افسانه سه برادر" ريشه در واقعيت، تاريخ و افسانه هاي چيني دارد اي برادر کجايي؟
در فاصلـه بين انقراض امپراتوري مقتدر هان که چين را براي قرنها يکپارچه و متحد نگاه داشته بود، و برقراري وحدت توسط سلسلـه تانگ (که عصر زرين فرهنگ و ادب چيني را بهوجود آوردند)، کشور چين به مدت 400 سال دستخوش آشفتگي، چندپارگي، جنگ داخلي و درگيريهاي تمامنشدني حکومتهاي محلي بود. اين دوره از تاريخ چين را عموما مورخان با قرون وسطاي اروپا مقايسه ميکنند و شاعران چيني، به آن "دورـه مرارت" لقب دادهاند. با اين حال، دورهاي شصت ساله از اين عصر هست (221 تا 280 ميلادي) که در ميان توده مردم چين، شهرت عجيبي دارد و مردم، قهرمانان اين دوره را بهتر از هر بخش ديگري از تاريخ چين ميشناسند. بر اثر نقل و رواج مجموعـه مشهوري از داستانها و روايتهاي نيمه تاريخي- نيمه افسانهاي، اين دوره در نظر مردم به عنوان عصر حماسه و دلاوري شناخته ميشود. مجموعـه اين داستانها و افسانهها يک نام دارد: افسانـه سه قلمرو يا افسانـه سه برادر.
ماجرا از يک غروب بهاري و يک باغ هلو شروع شد. جواني بود از وفاداران به امپراتور، که آرزويش برگرداندن قدرت به خاندان امپراتوري بود و تنها راه نجات کشور از هرج و مرج و آشوب را در همين ميديد. او مردي شجاع و مشهور به درستکاري بود که نيرويي غريب و غيرقابل مقاومت از چشمانش بيرون ميزد. براي همين بود که دو مرد ديگر، که معلوم بود مرداني جنگجو و دلاورند، به حرفهايش اعتماد کردند. سه مرد، تصميم خود را گرفتند. براي خدايان قرباني کردند و براي شادي مردگان دعا خواندند. بعد براي مبارزه در راه وطن و حمايت از مردم، سوگند خوردند: "ما، ليو بي، گوآن يو، شانگ في، سوگند ميخوريم تا دلها و قدرتمان را براي نجات يکديگر از خطر، مبارزه در راه ميهن، و نجات مردم به يکديگر پيوند بزنيم. ميدانيم که خداوند ما را در يک روز متولد نکرده، اما سر آن داريم که هر سه در يک روز و در کنار يکديگر بميريم. آسمان و زمين را بر اين سوگند برادري گواه ميگيريم. اگر يکي از ما سوگند خود را بشکند، باشد که آسمان و انسانها براي تنبيه او با يکديگر متحد شوند."
وقتي سه برادر پيمان برادري ميبستند، کشور به دو قلمرو تقسيم شده بود. سائو سائو، در شمال، قلمرو "وي" را تأسيس کرده بود و سون چوآن در جنوب قلمرو "وو" را شکل داده بود. سه برادر، توانستند با کمک مشاوري به نام ژوگه ليانگ يا کومينگ، يک قلمرو جديد به نام "شو" در غرب چين تأسيس کنند. ليو بي، فرمانرواي قلمرو شو بود و برادرانش ژنرالهاي ارتش او بودند. دشمن اصلي، سائوسائو بود که ليو بي چندين بار با سون چوآن عليه او متحد شد. قلمرو شو از نظر وسعت، كوچكترينِ اين سه قلمرو بود، ولي بهخاطر شجاعت سربازان، کارداني فرماندهان، و نقشههاي جنگي فوقالعادـه وزيرش، قدرتمندترينِ اين قلمروها هم بود. چيزي که اين دوره از تاريخ چين را آنقدر برجسته کرده، ماجراي جنگهايي است که بين سه قلمرو پيش آمد و امروزه هر کدام از آنها به عنوان نمونه هايي از هنر استراتژي و تاکتيک، مشهور است. بزرگترين و معروفترين اين نبردها، نبرد "پرتگاه سرخ" در کنارـه رود زرد بود که آخر سر با آتش گرفتن ناوگان کشتيهاي سائوسائو، لشگر يک ميليون نفري او از لشگر 160 هزار نفري ليو بي و سون چوآن شکست خورد