هر که ما را ياد کرد ايزد مراو را ياد باد
هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد
هر که ما را ياد کرد ايزد مراو را ياد باد
هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد
دربند خویشم، بنگر سوی من
باشد که یابم از خود رهایی
چون میبری دل، باری، نگهدار
بیچارهای را چند آزمایی؟
یکی بود یکی نبود
زنی بود که به جای آبیاری گلهای بنفشه
به جای خواندن آواز ماه خواهر من است
به جای علوفه دادن به مادیان ها آبستن
به جای پختن کلوچه شیرین
ساده و اخمو
در سایه بوته های نیشکر نشسته بود و کتاب می خواند
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
در خزان با سرو و نسرينم ، بهاري تازه بود
در زمين با ماه و پروين ، آسماني دا شتم
شب بخوش
ما را دو روزه دوری دیدار میکشد
زهریست این که اندک و بسیار میکشد
عمرت دراز باد که ما را فراق تو
خوش میبرد به زاری و خوش زار میکشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار میکشد
آنجا که حسن دست به تیغ کرشمه برد
اول جفا کشان وفادار میکشد
وحشی چنین کشنده بلایی که هجر اوست
ما را هزار بار نه یک بار میکشد
مكن كاري كه بر پا سنگت آيو
جهان با اين فراخي تنگت آيو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانن
تو را از نامه خواندن ننگت آيو
و گونه هایت
با دو شیار مّورب
که غرور ترا هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتی سر بلند را
از رو سبیخانه های داد و ستد
سر به مهر باز آورده ام
تو خوبی آنقدر که هوا خوب می شود
اصلا هوای من شده خوب از هوای تو
خورشید هم به قدر تو زیبا و خوب نیست
گل ، سعی می کند که در آرد ادای تو
اصلا خودت بگو که چه کردی که ساختت
این سان لطیف و ناز و معطر ، خدای تو ؟
وقتي دل سودايي مي رفت به بستان ها
بي خويشتنم كردي بوي گل و ريحان ها
گه نعره زدي بلبل گه جامه دريدي گل
تا ياد تو افتادم از ياد برفتن ها
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)