تكان قايق¬، ذهن ترا تكاني داد:
غبار عادت پيوسته در مسير تماشاست.
هميشه با نفس تازه راه بايد رفت
و فوت بايد كرد
كه پاك پاك شود صورت طلايي مرگ.
تكان قايق¬، ذهن ترا تكاني داد:
غبار عادت پيوسته در مسير تماشاست.
هميشه با نفس تازه راه بايد رفت
و فوت بايد كرد
كه پاك پاك شود صورت طلايي مرگ.
گر حال تو همچون من آشفته خراب است
گر خواهش دل های من و تو بی جواب است
ای وای به حال هر دوی ما
آه دست پسرم يافت خراش
واي پاي پسرم خورد به سنگ
Last edited by aftabkhanom; 19-06-2007 at 09:59. دليل: پست همزمان
گم شدم در سر آن کوی مجویید مرا / او مراکشت شدم زنده مپو یید مرا
بر درش مردم و آن خاک بر اعضای من است / هم بدان خاک درآید و مشویید مرا
عاشق و مستم و رسوایی خویشم هوس است/ هر چه خواهم که کنم هیچ مگویید مرا
الهي سينه اي ده آتش افروز
در آن سينه دلي، وان دل همه سوز
زمين از ظلم انسان زخمي و مبهوت مي ماند
زمان تا اطلاع ثانوي مسکوت مي ماند
قطار روح هم از ريل خارج ميشود بي تو
اسير شيبِ تند عالم ناسوت مي ماند
دلي افسرده دارم سخت بي نور
چراغي زو بغايت روشني دور
راه روم در زیر باران تا تو
باز شوی عاشقم از هوس
سرم خوشست و به بانگ بلند میگویم
که من نسیم حیات از پیاله میجویم
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین
خدا گواست که هر کجاست با اویم
من اين روز داشتم چشم و زين غم
نبوده ست با روز من روشنايي
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)