شب که می خوابی یادت باشد
نردبان خانه را بخوابانی
حوض را هم خالی کن
ماه اگر به زیبایی تو دست بیابد
دیگر سراغ از شب هیچ بی ستاره ای نمی گیرد
یادت که نمی رود
من بی ستاره ام...
شب که می خوابی یادت باشد
نردبان خانه را بخوابانی
حوض را هم خالی کن
ماه اگر به زیبایی تو دست بیابد
دیگر سراغ از شب هیچ بی ستاره ای نمی گیرد
یادت که نمی رود
من بی ستاره ام...
مرواریدهای چشمم را
به همراه
قطعه هایی از غرورم فروختم
در عوض بالاتر از ثروت قارون نصیبم شد
من عشق تو را بدست آوردم
سکوت را می پذيرم
اگر بدانم،
روزی با تو سخن خواهم گفت. . .
تيره بختی را می پذيرم
اگر بدانم ،
روزی چشمان تو را خواهم سرود. . .
مرگ را می پذيرم
اگر بدانم ،
روزی تو خواهی فهميد . . .
که دوستت دارم
در باغ ِ صدا چشم ِ تو اندوه ِ تبر داشت
آرام و پريوار دل از آينه برداشت
صد بار خداوند به تعميد ِ تو آمد
تا زحمت ِ معشوقگي از دوش ِ تو برداشت
امروز که در دشمنيت هيچ شکي نيست
از سادگيم حالت ِ چشم ِ تو خبر داشت؟
نفرين به گناهي که در آن غوطهوري تو
ترديد بر آن گريه که اين ديدهي ِ تر داشت
تا "يرحمک الله" ِ دلم فاصلهاي نيست
"قد قامت" ِ بالاي ِ تو اينگونه نظر داشت
خوبا! غزلا! سنگدلا! ميل ِ تو دارم
بدخواه ِ منا! آينهام ...شعر و هنر داشت...
بر زخم ِ دلم زخمهي ِ آواز ِ تو ميزد
يک جرعه لبت حق ِ نمک داشت اثر داشت
اين دل اگر کم است بگو سر بياورم
يا امر کن که يک دل ديگر بياورم
خيلي خلاصه عرض کنم دوست دارمت
ديگر نشد عبارت بهتر بياورم
از کتف آشيانه اي ات با کمال ميل
بايد که چند جفت کبوتر بياورم
حتي اگر اجازه دهي سعي مي کنم
تا يا کريم هاي شناور بياورم
از هم فرو مپاش،براي بناي تو
بايد بلور چيني و مرمر بياورم
وقتي رسيده اين غزل نيم-سوز را
از کوه هاي خود خوريم در بياورم
سيد مهدي موسوي
حوصله كن
عاقبت بزرگ مي شويم
از اين خانه ي هزار پنجره ي روبه رو
كمتر كه نيستيم
فقط دعا كن
تا ما با خواب هاي عاشقانه مي ميريم
دنيا را آب نبرد
من از آب رفتن دامن قرمز كودكي
دل خوشي ندارم
بنشین کنار من
بنشین که داغونم
اگه موندنی باشم
به عشق تو می مونم
بنشین کنار من
خیلی دلم تنگه
دارم هوای گریه
دلداریت قشنگه.
با دل آویزترین ساز زمین
با فرح بخش ترین نغمه ی عشق
و دل انگیز ترین شعر زمان
قطعه ای خواهم ساخت
و به آواز رسا خواهم خواند...
تا نوای طرب انگیز مرا
رخش نام آور عشق برساند به نسیم
برساند به بهار
تا به مهمانی این باغ بیاید امشب...
اي كه مي پرسي نشان عشق چيست!
عشق چيزي جز ظهور مهر نيست
عشق يعني مهر بي چون و چرا ؛
عشق يعني كوشش بي ادعا
عشق يعني مهر بي اما اگر ؛
عشق يعني رفتن با پاي سر
عشق يعني دل تپيدن بهردوست ؛
عشق يعني جان من قربان اوست
عشق يعني خواندن از چشمان او ؛
حرفهاي دل بدون گفتگو
عشق يعني عاشق بي زحمتي ؛
عشق يعني بوسه بي شهوتي
عشق ، يار مهربان زندگي ؛
بادبان و نردبان زندگي.
اطراف چشم هایت
کمین کرده ام و بعد می دزدم
نگاه رایگانی که وداع را رد می کند
در این رویای شاهانه
در کمین زیبایی
روزهای شکار را
در انتظار و افسوس می گذرانم
عشق شب را شکار می کند
در آخرین پلک بسته ی من
و براستی که دلتنگی می گریزد
دربرابر فروغ تو
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)