تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 5 از 17 اولاول 12345678915 ... آخرآخر
نمايش نتايج 41 به 50 از 169

نام تاپيک: مسابقه چهره شناسي در زمينه ادبيات و علوم انساني

  1. #41
    داره خودمونی میشه فاطمه بیرانوند's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    47

    پيش فرض

    سلام.منم جواب دادم!چرا ثبت نشد!

  2. #42
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    سلام.منم جواب دادم!چرا ثبت نشد!

    پست اول را لطفا به دقت بخوانید

    و در جواب شما باید تنها یک اسم را بگویید و پست شامل بیوگرافی با طرح کننده سوال است

  3. #43
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    ایشونم یک نویسنده از اون خیلی خیلی معروفهاست



  4. #44
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    جك لندن


  5. #45
    داره خودمونی میشه فاطمه بیرانوند's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    47

    پيش فرض

    جک لندن؟
    چطوری میتونم یه پست پیشنهاد بدم و در بارش بنویسم؟

  6. #46
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    جک لندن؟
    چطوری میتونم یه پست پیشنهاد بدم و در بارش بنویسم؟

    زمانيكه جواب درست بدهيد . بعدي با شماست

  7. #47
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    درسته . چه سريع




    جک لندن (۱۸۷۶-۱۹۱۶) نویسنده سوسیالیست آمریکایی بود. آثار او مانند آوای وحش و گرگ دریا با استقبال خوانندگان روبرو شد. او از نخستین نویسندگان آمریکا بود که از راه نوشتن به ثروت زیادی دست یافت.

    جک لندن در خانواده تنگدستی در سان فرانسیسکو بدنیا آمد و در اوکلند بزرگ شد. او با اینکه توانست در دانشگاه پذیرفته شود، تحصیلات رسمی چندانی نداشت و هرچه آموخت، خود آموخت و بسیاری از آثار ادبی را در کتابخانه عمومی اوکلند خواند.

    در ۱۸۸۹ در کارخانه کنسروسازی کاری سخت و سنگین پیدا کرد. بعد با پولی که از نامادریش وام گرفت قایقی خرید و به دزدی صدف پرداخت. در ۱۸۹۳ به عنوان کارگر با یک کشتی شکار شیر دریایی به ژاپن رفت. بازگشت او با بحران اقتصادی سال ۱۸۹۳ و مبارزات کارگری همزمان شد.

    مدتی بی‌کار و ولگرد بود و در شهر بافلو به زندان افتاد. بعد به اوکلند بازگشت و دبیرستان را تمام کرد. خیلی دوست داشت که به دانشگاه کالیفرنیا برود و پس از سه ماه کوشش فشرده در تابستان ۱۸۸ در آنجا پذیرفته شد. اما به دلیل بی‌پولی ناچار پس از یک سال دانشگاه را رها کرد.

    در ۱۸۹۷ با کشتی و همراه با دیگر جویندگان طلای کلوندایک به شهر داوسون در یوکان رفت. در آنجا بیمار شد و پزشکی او را درمان کرد. داستان کوتاه برپا کردن آتش یادگار این دوره از زندگی او است.

    پس از بازگشت به اوکلند بیش از پیش به تبلیغ سوسیالیسم و نیز نوشتن پرداخت. او سعی داشت که با نوشتن و فروش آثارش (به گفته خودش با فروش مغزش) از بی‌پولی و اجبار به کار بدنی رها شود. همزمانی این تصمیم او با گسترش مجله‌های عامه‌پسند ارزان که به‌دنبال داستان‌های کوتاه بودند باعث شد که او بتواند از راه نویسندگی پول در آورد. به‌زودی نویسنده‌ای موفق شد و در سال ۱۹۰۰ درآمد او از نویسندگی به ۲۵٬۰۰۰ دلار رسید.




    جک لندن دو بار ازدواج کرد. در ۱۹۱۰ ملکی یه وسعت جهار کیلومتر مربع را در شهرستان سونوما در کالیفرنیا خرید و سعی در کشاورزی با روش‌هایی ابتکاری و ویژه خود کرد ولی موفقیتی نداشت. این ملک اکنون با نام پارک تاریخی جک لندن به دست دولت آمریکا اداره می‌شود.

    جک لندن در ۱۹۱۶ از نارسایی کلیه درگذشت، اگر چه برخی روایات مرگ او را ناشی از الکلیسم یا حتی خودکشی می‌دانند. بر گور او در پارک تاریخی جک لندن در سونوما صخره‌ای خزه گرفته گذاشته‌اند.

    میدان بزرگی در شهر اوکلند بنام او هست و کلبه‌ای چوبی که او هنگام جستجوی طلا در یوکان در آن می‌زیست در گوشه‌ای از میدان قرار دارد.



  8. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #48
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    اين هم يك نويسنده معروف امريكايي :




  10. #49
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    جی دی سالینجر

  11. #50
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    درسته.

    ...........

    Jerome David Salinger

    زندگی نامۀ نویسنده

    جرومی دیوید سلینجر، رمان نویس و نویسندۀ داستان کوتاه، در اول ژانویۀ 1919 در نیویورک سیتی متولد و بزرگ شد. سلینجر از نوجوانی شروع به نوشتن داستان کرد. او پس از فارغ التحصیل شدن از مدرسۀ نظامی والی فورج در 1936، در چند رشتۀ دانشگاهی در ناحیۀ نیویورک سیتی تحصیل نمود، اما هیچ مدرک تحصیلی ای نگرفت. در هر حال یک دوره کلاس داستان نویسی را در دانشگاه کلمبیا با "ویت بورنت"، ویراستار مجلۀ "استوری" (داستان) از سر گذراند، کسی که سلینجر را تشویق کرد و در 1940 به انتشار نخستین داستان کوتاهش با نام "گروه جوان" کمک کرد. در طول چند سال پس از آن، سلینجر داستان های کوتاهش را برای مجلات همه پسند نظیر کولی یر، اسکوایر، و ساتوردی اِوینینگ پست می فرستاد و به طور پیوسته به کار نوشتن ادامه می داد تا زمانیکه در طول جنگ جهانی دوم برای شرکت در جنگ، به عنوان گروهبان دوم از 1942 تا 1945 به ارتش آمریکا فراخوانده شد. تجربیات جنگ در او اثر منفی و تخریبی گذاشت و پس از شرکت در نبرد های خونبار، چند هفته ای به خاطر "واکنش استرس ناشی از جنگ" در بیمارستان تحت درمان قرار گرفت.

    پس از بازگشت به زندگی شخصی، سلینجر برای پیشرفت در داستان های کوتاهش که برخی از آن ها بر گرفته از تجربیات او در طول جنگ بودند به تلاش ادامه داد. در طول اواخر دهۀ 40، او کارهایی را در مجلات مادمازل، کازموپولیتن و نیویورکر منتشر ساخت.

    سلینجر با خلق آثاری همچون "ناتور دشت" صاحب جایگاه مهمی در ادبیات داستانی آمریکا گردید اما با این حال در اقدامی نامتعارف، در اوایل دهۀ 1960، تقریباً از نوشتن برای انتشار دست کشید و در خانۀ روستایی خودش در نیوهمپشایر از دیدگاه عموم مخفی شد. تا امروز که سلینجر در 89 سالگی خود به سر می برد، هیچ خبری از او در دست نیست و حتی اجازۀ چاپ عکس از خودش یا مصاحبه را به مطبوعات نمی دهد. سلینجر در مصاحبه ای که در دهۀ 70 انجام داد، اعلام کرد که به صورت روزانه به نوشتن ادامه می دهد و از انتشار صرفاً به عنوان یک "تهاجم وحشتناک به حریمش" پرهیز می کند.


    آثار

    "ناتور دشت"، تنها رمان سلینجر که در 31 سالگی او(1951) منتشر شد، از زبان هولدن کالفیلد پسری 16 ساله، پس از شکست خوردن در امتحانات سال سوم مدرسۀ غیر دولتی شبانه روزی اش روایت می شود. سلینجر در این کتاب با زبانی عامیانه و بی قید و بی تکلف(زبان واقعی هولدن نوجوان)، ماجراهای معمولی او را که در طی یکی دو روز بعد از رها کردن مدرسه برایش پیش آمده توصیف می کند. هولدن در این مدت با خانواده اش تماسی برقرار نمی کند اما در عوض در شهر خودش نیویورک، به گشت و گذار می پردازد و تجریه هایی نظیر ملاقات با دو راهبه، یک دوست دختر قدیمی، فاحشه ای با نام سانی، یک همشاگردی سابق و یک معلم مدرسه را پشت سر می گذارد. نگهبان دشت، رمانی است بدون طرح داستانی محکم و لی با دقت زیاد در شخصیت پردازی، تا جایی که خیلی ها آن را بهترین نمونه از به تصویر کشیدن خلق و خو و روحیات یک نوجوان، به خصوص در فضایی شهری مانند نیویودک دانسته اند.

    سلینجر در یکی از معدود مصاحبه هایی که انجام داده (آن هم در پاسخ به سوالات یک دختر شانزده سالۀ دبیرستانی که در 1953 می خواست مقاله ای برای روزنامۀ مدرسه اش بنویسد) اعتراف کرد که این رمان تا اندازه ای به شکل اتوبیوگرافی است و توضیح داد که "دورۀ پسربچگی من بسیار شبیه پسر داخل کتاب بود.... صحبت با مردم در مورد آن یک رهایی بزرگ به شمار می رفت." هولدن کالفیلد، در مرحلۀ گذشتن از کودکی و در دروازۀ ورود به دنیای بزرگسالی، در حال کشف پوچی و تباهی این دنیاست. او مثل آدمی که تازه از خواب بیدار شده باشد، به جامعه و آدم های اطراف خودش نگاه می کند و متوجه فاصلۀ خودش از بیشتر آن ها، حتی دوستان و نزدیکانش می شود.

    این مسلم است که سلینجر در شخصیت پردازی اش موفق عمل کرده و هولدن کالفیلد شخصیتی کاملاً زنده، باورکردنی و واقعی است، اما به نظر می رسد ناتور دشت چیزی فراتر از یک "شخصیت پردازی استادانه" و نگاه دقیق روانشناسانه است. هولدن خیلی ساده و بدون هیچ تکلف و زحمتی برای به کار بردن تعابیر ادبی شروع می کند به گفتن و بعد از 200 و خرده ای صفحه می گوید: "دیگه حالشو ندارم، یعنی الآن بهم نمی چسبه". اما این 200 صفحه چیزی دارد که خواننده را مجذوب می کند- مایه هایی نامرئی، و شاید کشف نشدنی.

    علیرغم تحسین و ستایش ابتدایی منتقدان نسبت به "ناتور دشت"، پس از مدتی ایراد ها و مجادلاتی در مورد آن از سوی برخی منتقدان آمریکایی مطرح گردید و مقبولیت آن مورد تردید واقع شد. این دسته از منتقدان عقیده داشتند که کتاب در ترسیم مسائل غیر اخلاقی، استفاده از کلمات ناسزا و لحن عامیانه بیش از حد بی ملاحظه است و مسائل جنسی مربوط به دورۀ بلوغ را در فضایی باز و صریح و غیر جدی مطرح می کند. به همین خاطر به استناد لحن غیر رسمی و کوچه و بازاری سلینجر، برخی اظهار کردند که کتاب به رغم محبوبیتش در واقع یک اثر ادبی جدی به شمار نمی رود و به زودی این رمان در بعضی کشور ها و بعضی مدارس آمریکا به خاطر دربرداشتن مطالب جسارت آمیز و زبان نسبتاًً اهانت آمیزش توقیف و ممنوع شد.

    اما بررسی نزدیک کتاب دلایل محکمی را برای این توقیف نشانمان نمی دهد. بله... نباید قسمتی را فراموش کرد که هولدن در مدرسۀ خواهر کوچکش فیبی به همان ناسزای مشهور و قدیمی آمریکایی روی دیوار بر می خورد:

    "همین جور که نشسته بودم یه چیزی دیدم که خونَمو به جوش آورد. یکی رو دیوار نوشته بود «دهنِتو...». خیلی عصبانیم کرد. فکر کردم ممکنه فیبی و بچه های دیگه اینو ببینن و نفهمن یعنی چی و یه بچۀ پُررو – با قیافۀ تحقیر کننده و گُه – معنیشو بِهبِشون بگه و اونام بِهِش فکر کنن و حتّا چَن روزی نگران و ناراحت بشن. دلم می خواست با دست خودم اونی که اینو نوشته خفه کنم."

    کمی جلوتر، هولدن وارد یک موزه می شود و مشغول تماشای مقبرۀ چند مومیایی است که:

    "بعدش نمی تونی حدس بزنی یه دَفه رو دیوار چی چی دیدم. یه «دهنِتو...»ی دیگه. با مداد شمعی قرمز، رو قسمت شیشه ایِ دیوار، زیر همون لوحه ها نوشته بودنش.... حتّا گمونم وقتی بمیرم و ببَرَنم قبرستون و چالم کنن و یه سنگ قبرَم واسه م درست کنن که روش نوشته «هولدن کالفیلد» با سال تولد و مرگم، یکی هم می آد زیرش می نویسه «دهنِتو...»."

    و شاید نظر سانسور کنندگان به ماجرایی مثل ملاقات با فاحشه بوده، هرچند که این ملاقات با پاکی ختم می شود... اما حقیقتی که همۀ خوانندگان می دانند این است که ناتور دشت در پشت ظاهر غیر بهداشتی اش، معصومیتی از جنس معصومیت کودکان را پنهان می کند که نظیر آن به ندرت پیدا می شود. هولدن وقتی به خواهر نه ساله اش فیبی یا بقیۀ بچه ها فکر می کند، امیدوار می شود که هنوز هم مکن است چیز زیبایی در دنیا باشد و بشود در آن زندگی کرد، او به فوبی می گوید که می خواهد دشتبان(ناتور دشت) باشد و در دشتی با هزاران کودک که در آن بازی می کنند بایستد و "هرکس را که دارد در پرتگاه می افتد بگیرد."

    ابن کتاب هنوز هم در همۀ دنیا بویژه در آمریکا خوانده می شود، به برخی از آمار ها(طبق سایت ویکی پدیا و دایرةالمعارف انکارتا) توجه کنید: قرار گرفتن ناتور دشت در لیست "کتاب هایی که باید خواند" توسط دانش آموزان دبیرستانی در آمریکا امر غیر معمولی نیست. از سال 2004، این رمان در حدود 250,000 نسخه در هر سال فروش داشته و طبق واشنگتن پست با احتساب فروش جهانی احتمالاً این مقدار از 10 میلیون فراتر می رود.


    ***

    تعدادی از داستان های کوتاه ابتدایی سلینجر در قالب کتاب منتشر نشده اند.(در ایران تعدادی از این داستان ها در مجموعه ای با عنوان یادداشت های شخصی یک سرباز به چاپ رسیده اند. یکی دیگر از این داستان ها که از بقیه بلند تر بوده نیز، با عنوان جنگل واژگون، به صورت مستقل چاپ شده. اما ناگفته نماند که این داستان های ابتدایی، اغلب آن غنا و ارزش و اصالت کارهای مهم و اصلی سلینجر را نداردند. خود او هم با تجدید چاپ داستان های قدیمی اش مخالفت کرده. در ایران تمام تقریباً همۀ داستان های سلینجر ترجمه و چاپ شده است.) "نه داستان"، گلچینی از بهترین داستان های او در 1953 تحسین منتقدان را به وفور برانگیخت. یودورا ولتی رمان نویس در نقد خود بر کتاب در نیویورک تایمز آثار سلینجر را با عنوان "اصیل، درجه یک، جدی و زیبا" مورد تحسین قرار داد. در یکی از این داستان ها با نام "یک روز خوب برای موزماهی"، نویسنده خانوادۀ خیالی "گلس" را معرفی می کند، یک خانوادۀ ایرلندی و یهودی در نیویودک با هفت فرزند. سلینجر در همین داستان کوتاه، ماجرای خودکشی سیمور، فرزند ارشد این خانوادۀ خیالی را تشریح می کند. پرداختن به شخصیت های خانوادۀ گلس که از سویی افزایش علاقۀ سلینجر را به مکتب ذن – بودیسم نشان می داد، در طی دهۀ بعد توانست مرکز توجه آثار بعدی نویسنده واقع شود.

    سلینجر در رمان دوگانۀ کوتاه "فرانی و زویی"(1961) دو فرزند دیگر از خانوادۀ گلس را معرفی می کند. فرانی دختر دانشجوی تیزهوشی است که در جستجو درپی معانی روحانی، با دنیای آکادمیک احساس بیگانگی می کند. برادر او زویی برعکس، یک بازیگر جذاب و خونگرم تلویزیون است و با فسادی که در دنیا می یابد تا حدودی از در مصالحه وارد می شود."تیر سقف را بالا بگذارید، نجاران و سیمور: یک مقدمه"(1963)، رمان دوگانۀ کوتاه دیگری که در یک مجلد انتشار یافت، در هردو قسمتش از زبان بادی، برادر بزرگتر فرانی و زویی روایت می شود که یک نویسنده است.

    تمام داستان های خانوادۀ گلس در ابتدا در نیویورکر ظهور یافته اند، که آخرین آن در 1965 ("شانزدهم هپ ورث 1924") بوده. او تا کنون چیز دیگری منتشر نکرده.


    بخشي از مطلب نوشته شده در :
    http://windoweblog.blogspot.com/2008/02/blog-post_29.html

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •