آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکرا بودست آه سرد، میداندکه چیست
بازی عشقست کاینجا عاقلان در شش درند
عقل کی منصوبهی این نرد میداند که چیست
قطرهای از بادهی عشقست سد دریای زهر
هر که یک پیمانهی زین میخورد، میداند که چیست
آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکرا بودست آه سرد، میداندکه چیست
بازی عشقست کاینجا عاقلان در شش درند
عقل کی منصوبهی این نرد میداند که چیست
قطرهای از بادهی عشقست سد دریای زهر
هر که یک پیمانهی زین میخورد، میداند که چیست
ترسیدمو پشت بر وطن کردم، گفتم منو طالع نگونسارم
![]()
تو را در دل درخت مهرباني
به چه ماند؟به بوستان خزاني
مرا در دل درخت مهرباني
به چه ماند؟ به سرو بوستاني
یار من آن که لطف خداوند یار اوست
بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
دریای عشق را به حقیقت کنار نیست
ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست
در این سرا بچه
ایا
زورق تشنگی است
آنچه مرا به سوی شما می راند.
یا خود
زمزمه شماست
ومن نه به خود می روم
که زمزمه شما
به جانب خویشم می خواند؟
نخل من ای واحه من!
در پناه شما چشمه سار خنکی هست
که خاطره اش عریانم می کند
دعوي چه كني؟ داعيهداران همه رفتند
شو بار سفر بند كه ياران همه رفتند
آن گرد شتابنده كه در دامن صحراست
گويد : «چه نشيني؟ كه سواران همه رفتند»
دلش گرفت ...و جام شراب را برداشتو مست شد ، عاشق شد ، طناب را برداشت؟و قرص ماه تو و قرصهاي زردي كه ...فقط گريست ... و ليوان آب را برداشتهمينكه خواست كه شك بين ِ... خواست شك بين ِ...خدا همان لحظه ، انتخاب را برداشت
تا نگاه ميکنم وقت رفتن است
باز هم همون حکايت هميشگي
پيش از ان که باخبر بشم لحظه عزيمت ناگزير ميشود
Last edited by S.A.R.A; 18-06-2007 at 22:28.
انگار خیلی شلوغه
هی قاطی می شه
تا بعد
امضای من![]()
خوبی اقا محمد ؟
تا نظر سوی دو چشم تست یاران ترا کی بود بیکاری آن مردم شکاران ترا
ای طبیب از ما گذر درمان درد مام جوی تاکند جانان ما از لطف خود درمان ما
دی خرامان در چمن ناگه گذشتی لاله گفت نیست مثل آن صنوبر در همه بستان ما
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)