساوت و سنگدلي اين خواجه قاجاري صحّه مي‌گذارد.


    تركمنها آقا محمد‌خان قاجار را آخته (اَخته) شاه مي‌خواندند. آقا محمد خان پس از وفات وكيل‌الرعايا – كه در دربار وي بين شاهزادگان و فرمانروايان زندي آشوب و اغتشاش ايجاد شده بود – فرصت را مغتنم شمرد واز شيراز فرار كرد و به استراباد رفت و به اميد جمع‌آوري لشكر بين قاجارهاي آشاق باش و متحدانش (تركمنها) رفت. هدف خواجه قاجار متحد كردن دو ايل آشاق باش و يوقاري باش قاجار و نيز تركمنهاي يموت و گوگلان بود كه در اختلاف دائمي به سر مي‌بردند و با ايجاد اتحاد بين آنها زمينه قيام و شورش بر عليه زنديان ايجاد كرد تا در آينده با كمك لشكريان قاجاري و تركمنهاي گوگلان و يموت زمام امور ايران را در دست گرفت. ايران در آن زمان به علت اختلاف بين شاهزادگان زندي و ديگر حكام ولايات دستخوش آشوب و هرج و مرج شده بود و اين آشوب تماميت ارضي ايران را به خطر مي‌انداخت زيرا باز هم مثل دوران اواخر صفوي ايران از طرف همسايگان شمالي و شرقي و غربي در امنيت كامل نبود و در معرض تهديد دشمنان قرار گرفته و در همين ايام بود كه آقا محمد خان قاجار – كه مردي مستعد و لايق جهت حفظ ايران از تعرضات همسايگان بود – با اقتدار كامل به كمك نيروي قاجار و تركمنهاي يموت و گوگلان ظهور كرد. و اگر بيرحمي و سنگدلي خواجه قاجار را در نظر نگيريم او را مردي خواهيم يافت كه با اقتدار كامل و با درايت و تفكر شگفت‌انگيز توانست در مقابل تهديدات همسايگان ايران. تماميت ارضي كشور را حفظ نمايد و شايد اگر آقا محمد‌خان و لشكريان تركمنش نبودند امروز ايراني باقي نمي‌ماند و در بين عثماني و روس و افغانها تقسيم مي‌شد و در نهايت بدست روس و انگليس مي‌افتاد.
    در حفظ تماميت ارضي ايران و پيروزيهاي آقا محمد خان تركمنها نقش عمده‌اي ايفا نمودند و خواجه قاجار توانست به كمك نيروهاي تركمن بر بسياري از دشمنان فائق آيد. اما بعد از رسيدن به سلطنت ازنيروهاي تركمن كاسته شد. زيرا آقا محمد خان در صدد قلع و قمع آنها برآمد و از اينرو قلمرو شمالي حكومت قاجار در نواحي گرگان (گنبد كاووس فعلي) به حالت تزلزل افتاد و بعد از وي جانشينان آقا محمد خان نيز سياست خصمانه‌اي با تركمنها در پيش گرفتند و شايد اين بزرگترين اشتباه قاجارها بود كه لشكريان لايق تركمن را از خود دور ساختند و بدينوسيله حكومت خود را ضعيف نمودند و حتي نتوانستند رد مقابل تعرضات روس و عثماني دوام بياورند و در آخر‌الامر بر اثر حملات پي‌در پي روس و تهديدات انگليس قسمت‌هاي مختلف ايران را تجزيه نمودند. آنها اگر مانند گذشته از لشكريان تركمن استفاده مي‌نمودند و در صدد جلب آنها برمي‌آمدند مي‌توانستند در بسياري از مواقع بر دشمنان فائق آيند. چنانچه در دورة ناصرالدينشاه تركمنها به تنهايي توانستند نيروهاي روسي را در آشوراده تارو مار نمايند . در حاليكه حكومت قاجار از عهدة آن نمي‌توانست برآيد.


    ولي براستي كه آقا محمد خان بسياري از پيروزيهاي خود را با تكيه بر نيروهاي تركمن كسب نمود. چنانكه مي‌دانيم اقا محمد خان بعد از فرار از شيراز يكراست به طرف استراباد و تركمنها آمد و از آنها نيروي قدرتمندي را تشكيل داد. گلي مي‌نويسد: «آقا محمد خان پسر محمد حسن خان كه در دربار كريم خان به عنوان گروگان زندگي مي‌كرد همين كه كريم خان درگذشت به بهانه شكار از قلعه خارج شد و به استراباد آمد. اولين اقدام او متحد كردن دو قبيله «يوخاري باش» و «اشاق باش» و سپس متحد شدن با ايل تركمن و آوردن آنها به قشون خود بود. در اين ايام لطف‌علي خان زند آخرين بازمانده زند آنچنان درگير مسائل داخلي بود كه بناگاه با قدرت محمد خان روبرو مي‌شود» . در نبرد بين خواجه قاجار با لطف‌علي خان زند نيز تركمنهاي بسياري شركت داشتند و نيروهاي عمدة خان قاجار را تشكيل مي‌دادند. گلي به نقل از وامبري مي‌نويسد: «در محاصره بم و فرمانشير كه توسط قدرت آقا محمد خان انجام گرفت لطف علي خان زند مقاومت عجيبي كرد ولي مردم از ترس آقا محمد خان كه كرمان را به شهر كوران بدل ساخته بو قلعه را گشودند و تركمن‌ها مانند مور و ملخ به داخل شهر ريختند و همين تركمنها بودند كه شاهزاده دلير زند را دستگير كرده تاج سلطنت به آقا محمد‌خان سپردند» .


    بدين ترتيب تركمن‌ها با دستگيري لطف‌علي خان زند و پيروز كردن آقا محمد خان صفحه‌اي جديد بر سرنوشت ايران باز نمودند كه به نفع خاندان قاجار رقم مي‌زد و اگر اين نيروها نبود براستي كه آقامحمدخان نمي‌توانست به چنين پيروزيهايي دست يابد.


    بر اين اساس آقا محمد خان قاجار پس از پيروزي، اراضي حاصلخيز دشت گرگان را در اختيار تركمنها گذاشت تا در آنجا به امر زراعت بپردازند واين بخشش به پاس زحمات آنها در جهت رسيدن خواجه قاجاري به حكومت ايران بود. «و تركمنها در اوائل سلطنت وي نقش عمده‌اي در امور حكومتي از قبيل داروغه‌گي استراباد ]ايفا نمودند[ و حتي براي سران ايل تركمن مستمري تعيين مي‌شد. ولي در ادوار بعدي حكام محلي رابطه بين تركمنها و جكومت مركزي را بهم مي‌زنند و از آنها ماليات زياد طلب مي‌كنند و تركمنها به آنها باج نداده و بر فرمانهاي آنها عمل نمي‌كنند» . و اين دشمني را حكام محلي با رساندن اخبار دروغ به حكومت قاجار - مبني بر اغتشاش و ناامني در منطقه و شورش تركمنها - ايجاد مي‌نمودند. و آقا محمد خان نيز بعد از تثبيت قدرت بوسيلة تركمن‌ها، آنها را تنها گذاشت و ناجوانمردانه به قلع و قمع تركمنها پرداخت و سلاطين بعدي نيز با روش خصمانه با آنها رفتار كردند. بطوري كه تركمنها از قاجاريان بيزار شدند و تا آخر حكومت قاجار حتي اگر كوچكترين قيام برعليه آن حكومت شكل مي‌گرفت تركمنها در آن شركت مي‌جستند و بطور كلي وضعيت تركمنها باز هم در دوران حكومت آقا محمد خان و اوايل حكومت فتحعليشاه نسبت به دوره‌هاي بعدي بهتر بوده است. وامبري مي‌نويسد «اگر شمشير تركمنها نبود آغا محمد خان هرگز موفق نمي‌شد. ]حكومت[ خاندان خود را برقرار كند. چادرنشينان ]تركمن[ اين مطلب را بخوبي مي‌دانند و غالباً از بي‌وفايي قاجاريه كه از زمان فتحعليشاه بكلي آنها را رها نموده و حتي مستمري قانوني ساليانة بعضي ار رؤساي آنها را قطع كرده‌اند شكايت دارند» .


    البته اگر صفحات تاريخ را ورق زنيم درمي‌يابيم كه سنت حاكمان و قدرت طلبان ستمگر اين است كه براي رسيدن به مقاصد خود گروهي را مي‌فريبند و براي دستيابي به قدرت نهايت استفاده را از آنها مي‌نمايند. اما پس از كسب مقام و مرتبه ياران ديروز خويش را فراموش مي‌كنندو يا حتي بخاطر ترس از قدرت آنها به قلع و قمعشان مي‌پردازند و يا با ظلم و زور تحت استيلاي خويش درمي‌آورند.


    آقا محمد خان قاجار كه يكي از بي‌رحم‌ترين گردنكشان تاريخ است پس از رسيدن به قدرت براي تثبيت قدرت خويش تمام موانع سر راه خود را با بي‌رحمي منحصر به فرد از ميان برداشت. وي كه مي‌دانست اگر تركمنها در اتحاد دائمي به سر ببرند در آينده حكومت او را دچار اشكال خواهند ساخت به اختلاف ميان آنها دامن زد و با كوچكترين بهانه به طرف آنها حمله نمود و البته باز تا آخر عمر در لشكر خود از نيروي جنگي تركمن بهره برد و با اختلاف ميان تركمنها و با مشاهده ضعف آنها – كه تركمنها پراكنده شده بودند – يكباره حملة بي‌رحمانه‌اي را به ظهور رسانيد كه زمينه دشمني قاجارها و تركمنها را تا پايان عصر قاجار ايجاد نمود كه عاقبت حكومت قاجار با دشمني تركمنها دچار مشكلات فراواني شدند كه در جاي خود ذكر مي‌كنيم.


    خواجه قاجار در اين حمله نهايت سنگدلي و بي‌رحمي را به نمايش گذاشت و بر جان و مال و ناموس تركمنها رحم نكرد و در دروازة استراباد با سر تركمنها كله مناره‌اي ساخت و اموال و اثقال آنها را به يغما برد.


    و اينك شرح ماجرا:


    آقا محمد خان قاجار پس از فراغت از مهمات عراق، فارس و كرمان و آذربايجان و ساير ولايات محروسه تصميم به تاديب تركمنهاي يموت ساين خاني گرفت و بدين منظور در نهم ربيع‌الثاني سال 1207 از تهران از طريق فيروزكوه به مازنداران حركت كرد. موكب خواجه قاجار از ساري به طرف اشرف (بهشهر كنوني) به حركت درآمد و در قاراتپه شهرستان اشرف اتراق نمود در آنجا روساي گوگلان با جمعي از اشخاص برجسته ديگر تركمن به ديدار خان قاجار رفتند و مشمول خلعت و التفات وي گشتند. خان قاجار از قرا تپه حركت كرد و بعد از سه روز آنها را مرخص كرد و مهر عليخان قاجار را براي استمالت طايفه تركمن به همراه ايشان روانه كرد و پس از رسيدن به استرآباد با سران طايفة يموت اتمام حجت كرد كه يا مانند بعضي از طايفة گوگلان گروگان و سواران جنگي به ملازمت ركاب در اختيار خان قاجار قرار دهند و يا آمادة جنگ و جدال گردند.


    بزرگان يموت اظهار اطاعت كرده و مطيع بودن خود را نسبت به شاه قاجار اعلام كردند ولي اظهار داشتند كه مانند گذشته نمي‌توانند سواران جنگي در اختيار خان قرار دهند. آقامحمدخان اظهار آنها را قبول نكرده و براي گرفتن گروگان و سوار جنگي به جنگ با آنها پرداخت. اما تركمن‌ها كه با اسبان خوب و شمشير برنده‌اي كه داشتند و بسيار جنگجو و ماهر بودند از تهديدات خان قاجار نهراسيدند و از محل و مأواي خود دور نشدند و با بنه و اموال و احشام خود همچنان در آنجا ساكن بودند. خان قاجار سپاهي را به سرپرستي مصطفي‌خان دولّو بر سر تركمنها فرستاد كه محمد وليخان، محمد حسينخان، حسينعليخان قوانلو، محمدقلي خان دولو و محمد حسين بيگ قاجار اين سپاه را همراهي مي‌كردند و فوجي ديگر به سركردگي بعضي از سرداران قاجاري كه عدد آنها به ده‌هزار نفر مي‌رسيد به طرف طايفه تركمن فرستاده شد و بدين ترتيب تركمنها با يك جنگ گريز ناپذير مواجه شدند . در ناسخ التواريخ آمده است: «آقا محمد شاه، جان محمد خان برادر مصطفي خان دولو را به عدم قلعة شيراز مامور نمود تا برفت و آن بنا را با خاك پست كرد. آنگاه مراجعت به طهران فرمود و از آنجا سفر استراباد كرد. از بهر آنكه جماعت يموت ساينخاني كه در اطراف صحراي اترك و دشت قبچاق جاي داشتند، و در اُسر و نهب مردم استراباد طريق طغيان مي‌سپردند. لاجرم شهريار بعد از ورود به استراباد بزرگان يموت را مكتوبي كرد كه ابطال رجال خويش را روانة درگاه و ملتزم ركاب سازيد و زن و فرزند خود را به گروگان بسپاريد واگرنه ساخته جنگ شويد. ايشان از سپردن زنان خود به گروگان مضايقت نمودند، پس محمد ولي خان قوانلو و مصطفي خان دولو را با 10000 كس از لشكريان بر سر ايشان تاختن فرمود، مصطفي‌خان تا تپه خيت‌ كه ربع فرسنگ به منازل آن جماعت مسافت داشت لشكر براند و سنگري راست كرد. يك دو روز تركان بر سر ايشان تاخته و از دور و نزديك جلادتي مي‌نمودند، روز سيم نيران جنگ بالا گرفت و از دو سوي صف بسته، جنگ پيوسته شد، بعد از كشش و كوشش فراوان تركان شكسته شدند، 300 مرد دلير عرصة شمشير گشت و 1000 زن و فرزند از آن جماعت طريق عدم سپردند و 800 كس از نسوان و كودكان دستگير گشت» .


    خان قاجار در اين جنگ نهايت ناجوانمردي و اخلاق دور از انسانيت را ظهور رسانيد. او هيچگونه رحم و مروتي بر جان تركمن‌هاي بيچاره نمي‌نمود و از سرهاي بريدة آنها كله مناره‌اي در دروازة سبز مشهد شهر استراباد درست كرد. بسياري از تركمنها به خاطر اينكه زنانشان به دست دشمن نيفتد از روي ناموس و غيرتي كه هر تركمني آن خصوصيت را به ميزان منحصر به فردي دارا مي‌باشد زنان خود را به دست خود مي‌كشتند و برخي از زنان نيز بخاطر اينكه به دست دشمن نيفتند خود را به هلاكت مي‌رساندند. در تاريخ محمدي آمده است: «بعضي از افراد … ازواج خود را به دست خويش به قتل مي‌رسانيدند و برخي از نسوان ايشان از شيرزني خود، خود را هلاك مي‌ساختند؛ چنانچه يكي از تركمانيه عورت جمليه را كه عروس بود رديف خود سوار كرده فرار مي‌نمود، سوار قزلباشي به قصد آن ترك سياه چشم يغمايي چشم سياه نموده، مركب شوق از عقب برانگيخت، تركمان كيوان زهره بهرام شور آن زوجه جبين ماه مشتري پرور را از مركب در انداخته با تيغش مانند جوزا دو پيكر ساخت و از خونش درآن گل زمين عروس در پرده برومانيد، و زني كه دهانش سرچشمة آب حيوان و قامتش سرو روان بود از دست يكي از لشكريان خود را به آب رود اترك غرق گردانيد و عورت ديگر كه با مردي از سپاهيان مظفّر سوار بود با اين كه از خنجر مردم كش مژگان و شمشير ابروي خويش هزار كشته پيش داشت كارد از كمر لشكري خسروي كشيده چنان بر خود زد كه آن شيرين شمايل از گلگون حيات يكباره درافتاد» .


    مقاومت مردان و زنان تركمن جهت حفظ نواميس خود در مقابل دشمن بسيار ستودني و حيرت انگيز است. حتي مردي از تركمنان در اين جنگ براي طلب زنش و زنهاي ديگر كه به اسارت دشمن درآمده بود به سر دروازة استرآباد مي‌آيد با وجود اينكه مي‌داند كشته خواهد شد ولي آن تركمن كشته شدن در راه حفظ ناموس خود را بر زندگي – كه خود آنرا ننگ مي‌دانست- ترجيح مي‌داد و سرانجام وي را دستگير مي‌كنند و در آب خفه مي‌نمايند و آن تركمن در نهايت سرافرازي در راه نجات ناموس خود به درجة رفيع شهادت نائل مي‌آيد. در جلد دوّم زينت‌التواريخ آمده است: «نجف علي نام اونيكخا كه از اعاظم يموت شمرده مي‌شد … بجهه استرداد اسراي خويش كه زنش بصره نام از من جمله آنها بود ]به نزد خان قاجار آمد[ بعد از خرابي بصره بآستان شاهي امر بحكم خاقان مغفور سر آن خان‌سار بادپيما را باب درياچه فرو برد. چندانش سرنگون در آب داشتند كه بانش حجيم پيوست» . سپهر دربارة نتيجه آن جنگ گفته است: «در آن سفر از زر و سيم، اسب و شتر و گاوميش و گاو و گوسفند غنيمت فراوان بهرة لشگريان گشت و اسيران بسيار با خود آوردند. با اينهمه جنگ و جوش از لشكر پادشاه زياده از20تن تباه نگشت، بالجمله آقا محمد شاه اسيران را از لشكريان بخريد و در شهر ساري نشيمن فرمود» . پس از آن مهر‌عليخان داشلو كه با سركرده‌هاي گوگلان به جهت تأديب تركمنها رفته بودند با چهل تن گروگان كه پسران بزرگ آن طايفه (گوگلان) بودند به ركاب خان قاجار برگشتند و تركمنهاي يموت نيز چون ملتزم آوردن گروگان شده بودند گروهاي خود را به ساري بردند و تقديم خان قاجار نمودند . در ناسخ التواريخ سپهر آمده است: «از آن سوي چون تركمانان كار بدين گونه ديدند از بهر پيشكش اسبهاي گزيده اختيار كردند و 40 تن از پسران صناديد يموت را از براي گروگان عرض دادند و 500 سوار نيز از ميان قبايل خود انتخاب كردند كه در حضرت پادشاه ملازم ركاب باشند؛ اين جمله را مهر‌علي آقاي داشلو برداشته در ساري حاضر درگاه شد و نيز برگردن نهاد كه از زنان اعيان گروگان فرستد و هرگز جز از در صدق و عقيدت قدم نزند» .


    هجوم آقا محمد خان به تركمنهاي گوگلان:


    آقا محمد خان قاجار نبرد ديگري را نيز در سال 1210 هجري قمري با تركمنهاي گوگلان انجام مي‌دهد و علت ان اينست كه: در سال 1210 هجري قمري پس از تاجگذاري خواجه قاجار ازبكها به خراسان حمله كردند و مرو و برخي ديگر از شهرهاي خراسان را ويران كرده و به قتل و غارت پرداختند و خواجه تاجدار قاجاري عزم خود را براي سركوبي ازبكان جزم نمود.
    شميم مي‌نويسد: «آقا محمد شاه در سال 1210 از راه فيروزكوه و ساري عازم گرگان شد و تركمانان گوگلان را سخت تنبيه كرد و خانمان ايشان را آتش زد و از راه چمن كالپوش و جاجرم و اسفراين عازم سبزوار گرديد» .


    آقا محمد خان كه به منظور سركوبي ازبكان به خراسان آمده بود ناچار شد با تركمنها نبرد كند. چرا كه براي سركوبي ازبكها بايد از ميان سرزمين تركمنها عبور مي‌نمود. ولي تركمنها چنين اجازه‌اي را نمي‌دادند و نمي‌گذاشتند كه هيچ دشمني براحتي در سرزمين آنها نفوذ كند. بدين ترتيب تركمنها از دو طرف در فشار رودند. هر گاه ازبكها مي‌خواستند به خراسان حمله كنند از ميان تركمنها مي‌گذشتند و سرزمين آنها را له و لورده مي‌نمودند. زيرا كه تركمنها به ازبكان نيز به سختي اجازه عبور از سرزمين خود را مي‌دادند و ازبكان ختي برخي اوقات تركمنها را تحريك نموده در حمله خود شريك مي‌كردند و تركمنها از آن طرف از سوي ايرانيها نيز در معرض تهديد قرار مي‌گرفتند. زيرا ايرانيها كه نمي‌توانستند به ازبكان دسترسي يابند نهايتاً شركاي آنها يعني تركمنها را مورد تعرض قرار مي‌دادند و يا اگر مي‌خواستند به سرزمين ازبكها حمله كنند ناچاراً بايد تركمنها را از سر راه برمي‌داشتند. تا براحتي بتوانند از آن سرزمين عبور نمايند و اين كار هميشه امكان پذير نبود و نتيجتاً تركمنها چوب گناه ازبكان را تحمل مي‌كردند. و در نبرد آقا محمد خان قاجار براي تنبيه ازبكان با تركمنهاي گوگلان روبرو شد و با‌ آنها به جنگ پرداخت و بسياري از آنها را كشته و يا اسير نمود. مولف تاريخ محمدي مي‌نويسد: «خديو بي‌همال از استراباد به طرف دشت قبچاق الويه فتوحات اثر را نهضت دادند و در واقعة آن ديار از تيغ زهر آبگون دمار از روزگار مردان كلان گوگلان برآورده … و تمامت غله و زراعت ايشان را آتش زده سوختند» . اما نتوانست به بلاد ازبك آسيبي برساند و شاهمرادخان ازبك كه سركردة طايفه ازبكي بود با مشاهدة حمله آقا محمد خان قاجار سوار الاغي شد و به سمت بخارا شتافت و از خطر حملة خواجه قاجار در مصون ماند و آنچه كه بلا و سختي و دشواري بود بر سر تركمنها آمد و ازبكان هيچ ضرري نبردند.
    بدين ترتيب خصومت سلسله جديد التاسيس قاجارها كه در پايان قرن هجدهم در ايران به قدرت رسيدند كمتر از نادر شاه نبود و آنها ادعاي حاكميت بر سرزمين تركمنها را داشتند . اين خصومت كه سياسيت قتل و نهب و گروگان گيري ادامه يافت باعث شد كه تركمنها خشمگين شوند و دشمن ديرينه بين ايرانيها و تركمنها دوباره با شدت بيشتري از سر گرفته شود كه تا پايان دورة قاجاريه (1304 شمسي) ادامه يافت كه سرانجام نامطلوبي در پي داشت و اين خصومتها فرصت خوبي براي روسيه داد كه منجر شد به حلمه دهشتناك سربازان وحشي تزار و تصرف قسمت پهناوري از سرزمين تركمنها و خارج شدن كامل آن سرزمين از دخالت ايرانيان. روسيه بعد از تصرف قفقاز و سرزمين تركمنها توانست نفوذ خود را در ايران گسترش دهد و در سياست داخلي ايران دخالت نمايد و در كل ضعف و زبوني قاجارها و سوء تدبير آنها در ادارة امور مملكت باعث شد كه كشورهاي قدرتمند انگليس و روسيه زمام امور كشور را در دست گرفته و تا پايان سلسله قاجار ماية دردسر حكومت و سرنوشت ملت گردند.



    پايان نامه دوره كارشناسي ارشد تحت عنوان " اوضاع، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي تركمنها از دوران قاجار تا پايان پهلوي" آقاي طاهر سارلي

  9. #17
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض تصویر اسكناسهای زمان قاجار

















  10. #18
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض سرگرمی زنان حرمسرای شاهی در عصر قاجار


    سرگرمی زنان حرمسرای شاهی در عصر قاجار

    داشتن زنان متعدد و نگهداري از آنها در چهارديواري حرمسرا، با توجه به حسادت‌ها و رقابت‌هاي ميان آنان، شاهان قاجار را با دشواري‌هايي روبرو مي‌ساخت. شاه اگرچه در عمل مالک آنها بود و بر آنان حکم مي‌راند و از سوي ديگر اگر چه کنترل زنان حرم، توسط خواجه‌ها و چشم و گوش‌هاي شاه صورت مي‌گرفت، اما با اين همه، به وجود آمدن درگيري در ميان زنان حرم، يک امر اجتناب‌ناپذير بود و اين پديده، دردسرهايي نيز به وجود مي‌آورد.

    از اين رو، شاهان قاجار به منظور ايجاد محيط سالم‌تر در اندرون حرمسرا، سرگرمي‌هايي براي زنان متعدد خود ايجاد مي‌کردند. از جمله‌ي اين تفريحات که از سوي زنان بسيار مورد استقبال قرار مي‌گرفت، مراسمي بود که در روز سيزدهم فروردين هر سال اجرا مي‌شد.

    در زمان «فتحعلي‌شاه»، اهل حرم در اين روز ، در باغ بزرگي که قبلأ قُرُق شده بود، حاضر مي‌شدند. پس از مراسم تحويل سال، زنان وسايل سفره‌ي هفت‌سين را با سر و صدا و خنده به يغما مي‌بردند. پس از اين کار، «غنچه دهن» و «گنجشکي» که هر دو از خدمه‌هاي حرم بودند، دو کنيز سياه تنومند، با نام‌هاي «گل‌عنبر» و «مشک‌عنبر» را به داخل حوض آب مي‌انداختند. آن دو در داخل آب با هم کلنجار مي‌رفتند و کشتي مي‌گرفتند و بقيه نظاره‌گر اين صحنه بودند و آنها را تشويق مي‌کردند.

    پس از آن، نوبت «شادباش» مي‌رسيد و شاه، در ميان خانم‌ها پول مي‌پاشيد. با اين کار، غوغايي برپا مي‌شد و همه براي برداشتن پول از سر و کول هم بالا مي‌رفتند. آنگاه زماني مي‌رسيد که شاهزادگان به حضور شاه مي‌آمدند تا «آش ماست» مخصوصي را که در آن روز تهيه مي‌شد، بخورند.

    از تفريحات ديگري که در زمان «فتحعلي‌شاه» رواج داشت، همان مسابقه‌ي «نرم‌تني» بود که قبلأ به آن اشاره کرده‌ايم. شاه دستور مي‌داد که پارچه‌ي مقاوم و پلاستيک مانند بزرگي را در سالن قصر پهن کنند و روي آن ابريشم خرد شده بريزند. آنگاه او به زنان خود دستور مي‌داد که با پاي برهنه روي آن راه بروند. پس از اجرا، به خانم‌هايي که خرده‌ابريشم به پايشان نمي‌چسبيد، جايزه داده مي‌شد.

    «آش‌پزان» يکي ديگر از تفريحات مورد علاقه‌ي زمان «ناصرالدين‌شاه» بود. براي انجام آن، در اواسط بهار به دستور شاه، همه‌ي زنان حرم و درباريان جمع مي‌شدند و در يکي از خيابان‌هاي باغ، چادر مي‌زدند تا مجموعه‌ها و وسايل مورد نياز «آش‌پزان» را در آنجا قرار دهند. سپس همه‌ي وزرا و اشراف و اعيان، مي‌بايست در تهيه‌ي آن آش نقش داشته باشند.

    حتي پاک کردن حبوبات و آماده کردن بقيه‌ي مواد لازم براي پخت آن آش از وظايف همه‌ي کساني بود که موظف بودند به سهم خود کمک کنند. پس از آماده‌شدن مواد لازم، شاه با دست خود، آنها را در ديگ مي‌ريخت تا پخته شود. در خلال تهيه‌ي آش و اجراي اين مراسم، نوازندگان و رقاصان در نقاط مختلف باغ به نوازندگي و رقص مي‌پرداختند. در طول روز، شاه به همه جا سر مي‌زد و در بزم هر گروه از مهمانان شرکت مي‌کرد.

    بعد از ظهر همان روز، براي سرگرمي خانم‌هاي اندرون، مسابقه‌ي کشتي انجام مي‌شد و زنان با اشتياق فراوان از پشت پرده‌ي زنبوري، مراسم کشتي را تماشا مي‌کردند. بخش ديگر سرگرمي‌هاي زنان حرم، اسب سواري بود که برخي از زنان که به اين فن آشنايي داشتند، در اين روز هنرنمايي مي‌کردند. «فخرالدوله»، دختر شاه، که به فن تيراندازي وارد بود، در قسمت سواره‌ها، سوار بر اسب به شکار پرندگان مي‌پرداخت.

    از تفريحات ديگري که در عصر «ناصرالدين‌شاه» معمول شده بود، بازي «چراغ خاموش کن» بود. در اين باره «تاج‌السلطنه» دختر اين پادشاه در خاطراتش چنين مي‌نويسد:

    «پدر من مقصود عظيمي از اين بابت داشت. اولأ مي‌خواست از داخله‌ي حرمسرا کاملأ مستظهر باشد. ديگر آن‌که مي‌خواست بداند کداميک از خانم‌ها با هم دشمني دارند. اين بهترين وسيله براي فهم اين کار بود. اين بازي عبارت بود از خاموش کردن چراغ و زنان در تاريکي حکم قطعي در آزادي داشتند تا با يکديگر برخورد کنند، همديگر را کتک زده يا ببوسند و وقتي چراغ روشن مي‌شد، هر کس به همان صورت که بود، ديده مي‌شد. در پايان کار مجروحين مورد الطاف ملوکانه قرار مي‌گرفتند و اشخاصي که لباسشان پاره و بي‌مصرف شده‌بود با اعطاي پول لباس، سرفراز مي‌شدند.»

    مجالس شب‌نشيني نيز همه هفته از سوي شاه برقرار مي‌شد. در غروب، زنان براي گردش در باغ، آماده مي‌شدند که معمولأ بزمي نيز پس از آن فراهم مي‌شد. شرکت در کليه‌ي اعياد ملي، مذهبي و عزاداري‌ها نيز از جمله‌‌ي تفريحات زنان اندرون به‌حساب مي‌آمد.

    در دوران قاجاريه، تهران در ايام عزاداري ماه محرم، تبديل به يک عزاخانه‌ي بزرگ مي‌شد. همراه با اين مجالس، تکيه‌هايي براي زنان اندرون تشکيل مي‌شد که از در بزرگ تا در تکيه دولت را پرده‌اي توري مي‌کشيدند و خياباني به اندازه‌ي سه متر را به خانم‌هاي حرم اختصاص مي‌دادند که با ميهمانانشان از آنجا مي‌گذشتند.


    طبقه‌ي اول تا طبقه‌ي سوم تکيه، متعلق به زنان بود. موضوع از اين قرار بود که خانم‌هاي حرمسرا و ميهمانانشان، در طبقه‌ي اول و دوم مستقر مي‌شدند و سپس نوبت خدمه‌ي حرم بود که در طبقه‌ي سوم جا بگيرند.

    پس از ورود خانم‌ها به تکيه، در، کاملأ بسته مي‌شد تا چشم نامحرم به آنان نيفتد. غرفه‌ي شاه در قسمت روبرو قرار داشت تا به همه جا و همه کس مشرف باشد. او با دوربين به تماشاي مراسم و افراد حاضر در تکيه مي‌پرداخت. در کنار شاه، جايگاه عموها، مقامات درجه اول مملکتي و وزير مختار روسيه و انگليس بود. سمت چپ او، جايگاه مادر شاه، همسران درجه‌ي اول او و همسر وزير مختار روسيه و انگليس بود. اين مراسم تا روز عاشورا ادامه داشت.

    علاوه بر آن‌چه تا به‌حال گفته شد، هر يک از خانم‌هاي طراز اول حرم، همچون «انيس‌الدوله» و «شکوه‌السلطنه» در خانه‌هاي خود مجالسي برپا مي‌کردند که در پايان مجلس عزاداري و شنيدن ذکر مصيبت، به خوردن برنج و عدس بوداده و کشيدن قليان مي‌پرداختند.

    در ماه رمضان، شب‌زنده‌داري‌ها تا صبح ادامه مي‌يافت. ادارات دولتي در اين ماه به جاي روز، در شب کار مي‌کردند و بساط افطار در دربار گسترده مي‌شد. در اندرون نيز مجلس وعظ برگزار مي‌شد که خانم‌ها از پشت پرده، سؤالات خود را مطرح مي‌کردند. پس از افطار، زنان تا سحرگاه را به شوخي و صحبت مي‌گذراندند.

    اعياد ملي و مذهبي با شکوه بسيار در اندرون برگزار مي‌شد. چنان چه در زمان «ناصرالدين‌شاه»، علاوه بر اعياد ملي و مذهبي، روز تولد شاه و عروسي‌هايي که در اندرون برگزار مي‌شد، بر تعداد روزهاي جشن و سرور مي‌افزود. در کليه‌ي اين جشن‌ها، شاه به فراخور حال و مقام افراد به آنها هدايايي مي‌داد.

    معمولأ شاهان قاجار در سفرهاي داخلي، زنان خود را همراه مي‌بردند. اما در سفرهاي خارجي به‌دليل تفاوت چشمگيري که در نحوه‌ي زندگي آنها با محيط خارج از کشور بود، از بردن آنها خودداري مي‌کردند. فقط يک‌بار ناصرالدين‌شاه»، در سفر اول خود به خارج از کشور، «انيس‌الدوله» و «عايشه خانم» را همراه برد، اما در «مسکو» به صلاحديد صدر اعظم، آنها را به تهران بازگرداند. سوگلي شاه که سخت ناراحت شده بود سوگند ياد کرد که از صدر اعظم انتقام بگيرد. چون صدراعظم به تهران بازگشت، «انيس‌الدوله» با کمک دشمنان او ، موجب برکناري وي شد.

    اما همان‌طور که گفته شد در سفرهاي داخلي شاه، همراه با همسران خود، خدم و حشم و وسايل مورد نياز به سفر مي‌رفت. دکتر «فوريه» پزشک مخصوص «ناصرالدين‌شاه» که در سفرهاي شاه ، او را همراهي مي‌کرد، گوشه‌اي از آنچه را که در اين سفرها ديده اين‌ گونه نقل مي‌کند:

    «... باوجود اين‌که زياد دور نشده‌بوديم، «ناصر‌الدين‌شاه»، قريب به پانصد زن، همراه خود داشت. منظره‌ي سانِ ايشان که در سي کالسکه و هفده تخت روان، حرکت مي‌کردند، خالي از غرابت نبود. در اين کالسکه‌هاي عهد عتيق، غالبأ چهار زن مي‌نشستند ولي تخت روان گنجايش دو نفر را به حال چهارزانو دارد و اگر پستي و بلندي‌هاي راه و لغزيدن‌هاي قاطر نباشد، يک‌نفر به راحتي مي‌تواند بخوابد.


  11. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #19
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض مروري بر زواياي پنهان زندگي دوران قاجاريه؛ سفرنامه دكتر فووريه

    مروري بر زواياي پنهان زندگي دوران قاجاريه؛ سفرنامه دكتر فووريه


    نويسنده: آمنه ابراهيمي

    ادوارد سعيد در اثر خود <شرق شناسي> بر اين باور است كه قرن هجدهم ميلادي در صحنه روابط شرق و غرب از اهميت ويژه اي برخوردار است، اهميتي كه داراي دو عنصر شاخص است؛ نخست رشد فزاينده دانش منظم درباره شرق در اروپا و حركت آن به سمت و سوي رشته هايي آكادميك چون زبان شناسي و قوم شناسي و... در حالي كه انبوهي از آثار ادبي اعم از داستان و شعر و سفرنامه بستر پژوهشي مناسبي در اختيار محققان قرار داده و دومين شاخصه در روابط شرق و غرب موضع قدرتمند و آمرانه اروپا بر شرق است. (شرق شناسي، ص 77)


    بركنار از انگاره ها و الگوهاي متغير فكري در شناخت و نقد پارادايم هاي گوناگون شرق شناسي بايد گفت اشاره ادوارد سعيد به سهم سفرنامه ها در دانش روبه رشد شرق شناسي نيك بيانگر اهميت اين نوع آثار به جاي مانده در ارائه تصوير روشن و شفاف و نه اما بي غرض از دنياي شرق است. بر اين اساس شناخت زواياي مختلف اجتماع ايران به ويژه در دوران قاجاريه كه حجم قابل توجهي از سفرنامه ها را به خود اختصاص داده است و با توجه به اين نكته مهم كه تاريخ نگاري رسمي (سلسله اي) تنها وقايع و رويدادهاي سياسي و كشمكش هاي قدرت ها را در خود منعكس ساخته است، فقط با خوانش دقيق و بررسي موشكافانه سفرنامه هاي اين دوره ميسر و ممكن است.


    2 نوامبر 1890 = 11 ربيع الثاني 1309 شهر رشت


    همسر اعتصام السلطنه، حاكم گيلان تكه پارچه اي گلدوزي شده را به رسم هديه به دكتر فووريه، طبيب مخصوص ناصرالدين شاه داد تا وي پس از ترك ايران و بازگشت به فرانسه اقامت چندروزه اش در رشت را از ياد نبرد.


    و از زبان ناصرالدين شاه در سفرنامه اش در <امروز حكيم باشي طولوزان يك حكيمي را به حضور ما آورد كه اسمش فووريه است، اين حكيم فرانسوي است و مدتي در نزد پرنس منتنگرو بوده، اين اوقات به پاريس آمده و لباس نظامي پوشيده، معلوم مي شود حكيم نظامي است. جوان خوش بنيه خوشروي زرنگي است، چون خود طولوزان مي خواهد چندماهي در پاريس بماند براي ما حكيمي آورده است كه نايب خود شود و در خدمت ما باشد>


    (سه سال در دربار ايران، ص 15)


    بدينسان دكتر فووريه پس از دكتر طولوزان در اول اوت 1889 مصادف با دوم ذي الحجه 1306 به همراه كاروان پادشاه ايران ناصرالدين شاه به سوي ايران حركت كرد تا دنياي رازناك دربار و اندروني شاه را به مدت سه سال (تا سال 1309) به تجربه و مشاهده بنشيند. بي گمان نگاه دقيق و كالبدشكافانه دكتر فووريه به عنوان پزشك شاه او را در ارائه جزئيات مشاهداتش ياري رسانده است. وي خاطرات سفرش را به صورت روزانه و ممتد و گاه گسسته و پس از چند روز نگاشته است. قلم دكتر فووريه در ارائه تصاوير خاطراتش ساده است و از سبكي داستانواره و دلچسب برخوردار، تا جايي كه خواننده به دل حوادث و بطن و متن زواياي درهم پيچيده زندگي دوران قاجاريه مي رود. اين سفرنامه ناديدني هاي حرمسراي شاهي، حوادث مربوط به جنبش تنباكو، مراسم هاي خاص درباري، اعياد و عزاداري هاي مذهبي، باورها و اعتقادات، قصرها، شعر و شاعري، شكارگاه ها و... را در زنجيره معنادار خاطرات ترسيم مي كند و گوشه هاي تاريك و ناپيداي حيات شاه و درباريان و مردم در خلال برگ هاي آن نيك هويداست. دكتر فووريه حضور خود را به عنوان يك پزشك فرنگي در دربار و در زمان معاينه و معالجه برخي از زنان از جمله همسر يكي از بزرگان حكومتي در ارتباط با ذهنيت قوام يافته سنتي به طرزي نامانوس توصيف كرده است، اما راهيابي دكتر فووريه به دربار و برخورد با زنان حرم و مشاهده آلام و اعراض و گاه شنيدن درددل ها و ناگفتني هاي آنان سبب آن گرديده كه وي به لحاظ روانشناسانه نكاتي درخور توجه را در سفرنامه خود بنگارد، از جمله در مورد آرزوها و آمال زنان حرم مي نويسد: <آرزوي تمام زن هاي اندرون اين است كه از شاه بچه اي بياورند و اين آرزو چنان در ايشان شديد است كه هر وقت به طبيب مي رسند، عمده صحبتشان با او در همين باب است و بسيار اتفاق مي افتد كه يك عده حقه باز هم ايشان را در دام خود مي اندازند و از ايشان استفاده هاي هنگفت مي كنند.>(سه سال در دربار ايران، ص 134) در جايي ديگر از حضور دو زن فرنگي در حرم سخن گفته است كه يكي از آنها تاب تحمل در تنگناي حرم را ندارد و ديگري از زندگي خود راضي و خشنود است و حتي حاضر به بازگشت به وطن خود (فرانسه) نيست! دكتر فووريه باورداشت هاي مردم ايران را كه گاه از افسانه ها و داستان هاي كهن و برساخته از ذهن جوياي زواياي پنهان حيات نشات مي يابد، نقل كرده است. وي در زمان حركت موكب شاهانه از تهران به سمت فراهان و در حالي كه شيوع وبا موجب اين حركت را فراهم آورده بود، از باورهاي افسانه آميز مردم آبادي اي سخن به ميان آورده كه حتي شاه را نيز تحت تاثير قرار داده است: <بنا بر افسانه هاي محلي در اطراف آستانه (امامزاده سهل بن علي) غارهايي است مملو از طلا، همه با ايماني از اين مطلب صحبت مي كنند و شاه مثل اينكه امر مسلم باشد، بيش از همه در اين باب حرارت به خرج مي دهد>(همان، ص 265)


    دكتر فووريه در روزهاي حوادث جنبش تنباكو اطلاعات درخور توجهي را در خاطرات سفرش منعكس ساخته است. وي در 12 اوت 1891 ت 14 محرم 1309 در مورد واكنش مردم تبريز نسبت به انحصار امتياز تنباكو مي نويسد: <در تبريز مردم اعلانات شركت را از ديوارها كنده و به جاي آنها اعلاميه هاي انقلابي چسبانده اند...>(ص 216) همچنين فضاي دربار را در برابر مخالفت هاي مردمي روشن كرده، گرچه نسبت به برخي از ارتباطات و گفت وگوهاي پنهاني اطلاعي نداشته است. 22 سپتامبر = 27 محرم، امين السلطان و سفير انگليس ساعت هاي متوالي با هم نجوا مي كنند. شاه، مشيرالدوله را پيش وزير مختار فرستاده است، اما از اين گفت وگوها و اين ماموريت محرمانه كسي خبري به دست نياورده است>(ص 217) در ادامه شرح ماجراها دكتر فووريه بار ديگر به جنبه روانشناسانه اي در مورد شخصيت ناصرالدين شاه اشاره مي كند 199 سپتامبر = 14 صفر شاه با اين كه طبعا مستبد است، باز با كساني كه مطمئن باشد كه به او نصايح درست مي دهد، مشورت مي كند. امروز حاجي محمدحسن امين درالضرب را به حضور خواست تا راي او را كه سمت رياست تجار را نيز دارد، در باب تاثيري كه انحصار دخانيات در تجارت ايران خواهد داشت، بپرسد.>(ص 219)


    بدينسان ادعاي دكتر فووريه مبني بر نقاشي پرده هاي زندگي ناصرالدين شاه در اين اثر بدون واردشدن به گوشه ها و زواياي خصوصي زندگي اين شاه قاجار با خوانش اثر او در ذهن خواننده تصوير مي شود و علاوه بر آن خاطرات او روزنه هايي را به حيات توده مردم در فضاي استبدادزده حكومت قاجاريه مي گشايد و اميدواري دكتر فووريه را در ارائه اثري كه ياري گر جغرافيا و تاريخ ايران باشد، به واقعيت نزديك مي كند.


    منبع : روزنامه اعتماد ملی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    17/9/86 > صفحه 9 (تاريخ) > متن

  13. این کاربر از nafas بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #20
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    آبیه آسمون
    پست ها
    1,862

    پيش فرض

    این دوره را باید دوره افول معماری ایران به شمار آورد چرا که در مقایسه با ابنیه بسیار زیبای دوره صفوی ، بنایی که بتواند با آن برابری کند ، ساخته نشد. برجسته ترین ابنیه این دوره متعلق به فتحعلی شاه است که خود تقلیدی از ابنیه صفوی است و اکثر تزئینات مهم از هنر اروپایی اقتباس شده است .

    مسجد و مدرسه سپهسالار(شهیدمطهری)
    یکی از عمارت های معروف تاریخی تهران است که توسط میرزا حسین خان سپهسالار ساخته و وقف شده است . اولین کلنگ آن درسال 1296ق زده شد . حیاط مسجد توسط 62حجره ای که جهت سکونت طلاب ساخته شده ، از چهار جهت محصور شده است . در سردر هر یک از حجره ها طرحی بدیع و مجزا از یکدیگر با مقرنس کاری زیبا تزئین یافته است. در اصلی بسیار بزرگ، دو لَتی و فلزی است ودر قسمت بیرونی با کاشی کاری های معرق و مقرنس کاری زیبایی تزئین شده لست. گنبد اصلی عمارت بر روی شبستان تابستانی و تماماً از بیرون و درون کاشی کاری می باشد. کل ساختمان دارای 8 مناره است که تماماً با کاشیکاری تزئین شده است .





    از دیگر مساجد دوره قاجار می توان به مسجد نصیرالملک در شیراز ، مسجد ومدرسه آقا بزرگ در کاشان و مسجد معاون الملک در کرمانشاه اشاره کرد.









صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •