تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 13 اولاول 123456789 ... آخرآخر
نمايش نتايج 41 به 50 از 129

نام تاپيک: اشعار شاعران جهان

  1. #41
    Banned
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    پست ها
    2,167

    پيش فرض

    من خسته ام از اشکها و لبخندها
    و از انسانهایی که می خندند و می گریند
    و از اندیشه کردن که چه پیش خواهد آمد
    برای مردمی که می کارند و درو می کنند
    من خسته ام از روزها و ساعتها
    و از جوانه های خشک و گلهای نازا
    من خسته ام از آرزوها و رویاها و قدرت ها
    و از همه چیز مگر از خواب

    نیوتن برن

  2. 7 کاربر از شاهزاده خانوم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #42
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    دنیـــای تاریک...
    پست ها
    226

    پيش فرض

    عشق به عهد می ماند، عشق هدیه ای هست که یکبار
    ارزانی میشود و تا ابد در خطر می ماند. به باد نسیان
    مسپاریدش.

    جان لنن

  4. 2 کاربر از Nassim999 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #43
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    دنیـــای تاریک...
    پست ها
    226

    پيش فرض

    غمناک ترین چیز در جهان و در زندگی عشق است، عشق؛
    زاییده مستی است و زاینده هوشیاری؛ عشق تسلای تنهایی
    انسان است.

    اونامو نو

  6. 2 کاربر از Nassim999 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #44
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    دنیـــای تاریک...
    پست ها
    226

    پيش فرض

    عشق، رنج راسال ها بر می تابد و باز مهربان است؛
    عشق فخر نمی فروشد؛
    اهل ظاهر نیست؛
    عشق شکست ناپذیر است.

    کورینتیانس

  8. 3 کاربر از Nassim999 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #45
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    در کافه مردی را دیدم
    که با حسرت تکه ای نان را
    مثل شناسنامه
    یا عکس عاشقی مرده
    تا می زد

    براتیگان

  10. 4 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #46
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    دنیـــای تاریک...
    پست ها
    226

    پيش فرض

    عشق روزی در پی درد می گشت
    و به حق می دانست که چه تنهاست،
    دل افسرده ی من را برگزید،
    و در این منزل خالی آشیانه کرد.

    یوهان ولفانگ فن گوته

  12. 4 کاربر از Nassim999 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #47
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    اگر غمی هست بگذار باران باشد
    و این باران را
    بگذار تا غم تلخی باشد از سر غمخواری

    ویلیام فاکنر

  14. 2 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #48
    اگه نباشه جاش خالی می مونه knight 07's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    sHiRaZzZz
    پست ها
    298

    پيش فرض

    آواز اندوه - فردریک نیچه


    در هوای تاریک – روشن
    آن گاه که آرام بخشی شبنم
    نادیده و ناشنیده
    بر زمین فرو می بارد
    زیرا شبنم آرام بخش
    چون همه ی آرام بخشان مهربان
    کفش هایی نرم به پا دارد.
    به یاد داری، به یاد داری، ای دل تفته،
    که روزگاری چه سان تشنه بودی،
    تشنه ی سرشک های آسمانی و چکه های شبنم
    سوخته و تشنه و خسته
    آن زمان که بر گذرگاههای زرد مرغزار
    نگاه شرارت بار خورشید شامگاهی
    از خلال درختان تاریک گرد تو می دوید
    نگاه های کورکننده ، شعله ور، آزارگر خورشید
    آنان ، پوزخند زنان، چنین گفتن: ((تو؟ خواستگار حقیقت؟
    نه! تنها یک شاعر!
    یک جانور، جانوری مکار، شکارگر، کمین گر
    که باید دروغ بگوید
    که باید خواسته و دانسته دروغ بگوید:
    آزمند شکار
    با نقابی رنگارنگ
    خود نقاب خویش
    خود شکار خویش!

    این-خواستگار حقیقت؟
    نه! تنها یک دیوانه!یک شاعر!
    تنها رنگین گفتاری
    که از درون نقاب های یک دیوانه فریادهای رنگارنگ پر می کشد،
    سوار بر پل های دروغین واژه ها
    بر رنگین کمان ها
    در میان آسمان های دروغین
    و زمین های دروغین
    ولگرد، پرسه زن
    تنها یک دیوانه! یک شاعر!

    این – خواستگار حقیقت؟
    نه ساکت؛ صامت، صاف، سرد
    تندیسی می شوی
    نه همچون ستون خدا
    ایستاده بر آستان پرستشگاه ها
    سرشار از بازیگوشی گربه
    جهنده از میان هر پنجره
    تند! در هر حادثه
    بوی کش برای هر جنگل
    مشتاقانه، پرشور-و-شوق بی کش.
    زیرا که در جنگل ها
    در میان جانوران شکاری خوش خط و خال
    گناهکارانه تندرست و رنگارنگ و زیبا می دوی
    با لبان شهوت بار،
    شادمانه سخره گر، شادمانه دوزخی، شادمانه خون آشام
    شکارگر، کمین گر، دروغزن!

    و یا چون عقابی که از دور
    از دور بر مغاک ها چشم دوخته است
    بر مغاک های خویش:
    وای که عقابان چه سان چرخ زنان فرود می آیند
    فرو و فروتر
    و به ژرفنای هر چه ژرف تر!
    آنگاه،
    ناگهان ، یکراست
    با پرشی برق آسا
    بر برَه ها می چهند
    برق آسا ،در گرما گرم گرسنگی
    آزمند برای بره ها
    بیزار از تمام روان های بره وار
    ترسناکانه بیزار از هر آن چه
    گوسپند نماست و بره – چشم و تابدار – پشم
    خاکستری، با خیرخواهی برگان و گوسپندگان!
    این چنین
    عقاب وار اند و پلنگ وار
    اشتیاق های تو در پس هزار نقاب!
    تو دیوانه! تو شاعر!
    تویی که انسان را چندان چون خدا دیده ای که چون گوسپند
    و خدا را در انسان آن سان از هم می دری
    که گوسپند را در انسان
    و به هنگام دریدن، خنده زنان!
    آری، این است، این، شادکامی تو!
    شادکامی پلنگ و عقاب!
    شادکامی یک شاعر، یک دیوانه!


    در هوای تاریک – روشن
    آن گاه که داس ماه
    زنگارگون
    در میان سرخی ارغوانی
    رشکوَرانه فرا می خزد؛
    بیزار از روز
    و با هر گام نهانی
    چمن های باژگونٍ گل سرخ را
    می دِرَوَد تا آن که غرقه شوند
    تا آن که رنگ باخته در شب غرقه شوند.

    من نیز خود روزی این چنین غرقه گشته ام
    از جنون حقیت جوئی خویش
    از اشتیاق های روزینه ی خویش
    خسته از روز، بیمار از روشنایی،
    غرقه گشتم در فروسوی، شامگاه سوی، سایه سوی
    سوخته و تشنه
    از یک حقیقت
    به یاد داری، به یاد داری، ای دل تفته
    که آن گاه چه تشنه بودی؟
    دور بادا من
    از تمامی حقیقت
    تنها یک دیوانه!
    تنها یک شاعر!

  16. این کاربر از knight 07 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #49
    اگه نباشه جاش خالی می مونه knight 07's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    sHiRaZzZz
    پست ها
    298

    پيش فرض

    شاهکار ویکتور هوگو

    اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
    و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
    و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
    و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
    آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
    بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
    برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،
    از جمله دوستان بد و ناپایدار،
    برخی نادوست، و برخی دوستدار
    که دستکم یکی در میانشان
    بیتردید مورد اعتمادت باشد.

    و چون زندگی بدین گونه است،
    برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
    نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
    تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
    که دستکم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،
    تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.

    و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی
    نه خیلی غیرضروری،
    تا در لحظات سخت
    وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
    همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.

    همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی
    نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند
    چون این کارِ سادهای است،
    بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند
    و با کاربردِ درست صبوریات برای دیگران نمونه شوی.

    و امیدوام اگر جوان هستی
    خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
    و اگر رسیدهای، به جواننمائی اصرار نورزی
    و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
    چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
    و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

    امیدوارم سگی را نوازش کنی
    به پرندهای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی
    وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.
    چرا که به این طریق
    احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.

    امیدوارم که دانهای هم بر خاک بفشانی
    هرچند خُرد بوده باشد
    و با روئیدنش همراه شوی
    تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.

    بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی
    زیرا در عمل به آن نیازمندی
    و برای اینکه سالی یک بار
    پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: «این مالِ من است»
    فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!

    و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی
    و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
    که اگر فردا خسته باشید، یا پسفردا شادمان
    باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

    اگر همهی اینها که گفتم فراهم شد
    دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم!

  18. 2 کاربر از knight 07 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #50
    اگه نباشه جاش خالی می مونه knight 07's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    sHiRaZzZz
    پست ها
    298

    پيش فرض شعری از يوگئي الکساندرويچ يفتوشنکو

    شعری از يوگئي الکساندرويچ يفتوشنکو

    نفهميدن وحشتناک است

    مترجم: خانم نسترن زندي

    نفهميدن وحشتناک است
    نفهميدن ودرآغوش کشيدن
    ولي انگار عجيب نيست
    فهميدن هم اما وحشتناک است
    وحشتناک

    هم با اين، هم با آن به خود زخم مي زنيم .
    و من دلخوشم
    به درک ابتدايي ام از تو
    که نيازارم روح مهربانت را به نفهميدن
    و نميرانم به فهميدن .
    1956

  20. 2 کاربر از knight 07 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •