تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 484 از 934 اولاول ... 384434474480481482483484485486487488494534584 ... آخرآخر
نمايش نتايج 4,831 به 4,840 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #4831
    آخر فروم باز water_lily_2012's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    1,095

    پيش فرض

    هدیه به دوست خوبم البته اگه اشتباه نکنم محمد محسن (Daneshniya)

    شام من رنگ از شب تاریک گیسویت گرفت
    صبح من نور از مه رخسار زیبای تو خاست

    از شراب چشم خود یک جرعه ام دادی شبی
    تا ابد در سینه ام فریاد بد مستی بپاست

    ناله ی من زیر و بم از درد جانسوزت گرفت
    تار دل تنها به محراب خیالت آشناست

    شعر من خون دلم در تار و پود دفتر است
    شعر من فریادی از قلب علیل و بینواست

  2. 3 کاربر از water_lily_2012 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #4832
    داره خودمونی میشه daneshniya's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    47

    پيش فرض من هيتلرم

    من هیتلرم عزیز تو سرمای سیبری
    من آریاییم ، نه ! تو انگار بهتری
    اینها کنار، جنگ جهانی شروع شد
    جنگ میان لشکر من و تن پری
    من با سپاه و اسلحه و تیر می رسم
    تو با لب و کمر و باد و روسری
    فرمان صادره ، همه را قتل عام کن
    اما تو فکر کشتن از نوع دیگری
    هر لحظه باد تندتر و تند تر و تو
    رگبار گیسوان خودت را می آوری
    تاریخ رادوباره به تکرار می کشی
    هیتلر شکست می خورد ، اینبار هم سری
    هیتلر اسیر می شودو ، بعد ، خودکشی
    با حلقه های مردمک ، چشم دختری

    محمد گیلک

  4. #4833
    آخر فروم باز water_lily_2012's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    1,095

    پيش فرض

    ادامه شعر قبلی:

    من به تو گفتم و تو خم به دو ابرو دادی
    حالتی قهر به آن چشم و مه و رو دادی
    بهر دل بردن من تاب به گیسو دادی
    پاسخم را به همان غنزه جادو دادی
    من ز گفتار خودم پاک پشیمان گشتم
    از غم قهر تو سخت پریشان گشتم

  5. این کاربر از water_lily_2012 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  6. #4834
    داره خودمونی میشه daneshniya's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    47

    پيش فرض

    به درد بر سر فریاد شد نمُرد ولی
    کسی که می رود از یاد شد نمُرد ولی
    سیاه چشم تو را شب به شب به شعر کشید
    به چشمهای تو معتاد شد نمُرد ولی
    پرنده شد شاعر آسمان چشمت را
    بهار از قفس آزاد شد ، نه ، مُرد ولی ! ! !

  7. #4835
    آخر فروم باز water_lily_2012's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    1,095

    پيش فرض

    یاد آنروز که من عاشق خوی تو شدم ............ عاشق خسته و دلداده روی تو شدم
    دل به دریا زده سر در گم کوی تو شدم ........... محو آن خال و لب و گونه و موی تو شدم
    همه گفتند که دیوانه ی دیوانه شوی ............ همدم جام و شراب و می و پیمانه شوی
    تار و پود بدنم زان همه ناز تو گسست ........... مرغ دل پر بگرفت و سر کوی تو نشست
    زان همه عجب و حیای تو دلم رفت ز دست ..... همه هشیار و من از عشق تو مست
    همه گفتند که تا اول راهی باز آ ................. قدمی پیش روی در ته چاهی باز آ
    من به تو گفتم و تو خم به دو ابرو دادی ......... حالتی قهر به آن چشم و مه و رو دادی
    بهر دل بردن من تاب به گیسو دادی .............. پاسخم را به همان غنزه جادو دادی
    من ز گفتار خودم پاک پشیمان گشتم ............ از غم قهر تو سخت پریشان گشتم
    تیره بادا دل من که تو را رنجاندم ................ چشم شهلای تو را با سخنم گریاندم
    پاسخ حرف خودم را ز نگاهت خواندم ........... بتو دل بسته و با عشق تو تنها ماندم
    تو قسم یاد نمودی که همه دم یار منی ........ مرهم زخم دل و مونس و غمخوار منی
    من قسم های تورا بیهوده باور کردم ............ پشت بر خلق جهان ز عشق تو دلبر کردم
    تکیه بر قصه ی فرهاد مکرر کردم ............... من توکل به همان خالق داور کردم
    چشم خود را ز همه هستی دنیا بستم ........ بصف جمله عشاق زمان پیوستم

  8. این کاربر از water_lily_2012 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #4836
    داره خودمونی میشه daneshniya's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    47

    پيش فرض غروب

    يك اتفاق سرخ به اندازه ي غروب
    داغ از تنور سينه ي تب كرده ي جنوب
    تاراج يك مترسك و هربار يك كلاغ
    از من نمانده هيچ به جز تكه هاي چوب
    زيباترين گناه من اينجا جهنم است
    من متهم به عشق تو، يك اتهام خوب
    از دور دست حادثه، ماري مرا گزيد
    زهري كه بي تو در تن من ميكند رسوب
    من روبروت هستم، از پشت سر بزن
    روي صليب ساعت خود قلب من بكوب
    با تيك تاك قلب تو من كوك ميشوم
    حالا كه رفته است، همه، لحظه هاي خوب

  10. این کاربر از daneshniya بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #4837
    آخر فروم باز water_lily_2012's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    1,095

    پيش فرض

    دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم

    قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم


    چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست


    عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند


    دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است


    درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند


    پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.


    عاشـــــــقـــــــــانـــ ــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت.

  12. #4838
    آخر فروم باز babelirani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    سنندج
    پست ها
    3,998

    پيش فرض

    عشق گاهی خواهش برگ است در اندوه تاک
    عشق گاهی رویش برگ است در تن پوش خاک

    عشق گاهی ناودان گریه ی اشک بهار
    عشق گاهی طعنه بر سرو است در بالای دار

    عشق گاهی یک تلنگر بر زلال تنگ نور
    پیچ و تاب ماهی اندیشه در ژرفای تور

    عشق گاهی می رودآهسته تا عمق نگاه
    همنشین خلوت غمگین آه

    عشق گاهی شور رستن در گیاه
    عشق گاهی غرقه ی خورشید در افسون ماه


    عشق گاهی سوز هجران است در اندوه نی
    رمز هوشیاریست در مستی می

    عشق گاهی آبی نیلوفریست
    قلک اندیشه ی سبز خیال کودکیست

    عشق گاهی معجز قلب مریض
    رویش سبزینه ای در برگ ریز

    عشق گاهی شرم خورشید است در قاب غروب
    روزه ای با قصد قربت ذکر بر لب پایکوب

    عشق گاهی هق هق آرام اما بی صدا
    اشک ریز ذکر محبوب است در پیش خدا

    عشق گاهی طعم وصلت می دهد
    مزه ی شیرین وحدت می دهد

    عشق گاهی شوری هجران دوست
    تلخی هرگز ندیدن های اوست

    عشق گاهی یک سفر در شط شب
    عشق پاورچین نجوای دو لب

    عشق گاهی مشق های کودکیست
    حس بودن با خدا در سادگیست

    عشق گاهی کیمیای زندگیست
    عشق در گل راز ناپژمردگیست

    عشق گاهی هجرت از من تا ما شدن
    عشق یعنی با تو بودن ما شدن

    عشق گاهی بوی رفتن می دهد
    صوت شبناک تو را سر می دهد

    عشق گاهی نغمه ای در گوش شب
    عادتی شیرین به نجوای دو لب

    عشق گاهی می نشیند روی بام
    گاه با صد میل می افتد به دام

    عشق گاهی سر به روی شانه ای
    اشک ریز آخر افسانه ای

    عشق گاهی یک بغل دلواپسی
    عطر مستی ساز شب بو اطلسی

    عشق گاهی هم حکایت می کند
    از جدایی ها شکایت می کند

    عشق گاهی نو بهاری گاه پاییزی سرخ زرد!
    گاه لبخندی به لب های تو گاهی کوه درد

    عشق گاهی دست لرزان تو می گیرد درون دست خویش
    گاه مکتوب تورا ناخوانده می داند زپیش

    عشق گاهی راز پروانه است پیرامون شمع
    گاه حس اوج تنهاییست در انبوه جمع

    عشق گاهی بوی یاس رازقی
    ساقدوش خانه ی بن بست یاد مادری

    عشق گاهی هم خجالت می کشد
    دستمال تر به پیشانی عالم می کشد

    عشق گاهی ناقه ی اندیشه ها را پی کند
    هفت منزل را تا رسیدن بی صبوری طی کند

    عشق گاهی هم نجاتت می دهد
    سیب در دستی و صاحبخانه راهت می دهد

    عشق گاهی در عصا پنهان شود
    گاه بر آتش گلستان می شود

    عشق گاه رود را خواهد شکافت
    فتنه ی نمرودیان زو رنگ باخت

    عشق گاهی خارج از ادراک هاست
    طعنه ی لولاک بر افلاک هاست

    عشق گاهی استخوانی در گلوست
    زخم مسماریست در پهلوی دوست

    عشق گاهی ذکر محبوب است بر نی های تیز
    گاه در چشمان مشکی اشک ریز

    عشق گاهی خاطر فرهاد و شیرین می کند
    گاه میل لیلی اش با جام مجنون می کند


    عشق گاهی تاری یک آه بر آیینه ای
    حسرت نا دیدن معشوق در آدینه ای

    عشق گاهی موج دریا می شود
    گاه با ساحل هم آوا می شود

    عشق گاهی چاه را منزل کند
    یوسفین دل را مطاع دل کند

    عشق گاهی هم به خون آغشته شد
    با شقایق ها نشست و هم نشین لاله شد

  13. 6 کاربر از babelirani بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #4839
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    3

    پيش فرض

    ---------- Post added at 12:27 PM ---------- Previous post was at 12:24 PM ----------

    [/COLOR] این مست های بی سرو پا را جواب کن
    امشب شب منست،مرا انتخاب کن

    مهمان من تمامی اینها و پای من
    قلیان و چای مشتریان را حساب کن

    تمثال شاعرانه درویش را بکن
    عکس مرا به سینه دیوار قاب کن


    هی قهوه چی!ستاره به قلیان من بریز
    جای ذغال روشنش از آفتاب کن

    انگور های تازه ی عشقی که داشتم
    در خمره های کهنه بخوابان،شراب کن


    از خون آهوان بده ظرفی که تشنه ام
    ماهیچه ی فرشته برایم کباب کن


    از نشئه خلسه ای بده ،از سکر،جرعه ای
    افیون و می بیار ،بساز و خراب کن

    دستم تهیست.....هر چه برایم گذاشتی
    با خنده های مشتریانت حساب کن!!

    مهدی فرجی

  15. 2 کاربر از dante1354 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #4840
    داره خودمونی میشه r*a*m*i*n's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    یاد او.....
    پست ها
    27

    پيش فرض برای خدائی ترین آرزویم که .....

    گاه رفتن است.....

    و او که ذره ذره ی روحم را محسور مهر آسمانیش کرده، به ندای جاده دل سپرده می رود

    می رود تا حسرت لحظه ای دیدارش بر ریشه های خشک این وجود تهی ، تیشه ی مرگ بزند!

    چشمانم در امتداد آسمانی که به بهشت تو می رسد، در دریایی از انتظار غرق شده!

    نگاه غرق بارانم دخیل بسته به ضریح قلبت!

    بیا، اینبار نیز تو مرحمتی کن و برگرد.....

    که کویر قلبم نای تپشهایش را به دم مسیحایی تو محتاج است!!!

    خودم








    با عظمتی بی انتها ، آفرید به اشارتی جهانی به این شگفتی را خدا!

    اما خلقت تو-آسمانی ترین مهر- ، تمامی جهان را به شگفتی وا داشت!

    خودم



    برای او که می داند، می خواهد..... اما؛ نمی تواند!!!!!

  17. این کاربر از r*a*m*i*n بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •