در یک آشنایی ساده ما با هم دست دادیم
تو فقط دست دادی و من همه چیز از دست دادم
در یک آشنایی ساده ما با هم دست دادیم
تو فقط دست دادی و من همه چیز از دست دادم
با تو امروز به صد غصه و غم زیسته ام
ولی اگر فردا زنده بمانم چه کنم ؟
این شبها چشمهای من خسته است ، گاهی اشک ، گاهی انتظار ، این سهم چشمهای من است
روزی خواهد آمد از همین کوچه ها
Last edited by vahidhgh; 15-10-2013 at 22:45. دليل: 1
ترسم که این خاطره ها پاک شود
با من اینهمه یادگاریها خاک شود
بردار این ته مانده عشق و بگذار
این دل صافتر از دریا صد چاک شود
از خودم
تویی و منو این شمع و این اندک نور
تو به من نزدیکی ولی من از تو دور
اشکهایت می کوبد بر روی سنگ قبرم
برو به دنبال زندگیت تا بخوابم منم در این گور
کی میگه بی تو نمیشه زندگی کرد
یا اینکه بی تو باید خودکشی کرد
تو برایم مثل یک رهگذری
با کسی دیگه هم میشه جاتو پر کرد
آمدنت آغاز من بود
رفتنت پایان من بود
فقط لحظه ای زندگی
رفت و آمدت چقدر کم بود
نگاهم میکنی و رویت را بر میگردانی
مگر نمیدانی نگاهم را به نگاهت زنجیر کرده ام
نگاهی دیگر می اندازی و دل را هزار باره خون میکنی
پوسخندی میزنی زیر لب می گویی که هوس عاشق شدن نداری
نکند مرا لایق عشقت نمیدانی بهانه می آوری
دل من در طلب یک نگاهی به لبهایت چشم داشت
واسه گدایی عشق این نگاهم به دنبال هرکسی
می توانست برود ، ولی به نگاه تو عادت داشت
صدایت میکنم صدایم را نمیشنوی
نامت را گر بخوانم جوابی نمی گیرم
سرم را بالا می گیرم که شاید ببینی اشکهایم
برایت می گذارم بر جای قلب عاشقم را
و خواهم رفت که گویی هزاران سال
از این جاده کسی نیامده بود
بگو به همه دل عاشقش را برداشت و برد
بگو حرفهایش را نزد و اونها رو خورد
بگو یکی یکی بی وفاییهایم را شمرد
بگو که عاشقی داشتی و یک روز مرد...
Last edited by vahidhgh; 01-07-2011 at 12:54.
سلام به همه
تصمیم گرفتن هرچی نوشته پراکنده دارم یک جا جمع کنم ، هرکی هم دوست داشت بیاد توی این اتاق خاکستری من به خاطر این خاکستری اسمش رو گذاشتم که ...... نوشته ها رو بخونید میفهمید
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)